خارج اصول فقه (جلسه37) شنبه 1403/10/08
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بحثی که شد دربارهی تعبدی و توصلی خوب ایشان فرمودند که راهش منحصر به متمم جعل است با جعل اول نمیشود و اگر شک کردیم در متمم جعل خوب اصل عدمش است و نتیجتا نتیجهاش با توصلی یکی میشود این اگر شک در این جهت شد با متمم جعل ثابت نشد که تعبدیه نتیجهاش توصلیه است این در مرحلهی به اصطلاح اصل لفظی ، اصل لفظی را جاری نمیدانستند الا با همین متمم جعل به این معنا ، شبیه یک چیزی شبیه اطلاق مقامی میشود مثلا ، اطلاق مقامی شبیه به آن است .
بعد متعرض مقام شک شدند که اگر شک بکنیم آیا اعتبار قصد قربت شده یا نه ایشان میفرمایند به اینکه فاعلم : انه قد قال بالاشتغال في المقام من لم يقل به عند الشك في الأقل والأكثر الارتباطيين ، وربما يبنى ذلك على الفرق ، خود این بحث ، بحث سنگینی نیست حالا به هر حال یا برائت است یا اشتغال است این بحث سنگینی نیست و قاعدتا هم باید اشتغال باشد چون شک در سقوط تکلیف است قاعدتا هم اشتغال است خود بحث آسان است این بحثی که ایشان فرمودند بحثش آسان است .
لکن ایشان در خلال بحث برای اینکه تحلیلی از مساله بدهند وارد مسالهی اقل و اکثر شدند اجمالا بعد هم وارد مسالهی محصلات شرعیه و عقلیه و اینها و به مناسبتهایی نکاتی راجع به حدیث رفع و اینها را هم متعرض شدند من دیدم حالا که ایشان متعرض شدند ما به اندازهای بخواهیم تفصیلی متعرض بشویم که خوب دیدیم این بحث برائت و اشتغال ، گفتیم حالا که ایشان متعرض شدند ما هم عبارت ایشان را بخوانیم هم آن نکات فنی که در مقام وجود دارد که بعد ان شاء الله در بحث اشتغال و برائت خواهد آمد ان شاء الله اینجا اشاره کنیم .
اولا ربما يتوهم الفرق بين المحصلات الشرعية وغيرها عرض کردم شکی که ما میکنیم در باب تکالیف اقل و اکثر یک دفعه شک در خود اقل و اکثر است مثلا نمیدانیم آیا مثلا در غسل وجه باید مقدم باشد بر غسل یدین یا نه خوب شک داریم در این جهت آیا مطلقش کافی است غسل وجه ولو بعد غسل یدین یا نه مقید است ، این یک فرق است . یک فرق دیگر گاهی به این است که سر این جهت نیست سر این جهت این که میدانیم اینجا چیزی که هست جزو محصلات است یعنی شک در محصل میکنیم یک اصطلاحی دارند اگر شک در محصل کردیم آنجا جای اشتغال است .
مثلا اگر شک کردیم ترتیب معتبر است یا ترتیب معتبر نیست حالا بنا بر بگوییم فرق بین اقل و اکثر ارتباطی و استقلالی خوب اصالة البرائة جاری میشود اصالة البرائة عن وجوب الترتیب ، راحت است .
اما اگر شک منشاء شکمان این شد که اگر ترتیب باشد طهارت حاصل میشود و تکلیف اساسا به طهارت خورده است ، تکلیف آن که برای ما و وظیفهی ماست طهارت است و این را مثلا از لسان ادله در میآوریم که لا صلاة الا بطهور ما در حقیقت اگر شک در ترتیب کردیم شکمان در این است که آیا اگر مثلا غسل وجه بعد از یدین شد طهور حاصل میشود یا نمیشود ، یعنی شک در محصل شد . اگر شک در محصل شد نه شک در خود عمل ، شک در خود عمل برائت جاری میشود .
اما اگر گفتیم نه خود عمل مطلوب نیست چون یک بحثی دارند آقایان که در باب وضوء تکلیف به خود همان ذات اعمال خورده چون دارد الوضوء غسلتان و مسحتان یا در باب وضوء تکلیف خورده به تطهیر ، مثل و ان کنتم جنبا فاطهروا که در آیه است و در ذیلش هم هست لیرید الله لیطهرکم این خداوند میخواهند تطهیر حاصل بشود .
پس این آیاتی که آمده راه کیفیت حصول تطهیر است راه حصول کیفیت طهارت است اگر شک کردیم ترتیب شرط هست یا شرط نیست شک در این داریم که آیا طهور پیدا میشود یا نمیشود اگر شک در این جهت پیدا کردیم مقتضای قاعده اشتغال است . یعنی باید ما مرتبا انجام بدهیم تا یقین پیدا کنیم که طهور حاصل شده شک در محصِل و محصَل مجرای اشتغال است یعنی اولا صورت را بشوییم بعد دستها تا یقین پیدا بکنیم به اینکه طهور پیدا شده است . اما اگر شک در خود ذات عمل بود برائت است این است فرق بین ذات عمل و بین عنوان محصل .
آن وقت در بین محصلات هم فرق گذاشتند که محصل عادی باشد یا مثلا محصل عقلی باشد یا محصل عادی باشد یا محصل به اصطلاح شرعی باشد در محصل عادی فرض کنید انسان یک دفعه تکلیف دارد به احراق میگوید این ورقه را بسوزان که به اصطلاح مسببات تولیدی است ، این ورقه را بسوزان تکلیفش به احراق خورده است . یک دفعه نه مثلا این ورقه را در آتش بیانداز تکلیف به خود فعل خورده است این ورقه را در آتش بیانداز .
اگر گفت این ورقه را در آتش بیانداز مثلا برای انداختن ورقه در آتش یک کیفیت معینی مثلا این میگیرد ورقه را در آتش میاندازد اگر شک کرد که یک کیفیت معینی باشد مثلا شعلهی آتش این قدر باشد وضع آتش این جوری باشد این خصوصیت را داشته باشد در این جهات برائت جاری میشود چون میگوید تکلیف من بوده که این ورقه را در آتش بیاندزام انداختم .
