خارج فقه (جلسه70) چهارشنبه 1404/01/27
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بحثی که امروز از بحث دیگر چون بحث فضولی را گفتیم باشد کنار قبل از اینکه این بحث بعدی را وارد بشویم آن روز آن حدیث لا رهن الا مقبوضا را خواندیم گفتم یک کمی توضیح این مبانی فهرستی و رجالی و این حرفهایی که گفته شده است چون تطبیقش در اینجا خیلی قشنگ است خیلی خوب است این را یک کمی توضیح بدهیم .
عرض کردیم این حدیث لا رهن الا مقبوضا بیاورید از کتاب تهذیب شما حالا از جای دیگر آوردید از خود اصل کتاب که تهذیب است بیاورید تهذیب شیخ طوسی .
یکی از حضار : حسن بن محمد سماعة عن صفوان
آیت الله مددی : نه چه بابی آورده است ؟
یکی از حضار : این باب الرهون
آیت الله مددی : باب چه آقا ؟
یکی از حضار : رهون .
آیت الله مددی : ها باب الرهون ، در خود باب الرهون است کتاب الرهون است یا در زیاداتش است ؟ چون شیخ
یکی از حضار : در خودش است ، اصلا زیاده ندارد ظاهرا .
یکی از حضار : چرا آخر ابواب معاملات دارد ولی خود باب رهون
آیت الله مددی : آن وقت قبل و بعدش چه دارد ؟
یکی از حضار : باب قبلش باب شفعه است
آیت الله مددی : نه نه قبل از خود این روایت .
یکی از حضار : سألت اباعبدالله عن الرجل یأخذ الدابة والبعیر رهنا لماله
آیت الله مددی : بعد حدیث را آورده عن حسن بن محمد بن سماعة ؟
یکی از حضار : صفوان عن
آیت الله مددی : نه آنها را کار ندارم ، بعد از روایت چه میگوید ؟ قبول میکند یا چیزی میگوید ؟
یکی از حضار : هیچ چیزی نمیگوید ،
یکی از حضار : میرود عنه عن احمد بن ابی بشیر عن معاویة بن
آیت الله مددی : احمد بن بشیر یا جعفر بن بشیر ؟
یکی از حضار : نه احمد بن ابی بشیر
آیت الله مددی : ابی بشیر ، ابی بشر باید باشد ، خوب بعدش ، بله ابی بشر
یکی از حضار : حدیث بعدی عنه عن محمد بن زیاد عن
آیت الله مددی : محمد بن زیاد ابن ابی عمیر است آقایان چون نمیشناسند خیال میکنند مجهول است این شخص ، ابن ابی عمیر است بله بعدش ؟
یکی از حضار : اشعری نوادر الحکمة عن ابی عبدالله
آیت الله مددی : الی آخره
علی ای حال این روایت را من چون تازگی نگاه نکردم که شیخ در کجا آورده است معلوم میشود در خود باب ، آن وقت عبارت شیخ مفید را هم در مقنعه آورده است اینجا یا گفته الی آخره چون اوائل کتاب عبارت را کامل میآورد اواخر دیگر نمیآورد میگوید قال الخ ، الی آخره کل عبارت مفید را نمیآورد
یکی از حضار : نوشته باب الرهون فقط روایت را آورده است
آیت الله مددی : عبارت شیخ مفید را نیاورده است ؟
یکی از حضار : نه فقط باب الرهون با روایت شروع کرده است .
آیت الله مددی : خیلی خوب
مقنعهی شیخ مفید را نگاه کنید اگر هست ببینید رهون در مقنعهی شیخ مفید هست یا نه ، از اینکه ایشان عبارت مقنعه را نیاورده است معلوم میشود مرحوم شیخ کتاب رهون را نداشته است ، از اینکه ایشان نیاورده است .
یکی از حضار : کتاب الرهن باب الرهون و ما یصدق …
آیت الله مددی : چه آقا ؟
یکی از حضار : شیخ مفید مقنعه ؟
آیت الله مددی : چیست عبارتش ؟
یکی از حضار : کتاب الرهن باب الرهون ، و لا یصح الارتهان الا بالقرض اذا رهن الانسان شیئا والمرتهن منه لم یکن للراهن والمرتهن ان یتصرفا فیه فان کان الرهن دارا
آیت الله مددی : خوب بعد چه میگوید ؟
یکی از حضار : فاجرتها للراهن و ان کان غیر مسنونة لم یکن لاحدهما … ولا اسکانها الا ان یصلحها علی ذلک و ان کان رهن ضیعة لم یکن للراهن والمرتهن ذراعتها ولا اجارتها الا علی الصلح حسب ما …
آیت الله مددی : پس ایشان قبض را دارد این لا رهن الا مقبوضا را معلوم میشود شیخ مفید دارد این از اول باب رهن خواندید ؟
یکی از حضار : بله
آیت الله مددی : باب الرهن ؟ یک دفعه ، بله آقا ؟
یکی از حضار : شروعش با همین جمله است
آیت الله مددی : بخوانید یک بار دیگر آن عبارت را از اول
یکی از حضار : از شفعه که تمام میشود کتاب الرهن باب الرهون و لا يصح الارتهان إلا بالقبض. فإذا رهن الإنسان شيئا و قبضه المرتهن منه لم يكن للراهن و المرتهن أن يتصرفا فيه. فإن كان الرهن دارا مسكونة فأجرتها للراهن و إن كانت غير مسكونة لم يكن لأحدهما سكناها و لا إسكانها إلا أن يصطلحا على ذلك. و إن كان الرهن ضيعة لم يكن للراهن و المرتهن زراعتها و لا إجارتها إلا على الصلح حسب ما ذكرناه.
