معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه17) دوشنبه 1394/08/11

1395-1394، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بحثی که بود راجع به مرحله اول بحث اخذ اجرت بر واجبات. بنا شد در ضمن مراحلی بررسی بشود.

مرحله اول بیان اقوال بود که عرض کردیم مرحوم استاد نُه قول در اینجا نقل کردند با اسناد به قائلشان.

و مرحوم محقق اصفهانی، مرحوم آقای معروف است اصطلاحاً کمپانی، ایشان در ضمن مقام اول که متعرض تنافی وجوب با اخذ اجرت شدند، هفت وجه ذکر کردند که به عده‌ای از اعلام عصر به قول خودشان ارجاع دادند. گفتیم بیشتر ما محور بحث را فعلاً همین دو کتاب قرار می‌دهیم. چیزهای دیگر هم به اینها حساب می‌کنیم.

و عرض کردیم در کلمات مرحوم محقق اصفهانی تقریباً از مرحوم به اصطلاح شیخ جعفر کبیر فکر می‌کنم و مرحوم بحرالعلوم نامی برده شده است و بعد هم اعاظم عصر به تعبیری.

در کلمات استاد قدیم‌ترین کسی که به او رأی داده شده مرحوم سیدمرتضی است که بعد همان اشکال شیخ را می‌گوید، شیخ هم اشکال کرده ایشان هم اشکال می‌کند. ولکن از فخرالمحققین پسر علامه ایشان نقل می‌کند قدیم‌ترین چهره‌ای که در کلمات ایشان است. تا مرحوم شیخ و بعد هم رأی مبارک خودشان.

و عرض کردیم اجمالاً چون اجمالاً مفید است چون تفصیلش را بعد عرض می‌کنم.

هم مرحوم آقای اصفهانی و مرحوم استاد تنافی بین وجوب و اخذ اجرت نمی‌دانند. به مجرد وجوب، خود وجوب مانع از اخذ اجرت نیست بما هو وجوب، خوب دقت بکنید. حالا آن بحث قصد قربت و بحث‌های دیگر جای خودش.

شیئی اگر واجب باشد بما هو واجب این مانع از اخذ اجرت نیست. مگر اینکه از لسان دلیل مجانیت استفاده بشود. این مجموعه نقل اقوالی که این دو بزرگوار فرمودند که ما عرض کردیم دو سه تا نکته، چند تا نکته تا حالا عرض کردیم. یکی اینکه تعجب است حالا در این مسائلی که عرض کردیم راجع به کیفیت نقل و صحت نقل و اشکالاتی که بود و صحبت‌هایی که شد، و نکته‌ای که امروز باز می‌خواهیم روی آن بیشتر بحث بکنیم یعنی اجمالاً عرض می‌کنیم و بعدا بحث را ادامه می‌دهیم، عرض کردیم در ذکر اقوال ما در شیعه این نکته را دیروز عرض کردیم تکمیلش بکنیم بعد برویم روی نکته دیگر. اولین کسی که من می‌شناسم که خود ایشان هم فرموده علامه هست در کتاب مختلف. البته خب خواهی نخواهی بعداز علامه کتب ما، مثلاً مدارک زیاد نقل می‌کند، و نقل العلامه عن فلان فی المختلف، زیاد دارد، می‌آورد از ایشان، و عرض کردم هم نمی‌خواهم وارد بشوم. اولاً علامه استیعابش ناقص است انصافاً. گاهی می‌شود در همین کتاب‌های موجود مطلبی هست ایشان یادشان رفته نقل نکردند. این یکی، یعنی توجه نشده است. گفت اول مزیت علامه را بگوییم بعد حالا اگر اشکالی هست.

مزیت بزرگ علامه کتاب ابن جنید در اختیار ایشان بوده است، کتاب ابن عقیل بوده، ابن ابی عقیل بوده، رساله علی بن بابویه صدوق پدر بوده، علی ای حال یک مقدار از این مصادر در اختیار ایشان بوده که فعلا در دست ما نیست. و انصافاً از این جهت قابل اعتنا است، لکن خب چون می‌بینیم مواردی علامه اختلاف نقل دارد، دیگر نمی‌توانیم تصحیح بکنیم، یعنی بتوانیم بگوییم واقعاً در کتاب ابن جنید این است. این یک مشکل این هست.

کاری که در کلمات علامه هست غیر از حالا آن عدم استیعاب و عدم چیز، ایشان در همین کلماتی که نقل می‌کند حتی از کتاب نهایه، مطلبی را که نقل می‌کند و قال الشیخ فی النهایه، آن وقت گاهی زیاد هم هست گاهی نیست، تلخیص می‌کند افتادگی دارد. این چاپی هم که از مختلف شده افتادگی‌ها را مشخص نکرده است. خیلی افتادگی دارد. و اگر این کار را علامه در کتاب ابن جنید کرده باشد خیلی مشکل است. یعنی واقعاً مراجعه به کتاب ابن جنید را مشکل می‌کند. علامه متأسفانه افتادگی دارد. اما این که متن عبارت را آورده این خوب است، بعد هم علامه در خلال کلماتشان فرض کنید مثلاً مرحوم شیخ یا مرحوم مفید یک مطلبی راگفتند و آن مطلب هم در روایتی هست، این را دارند، احتج الشیخ، حالا با اینکه شیخ در کتاب‌هایش اسم نبرده، مثلاً احتج الشیخ بما رواه فلان، یک روایتی هست که با مطلب شیخ می‌سازد اما خود شیخ نیاورده، نه در تهذیب آورده نه در کتاب‌های دیگر به آن اشاره کرده است. ایشان این را به عنوان احتجاج به شیخ نسبت می‌دهند، مگر نسخه احتج للشیخ باشد، اگر احتج للشیخ باشد مشکل ندارد، چون این اسناد احتجاج به شیخ است این روشن نیست. البته از مزایای مهم کتاب مختلف ایشان غیر از این نکته‌ای که عرض کردم مصادر در اختیار نبوده، اولین کتاب رسمی شیعه است که رجال را تطبیق کرده است. ما قبل از کتاب مختلف نداریم، هیچ کتابی نداریم. اولینش، و کتاب‌های دیگر علامه منتهی هم دارد، علامه اولین کسی است من جمله مختلف. مثلاً می‌گوید روا الصدوق فی الموثق، روا الصدوق فی الصحیح، روا الصدوق فی الحسن، این اولین بار است. این اولین بار، خود علامه در رجالش در مباحث اصولی‌اش معیار حدیث صحیح را نوشته که عرض کردیم کرارا و مرارا این اصطلاح صحیح نزدشیعه از زمان علامه آمده و تعریف صحیح نزد ایشان این است: ما یرویه العدل الامامی، خوب دقت بکنید، عن مثله الی آخر الاسناد، این اسمش صحیح است.

