فهرست الحدیث (جلسه13) جمعه 1403/12/24
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بحثی که راجع به مصادر اولیه بود، اصولاً عرض کردیم که ما اگر بخواهیم احادیث را با دقت جدا کنیم البته الآن هم همینطور است؛ یعنی کتبی که ما داریم، فرض کنید مثل «بحار» و مثل «عوالم»، اینها موضوعات را جدا کردهاند؛ فرض کنید کتاب ایمان و کفر یک طرف، اخلاق یک طرف، قرآن، دعا، فقه، صلاة، اینها را همه جدا کردهاند و عدد روایات را هم حتی مثلاً غالباً نوشتهاند؛ مثلاً این باب در جامعالاحادیث یا ابواب فلان، مثلاً ۵۰۰ و خردهای، ۴۰۰ و خردهای یا ۲۰۰۰ و خردهای روایت دارد، این کارها انجام شده است. آنچه من دیشب عرض کردم، این کارها راجع به اینها انجام گرفته و اجمالاً راجع به مصادر هم صحبت شده است. مثل مرحوم مجلسی در «بحار»؛ اولِ بحار یک مقدمه گذاشته است دربارهی مصادر خودش، یک مقدمهی بعدی هم در ارزش این مصادر دارد که مثلاً از چه نسخهای است.
بحث ما این بود که این ارزشیابی تکمیل بشود. فرض کنید مثلاً راجع به روایات تفسیری، آن کتبی را که ما اکنون از آنها روایات تفسیری نقل میکنیم، آنها باید تحقیق علمی بشوند؛ نه اینکه به همینطور اسم ببریم. مثلاً بگوییم تفسیر «علی بن ابراهیم» نسخهی فلان؛ این کافی نیست. اصولاً این تفسیر چیست؟ ریشهاش از کجاست؟ نسخهاش از کجاست؟ چه نسخهی خطیای به او رسیده است؟ حاوی بر چه مطالبی است؟ خودِ تفسیر و ریشهیابی تفسیر باید انجام شود. خودِ ریشهیابی تفسیر؛ فرض کنید مثلاً کتابی هست برای تفسیر «حسن بن علی بن ابی حمزه» یا «علی بن ابی حمزه». چون این عبارت را در کشی هم در علی گفته و هم در حسنِ پسرش. الآن ما هم متحیر هستیم. کتاب تفسیر قرآن، از ابن فضال پسر نقل میکنند: «لَا أَسْتَحِلُّ أَنْ أَرْوِيَ عَنْهُ حَرْفاً»؛ اصلاً تفسیر ، خب الآن ما رسماً تفسیر حسن بن علی بن ابی حمزه را نداریم. وقتی که ابن فضالِ پسر حاضر نباشد نقل بکند، خواهینخواهی سقوط میکند و از رشتهی کار خارج میشود.
اما در همین تفسیر علی بن ابراهیم، در جلد دومش، شاید ۳۰ تا ۴۰ حدیث داریم: «عن حسن بن علی عن ابی حمزه»؛ «عن حسن بن علی بن ابی حمزه». که سند هم یکی است. به ذهن قوی ما میآید که اینها جزء همان تفسیری بوده که ایشان داشته است. یعنی ما در تحلیلی که از کتاب مثلاً علی بن ابراهیم ارائه میدهیم، باید تحلیل علمی، تاریخی و مصدریابی و ریشهیابی مصادر باشد. که مثلاً این کتاب چه ارزشی دارد؟ چه قسمتهایی دارد؟ این کار نشده است؛ و الا اجمالاً آنچه که میخواهیم بگوییم، شده است.
آنچه که اکنون ما بهطور کلی، البته آن مطلبی که شما آن دفعه فرمودید که به امام برمیگردد و بالاخره تعبد است؛ ما بحثمان فرض کنید میگوییم «کتاب علیٍ» که امیرالمؤمنین نوشته و این بحث امامت مطرح است؛ خب این را میگوییم برگشت به تعبد. این تعبد محل کلام ما نیست اصلاً. تعبد به شریعت، به احکام شریعت، به نبوت، به رسالت، این محل کلام ما نیست. آنچه که محل کلام ماست، «تعبد به طریق» است؛ این الآن محل بحث ماست.
آنها تعبد به طریق داشتند. میگفتند اگر عادل خبری گفت، فقط شاذ نباشد، باید قبولش بکنیم؛ تعبد به طریق. آقای خویی میگوید اگر ثقه مطلبی گفت، باید قبول بکنیم؛ ولو مثلاً مخالف مشهور باشد، ولو شواهد برخلافش باشد. مگر به قول خود ایشان، تسالم قطعی برخلافش باشد. چون ایشان جایی میگوید این خبر را نمیشود قبول کرد چون تسالم برخلافش است. مگر تسالم به تعبیر ایشان، تسالم برخلافش باشد؛ و الا آن را ما قبول میکنیم. در همین کتاب «مبانی تکملة المنهاج»، در دیهی زن و مرد، یکی دو تا روایت نقل میکند که دیهشان یکی است. بعد میگوید: نه، ما این را قبول نمیکنیم، چون تسالم برخلافش است.
غرض این است که آقای خویی هم مثلاً میگویند حدیث را قبول میکنند، ولو…؛ نه «ولو بلغ». یا مثلاً در همین البیانشان، در ذیل آیهی مبارکهی «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»، خب این در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است؛ سندش هم به تعبیر ایشان درست است مثلاً: «صراط من انعمت علیهم». ایشان میگوید بعید است این مطلب درست باشد. چرا؟ چون اگر امام صادق اینجور قرائت میکرد، بین شیعه جا میافتاد. یعنی از این راه. و الا به لحاظ سندی، خب بنا بر مبنای ایشان… البته وقتی که ایشان البیان را نوشتند، خیلی دنبال مبانی اینجوری نبودند. اما خب یک مقدار دیگر از رجال بلد بودند. در این مقدار از رجال، دیگر بلد بودند. البته شاید در آن وقت هم تفسیر علی بن ابراهیم را ایشان اصلاً قبول نمیکردند.