آیت الله مددی : پس معلوم میشود این روایت را ایشان به خاطر شیخ مفید آورده از زمان شیخ مفید
یکی از حضار : یکی هم این محمد بن عیسی عن ابی جعفر ، عیاشی نقل میکند .
آیت الله مددی : چه کسی آقا ؟
یکی از حضار : عیاشی سند دیگر ندارد عن محمد بن عیسی عن ابی جعفر لا رهن الا مقبوضا .
یکی از حضار : تصحیح شده ، عیاشی محمد بن قیس
یکی از حضار : که اینکه یک … محمد بن عیسی تصحیح شده در عیاشی
آیت الله مددی : میدانم چرا ، گفتم من هم خودم گفتم که یکی هم در کتاب عیاشی ظاهرا آمده مرسل آمده همین حدیث ، همین یک تکهی حدیث
یکی از حضار : الان کدام … بالایی یا پایینی ؟
آیت الله مددی : هر دویش یکی است ، عیاشی هم همین کتاب در اختیارش بوده است
یکی از حضار : نه اینکه میفرمایند محمد بن عیسی
آیت الله مددی : محمد بن قیس است بله محمد بن قیس عن ابی جعفر این همان است .
عرض کنم خدمتتان که در اینجا البته این مطلب را شیخ طوسی رحمه الله منفردا نقل کرده به عنوان حدیث لا رهن الا مقبوضا حالا معلوم میشود که بعضی فتاوایی که مرحوم شیخ مفید داده به نظرم عجیب و غریب است باید دو مرتبه بحث فقهیاش را نگاه بکنیم این در اثنائی که مشغول صحبت هستیم در این جواهر همین لا رهن الا مقبوضا را در جواهر بیاورید ببینیم چه گفتند عرض کنم من دیدم سابقا چون الان حضور ذهن ندارم میترسم کم و زیاد بکنم و متن عبارت خوانده بشود بهتر است .
عرض کنم به این که این روایت حالا که مشغول هستید مشیخهی تهذیب را هم بیاورید مشیخهی تهذیب و طریقه الی حسن بن محمد بن سماعة چون عرض کردیم ایشان از حسن بن محمد بن سماعة که نقل میکند گاهی اوقات از کتاب کافی است چون مرحوم کلینی از حمید بن زیاد از این ابن سماعة نقل میکند و زیاد هم هست نسبتا .
و عرض کردیم به اینکه مرحوم صدوق یا نگاه کنید یا کلا ندارد یا دو سه مورد دارد خیلی کم این میراث واقفیه در قم جا نیافتاده است این میراث واقفیه .
یکی از حضار : عبارت صاحب جواهر هست ، حدیث را نقل میکنند میفرمایند : المعتضد بما رواه العياشي عن محمد بن عيسى عن الباقر عليهالسلام كذلك ، الذي هو بعد الإغضاء عن سنده ، وأنه من قسم الموثق ، وإن قال الشهيد وغيره : أنه مردود ، لاشتراكه بين الثقة والضعيف ، لأن المراد منه هنا البجلي الثقة ، بقرينة رواية عاصم عنه ، بناء على أنه ابن حميد ،
آیت الله مددی : این ببینید بحثهای رجالی است که مرحوم صاحب جواهر میکند .
من عرض کردم صاحب جواهر بحثهای رجالی هم دارد اما رجالی که همان وقت متعارف بوده است ابداعاتش کم است ابداعات خود ایشان ندارد یعنی بعبارة اخری رجال را مستقلا بحث نکرده که خودش صاحب نظر باشد رجال همان که متعارف بود مشهور قدمای اصحاب ما به روایات محمد بن قیس عن ابی جعفر عمل کردند و آوردند مثل کلینی مثل شیخ طوسی مثل شیخ صدوق بعدها یعنی بعد از علامه و اینها به نظرم شاید اولش هم شیخ بهایی باشد اشکال کردند در روایت محمد بن قیس که ما چهار تا محمد بن قیس داریم و لذا مشترک است .
دو تایشان مجهول هستند یکی شان ضعیف است یکی شان همین ثقهی جلیل القدر است محمد بن قیس بجلی صاحب کتاب قضایا آن وقت از آن اشکالی که ایشان کردند مشترک سعی کردند عدهای جواب بدهند که درست است چهارتاست لکن اینکه عاصم از او نقل میکند همان بجلی ثقه است این متعارف بود در کتب رجالی که بعد نوشته شده این حرف متعارف بود اینها را مرحوم صاحب جواهر ، ببینید صاحب جواهر خیلی بد عبارت است انصافا همین مطالبی که من گفتم ایشان دارد به آن اشاره میکند ، میگوید محمد بن قیس مشترک است و لذا شاید سندش صحیح نباشد یعنی میخواهد اشکال سندی بکند در روایت که محمد بن قیس ضعیف است چون مشترک است .
و بعد هم جواب میدهد که چون عاصم بن حمید نقل کرده پس همان محمد بن قیس ثقه است که بجلی باشد و لذا میشود جواب داد فکر میکنم اولین اشکال اشتراک را به نظرم میآید حالا اگر اشتباه نکرده باشم در این کتب رجالی نگاه کنید مثل تنقیح و اینها دارد اقوال را اینجا مرحوم شیخ بهائی این اشکال را میکند .
یکی از حضار : شهید ثانی هم دارد ها
آیت الله مددی : شهید ثانی هم دارد ؟ به نظرم میآید شاید همین ، بله یا قبل از شهید ثانی هم شاید باشد غرضم اینکه از همان زمان شروع شد یک 150 – 100 سال بعد از علامه و سرش هم عرض کردیم شیخ طوسی ندارد ، شیخ نجاشی یک محمد بن قیس بجلی دارد بعد از او میگوید و محمد بن قیس مدنی توثیقش نمیکند بعد از او میگوید ولنا محمد بن قیس رجل آخر فلان و لنا محمد بن قیس سه نفر دیگر را اسم میبرد .
چون در کتاب نجاشی چهار نفر آمدند به اسم محمد بن قیس لذا این طرح مساله مطرح شد شاید هم شهید ثانی را من با شیخ بهائی اشتباه گرفتم که محمد بن قیس مشترک است . عرض کردم ما همین بحث فضولی را دیدید یک روایت محمد بن قیس بود که مشکل داشت دیگر ، یک راهی که این متاخرین بعد از رجالی رفتند ، ملتفت شدید ؟ بعد از جواب که آقا این سندش ضعیف است ، خوب آقا سندش ضعیف است مثل کلینی نقل کرده صدوق نقل کرده شیخ طوسی نقل کرده است دقت کردید چه شد ؟
با سند ضعیف که آخر نمیشود حلش کرد اینها آمدند مشکل را از این راه حل کردند غالبا فقهای ما مشکل را به راه فقهی حل میکنند که قضیة فی واقعة خصوصیاتی بوده که ما خبر نداریم از این راه وارد میشوند دقت میکنید ؟
مرحوم شهید ثانی و عدهای از این راه که ایشان مشترک است چون نجاشی نوشته است دیگر حال چون این روزها نداریم وارد این بحث بشویم ما عبارت نجاشی را ظاهرا در یکی از همین جلساتی که در همین بحث مکاسب هم بود به نظرم خواندیم و توضیح دادیم محمد بن قیس یکی بیشتر نیست آن محمد بن قیس دوم که نجاشی آورده است له کتابٌ فی قضایا امیرالمؤمنین اولی محمد بن قیس له کتاب القضایا المعروف اصلا این عبارت را آقایان دقت نکردند این کتاب فی قضایا این کتاب دیگری است گفتند پس و این مجهول است به اصطلاح .
عرض کردیم این محمد بن قیس که ایشان اسم بردند و شأن ایشان هم اجل بوده از اینکه اسم ببرند ، یک مدنی است اهل مدینه است ربطی به ما هم ندارد این مردی است تاریخ و اینها بلد بود قصص و مثلا قواعد و
یکی از حضار : قاص عمر بن عبدالعزیز
آیت الله مددی : ها این قصه پرداز عمر بن عبدالعزیز بود ، ندیم عمر بن عبدالعزیز بود برای عمر بن عبدالعزیز قضایایی نقل میکرد من جمله از قضایا اینکه با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب اینطور شد یک اتفاقی افتاد اینجا
و لذا ما عرض کردیم حتی در این نسخهی مطبوعی که محقرانه است اخیرا چاپ کردند از رجال نجاشی له کتابٌ فی قضایا من چند دفعه عرض کردم احتمال میدهم که این عبارت تصحیف شده است له کتابٌ فیه قضایا امیرالمؤمنین و کتاب بودنش هم روشن نیست از ایشان اهل سنت نقل میکنند در این کتاب تهذیب الکمال هست اصلا این دقت نشده است .
بعد هم یک سندی را ایشان آورده مرحوم نجاشی به این آقا این سند برای اهل سنت است نجاشی هم اشتباه آورده است همان سند هم اشتباه آورده است . علی ای حال این از موارد و لذا نجاشی هم اینجا منفرد است شیخ طوسی را نقل نکرده است اصلا ، اصلا ربطی به او ندارد .
آن دو تا محمد بن قیسی هم که یکیشان گفته ضعیفٌ یکیاش مجهول ، آنها راوی هستند صاحب کتاب نیستند ، اصلا عبارت نجاشی یک جوری هم بد فهمیده شده هم خود ایشان غلط دارد آن محمد بن قیس دوم اصولا صاحب کتاب نیست الان چاپ شده له کتابٌ فی قضایا امیرالمؤمنین عرض کردم صوابش این است له کتابٌ فیه قضایا امیرالمؤمنین .