اما اگر تکلیفش این بود ورقه را بسوزان این با انداختن ورقه در آتش کفایت پیدا نمیکند باید علم پیدا بکند که سوختن حاصل شد ، تکلیفش خورده به سوزاندن ورقه نه به انداختن ورقه در آتش اگر محصل ، محصل عادی بود یا محصل عقلی بود در این جور جاها که محصل عادی است این جا هم باز اشتغال جاری میشود یعنی به مجرد انداختن ورقه در آتش
مثلا میگوید آقا این آتش را بگیر بیانداز در خانهی فلانی ، این هم میگیرد از پشت بام پرت میکند در خانهی فلانی حالا میخواهد بسوزاند ، نسوزاند فرض کنید به اینکه ایشان در طبقهی اول یا پشت بام فرض کنید یک پردهای از آهن قرار داده آتش به زمین نمیرسد ، میرسد ؟ ایشانا دیگر وظیفهاش این است که این آتش را پرت کند در خانه پرت کردن آتش در خانه حاصل میشود .
یک بحث دیگر این است که نه میگوید با این آتش این خانه را بسوزان
یکی از حضار : مثل یک چیز که میگویند حکم رفته روی عنوان
آیت الله مددی : همین محصل دیگر .
یک دفعه میگویند این خانه را بسوزان به مجرد اینکه ورقه را بیاندازد در خانه کافی نیست باید بداند که این پشت بام چیزی نگذاشته که مانع وصول آتش باشد و علم پیدا بکند یا ، یعنی بعبارة اخری باید علم پیدا بکند به اینکه احراق و سوزاندن محقق شده مجرد اتیان عمل کفایت نمیکند ، البته اینجا دو تا یعنی چند تا بحث است ، یک بحثش همین است که من الان دارم میگویم که شک در محصِل و محصَل و الی آخره است .
یک بحث از سر باز باب شهادات هم هست یعنی همین مساله در باب شهادات هم هست ، در باب شهادات به این عنوان است که ایشان میگوید من شهادت میدهم که فلانی این آتش را پرت کرد از پشت بام در خانهی فلانی البته خانهی شخص آتش هم گرفته این شخص هم میگوید من شهادت میدهم . اما به او میگویند تو شهادت میدهی که این آتش افتاد در حیاط و سوزاند خانه را میگوید این را شهادت نمیدهم من این قسمت را دقت بکنید این قسمت را شهادت میدهم .
یکی از حضار : سبب را
آیت الله مددی : سبب را شهادت میدهم .
این در بحث شهادات هم باز داریم ، آن باز یک بحث دیگری است آنجا هم در فقه داریم که آیا میتواند شهادت بدهد یا نه .
آن وقت در آنجا هم باز اختلاف دیگری وجود دارد و آن مسالهی به اصطلاح تفکیک بین آثار لذا در آن روایت دارد که آقا من اگر در دست مسلمان دیدم میتوانم مثلا خرید و فروش بکنم یعنی میتوانم شهادت بدهم ملک اوست حضرت میفرمایند اگر میتوانی شهادت بدهی ملک اوست یا نه ؟ من دیدم دستش معذرت میخواهم دیدم دستش است ، اما نمیدانم مالش هست یا نه شهادت بدهم ملکش است ، قاعدهی ید . امام میفرمایند میتوانی از او بخری یا نه ، اصلا از او میتوانی بخری یعنی ملکش است اگر ملکش نباشد چطور میخرید . بعد میگوید لو لم یجز هذا لما قام این اشاره به این است آن یک بحث شهادت است .
عرض کردم ما مباحث مختلفی داریم این بحثی که در اینجا ایشان میخواهد مطرح بکند بحثش این است که محصلات شرعی با محصلات عرفی فرق میکند با محصلات عادی فرق میکند این نکتهای است که ایشان میگوید ، نکتهی فرقش هم واضح است چیست، نکتهی فرقش هم این است که در محصلات عادی آن سببیت آن یک امر تکوینی است اگر گفت که باید بسوزانی باید کاری بکند که علم پیدا بکند به سوزاندن اما اگر گفت طهور ، چون طهور آن سببیت قابل جعل نیست همان مقدار که از ادله درآمد کفایت میکند دیگر محصل شرعی برائت جاری میشود به خلاف محصل عرفی که اشتغال جاری میشود در محصل شرعی برائت .
یعنی فرق بین محصل شرعی و محصل عرفی یا عادی به قول ایشان یا عرفی به تعبیر بنده فرقش این است که در باب امور عرفی و عادی محصلیت یک امر واقعی است در امر شرعی دیگر محصلیت قابل جعل نیست ، اگر گفت شما مکلف به طهورید از آن طرف هم گفت صورتت را بشوی دستهایت را بشوی ، شک کردیم که طهور حاصل میشود با تقدیم دست بر صورت اشکال ندارد چون قابل جعل نیست وقتی قابل جعل نباشد اشکال ندارد میشود حدیث رفع را شامل بشود .
ربما يتوهم الفرق بين المحصلات الشرعية وغيرها بما حاصله : ان المحصل ان كان عقليا أو عاديا لا مجال لاجراء البراءة فيه عند الشك في دخل شيء فيه ، اگر در محصل عادی باشد یا عقلی باشد ، لأنه يعتبر في البراءة ان يكون المجهول مما تناله يد الجعل والرفع الشرعي ، این بحثی است که من عرض کردم دائما میخوانیم به خاطر این عبارت ایشان نکات فنی که در اینجا ایشان آوردند و ما دائما باید متعرض بشویم اینها دیگر اشاره است کم کم به حدیث رفع چون دیگر تا آخر بحث زیاد کلمهی حدیث رفع را به کار میبرند این مربوط به خصوصیات حدیث رفع است .
راجع به حدیث رفع خوب صحبت خیلی زیاد است هم ما صحبت داریم هم اهل سنت ما به یک جهت دیگری اهل سنت به یک جهت دیگری . اولا اهل سنت حدیث ر فعی که دارند ثلاثی است خطا و نسیان و اکراه است ، حالا اشارهای من مباحث حدیث رفع را دائما اشاره وار وارد میشوم .
این حدیث رفعی که اهل سنت دارند ، از همان اول هم طبق همان قاعدهای که عرض کردم خدمتتان علمایشان اختلاف داشتند در قرن اول و دوم در قرن دوم کاملا واضح است به حدیث رفع تمسک کردند عرض کردم یک قاعدهی کلی را که ان شاء الله فراموش نمیفرمایید در قرن اول و تا اواسط و نسبتا اواخر قرن دوم حدیث را اهل سنت از زاویهی فقاهت نگاه میکردند یک فقیهی حدیث را آورده نگاه میکردند از قرن سوم به بعد از اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم به بعد حدیث را از زاویهی حکایت نگاه کردند این که میگویند حدیث صحیح است حسن است و ضعیف است و فلان این برای زاویهی حکایت است از زاویهی حکایت نگاه کردند لذا مطلب اصلا کلا عوض شد .