اما این مقدار رجال که این روایت در تفسیر… و لذا عرض کردیم ایشان مثلاً بهجای اینکه بحث بکند آیا قبول بکنیم… چون مثلاً میگوید خبر ثقه است، باید بگوییم قبول میکنیم، ولو خلاف مشهور است. لکن ایشان از این راه که اصحاب عمل… نه اینکه قطعاً کسی از شیعه دنبال این قرائت امام نیفتاده است. دقت کردید؟ و لذا ایشان میگوید لذا من یک وقتی خدمت -خدا رحمت کند- آقای موسوی، آخر آنها در اهل سنت دارند که عمر در نماز جماعت اینجور خواند: «صراط من انعمت علیهم، غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین». حرفشان این است. روایت دارند که عمر در جماعت خواند. این مثل همین حرف شماست. گفتیم آقا این قابل قبول نیست. مسلمانها هزاران بار نماز رسول الله را دیدند، حمد شنیدند؛ اصلاً نمیشود در جماعت بخواند، امکان ندارد.
ابن کثیر در تفسیرش نوشته این حدیث صحیح است سنداً؛ تصحیح میکند. لکن خود اهل سنت نوشتند دو نفر از تابعین هم اینطور میخواندند. به کس دیگری نسبت ندادند؛ به هیچ احدی نسبت ندادند. اینکه عمر در نماز… اما در روایات ما راجع به امام صادق ندارد که امام در نماز اینطور خواندند. ظاهرش این است که امام تفسیر کردند. این را خود اهل سنت هم دارند.
یکی از حضار: معنا میکرده است.
آیت الله مددی: ها، اهل سنت دارند که عمر در حقیقت میخواسته معنا بکند، تفسیر بکند. اما خب این با نماز جماعت نمیسازد! روایات امام صادق میسازد با تفسیر، اما آن نمیسازد با کارِ عمر.
آن وقت من به آقای موسوی حالا خلاصهاش را میخواهم بگویم یکی را میگویم گفتم این نکتهاش این است که چون الذین صراط الذین چون این را بحث را ما در اصول الان نداریم که آیا الذین جزو الفاظ عموم است یا نه یا جزو الفاظ اطلاق است .
یکی از حضار : شهید دارد این را که اصول کلا از الفاظ عموم است .
آیت الله مددی : سنیها دارند خوب در بحث بله میدانم از آنها گرفتند دیگر بله این هست ،
غرض این اما الان در اصول ما نیست میخواهمی این را بگویم الان متعارف ما نیست، اما صراط من این مسلم جزو مطلقات است دیگر مسلم جزو الفاظ عموم نیست ، شاید مراد امام مثلا اگر این کلام برای امام باشد که اینجا صراط الذین نمیخواهد جمع باشد چون یک قولی هم هست که اگر الفاظ عموم بود حداقلش باید سه نفر را شامل بشود ، اما اگر از الفاظ اطلاق بود نه به یک نفر هم صدق میکند صراط من انعمت به یک نفر هم صدق میکند .
بعد من برای آقای موسوی تهرانی گفتم، ایشان گفت: یعنی به نظر تو عمر اینقدر فکرش چیز بود که اینجور بفهمد مثلا، گفتم: بابا این برای عمر نیست در نماز جماعت خوانده این را این را راجع به امام، مثلاً آقای طباطبایی که اصلاً کلاً حدیث را نیاورده؛ حالا بحث بکند چهکارش بکند! آقای طباطبایی که کلاً نیاورده. آقای خویی آوردهاند، جواب دادند اینطوری. و این حدیث در کتاب «تحریف و تنزیل» سیاری هم هست دیگر، همین حدیث در آنجا هم هست. در تفسیر عیاشی هم آمده، این بدون سند البته. در خط تحریفی که ما داشتیم، این آمده از امام صادق. البته در بعضیهایش فقط همین «من انعمت» آمده، بعضیهایش هم «غیر ضالین»؛ با همدیگر، دوتایی. هم این یکی را اشکال کرده…
خب ما به نظر ما که اصلاً این مطلب باطل است. چون اصلاً در میان اهل سنت، به دو نفر از تابعین، به کس دیگری نسبت داده نشده است. اصلاً احتمالش وجود ندارد؛ احتمال چنین چیزی وجود ندارد. حالا سندش هم میخواهد بهحسب ظاهر صحیح باشد. حالا آن برمیگردد به تفسیر علی بن ابراهیم و عیاشی هم که مرسل است؛ آن تحریف و تنزیل هم که وضعش خراب است. به هر حال آن بحثهای دیگری است که حالا نمیخواهم وارد بحث بشوم.
به هر حال ما بحثمان سر این قسمت است که «تعبد به طریق». اخباریها میگویند ما تعبد داریم. [مثلاً] امام فرمودند هر خبری که در یکی از کتب مشهور باشد، آن را قبول بکن. ما میگوییم تعبد به طریق نداریم؛ اشکال ما این است. یعنی در باب «حجیت طریق»، همان طرق عقلاییه سیر میشود. البته در طرق عقلاییه، یکیاش شواهد تاریخی را که نگاه میکنند… اگر در یک محیط خاصی است، فرض کنید مثلاً در محیط مارکسیستها، آن محیط را هم در نظر میگیرند در نظر خودشان. اینطور نیست که حالا حتماً کلاً به شواهد تاریخی… چون ممکن است یک مطلبی مثلاً در شواهد تاریخی نیاید، اما پیش اسماعیلیها جزء مسلمات بوده. در شواهد تاریخی نیاید، پیش مسلمانها جزء مسلمات باشد؛ مثل وجوب نماز و اینها. این مراد ما از شواهد این است. شواهد تاریخی، شواهد علمی، شواهد دینی و شواهد مذهب؛ این سه تا شاهد را به اصطلاح ما ذکر میکنیم. شواهد مذهب که مسلم پیش شیعه مثلاً اینطور بوده که مثلاً متعه جایز است؛ مثلاً از این باب مثال زدم.