سرش هم این بوده این آقا برای و مرحوم نجاشی هم دارد که این نمایندهی ایران بود در مبادلهی اسرا با روم گفتیم این هم ظاهرا اشتباه کرده است اولین مبادلهی اسرا با روم زمان بنی امیه نیست زمان بنی العباس است اصلا ایشان نمیدانم اشتباه نوشته است این شخص در مبادلهی اسرا با اسیران رومی این شخص نیست محمد بن قیس نیست .
علی ای حال چون اینها را ما مفصل در محل خودش گفتیم دیگر تکرار نمیخواهیم بکنیم اینجا اشتباهات یک مقدارش اشتباهات نجاشی است یک مقدارش هم اشتباهات فهم بقیه ، آن دو تا محمد بن قیس راوی هستند بر فرض هم باشد راوی هستند ربطی به کتاب فهرست ندارد اصلا اینکه آنها کتاب دارند اصلا معلوم نیست آنها چه کسانی هم هستند ، یک میگویم یک اشتباهاتی در اینجا پیدا شده متاسفانه یک مقدارش را خود نجاشی اشتباه کرده است مقداری هم بعدیها اشتباه کردند ، اشتباه در اشتباه شده است .
پس محمد بن قیس این آقایان میفرمایند مرحوم شهید دو تا ، چهار تا هستند صحیح نیست محمد بن قیس یکی بیشتر نیست و آن محمد بن قیس بجلی و ایشان صاحب کتاب قضایا .
بله نکتهای را که باید امروز اضافه کنیم که این را هم مطرح کردیم کتابی را که ایشان به اسم قضایا نقل میکند به اصطلاح این یک بخشی از آن کتاب اولیهای است که شیعه نوشته است یعنی عرض کردیم ما در مباحث خودمان راجع به مصادر اولیه آنچه که در زمان رسول الله نوشته شده از صحابه مهم ترینش یک کتابی است به عبدالله پسر عمرو عاص نسبت داده شده است .
در ماه رمضان سال هشتم هجرت در فتح مکه این اول ما کتبش این است 15 سال و نیمش بوده است اینها تاریخش کاملا برای ما روشن است کاملا واضح است ، و این کتاب متاسفانه مشهور نمیشود الا در قرن دوم آن هم شرحی دارد که حالا فعلا جایش اینجا نیست اما غیر از ایشان کتابهایی که در موضوعات باشد خود پیغمبر یک مقدار زیاد نامه دارد مخصوصا یک نامهی مفصلی به عمرو بن حزم نوشتند برای یمن بردند دیات و اینها درش دارد .
ابو بکر یک کتاب در زکات دارد از علی بن ابی طالب کتاب در زکات هست اینها برای قرن اول اینها را توضیحات دادیم و غیر از صحابه یک زنی است از انصار به نام عمره بعضیها متاسفانه عُمر میخوانند عَمره بنت عبدالرحمن ایشان از عایشه سوال میکند نوشتن بلد بود ایشان هم نوشته است که گفتند سنن عمره ، عمره بنت عبدالرحمن این هم هست .
یکی هم همام بن منبه هست که از ابو هریره سوال کرده اینها را هم نوشته است اینها برای قرن اول است همهاش برای قرن اول است و آن روز عرض کردم یک نسخهی بسیار بسیار بسیار نفیس از این کتاب همام بن منبه به تاریخ کتابت 229 زمان امام هادی در کتابخانهی ملی پاریس من دیدم تصویرش را دیدم انصافا نسخهی نفیسی است فوق العاده نفیس است و یک نفاست دیگرش این است که روی پوست گوسفند نیست چون نسخههای ما همه روی پوست گوسفند است این یکی روی پاپیروس است برای مصر .
پاپیروس در مصر یک نوع نی است این را باز میکردند پهلوی هم میگذاشتند مینوشتند ورق میشد ، پاپیروس به اصطلاح نوشتاری بوده که در مصر به کار میبردند این جزو نوادر کتبی است که به زبان عربی روی پاپیروس نوشته شده است من نسخه را تصویرش را دیدم خطش هم خیلی خوب است خیلی عجیب است خیلی خوش خط است با اینکه 229 است خیلی خوش خط است اینها کتابهایی هستند که نوشته شدند اما این راجع به آنها .
اما راجع به امیرالمؤمنین خوب این مسلم که ایشان از پیغمبر نوشتند عرض کردیم در کتب اهل سنت از ام سلمه نقل میکند که امروز روز من بود امیرالمؤمنین و پیغمبر نزد من بود امیرالمؤمنین هم آمد یک پوست گوسفند دستشان بود همینطور از پیغمبر سوال کردند و نوشتند تا پر شد ، اینکه کتاب علی را دو جور توصیف کردند یک جور میگوید مثل فخذ بعیر مثل ران شتر این ظاهرا همین پوستهاست این پوستها را به همدیگر پیچانده بودند مثل ران شتر بود دقت کردید ؟
یکیاش دارد که نه کتاب بوده ورق زده این هم کتابت ، این دو تا جزو دلایل امامت بود اینها منتشر نشد بین مردم دقت کردید ؟ اما اینکه ام سلمه میگوید روز من بود آیا این قبل از عبدالله عمرو عاص است یا بعد ، آنها را ما نمیدانیم اینکه امیرالمؤمنین از زبان رسول الله سوال کردند نوشتند این هست اما این در اختیار مردم نبود .
چیزی که در اختیار مردم این در مدینه بود ، در کوفه حالا حتی نسبت داده شده به خود ایشان یعنی ایشان که شهید سال 40 هستند حالا 40 ، 50 ، 60 ، 70 ، یک مجموعهای به نام سنن ، احکام و قضایا این را از امیرالمؤمنین نقل میکردند ، این کتاب اولین کتابی است که در دنیای اسلام ما قبل از این نداریم مبوب نوشته شده است آن صحیفهی عبدالله پسر عمرو عاص مشوه است سوالات با سند و اینطوری است ، مبوبی که داریم مثل دیات رسول الله است لکن نه اینکه کل ابواب فقه باشد .
یا کتاب ابو بکر که در کتاب بخاری هم آمده در باب زکات شتر آن هم در خصوص زکات شتر است ، اما کتابی که مبوب باشد کتاب الصلاة کتاب الصوم این را اولین بار همین کتاب است این کتابی است که به امیرالمؤمنین نسبت داده شده و این مبوب است . در دنیای اسلام اولین کتاب مبوب همین است اگر باشد همین است و این را عرض کردیم کم کم در کوفه جا افتاد و سند معینی هم دارد لکن نجاشی اسمش را گذاشته السنن و الاحکام و القضایا
از آن طرف در ترجمهی محمد بن قیس میگوید له کتاب القضایا المعروف و لذا احتمالا سه بخش بوده مرحوم محمد بن قیس بخش قضایایش را عرضه داشته بر امام باقر که امام تایید فرمودند یا بعدها در صحافی سه جلدش کردند نمیدانم این را ما الان دقیقا نمیدانیم بخش قضایا
من الان نمیدانم بحث را چون تصادفا این شبها هم که ما داریم بحث میکنیم در بحث فهرستی همین مصادر اولیه مسانید اهل بیت را داریم بحث میکنیم ، نمیدانیم حالا این آیا به اصطلاح خود ایشان جدا کرده چه شده گفتیم از محمد بن قیس یعنی از عاصم بن حمید عن محمد بن قیس عن ابی جعفر در آن دو باب دیگر یعنی باب سنن و احکام کم داریم ، ببینید در قضایا زیاد داریم .
آنچه که الان ما در کتب داریم قضایا امیرالمؤمنین این برای همین کتاب قضایا است اما در غیر از قضایا ، سنن و احکام کم داریم این یکی از آن کم هاست ، لا رهن الا مقبوضا یکی از آنهاست ؛ لا رهن الا مقبوضا .
حالا آیا این جزو یکی از قضایا بوده امام فرمودند ؟ یا اصولا یک بخشی از کتاب سنن و احکام است ؟ این را الان نمیتوانیم ، اما از غیر راه محمد بن قیس داریم یعنی از غیر این راه از سنن داریم توضیحات مفصلی راجع به این کتاب نزد زیدیها بوده نسخهای نزد زیدیها بوده نزد اسماعیلیها بوده و نزد علمای شیعهی ما بوده خود مرحوم نجاشی طریق به این دارد و عرض کردیم چند بار عرض کردم آنچه که در فهارس ما آمده فهرستهای اصحاب ما آمده و آنچه که در به حساب کتب تاریخی آمده است ابو رافع یا پسر ابو رافع عن علی است و یک سند خاصی دارد .
آنچه که در کتب شیعه آمده قضایا است محمد بن قیس است اشتباه نشود . الان در کتاب ایضاح برای قاضی نعمان که در قرن چهارم بوده به سه سند سه نسخه از این کتاب نقل میکند ، سندش هم میآورد یعنی در آنجا نقل میکند آن وقت در کتب زیدیه خیلی پیدا کردیم ما یعنی انسان زحمت بکشد خیلی پیدا میشود این تکه پاره شده است .
حالا چه شده است ، ظاهرش این است که از زمان امام صادق این کتاب مورد بی توجهی اصحاب ، حالا چرایش را نمیدانیم ، اما آن که ما الان داریم ، من میخواهم تاریخ فعلا برای شما بگویم ، آن که ما الان داریم مهم ترین نسخه که بخش قضایا است همین است عاصم بن حمید .
از عاصم هم سه نفر نقل میکنند از محمد بن قیس معذرت میخواهم ، یکی عاصم است که قضایا را او نقل میکند یکی هم عبید پسرش عبید بن محمد یکی هم یوسف بن عقیل که او هم از همین بجلیهاست مثل محمد بن قیس است ، این سه نفر را ما داریم و آثار اینها را داریم ، قسمتهایی از آن هم هنوز در بخش سنن و احکام هست قسمتهایی .
لکن در کتب ما در حدیث ما بیشتر عاصم بن حمید است از محمد بن قیس در فهارس بیشتر آن یکی است آن طریق دیگری است حسن بن حسین انصاری عن علی بن قاسم کندی فلان عن ابی رافع عن علی آن ، ما در فهارس ما همان هست فهرست نجاشی همان هست ، ما فرق دارد بینشان ، این نسخهای که الان اینجا نقل میکند این نسخهای است که مرحوم صفوان نقل کرده است .
حالا عبارت چون یک مقدار عبارت مرحوم صاحب جواهر را شرح رجالی دادیم یک کمی دیگر عبارت ایشان را بخوانید تا من یک کمی توضیح ایشان را بدهم عرض بکنم . از خود جواهر عبارت جواهر را بخوانید ، جواهر سعی میکند جواب بدهد که نه این محمد بن قیس مشترک ، اگر هم مشترک است اینجا مراد بجلی است .
ما عرض کردیم اصلا مشترک نیست این اشتباهی است پیدا شده است آن هیچ جواب مطلب این .
یکی از حضار : بين الثقة والضعيف ، لأن المراد منه هنا البجلي الثقة ، بقرينة رواية عاصم عنه ، بناء على أنه ابن حميد ، وأن ابن سماعة فيه ، الحسن بن محمد بن سماعة ، وأن طريق الشيخ إليه قوي ،
آیت الله مددی : این اصطلاح قویٌ از زمان مجلسی آمده چون تا آن زمان چهار اصطلاح بود دیگر صحیح و حسن و ضعیف و موثق، قوی را هم اضافه کردند که ما بین مثلا حسن و صحیح است این اصطلاح قوی که ایشان گفته این در فقه در کتب ما از زمان مرحوم مجلسی آمده است بفرمایید .
یکی از حضار : والإغضاء عن كونه موافقا لجمهور العامة ، ومنهم أبو حنيفة ، والشافعي ، وأحمد ، في إحدى الروايتين ، خصوصا مع شدة التقية في زمانه عليهالسلام ، والإغضاء عن احتمال إرادة بيان اعتبار كون الرهن مما يقبض كما يومي إليه عدم تخصيص القبض للمرتهن.
آیت الله مددی : دقت کردید ؟ یعنی میخواهد صاحب جواهر بگوید که این حدیث قابل قبول نیست این دارد راهها را میرود تقیه هست ، شبههی تقیه درش هست .
تقیه اگر باشد لا رهن الان من فتاوای عامه در ذهنم نیست احتمالا از همین کتاب امیرالمؤمنین گرفتند احتمال قوی دارد بفرمایید ، اینکه مراد از ابن سماعة حسن است این مطلب درست است جای بحث نیست ، بفرمایید ، نحوهی بحث ، بحث رجالی است دقت کردید؟ نحوهی بحث ، بحث رجالی است بفرمایید .
یکی از حضار : بعدش ایشان میفرمایند که : محتمل لإرادة بيان نفي الاعتداد به في الاستيثاق والطمأنينة ، فکر میکنم منظورش آن خبر باشد خبر محمد بن قیس محتمل لإرادة بيان نفي الاعتداد به في الاستيثاق والطمأنينة
آیت الله مددی : اولا احتمال داده ایشان یک احتمال اینکه که این کمالش به قبض است قبض درش دخیل نیست . ثانیا اینکه با قبض آدم خیالش مطمئن میشود راحت میشود
یکی از حضار : لا الشرطیة
آیت الله مددی : با اینکه ظاهرش شرط است ببینید روایت چون قبول ، چون عرض کردیم آقا اصولا بنای فقهای اسلام این است که اگر نقل و انتقال انجام میخواهد بگیرد بوسیلهی عقد است خوب دقت کنید ، خود عقد کافی است تصرف بدنی ، فعلی نمیخواهایم اصلا عقد کارش همین است و لذا ما عرض کردیم اگر کسی بخواهد عقود را در جامعه منکر بشود مثل اینکه وجود را در فلسفه منکر بشود سوفسطایی بشود اصلا این جوری است . اصلا جامعه قوامش به عقد است و ام العقود را هم عرض کردیم بیع است ، عقدی که خیلی جامعه به آن وابستگی دارد .
آن وقت نتیجهاش این است که ما احتیاج به قبض نداریم همان که عقد کرد گفت رهنتک داری ، الان هم در خانهاش نشسته میگوید رهنتک داری ، خانهی من رهن باشد . لذا اینها گیر کردند که این را چه کارش بکنند لذا الان مثلا توجیه میکند که این کمال رهن است برای وثوق و اطمینان است چون رهن عرض کردم ماهیت رهن من همیشه عرض کردم هر عقدی را اول ماهیتش را در نظر بگیرید ، ثانیا لفظی که مناسب با آن ماهیت است در نظر بگیرید که انشاء بشود .
عقد رهن ماهیتش استیثاق است وثیقه گرفتن است ، گرو گرفتن است ، استوثق من مالک اصلا وثیقه است رهن به خاطر وثیقه بودن است گروگان ، آن وقت لفظی بیاورید که ، آن وقت این دیگر درش قبض نمیخواهد این ببینید دائما صاحب جواهر سعی میکند توجیه بکند این توجیهات صاحب جواهر است کمال رهن به این است ، نمیدانم اطمینان نفس به این پیدا میشود وثوق انسان به قبض پیدا میشود .
خوب ظاهر نص که شرط است ، عبارتی که از مرحوم شیخ مفید خواندیم ظاهرش شرط است لکن از آن طرف هم اصحاب فتوا ندادند گیر کردند چه کار بکنند یک راه رفتند که سندش را به مشکل خوردند که خوب خود ایشان سعی کرده جواب بدهد بخوانید بقیهاش را .
یکی از حضار : بل لعل الظاهر منه ذلك ، بعد أن كان المنفي فيه ، العين المرهونة ، لا العقد الذي يوصف بالصحة والبطلان ،
آیت الله مددی : ببینید باز توجیه دیگر که اینجا مراد عقد نیست لا رهن خود آن عین مقبوضه بفرمایید .
یکی از حضار : وبعد أن كان الظاهر منه استدامة القبض للعين المرهونة ، باعتبار نفي الرهن بدونها ، الظاهر في لزوم اتصافها بذلك
آیت الله مددی : آن وقت لازمش این است که اگر رهن درش قبض بخواهد باید ادامه هم پیدا بکند چون میگوید لا رهن الا مقبوضا شما میروید خانهی کسی را رهن میکنید حالا فرض کنید همان اول ، یا ماشین کسی را رهن میکنید فرض کنید همان اول ماشین را بگیرید تا آخر که نزد خودتان نگه نمیدارید اگر ما باشیم و لا رهن الا مقبوضا تا آخر باید نگه بدارد قبض داشته باشد .
یکی از حضار : قبض اولیه شرط نیست ؟
آیت الله مددی : خوب این خلاف ظاهر نص است لا رهن اصلا رهن صدق نمیکند الا مقبوضا
یکی از حضار : قبض کردید تازه شروع میشود .
آیت الله مددی : باید ادامه هم پیدا بکند تا رهن باشد .
یکی از حضار : ادامهاش را از کجا مثلا برویم ؟
یکی از حضار : استدامهاش را میگویند دیگر
آیت الله مددی : استدامهاش از همین جهت دیگر چون میگوید رهن نیست ، شما قبض کردید باز برگرداندید رهن نیست ، چون لا رهن الا مقبوضا این ظاهرش این است که باید در استدامه هم باشد و فتوا هم نیست بر این مطلب دقت کردید چه کار میخواهد بکند دائما میخواهد یک راهی برود که جواب بدهد از این روایت لا رهن ، حالا نکات بعدش را عرض میکنم ، بفرمایید .
یکی از حضار : والإجماع بقسميه كما ستعرف على عدم اعتبار الاستدامة ، وبذلك يضعف دلالة الآية أيضا ،
آیت الله مددی : آیه رهان مقبوضة ، البته آیه مفهوم وصف است دلالت بر این ندارد این لا رهن الا مقبوضا مفهوم حصر است مفهوم حصر ثابت است آن مفهوم وصف است ثابت نیست ، بفرمایید .
یکی از حضار : ويقوى إرادة الإرشاد منها ، بل قد يستفاد منها ومن الخبر مشروعية الرهن بغير قبض ، كما هو المختار ، وإن كان لا يحصل به تمام الاستيثاق في بعض الأحوال.
آیت الله مددی : ایشان میگوید مختار ما این است که قبض شرط نیست ، اصلا مختار ما این است .
عرض کردم این مشکلی که یعنی تحلیلهایی را که ما عرضه میکنیم برای این است حالا تعجب است که من نمیدانستم شیخ مفید چنین فتوایی داده است بلا اشکال مشهور بین اصحاب ، اولا من پریروز شرح دادیم که قبض اصولا در عقود بر سه شکل است دیگر توضیح نمیدهیم ایشان قبض را به عنوان متمم عقد گرفته است مثل قبض در باب هبه ، چطور ملک حاصل میشود ؟
اگر گفت وهبتک هذا الکتاب عقد درست شد اما ملک نمیشود الا با قبض به اصطلاح موهوب له آن ، قبض متهب ، ایشان هم اینجا قبض را این گرفته است . حالا اگر ما باشیم و اولا ببینید مرحوم شیخ قدس الله نفس حالا این مرحوم شیخ مفید از کجا گفتند الان من نمیتوانم تصریح بکنم .
مرحوم شیخ قدس الله نفسه منفردا نه کلینی و نه صدوق این حدیث را از کتاب ابن سماعة آوردند ، آوردید مشیخه را بخوانید .
