معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه68) سه‌شنبه 1394/11/27

1395-1394، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

به مناسبت بحث اخذ اجرت بر واجبات هم شیخ فرموده هم دیگران، هم شیخ در اینجا هم در کتابشان در قضاء صلاة و دیگران، متعرض بحث حقیقت نیابت در عبادات شدند.

مخصوصا این مسئله نماز میت و اینها که نماز می‌خوانند از طرف او، آیا این تصویر می‌شود یا نه؟ چون در نماز قصد قربت معتبر است و اخذ اجرت اینجا منافی با قصدقربت است.

می‌شود اجاره بدهد خودش برای عبادات، چون در عبادات قصد قربت معتبر است و با مسئله طرح پول آن حالت قربت از بین می‌رود. این ظاهر مطلب.

عرض کردیم البته خب چون طولانی صحبت کردم، من یک مقداری می‌خوانم، بعد صحبت خودمان را عرض می‌کنم.

این مطلب را چون در کلمات شیخ قدس الله نفسه آمده و قبلش هم آمده، و اصحاب ما، این اصحاب متأخر ما این مسئله را از این زاویه که اجرت بر عبادات معقول است یا نه؟ من جمله همین نماز میتی که متعارف است، این را مطرح کردند. و سعی کردند توجیهاتی برای این انجام بدهند.

در این علمای متأخر ما مرحوم آقای اصفهانی خیلی مفصل این را نوشتند. یک مدتی هم امروز گفت که شبیه استخاره‌مند که حالا متن ایشان را بخوانم یا متن آقای خویی را بخوانم؟ آقای خویی تلخیصش کرده‌اند خدا رحمتشان کند راحت کردند ما را، و الا مرحوم آشیخ محمد حسین خیلی مفصل حدودا 4 صفحه نوشته 4 صفحه و نیم، از صفحه 222 ایشان نوشته تا آخر رساله اخذ اجرت بر واجبات که تقریباً اوایل صفحه 227 تمام می‌شود. یعنی حدود چهار صفحه و نیم ایشان راجع به این مطلب، خیلی هم مفصل وارد بحث شدند که چون دیدیم خیلی به ذهن ما به آن تقریبی که ما داریم محصلی ندارد، برای آشنایی‌اش اجمالاً همین عبارت مرحوم آقای خویی را فعلاً بخوانم کافی است. البته یک جایی یک چهار پنج سطری ایشان از  همان عبارات مرحوم استادشان نقل کردند. عین عبارات ایشان را آوردند.

عرض کنم این مسئله من توضیحاتش را عرض کردم این در صدر اسلام مطرح بوده، از اول مطرح بوده بین فقهای عامه و خاصه. لکن نه به عنوان اخذ اجرت، الان در زمان ما روی بحث اخذ اجرت است. آن جا که مطرح بوده اصل خود عمل مطرح بوده. اصلاً شما مثلاً نماز بخوان از طرف میت، این ثوابش به میت می‌رسد یا نه؟ شبهه معروفش هم لا تزر وازرة وزر اخری، اگر کسی گناه کرد کس دیگری بخواهد نماز بخواند چه فایده‌ای برای او دارد. لذا این مسئله از اول محل کلام بوده، والا در روایات ما، در روایات ما هم آمده این مسئله، اما در روایات ما بحث اخذ اجرت نیامده، در روایات ما دارد ما لکم لا تبرون والدیکم حیین او میتین، چه زنده و چه مرده برّ والدین بکنید. حضرت سوال کردند که آقا زنده که فهمیدیم حالا مرده چطور برّ والدین بشود؟ قال تصوم عنهما و تصلی عنهما و تصوم عنهما وصدق عنهما، روزه بگیرند از طرف والدین چون که مرده‌اند این هم یک نوع برّ است.

و تمسک بیشتر دردنیای اسلام با قطع نظر از این روایتی که ما در دنیای شیعه خواندیم، بیشتر روی مسئله اذا مات ابن ادم ان قطع عمله یا عمله مثل این که یک نسخه منیة المرید شهید دارد عمله، لکن بقیه نسخ عمله، یا یک نسخه از مجمع البیان طبرسی هم نقل کرده، ان قطع عمله الا من ثلاث، ولد صالح یدعو له، صدقة جاریه و آن یکی دیگر، ورقة علم ینتفعه. پس معلوم می‌شود، ولد صالح یدعو له و یستغفر له، اگر کاری را بچه انجام داد، به پدر در حالت برزخ می‌رسد. عمده‌ای که بین اهل سنت رویش مانور داده شده، دیگر چون نمی‌خواهم واردآن بحث بشوم در نیابت از میت، عمده‌اش این است، یعنی عمده‌اش کسانی که گفتند نمی‌شود لا تزرو وازرة وزر اخری، آن کسانی هم که گفتند می‌شود این مضافاً به حدیث حج. حدیث حج خیلی معروف است که قالت له امرأة عرض کردم این قصه خیلی مفصلی است، چند تا حکم در همین قصه است که حالا واردش نمی‌شویم. اهل سنت مثل صحیح بخاری و دیگران دارند، مقداری از آن پیش ما آمده، پیش اهل سنت بیشتر آمده و تکه تکه شده، اگر جمع بکنند خودش شاید یک شبه کتابی بشود. خیلی تکه تکه شده دیگر من نمی‌خواهم الان جمعش را بگویم.

زنی بوده از خصعم، از خصعمیه، حتی بچه‌ای هم همراهش داشته حدود یک ساله برای حج. رفعت الیه صبیاً فقالت یا رسول الله الهذا حج قال نعم و لک اجرا، یکی از احکام این است که در خصوص حج فتوای اصحاب هم فعلاً بر همین است، تنها عبادتی که از غیر ممیز صحیح است حج است. هیچ عبادتی نداریم، صوم، مثلاً بچه کوچک را شما به او غذا ندهید مثلاً به عنوان روزه، هیچ استحباب ندارد. تنها عبادتی که از غیر ممیز مستحب است، حج است. و لذا عرض کردیم مرحوم آقای خویی مبنایشان این است که حج واجب با مستحب ماهیتش فرق می‌کند. چون نمی‌شود از غیر ممیز، اینجا ما عبادتی نداریم. و عرض کردیم عده‌ای اعتقادشان این است که نه در حج مستحب هم، مستحب بزرگ و با بچه غیر ممیز فرق می‌کند. دو تا ماهیت هستند، دو تا ماهیت حج است. درست هم هست، باید ماهیتش فرق بکند. دیگر وارد بحث حج نمی‌شویم.

بعد از جمله احکامی که در اینجا هست یا رسول الله ان ابی ادرکته فریضة الحج و هو شیخ کبیر لا یستطیع … راحلة، فقال رسول الله ارأیتی به صیغه مخاطب مونث، ارأیتی لو کان علی ابیک دین اکنت قاضیته دین؟ قالت نعم، قال فدین الله احق عن یقضی. از این روایت در می‌آید که حج هم به عنوان دین است. ازاین روایت در می‌آید این مطلب.

پس بنابراین مجموعه شواهد را دو طرف اقامه کردند. آن بحثی که الان با دنیای اهل سنت ما داریم بحث سر صحت و فساد است. یک بحثی باز بین خود علمای ما مطرح شده اخذ اجرت، اضافه بر آن، روشن شد؟ محور بحث اول. این محور بحث را ما با سنی‌ها با هم نداریم، اصلاً در این بحث وارد نشدند.

کما اینکه من همیشه عرض می‌کردم خدمتتون، ما غیر از اینکه باید در مسائل فقهی مثلاً در مسائلی که مطرح، مخصوصا مکاسب، مطرح می‌کنیم در دنیای شیعه، آن قسمت‌هایی هم که در دنیای سنی‌ها داریم مطرح کنیم که روشن بشود ما کجاییم و آنها کجا، و عرض کردیم اضافه بر او قسمت‌هایی هم با دنیای آزاد داریم، با همین قوانین اروپا آمریکا، کشورهای آزاد هم قوانینی در مکاسب و بیع و خرید و فروش واینها دارند. آنها هم جایگاهش روشن بشود. همین یک جایگاهی باز ما با آنها داریم و این طور نیست که فقط با سنی‌ها داشته باشیم.

لذا همیشه در مباحث این سه نکته را در ذهنتان باشد. این مبحثی که ما الان داریم اخذ اجرت بر عبادات، حقیقت نیابت، این اصلاً با دنیای غرب مطرح نیست، چون آنها عبادات ندارند. این بحث فقط مال دنیای اسلام است. دردنیای اسلام هم آنی که مطرح است اصل خود نیابت است. اصل خود تنزیل است که من از طرف مرده نماز بخوانم، روشن شد؟ اصلاً بحث اجرت نیست.

در شیعه چرا، بحث اجرت است. الان هم یکی از راه‌های زندگی و اسباب معیشت شده، نستجیر بالله. یکی از راهها این شده. روایت هم ندارد. یعنی آن که بحث را معقد کرده، آن نکته‌اش این است. یعنی از اول قبل از این که وارد بحث بشود آنی که معقد کرده که بگوید آقا من پول دادم برای من از طرف پدرم نماز بخوان، چنین چیزی ما نداریم. در حج داریم، چون حج عرض کردیم یک نکات خاص خودش را دارد. حج این قدر شبهه‌اش قوی است که این احتمال دارد که اگر کسی مستطیع شد و نرفت حتی آن مالی که با آن حج می‌روند، آن هم تعلق تکلیف گرفته. مثلاً زاد و راحله، راحله که حالا حیوان است، زاد، مثلاً در آن زمان باید پانصد درهم بگذارند کنار، اصلاً این شخص که مرد حج نرفت، این پانصد درهم برای حج باید برود کنار خود به خود و در راه حج هم باید صرف بشود. و اگر نائب هم گرفتید بلانسبت فرض کنید بلانسبت نائب در راه فوت کرد، یک نائب دیگر بگیریم بقیه پول را بگیرد ببرد حج، اصلاً در حج یک خصلت دیگری دارد، حالا من نمی‌خواهم وارد بحث‌ حج بشوم.

حتی آن شتر یا بلیط هواپیما، بلیط هواپیما گرفتیم که این آقا برود، قبل از اینکه به فرودگاه برسد، این خود بلیط هواپیما را باید بدهیم یک کسی دیگر حج برود. یعنی این حج یک ارتباط بالاتر ازمتعارف است. این در نماز ما نداریم، دقت می‌کنید؟ در روزه نداریم، اشتباه نشود. در بعضی از روایات ما دارد که حتی آن زاد و راحله، اگر نائب هم مرد باید صرف در حج بشود. خوب دقت کردید؟ اگر یادتان باشد اخیراً ما یک بحثی در باب صیغه و حدود دلالت صیغه مطرح کردیم، یکی از بحث‌هایی هم که آنجا اشاره کردیم همین ارتباط امر با مال در خارج بود. این خیلی مسئله مهمی است. مثلاً اگر کسی رفته حج ارتکاب کرد مثلاً تضلیل را که باید یک کفاره بدهد، باید یک گوسفند بکشد، در خانه‌اش هم گوسفند دارد، حالا فرض کنید من باب مثال، آیا این گوسفند به خاطر اینکه ارتکاب کرده این عمل را از ملکش خارج می‌شود یا نه؟ چون روایت دلیل داریم که اذبح شاتاً علیک دم، این علیک دم حدودش چیست؟ این معنایش این که گوسفندی هم که در خانه است از ملکش خارج شد و ملک فقرا شد؟ ما در آنجا این بحث‌ها را مطرح کردیم عنوان کردیم، بحث‌های لطیفی است از نظر قانونی خب این قسمت‌هایش قانونی است، با غرب هم قابل طرح است. حدود قوانین تا چه مقداری است، حدود اعتبارات قانونی، و مخصوصاً جایی که بخورد به یک مسئله مالی. دقت کردید؟ یکی هم در اینجا است. البته الان بنایشان این است که نماز و روزه را بدهند حتی از صلب مال، بنایشان جزو واجبات را، با اینکه واجبات مالیه نیستند، اینها واجبات بدنیه هستند. هر چه روایت داریم آن حج را قبول کردند آقایان، اما این را می‌گویند واجب، مثل نماز و روزه، این هم از ثلث نیست، از صلب مال است، یعنی مثل بقیه دیون است. و در باب ارث می‌دانید اولین کاری که می‌شود دیون خارج می‌شود بعد وصایا خارج می‌شود، بعد تقسیم می‌شود. طبیعت کار در باب میراث این طوری است.

از جمله دیون این را گرفتند. عده‌ای هم نه گفتند این جزء ثلث است. گفتند نه خمس و زکات جزء این است. اینها عرض کردیم در محل خودش بحث‌هایش راعرض کردیم. انصافاً طبق قاعده همه‌اش مشکل دارد، حتی خمس و زکاتش هم مشکل دارد چه برسد به صلاة و صوم. اصلاً کلاً مشکل دارد.

اصلاً اصل وجوب قضاء میت مشکل دارد.

و آنجا هم عرض کردیم انصاف قضیه خوب دقت بکنید، این مطالبشان کمی قر و قاطی شده دیگر، حالا آقایان یک چیزهایی نوشتند، ما هم نمی‌خوانیم فعلاً.

انصاف قضیه دو بحث با هم خلط شده: یکی انتفاع میت در عالم برزخ به اعمالی که به او داده می‌شود، این هم به ذهن این بنده سروپا تقصیر رسیده. یکی اینکه قضا بر او حساب بشود. چون قضا این است که انسان تکلیفی را در وقت خودش انجام نداده، فوت شده، دو مرتبه انجام بدهد که آن امر ثابت بشود. خوب دقت بکنید. مثلاً مردی بوده که ده سال نماز نخوانده، حالا پسرش یا بچه‌هایش برایش یا رفیقش یا مجاناً خواند، ده سال نماز از طرف رفیقش خواند، یا پول داد کسی خواند، حالا این اجرت، عرض کردم نیابت به این معنا در باب میت اجمالا هم به لحاظ نص و فتوا موجود است بین ما. نکته‌ای که موجود نیست بین ما یک اخذ اجرت بر آن است، در روایات نیست، اما الان دیگر ابتلاء شده وجا افتاده. و یکی هم مسئله‌ای که ما مطرح کردیم که آیا این واقعاً قضا است یا فقط اهداء ثواب است. این که مرحوم آشیخ محمد حسین آخرهای رساله نقل می‌کند از بعضی اعاظم عصر شاید مرادشان نائینی باشد نمی‌دانم مرادشان از اعاظم کیست را نمی‌دانیم، احتمالا مرادشان نائینی باشد، چون خب آشیخ محمد حسین از نائینی هم کوچک‌تر بودند، ولی خیلی نه، ایشان شش سال بعد از مرحوم نائینی وفاتش است. مرحوم نائینی 1355 است و ایشان 61 است. لکن خب از نظر رتبه خب خیلی از مرحوم نائینی پایین‌تر حساب می‌شد قدس الله نفسه.

عرض کردم یک وقتی ما در نجف شنیده بودیم شاید هم از خود آقای بجنوردی که مرحوم آقای آشیخ محمد حسین رساله‌ای در مشتق نوشتند، قضایای تاریخی هم بگوییم یک کمی، رساله‌ای در مشتق نوشته بودند، چاپ دارد رساله‌شان، داده بودند مرحوم نائینی، مرحوم نائینی فرموده بودند ایشان باید بیاید پای منبر من بنشیند. می‌گویند حالا این طور نقل می‌کنند.

ما این را از آقای بجنوردی پرسیدم خودم، از مرحوم آقای بجنوردی پرسیدم آیا این قصه شده؟ گفت من نمی‌دانم گفت من هم شنیدم اما ایشان فقط یک شبی که مرحوم نائینی رفت روی منبر نشست من بودم، خود آقای بجنوردی می‌فرمود، یک شبی که روی منبر نشست، همان اولش گفت باید بیاید زیر منبر بنشیند این راگفت اما گفت نفهمیدیم مرادشان آشیخ محمد حسین بود یا کس دیگری بوده، گفت این را گفت آقای نائینی که باید بیاید پای منبر.

به هر حال ایشان تعبیر اعاظم عصر کردند لذا دقت کنید، ایشان آمده گفته این نیابت‌ها اهداء ثواب است اصلا.

س:

ج: همان شاید مال او باشد، نوشته اعاظم عصر، میرزای دوم به اصطلاح. بله، میرزای محمد تقی شیرازی چون بعد از مرحوم شیرازی اول بود، میرزای اول سید است مرحوم آقا سید محمد حسین شیرازی. آشیخ محمد تقی شیرازی شیخ است، ایشان رهبر انقلاب در ثورة العشرین به اصطلاح انقلاب سال 20، 1920 میلادی است. عرض کنم شاید هم مال ایشان باشد، همان طور که شما می‌فرمایید. چون ایشان هم حاشیه مکاسب دارد، بعد هم نیست انصافا دقیق است. گفتند مال کس دیگری هم …

به هر حال انصافاً حاشیه دقیقی است قدس الله سره.

به هر حال من احتمال می‌دهم، خودم مراجعه نکردم. ایشان گفته حقیقتش اهداء ثواب است. خوب دقت بکنید. یعنی نص آمد بر اینکه از طرف میت نماز خوانده بشود. خب گیر هم کردند، چطور نماز، همان مثل لا تزر وازرة وزر اخری، لذا برگشتش دادند به اهداء ثواب. این اهداء ثواب یعنی طبق قواعد نتوانستند این را درست بکنند. لذا خوب دقت بکنید.

س:

ج: نماز نخوانده دیگر.

س:

ج: یعنی وزر اخری، البته خود این آیه هم بحث دارد اگر نگاه کنید تفسیر را نوشتند که ظاهر آیه خیلی انسجام ندارد. از آن مواردی است که گیر کردند آقایان. حاصل معنایش این است شاید هم ضرب المثل باشد، حاصل معنایش این است.

علی ای حال نمی‌خواهم حالا وارد بحث تفسیر آیه بشوم. نگاه بکنید معلوم است که آقایان گیر کردند. چون بعضی چیزها خیلی واضح است لکن از آن طرف مثلاً وقتی آدم دقت می‌کند همین آیه مبارکه وضوء وامسحوا برؤوسکم، این وامسحوا برؤوسکم قاعدتاً باید باشد وامسحوا رؤسکم، چون در لغت عرب ممسوح را مستقیم می‌آورند آن ممسوح به را با باء می‌آورند، مثلاً مسحت الکتاب بالید، این ید را باء که می‌آورند مال ید است. یا مسحت الکتاب بالورقه، مسحت الکتاب مثلاً بقماش، به پارچه‌ای به حریری، آن وقت وامسحوا برؤوسکم، یعنی سرتان را به یک چیزی بکشید، خب این خلاف ظاهر است، دستش را آدم به سرش می‌کشد. این باید وامسحو رووسکم باشد، وامسحوا رووسکم بایدیکم، باید این جور باشد دیگر. این خود آیه که الان خیلی معروف است، اگر دقت بشود کمی تحیرآور است، ظاهرش تحیر پیدا می‌کند آدم. چون ظاهرش این است که وامسحوا برووسکم، وامسحوا برووسکم یعنی با سرتان بکشید، باید دست را نگه دارید با سر، ظاهرش این طور است، وامسحوا برووسکم در لغت عرب، وقتی باء می‌آید، باء به عنوان سببیت و عالیت است دیگر به طریقی به واسطه آن. علی ای حال آن وقت آن هم نکات فنی دارد. نمی‌خواهم فقط مثال زدم که روشن بشود، آن لا تزر هم مشکل دارد، حالا نمی‌خواهم وارد آن بحث بشوم.

س:

ج: تبعیض یعنی

س:

ج: بله، می‌دانم، خب روشن نیست، اثباتش مشکل است.

س:

ج: خب نیست دیگر، باء به معنای بعض روشن نیست.

س:

ج: نه، همین، البته روایت صحیحه هم داریم از امام باقر(ع) قلت من عین قلت ببعض القال لمکان الباء، لکن آن معنایش این نیست که باء به معنای تبعیض است. روایت صحیحه داریم از امام باقر علیه السلام. شاید هم کوفیون از همین راه گفتند اما معنایش تبعیضیت باء نیست. دیگر عرض کردم از بحث خارج شویم خیلی طولانی می‌شود. همین مقدار بخوانیم.

پس یک بحث دیگر هم هست خوب دقت کنید.

س:

ج: از کجا نسبت می‌دهید؟ عرض کردم در مغنی، وقتی باء، اول الصاق، می‌گوید ذکر الکوفیون واختصروا، بصریون، بصریون چون سنی‌اند،…

س:

ج: خب علمای مسلمین می‌گوییم، خب اینها هم علمای مسلمین هستند دیگر، سنی هستند بالاخره. و لذا وقال الکوفیون، چون شیعه هستند کوفیون، والاخفش من البصریین، چون اخفش هم شیعه است. این سه تا اخفشی که در بصره هستند، وسطی، این اخفش مال اخفش وسط است، عند الاطلاق اخفش وسط است. اخافش مجموعاً دوازده تاهستند، سه تا مشهور هستند. آن اخافش معروف سه تاهستند. معروف‌تر از همه‌شان می‌گویند قال الاخفش آن وسطی است که این اهل بصره است. این اخفش بصری شیعه است. نگویید بین علمای، سنی‌ها منکرند تبعیض را خب، نگویید علما، قبول داریم علمای شیعه گفتند نه علمای سنی. نحات شیعه.

س:

ج: حالا آن بحث دیگری است. کسانی که برداشتند گفتند به طبق مذهب اهل بیت(ع) مسح تمام سر لازم نیست. سنی‌ها که اضافه بر سر، سر در این مبارکه نه مراد از گردن به بالا است. یعنی این قسمتی که از گردن به بالاست، یک قسمتی که قاعدتاً مو ندارد وجه می‌گویند، آن قسمتی که مو دارد سر می‌گویند، رأس می‌گویند، رأس در اینجا این است. لذا بحث کردند که این گوش مثلاً جزء رأس است یا جزء وجه است؟ شسته باید بشود گوش‌ها یا … عده‌ای از آنها گفتند ظاهر گوش را بشوریم و پشت گوش را مسح کنیم. نصفش را به رأس قرار دادند و نصفش را به وجه قرار دادند. حالا این بحث‌هایی است که در وضو هست که نمی‌خواهم وارد آن شوم. مشهور اهل سنت، دیدید که اهل سنت هم ماشاء الله گوش‌ها را کاملاً مسح می‌کنند، پشتش را داخلش را همه را ملحق به رأس کردند یعنی به قسمت مودار. نه  فقط تمام رأس را مسح می‌کنند، باء را هم به معنای تبعیض نگرفتند، احتیاطاً این دو تا گوش را هم مسح می‌کنند. یعنی تمام قسمت مودار و با گوش‌ها را هم مسح می‌کنند. دیگر قطعاً تبعیض نباشد.

س:

ج: به معنای الصاق می‌گیرند. به چه معنا، معنای الصاق. می‌گویند وامسحوا رووسکم بالایادی،

س:

ج: یعنی مسح به سر متصل بشود، بکشید به سرتان، مراد این است. یعنی به سرتان، یعنی مسح را به سر بکشید. این مثل همین فارسی‌اش است. وامسحوا برووسکم یعنی این.

علی ای حال وارد بحث نشویم، می‌گویید تبعیض گفتند علمای اهل سنت، تبعیض که هیچی، گفتند گوش را هم اضافه کردند. حالا باز در گوش هم سه چهار تا قول است. یکی اینکه فقط ظاهر گوش است، یک عده می‌گویند پشت گوش است، عده دیگر نه ظاهر و باطن، دیدید دیگر، اول بیرون و بعد داخل و همه جای گوش را مسح می‌کنند. سر که جای خودش دارد، دو تا هم اضافه کردند برای اینکه دیگر احتمال تبعیض نباشد.

برای اینکه شبهه تبعیض هم برداشته بشود.

عرض کنم خدمت با سعادتتون، پس یک شبهه دیگر مطلب این است که آیا ما، کار به اجرت نداشته باشید، آیا ما در باب نیابت در عبادات، عرض کردم این بحث باید این جوری مطرح بشود، آیا واقعا فارغ ذمه است؟ یعنی شما الان دادید برای کسی خواند، این حقیقتاً مثل اینکه خودش در دنیا خوانده، آیا این از قبیل فراغ ذمه است، یا نه اهداء ثواب است؟ اینی که مرحوم آقای اصفهانی هم نقل می‌کنند بعضی اعاظم عصر که ایشان فرمودند آشیخ محمد حسین میرزای، من در ذهنم آمد نائینی طبیعتاً حالا ایشان می‌فرماید نه، مراد آقای میرزای شیرازی است، شیرازی دوم، میرزای آشیخ محمد تقی شیرازی قدس الله نفسه. احتمال دارد چون واقعاً هم جزء اعاظم است ایشان قدس الله سره الشریف.

بنابراین اینها آمدند گفتند طبق قاعده نمی‌آید و اهداء ثواب است.

خود این حقیر سروپا تقصیر اعتقادم این است که آنی که از روایت در می‌آوریم، آن وارث و اولی الناس بمیراثه آن ظاهراً فراغ ذمه است. بقیه معلوم نیست فراغ ذمه، حالا خودمان هم زیاد نماز استیجاری می‌دهیم، خود من، اما خودم این مبنا را بیشتر همان اهداء ثواب می‌دانم در غیر از وارث. دیگر حالا شرحش و نصوصش و روایاتش و کیفیت استظهارش باشد برای فقه. ما آن مجموعه‌ای را که از فقه استظهار کردیم این است که اگر وارث اولی الناس بمیراثه، اولی الناس بمیراثه را هم ولد اکبر نگرفتیم، طبقه اول، همان طبقه‌ای که ارث می‌برند، اگر طبقه بچه‌ها است بچه‌ها، برادران است برادران، طبقه‌ای که هست، آن اولی الناس بمیراثه، وجوب هم ثابت نشد نزد ما، حالا ما نوشتیم احتیاط احوط وجوبا، این که بین اصحاب الان معروف است یجب القضاء عن المیت صلاة و صوماً، یا پدر یا پدر و مادر و تمام اینها نزد ما محل اشکال است  و محل شبهه است. این بحث‌ها اجرت و اینها نوبت به آنها نمی‌رسد. اینها تمامش محل شبهه است، اصل وجوب معلوم نیست، استخراج از صلب مال معلوم نیست، از ثلث اگر وصیت، ثلث هم اگر وصیت نکرد معلوم نیست، باید وصیت بکند. آن هم یک بحث دیگری است. که اصولاً بدون وصیت ثلث استخراج می‌شود یا نه؟ حق این است که استخراج نمی‌شود مگر اینکه وصیت کند.

اگر وصیت نکرد هیچی از ثلث استخراج نمیشه تمام به ورثه می‌رسد،تمامش باید تقسیم شود. دیگر این مباحث، یک مباحث پیچیده‌ای است که همه‌اش هم ماشاء‌الله حرف دارد، ما فعلا نمی‌خواهیم وارد این بحث شویم، چون اینجا مرحوم آقای خوئی هم وارد بحث هستند به احترام ایشان یک مقدار وارد بحث می‌شویم، یک مقداری عبارت ایشان را می‌خوانیم، کل بحث پیش ما خیلی روشن نیست اصلا، اصل خود این بحث روشن نیست و کیفیت ورود و خروجی که آقایان فرمودند آن هم باز به نظر ما روشن نیست، اما وارث اولی‌الناس به میراث است، اگر خواند، آن قضا حساب می‌شود. خوب دقت کنید، مثلا طبقه اول بچه هاش هستند، بچه‌ها هم فرقی نمی‌کند، دختر باشد پسر باشد، هر کدامشان باشد، هر کدام از این‌ها ده سال پدرشان فوت شده اینها اگر خواندند حساب می‌شود، اما اگر اولی الناس میراثه به کس دیگری داد که الان متعارف است، نماز و روزه استیجاری، معلوم نیست قضا حساب بشود. اهداء ثواب می‌شود، فایده هم دارد. یک اصطلاحی آقایان دارند استکمال برزخی، استکمال برزخی هم برایش ایجاد می‌کند، این جای بحث ندارد، اما معلوم نیست فراغ ذمه بشود. آن فراغ ذمه‌ای که خود آدم در زمان حیات انجام می‌دهد. وقتی فوت شد قضاء می‌کند این فراغ ذمه است، یعنی امر ساقط می‌شود.

در بعد از موت در عالم برزخ فراغ ذمه توسط وارث می‌شود. در قیامت هم که اصلاً فراغ ذمه دیگر مطرح نیست، شفاعت هم بیاید بیشتر آن جنبه‌های اهداء ثواب است. شفاعت فراغ ذمه درست نمی‌کند.

پس این سه مرحله‌ای که هست در دنیا می‌شود فراغ ذمه بشود اگر تکلیفی فوت شد، در برزخ هم می‌شود. این آقایان مطلق نیابت را گرفتند. این نزد ما روشن نیست الان. وارث چرا

س:

ج: کدام یکی؟ اهداء ثواب؟

س:

ج: چرا، حق الناسش گیر می‌کند اما حق الله

س:

ج: نه، کانما انجام داده، نه غیر از این است.

س:

ج: یعنی اگرفرض کنید پس دیگری پول دادند بری الذمه نمی‌شود، اما ثواب برایش دارد.

س:

ج: بله، یک بالاخره گوشمالی داده می‌شود. نخوانده دیگر، خب چهل سال است نماز نخوانده، من بروم برایش خم و راست بشوم چه فایده‌ای برای او دارد. بالاخره عصیان کرده و نخوانده دیگر سی سال و بیست سال

س:

ج: تاب الله به معنای یعنی اهداء ثواب قبول کردیم. تاب الله در جایی که خودش توبه بکند و نماز بخواند هم قبول کردیم.

س:

ج: خب نداشته باشد، نماز که نخوانده دیگر حالا، بالاخره نخوانده دیگر.

س:

ج: ساقط است؟

س:

ج: نشنیدم، اگر شما می‌فرمایید نوشتند.

حالا استاد ما …

س:

ج: نه قضاء که دارد تکلیفش هست، باید بعد جواب بدهد.

س:

ج: گفت الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار

س:

ج: الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار

شما کم کم به نظرم به انکار بدیهیات هم می‌رسید حالا یواش یواش

س:

ج: حالا یک بحثی هست که الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار، یک دفعه عقاباً یک دفعه خطاباً.

س:

ج: نه ببینید، یک دفعه بحث خطاب است، یک دفعه بحث ملاک و عقاب است.

ببینید الامتناع بالاختیار یک بحثی دارد که لا ینافی الاختیار عقاباً، اما خطاباً ینافی، یعنی به هر حال فعلاً یک کسی از بالا خودش را انداخته، وسط راه به او بگویند آقا حفظ جان بکن، نمی‌تواند بکند، ممکن است بگوییم خطاب نیست، آقای خویی هم اشکال همین است. ممکن است بگوییم خطاب را بر می‌دارد، این که شما می‌گویید ساختگی است این قدر هم ساختگی نیست. اما عقاب به حال خودش محفوظ است. ممکن است بگوییم یعنی بحث خطاب، این دو تا را با همدیگر فرق بگذاریم، عقاباً و خطاباً. ممکن است بگوییم الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار عقاباً اما خطاباً ینافی، بالاخره به هر حال خطاب نمی‌شود به او کرد. همین که شما می‌گویید، پیرمرد نمی‌تواند وضو بگیرد قضاء بگیرد، ممکن است بگوییم خطاب ندارد اما عقابش محفوظ است، نخوانده روزه نگرفته

س:

ج: خب، تاب الله عنه، در جایی که گفت استغفار شش تا شرط دارد. این که عمل را انجام بدهد.

س:

ج: اخلاقی نیست. اصلاً وظیفه داشته، ایشان وظیفه داشته که در وقت روزه گرفته، عمداً نگرفته، این وظیفه باز قضاء داشته، الان وظیفه قضاءش را نمی‌تواند انجام بدهد، خب نتواند، آن اصل وظیفه را که انکار نمی‌شود کرد.

س:

ج: داشته باشد، ما بحث روی افراد نداریم. نه، این

س:

ج: نه، آن وقت این معنایش این است که الان هم عملاً خیلی پیرمردها بعد برایشان نماز و روزه استیجاری می‌گیرند. اصلاً جزء ما یخرج من صلب المال می‌گیرند. خب به هر حال آقا از بحث خارج نشویم.

پس بنابراین این مسئله یک ریشه‌هایی دارد و حدود مسئله روشن شد. اشکال مسئله هم به نظر من روشن شد.

اشکالش این است که اگر اخذ اجرت کرد که نماز بخواند ظهر و عصر از طرف میت، این قصد قربت ازش نمی‌آید، این به خاطر پول دارد نماز می‌خواند. این تمام اشکالم این است.

پس بنابراین ما یک بحثی داریم، نیابت در عبادت، یک بحثی داریم اخذ اجرت بر این نیابت. و این بحث نیابت در عبادت یک بحث بزرگ‌تری دارد، واسعی دارد، بحثش هم اختصاص به اینجا ندارد. بحثش این است که عمل یا ذمه یا مال، مال کسی باشد، تأثیرش در کس دیگری پیدا بشود. این ما در ضمان هم داریم، در وکالت هم داریم، در کفالت هم داریم، مثلاً می‌گوید این آقا زندانی است، می‌گویی این آقا را رها کن، ایشان باید مثلاً بعداز یک ماه بیاید دادگاه، من می‌آیم، اگر ایشان نیامد من خودم می‌آیم دادگاه، من را زندانی کن. ببینید این کفالت است، کفالت مال بدن است، جابجایی بدن. ضمان مال جابجایی مال است، مثلاً این آقا از شما، من به عهده، این انتقال پیدا می‌کند، با اینکه آن شخص ضامن بوده، با اینکه آن شخص متلف بوده، او باید ضامن باشد. این انحاء انتقال ما در فقه داریم، دقت می‌کنید؟ وکالت هست، کفالت هست، ضمان هست، نیابت هست، اینها مجموعه اعمالی است که مثلاً عمل مال یک طرف است، اثرش در طرف دیگر و لذا در تمام اینها باید یک نحوه تصرف بشود. این آقا باید زندان برود، من به او می‌گویم تا یک ماه دیگر می‌آید، نیامد من را زندانی بکنید، خب ربطی ندارد، آن آقا مجرم بوده، آن آقا ارتکاب جریمه‌ای کرده، قاعدتاً او باید انجام بدهد، آن آقا شیشه کسی را شکسته، او باید پولش را بدهد، من می‌گویم نه آقا من پول این آقا را می‌دهم، منتقل به ذمه خودم کردم.

اینها انحاء، اینها یک ضابط کلی‌اش یک چیز است که من سابقاً هم توضیح دادم. حالا برگردیم به حرف استاد. آن ضابط کلی‌اش یک نوع تنزیل است، یک نوع تصرف است. یک نوع تصرف در وئاء اعتبار است. و لذا گفتیم اعتبار غیر از انتزاع، اینجا انتزاع نیست، اعتبار است. یک نوع اعتبار است. ذمه او را بر جای خودش می‌آورد، عمل خودش را برای دیگری قرار می‌دهد، بدن خودش را جای او قرار می‌دهد، می‌گوید او زندان نرود من زندان می‌روم، شما می‌خواهید او را شکنجه کنید من را کنید، می‌خواهید شلاق بزنید به من بزنید، دقت می‌کنید؟ اینها تماماً یک نوع تصرف و یک نوع تنزیل است، یک نوع اعتبار است. اینها همه ما الان در اینجا بحثمان در عبادات است. دقت بکنید، یک، و نیابت در عبادات. نیابت در عبادات نصاً و فتوا جایز است، خوب دقت بکنید، پس الان بحث سر چیست؟ بحث سر اخذ اجرت در این نیابت است.

چون اگر شما پول نگرفتید، این رفیق من فوت کرده یک ماه روزه نگرفته من می‌خواهم به جای او بگیرم. این نصاً و فتواً تصوموا عنهما داریم، تصوموا، البته در والدین داریم مطلق نداریم. تصوموا عنهما در والدین.

مثلاً یصلی عن، قلت فلان قال یصلی عنه اولی الناس بمیراثه، استظهار ما این است که اگر با کلمه عن آمد اینجا برائت ذمه است. اگر با کلمه عن نیامد، این معلوم نیست برائت ذمه باشد، اهداء ثواب است. این فرق حالا نمی‌خواستیم نکات فنی‌اش را امروز بگوییم، علم ایقوفش این است.

تصلی عنهما، این خودش که می‌گوید تصلی عنهما یعنی این فراغت ذمه می‌آورد.

س:

ج: والدین، والدین است، پدر و مادر

س:

ج: نه، ما لکم … والدیکم، والدین است، لذا عنهما دارد.

س:

ج: نه اینکه در وجوب نیست، این در استحباب است، چون برّ والدین است. تصلی عنهما در برّ است.

پس بنابراین دقت فرمودید، بله روایت دارد که در خصوص پدر است. در مادر هم هست، اولی به مادر هم هست.

س:

ج: چرا، روایتش هست، اما صریح نیست، واضح نیست. روایت هم دارد.

حالا بحث این است، پس بحثی که الان اینجا مطرح شده این چون در روایت نیست، اخذ اجرت بر نیابت از میت در عبادات، یا در عرض کردم دیروز بنایشان بر این است که از میت جایز است واجبات و مستحبات. از حی واجبات درست نیست الا حج. از حج مستحبات جایز است. این بنای کلی.

آن وقت در باب عبادت اگر نیابت جایز شد، اجرت بر او هم جایز است یا نه؟

یا چون عبادت است باید نیابت مجانی باشد؟ این خلاصه کلام است.

از آن طرف هم عملاً نیابت می‌گیرند پول هم می‌دهند. دیگر نماز و روزه که دیگر خیلی متعارف است.

س:

ج: سیره قطعیه است الان بر این مطلب. روشن شد؟

مرحوم آقای خویی در اینجا دارد که بله، که مثلاً،

س:

ج: نیابت هم مطلقاً می‌گویند، افراد فرد عادی …

س:

ج: می‌شود نیابت کرد، اما فایده‌اش اهداء ثواب است. سقوط آن نیست.

ایشان آقای خویی بعد از اینکه یک مقدمه‌ای فرمودند: و لا شبهة فی وقوع النیابة فی العبادات الواجبه و المستحبه بضرورة الفقه نصاً و فتواً، این نصاً و فتواً نزد شیعه، نزد اهل سنت ثابت نیست. و لا بأس بتعرض و تصویر ان کانها فی ذلک، این که آیا دفعاً لما توهم، اصلاً این امکان دارد، البته نیابت اشکالش کم است، بیشتر اجرت بر نیابت است. حالا ایشان ظاهرش این است که بر نیابت نشود اشکال کرد.

لما توهمه بعض الاجله، تعبیر بعض الاجله کردند، مرحوم آشیخ محمد حسین از استاد نقل می‌کند. مراد ایشان از استاد قاعدتاً صاحب کفایه است. مرحوم اصفهانی از استاد نقل می‌کند. من استهالة التقرب، یک اشکال این است. متأسفانه می‌گویم بحث‌ها گاهی خلط شده.

تقرب از نائب نمی‌شود. این را مرحوم آشیخ محمد حسین خودش یک جهت دیگری. اصلاً چه جور من تقرب پیدا بکنم الی الله و این تقرب من برای منوب عنه ثابت بشود؟ و حصول القول للمنوب عنه، این اشکال صاحب کفایه نظراً الی ان التقرب المعنوی کتقرب الحسی المکانی لا یقبل النیابة، چون این مسلم است در نزد عقلاء با قطع نظر از نصوص شرعیه، عده‌ای از افعال نیابت قبول نمی‌کنند مثل خوردن، من بخورم کس دیگری سیر بشود، خب این نمی‌شود، اصلاً این جزء مسلمات عقلایی است که عده‌ای از اعمال قابل نیابت نیست. این اشکال را کرده که تقرب هم قابل نیابت نیست. روشن شد؟ اشکال تقرب.

شما می‌توانید قرب مکانی پیدا کنید بعد کس دیگری نزدیک بشود؟

خب اگر شما به این در نزدیک شوید، شما نزدیکش هستید، کس دیگری نزدیکش نمی‌شود؟ نمی‌شود نیابت قرار بدهید. مثل خوردن می‌ماند.

این تقرب و لذا ما هم عرض کردیم در محل خودش ما در باب قصد قربت آنی که معتبر می‌دانیم تقرب نیست، قصد امر است در حقیقت.

بله، بعد ایشان دارد و قد ذکر غیر واحد من الاعلام وجوهاً فی تصویر نیابة عن الغیر فی امتثال وظائفه بقصد التقرب و الاخلاص، عرض کردم در حقیقت دو سه جور اشکال است:

یک اشکال اصلاً تقرب نیابت بر می‌دارد یا نه؟ این یک اشکال.

یک اشکال این است که اگر نیابت برداشت این نیابت باید مجانی باشد نه با پول. این اشکال دیگری است.

اینها با همدیگر خلط نباید بشود. بر فرض من بتوانم نماز را از طرف کسی بخوانم، پول نمی‌شود. قصد قربت با پول نمی‌سازد. متأسفانه یک مقداری که در کلمات خلط شده، حالا من کمی می‌خوانم.

الاول ما ذکره المصنف و حاصله، مرحوم شیخ، اجیر یجعل نفسه بدنأ عن المیت فی الاتیان بتکالیفه متقرباً بها الی الله. این یک نوع بدن تنزیلی است. یعنی اجیر می‌آید خودش را فرض می‌کند آن مستأجر، فرض می‌کند آن منوب عنه، که این منوب عنه دارد این عمل را، نماز را تقرب من الله می‌خواند، فالمنوب عنه یتقرب الیه تعالی بفعل نائبه، پس منوب عنه، آن شخصی که مرده است، او نزدیک می‌شود به خاطر فعل من. و لا شبهة ان هذا التنزیل فی نفسه مستحب، این را آقای خویی آخر بحث هم می‌گویند. حالا نمی‌دانم بخوانیم همه عبارت ایشان را.

و لا شبهة ان هذا التنزیل فی نفسه مستحب، و ان ما یسیر واجب بالاجاره، این هم یک وجوب توصلی است، چون عقد اجاره توصلی است. من غیر ان یعتبر فیه قصد القربة فی ذاته، بل اعتباره فیه، پس بنابراین این نمازی که می‌خواند، خوب دقت بکنید، به لحاظ این که نیابت از آن آقاست و خودش را فرض کرده آن آقا، به جای آن آقا در این عمل تقرب پیدا می‌کند که برای او بشود با تنزیلی که کرده. و به عنوان اینکه عقد اجاره بسته که این کار را انجام بدهد استحقاق اجرت، چون دو حیثیت می‌شود. دیگر این دو حیثیت را اینها به السنه مختلفه بیان کردند.

لان الاجیر لا یخرج عن عهدة التکلیف الا بالاتیان بالعمل المستأجر علیه، مراد از عمل مستأجر نماز میت و نماز از طرف میت، به قصد الاخلاص فالاجیر یجعل نفسه نائباً عن الغیر، اجیر خودش این کار را می‌کند، فی امتثال وظائف غیر متقرباً بها الی الله، پس یک جعل می‌کند تنزیل می‌کند خودش را به منزله غیر، و انما یأخذ الاجرة لنیابة فقط، اما اجرت را برای اینکه خودش را نائب قرار بدهد نه نماز.

س:

ج: تقریباً، حالا این داعی بر داعی نیست. این شبیه آن است به لحاظ دیگری.

فالاتیان بله، فقد دون الاتیان، پس این پول برای این می‌گیرد که خودش را نائب قرار بدهد. حالا که خودش را نائب قرار داد، پول برای این گرفت، آن نماز را با قصدقربت انجام بدهد از طرف منوب عنه، از طرف میت، و فان للنائب حین ما یأتی بالعمل فعل، البته تقریباً می‌شود گفت وجوه تقریباً به این بر می‌گردد حالا با کم و زیاد و بعضی خصوصیات، احدهما قلبی من افعال الجوانح، جوانح در اصطلاحشان در مقابل جوارح است مثل اعضاء بدن. جوانح، جانحه چیز قلبی، و هو نیابة، و ثانیهما خارجی من افعال الجوارح و هو العمل المنوب فیه کصلاة مثلاً، و اذا تعدد الفعل ذاتاً و وجوداً، پس فعل ذاتاً یک چیز است و وجوداً چیز دیگری است. فانه لا بأس بتعدد الغایة المترتبة علیها. و لا تنافیه، پس اجرت می‌گیرد برای اینکه خودش را نائب قرار بدهد. حالا که نائب شد، نماز را از طرف او به قصد قربت می‌خواند. این قصد قربت به خاطر پول نیست. و بین الاتیان بالعبادات متقربا، و فیه ان اخذ الاجرة، بله حالا دیگر وقت هم تمام است. اما لتنزیل نفسه، پول می‌گیرد برای اینکه من خودم را جای او بگذارم، و اما للاتیان بالعمل فی الخارج، یا به خاطر اینکه این نماز را انجام بدهم. یا برای تنزیل پول می‌گیرد اعتبار یا برای عمل. اما ان الاول اگر به خاطر این تنزیل، یعنی گفت آقا شما خودت را تنزیل کن به منزله میت ده هزار تومان می‌دهم، گفت خیلی خب تنزیل کردم، پول را گرفت، تا پول را گرفت دیگر مستحق شد، چون تنزیل انجام داد. یلزم استحقاق الاجرة بمجرد النیابة القلبی، به مجرد اینکه، قلبی که مونث و مذکرش مراد ندارد. سواء اتی فی العمل فی الخارج عملا و هو بدیهیه البطلان، و علی الثانی، اگر پول گرفته که نماز بخواند، خب همان شبهه نیابت با قصد قربت نمی‌سازد. فیؤود المحذور هو اخذ الاجرة علی الامر العبادی، فان الموجود فی الخارج لیس الا نفس العبادة.

چون به دومی نمی‌رسیم فردا انشاء الله.

البته دلم نمی‌خواست همه‌اش را بخوانم. به مقداری که آشنایی بشود.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD284KBدانلود
PDF158KBدانلود
MP312MBدانلود
برچسب ها: 1394-1395خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه67) دوشنبه 1394/11/26
بعدی خارج فقه (جلسه69) چهارشنبه 1394/11/28

اصول فقه

فقه

حدیث