معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
    • مکاسب محرمه
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
    • مکاسب محرمه
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج اصول فقه (جلسه25) سه‌شنبه 1403/09/06

1403-1404، اصول فقه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بحث دیروز راجع به این بود که با فرد محرم اگر به قول ایشان انجام شد آیا امتثال محقق می‌شود یا نه که ایشان فرمودند اصل لفظی و اصل عملی اقتضاء می‌کند با فرد محرم نشود . عرض کردیم ما اصل لفظی که ایشان فرمودند که نفهمیدیم مراد ایشان چیست آن مساله‌ی نهی در عبادت که بحث فرد معین نیست فرد محرم نیست آنجا عنوان محرم است عنوان صلاة در حریر محرم است که حالا ارشاد است و مانعیت است و اما در مثل اجتماع امر و نهی عرض کردیم اصل لفظی نیست یک به حساب فضای قانونی است که شامل فرد محرمی را که خود مقنن حرام کرده نمی‌شود .

اما اصل عملی که ایشان گفتند درست است چون شک در سقوط است اشتغال جاری می‌شود آن اصل عملی‌اش درست است ، یعنی اگر در این سوالی که شد شکی پیدا بشود در این جهتش اصل عملی‌اش این است در آن مساله‌ای که اراده و اختیار بود که قبل از این بحث بود یک نکته‌ای را خواستم عرض بکنم .

گاهی اراده و اختیار در خود عنوان آن عمل موثر است آن مراد ایشان نیست اگر اراده و اختیار موثر باشد مثل اینکه این گفته آب بیاورید این حواسش هم نبوده رفته خودش آب آورده به او می‌گوید گفتم آب بیاور گفت این آب با اینکه اراده‌ی آب آوردن نداشته است اما اگر مثلا شخصی آمد در اتاق و من همین طوری برای خودم گفتم السلام علیکم بعد معلوم شد ایشان به من سلام کرده این جواب سلام معلوم نیست بلا اراده و اختیار جواب باشد ، چون در جواب تحیت به عنوان تحیت شرط است فحیوها . اگر اراده و اختیار نباشد شاید صدق تحیت نکند نکته‌اش سر آن جهت است .

یک بحث معروفی هست که این آقایانی که در رادیو و تلویزیون هستند می‌گویند سلامٌ علیکم آیا جوابش واجب است یا نه ؟ آن هم نکته‌اش همین است یا حالا نکته‌اش این است که چون جواب مراد تاثر طرف مقابل که با آن که پشت تلویزیون نشسته می‌گوید علیکم السلام که فایده‌ای برای او ندارد یا بگوییم اصلا صدق تحیت نمی‌کند آن که نشسته پشت تلویزیون بگوید سلامٌ علیکم ، بگویم علیکم السلام فقط صدق تحیت برایش نمی‌کند اینجا هم همین طور است گاهی اراده و اختیار در صدق عنوان آن فعلی که تکلیف به آن تعلق گرفته صدق نمی‌کند .

به هر حال قسم چهارم از تعبدی و توصلی که به قول مرحوم نائینی اصولا بحثی که علما در طول تاریخ داشتند در همین قسم چهارم است که اساسا این سه قسم را مقدمتا ایشان نقل فرمودند بله فالنأتی فی الکلام الی المقام الاول الذی هو المقصود بل اصالة فی هذا البحث وهو ان الاصل یقتضی تعبدیة او لا یقتضی .

یکی از حضار : در نظام قانونی هم اختیار برای سهوا برای قانون لازم هست یا نه بی اختیار هم ؟

آیت الله مددی : نه بی اختیار ، مثلا رفت در بانک یک پولی را به حساب بیمه ریخت بعد معلوم شد این تکلیف بوده خودش هم خبر نداشت حساب می‌شود دیگر حالا .

یکی از حضار : یعنی اختیار شرط

آیت الله مددی : نه .

لذا ایشان در حسن فاعلی گرفت گفتیم حسن فاعلی در قوانین رسمی نداریم ، مگر در جاهایی که بخواهد آثاری مثل ضمان و اینها بار بکند حسن نیت و سوء نیت و اینها و الا در نظام قانونی اختیار ، اراده شرط نیست .

و حاصله ان التعبدیة عبارة عن الوظیفة التی شرعت لاجل ان یتعبد بها ، حالا شاید در خلال بحث هم اشاره بکنیم بعضی‌ها تعبدی را چون در خود اینکه تعبدی و توصلی چیست تفسیرهایی دادند یک تفسیری که عده‌ای از اهل سنت دادند معقولة المعنی و غیر معقولة المعنی ، هر چیزی که معقول المعنی باشد این را توصلی می‌دانند ، هر چیزی که معقول المعنی نباشد تعبدی می‌دانند . مثلا تیمم معقول المعنی نیست آدم دست به خاک بزند ، اما وضوء و غسل معقول است آدم باید بدنش را بشوید ، شستن بدن معقول است معنای محصلی دارد.

یکی از حضار : عناوین مگر در روایت آمده که ما باید معنی بکنیم بعد سه وجه هم بگوییم خودمان تعبدی و توصلی درست کردیم بعد خود علما اختلاف کردند که معنایش چیست ؟

آیت الله مددی : نه مثلا بگوید فاغسلوا وجوهکم آیا این تعبدی است می‌گوییم غسل وجه بالاخره صورت را تمیز می‌کند .

یکی از حضار : اصلا این عنوان تعبدی چرا سوال برای ما آمده تعبدی است مثلا روایت داریم که اگر تعبدی بود باید فلان بشود که حالا بخواهیم عنوان تعبدی را

آیت الله مددی : بله در بعضی‌ها هست که بدون قصد اگر نباشد باطل است خوب

یکی از حضار : همان طور که فرمودید بدون قصد یعنی تعبدی را معنا کرده

آیت الله مددی : یعنی قصد امر بکند حالا چون این بحث تعبدی هم ان شاء الله خواهد آمد چون این بحث‌ها ، چون اینها می‌شود انحاء قصد را تصور کرد یکی اینکه مراد از تعبدی قصد امر باشد یکی هم مراد از تعبدی قصد مثلا دخول بهشت باشد ، یکی از تعبدی‌ها فرار از جهنم باشد یکی از معانی تعبدی قربة الی المولی باشد تقربا الی المولی باشد . و لذا بعضی‌ها آمدند گفتند بعضی‌هایش محال است بعضی‌هایش محال نیست بعضی از

یکی از حضار : بعضی‌ها گفتند مثلا آقای نائینی می‌فرمایند استنابه می‌شود گرفت یا نه کسی چنین تعریفی از تعبدی دارد که حالا ایشان دارد بررسی می‌کند قصد را می‌شود نائب گرفت آن که می‌شود نائب گرفت را

آیت الله مددی : نه می‌گوید این را گفتند مطرح کردند تعبدی است یعنی خودت باید انجام بدهید ، نائب نمی‌شود گرفت به فعل غیر هم ساقط نمی‌شود ، این معانی نیست معانی تعبدی همینی است که الان داریم می‌گوییم آنها را همین جوری گفتند سه چهار روز است

یکی از حضار : این فارقش اصلا نیت باشد این اصلا این که مشهور است این است که فارقش نیت باشد یکی‌اش نیت می‌خواهد یکی‌اش نمی‌خواهد .

آیت الله مددی : خوب بله خوب هم در روایت دارد و هم ظواهر امر هم همین طور است

یکی از حضار : پس این دیگر معقول المعنی و لیس

آیت الله مددی : بله آن هم خوب عرض کردم نمی‌خواهیم الان بحث در انواع در اقسام معنای تعبدی چون در خلال بحث می‌آید من همان جا در خلال بحث اشاره می‌کنم ان شاء الله تعالی

یکی از حضار : یک اصطلاحی هم دارند افعال توحیدی غیر توحیدی

آیت الله مددی : تصویبی به اصطلاح بله آن افعال توحیدی و غیر توحیدی یعنی افعالی که انسان خودش انجام حالا می‌کند یعنی مثلا آب می‌خورد یا مثلا می‌گویند کاغذ را می‌سوزانند خودش انجام نمی‌دهد کاغذ را در آتش می‌اندازد ، آن مرادش از افعال توحیدی اینهاست.

بعد مرحوم نائینی وارد این بحث می‌شود من یک اجمالی را عرض بکنم قبل از اینکه وارد تفصیل کلام نائینی بشویم معروف و مشهور بین علما که اگر شک در تعبدی کردیم و توصلی مثلا نماز میت را تعبدی می‌دانند چون نماز طبیعتش تعبدی است ، حالا کفنش چطور کفن کردن میت آن هم تعبدی است یا نه ؟ دفن کردنش هم باید قصد قربت بکند ؟

یا مثلا رد التحیة را آیا اگر شک بکنیم رد تحیت رد سلام واجب تعبدی است یا نه ، یا امر به معروف و نهی از منکر که به فعل هم محل کلام شده اگر امر به معروف می‌خواهد بکند باید قصد قربت بکند یا اگر امر به معروف بدون قصد قربت هم کرد محقق می‌شود . علی ای حال ما مواردی را در فقه داریم که آقایان بحث کردند که آیا جزو تعبدیات است یا نه این اینطور نیست که نباشد .

آن وقت مشهور بین ، آن وقت هم در تعبدی چند تا قید لازم است تفسیرش چیست اینها را عرض می‌کنم بعد خواهد آمد ، مثلا آیا در تعبدی همین مقدار بگوید چون شارع امر کرده من انجام می‌دهم یا اضافه‌ی بر او باید بگوید این امر وجوبی را انجام می‌دهم یا اضافه‌ی بر او قصد وجه را هم بیاورد که مثلا این به خاطر مثلا حسن فعلی است حسن فاعلی است به خاطر مصالح الهیه است به خاطر مصلحت در انشاء است اینها را قصد وجه می‌گویند به نظرم مرحوم آقای بجنوردی نقل می‌کرد از مرحوم نائینی قصد وجه و تمییز را یعنی قصد وجوب را اگر بکند به کل عمل قصد وجه می‌گفتند به خصوص اجزاء عمل چون در اجزاء عمل هم در رکوع که انجام می‌دهد قصد بکند که این رکوع نماز است یا نه این را به حساب ، اما ظاهرا این طور نباشد قصد وجه یعنی وجه اینکه این چرا نماز واجب است آیا قصد آن هم بکند به خاطر قاعده‌ی لطف مثلا به خاطر مصلحت در وجه این است ؟

تمییز هم این است که آیا این عمل واجب است یا مستحب است برای جزء و کل نیست حالا در بعضی جاها دیدم این طور نوشتند یا در درس شنیدم ، علی ای حال این که انسان بعد دیگر قصد اداء قصد قضاء این قصدها را لازم است انجام بدهد یا نه مثلا بگوید نماز می‌خوانم به قصد اداء یک بحث دیگر هم این است که آن مقدار قصدی که هست مثل خود اذان و اقامه تصادفا مرحوم پدر ما این اواخر بی حال بود اما گاه گاهی خوب صحبت هم با ایشان می‌کردیم من داشتم به ایشان نماز می‌گفتم گفتم قصد اذان بکنید گفتند که اذان قصد نمی‌خواهد کتاب عروه را آوردم برای ایشان خواندم دیگر قبول کردند .

آیا قصد اذان قصد همین که بگوید من اذان دارم می‌گویم و یا اقامه کافی است یا بگوید نه من اذان برای نماز ظهر می‌گویم قید بیاورد یا اذان برای نماز ظهری که اداء است یا نماز ظهری که قضاء است چه مقدار قصد باید در این جهت بشود اینها را دیگر حالا الان یکی یکی نمی‌خواهد

یکی از حضار : صرف التفات به عنوان مامورٌ به کفایت نمی‌کند ؟

آیت الله مددی : کفایت نمی‌کند باید قصد بکند .

در بعضی از موارد حتی گفته شده که لفظ گفتن بهتر از قصد معنوی است این در میان عبادات متعارف نیست خیلی مثلا بگوید نماز ظهر می‌خوانم چهار رکعت قربة الی الله یا تقربا الی الله و این خیلی متعارف نیست عرض کردیم آن که متعارف بود قبل از اسلام هم متعارف بود این را اصحاب ما نمی‌دانند در باب حج بود که نیت حج را آیا جهری بگوید یا نه الان هم این عجیب است ها این قبل از اسلام بوده الان هم آقایانی که حج مشرف می‌شوند دیدند آن آقای روحانی می‌گوید مثلا احرام می‌بندم برای حج عمره‌ی تمتع قربة الی الله اینها را یکی یکی می‌خوانند این در قبل از اسلام هم بوده در جای دیگر بوده است این اسمش جهر است آن یکی هم اسمش اسرار یعنی سری گفتن دارد که مثلا جهر

این در کتاب همین المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام معلوم می‌شود که این ، این در حج این طوری است در بقیه‌ الان نداریم که حتی تلفظش اعلامش که الان هم متعارف ایرانی‌هاست آن روحانی می‌گوید آنها هم یکی یکی تکرار می‌کنند با صدای بلند این یکی از عاداتی بوده که در خصوص حج انجام داده می‌شده است . علی ای حال راجع به این خصوصیات و مقامات ان شاء الله تعالی ، ان شاء الله تعالی صحبت خواهد ان شاء الله تعالی .

آنچه که معروف و مشهورتر است بین علمای اصول اصالة التوصلیة است آن که مشهورتر از این است که اگر شک کردیم مثلا رد سلام یا تکفین میت یا دفن میت یا همان امر به معروف و نهی از منکر اینها تعبدی هستند و یا توصلی اصل اولی این هست که اینها توصلی هستند

یکی از حضار : به خاطر تقلیب است یعنی چون اکثرشان

آیت الله مددی : نه به خاطر اینکه تعبدی بودن قید زائدی است باید اثبات بشود برائت جاری می‌شود به خاطر جریان برائت از اعتبار قصد قربت چون آن امر زائدی است تکلیف خورده که شما لباس را بشویید تاکید خورده امر به معروف ، فلتکن منکم امة یأمرون بالمعروف این وا داشتن به معروف است امر در اینجا به معنای لفظی نیست همان طور که در کتاب شرح لمعه دارد الامر بالمعروف وهی الحمل علی المعروف وا داشتن لذا ممکن است به زبان نباشد به نوشتن باشد به برنامه‌های تلویزیونی باشد به عمل خارجی باشد .