یکی از آن مطالبی که عوض شد همین حدیث رفع است تصادفا چون حدیث رفع در قرن دوم نمیبینیم که به آن تمسک شده باشد و این نکتهاش را هم سابقا عرض کردم اینها این نکات را من عرض میکنم ولو ربطی خیلی به بحث ندارد لکن اینها در ارتکاز فقیه باید باشد یعنی وقتی یک مطلبی را نگاه میکنید یک مطالبی باید در ارتکاز ذهنیتان باید باشد آن ارتکاز ذهنی این است . از زمان صحابه خصوصا از زمان دومی چون اولی مدتش هم کم بود دو سال و خوردهای بود ، دومی هم مدتش نسبتا زیادتر بود ده سال بود و هم فتوحات اسلامی واقع شد جریانات زیادی روبرو شدند مسائل جدیدی با آن روبرو شدند موضوعات جدیدی با آن روبرو شدند خیلی از مسائل در همین زمان دومی مطرح شد و لذا عرض کردم این شخص برای اینکه حل مشکلات هم بکند یک مجمع مشورتی را تشخیص داده بود مرکب از 30 نفر 15 تا از اهل مکه یا مهاجرین و 15 تا هم از انصار که علی بن ابی طالب از مهاجرین طلحه ، زبیر اینها از مهاجرین در این مجمع مشورتی بودند ایشان مسائل جدید را در این مجمع مشورتی مطرح میکرد ، آن وقت نتیجه گیری نهایی را میآمد روی منبر به مردم اعلام میکرد که نتیجه این شد بنا به این شد که این کار را بکنیم ، این اصطلاحا راهی بود .
و لذا دو تا عنصر اساسی از آن زمان وارد دنیای اصول شد اصلا ، اصول در حقیقت از زمان دومی دارای دو تا عنصر اساسی شد یک نکتهای بود که من عرض کردم این دو تا عنصر وارد شد بعد دنبال دلیل گشتند مطلب را دقت کنید یکی مسالهی اجماع وارد شد چون میآمد میگفت آقا اینها اهل حل و عقد اجماع کردند که مطلب این است اجماع یعنی همان 30 نفر گفتند حالا که 30 نفر اجماع کردند پس این حجت است اول حجت را به آن تمسک کردند بعد هم خوب حالا این اجمال از کجا حجت است لا تجتمع امتی علی خطاء بعد دنبال دلیل گشتند ، نه اینکه پیغمبر ، خوب دقت کنید ، بهترین دلیل بر رد آن ، نه اینکه پیغمبر فرمودند هر جا گیر کردید به اجماع مراجعه کنید نه اینکه اول دلیل آمد بعد تطبیقش کردند
یکی از حضار : در ادبیات میگویند توجیه بعد از وضع
آیت الله مددی : ها ، این را دقت کردید ؟
اینها اول آمد انجامش دادند بعد که انجام دادند مخصوصا زمان دومی و جا افتاد دقت کردید خودش ادل دلیل بر بطلانش همین است و لذا مرحوم شیخ هم دارد تعبیری الاجماع الذی هو الاصل لهم و هم الاصل له ، در نجف بین بزرگان معروف بود که احتمالا این عبارت از طرف حضرت بقیة الله به قلم ایشان جاری شده چون دور لازم میآید به حساب ، ایشان مرحوم شیخ اشاره به این دارد در بحث اجماع منقول در رسائل دارد الذی هو الاصل لهم وهم الاصل له ، از یک طرف آنها مطلب خودشان را با اجماع درست کردند از این طرف اجماع را هم خودشان درست کردند یعنی الذی هو الاصل لهم اشاره به اجماع سقیفه ، لکن عرض کردم اجماع سقیفه درست است مطلب شیخ درست است لکن اجماع در اصول از سقیفه نیامد اجماع در اصول از زمان دومی آمد اجماع اگر بخواهیم علمی نگاه بکنیم مطلب شیخ اجمالا درست است نمیخواهم منکر بشوم اما اجماع در اصول از زمان دومی آمد و رأی هم در اصول از زمان اولی ، از زمان اولی هم آمد اما کم است مثلا از اولی نقل شده که راجع به جده که میراث جده به نظرم نقل شده در کتب اهل سنت در میراث جده از اولی صد تا حکم نقل کردند صد جور حکم ، گفته میبرد ، گفته نمیبرد ، ثلث است فلان ، این هست دارند اهل سنت . اما اصلش از دومی .
دومی هم سرش این بود اینها میآمدند میگفتند این حدیث این مطلب در قرآن نیست کسی هم از صحابه سوال میکردند چیزی از رسول الله دارید دیدید ندیدید ، لذا عرض کردم این مقدار مطالبی که اینها در زمان دومی در ده سال یا دوازده سال بعدش که سومی آمد چون با چهارمی چون یک کمی زاویه دارند با امیرالمؤمنین حالا غیر از این جهتش مثلا اینها میآمدند میگفتند کسی از صحابه میگفت ما ندیدیم .
آن وقت در سال پنجاه یا شصت یا هفتاد یک کسی از مثلا از دهات یمن میآمد میگفت آقا من نزد رسول الله بودم این مطلب آنجا شد لذا میبینیم بعضی از احکام را از اینها نقل میکنند روشن شد ؟ یعنی در خود زمان صحابه وقتی که نشسته بود مطرح میکرد در ذهنشان نبود یا بعد آمدند یکی میآمد از گوشهای از یمن یک ورقهای با خودش میآورد میگفت این نامهای است که پیغمبر به ما نوشته بعضی از احکام در آن نامه بود میخواهم من تاریخ را ریشههای تاریخ را
اگر از یک جهت میگویند ما نداریم چنین مطلبی را از یک طرف دیگر باز یکی نقل میکند از رسول الله این دو تا زمان است گفت در تناقض هشت وهله است . وقتی که میان صحابه مطرح میکرد کسی نقل نمیکرد سال 50 – 60 یک کسی آمد گفت آقا ما در یمن بودیم این نکتهای است حالا که ، چون گاه گاهی ما خودمان از اهل سنت هم دفاع میکنیم غرض این در تناقض در آثار اهل سنت نباشد چون اینها آمدند جمع کردند در سال 100 مجموعهی آنهایی که گفته شده بود آنچه که در زمان آن دومی بود ده سال بود ، دو سال هم او دوازده سال و خوردهای بعد از پیغمبر اما بعدها چیزهای دیگری پیدا شد یا نوشتارهایی آمد یا کسی آمد .
