معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
    • مکاسب محرمه
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
    • مکاسب محرمه
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج اصول فقه (جلسه10) سه‌شنبه 1403/07/17

1403-1404، اصول فقه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

دیروز یک بحثی راجع به معنای تعبدی و توصلی نقل کردیم به مناسبتی هم متعرض حالا از مساله خارج بود این صلاة فاقد الطهورین را به مناسبتی متعرض شدیم . عرض کردیم در نماز فاقد الطهورین سه احتمال هست حالا گفتیم تدارک بکنیم ، تدارک بحث دیروز در حقیقت چهار احتمال است یکی احتمال اینکه در وقت نماز بخواند فاقد الطهورین و احتیاج به قضاء نداشته باشد ، یک احتمال این است که در وقت است و احتیاج ندارد و قضاء بکند، یک احتمال هم این بود که هیچ کدام نه در وقت و نه در خارج از وقت ، یک احتمال هم بود که در هر دو هم در وقت هم در خارج از وقت ، دیروز سه احتمال بیان کردیم که در حقیقت چهار احتمال است .

طبعا بین علمای متاخر ما مخصوصا احتمال دیگر هم مساله‌ی احتیاط است ، راجع به مساله‌ی احتیاط به طور کلی این نکته را خدمتتان عرض بکنم در کتب فتوایی اخیر ما امثال عروه و اینها این مطلب مطرح می‌شود غیر از خود مساله‌ی مثلا احتیاط بکند مثلا کیفیت احتیاط را هم می‌نویسند که به این نحو احتیاط بکند . حالا مثلا  در ما نحن فیه احتیاطیش به چیست در اینجا ممکن است احتیاطش به این باشد که فقط در وقت بخواند ، ممکن است احتیاطش به این باشد که خارج وقت قضاء کند ، ممکن است احتیاطش به این باشد که در هر دو هم در وقت و هم در خارج از وقت این یکی از رموز کار است یعنی یکی از کارهایی که الان در رساله‌های عملیه متعرض می‌شوند بعضی از جاها خود کیفیت احتیاط هم باید بیان بشود چطوری احتیاط بکند .

و عرض کردیم در مباحث برائت و اشتقاق منشاء احتیاط این طور نیست که آدم همین جور خیال بکند خودش یک مطلبی را بگوید منشاء احتیاط ملاحظه‌ی دلیل و قوت و ضعف دلیل است اگر به قوتی بود که نکته به مرحله‌ی فتوا برسد خوب باید فتوا بدهد اگر به آن مرحله نبود به صورت احتیاط می‌شود ، آن وقت درجات آن احتمال هم فرق می‌کند .

کما اینکه احتیاط غالبا آسان است مثلا می‌گوید یکی گفته سه بار تسبیحات یکی گفته یک بار می‌گوید احتیاط کنید سه بار خوب اینجا معلوم است احتیاط به سه بار است ، گاهی اوقات کیفیت احتیاط هم بیان می‌خواهد . مثلا در ما نحن فیه چون عرض کردیم بین دو نکته است اینکه صلاة لا تترک بحال پس فاقد الطهورین همینطور نماز بخواند آن وقت لا صلاة بطهور مثلا تخصیص می‌خورد که در این مومارد چون اهمیت در ذات صلاة است آن طهور نیست لذا ممکن است ایشان تقویت بکند این نکته را و مخصوصا که عرض کردیم روایتی هم هست از کتاب حریز خواندیم که مرحوم کلینی ما پنج ، شش طریق آن روایت را از کتاب حریز نقل کردیم بعد از درس خوانده شد .

پس احتیاط در اینجا به این می‌شود که فقط در وقت بخواند از آن طرف ممکن است بگوید نه آن دلیل روشن نیست همان طور که احتمال دادیم حدیث مدرج باشد لا صلاة الا بطهور به قوت خودش باقی است معذرت می‌خواهم لا صلاة الا بطُهور صحیحش طُهور است لا صلاة الا بطهور به قوت خودش باقی است و لذا احتیاط این است که خارج از وقت نماز را بدون طهور انجام ندهد بگذارد نماز را خارج از وقت و ممکن است به این نتیجه برسد که واضح نیست هر دو در یک رتبه‌ی واحدی هستند یعنی هر دو نه آن اطلاق دلیل مشروط واضح است نه اطلاق دلیل شرط واضح است و از آن طرف اجمالا می‌دانیم که در شریعت مقدسه نماز قضاء نمی‌شود یعنی نماز ترک نمی‌شود پس احتیاط به کیفیت جمع است .

و لذا اگر دقت کنید در عده‌ای از موارد مرحوم صاحب عروه یا محشیین کیفیت خود احتیاط را هم بیان می‌کنند ، این که ما بگوییم احتیاط این کافی نیست در جاهایی که واضح است مثل یک بار و سه بار خوب احتیاط واضح است سه بار است ، اما در جاهایی مثل اینجا و این طور هم نیست که همین طوری به اصطلاح ما مثلا ذوقی کسی بگوید احتیاط این طور است باید ادله را نگاه بکند باید مراجعه‌ی به ادله بشود آن وقت مثلا یک فرعی را دارند آقایان که اگر مثلا هوا جوری است یا بدن آن جوری است که وقتی صورتش را گذاشت روی دست خودش خشک می‌شود دستی که بخواهد باهایش مسح بکند نیست خوب از یک طرف داریم که مسح باید با همان دست با بلل وضوء باشد و روایت داریم لا یحدث ماء جدیدا خوب این چه کار بکند از آن طرف دستش خشک است بلل ندارد از آن طرف ماء جدید هم روایت دارد لا یحدث یعنی دست بزند به آب برای مسح سرش .

خوب اینجا طبعا سه تا احتمال می‌شود با همان دست مسح بکند با آب جدید مسح بکند یا نه بگوییم ایشان چون تمکن از وضوء صحیح ندارد تیمم بکند امرش ، آن وقت عده‌ای هم احتیاط کردند خود کیفیت احتیاط و ترتیب احتیاط هم آنجا این جوری است حالا نمی‌خواهم شرح آن مساله را بگویم اول با همان دست خشک مسح بکند ، بعد با آب جدید مسح کند بعد تیمم کند خود همان کیفیت احتیاط دقت کردید ، گاهی کیفیت احتیاط غیر از جمع کردن بین عده‌ای از اعمال کیفیت هم دارد یعنی به چه نحوی احتیاط را انجام بدهد، احتیاطش به این صورت است اول با همان دست خشک بعد با آب جدید مسح بکند دستش را به آب بزند مسح کند بعد از هر دو هم تیمم بکند کیفیت احتیاطش آنجا این طوری است .

ممکن است کسی بگوید نه اینجا همین آبد جدید زد کافی است احتیاط دو بار کافی است با همان دست خشک و ، دقت کردید این ناظر می‌شود به کیفیت مراجعه‌ی به ادله و لسان ادله طبق لسان ادله باید این مطلب را استظهار کند این نیست که به اصطلاح ما خیال کنیم ذوقی است انسان به ذوقش می‌آید احتیاط این طوری نیست نه مساله ذوقی نیست مراجعه‌ی به ادله و حتی کیفیت ترتیب که اول آن کار را بکند مثلا نگوید آب جدید بزند بعد دستش را خشک کند با دست خشک نه اول با دست خشک بعد آب جدید و بعد هم تیمم دقت کردید؟ خود این ترتیب هم در کیفیت احتیاط مؤثر است این یک مطلبی بود که برای دیروز .

پس بنابراین عرض کردیم طبق قاعده یک جور می‌شود ، طبق احتیاط هم به این ترتیبی که عرض کردیم ، احتیاطش به جمع است ممکن است کسی باشد که بگوید احتیاطش به این است که فقط در وقت بخواند خارج از وقت هم چون قضاء به امر جدید است و نداریم احتیاج ندارد و اطلاق لا صلاة الا بطهور ثابت نیست ، این راجع به یک تدارکی راجع به بحث دیروز که کامل بشود و روشن بشود مواردی را که ما اراده می‌کنیم .

عرض کنم دنباله‌ی بحث مرحوم نائینی در باب تعبدی و توصلی بعد از آن معنایی که من عرض کردم برای تعبدی و توصلی نقل فرمودند، فرمودند وقابلها التوصلی الی و قد یطلق التوصلیة ، ایشان می‌فرمایند یک اصطلاح دیگری است راست است در کتب متاخر ، حالا نمی‌خواهد اسمش را توصلی بگذاریم این یک بحث دیگری است و این بحث در حقیقت عرض کردم برمی‌گردد به حدود اوامر تفسیر و شرح اوامر .

ویراد منها عدم اعتبار المباشرة یک معنای توصلی این است مباشرت شرط نیست یعنی لازم نیست خودت انجام بدهی شخص دیگری هم می‌تواند انجام بدهد اما اگر درش شرط باشد خودتان انجام بدهید این تعبدی است پس مراد از تعبدی آن چیزی است که خودتان باید انجام بدهید و مراد از توصلی آن چیزی است که اعم است خودتان انجام بدهید یا شخص دیگری انجام بدهد فرق نمی‌کند .

مثلا آیه‌ی مبارکه دارد که اگر حییتم بتحیة این جواب سلام را خودتان باید بدهید یا نه جواب سلام را خودتان ندادید برادرتان ، خواهرتان، چون اگر در داخل اتاق باشد یک بحثی دارند که آیا دوران امر بین وجوب تعیین و کفایی است آن بحث دیگری است فرض کنید برادرتان مخاطب نیست از بیرون می‌گوید علیکم السلام ، آیا این کفایت می‌کند ؟ اگر داخل باشد کفایت می‌کند اما خارج باشد محل کلام است.

یکی دیگر بحث دیگر این است که آیا اعتبار هست که فعل عن ارادة واقع بشود یا عن غیر ارادة عن هم اشکال ندارد مثلا گفت آب بیاور این تصادفا داشت می‌رفت بیرون فکر این هم نبود که مولی از او آب خواسته حالا مولی یا پدر از او آب خواسته برای خودش آب آورد که بخورد وقتی آورد یادش آمد که ایشان هم آب خواسته است ، اراده نداشته برای این کار یا اختیار نداشته فرض کنید یک کسی اسلحه پشت سرش گرفته برده او را آب آورده اختیار و اراده‌ای برای این کار نداشته در فکرش هم نبوده که آب بیاورد تصادفی یا در حال خواب راه رفته آب آورده است ، آیا این هم به اصطلاح کفایت می‌کند یا باید فعل عن اختیار باشد یعنی

یک بحث دیگری هست با این خلط نشود یک بحث دیگری است که آیا اوامر ظهور در حدوث دارند احداث دارند یا استمرار را هم شامل می‌شوند این را هم ما داریم یک بحث دیگری است البته در تبعدی توصلی نگفتند اما آن بحث را هم ما داریم ، مرحوم آقای خوئی می‌فرمودند که فعل ظاهر در احداث است و لذا اگر در زیر آب باشد و بخواهد قصد غسل ارتماسی بکند کافی نیست باید از آب بیاید بیرون آن وقت به عنوان غسل وارد آب بشود و تصورشان این بود چون الان در عروه و حواشی عروه معروف این است که اگر همان زیر آب قصد بکند کافی است احتیاجی به احداث ندارد همان که زیر آب هست در حال ارتماس است قصد غسل ارتماسی بکند کافی است ایشان می‌گویند نه باید بیاورد خودش را از آب بیرون لا اقل مثلا سرش را از آب بیاورد بیرون دو مرتبه به عنوان غسل ارتماسی وارد آب بشود .

البته این فرعی دیگری هم هست که ایشان همیشه همین فرع دیگر را می‌گفتند البته این دو تا فرع با هم دیگر فرق دارند حالا وارد آن بحث نمی‌خواهم بشوم مطلبی که ایشان فرمودند روشن نیست ، آن فرع دیگر این است که اگر در حال سجده از خودش سجده‌ی مستحبی سجده‌ی شکر یک کسی آیه‌ی سجده را خواند این فتوا بر این است که سرش را از                سجده بردارد احداث سجده بکند دقت می‌کنید این یک فرع است این دو تا فرع را مرحوم آقای خوئی و مثال هم می‌زند همین فرع را مثال می‌زند بنده شاید چند بار در درس‌های متعدد از ایشان شنیده بودیم که باید چطور در باب سجده سرش را از سجده بردارد دو مرتبه برگردد احداث بکند سجده را این هم یک معنای دیگری است که اوامر ظهور در احداث دارند استمرار کافی نیست آن استمرار در عمل کافی نیست بلکه باید احداث بکنند .

البته خوب این نکته‌اش به خاطر اینکه سجده احتمالا معنای خاصی دارد وارد آن بحث نشویم که خیلی از بحث خارج شدیم یا بحث دیگر پس معنای دوم اراده و اختیار است در باب توصلی .

بحث سوم عدم اعتبار الاباحة والسقوط بفعل المحرم این بحث سوم این است که یک عملی توصلی است یعنی شما هر جور انجام دادید درست است ولو حرام باشد اما نه تعبدی است باید حلال باشد باید قانونی باشد مثل همان روایت دارد که یک درهم دزدی می‌کرد صدقه می‌داد ، گفت یک درهم دزدی کردی یک گناه است صدقه می‌دهیم ده تاست ، گفت ده تاست به شرطی که حلال باشد نه ده تای از حرام پولی که از حرام بگیریم که به آن ده تا که نمی‌دهند پول باید از حلال باشد این بحث را هم اینجا مطرح کردند روشن شد ؟

پس یک معنای تعبدی و توصلی این است که آیا این عمل به اصطلاح به محرم ساقط می‌شود یا باید خصوص اباحه باشد ، عرض کنم که طبعا در اینجا هم در این سه مورد هم بحثی که پیش می‌آید عادتا طبق اصل لفظی و اصل عملی صحبت می‌شود و در اصل لفظی هم عادتا به لحاظ ماده و هیات ، هیات مربوط به ما نحن فیه است لکن بحثی که می‌شود به لحاظ ماده هم هست وقتی می‌گوید جئنی بماء آن ماده که آب آوردن باشد اعم است یا نه یکی دیگر این که وقتی به او خطاب می‌کند جئنی خود این خطاب یعنی مباح باید باشد دقت کردید؟ نکته‌ی بحث من دارم زوایای بحث را قبل از بحث وارد می‌شوم که روشن بشود کیفیت بحث .

بعد ایشان مطلب فرمودند به اینکه نسبت بین این چهار معنا عرض کردم ایشان چهار معنا برای تعبدی و توصلی نقل می‌کنند یکی هم من اضافه کردم البته تعبیر به تعبدی و توصلی نیست تعبیر به توقیفی است این هست ، یک تعبیری اهل سنت دارند که بعضی از امور توقیفی است چون آنها توقیفی هستند با مقاصد و ملاکات اثبات نمی‌شود .

یعنی بعبارة اخری کسانی که دنبال قیاس هستند و علی راسهم کوفیون که دنبال قیاس بودند آنها هم خودشان قبول می‌کنند که ما قیاس را در جاهایی که توقیفی است قبول نمی‌کنیم این یک اصطلاحی دارند اصولا در آنجایی که مثلا انواع دیگر ، مثلا جراحت این جور باشد دیه‌اش این قدر است جراحت این جور باشد ، اصطلاحا اسمش را گذاشتند باب عروش ، عروش مرادشان عرش نیست ما بین الصحیح والفاسد مرادشان دیات است در باب دیات معیار در توقیفی است یعنی آن که قانون معین می‌کند ما نمی‌توانیم ، ها نص خاص می‌خواهد، این هم گاهی اوقات ممکن است بگوییم تعبد یعنی توقیفی البته مرحوم نائینی ننوشتند اما در میان اصطلاحات اهل سنت هست ما خوب کلا قیاس را قبول نداریم اما آنهایی که قیاس را قبول دارند به اینجا که می‌رسند می‌گویند قیاس قابل قبول نیست مثلا عبادات توقیفی هستند در عبادات قیاس نمی‌شود کرد در عروش و جنایات و دیات و اینها توقیفی هستند در آنها نمی‌شود تصرف کرد با ملاکات نمی‌شود حکم کرد طبق ملاکات جلو رفت نمی‌شود انجام داد .

به هر حال بعد و لا یخفی ان النسبة بین الاطلاقین بین دو تا اطلاق یعنی تعبدی به این معنا راست است ، دیگر چون مطلب مهمی نیست حالا نسبت هر چه باشد نسبت عموم من وجه است ممکن است درش قصد قربت شرط نباشد لکن مباشرت شرط باشد ممکن است درش مباشرت شرط نباشد قصد قربت ، خوب ممکن است بعد مثال زدند دیگر مطلبی که بسیط است خود آدم مراجعه می‌کند .

وکیف علی کل حال یقع البحث فی مقامین ، یکی اصالة التعبدیة در مقام توصلی ، عرض کردم ایشان اصالة التعبدیة آوردند چون معروف است بین علما سنةً و شیعةً اصالة التوصلیة است یعنی اگر در یک تکلیف شک کردیم تعبدی است یعنی قصد عبادت می‌خواهد یا توصلی اصل اولی توصلی است عبادی بودنش دلیل می‌خواهد دقت فرمودید ؟ لکن امثال صاحب کفایه اصل را تعبدی گرفتند اصطلاحا این طور است آیا برائت جاری می‌شود یا احتیاط اگر برائت جاری شد می‌شود توصلی اگر احتیاط کردیم می‌شود تعبدی یعنی احتیاطا تعبد بکند با قصد تعبد پس این که ایشان می‌فرمایند که در اینجا اصالة التعبدیة چون عده‌ی از معاصرین متاخرین قائل به اصالة التعبدیة شدند که اصل اول تعبدی است مگر توصلیت ثابت بشود .

لکن آن وقت طبیعتا دو تا اصل است یک اصل لفظی ظاهر لفظ است یک اصل به اصطلاح عملی که اگر شک کردیم اصل لفظی را عرض کردم اصالة التوصلیة گرفتند که اصلا ظاهر لفظ این است و در مقام اصل عملی هم برائت از تعبدیت اصالة البرائة کسانی که اصالة البرائة را جاری کردند ، عرض کردیم سابقا کرارا و مرارا اصالة البرائة و احتیاط در رتبه‌ی اصول مثل هم هستند .

من در همین چند روز پیش یک توضیحی راج به کیفیت مراحل اجتهاد عرض کردم اگر که رسید به نوبت به اصول عملیه اولا اصول تنزیلی است و بحث ما هم در اصول ، اصول تنزیلی در شبهات حکمیه در حکم ، اصول تنزیلی در مورد موضوع مراد نیست لذا مرحوم نائینی مثلا می‌گوید استصحاب در شبهات موضوعیه جزو قواعد فقه است همین استصحاب در شبهات حکمیه جایی مثلا زن بعد از انقطاع دم آیا حلال است یا حرام است این را می‌گویند شبهات حکمیه‌ی کلیه ، شبهات حکمیه‌ی کلیه در اصول مطرح است اصلا در اصول آن مطرح بود که آیا یکی از ادله‌ی یکی از مصادر تشریع هست مثل کتاب و سنت یکی هم استصحاب است جزو مصادر تشریع باشد یا نه عرض کردیم از قدمای اصحاب اختلاف داشتند مثل سید مرتضی استصحاب را جاری نمی‌داند و مثل شیخ طوسی جاری می‌داند بعد دیگر بیشتر رفتند طرف شیخ و جریان تا اخباری‌ها آمدند ، اخباری‌ها می‌گفتند جاری نمی‌شود تا مرحوم وحید بهبهانی تشریف آوردند از زمان وحید تا زمان شیخ و تا زمان ما تقریبا به استثنای یکی دو نفر مثل مرحوم آقای نراقی یا مرحوم آقای خوئی چون تعارض دیدند بین جعل و مجعول گفتند استصحاب جاری نمی‌شود و الا غالبا قائل به جریان استصحاب هستند ، و خود ما بنده هم عرض کردم جاری نمی‌شود .

علی ای مقام اول در تعبدیت به این معنا مقام دوم در تعبدیت به آن سه معنا بل نقدم الکلام ایشان می‌گوید بهتر این است که آن بحث تعبدی و توصلی معروف را فعلا رها کنیم برویم روی این سه معنایی که عرض شد فنقول المقدم الکلام فی المقام الثانی بله ، فنقول ان الحق فیه هو اصالة التعبدیة اینجا تعبدی گرفتند اصل ، اصل اولی تعبدی گرفتند در هر سه مورد ، سه موردش یک : مباشرت شرط است ، دو : اراده و اختیار می‌خواهد ، سه : به محرم ساقط می‌شود یا نمی‌شود . ایشان حتم فرمودند نه هم اولا مباشرت می‌خواهد ، ظاهرش خودش انجام بدهد و ثانیا اراده و اختیار می‌خواهد غیر ارادی معلوم نیست درست بشود و ثالثا به فعل محرم نمی‌شود ایشان اصل را در این گرفتند .

فلا یسقط بفعل الغیر ولا بلا ارادة واختیار ولا بفعل المحرم الا ان یقوم دلیل بله بلا اشکال و لکن تحریر الاصل بالنسبة الی هذه القیود الثلاثة یختلف ، سه تا مطلب هست یک نتیجه گرفتیم اصالة التعبدیة لکن تقریرش مختلف است ، لیس هناک اصل واحد یقتضی القیود الثلاثة ولذا ایشان می‌گوید ما یکی یکی این‌ سه تا را مورد بحث قرار می‌دهیم مرحوم نائینی قدس الله سره .

نقول اما تحریر الاصالة التعبدیة به معنای اعتبار مباشرت و عدم سقوطه باستنابة وفعل الغیر فیتوقف علی بیان کیفیة نحو تعلق التکلیف فی ما ثبت جواز الاستنابة فیه ما باید نگاه بکنیم اصولا نائب گرفتن کجاست و کیفیت نائب گرفتن به چه صورت است و سقوطه بفعل الغیر تبرعا ، ایشان در باب تبعدی و معنای اینکه مباشرت شرط است در مقابلش دو تا می‌آورد نه یکی ، یکی تبرع دیگری ، یکی نائب گرفتن ، طبعا نائب گرفتن هم با پول می‌شود و بی پول آن دو تا می‌شود و مجموعا سه تا می‌شود ، عمده‌اش نائب گرفتن است که آیا می‌شود نائب گرفت یا نه .

مثلا فرض کنید یک کسی نماز ظهر را از طرف شما خودش بخواند از طرف پدر شما یعنی تبرعا بخواند یا از پدرش به پدرش بگوید من به قصد نیابت از شما دارم نماز می‌خوانم دیگر شما نمی‌خواهد نماز بخوانید ، آیا چنین مطلبی می‌شود یا نمی‌شود ؟ بعد ایشان بعد ما کان هناک یک مطلب اول به عنوان قاعده‌ی کلی می‌فرمایند که این مطلب درست است انصافا مطلب صحیحی است ملازمة بین جواز الاستنابة وجواز التبرع یعنی هر جا که تبرع درست بود آنجا هم استنابة درست است یعنی هر جا که بتواند شخص دیگری عملی را انجام بدهد نائب هم شما بگیرید استنابة اصطلاحا نیابت فعل نائب را می‌گویند استنابة فعل منوب عنه را می‌گویند .

مثلا شما از طرف پدرتان زیارت حضرت معصومه می‌خوانید اگر پدرتان گفت نائب من بشو می‌شود استنابت ، خودتان نیابت کردید به پدر گفتید من می‌خواهم از طرف شما باشد می‌شود نیابت ، نیابت اصطلاحا فعل نائب است ، استنابه فعل منوب عنه است ، منوب عنه نائب می‌گیرد ، استنابه نائب گرفتن ، یک نائب شدن داریم یک نائب گرفتن داریم یک کسی نائب می‌شود یک سومی هم داریم تبرع اصلا او خبر ندارد من از طرف او انجام می‌دهم ایشان می‌گوید ملازمه است راست است این مطلب اصل مطلب اعتبار مباشرت است اگر مباشرت شرط باشد نه تبرع درست است نه نیابت درست است اگر مباشرت شرط نباشد هر دو درست نیست هر چه درش تبرع باشد .

عرض کردم ایشان بحث کرده فان کل ما یدخله الاستنابة مرحوم آقای کاظمی مقرر ایشان یک حاشیه‌ای زدند دیگر نمی‌خواهد بخوانیم ، کل ما البته اینجا کل ما یک نکته‌ی ادبی هم بگوییم همه‌ی نکات را بگوییم ، کل ما را متصل نوشتن عرض کردیم باید منفصل بنویسیم اشتباه چاپ شده این کل مایی که در اینجا می‌آید منفصل است کل ما اگر منفصل باشد ما موصوله است و کل اعراب می‌گیرد کلُ کلَ کلِ اعراب می‌گیرد . اما اگر شما متصلا نوشتید کل می‌شود مبنی بر فتح کلما ما زایده است ، آن کلما صور قضیه‌ی شرطیه است کلما کانت الشمس طالعة کانت نهار موجودا این کلما است متصل است در ما نحن فیه ایشان متصل چاپ کرده ایشان خوب این کار چاپخانه است ان شاء الله قاعدتا باید اینجا کل ما ، کل منصوب است به اسم ان فان کل ما یدخله الاستنابة یدخله التبرع کذا العکس ، عکسش هم همینطور است .

خوب این اصل اولی است که ایشان فرمودند و نکته‌اش هم این است که آیا مباشرت شرط است یا نه اگر مباشرت شرط باشد بله نه تبرع درست است نه استنابت و اگر مباشرت شرط نباشد هر دو درست است .

بعد نکته‌ی دیگری را هم ایشان می‌فرمایند و بل یعلم انّ التکلیف لا یسقط بمجرد الاستنابة ، آن وقت در جاهایی که استنابت کافی است این را دقت بفرمایید گاهی البته این هست البته ایشان لا یدخل لا یسقط فرمودند طبق قاعده این طوری است اگر گفتند در این فعل استنابة جائز است شما به این آقا می‌گویید از طرف من این کار را انجام بده مثلا شما نائب می‌گیرید که انجام بده سوالی که هست این است به مجردی که بگویید به طرف از طرف من انجام بده آیا ذمه‌ی شما بریء می‌شود یا نه به مجرد نائب گرفتن ذمه‌ی شما بریء می‌شود یا نه .

بنای اصحاب بر این است که نمی‌شود ایشان می‌گوید به مجرد استنابه حتی آن جایی که نائب گرفتن درست است ساقط نمی‌شود وقتی نائب انجام داد ساقط می‌شود ، شما می‌گویید به طرف مثلا برو از طرف من مثلا زیارت حضرت معصومه وقتی این عمل شما مستحب حساب می‌شود که او انجام بدهد به مجردی که شما به این شخص گفتید نائب بشو به مجرد نیابت ثابت نمی‌شود این مطلب درست است .

اصولا بنایشان بر این است چیزی که احتیاج به عمل غیر دارد دو جور است یک دفعه به مجرد تسلیم به او ساقط می‌شود ذمه ، یک دفعه نمی‌شود به مجرد مثلا شما به فقیه جامع الشرائط زکات را دادید اگر حکم کرده باشد حالا طبق شرایط یا خمس بنا بر آن شرایط خاص خودش به مجرد دادن این ساقط می‌شود ذمه‌ی ایشان نیاز ندارد که بدانیم آن درست مصرف کرد یا آن درست مثلا به فقیر داد تسلیم به کسی که شرعا این حق گرفتن دارد همان تسلیم کافی است و لذا یا به خود مالک یا ماذون از مالک یا ماذون شرعی یا ماذون شخصی قاعده‌اش این طور است .

اگر شما به خود مالک دادید ذمه‌تان بریء می‌شود ماذون شخصی آن مالک گفت آقا به این آقا بده این هم ساقط می‌شود یا شرع مقدس گفت به این آقا بده مثل وصی مثل وکیل مثل فرض کنید خود مجتهد اگر به اینها دادید دقت کردید ، این قواعد کلی را دقت کردید ، در آن جاها ساقط می‌شود اما اگر نه اینها هیچ کدام نبود به مجرد دادن ساقط نمی‌شود ، پول را به او دادید ذمه‌ی شما ساقط نمی‌شود به مجرد دفع گفتید آقا من کفاره

یکی از حضار : در ضمانت

آیت الله مددی : بله

کفاره به ذمه‌ی من هست شما این را بگیرید آرد بگیرید به فقرا و گرفت و نداد به فقرا دزدیده شد از او اصلا او باید خودش بگیرد بدهد به مجرد دادن مگر اینکه وکیل باشد و عده‌ای هم هستند از فقیر وکیل می‌گیرند که مثلا من وکیل باشم که کفاره را از طرف شما بگیرم به شما بدهم اگر وکیل بود به وکیل داد ساقط می‌شود .

یکی از حضار : ضامن کسی دیگر کسی که قبول کرده به ضمانت ساقط می‌شود ؟

آیت الله مددی : ضامن عرض کردم باید صلاحیت داشته باشد ، اگر صلاحیت نداشت مثلا اگر یک مجتهدی گفت این آقا امین است مطالب را درست برساند شما به او دادید ساقط نمی‌شود امانت غیر از این است اما اگر گفت وکیل من است ایشان از طرف من وکیل است به مجرد دفع به او ساقط می‌شود ، فرق بین این دو تا روشن شد ؟

پس این مطلبی که ایشان فرمودند که به مجرد استنابت ساقط نمی‌شود این همان بحثی است که آقایان دارند یا به مالک باید بدهیم یا ماذون شخصی یا ماذون شرعی ، ماذون شرعی آن جایی است که شارع اجازه بدهد ، اجازه‌ی شارع هم مثل اجازه‌ی شخص است مثلا گفته این را می‌توانیم به مجتهد بدهیم ولو وقتی شما به مجتهد دادید دزد او را دزدید مجتهد هم به فقراء نرساند ذمه‌ی شما ساقط می‌شود چون ماذون شرعی است یا به مالک دادیم یا به وکیلش دادیم دزد دزدید مصرف نکرد این می‌گوید آقا من مصرف نکردم خوب نکردی ، آنجا به مجرد دادن و دفع کردن ساقط می‌شود اما استنابت هم همینطور است به مجرد اینکه نائب بگیریم ساقط نمی‌شود ، شما نماز را مثلا می‌دهید به یک شخصی که بخواند به مجرد اینکه به او دادید یا به مجرد اینکه به او پول دادید که برو این پول را به فقراء بده این کفاره است مثلا آب بده به فقراء بده دزد از او برد باید دو مرتبه خودش بدهد ساقط نمی‌شود مگر وکیل باشد یا از طرف مجتهد

و لذا ما در بحث ولایت فقیه اصلا یک فصلی را چون عام نداشتند در امور مالی وکالت ولایت فقیه ، مثلا آیا فقیه ولایت در اخذ کفاره دارد یا نه اصلش ، شما کفاره را به فقیر می‌دهید ، فقیه می‌دهید نه فقیر به فقیه می‌دهید که فقیه ولی حکم هم صادر کرده باشد حکم ولایی صادر کرده باشد کفاره را به من بدهید شما کفاره را به فقیه می‌دهید که بدهد به فقیر دزد می‌برد آیا از ذمه‌ی شما ساقط شد نه هنوز ساقط نشده است البته شما می‌توانید طرف را بگیرید به عنوان این که من به تو دادم پول را مثلا تو باید بدهی .

به هر حال چرا چون این بحث را ما مطرح کردیم و آقایان مطرح نکردند بر فرضی که ولایت فقیه را ثابت کردیم آن اموالی را که ولایت دارد ساقط می‌شود مثلا زکات یا خمس یا علی قول مجهول المالک اما کفاره دلیل ندارد حتی دلیل ندارد که حاکم مگر یک شرایط خیلی استثنایی خاص کنند ، حساب خاص ، حاکم اگر گفت من حکم می‌کنم کفارات خودتان را نزد من بیاورید عرض کردم این دلیل روشنی ندارد ، دلیل رویشنی ندارد که برگردد در این مساله به حکم حاکم این ظرافت‌ها را دقت کردید این ظرافت‌هایی است که در فقه کاملا مراعات باید بشود .

بل فی انما یسقط بفعل النائب لا بنفس الاستنابة عرض کردم این را هم که ایشان فرمودند به این نکته است یعنی مراد مرحوم نائینی هم همین است نه اینکه نائینی ملتفت نیست یعنی اگر شما به اصیل دادید یا ماذون از طرف اصیل به مجرد استنابت به مجرد دفع به او ثابت می‌شود به وکیل فقیر دادید که تو برسان به وکیل به جای من برسان به فقیر و این وکیل است از فقیر به مجرد دفع به او یا در مواردی که ولایت فقیه ثابت است به فقیه داد ثابت می‌شود و الا فلا .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD283KBدانلود
PDF111KBدانلود
MP310MBدانلود
برچسب ها: 1403-1404اوامرخارج اصول
قبلی خارج فقه (جلسه10) سه‌شنبه 1403/07/17
بعدی خارج فقه (جلسه11) چهارشنبه 1403/07/18

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

اصول فقه

فقه

حدیث