این جزء به اصطلاح تعبد به یک طریق خاص نداریم. اما اینکه ما میگوییم امامت، این تعبد… ما این را قبول داریم؛ یعنی این در بحث، در این جهت نیست. اصلاً از بحث خارج است.
لذا الآن بهطور کلی، آنوقت احادیث ما اینطوری است دیگر؛ یعنی احادیثی که نقل شده، بعضیهایش از همان تاریخش واضح است یک تاریخ به این معنا که الآن ما در مصادر اولیهی شریعت که نقل شده است، در زمان مکه کم داریم حدیث، اصولاً. کسی بگوید من مکه بودم و اینطور شد؛ داریم اما خیلی کم است. در مدینه زیاد است. و در درجهی اول در مصادر معارف دینی ما، «حدیث» است؛ یعنی کلام است. ما آمدیم گفتیم که اهل بیت اضافه بر کلام، روی «نوشتار» هم تأکید کردند، بحث سر این شد. بحث سر این قسمت نوشتاری.
در میان اهل سنت چون رفتن به تعبد، مشکل را با تعبد حل کردند. که اگر خبر عدل ضابط بود، قبول میکنیم؛ تعبد است. آنها از این راه مشکل را حل کردند. و الا اکثر آنچه که از پیغمبر نقل شده، نقلهای کلامی است. البته چیزهایی هم دارد که محل کلامشان است؛ مثلاً «نَهانا رسولالله عن کذا»؛ آیا این معنایش این است که پیغمبر گفته بود؟ یا مثلاً در آن بحثی که الآن دارند -هنوز هم دارند، اختلاف دارند- که آیا زنها زیارت قبور بروند یا نه؟ در ایران هم شنیدم حنفیها نمیروند. چون دارد که: «نهی النبی عن زیارة النساء للقبور». از آن طرف روایت دیگر دارند از امسلمه است که: «کنا نزور القبور» مثلاً «فی زمان رسول الله». که این دو تا را معارض گرفتند. یعنی فعل آن با کلامی که نقل شده. عدهای گفتند جایز است، عدهای گفتند، ببینید این تعارضها تمام روی قول است، تمام روی کلام است.
یکی از حضار : باید مثلا میگفت کنا نزور ها ؟
آیت الله مددی : بله نزور ، مثلا مثل یک کسی دیگر نمیدانم کدام یکی است ، نزور القبور
یکی از حضار : سر قبر حضرت حمزه ؟
آیت الله مددی : یا قبر حضرت حمزه در روز دوشنبه یا چهارشنبه سر قبر حمزه میرفتند بله خود بقیع میرفتند ، خود عایشه دارد که میآمد سر قبر پیغمبر و دراز میکشید روی قبر پیغمبر ، آن هم دارند یا مثلا خود قبر پیغمبر را زیارت کردن .
علی ای حال و حالا میگویم وارد بحث خارجیاش عمدهی مصادری که الان در دنیای اسلام است یعنی نکتهی اساسیاش اینجاست اینها کلماتی است که از پیغمبر نقل شده است و بعد به واسطهی بعدی، واسطهی بعدی ، اهل سنت آمدند حل مشکل را با مسالهی اول عرض کردم فقاهت بعد هم با حکایت این را حلش کردند ، ما آمدیم گفتیم این راه بدی نیست اما اساس کار نوشتاری بود و این را عدهای از اهل سنت هم انجام دادند فرض کنید مثلا آن کیست ، عبد الله بن عمرو عاص مثلا شروع کرد نوشتن از رسول الله اینطور نیست که فقط ، لکن مشکل سر چه شد تاریخ این نوشتار ، نوشتند اما تاریخ خود این نوشتار مثلا عبد الله به چه کسی داد آن به کسی داد چطور رسید تا عمرو بن شعیب نوهی پسرش و او برداشت این کتاب را پخش کرد یک قسمتهایی از آن را اختلاف دارند ، یک قسمتهایش روشن نیست .
در مسائل ما عرض کردم هم سنیها دارند هم ، سنیها اجمالا دارند که علی بن ابی طالب یک چیزهای نوشته بود در غلاف سیفش بود حالا فرض کنید در غلاف شمشیر بود ، اما آنها دارند که ام سلمه گفت نزد من بود که نزد پیغمبر آمد و امیر المؤمنین نوشت و پر کرد اصلا پوست گوسفند را از کلمات پیغمبر ، در روایات ما هم تاکید روی این شده است یعنی اولین نوشتارها لکن این نوشتار را مثل خیلی چیزهایی که الان صحبتش شد این را در روایات ما جزو رموز امامت بود یعنی این را حضرت پخش نکردند .
چون اگر پخش میشد مسالهی وصایت مطرح بود دیگر ، این را اهل سنت هم دارند که امیرالمؤمنین نماز جماعت حاضر میشد بیست روز بعدش قرآن را جمع کردند در عبای ، مصحف را جمع کردند بردند مسجد این را اهل سنت هم دارند گفتند لا حاجة لنا الی هذا ما احتیاج نداریم ، وقتی با مصحف این معامله را بکنند خوب با خود حضرت به طریق اولی .
و اصولا نمیخواستند خیلی حضرت مطرح باشد یعنی
یکی از حضار : مصحفی که حضرت امیر جمع کرده بود خودشان هم گفتند که من درش روایتهای مربوط و شأن نزول و غیره و اینها را نوشته بود
آیت الله مددی : معلوم نیست اینها چیزهایی است که الان گفته شده است روشن نیست نه .
این مصحف علی اجمالا در کتب اهل سنت اصلا یکی از این طلبههای احصائی ، قطیفی ، مصحف علی از عبارات اهل سنت هم زیاد جمع کردند نمیدانم از یکی از تابعین که آمدند مدینه سوال کردند این مصحف علی کجاست اصلا مشهور شده بود که مصحف ، آن مصحفی که علی بن ابی طالب و لذا خود ندیم هم دارد در اول فهرست ترتیب سور را در مصحف علی، مصحف عبد الله ، دارد اصلا در آنجا دارد . لکن قبولش الان مشکل است این قبول این مطلب الان برای ما مشکل است .