حتی دارد در یک قصهای عرض کردم در رسالهی شافعی هم نقل میکند ، سندش نزد اهل سنت خیلی به نظر معتبر نیامد اما شافعی دارد خیلی هم به آن اهتمام ، مانور میدهد ، میگوید یک کسی از دومی یک سوالی کرد یک جوابی داد بعد یکی بلند شد گفت یا خلیفه یا مثلا یا امیرالمؤمنین من یک روزی در مدینه نزد پیغمبر بودم اعرابی بود یک شخص عادی بود و یک کسی همین مساله را پرسید پیغمبر این جور فرمود دقت میکنید ؟ با اینکه میگوید گفت دومی جواب داد ، این در رسالهی شافعی دارد دومی گفت پس به همان که رسول الله گفته عمل بکنید به قول من عمل نکنید ، همان که رسول الله گفته است ، دقت کردید ؟
اینها میآمدند سوال میکردند کسی بوده ؟ خوب گاهی گاهی جواب را بعد از 20 سال میآورد این نبود که همه همان جا در آن مجلس حاضر باشند یک نکتهای است که دقت کنید کیفیت
یکی از حضار : … باطل است اینها
آیت الله مددی : خیلی خوب حالا
به هر حال خود شافعی در رساله خیلی 5 – 4 صفحه ، 4 – 3 صفحه راجع به این مانور میدهد میگوید نگاه کنید که خلیفه مثلا چطور چقدر حالت داشته با اینکه خودش حکم کرده چون حکم رسول الله رسید از حکم خودش رفع ید کرد و آنچه که مربوط به رسول الله بود گفت عمل بکنید .
غرضم این است که این حدیث رفع تا یک مدتی آمد این یک نکته در قرن سوم که رسید به حکایت مثل بخاری و مثل مسلم گفتند این حدیث ضعیف است ثابت نیست روشن شد ؟ البته این طور نبود که ائمهی شأنشان چون دیگر ، یک اصطلاحی دارد من دائما اصطلاح در ضمن اصطلاح میگویم میخواهم آشنا بشوید یک بحثی دارند اهل سنت که اگر چیزی را صحیحین نیاوردند دیگر کسی حق تصحیح ندارد ، یک چیزی دارند اهل سنت لکن مشهورشان نه ما ممکن است از صحیحین نیاورده باشند ما خودمان یا ائمهی دیگر نسائی و دیگران تصحیح کرده باشند ائمهی شأن منحصر به این دو تا نیستند اما یک تفکری هست که صحیح منحصر به آنچه که در صحیحین است در غیرش کسی دیگری حق تصحیح ندارد حق تصحیح برای این دو نفر است اما مشهور این است که نه ائمهی شأن دارند که غیر از این دو نفر یک حدیثی را تصحیح کرده باشند و خیلی هم زیاد است یعنی یکی دو تا حدیث هم نیست
یکی از حضار : همان مستدرکات را قبول ندارند ؟
آیت الله مددی : نه دیگر قبول نمیکنند ، البته مستدرک یک قسمتش که استدراک نیست عرض کردم نزد خود حاکم صحیح است نه اینکه
یکی از حضار : نه علی شرط شیخین
آیت الله مددی : علی شرط شیخین یا شرط احدهما ، البته شرط بخاری باشد میشود شرط شیخ ، بخاری باشد
باز هم من این نکته را عرض کنم خدمتتان ببخشید گاه گاهی از مطلب خارج میشوم حواسم هست نه اینکه حواسم نباشد لکن چون اینها منشاء شبهه شده و حوزویهای ما اصطلاح آشنا نیستند من مجبورم ، گاهی میگویند من رجال البخاری فقط ، علی شرط البخاری فقط نمیگویند ، چون اگر شرط بخاری بود شرط مسلم هم هست ، دقت کردید ؟ چون شرطشان مثل هم است شرط بخاری و مسلم در تصحیح حدیث معاصرت است غیر از وثاقت و ضبط و عدالت و اینها معاصر باشد ، بخاری اضافهی بر معاصرت میگوید از او هم حدیث شنیده باشد نقل کرده باشد مسلم این را ندارد .
مثلا فرض کنید بنده با آقای حکیم معاصر بودم ایشان را دیدم نزد ایشان هم نشستم اما از ایشان چیزی نقل نکردم دقت کردید ، طبق شرط بخاری قبول نمیشود چون نقل نکردم ، اما طبق شرط مسلم قبول میشود چون معاصرت هست ، دقت کردید ؟ پس شرط بخاری اخص از شرط مسلم است اگر روی شرط بخاری صحیح شد روی شرط مسلم هم صحیح میشود این یک مطلب است .
اما یک اصطلاح دیگر هم دارند مخصوصا اخیرا من رجال البخاری ، رجال بخاری یعنی بخاری از این نقل کرده مسلم از این نقل نکرده است ، دقت کردید ؟ این رجال البخاری غیر از شرط البخاری است اینها را با هم دیگر اشتباه نگیرید یعنی این شخص فقط بخاری در کتابش از او نقل کرده است اما مسلم ، و این معنایش ضعف نیست دقت کردید ؟ اما مسلم از این شخص نقل نکرده است هستند عدهای از افراد که فقط بخاری از آنها نقل میکند و عکسش هم هست مسلم نقل میکند بخاری نقل نمیکند .
یکی از حضار : آن وقت این میشود من رجال المسلم ؟
آیت الله مددی : آها میشود من رجال مسلم نمیگویند من شرط مسلم دقت کردید ، این گاهی اوقات این دو تا تعبیر را میخواستم آقایان با اصطلاحات ، چون وقتی وارد نباشید اصطلاحات آنها گاهی به ما اشکال میگیرند که شما با اصطلاحات ما وارد نیستید راست هم میگویند خوب وارد نیستیم ، اصطلاحاتی است که ما رویش کار نکردیم .
پس بنابراین تا اینجا این شد که به اصطلاح ، بخاری و مسلم قبول نکردند اما عدهای از ائمهی شأن مثل ابن حزم ، ابن حزم مفصل بحث دارد قبول میکند حدیث رفع را قبول میکند دقت کردید ؟ پس حدیث رفع در بین اهل سنت در قرن اول بود در قرن دوم بود اما در قرن سوم که حکایت است بین ائمهی شأنشان اختلاف است ، بزرگانشان امثال بخاری و مسلم قبول نکردند دیگران هم عدهای قبول کردند اختلافی است بینشان این یک نکته .
حدیث رفعی که بین آنها هست ثلاثی است غیر از ثلاثی ندارند و آن سه تا هم منحصر در خطا و نسیان و اکراه است ، این نکتهی دوم ، ثمرهاش را هم که الان اشاره کردیم ، نکات ظریفش را میخواهم .
یک قسمت از حدیث رفع نزد ما آمده مثل حسد مثل وسوسه مثل ما استره الیه در حدیث رفع ما آمده اینها در اهل سنت تک تک آمده است ، همین حدیثی که ما داریم 9 تایی ، یکیاش هم حسد است این در روایت اهل سنت هم دارد که حسد اثر ندارد ما لم یظهر بید ، ما لم یظهر بلسان او یعمل بید به نظرم از ابی هریره باشد ما لم یعمل بید ، یعنی این سه تای اخیر جداگانه تک تک آمده است این سه تای اخیر در روایت اهل سنت یک جا نیامده است در روایات ما یک جا آمده است این را خوب دقت بکنید این یک نکتهی خیلی اساسی دارد این نکته را چرا من گفتم آن نکته این است که آیا واقعا حدیث رفعی که از پیغمبر نقل شده 9 تا پشت سر هم بوده که ما الان داریم یا این را امام صادق این 9 تا را پشت سر هم جمع کرده است دقت کردید ؟
آیا این 9 تا که در حدیث 9 تا هست چون در کتاب صدوق دارد قال رسول الله این را نسبت به رسول الله داده آن وقت 9 تا در اینجا آمده است آن وقت نتیجهی این بحث چیست ، این نتیجهی بحث وحدت سیاق است که آیا به وحدت سیاق عمل بکنیم یا نه یکی از نکات، من دارم نکتههای حدیث رفع را برای شما عرض میکنم دیگر حالا وارد بحثهای طولانی است هر کدام جداگانه ، من ظرافتها و نکات فنی بحث ، آیا میشود در حدیث رفع ما به وحدت سیاق عمل بکنیم مثلا در باب حدث معلوم است مراد مواخذه است دیگر عقوبت است .
اگر انسان حسد پیدا کرد اما عمل نکرد صحبت نکرد عقوبت ندارد بگوییم بقیهی فقرات هم نفی عقوبت است ، این سر اینکه مرحوم شیخ میگوید احتمال دارد نفی مواخذه باشد البته اسرار دیگر هم دارد یکیاش این وحدت سیاق است چون در کلام پیغمبر 9 تا در یک عبارت آمده است یکی از مباحثی که الان باز در بین شیعه مطرح شده است و این بین اهل سنت نداریم چون آنها 9 تایی ندارند ما 9 تایی داریم و آنها چندتایش را جداگانه یک حدیث واحد دارند از روات مختلف دقت کردید ؟ از روات مختلف ، روشن شد چه میخواهم بگویم ؟
لذا میگویند اینکه امام صادق فرمود قال رسول الله این را امام صادق مجموعهی اقوال رسول الله را جمع کرد مثل الان مثلا کتاب نوشتند اقوال پیغمبر نهج الفصاحة این جمع کردن اقوال پیغمبر است پس یک نکتهی مهمش این است که اینها را باید تک تک حساب کرد محاسبه کرد و بعد هم وحدت سیاق ندارد اگر مثلا در یک جایی رفعش واقعی است مثل فرض کن خطا و نسیان مثلا که میگویند رفعش واقعی است در یک جا رفعش ظاهری است مثل ما لا یعلمون .
مرحوم نائینی در حدیث 6 تایی 5 تایش را رفع واقعی گرفته یکی را رفع ظاهری گرفته است ، خوب یکی از اشکالات این است که وحدت سیاق اختیار میکند همه مثل هم باشند اگر رفع هست رفع واقعی باشد اگر ظاهری است همه ظاهری باشند وحدت سیاق ، آن نکتهی وحدت سیاق یکیاش این است یک نکتهی وحدت سیاق این است که این 9 تا در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه قال رسول الله آمده است . من نکات حدیث رفع را دائما عرض میکنم که آیا
نکتهی دیگری که باز در اینجا هست که این را من ندیدم ، دیدم شاید بعضیها آوردند اما کمتر دیدم شاید که اصولا آیا حدیث رفع جزو سنن پیغمبر است یعنی حدیث رفع را پیغمبر فرمودند رفع یا حدیث رفع در حقیقت امضاء ما فی الکتاب است ، چون در کتاب شریف آمده ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطئنا
یکی از حضار : اینکه در کتاب من لا یحضر آمده چیست ؟
آیت الله مددی : قال رسول الله ان الله وضع عن امتی
یکی از حضار : رفع عن امتی ندارد ؟
آیت الله مددی : رفع فکر نمیکنم
یکی از حضار : توحید رفع دارد ، خصال
آیت الله مددی : خصال رفع دارد سند هم دارد من لا یحضر سند ندارد مرسل است وقال رسول الله در من لا یحضر قال رسول الله
یکی از حضار : همین رفع عن امتی ؟
آیت الله مددی : رفع شاید نباشد وضع عن امتی
الان چون مشهور است چند دفعه من این را اشاره کردم این نکات لطیفی است چون در خصال با سند آورده است در من لا یحضر بدون سند آورده است .
یکی از حضار : احمد بن محمد بن یحیی عطار ،
آیت الله مددی : الی آخر عن حریز عن ابی عبدالله ، از حریز از ابی عبدالله با سند آورده است .
لذا آن بحث هم دائما اشاره میکنم ، یکی یکی اشاره میکنم در آنجا با سند آورده در من لا یحضر بی سند آورده در این کتبی که من دیدم حالا اگر بعضیها اخیرا بعد از مناقشات بنده ملتفت شدند بحث دیگری است تا آنجایی که من دیدم گفتند آن که در کتاب فقیه مرسل است سندش همین است که در خصال آمده ارجاع داده است چون هر دو برای یک مولف است
یکی از حضار : حریز از امام صادق نقل میکند ؟
آیت الله مددی : حالا اینها چون قبول میکردند .
و لذا مرحوم شیخ رسائل شیخ انصاری دارد روی الصدوق فی الصحیح فی الخصال عن ابی عبدالله این مبنی است بر اینکه سند خصال صحیح است دنبال سند خصال رفتند
یکی از حضار : این قاعده است ؟ هر کجا صدوق این کار را کرد
آیت الله مددی : نه اینجا گفتند .
و من توضیح دادم چون آقایان توجه نکردند متن خصال با متن فقیه فرق میکند این هم ظاهرا برای اولین من متوجه شدم در این کتابهایی که تا حالا چاپ شده دیگر ندیدم متن خصال با متن فقیه فرق دارد هر دو 9 تاست و لذا عرض کردیم متن فقیه از خصال نیست یعنی سندش در خصال نیست چون در متن
یکی از حضار : وضع عن
آیت الله مددی : امتی
یکی از حضار : السهو والخطاء
آیت الله مددی : بله
در متن فقیه خطا و نسیان و سهو آمده است ، سهو در خصال نیامده است آن 4 تایی که در ، 6 تاست یگر آن 6 تایی که در خصال آمده دو تایش سهو و نسیان است و بقیه ، در کتاب فقیه سهو و نسیان و خطا 3 تا آمده از آن 4 تا یکی کم کرده است . این را آقایان توجه نکردند، شاید حالا بعد اخیرا نوشته باشند آن نوشتههای سابق که من دیدم خیال کردند متن فقیه و خصال یکی است توجه نشده که متن خصال با فقیه فرق میکند متن خصال به خطا و نسیان اضافه شده در اهل سنت هم نداریم در روایاتی که الان ما موجود داریم این را هم نداریم روایاتی که الان داریم اما در فقیه آمده سهو و خطا و نسیان از آن 4 تا چون 6 تا باید باشد یکیاش را حذف کرده نمیدانم ما لم یطیقوا یکیاش را
یکی از حضار : یعنی گزینش کرده چه کار کرده ؟
آیت الله مددی : نمیتواند نه ، این دیگر خیلی گزینش عجیب و غریبی است یکی را حذف بکند یکی را اضافه بکند دیگر از چیز میافتد این از وثاقت ابتدایی از جامع المقدماتی هم میافتد این صلاحیتش تدریس جامع المقدمات هم ندارد که اگر بخواهد یکی را حذف بکند یکی را اضافه بکند این دیگر خیلی وضعش خراب است .
یکی از حضار : اگر سندش خوب بوده که خوب پس همه باید
آیت الله مددی : اگر فرمودید بله نیست . فرمودید اگر بله جواب نه خیر . ما متعارف را میگوییم اگر ، اگر گفتیم بعد نتیجه میگیریم خوب اگر مقدمات در اگر بود نتیجه هم درش اگر است دیگر ، گفت نتیجه تابع اخص مقدمات است ما در مقدمات اگر میگیریم در نتیجه هم میخواهیم قطعی بگیریم .
یکی از حضار : آقایانی که میگویند سندش برمیگردد به خصال و توحید این چه مبنایی است ؟
آیت الله مددی : خیال کردند کتاب هر دو برای یک نفر است یکی است متن را نگاه نکردند مبنایی ندارد خیال نکنید مبنای خاصی دارد خواب دیدند یا صدوق را در خواب دیدند مبنای خاصی ندارد دیدند دو تا کتاب برای یک نفر است بعد 9 تا دارد آنجا هم 9 تا دارد دقت در متن نکردند ، دقت کردید ؟
عرض کردم کرارا اصولا علمای ما روی جهات خاصی خیلی روی متن کار نکردند اصلا کارشان روی متن نبوده است دقت در متن نکردند اگر دقت در متن میکردند میدیدند دو تا متن است نمیشود این سند برای آن باشد حالا غیر از اینکه حریز از ابی عبدالله نقل میکند یا نه غیر از اینکه حالا تصادفا آقای خوئی این سند را هم صحیح میدانستند البته بعد برگشتند آقای خوئی این را بدانید البته ننوشتند اما قاعدتا روی حدیث رفع ایشان برگشتند .
چون ایشان در کتاب خصال از نسخهی خصال ایشان یک نسخهی غلطی بوده محمد بن احمد ، این احمد بن محمد بن یحیی است پسر محمد بن یحیی در یک نسخه محمد بن احمد است محمد مقدم است .
یکی از حضار : خوب چیز عطار دارد ، اصلا لقب عطار دارد محمد بن احمد بن یحیی عطار
آیت الله مددی : خوب آها ایشان گفته چون محمد بن احمد حالا آن صاحب نوادر الحکمة است با آن ثقه است پس حدیث درست است البته در همین دراسات ایشان چاپ شده دورهی اول اصول چون ایشان در رجال آن وقت کار نکرده بودند مبداء رجالی داشتند اما کار نکرده بودند .
و بعدها خوب فهمیدند که اشتباه است قطعا احمد بن محمد بوده احتمال محمد بن احمد را احتمال بسیار بسیار اصلا غیر معقول است نه اینکه بعید است . علی ای حال در حقیقت و لذا با برگشتن ایشان از آن سند ایشان برگشتند این را دقت بکنید . پس تا اینجا ما چند نکته ما راجع حدیث رفع عرض کردیم که در ذهن باشد .
یکی هم مسالهی سیاق است که الان عرض کردیم یکی هم مسالهی متن است که متن چند تایی است خصوص متن سهو هست یا نیست این نکات را عرض کردیم ، یک نکتهی دیگری که در اینجا هست آقایان در بحث برائت در زمان شیخ مثل اهل سنت حدیث نداشتند برائت را حسب قاعده ثابت میکردند طبق این قاعده که هر حکمی که در کتاب و سنت نباشد واقعا نیست چنین حکمی وجود ندارد اگر برش کتاب و سنت نباشد نیست ، نیستشان نیست واقعی بود
یکی از حضار : یعنی شک نمیکنیم که نیست
آیت الله مددی : ها دیگر حکم ظاهری نبود .
این برائت در بین شیعه هم آمد دقت کردید ؟ این برائت در بین شیعه هم آمد و مشکل کار کجا شد این حدیث رفع که درش ما لا یعلمون داریم چون اهل سنت حدیث ما لا یعلمون اصلا ندارند ، اصلا کلمهی ما لا یعلمون ندارند نه مفردا نه در ضمن حدیث رفع ما لا یعلمون ندارند این را ما داریم در ضمن حدیث رفع داریم لکن این در کتاب کافی در بحث اصول آمده اصول کافی که آن هم شرح خاصی برای سند و تاریخش دارد و در کتاب صدوق در دو تا آمده یکی در خصال با این سندی که الان عرض کردم و یکی هم در کتاب فقیه مرسلا
شیخ طوسی در قرن پنجم نمیدانم حالا چرایش را هنوز نفهمیدیم از اصول کافی اصولا نقل نمیکند ، یا نزدش نبوده یا احتمال میداده که روایت مربوط به باب فقه ندارد از روایاتی که ما داریم الان منحصرا در اصول کافی است مرحوم شیخ طوسی نقل نمیکند ، احتیاج به این و اختصاص به حدیث رفع هم ندارد ، این یک .