یکی از حضار : وما ذكرته في هذا الكتاب عن الحسن بن محمد بن سماعة فقد اخبرني به أحمد بن عبدون عن أبي طالب الأنباري عن حميد بن زياد عن الحسن ابن محمد بن سماعة ، وأخبرني أيضا
آیت الله مددی : این سند مشکلش ابو طالب انباری است ، البته بعضیها سعی کردند توثیقش بکنند بحث دارد انصافا ابو طالب انباری جای بحث دارد که الان
ببینید ما چون به اصطلاح عرض کردیم اولا این را دقت بکنید آنچه که به عنوان مشیخهی شیخ است در تهذیب و استبصار این مشیخه در هر دو کتاب آمده است در تهذیب و استبصار این حکم فهرست دارد اصلا ، یعنی طریقش به کتب ، عرض کردم اگر طریق مولف به کتبا باشد به آن میگوییم فهرست ، اجازات . اگر طریقش به روایات باشد میگوییم اسناد ، مشیخهی صدوق اسناد است غالبا ، بعضیهایش شاید اجازه باشد ؛ مشیخهی شیخ طوسی همهاش فهرست است یعنی طریقش به کتب است مثل فهرستش میماند .
این طریق اولش را که آورده ابو طالب انباری یک مقداری محل کلام است میشود قبول کرد آن قدر هم نیست یعنی یک راههایی دارد حالا من چون دیگر نمیخواهم وارد تفاصیلش بشوم ، بفرمایید آقا ؛ اما نکتهی اساسیاش این است که مرحوم شیخ برگشته از بغداد به کوفه ، یعنی از بغداد توسط ابو طالب انباری که رفته کوفه از حمید بن زیاد که هم شاگرد ایشان است هم واقفی است حمید در عالم واقفیه شاید بزرگترین فقیهی باشد که ما از واقفیها میشناسیم ، حمید بن زیاد ما به درجهی ایشان در واقفیه
و ظاهرا با وجود ایشان واقفیه منحل میشود ما دیگر بعد از ایشان کسی در این درجه از فقاهت نمیشناسیم متوفای 310 است و خواب هم میبیند که در کربلا فوت میکند از کوفه منتقل میشود به حائر حسینی همان جا هم فوت میکند این حمید بن زیاد به لحاظ فقاهت جزو بزرگترین فقیهی است که ما از واقفیها میشناسیم که بعد از او کسی این جور نمیشناسیم تقریبا میشود گفت آخرینشان است .
یکی از حضار : در دعائم الاسلام به تفسیر عیاشی هم روایت هست ولی از محمد بن قیس نیست در تفسیر عیاشی از محمد بن عیسی
آیت الله مددی : تصحیف شده است گفتیم محمد بن قیس .
یکی از حضار : ولی دعائم الاسلام بدون سند میآورد .
آیت الله مددی : و عرض کردیم کرارا مرارا دعائم الاسلام از این کتاب سنن و احکام و قضایا نقل کرده است ولی خوب رهن گفته است .
یکی از حضار : که برای محمد بن قیس بوده است
آیت الله مددی : بعد نه معلوم نیست چون دعائم الاسلام از آن راهی نقل میکند که ما در فهارس داریم نه از محمد بن قیس دعائم السلام ذکر میکند طریقهاش را در کتاب ایضاح ذکر میکند .
من همیشه گفتم خیلی از روایاتی که ایشان میگوید روینا عن علی عن علی از همین کتاب سنن و احکام باشد ، دعائم الاسلام مسلما کتاب سنن و احکام دستش بوده است دقت کردید ؟
یکی از حضار : این احمد بن عبدالواحد این ابن انباری فقط همین طریق است ها
آیت الله مددی : بله به بغداد از بغداد میرود به کوفه
یکی از حضار : نجاشی یک چیز دیگری هم از او داشته است
آیت الله مددی : بفرمایید
یکی از حضار : احمد بن عبدالواحد و غیره
آیت الله مددی : اشکال ندارد
یکی از حضار : نه میخواهم بگویم شیخ نداشته است .
آیت الله مددی : حالا اشکال ندارد . راه دومش را بخوانید .
یکی از حضار : واخبرنی ایضا الشيخ أبو عبد الله
آیت الله مددی : مراد شیخ مفید است ابو عبدالله شیخ مفید است بفرمایید .
یکی از حضار : والحسين بن عبيد الله
آیت الله مددی : ابن غضائری پدر است این رجال برای پسر است اما ابن غضائری معروف پدر است بسیار جلیل القدر است ایشان.
یکی از حضار : وأحمد ابن عبدون كلهم عن أبي عبد الله الحسين بن سفيان البزوفري
آیت الله مددی : این جلیل القدر است حسین بن سفیان از مشایخ است
یکی از حضار : عن حميد ابن زياد عن الحسن بن محمد بن سماعة.
آیت الله مددی : و اینکه گفتند به اسناد قوی نیست نه صحیح هم هست مشکل ندارد شاید قوی بودنش به خاطر وجود حمید است بله موثق است چون حمید درش است ، حمید شاگرد ایشان است .
آن وقت مرحوم شیخ طوسی اضافهی بر اینکه از کافی نقل میکند خودش هم مستقیما از کتاب ابن سماعة نقل میکند و شیخ طوسی تصریح میکند ما احادیث واقفیه را نقل میکنیم چون اینها ثقات هستند تصریح دارد به این مطلب ، دیگر وقت گذشت من هم خسته شدم این مطلب را مجبورم روز شنبه باز تکمیل کنم چون خیلی مانده هنوز فواید زیادی اینجا هست حیف است این فواید از بین برود .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
دیدگاهتان را بنویسید