صحیح اهل سنت که شاید مثلاً چیزی حدود ششصد سال قبل از علامه بوده: ما یرویه العدل الضابط، فرق دو تا تعبیر روشن شد؟ پس آن که در کتاب علامه آمده که وجه لسانی هم در درایه دارد، ما یرویه العدل الامامی عن مثله الی آخر الاسناد، این صحیح نزد علامه است، و نزد شهیدثانی و مشهور که الان کسانی که قائل به این تقسیم هستند.

آن که صحیح است بین اهل سنت است ما یرویه العدل الضابط عن مثله الی آخر الاسناد من غیر شذوذ و لا علة، این دو تا قید در کلمات علامه نیامده است. دقت بکنید.

لذا الان ما احادیث زیادی داریم اهل سنت مثلاً می‌گویند سندش صحیح است، ثقات هستند، رواتش ثقات هستند، لکن نمی‌گوید صحیح، ما در اصطلاح ما وقتی که روات ثقات باشند می‌گوییم صحیح، خب ایشان نمی‌گویند، یعنی سنی‌ها نمی‌گویند، باید شاذ هم نباشد، علت و معلول هم نباشد. علت خودش به معنای مرض است. یک عیبی یک مشکلی در روایت نباشد. حالا این کلمه‌ای که من گفتم از سال‌های 200 می‌گویند این من غیر علة سالهای 270 یا 280 اضافه شده است. حالا وارد آن بحث‌ها نمی‌شویم، چون می‌گویند این قیدها دیر و زود دارد، زمانش کمی مشکل دارد. وارد بحث‌های تخصصی اهل سنت نمی‌خواهم بشوم.

پس بنابراین علامه، یک: در مباحث اصول حجیت خبر عدل را اثبات کرد. دو: رجال نوشت وعدل و غیر عدل را تشخیص داد. صغری. سه: این اصطلاح را در فقه پیاده کرد. در هر سه مطلب علامه قبلش نبوده است. البته انصافش من عرض کردم چون این چند بار ما گاهی یک مطلبی را می‌گوییم بعد جور دیگر نقل می‌شود، به هر حال انصافش کاری که علامه کرده مشکل است، یعنی واقعاً یعنی با ضوابط ایشان، مثلاً از احادیثی که شیعه چون علامه قرن هشتم است، حالا فرض کنید چون که ربع اول قرن هشتم است، ایشان 726 وفاتش است، ما فرض را بر این می‌گذاریم که کتاب‌ها را 700 نوشته، اصطلاحاً ایشان در اول قرن هشتم است. حالا می‌گوییم قرن هشتم. خب شیخ و دیگران قرن پنجم هستند، نجاشی قرن، مرحوم شیخ کلینی اوایل قرن چهارم است. شیخ صدوق اواخر قرن چهارم است. من عرض کردم انصافاً در قرن هشتم بیایند معیارهایی را برای قبول حدیث که حدیث ما فقه ما همه در قرن چهارم و پنجم ضبط شده، نوشته شده، تمام شده. گفت جف القلم بما هو کائن الی یوم القیامه، وقتی مطلب تمام شد، بیاییم بعد از سه قرن ضابطه برایش قرار بدهیم واقعاً مشکل است دیگر، انصافاً مشکل است. حالا من کار ندارم. و این مشکل هم درست کرد در تفکرات شیعه کلاً مشکل درست کرد.

یکی از هلول مشکل همین بود که ما بیاییم خبری که در کتب کتاب کافی و دیگران هست و ضعیف السند است لکن عمل کردند قبولش کنیم، این جابریت از اینجا درست شد. بعد از علامه درست شد. این تاریخ دارد، جابریت این طور نیست که قدمای اصحاب گفته باشند. این تاریخ دارد. این مشکل درست شد، و مشکل هم هست، یعنی من به عنوان یک کسی که خب بالاخره انشاءالله در این مطالب دیگر صاحب نظر هستیم انصافاً روی مبانی علامه به درد بیست درصد احادیث اهل بیت می‌خورد. خیلی عدد زیادی را خراب می‌کند.

حالا مثلاً برایتان نمونه عرض می‌کنم، الان کافی نزدیک شانزده هزار و خرد‌ه‌ای، شانزده هزار و ششصد هفتصد تا حدیث، حالا هفده هزار کمی کمتر، مثلاً مرآة العقول، روی تطبیق با اینکه البته مرآة العقول چون اخباری است می‌گوید علی المشهور، حدود نُه هزار و خرده‌ای این احادیث ضعیف هستند، مرآة العقول،

س: کافی و انحراف؟

ج: کافی، مرآة العقول شرح کافی است دیگر.

دقت می‌کنید می‌خواهم چه بگویم؟ خیلی فضیحت است یعنی. و بعضی جاهایش هم در کتاب الحجه هست دیگر، حالا نمی‌خواهم الان توضیح بدهم، چون شبهه ایجاد کنیم و بعد بخواهیم باز شرح شبهه بدهیم حل شبهه بکنیم.