لذا در مثل جواهر خود حکومت را و تشکیل حکومت را از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر می‌دانند خود این ، امر یعنی واداشتن یعنی جامعه را انسان وادار بکند که معروف را انجام بدهند ، برنامه ریزی کنند .

مثل اینکه الان شما خیابان می‌کشید پیاده رو می‌گذارید فرض کنید بین پیاده رو و خیابان فاصله می‌گذارید این به خاطر اینکه ماشین‌ها در یک راه معینی بروند بیایند ، ماشین در پیاده رو نرود در خانه نایستد این خیابان است ، اینها می‌گویند جامعه‌ی بشری هم همینطور است یعنی قوانین اینطوری است یعنی جاده کشی می‌شود که هر انسانی بلند می‌شود درست در جاده راه برود دیگر نمی‌خواهد دائما حواسش را جمع بکند که این جاده هست این جاده نیست اینجا می‌شود رفت اینجا نمی‌شود رفت .

لذا اینهایی که عرض کردیم حدود شاید نزدیک صد سال کمتر است بعد از سقوط دولت عثمانی تقریبا به 20 سال ، 10 – 15 سال ، 20 سال بعدش این مطلب مطرح شد که احزاب اسلامی رو آوردند که باید تشکیل حکومت بدهیم این قبل از انقلاب ایران بود مثل همین اخوان المسلمین مصر اینها روی آوردند به اینکه باید تشکیل حکومت بدهیم چون بدون تشکیل حکومت صحبت کردن چیزی به جایی نمی‌رسد چون یا این اصطلاح دیگر اصولا جامعه را حدود 90 درصد قشر خاکستری می‌دانند 10 درصد هم که با همدیگر دعوا دارند یکی کمونیست می‌شود ، یکی مسلمان می‌شود ، یکی مسیحی می‌شود آن 10 درصدی که ملتفند دعوا دارند این باید جامعه را جوری درست کرد که آن 90 درصد قشر خاکستری خود به خود راه صحیح بیاید .

مثل اینکه شما رانندگی در خیابان می‌کنید دیگر در پیاده رو که رانندگی نمی‌کنید این نظام اجتماعی هم همینطور است ما اگر می‌خواهیم اسلام را پیاده بکنیم باید به این صورت باشد این بچه‌اش را مدرسه بگذارد خیالش راحت باشد ، این برود بانک پول بگیرد خیالش راحت باشد برود بازار جنس بخرد خیالش راحت باشد نظامی است و لذا این راه یکی از شؤون نظام اسلامی است ادعا می‌کنند اولین بار هم از زمان آن دومی این کار شروع کرد این را به اصطلاح یک نوع دادگاه‌های مثل این ستاد تعزیرات است چیست ستاد امر به معروف و نهی از منکر و یک نوع به اصطلاح دادگاه‌های سیار سریع به اصطلاح حالا می‌شود اسمش را هم گذاشت که در نظام اسلامی نظام حسبه یا محتسب ، احتساب یعنی این طور نباشد .

و لذا مثلا خود امیرالمؤمنین دارد در بازار راه می‌رفتند نگاه می‌کردند یک دختری آمد گفت آقا من یک جنسی خریدم صاحب خانه‌ام من کنیزم مالکم راضی نیست این آقا هم برنمی‌گرداند حضرت فرمودند برگردانید این بیچاره هیچ کاره است یعنی این بیاید به دادگاه و شکایت و این تدریجا در نظام اسلامی شکل گرفت حالا اصلش می‌گویند دومی انجام داده است از سومی یادم نمی‌آید چیزی در نظام حسبه از امیرالمؤمنین هم چرا معروف است که خودشان در بازار راه می‌افتادند .

یکی از حضار : جریمه‌ای که پلیس می‌کند مثلا ؟

آیت الله مددی : نه کاری را که تقریبا شبیه همین ستاد تعزیرات و اینها یک چیزی ما بین دادگاه امروزی‌ها به آن NGO می‌گویند ، نهادهای مردمی یعنی نکشد کار به دستگاه .

آن وقت این تدریجا به صورت یک نهاد رسمی درآمد در دنیای اسلام به نام حسبه ، دستگاه حسبه ، مثلا تشکیلاتی مثل این چیزهایی هست ، شوراهای حل اختلاف که قبل از اینکه دادگاه بروند خودشان بنشینند اختلافشان را حل بکنند این یکی از مظاهر حسبه است آن وقت این به صورتی در دنیای اسلام چون الان ما شیعه‌ها در مسائل حکومتی خیلی عقبیم چون دستمان نبوده است عقبش نه اینکه نکته‌اش داشته چون دست ما نبوده عقب بودیم و به این شخص محتسب می‌گفتند .

محتسب کسی بوده که ، این شعر را داریم که محتسب مستی به ره دید گریبانش گرفت ، شعرهای در محتسب زیاد است این محتسب این است این نظام حسبه تدریجا به صورت یک نظام اجتماعی NGO به اصطلاح درآمد به قول خودشان سازمان‌های مردم نهاد به قول ایرانی‌ها این به صورت به اصطلاح موسسات غیر دولتی یعنی از یک جهت دولت نظارت می‌کرد از یک جهت به دادگاه و رسمی و خلیفه و حکومت و اینها نمی‌رسید که نظام احتساب .

این بعد برایش قواعد هم گذاشتند الان چند کتاب داریم ما در باب حسبه

یکی از حضار : معالم القرب فی احکام الحسبة

آیت الله مددی : دارم من آن را دارم این الحمدلله شنیدم به فارسی ترجمه شده شنیدم به تازگی همین معالم القرب ، خیلی قشنگ نوشته این کتاب به نظرم اندلسی باشد ، یکی دیگر هم دارم دو تا کتاب قطور دارم در باب حسبه یکی‌اش همین است معالم القرب فی احکام الحسبة 

و در آنجا سعی کردند نظم و مثلا یک آهنگی به کار بدهند آن وقت لذا حسبه گذاشتند مثلا حسبه بر قصابین اگر رفتید در دکان قصابی اینها را لحاظ بکنید ، بر بقالین بعد هم در همین کتاب من نمی‌دانم چون ترجمه‌ی فارسی‌اش را ندیدم شنیدم ترجمه شده و عده‌ای از شغل‌ها را اسم می‌برد که خود آن آقای محقق کتاب نوشته معنای این شغل را نمی‌فهمیم فعلا این چه شغل‌هایی بوده در آن زمان حتی حسبه‌ی بر اهل وعظ و منبر کسانی که منبر می‌روند وعظ و ارشاد می‌کنند باید به اینها دستور بدهید این کار را بکنند اینجوری صحبت بکنند، روایت بخوانند مثلا روایت با مصدر بخوانند آنجا حتی حسبه‌ی بر اهل وعظ و منبر هم دارد اصلا تعجب آور است تمام اینها را یکی یکی شرح داده است به نظرم سال هفتصد و خورده‌ای باشد تالیف کتاب

یکی از حضار : 729 است .