چون ظاهرا این خصوصیات را متاسفانه جوری شده یا اهل بیت بیان نفرمودند یا به ما ها نرسیده است فعلا در اثر آن چیزی که شد مثلا منافات داشت با برنامههایی که آنها داشتند این مطالب به ما ، آن وقت اینها عدهی زیادی از آن را امام صادق یا امام باقر فرمودند این هست ما قبل از امام باقر نداریم ، البته در کتاب زیدیه یک مسندی را نسبت دادند عن السجاد عن ابیه الحسین عن امیرالمؤمنین اما ما به این ترتیب نداریم ما مسند زید ، این را من ان شاء الله در تراث زیدیه و تاثیر زیدیه و کارهایی که ما الان باید با زیدیه انجام بدهیم ان شاء الله این را جداگانه عرض میکنم در محل خودش عرض خواهم کرد .
غرضم این است که آنچه که در اینجا پیش آمد این بود یعنی در حقیقت و مثلا خود اهل سنت کتاب ابی بکر را نقل کردند عرض کردم اخیرا عدهای از اهل سنت به این فکر افتادند که صحابه مینوشتند مثل همین صبحی صالح به خلاف محمود ابو ریه مثل همین مصطفی الاعظمی که ائمه علیهم السلام ، این صحابه مینوشتند و ایشان 110 تا صحابه را به ترتیب اسم یک ، دو ، سه که اینها حدیث رسول الله را نوشتند .
عرض کردم مشکل کار این است که فرض کنید مثلا عمر یک نامهای به نمایندهی خودش در آذربایجان نوشته این حدیث از پیغمبر انی سمعت رسول الله اینها خیال کردند این کتابت الحدیث است نه مراد ما از کتابت نوشتن و پخش کردن و ترویج آن مراد این است نه اینککه، به هر حال آن اجمال قصه آن وقت این مطلب را مطرح کردند عرض کردیم عمر یک موضعی گرفت میگفت اگر این سن قولی یا فعلی رسول الله در مقابل احکام الهی این منشاء میشود که آن کتاب الله مثلا ضعیف بشود چون مشنا خیلی بین اهل یهود جا افتاد ، کاملا جا افتاد دیگر عرض کردم تلمود شروح ، یعنی تلمود که شرح مشناست یک شروح عجیب و غریبی برایش نوشتند شرح و شرح و حاشیه بر شرح و خیلی ، یعنی یهود یک کار عجیبی را روی کتاب مشنا انجام داد این حرفش این بود که اگر ما بخواهیم این کار را بکنیم شبیه مشنا خواهیم شد مسناء کمسناء اهل الکتاب یک کتاب این عبارت عمر است دیگر به هر حال ایشان به حسب ظاهر تعبیر دیگری هم دارد که قوما کتبوا مثلا اقوال نبیهم فخلطوا بکلام الله شبیه همین عبارت را حالا
امیر المؤمنین اعتقادشان این بود که بالاخره ما چیزی به نام سنت رسولالله داریم. بیاییم سنت را از فرایض جدا بکنیم. احتمال میدهیم که شاید عمر این مطلب را هم قبول نداشته؛ مشکل دیگر داشته. مثلاً این سنن در… فرض کنید در روایات ما دارد که نماز دو رکعت بود، دو رکعت رسولالله اضافه کرد؛ که سنن است. خب در مکه میگوید پیغمبر ۱۳ سال در مکه بود، دو رکعت نماز میخواند. در مدینه که آمد -که حالا مناسب با فردا شب هم هست- در روایت ما دارد شب نیمهی ماه رمضان بود که دو رکعت (یا یک رکعت به مغرب) اضافه کردند. شب ولادت امام مجتبی سلاماللهعلیه. این را ما داریم در روایات ما داریم. سند روشنی ندارد اما داریم. جزء به اصطلاح… فکر میکنم همین خط غلو درش باشد؛ از روایاتی که متهم به خط غلو است.
علی ای حال معلوم میشود که مثلاً شاید خیال میکرده این جزء سنن پیغمبر است که مثلاً من هم میتوانم به عنوان حاکم… یعنی پیغمبر این سنن را به عنوان حاکم قرار داد. البته بعدها بین مسلمانها اختلاف پیدا شد که آیا این سنن ثابت است؟ ثابت نیست؟ و من اینطور که در بعضی از کتب معاصرین اهل سنت یا غیره دیدم، البته الآن تحقیق خاصی ندارم، تحقیق خاصی که از اقوال قدماشان، علماشان… آنها هم سنت را به این معنایی که ما معنا میکنیم نمیگیرند. آنها میگویند سنن پیغمبر، احکامی بوده که در قرآن بوده، پیغمبر از قرآن خبر داده. اما ما نمیفهمیم، پیغمبر میفهمد. یعنی سنن را قبول نمیکنند که خود رسولالله جعل کردند. در روایات ما دارد که نه، «إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَى نَبِیِّهِ»؛ حق تشریع داشته، پیغمبر حق تشریع داشته. و این تشریع پیغمبر با آن تشریع الهی، فرقهایی داشتند، نکاتی داشتند. که عرض کردیم بعضی از جهاتش را سابقاً توضیح دادیم.
این را اهل بیت معلوم است که امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه در نظر داشتند. مثلاً فرض کنید همین که میگویند ارض عراق را ارض خراجی قرار داد. خود چیز قبول نمیکند، ابن حزم. میگوید مثلاً این کاری بود که عمر انجام داد. این جزء احکام نیست. ارض هم مثل بقیهی غنائم تقسیم میشود. دقت کردید؟ میگوید عمر گفت این مطلب را، لکن این حکم الهی نیست؛ این حکم واقعی نیست. احکام مثلاً اجتماعی است، احکام حکومتی است که صادر شده. و الا این نیست. دیگر حالا چون راجع به اراضی خراجیه من نمیخواهم صحبت بکنم، آن بحث خاص خودش را میخواهد.
به هر حال این هست. یعنی این مطلب فیمابعد… یکی از جاهایی که باز در سنن بیشتر بحث شد، حج بود. چون پیغمبر قبل از حج فرمودند: «خُذُوا عَنِّي مَنَاسِكَكُمْ». چون مشرکین هم حج میکردند و به عنوان حج ابراهیمی بهجا میآوردند. پیغمبر تأکید میخواستند حج را، و «میقات» قرار دادند؛ در حج ابراهیمی میقات نبود، «احرام» قرار دادند؛ در حج ابراهیمی احرام نبود و الی آخر. احرام را وقت طواف میپوشیدند. یعنی وقت طواف در مکه که بودند، لباسهایشان را میکندند، دو لباس احرام میپوشیدند.
میگفتند در لباسهایی که گناه کردیم، مثلاً طواف نکنیم. این و عرض کردیم در اهل مکه، یکی از شغلهای اهل مکه این بود؛ افرادی بودند مثلاً هزار دست مثلاً احرام داشتند، ۵۰۰ دست احرام داشتند. و به عشایر هم بود. مثلاً عشیرهی فلان میآمد از این میگرفت، عشیرهی فلان از آن میگرفت. خود پیغمبر اینها را به نظرم «اخناس» میگفتند؟ «خِنس» میگفتند؟ «حِمس» میگفتند. با سین، حای حطی، خِنس. این خِنس اینهایی بودند که لباسهایشان را، لباسهای احرام را به اصطلاح اجاره میدادند. خود پیغمبر نوشته مثلاً عشیرهی فلان به پیغمبر مراجعه میکردند. ایشان ۲۰۰ دست لباس احرام داشت، به آنها میداد.
آن وقت و لذا اگر میآمدند یککمی دیرتر و لباسهای احرام تمام شده بود، برهنه لخت، چون معتقد بودند در لباسها که گناه کردیم طواف نمیکنیم، برهنه… و لذا در آن مطلبی که امیرالمؤمنین در سال نهم در سورهی برائت -غیر از «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا»- یک مقدار هم از سنن پیغمبر است: «وَ لَا یَطُوفَنَّ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ». این دارد، امیرالمؤمنین این را میخواند. یعنی اینکه در قرآن باشد، در قرآن نیامد.
این بحث ریشههایش به آنجا برمیگردد یک مقداری زیادیش، ریشههای این بحث باید برگردد به آنجا. دقت کردید؟ و این انصافش این است که بعدها اهل بیت روی این مسئله خیلی تأکید داشتند. یعنی جای هیچ شبهه ندادند این مسئله؛ که ما یک سنن داریم و سنن جعل رسولالله است. اصلاً خود پیغمبر جعل کردند. حالا تفسیر این سنن و تفسیر آن روایات و شرح آن روایات، اینها را بگذاریم چون من در بحثهای تعادل به یک مناسبتی… شاید عبارت مرحوم کلینی «بِأَيِّهِمَا أَخَذْتُمْ مِنْ بَابِ التَّسْلِيمِ»؛ تسلیم یعنی تفویض. یعنی اشکال ندارد. مفوض بوده به رسولالله، مفوض بوده به ائمه؛ هم این حکم را بگویند هم حکم مخالفش را بگویند. این مشکل ندارد. و لذا تخییر را از باب تفویض قبول میکردند. در مثل کفایه تخییر را از باب حجیت، ادلهی حجیت هر دو را میگیرد، پس مخیریم. آنجا از باب سنت و فریضه. اصلاً دو تا باب جداگانه است. چون کلینی را با صاحب کفایه یکجور میآورند قائل به تخییر. نه! آن یک تخییر است، این یک تخییر است. فرق میکند با همدیگر.
علی ای حال وارد این خصوصیات نشویم. اینجا اهل بیت سلاماللهعلیهماجمعین روی این مسئله که سنن داریم و باید سنن و احکام جدا بشود از فرایض الهی، روی این تأکید داشتند. و طرح کرد امیرالمؤمنین، عمر هم مطرح کرد در همان مجمع مشورتی خودش ۳۰ نفر بودند به این نتیجه رسید که نه، نوشته نشود، تدوین نشود. نوشته نشود نه اینکه… تدوین نشود. لذا صحیحترش تدوین سنت است، نه کتابة السنة. و صحیحش سنت است، نه حدیث؛ نه تدوین الحدیث. سنن رسولالله را… امیرالمؤمنین میفرمود: ما چون الآن هستیم، بیاییم سنن را چون این کار باید بشود یعنی این امیرالمؤمنین مطلبی گفت که بعدها هنوز ۱۰۰ سال نشده، به این نتیجه رسیدند که باید انجام شود؛ عمر بن عبدالعزیز سال ۱۰۰ به این نتیجه رسید که سنن جمع بکنید.
یکی از حضار : آن وقت فرق آن که نوشته نشود یا تدوین نشود که یکی را موافقت کردند یکی را
آیت الله مددی : سرش همین بود احتمالا میگوید چون اگر سنن را مدون کردیم این مثلا مثل مسنا میشود با کلام الله اشتباه میشود شاید ، احتمال میدادیم ما که خودمان که خودش بلد نبوده کامل و اگر میخواسته کامل بگیرد باید به اهل بیت برگردد باید به علی برگردد، چون اگر بنا بود کسی کامل بلد باشد دیگر اقدمشان علی بن ابی طالب است و اینها نمیخواستند به علی بن ابی طالب برگردند این مشکل کار بود احتمال هم داشته میخواسته دستش باز باشد وانا احرمهما اینطور بود اما من بله ،
در باب عدهی در باب اینکه نفقه در ایام عده واجب است یا نه خوب آن زن فاطمه بنت قیس ایشان گفت من را شوهرم طلاق داده بعد گفت پیغمبر فرمودند برو خانهی کسی برو آنجا و نفقه ندارید ، خوب میگویند به عمر گفتند گفت این زن بدبخت چه کار کند طلاق داده از آن طرف هم عده نداشته نفقه ندارد چه کار کند ما تصنع المراءة المسکینة ، و از عایشه نقل شده نه عده نفقه دارد و بیخود است این ، این فاطمه بنت قیس یک کمی بد زبان بود این در آن خانواده با آنها که بود شوهرش به خاطر بد زبانی و نیش زبانش او را بیرون کردند الی آخره ، این الان خود مثلا ابن حزم میگویند ندارد این روایت فاطمه را ، خیلی محل کلامشان است حدیث .
از عمر نقل شده لا نترو بکتاب الله و سنة نبینا لکلام امراءة لا ندری افهم الامر ، در محلی ابن حزم دارد ، اینجا باز خود اهل سنت گفتند که این در کلام الله کجاست آخر ؟ این محلی ابن حزم را بیاورید فاطمه بنت قیس لا نترک کلام الله کتاب الله و سنت نبینا لکلام امراءة لا ندری افهمت ام لا ، عقلت ام لا مضمون کلام این طور است .
و من فکر میکنم عمر تمسک به اطلاق این آیه اسکنوهن البته این آیه در طلاق رجعی است آن فاطمه بنت قیس طلاق بائن بود اصلا طلاقش رجعی نبود ، در طلاق رجعی نفقه به عهدهی شوهر است این طلاق بائن است این اصلا سه طلاقه طلاق بائن و آن اصلا حالا این اهل سنت هم دارند که ایشان چرا چنین حرفی زد که لا نترک کلام الله چیزی ندارد که کلام الله ندارد که و مع ذلک خوب در روایات ما هم دارد دیگر البته در اقوال بحث فرق بین مسکن و نفقه گذاشته است .
علی ای حال من حالا وارد بحثش نمیخواهم بشوم این را یک مطلبی است که از همان عهد صحابه رویش مطرح شد و امیرالمؤمنین نظر مبارکشان این بود که بیاییم ما اینها را بنویسیم معین بکنیم سنن طلاق را به صورت طلاق اینهایی که در کتاب میآید ، چون به هر حال شما در بعد از این به سنن باید مراجعه کنید این رکن دوم شریعت است سنن پیغمبر رکن دوم شریعت است و نمیشود مراجعه نکنید .
و لذا البته بحث کتابت هم مطرح کرد که نوشتنش را میترسید خوب آن تدوین سنن پیش بیاید و در میان تابعین یک دو سه نفری اسم بردند که موافقت عمر کردند و نهی از کتابت میکردند این را هم داریم ما اما بعدها عمر بن عبد العزیز فرستاد گفت بابا بیاییم سنن پیغمبر را جمع کنیم .
سنن پیغمبر که جمع شد عرض کردم مصدر اولی که الآن داریم، کلمات خود پیغمبر است و راههایی که اهل سنت اجمالاً عرض کردم. مصدر دومی که داریم، نوشتارهایی است که از این زمان هست. که این نوشتارها در همین قرن اول کم کم … این نوشتارها نامهای است که پیغمبر به اهل یمن نوشته، نامهای است که برای «عمرو بن حزم» نوشتند -که از همهاش مشهورتر این است- نوشتارهایی نامهای است که کتاب نوشتاری است که «عبدالله» پسر «عمرو عاص» نوشته، احتمالاً نامهای است که نوشتاری است که «عبادة بن صامت» نوشته، نامهای است که ابوبکر در «انعام» نوشته، روایاتی است که «عمرة بنت عبدالرحمن»… حالا من روایت عمرة بنت عبدالرحمن را اصولاً توی مسند احمد مراجعه نکردم؛ ببینم مشابهش در روایت ما هست یا نه؟ اصلاً روایت عمرة بنت عبدالرحمن، ایشان از عایشه نقل میکند از رسولالله. ایشان نوشته.
و لذا من عرضم این بود که ما میتوانیم در قرن اول، مجموعهی نوشتارها را جمع بکنیم. مثلاً در روایات ما، روایت مطابق با روایت «سعد بن عباده» یا «عبادة بن صامت» زیاد آمده. آن قضایایی که ایشان نقل میکند، ۲۱، ۲۲ تاست؛ ۱۶ تایش در روایات ما آمده. از کتابی که برای عبدالله عمرو عاص است، عدهایش آمده. از صحیفهی عمرو بن حزم، یک دو سه موردش آمده؛ بقیهاش نیامده. یعنی چه مقدار اینها… و در مقابل در کوفه که امیرالمؤمنین بودند، در اینجا به ایشان کتابی نسبت دادند. این هم برای قرن اول: «السنن والاحکام والقضایا»؛ که مرحوم نجاشی میگوید زیدیه این را به علی نسبت میدادند. ایشان میگوید برای ابیرافع یا پسر ابیرافع یا نوهی ابیرافع. و میگوید بعضیها هم نسبت دادند که مال «حارث اعور» همدانی، حارث یکچشم بود به اصطلاح. یکچشم بود، به اصطلاح. حارث در میان تابعین کسی بود که مزیتی که اساسی داشت، ریاضیات و حساب و نوشتن و اینجور چیزها را بلد بود. میگویند این کار خود حارث است؛ حارث این کار را کرده. عدهای هم به خود امیرالمؤمنین نسبت میدهند. این مجموعهی نوشتارها را جمع کردند خیلی تأثیرگذار است. اینها ریشههای خیلی از مسائلی است که بعد گفته شده.
مجموعهای که اصحاب ما الآن ما داریم به عنوان مصادر اولیه، برای قرن دوم است. کتاب مثلاً صحیفهی سجادیه برای قرن اول است، کتاب سلیم بن قیس برای قرن اول است، الی آخر. من حرفم این بود که اگر میخواهیم ریشهیابی کنیم، این مجموعه را ما در مباحث همان شبهای پنجشنبه، مقداری زیادی از کتاب علی، کتاب سنن و احکام را ریشهیابی کردیم.
