خارج فقه (جلسه79) دوشنبه 1394/12/24
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض کنم که در این کتاب مصباح الفقاهه خواندیم دیگر بحث اخذ اجرت رو به پایان است.
در آخر این بحث، بحث شهادت را ایشان مطرح کردند که در کتاب مکاسب شیخ هم آمده است. بعد ایشان فرمودند لا یجوز، صفحه 481، لا یجوز اخذ الاجرة علی القضاء للروایات الخاصه، این یکی روایات، دوما اینکه ظاهر از آیه نفر، الآمر بالتفقه فی الدین و انذار القوم عند رجوع الیهم ان الافتاء امر مجانی فی الشریعة المقدسه؛ ایشان اضافه بر قضا منصب افتا را هم متعرض شدند که افتاء هم باید مجانی باشد، ظاهر آیات مبارکه این است که (و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون) فیحرم اخذ الاجرة علیه در افتاء و یؤیده قوله تعالی (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)، آن بحث نبوت است، خب این تأیید است، به عنوان تأیید.
البته ایشان در اینجا نوشتند لا یجوز اخذ الاجره علی القضا، حالا من نمیدانم یا من حواسم پرت است، اگر این مبانی تکلمه منهاج در این دستگاهها هست، ایشان در آنجا آن اوایل تکمله مبانی اشکال نمیکنند، میگویند اخذ اجرت بر قضاء جایز است، به خاطر اینکه به اصطلاح اخذ اجرت بر واجب را ایشان مطلقا جایز میدانند، و مانعی برایش قائل نیستند.
در اینجا متعرض بحث شهادت و قضاء و افتاء شدند، این سه چیز را، بله، و در باب شهادت قبول کردند، در قضاء هم برای روایات خاصه.
البته ایشان در حاشیه اشاره کرده سابقا هم گذشت، انصافا روایات خاصه روشن نیست. دارد بعضیهایش اما سند روشنی ندارد یا دلالت روشنی ندارد. این راجع به قضاء.
و راجع به افتاء هم از آیه مبارکه در نمیآید که حتماً لیتفقهوا، اصطلاح تفقه مصطلح ما باشد، افتاء باشد، اگر بر فرض هم واجب باشد، از آیه در نمیآید مجانیت که ایشان فرمودند. و این تا اینجا. بعد متعرض
س: 03:09
ج: عرض کردم 03:14
در ذهنم از سابق دیدم و دلیلش هم ایشان میگویند چون اخذ اجرت بر واجب حرام نیست، جایز است اشکال ندارد. این لذا هم تعجب کردم ایشان در اینجا قبول کردند، اما به هر حال برگشتند، حالا بر فرض هم باشند حتما برگشتند دیگر حالا اول قائل به جواز بودند، حرمت بودند بعد برگشتند. بعد آخرین بحثی را که ایشان مطرح فرمودند ارتزاق من بیت المال است که اقول حاصل کلامه، یک توضیحی راجع به عبارت مرحوم شیخ در مکاسب میدهند. بعد هم میگوید یشترط اینها را ما مضمونش را در بحث سابق خواندیم، جلسه سابق، فعلا دارم جمع وجورش میکنم روی عبارات ایشان.
یشترط فی جواز الارتزاق من بیت المال ان یکون المتصدی للمناصب المذکوره محتاجا الیه، این عبارت شیخ انصاری است. شیخ میگوید شرط هست در آن احتیاج. بعد اقول خود مرحوم استاد میفرماید لو قلنا بحرمة اخذ الاجره علی الواجبات او المستحبات فان الادلة الداله علی الحرمه مختصة بعنوان اجرة و جعل فقط، جعل که الان یادم نمیآید. اجرت چرا در روایات هست.
لکن عرض کردیم بعید نیست مثلا در آن روایتی که از پیغمبر(ص) نقل شده، لا یبغی علی الاذان اجرا، اجر ظاهرا مطلق پول باشد، حالا میخواهد به عنوان اجرت باشد یا رزق باشد. ظاهراً این طور است. یعنی ظاهرا یا مثلا پشت سر، لا تصلی خلف من یبغی علی الاذان اجرا، یا امامت اجرا، ظاهرا پول است، مراد مطلق است. حالا آن دلیل روشن نیست، آن بحث دیگری است و الا بله، فلا تشمل بقیة العناوین المنطبق علی المتصدی لتلک الوظائف کالارتزاق من بیت المال، ارتزاق یک عنوانی است بعد است، سابقا هم اشاره کردم کرارا شاید مرارا، تا وقتی که پیغمبر(ص) زنده بودند بیت المالی وجود نداشت، همان چیز خارجی، مثلاً یک ساختمانی خارجا باشد، تویش اموالی مثلا گندم و حالا صدقات جمع کردند، کشمش میآوردند و اینها، یک ساختمانی باشد به عنوان بیت المال که در آن باشد.
البته بیت المال در اصطلاح اسلامی بیشتر همان مثل صدقات و مثل زکات و نه صدقات که بیشتر نه، مثل زکوات و بعد بیشتر خراج را آوردند، چون کشورها را فتح کردند، مالیاتهایی که از اینها میگرفتند، آنها را آوردند به عنوان بیت المال.
و اما خمس از همان زمان پیغمبر(ص) جزو بیت المال نبوده، اشتباه نشود، خمس جزو بیت المال نیست. سنیها هم میدانستند که جزو بیت المال نیست.
حالا بعضیهایشان یا بعضی از شیعه اشتباها نوشتند از بیت المال است، خمس جزو بیت المال نیست.
عرض کنم خدمتتان خود پیغمبر(ص) تا بودند در عدهای از متون اهل سنت میخواهید پیدا بکنید، زیاد هم نیست، یک بیت الصدقه اسم بردند نه بیت المال، به نظرم یکی از اتاقهای خانه پیغمبر(ص) بوده، این تعبیر بیت الصدقه خیلی کم من دیدم. اینقدر کم است که الان بخواهم آدرس بدهم پیدا کردنش مشکل است. اما من تعبیر بیت الصدقه دیدم که مثلاً چون صدقه را پیغمبر(ص) در سال هشتم، در ماه رمضان، خذ من اموالهم صدقه، آیه در آن وقت نازل شد، دستور دادند و اول صدقه هم که جمع کردند، زکات فطره بود. همان عید شوال آن ماه رمضان سال هشتم چیز جمع کردند زکات فطره، آن وقت اعلام کردند سال بعد که سال نهم بود، آن وقت زکات را جمع کردند چون سال باید میگذشت. و سال دهم، دو سال کلا پیغمبر(ص) زکات جمع کردند. ظاهراً آن قدر زیاد نبوده که احتیاجی به اینها داشته باشد.