از آثار صدوق هم کم نقل میکند اگر هم نقل بکند بیشتر از همین فقیه است مثلا خصال ، علل الشرایع و اینها نقل نمیکند لذا مرحوم شیخ طوسی این حدیث رفعی که ما داریم ، خوب دقت کنید ، که درش ما لا یعلمون است این حدیث را شیخ طوسی نقل نمیکند . شیخ طوسی در مبسوط و در خلاف حدیث رفع اهل سنت را نقل میکند سه تایی ، این را خوب دقت کنید . خوب آن حدیث رفع سه تایی هم به درد برائت نمیخورد چون ما لا یعلمون درش ندارد .
به نظر من این طور میآید چون اینها را ننوشتند یک سر اینکه حدیث رفع یعنی برائت باز هم بین اصحاب ما به معنای نفی حکم واقعا بود به همان برائت اهل سنت نگاه میکردند و تعبد نداشتند من برای این کلمه ، ایشان میگوید که لأنه يعتبر في البرائة ان يكون المجهول مما تناله يد الجعل ، این ید الجعل بنابر اینکه به حدیث رفع تمسک بکنیم ما برای شرح این کلمه گفتم باید مرفوع مما تناله ید الجعل و اینجا امر عادی است ، این مبنی است بر اینکه دلیل ما در باب برائت حدیث رفع باشد که بگوید رفع عن امتی .
اما اهل سنت چون حدیث رفع ندارند در باب مجهول برائت را روی قاعده اثبات کردند و قاعدهی آنها چه بود این در کتاب نیست در سنت نیست پس جایز است دیگر نیست این حکم نیست ، دقت کردید چه شد ؟ روی آن مبنای اهل سنت من اینها را گفتم گفتیم حالا اقلا خود بحث که آسان است مشکل ندارد یک مقدار مطالبی را مرحوم نائینی اینجا فرمودند من اقلا اینها را شرح بدهم چون به زودی شاید به حدیث رفع نرسیم .
پس این که مما تناله ید الجعل این مبنی است بر اینکه حدیث رفع به تعبد باشد و عرض کردیم متاسفانه مثلا ابن ادریس بعد از شیخ است ابن ادریس برائت نزد خودش نیست یعنی واقعا نیست ،
یکی از حضار : شک نمیکرده که
آیت الله مددی : شک نمیکرده دقت کردید چه شد ؟
چون شیخ طوسی که نیاورده حدیث رفع را ابن ادریس هم حرفهایش را از شیخ گرفته ، نوهی دختری شیخ هم هست مرحوم ابن ادریس پس ابن ادریس برائتش با برائت اهل سنت است روشن شد ؟ دیگر تناله ید الجعل ، ید التشریع و ید الجعل دیگر نمیخواست روشن شد چه میخواهم بگویم ؟
یکی از حضار : میشود شبه اماره
آیت الله مددی : نه اصلا واقعیت است واقعا نیست در واقع
اصلا گفتیم مرحوم شیخ صدوق هم کل شیء مطلق هم صدوق همینطور فهمیده است ، کل شیء مطلق حتی یرد فیه نهی یعنی هر چیزی حلال است واقعا مطلق است واقعا تا شارع تشریع بکند نه به ما برسد یرد یعنی تا ، مثل احلت لکم بهیمة الانعام الا ما یتلی علیکم
یکی از حضار : الان این برائت چه نوع برائتی است ؟
آیت الله مددی : کدام یکی ؟ ما یا آنها
یکی از حضار : میخواهم بگویم اصل نیست این
آیت الله مددی : نه این اصل نیست دیگر ، اصل نبوده است . و لذا گاهی اوقات مثلا برائت را در مقابل حدیث میگرفتند عدهای میگفتند در اینجا به حدیث فلان مراجعه میکنیم اهل سنت همینطور عدهای هم به برائت مراجعه میکردند .
یکی از حضار : اصطلاح جدیدی است این برائت ؟
آیت الله مددی : نه برائت قدیم همین بوده الان نزد ما شد ما جدیدیم روشن شد ؟
اصلا حدیث رفع چون نبود شیخ هم نیاورده بود ما لا یعلمون را بعد از شیخ هم مشهور نشد دقت میکنید ؟ چون بیشتر بعد از شیخ ، مثلا خود مرحوم علامه در کتاب مختلف اگر یک مورد تا آن مقداری که من نگاه کردم با دقت اصلا از کافی نقل نمیکند یا فقیه یا تهذیب از کافی نقل نمیکند اینها نقلهایشان از شیخ و فوقش صدوق حالا صدوق را هم چون اخباری و اینها میدانستند نه ، عمدهاش شیخ .
و لذا تا مدتها برائت برائت واقعی بود مضافا به آن حدیث کل شیء مطلق که صدوق منفردا نقل کرده آن هم برائت است البته آقای خوئی میفرمودند یرد یعنی تا به تو برسد اما یرد خلاف ظاهر است یرد از شارع برسد چطور به تو برسد مراد وصول نیست مراد صدور است یرد مراد صدور است حتی یرد فیه نهی نه مراد وصول است به تو برسد ، آقای خوئی اصرار دارند یرد فیه نهی یعنی به تو برسد ، انصافا یرد به معنای صدور است نه به معنای وصول و لذا هم اصلا صدوق به آن حدیث تمسک کرده مثلا فلان چیز اشکال ندارد واقعا لقوله کل شیء مطلق حتی یرد ، اصلا تمسک کرده برای حکم واقعی تمسک کرده به این عبارت دقت میکنید نه برای حکم ظاهری .