اما اخیراً که هی مراجعه میکردم، بیشتر پیدا کردیم. مثلاً کاملاً واضح است در اختیار اسماعیلیها بوده. یعنی کاملاً واضح است در اختیار «صاحب ایضاح»، «دعائم الاسلام». و سند میآورد. میخواهید بخوانید؟ از ایضاح بیاور: «عبیدالله بن ابی رافع، عن علیٍ». و تعجب این است، دو سه نسخه هم میآورد. یعنی سندهایی که میآورد، فرق میکنند. و این…
یکی از حضار : چه بخوانیم ؟
آیت الله مددی : روایت عبید الله بن ابی رافع همین سنن و احکام
یکی از حضار : کجای ایضاح است ؟
آیت الله مددی : وسطهایش دارد
یکی از حضار : چون ایضاح
آیت الله مددی : نیامده
یکی از حضار : باید ببینم کجاست در چه بحثی است خاطرتان میآید چه بحثی است ؟
آیت الله مددی : نه ، در طهارت است دیگر چون ایضاح فقط طهارت است . جای دیگر یادم نمیآید ایضاح نقل میکند ایضاح صاحب دعائم ، نه این را ما الان این میراث مکتوب شیعه را که فرستادند جلد چندمش دوازدهمش آنجا هم آوردند اول آنجا چاپ کردند ، اول در آن میراث چاپ کردند بعد با تحقیق ایشان چاپ کرد ، یعنی تحقیق آقای رحمتی بعدش بود و الا اول در آنجا .
خیلی خوب حالا به هر حال و بعد ما پیدا کردیم یک مقداریش هم برای «محمد بن عیسی بن عبید» است؛ شاید حدود ۲۰ روایت است. این در میان شیعه این هم چیز عجیبی است. نه! من تازگی این را پیدا کردم، در اول نبود. به نظرم از «یوسف بن عقیل» نقل میکند محمد بن عیسی؟ یا از «عبید بن محمد بن قیس»؟ از «محمد بن قیس». «عاصم بن حمید» نیست. ما معروفِ ما، عاصم بن حمید از محمد بن قیس است. این «محمد بن عیسی» عن «یوسف بن عقیل» [بجلی]؟ بله بجلی. یا یوسف بن عقیل، یا عبید…
چون سه نفر راوی از محمد بن قیس داریم: یکی پسرش «عبید» است، یکی «یوسف بن عقیل» است، یکی هم «عاصم بن حمید» است. آنچه که ما از عاصم داریم، تو همون «قضایا»ست؛ در سنن و احکام نیست. اما این ۲۰تایی که من در، به نظرم ۲۰تایی شاید هم بیشتر، مالِ محمد بن عیسی، این خیلی عجیب است که مالِ به اصطلاح خودِ سنن و احکام است. این نجاشی را بیارین! کان اول نجاشی مالِ عبیدالله بن ابی رافع بیار! نجاشی
یکی از حضار : «محمد بن قیس». خب راوی از عاصم بن حمید است. یوسف بن عقیل…
آیت الله مددی: از یوسف بن عقیل، محمد بن عیسی نقل میکند؟
یکی از حضار: راوی اول حسین بن سعید اهوازی است، راوی دوم محمد بن عیسی بن عبید.
آیت الله مددی: عن یوسف بن عقیل عن محمد بن قیس این هم جزء همین سنن و احکام است.
اصولاً کتاب سنن و احکام بین شیعه نفی شد. حالا این خیلی عجیب است که محمد بن عیسی نقل کرده. در روایات ما حذف؛ قسمت قضایایش چرا؛ توسط عاصم رسیده. این یک، من اخیراً شاید ۲۰ تا رو پیدا کردم با این سند که این تازه پیدا… چون تازه پیدا کردم. کتاب «ایضاح» هم تازه دیدیم. توی خود «دعائم الاسلام» -نظرم در همون وقتهای شبهای پنجشنبه عرض کردم- در دعائم الاسلام هست؛ از این کتاب نقل میکند. اما بعدها دیدم نه قشنگ سند دارد به ایشان. قشنگ سند به ایشان.
غرض ما مجموعهای که اخیرا پیدا کردیم این این سنن و احکام بیش از آن مقداری بود که در آن بحثهای شبهای پنجشنبه گفتیم مجموعهی بیشتری الان پیدا کردیم و این خیلی عجیب است محمد بن عیسی خیلی عجیب است و این نجاشی را بیاورید در ابو رافع ترجمهی ابو رافع ، اولین ترجمهی نجاشی ، ابو رافع بعد میگوید حدثنا فلان بعد کتابش را میآورد و لابی رافع کتاب السنن و الاحکام والقضایا آن وقت سندش را میآورد بیاورید .
یکی از حضار : ولابی رافع کتاب السنن و الاحکام والقضایا اخبرنا محمد بن جعفر بن النحری
آیت الله مددی : این چون زیدی است خودش ، یعنی زیدی نیست جزو ادبا است عرض کردم مرحوم شیخ از ایشان نقل نمیکند ایشان از ابن عقده نقل میکند ، ادیبی است که از ابن عقده تمیمی به اصطلاح مؤدب ، مؤدب یعنی آموزگار ادب یعنی صرف و نحو و لغت و اینها معلم اطفال بله بفرمایید . حدثنا احمد بن محمد سریع بگویید در سند اهل زیدیه ،
یکی از حضار : قال حدثنا احمد بن محمد بن سعید قال حدثنا حفص بن محمد بن سعید الاحمصی قال حدثنا حسن بن حسین بن الانصاری
آیت الله مددی : در کتاب ایضاح آن وقت از اینجا شروع شده در ایضاح این سند هم آمده است از همین جا حسن بن حسین انصاری ایضاحی که ما داریم این سندی را که مرحوم نجاشی نقل میکند هست در کتاب ایضاح هم هست بفرمایید .
یکی از حضار : قال حدثنا علی بن قاسم کندی
آیت الله مددی : آن هم هست آنجا علی بن قاسم ،
یکی از حضار : عن محمد بن عبید الله بن ابی رافع
آیت الله مددی : از نوهی ابو رافع
یکی از حضار : عن ابیه عن جده عن ابی رافع عن علی بن ابی طالب
آیت الله مددی : این هم یک مشکلی دارد ابورافع و نسلش یک مقداری در میان کتب اهل سنت و تواریخ و تراجم مشکل دارند. این رفیق ما خدا حفظش کند آقای شیخ عبدالله دشتی، یک مقداری جمع کرده، اما خب فقط نتیجهاش اینه که مشکل دارند! حالا وارد اون مشکل نمیشیم. بفرمایید. بخوانید؟ نه اشکال ندارد. ادامه بدهید.
آیت الله مددی: خب: «عَن عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ کَانَ إِذَا صَلَّی قَالَ فِی أَوَّلِ الصَّلَاةِ…»؛
آیت الله مددی : آهان. ببینید! این معلوم میشود اصلاً رساله، کتاب را کاملاً… «کَانَ إِذَا صَلَّی قَالَ فِی أَوَّلِ الصَّلَاةِ…». این را توی کتاب تهذیب همین عبارت را بیار! «کَانَ إِذَا صَلَّی قَالَ فِی أَوَّلِ…». این را هم مرحوم شیخ در تهذیب با سند نقل میکند. به نظرم از طریق محمد بن عیسی، از یوسف بن عقیل باشد.
عجیب است این اول کتاب قضایا و احکام است شروع کتاب است خیلی عجیب است ،
یکی از حضار : ابتدای نسخه است .
آیت الله مددی : ابتدای نسخه این است ، دقت کردید ؟ کَانَ إِذَا صَلَّی قَالَ فِی أَوَّلِ الصَّلَاةِ آن وقت این را تهذیب نقل میکند به نظرم از محمد بن عیسی از یوسف بن عقیل باشد کان اذا صلی قال فی اول الصلاة عبارت را بیاورید شبیه به این عبارت
یکی از حضار: این که اولین نسخه را معرفی بکنید، زیاد داریم تو…
آیت الله مددی: داریم نه زیاد. این نشان میدهد که نسخه کاملاً موجود بوده. یعنی چیز نشان میدهد کتاب وجود خارجی داشته. «کَانَ إِذَا صَلَّی یَقُولُ».
و بعد هم باز به مرتبه نقل میکند نجاشی، میگوید: «بِینَ النُّسْخَتَیْنِ اخْتِلَافٌ». اما به هر حال این مطلب یعنی خوب نجاشی فرض کن 100 سال بیشتر بعد از کلینی در مثل کتاب کلینی اینها نیامده یعنی اصحاب ما تقریبا حذفش کردند ، حالا محمد بن
یکی از حضار : ببخشید مدخل عبیده محمد بن قیس آمده میگوید له کتاب یرویه عن ابیه ، اخبرنا به جماعة عن تلعکبری هارون بن موسی قال حدثنا ابو جعفر محمد بن الحسین الحفص الخثعمی قال حدثنا ابو سعید عباد بن یعقوب رواجنی اسدی قال اخبرنا عبید بن محمد بن القیس البجلی عن ابیه قال عرضنا هذا الکتاب الی ابی جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام فقال هذا قول امیرالمؤمنین علیه السلام انه کان یقول اذا صلی
آیت الله مددی : این اول کتاب کان اذا صلی این را گفتم
یکی از حضار : این کتاب علی است
آیت الله مددی : کتاب علی ، عرض کردم من در ذهنم بود عبید ، در تهذیب کجای تهذیب است ؟
یکی از حضار : این از فهرست شیخ خواندم
آیت الله مددی : ها فهرست شیخ .
یکی از حضار : حالا در تهذیب هم نگاه میکنم ، الان .
آیت الله مددی : این هم هذا قول امیرالمؤمنین ،
یکی از حضار : ولی به یک متن دیگری است
آیت الله مددی : شبیه به این است .
یکی از حضار : بله بله ، خواندیم اصلا .
آیت الله مددی : بله روایتش شبیه به این است ، روشن شد ؟
لکن در روایات ما من فکر میکنم شاید امام باقر ابتدائا حالا به خاطر اینکه در شیعه بود و کوفه بود و اینها تایید فرمودند اجمالا اما از زمان امام صادق حذف شده است ، آن عاصم بن حمید از محمد بن ابی جعفر است نه ابی عبد الله ، منم عرض کردم این کتاب چرا چون این کتاب در کوفه پخش شد ، بعد رسید به مدینه زمان امام باقر آوردند مدینه که کتاب علی باشد . علی ای حال این کتاب جای بحث دارد انصافا جزو مصادر اولیهای است، روشن شد ؟ من دارم مصادر اولیه نوشتاری را میگویم السنن والاحکام و القضایا
یکی از حضار: بعضی جاها احکام است دیگر قضایا نیست .
آیت الله مددی : چرا من دیدم همین السنن و الاحکام و القضایا ، این کتاب حالا این مصادر اولیه است و انصافا به نظر من جمع آوری مصادر اولیه نامههای پیغمبر خود امیرالمؤمنین اینها را دیگر بحث نکنیم لا اقل جمع بکنیم مجموعهی نوشتارهایی که در قرن اول مطرح شده است ما در زیدیه هم مسند زید را به همین مناسبت عرض میکنیم. الآن عدهای را ما نام بردیم. لکن اکثرش دیگر مورد قبول ما نیست؛ چون مشکل دارد. اما جاهایی که مورد قبول ماست، خب رویش بحث میکنیم انشاءاللهتعالی.
وصلیالله علی محمد وآله الطاهرین
دیدگاهتان را بنویسید