چون پیغمبر(ص) یک مالیات رسمی، آن وقت عرف، یعنی متعارف بود در آن زمان مالیات رسمی عشر بود. عرض کردم مالیاتهایی که بشر قرار داده یا حتی صدقات، کارهای مستحبی، غالبا سعی شده برود روی یک امر طبیعی، آن امر طبیعی هم همین دستهاست. انگشتهای دست ده تا بود، یکی، یا از دو تا دست حساب میکردند یا از یک دست. اگر از دو تا دست حساب میکردند عشر میشد، از یک دست حساب میکردند خمس میشد. از پنج تا یکی خمس میشد. از ده تا یکی هم عشر میشد. نحوه صدقه دادن به این صورت بود. یا خمس بود یا عشر بود به همین ترتیبی که الان خدمتتان عرض کردم.
این بود مسئله به اصطلاح و دارد که بعد سال دهم، نهم و دهم که پیغمبر(ص) گرفتند از جایی به نام بیت الصدقه در، احتمالی که من میدهم چون به عنوان بیت المال رسم نبوده، شاید یکی از اتاقهای داخل منزل پیغمبر(ص)، چون یک جهت دیگر هم دارد که مثلا به نظرم امام حسن(ع) است، یا بچههای عباس است، دخل بیت الصدقه یا امام حسن(ع) کوچک بود دخل بیت الصدقه فاخذة، به نظرم یک چنین تعبیری بود، حالا میگویم دیگر حافظه ما کفایت نمیکند.
غرض اینکه بیت الصدقه را دیدم. به نظرم در همین تاریخ المدینه ابن شبه هم دیدم، عمر بن شبه، تعبیر به بیت الصدقه، میگویم زیاد نیست، نمیدانم چرا؟ حالا این قدر زیاد که مثلاً چون مثلا شاید داخل خانه بوده، بعد از رحلت پیغمبر اکرم(ص) بستند، اجازه ندادند مثلا آنها بیایند، نمیفهمم.
به هر حال من عرض کردم یک دو سه هفته قبل از رحلت پیغمبر(ص) و یکی دو ماه بعد از رحلت ایشان، تاریخ اسلامی خیلی مشوه است. حتی این جنگهای با مرتدین و جنگهای اسود انسی و به نظر من میآید خیلی توش جعل باشد. یک دو سه ماهی بعد از رحلت و یکی دو هفته قبل از رحلت، خیلی مشوه است این قسمت از تاریخ دنیای اسلام، ظاهراً خیلی سعی کردند مشوهش بکنند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند. یعنی یک مقداری که این جریان ثقیفه را تقویت کردند همین تشویه تاریخ است که اصلا کسی مطلع نشود. خیلی این قسمتها مشوه است. خیلی استاد میخواهد که این قسمتها را درست در بیاورد.
حتی همین قسمت حضرت زهرا سلام الله علیها، خب شیخ هم دارد که مثلا حضرت زهرا(س) مطالبه به فدک کردند، ارث یا نحله است، آخر این نحله باشد یک جور دلیل میخواهد، ارث باشد جور دیگر میخواهد. از آن طرف حضرت زهرا(س) در خطبهشان تمسک به آیات ارث کردند. حالا آن خطبه هم معروف شده به خطبه فدکیه، اصلا فدک ارث نبوده که حضرت زهرا(س) تصدی، اصلا من یک وقت دیگر هم توضیح دادم، خوب است، این کار خوب است، مجموعه متونی که ما داریم از اهل سنت و شیعه معتبر و غیر معتبر اینها جمع بشود، خیلی کار مهمی است که اصلا مطالبات حضرت زهرا(س) چه بود، که این در خطبه این خطبهای که اسمش فدکیه است، اترث ابا فلان علی الصبیه، اصلا فدک ارث نبوده، لذا مرحوم شیخ هم مثل شیخ انصاری متحیر است که این صحبت سر ارث بوده سر چه بوده؟ آن فدک نحله بوده، اصلا خمس نبوده، آن حساب دیگری بوده، یکی دیگر هم که 10:35 بین ارث و نحله تردید داشته حدائق سبعه است. تقریبا اگر همین آخر بقیع حساب بکنیم برویم تا قبا، مسجد قبا، هفت تا باغ اینجا بوده، حوائط سبعه مال مخیریق یهودی بوده است.
عرض کردم حائط باغی است که درخت باشد نه زرع باشد و دیوار داشته باشد. دیوار نداشته باشد حدیقه میگویند یا بستان، دیوار داشته باشد حائط میگویند. کوچک باشد حشر به آن میگویند، باغچه، باغچه را به لغت عبری، یهودی حشر میگفتند، حشر کوکب، یک اصطلاح، هفت تا باغ داشت به پیغمبر(ص) داد، ظاهراً این باغها همان اوایلی هم هست، مخیریق جزو اول من اسلم از یهود است، بعد هم رفت جبهه شهید شد.
به نظر من اینها را هم پیغمبر(ص) به حضرت زهرا(س) و بچهها داده بودند، مثلا امام حسن(ع) و امام حسین(ع) میرفتند توی این باغها. این اگر راست باشد که فرستاد آن مردک عمال حضرت زهرا(س) را در آوردند، این باید باشد، حوائط سبعه باشد، چون فدک پنج روز راه است. پنج روز باید بروند تا به فدک برسند، پنج روز هم برگردند. به آن سریعی که همان روزی که انتخاب شد، عمال حضرت زهرا(س) را بیرون کرد، این به همین حوائط سبعه میخورد، اصلا به فدک نمیخورد. شاید در حوائط سبعه هم محل کلام بوده که ارث است یا بخشیده به حضرت زهرا(س). فدک که مسلم بخشیده است.