این وضع بین اصحاب ما بود تا اخباریها ، اخباریها که آمدند گفتند این حدیث ، این برائتی که اهل سنت گفتند درست نیست خیلی از احکام نزد بقیة الله هست صادر شده از ائمه علیهم السلام صادر شده به ما نرسیده است فقط اخباریها این دفعه ملتفت حدیث رفع آنها شدند چون در فقیه هم آمده در خصال هم آمده آمدند گفتند این در موضوعات است در شبهات موضوعیه است ، اخباریها گفتند حدیث رفع
بعد از اخباریها وحید این یعنی 300 سال اخیر است تقریبا ، مرحوم وحید بهبهانی گفتم وحید بهبهانی کار اساسیاش این بود همان مباحث اصول را از راه روایات اثبات کرد این اولین کار در شیعه این شد ، ایشان آمد به حدیث رفع تمسک کرد برای برائت در شبهات حکمیه از آن زمان دربحث کیفیت و دلالت بحث شد ، چون در مثل خطا و نسیان که موضوعات خارجیه بود وحدت سیاق هم بود گفتند ما لا یعلمون هم موضوعات خارجیه است . وحید آمدند گفتند نه ما لا یعلمون اعم از موضوعات خارجیه و احکام یعنی مثل خود نائینی ، نائینی هم معتقد به این مطلب است اینجا موصول است ، چون این را هم دقت بفرمایید ، حدیث رفع چه در بین ما چه در بین اهل سنت هم به صیغهی خود مصدر آمده خطا و نسیان و هم ما اخطئوا و هم ما نسوا ، هم به صیغهی الاکراه آمده هم به صیغهی الاستکراه آمده هم به صیغهی ما اکرهوا علیک اصلا متونش مختلف است .
در بعضیهایش هم ان الله وضع عن امتی ، بعضیهایش ان الله رفع عن امتی در بعضیهایش اهل سنت دارند ما نداریم به نظر ما در یک حدیث رباعی باشد ان الله تجاوز لامتی تجاوز هم دارند ، اهل سنت کلمهی تجاوز هم دارند
یکی از حضار : ممکن است همهاش نقل به معنا باشد ؟
آیت الله مددی : احتمال دارد مشکلی دارد متن یکنواخت نیست .
یکی از حضار : اضطراب دارد
آیت الله مددی : خوب آن دیگر باید قدر متیقن قبول کرد یا یک شاهد قوی بیاوریم برای اینکه چه بوده تا اینجا روشن شد مطلب ؟
پس من راجع به شرح این کلمهی مما تناله ید الجعل والرفع الشرعی توضیح عرض کردم این مبنی است بر کاری که در بین شیعه بعد از اخباریها پیدا شد این تاریخ دارد از این کلمه ، از وقتی که بنا شد در ما لا یعلمون به حدیث رفع تعبدا عمل بکنند و تعبد به حدیث رفع هم عمل بکنند به شرطی که شامل حکم هم بشود که اگر شک در حکم کرد این ، نکتهاش این است ، اگر شک کردیم ترتیب شرط در باب قطرات وضوء این در حکم شرعی است دیگر حدیث رفع شاملش میشود ، چرا چون شک در این است که آیا ترتیب شرط است یا نه ما لا یعلمون سر ما لا یعلمون برداشته میشود .
من عرض کردم خود مطلب خیلی بسیط است لکن این جهات دیگری که هست من یک مقدار از جهات حدیث رفع پس این مما تناله ید الجعل والتشریع روشن شد این مبنی است بر اینکه حدیث رفع در شبهات حکمیه جاری بشود این یک . چون به درد آقایان میخورد . دو : ما لا یعلمون هم درش باشد . سه : رفع و وضعش باید شرعی باشد عادی و عقلی را شامل نمیشود . در امور عادی
اما روی آن مبنایی که گفته شد که حدیث رفع ، نیست نیست دیگر واقعا نیست بله ما یک اصالة العدم هم داریم در امور ، مثلا زید ازدواج کرد اصل عدم است این اصالة العدم عرض کردیم اصالة العدم به معنای عدم علم است نه به معنای عدم واقع . یک عبارتی مرحوم نائینی عرض کردم سابقا در رسالهی لباس مشکوک دارد یک احتمال میدهد که مراد عدم واقع باشد بعد هم خودش جواب میدهد میگوید یمکن ان یقال ، یعنی قلت یمکن انصافا هم ان قلتش روشن نیست هم جوابش روشن نیست هر دویش ابهام دارد انصافا ما چیزی به نام اصالة العدم در واقع نداریم .
یکی از حضار : یعنی این هم امر عقلائی است ؟
آیت الله مددی : علم ، علم نداریم ، عدم ظاهری ، حجیت نیست نه ، عدم ظاهری
من خبر ندارم ایشان بچه دار شده یا نه میگوییم اصل عدم است ، عدم یعنی عدمی که ما ندانیم نمیدانیم ، نه اینکه واقعا نیست ، اصل ظاهری میشود .
یکی از حضار : عقل نظری هم دیگر
آیت الله مددی : اصل ظاهری و این اضعف اصول هم هست این دیگر ته دیگ اصول است از همهی اصول از استصحاب و از همهی اصول ضعیفتر این اصالة العدم
یکی از حضار : استصحاب نیست این نبودن
آیت الله مددی : نه ، بعضیها در اینجا استصحاب را هم در نظر گرفتند گفتند مثلا سابقا بچه دار نبوده مثلا 5 سال قبل حالا هم بچه ندارد اینها آمدند گفتند احتیاج به استصحاب نیست چون همین که تصور بکنیم یک امر ممکنی را و ثابت نشود اصالة العدم میآید دیگر نمیخواهد عدمش را تصور بکنیم تا بکشیم آن عدم را چون در استصحاب یک لحاظ هست عدم را نگاه کردیم عدم را کشیدیم به زمان خودمان این نکتهای که فرق بین اصول رتبه بندی بکنیم از کارهایی است که اصولیین متاخرین شیعه کردند اهل سنت ندارند یعنی احتیاج به استصحاب ندارد ، یعنی بگوییم تا 4 سال پیش که بچه نداشت حالا هم ندارد دیگر نمیخواهد استصحاب بکنیم چرا میخواهی استصحاب بکنی ، چون استصحاب معنایش چیست ؟ باید شما آن عدم را ببینی آن عدم را بکشی تا زمان فعلی باید این کار را بکنی دیگر استصحاب معنایش این است .
شما احتیاج به این کار ندارید همین که شک کردید بچه آمد یا نه اصل عدمش است ، دیگر احتیاج ندارید که بکشید عدم را تا زمان ما به همان مقدار ، این اگر شد دیگر نیازی به آن تعبد نداریم که آن را ادامه بدهیم ، مثلا آن عدمی که تا 3 سال قبل بوده بکشیم تا زمان خود ما نکتهای ندارد برای این جهت .
علی ای حال این یک مقدار ما اقلا گفتیم یک مقدار مطالب خارجی را عرض بکنیم که چون شاید در وقتش نرسیم حالا اقلا در اینجا صحبت بشود راجع به حدیث رفع هنوز صحبت هست چون مرحوم نائینی آثار بار میکند ما مطالب دیگر را بعدا عرض میکنیم .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
دیدگاهتان را بنویسید