خارج فقه (جلسه57) دوشنبه 1394/11/12
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد در بحث اخذ اجرت بر واجبات جهاتی از بحث بود. یکی هم مسئله عبادی بودن، منافات با اخذ اجرت دارد؟ ما کلمات مرحوم آقای اصفهانی را خواندیم راجع به منافات عبادیت و عدم منافات و ایشان بنایشان بر این شد که منافات ندارد با به اصطلاح مسئله عبادی بودن و عرض کردیم انصافا درست است نه به نحو طولی و نه به نحو عرضی، انصافا منافات ثابت نشده است. حق در مطلب همین است که ایشان میفرماید.
و لذا اخذ اجرت منافاتی ندارد با حالا اگر در اثناء صحبت امروز وقت کردیم راجع به عبادیت یک توضیح بیشتری میدهم. چون فعلا میخواهیم بحث را کمی جمع و جور بکنیم.
عرض کردیم یکی از این مواردی که در آن مطرح بوده مسئله اخذ اجرت بر اذان بوده است. البته بحث که کلی است، در عبادیت یکی از مصادیقش این بوده است. ما باشیم و طبق قاعده، میتواند انسان اخذ اجرت بکند برای اذان، حتی اذان خودش، نه اینکه اذان دیگران، نه اینکه موذن بشود. مثلاً پدر به بچهاش پول بدهد بگوید بچه جان تو هر وقت نماز میخوانی میبینیم مثلا مقید به اذان و اقامه نیست، اذان و اقامه بگو، من برای هر مثلا اذان و اقامه تو این قدر پول میدهم، که او هم قصد قربت بکند. ظاهرا مشکلی ندارد طبق قاعدهای که ما تصور میکنیم، مشکل خاصی ندارد، حالا تعبد خاص باشد، اگر تعبد آمد، این تعبد کاشف از این نیست که این مبنایی که گفتیم باطل است، مبنا درست است، تعبد که بیاید فرض کنید مثل آقای خویی میگوید این در میآید که باید اذان مجانی گفته بشود، در آن مجانیت شرط است، مثلا، یا تعبد که آمد معنایش این است که در مقام طولی این مقدار هم مضر است. چون عرض کردیم بلااشکال به لحاظ طولی خب مضر است، انسان بخواهد لله و فی الله خالصا اذان بگوید یا به خاطر پول، قطعا تأثیرگذار است، اما میشود که پول داعی او باشد بر اذان عن قربة. میشود داعی آن باشد و اذان عن قربة بگوید. مشکلی در تصویرش ندارد.
اگر در روایت آمد گفت نیست، یعنی این مقدار هم مضر است. این معنایش این است نه این که قاعده به هم خورده است، قاعده به هم نمیخورد. شارع میآید آن را توضیح میدهد و بیان میکند.
آن وقت راجع به خصوص اذان چون در روایات ما و روایات عامه، آن که آمده خصوص اذان است، در روایات ما اضافه بر او امامت هم آمده است. پول میگیرد امام جماعت بشود، پول میگیرد برای امام جماعت شدن، با اینکه در آن قصد قربت معتبر است. این هم آمده است.
آن وقت راجع به اذان، چون عرض کردم که بحث اذان را جداگانه عرض میکنیم، بله، راجع به اذان غیر از حالا این جهت بحث قاعدهای که عرض کردیم، خصوص اذان را چون مرحوم شیخ هم متعرض شده، ما برای تتمیم این بحث، بحث قسمت تعبدیاش را و ادله شرعیاش را هم نگاه میکنیم.
راجع به این قسمت ابتدائاً یک مقداری از شرح قضیه و تاریخ قضیه و فتاوای فقهاء و بعد هم روی مسئله به اصطلاح روایاتی که در این جهت وارد شده، شرحی از آن روایات میدهیم. برای این جهت ما برای اجمال قصه ابتدائاً متن را تقریباً همهاش را نمیخوانیم، یک قسمتی از متن مرحوم آقای خویی، یادی هم از استاد بشود از این چاپی که دست من هست، 478، جلد یک مصباح الفقاهه، بعد هم مشابه این را روی جهات دیگری هم که دارد از متون اهل سنت، یکی از متون، بقیهاش را دیگر آقایان خودشان مراجعه کنند، نمیخواهیم تمام تفاسیرش را. بعد هم تنقیح و تصحیح روایاتی که وارد شده و میشود آن را قبول کرد یا نکرد.
عرض کنم مرحوم شیخ خودش فرمود لایجوز اخذ الاجره علی اذان المکلف لصلاة نفسه، بعد آقای خویی فرمودند المعروف بین الاصحاب حرمة اخذ الاجره بل فی المستند که مراد مرحوم نراقی، حکی الاجماع علیها، و علی هذا النهج بعض فقهاء العامه، حالا عامه را جداگانه، چون ایشان اشاره فرمودند. بعد ایشان میفرمایند و التحقیق، من مختصر آن را، ان مقتضی القاعده جواز اخذ الاجره علی الواجبات و علی المستحبات، واجبات را با ایشان قبول نکردیم، مستحبات را عرض کردیم همان حرفی که آقای آشیخ محمد حسین گفتند، تعبدیتاً کانت ام توصلیا، و این نکتهاش هم همین نکتهای است که در کتب اهل سنت هم آمده، لکونها من الاعما ل المحترمه، چون خود اذان گفتن عمل است، و قاعده حرمت عمل اقتضا میکند که بذل مال به ازائش بشود، التی تقابل بالمال، فتکونوا المعاملة علیها مشمولة للعمومات مثل احل الله البیع و اوفوا بالعقود، و ان صفة الوجوب او العبادیه فلان، لا تنافی التقرب و الاخلاص؛ عرض کردیم این هم همان راهی بود که اما با وجوب تنافی که گذشت.
و منهنا یتجلی لک، تمام عبارت را نمیخوانم، اخذ الاجره علی الاذان ولو علی الامامه، امام جماعت بشود، اذا کانا مما یرجع نفع من ذلک الی الغیر، مثلا پول میدهد که تو اذان خودت را بلند بخوان، چون وقتی اذان بلند میگوید این هم برای نماز بلند میشود، مثلا، نفعی باشد.
این تکه دوم بحث است که ما هنوز وارت بحثش نشدیم. و آن اینکه ما غیر از حالا اخذ اجرت بر واجب، آیا شرط است در باب اجاره نفعی هم به من برگردد یا نه؟ ایشان میگوید که برگردد، کالاعلام بدخول الوقت مثلا، تو میخواهی اذان بگویی، میگوید من اصلا در نمازهایم اذان نمیگویم، میگویم اذان بگو من به تو پول میدهم تا من هم از خواب بیدار بشوم، یا من هم بفهمم وقت داخل شده است.
بله، ایشان میفرمایند بعد از اینکه این مقدمهای که عرض کردم، ولکن قد سمعت فی مقدمة، ایشان بحث اجاره را هم آوردند که ما هنوز بحث نکردیم. فی مقدمة البحث عن اخذ الاجره علی الواجب ان مورد الکلام فی ما اذا کان العمل المستأجر علیه هابیاً لشرائط الاستئجار، خود عمل فی نفسه مشکل، مع قطع نظر ان کونه واجبا او مستحباً، بله، بعد فلو منع الشارع عن اخذ الاجره علی عمل خاص، و تعلق غرضه بکونه مجانیا فانه خارج عن حریم البحث، عرض کردیم مبنای مرحوم آقای اصفهانی هم همین است. مرحوم استاد هم با ایشان موافقت کردند.
اگر جایی دلیل آمد که باید این عمل مجانی باشد اخذ اجرت نمیشود کرد. چند بار هم گفتیم نه یک بار، صاحب جواهر هم اعتقاد دارد که هر جا یک عمل واجب است، باید مجانی باشد. اصلا خود وجوب، معنایش مجانی… این هم گفتیم و مناقشه کردیم گفتیم انصافا اثباتش مشکل است.
و لا یختص ذلک بالعبادات ولا بالواجبات، و من الواضح جدا، البته این واضح جدا، بعد انه ثبت بالشریعة المقدسه عن اهل البیت العصمه علیهم السلام حرمة اخذ الاجره علی الاذان و علی الامامه. چون آمده یعنی معنایش این است که باید مجانی باشد. آن وقت در اینجا در حاشیه، مقرر رحمة الله علیه، آقای خویی هم فوت کردند، مقررشان هم فوت کردند. البته یک بحثی هم راجع به عبارت خود وسائل است، مکاسب، و علی الاشبه ، روضه مراد شرح لمعه است، در شرح لمعه نوشته اشبه، ایشان میگوید اذان و اقامه علی اشهر القولین، اشبه نگفته، اشهر، میدانید دیگر اصطلاحات است دیگر در شرایع این را به کار میبرد، مثلاً و الاشبه، اشبه اصطلاحاً یعنی حسب قواعد، اقتضای قواعد این است. اشهر آنجایی است که دو قول باشند، هر دو مشهور باشند، یکی شهرتش بیشتر باشد. مشهور آنجایی است که دو قول باشد، یکی مشهور باشد و یکی شاذ باشد. اجماع هم اصطلاحاً جایی است که دو قول نباشد یکی باشد، اصطلاحا این طور است. و لذا عرض کردیم بعضی از این علما خیلی مقیدند در عبارات خودشان، مثلا اشهر از نظر ارزش علمی کمتر است تا مشهور. اشهر ارزش علمیاش کمتر است تا مشهور. چون اشهر معنایش این است که هر دو قول مشهورند، فقط این یکی بیشتر دارد. مثلا این 45 درصد قائل دارد، آن یکی 55 درصد. پس قائل این 45 درصد است. اما وقتی گفتند مشهور، در مقابل مشهور شاذ است. یعنی این مثلا 90 درصد قائل دارد، آن 10 درصد، مشهور 90 درصد قائل دارد. اجماع هم یعنی به حسب ظاهر 100 درصد.
لذا بعضی از علما خیلی حالا من عبارت کمی ملانغتی هم بشویم عبارت خیلی با یک ظرافت خاصی. مثلا میگوید و هو اشهر القولین و هو الاشهر کما فی فلان، مثلا کتاب فرض کنید شرایع مثلا، بل هو المشهور، ببینید میگوید بل، یعنی یک درجه بالاتر، این اصطلاحشان است، کما فی الروضه، روضه گفته مشهور. مشهور ارزشش بالاتر از اشهر است. لذا وقتی میخواهند نقل بکنند بعضی متون فقهی را دقت بکنید، خیلی با ظرافت این نکته را میگویند. مثلا در یک کتاب گفته اشهر، در یک کتاب گفته مشهور، وقتی میخواهند نقل بکنند اول اشهر را نقل میکنند. و هو الاشهر کما فی کتاب فلان مثلا، بل هو المشهور کما فی فلان، بل علیه الاجماع کما فی الجواهر، اگر جواهر تعبیر اجماع کرده، ترتیبشان این طوری است، به ترتیب قطع، اول اشهر است، بعد مشهور است، بعد اجماع است. اصطلاح فنیاش این جور است. دقت میفرمایید؟
ایشان گفته و علی الاشبه کما فی الروضه، روضه شرح لمعه است دیگر. بعد آقای خویی میفرمایند نه، در روضه گفته اشهر القولین، اشبه نگفته، من یک توضیحی هم راجع به این حاشیهای که مرحوم آقای خویی چون کمی هم هدف ما همان حاشیه بود، حاشیه را هم در اینجا یک توضیحی بدهیم. البته اگر دقت بکنید، در حاشیه روایاتی که مربوط به این مسئله است، از چند جلد کتاب وسائل نقل کرده است. خب این کار در وسائل هم هست دیگر، یکی از مشکلات وسائل هم همین است. یک حدیث را، یک مطلب را در چند باب میآورد، در چند جلد، گاهی هم فاصله بین جلدها زیاد است، حالااین مهم نیست، از همه مهمتر گاهی در یک باب مثلا، یک روایت دو روایت میآید، در یک باب سه تا روایت میآورد، و گاهی اوقات یک روایت مهم را در یک باب دیگر اصلا میآورد. مثلا همین مسئله اخذ اجرت بر اذان، ببینید در وسائل البته این چاپ قدیم است، این که نوشته جلد یک وسائل، چاپ قدیم سه جلدی است. سه جلدی وسائل که چاپ بزرگ سنگی بوده است. عدم جواز الاخذ الاجره علی الاذان من ابواب الاذان، این یک باب. دو باز نوشته وسائل جلد دو همان چاپ قدیم، تحریم تظاهر بالمنکرات من الامر بالمعروف، این یکی را آنجا آورده است. درست شد؟ باز در وسائل عدم جواز الاخذ الاجره علی الاذان در ابواب ما یکتسب، که در این چاپ جدید ما در این چاپ مرحوم آقای ربانی جلد دوازدهم است، آن یکی قبلی جلد یازدهم است، آن یکی قبلی جلد سوم یا چهارم است، به نظرم چهارم است. ببینید جلدهای متعدد است.
اینجا کار خوبی کرده خدا رحمت کند مقرر را. این یکی از مشکلاتی که در وسائل مرحوم آقای بروجردی به فکرشان افتاد که یک مقدار نظم بدهند، همین است. حالا مشکل نیست مثلا در کتاب ابواب ما یکتسب هم بگوید تقدم، مشکلش این است که مثلا یک حدیثی که به نظر ایشان معتبر و صحیح است، در یک باب دیگری که آورده که از ذهن دور است، در اذان نیاورده جای دیگری آورده است. الان تا حالا سه جلد ایشان این روایت باب اذان را آورده، یکی در باب اذان آورده، یکی در باب امر به معروف آورده، یکی در باب ابواب ما یکتسب در تجارت آورده، یکی در باب شهادات من لا تقبل شهادته، یکی آنجا آورده، در چهار جلد وسائل به مناسبت اینکه من یأخذ الاجر علی الاذان لا تقبل شهادته، یکی هم در شهادات آورده است. دقت فرمودید؟
این یکی از نکاتی است من مخصوصا عمداً خواندم. چون الان هم که بخواهیم یک جمع احادیث بفرمایید این خودش یکی از مشکلات است، چه کارش بکنیم؟ این چهار باب مناسب دارد، دقت کردید؟ یکی باب اذان است، یکی باب امر به معروف که جلد یازدهم چاپ مرحوم آقای ربانی است، این جلد جدیدش را مراجعه نکردم، به شماره بلد نیستم، یکی جلد دوازدهم ابواب ما یکتسب است، یکی هم جلد هجدهم چاپ قدیم، چاپ مرحوم آقای ربانی در ابواب الشهادات است. مناسبتش هم با تمام این ابواب واضح است. وضعش هم واضح است، یعنی نکتهای ندارد که نکته خاصی باشد. تناسب این مسئله.
پس مسئلة واحده، لکن در چهار جلد مختلف ایشان آورده است. این هم اشکال ندارد خب انسان اشاره میکند. لکن مشکل این است گاهی ممکن است در همان ابواب شهادت حدیث معتبرش را آنجا آورده، اما در ابواب اذان حدیث معتبرش را نیاورده، حالافرض کنید آقا هم مشغول بحث خارج در کتاب صلاة است در ابواب اذان. یکی از مشکلات وسائل این است. این را من میخواستم امروز مخصوصا بخوانم. این یک مطلب.
کرارا عرض کردیم که مرحوم آقای خویی در آن زمانی که مکاسب را فرمودند، همین مصباح الفقاهه نوشته شده، و دراسات، دراسات هم هست و محاضرات معذرت میخواهم، دراسات اصول است. عرض کردیم مبنای ایشان این بود که حدیث ضعیف منجبر نمیشود، قائل به جبر نبودند. اما معرفت حدیث صحیح و ضعیف همان بود که دیگران گفته بودند. خوب دقت میکنید؟ مثلا در وسائل آمده، در جواهر آمده معذرت میخواهم. در کتب اصحاب آمده. خود ایشان در آن وقت هنوز مبانی رجالی نداشتند، لذا این که نوشته صحیح ضعیف، این روی مبانی آن وقتی است که ایشان مبانی رجالی نداشتند، اما مبنای اصولیشان عوض نشده، اشتباه نشود. مبنای اصولی ایشان آن زمان و بعدها یکی بود و آن اینکه لا ینجبر الضعف بالعمل الاصحاب، یا لا ینکسر حدیث صحیح باعراض اصحاب، این مبنا عوض نشد. اما تشخیص صغری چرا عوض شد. مثلاً در اینجا حالا برای اینکه آقایان آشنا بشوند حدیث اولی که در حاشیه دارد مال سکونی است. قال لعلی لا تتخذن موذن یاخذ علی اذانه اجرا، این را از سکونی نقل کرده، نوشته ضعیفة للنوفلی. بعدها که خود ایشان مبانی رجالی پیدا کردند، این را معتبر میدانند، حدیث سکونی نزدشان معتبر است. ایشان نوفلی را به خاطر وجودش در کامل الزیارات و در کتاب به اصطلاح جناب آقای تفسیر علی بن ابراهیم، توثیق میکردند، تا آخر هم بنایشان توثیق بود.
پس اینکه اینجا نوشته ضعیفة این مال آن وقت است نه مال بعد.
بعد شماره حدیث دوم را سند، نوشته حسنه، حسنه حمران بن هاشم، این شماره دوم. البته بعدها ایشان غالبا چون ابراهیم بن هاشم را توثیق کردند، صحیحه میدانستند، لکن عرض کردم این اواخری که من بودم، حالا چون بعد از ما هم خب بودند چند سال دیگر ایشان، آن اواخری که ما بودیم و حدود سال 1400 و 1401 ایشان قدس الله نفسه دیگر فقط میگفتند معتبر و غیر معتبره دیگر حسنه و صحیحه و موثقه و اینها را کمتر استفاده میکردند. چون ایشان خب مبنایشان هم واضح بود، اگر راوی ثقه بود، حدیث معتبر است، نبود هم معتبره نیست، حالا اسمش را هر چه میخواهید بگذارید. مهم نبود نزد ایشان توثیق میخواستند. چون ایشان حجیت خبر ثقه را قائل بودند نه عدل و این حرفهای دیگری که گفته شده است.
لذا احادیث را غالبا دو تا میگفتند، معتبر، تدل علیه معتبرة فلان، و هذا روایة غیر معتبره، دیگر کاری به آن حسن و اینها نداشتند.
حدیث شماره سه یعنی سومین حدیثی که اینجا آوردند که انشاء الله بعد من هم توضیح میدهم، یک حدیثی است که از زید بن علی نقل شده، که من کرارا عرض کردم این جزو مسند زید است، چاپ شده، و زیدیها روی این کتاب خب خیلی چیز دارند. عرض کردیم به لحاظ تاریخی هم تقریباً قدیمترین کتابی است که نوه صحابه نقل کردند. اگر این کتاب درست باشد، زید که نوه پسر امیر المومنین(ع) است، چون در بحث عباده هم این روزها مشغول بودیم، زید نوه پسر ایشان است. چون زید پسر حضرت سجاد(ع)، ایشان هم پسر حضرت سید الشهداء(ع)، و ایشان هم پسر امیر المومنین(ع)، نسبتش مثل همین حدیث عباده که خواندیم، نوه پسر. و همچنین ما داریم در بین اهل سنت، در شیعه هم داریم، در روایات ما هست، شخصی به نام عیسی بن عبدالله عن ابیه عن جده، این عیسی هم نوه پسر امیر المومنین(ع) است، یعنی نوه عمر است. عمر، بلکه بله، نوه عمر میشود، بلکه بالاتر، یک واسطه دیگر هم دارد، نوه پسر عمر نه خود عمر، چون عیسی بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی، اینها را اصطلاحا عمری علوی میگفتند. این هم یک صحیفهای از امیرالمومنین(ع) دارد. زید هم دارد. اینها را من یک توضیحی همین اخیرا دادم دیگر تکرار نمیخواهم بکنم، به نام کتاب زیدیها به آن مجموع فقهی هم میگویند، مسند زید هم میگویند.
و عرض کردیم عدهای از روایاتش، حدود شاید هزار تا روایت دارد، یک چیزی حالا کمتر یا بیشتر، مجموعاً شاید در ذهن من هست، شاید سی تا، بیست و پنج تا، سی تایش در کتب ما آمده، بقیه نیامده. و مشکل آن کتاب خود زید نیست، مشکل آن ابو خالد واسطی نامی است، عمر بن خالد، او از زید در قرن دوم نقل کرده است. او را مثلا اهل سنت کذاب میدانند. او را قابل قبول نمیدانند، و چند بار هم توضیح دادیم، در رجال کشی به نقل از علی بن فضال، ابن فضال پسر به اصطلاح، به نقل از ایشان راجع به عمر بن خالد میگوید ثقة، ایشان توثیقش میکند. لذا مرحوم آقای خویی و مشهور رجالیین ما، این عمر بن خالد را توثیق میکنند. ولو اهل سنت تا آنجایی که من دیدم بالاتفاق تکذیب میکنند، کذابش میدانند، نه اینکه حالا فقط تضعیفش میکنند، کذابش میدانند، تا آنجایی که من دیدم حالا اگر یک موردی باشد. به نظرم شاید در سنن ابن ماجه از او حدیث نقل کرده باشد. به نظرم.
به هر حال ایشان نوشته ضعیفة به عبدالله بن منبه و حسین بن علوان. بعدها آقای خویی هم حسین بن علوان را توثیق کردند هم عبدالله بن منبه، دقت میفرمایید؟
لذا این روایاتی که مال مسند زید است امروز این را خواندم برای همین جهت، این روایات را مبنای ایشان عوض شد، نه اینکه در حقیقت نباید گفت مبنا عوض شد، مبنا پیدا کردند، قبلا هر چه که دیگران گفته بودند، ایشان میفرمودند، بعدها مبنا را عوض کردند، یعنی مبنایشان، مبنا اتخاذ کردند، نه اینکه عوض کردند. خودشان مراجعه مستقیم به اسانید کردند، به رجال کردند، تدوین علم رجال کردند، به این نتیجه رسیدند که روایات زید، که در مسند زید هست، البته نه در مسند زیدی که الان نزد زیدیه هست، همین مقداری که به ما رسیده، این قابل اعتماد است، و عبدالله بن منبه و حسین بن علوان کلبی هر دویشان قابل اعتماد هستند. دیگر حالا من وارد بحثهای چیزش نمیشوم، شاید بعد که خواستیم اشارهای بکنم.
بعد این شد سه تا روایت. که در حقیقت اینجا دو تایش را مناقشه کردند، در حقیقت بعدها قبول کردند همین مواردی را که اینجا مناقشه کردند قبول کردند. و در جلد سوم در باب شهادات وسائل، عن محمد بن مسلم فرمودند این صحیحة، این یکی را صحیح.
پس این چهار تا روایت را که در این چاپ بنده، نمیدانم حالا چاپ بعدی شده و اینها را توضیح دادند یا نه، این چهار تا روایت را که من آوردم، من هدفم این بود، هم کیفیت ورودشان در وسائل را شرح بدهم خدمتتان، هم ارزش آنها را.
در حقیقت مرحوم استاد هر چهار تا را قبول کردند، بعدها روی مبانی خودشان.
این راجع به قسمتی که بر میگردد به کتاب ایشان. اجمالا معلوم شد دعوای اجماع کردند که در باب اذان نمیشود.
حالا آن بحث فقهی را میخواهیم چون بعد انجام بدهیم، یک مقدار زمینه بحث و کیفیت بحث، روشن بشود، تا برگردیم به این قسمت.
س: 21:24
ج: نه زیاد دارند قابل قبول. دارند که مثلا شیعیٌ، جَلدٌ، کذلک، لکن خب قبول میکنند روایات شیعه را. اصلاً در ذهبی میگوید اگر شیعههای معتدل را رد بکنیم، حدیث ما به هم میخورد اصلا، به هم میریزد.
س: 21:44
ج: زید را امام میدانند، نه، آن را که قبول دارند که.
س: 21:51
ج: این، نه، عمر بن خالد میگویند دروغ گفته، جعل کرده
س: عمر بن خالد هم همین است دیگر ظاهر همین است
ج: همین جور چیست دیگر، حالا ممکن است زیدی هم باشد دروغ هم جعل کرده باشد.
علی ای حال حالا برای اینکه جو مسئله چون ما عرض کردیم جو مسئله به زمان رسول الله(ص) بر میگردد، تاریخ مسئله، خصوصیات مسئله یواش یواش روشن بشود، محیط مسئله تا ببینیم که روایات ما چه کار کرده؟
عرض کنم که یک روایتی بود اینجا مثل اینکه این را نخواندم، یادم نمیآید. این یادم رفت که این را خواندیم یا نخواندیم.
این روایت زید را میخواستم بخوانم، این روایتی که به زید منسوب است.
انه عطاء رجل فقال یا امیر المومنین والله انی احبک لله، این روایت زید که الان شرحش اجمالا، فقال له و لکنی ابغضک لله، قال و لم؟ چرا؟ قال لانک تبغی فی الاذان و تاخذ علی تعلیم القرآن اجرا؛ این تبغی فی الاذان تا اینجا و تأخذ علی تعلیم القرآن اجرا، این تبغی دومی اجر به اولی نمیخورد ظاهرا، این را میخواستم یک توضیحی بدهم. تبغی فی الاذان و تأخذ علی القرآن اجرا. این به اصطلاح مال این قسمت که هست حالا بعد توضیحی میخواهم، چون این متن را میخواهم یک توضیحی بدهم انشاء الله روشن بشود.
عرض کنم برای اینکه اجمالا بعضی از فروع مسئله هم روشن بشود، لطایفی هست، حالا کمی از بحث باز طبق قاعده خارج میشویم. از این کتاب مجموع نبوی از علمای معروف اهل سنت از شوافع آنها است. اصل کتاب متنش مال مهذب است، مال شیرازی به اصطلاح، اسمش را یادم رفت، ابواسحاق شیرازی، بعد این مطلب حالا راجع به متن، اول ایشان متن را آورده بعد شرح را آورده، در شرح هم سعی کرده که یک مقدار راجع به متن توضیح بدهد. ما فعلاً خیلی هایش را حذف، این جلد سه مجموع، مجموع که شرح مهذب است، از صفحه 132 به بعد ایشان توضیح داده است. یک مقدار توضیح عبارت است، من آنها را حذف میکنم.
اولاً دقت بکنید، قال الشافعی فی الام، یعنی این مسئله غیر از این که حالا از زمان رسول الله(ص) مطرح شده، با یک عده از فروعش در کتاب خود ام الشافعی آمده، خود شافعی در امش این را ذکر کرده، یعنی معاصر حضرت موسی بن جعفر(ع) و حضرت رضا(ع).
احب ان یکون المؤذنون متطوعین، این احب شاید مثلا چون فقیه هم هست، میخورد به مسئله استحباب. قال و لیس للامام ان یرزقهم، ببینید این مطلب که مثلا اگر کسی اذان مجانی گفت، به اینها پول نده، این به این عنوان در روایاتشان هم نیامده عن رسول الله(ص)، این بعد از این مطلب به صورت فقهی درآمده، متن فقهی، این را دقت میکنید؟ کیفیت اینکه روایت را مثلا روایت دارد که کسی که پول برای اذان میگیرد، این را قبول نکنید، خب از آن طرف ایشان میگوید که بله پول برای اذان میگیرد در جایی که متطوع باشد، اگر نباشد دقت کنید، یعنی بعبارة اخری در روایت تصرف میکنند که روایت منسجم بشود با آن فرع فقهیاش.
و لیس للامام ان یرزقهم، از این عبارت در میآید که رزق ممنوع است. بحث اجرت غیر از رزق است، حالا بعد توضیحش را عرض میکنم.
و هو یجد من یوذن متطوعاً ممن له امانة الا ان یرزقهم من ماله، من عرض کردم حالا در این عبارت هم میآید، چون میخواهم کمی روشن بشود؛ هم در اهل سنت و هم در عدهای از روایات ما خیلی تأکید شدید بوده که حدود بیت المال معین بشود. یا به اصطلاح بنده هم مصدر معین بشود و هم مصرف. این پول از کجا میآید و کجا صرف میشود، من عین یأتی و عین یصرف، و اگر هم بنا بشود به بیت المال از چه قسمت بیت المال باید داده بشود. اینها را با دقت، دقت بکنید. الا ان یرزقهم من ماله، امام از مال شخصی خودش، دست به بیت المال نزد، قال و لا احسب احد ببلد کثیر الاهل یعوضه ان یجد موذن امین لازم یوذن متطوعا، در این شهرهای بزرگ بعید است که کسی پیدا نشود که مجانی اذان بگوید.
فان لم یجده ان لم یجد المتطوع فلا بأس ان یرزق موذن، ببینید خوب دقت بکنید، اینها داخل روایت نیست، اینها جمع روایت است به این صورت درآوردند.
و لا یرزقه، خب حالا که بنا شد یرزق موذن، از کجا بدهد؟ مثلا از انفال بدهد، از فیء بدهد، صدقات بدهد، از چه بدهد؟ خراج بدهد، ایشان میگوید که و لایرزقه الا من خمس الخمس، چون این یک بحث معروفی بوده که واعلموا انما غنمتم من شی فان لله خمس، خمس باید چند تقسیم بشود خود خمس، اینها عدهای مثل شافعی قائل به پنج تا بودند، چون سهم الله را حساب نمیکردند. میشد رسول و ذل القربی و سه تا هم که مساکین و ابن سبیل و ایتام و یتام و اینها، میشد پنج تا. آن وقت از این پنج تا یک سهمش مال رسول الله(ص) است. شافعی آمده معین کرده که اگر دقت کردید دقت کار؟ مثلا در روایات ما اینها نیامده از چه سهمی، فقط نوشتند بیت المال. این نوشته بیت المال و از سهم رسول الله(ص) از خمس. از صدقات هم نه، از زکات هم نه، از خصوص سهم رسول الله(ص) که یک پنجم خمس است، یک پنجم خمس که مال رسول الله(ص) است، از خصوص آن، الا من خمس الخمس سهم رسول الله(ص)، این از سهم رسول الله(ص) داده بشود.
و لا یجوز ان یرزقه دقت بکنید، حق ندارد که به موذن، ان یرزقه من غیره، از غیر این سهم رسول الله(ص) هم حق ندارد، من الفیء، از فی هم حق ندارد، فیء به اصطلاح اموالی است که بدون این که جنگ بشود به اسلام میآید، لانه لکله مالکا موصوفا، چون هر مال بیت المال مالک معینی دارد. خیلی عجیب است، باید دقت بشود از کجا از کدام سهم به او داده بشود. الان هم غالبا در یکی از چیزهایی که در برنامه و بودجه هست همین است دیگر. تمام موارد درآمد را معین میکنند و هر خرجی هم که میخواهد بشود، آن هم باید مواردش معین بشود.
و لا یجوز ان یرزقه من الصدقات شیئا، از فی هم نمیشود، از صدقات هم نمیشود. فقط از خمس الخمس یعنی سهم رسول الله(ص)، و یجوز للموذن اخذ الرزق اذا رزق من حیث وصفت ان یرزق، این مال امام، وظیفه امام، امام میتواند بدهد، خب موذن چه؟ موذن میتواند پول بگیرد؟ میگوید بله اگر به این درجه بود، کسی پیدا نشد و این خواست، اشکال ندارد. این هم یجوز له. و لایجوز له اخذه من غیره، دیگر جایز نیست از غیر امام بگیرد، به اصطلاح بان یرزق هذا نصفه بحرفة ظاهرا بحرفة باید باشد، حالا نمیدانم عبارتش، این عبارت شافعی.
خوب دقت کردید؟ یعنی معلوم شد از همان قرن دوم این مسئله. خوب دقت بکنید، روایتی که از پیغمبر(ص) بود که موذنی نگیر که پول میخواهد، این عنوان کلی، این تفریعاتش داد، ببینید تفریعاتش را. یوجد من یوذن متطوعا، لا یوجد، از چه بدهد، از فیء بدهد، از سهم الخمس بدهد، از سهم بدهد، از خمس الخمس بدهد، از صدقات بدهد؟
و تابعه الاصحاب کلهم علیه و اتفقوا علیه، و عن عثمان بن ابی العاص قال، این روایت عثمان بن ابی العاص، این مهمترین حدیثی است که اهل سنت در باب اذان دارند. عمدهاش همین است. یعنی عمدهای که اهل سنت دارند همین روایت است. و این شخص در سال هفتم همراه ثقیف آمد که مسلمان شدند، همین عثمان بن ابی العاص، و بعد پیغمبر(ص) او را ظاهراً بعد از فتح مکه او را به عنوان امر طائف چون ثقیف در طائف بود، به عنوان امیر طائف قرار دادند.
این این طور میگوید: آخر ما عهد الی رسول الله(ص) یعنی به عبارت دیگر عرض کردم به شما، وقتی سنن النبی را جمع آوری کردند، از جاهای مختلف بود. این سنن را از یک شخصی که حاکم والی طائف بود نقل کردند. این شخص زمان رسول الله(ص) بود و تا حدود سال به اصطلاح چهل و خردهای، نزدیک 50، زمان معاویه در قید حیات بود. بعدها رفت به طرف بصره. آخر ما عهد الی رسول الله(ص) ان اتخذ موذنا خوب دقت بکنید، لا یوخذ علی اذانه اجرا، این را بعد آوردند تنظیم کردند داخل در سنن النبی، که حق ندارد که موذنی که اجر میگیرد را اتخاذ کنند.
این حدیثی است که در مصادر این در حاشیهاش آورده، از همه مهمتر هم عبارت ترمذی است. ترمذی بعد از اینکه این حدیث را آورده، البته آنجا ان من آخر، قال حدیث حسن صحیح. این را یک وقتی هم توضیح دادم فرق بین حسن و صحیح و حتی بعضی وقتها دارد هذا حدیث حسن، هذا حدیث صحیح، بعضی وقتها دارد صحیح حسن، بعضی میگویند حسن، نوشتنداهل سنت این مطالب را.
آنچه که در اینجا الان مهم است این است که آیا این حدیث صحیح است یا نه بین اهل سنت. و یکی از مشکلاتش هم این است که خود نسخه ترمذی مختلف است. در بعضی از نسخ ترمذی صحیح است، در بعضی نیست. دیگر آن مربوط میشود به اهل سنت من فعلا وارد آن نمیشوم. و این حدیث در ابن ماجه هم آورده، ابو داوود و نسائی، احمد، این نسخهای که من الان دارم میخوانم احمد از چاپ قدیم است نه از چاپ جدید، و کمی هنوز هم من نفهمیدم خیلی چیزها را انسان نمیفهمد، از عجایب این است که در کتاب مسند احمد، مسند عثمان بن ابی العاص را دو جا آورده، مثلا در همین جلد چهار تایی که الان هست، جلد چهار یکی صفحه 21 آورده و یکی صفحه 217، نوشته و مسند عثمان بن ابی العاص، به نظرم در چاپ جدید یکی جلد بیست و خردهای است، یکی جلد، غرض این هم یک چیز عجیبی است این را هم نفهمیدیم حالا چرا به اصطلاح دو بار نوشته مسند عثمان بن ابی العاص، و در هر دو مسند این را آورده. حاکم هم این را نقل کرده گفته علی شرط مسلم، و لم یخرجا یا خرجا، 33:30 باز حاکم هم در دو بار آورده، البته نزدیک هم است، باز گفته علی شرط مسلم.
پس بنابراین یکی از اساسیترین کارها همین است. شخصی است که آمده با وفد ثقیف برای اسلام، چون ثقیف، خود وفد، بزرگان وفد دیگر اسلام نیاوردند، برگشتند سال هفت بود، سال هشت که پیغمبر(ص) آمدند برای فتح مکه در ماه رمضان، بعد از فراغ از مکه حملهای هم به طرف طائف کردند و شکست خوردند و اسلام آوردند. بعد ایشان میگوید که من به رسول الله(ص) گفتم یا رسول الله امنی فی، من را امام جماعت قرار بده من برگردم به طائف و امام باشم، پیغمبر(ص) فرمودند بله. آن وقت دو تا توصیه مهمی که به او دارد که یکی نماز جماعت را در حد اضعف المأمومین خیلی طول نده مناسب با آنها، یکی هم همین موذن انتخاب بکن، لکن موذنی که به اصطلاح پول نگیرد. این منشأ شده این عبارت، روشن شد؟ این عبارت که پیغمبر اکرم(ص) فرمودند، عرض کردم سر این هم که بحث کردم یکی این است که خب این بالاخره مشکل ندارد، عملی انجام میدهد، میرود روی مأذنه، عملی انجام میدهد، طبق قاعده عمل او محترم است. این موذن در اینجا آن موذن عمومی است، نه اذانی که من برای خودم میگویم، آن که آقای خویی نوشته بودند. این موذن عمومی. خب عمل محترمی است پول میگیرد، چون طبق قاعده اولیه احترام عمل، پولش را میگیرد و مشکل ندارد.
لذا عدهای از آنها گفتند این کراهت دارد، حرمت ندارد. عدهای هم گفتند دارد. و مشکل این است که این فقط در یک معتبر نقل شده است. یعنی در اهل سنت راجع به رسول الله(ص) فقط عثمان بن ابی العاص دارد. این البته ابی العاص از ثقیف است، یک ابی العاص اموی هم داریم، این از آنها نیست.
رواه الترمذی و قال حدیث حسن، اینجا نوشته حسن اما در چاپی هست صحیح، صحیح هم دارد. بله، بعد شروع کرده صحبت کردن، بله، بعد فروعی در مسئله دارد، قشنگ است، بعضی از فروعش قشنگ است. فکذا الامام فلو وجد فاسق متبرع، یک شخص فاسقی است، دین ندارد، بلانسبت شراب خوار هم هست، اما میگوید من مجانی اذان میگویم، یک شخص عادلی است آدم خوبی است، میگوید پول میگیرم اذان میگویم، او عادل لا یوذن الا برزق، ما بین یک فاسق و عادل در این جهت رزقش متفاوت با همدیگر. فالمذهب انه یرزق العدل، آن چون به هر حال موذن واجهه مسجد و واجهه نماز با مردم است، یک شخص فاسق و فاجر را بگذارند آنجا برای مردم بگوید خوب نیست. و الثانی الفاسق اولی، چون مجانی است پول نمیگیرد، میگوید و هذا لیس بالشیء.
باز فرع دیگر دو نفر پیدا کرده یکی صدایش خیلی خوب است، پول میگیرد، یکی صدایش نه درب وداغون است مجانی اذان میگوید. یک شعری دارد سعدی، که یکی خیلی بد اذان میگفت، گفت مشاهره تو را چند باشد؟ مشاهره یعنی شهریه یه حساب ماهانه، گفت نه من برای خدا اذان میگویم، گفت برای خدا اذان نگو، فحله ان یرزق حسن صوت، بله، بعد اینها دیگر حالا البته این فروع یک مقدارش اینها چیزی نیست که در فقه به این عنوانی که اینها آوردند. اینها به امور اجتماعی بر میگردد خود شؤونی است که حاکم مراعات میکند.
این راجع به این قسمت.
من عرض کردم عبارات ایشان را همهاش را نمیخوانم، آن قسمتی که محل کلام است و استخراج خودمان را هم میگوییم.
س: اینها اذان اعلام است استاد؟
ج: بله، اذانی که موذن میگوید
س: خب اینها قصد قربت نیاز دارد؟
ج: بله فرقی نمیکند.
س: اذان اعلام است دیگر
ج: باشد، اعلام باشد چه فرقی میکند؟ اذان اساسا اعلام است.
و رزق یکون من خمس الخمس الفیء و الغنیمه، این لفظ فیء و غنیمت…
س: آخر اذان را دو قسم کردند، یکی اعلام است.
ج: میدانم، اصلش اعلام است، این دو قسم ندارد.
حالا آن بحث اذان که حقیقتش چیست، باشد، چون دیگر حالا بخواهیم وارد آنها شویم طول بکشد
س: میخواهم بگویم یعنی اگر قصد قربت نیاز نباشد ناظر به امر …
ج: استحباب دارد چرا نمیشود
و رزق یکون من خمس خمس الفیء، ببینید اینجا کلمه خمس خمس الفیء و الغنیمه، این را فقط میخواستم چون اینها ظرافتهای فقاهتی است، باید تذکر بدهیم. یک بحثی بوده از همان قدیم، فیء و ما افاء الله علی رسوله، آن آیه مبارکه در باب فیء آن هم فیء است، از عجایب این است که آن آیهای که در باب فیء است، بعینه مصارفش با خمس یکی است. لله و للرسوله و ذی القربی و الیتامی و المساکین … عینا این دو تا آیه در قرآن، یکی آیه فیء، غیر از آیه صدقات، انما الصدقات للفقراء و المساکین و الامرین علیها و فی سبیل الله و وقا، اما آیه خمس با آیه فیء خوب دقت کنید، عین همدیگر هستند، هیچ فرقی نمیکند. فقط در آیه خمس، خمس را فاصله انداخته، فان لله خمسه، این خمس را فاصله، و للرسول و ذی القربی الی آخره…
س: معذرت میخواهم استاد ما آیه و روایت داریم از اذان جزء عرض کنم که…
ج: حالا دیگر به عنوان اصل موضوعی قبول بفرمایید. حالا آن بحث دیگری است.
س: نه میخواهم بگویم آخر جنبه عبادی نداشته باشد ربطی به بحث ما ندارد.
ج: عرض کردم ما بحثی که مطرح کردیم
س: این روایاتی که شما مطرح فرمودید در مورد خب اذان است. خب اگر جنبه عبادی نداشته باشد صرف اعلام است، مثل اجرت بر قاضی میشود.
ج: خب آن اجرت بر قاضی هم خودش محل کلام است. اجازه بفرمایید.
س: همین دیگر میخواهم بگویم این ربطی به بحث ما در امور …
ج: عرض کردم اینها بحث اذان را به عنوان موذن عام آوردند. ما الان از عبارت، چرا خواندیم این عبارت را، آقای خویی حتی اذان نفسه را گفتند که عبادی است. ما حالا فعلا میخواهیم طرح مسئله را ببینیم تا برسیم به فروع مسئله. اگر اجازه بفرمایید شاید به یک جایی برسیم.
س: نه سوال این است، آیه و روایت داریم این جزء تعبدیات است؟
ج: خب دیگر بنایشان این است که آنچه که مربوط به مواردی مثل، یا حالا مثلا، جناب مثلا از ابو حنیفه نقل شده گفته هر چیزی که مفهوم المعنا نباشد عبادی است، لذا گفته مثلا تیمم عبادی است، اما وضو عبادی است.
س: به درد خودش میخورد استاد
ج: خب نه، به درد خودش، کلام شما هم تقریبا شبیه همان است.
عبادی بودن، این که شما میگویید چون اعلام است، حالا اعلام باشد، چون اعلامی است که مربوط به نماز است، آن اعلام بودن کافی نیست.
س: آخر آن سنی است، چه بسا از راه سیاق این مطلب را آورده،
ج: قیاس نیاورده، میدانم، بحث این است که مثلا میگوید تیمم
س: 40:24
ج: ایشان میگوید تیمم را عبادی میدانیم، اما وضو و غسل را عبادی نمیدانیم؛ چون در وضو و غسل آدم پاک میشود. اما انسان دست به خاک بزند، هر چیزی که مفهوم المعنا به قول ایشان باشد، ملاکش واضح باشد این عبادی نیست، نکتهاش این است.
آن وقت یک ملاک دیگر این است که یک سنخ اعمالی، مثل نماز، نماز در طول تاریخ بشر، عبادی بوده است. آنچه که نماز باشد و مربوط به نماز باشد، اصل اولیاش عبادی است. یعنی قاعدهاش این طور است. میخواهد مفهوم المعنا باشد، حالا میخواهد اعلام باشد یا غیر اعلام باشد.
س: مکان غصبی چه ربطی دارد به جنبه عبادی بودن؟
ج: خب آن هم بحث دیگری است، آن جای خودش محفوظ است که.
س: ما چقدر دلیل لفظی داریم که برای اینکه این امورات تعبدی یا عبادی هستند؟
ج: اجازه بفرمایید، مطلب غصبی را تصادفا روایت داریم از امیر المومنین(ع) اذا صلیت فانظر علی ما تصلی و فیم تصلی، اصلا دارد حضرت میفرمایند اگر روایت درست باشد، ببینید در چه مکانی و در چه لباسی نماز میخواند. فان الله لا یقبل صلاة الا من حیث، یعنی عبادی است، یعنی این قسمتش هم عبادی است.
و حالا عرض کردم وارد این خصوصیات نشوید چون خیلی خود ما هم به حد کافی بحثمان طولانی است…
س: مستحب است انسان برای نماز لباسهای تر و تمییزش را بپوشد، پس با قصد قربت بپوشد اینها را؟
ج: اگر گفتیم بله خب فرقی نمیکند.
س: نه استاد، اینها گفتنی نیست. واقعا اینها را باور دارید شما؟
ج: چون استحباب، خذوا زینتکم عند کل مسجد که آیه است دیگر
س: اصلا من میخواهم ریاءاً یک لباسی بپوشم، میخواهم مردم به به بگویند، یعنی به نماز من اشکالی میرساند؟
ج: نه ببینید،
س: پس اینها گفتنی نیست.
ج: لا اله الاالله، در همان لباس هم فرق گذاشتند بین ساتر عورت و غیر ساتر عورت، در همان جا هم بحث را دارند دیگر.
حالا من چون این یک ظرافتی در عبارت میخواهم این ظرافت روشن بشود، چون این خیلی نکته ظریفی را اینجا دارد، به قول قال اصحابنا مراد از اصحابنا شوافع یعنی، شافعیها. چون در بالا جناب شافعی گفت خمس الخمس نباشد، از فیء هم نباشد. اینجا دارد که والرزق یکون من خمس خمس الفیء و الغنیمة، این نکته فنی را عنایت بفرمایید. بعد آن بحثهای دیگر جای خودش میآید انشاء الله.
ببینید این یک بحثی بوده این را خوب دقت بکنید، این یک بحثی بوده از قدیم مطرح بوده بین اهل سنت، اصلا بابی هم دارند و آن هم بحث خلاصهاش این بوده که غنائم دارالحرب که مسلمانها شرکت میکنند برای جنگ و جهاد، این غنایم تخمس، یعنی خمس آنها لله و للرسول، و باقی هم بین با یک شرایط خاصی بین جنگنده و رزمندهها تقسیم میشود. این خمس غنیمت. اما اگر بدون جنگ، مثل قصه فدک، بدون جنگ آمدند تحویل دادند، این را اصطلاحاً اسمش را فیء گذاشتند. فیء بدون جنگ است، غنیمت با جنگ. در فیء ظاهر آیه مبارکه اینطور است، و ما افاء الله علی رسوله فلله و للرسول و ذی القربی، عین خمس است، هیچ فرقی نمیکند. لذا در باب فیء فرض کنید فدک، در باب فدک هم عدهای از اهل سنت قائل بودند که فیء هم یخمس، یعنی از فیء یک پنجمش مثل غنیمت، آن وقت یک عدهای از سنیها و هم داریم که در روایات ما تأکید شده که تخمیس خاص غنیمت است. فیء در آن تقسیم ندارد، تخمیس ندارد، کله للرسول، خوب دقت کردید؟ روشن شد؟
این که ایشان دارد اینجا خمس خمس الفیء و الغنیمه، روی آن مبناست که فیء هم یخمس.این ظرافت فنی را دقت بکنید. چون این یک حدیثی هست انما الخمس فی الغنائم خاصه، که خیلی هم اصحاب گیر کردند، صحیحه عبدالله بن سنان هم هست، متون مختلفی هم دارد، حالا آن شرحی دارد در کتاب خمس، حالا یکی از جاهایی است که اصحاب خیر کردند، وجوه مختلف و فلان، توجیه قبول بکنند… اگر آن حدیث یک متن دیگرش دقت بکنید و الفیء کله لرسول الله(ص) آن حدیث اشاره به این است. یعنی آن حدیث میخواهد این نکته را بگوید، تخمیس مال غنیمت است، فیء دیگر تخمیس ندارد. فیء کلا لرسول الله(ص). این که اینجا آمده خمس خمس الفیء دقت نکته فنی روشن شد؟ این روی مبنای دیگری است. الان مبنای اصحاب ما این است: الغنیمة تخمس،
س: فیء جزو انفال حساب میشود استاد؟
ج: انفال اصلا نزد ما غیر از فیء است و غیر از غنیمت است. نزد اهل سنت انفال شامل غنیمت میشود. میگوید اصلا آیه اول که آمد رسول الله(ص) چون خمس هم در سوره انفال است، میگویند انفال مراد غنائم بوده، اول ابتدائاً غنائم لله و للرسول قرار دادند، بعد خمسش را لله، این نیست اصلا بین ما انفال چیز دیگری است، غیر از غنیمت است. حالا من وارد نمیشوم.
و کذا من اربعة اخماس الفیء اذا قلنا انه للمصالح، خوب دقت بکنید. نگفت من اربعة اخماس الغنیمة، چون غنیمت اربعة اخماس للمجاهدین، للمقاتلین، این ظرافت عبارت، این مال این که این مرد ملا است، دقیقاً روشن شد؟ ما طبعاً این حرف را نمیزنیم، چون فیء کله لرسول الله(ص)، فیء لا یخمس، این عبارت عبدالله بن سنان، روایت عبدالله بن سنان یکی از مشکلات روایت، اینها اگر آن روایت را با این متن، چون دو سه تامتن دارد.
س: مشکلی چیست؟
ج: مشکلش انما الخمس فی الغنائم خاصه در چیز دیگری نیست، خب در اینکه در معدن هست، گنج هست، اینها هست دیگر، مشکل دارد خب. این که خیلی واضح است دیگر.
لذا سعی کردند توجیهی بکنند خمس را در قرآن این طور بوده بعد سنت، یک جوابهای عجیب و غریبی دادند. هیج کدام از اینها را نمیخواهد. صحیحش این است، آن روایت ناظر به این نکته است خوب دقت بکنید. آن روایت ناظر به این است که فیء لا یخمس، فیء کله للرسول الله(ص)، چون در الان دقت کردید اینجا؟ ایشان گفت خمس خمس الفیء و الغنیمه، این روی مبنای کسانی است، کمی از بحث خارج شدیم چون این لطیف بود، گفتم شاید توجه به آن نشود، این روی مبنای کسانی است که چون عرض کردم مباحث اموال باید دقیقاً بررسی بشود، انصافا هم احتیاج دارد. فیء کله لرسول الله(ص)، غنیمت خمسها لرسول الله(ص) و لله و لرسوله، باز از این خمس، خمسه لرسول الله(ص).
آن وقت ایشان چه میگوید؟ میگوید خمس خمس الفیء و الغنیمه، و کذا من اربعة اخماس الفیء اذا قلنا انه للمصالح، در مقابل اذا قلنا انه لرسول الله(ص) نه کلی فیء، اگر فیء را تخمیس نگفتیم، و ینبغی عن لا یختص بل یرزقه من کل ما هو من مال هو لمصالح المسلمین، بعد ایشان تعمیم میدهند، میگوید آن قسمتهایی که از اموال که برای مصالح مسلمین است به این بده، مثلا از صدقات نده، از زکات نده، چون فقیر نیست که، کالاموال التی یرثها بیت المال و المال ضایع الذی ایسنا من صاحبه و غیر ذلک. دقت کردید چه شد؟ میخواهد بگوید به هر حال رزق موذن، شهریهای که برای موذن قرار میدهد، از اموالی از بیت المال باشد که برای مصالح عنوان یعنی مصدرش پول آمده در بیت المال به عنوان مصالح، از آن، اما اگر پول آمده بیت المال به عنوان صدقات، پول آمده بعنوان زکات، از اینها نمیشود بدهد، از صدقات ندهد، چون صدقات تابع فقر و احتیاج است، ممکن است موذن محتاج نباشد، دقت کردید چقدر با ظرافت، مورد گرفتن پول موذن و شهریه موذن را هم در این مورد معین کردند که خصوص این جور باشد. یا خمس الخمس باشد، یا از اموالی مثل کسی مرده و وارثی ندارد میدهند به بیت المال، این برای مصالح مسلمین، از این بدهند به موذن.
به عبارت دیگر یک قانونی هست که میگویند احکام اعتباری باید تابع واقعیت، هر مالی که برای جامعه است، برای مجتمع است، از این مال میشود به موذن داد، چون این هم یکی از ارکان جامعه است. اقامه نماز، اقامه جماعت، مثلا تعلیم قرآن، از این میشود داد.
اما انواعی که معین است، مثلا سهم سادات معین است، نمیشود داد، یا مثلا صدقات، به او نمیشود داد. آمدند جهت مالی این شخص را هم معین کردند.
فردا یک مقدار دیگری میخوانیم بعد وارد تحقیق مسئله میشویم انشاءالله.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین