معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه89) سه‌شنبه 1395/01/31

1395-1394، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

در این روایتی که دیروز خواندیم از منفردات شیخ طوسی که گفتیم لا اتجر علیه، احتمال می‌دهم به هر حال مراد حدیث واضح باشد. حالا درست خطش چه جور نوشته شده باشد. اگر این کلمه اتأجر علیه درست باشد، این کلمه درلغت عرب استعمال شده تأجر علیه، مثل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی که باب تأجر، باب تفعل از اجر باشد. شاید اتأجر علیه باشد. شاید نمی‌دانم حالا باید، نشد بنا بود دیشب نگاه کنم کتب لغت که تأجر معنا شده یا نه؟

شاید آن باشد، همین که ایشان از منازل الاخیار هم دیروز نقل کردند، مراد این است که من بحث قرآن را برای طلب اجر من الله، برای اجر معنوی انجام می‌دهم.

مراد واضح است، می‌گویم حالا بحث سر قرائت کلمه است. مراد این است که شما اجرت را پول را اجاره را، در مقابل یاد دادن حساب و کتاب و ریاضیات و نوشتن وخواندن به کار ببرید. راجع به قرآن پول به ازائش قرار ندهید. مثلا بگویید من این را اجر خدایی، برای اجر الهی، اتأجر نمی‌دانم حالا این آقایان که کامپیوتر دارند نگاه کنند، در کتب لغت اجر تأجر آمده یا نه؟ شاید اتأجر علیه باشد. اگر این کلمه درست باشد، به هر حال یا درست باشد یا نباشد، مراد به نظر ما واضح است. یا بگوید من پول نمی‌گیرم به ازای قرآن، این که دیروز خواندیم، یا بگویم من قرآنم را برای اجر اخروی انجام می‌دهم. آن پولی که می‌گیرم برای کتابت و خواندن و نوشتن و این تاریخ و ماریخ و قصه گویی و اینهاست. اما برای قرآن اجر معنوی، دیروز یک آقا این را از منازل الاخیار خواندند، به ذهن من همین می‌آید، یعنی به هرحال معنا واضح است. خود عبارت یک کمی غلق دارد.

و قال علی علیه السلام من اخذ علی تعلیم القرآن اجرا، عرض کردم به ذهن می‌آید چون مرحوم صدوق انصافا دقیق است، به ذهن می‌آید این عبارت مربوط به کتاب زید باشد، مسند زید که دیروز عرض کردیم آمده، لکن آنجا دارد سمعت رسول الله(ص). شاید سمعت رسول الله(ص) در نسخه ایشان نبوده، شاید مثلا، چه می‌دانم.

به هر حال چون صدوق این مقدار دقیق است. وشواهدی برای ما کاملا وجود دارد که مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه از این مصادری که خیلی معروف بین اصحاب نبوده، گاهی نقل کرده و اعتماد کرده است.

در کتاب فقه الرضا حدیث شماره 5 روی عن عبدالله بن مسعود جاعل النبی فقال یا رسول الله(ص)، این هم خیلی عجیب است، فقه الرضا اصولا این کار را نمی‌کند. خیلی عجیب است به هر حال آمده است. و برای اینکه من یک تعلیم قرآن دادم، مثلا یک ناقه شتر با بچه‌اش برای من آوردند. بعد قال رد علیه یابن مسعود فان اجرة علی القرآن حرام؛ این روایت را فعلا نه در مصادر شیعه دیدم نه مصادر سنی. نمی‌دانم حالا. می‌گویم اطلاعات ما روی مصادر سنی و شیعه خیلی زیادنیست. تا جایی که من تا حالا دیدم این را از عبدالله بن مسعود ندیدم، تعبیر ان الاجرة علی القرآن حرام ندیدم. آن که در کتب اهل سنت معروف است که روایت معروفی هم هست، چند دفعه هم عرض کردم اهل سنت هم تقطیعش کردند، خیلی تقطیع شده، اگر بخواهیم تمام متونش راجمع بکنیم تقریبا یک رساله می‌شود. تقطیعش کردند، در بخاری هم هست، آن زنی که آمد روایت سهل ساعدی، سهل بن سهل ساعدی که زنی آمد و الی آخره، دیگر حالا من حال نه نقلش را دارم و نه مناسب اینجاست، بعد حضرت فرمودند ازوجک بما معک من القرآن، ظاهرش این است که آن را مهر قرار دادند، تعلیم قرآن را، چون فرمودند برو تعلیم قرآن بکن، به آن به عنوان مهر. این با این نمی‌سازد حالا ایشان از کجااین را آورده الان من نمی‌دانم.

بعد در فقه الرضا دارد واعلم ان اجرة المعلم حرام اذا شارط فی تعلیم القرآن، این را ما الان نداریم. این شرط را در کتابت بود، آن حدیث کتابت قرآن بود، لکن آن حدیث را هم گفتیم امام صادق(ع) از ام عبدالله نقل کرده است که از نوادگان حضرت زینب(س) است و عبدالله بن جعفر. حالا هر چه هم شخصیت باشد این که امام صادق(ع) از او نقل بکنند، هنوز ما اهدافش را نمی‌فهمیم، آیا امام می‌خواهند کار درستی کرده آن خانم آن کار را کرده، یا مثلا می‌خواهند بگویند این زن مثلا باتقوایی بوده که حتی این کار کرده، روشن نیست چون عرض کردیم در باب کلام آن مساق کلام مهم‌تر است تا خود آن مدلول لفظی، اصلاً سوق کلام که ما اصلاحاً ازش تعبیر به دلالات سیاقیه می‌کنیم. دلالات سیاقیه موثرتر است تا دلالت لفظی. دلالت لفظی آن چیزهایی است که در کتب لغت، در قاموس، در فرهنگها می‌بینیم، اما دلالت سیاقی آن است که در جامعه و در محاورات بررسی می‌شود، و به حسب زمان‌ها.

علی ای حال فعلا تعلیم قرآن را با شرط حرام باشد، فعلا هم جایی ندیدم، حالا نمی‌دانم، عرض کردم در یک روایتی که در تهذیب آمده، و بد هم نیست، قابل قبول است، امام کتابت المصحف را به شرط، آن هم از ام عبدالله نقل کردندکه قطعا شأن امام اجل است از اینکه بخواهند از یک خانمی هر مقدار جلیل القدر باشد بخواهند یک حکم الهی نقل بکنند.

به هرحال این هم الان ولکن من کرارا عرض کردم مرحوم آقای بروجردی هم شبیه این عبارت دارند، آنچه که در فقه الرضا آمده تقریبا ما مطمئنیم روایت است. یعنی طبیعت این کتاب این نیست که آراء خودش را بنویسد. آراء به معنای استنباط. روایت است ولکن روایت گاهی به مانرسیده است.

یک مطلبی داشتند آقای بروجردی عرض کردم به نام اصول مطلقات اسمش را گذاشتند. اینها روایاتی بوده که از اهل بیت(ع) بوده، بعد در این کتب آمده و لذا فتاوایشان عین نصوص است، اینها چند نفر هستند، یکی همان مرحوم صدوق پدر و پسر، یکی همین فقه الرضا، فتاوای اینها عین نصوص است. الان متعارف است این مطلب را به آقای بروجردی نسبت می‌دهند. عرض کردم مبدع این نظریه اساسا مرحوم ملا محمد امین استرابادی است. در فواید مدنیه، چون عرض کردیم اشکالات اخباری‌ها به اصولی‌ها چند تا است، هفت هشت تا اشکال اساسی، یکی اجماع، چون کلمه اجماع زیاد آمده در کلمات اصولی‌ها اخباری‌ها یک حمله تندی کردند که اجماع حجت نیست، خیلی تند. ملا محمد امین، آن وقت ملا محمد امین می‌گویدبله اگر قدمای اصحاب مطلبی گفتند چون اینها متون را نقل کردند آن حجت است. حرف آقای بروجردی اصلش از آنجاست، لکن خب به اسم فعلا آقای بروجردی در حوزه‌ها معروف است.

علی ای حال خوب دقت بکنید، این که آنچه در فقه الرضا آمده روایت است، این تقریبا پیش ما مسلم است. این شبهه بر نمی‌دارد. اجرة المعلم حرام اذا شارط فی تعلیم القران، حالا به این لفظ نبوده این در روایت آمده، انما الکلام در حجیتش است. حجیتش روشن نیست. عرض می‌کنم آن که مشکل اشکال در واقع فرق است بین اینکه آیاروایت است یا خودش استظهار کرده؟ استظهار خودش خیلی بعید است. تقریبا مطمئنیم حالا صد در صد نه، نود و هفت هشت درصد مطمئنیم که روایت است، نهایتش روایت به ما نرسیده، این روایت فعلا به ما نرسیده است.

اجرة المعلم حرام اذا شارط فی تعلیم القرآن؛ بله روایت در کتابت المصحف به ما رسیده است. در کتابت المصحف به ما رسیده، آن هم عجیب و غریب است، حالا امام از کار ام عبدالله نقل کردند. اما در تعلیم القرآن به ما نرسیده است.

او معلم لا یعلمه الا قرآن فقط، این شاید مضمون همین روایتی بود که الان از استبصار خواندیم. شاید استنتاج بوده که مثلا اگر تعلیم کتاب و حساب و اینها بکند، قرآن هم در ضمنش باشد اشکال ندارد. اما اگر فقط قرآن باشد و پول بگیرد آن حرام است. شاید لکن بعید است این مقدار تصرف هم بکند صاحب فقه الرضا.

ای کان شارط او لم یشارط، این هم بعید است، این هم به ما نرسیده است. دو تا مطلب الان در کتاب فقه الرضا آمده که به ظن قوی ما روایت است. ظن قوی یعنی اطمینان، نه ظن، اگر بگوییم صد در صد هم بعید نیست. انما الکلام در حجیت است اینها. خب می‌دانید شما کتاب فقه الرضا از قرن یازدهم بین اصحاب مطرح شد، زمان مجلسی پدر وپسر. و عده‌ای خب این قدر این کتاب هم باز کرد، در بحث‌های اصولی هم هست، چون ما الان کتابهای اصولی آن طور نمی‌خوانیم، یعنی در قوانین هست، در فصول هست، همه‌شان دارند در بحث حجیت خبر واحد، یک قانون یا یک فصلشان راجع به فقه الرضا است اصلا. سابقی‌ها ما چون قوانین آنجاهایش را نمی‌خوانیم ندیدیم یا فصول را نمی‌خوانیم.

و مرحوم شیخ نوری قدس الله سره در بحث فقه الرضا در خاتمه مستدرک خیلی مفصل بحث کرده است. یکی از جاهای بسیار مفصل خاتمه بحث ایشان در فقه الرضا است.

سرش هم این است که از زمان وجود کتاب هزار و خرده‌ای، تازمان ایشان 1300 خیلی‌ها در کتب نوشتند. اخباری‌ها بالخصوص مثل صاحب حدائق زیاد نوشتند، اصولی‌ها نوشتند، خب طبیعتاً عده‌ای قبول کردند، عده‌ای هم گفتند نه، عده‌ای هم گفتند که کتاب ابن بابویه است و الی آخره.

علی ای حال مخصوصا اخباری‌ها مرحوم آقای شیخ یوسف بحرانی می‌گوید، می‌گوید ما الان فتاوایی بین اصحاب می‌بینیم، ادعای اجماع شده مشهور است، دلیلی هم ندارد، فعلا در فقه الرضا دیدیم. این مطلب ایشان هم درست است. این مطلب ایشان درست است. خوب دقت بکنید. این هست که بعضی از فتاوا کاملا مشهور بوده، دلیلی هم ندارد، فعلا در فقه الرضا پیدا شده درقرن یازدهم. لکن استظهار ایشان، پس این کتاب امام رضا است این درست نیست. این مطلب ایشان

س: الان دارد این نمونه‌ها را یا نه؟

ج: بله زیاد دارد. استظهار ایشان درست نیست. همین که استحاضه سه قسم است، خب این اول در همین کتاب آمده، در جای دیگر نیامده، در کتاب صدوق پدر هم آمده، معاصر با ایشان است. اصل این مطلب ایشان درست است. اصل مطلب ایشان درست است. اما این استظهار پس این کتاب مال حضرت رضا(ع) است، این درست نیست، این باطل است.

بله ما عرض کردیم ما توضیح مفصل دادیم، چون دیگر بخواهیم اینها را یکی یکی بگوییم باز تکرار می‌شود. این کتاب در اوایل قرن چهارم نوشته شده، به احتمال بسیار قوی. و این از ابداعات مرد بزرگواری چون حسین بن روح نوبختی است. شاید هم امام(ع) فرمودند به ایشان چون نائب خاص بوده است. ایشان چون دیده شیعه در فشار واقع شدند و مسئله غیبت و حیرت واینها، ایشان به فکر می‌افتد که یک کتابی مثل جمع بین دو مکتب قم و بغداد بکند. می‌گویند به شملغانی گفته این کتاب را…

این کتاب وقتی نوشته می‌شود مثلاسالهای 310، 20، 10، 15 این کتاب نوشته شده است. بعد هم مثلا می‌بینیم صدوق پدر این کتاب را به قم برده، صدوق پسر هم از ایشان نقل می‌کند.

س: استاد 12:19

ج: امر داده شلمغانی نوشته

س: پس چرا حدثنی ابی دارد، پدرم به من فرمودند اینجور سلام الله علیه دارد.

ج: خیلی خب حالا آن بحث‌های فقه الرضا باشد دیگر. اگر بخواهیم آن بحث را بگوییم باید چند روز صحبت بکنیم، چون عبارت و فی هذه اللیلة قتل مثلا جدنا علی بن، حالا آنها بحثهایش باشد دیگر آن خیلی طولانی است.

دقت فرمودید؟ لذا این زیربنا شد برای تلقی به قبول در بغداد و قم.

س: یعنی شلمغانی قبل از هجرت دیگر؟

ج: قبل از هجرت چیست؟

س: هجرت از این …

ج: دار دنیا؟

قبل از انحراف بفرمایید.

هجرت نیست، آن که فساد است، انحراف است، از خط خارج شده، قبل از اینکه به خاکی بزند، وقتی که در جاده بود. بعد که از جاده خارج شد.

علی ای حال کیف ما کان

س: اگر اجماع روی این کتاب بوده پس الان فتاوای خلاف مشهور دارد این کتاب

ج: تک و توکی دارد، نسبتا، نسبت زیاد، مثل همین جا الان دارد، اما کم است.

این مطلب درست است. این مطلب مرحوم صاحب حدائق انصافا ما هم با تتبع خودمان رسیدیم، نه اینکه تعبد، داریم موارد این طوری. به ذهن ما می‌آید که این زمینه را شلمغانی درست کرده است.

س: خب در هر حال این کتاب الان حجت است دیگر

ج: نه،

س: چرا حجت نیست؟

ج: در هر حال حدیث است. اما در هر حال حجت است نه.

س: نه اگر شلمغانی را قبل از عرض کنم انحراف قبول بکنیم،

ج: فقیه است، فقیه است دیگر،

س: قبول نمی‌کنید شما

ج: قبول کردیم، فقیه است بالاخره، یک حدیث را قبول کرده یکی را نکرده. معصوم که نیست که.

این خلط را نفرمایید. لا حجیة لقول احد الا رسول الله(ص) و الائمة المعصومین(ع).

پس بنابراین عرض کردم این خیلی این ظرافت‌ها گاهی با هم مخلوط می‌شود، قر و قاطی می‌شود، اشتباه نشود. این که این کتاب روایت است، من تقریبا بالای نود و نه درصد می‌گویم این کتاب روایت است. این مال من، این نظر خود من. اما اینکه حجت است حتما این نه، این واضح نیست. این قسمتش واضح نیست. روایت بودنش واضح است. حالا چرا اصحاب ما نقل نکردند؟ آن را هم نمی‌دانیم. به هر حال ما مسلم می‌دانیم یک مقدار زیادی روایات اصحاب ما حذف شده است. این مسلم است.

س: یعنی اینها استدلالات شلمغانی است؟

ج: خب قبول کرده روایت را، بله قبول داشته

س: یعنی اینها از معصوم نقل نمی‌کند؟

ج: چرا از معصوم است. ببینید از معصوم این بوده، از معصوم این بوده که ولکنهم اشترو بعد ذلک، این می‌گوید من این را قبول دارم نه این اشترو بعدذلک؛ چون روایت که خواندیم دیگر، اشتری ما بین الدفتین، شلمغانی کاملا ناظر به روایات است، کاملا. و لذا ما برای اولین بار گفتیم چون این همه مرحوم شیخ نوری بحث فرموده این را نفرموده، ما برای اولین بار گاهگاهی ما یک روایتی مثلا مال فرض کنید زراره یا عبدالله بن بکیر داریم متنش یک مقدار مشکل دارد، همان فتوا در فقه الرضا آمده آن جای مشکل متن را توضیح کرده. این را برای اولین بار، بعید نیست عبارت فقه الرضا برای توضیح متن بعضی از روایات نافع باشد. این گفته نشده. چون ایشان کاملا واضح است مثلا کتاب حسین بن سعید را دیده، کتاب حسن، این کتابها پیشش بوده، واضح است کاملا، این تعبدی بنده نیست که از کسی گرفته باشم، با مراجعه دقیق و مطابقه. آن وقت در یک باب اگر دو تا روایت است، یکی را گرفته یکی را طرد کرده، واضح است کاملا واضح است.

چون عرض کردم ما دنبال تعبد تا وقتی هستیم که مثلا در مقابل طرف مقابل، ما چون بررسی کردیم قبل از شلمغانی هم رفتیم، شلمغانی را هم دور زدیم، قبل از سال 300 رفتیم، روایات را دیدیم، در موارد مختلف مقایسه کردیم، بعد فتاوای فقها را دیدم، دیگر خود بنده نسبت به شلمغانی حالت تعبد نداریم. شلمغانی فقیه خیلی دقیق النظر است، مرد ملایی است، انصافا باید قبول کرد. در یک عبارتی در غیبت شیخ طوسی دارد که وقتی حسین بن روح نبود، ایشان به جای حسین بن روح جواب اسئله را می‌داد. خیلی بالاست دیگر.

آن وقت حسین بن روح اضافه بر اینکه نائب خاص است، چند بار عرض کردم، در ردیف، در این ترتیباتی که امروز در زمان ما می‌گذارند جزو روشفنکران مذهبی است اصلا. چون حسین بن روح از خاندان نوبخت است که اینها اساسا مهندس و به اصطلاح زمان ما روشنفکر هستند، منجم ومهندس، و اصلا تیپ آل نوبخت یک تیپ روشنفکر هستند، یک تیپ دانشمند هستند.و لذا من فکر می‌کنم احتمال دارد این ابداع خود شلمغانی باشد، یعنی خود مرحوم حسین بن روح باشد، احتمال هم دارد حضرت مهدی سلام الله علیه. کار بزرگی بود، این کار ایشان کار بزرگی بود.

واقعا غیبت در آن زمان مشکل برای شیعه درست کرد. این یکی از لااقل مرهمی بود برای این مشکلی که برای شیعه درست شده بود که فتاوای قم و بغداد را موحد بکنند. این خیلی کار مهمی است. کار کوچکی نیست. یک کتاب واین تا مدت‌ها تأثیرگذار بود دیگر. مثلا عرض کردم تقسیم استحاضه به سه قسم در هیچ روایتی ما نداریم، هیچ روایتی ما نداریم. در این کتاب آمده، بعد در فتاوای صدوق پدر آمده که ظاهرا شاید از ایشان گرفته  است. یک جمع بسیار لطیفی است بین روایات.

عرض کردم ایشان روایت است الا موارد نادری مثل اینجا برای ما واضح است ایشان اولین کسی است که این جمع را کرده است. خب مشهور بین اصحاب الی یومنا هذا هم همین است. همین لحظه‌ای که خدمتتان هستیم مشهور هم همین است. البته بعدها مثل محقق در معتبر، در عده‌ای شروع کردند مناقشه کردن، گفتند استحاضه دو قسم است، ثابت نیست، عرض کردم چون روایت واحده‌ای در این جهت نداریم. این جمع بین روایات است. دیگر وارد بحث نشوید چون طولانی می‌شود.

به هر حال معلوم می‌شود که تعلیم قرآن به عنوان تعلیم قرآن چه شرط بکند چه شرط نکند، حرام است. این قطعا روایت بوده است. به ذهن ما قطعا به ذهن خودم عرض می‌کنم. تعبد هم به کسی نیست، مراجعه خودم، لکن حجیتش روشن نیست.

س: پس الان روایتی بند به فقه الرضا باشد شما خودتان فی نفسه قبول ندارید؟

ج: نه ببینید، این را ما اصلا همچین چیزی نداریم. این را ما مراجعه می‌کنیم، مثلا قبل از اجلاء روایت داریم نداریم، فتاوا را…

س: نه فرض کنید دیگر بند به، مثل همان استحاضه که سه قسم است.

ج: نه قبولش نمی‌کنیم، به عنوان حجت نه. هم رجال و نحن رجال. به طور کلی هم رجال و نحن رجال را در همه فقها جاری می‌کنیم به استثنای معصوم. و الا بقیه‌اش همه‌‌اش هم رجال و نحن رجال.

س: این که استحاضه سه قسم است این جمع بین روایت است یا روایت است؟

ج: نه یا احتمالا روایت است که به ما نرسیده، یا

س: اینجور که شما فرمودید پس روایت بوده

ج: بله احتمال دارد، احتمال دارد جمع لطیفی است. عرض کردم نوادر جمع دارد ایشان. شاید در جمع ایشان باشد. شاید هم روایتی بود که به ما نرسیده. الان نداریم ما روایت تقسیم ثلاثی استحاضه نداریم.

س: حاج آقا حسین بن روح این را تأیید کرده آخر یا نکرده؟

ج: بله، بلااشکال

س: خب آن موقع نمی‌شود بگوییم حجت است نائب خاص امام زمان(ع)

ج: بله، حجت است، اما معلوم نیست به عرض امام(ع) رسیده باشد به عنوان معصوم

س: نائب خاص است

ج: باشد نائب خاص باشد.

قسمت دیگری باز از فقه الرضا روی عن ابن عباس فی قوله تعالی، این در سوره مائده است، اکالون للسحت، آیه 42 سوره مائده، (سماعون للکذب اکالون للسحت)، قال اجرة المعلمین الذین یشارطون فی تعلیم القرآن؛ این را هم فعلا تا آن جایی که من نگاه کردم، البته آن جایی که من نگاه کردم، این تفسیر طبری بود، چون ایشان زیاد روایت را می‌آورد، یکی هم در المنثور که اصلا روایت است، تفسیر روایت است، در المنثور سیوطی. در این دو کتاب از ابن عباس من چیزی ندیدم راجع به این مطلبی که ایشان فرمودند در اینجا نقل کرده، بله در در المنثور از عبدالله بن شقیق نقل می‌کند نه از عبدالله بن عباس. شبیه این عبارت است، این را آنجا دارد، اما من فعلا در روایات ابن عباس ندیدم. یک وقتی اگر پیش آمد، راجع به تفسیر ابن عباس هم یک صحبتی باید بکنیم.

حدیث شماره 8 مرحوم کلینی عن علی بن محمد بن بندار، کرارا عرض کردم این جزو عده‌ای است که کلینی روایت برقی را، امروز هم در بحث اصول هم باز به برقی خوردیم. دیروز و پریروز هم عرض کردیم، گاهی مرحوم کلینی از ایشان و سه نفری با هم می‌گویند عدة، گاهی هم از ایشان تنها. احتمالا انحصار نسخه باشد، احتمالا. یعنی در یک نسخه از روایت است و همین تازگی چون دیروز و پریروز بود یک توضیحی راجع به زید فی و نقص دادیم، دیگر تکرار نکنیم.

س: این عده چند نفر هستند؟

ج: چهار تا

س: این سه تا هست تو روایت، چهارمی‌اش الان حضور ذهن دارید شما؟

ج: به نظر من، حضور ذهن، یکی علی بن حسین سعدآبادی است.

س: یکی نوه‌اش است احمد بن عبدالله است

ج: نه او نیست فکر نمی‌کنم

یکی علی بن حسین سعدآبادی است. یکی هم همین آقای علی بن محمد بن بندار است.

س: علی بن بندار هم هست؟

ج: یکی هم علی بن ابراهیم است، علی بن محمد بن عبدالله اذینه است. احمد بن عبدالله بن امیه و علی بن حسین سعدآبادی.

پنج تا شد مثل اینکه. مرحوم شیخ در کتاب تهذیب و استبصار مستقیما به اسم احمد بن ابی عبدالله صحبت کرده است.

س: قبلا فرمودیدچهار طریق

ج: بله، چهار تا، معلوم شد پنج تا است.

احمد بن ابی عبدالله صحبت کرده، احتمالا از کافی گرفته، احتمال قوی. عن شریف بن ثابت، عن الفضل بن ابی قره، این دو نفر هر دویشان مال آذربایجان هستند، مال آن طرف‌ها هستند. هر دویشان وضع روشنی ندارند. اصولا حدیث غیر از کوفی‌ها درجات دارد، این جزو اضعف آنها است، خیلی دور است از …

قال قلت لابی عبدالله علیه السلام ان هولاء یقولون، اصولا وقتی حدیث می‌رود به آنجاها یک مقداری مشکل پیدا می‌کند. لکن این حدیث یک نکته‌ای دارد که هم کلینی نقل کرده همه شیخ صدوق نقل کرده و هم شیخ طوسی. شاید از این جهت بشود قبولش بکنیم.

قال قلت لابی عبدالله علیه السلام انه هولاء یقولون، ظاهرا هولاء اهل سنت باشد. ان کسب المعلم سحت، فقال کذبوا اعداء الله، حالا یا این بیان است یا عطف بدل است یا آن است، مطالبی که در لغت چون کذب اعداء الله، صیغه جمع که می‌آید بعدش هم اعداء الله، توجیهاتی دارد، انما ارادوا ان لا یعلموا القرآن، امام می‌فرماید بیخود گفته، اینها هدفشان چیز دیگری بود که قرآن نه، چه اشکال دارد، قرآن یاد بدهند پول بگیرند. ولو ان المعلم اعطاه رجل دیة ولده لکان للمعلم مباحا، این ببینید این که گفتیم فقه الرضا جمع کرده، مثلا فقه الرضا این حدیث را دیده، یعنی صاحب فقه الرضا قطعا این حدیث را دیده است. اما آن حدیث را ترجیح داده که اجرت المعلم برای قرآن شرط نباشد. خواندیم عبارتش را. کاملا واضح است که کار فقه الرضا چه بوده.

بعد فقیه دارد که روی عن الفضل بن ابی قره، به نظرم خودش طریق دارد به فضل بن ابی قره، این فقیه را بیاورید، به نظرم الان طریق دارد به فضل بن ابی قره، و توضیحات کافی به جهت کلمه روی گفتیم. به ذهن ما می‌آید حالا الان چون در ذهنم نیست که طریقش چه جوری است. به نظرم طریق دارد توش هم شریف بن سابق تفلیسی است. اینها مال همین چیست، ازبکستان بود نه این طرف چیست، گرجستان است.

س: ما کان فی عن فضل ابن ابی قره عن سمندی، و قد رویت

ج: سمند، سمندی هم دارد، سنمدری هم دارد، آذربیجی هم دارد، مال آذربایجان است. بله

س: فقد رویت عن ابیه رحمهما الله عن علی بن حسین سعدآبادی

ج: ببینید، علی بن حسین عن برقی، قاعدتاً بعد از علی بن حسین برقی است دیگر. این دیگر روی شاخش است. چون ما یک روایت تا حالا پیدا نکردیم علی بن حسین از غیر برقی نقل کرده باشد. برقی پسر

س: ابی عبدالله برقی عن شریف ابن سابق تفلیسی

ج: عین همین است. خب با اینکه عین همین است باز گفته روی. دقت کردید؟

این است که لذا عده‌ای مثل مرحوم آقای خویی هم اصرار داشتند در درس، کرارا از ایشان شنیدیم که روی با روا فرق نمی‌کند. ما چند بار توضیح دادیم. نظر خود من با تتبع از کسی هم نشنیدیم، جایی هم ندیدیم، باتتبع این است که به احتمال بسیار بسیار قوی مشایخ قم این را از کتاب برقی قبول نکردند. شاید مثلا مشایخ قم تمایلشان به همان روایت فقه الرضا بود که اجرة المعلم شرط بکند یا نه؟ معلم قرآن حرام است. اما خود صدوق قبول دارد. آن وقت به احترام مشایخ چون در قم قبول نشده، مشایخ خود ایشان، کلینی قبول کرده. من یک توضیحی را کرارا عرض کردم از اوایل قرن چهارم، یعنی سیصد و بیست و سی و چهل، این یک تصحیح دیگری، تنقیح دیگری در روایات شد. مثلا مرحوم کلینی این روایت را قبول کرد که اجرت معلم اشکال ندارد. معلم قرآن. اما معلوم می‌شود احتمال قوی ابن الولید قبول نکرده است. از آن طرف هم صدوق قبول کرده، شاگرد ابن ولید، لذا به ذهن من اینجا روی به این جهت آورده است. می‌خواهد بگوید این روایت هست، مشایخ من قبول نکردند اما خود من قبول می‌کنم، خب حالا ایشان که تابع محض نیست که. الی آخره… روشن شد آقا؟ این هم راجع به شرح این حدیث.

طبعا این قسمت‌هایی را که ما می‌گوییم چون استظهارات شخصی خود من است، حدس شخصی خود من است، اینها باید رویش کار بشود، تعبدی هم تو کارش نیست که حالا حتما تعبدا، این راه‌هایی است که ما باز کردیم که اگر انشاء الله تعالی پیگیری بشود، شاید به نتایج روشن‌تری رسیده بشود.

حدیث بعدی مناقب ابن شهر آشوب قیل ابن عبد الرحمن سلمی، این عبدالرحمن سلمی جزو اصحاب حضرت امیر(ع) است، و بین سنی‌ها هم معروف است. علم ولد الحسین، عادتاً در آن زمان ولد الحسین، باید علی اکبر(ع) یا علی بن حسین حضرت سجاد (ع) باشد، عادتا. الحمد فلما قرأها علی ابیه اعطاه الف دینار، خیلی است الف دینار خیلی زیاد است، دیه یک انسان کامل است. الان دیه چند شده؟ 190 میلیون تومان، علی ای حال در خارج که خیلی بیش از این است. اعطاه الف دینار و الف حله، فکر هم نمی‌کنم همچین مطلبی باشد. و حشافاه درا، دهانش را پر از در کرد. این به کارهای ملوک می‌خورد، به سید الشهداء(ع) نمی‌خورد.

س: به شوخی می‌خورد.

ج: بله به شوخی اشبه است. به قول ما این شب نه ربیع این حدیث را نقل کردند.

فقیل له فی ذلک فقال عین یقرأها هذا من عطائه، یعنی تعلیم این، همچین اموالی را اهل بیت(ع) نقل نمی‌کردند. بعدش هم من کرارا عرض کردم خدمتتان ما چند تا روایت داریم، به طور کلی آن منظومه فکری که ما همیشه می‌گوییم این است. ما چند تا روایت داریم یکی هم همین ایام که ایام حضرت جواد(ع) است که مثلاً حضرت هادی(ع) در مکتب بودند، ناگهانی فرمودند مثلا الان این طور شد و بلند شدند و رفتند خانه و گریه از خانه بلند شد. گفتند چه شد؟ فرمود الان در قلبم افتاد که پدرم الان شهید شد حضرت جواد(ع)، در بحار دارد که مثلا حضرت هادی(ع) در مکتب بودند. و درباره  جابر هم با ملاقاتش با حضرت باقر(ع) یک نقلش مکتب است، که حضرت باقر(ع) در مکتب بودند، و مثل این. فکر نمی‌کنم کلیه این روایات درست باشد. نه یک دانه این. اصلا شواهد نشان نمی‌دهد که ائمه ما پیش کس دیگری درس خوانده باشند. اصلا این شواهد موید این مطلب است. این کلی. اینکه عبدالرحمن بن سلمی بچه امام حضرت سید الشهداء(ع) را بخواهد حمد یاد بدهد، این اصلا خیلی با عقل ما جور در نمی‌آید. شواهد ما کلا این ائمه و اصلا در یکی از متون حدیث ثقلین این است، و لا تتقدموهم بر ائمه مقدم نشوید و عترتی اهل بیتی، و لا تعلموهم فانهم اعلم منکم، اصلا توش آمده، لا تعلموهم،

س: حتی بچه‌های ائمه

ج: حتی بقیه بچه‌ها. اصلا اینها طبیعتاً خانه، خانه قرآن و وحی و حمد و این که عبد الرحمن سلمی بیاید پسر سید الشهداء(ع) را حمد یاد بدهد، اینها اصلا تو قنداق که هستند همه قرائت قرآن در خانه‌ها متعارف است، چون می‌گویند بچه هم الان می‌فهمد، در قنداقش هم می‌فهمد. این که بیاید عبد الرحمن سلمی حالا غیر از خود این مبلغ، که یک مبلغ غیر متعارفی است، اصلا معلوم نیست سید الشهداء(ع) چنین مبلغی داشت یا نه؟ غیر از این مبلغ….

س: آقازاده شما حاج آقا می‌رود مدرسه

ج: بله آقا

س: مثل آقازاده شما می‌رود مدرسه

ج: خب ما با امام، خب همین است دیگر اشکال همین است. یعنی این روایت را مثل آقازاده بنده به قول شما درست کردند. خب ما می‌خواهیم همین را بگوییم.

آقازاده بنده هم نرفته حمد را از کس دیگری یاد بگیرد، همین توی خانه خودمان یاد گرفته است، حمد را که، حالا رفته فرض کنید ادبیات را ممکن است پیش کس دیگری خوانده باشد.

س: 28:45

ج: دیگر شوخی نفرمایید. این که حمد را خیلی بعید است. خیلی بعید است. به نظرم آن کسی که خواسته جعل بکند بلد نبوده، باید یک جور دیگری جعل می‌کرد. نه موضوعش می‌خورد نه محمولش می‌خورد. این که عبدالرحمن سلمی، پدرجد عبدالرحمن سلمی همچین شأنی ندارد که بچه سید الشهداء(ع) را بیاید حمل یاد بدهد.

علی ای حال به نظر من من اینجا را مخصوصا این مکتب را عرض کردم، ما یک مجموعه داریم اصلا، این که حضرت هادی(ع) در مکتب بودند، این را به عنوان کرامت، اینها به نظر من خواستند یک کرامتی بنویسند، نفهمیدند کج نوشتند. بله، حضرت هادی(ع) مکتب بودند، حضرت باقر(ع) مکتب بودند. عبد الرحمن سلمی بچه امام حسین(ع) را حمد یاد داد. به ذهن من می‌آید تمام اینها بی اساس است کلا.

س: 29:29

ج: بله، می‌دانم، چرا می‌دانم، در بحار هم آورده است.

س: 29:33

ج: اینها خیال می‌کردند مثلا مقام امام است، یک عظمتی است که امام مثلا همین الان فهمید که امام شده لذا از مکتب در آمد. اصلا این حرف‌ها نیست اصلا.

س: سوره حمد یاد داده؟

ج: بله، اصلا این مخصوصا حمد، حالا مکتب فرض کنید صرف و نحو خوانده باشد معقول است، فرض کنید. حمد را که اینها اصلا در گهواره که هستند اصلا خاندان، خاندان قرآن است خب. عترتی اهل بیتی لا تعلموهم فانهم اعلم منکم. تصریح پیغمبر(ص) است که. آن هم حمد، حالا یک چیز دیگر می‌فرمود، باز مثلا تاریخ، باز معقول بود، حمدی که ائمه(ع) مرتب می‌خواندند، با صدای بلند می‌خواندند، قرآن می‌خواندند، نماز می‌خواندند. واقعا به نظر من می‌آید که خیلی اینها کسانی که می‌خواستند مثلا یک جوری درست بکنند.

بعد در کتاب عوالی نقل می‌کند. حالا این عوالی چون چاپ شده ببینید در حاشیه‌اش در جایی، این عوالی فوق العاده ضعیف است، نه ضعیف، ضعیف حسابی است. دیگر من نمی‌خوانم.

ما در بحث تعارض چون عده‌ای از آقایان برداشتند نسبت بین مرفوعه زراره و روایت عمر بن حنظله نوشتند. اصلا گفتیم این مرفوعه زراره باطل است، نسبت نمی‌خواهد. ما اصلا در بحث تعارض این روایت را نخواندیم کلا نخواندیم. روایت عوالی قابل قرائت نیست اصلا.

در کتاب تهذیب و استبصار از کتاب

س: حدیث صحیح بخاری و سنن بیقهی است

ج: ان احق ما اخذتم علیه اجرا کتاب الله؟

س: بله

ج: خب می‌گویم خیلی به هم ریخته است.

محمد بن احمد، حدیث شماره 11، محمد بن احمد بن یحیی صاحب نوادر الحکمه، عن یعقوب بن یزید، عرض کردم یعقوب بن یزید جزو اجلاء اصحاب است، بغداد بوده، یکی از روات مهم کتاب ابن ابی عمیر آن که به درد کار ما می‌خورد، چون کتاب ابن ابی عمیر چندین نسخه دارد که بعضی خیلی مهم هستند. یکی از مهمترین نسخه‌های کتاب ابن ابی عمیر همین نسخه یعقوب بن یزید است. در یک جا دیدم نوشته یعقوب بن یزید قمی، من نفهمیدم ایشان، ظاهرش که بغدادی است حالا شاید بعد قم آمده، به هر حال ما در اصحاب قمی خودمان از این کتاب ابن ابی عمیر، چون کتاب نوادر ابن ابی عمیر که شش جلد بوده، مسلم در قم موجود بوده است. مرحوم صدوق در مواردی در فقیه تصریح می‌کند فی نوادر ابن ابی عمیر. اصلا تصریح به اسم کتاب می‌کند. و مرحوم ابو غالب هم تصریح می‌کند ستة اجزاء، و یکی از روات مهم کتاب این است. لذا روایاتی که ما از یعقوب بن یزید ابن ابی عمیر، کار به جلالت شأن یعقوب بن یزید نداریم، این نسخه کاملا صحیح است. یکی از نسخ بسیار صحیح است. شاید مثلا حتی نسخه‌ای که در اختیار صدوق بوده همین نسخه یعقوب بن یزید باشد. قمی بودنش هم در یک مورد آمده در کتب رجال فعلا نمی‌دانم ایشان شاید بعد آمده ساکن قم شده است.

ابن ابی عمیر عن الحکم بن مسکین، خب بحث حکم معروف است، توثیقی ندارد، لکن گفتند چون ابن ابی عمیر ازش نقل کرده قابل اعتماد است. عن 32:27 قال قلت لابی عبدالله انی اقرأ القرآن، من اقراء می‌کنم به دیگران یاد می‌دهم، فتهدی الی الهدیه فاقبلا، قال لا، قلت ان لم اشارط، می‌بینید؟ حتی اگر شرط نکنم، حضرت می‌فرمایند ارأیت لو لم تقرئه کان یهدی لک، شبیه این هم در هدایا العمال از رسول الله(ص) نقل شده، قال قلت لا قال فلا تقبلهم، احتمال دارد که کتاب فقه الرضا هم از این گرفته باشد، این احتمال دارد. لکن مثلا در کتاب فقه الرضا حمل بر حرمت کرده، مرحوم شیخ در تهذیب حمل بر کراهت کرده است. دقت می‌کنید؟ فقه الرضا حدود سالهای 310 15 نوشته، تهذیب سالهای 410 و 15 نوشته، این هم روشن شد؟ و انصافا هم به کراهت اشبه است.

حدیث شماره 12 حسین بن سعید عن نذر بن سوید عن قاسم بن، از منفردات شیخ طوسی است. عن قاسم بن سلیمان و جراح مدائنی، وضع روشنی همراه هم هستند، یک کتاب واحدی هم بوده گاهی به این وگاهی به او نسبت دادند. قال نهی ابو عبدالله عن اجر القاری الذی لا یقرأ الا باجر مشروط، این خصوص مشروط است، اینجا مگر لم یشارط باشد. اما نهی ابو عبدالله هم متعارف نیست. به هر حال این کتاب حسین بن سعید بوده، من پریروز روایتش را خواندم اگر یادتان باشد. در این کتاب همین باب قبلی صفحه 316 شماره 5، عن حسین بن سعید عن النذر عن قاسم بین سلیمان عن جراح، معلوم می‌شود یکی بوده، تقطیعش کردند. روشن شد؟ حدیث یکی بوده است.

در آنجا دارد فی بیع المصاحف، آنجا بیع بود، قال لاتبع الکتاب و لاتشتری و بیع الورق و العدیم والحدید، این بیع بود. اینجا هم اجر قاری. الان هم متعارف است قراء را می‌آورند قرائت می‌کنند. می‌گوید اگر مشروط نباشد هر چه بوده اشکال ندارد.

عرض کردم ما در عده‌ای وقتی منظومه فکری می‌گوییم عده‌ای از مواردداریم که تصریح شده که پول نگیر مگر اینکه شرط نکرده باشی. یکی حجام است مثلا، و چیزهای دیگری که هست، یکی هم همین اجر القاری است. طبق قاعده عن اجر القاری الذی لا یقرأ الا باجر مشروط.

آن وقت در کتاب فقیه البته صاحب این کتاب دو شماره زده، از نظر فنی کار بدی نیست، امابه نظر من یکی است. نهی رسول الله(ص) ان اجر القاری الذی لا یقرأ الا علی اجر مشروط، خیلی شبیه به آن است. وفکر می‌کنم مرحوم صدوق از همین کتاب حسین بن سعید گرفته است. فکر هم می‌کنم نسخه اصل نهی ابو، آنجا نهی ابو عبدالله است. دقت بکنید این کاری که جامع این جامع الاحادیث انجام داده کار لطیفی است، این دو شماره زده، این سرش هم این بوده در یکی دارد نهی ابو عبدالله، متن یکی است، در یکی دارد نهی رسول الله(ص)، من می‌خواهم یک نکته‌ای را بگویم که اگر شما هم خواستید فردا تصنیف بکنید، این را دو تا قرار بدهید یا یکی قرار بدهید. عین هم هست، هیچ فرقی نمی‌کند. فقط در یکی دارد نهی رسول الله(ص) صدوق، در یکی دارد نهی ابو عبدالله تهذیب. این کار الان فنی‌تر است، یعنی از نظر آکادمیک به قول، از نظر دانشگاهی این کار فنی‌تر است. لکن ما خودمان می‌دانیم ظاهرا یک اشتباهی رخ داده، آن روایت هم نهی ابو عبدالله نباید باشد، متعارف نیست، نهی رسول الله(ص) قال ابو عبدالله نهی رسول الله(ص)، متعارف آن هم نهی رسول الله(ص) است.

س: در زمان ییامبر(ص) چنین چیزی متعارف بوده؟

ج: چرا، آن زمان دقت می‌کردند، کاملا در این حرف‌ها دقت‌های عجیبی دارند. چون نهی ابو عبدالله به اصطلاح خودشان فتوا حسابش می‌کردند، نهی رسول الله(ص) را حدیث حساب می‌کردند.

این هم راجع به این حدیث.

بعد حدیث زید بن علی راکه خواندیم. و این حدیث را ما اول خواندیم. یک حدیث مفصلی است که در جعفریات آمده در باب انواع سحت، این را روزهای اول خواندیم. من السحت اجر القاری الذی لا یقرأ القرآن الا باجر، اجر یعنی باب اجاره، یعنی اجاره ابدان، می‌گوید می‌خوانم هر دقیقه‌ای اینقدر، هر دقیقه این قدر، هر ساعت این قدر، بعد حضرت می‌فرمایند ولا بأس ان یجری له من بیت المال، ما در اول بحث طرح کردیم این مسئله را مطرح کردیم که شاید یکی از نظرها در این مسئله این بوده که شؤون قرآنی را از بیت المال انجام بدهید. مجانی به این معنا، شؤون قرآنی، کتابت قرآن هست، بیع قرآن هست، تعلیم قرآن هست، به اصطلاح قرائت قرآن هست، یاد دادن قرائت، تمام شؤون قرآنی، اینها به خاطر عظمت قرآن نباید توش معامله بشود، قرارداد بشود.

یکی از دو راه، یا اگر پولی که داده می‌شود به غیر شرط باشد، همان راهی که فقه الرضا گفت، فقه الرضا در قرآن نگفت در غیر قرآن، یا از بیت المال بشود، الا ان یجری له من بیت المال.

س: خب اگر حکومت اسلامی نبود چه کار کنیم؟

ج: فرض کنید مومنین جمع بکنند بدهند، باب عدول مومنین.

و لا بأس ان یجری له من بیت المال. عرض کنم که حالا که کلمه بیت المال آمد، دو سه تا روایت هست، اینها را در این جامع الاحادیث در جلد 19 آورده، خوب دقت کنید، متأسفانه در این جلدی هم که الان ما خواندیم جلد 22 به آنها اشاره‌ای نکرده که ای کاش اشاره می‌کرد به آن روایت. ما دو سه تا روایت داریم خوب دقت بکنید، بابش هم ایشان که در اینجا زده در این جلد 19 که در باب قرائت، باب 25، باب ما ورد ان لها من قرآن حق، همچین حقش هم با اعراب گذشته، فی بیت المال، غلط است، حقً فی بیت المال، اسم ان است. آن وقت از کتاب غارات نقل کرده، یا حالا این کتاب یک کتاب تاریخی است وارد بحث نشویم. تا به سندی که عن عمار دهنی، عمار پدر معاویة بن عمار است.

س: ببخشید شما می‌فرمایید تمام شؤونات قرآن نباید معامله بشود، پس آنها باید واقعا فیلم بازی کنند با همدیگر؟

ج: چرا؟

س: چه کار کنند مثلا؟

ج: شؤون قرآن را از بیت المال قرار بدهد.

س: واقعا دارد قرآن تعلیم می‌کند تا پولش را بگیرد.

ج: خب می‌دانم یا بدون شرط بگیرد، یا بدون شرط، یا برای تعلیم چیز دیگری قرار بدهد که قرآن در ضمنش باشد.

س: معنا ندارد، خب قرآن دارد واقعا یاد می‌دهد.

ج: چرا خب معنایش این است که احترام قرآن حفظ بشود خب، معنا که دارد که. ما عمل نمی‌کنیم بحث دیگری است.

قال فرض علی، اگر این باشد، این روایت الان سند رسمی فقهی ما را ندارد، در کتب تاریخی آمده، خود غارات هم خیلی، اجمالا مولف کتاب ثقفی خوب است، نجاشی هم شرح حالش را آورده، اما به هر حال به لحاظ اسانید مثل تاریخی است، چیزهای فقهی و حجتی نیست. لمن قرأ القرآن الفین الفین، خیلی عجیب است. معلوم می‌شود عملاً هم حضرت امیر(ع) این کار را کردند. ظاهرا الفین یعنی دو هزار درهم. شاید هم مراد قرأ القرآن مراد فرض یعنی از بیت المال، فکان ابی ممن قرأ القرآن، احتمال هم دارد حضرت می‌خواستند ببینند، می‌گفتند بیایند بچه‌ها بزرگ‌ها، هر کسی که قرآن بلد است بخواند، به او دو هزار تا می‌دهم، قرأ القرآن به این معنا. هر کس قرآن بلد است می‌تواند بخواند.

س: به عنوان جایزه

ج: بله عنوان جایزه. نه فرض دارد. جایزه نیست. آن وقت می‌گفت اهدی مثلا. فرض یعنی ماهانه برایش قرار داد. خیلی عجیب است این خیلی روایت عجیبی است. انصافا این موید همان نکته است که ما عرض کردیم. معلوم می‌شود شؤون قرآنی، حتی قرائت قرآن، این شؤون قرآنی بر می‌گردد به بیت المال. خیلی عجیب است انصافا در آن زمان

س: 40:20

ج: بله

بعد در کتاب خصال یک حدیثی نقل کرده، این اسانیدش بیشترش اهل سنت است، شاید از شیعه هم نباشد. عن ابی الاشهد النخعی، قال قال، این در خصال صدوق آمده، و از، قال علی بن ابیطالب علیه السلام من دخل فی الاسلام طائعا و قرأ القرآن ظاهرا فله فی کل سنة مائتا دینار فی بیت المال المسلمین، دویست دینار، دینار عرض کردیم یک بحث‌های مفصلی دارد. این مرحوم سردار کابلی تقدیر نهایی‌اش چهار گرم و تقریبا ربع است. دویست وشصت وشش، چهار ممیز دویست و شصت وشش، یا شصت و چهار، شصت و پنج، تقریبا چهار گرم و ربع، دینار وزنش، چون چیزهای دیگر هم گفته شده، این به نظر من تقدیری که ایشان کرده، تقدیر خوبی است. آن وقت دویست تا می‌شود حدود 850 گرم طلای 24 نه طلای 18 که الان در بازار ایران است. 850 گرم الان گرم طلا به نظرم این روزها هفتاد هشتاد تومان، نود تومان هیجده، احتمالا

س: صد و خرده‌ای

ج: طلای 24 بیشتر است قطعا، شاید 130 تومان

س: یک پنجم دیه کامل می‌شود دیگر،

ج: نه هشتصد نزدیک دیه است دیگر. نه گرم، بله، یک پنجم دیه است. آن وقت این در حدود مثلا اگر گرمی را هم 130 حساب بکنیم تقریباً برای هر روزی دو گرم و خرده‌ای، برای هر روزی، یعنی نزدیک دویست و شصت و هفتاد هزار تومان می‌شود، برای هر روزی. این پنج برابر این یارانه نقدی است که الان برای ما می‌ریزند. غرض این اگر راست باشد، دویست و شصت هفتاد هزار تومان برای هر روزی، سالش خیلی می‌شود. اگر این روایت درست باشد. خیلی عجیب است، روایت غریبی است انصافا روایت غریبی است، انصافا حقا یقال. لکن اگر راست باشد این اهتمامی را که امیرالمومنین(ع) به نشر قرآن داشتند. مثلا این روایت به نظر ما با آن مجموعه چون کتاب الله و عترتی، این واقعا به اهتمام کتاب، عترت به حالا چقدر ماها عقب افتادیم، الان این مطلب اگر راست باشد، می‌گویم چون در خصال صدوق آمده، حالا خصال صدوق به هر حال ولو کتب دست دوم ایشان است، مصنف، اما خیلی بالاست. یعنی 850 گرم طلای 24 در طول سال خیلی عجیب است.

بعد تازه دارد که ان منع فی الدنیا یعنی حضرت می‌خواهند یک جنبه باطنی و تجسم اعمال هم بگویند. بگویند این ارزش هست، این ارزشش در دنیا این است، در آخرت فله اخذها یوم القیامه وافیة، روز قیامت کامل، یعنی اگر دنیا هم مثلا به آنها به جای 850 گرم، 500 گرم بدهند، 200 گرم بدهند، 300 گرم بدهند، اما در مقابل اجر معنوی الهی‌اش کامل کامل است.

احوج ما یکون الیها، در روز قیامت که کاملا نیاز دارد این را خدا به او می‌دهد. خیلی حدیث عجیبی است انصافا بینی و بین الله در میان احادیث ما خیلی فوق العاده است. آن هم فقط قرائت قرآن حالا تفسیر قرآن معلوم می‌شود خیلی بالاتر. این را هم مرحوم شیخ ابوالفتوح رازی فی تفسیره عن سلیل نمی‌دانم کیست ایشان، عن رسول الله(ص) و اعجب این است که ایشان به رسول الله(ص) نسبت داده، و در مجمع البیان هم این را ذکر کرده، حدیث خصال را.

حالا از عجایب این است که هم مجمع البیان و هم ابو الفتوح رازی هر دو از قائلین به عدم حجیت خبر ثقه هستند. هر دو این حدیث را آوردند. این خیلی عجیب است، یعنی هر دو قائل بودند که حدیث شواهد دارد. با اینکه ضعیف هم هست، کاملا سند ضعیف است، مع ذلک معلوم می‌شود که هر دوشان هم قائلند که حدیث ثقه حجت نیست، خبر واحد ثقه حجت نیست، مع ذلک هر دو آوردند. این نشان می‌دهد که اینها معتقدند که این حدیث شواهد صدق دارد.

آنجا عن رسول الله(ص) فی حدیث و لها من کتاب الله فی بیت المال کل سنة مأتا دینار، حتی بالاتر، فان مات علیه دین قضی الله من هذا المال دینا، این دیگر خیلی بالاتر رفت. متأسفانه این دو سه تا روایت می‌گویم به لحاظ سندی مشکل دارد، اما خیلی مضمون عالی دارد. مامعلوم می‌شود یک مشکلاتی داریم ما بله که روایت به لحاظ ظاهری مشکل دارد، اما به لحاظ قبولش فوق العاده است. خیلی انصافا این روایت به لحاظ قبولش و ما می‌بینیم دو نفر از علمای ما که هر دوشان مفسرند و متکلمند و خبر واحد را قبول ندارند، هر دوشان این را آوردند. یکی عن علی سلام الله علیه و یک هم عن رسول الله(ص).

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD305KBدانلود
PDF229KBدانلود
MP314MBدانلود
برچسب ها: 1394-1395خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه88) دوشنبه 1395/01/30
بعدی خارج فقه (جلسه90) چهارشنبه 1395/02/01

اصول فقه

فقه

حدیث