خدا رحمت کند مرحوم استاد ما آقای بجنوردی می‌فرمود من که مشهد بودم قبل از اینکه نجف بیایم، مرآة را خریدیم کمی خواندم، دیدم از بس نوشته ضعیف ضعیف دارد عقاید من خراب می‌شود، تعبیر ایشان این بود، گفت دیدم دارد عقاید من خراب می‌شود، کتاب را فروختم کلاً مرآة را. خب با فروش کتاب مشکل حل نمی‌شود. ما باید … روشن شد؟ من فقط می‌خواستم یک نمونه خدمت شما عرض کنم.

حالا کتاب‌های دیگر جای خودش. کتاب کافی که اصح کتب است، رفت روی معیارهای علامه حدود پنج هزار و خرده‌ای صحیح است. تازه آن هم درش محل کلام است بعضی، چون بعضی‌ها که بعد آمدند این صحیح الکافی را که نوشته به نظرم چهار هزار و خرده‌ای است. چند تا هم از آن کم کرده از آن مقداری که مجلسی گفته صحیح، مثلاً روایات علی بن جعفر که صحیح است، روایات حلبی صحیح است، اینها در این صحیحه الکافی همه را اسقاط کرده، این دیگر باز بدتر از کتاب مرآة العقول است. احادیث زیادی را حتی بعضی از ابواب را کلا اسقاط کرده است، حالا تازه در آن باب هفده تا حدیث است، نمی‌خواهم بگویم در ذهنم هست چون نمی‌خواهم وارد بحث بشوم. و انصاف این را خب باید انصاف داد.

و علمای ما هم عرض کردم انصافاً برخورد خوبی کردند، گفتند آقا اگر ضعیف السند بود، چون مال قبل از اصحاب است عمل کردند قبول می‌کنیم. تا رسید حدود دو قرن سه قرن سال هزار، یعنی سه قرن بعداز این، حرکت اخباری که شروع شد، همه این قواعد را به هم ریخت. این درست دقیقاً در مقابل آن اتجاح، آمد گفت هر حدیث در کتاب مشهور هست، حجت است، نه کتاب صحیح، مثلاً فرض کنید مثلاً کتاب عیون اخبار الرضا من باب مثال، خب این به درجه کتاب فقیه نیست، اما کتاب مشهوری است. یعنی اینها دقیقا در مقابل، یعنی در حقیقت حرکت اخباری در شیعه درست شد دقیقاً در مقابل علامه دقیقاً، دقت می‌کنید؟ آن راه منتهی می‌شود به بیست درصد، این آمد گفت نه آقا همه را ما قبول می‌کنیم، بیست درصد ندارد، کلاً قبول می‌کنیم. تعارض هم خود ائمه گفتند چه کار بکنیم، بر می‌گردیم به روایت تعارض، می‌گوید تعارض نداشته باشد عیب ندارد تعارض هم….

بعد عبارات تندی که عرض کردم من این را از آقای بجنوردی شنیدم ایشان فرمودند، من فواید زیادی شنیدم ندیدم خودم، شاید حالا یک جایی باشد که نخواندم. که شیعه در دو روز به اصطلاح ضربه خورد، یکی در روز ثقیفه و با مسئله ثقیفه، یکی هم در روزی که علامه این اصطلاحات را گذاشت. این هم یک ضربه دیگر به تشیع است.

البته عرض کردم انصافش یعنی منصفانه بگوییم راهی را که علامه رفته و تأخیر زمانی هم دارد. یعنی خب واقعاً آثار خوبی ندارد. قطعاً هم نظر ایشان خیر بوده، هیچ در آن بحثی، بحث علمی هم بوده خب، ایشان می‌گوید آیه نبأ دلالت بر این می‌کند، پس خبر عدل حجت است. مشکل چیز ندارد، اما عملاً ما در شیعه یعنی واقعاً ما بیست درصد را اگر بتوانیم با آن روش علامه جواب بدهد. خب میراث‌های اهل بیت(ع) زیاد بودند، ضوابط، و این طور هم نبوده که حالامثلاً کلینی ضوابط دستش نیست، این اشتباه نشود. اصلاً این درست نیست که بگوییم این حدیث در کافی ضعیف است. باید بگوییم روی این مبنا، روی مبنای ما، و الا روی مبنای خود مرحوم کلینی قطعاً حجت بوده، مگر جاهایی که گفته باب نوادر، آنجاها احتمالاً ایشان قبول نداشته یا روضه. اما بقیه که ایشان تعلیق نداده ودر عنوان اصلی باب آورده، ظاهرش که حجت است. و کلینی نه اینکه من تعبداً عرض بکنم، انصافاً عبارتی را که نجاشی در حق ایشان دارد که من جای دیگر ندیدم در عبارات نجاشی، من همه نجاشی را دقیقاً از اول تا آخر نخواندم، زیاد به آن مراجعه کردم خیلی زیاد، شاید قسمت‌هایی را ده بار بیست بار، اما اینکه از اول تا آخر، تا آنجایی که من خودم یادم می‌آید چنین تعبیری که اوثق الناس فی الحدیث و اثبتهم فیه، این را در حق کلینی گفته، و راست هم هست، تعبد من نمی‌گویم به کلام نجاشی. خود ما هم بامراجعه به کافی به همین نتیجه می‌رسیم. واقعاً این طور است. یعنی یک فرد عادی نیست. یک فرد فوق العاده. آن وقت بیاییم نه هزار و خرده‌ای از نزدیک کمتر از هفده هزار را ما ساقط بکنیم، شانزده هزار و ششصد وهفتصد تااست، ما بیاییم نه هزار تا را ضعیف حساب بکنیم و ساقط بکنیم، خب این واقعاً مشکلی بزرگی است، کار کوچکی نیست، و انصافش هم نیست. اصلاً نجاشی، کلینی این مبنای علامه را ندارد. کلینی مبنای حجیت خبر عدل ندارد. و یک شخص صاحب مبنا است. و مبانی‌اش هم کاملاً دقیق و حساب شده است. اصلاً این ظلم است یعنی واقعاً من عرض کردم اگر کلینی زنده بود و یک کتابی به اسم صحیح الکافی زمان ایشان چاپ می‌شد، به اصطلاح امروز حق داشت وزارت ارشاد اشکال بکند، اصلاً درست نیست که انسان یک کتاب را روی مبانی فکری خودش بگوید صحیح فلان کتاب. مثلاً بگوید صحیح منهاج الصالحین، حالا برداشته با فتوای خودش مطابقت، این که درست نیست، شما فتوایت این هست کتاب را حق دارید تلخیص بکنید، حق داری خودت برای خودت مبنا بگویی صحاها حدیث اهل البیت، اشکال ندارد، اما کسی که یک کتاب را مبنا نوشته و حساب دارد و فوق العاده است و از نویسنده کتاب صحیح الکافی بلکه از صدها برابر مثل ایشان قطعاً بالاتر است، نه شبهةً احتمالا، یک فرد صاحب نظر، بعد هم خب خود ما الان خیلی احادیثی را که به حسب ظاهر حکم به ضعفش شده بررسی کردیم دیدیم انصافاً روی مبانی خیلی زیادی می‌شود قبولش کرد، مشکل ندارد، حالا توضیحش چون خیلی طولانی است من نمی‌خواهم فعلا وارد شوم، جایش هم نیست اینجا، همین مقدار هم از بحث خارج شدیم.