و اما ارثی را که حضرت زهرا(س) خواستند، حالا از عجایب کار است این مطلب را عایشه نقلم میکند، در صحیحه بخاری آمده، سهم حضرت رسول(ص) از خیبر است نه فدک، این دیگر حالا شرحی دارد من دیگر نمیخواهم از این شرح خارج بشویم خیلی طولانی است، متأسفانه این قسمت هم خوب نوشته نشده است. خوب است این کار، میدانید چندین نفر چندین کتاب مستقلا در باره فدک نوشتند، از علمای ما، حالا بزرگان یا غیر بزرگان متأسفانه نتوانستند مطلب را بفهمند که اصلا دعوا سر چه بوده است. چه جوری بحث مطرح شده و کجای بحث بوده.
و من یکی دو مرتبه هم عرض کردم حالا نمیدانم در این بحث بوده، عمومی بوده، این نحن معاشر الانبیاء لا نورث، این اساس ندارد، الان بعضی از سنیها دیدم در سایتهایشان اعتراض میکنند که ما همچین چیزی نگفتیم. راست هم میگویند، این نیست، نحن معاشر الانبیا، حالا توی منبرها هم میخوانند بزرگان، آن که در صحیحه بخاری است که قبول دارند، انا لا نورث نه انا معاشر الانبیاء، اصلا معاشر الانبیاء ندارد توش، انا لا نورث، ما کسی از ما ارث نمیبرد، لا نورث، ما ترکناه صدقه.
این حدیث اگر البته از همان خود سنیها هم احتمال دادند که اصلا بد متن خوانده شده، انا لا نورث ما ترکناه الصدقه، یعنی پیغمبر(ص) میگوید آنچه که من در زمان حیاتم به عنوان صدقه قرار دادم، دیگر بعد از موت من ارث برده نمیشود. لا نورث ما ترکناه الصدقه، اصلا اینجور بخوانیم حالا بر فرض ابوبکر درست گفته باشد، بد خوانده شده اصلا حدیث هم بد معنا شده، و این مراد این است، چون پیغمبر(ص) صدقات داشتند، حضرت امیر(ع) صدقات داشتند، حضرت زهرا(س) صدقات داشتند، معروف است هست نوشتههایش در کافی
س: از روی نوشته که نمیخواندند که
ج: نه این بد فهمیده این اصلا الا نورث ما ترکناه الصدقه را خیال کرده ما لا نورث مثلا، آنها که ضبط کردند لا نورث، ما ترکناه الصدقه، چون من یک دفعه دیگر هم عرض کردم کاری به تعصب دینی و مذهبی نداریم، همین مسند احمد اگر نگاه بکنید، اولش مسند ابوبکر است، بعد مسند فرض کنید جابر بن عبدالله بعد مسند عمر و اینها، انصافا آن روایتی که در مسند ابی بکر آورده روایتش خیلی چیز است، خیلی حالت روایت ابی بکر خیلی توش پاچیدگی دارد به هم پاشیده است اصلا. حالا جابر خیلی خوب است انصافا، همان کتاب سنی، کتاب واحد میخواهم بگویم. حس میکند آدم که این مرد یک کمی همچین ضعف عقلی دارد، یعنی وضع روشنی از نظر عقلی ندارد اصلا. یک چیزهایی که نقل کرده مجموعهای که در مسند هست خیلی به هم پاشیده است.
حالا همه مسند این طور نیست، مثلا مسند جابر، روایت جابر خیلی عجیب است، خیلی خوب است، در همان مسند احمد، من شاید تمام روایات جابر یا معظمش را نگاه کردم، از اول تا آخر انصافا خیلی روایات خوبی دارد، قشنگ است، حالا مضمونش قشنگ است، حالا کار به سند نداریم، خیلی متین است، روایت مسند اولش هم مسند ابو بکر است، آن هم ظاهرا از، بزرگ هم نیست، از اول تا آخر، خیلی نمیچسبد، نمیدانم چه جوری است، یک جوری است روایتش به هم پاشیده است اصلا.
به هرحال احتمالا و لذا از ابو بکر دومی هم نقل شده البته در مجالس ما کمتر نقل میشود. ان الله اذا اطعم نبیه طعمه کانت لولی الامر من بعده، دقت میکنید؟ این احتمالا فدک را به این عنوان گرفت، که فدک یک طعمهای بود که اطعم الله نبیه، ان الله اذا اطعم نبیه طعمه کانت لولی الامر من بعده، این را ما ظاهرا در این طرف نشنیدیم کسی بخواند، این را هم به او باز نسبت میدهند، به نظرم آن اولی خیلی کارساز نبود، دومی را به او نسبت دادند، که با این حدیث قصه را درست بکنند. ان الله اذا اطعم نبیه طعمه کانت لولی الامر من بعده.
البته عرض کردم این مسئله خیلی کار میخواهد و متأسفانه کم
س: طعمه را حضرت رسول(ص) در زمان حیاتش داده بود به حضرت زهرا(س)
ج: خب میگویند، میگویند چون طعمه بود این ولی امر است، دیگر شخصی نیست.
س: کی این از طعمه بودن خارج میشود؟
ج: همین که داد در اختیار زهرا(س) اشکال ندارد.
س: خیلی عالی است دیگر
ج: قبول نداریم، شما خیال میکنید بنده مثلا میخواهم
س: نه ما 16:08
ج: اصلا سنیها هم در بخاری ندارد، این در روایت دیگرشان آمده است. اگر آمده بودکه شنیده بودیم تا حالا، شما شنیده بودید تا حالا؟ نشنیده بودید خب، این همه مجالس و علما و اینها صحبت میکنند، اصلا نشنیدیم چنین مطلبی.
میگویم این مشهور نیست. آنها اعتقادشان، یعنی حرف آن مردک این بود که این کانت، عرض کردم این اگر کسی پیدا بشود واقعا، این اول هم خود متون تاریخی را پهلوی هم بگذارند. مثلا دیدم یک آقایی نوشته که یک خطبهای حضرت زهرا(س) دارند در مقابل عایشه بن طلحه، چون طلحه معروف است یک دختری به نام عایشه دارد که حالا یک حالاتی هم دارد، نمیخواهم دارد بحثش بشوم، که حضرت زهرا(س) صحبتی کردند پنج شش صفحه به قول خودشان خطبه، ایشان تعبیر به خطبه کرده، خطبه که در جمع هست، مقابل زن واحده را که نمیگویند خطبه، خیلی خب چون مثلا بلیغ و فصیح است، اسمش را خطبه گذاشتند. خب این عایشه بنت طلحه سال پانزده هجری به دنیاآمده، اصلا در سال یازده هجری به دنیا نبوده. خب نمیشود که حضرت زهرا(س) با ایشان توی عالم زر مگر صحبت کرده باشند. مشکلات ما داریم این مشکلات باید حل بشود دیگر خب.
تصادفا ما عایشه بنت طلحه غیر از همین هم نداریم اصلا در بین یعنی دربین صحابه هم زنی به نام عایشه، این چون صحابه نیست اصلا زمان حضرت رسول(ص) نبوده، ما عایشه بنت طلحه در میان صحابه نداریم. این عایشه بنت طلحه خواهر ام اسحاق است، ام اسحاق زن امام حسن(ع) بود بعد زن امام حسین(ع) خیلی مثل اینکه پدرش هم طلحه بد اخلاق بود با امام حسین(ع)
س: استاد اصطلاح طعمه را ما هم در متون فقهی داریم دیگر
ج: داریم، نمیخواهم بگویم نداریم. این حدیث را نشنیدیم. تا حالا شنیده بودید شما؟
س: نه حدیث نه یعنی اصطلاح طعمه که باشد این را عرض میکنم.
ج: مثل جعل، یعطیه طعمة، در میراث جعل دارد دیگر.
س: آره
ج: دارد آنجا دارد، میدانم داریم خب من که، میخواهم بگویم آن تصورش این بود که فدک طعمه است.
س: خیلی عالی، طعمه هست، اما الان که در حین حیاتش این را حضرت رسول(س) بذل به دخترش کرده،
ج: خب حالا حتما میگفته که بذل نکرده، در اختیارش قرار داده
نه این در اختیار او بوده،
س: یعنی بذل بودنش ثابت نشده
ج: بله او مثلا گفته بذل در اختیار ایشان بوده، این مال ولی امر است، هر چه خداوند به او داده، بله اگر خود پیغمبر(ص) کسبی کرده فرض کنید لباسی دارد این مال خودش است. دو تا بحث بوده، یکی اصولاً پیغمبر(ص) اینکه چه داشتند، آن خودش بحثی است. بعضیها هم نوشتهاند از علمای شیعه هم مجموعه اموال پیغمبر(ص) را در حین موت نوشتند، کافی نیست، میگویم شما من را وارد بحث نکنید، این بحث سر درازی دارد، و خیلی هم خوب است، متأسفانه نشده، حتی همین ابن قیم جوزیه در کتاب زاد المعاد یک فصلی دارد در اموال حضرت.
س: اتفاقا جا دارد استاد این را مستقل بحث کنید
ج: خیلی، خیلی جا دارد، راهش هم این است اول متون تاریخی دیده بشود. صحت و سقم آنها روشن بشود. مثلا شما تا حالا نشنیدید که حضرت مطالبه سهمشان در خیبر کردند، گفتند پدر من سهم… چون خیبر وقتی گرفته شد، بنا شد که دست یهود باشد، خرمایش را بدهند به مدینه نصف، نصف برای خود یهود کار بکنند، آن وقت آن مقداری که برای پیغمبر(ص) بود، یک مقدار برای خود شخص پیغمبر(ص) بود که به زنانشان میداد، یک مقدار هم بین مسلمین بود. حضرت زهرا(س) میگفتند این سهم پدر من از خیبر به من میرسد. تا حالا شما هم نشنیده بودید، تا حالا هیچ کدامتان نشنیده بودید، ذهنها همه رفته روی فدک. این ارث است. افی کتاب الله ترث اباک و لا ارث ابی، این ارث است. این سهم رسول، این در بخاری هم دارد، عن عایشه قالت ان فاطمه جاءت تطالب ابابکر بسهم ابیها فی خیبر،
س: یعنی آن ابی ترث مال همان خرما
ج: هان، مال اینهاست، اسب داشتند پیغمبر(ص)، پیغمبر(ص) حتی کنیزکی داشتند، یهودیه هم بود، پیغمبر(ص) به او گفتند تو مسلمان بشو، من تو را به عنوان زوجه میگیرم، مثل سفیه، گفت نه من مسلمان نمیشوم همین جور کنیز میمانم. لجبازی کرد مسلمان هم نشد.
س: استاد با این حساب اهل سنت در مورد فدک روی ارث بودنش بحث ندارند.
ج: نه ارث نبوده فدک، میگویم مثل مرحوم شیخ انصاری هم متحیر است. میگوید خب این ارث، خب آن فدک که ارث نبوده، ادعای نحله بوده و اتی ذی القربی حقه بوده، این اتی ذی القربه حقه دو تا در قرآن داریم نه یکی، هر دو هم در مکه نازل شده. لذا این تیمیه خیلی اصرار دارند که اینها شیعه بیخود میگویند این آیه در مکه بوده، ربطی به خیبر و فدک ندارد.
خب این هم بیشعوری او است، اصلا ما در قرآن گاهی نزول به معنای تطبیق است، نه نزول ابتدایی. خود این آیه مبارکه و اتی ذی القربی حقه و المسکین و ابن السبیل، اصلا سه تا دارد ذی القربی و مسکین و ابن سبیل. اما وقتی که در قصه فدک نازل شد به اتفاق جمیع روایاتی که آمده، حالا سنیها هم دارند، ما که زیادتر داریم، و اتی ذی القربی حقه، و همین مقدار را جبرئیل خواند، بقیهاش را نخواند آیه را؛ چون جای تطبیق نبود، جای تطبیق مسکین و ابن سبیل نبود.
میگویم اینها بحث نشده، علمای ما هم ننوشتند، آن سنیها که جای خودش. سنیها هم اعتراض، اینها ظرافتهای زیادی دارد چون ایام فاطمیه بود، حالا من یک مقداری را هم گفت که تلک شقشقة حتی، خیلی اینجا کار مشکل است، اینقدر کار مشکل است که به نظرم اگر کسی شروع کند خیال میکند از صفر شروع شده، حالا این چهارده قرن صحبت شده، کأنما انسان احساس میکند از صفر باید شروع کند.
