معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه70) شنبه 1394/12/08

1395-1394، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

راجع به مسئله اخذ اجرت دیگر تقریباً امهات مطلب روشن شد. دیگر احتیاجی به تکرار ندارد. بعضی از مطالب را چون دیگر گفتیم محور بحث را کتاب مصباح الفقاهه مرحوم استاد قرار دادیم، اشاره بکنیم در حد مراجعه به آقایان در کتاب.

        بعد از آن عنوانی که دیروز متعرض شدیم و امروز هم تکمیلش می‌کنیم که در مکاسب هم آمده، بحث مستحب است. اخذ اجرت برمستحب و ایشان نقل کردند از این کتاب فقه المذاهب الاربعه، از سه تا مذهب، مالکی و شافعی و حنفی که، بله حنفی را اینجا نیاورده، جای دیگر آورده. اخذ اجرت بر مستحب اشکال ندارد. فقط حنابله، حنابله خیلی معروف هستند به اخذ…

بله، حنفیه را صفحه‌ای دیگری آورده از همان کتاب المذاهب الاربعه، و از علمای شیعه هم نقل شده که اشکال ندارد.

عرض کنم که بعد هم خود ایشان فرمودنداشکال ندارد و بعد هم یک مقداری صحبت کردندکه حقیقت نیابت درمستحبات چیست. که این بحث هم دیروز گذشت اشاره کردیم و امروز هم یک توضیحی راجع به آن عرض می‌کنیم.

اولاً من کرارا عرض کردم تا یک مدتی در میان حوزه‌های ما، البته الحمد لله الان که برداشته شد، این کتاب فقه المذاهب الاربعه که چاپ شد، مال عبدالرحمن جزیلی، تا مدتی در حوزه‌های ما یکی از راه‌های اطلاق بر فقه اهل سنت این کتاب بود الفقه المذاهب الاربعه، که الحمد لله فعلاً دیگر آن قدر به آن ارجاع نمی‌دهند.

عرض کردم این کتاب تقریباً آراء مالکی‌ها اجمالاً بعد از حک و اصلاح است، نه آراء مالک یعنی آراء فقهاء مشهورشان است، و لذا به لحاظ کشف از اقوال اهل سنت کتاب فوق العاده ضعیف است، فوق العاده نه این که کم، این کتاب قابل اعتماد نیست. حالا الحمدلله فعلاً برداشتند. ما که از همان سی چهل سال قبل می‌گفتیم به این کتاب اعتماد نکنید. فعلاً الحمد الله اعتماد به این کتاب کم شده، نمی‌دانم از حوزه‌های دیگر خبری ندارم. این نوشته‌هایی که من می‌بینم از این کتاب کم شده. این کتاب ارزش علمی ندارد. بیشتر برای اینکه فرض کنید مثلاً کسی فقه امام صادق(ع) را از کتاب فرض کنید توضیح المسائل آقای بروجردی مثلاً می‌گوید، این شبیه به آن است، یک چیزی شبه به آن است، بگوید فقه امام صادق(ع) این است. خیلی مثلاً همین جا هم خودش دارد در این صفحه 460 آقای خویی نقل فرمودند: عن الحنفیه لا یصح الاستیجار علی کل طاعة یختص به المسلم لکن المتأخرین منهم جوزوا اخذ الاجره، این متأخرین و متقدمین، این بیشتر این کتاب جمع و جور کردن آراء خود فقهاء مالکی بعد از مثلاً هزار سال، حک و اصطلاحش کردند کم و زیادش کردند و یک چیزی درآوردند. این خیلی ارزش علمی ندارد کاملاً ذهن را مشبه می‌کند و حکایت از واقع ندارد. از شوخی‌های بنده حکایت نفس متکلم بیشتر از شاید حکایت واقع است. علی ای حال این کتاب قابل اعتماد نیست. رأی را نمی‌شود نسبت داد. بله ممکن است عده‌ای ازمالکی‌ها معتقد باشند. مثل همین جا خود آقای خویی مثلاً یک کسی بیاید از مصباح الفقاهه رأی امام صادق(ع) و اهل بیت(ع) رامثلاً بگویند، ائمه اهل بیت(ع) رأیشان این است. این شبیه به آن است یک چیزی شبیه به این طور در واقع.

اما یک مطلبی را فقط از حنفی‌ها نقل کرده که اگر ما بخواهیم ترجمه بکنیم، مثلاً اگر از لسان دلیل آن مستحب و طاعت در بیاید که مباشرت شرط است و باید خودش هم انجام بدهد و کسی هم دخیل نباشد. حالا این حرف بدی هم نیست. حالا بعدا من عرض می‌کنم.

علی ای حال ایشان نوشته بین معروف شیعه و سنه همین است که جواز اخذ اجرت برمستحبات است. چون توضیحاتش داده شد دیگر، واجب یک نکته‌ای دارد، طاعت و عبادت بودن یک نکته‌ای دارد. در باب عبادت گفتیم منافی با اخذ اجرت نیست، لذا در باب مستحب نکته خاصی نیست که اخذ اجرت جلویش گرفته شود. لکن همین نکته‌ای که من الان عرض کردم آن این است که ممکن است ما از لسان دلیل این را در بیاوریم، انصافش این است، که ظاهر دلیل این است که این وقتی استحباب دارد که داعی خارجی نباشد، یعنی مثلاً به قول مرحوم آقای خویی و مرحوم آشیخ محمد حسین، از لسان دلیل استفاده مجانیت نشود. حالا ممکن است در لسان دلیل ذکر شده باشد و یا ظاهرش این طور است.

مثلاً انصافا انسان از روایات نماز شب این را احساس می‌کند که در آن مجانیت شرط است. آن آثار و فوایدی که در نماز شب است، کسی به آدم پول بدهد بگوید نماز شب بخوان، شاید فی نفسه مشکل خاصی از نظر علمی، از نظر قواعد علمی و اجتهادی نداشته باشد، اما انصافاً خلاف ظاهر ادله است.

عبارتی هم که الان از حنفی‌ها نقل کردم این حرفش بد نیست حالا با اینکه گفت: لا یصح الاستیجار و کل طاعة یختص به المسلم، این یختص به المسلم را حالا ایشان یختص نوشته، ما از آن درآوردیم مجانیت، انصافش وقتی آدم تأمل می‌کند در لسان ادله ظاهرش این طور است، یعنی ظاهرش این طور است که آن استحبابی که دارد، آن استحبابی است که مجانی انجام بدهد به عنوان امتثال امر الهی ولو استحبابی. ظاهرش این طور است. از نظر منفی مشکل ندارد برای اینکه بچه‌اش عادت بکند، می‌گوید من به تو پول می‌دهم هر نماز شب که خواندی مثلاً ده هزار تومان می‌دهم. از نظر فنی مشکل خاصی ندارد، می‌شود قبول کرد انصافاً، فنی یعنی همین اجتهادی که الان متعارف ما شده است. لکن با استظهار از ادله نمی‌سازد.

س:

ج: خب، خلاف ظواهر ادله است. ظاهرش این است که این مثل همان اذان که گفتیم که روایت دارد، ظاهرش این است که در اینها مجانیت خوابیده است.

س:

ج: بله، نکته دیگر این است که فرض کنید چون بنا بر مشهور که جایز است مستحب را از زنده نیابت بکند، ظاهرا نیابتش اشکالی ندارد. خوب دقت بکنید. مثلاً نیابت بکند از یک شخص زنده‌ای نماز شب از طرف او بخواند، یا زیارت از طرف او بخواند، یا قرآن از طرف او بخواند. این ظاهرش اشکال ندارد. نیابت، خوب دقت بکنید. در هر جایی قاعده گذاشتیم اگر نیابت، چون نیابت هم یک نوع تصرف است دیگر، توضیحش را دادیم، الان هم توضیح می‌دهیم، یک نوع اعتبار است. اگر نیابت درست شد طبق قاعده اولی اخذ اجرت اشکال ندارد چون عمل محترم است دیگر. اگر بنا شد نیابت در زیارت، نیابت در فرض کنید قرآن، نیابت در نماز شب از زنده نه مرده، نیابت از مرده در نماز شب، اصل نیابت، یک دفعه شما می‌گویید نیابت باطل است آن بحث دیگری است. اگر اصل نیابت درست شد، لذا راه درستش این طوری است.

س:

ج: شما نماز که می‌خوانید مال خودتان است. می‌خواهید برای او قرار دهید تصرف است دیگر.

س:

ج: اعتبار کردید دیگر.

س:

ج: چون شما انجام می‌دهید، مال خودتان است.

مثل اینکه خیلی شما، تصرف یعنی اعتبار یعنی تنزیل. مراد از تصرف یعنی این. مراد این است که هر عملی که شخص انجام می‌دهد مال خودش است. می‌گوید این عمل مال دیگری، خب این تصرف است دیگر. تصرف یعنی اعتبار کرده. تصرف مراد ما تصرف یعنی این.

طبق قاعده، و لذا عرض کردیم شما هر وقت که عملی انجام دادید، برای خودتان دیگر نیت نمی‌خواهد، بگویید نماز شب می‌خوانم از طرف خودم، این طرف از خودم که نیت نمی‌خواهد، چون امر واقعی است. این که می‌گویداز طرف فلان اعتباری است، آن نیت می‌خواهد.

لذا تا نیت هم نکرد برای خودش حساب می‌شود، برای کس دیگری حساب نمی‌شود. بدون اعتبار برای کسی حساب نمی‌شود.

مراد از نیت نه این نیت مصطلحی که هست، تصرف نه تصرف در ملک، نه مرادم شما می‌آیید در عمل خودتان اعتبار می‌کنید برای دیگری، این اعتبار است. توضیحاتش هم عرض کردیم، طبق قاعده هر نحوه اعتبار شما باطل است. شما حق اعتبار ندارید. عمل شما صادر شده مال شماست، حق ندارید برای کس دیگری قرار ندهید. لذا اگر هر عمل  اعتباری هر نحوه اعتباری از شما صادر شد باید امضاء بشود. تا قانون نیاید او را امضاء بکند ارزش ندارد. چون اینها اصل اولی قرار دادند. شهروند یا مکلف بما هو مکلف حق تشریع و اعتبار ندارد. تشریع و اعتبار باید از شارع صادر بشود. من بیده الاعتبار منحصر در شارع است. اگر شخص آمد اعتبار کرد، می‌شود اما با امضاء شارع. مثلاً اوفوا بالعقود معنایش همین است. شما اگر فرض کنید کتابی از کسی گرفتید، قیمتش پنج هزار تومان است، باید پنج هزار تومان به او بدهید. می‌گوید نه آقا من وقتی گرفتم نیت کردم مثلاً دو هزار تومان، خب نیت کردی چه ارزشی دارد، اعتبار کردی، اعتبار ارزش ندارد. بله، اگر باصاحب کتاب نشستید با همدیگر قرارداد بستید، دقت بکنید، گفتم این کتاب به دو هزار تومان، گفت بله، اگرقرارداد بستید، این بدلش می‌شود دو هزار تومان. لذا در مکاسب انشاء الله بیع، شیخ، همه جا تعبیر بدل حقیقی هست، بدل جعلی هست.

بدل حقیقی قیمت کتاب در خارج است. بدل جعلی اتفاقی است، قراردادی است که شما می‌بندید، معامله‌ای که می‌کنید، عقدی که می‌بندید. این را اصطلاحاً می‌گویند بدل جعلی.

این جعل، اعتبار، تصرف، تنزیل، اینها تمام به یک معناست. لذا هر چیزی را شما تلف کردید. می‌گویید آقا من وقتی این شیشه‌ها را شکاندم گرفتم بردم، قصد کردم این قدر، نه، قصد شما ارزش ندارد، من این طور اعتبار، ارزش ندارد. شارع امضاء نکرده اعتبار شما را، مگر اینکه به نحو عقد باشد. اگرقرارداد با طرف بستید بله، من این را امضاء کردم، اوفوا بالعقود امضاء کرده، اوفوا بالعقود، من این اعتبار را امضاء کردم، اما عقد نبستید، در نفس تو تنها اعتبار کردی این ارزش ندارد.

پس بنابراین حالا مباحث بیع فضولی هم بعدانشاء الله در محل خودش توضیحات بیشتری خواهیم داد.

پس بنابراین طبق این قاعده هر نحوه نیابت اعتبار است. عرض کردم اعتبار در این اصطلاح شامل عقود می‌شود، شامل عهود می‌شود، نذور می‌شود، شامل شروط می‌شود، اینها تمام اعتبارند. شامل نیابت می‌شود. اینها تمام اعتبار هستند، اعتبار فردی هم هستند. شامل همین که در نمازها داریم، عدول می‌شود. اینها تمام. این اعتبار فرض کنید من وارد مسجد شدم، شما نماز خواندید، من می‌خواهم بگویم اذان شما اذان من،خب این دلیل می‌خواهد. روایت آمد، بله، نیامد نه، این دلیل می‌خواهد.

شما دارید اذان می‌گویی، من هم به اذان شما اکتفاء بکنم، مثل اذان باشد، احتمال دارد، در حد احتمال هست، اما من اعتبار کردم. آن اذان دیگری است، به شما چه ربطی دارد، روایت آمد اشکال ندارد، خب روایت آمد اعتبار را امضاء کرد. دقت می‌کنید. این به طور کلی.

ما در فقه این را زیاد داریم. این یک مطلب.

نکته دوم: اگر این اعتبار صحیح شد و شارع امضاء کرد، چون عمل است، اصل اولی حرمت عمل مسلم است. می‌تواند پول بگیرد.

پس راهش این است. نیایند از راه پول، من می‌خواهم نماز شب را از میت بخوانم، این نماز شب باید قربة الی الله باشد، پول نمی‌شود. نه راه درستش این جوری است: بگوییم نیابت من از میت در نماز شب درست، حالا که شد درست، این عمل است، من می‌توانم در مقابل عمل خودم پول بگیرم. مگر اینجا مانع بیاید. روشن شد؟

اگر مانع نیامد، و لذا عرض کردیم در این عبادات استیجاری که الان کاملاً متعارف است، ما اصلاً روایت نداریم.

نماز عن المیت داریم، عن الوالدین داریم، اما پول در آن ندارد. عده‌ای هم عرض کردیم از معاصرین و غیرمعاصرین مخالفند. در بین اهل سنت که اصلش را هم مخالف دارند، اصل نماز عن المیت را. در میان خود ما عده‌ای گفتند نمازهای استیجاری درست نیست، چون اصلاً دلیل ندارد، راست هم می‌گویند، روایت نداریم اصلاً کلاً. روایتی در نماز استیجاری ما نداریم یا روزه استیجاری.

در حج داریم که به حساب به یک کسی پولش را بدهد برود حج، آن را داریم. اما در نماز و روزه ما عنوان پول دادن کسی روزه بگیرد و نماز بخواند، نداریم. فقهاء روی قاعده درستش کرده‌اند، گفتند اگر صوم عن المیت درست باشد، صلاة عن المیت درست باشد، اصل اولی چون حرمت عمل مسلمان است می‌تواند مطالبه پول بکند. از این راه آمدند، اطلاقات، یعنی روی قاعده حکم کردند. و الا اگر کسی باشد، همین که اینجا گفته حنابله گفتند این حنابله خیلی ملالغتی هستند، معروفند، می‌گویند احمد بن حنبل می‌گفت من خربزه نمی‌خورم چون روایت نداریم که پیغمبر(ص) چه جوری خربزه می‌خورده، تا طبق سنت پیغمبر، نقل می‌کنند، شاید هم دروغ باشد.

به هر حال اینها چون خیلی ملا لغتی هستند، قاعدتاً اینها، اینها قاعدتاً این طوری هستند. همین وهابی‌های فعلی هم حنابله هستند دیگر، می‌دانید از نظر تقسیم‌بندی جزء حنابله هستند. و این کارهایی که الان مثلاً شما در تاریخ نگاه کنید سالهای 200 و 300 الی ما شاءالله، صارة الحنابله بغداد از همین کارها می‌کردند، امر به معروف اینجوری، بزن و ، مثلاً زنی وضع حجابش خوب نبود، کتک بزن، اوضاع بغداد را به هم می‌ریختند برای همین امر به معروف و نهی از منکر. غرضم این است که ما در تاریخ داریم و این چیزی نیست که در زمان ما شده باشد.

علی ای حال از نظر فنی این است. آن وقت یک قاعده دیگر و آن این است که اگر ما اعتبار شد، خوب دقت بکنید، طبق قاعده الاسهل فالاسهل، الایسر فالایسر، چون اعتبار تنزیل است، مثلاً اگر گفتیم این تنزیل یک احتمال این است، یک احتمال این است، آن احتمال ایسر را حساب می‌کنند. بعد احتمال قوی‌تر بعد قوی‌تر، چون اعتبار خلاف قاعده است. و لذا ماعرض کردیم در یک عملی که از ما صادر می‌شود، نماز شب از میت می‌خوانم مثلاً من باب مثال، از پدرمان، از مادرمان، برادرمان، خواهرمان، عمویمان، این نماز شب، از یک برادر ایمانی می‌خوانیم، این نماز شب سه حیثیت اساسی، حیثیات دیگر هم دارد، سه حیثیت اساسی دارد که در اعتبار می‌شود لحاظ بکنید:

یک: تنزیل به لحاظ ثواب باشد.

دو: تنزیل اعتبار به لحاظ خود عمل باشد.

سه: تنزیل و اعتبار به لحاظ بدن باشد.

خب سه تا احتمال هست. احتمالات دیگر هم هست می‌دانید مقام احتمال.

اینی که آقایان در بحث احتمالی، در بحث اعتباری می‌گویند مقام ثبوتش چهار تا است، این درست نیست، مقام ثبوت خیلی واسع است، عدد ندارد در مقام ثبوت. چون احتمال ثبوت ندارد، اصلاً اعتبار ثبوت ندارد.

اینی که می‌گویند مقام ثبوت این است مقام اثبات این است، اینها مقام ثبوتی ندارد، مثل امور متاصله نیست که مقام ثبوت داشته باشد.

وعاء است، اعتبار است، اعتبارهای خیلی عجیب و غریب هم می‌شود کرد، مشکل ندارد، فقط مصحح اعتبار می‌خواهد. … بیده الاعتبار.

فرض کنید الان اعتبار می‌شود شما در آسمان دوم، همین طور نشستید، چه اشکال دارد؟ مشکل دارد؟ لکن در آسمان دوم اگر دارای اثر باشد، بله، حالا بگوییم من روی فرش نشستم، من را به عرش بردند. این اشکال در مقام اعتبار، حتی اگر اعتبار نیشقولی به قول آقایان، نیشقولی هم باشد مشکل ندارد، فقط باید اعتبار بشود، معتبر، آن معتبر را حساب بکنید، دوم منشأ اعتبار و مصحح اعتبار.

س:

ج: مصالح و مفاسد را معتقدیم، لکن مصالح و مفاسد در مقام وحی معلوم نیست فقط امور متاصل باشد. چون وحی مقام شهود دارد، غیب هم دارد. غیب یک عالم بسیار وسیع است، قابل قیاس با شهود نیست. ممکن است مصالح غیبی باشد که اصلاً به آن نرسیم. مشکل آنجاست.

س:

ج: می‌گویم چون غیب دارد ما خبر نداریم. آن چون غیب دارد.

ممکن است در یک مصالح شهودی معنا ندارد که بگویید شما در آسمان دوم، اما در مصالح غیبی صلاحیت داشته باشد. وبعد هم به ناحیه طولی‌اش هم مشکل دارد، چون هم دنیوی است هم برزخی است هم اخروی. آنی که متاصل است ما همین دنیا را می‌شناسیم، آن دو تا را نمی‌شناسیم.

علی ای حال این صحبت‌ها را سابقا جواب داده شده است.

برویم سر این مسئله. حالا اگر اعتبار شد، اعتبار هم تنزیل، اعتبار تصرف، یک نوع به اصطلاح دخل و تصرف وواقع را عوض کردن، قاعده‌اش این طور است به طور کلی، این اصلاً قواعد کلی در ذهنتان باشد. الایسر فالایسر، مثلاً قدر متیقن این است. بیشتر از این امکان دارد، اما نکته می‌خواهد.

لذا عرض کردیم این سه تا درجه که به طور طبیعی است:

یک: ثواب این نماز شب من برای فرض کنید عموی من باشد.

دو: من که دارم نماز شب می‌خوانم افعال من افعال عموی من باشد.

سه: این بدن من که الان زنده‌ام دارم نماز شب می‌خوانم تنزیل می‌کنم بدن عموی خودم.

هر سه احتمال دارد، هیچ مشکل خاصی ندارد. اعتبار، اعتبار است.

شارع هم ممکن است، شما ممکن است اعتبار بکنید تنزیل بکنید. اما صحبت سر این است که تنزیل و اعتبار هم خوب دقت بکنید، این که می‌گویند معقول نیست، نه معقولیت را برداریم، مقبولیت را به جای آن بگذاریم. این معقولیت را در اعتبارات، این معقولیت را در امور متأصل بکشیم. در اعتبارات مقبولیت مطرح است. خوب دقت می‌کنید؟

مثلاً بگوید آقا این نماز شب را می‌خوانید این بدن تو می‌شود بدن او، خب این اشکل ندارد، می‌شود اعتبار کرد، چه نکته خاصی دارد؟

اگر هیچ اثر نداشت، این مقبول نیست. نه اینکه بگوییم این مستحیل است، استحاله ندارد، مقبول نیست. ما در شؤون عقلایی می‌گوییم تو آمدی نکته گفتی، بدن من بدن میت، چه اثری بر آن بار کردی؟ اثرش این بود که این نماز شب ثوابش به او می‌رسد، خب این احتیاجی به بدن ندارد، چرا تنزیل بدن کردی؟

می‌خواهی بگویی ثوابش به او می‌رسد، شما با تنزیل ثواب هم انجام می‌دهید این کار را، اصلاً تنزیل عمل هم نمی‌خواهد بکنی، چه برسد به تنزیل بدن. اشکال ندارد می‌شود، نمی‌دانم روشن می‌شود مطلب من گاهی اوقات مثل اینکه مطلب من، امکان دارد تنزیل بدن بشود و شارع هم امضاء بکند، امکان دارد، اما مقبولیت ندارد، چون می‌گوید شما تنزیل کردید چه نکته‌ای بار کردید؟ می‌خواهم بگویم ثواب به آن طرف رسید، خب چه داعی دارد که بدنش بدن اوست. این ثوابی که نتیجه عمل است به او بر می‌گردد، آن جزای عمل، ثواب، حالا حقیقت اینها چیست آن بحث دیگری است.

س:

ج: نه چه اشکال دارد؟ شما هم می‌توانید اعتبار بکنید. به قول آن آقا می‌گفت، این که اگر مثلاً فرض کنید شما بدنش بود، فرض کنید برای عمه‌تان نماز می‌خوانید، چادر هم می‌پوشید در نماز، چادر مرحوم عمه‌تان،

یک نکته‌ای باید در آن بیاید.

اگر آمد گفت ثوابش به او می‌رسد، بعد من بدن تو بدن او، خب چه نکته‌ای دارد بدن تو را بدن او حساب کنم با تنزیل ثواب…

لذا عرض کردیم ما باشیم و در مستحبات همه این سه احتمال هست. لکن وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم مخصوصاً در بعضی روایات دارد که می‌گوید تو هم ثواب داری، لک اجرا، تو هم ثواب دارد. این که می‌گوید تو هم ثواب داری، معلوممی‌شود در عملش تصرف نکرده، تصرف و تنزیل در ثواب است. خوب دقت کنید. استظهار می‌کنیم نه در بدنش تنزیل کرده، نه در عملش تنزیل کرده، تنزیلی که شده در ثواب است.

س:

ج: البته در عروه یک چیز دیگری هم دارد، در منهاج مرحوم آقای خویی و دیگران، دیگر من وارد آن بحث نمی‌خواهم بشوم چون طولانی است، این لبّ مطلب را می‌گویم آقایان دیگر بعداً خودشان مراجعه کنند.

به ذهن این حقیر سروپا تقصیر این طور می‌رسد چون در بحث نیابت تنزیل است، تنزیل به طور طبیعی درجات دارد، وقتی که به ادله نگاه می‌کنیم ما در باب مستحبات لازم نمی‌دانیم که بدن هم بدن او باشد، حتی لازم نمی‌بیند عمل هم عمل او باشد.

س:

ج: واجب عینی برای چه کسی مثلاً؟

س:

ج: نه ترتب نیست دیگر، تنزیل است.

س:

ج: اعتبار است دیگر، اعطاء حد شیء لغیره، تنزیل و اعتبار، اعطاء حد شیء لغیره. اگر شما حد یک…

س:

ج: می‌گویم تنزیل بدن نکرده، اگر تنزیل بدن کرده می‌گفت آقا شما که می‌خواهی برای عمه‌ات نماز بخوانی، چادر هم بپوش، چه اشکالی دارد؟ مشکلی که ندارد که. تکلیفاً یعنی اعتباراً که، نشده، چون نشده پس تنزیل بدن نیست.

س:

ج: مثلاً دیگر، فرق نمی‌کند حالا

س:

ج: یعنی امکان دارد، عقلاء به این معنا، قبول دارم حرف شما را. و لذا ما استظهار می‌کنیم اما اینکه عمل من عمل این هم احتیاج ندارد. آنی که ما درمستحبات می‌فهمیم تنزیلش، عرض کردم تنزیل را اعطاء حد شیء لغیره بگیریم، خودتان را راحت بکنید. مراد ما از حد شیء در اینجا عمل من است، این لغیره برای غیر حسابش بکنید، عملی که مال من است برای غیر، این تنزیل می‌خواهد تصرف می‌خواهد.

قدر متیقنش در مثل مستحبات تنزیل ثواب است. این قدر متیقنش. آیا تنزیل عمل هست؟ بله، ممکن است، اما خلاف ظاهر است. خصوصاً وقتی می‌گوید و لک اجرا، اجر تو هم محفوظ است.

س:

ج: می‌سازد، دقت کنید، می‌سازد اما خلاف ظاهر است.

س:

ج: چون در روایت داریم که ثواب به آن داده می‌شود. نیابت را به این لحاظ آورده. اشکال ندارد نه ثواب و عقاب کلامی. ثواب و عقابی که به فقه مربوط می‌شود.

و اما در واجبات، خوب دقت بکنید. در واجبات چون نکته، نکته دیگری است، یعنی به تنها این که ثواب نماز ظهر به من می‌رسد کافی نیست، خوب دقت می‌کنید؟ من نماز ظهر را از یک برادر ایمانی من فوت شده، می‌خواهم بخوانم، به مجرد اینکه ثواب نماز ظهر به او برسد کافی نیست. هدف از نماز ظهر از طرف او مثل اینکه خودش دارد قضاء می‌کند، شاید مراد شما هم همین باشد، خودش دارد قضاء می‌کند. چطور خودش قضاء می‌کرد، خوب دقت بکنید. من وقتی می‌خواهم نماز ظهر بخوانم از طرف کسی، کأنما خودش قضاء کرده. یعنی کأنما نماز را انجام داده، یعنی این عمل صادر شده. در مثل واجبات دیگر نکته، نکته ثواب نیست، بالاتر از ثواب است. خوب دقت شد؟

در مستحبات لازم نیست بگویید این عمل، عمل اوست، همین ثواب به او برسد کافی است. چون این مقدار کافی است، شما همین مقدار تنزیل می‌کنید. این مقدار کافی است دیگر، نمی‌خواهد تنزیل بکنید. اما در واجبات شما دنبال ثواب نیستید، نمی‌خواهید بگویید به طرف فلان ثواب نماز ظهر، نمی‌خواهیم بگوییم به این میت ثواب نماز ظهر، می‌خواهیم بگوییم میت کأنما نماز ظهر را خوانده.

س:

ج: نه نیست، عمل است، فراغ ذمه است.

س:

ج: اسقاط ذمه است.

س:

ج: آهان بعدش می‌شود، رافعیت عقاب هم دارد ثواب هم دارد.

اما هدف چیست؟ هدف این است که شما بگویید فراغ ذمه شده. یعنی هدف این است که بگویی این نماز را انجام داده، خوب دقت بکنید، نماز را انجام داده. اگر هدف این بود این مناسب است با تنزیل عمل نه با تنزیل ثواب. البته تنزیل بدن هم ممکن است، اما تنزیل عمل کافی است. دیگر نیازی به تنزیل بدن نیست. نیاز به اعتبار بدن نیست.

در مثل واجبات شما می‌توانید تنزیل بدن هم بکنید. مشکلی ندارد که.

س:

ج: بله، دیگر، اگر روایت آمد بله، اگر روایت آمد.

ما عقلاء، عقلاء نمی‌گویند چون می‌گویند عمل مال توست، معنا ندارد که تو نماز بخوانی و او که در قبر است نماز ظهرش حساب بشود. این که در روایت آمده تصلی عنهما این عن که آمد، عن مجاوزه است، یعنی اگر تو نماز خواندی، از آنها صادر شده، خوب دقت بکنید. چون تجاوز معنایش این است دیگر مجاوزه این است دیگر، رمیت سهم عن القوس، این که می‌گوید تصلی عنهما، این که می‌آیید از طرف آنها دارید نماز می‌خوانید، یصلی عنهما، این معنایش مجاوزه است. معنای مجاوزه یعنی این عمل از آنها صادر شده. این معنایش چیست؟ معنایش این است که شارع اعتبار کرده عمل شما را عمل او. عمل او چه فایده‌ای داشت؟ فراغ ذمه. الان هم این عمل تو فراغ ذمه دارد. عقلاء همین طور که شما می‌فرمایید، و لذا عده‌ای از اهل سنت هم قبول نمی‌کنند دیگر، قبول نمی‌کنند، می‌گویند آن مرد فاسق بوده نماز نخوانده، من هر چه بخوانم چه فایده‌ای دارد؟ این جای آن را نمی‌گیرد.

لذا بعضی‌ها از علمای ما هم نسبت دادند که اصولاً نماز از میت، نماز ظهر می‌خوانیم فقط اهداء ثواب است، فراغ ذمه نیست.

همین که ایشان می‌فرمایند عقلاء، مراد از عقلاء قاعده این است که طرف که نماز نخواند، من که انجام می‌دهم، چطور می‌شود جای او را بگیرد. این طبق قاعده است. اما اگر آمدم تنزیل کردم.  سوال: گفتم آقا من نماز ظهر می‌خوانم مثل نماز او، کأنما او خوانده که فراغ ذمه، این چون تنزیل است این امضاء می‌خواهد، این امضاء شرعی می‌خواهد. اگر شارع آمد گفت بله، تصلی عنهما، تا گفت تصلی عنهما یعنی امضاء کرده است.

س:

ج: ملاکات چون غیب است، عالم غیب است. ملاکات را پیش نکشید، ما راه ما در ملاکات خطابات است، همیشه این راگفتیم، لاتعرف الملاکات الا بالخطابات. وقتی هم که عربی درس می‌گفتیم همیشه این را تکرار می‌کردیم. لا تعرف الملاکات الا بالخطابات. ما اگر خطاب را درست کردیم، ملاک هم در آن است، دنبال ملاک نروید، ما اگر در فقه دنبال ملاک رفتیم، اصلاً فقه را کلا باید عوض کنیم، اصول را هم کلا بایدعوض کنیم. اصول و فقه هر دو باید عوض بشود.

فعلاً ما زیربنای فکری‌مان این است که لاتعرف الملاکات الا بالخطابات، خطاب که آمد، ملاک هم دارد. چیست ملاکش؟ ما نمی‌دانیم. این که گفت تصلی عنهما، این صلاة تو از او واقع می‌شود. حالا ملاک جور در نمی‌آید، او نماز نخوانده، او فاسق است و فاجر، نماز نخوانده، من بخوانم چه … خب این را ما نمی‌فهمیم ملاکاتش را نمی‌فهمیم.

س:

ج: سازگاری‌اش در وقت موت است لذا وقتی زنده است نمی‌شود تنزیل کرد.

س:

ج: آن در روایت آمده پیرمردی که نتواند انجام دهد.

س:

ج: حالا پیغمبر و شارع این طور فرمودند، دست ما نیست که عجب روزگاری است. آن روایت که سنی‌ها هم قبولش دارند. ما که بنا نیست که برای پیغمبر(ص) وظیفه تعیین کنیم.

س:

ج: نه، ببینید عینی تا مادام که زنده است، شارع می‌آید یک لطفی می‌کند می‌گوید آقا تو هم انجام بده. یک دفعه شما می‌گویید، عرض کردم عده‌ای از اهل سنت هم قبول ندارند خب. آنها هم تمسک می‌کنند لا تزر وازرة وزر اخری، تصریح دارند به این مطلب. ان لیس للانسان الا ما سعی، تصریحشان این است. شما نماز خواندید، راست هم هست، نمازی که شما می‌خوانید مال شماست. این که خب قطعی است که، شما با تنزیل‌تان با تصرفتان که کاری نمی‌کنید، لذا اگر امضای شارع هم نبود باطل است، شما هر تنزیلی بکنید شارع امضاء نکند باطل است.

اصلاً خوب دقت بکنید. نمی‌خواهد شارع امضاء، همین که امضاء نیامد باطل است. خوب دقت بکنید. اصل اولی در کل تنزیل باطل است. هر کاری بخواهید شما تنزیل بکنید، خود عزل، عزل یک نوع تنزیل است دیگر. من الان سر سال خمسی‌ام شده، خمس خودم را هم درآوردم صد هزار تومان، نمی‌توانم بروم پیش فقیه، یک گوشه گذاشتم به عنوان خمس، این عزل، این هم تنزیل است.

اصلاً دایره تنزیل را شما یک دایره واسعی بگیرید. لذا فتوای فقهاء بر این است که اگر دو سال… نه تو باید دو مرتبه بدهی، چرا؟ چون دلیل نیامد. من عرض کردم که، خب تو کردی این کار را، این باید امضاء بشود. چه کسی گفت این پول خمس است الان؟ من به شما دویست هزار تومان مدیون هستم، این پول را برای شما گفتم این پول کنار باشد که بدهم به آقا مدیون ایشان هستم، بعد دزد برد، خب من هم دو مرتبه باید بدهم، چون عزل من دلیل می‌خواهد، من گفتم ذمه‌ای که به آقا مدیونم، به این دویست هزار تومان، این دلیل می‌خواهد. بله، اگر ایشان وکیل گذاشتند و گفتند فلانی وکیل من، من به وکیل ایشان دادم، بعد دزد برد من ضامن نیستم. این نکات فنی‌اش. یعنی تنزیل یک عرض عریضی دارد، خیال نکنید تنزیل فقط در نیابت است. یک عرض عریضی دارد.

مثلاً گفتند اصل اولی در عزل، عزل درست نیست. در زکات فطره عزل داریم، حالا بعضی‌ها هم به کل ذات. در خمس عزل نداریم، در دین مردم عزل نداریم، در کفاره ما عزل نداریم. شما رفتید حج برگشتید کفاره تظلیل بوده، یک گوسفند کنار گذاشتید که این را به عنوان کفاره تظلیل نیت هم کردید، حمد و قل هو الله آن را هم خواندید، به عنوان کفاره تظلیل کنار گذاشتید، شب آمد دزد برد، خب دو مرتبه باید بدهید، عزل شما که تأثیر نمی‌کند که. شما کنار بگذارید که تأثیر نمی‌کند.

عرض کردم من چند دفعه در بحث‌ها این را می‌آورم، چون یکی از بحث‌های اساسی در فقه است این بحث. ما ابواب مختلف به اشکال مختلف داریم. نکته‌اش هم یکی است. هر چه شما به عنوان مکلف قرار دادید این ثابت نیست مگر در جایی که شارع امضاء بکند.

اگر امضاء کرد درست است. زکات فطره دلیل آمد امضاء کرد گفت عزل کردم، فرمود اشکال ندارد. تلف شد خب… اینجا عزل را اجازه داده، عزل اگر اجازه داده نشود اصل خلافش است. اصل عدم عزل است. هیچ تأثیر نمی‌کند. من پول شما را کنار گذاشتم بعد دزد برد، خب من ضامن هستم به شما. می‌گویید کنار گذاشتم، خب کنار بگذارید، من که نگفتم به تو، بله، اگر به این آقا گفت بله این پول را کنار بگذارید، یک اشکافی داریددر خانه در آنجا بگذارید من قبول دارم، گذاشتم آنجا دزد برد، من دیگر ضامن نیستم، چون گذاشتن آنجا به امر مالک بود اشکال ندارد.

یا به امر شارع. اگر جایی هم شارع مثل همین عزل از زکات فطره، شارع امر کرد اشکال ندارد.

یا باید اذن شارعی باشد یا اذن مالکی باشد و الا نمی‌شود. دقت بکنید. این قواعد کلی.

پس بنابراین لذا ما هم عرض کردیم حالا من بخواهم عبارات عروه و عبارات منهاج و اینها را بخوانم طول می‌کشد.

به ذهن ما تحلیل مطلب این است: در واجبات ظاهر اعتبار ادله اعتبار، تنزیل عمل است. در مستحبات تنزیل ثواب است.

لذا اگر شما نماز ظهر برای مرحوم مثلاً یک برادر ایمانی می‌خوانید، برای خودتان دیگر نمی‌توانید حساب کنید، چون عمل مال شما نیست دیگر، عمل شده مال آن آقا، آن عمل شد برای آن آقا. اما در باب ثواب، ثواب به شما هم داده می‌شود چون عمل مال شماست. عمل مال شماست. شما عمل را برای دیگری قرار ندهید، ثوابش مال دیگری شد. خوب دقت بکنید بگویید اگر بگویید نه من اگر گفتم نماز شب من برای دیگری، اینها یک نکته فنی چهارم، سوم است که اینجا با این جعل‌های شما حکم واقعی عوض نمی‌شود یعنی وقتی که ما از ادله استظهار کردیم، شما آمدی گفتی نه من می‌خواهم اصلاً این نماز شبم را برای او قرار دهم، عملم را برای او قرار دهم. شما ممکن است نیت بکنید اما به طور طبیعی، طبیعی یعنی طبیعی قانونی، این می‌رود روی تنزیل ثواب.

حتی اگر آمدی گفتی من نماز شبم را به عنوان عمل برای مثلاً برادر ایمانی‌ام قرار می‌دهم، باز هم ثوابش به تو می‌رسد. آن واقع اعتبار قانونی‌اش است. در واقع اعتبار قانونی‌اش هر چه بخواهی نیت بکنید باز هم بر می‌گردد به تنزیل ثواب. پس در باب مستحبات، نیابت درست است، معروف بینشان از احیاء و اموات، در عمل مستحبی، در واجبات از احیاء نمی‌شود از اموات می‌شود الا حج از احیاء به یک شرایطی می‌شود. اگر نیابت درست شد شما اخذ اجرت می‌توانید بکنید.

اخذ اجرت برای قرائت قرآن، اخذ اجرت برای زیارت حرم، اخذ اجرت برای نماز چه برای زنده یا مرده اشکال ندارد. طبق قاعده اشکال ندارد. اما استحباب نفسی خودش، ظاهر عبارت آقای خویی و مرحوم شیخ این است که من همچین ذوق خودم حالا دیگر نصی که ندارد که استظهار شخصی است، از ادله نماز شب این طور فهمیدم آن مقاماتی که برای نماز شب هست، علیک بصلاة اللیل، سفارش رسول الله(ص) به امیر المومنین(ع) ظاهرش مجانیت است، مال خودش باشد. کسی به او پول بدهد ظاهرش انصراف است، به ذهن من این طور می‌رسد. حالا غیر از اذان، اذان که صحبتش شد، به ذهن من این طور می‌آید. بله، نماز شب از میت می‌تواند پول بگیرد، آن مشکلی ندارد یا از حی یا زیارت از حی، آن مشکل ندارد، با اینکه نص هم نداریم، در آنها ما نص نداریم. آن اشکال ندارد.

بله، ما یک نصی در خصوص قرآن داریم که می‌گوید رفتم آنجا برایش سوره حمد خواندم پول گرفتم، مثل دعا کردن، و این خوب شد، مریض شما خوب شد، بعد هم به ما یک چیزی دادند، می‌فرمایند اشکال ندارد. این بحث دیگری است. بحث ما الان در نیابت است.

این بحث دیگر ایشان. بحث بعدی که مرحوم شیخ دارند، که این بحث بحث فقهی است، در بحث فقه آمده لکن در اینجا هم آقایان به مناسبتی آوردند. اگر کسی اجیر شد یا حالا غیر اجیر نیابت انجام داد، یعنی یک مرحله‌ای از طواف را برای دیگری انجام داد، می‌شود برای خودش حساب بکند یا نه؟ چون می‌دانیم طواف و سعی و رمی، این سه چیز، خصلتشان این است که سه مرتبه طولی دارند. یطوف، یطاف به، یطاف عنه، این طوری است، مراتب طولی‌اش این طوری است.

یعنی در درجه اول خودش طواف بکند، نتوانست کسی به دوش بکشد و طوافش بدهد یطاف به، در درجه سوم، یطاف عنه، اصلاً نمی‌تواند حرکت بکند به هیچ وجه نائب بفرستد، یا اصلاً برگشته طواف نساء یادش رفته برگشته، امکان ندارد برگرد حج، نائب بفرستد یطاف عنه.

رمی هم همین طور است. سعی هم همین طور است. یسعی، یسعی به، یسعی عن، یرمی، یرمی به، یرمی عنه، این سه درجه دارند. هر کدامشان سه درجه دارند. یرمی به، و یسعی به.

بحث در اینجا است. در آنجایی که مثلاً یسعی به، این آقا را در حالا ویلچر می‌گذارند، سابقاً مثل گهواره‌ها بود، به حساب ننو به قول عرب‌ها، در آن می‌گذاشتند طواف می‌دادند. این دارد یک کسی را گذاشته روی دوش خودش دارد طواف می‌دهد در عین حال هم می‌خواهد طواف خودش حساب کند. خوب دقت کنید. یک دفع یطاف عنه، چون در واجبات تنزیل عمل است برای خودش دیگر نمی‌تواند حساب کند.

س:

ج: دستش را بگیرد سنگ رویش بگذارد بزند، خودش نمی‌تواند، اما می‌تواند روی دستش بگذارد بزند. این یرمی به یعنی این، نه اینکه او را پرتش کند، خودش را پرت کند. شما خیال کردید یرمی به بگیریدش پرتش کنید به…

نه می‌تواند سنگ را دستش بگیرد، نیرو ندارد، می‌گویند بگیرد پرت کند. مثل تیمم دیگر، تیمم به، مثل یتضوء به.

دقت فرمودید؟

حالا سوال این است: اگر یطاف عنه بود شما نیابت گرفتید قاعدتاً چون الان تحقیقش کردیم دیگر. چون در واجبات تنزیل، تنزیل عمل است، عمل برای دو نفر نمی‌شود. اگر تنزیل ثواب باشد، ثواب برای دو نفر می‌شود. اما در تنزیل عمل برای دو نفر نمی‌شود. پس اگر در یطاف عنه شد برای خودش نمی‌شود. می‌گوید من طواف از طرف پدرم انجام می‌دهم، خب نمی‌شود برای خودش حساب بکند، مگر طواف استحبابی. چون در طواف استحبابی ثواب است. ثواب به خودش هم می‌رسد به او هم می‌رسد. الان توضیح داده شد.

کلام در یطاف به است. طرف را برداشته روی دوشش دارد طواف می‌دهد، خودش هم نیت طواف بکند، دقت کنید، کلام در یطاف به است. این مسئله را مرحوم شیخ مطرح کردند، مرحوم استاد هم اینجا آوردند، اقوال هم آوردند.

چون این مسئله دارای روایت است. البته ایشان روایت را آخر آوردند در بحث‌شان. ما به عکس ایشان روایت را اول می‌آوریم. الان متعرض روایت می‌شویم فردا انشاء الله نتیجه نهایی مسئله.

در این مسئله ما در حقیقت یک روایت داریم ولو ایشان پنج تایش کرده است، یک روایت داریم. و یک روایت دیگر هم داریم که در این باب آوردند. اما در حقیقت مال این باب نیست.

این روایت را در کتاب وسائل هم بابی قرار داده، چون جامع الاحادیث از دعائم هم نقل کرده، من از جامع الاحادیث نقل می‌کنم.

بله، در عنوانی که اینجا دارد صفحه 551 از این چاپ جدیدی که من دارم، جلد 13، صفحه 551 در باب طواف، باب 33. ببینید اینجا دارد من حمل انسان فطاف به او سعی به، خوب دقت کردید؟ اجزأ عنهما، این به نه عنه، یک روایتی که داریم اینجا، من کمی توضیحات روایتی‌اش هم بدهم برای اینکه روشن بشود. حدیث اولی که ما داریم از تهذیب نقل کرده، موسی بن قاسم بجلی، موسی بن قاسم بن معاویة بن وهب، و از اجلای اصحاب است. خیلی فوق العاده جلیل القدر است. ایشان هم یک دوره کتب فقهی داشته، حالا کمی توضیحاتشان توضیحات حدیثی همیشه کم است، چون الان معلوم نیست به این زودی‌ها، نمی‌خواهم توضیح کلی بدهم همین طور اجمالی ایشان یک دوره کتاب فقهی داشته است. عرض کردم در زمان ما رسم نبود که مثلاً بگوییم یک دوره مثلاً چهل تا کتاب در باب، کتاب مثل شرایع داریم در فقه، آن زمان اصطلاحشان این بود، چون حسین بن سعید تقریباً دوره فقهی در سی کتاب نوشته بود، وقتی می‌خواستند بگویند یک کسی دوره فقه دارد می‌گفتند له کتب الثلاثین. این کتب الثلاثین رمز دوره بود. موسی بن قاسم مرد بسیار بزرگوار و جلیل القدری است که دوره فقهی هم دارد. تعجب این است که کتابش در اختیار اصحاب ما نبوده. این هم خیلی برای ما تعجب آور است و نفهمیدیم چرا.

به هر حال لکن خصوص کتاب الحج ایشان در اختیار شیخ بوده است.

کتاب الحج ایشان، از کتب ایشان کتاب الحج‌شان در اختیار شیخ بوده است و کلینی هم از او نقل نمی‌کند، صدوق هم ندارد. منحصر به شیخ طوسی است. اگر روایتی دیدید که اولش موسی بن قاسم بود، عادتاً بدانید که دیگر تهذیب و استبصار است، عادتاً تهذیب است، جای دیگری وجود ندارد، منحصر در تهذیب است. کلینی، بله بعضی روایات داریم موسی بن قاسم عن علی بن جعفر، کتابش نیست، علی بن جعفر است، بله آن در کلینی هم هست.

س:

ج: نمی‌دانم، چرایش را نمی‌دانم. مگر اینکه روح اینها را احضار کنیم وسوال کنیم.

و الا در جلالت شأن موسی بن قاسم بحثی نیست. البته همین کتاب حجش هم فوایدی دارد. دیگر اگر بخواهیم طول بکشیم، چون معلوم نیست به این ما، لذا این را گفتیم اینجا بگوییم که اگر در حج، چون آقایان دیگر متنبه نشدند، چون بحث‌های فهرستی ندارند متنبه نشدند.

مثلاً گهگاهی ایشان معروف‌ترین کتاب حج آن زمان، اصلاً بین شیعه فوق العاده معروف بوده است، و عرض کردم الان هم ما می‌توانیم آن کتاب را از لابلای کتاب کافی و بقیه کتب در بیاوریم، یک مناسک می‌شود، از بس این کتاب تأثیرگذار بوده است. کتاب الحج معاویة بن عمار.

یکی از عجایب این است که گاهی موسی بن قاسم از همان کتاب نقل می‌کند. کلینی از کتاب دیگر نسخه‌ای دیگر نقل می‌کند با هم اختلاف دارند. این را فقط برای همین جهت گفتم. توضیحش انشاء الله جای دیگر، حالا جایش اینجا نیست.

چون یک نکاتی است که در بحث حج متعرض نشدند من اشاره‌ای کردم.

موسی بن قاسم که آمد دیگر قاعدتاً مرحوم شیخ طوسی است. و عجب این است که شیخ بقیه کتبش را هم ندارد. خیلی عجیب است. فقط حج از ایشان نقل می‌کند. ایشان دارد کتب دیگر هم دارد. این موسی بن قاسم به نظرم شاید تعبیر کتب ثلاثین دارد و یا مثلاً کتاب‌ها را اسم برده.

عن محمد بن هیثم تمیمی عن ابیه، خیلی کثیر الروایة نیست. خود پسر از پدر بیشتر روایت دارد. اما هر دو را نجاشی توثیق کرده است. هم محمد را و هم پدرش را.

دیگر وقت تمام شد. آقایان را اذیت نکنیم. انشاء الله توضیح مطلب برای فردا.

س:

ج: نجاشی گفته این را.

س:

ج: شیخ چه دارد؟

س:

ج: حالا کتب ثلاثین تعبیر نکردند.

س:

ج: شیخ است پس، می‌گویم یکی، به ذهنم بود، حالا خیلی به حافظه‌ام اعتماد نمی‌کنم نقل نکردم. به ذهنم بود که این هم کتب ثلاثین دارد. پس شیخ گفته بود، نجاشی نگفته است.

له ثلاثون کتاب ککتب حسین بن سعید، اصلاً آن زمان رسم بود، می‌خواستند بگویند دوره فقه دارد، می‌گفتند کتب ثلاثین، کتب ثلاثین رمز دوره فقه است. لکن از کتاب‌هایش فقط همین حج به ما رسیده است، نمی‌فهمم چرا، آن هم شیخ منحصراً. این را هم متوجه نشدیم چرا. و بزرگوار هم هست، فوق العاده بزرگوار، جدش هم فوق العاده است، معاویة بن وهب فوق العاده بزرگوار است. موسی بن قاسم معاویة بن وهب.

س:

ج: بله آقا،

س:

ج: چرا، نخواندید اعتبارش را؟

ثقة عین به نظرم حتی دارد. عبارت نجاشی را بیاورید.

س:

ج: بله، توثیق حسابی دارد، عرض کردم خیلی فوق العاده است. ما هم نمی‌فهمیم چرا.

س:

ج: این قدر … الحدیث نیست. من آن مقداری که رسیدیم مقابله کردیم خیلی حرف نجاشی را قبول نداریم.

نسخه‌اش اختلاف دارد. این خیلی عجیب است. چون ممکن است به این زودی‌ها بحث حج را نبینیم امروز این نکته را عرض کردم.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD285KBدانلود
PDF163KBدانلود
MP313MBدانلود
برچسب ها: 1394-1395خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه69) چهارشنبه 1394/11/28
بعدی خارج فقه (جلسه71) یکشنبه 1394/12/09

اصول فقه

فقه

حدیث