آیت الله مددی : 729 است به نظرم اما خیلی قشنگ نوشته انصافا حقا یقال

اما این را ادعا می‌کنند از همان اوائل صدر اسلام احساس احتیاج به آن شد و انجام می‌دادند یعنی خود حاکم حتی گاه گاهی این کار را انجام می‌داد می‌رفت در بازار سوال می‌کرد ببینید چه کار کردند و کارها را نگاه می‌کرد و قصابی را نگاه می‌کرد این تمیز نیست این کارد باید تمیز باشد یا بقالی را نگاه می‌کرد این اوضاع را بررسی می‌کردند دقت فرمودید ، حالا این اصطلاح این طوری یعنی امر به معروف و نهی از منکر یک دائره‌ی خیلی وسیعی را پیدا کرد که مراد از امر همان طوری که در لمعه هم دارد حمل علی المعروف واداشتن یعنی نظام اجتماعی را جوری بریزیم که افراد خود به خود کاری که انجام می‌دهند خرید و فروششان درست باشد .

یکی از حضار : این کاری به اسلام ندارد نظام عقلاء هم همین می‌شود اگر واقعا

آیت الله مددی : نظام عقلائی هم هست چرا اما این در اسلام زود پیاده شد

من عرض کردم یک چیزی که خیلی محل تامل ماست خیلی از مطالبی که نظام عقلائی هم دارد سریع البته الان این جور سازمان‌های مردم نهاد کارهای دیگری هم می‌کنند حالا نمی‌خواهم بگویم اما این در اسلام هدف این بود یعنی هدف اساسی‌اش این بود که این کارها انجام بگیرد و اینکه سریعا یعنی فرض کنید دو سال و خورده‌ای برای اولی بود دوران حکومت این در ده سال حکومت دومی و بعد پنج سال مثلا حکومت امیرالمؤمنین خصوصا سه سالی که در کوفه بودند خیلی سریع این کار انجام گرفت یعنی خیلی تند وارد دنیای اسلام شد و خیلی تند هم رشد کرد ، یعنی یک امر عقلانی که همه را بخواهی به دادگاه و اینها بکشی خوب خیلی طول می‌کشد زندگی به هم می‌خورد خیلی‌ها را سریع باید جمع و جور کرد یعنی باید کاری کرد که جامعه را مثل اینکه آدمی که می‌آید ، شهرداری که می‌آید نگاه می‌کند مثلا اینجا یک لکه‌ی اسفالت دارد دیگر نامه بنویس و اهالی‌شان ، خودش می‌فرستد می‌آیند درستش می‌کنند ، می‌آید کسی که مسئول کار است کارهایی که نقص هست کارهایی که مشکل هست اینها را اصلاح می‌کند اینها را بررسی می‌کند ، اینها را می‌بیند . این کار بسیار کار خوبی هم هست یعنی واقعا کار بسیار لطیفی است به هر حال فعلا خیلی دیگر خارج نشویم .

این بحث مطرح بود که آیا مثلا در حسبه قربة لله انجام بدهد یا نه همین نیت خیر داشته باشد کافی است و نمی‌خواهد که قصد قربت داشته باشد بدون قصد قربت هم می‌شود این کار را انجام داد علی ای این خلاصه‌ی بحث .

بحثی که الان مطرح شده در میان علمای متاخر ما مثل همین کفایه و اینها ، اینها عده‌ای آمدند گفتند اصالة التوصلیة جاری نمی‌شود بحث سر این است ، اطلاق ، اگر دلیل اطلاق داشته باشد با اطلاق دلیل توصلیت جاری نمی‌شود ، اصالة التوصلیت جاری نمی‌شود آن وقت این را دیگر الان بین صد و خورده‌ای سال ، دویست سال

من قبلش که در کلمات وحید و اینها نگاه نکردم یا در کتاب‌های قبلی این مدتی است حالا شاید حدود 200 سال در اصول شیعه مطرح شده در مقابل اصالة التوصلیة که متعارف در اصول بود . آن وقت مرحوم نائینی مقدماتی برای این کار قرار داده من مقدمات را ابتدائا سریعا می‌خوانم خودم ، نه اینکه می‌خوانم می‌گویم بعد کم کم روی عبارت ایشان تطبیق می‌دهیم این مقدمات اساسی است که در بحث هست.

یک بحثی هست ما در اصطلاحا در کتب اصول می‌گوییم حکم و موضوع اصطلاحی است دیگر مثلا گفت اکرم العلماء حکم را مفاد هیأت می‌گیریم که وجوب باشد موضوع را هم ماده می‌گیریم که اکرام باشد ، گاهی اوقات هم موضوع را همان علماء می‌گیرند ، اکرم العلماء آن را موضوع می‌گیرند گاهی اوقات هم موضوع را مثلا شرط می‌گیرند ان جائک زیدٌ فاکرمه ، این موضوع را موضوعش آمدن زید است اصطلاح موضوع خیلی متغیر است .

اصطلاحی که مرحوم نائینی گذاشته موضوع آن چیزی است که فوق دایره‌ی طلب است طلب به او تعلق نمی‌گیرد یا به عبارت دیگر مفروض الوجود است ، متعلَق آن چیزی است که تحت دایره‌ی طلب است مطلوب الوجود است یعنی اگر گفت اکرم العلماء ایشان این عبارت را این جور تحلیل قانونی می‌کنند که مفاد هیأت که وجوب باشد این حکم است مفاد ماده که اکرام باشد این را متعلَق گرفته عرض کردم عده‌ای هم موضوع گرفتند و مفاد العلماء ایشان متعلَق المتعلق یا موضوع گرفته است دقت کردید ؟ موضوع در اصطلاح ایشان العلماء است نه اکرام ، اکرام را متعلق می‌گیرد ایشان فرق بین اکرام و بین علماء این است که در باب اکرام مطلوب است می‌خواهید شما انجام بدهید می‌گوید انجام بده اما در باب علماء مطلوب نیست این نیست که شما بروید یک عالم درست بکنید تا اکرامش بکنید اگر عالم بود اکرامش می‌کنید .

لذا یکی مفروض است یکی مطلوب است ، متعلَق مطلوب است حالا به آن یک کلمه‌ی وجود هم اضافه کنید ، متعلَق مطلوب الوجود است ، موضوع مفروض الوجود است حالا یک تعبیر دیگری هم بعدی‌ها اضافه کردند متعلَق تحت دایره‌ی طلب است ، طلب به متعلَق خورده موضوع فوق دایره‌ی طلب است ، طلب به او نخورده طلب به این نخورده که شما عالم ایجاد بکنید بعد اکرامش بکنید دنبال این نمی‌خواهید باشید که شما عالم ، اگر عالم بود اکرامش کنید ، این یکی از مبانی مرحوم نائینی قدس الله نفسه که فرق بین موضوع و متعلق می‌گذارد این یک مطلب .

مطلب دوم بحثی بود که من چند بار مطرح کردم بحث فعلیت و انشاء یعنی حکم فعلی و حکم انشائی این اصطلاحی است که الان اختلاف دارند در مثل کفایه فکر می‌کنم آقای بروجردی هم همین راه را رفتند یادم رفته در تقریراتشان چه نوشته دارند که حکم انشائی آن حکمی است که مصلحت در انشاء آن است که ما اصطلاحا به آن می‌گوییم اوامر امتحانی این را می‌گوییم حکم انشائی ، آن که مصلحت در خود فعل است می‌گوییم حکم فعلی این اصطلاحی است که ایشان دارد . هیچ هم سر در نیاوردیم چه نکته‌ای دارد این اصطلاح .

چون عرض کردیم حکم انشائی به این معنا برای نظام عبد و مولاست می‌خواهد ببینید عبد حرف گوش می‌کند گاهی ممکن است در طول روز ممکن است ده تا حکم انشائی به این معنا بکند ببینید عبدش آماده است سر به گوش است مواظب است راه می‌افتد ، تند راه می‌افتد ، درست کار می‌کند ، درست کار نمی‌کند ، اما در نظام قوانین حکم انشائی اصلا معنا ندارد .

یکی از حضار : بحث مانور که می‌گویند

آیت الله مددی : خوب این شواهد دارد معلوم است اعلام می‌کنند می‌خواهیم برویم مانوری بدهیم رزمایشی بکنیم اصلا عنوانش معلوم است از اول معلوم است ساختگی است فیلم است معلوم است یکی به حساب بچه‌هایی که در مدرسه می‌گویند زلزله یکی می‌افتد بغلش می‌کنند خوب معلوم است از اول گفتند آقا داریم فیلم بازی می‌کنیم این از اصلش و نسبش ، آن هواپیمایی که داریم می‌زنیم جعلی است هواپیما نیست آن هدف خیالی است واقعی نیست اینها واضح است این کشتی که اینجا می‌خواهیم بزنیم کشتی قراضه‌ای است که می‌خواهیم منفجرش کنیم این معلوم است تمام شواهدش معلوم است .

این که ما بیاییم یک حکم انشائی بزنیم در قوانین با یک حکم فعلی که مرحوم نائینی قائلند این را که نمی‌شود قبول کرد عمده‌اش این است که مرحوم نائینی حکم فعلی و انشائی را

یکی از حضار : حضرت ابراهیم که نمی‌دانست که امتحانی است باید می‌رفت انجام می‌داد .

آیت الله مددی : بله ؟

یکی از حضار : حضرت ابراهیم که حضرت اسماعیل را می‌خواست ذبح کند نمی‌دانست که امتحانی است

آیت الله مددی : معلوم نیست آنجا هم مثلا امتحانی بوده شاید واقعا بوده بعد تکلیف عوض شده واقعا مثل اینکه می‌گویند روایت دارد که گفت پنجاه نماز خداوند بر پیغمبر قرار داد حضرت موسی گفت کم بکن کم بکن امت من توانایی ندارند پنج تایش کرد مع هذا اگر روایت درست باشد .

یکی از حضار : بدی حاصل شد ؟

آیت الله مددی : بدی نیست نه خداوند رحمت داد ، رحمت واسعه‌ی الهیه ، البته ما الان

یکی از حضار : …

آیت الله مددی : نه این بوده در امم سابقه قربانی زن ، بچه

یکی از حضار : ادیان الهی هم بوده ؟

آیت الله مددی : حالا شاید در آنجا چون هنوز دین رسمی نبوده می‌خواستند به این وسیله مثل مرحوم صدوق و دیگران دارند که پیغمبر اکرم که در آن صحراء خوابشان برد بلند شدند نماز صبح را قضاء کردند می‌گویند نوم نبوده انامه الله خداوند او را خواباند تا مساله‌ی قضاء روشن بشود اینها می‌شود دیگر حالا بالاخره یک چیز الهی باشد .

علی ای حال حالا بر فرض یک مورد این یک مورد واحد که راجع به یکی از انبیاء که قانون نمی‌شود که سر قانونی ندارد این یک مطلب، مطلب دوم آن که عرض کردیم مرحوم نائینی قائلند ، آقای خوئی هم قائلند فعلیت انشاء حکم را به این می‌دانند که شارع تشریع بکند ، فعلیت حکم را به این می‌دانند که موضوعش محقق باشد .

مثلا اقم الصلاة لدلوک الشمس الان دلوک الشمس نیست دیگر زوال یعنی ظهر اذان ظهر به قول ما الان که نشده است الان وجوب نماز ظهر انشائی است الان که من در خدمتتان نشسیتم وجوب نماز ظهر انشائی است اما اگر وقت اذان شد زوال شد وجوبش می‌شود فعلی مرحوم نائینی فرق بین انشائی و فعلی را این جوری گذاشتند که قبل از اینکه شرطش محقق بشود قبل از اینکه موضوع محقق بشود این انشائی است بعد از تحقق موضوع این می‌شود فعلی .

عرض کردم این مطلب قانونی نیست فعلیت یک دفعه اگر بخواهیم حساب بکنیم این در فعلیت این فعلیت خارجی است ربطی به مقام تشریع و جعل و تقسیم حکم ندارد ربطی ندارد اگر گفت اکرم العلماء رفت در یک شهری عالم نیست خوب طبعا اکرام نمی‌کند ، یک جای دیگر رفت عالم بود اکرام می‌کند این نظام قانونی نیست یعنی جزو قوانین نیست این فعلیت .

و لذا این را هم قبول نکردیم مطلبش اما مثلا فرض کنید الان شارع وجوب نماز ظهر را قرار داده این وجوب الان فعلی است و لذا اگر می‌داند که باید بعضی مقدمات را قبل از وقت انجام بدهد و الا در وقت امکان ندارد باید الان انجام بدهد اگر وجوب فعلی نباشد که اصلا، الی آخر مطالب دیگر بالاخره این مطلب ایشان خیلی قابل قبول نیست .

یک انشائی و فعلی به این می‌ماند که اگر در مقام تشریع بود مجلس یک قانونی گذاشت این می‌شود انشائی بعد از اینکه ابلاغ شد این می‌شود فعلی ، فعلیت یعنی مرحله‌ی ارسال رسول و انزال کتب ، حکم می‌شود فعلی این نکته‌ی فنی‌اش این است که در باب انشاء عرض کردیم اعتبار نفسانی انشاء نیست ابراز آن اعتبار نفسانی انشاء است ایجاد المعنی بلفظ در باب انشاء حقیقت انشاء ایجاد آن معناست به مجرد اعتبار آن انشاء نیست در باب نماز در باب احکام به مجرد اینکه مجلس یک قانونی تصویب بکند این قانون نیست هنوز وقتی این قانون به رسانه‌های جمعی داده شد و ابلاغ شد به مردم آن وقت فعلی می‌شود .

این مثل همانی که من مثلا تا نگفتم بعت در نفس خودم اعتبار کردم که این کتاب ملک شما باشد این بیع نیست وقتی که گفتم بعتُ بیع می‌شود چطور در انشاء ایجاد المعنی بلفظ یقارنه در حکم هم همین است فرق نمی‌کند ، انشائش به همانی است که اعتبار می‌کند فعلیتش به ابرازش است عین همان تا به مرحله‌ی ابراز نرسیده این فعلیت ندارد حکم نیست این روایتی که از امیرالمؤمنین نقل شده ان الله سکت عن اشیاء لم یسکت عنه نسیانا فلا تتعرضوا لها شاید اشاره به این مرحله باشد که اصولا این فعلی نیست یک عده اشیاء را احکامش را بیان نکرد شما دیگر دنبالش نروید شما تکلف پیدا نکنید شاید والعلم عند الله سبحانه و تعالی .

علی ای حال و به نظر ما می‌آید این تعریف درست باشد این تعریف که الان ، پس این تعریفی که نائینی دارند حکم تا موضوع محقق نشود فعلی نمی‌شود دقت کردید ؟ این نکته‌ی دوم ، نکته‌ی اول موضوع امری است که از اختیار خارج است و تحت دایره‌ی طلب نیست ، نکته‌ی دوم حکم وقتی فعلی می‌شود که موضوعش فعلی بشود و الا فعلی نمی‌شود . نکته‌ی سوم چون این نکات را به این صورت ایشان ندارند ، شرح دادند اما نه به این ، من می‌خواهم برای شما که موجز شرح را بدهم نکته‌ی سوم یک حکم ممکن است دارای انقساماتی باشد یک موضوعی خود موضوع دارای انقساماتی باشد مثلا علماء ، علمای ایرانی ، علمای لبنانی ، علمای عراقی ، علمای اصول ، علمای فقه اینها دارای تفصیلاتی هستند ، انقساماتی هستند عالم یا عالم فقه است یا عالم اصول است ، اینها به حساب انقساماتی دارند .

یک انقساماتی قبل از امر تصور می‌شود یعنی من نگفتم عالم لبنانی ، چون عالم لبنانی است یا ایرانی است یا عراقی است یا هندی است یا سندی است بالاخره تصور می‌شود ایشان می‌گوید انقساماتی که قبل از تعلق امر باشد اینها قابل تصور است مثلا اگر گفت اکرم العلماء ما شک می‌کنیم مرادش خصوص علمای ایرانی است یا لبنانی هم شامل می‌شود چون می‌تواند بگوید که علمای ایرانی ، علمای لبنانی تقیید ممکن است پس اطلاق هم ممکن است ، این هم یک مقدمه‌ی دیگری است که اشاره می‌کند .

پس بنابراین می‌شود بگوییم که اطلاق دارد شامل همه‌ی علما می‌شود چون انقسام عالم به این دو قسم این قبل از حکم است شما حکم را می‌خواهید بکنید ، نکنید عالم به دو قسم است ، سه قسم است ، چهار قسم است ، اینها را می‌گویند انقسامات اولیه ، در مقابل این انقسامات اولیه انقسامات ثانویه است مثلا آن عالمی که می‌دانی اکرامش واجب است خوب آن عالمی که می‌دانی اکرامش واجب است بعد از وجوب باید باشد . اکرام بکن آن عالمی که می‌دانی واجب است اکرامش .

می‌شود انقسام داد اما این انقساماتی است که بعد از حکم می‌آید آن عالم ایرانی یا عالم پاکستانی یا هندی یا سندی قبل از حکم می‌آید اما عالمی که می‌دانی اکرامش واجب است پس باید وجوبی باشد شما علم به این وجوب پیدا بکنید آن وقت می‌شود موضوع شما دقت کردید ؟ یا عالمی را اکرام بکنی که به قصد همین امر باشد به قصد امری که الان به تو می‌کنم ، آن عالمی اکرامش واجب است که قصد امر، اگر قصد امر را نکردید اکرامش واجب نیست .

اینها را اصطلاحا اسمش را گذاشتند انقسامات ثانویه ، پس انقسامات ثانویه انقساماتی هستند که بعد از حکم هستند انقسامات اولیه انقساماتی هستند که قبل از حکم هستند و انقسامات اولیه را می‌شود به لحاظ آنها اطلاق گفت بحث سر انقسامات ثانویه است .

نکته‌ی چهارم که این انقسامات ثانویه هم اجمالا روشن بشود یک بحثی آقایان دارند که فرق تقابل بین اطلاق و تقیید چیست ، معروف‌تر این است که تقابل‌تان تقابل عدم و ملکه است شما به دیوار نمی‌گویید کور چون دیوار امکان رؤیت ندارد کور به کسی گفته می‌شود که امکان رؤیت دارد ، آن وقت تقابل اطلاق و تقیید هم از این قبیل است یعنی شما جایی می‌توانید اطلاق را تصور بکنید که تقییدش ممکن باشد اما اگر تقییدش ممکن نباشد دیگر اطلاق معنا ندارد اگر آمد گفت آقا آب بیاور بگوییم این اطلاق دارد ولو از کره‌ی مریخ ، بگوییم آقا اصلا گفتن این مطلب برو از کره‌ی مریخ آب بیاور ممکن نیست اصلا تقییدش ممکن نیست ، اگر تقییدش ممکن نبود اطلاقش هم ممکن نیست .

اگر گفت مثلا از این ، مثلا بپر به هوا ، بپر به هوا بگوییم اطلاق دارد حالا 200 متر بپرد به هوا اصلا تقیید به پرش به هوا به 200 متر درست نیست بگوید آقا 200 متر به هوا بپر اصلا امکان ندارد خود تقیید امکان ندارد اگر تقیید امکان نداشت اطلاق هم امکان ندارد ، لذا نسبتشان نسبت عدم و ملکه است یکی از نکاتی که در باب اطلاق هست این است اطلاق را جایی تمسک می‌کنیم که تقییدش معقول باشد ممکن باشد اگر تقیید ممکن نباشد اطلاق نسبت به آن هم ممکن نیست .

مثلا بگوید عالم را اکرام بکن بگوییم مرادش از عالم مطلق است ولو دارای چهارتا سر باشد اصلا گفتن عالم چهار سر تقییدش ممکن نیست که حالا بخواهد اطلاق داشته باشد ، اطلاق معقول نیست وقتی نمی‌تواند بگوید انسان چهار کله‌ای را اکرام بکن نمی‌تواند بگوید اطلاق دارد شامل انسان چهار کله هم می‌شود لذا بنایشان به این است که البته مرحوم آقای خوئی تقابل سلب و ایجاب را تقابل بین اطلاق و تقیید را سلب و ایجاب می‌گیرند مرحوم نائینی وفاقا للمشهور تقابل عدم و ملکه گرفتند ما هم که اصلا گفتیم این بحث لغو است این تقابل عدم و ملکه برای امور حقیقی است این اصلا امر اعتباری است اصلا در این حرف‌ها درش نمی‌آید این اعتباراتی است که در مقام لفظ و اینها آمده ربطی به این مباحث این طوری ندارد تقابل چی هست و اصلا بحث ، بله اگر جایی تقیید ممکن نشد در مقام افاده هم اطلاق ممکن نیست اما این ربطی به مقام سلب و ایجاب و حالا اگر تقیید ممکن نشد اطلاق لازم است این در امور واقعی است ربطی به امور بحث اطلاق و

اصلا من خودم همیشه عرض کردم خود من مباحث اطلاق را متعرض نمی‌شوم یکی از جاهایی که خیلی ابهام دارد در فقه عملا اطلاق است نمی‌توانیم اطلاق درست و حسابی ضوابط درستی به آن بدهیم چون خیلی حالت تغییر دارد دگرگونی دارد ، بله اگر در جایی تقییدش درست نبود معقول نبود انصافا اطلاقش هم معقول نیست ، در جهات دیگر هم دارد که اطلاق معقول نیست . اطلاق گرفتن و این ربطی به مساله‌ی تقابل ندارد این هم راجع به این .

پس ما یک انقسامات ثانویه داریم یک انقسامات اولیه داریم نسبت به انقسامات اولیه درست است می‌توانیم بگوییم عالم لبنانی اکرام بکن نسبت به انقسامات ثانویه تقییدش ممکن نیست بگوید یجب علیک اکرام علماء بعد از اینکه شما علم پیدا کردید به وجوب اکرام بعد از علم به وجوب اکرام ، آن عالمی که تعلم ، خوب اگر می‌خواهد علم پیدا بکند یعنی اگر می‌خواهد اکرامش بکند باید علم به وجوب باشد و چون این موضوع است این قبل از حکم باید موجود باشد و عرض کردیم موضوع فوق دایره‌ی طلب است قبل از حکم وجود دارد اصلا مطلوب نیست .

لذا این تقیید معقول نیست این تقییدی که بعد از علم ، علم به وجوب تقیید نیست ، چرا ؟ چون تا علم به وجوب پیدا نکند موضوع محقق نمی‌شود ، موضوع محقق نشد وجوب محقق نمی‌شود یعنی فعلیت حکم به فعلیت موضوع است دیگر به تعبیر ایشان مثل اینکه تا اذان ظهر نشده وجوب نماز فعلیت پیدا نمی‌کند ، آن وقت عالمی که تعلم به وجوب اکرام است این موضوع است متعلق که نیست یجب علیک اکرام ، اکرام متعلق است .

عالمی که تعلم به وجوب اکرام است پس باید این عالم اولا علم به وجوب اکرامش پیدا بکنیم بعد از اینکه علم پیدا کردیم وجوب به آن تعلق می‌گیرد که چطور می‌شود وجوب تعلق می‌گیرد به قسمی که متوقف است بر خود وجوب دقت کردید اشکال سر چیست ؟ این اشکال مرحوم نائینی و دیگران ، آن آقایانی که اشکال کردند این است ، نمی‌دانم مقدماتش روشن شد ؟

یکی از حضار : دور است .

آیت الله مددی : از دور بدتر است یعنی اصلا معقول نیست چون این فرض کلام این است باید اول موضوع محقق بشود موضوع هم تحت دایره‌ی طلب نیست موضوع فوق دایره‌ی طلب است موضوع هم یک قسمی است که بعد از حکم می‌آید یعنی عالمی که تعلم بوجوب اکرامه پس این باید در خارج عالمی که تعلم بوجوب اکرامه این محقق بشود وقتی محقق شد آن وقت یجب اکرامه ببینید .

بعد از اینکه عالمی که تعلم بوجوب اکرامه آن وقت یجب اکرامه ، پس چطور علم پیدا کنیم چطور این ، آن وقت چون تقییدش ممکن نیست اطلاقش هم ممکن نیست . آن وقت انقسامات ثانویه علم هست ، قصد امر هست ، عالمی را اکرام بکن ، عالمی را با قصد امر وجوبش اکرام بکن پس این عنوان باید محقق بشود وجوبی باشد قصد وجوب هم بکند این عالم را با این قصد ، خوب این چطور می‌شود باید محقق بشود بعد وجوب فعلی بشود . تا این نیاید که وجوب فعلی نمی‌شود

یکی از حضار : تا آن موضوع نباشد که آن را نمی‌شناسد

آیت الله مددی : آها تا موضوع نباشد که نمی‌تواند .

پس قید روشن شد این مطلب ایشان چون طولانی صحبت فرمودند من سعی کردم ، پس سه چهار تا مقدمه‌ی اساسی دارد یعنی باید ما این جور فرض بکنیم که شما باید بگویید مثلا عالم هندی و سندی و مندی این قبل از حکم می‌شود فرض کرد ، عالمی که علم به وجوب یعنی قصد عالمی را باید اکرام بکنی که قصد وجوبش بکنی این عالم اگر محقق شد آن وقت وجوب می‌آید این عالم اگر محقق شد آن وقت وجوب می‌آید خوب چطور ممکن است هنوز به اصطلاح قصد وجوب بکند و هنوز وجوب نیامده است این خلاصه‌ی اشکال روشن شد ؟

آن آقایان هم که جواب دادند گفتند اینها خیالات است اوهام است اولا خوب بعضی‌هایش را گفتیم که درست نیست باطل است آن فعلیت و معلیتی که ایشان فرمودند باطل است آن درست نیست ، باطل نه به این معنا که اهانت به نائینی باشد ، قبول نداریم ما نه باطل تعبیر باطل

یکی از حضار : این استدلال می‌خواهد اصالة التوصلی را اثبات بکند

آیت الله مددی : می‌خواهد بگوید اصالة التعبدی شک می‌کند اصالة التعبدی جاری می‌کنیم دیگر برائت نمی‌شود چون می‌خواهد به اطلاق تمسک کند ، می‌گوید جای تمسک به اطلاق نیست . پس در اینجا شک در سقوط تقیید می‌کند و اشتغال را احتیاط باید بکند . نمی‌شود بگوییم اصل توصلی بودن است

یکی از حضار : نائینی اینجوری گفته ؟

آیت الله مددی : بله می‌خواهند بگویند اصل توصلی بودن نیست

یکی از حضار : نه اینجوری نمی‌خواهد بگوید ؟ می‌خواهد بگوید اصلا اینجا امر فرق می‌کند که شما قصد امر بکنید اگر می‌خواست باید با یک خبر دیگری به ما وارد می‌شد آن خبر هم که نیست پس اصل توصلی است یعنی من می‌گویم این استدلال را نمی‌توانست به عنوان مقدمه

آیت الله مددی : خوب این مقدمات را آخر توصلی بودن مبنی است بر اینکه بگوییم قصد امر لازم نیست قصد امر از انقسامات ثانویه است آخر

یکی از حضار : آها پس اصلا می‌گوید ممکن نیست .

آیت الله مددی : ها می‌گوید ممکن نیست .

یکی از حضار : وقتی ممکن نبود اگر قصد امر مولی می‌خواست باید با یک امر جدیدی با یک خبر جدیدی

آیت الله مددی : خوب بحثی که هست این را هم دارند مرحوم نائینی یک چیزی به نام متمم جعل دارند آن را نگفتم الان اینجا ، چون برای ، در کفایه دارد با امر دوم هم نمی‌شود وقتی چیزی نشد با امر اول با امر دوم هم نمی‌شود نائینی می‌گوید چرا امر دوم به عنوان متمم جعل می‌شود

یکی از حضار : چرا همین جا ادله‌ی لفظی نیاورد چون دلیل نیامده و بگوید که قصد امر ، چون با اینکه نشد یک مقدمات اگر پذیرفتیم

آیت الله مددی : پس می‌شود اصل تعبدی بودن یعنی احتیاط باید بکند تعبدی باشد

یکی از حضار : چون دلیل لفظی نداریم که قربت را

آیت الله مددی : اصلا نمی‌تواند چنین تکلیفی را بکند و لذا اصالة البرائة عن تعبدیت نمی‌آید اگر شک کرد که رد سلام واجب است تعبدی است یا توصلی باید بگوید تعبدی .

یکی از حضار : تعبدی که حکم می‌خواهد اینجا که حکم محال است بیاید ، مگر تعبدی با حکم

آیت الله مددی : یعنی اگر قصد امر می‌کرد مسلم ساقط می‌شود می‌خواهد بگوید نه اطلاق دارد کلامش می‌گوید تقییدش که معقول نیست اطلاقش هم معقول نیست .

یکی از حضار : وقتی اطلاق داشت نائینی باید آن استدلال را می‌کرد

آیت الله مددی : می‌گوید حالا که اطلاق ندارد پس این امر ساقط نمی‌شود الا به مقدار مسلم که قصد امر بکند بدون قصد امر نمی‌شود روشن شد

یکی از حضار : که چه بگوید ؟

آیت الله مددی : که تعبدی است .

اینها می‌خواهند بگویند آنهایی که مخالفند می‌خواهند بگویند آقا اشکال ندارد اولا سعه‌ی نفس انسانی که خیلی بالاتر از این حرفهاست این که حالا قبلش باشد و بعدش باشد این حرف‌ها به شوخی اشبه است . علی ای حال می‌گویند آقا ممکن است انسان یک قیدی را بیاورد لکن این قید بعد از وجوب محقق بشود آوردن قیدش در مقام موضوع مشکل ندارد ، بگوید بعد از قصد امر هنوز امر نیامده است این قید بعد از امر من محقق بشود چه اشکال دارد قیدهای دیگر قبل از امر من مثل پاکستانی بودن ، هندی بودن ، سندی بودن آن قبل از امر من .

بگویند آقا شما نماز را بخوان به قصد امر نمازی هنوز امر نمازی به حساب بعد از این وقتی که امر نمازی آمد می‌گوید شما نمازت را به قصد همین امر بخوان این قبل از امر نبوده است اما بعد از اینکه امر آمد این انقسامات ثانویه است می‌گوید این امر ، امر به این تعلق بگیرد چه مشکلی دارد ؟

یکی از حضار : موضوع را بعد از حکم می‌گذارد ؟

آیت الله مددی : بله می‌گذارد بعد از حکم .

یعنی فعلیت این قید بعد از حکم است یعنی می‌تواند انشاء می‌کند در مقام انشاء می‌آورد مشکل ندارد اما این قید چه وقت فعلیت پیدا می‌کند بعد از حکم چه اشکال دارد این چه مشکل خاصی دارد ؟

یکی از حضار : این یک نوع انتزاع همزمانی

آیت الله مددی : نه ما زمان و اینها ندارد که ببینید نمی‌دانم

یکی از حضار : در نماز یک سوالی مطرح می‌شود تا همین که التفات پیدا کردید حکم می‌آید چون فعلی نیست قبلش باید جهر و اخفاء

آیت الله مددی : آن جهر و اخفاء بحث این نیست ، آن در بحث جهر و اخفاء بحث سنت و فریضه است آن یک بحث دیگری است آن بحث سنت و فریضه است . یعنی مساله‌ی جهر و اخفاء جزء سنن است اخلال به سنن در صورتی که معذور باشد مضر به عمل نیست آن یک فرض دیگری است دقت کردید ؟

یکی از حضار : حالا به هر حال جهرش واجب ولی واجبی است که فعلیتش به همین التفات ماست .

آیت الله مددی : نه ملتفت نشدم فعلیتش به التفات ما نیست نه طبق این مبنا روشن است واجب است به نحو سنت است نه واجب به نحو فریضه آن وقت در سنن اگر شما اخلال به سنن کردید عن عذر حالا به هر راهی باشد یا سهو است یا نسیان است یا اکراه است یا اضطرار است شما به یک نحوی از انحاء اخلال به سنن کردید فریضه را انجام دادید عمل درست است . این دیگر ربطی به تعبدی و توصلی ندارد روشن شد ؟

پس بنابراین این خلاصه‌ی مبنا ، خلاصه‌ی مبنا این است که شما بخواهید قیدش بزنید به قصد امر نمی‌شود قید زد آن وقت می‌ماند قصد وجه ، حالا بگوییم قصد قربت ، قصد دخول بهشت دیگر این اشکالات پیش نمی‌آید نماز را به قصد دخول بهشت آن وقت در آنجا باز جواب می‌دهند قصد دخول در بهشت بنفسه معتبر نیست تمام انحاء قصد مرجعش به قصد امر است ، دخول در بهشت بدون امر که نمی‌شود فرار از نار که بدون امر نمی‌شود پس اگر بخواهد بگوید آقا من قصد قربت می‌کنم قربت به حق بدون امر حق که نمی‌شود که

یکی از حضار : تمام قصدها همین است چون قبل نوشتند قصد قربت واجب است قصد امر

آیت الله مددی : آن وقت اینجا لذا سه تا مبناست کلا ، تمام قصدها برمی‌گردد به قصد امر ، تمام قصدها حتی قصد امر برمی‌گردد به قصد قربت این مبنای دوم ، دیدم بعضی از معاصرین اسم نمی‌برم نوشتند ، هر قصدی عنوان خودش را دارد قصد امر یک چیز است قصد قربت چیز دیگری است قصد دخول در جنت قصد دیگری است . خود ما هم مبنایمان این است که تمام قصدها به قصد امر برمی‌گردد اصلا

یکی از حضار : قصد امر را محال نمی‌دانید ؟

آیت الله مددی : محالش چه محالیتی دارد ؟

یکی از حضار : این اشکالی که مرحوم نائینی الان فرمودند که

آیت الله مددی : نه این قصد بگوید آقا شما نمازی را بخوان که قصد همین امر وجوبی‌اش را بکنید این قید بعد از تکلیف بیاید چه اشکال دارد ؟

یکی از حضار : پس شد همه‌ی قصدها راجع به قصد امر است ؟

آیت الله مددی : بله همه را ارجاع به قصد امر این دیگر چون دیگر حالا یک عبارت ایشان است ، روشن شد آقا چون این یکی از مباحث الان مغلق در کفایه همین بحث تعبدی توصلی شده نائینی هم دارد من گفتم اول خودم یک توضیحی بدهم به زبان عوامانه‌ی خودم روشن بشود چند تا مبنا دارد و کدام مبنا محل اشکال است و کدام مبنا محل

آن بحث تقابل عدم و ملکه اصلا بحث تقابل عدم و ملکه نباید مطرح بکند چون بحث تقابل مطرح نیست اطلاق یک امر لفظی است یک امر اعتباری است اصلا چیزی نیست که اینها گفتند آن در امور حقیقی است اصلا آن که می‌گوید اطلاق دارد یا تقیید آن اصلا این که تقابل دارد این در امر حقیقی است که دیوار مثلا چشم ندارد کور هم نمی‌شود به او گفت این بحث ربطی به ما ندارد اطلاق یک نوع اعتباری است که در کلام می‌آید امر اعتباری است می‌شود اطلاق کرد بله می‌شود تقیید هم می‌شود کرد اطلاق هم می‌شود فرض کن .

اطلاقش هیچ مشکلی ندارد اما اینکه بگوییم چون تقیید معقول نیست اطلاق هم معقول نیست هم تقییدش معقول است هم اطلاقش معقول است نهایت این است که این یک قیدی است که تحقق این قید خارجا وقتی خواهد بود که بعد از امر پیدا بشود لذا این آقا در وقتی که نماز می‌خواند یا قصد این امر را می‌کند یا نمی‌کند اگر قصد امر کرد عملش درست است نکرد عملش باطل است ، این هم راجع به این بحث .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD295KBدانلود
PDF266KBدانلود
MP316MBدانلود
برچسب ها: 1403-1404اوامرخارج اصول
قبلی خارج فقه (جلسه25) سه‌شنبه 1403/09/06
بعدی خارج فقه (جلسه26) چهارشنبه 1403/09/07

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

اصول فقه

فقه

حدیث