معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه59) چهارشنبه 1394/11/14

1395-1394، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بحث درباره خصوص اخذ اجرت بر اذان بود.

و برای نمونه متعرض دو تا کلام از یکی از کلمات استاد و یکی هم در کلمات نبوی برای نمونه والا نمی‌خواستیم… بعد چون این مبحث استاد را هم یک توضیحی دادیم، مانده بعد که خودمان روایات آن راهی را که داریم بررسی کنیم. چون بعدها تقریرات استاد که نوشته شد، این بحث‌های مثل اذان و اقامه که در نماز هست، اینها هم بعد پخش شد. البته این بحث‌ها به نظر من حالا ایشان نوشته که 87 ما هم همین طور در ذهنمان بود حدود، یعنی حدود پنجاه سال قبل از این تاریخی که الان در خدمتتان نشستیم.

چون باز هم ایشان در شرح عروه غیر از مکاسب، متعرض به اخذ اجرت بر اذان شدند، ما برای اینکه بین دو تا کلام خود ایشان که در مصباح الفقاهه چاپ شده، مصباح الفقاهه تاریخش را که زده پانزده سال قبل از این است. سال 1373 قمری است. این که تاریخ زده خدا رحمت کند آشیخ محمد رضا بروجردی، ایشان تاریخی که زده سال 1387 قمری است. که بین این دو تاریخ پانزده سال فاصله است بین تاریخ اول با دومی.

خب این خدای ناکرده هدف ما این نیست که اعتراضی چیزی، این برای آشنایی و روشن شدن کیفیت بحث و اینکه مثلاً در یک زمان چه جور آدم وارد بحث می‌شود، یک زمان دیگر چه جور؟

س: یعنی الان این مصباح الفقاهه‌ای که در دست ما هست و معمولاً چاپ شده، این برای متأخر هست؟

ج: نه دیگر، قبل است دیگر، این پانزده سال قبل از این است. این پنجاه سال قبل و آن شصت و پنج سال قبل. مصباح الفقاهه‌ای که نوشته شده شصت و پنج سال قبل.

س: یعنی قبل از تشکیل شدن مبانی رجالی …؟

ج: بله قبلش، این دیگر بعدش است.

البته این در وقتی که این جلد، این جلد خب عرض کردم تاریخش خیلی قبل است. قبل از اینکه اصلاً من نجف بروم این جلد را ایشان نوشته است. اما در وقت چاپش این متأخر است. چاپش در همین صفحه این جلد صلاة 2 مرحوم آقای بروجردی در صفحه 346 دارد که انا لله و انا الیه راجعون که اینجا که داریم می‌نوشتیم و چاپ می‌کردیم، ایشان فوت کردند، فوت استاد را در اینجا ایشان ضبط کردند در همین جلد 2 کتاب الصلاة رضوان الله تعالی علیهما، هر دو ایشان، آقای چیز که شهید هم شدند به آن صورت فاجعه آمیز رحمة الله علیه.

علی ای حال در مباحث عروه در بحث نماز، حالا بحث عروه‌اش را هم بخوانیم.

مسئله 9 لایجوز اخذ الاجره علی صلاة و لو عطا به بقصدها، به قصد اجرت، بطل. این البته اذان صلاة، یعنی اذانی که شما برای خودتان می‌گویید. و اما اذان الاعلام، اینی که پشت بلندگو می‌گویند، فقد یقال بجواز اخذ الاجرة علیه، معلوم می‌شود مخالف دارد، لکنه مشکل، این مشکل یعنی احتیاط وجوبی کردند. نعم لا بأس بالارتزاق من بیت المال، به نحو ارتزاق و ماهانه از بیت المال اشکال ندارد. دیگر فرق بین اجرت و ارتزاق هم دیروز در کلماتشان توضیح دادیم. دیگر تکرار نکنیم.

حالا یک مقدار هم برای احترام برای فرق بین اینجا که در مثلاً پانزده سال بین این دو تا بحث فاصله بوده و در این بحث دوم دیگر ایشان وارد رجال شدند. آن بحث اول نبوده است.

ایشان فرمودند علی المشهور بل نصب الی فتوا الاصحاب، بل ادعی علیه الاجماع، این بل‌ها را هم دیروز به یک مناسبتی توضیح دادیم، مشهور مثلاً 90 درصد فتوا الاصحاب مشعر به اجماع است، صریح نیست. بل ادعی علیه بالاجماع که این دیگر صریح است، و اما فی اذان الاعلام فالاکثر علی المنع وان ذهب جماعة للجواز، آن راهی را که ما متعارف‌مان است این است که مسئله را از همان زمان قدیمش می‌آییم جلو. ایشان نه، همین طور اجمالاً.

بعد فرمودند و یقع الکلام تارة فی ما تقتضیه القاعده و اخری بلحاظ نصوص، اما الاولی، فلا ینبغی الشک فی عدم جواز اخذ الاجره علی اذان الصلاة المعطی به نیابةً عن الغیر، این اخذ اجرت برای نماز، مثل اینکه نماز میت می‌خواند در خانه‌اش برای قضا از میت. اذا لا دلیل علی مشروعیة النیابة فی الاذان، بله، ظاهراً این طور باید باشد، عبارت ایشان کمی روشن نیست. بله، یا مثلاً اذان صلاة المعطی به، صفت اذان باشد، اذانی که به نیت، شاید مراد ایشان باشد. اذ لا دلیل علی مشروعیة النیابة فی الاذان، من اذان بگویم برای کس دیگری، لظهور الادله فی اعتبار المباشره کما یخرج، این توضیح دادیم می‌گویند ظهور اجمالی دارد ادله که هر حکمی که آمد انسان باید خودش انجام بدهد. عرض کردیم به اصطلاح ماها در جلد اول می‌گویند، جلد اول اصول مرحوم نائینی در ذیل تعبدی توصلی دارد اگر آقایان خواستند مراجعه کنند. چون ایشان می‌گوید یکی از معانی تعبدی آن است که یعتبر فیه المباشره، هر چه در آن مباشرت شرط است، این تعبدی است، اگر شرط نباشد توصلی است. یک معنای تعبدی این است.

فاذا کان العمل باطلا، اصلاً نیابتش درست نباشد، لم یجز اخذ الاجره علیه، خب این که اولش.

کما لا ینبغی الشک فیه عدم الجواز فی ما اذا اذن لنفسه لکن بقصد اخذ الاجره، پول گرفته برای خودش اذان بگوید برای خودش، دون القربة، اصلاً برای قربت نگرفته فقط به خاطر پول، لما تقدم، از اینکه اذان عبادیٌ، حالا شاید هم ما در شرح مطلب بعد عرض بکنیم وجه عبادیتش را. فیبطل من دون قصدها، اگر بدون قصدعبادت باشد باطل است. ولا یجوز اخذ الاجرة علی العمل الباطل کما هو ظاهر. خیلی خب.

بلکه ایشان باید بگوید که اگر پول گرفت اصلاً اذان نیست، نه اینکه اخذ اجرت. این مثلاً خوش صدا است مثلاً برای خودش چیزی دارد می‌گوید، ذکری دارد می‌گوید، اذان دیگر گفته نمی‌شود. و اما الکلام فی اخذ الاجره بازاء الاذان الصادر لنفسه مع قصد التقرب، این همان مسئله داعی بر داعی است که خود استاد هم در مصباح الفقاهه متعرض شدند. فیأخذ الاجرة علی عمله القربی لغرض للمستأجر فی ذلک، مثلاً پدرش به او پول می‌دهد که تو برای نمازهایت اذان بگو، یا یک شخص دیگری به او پول می‌دهد، چون وقتی که این برای نمازش اذان می‌گوید من از خواب بیدار می‌شوم مثلاً، لغرض للمستأجر فی ذلک، کان یرید ان یصلی بصلاته و نحوه من الاغراض دنیویه او الاخرویه فقد یمن عن صحته لما بینهما، این درست نیست اخذ اجرت، من التضاد، چون با قصد قربت منافی است. و لکنا ذکرنا فی بحث اخذ الاجرة علی العباداة، مرادش همین به حسب تاریخ بحثی است که پانزده سال قبل در مصباح الفقاهه چاپ شده، انه لا ضیر فیه، این اشکال ندارد، و ان حیثیة العبادیة لا یصادمها الوقوع فیه حیز الاجاره، ظاهراً، فان للاذان حینئذ امرین، اذان دارای دو تا امر است. احدهما استحبابی نفسی تعبدی که برای نماز خودش اذان بگوید، فیقصد التقرب بهذا الامر، و ثانیهما وجوبی توصلی ناشع من قبل الاجاره، فیعطی الاجیر بذات العمل لله ویکون باعث علی هذا العمل القربی الامر الایجاری، و تفریق الذمه اما وجب علیه بالاجارة شرعا، آن وقت اینها طولیت دارند، همان داعی بر داعی، کما لو وجب لجهة اخری من نذر حلف شرط فی ضمن عقد ما شاکر ذلک فان شیء من ذلک لا ینافی العبادیه، عدا ما یتوهم، حالا اینها حرف‌هایی بود که دو روزه هم ما اینجا متعرض شدیم.

من ظهور الادله، ایشان می‌گوید اشکال، اشکالی که می‌خواهد بکند. ظهور الادله فی ان الموضوع للمشروعیة، آن که موضوع است برای اذان مشروع، هو الاذان الذی یکون مملوک للموذن و تحت اختیاره، اذانی که تحت اختیارش باشد. و صادر من الاجیر مملوک للمستأجر، آن ملک مستأجر می‌شود، فلا یشمله الدلیل، دلیل آن را شامل نمی‌شود. ولکنه کما تری، این درست نیست، فان غایة ما یستفاد من الادله، آن چه که استفاده می‌شود، صدور الاذان من الموذن لنفسه مع قصد القربی، ما بیش از این نمی‌خواهیم، صدورش، و اما الزائد علی ذلک و ان یکون ملک له عزا، فالادلة قاصرة عن اثباته و عهدته علی مدعی، قاعدتاً می‌گویند بله، عهدته علی مدعی اثبات یعنی، اذاً فمقتضی القاعده جواز اخذ الاجرة علی اذان الاعظام، اذان اعظام در مقابل اذان اعلام، اذان استحبابی.

این مطلبی را که ایشان در اینجا فرمودند که ادله دلالت می‌کند آن اذان مستحب، اذانی است که ملک من بشود و اگر با اجاره واقع شد، دیگر ملک من نمی‌شود، از ملک من… من فکر نمی‌کنم در این بحث‌هایی که تا حالا دیدیم این دو سه روزه خواندیم، این بحث مطرح نبود، به نظرم شاید اشتباه شده بحث واجب، این را خود آقای خویی هم آوردند، مرحوم آقای اصفهانی هم نقل کرده این را که اگر امری بر انسان واجب شد، دیگر ملک آمر می‌شود نه این ملک مستأجری که اینجا نوشته، و اگر ملک آمر شد اخذ اجرت نمی‌تواند بکند. این که گذشت این بود. این ملک آمر شدن. اما اینکه در باب عبادیت این باید ملک من باشد، نمی‌دانم حالا ایشان چطور آن بحث را به این زدند؟

چون عرض کردیم دو بحث در باب اخذ اجرت است. یکی تنافی وجوب با اخذ اجرت، یکی تنافی اخذ اجرت با عبادیت و قصد قربت. آن اشکال که ملک است، آن مال بحث وجوب است نه مال مسئله قربت. مگر اینکه ایشان جایی دیدند، چون این عبارت را که ما ندیدیم در این عبارات، جایی دیدند که در باب مشروع هم باید ملک من باشد، ومن چون اجاره دادم، دیگر ملک من نیست، چون ملک من نیست، لذا برای من مشروعیت اصلاً ندارد. شاید چنین وجهی را ایشان ملاحظه فرمودند. دیگر ملک من نیست، ملک مستأجر می‌شود.

لکن خب این واضح است به هرحال چون عمل صادر می‌شود، ما انشاء الله عرض می‌کنیم در فی ما بعد. عمل اساساً مال همان شخصی است که از او صادر می‌شود. و اگر بخواهد تصرف بکند، آن عمل را برای دیگری قرار بدهد به نحو نیابت، این احتیاج به دلیل دارد و الا مقتضای قاعده باطل است. چون عمل از هر کسی که صادر می‌شود مال او است. معنا ندارد ملک دیگری باشد. و اینکه انسان اجیر می‌شود برای اتیان عمل، این معنایش این نیست که اذان عمل دیگر از ملک من و از شخصیت من خارج است. و من نمی‌دانم حالا این اشکال سر اجیر شدن اختصاص به عبادت ندارد، حتی ممکن است در توصلیات هم بگوییم. می‌گوییم مثلاً من پول می‌گیرم که لباس یک آقایی را، شرطش این است که من لباس که می‌شورم فعل من باشد، وقتی اجیر بشوم فعل دیگری، ملک دیگری می‌شود، پس نمی‌فهمم به هر حال ما که این یکی را نفهمیدیم.

به هر حال ایشان ظاهرش یک امری است در باب وجوب که وجوب منافی با اخذ اجرت است.

در باب عبادیت عرض کردیم دو تا اشکال است. یکی اینکه اخذ اجرت می‌آید در ناحیه عرضی اشکال ایجاد می‌کند به لحاظ قصد قربت، یکی هم در ناحیه طولی. در این کلماتی که ما دیدیم بحث ملک مطرح نیست. شاید بعدها مثلاً در جای دیگری ایشان ملاحظه فرمودند که بحث ملک. یعنی اذانی مشروع است در حق من که ملک من باشد، من که حالا اجیر شدم، پس ملک من نیست، حالا که نیست دیگر مشروع نمی‌شود. اصلاً اینجور تصوری…

این که راجع به این.

و منه یظهر الحال فی اذان الاعلام، اگر اعظام درست باشد، اعظام یعنی بزرگی، بل الامر فیه اوضح لعدم اعتبار قصد القربة فیه، همان طور که آقای حاج شیخ آن روز اشکال فرمودند در اذان اعلام قصد قربت نمی‌خواهد. عرض می‌کنم انشاءالله می‌خواهد بعد توضیحش را می‌دهیم.

و اما الجهة الثانیه، این طبق قاعده. پس طبق قاعده هر دو اذان می‌شود اخذ اجرت کرد، اشکال ندارد. لکن اشکال به لحاظ قصد قربت است. منافات با قصد قربت یا عرضاً یا طولاً. و ایشان می‌خواهند بگویند نه ندارد. راست هم هست منافات ندارد به نظر ما هم ندارد.

و اما جهة الثانیه، اما جهت دوم بحث که ادله خاصه باشد، فقد روض جملة من النصوص تضمنت المنع علی الاخص و لاجلها یخرج عن مقتضی القاعده، قاعده صحت بود لکن روایات داریم که درست نیست. حالا وجه فرقش با آن نوشته‌ای که در مصباح بود، منها موثقة السکونی عن جعفر عن ابیه عن علی علیه السلام، اگر یادتان باشد پریروز که عبارت ایشان را خواندیم، ایشان فرمودند ضعیفة لنوفلی، این از فرق‌های کار است. قال آخر ما فارقت علیه حبیب قلبی عن قال یا علی اذا صلیت فصل صلاة عرف من خلفک و لا تتخذن موذن یأخذ علی اذانه اجرا، این روایت سکونی را نقل کرده است.

آنجا نوشته بودند ضعیف است، این فرق بین مبانی رجالی و غیر رجالی، من عمداً خواندم، بعد بنایشان به این شد که این روایت صحیح است. بعد هم فرمودند فانها معتبرة السند، اذ لیس فیه من یغمض فیه عدم النوفلی، آنجا هم به نوفلی اشکال کرده بود، و هو وارد فی تفسیر القمی، کامل الزیارات که بعد برگشت اما در تفسیر قمی هم هست، و عدا السکونی و قد وثقها شیخ فی العده، مرحوم شیخ در عده ایشان را…

این را ما در بحثی که راجع به سکونی کردیم مفصلاً توضیح دادیم. عرض کردیم آقای تستری رحمه الله در قاموس اشکال می‌کند که اصحاب از این عبارت فهمیدند لکن عبارت شیخ استفاده توثیق نمی‌شود. دیگر چون توضیح دادیم و شرح دادیم دیگر تکرار نمی‌کنیم. حق هم با ایشان است، اما نتوانستند خوب تحلیل علمی بدهند رضوان الله تعالی علیه. حق هم با و تحلیل تاریخی‌اش هم بدهند نه فقط علمی. انصافش عبارت شیخ که در باب سکونی آمده توثیق در آن نیست. اولاً این عبارت شیخ دو بار در عده آمده، خیلی نزدیک هم هستند. هر دو هم در فرق باطله هستند. یکی را در باب اصل حجیت که چرا خبر اینها حجت است و یکی را در باب تعارض آورده تصادفاً به نظرم در همین چاپی که من دارم که یک جلدش چاپ شده با حواشی، چهارده صفحه، چهارده صفحه که زیاد حواشی هست، تفاوت این دو تا.

مرحوم شیخ در کتاب عده آنجایی که می‌گوید چرا به روایت مثلاً فلان و فلان عمل شده، می‌گوید اینها ثقات بودند لذا عمل شده است. در آنجا که بحث تعارض است حالا توضیحی می‌دهد بعد آنجا می‌گوید بله، اگر روایت از اهل سنت مثلاً فرق باطله بود و اصحاب ما معارض نداشتند و قولی هم به خلافش نبود به آنها عمل می‌کنیم. اینجا لفظ توثیق ندارد شیخ. اینها را ما توضیح دادیم. در عده اینجا لفظ توثیق را ندارد. توثیق را در آن بحث دارد. در بحث تعارض نمی‌گوید هم ثقات، دقت کردید نکته فنی را؟ در بحث تعارض می‌گوید اگر روایت معارض بود و یکی هم از فرق باطله بود، و ما در روایت شیعه نداشتیم، خوب دقت بکنید، و عملی هم از اصحاب نداشتیم، اینجا قبول می‌کنیم. آن وقت این طور نوشته: لما روی عن الصادق علیه السلام انه قال اذا، چه، وردت علیکم واقعة لا تجدنا فی ما روی عنا فانظروا الی ما رواه عن علی علیه السلام. شیخ می‌گوید تعبد داریم قبول بکنیم. اینجا ندارد که اینها ثقه هستند. اسم سکونی را اینجا برده است. اسم مثلاً عمار ساباطی را آنجا برده است.

خب به هر حال عبارت عده که اینجا توثیق ندارد، حق با مرحوم، عرض کردم مرحوم آقای تستری هم توضیحات کافی ندادند. حالا چطور شده این اصحاب ما، این همه بزرگان در این اشتباه واقع شدند، خیال کردند شیخ، ایشان می‌گوید: لکنه و ثقی شیخ فی العده، توثیق نکرده شیخ. اصلاً شیخ می‌خواهد بگوید تعبد است چون امام صادق(ع) فرمود. از امام صادق(ع) فرمود که اگر شما روایتی مسئله‌ای برایتان واقع شد که حکمش را فی ما روی عنا نداشتید، فانظروا الی ما رواه عن علی فاعملوا به، و لذا عملة الطائفه، عملة                 الاصال بروایة السکونی، خوب دقت بکنید، نمی‌گوید ثقة، ثقة را دارد یک جای دیگر دارد، با این اشتباه شده است. در عمار ساباطی می‌گوید انهم ثقات، مثل عمار ساباطی، آنجا دارد ثقة، اینجا ندارد، روشن شد چه می‌خواهم بگویم؟

این آقای خویی هم روی همان غلط مشهور رفته و تعجب، خب البته آن وقت ایشان شاید عبارت مرحوم آقای تستری را ندیده بودند. آقای تستری می‌گوید اصلاً این ربطی به توثیق ندارد، راست هم می‌گوید آقای تستری حق با ایشان است. لکن ما توضیح دادیم اولین کسی که در این خطا واقع شده محقق حلی است. چون خیلی شخص بزرگی است، بقیه اصحاب دنبالش رفتند. ایشان رساله‌ای به نام عزیه دارد، ایشان می‌گوید شیخ در عده ایشان را توثیق کرده است. گفته اگر چه مخالف است چون ثقه است به آن عمل کنید، ظاهراً منشأ اشتباهش هم همان بوده، بعدی‌ها خب راست هم هست، انصافاً عظمت اینقدر این محقق عظمت دارد، ما هم خجالت می‌کشیم بگوییم ایشان اشتباه کرده است. اولین کسی را که دیدم اشتباه، در این اشتباه واقع شده، محقق حلی، صاحب شرایع است، یعنی از قرن هفتم. الان قرن پانزدهم هستیم دیگر. هشت قرن است دنبال ایشان رفتند. و مدام در کتاب‌ها هم که آمده همین غلط ایشان را تکرار کردند.

س: یعنی قبل از آن به سکونی عمل نمی‌کردند به خبرهایش؟

ج: اصلاً در این حدها نبود، خود علامه محقق هم در این حدها نیست.

محقق به این مناسبت که شیخ این را توثیق کرده، توثیق دارد شیخ برای فرق باطله، سکونی آنجا نیست. سکونی نامش در بحث دیگری است که توثیق ندارد. و بعد هم تصحیح می‌کند لما روی عن الصادق علیه السلام، می‌گوید چون امام صادق(ع) فرمودند.

ما اگر یاد مبارک آقایان باشد، چون دو سه سال پیش وقتی آن محل بودیم، زیرزمین آنجا بودیم توضیح دادیم. خود من هم اولاً این روایت را هیچ جا اصلاً پیدایش نکردیم، اصلاً معلوم نیست کجا است این روایت، اصلاً این روایت چیست چه کاره است. این برای ما اصلاً کلاً روشن نیست. و اصولاً نفهمیدیم شیخ چرا به این روایات عمل کرده است؟ هنوز هم نفهمیدیم. چون روایت این است که اگر به شما واقعه‌ای آمد که حکمش لم یرو عنا من طریقهم، بعد به آن عمل بکنیم، و لذا می‌گوید عملة فی الاصابه بروایة السکونی، عملة الطائفه بروایة السکونی، خب این که ما الان از سکونی دیدیم همه‌اش در آن این طور است، عن جعفر عن ابیه عن آبائه عن علی قال قال رسول الله، این که داخل در فی ما روی عنهم می‌شود اصلاً. هنوز ما اصلاً نفهمیدیم شیخ طوسی چرا گفته؟ آن روایت را از کجا آورده نفهمیدیم، شیخ طوسی چرا آنجا آورده؟ آن را هم نفهمیدیم، محقق چرا چنین اشتباهی را مرتکب شده؟ آن را هم نفهمیدیم.

در حقیقت عرض کردم مرحوم آقای تستری در مقدمه رجال جلد 1 ایشان نگاه بکنید، این ما اینها را مفصل توضیح دادیم، عباراتشان را هم خواندیم. دیگر حالا حال، گفت که بیحالی ما زیاد است فعلاً حال توضیح اینها را نداریم. اینها را همه برای ما واضح نیست این اشتباهات چطور پشت سر هم واقع شده؟ این اصلاً چیست مثلاً؟ واقعاً عرض می‌کنم نه اینکه حالا، از آن طرف احترام شیخ، احترام محقق، بزرگان اصحاب محفوظ است. شیخ چجور روایت را برداشته آورده؟ آن که ما می‌فهمیم علی تقدیر اینکه چنین چیزی بوده آن که ما می‌فهمیم و لذا هم اصحاب بعدا نیاوردند، این احتمالاً اوایل صحبت‌هایی که امام صادق(ع) داشتند مثلاً فقه شیعه را مدام یواش یواش، چون ائمه اولیه ما احتمالاً خیلی آرام بیان می‌کردند موارد اختلافی را. به امام صادق(ع) گفتند گاهی مسائلی می‌آید که هنوز هم از شما به ما چیزی نرسیده، چون من عرض کردم این روایت اجمالاً درست است، نه اطلاقاً، اجمالاً، چون در کوفه معروف بود که فقه کوفه فقه امیر المومنین(ع) و عبدالله بن مسعود است. سنی‌ها این جور نوشتند. اولین کسی که از صحابه رفت کوفه عبدالله بن مسعود است. لذا معروف شد که فقه کوفه فقه، حتی ابو حنیفه، حتی این که می‌گویند مثلاً فقه ابو حنیفه با فقه زیدی‌ها می‌خورد، این یک مقداری‌اش این است. فقه کوفه حتی فقه ابو حنیفه معتقدند که از علی گرفته، خود ایشان نگرفته، با واسطه. فقه کوفه معروف بوده به فقه، عرض کردم فقه مدینه به فقه عمر و عبدالله بن عمر، فقه کوفه معروف بوده به فقه عبد الله بن مسعود و امیر المومنین(ع)، خوب دقت کردید؟ آخر چطور می‌شود یک روایت باشد، بعد اصحاب نیاورند فقط شیخ طوسی آورده، اگر چنین چیزی بوده احتمالاً برای اوایل زمان امام صادق(ع) بوده است. خب شیعه از امام(ع) سوال کردند آقا شما هنوز احکام اختصاصی شیعه خب اصلاً جعفری هم برای همین جهت گفتند که امام(ع) جدا کرد دیگر، از روایات امام باقر(ع)، از روایات امام سجاد(ع) آن معالم مذهب را آهسته آهسته بیان کردند، می‌گویدخب آقا چه کار بکنیم، حالا هنوز از شما نرسیده است، امام(ع) می‌فرماید ببینید آنجا در خود کوفه از علی بن ابیطالب(ع) چه نقل کردند به آن عمل کنید. پس این روایت موضعی است، زمانی است، مال شهر معینی است، شهر کوفه، نه اینکه هر زمانی مثلاً ما هم الان این کار را بکنیم. نه، این مال شهر کوفه است، چون شهر کوفه روشن شد؟

سر این که اصحاب هم روایت را حذف کردند، همین است. خب چرا روایت را حذفش کردند، اصحاب ما هم از روایت زمان معین و مکان معین فهمیدند، لذا روایت حذف شد. صورت حذفش این است خب، درست هم هست.

شیخ قدس الله نفسه ظاهراً اطلاق فهمیده است، هر زمان شما گیر کردید مراجعه کنید به ما رواه عن علی، ظاهراً این طور فهمیده‌اند ظاهراً. خب اولاً این فهم درست نیست، روایت الان مصدر روشن نیست، بعد فرض هم باشد اجمالاً نه اطلاقاً نه دقیقاً، اجمالاً مراد این است.

بعدش هم بسیار خب در این روایت ندارد که اینها ثقه هستند. بعدش هم ما نمی‌فهمیم لم تجدوا حکمه فی ما روی عنا، روایت سکونی فی ما روی عنه، این را هم نفهمیدیم هنوز. شیخ هم توثیق نکرده چطور محقق توثیق فهمیده، این را نفهمیدیم، چطور بعد از ایشان این همه بزرگان واقعاً چیز غریبی است یعنی، حدود مثلاً تا قرن حالا کتاب مرحوم تستری قرن چهاردهم است، اواخر قرن چهاردهم، مرحوم تستری. آقای تستری خیلی خوشحال است که ما اولین بار بودیم که مثلاً این عبارت دلالت بر توثیق نمی‌کند. اینجا هم آقای خویی دارند قد وثقه الشیخ فی العده. حق با آقای تستری است، شیخ ایشان را توثیق نکرده است. و جهات دیگری که ما شرح دادیم که الان جایش اینجا نیست، لکن منشأش آن است، منشأ کار همان عبارت محقق است. اولین کسی که این مطلب را بد فهمیده است، به ذهن ما البته بد، احترام ما برای بزرگان، برای کوچکان هم حفظ است چه رسد به بزرگان. این راجع به این.

آن وقت عرض کردم خدمت شما اهل سنت سکونی را بالاتفاق تضعیف کردند. دارند، به نظرم در کتاب نگاه بکنید در میزان الاعتدال، به نظرم که در ترمذی از آن نقل می‌کند، ترمذی نه، آن یکی دیگر، ابن ماجه، به نظرم یکی از اینها از او نقل می‌‌کند از سکونی، لکن او را کذاب می‌دانند.

ببینید دقت بکنید آن سر قصه را هم خدمتتان بگویم که روشن بشود. مثلاً در این کتاب سکونی که آن وقت مطرح بوده، عن جعفر عن ابیه عن علی قال آخر ما فارقت علیه حبیب قلبی، عین این عبارت را در کتب اهل سنت، و منها ترمذی که صحیح دانسته از عثمان بن ابی العاص است، آن هم دارد آخر ما قال، همین عین این عبارت. از عجایب کار عین، وآن دارد می‌گوید که به رسول الله(ص) گفتم که من مسلمان که شدم، اجازه بدهید من امام جماعت بشوم در طائف، حضرت فرمودند اشکال ندارد، بعد می‌گوید در بعضی از نسخش هست، ان من آخر بعضی‌هایش آخر، عین همین عبارت.

س: حاج آقا آن یک فرقی دارد با این. خب اینجا گفته که من با پیامبر خداحافظی کردند، حضرت آخرین جمله‌ای که فرمودند این بود.

ج: خب آن هم می‌گوید آخرین چیزی که به من گفتند همین است.

س: نه ….

ج: نه یک دفعه، اولاً امیرالمومنین(ع) که چیز نبوده است، قطعاً امیر المومنین‌(ع) که در آن زمان امام نبودند. امیرالمومنین(ع) قبل از آن مثلاً برای یک سال رفته بودند یمن، در یمن امام جماعت بوده است. در زمان رحلت رسول الله(ص) ایشان از یمن که برگشتند در همان حجة الوداع دیگر، ایشان در حدود ماه ذی حجه سال دهم از یمن رسیدند به مکه به رسول الله(ص).

س: موقع وفات بودند خدمت حضرت دیگر…

ج: می‌گویم یک احتمال هست که بگوییم که اصلاً آن سنی‌ها بد نقل کردند، کلام مال علی بن طالب، احتمال این دیگر… خب شواهد مؤید نیست.

س: نه می‌خواهم بگویم اصلاً دو تا چیز جداگانه نیست. اصلاً تنافی ندارد با هم.

ج: آن دارد می‌گوید قلت رسول الله امنی، من را امام جماعت قرار بده، بعد می‌گوید بعد از این که امام جماعت شدم آخرین وصیت پیغمبر به من این بود.

س: نه خب داشته جدا می‌شده از حضرت، می‌رفته سر شهر دیگر…

ج: خب حضرت جدا شدند امام جماعت که نبودند بعد هم که ابوبکر آمد نماز خواند که، حضرت امیر(ع) نخواندند که.

آخر این باید بخورد یا علی لا صلیت، این صلیت که صلاة نفسه، این جماعت است. این می‌خورد به آخر نمی‌خورد، می‌خورد به زمانی که حضرت را به یمن فرستادند. بله، برای یمن معقول است.

س: نه، آن یک توصیه عمومی است که حضرت یک حقیقتی را بیان کردند، یک نکته یعنی…

ج: عرض کردم برایتان، حقیقت که حقیقت است. ما بحث نداریم. بحث سر این است که آن می‌گوید من از رسول الله خواستم، یعنی شواهد با او، حضرت امیر(ع) در آن زمان امام جماعت نبودند، حالااهل سنت اصرار کردند یک دو سه روزه‌ای که پیغمبر اینجا بود، ابوبکر نماز می‌خواند، حالا راست یا دروغ، مرو ابوبکر یصلی بالناس، حالا آنها این طور نقل کردند. مسلم هم بعد از وفات رسول الله(ص) قطعاً هم ابوبکر نماز می‌خواند، تا بیست و پنج سال دیگر، حضرت امیر(ع) در این بیست و پنج سال که امام جماعت نبودند که.

اگر امام جماعت بودند می‌خورد به مسئله یمن. بله، درسته، در یمن امام جماعت بودند. و این مسئله از ماه ذی حجه در سال دهم، ذی حجه و بعد به اصطلاح ذی حجه و بعد مسئله محرم و صفر حضرت امیر(ع) دیگر با پیغمبر(ص) بودند، آن مدتی که مکه بودند، بعد از مکه هم آمدند به مدینه تا پیغمبر(ص)، امیر المومنین(ع) به عنوان نماز جماعت….

آن وقت عجیبش این است که یا علی اذا صلیت صلی صلاة اضعف من خلفک، عین همین هم از عثمان بن ابی العاص نقل شده است. عین همین آخر یک دفعه می‌گوید حضرت قال لی، آخر لفظ آخر می‌خواهم این را بگویم، لفظ آخر در آنجا هم آمده، همان که گفتیم ترمذی گفته حسن صحیح ، بعضی گفتند نه نسخه ترمذی حسن تنهاست، صحیح در آن ندارد.

س: ببخشید این تضعیف اهل سنت نسبت به ابن سکونی خودش مؤید حرف شیخ نیست، از این جهت که مثلاً می‌خواهد این را بگوید که اگر سکونی…

ج: خب دیگر حالا من امروز به مقداری که کتاب را می‌خوانم، نمی‌خواهم وارد بحث بشوم. اجازه بدهید. نه می‌خواهم نکته فنی برایتان روشن بشود.

اولاً پیغمبر(ص) فرمودند صلاة اضعف، این هم در روایت عثمان بن ابی العاص است، دقت بکنید می‌گوید قال لی رسول الله اذا صلیت، تعبیر ان آخر، این آخر بعینه در روایت عثمان بن الی العاص است. دقت می‌کنید چه می‌‌خواهم بگویم؟

س: حاج آقا این آخر خب با آن آخر فرق می‌کند.

ج: آخر که آخر است.

بعد می‌گوید صل صلاة اضعف، این هم بعینه آنجا آمده، بعد می‌گوید و لا تتخذن موذن یأخذ علی اذانه، این هم بعینه آنجا آمده، نه می‌خواهم روش کار را به شما بگویم. آن وقت آن ائمه شأن اهل سنت می‌آمدند چه می‌گفتند؟ خب با اینکه این روایت عثمان است، مال حضرت امیر(ع) نیست، بگوییم نستجیر بالله امام صادق(ع) جعل کرده، یا امام باقر(ع) یا حضرت سجاد(ع) مثلاً، اینها دیدند بیشتر بهتر این است که این را بیاندازند گردن همین سکونی، به خاطر همین می‌گویند از جعلیات سکونی است. دقت می‌کنید؟ می‌خواهم نحوه کار را… اینها نوشته نشده، نحوه کار، تدوین رجال، می‌خواهم ریشه‌های تدوین رجال را برای شما بگویم. روشن شد؟

س: ریشه یابی است دیگر.

ج: هان احسنتم، می‌گوید بابا این روایت عثمان بن ابی العاص است، چه ربطی به علی بن ابی طالب(ع) دارد. خب این را بیاییم بگوییم اصلاً معنا ندارد امیر المومنین(ع) بگوید آخر ما فارقت علیه حبیب قلبی، این آخر همان عبارت، این اضعف هم همان روایت عثمان، این لا تتخذن موذن این هم همان، کل روایت همان است، روایت عثمان بن ابی العاص است.

پس این برداشته جعل کرده روایت را به علی بن ابیطالب(ع)، خب این را به امام باقر(ع) نسبت بدهند، به امام صادق(ع) نسبت بدهند، خب به کسی که نمی‌توانند نسبت بدهند که، به این ائمه که نمی‌توانند اصلاً، شأن امام نیست این حدها، مخصوصاً این قاضی هم بوده، قاضی موصل بوده، سلسله مراتب به همین بیچاره بدبخت، گفته این از جعلیات خود سکونی است. برداشته روایتی را که مربوط به شخص دیگری بوده عثمان بن ابی العاص با جعل سند به علی بن ابیطالب(ع) نسبت داده است. دقت می‌کنید؟

من می‌خواهم وضع کار را خدمت شما عرض کنم. حالا اصحاب ما هم عرض کردم خدمتتان، مشکل ما با سکونی یکی اساسش این است، سکونی آنچه که از امام صادق(ع) نقل می‌کند منفرد است. خیلی کم تک و توک روایتی دارد که یک شیعه نقل کرده باشد. مثلاً در صلاة مسافر سبعة یتیمون، اصلاً ما نداریم. این همه روایت، زراره داریم، فلان داریم، سبعة یا ستة یتیمون علی کل حال، این را منحصرا سکونی نقل کرده است، هیچ کس دیگری نقل نکرده است. زراره دارد اربعة. این لفظ ستة یا سبعة چون نسخش مختلف است، حالا نمی‌خواهم وارد بحث نسخ بشوم. این از این.

منفرد، مثلاً این متن، این از منفردات سکونی است. خب این مسئله که اخذ اجرت بر اذان یک چیز ابتدایی شیعه است دیگر. دقت کردید نکته اشکال من چیست؟ اشکال ما این است که متأسفانه سکونی متونی را نقل می‌کند، حالا غیر از اینکه با آن متن، خیلی عجیب است با یک متن معروف اهل سنت کاملاً می‌خورد، اصلاً ربطی هم به امیر المومنین(ع) ندارد، شواهد هم مویدش نیست. اصلاً معنا ندارد که حضرت به او بگوید آخر ما فلان اذا صلیت، این اذا صلیت که عملاً امیر المومنین(ع) خواندند بیست و پنج سال بعد از وفات پیغمبر(ص) است. این متن را هم مثلاً امام صادق(ع) به یک شیعه دیگر، به زراره مثلاً، به محمد بن مسلم نفرمودند. عرض کردیم بعد از سکونی هم خب مثل ابن ابی عمیر اینها بودند، اینها اصلاً نقل نکردند از سکونی. مهم‌ترین نقلی که ما بعد از سکونی داریم مال نوفلی است، آن هم نوفلی در حد یک چاپخانه است در حقیقت، باید بگوییم مثل چاپ است. بعد از نوفلی هم مشهور نیست. ما تنها شخصیت معروفی که نسبتاً از او نقل کرده، مثلاً فرض کنید اگر بخواهیم حساب بکنیم از کل روایات سکونی به نظرم هشت درصد، ده درصد، شاید هم کمتر عبدالله مغیره است که آن هم خودش یک مشکلی دارد که جایش اینجا نیست.

بعد از نوفلی هم باز هم اصحاب نقل نکردند. مرحوم ابراهیم بن هاشم که در کوفه بوده، این کتاب را به قم آورده به احتمال قوی. از بعد از ابراهیم یک دفعه کتاب شهرت پیدا می‌کند آن هم در قم.

و لذا عرض کردیم کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش نقل می‌کند. ولذا عرض کردیم مثل مرحوم نجاشی یا شیخ طوسی که در بغداد بودند، وقتی می‌خواهند نسخه سکونی را طریق بدهند، می‌آیند به قم، می‌آیند به قم و از قم می‌روند به کوفه، از خود کوفه مستقیم نیست. می‌آیند به قم، همین نسخه قم مشهور می‌شود. عرض کردم بعد از ابراهیم بن هاشم… آن وقت شیخ یک نکته عجیبی دارد می‌گوید اگر سکونی روایتی داشت که اصحاب معارض نداشتند و عملی هم بر خلافش نبود آن را قبول می‌کنیم. خب این حجیت اصلاً در نمی‌آید از آن. چون ما می‌دانیم اصحاب ما مبنایشان این بود که در مسائل به قیاس عمل نکنند، حتی المقدور نص، بعد در اینجا دیدند نصی ندارند، گفتند خب همین نص سکونی بد نیست، همین روایت سکونی. و لذا این در حقیقت بعدها در قم شروع شد، این حرفی هم که شیخ زده به خاطر این است. و لذا ما مشکلی در روایت، مضافا به اینکه حالا عین این متن از اهل سنت و از شخص معینی نقل شده، ما مشکلات خاص خودمان را داریم راجع به جناب سکونی.

بعد ایشان می‌گوید: و دعوی ان الممنوع فیها هو الاتخاذ الظاهر فی کونه علی سبیل الدوام والاستمرار فلا یشمل الاستیجار احیاناً فبنحو الموجبة، اینها را در مصباح الفقاهه ندارند، مدفوعة بالقطع و عدم الفرق فی مناط المنع، خب این قطعش دیگر بنای ایشان است، لا تتخذن که ظاهرش این است دیگر. چون گفت به رسول الله(ص) من را امام جماعت قرار بده، پیغمبر(ص) فرمود خیلی خب شما را امام جماعت، لکن موذنی را که می‌گوید اتخاذ که ظاهرش این ندارد… فانه لو کان فانما هو من اجل اعتبار المجانیة، خب این ذهنیت ایشان است در فی هذا العباده، آن مجانیت هم به لحاظ وجوب است بیشتر، مجانیت را در بحث وجوب، ما در بحث اخذ اجرت دو حیثیت گفتیم، یکی وجوب و یکی عبادیت. آن مجانیت با وجوب مشکل دارد. ولا یفرق فی هذه العله بین الوحده و الکثره کما لا یخفی، نه خیلی هم لا یخفی نیست، خالی از… ، اجل قد یتوهم ان القتران هذا النهی بالامر بصلاة الاخف اضعف المحمول علی الاستحباب یستدعی بمقتضی اتحاد السیاق الحمل علی الکراهه، اصلاً در کتاب ترمذی باب کراهیة اخذ الاجره، عنوان کراهت قرار داده است. و یندفع بعدم انطباق قرینیة السیاق لو سلمت علی المقام و نحوه مما کان کل من الفقرتین جملة مستقله برأسها، معلوم نیست حالا، و انما یتجه فی مثل قوله اغتسل للجمعه و الجنابة کما لا یخفی، چون خود جعل امامت هم که واجب نیست، گفته امام فرمودند این کار را بکن، چنین کاری را نکن، اذا لا مانع من التفکیک بعد مساعدة الدلیل الی آخر، دیگر بقیه‌اش را خودتان مراجعه بکنید.

و منها مرسلة الصدوق قال اتی رجل امیر المومنین علیه السلام فقال یا امیر المومنین والله انی لاحبک فقال لی ولکنی ابغضک، اینجا لله هم بعضی‌هایش، قال و لم قال لانک تبغی فی الاذان کسبا، البته این که به نظرم در کتاب صدوق است تبتغی فی الاذان کسبا است، و تأخذ علی تعلیم القران اجرا، بعد فرمودند و هذا السند و ان کان ضعیفا الاان الشیخ رواها بعینها مع فرق یسیر غیر زائر بالمراد بالسند المعتبر، من در وقت شرح عبارت مصباح گفتم که آن سند نزد ایشان معتبر است، عن زید بن علی عن ابیه عن آبائه، از آنجا نقل کردند، تعرض لها صاحب الوسائل، چون این یکی را در بحث اذان آوردند، آن یکی را در جلد دوازدهم همان چاپ آقای ربانی در بحث ابواب ما یکتسب، تعرض لها صاحب الوسائل فی الباب ثلاثین من ابواب ما یکتسب به. بله، حدیث فلان، این حدیث را خب می‌خواهند بگویند که شیخ در این باب اذان حدیث صدوق را آوردند در باب ابواب ما یکتسب باب التجاره، طریق مرحوم شیخ طوسی و این طریق معتبر است.

این راجع به مطلب ایشان. روشن شد؟ که ایشان من عرض کردم سابقا، ایشان سابقا نوشته بود ضعیفة بفلان، حسین بن علوان، لکن بعدها برگشتند. این مال آثار رجالی ایشان است. بعدها برگشتند و این را از او نقل کردند. عرض کردم این مطلب در کتاب زید آمده است، مسند زید توضیحاتش را عرض کردیم. و لکن از استاد تعجب ما این است که با اینکه به آنجا مراجعه کردند و دقیق نگاه کردند، توجه نفرمودند در کتاب شیخ که به تعبیر ایشان سندش معتبر است، یعنی مسند زید، در آنجا در کتاب شیخ در ابواب تجارت، صاحب وسائل این جور لانک تبغی فی الاذان، کسباً ندارد، و تأخذ علی تعلیم القرآن اجرا، تعجب می‌کنم از ایشان، کسبا در نسخه صدوق آمده است. دیگر این را ظاهراً ایشان توجه نفرمودند. فقط دنبال سند رفتند حواسشان به متن نبوده است. خب اگر کسبا نباشد خب مشکل است دیگر. عرض کردیم اهل سنت دارند تبغی یعنی با طرب، همین را دارند اهل سنت، تبغی فی الاذان و عرض کردیم در مسند زیدی که الان چاپ شده، که طرف تأیید زیدی‌هاست، لانک تتغنی باذان، باذانک تتغنی، اصلاً ربطی هم به تبغی و تبتغی ندارد. دیگر البته مسند زید که خب ایشان مراجعه نفرمودند واضح هم هست که محل مراجعه اینها نبوده، نه ایشان، متعارف، حالا غیر از اشکال اصلاً چرا ملتفت نشدند که آنجا کسباً دارد، اینجا کسباً ندارد. و آن تبغی فی الاذان به معنای بغی و تجاوز از حد در اذان است.

به هر حال ایشان فرمودند ما این را قبول داریم. و باز از عجایب کار این است که ایشان در آن کتاب مصباح الفقاهه در حاشیه روایت محمد بن مسلم را هم آوردند که در باب شهادات است. اینجا نیارودند، مال پانزده سال بعد است. این روایت در باب شهادات است، لا تصلی یا لا یصلی خلف به اصطلاح من یأخذ علی الاذان اجرا او چه و لا تقبل شهادة من یأخذ علی القرآن اجرا، این جوری یک چنین چیزی، و ایشان فرمودند آن روایت معتبر است. اصلاً آن روایت را اینجا اصلاً کلاً نیاوردند. آن روایت محمد بن مسلم که ایشان فرمودند معتبر است اینجا کلاً نیاوردند.

من عمداً خواندم که تفاوت این دو مرحله کار ایشان با پانزده سال فاصله، یک مسئله واحده هم هست، هر دو هم تقریر ایشان است. بعد و انما الکلام فی الدلاله، بعد دنبال این بحث شدند که فقد نوقش فیها بانابتقاء الکسب یشمل الاذان بداع الارتزاق، کسب یعنی شامل اجرت و رزق، ماهانه شهریه از بیت المال، بله، بعد ایشان دارد و فیه انها غیر شاملة للارتزاق، اصلاً لفظ کسب نیست، تعجب است از ایشان چرا بحث کردند؟ لفظ کسب در همان کتاب تهذیب نیست، در کتاب شیخ صدوق است که سندش هم مرسل است. بله، و بالجمله لا یطلق الکاسب علی المرتزق المزبور بوجه یستوجب وهن فی الدلاله، اذا لا قصور فی هاتین الروایتین سندا و دلالتاً یکی روایت سکونی و یکی هم روایت مسند زید. خب یک روایت زید هم همان مشکل سکونی را دارد، چون در کتب اهل سنت این روایت را از ابن عمر آوردند بعینه، قال انی احبک فی الله آن هم گفت انی ابغضک فی الله، گفت چرا، گفت لانک تبغی فی الاذان، همین روایت را از ابن عمر آوردند. روشن شد؟

همان اشکالی که در کتاب سکونی آوردیم بعینه اینجا هم هست. که ایشان متاسفانه بعد می‌فرماید هاتین الروایتین سندا و لا دلالةً و مقتضی اطلاقهما عدم الفرق بین الاذان الصلاتی و الاذان الاعلامی فلا مناصب من العمل بهما و الاخذ مضمونهما من عدم جواز اخذ الاجره و الخروج بهما عنهما. بعد یؤیدهما خبر الدعائم عن علی علیه السلام انه قال من الصحت اجرا الموذن، این را از کتاب مستدرک نقل می‌کند، فانه کما تری اوضح دلالة علی المنع اذا الصحت هو الحرام، لکن ضعف السند بالارسال مانع عن استدلال و کیف ما کان فمستند الفقهاء فی المسئله ما عرفت لا مجرد الاجماع التعبدی.

علی ای حال ما توضیح کافی را عرض کردیم. این روایتی که در باب صحت است، یک روایت مفصلی است در کتاب دعائم است منصوب الی علی علیه السلام و، البته شاید آن زمان هنوز ایشان مطلع نبودند، در جعفریات هم هست. با اینکه ایشان جعفریات را بعدها قبول کردند. در جعفریات هم هست عن علی. یک روایت طولانی است، غیر از آن هم نداریم، منحصر به آن است.

داریم روایت پنج تا، سه تا، دو تا، چهار تا، این روایت ده دوازده تا صحت را نوشته. و یک چیزهایی هم که مثلاً وزان و کیال و یک چیزهایی که اصطلاحات احتمالاً مصر هم باشد. ماها آن اصطلاحات را خیلی بلد نیستیم. تنها روایت واحده‌ای است که در دو نوشته مصری ما آمده است. یکی جعفریات و یکی هم کتاب دعائم. و خیلی طولانی است در صحت. فعلاً ما روایتی به آن طولانی در صحت نداریم، اصلاً کلاً نداریم. منحصر به این دو کتاب است. که ایشان یک تکه‌اش را از این کتاب مستدرک گرفتند. ما در بحث سابق به مناسبت صحت در رشوه و اینها مفصل آنجا متعرض آن روایت شدیم، دیگر احتیاج ندارد.

انصافاً اثبات آن مشکل است الان آن روایت در دو تا نسخه مصری اثباتش خالی از اشکال نیست.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD283KBدانلود
PDF157KBدانلود
MP313MBدانلود
برچسب ها: 1394-1395خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه58) سه‌شنبه 1394/11/13
بعدی خارج فقه (جلسه60) شنبه 1394/11/17

اصول فقه

فقه

حدیث