به هر حال کیف ما کان این راه، راه درستی نبود. انصافاً درست نبود. علامه هم قطعاً نظرش خیر بود هیچ بحثی نبود. لکن این یک لوازمی داشت. اصحاب ما هم تدارک کردند. من توضیحاتش را عرض کردم. اولین تدارکی که شد که بعداز ایشان مثل شهید ثانی، همان جابریت و کاسریت را مطرح کردند. که اگر صحیح باشد اصحاب اعراض کردند قبولش نمی‌کنیم، ضعیف باشد، اصحاب قبول کردند قبول می‌کنیم. این جابریت و کاسریت. و عرض کردیم از قرن تقریباً دوازدهم توسط مرحوم وحید بهبهانی و عده‌ای راه دیگری هم اضافه شد. خیلی از روایاتی که در کافی حکم به ضعف می‌شد به خاطر اینکه راوی‌اش ضعیف است، اینها یک راهی پیدا کردند که آن راوی را توثیق کردند. یعنی در حقیقت دو تا راه اضافه شد. یکی عمل اصحاب، یکی اینکه چون ببینید عرض کردم من کرارا خیلی از موارد ضعف به خاطر جهالت است. نمی‌شناسیم این آقا مجهول است نمی‌شناسیم لذا حکم می‌کنیم به ضعف سند. خب اینها راه‌هایی پیدا کردند، جدید برای توثیق، خیلی راه‌ها است، شاید سی چهل تا راه است، پیدا کردند، من تعبیر کردم از آن به حوض کُر، حوض‌های کُری درست کردند که خیلی از …، و انصافاً یعنی باید قبول کرد، البته تمام این راه‌هایی را که مرحوم وحید رفتندما قبول نکردیم، اما انصافاً شواهد زیادی داریم، حالا اجمالاً حالا من اجمالش را عرض می‌کنم، مرحوم وحید این راه را رفتند، مرحوم میرزا حسین نوری قدس الله سره در مستدرک، صاحب مستدرک در بخش رجالشان، و در شرح خاتمه این راه را رفتند. ایشان هم قرائنی برای هم توثیق و هم برای قبول کتاب، عرض کردم خیلی‌هایش را ما هم قبول نداریم اما به هر حال یک کار دیگری هم اضافه شد، مثلاً از آن بیست درصدی که علامه بود رسید به حدود شصت درصد و هفتاد درصد، انصافاً دیگر از آن قباحت اولیه‌اش درآمد لا اقل از آن مشکل اولیه درآمد. عرض کردیم اخباری‌ها می‌کردند صد در صد. انصافاً این راه‌ها را هم نمی‌شود قبول کرد. این قابل قبول نیست. آن بیست درصدی را هم که علامه رفتند آن هم قابل قبول نیست. یعنی انصافاً با واقعیت‌های حدیث ما نمی‌سازد. با واقعیت‌های زحماتی که در درجه اول ائمه علیهم السلام و بعد به توصیه اینها فقهای ما کشیدند نمی‌سازد. اینها هر کدام تاریخ دارد، حساب دارد کتاب دارد، نمی‌توانیم یک چیز کلی بگوییم. انصافاً حالا فرض کنید ممکن است ما چیزی تا حدود هشتاد درصد را، بین هفتاد تا هشتاد درصد را روی مبانی مختلف جمع و جور کنیم، حالا نه روی مبانی اخباری‌ها که صد در صد، حالا آن مشکلات دیگری دارد جهات دیگری دارد.

علی ای حال کیف ما کان من وارد فعلاً این بحث نمی‌شوم.

بحث من سر اقوال بود و نکاتی که کتاب مختلف دارد. یکی هم همین بود. این نکته فی نفسه نکته مثبتی است، یعنی اولین بار در فقه شیعه. خب خیلی دیر است دیگر. قرن هشتم خیلی دیر است. برای اولین بار در فقه شیعه که این حدیث سندش ضعیف است این حدیث سندش صحیح است، البته بعداز علامه این باب باز شد. حالا یک نکات فنی و علمی و تاریخی هم دارد که فعلاً وارد این بحث نمی‌خواهم بشوم.

به هر حال بعد از علامه هم اقوال از ایشان گرفته شد. زیاد از ایشان نقل شد، مخصوصاً که ایشان تذکره را بعد نوشتند، یعنی بعد نه بعد زمانی، با قطع نظر از اختلاف اقوال اصحاب، اختلاف علمای سنی، که تذکره را تا اینجایی که ما دیدیم با این شرح کبیر مال ابن قدامه پسر برادر مغنی، صاحب مغنی، خود این پسر برادر هم از عمویش گرفته، اصطلاحاً می‌گویند که تذکره علامه با مغنی خیلی تطابق دارد. در حقیقت با شرح کبیر بیشتر تطابق دارد تا با مغنی. شرح کبیر هم با مغنی یک جا چاپ شده، با هم چاپ شده، ذیلش چاپ شده، چون خود ابن قدامه یک متن دیگری نوشته، این پسر برادرش آن متن را شرح داده است. خود مغنی شرح یک متن دیگری است.

علی ای حال کیف ما کان چون علامه اقوال علمای اسلام را آورد. علمای شیعه را هم آورد. انصافاً هم تأثیرگذار است، یعنی ما باید علامه را یکی از نقاط تأثیر در تفکرات شیعی بدانیم. علامه حلی مثل مرحوم شیخ طوسی که دیروز اشاره کردم یکی از نقاط تأثیرگذار است انصافاً. خیلی در این جهت…

س: وجه اینکه علامه حلی را به عنوان مبدأ متأخرین محسوب می‌کنند همین است؟

ج: همین است نکته‌اش، چون کارهایی بوده که نشده دیگر. و بعدی‌ها از ایشان، روشن شد؟

این سیر تاریخی وقتی در ذهنتان بود، خیلی، و انصافش مثلاً دایی ایشان که حالا تفاوت ندارد دیگر دایی ایشان استاد ایشان هم هست، محقق صاحب شرایع، ایشان این اصطلاح را ندارد. مخالف هم هست، تصریح هم می‌کند. و قال قوم یجب قبول کل خبر سلیمه، اول معتبر، هر خبری که صحیح السند باشد سلیم السند، ایشان می‌گوید نمی‌شود این را قبول بکنیم. لذا مبنای خود مرحوم محقق کل خبر خوب دقت کنید، مبنای ایشان، این مبانی خیلی مهم است، عمل به الاصحاب او دلة القرائن علی صحته، مبنای ایشان این است.

کل خبر عمل به الاصحاب او دلة القرائن علی صحته، این حدود شصت و هفتاد درصد را شاید بگیرد از میراث‌ها. از آن مبنای علامه که بیست درصد است، به مراتب، استادش هم هست. این طبقات، به این معنا نیست که چند سال مثلاً چند قرن فاصله شده، استاد و شاگرد است. انصافاً و این راهی را هم که مرحوم محقق رفته الان در حوزه‌های ما به طور طبیعی معروف است، به طور طبیعی همین راه معروف است.

راه علامه در حوزه‌های ما به طور طبیعی معروف نیست، تا یک مقداری مثل آقای خویی یا شاگردان ایشان یا قبل از ایشان، کسانی که دنبال خبر ثقه، چون علامه دنبال خبر عدل است. مبنای استاد خبر ثقه است، حالا می‌خواهدشیعه باشد یا نباشد، دقت می‌کنید، مبنای علامه خبر عدل است و به تعبد قرآنی، ان جاءکم فاسق و…، مبنای مرحوم استاد خبر ثقه است و به تعبد عقلایی، لکن شارع امضاء کرده، این مبانی با همدیگر خلط نشود. دقت می‌کنید؟ الان مبنای معروفی که در حوزه‌ها ذکر می‌شود همین خبر ثقه است. شاید آن عبارت سلیم السندی که مرحوم محقق گفته به هر دو بخورد، هم ثقه یا عدل.

پس لکن مبنای بزرگان ما مثل مرحوم نائینی، مثل مرحوم آقا ضیاء، مثل مرحوم اصفهانی، جد بزرگوار ما مرحوم آسید محمد حسن اصفهانی، اینها مبنایشان بر حجیت خبر موثوق به است. یعنی در حقیقت همان راهی را که محقق رفته حالا با کمی تعدیل، کل خبر عمل به الاصحاب تصریح هم می‌کند بعد هم شرح می‌دهد این ماده را، او دلة القرائن علی صحته.

س: حجیت عقلایی دیگر؟

ج: تقریباً حجیت عقلایی، لکن عقلایی در مذهب شیعه. این نکته را هم دقت کنید. چون اصحاب آورده است دیگر. آقای خویی می‌گوید ثقه، بیشتر رفته به عقلایی، چه می‌خواهد در شیعه باشد یا نباشد. این محدودش می‌کند به شیعه، کل خبر عمل به الاصحاب، ما چون در بحث خبر در اصول خیلی کرارا این مبانی را توضیح دادیم، چون این اطلاع به مبانی و نهایتاً تصمیم‌گیری و بعد نتایجی که بر آن بار می‌شود خیلی زیاد است. این طور نیست که حالا خیال بفرمایید خیلی کم است.

س: با توضیحی که فرمودید پس علامه حلی تأثیر عمده‌ای روی جریان فقهاتی ما نداشته دیگر؟

ج: چرا داشت دیگر، چون این مبنای حجیت خبر ثقه، خبر صحیح ایشان تا مدت‌ها بود دیگر.

صحیحة فلان، حسنة فلان، در کتبی که بعد از علامه هست زیاد این اصطلاح است. بله این روایت موثق است لکن به آن عمل می‌کنیم. مثلاً خود مرحوم صاحب معالم به صحاح و حسان عمل می‌کند. خود مرحوم صاحب مدارک هم همین طور. گاهی هم صاحب حدائق به ایشان حمله می‌کند که فلان جا به خبر موثق عمل کرد، اما رسماً صاحب حدائق به موثق عمل، خب این خیلی مهم است. چون ما روایات عمار ساباطی داریم، روایات واقفیه داریم، روایات ابن فضال پسر داریم، روایات ابن فضال پدر داریم که در کافی هست. ابن فضال پسر چون کتابش در اختیار شیخ طوسی بوده الاما شاءالله داریم. صاحب مدارک تمام اینها را اعراض می‌کند. خب خیلی مشکل است دیگر، انصافاً سخت است دیگر، حالا نمی‌شود انکار کرد.

آقایانی که درس را تشریف آوردند مدتی، می‌دانند که ما در خیلی ابواب از اینها داریم. اینها شخصیت‌های، ابن فضال پدر واقعیت شخصیت فوق العاده‌ای است، من تعبد نمی‌گویم، هم خودش فی نفسه شخصیت بسیار بزرگی است، هم میراثش بسیار نقی است. خیلی مرد ملا است مرد فوق العاده‌ای است نه اینکه مرد عادی است. خب اینها را به خاطر البته گفتند فتحی هم نیست، حالا به هر حال هست یا نیست، اسقاط این مقدار از میراث خیلی ضربه بزرگی به ما می‌زند. دقت می‌فرمایید؟ دیگر وارد بحث نمی‌شوم چون این جای دیگر دارد. چون این مباحث مرتب باید در ذهن باشد من گاهی تکرار می‌کنم برای اینکه در ذهن شما دائماً حضور پیدا کند.

عرض کردم بعداز علامه کتاب دیگری که تقریباً آن که چاپ شده و موجود است و نسبتاً مؤد است برای نقل اقوال همین کتاب مفتاح الکرامه است. مرحوم آسید جواد عاملی، و ایشان من از مشایخ در نجف مرحوم آقای بجنوردی هم می‌فرمود نمی‌دانم حالا ایشان از چه کسی نقل می‌فرمود، که ایشان وقتی می‌نشست غالباً چهل پنجاه تا کتاب را اطراف خودش جمع می‌کرد، مدام یکی یکی نگاه می‌کرد. خب ایشان انصافاً استیعابش از علامه بیشتر است. خب بعد از علامه هم هست. لکن ایشان یک مشکل دارد نقل مضمون می‌کند. دارد گاهی نقل عبارت، علامه نقل عبارت می‌کند. امروزه در دنیای علم فعلی نقل عبارت مقدم است. چون نقل مضمون بر می‌گردد به استظهار، بالاخره استظهار کرده است. مفتاح الکرامه این مشکل را دارد. نقل مضمون می‌کند. مثلاً افتا بالوجوب، حالا ممکن است عبارت را نگاه کنید ما از آن وجوب در نیاوریم. دقت می‌کنید؟ این چون نقل استظهار می‌کند، از این، گاهی هم نقل عبارت می‌کند. خب مفتاح الکرامه بعد روی جواهر خیلی تأثیرگذار بوده است.

تقریباً بعد از مفتاح الکرامه خیلی ایشان تأثیرگذار است. مفتاح الکرامه بعد از علامه از یک جهتی هم بیشتر است، چون بعد از علامه هست، خب بالاخره چند قرن بعد از علامه است.

علی ای حال کیف ما کان هر دو نسبتاً خوب هستند اما عرض کردم ما یک اقوال، نقل اقوال، دیروز داشتیم این را شرح می‌دادیم، بین اهل سنت داریم. اهل سنت چون به فقهاء تک تک نگاه می‌کنند، تأثیری بین اینها نمی‌بینند. ما شاید الان خودمان اگر بخواهیم روی فقه اهل سنت تأثیر ببینیم، خودمان به سنی‌ها بگوییم شما بیخود تأثیر نمی‌بینید. ما بیاییم شما فقه صحابه را با فقه تابعین با فقهای، اصطلاح همیشه این است، صحابه هست، تابعین و فقهاء، چون دیگر بعد که هر چه آمده استمرار آن بوده است. شما بیایید فقه صحابه را تأثیرگذار در تابعین مقدار تأثیرشان در فقهاء اینها را هم ببینید، اینها غالباً تک تک. چرا؟ چون فرض کنید ابو حنیفه یک مسلک دارد، شافعی یکی، مالک یکی، مثلاً ذهب الشافعی، حتی در مذهب مثلاً شافعی خود شافعی وقتی در عراق بود، اول که ایشان در حجاز بود بعد به عراق آمد و بعد هم تحت فشار قرار گرفت به خاطر تبری از اهل بیت که به هر حال خودش را نجات داد، بعد هم رفت مصر. در اصطلاح شافعی‌ها آرائش در عراق می‌گویند قدیم، قال الشافعی فی القدیم. در مصر که فتوا داده قال الشافعی فی الجدید، از آن تعبیر می‌کنند به جدید. مثلاً در میان فقهای شافعی یک اصطلاحی دارند مثلاً فقهای بغدادی، فقهای خراسانی، فقهای عراقی…حالا ما نداریم این اصطلاح را، آنها دارند. اصطلاح خودشان.

اینها را تمام نقل می‌کنند. وقال الخراسانیون من اصحاب الشافعی، من فقهاء الشافعی، و قال البغدادیون، و قال الشافعی، و قال فلان، ببینید، در میان احناف، قال ابو حنیفه، آن وقت آراء دو سه تا از شاگردانش، زیاد الا ما شاء الله، قال ابو حنیفه و قال ابویوسف، ابو یوسف شاگرد ایشان است، ابو یوسف شاگرد ایشان هست، محمد بن حسن یا محمد و قال محمد، یا قال شیبانی، محمد بن حسن شیبانی هم شاگرد دیگر ایشان است. ابو یوسف اسمش یعقوب است.

علی ای حال کیف ما کان حتی با استادشان مخالف هستند، آنها را هم حنفی حساب می‌کنند. یعنی نحوه تفکر شما، معلوم شد؟ غیر از تفکر، اصلاً آنها یک جور دیگر اقوال… متأسفانه علامه و مفتاح الکرامه و کتبی که الان ما داریم، وقتی نقل اقوال می‌شود به آن صیغه نقل می‌شود، یعنی در حقیقت مثل روشی که در مصادر، در صورتی که اقوال نزد ما حساب کتاب دارد. این را می‌خواستم بگویم. اقوال نزد ما این پا در هوا نیست مثل آنها. ما چون همه مطالب ما مثلاً ما مکتب قم ما از روایات گرفته، جاهایی که در روایت نیست، اینها وارد نمی‌شوند. مکتب بغداد نه، هم روایت گرفته هم تفریعات دارد. اصلاً خصوصاً شیخ اولین کسی است که در میان فقهای ما خیلی تفریعات زیادی را وارد فقه شیعه کرد. که بعد از شیخ هم فرض کنید دویست سال مقلد شیخ بودند و این فتاوا بود… بعداز دویست سال علامه آمده است. دویست و خرده‌ای سال علامه آمده است. نگاه می‌کند آن فتوای شیخ که در روایات نیست، مشهور علمای بعد از شیخ هم به آن عمل کردند، می‌گوید لنا انه مشهور، دلیل ما این است که این فتوا مشهور است. یعنی از زمان شیخ مشهور بودن و بعد.

آن وقت ایشان یک فتوایی دارند در اصول رأی مبارکشان، شهرت فتوایی اگر معارض نداشته باشد حجت است. اگر معارض روایت نباشد. شهرت مثل حدیث حسن، حدیث حسن هم مبنای علامه این است. حدیث حسن را قبول می‌کند به شرط عدم معارض. لذا می‌گوید لنا انه حسنة فلان و لا معارضه لها؛ لنا انه مشهور و لا.. دقت کردید، این مبانی ایشان را خوب اطلاع پیدا کنید.

یعنی این تعابیر اینها همه بار علمی دارند، اینها همه تاریخ هستند. الان شما کلمه عاشورا را به یک عالم شیعی بگویید ممکن است پنج جلد کتاب بنویسد، به یک سنی بگویید ممکن است دو سطر بنویسد. این فهم انسان، یعنی آن همیشه در ادراکات ما آن پشت پرده‌اش خیلی مهم است. که دیروز یک توضیحی در بحث اصول عرض کردیم. وجدان ناآگاه به اصطلاح امروز. آن یا به اصطلاح دیگر مستبتن، آن استبتان، آن چیزی که در استبتانش…

پس بنابراین اقوال در میان شیعه تاریخ دارند، حساب دارند. روشن شد؟ این را من اینجا گفتم امروز توضیحش را عرض بکنم. این که ما اقوال را روی حساب به کار می‌بریم.

فرض کنید مثلاً در این مسئله اولاً آقایان در این مسئله متعرض محقق نشدند. خیلی عجیب هم هست، تعجب آور است، برای ما که تعجب آور است. محقق در شرایع دارد، الخامس مما یجب علی الانسان فعله کتغسیل، تازه آن واجب کفایه را هم مثال زده است. و خوب بود قبل از چون علامه که پسر برادر محقق، فخر المحققین پسر علامه است.

ببینید وقتی در کتاب شرایع آمد، باید بدانید این در فقه شیعه بوده است، حالا کجاست، روشن شد می‌خواهم چه بگویم؟ یا از فقه تفریعی بوده که علمای شیعه گفتند. فرض کنید شیخ طوسی گفته، من بعد وارد بحث می‌شوم. اصولاً تفکر فقهای ما این جوری است یعنی فقهای ما این طور نیست نستجیر بالله سر به هوا باشند هر کسی برای خودش به قول شوخی آنها یللی تللی بخواند، همه‌شان حساب و کتاب دارند. مراحل فقهی ما همه حساب و کتاب دارد.

این می‌تواند هم برای روشن شدن مسئله به ما کمک کند وهم برای نتیجه گیری کمک کند.

خود مرحوم صاحب جواهر هم همین عقیده را دارد که لایجوز اخذ الاجره بر واجب. لکن صاحب جواهر چه می‌گوید؟ در حقیقت همان راه آقای خویی را می‌روند، در حقیقت اگر حساب بکنید و مرحوم اصفهانی، مرحوم اصفهانی و آقای خویی می‌گویند که اخذ اجرت با واجب تنافی ندارد می‌شود اخذ بکنید مگر در جایی که از دلیلش مجانیت در بیاید. آقای خویی مبنایش این است، مرحوم آشیخ محمد حسین هم همین است.

صاحب جواهر چه می‌گوید؟ می‌گوید هر جا که واجب است، باید مجانی باشد. می‌گوید هر جا دلیل آمد که این امر واجب است، یعنی باید مجانی باشد، دقت فرمودید نکته فنی را؟

ایشان از این راه وارد می‌شود، هر جا گفتند یک مطلب، پس بنابراین ما در این مسئله من الان یواش یواش الان اشاره می‌کنم فردا انشاء الله تعالی تفاصیلش را عرض می‌کنم.

این که محقق می‌گوید این سابقه دارد. و نحوه گفتن ایشان مثلاً تغسیل موتی، این دیگر سابقه به اهل تسنن هم پیدا می‌کند خواهی نخواهی، چون تغسیل موتی را سنی‌ها هم داشتند دیگر. یعنی به اصطلاح به عبارة اخری، ما در فقه خودمان اضافه بر فقه خودمان، می‌توانیم یک راهی حتی در فقه اسلامی عام پیدا بکنیم. من عرض کردم در زمان صحابه که فروع فقهی واقع شد، غالباً فروع فقهی است، بعد چهره کلی گرفت، یا اصولی شد یا کلی فقه شد. عرض کردیم در کتب اهل سنت دو تا از نجاسات آمده لا یجوز بیعها، لکن بعد چون قیاس می‌کردند گفتند لا یجوز بیع النجس مطلقا، دو تایش منصوص است، بقیه‌اش قیاس است. و قیاس را عرض کردم از اهل صحابه اختلاف در آن واقع شده است. این را توضیحاتش را عرض کردیم.

این را انشاء الله تعالی، چون آقایان وارد نشدند. از این راه، در حقیقت چه بوده اصل مسئله؟

در قرآن مسئله‌ای هست به نام ادای شهادت و تحمل شهادت. (و لا یأب الشهداء اذا ما دعوا)، در روایات ما این تفسیر شده به تحمل شهادت. به شما می‌گویند آقا بیا اینجا می‌خواهیم یک عقد نکاح بخوانیم، شما شاهد باش که این زوجه آن آقاست، این خانم زوجه این آقا شده می‌خواهیم عقدشان را بخوانیم شما شاهد باش. این می‌گویندواجب است، حضور برای شهادت واجب است، حالا آن بحث ضرر و آنها جای دیگر. یک مقام هم مقام ادای شهادت است، بعد از همین آیه، (و من یکتمها فانه اثم قلبه) این مقام اداء شهادت است. خواهی نخواهی این بحث مطرح می‌شود آیا ما در مقام تحمل شهادت یا ادای شهادت اخذ اجرت می‌توانیم بکنیم؟ این ویژگی‌های بحث معلوم شد؟

این طور نیست که به فخر المحققین به این طرف بیاییم، من عرض می‌کنم وقتی یک مسئله را، در قرآن (احکم بین الناس بالعدل، بالحق) مال داوود یا غیر آیات دیگر، بحث این بحث این بود این آقا می‌گویند بیا شاهد باشد، می‌گوید من پول می‌گیرم، می‌آیم ادای شهادت تحمل شهادت می‌کنم پول می‌‌گیرم، خب این در زندگی ما هم هست دیگر. دیگر بحث روشنی است، یعنی کاملاً، شما در فلان روز شاهد بودید، بیا برویم نزد قاضی شهادت بده، می‌گوید من پول می‌گیرم شهادت می‌دهم.

من چون می‌خواهم یواش یواش یک جوری طرح مسئله را بکنم که یواش یواش دلیلش هم روشن بشود. سوال این بود: و لا یأب الشهداء اذا دعوا، یعنی تحمل شهادت واجب است. اگر من گفتم پول می‌گیرم، پول نگیرم نمی‌آیم، این صدق می‌کند لا یأب الشهداء؟ یعنی اگر من پول گذاشتم، می‌گویند این شاهد ابا، و من یکتمها فانه اثم قلبه، هر کسی که کتمان شهادت بکند،

س: لا یأبی مربوط به اداء است

ج: بله، نه، گفته شده، اما روایات ما دارد، سنی‌ها دارند اما روایات ما دارد که تحمل است. روایات ما معارض هم ندارد تصادفاً. در روایات تصریح شده به مقام تحمل.

و فانه اثم قلبه، تصریح شده مقام اداء است. ببینید اگر شما گفتید من شاهد بودم پول می‌گیرم می‌آیم شهادت می‌دهم، روشن شد؟ خب پس مسئله خیلی روشن شد.

سبقه دینی مسئله همه روشن شد. این یک واقع خارجی هم هست. می‌گوید آقا من پول می‌گیرم. من شاهد بودم درست است آن روز آنجا شاهد بودم، فلان کار واقع شد، حاضر هم هستم بیا نزد قاضی شهادت بدهم، لکن پول می‌گیرم.

آن وقت اینجا این بحث این بود اگر گفت پول می‌گیرم، بدون پول شهادت نمی‌دهم، این مصداق و من یکتمها فانه اثم قلبه هست یا نه؟ این صدق می‌کند؟ من عرض کردم خدمتتان کرارا و مرارا اصولاً در بحث‌های فقهی که ریشه‌هایش در اصول بررسی شده، ما در این جور مباحث قاعدتاً دو روش داریم:

یک روش تمسک به لفظ است و ظواهر لفظ است. این یک روش. اگر گفتند آقا بیا شاهد بشو، می‌گوید آقا من پول می‌گیرم، من حاضرم بیایم آنجا شهادت بدهم، پول می‌گیرم حاضر بشوم، آیا اگر گفت پول می‌‌گیرم صدق می‌کند و لا یأب الشهداء؟ می‌گویند این شاهد اباء من الحضور؟ یا تحمل کرد آقا بیا اداء شهادت بکن، می‌گوید پول می‌گیرم. سوال خیلی واضح است دیگر، و من یکتمها فانه اثم قلبه، پس این بحث‌هایی که الان آقایان ما کردند معلوم شد که خیلی این طرف و آن طرف رفتند. این خیلی مثال واضح و خیلی هم محل ابتلاء است. یعنی هیچ مشکل خاصی هم ندارد. می‌گوید آقا من تا پول نگیرم شهادت نمی‌دهم، روشن؟

بحث دوم که این بحث طبیعتاً بعد مطرح شد و درست هم هست. اینکه وجوب در وعاء قانونی خودش، در حقیقت واقعیت قانونی خودش، واقعیت می‌گویم چون حالا حقیقت چون ممکن است احتیاج به وجود خارجی داشته باشد، در واقعیت قانونی خودش، در نفس الامری خودش، در حقیقت نفس الامری خودش، حالا کلمه حقیقت را، این وجوب فی نفسه با اخذ اجرت می‌سازد یا نمی‌سازد؟

این بحثی را که مرحوم آشیخ محمد حسین مطرح کردند این است، این دومی است. لکن روشن شد که این مسئله سابقه دارد. طبیعی هم هست بحث بشود، خیلی هم طبیعی است. طرف می‌گوید پول می‌گیرم تا اداء شهادت بکنم. (احکم بین الناس بالحق)، می‌گوید آقا من مجتهد هم هستم، خوب هم می‌توانم قضاوت کنم، اما پول می‌‌گیرم، پول می‌گیرم تا قضاوت کنم، حکم به حق هم می‌کنم. پس معلوم شد که این مسئله یک مسئله‌ای است که مثلاً در اخذ اجرت در واجبات مثلاً خیال می‌کنند مثلاً پول می‌گیرد نماز ظهرش را بخواند، نه این بحث این جوری بوده است. این ریشه‌های بحث ابتدائاً روشن بشود.

ما فردا انشاء الله چون امروز هم دیگر وقت علی شرف الانتهاء، گفتیم این ساعت هم یک دقیقه عقب است، یکی دو دقیقه عقب است. انشاء الله فردا تتمه بحث را عرض بکنیم و ریشه‌های اقوال را و کیفیت وصولش به ما.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD282KBدانلود
PDF151KBدانلود
MP313MBدانلود
برچسب ها: 1394-1395خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه16) یکشنبه 1394/08/10
بعدی خارج فقه (جلسه18) سه‌شنبه 1394/08/12

اصول فقه

فقه

حدیث