اصلا مطالبات حضرت زهرا(س) اموال دقیق لیست دقیق اموال پیغمبر(ص)، چون پیغمبر(ص) در مکه هم یک عده اموال داشت. گفته شد آنها را عقیل فروخته، بعضی بودند، لیست دقیق، اصلا خود زنهای پیغمبر(ص) توی عدهایشان دارد که آنها هم خواستند آنها هم میراث مطالبه کردند، در عدهایشان داردکه نه آنها مطالبه نکردند، عدهایشان دارد که عایشه به آنها گفت اینها پدرم ابوبکر، غرض اصلا یک عرض کردم به شما من مختصر کردم یکی دو هفته قبل از رحلت، سه چهار ماه هم بعد از رحلت، اینجای تاریخ خیلی به هم ریخته است.
س: اگر امکان داشته باشد قبل از ورود در بیع همین را به صورت مکاسب محرمه در اینجا بحث کنید، یعنی یک لطفی است. مثل این که مثلا بحث ریش تراشی را عنوان کردید که شیخ وارد نشده
ج: بله، دیگر خیلی طولانی، این آقا راهش را عرض کردم اول باید نصوص تاریخی، اقدم نصوص تاریخی جمع آوری بشود.
س: تراث مفیدی میشود.
ج: فوق العاده است نه اینکه مفید.
عرض کردم یک قسمت اصلا این قسمت تاریخ کاملا مشوه است، کاملا. عرض کردم این فقط ما الان یک مصدر پیدا کردیم، آن روز صحبت شد کرارا، هشتصد هزار درهم برای پیغمبر(ص) از بحرین آورده بودند. آن وقت این به اسم بیت المال حالا، به همین میخواستم، فکان رسول الله(ص) اراد ان یجعل بیت له فتوفی، میخواستند یک جایی را، احتمال دارد حضرت زهرا(س) از این پول هم مطالبه کردند.
س: آن را بلعیدند دیگر
ج: بله، آن را بلعیدند. حالا میگویم اینها صحبت ارث زدند به فدک لذا گیر هم کردند. خب فدک نحله اصلا ارث نبوده اصلا، اصلا فدک جزو ارث نیست. سهم خیبر است، خیبر ربطی به … بعضیها من دیدم خیال کردند فدک جزوی از خیبر است. فاصلهاشان حدود 35 کیلومتر است با فدک. دو تا قلعه بوده، خیبر حدود هفت تا قلعه یا نُه تا بوده، فدک خودش یک قلعه بوده است. این قسمت از مدینه وضع آبش خوب است، شاید به نظر من یا چشمه داشته یا ، چون الان هم در فدک فعلا آبی روان است روی زمین، البته آب کمی، سطح آبش خیلی بالا بوده این، الان که الان است بالاست چه برسد به آن زمان.
اینجا را برداشته بودند به صورت خرماکاری درخت خرما کاشته بودند. پیغمبر(ص) که خیبر را گرفت نصف کرد با آنها. نصف مال مسلمین، باز از این نصف مسلمین یک سهم معینی برای رسول الله(ص) بود. تصادفا عایشه بهتر نقل کرده، عایشه میگوید حضرت زهرا(س) مطالبه این را کرد، که آن سهمی که پدرم از خیبر داشت، این مال پدرم بود دیگر، این باید به من برسد، من وارث ایشان هستم. مخصوصا که بنت واحده طبق نص قرآن، نصف، فلها النصف، لااقل نصف سهم پدرم باید به من برسد، آن نصف دیگر هم حالا یک هشتم کلش داده میشد به زنها. میماند آن مسئله فاصله ما بین نصف و یک هشتم، توی تصور ما بر میگردد به دختر، در تصور آنها به طبقه بعدی، همان مسئله عول و تعصیب دیگر، بر میگردد به تعصیب که طبقه بعدی.
اختلاف در حقیقت این، میگویم اصلا سنیها چون به هم مالاندند این قصه جوری شده که الان نه سنی گذاشته شیعه بفهمد، نه شیعه درست فهمیده دعوا سر چه بوده؟ دعوا، دعوای واحدهای نبوده، دعاوی متعددی بوده و نکتهاش هم سر اموال خود رسول الله(ص) بوده است. مثلا میگفته این مال خیبر اطعم الله نبیه طعمه، درست است پیغمبر(ص) میگرفتند اما این لولی الامر من بعده، من میگیرم تصرف، دقت بکنید. این مال، آخر بابا پیغمبر(ص) میگرفت از سهم خیبر خرمایی که میآمد به زنهایش میداد دیگر خب، تقسیم میکرد. نوشتند به زنها چقدر میداد. در این تاریخ عمر بن شبه دارد اصلا به زنها چقدر میداد، معین. الان همین عمر بن شبه بهتر از بقیه قصه خیبر و فدک را نوشته، باز هم مشوه است، اصلا قصه فدک هم مشوه است، قصه خیبر هم مشوه شده. چرا؟ چون بعد مطالبه حضرت زهرا(س) بود، قصه خیبر را هم مشوه کردند. که دقیقا چه سهمی مال رسول الله(ص) بوده است.
عرض کردم خیلی انصافا اینها یک هنر مهمشان این بود نتوانستند باطلشان را اثبات بکنند، اما آن حق را مشوه کردند. انصافا، خیلی استاد فنی میخواهد، به نظر من که خیلی یک استاد خبیری به تاریخ میخواهد، هم تاریخ اسلامی، نصوص، متون، اسانید، سنی شیعه، شناخت آنها، بتواند لابلای تاریخ از این دیوارهای وحشتناکی که اینها درست کردند عبور بکند، آن حقیقت را دریافت بکند.
الان سهم خیبر. من آمدم یک روز نشستیم این عمر بن شبه میخواستیم وضع خیبر را، دیدیم باز مشوه کردند، اصلا خود خیبر هم مشوه است. میگویم این یک کار فنی است، این کارهایی نیست که الان آقایان بعضی کتاب هم نوشتند، چند جلد کتابهایی نوشتند راجع به فدک، خیلی دور از آبادی هستند، اصلا وارد قصه نشده است. خیلی در این جهت مشکلات فراوانی است، میگویم از عجایب این هست که اصلا روی کلام بخاری که از عایشه نقل شده دقت نشده، که حضرت تطالب بالارث، ارث چه؟
به هر حال دیگر از بحث خارج شدیم، ایشان میفرمایند که فانه کالارتزاق من بیت المال؛ بیت المال زمان پیغمبر(ص) نبود، به این مناسبت از بحث خارج شدیم، بیت المال از زمان پیغمبر(ص) نبود، بله، مؤد لمصالح المسلمین این درست است، فیجوز صرفه فی ای جهة ترجع الیهم، این راهی است که ایشان.
بعد ایشان که بله، اذا صار شأن ذلک شأن واجبات العینیه، پس نباید بگیرند مثل صلاة و صوم، فانه یقال ان القضا و نحوه و ان کان من الواجبات العینیه فی ما لکنهم مما یقوم به نظام الدین فتکون من الجهاة الراجعة الی مصالح المسلمین فلا یقاص القضاء، بله، بعد هم فرمودند و علیه فلا وجه لاعتبار الفقر و الاحتیاج، این قبلش بود یادم رفت بخوانم، فالمرتزقه، مرتزقه الان یعنی مزدور، مرتزقه خوب تعبیری نیست، مرتزقه را اصطلاحاً عرب امروز به معنای مزدور میگیرند، بله، یک معنای منفی دارد یا جیره خوار به قول ایشان، حقوق بگیر به اصطلاح، مرتزقه در اینجا کسانی که از بیت المال زندگی میکنند، شهریه به حساب.
کما ذهب الیه جمع کثیر من اعاظم الاصحاب، اختصاص به اصحاب ندارد. عرض کردم این مسئله از سنیها شروع شده و این از دیدگاه فردی که به قضاوت داشتند. این که ایشان میگوید فقر شرط نیست از دیدگاه اجتماعی است.
ما این مطلب را توضیح دادیم و اصولا ریشههای بحث را روشن کردیم که مسئلهای که در ما نحن فیه دارد دو زاویه دارد، یک زاویه فردی، در زاویه فردی همین اجرت و جعل است. ببینید در زاویه فردی فرد و خصوصیاتش نگاه میشود، قابلیاتش خصوصیاتش، نمیآید در ضمن مجموع قرار بگیرد. لذا بیت المال هم طبیعتاً در زاویه فردی به این معنا نیست. بیت المال اگر به همه داده میشود، فرد را در ضمن مجموع میبیند. و لذا این یکی از توضیح هم دادیم توضیح کافی، بیت المال، یعنی در هیئت مجموعی شما یک طرف فرد را میبینید، آن فرد رابطهای که طرفی که رابطه با مردم دارد. این اختصاص به قدیم هم ندارد، یک ضرب المثل عربی هم هست که کل ما یعجبک، یعجبک، یعنی یعجبک، حالا تلفظ عربی، والبس ما یعجب الناس، یعنی میگوید غذا که میخورد به فکر خودت باش، چون غذا انسان را تقویت میکند، سرحال میآورد، نیرو میدهد به انسان دیگر، کاری نداشته باش کی راضی هست، کی راضی نیست، کی خوشش میآید، اما وقتی لباس میپوشی، نه مردم را در نظر بگیر، چون لباس انسان اگر در خانه تنها باشد که لباس نمیپوشد، حالا لباس هم نپوشد، نپوشد، لباس یک پدیده اجتماعی است، یک بخش از وجودشما در رابطه با مردم قرار میگیرد نه تمام وجود شما. غذابه تمام وجود شما ربط دارد، تمام سلولهای بدن شما باید تقویت بشوند. این ضرب المثل عربی نکتهاش همین است. غذا یک پدیده فردی، تو کار به کسی نداشته باش، تو مزاج خودت را در نظر بگیر، به قول قدیمیها سرد است گرم است، چیست، نمیدانم رطوبتی است، آن که نافع به خودت است، حالایک کسی آمد آقا این غذا را نخور، میگوید من برایم خوب است میخورم، کاری به دیگران نداشته باش، غذا را بخور، اما وقتی لباس میپوشی باید مراعات مردم را بکنی، چون لباس یک پدیده اجتماعی است.
لباس یک قسمتش اصلا در پدیدههای اجتماعی همیشه یک قسمت وجودی در پدیده اجتماعی قرار میگیرد. مثل همین صافی دیوار، این صافی دیوار فقط یک طرف آجر قرار میگیرد نه کل آجر. جنس آجر این فردی است، اما آن وقتی دیوار صاف میخواهد بشود فقط آن لبه آجر، آنجا را شما نگاه میکنید. لباس یک قسمت شما، بشره شما، پوست شما، بدن شما، نه تمام سلولهای بدن شما، اما در غذا تمام سلولها حساب میشود.
این سر نکته اساسی است که در مسائل اجتماعی یک طرف اگر ایشان یک فردی است فقیه است، ملا است، حیثیت، میگوید آقا پول بدهید من قضاوت بکنم، این قضاوت را از حالت اجتماعی درآورده حالت فردی کرده، جعل و اجرت روی این زاویه دیده میشود. اما اگر آمد بحث بیت المال شد، بیت المال انعکاس جهت مادی همان جهت اجتماعی است. یعنی بیت المال اصولا کارش این است. البته بیت المال از فرد ممکن است بگیرد، از منابع طبیعی ممکن است بگیرد، حالا عناصر تشکیل دهنده بیت المال چیست، آن بحث دیگری است. اما وقتی میخواهد تعامل بکند میآید جهات اجتماعی را تعامل میکند. لذا هم خیلی بحثهای خوبی در این جهت میشود. مثلا فقر در آن شرط است یا نه، نه در جهت اجتماعی فقر شرط نیست. در جهت اجتماعی فقط این مقدار این آقا میآید منصب را میگیرد و قضاوت میکند.
حالابه قول صاحب جواهر گفت مثلا شهادت جزو مقدمات قضاءاست، نوشتن بعد از قضاء است، در نوشتن میخواهد مثلا پرونده را بنویسد، میتواند اخذ اجرت بکند، در شهادت نه، اینها هم نیست، اینها در مسائل بیت المال اینها نیست، اصلا مطرح نیست. فقر مطرح نیست، در بیت المال فقر مطرح نیست.
سنیها آمدند گفت اگر اجرت باشد یک خصلتی دارد باید عمل معین باشد. بیت المال باشد لازم نیست عمل معین باشد. حرف بدی نیست، اجمالا حرف بدی نیست. به شما ماهی این قدر، ممکن است در ده ماه اصلا قضاوت نکند، اما در اجرت میگوید یک قضاوت میکنم این قدر میگیرم، در اجرت محدود است، مثلا میگوید این مطلبی که شما میگویید خیلی پیچیده است، دادگاهها هم الان این طور است مثل اینکه یک اختلاف مثلا صد میلیون تومان باشد یک مقدار میگیرند، ده میلیون تومان باشد یک مقدار، محاسبه میکنند طبق اینها. این با اجرت میسازد. با بیت المال نمیسازد. بیت المال باید شیء واحدی باشد، و از همه اینها بالاتر و مهمتر، عرض کردیم خواندیم از سنیها، اگر گفت شما بیایید اینجا قضاوت بکنید، ماهی این قدر به تو میدهیم غیر از، گفت نمیشود، باید بگویی مثلا پنج ماه اینقدر، اما بیت المال میشود.
این هم حرف بدی نیست، البته مگر اینکه ماهانهاش را به اعتبار اینکه ماه به ماه حساب بشود. و الا خب حرف بدی نیست. واز این بالاتر اگر مردم یک محله جمع بشوند گفتند آقا این مثل بیت المال ما به شما میدهیم، بیایید قضاوت کنید ماهی این قدر. این هم به نظر ما نمیشود. این نکته فنیاش این است که ولو بیت المال یک امر اعتباری است، لکن اعتباری است که قانون باید آن را اعتبار بکند.
عرض کردیم در امور اعتباری مکلف بما هو مکلف یا شهروند به عنوان اینکه یک شهروند است حق جعل ندارد. حق ندارد بگوید این مال مال من است، این مال بیت المال است. چنین چیزی نمیتواند انجام دهد. لذا بیت المال باید خود قانون آن را قرار دهد، اگر قانون قرار داد میشود بیت المال، نداد نمیشود، با جعل افراد نمیشود. افراد بیایند یک جا جمع بشوند بگویند آقا این بیت المال. این نمیشود.
البته در بعضی حوزههای ما هفت هشت ده نفر بیت المال دارند، خلاف قاعده شده، با استثنای از این موارد این نمیشود اصولا به عبارت اخری بیت المال چون انعکاس اجتماعی است، طبیعت بیت المال یک طبیعت صرف الوجودی است نه وجود ساری،
س: طبق فضای قانونی چون عقلا اعتبار میکنند چنین چیزی را
ج: نمیکنند باید قانون اعتبار بکند
س: معتبر 33:56
ج: عقلا اعتبار میکنند مراد قانون، عقلا مثلا در یک شهری بگویند ما خودمان بیت المال، این تا قانون مرکزی، فرض کنید الان در کشورهایی که جنبه فدرالی دارد یا اقالیم به قول ایرانیها این در کشورهای اتحادیه یا فدرالی این طور است، خود به حساب حکومت فدرال یک چیزی را معین میکند، این را باید اول مرکز تأیید بکند. یعنی مرکز باید در اختیار حکومت فدرالی یا محلی قرار بدهد که تو میتوانی جعل بکنی، و الا نمیتواند جعل بکند. طبیعتش این است، قانون این طور است.
یعنی قانون و جامعه و لذا عدهای از اهل سنت معتقدند که امام باید یکی باشد، نمیشود تعدد، ما هم که عقیدهمان همین است امام معصوم یکی است. این بحث در کلام آمده در فقه نیامده است. آیا تنعقد البیع الا اکثر من امام، چون این عملاً شد بین مسلمانان شد، از سالهای مثلا 300 ما سه تا خلیفه داشتیم، خلیفه عباسی در بغداد بود، خلیفه فاطمی یا شیعی یا سید به اصطلاح میگفت از اولاد جعفر اسماعیل هستیم، از اولاد امام صادق(ع) و از اولاد اسماعیل در مصر بود، و بنی امیه هم در اندلس بودند. سه تا خلیفه در دنیای اسلام رسما، همه هم مناطق واسعی داشتند. این در کلام آمد که آیا انعقاد بیعت، عدهای گفتند نمیشود، همان خلیفه اول خلیفه است، دومی حق ندارد ولو مردم با او بیعت کنند، حق ندارد.
ما هم چون امام را معصوم من قبل الله میدانیم دائما یکی میدانیم، برای دوم و سوم اصلا چون بیعت در آن تأثیر ندارد. آنها این بحث را دارند. لذا طبق این تصور طبیعتاً بیت المال باید به نحو صرف الوجود باشد.
صرف الوجود عرض کردیم اموری هستند که یک فرد واحد بیشتر ندارد، بعد دیگر فرد ندارد. خود امتثال هم صرف الوجود است، گفت آب بیاور، آب آوردیم، این شد امتثال، امتثال صرف، آب آوردن مکرر میشود، امتثال مکرر نمیشود. حالا شما دو مرتبه آب آوردید، خب بیاورید، سه مرتبه چهار مرتبه، دیگر امتثال مکرر نمیشود.
در بحث ولایت فقیه هم دارند مرحوم نائینی و دیگران که اگر یک فقیهی متصدی شد، فقیه دیگر حق ندارد بیاید مزاحم بشود. یک فقیهی مسجدی بود بیکاره بود، آمد یک فقیهی متصدی شد اداره مسجد، فقیه دیگر حق ندارد. درست است ایشان از راههایی رفته هر کدام، جواب ما این است که ولایت در تصور عقلایی صرف الوجود است، اصلا از قبیل وجود ساری نیست. از قبیل اکرم العلماء نیست، حتی از قبیل قلد المجتهد هم نیست، اصلا حالا بعضی گفتند تقلید هم از قبیل صرف الوجود است. ما یک صدق العادل داریم، صدق العادل از قبیل وجود ساری است، هر عادل هرچه گفت تصدیق میشود، این تصدیق عادل است، این تصدیق عادل، همه هم همان طور است. اما اگر تقلید گفت قلد المجتهد این دیگر صرف الوجود است، چون تقلید کردید تمام شد دیگر. مگر اجازه بدهند مجتهد دیگری را مثلا تبعیض، و الا صرف الوجود است، تقلید طبیعتش در همان مسئله واحده دو تا تقلید نمیشود. در مسائل دیگر میشود، در همان مسئله واحده نمیشود. بگوییم این مجتهد، گفت قلد المجتهد، این خیلی ظرافت دارد که قلد المجتهد یا و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات احادیثنا این از قبیل صرف الوجود است، این از قبیل صدق العادل نیست. صدق العادل از قبیل وجود ساری است، صد تا عادل هم بگویند شما تصدیق میکنید، حتی اگر معارض گفتند، صدق العادل هر دو را میگیرد، نهایت تعارض میکنند تساقط میکنند. بالاخره صدق العادل هر دو را میگیرد. هر جا عادل آمد و خبر داد صدق العادل میگیرد ولو به تعارض برسد.
اما قلد المجتهد به اصطلاح فانی جعلته حاکما، انی جعلته حاکما، صرف الوجود است. نمیشود هر کسی بگوید من حاکم هستم، بیت المال هم صرف الوجود است. هر کسی بگوید اهل یک محله جمع بشوند بگویند آقا ما جمع شدیم بیت المال درست کردیم، باز اهل آن محله جمع بشوند بگویند ما بیت المال درست کردیم، تو بیا اذان بگو، تو بیا نماز جماعت بخوان از بیت المال، این بیت المال نیست، این وهمی است، این وجود وهمی است، این واقعیت ندارد.
پس آن نکته اساسی این است که بیت المال یک: باید از 38:01 اعتبار بشود که قانون یا قانونگذار است، حاکم است. دو: اصولاً طبیعت بیت المال، طبیعت صرف الوجودی است قابل تکرر نیست. اصلا قابل اینکه هر کسی جمع بشود بگوید این اسمش بیت المال است این نمیشود. بیت المال باید یکی باشد.
مگر اینکه مقنن بیاید قبول بکند، بگوید یک بیت المال ایرانی داریم، یک بیت المال لبنانی داریم، یک بیت المال کل دنیای اسلام، خب ممکن است، این امکان دارد اشکال ندارد. باید قانون این کار را انجام بدهد.
این خلاصه بحثهایی بود که اینجا شد. خلاصه بحث به اینجا رسید که مشهور بین فقهاء سنی و شیعه در موارد مختلفش اخذ اجرت را با وجوب منافی میدانند، اخذ اجرت را با عبادت بودن منافی میدانند. عرض کردیم با عبادت بودن روشن نشد، میشود از قبیل داعی بر داعی تصویر کرد. با وجوب هم عرض کردیم مرحوم آقای اصفهانی هفت وجه ذکر کرد، وجوه را گفت، به لحاظ روح تشریع حق با ایشان است. انصافا ثابت نشد که وجوب یعنی لااقل در اسلام حالا جای دیگر حساب خودش را دارد، به لحاظ ادبیات قانونی، اما به لحاظ فضای قانونی قبول نکردیم، حق با مشهور است با فضای قانونی نمیسازد.
اوفوابالعقود موارد وجوب را نمیگیرد. همچنان که موارد حرمت را نمیگیرد که نائینی هم فرمود، حق با نائینی است تقریب ما با ایشان فرق میکند. همچنان که اوفوا بالعقود موارد حرمت را نمیگیرد موارد وجوب را هم نمیگیرد. این راجع به این.
ماند یک مقدار از موارد و مصادیق که ایشان مثال زد. خب مثل قضا، قضا هم اگر واجب باشد حکمش همان است، لا یجوز اخذ الاجره. شهادت هم همین طور است الی آخره هر چه که واجب است فرقی نمیکند. ماند مسئله تعلیم قرآن که متعرض نشدیم، مسئله یک عده از مستحبات مثل اذان، انصافا عرض کردیم با عبادیت مشکل ندارد، در مثل اذان چون روایت بود، روایتش هم ضعیف بود، لکن شواهد نقل کردیم، به هر حالا احتیاط وجوبی که قطعا هست، احتمال فتوا هست که در مثل اذان بالخصوص دلیلش قوی باشد. یا در مثل امامت جماعت به خاطر آن نص، نصی که وارد شده، و الا ما باشیم و مقتضای قاعده اشکال ندارد، در باب مستحبات تصویرش مشکل ندارد.
این راجع به این.
در اثناء بحثی راجع به واجبات نظامیه مرحوم شیخ کردند که مفصل وجوهی ذکر کردند. و عرض کردیم که این مطلب را هم مرحوم آقای اصفهانی در آن رساله مبارکهشان به عنوان واجب کفایی، متعرض اقسام واجب شدند عینی و کفایی. در آنجا هم واجب کفایی را طولانی صحبت کردند و هم اخذ اجرت را، متعرض این، ما این ها را نخواندیم؛ چون این واجب کفایی به این معنایی که اینها گفتند هنوز پیش ما تصدقش روشن نیست. معلوم نیست این معنا باشد باید یک جور دیگر توضیح داد. و بعد هم این چیزها مثل نانوایی و اینها، اینها واجب کفایی بودنش اینها هم روشن نیست، این واجبات نظامیه روشن نیست که اینها اصلا واجب کفایی باشند. اصل این مطلب روشن نیست.
حالا دیگر دیدیم اگر وارد این بحث بشویم خیلی طولانی میشود. این دو تا بحث یکی در اصول یکی هم جای دیگر انشاء الله فعلا بحث را به اینجا تمام میکنیم، میرویم در خاتمهای که ایشان دارند. چون اول مسئله خاتم بیع مصحف است انشاء الله آنجا کتابت المصحف، بیع المصحف، تعلیم مصحف، استشفاء مصحف، این شؤونی که راجع به مصحف ذکر شده، الان این نوارهای مصحف، آیا میشود اینها را فروخت یا نه، انشاء الله در آن مسئله.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین