خارج فقه (جلسه14) سهشنبه 1394/07/14
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
مسئله نوع پنجم که در این تقسیمبندی ایشان در انواع مکاسب محرمه، این است که انسان اخذ اجرت بکند، اکتساب بکند بما یجب علیه، به واجبات.
بله به تعبیر خود مرحوم شیخ اعظم انصاری: النوع الخامس مما یحرم التکسب به، البته این ما یجب علی الانسان در این کتاب بد جوری چاپ شده، آن را عنوان زده این را معنون زده، اینها دنبال هم هستند. النوع الخامس مما یحرم التکسب به ما یجب علی الانسان فعله؛ این عنوانش.
هر چیزی که بر انسان فعلش واجب باشد عینا او کفایتاً، تعبداً او توصلاً. چه عینی باشد چه کفایی باشد، چه تعبدی باشد و چه توصلی.
عرض کنم حضور با سعادتتان که ایشان مرحوم شیخ وارد این مسئله شدند. و طبعاً خب مسئله دارای فروع زیادی است. آن که در دنیای اسلام رسماً روی این مسئله حالا چون این مسئله دو بعد اساسی دارد: یکی اینکه واجب باشد،این وجوب مانع اخذ اجرت بشود. یکی اینکه مسئله قصد قربت در آن معتبر باشد، قصد قربت و عبادی بودن مانع بشود. حالا من اجمالاً عرض میکنم، تفاسیرش بعد. این به هر دو بعدش در مباحث آمده، و بعضیهایش از زمان رسول الله(ص) هم نقل شده است. اختلافی هم هست.
یکی مثلاً اخذ اجرت بر استشفاع به قرآن، این را ما داریم. در روایات اهل سنت است از بعضی از صحابه که رفتیم در یک جایی مریض بودند و به ما گفتند شما چه بلدید؟ چون سابقا کاهن و ساحر و نمیدانم فلان و منجم و اینها از آن تلسمها میخواندند به قول ایرانیها اجی مجی میخواندند خوب میشد، اینها هم گفتند ما هم بلدیم سوره حمد خواند خوب شد. بعد گفت به ما یک چیزی هم دادند، یک گوسفندی یک چیزی دادند. این محل کلام بود از همان جا که درآوردند که اشکال ندارد، آن روایت. به نظرم معارضش هم دارد الان در ذهنم الان این لحظه نیست میترسم کم و زیاد بشود.
عرض کنم حضور با سعادتتان که یک مقداری سر این بود، یک مقداری هم که از قدیم مطرح بود، مسئله قضاوت بود. یک مقدارش حالا به عنوان واجب باشد یا واجب نباشد، که در روایات اهل سنت روی آن زیاد تأکیدشده مسئله ولایت بود. این آمده، حالا اگر فرض کنیم با جعل رسول الله(ص) ولایت واجب میشود. در آن مسئله معروف دارد در باب ولایت که هدای العمال زور صحتٌ، حتی دارد که پیغمبر(ص) میگوید بعضی از افراد میگویند بعضی از مردم برای ما هدیه آوردند، پیغمبر(ص) میگویند تو خانه نشسته بودی والی نبودی برایت هدیه میآوردند؟ این هم در اهل سنت محل بحث شده است که آیا حاکم و والی و استاندار میتواند هدایا قبول بکند یا نه؟ الان این عبارت را ما در روایات صحیحه خودمان نداریم هدای العمال، اهل سنت دارند و در آن گیر کردند که چه کارش بکنند.
غرض این که مسئله قاضی الان یادم نمیآید از زمان رسول الله(ص) اما مسلماً از زمان صحابه شروع شد. اولین موردی هم که در باب ولایت به عنوان اجرت مطرح شد، خود مربوط به اولی است، ابوبکر، در شرح حالش نوشتند که ایشان بزاز بود خود ابوبکر، حالا روز بعد از ثقیفه که آن کار زشت را انجام دادند، دارد که صبح لباسهایش را پارچههایش را انداخت به دوش رفت به بازار که مشغول بزازیاش بشود، به او گفتند یا خلیفه رسول الله خب نمیشود که تو خلیفه باشی و بزازی بکنی، خب او هم گفت که من چه کار کنم خب زندگی باید بکنم بالاخره زندگی من همین است، رزق ما از راه همین بزازی است. لذا صحابه جمع شدند که برایش یک پولی قرار بدهند که این دیگر بزازی نکند که به همان کارهای خودش برسد.
علی ای حال میخواهم زمینههای اولیهاش را بگویم در فقه اسلامی، لکن از همهاش مهمتر مسئله البته این نکته را من توضیح بدهم. حتی زمان ابوبکر شواهد نشان نمیدهد چیزی به نام بیت المال وجود داشت، این مسئله را هم در نظر بگیرید. زمان خود پیغمبر(ص) هم بیت المال نبود. چیزی یک واحدی در کتاب تاریخ المدینه ابن شبه من دیدم، الان خیلی در ذهنم نیست که در جای دیگر هم باشد یا نباشد، در آن مجموعهای که نقل میکند بیت الصدقه نقل میکند در خانه پیغمبر(ص). مثلاً اتاقی بوده صدقات، بیت المال نه. و باز در تاریخ المدینه ابن شبه دیدم من جای دیگر هم ندیدم، فعلاً مصدر منحصر به ایشان است، مگر کتابهای خطیشان چاپ بشود یا پیدا بشود، و خیلی هم عجیب است، یعنی واقعا اینها چقدر جریئانه هم بالا خوردند، و هم سعی کردند خبرش را هم محو بکنند. در آنجا میگوید که اواخر حیات رسول الله(ص) مبلغ هشتصد هزار درهم، خیلی مبلغ است هشتصد هزار درهم، چون عرض کردم فتوحات پیغمبر(ص) را در این کتاب مقاضی واقدی که از مصادر قدیم است، تمام فتوحاتی که شده، جنگهایی که شده یا حتی سریهها، چقدر غنیمت بوده نوشته، حتی سریه، سریه کسی که مثلاً پیغمبر(ص) یک کسی را میفرستند برای یک جایی که مثلاً غنیمتی که گیرش آمده نوشته، بیشترینشان خب مال بدر است دیگر، بزرگترین غنیمتی که در کل غنیمت منقول البته، و الا خب شاید خیبر بیش از این بوده قیمتش، کل غنایم، آن البته به صورت غنیمت عمل نشد، تقسیم منافعی شد، حالا وارد بحثش نشویم.
بزرگترین غنیمت مالی که برای پیغمبر(ص) پیدا شد در جنگ بدر است که صد هزار درهم است. مجموعه غنایم را جمع بکنیم به هشتصد نمیرسد، خیلی کمتر از هشتصد است. علی ای حال دارد که از بحرین برای ایشان مبلغ هشتصد هزار درهم فرستاده بودند و پیغمبر اکرم(ص) در فکر بودند که یک بیت المالی را قرار بدهند، جایی را قرار بدهند برای مال و ایشان فوت میکنند، رحلت پیغمبر(ص).
این خیلی عجیب است چون در این قضایای ثقیفه ظاهراً این پول خورده شده ظاهرش. این که مشهور شده که پول فدک بعید است. حالا فدک تا برسد و فروشش و این حرفها، ظاهراً آن پولی که قوام این جریان ثقیفه بوده همین هشتصد هزار درهم باشد. چون عرض کردم در یکی دو مصادر اهل سنت دارند که در ثقیفه رشوه دادند به افراد. ظاهراً پول رشوه همین بوده است.
به هر حال چه زمان پیغمبر(ص) چه زمان اولی، صحبتی ما از بیت المال نداریم. زمان دومی است بیت المال و تنظیم مالی زمان دومی است مخصوصاً بعداز فتح عراق که دیگر خیلی مسائل مشخص شد واموال را مشخص کردند و تقسیم بندی الی آخر… حالا دیگر وارد آن بحث نمیشویم که جایش اینجا نیست.
آن وقت این مسئله از زمان صحابه داریم که رزق قاضی درست است یا نه؟
روایات ما هم یک ابهامی دارد سابقاً هم متعرض شدیم، دیگر دو مرتبه متعرض نمیشویم، چون آخر ایشان هم در اینجا یک بحثی را مطرح کردند، انشاءالله بحثش در همین مبحثی که مربوط میشود. چون ظاهر عدهای از اصحاب این است که قضاوت باید مجانی باشد، حتی از بیت المال هم رزق نگیرد. عدهای گفتند نه میشود پولی باشد مطلقا، عدهای گفتند پولی باشد با حاجت، بدون حاجت نه، عدهای هم تفصیل بین بیت المال دادند و پولی که طرفین میخواهند بدهند. طرفین لازم نیست پول بدهند اما بیت المال بدهد.
غرض اینکه ما از قدیمترین مسائلی که در این جهت داریم این است. خود این مسئله بعنوانه نداریم. ما در مسئله ارتزاق قاضی و اجور قضات را داریم در روایات ما داریم. در روایات ما هم به این عنوان کلی که لایجوز مثلاً لیس لک، به این عنوان فعلاً نداریم. به این عنوان کلی. اما در میان کتب فقهای ما آمده و در میان فقهای تقریباً میشود گفت مثلاً میانه متأخر ما هم یواش یواش دعوای اجماع شده است. ما سر این اجماعات و زیربناهایش و اینها را سابقاً توضیح دادیم. اگر وقتی شد اینجا هم تطبیق میکنیم. چون احتمالاً روز شنبه تعطیل است، ظاهراً حالا نمیدانیم اصلاً این بحث را شروع بکنیم یا نکنیم، چون این قطعاً به یک روز و دو روز و پنج روز تمام نمیشود.
به هرحال بحث لطیفی است اخذ اجرت بر واجبات. تقریباً میشود گفت که در کل تقریباً مکاسب محرمه، این که به اسم مکاسب محرمه است، آن قسمتش که خیلی علی القاعده است همین است. خیلی نکات فنی دارد، نکات قاعدهای دارد، خیلی نکات و ظرایف قاعدهای دارد. حالا بحث خیارات و بحث بیع هر دوشان نکات فنی و قاعدهای زیاد دارند. آن که دارداین است. وطبعاً مرحوم صاحب شرایع این را آورده است که در جواهر که توضیح داده، شیخ هم همانها را گرفته و توضیح داده است.
روش شیخ هم خب میدانید یک مقدار مشوه است. یعنی ردیف بندی نکرده مطالب را، دستهبندی و گلچین، حالا از زوایای مختلف میشود یک مطلب را گلچین کرد، متأسفانه نکرده، آقایانی هم که بعد از مرحوم شیخ آمدند، مثل مرحوم استاد یا ایروانی یا مرحوم آقای یزدی اینها، مرحوم آقای یزدی خیلی نسبتاً زیاد در حاشیه ندارد در عروه، در مکاسب محرمه، تا تطفیف تصویر دارد بعد دیگر ندارد، اینجا دارد. از حرف ت دیگر ندارد تا اینجا دارد.
مرحوم آقای ایروانی خب همهاش را دارد، اینجا هم طبیعتاً وارد بحث شدند. آقای خویی هم همین طور. لکن ظاهراً، حالا ظاهراً عرض میکنم برای اینکه خدای نکرده ارزش علمی آقایان پایین نیاید، به ذهن من میآید بهترینشان مرحوم آشیخ محمد حسین اصفهانی باشد. خیلی مرتب وارد بحث شدند. و جنبههای نقلیاش هم خوب است، فقط ابداع احتمالات نکردند، قائل و اینکه فلانی قائل است، حالا عبارات آن افراد رانیارودند، لااقل مثلاً گفتند این قول مثلاً منصوب به فلان است یا قائلش فلان است.
به ذهن من این طور میآید در این مجموعه هفت هشت تا کتابی که مربوط به مکاسب است، از همه بهتر همین مرحوم آقای اصفهانی است. خیلی گلچین و دستچین و مرتب بحث را وارد شدند. عبارات شیخ مشوه است، و به ذهن من باز این طور میآید، اگر آقایان وقت کردند یک دوره حرفهای آقا آشیخ محمد حسین را، البته خب آن پیچیدگیهای خاص خودش را دارد، باز هم نسبتاً به بقیه کتابهای ایشان سادهتر است بحث.
س: کدام کتاب؟
ج: بله، عرض میکنم. ایشان دارد، ایشان اصولاً بر حاشیه مکاسب محرمه حاشیه ندارند. مرحوم حاج شیخ بر بیع و خیارات دارند، بر مکاسب محرمه اصولاً حاشیه ندارند. در مکاسب محرمه این بحث را مثل رساله مانندی نوشتند. این را حاشیه ندادند. اینجا حاشیهشان در ذیل بعد از خیارات چاپ شده است. چون حاشیه مکاسب ایشان در سه جلد چاپ شده، آخر جلد سوم چاپ شده، این عنوان را در جلد اول ای کاش میگذاشتند. علی ای حال آخر جلد سوم در آن چاپ بزرگی که من دارم سنگی. چاپ جدیدش را نمیدانم چاپ جدید شده آثار ایشان؟ حاشیه مکاسب، کفایه ایشان چاپ جدید شده، مکاسب را من ندارم اگر هم چاپ جدید شده، مکاسب ایشان را من ندارم.
علی ای حال رساله اخذ اجرت ایشان بر واجبات در آخر جلد سوم از همان چاپ قدیم، چاپهای به اصطلاح قطع بزرگ، در آنجا آخرین رسالهشان همین است. خیلی مرتب وارد بحث شدند. البته روح بحث همین است که مرحوم شیخ آوردند. اگر بخواهید بحثهای شیخ را مرتب بکنید حتی بحثهای استاد، آنجا مرتبتر است حتی وجوهش هم بیشتر است از این مقداری که در اینجا آمده است. خیلی قشنگ و مرتب وارد بحث شدند.
مثلاً یک بحثی کردند که این بحثها البته حقوقی هم هست، من عرض کردم سعی کنیم این مباحث را از یک دیدگاه حقوقی و بالایی مطرح بکنید. یک بحث حقوقی ایشان کردند، البته شیخ هم دارند، نه اینکه شیخ لابلا شده مشوه شده، ایشان مرتب، آقای خویی هم دارند، آقای خویی هم سعی کردند مثلاً کمی مرتبش کنند، باز چون دنبال عبارات شیخ رفتند خواهی نخواهی کمی هم تشویش عبارات شیخ به ایشان سرایت کرده است.
ایشان هفت وجه ذکر کرده است. به این هفت وجه هم حتی مرحوم سید شش تا دارد. آقای یزدی در حاشیهاش اینجا آورده است. و مفصل هم خیلی نیاورده است، شش وجه را آورده ظاهراً که در ذهن من است. لکن مرحوم آقای اصفهانی هفت وجه ذکر کرده، و این بحث، یک بحث قانونی است، بحث حقوقی است، امروز هم، آن بحث این است که اصلاً خود وجوب به لحاظ اعتبار قانونی جوری است که مانع از اخذ اجرت بشود؟ وجوب فی نفسه، کاری نداریم به هیچی.
این بحث را عرض کردم بعد در کلمات بقیه هم آمده است. بحث دومی را ایشان مطرح میکنند، البته درذیل این بحث بعد از هفت وجه، بیان هفت وجه، یعنی هفت تا قول آوردند برای کیفیت اینکه اصلاً وجوب با اخذ اجرت نمیخورد، خود وجوب ذاتاً ماهیت وجوب در ابداع اعتبار ممکن نیست با اخذ اجرت.
بحث دیگری هم در ذیلش مطرح کردند، تفاصیل بین وجوب کفایی و عینی و تأخیری و تعیینی و از این حرفها. سه تا یا چهار تا تفصیل هم ایشان نقل کردند، ادله آنها را هم نقل کردند. بعد بحث دیگر قربیت، تعبدی بودن با اخذ اجرت میسازد یا نه؟ این یک راه بحث.
طبعاً این زاویه دیگر این بحث این است که اصولاً معیار در اخذ اجرت در اجاره چیست؟ اصلاً معیار چیست؟ چرا؟ چون مثلاً بعضی گفتند اگر یک عمل واجب باشد، من بخواهم پول بگیرم، کسی پول بدهد، این پول سفهی است، معامله سفهی است. آمدند این بحث را هم باز مثل مرحوم استاد و آقای نائینی و دیگران از این زاویه هم بررسی کردند، یک زاویه دیگر که اصلاً تقریباً میشود گفت یک زاویه تقریباً مستقلی است و آن اینکه اصولاً معاملهای که سفهی باشد، نه معامله سفیه، اصلاً معیار در باب اجاره چیست؟ حالا کار به وجوب نداریم. من یک شخصی را اجاره میکنم کاری انجام بدهد. هیچ منفعتی هم به من بر نمیگردد، یا منفعت ثانوی به من بر میگردد، آیا این وجوب درست است؟ این اجاره درست است؟ یعنی آمدند زاویه بحث را روی اجاره بردند. پس یک زاویه بحث رفته روی مسئله به اصطلاح وجوب و ماهیت وجوب و قصد قربت، ماهیت عبادت، عبادی بودن، این آیا با اخذ اجرت میسازد؟ یک بحث هم این که اصلاً اجاره چیست؟ آیا در اجاره لازم است من که پول بدهم یک چیزی هم گیر من بیاید؟ حالا چیزی هم گیر من نیاید، ببینید، چیزی هم گیر من نیاید اما عملی انجام شده، این کافی است برای صحت اجاره و استیجار یا نه؟
این دو زاویه بحثی است که عرض کردم مخصوصاً مرحوم البته زاویه دوم هم در کلمات ایشان هست اما خیلی مرحوم آشیخ محمد حسین بحث را خیلی واضح و نقی و روشن، خیلی انصافاً زحمت کشیدند در این رساله، میتوانید حتی شما عبارات شیخ را با آنجا مقایسه بکنید، یعنی آن را مبدأ قرار بدهید مثلاً این عبارت شیخ مربوط به وجه اول است، این عبارت شیخ مربوط به وجه سوم، این عبارت مربوط به کذا است. این قدر آن بحث را ایشان قشنگ آوردند.
این دو تا زاویهای که تا حالا مطرح شده است. اگر خداوند متعال یک توفیقی بدهد انشاء الله تعالی ما در خدمت آقایان باشیم، یک زاویه جدیدی را باز ما مطرح کردیم که آقایان کلاً مطرح نکردند. و آن اینکه اصولاً ما این را از زاویههای زاویه مبحث لغوی هم بررسی بکنیم.
من توضیحاً عرض کنم خیلی از مباحث اصول که در کتب اصول نوشته شده، یک مشکلی دارند. آن مشکل این است که آن مباحث از چه زاویهای مطرح بشوند؟ این تازگی ندارد. مثلاً بحث مقدمه واجب من باب مثال. در کتب متعارف اصول بحث مقدمه واجب را بردند در مباحث الفاظ، توضیحاتش را هم در محلش گفتیم نمیخواهم وارد بشوم. میدانید در اصول جدید ما مخصوصاً مرحوم آشیخ محمد حسین اصفهانی، شاگرد ایشان هم مرحوم آقای مظفر، یک مباحثی را به نام ملازمات عقلیه حالا به قول خودشان، بحث ملازمات عقلیه، اصلاً این را جدا کردند از مباحث الفاظ بحث ملازمات را جدا کردند. خب یک راهی است که الان عدهای از اصولیین ما مرحوم آقای خویی هم دارند دیگر ایشان ملازمات عقلیه را چهار تا گرفتند که عرض کردیم سه تا است. آن نهی در عبادت جزء ملازمات نیست.
ملازمات یکی مسئله ضد است، یکی مسئله مقدمه است، یکی هم مسئله اجتماع امر ونهی است. آن مسئله نهی در عبادات یا در معاملات دلالت بر فساد میکند، نه آن از ملازمات خارج است. علی ای حال به ذهن خود ما البته آقای خویی چون روی ذهنیت اصولیین اهل سنت گرفتند، آنها جزء ملازمات ذکر کردند. این دو تا راه.
یک راه دیگر هم هست که این را عدهای از اصولیین میانه گرفتند. از اهل سنت هم داریم، از غیر سنیها هم داریم. در اصول شیعه من ندیدم. خود من ندیدم حالا نمیدانم اگر هم باشد من ندیدم. اما در اصول حتی زیدیها هم من دیدم، کتب مفصلهای که در اصول دارند، آنها هم دارند. یک سری ابحاث را آوردند روی حکم، نه دلالت الفاظ، خود قانون. به یک مناسبتی روی خود حکم حقیقت حکم، من جمله روی این مطلب که بعضی از احکام تلازم با بعضی از احکام دارد یا نه؟ یعنی این را بردند در بحث حکم اصلاً. دقت میکنید؟ این را بردند روی مباحث حکم. یک فصلی باز کردند در اصول به عنوان حکم و حقیقت حکم و اعتبار قانونی و مباحثی که در این… روشن شد؟ یک بحث خاصی است. اینها مبحث مقدمه و مبحث ضد را آنجا بردند. به جای اینکه در مباحث الفاظ بیاورند، چون در آنجا گفتند وقتی بحث مقدمه واجب میکنیم، بحث لفظی نیست. ما بحثمان این است که یک شیئی وجوب دارد، یک شیء هم مقدمه آن است. ما بیاییم روی وجوب بحث بکنیم. دقت میکنید؟ نه بیاییم روی بحث الفاظ بکنیم، ما به الفاظش چه کار داریم، الفاظ هر چه میخواهد باشد. بحث لفظ نیست. بحثی است که به خود اعتبار. مثلاً یک شیئ وجوب دارد، ضدش حرام است یانه؟ این بحث لفظ نیست. دقت کردید؟
پس بنابراین آقایان اصولیین متأخر شیعه آمدند این کار را بکنند مثل مرحوم آقای اصفهانی و شاگرد ایشان، اما این را عنوانش را گذاشتند ملازمات. در این تفکر اصولی گفتند نه اسمش را ملازمات چرا بگذاریم، یعنی آن اصلاً وارد بحث ملازمات نشده است. گفته ما اصلاً یک فصلی در اصول باز کنیم راجع به خود حکم. در این حقیقت این بحث هم در اینجا مثل همان است. من مقدمات این را گفتیم. یعنی اینها آمدند وجوب را حساب کردند، کار به الفاظ نداشتند. وجوب را حساب کردند به اخذ اجرت بر واجب. اصلاً وجوب تنافی دارد با اخذ اجرت یا نه؟ روشن شد؟
س: قبل از شهید اول چنین مباحثی مطرح نبود که… اصول آنها را وقتی میبینیم ابن ادریس و شهید اول و اینها کلاً یک سری چیزهایی جمع کردند بین 21:15
ج: حالا وقت هم گذشته، باز ما هم که اگر به قول ما اگر دهانمان را باز کنیم باید شروع کنیم تاریخ را برایتان بگوییم طولانی میشود و خارج میشویم.
اصول یک مدتی اوایلش چون با کلام مخلوط بود، چرا در کتب کلامی داریم، قدیمترین اصولی که ما داریم مال اسکافی است، ابن ابی جنید را داریم و چاپ نشده، اما چرا خب آن هست دیگر.
س: نسخه خطیاش هست
ج: بله، نسخه خطیاش را من دیدم.
یعنی استنساق کسی کرده بود به من نشان داد. نمیدانم از کجا گرفته بود یادم نیست.
س: یعنی اصول آنها مثل اصول فی زماننا هذا نیست،
ج: خب عوض شده زمان، خود اصول اهل سنت…
س: همین که یک سری الفاظی را جمع کردند، بیایند باب بندی کنند و …
ج: نه الفاظ نیست، نه، من الان عرض کردم این بحث را الان عدهای از اصولیینشان بردند در مباحث حکم.
عرض کنم اجمالاً هم من خدمتتان عرض بکنم خود ما هم عقیدهمان این است خود ما هم در آن تقسیمبندی کلی که از اصول داریم معتقدیم که اینها را باید جدا کرد. یک مباحثی مربوط به الفاظ است حالا با خصوصیاتش صغرایش و کبرایش که در بحث اصول اول امروز اشارهای به آن کردیم، یک مباحثی اصلاً در اصول فصلی قرار بدهیم برای حکم، اعتبارات قانونی. کار به الفاظش نداشته باشیم.
پس ما بنابراین در حقیقت دو بخش داریم. ببینید مثلاً همین مره و تکرار، مثلاً بگوییم وجوب خودش اقتضاء میکند مره باشد، ببینید، یا وجوب خودش اقتضاء میکند تکرار، دقت کنید، ما رفتیم روی وجوب
س: غیر از لفظ
ج: غیر از لفظ، احسنت
س: فکر کنم داریم در حاشیه…
ج: بله داریم، مطرح شده میگویم تبویب اصول نشده.
دو: اصلاً وقتی میگوید جئنی بما عن، از این لفظ یک مرتبه در میآید. خوب دقت بکنید. از این لفظ این در میآید. و لذا اگر دقت بکنیم ما مثلاً مبحث اجتماع امر و نهی، البته این احتیاج به یک توضیح کلی دارد، من امروز توضیح ندادم. این یک زیربناهای توضیح زیربناهای اصول است، تا حالا اصلاً نگفتیم، یک توضیح خاص خودش را دارد یک وقتی انشاءالله اگر توفیق نصیب ما شد عرض میکنیم خدمت آقایان.
ببینید من اعتقادم این است که آقایان در این مبحثی که فرمودند، درست هم هست بحث درستی است، نگفتم بحث ناقصی است، بحث باطلی است، رفتند تنافی وجوب را با اخذ اجرت. ما عرض کردیم که ممکن است اضافه بر این یک بحث لفظی هم بکنیم. یک بحث لفظی، نه فقط از تنافی اعتبار قانونی. وآن بحث لفظی را ما کرارا در خلال ابحاث به آن اشاره کردیم، یک بحث اصولی است غیر از این نحوی که الان در کتب اصول آمده است. آن بحث اصولی این است ما بیاییم دقیقاً مدلول مثلاً صیغه افعل حالا من باب مثال، مدلول صیغه افعل را توضیح بدهیم. مثلاً صیغه افعل دلالت بر طرب میکند یا نه؟ دلالت بر لزوم و وجوب میکند یا نه؟ دلالت بر مره و تکرار؟ آن وقت این دلالتها را هم میتوانیم تقسیم بندی بکنیم، دلالت اولی و ثانوی، مستقیم و غیر مستقیم، مباشر و غیر مباشر، حالا توضیحاتش را چون عرض کردیم. مثلاً دلالت بر اجزا میکند یا نه؟ این دلالتهایی که در جلد اول به قول ما اصول آمده، اینها در حقیقت تحلیل این نکته است، چون گفتند فصل فصل، این در حقیقت اصل کلی بحث آن است.
ما یک تحلیلی بدهیم، یک تحلیلی بدهیم از صیغه افعل، تحلیل قانونی استناداً به ظهورات عرفی به ضمیمه ارتکازات عرفی و عرف عام و عرف قانونی. این مراد است. عرف شرعی نه آن باید در روایت ثابت بشود. پس ظهورات لفظی چون یک عرف عام هم داریم، مثلاً سید مرتضی میگوید فرض کنید مثلاً وجوب یک مسئله قانونی است این از کلمه افعل در نمیآید، خب ممکن است در جواب ایشان گفته بشود که لزوم در میآید حالا لزوم عرف عام. ببینید ما این دو تا را از همدیگر تفکیک کردیم، یک عرف عام، یک عرف خاص، لزوم عرف عام است اما وجوب عرف خاص است. مراد از عرف خاص عرف قانونی، یک ضوابطی دارد، حسابی دارد کتابی دارد، لوازمی دارد، ملزومات دارد، تلازمات دارد، تعامدات دارد، حساب خاص خودش را دارد.
پس بنابراین ما میآییم لفظ افعل را تحلیل میکنیم، مدلولها را معین میکنیم، حتی رتبه بندی میکنیم، در کتب اصولی ما اینها همه به هم ریخته، مشوه است، مشوش است، اینها را رتبه بندی میکنیم، مدلول اولی این است، ثانوی، ثالثی، رابعی، خامسی، مثلاً در میآید وجوب عینی است یا کفایی است، در میآید وجوب تعیینی است یا تخییری، مثلاً مثل در کفایه آمده اطلاق و صیغه یقتضی، که اخیرا توضیح دادیم، میگوید از آن در نیامده مقدمات حکمت درست میکنیم. که ما هم توضیح دادیم تعیینی تخییریاش از آن درآمده بقیهاش راست است احتیاج به مقدمات دارد معلوم نیست ثابت بشود.
علی ای حال یکی یکی اینها را بررسی کردیم ببینید بیایید جلو لکن آنهایی که اساسی است، یک اینها آمدند مدلول صیغه را اصولاً بأس گرفتند، خوب دقت میکنید؟ مدلول صیغه اصولاً بأس است، این بحث مطرح میشود که آیا اضافه بر بأس، ذمه هم در آن هست یانه؟ خوب دقت بکنید. آیا اضافه بر بأس تعلق به، اینها تمام مباحث حقوقی است لکن عرض کردم در این جلد اول، به قول آقایان در جلد اول، مشوش آمده است، اینها همه دسته بندی باید بشود، مرتب باید بشود. مثلاً اگر به شما گفت که شما در حج اگر فلان کار را کردید کفاره بدهید، ببینید فقط بأس است، یعنی شما را وادار میکند گوسفند بکشید، یا ذمه هم هست، این گوسفند در ذمهتان هم میآید، اگر هم نکشید ورثه باید بکشند مثلاً من باب مثال. حالا فرض کنید این شخص بالخصوص گوسفند هم دارد فرض کنید نه حالا گله، پنج تا گوسفند هم دارد، آیا وقتی میگوید گوسفند بکش یعنی یکی از آن گوسفندها از ملک تو خارج شد؟ این یک تحلیل دیگر اصولی است.
ما بیاییم حدود صیغه افعل را نمیدانم خوب روشن شد؟ این را تحلیل قانونی بدهیم. آقایان در اینجا آمدند وجوب را تحلیل دادند. تصور بکنید. مثلاً مرحوم آقای اصفهانی، مرحوم آقای خویی، مرحوم آقای یزدی، تقریباً حالا با اختلاف مسالکشان به این نتیجه رسیدند، مثلاً وجوب تنافی با اخذ اجرت ندارد، فی ذاته، وجوب فی ذاته تنافی با اخذ اجرت ندارد. مگر در جایی که از دلیل آن واجب ثابت بشود در آن مجانیت شرط است. خوب دقت بکنید. مگر از دلیل در بیاید که این عمل مجانی در آن شرط است. فرض کنید مثلاً دربیاید که اذان گفتن باید حتماً مجانی باشد من باب مثال، امام جماعت باید مجانی باشد، واجب هم نباشد، عبادی باشد، حالا غیر عبادی هم باشد، توصلی باشد…
س: یعنی متمم جعلی چیزی داشته باشد؟
ج: هان، دلیلی بیاید که آن متمم جعل نه، که این باید مجانی باشد و الا وجوب بما هو وجوب منافی با اخذ اجرت نیست. این عرض کردم بحث قانونی لطیفی هم هست. حالا ما آمدیم گفتیم اضافه بر این بیاییم این نکته را بگوییم خوب دقت بکنید، بیاییم بگوییم از صیغه افعل هم این در میآید. یعنی آن را که اینها به عنوان نتیجه نهایی رسیدند از راه دیگری هم ما مطرح بکنیم. این راه آن منظومه فکریاش به تعبیر ما این است. یک تحلیل قانونی از مجموعه مدلولات صیغه افعل. چند تا مدلول دارد صیغه افعل؟ مثلاً الان در کلمات آقایان صیغه افعل برای بأس است. پس دیگر بحث ذمه مطرح نیست. خب آقایان گفتند اگر قضا به امر اول باشد معنایش این است که ذمه است. ببینید پس این آثار قانونی پیدا کرد دیگر، که قضا به امر اول است، یا قضا به امر جدید است؟ این به امر اول بودن و به امر جدید بودن نکتهاش این است. دقت میکنید؟
ما این نکته را آمدیم در اصول تحلیل اصولیاش را دادیم. آن تحلیل اصولیاش از این زاویه بود. ما از اینکه میگوید افعل چند تا مطلب در میآوریم؟ آقایان مثلاً مجموعهای که در آوردند: یک: بأس، دو: لزوم، سه: وجوب مثلاً، این لزوم، لزوم و وجوب یکیاش عرفی است یکی عرف خاص، وجوب، مره و تکرار گفتند در نمیآید، فور و تراخی عدهای گفتند در میآید فور در میآید، عدهای گفتنددر نمیآید، خیلی خب، فور و تراخی در نمیآید، اجزاء در میآید، یعنی اگر گفت آب بیاور، شما آب آوردی دیگر ذمه شما تمام شد، دیگر نمیتواند مطالبه چیز دیگری از شما بخواهد، اتیان بالشی علی وجه یغتذل اجزا، اینها احکام عقلی است به قول آقایان. بعد ضدش حرام است یا نه، بعد مقدمهاش واجب است یا نه، یکی یکی، اینها چیزهایی است که الان در کتب اصولی آمده است. ما اضافه کردیم نکات فنی دیگری.
دو: آیا در میآید که این عمل در ذمه شما است؟ گفت اسقنی ماء، این بأس هست، شما را وادار کرده که آب بیاورد، لکن این را هم در ذمه شما دیده، قرار داده، لذا شما اگر الان تنبلی کردید، نیم ساعت ده دقیقه دیگر باید بروید آب بیاورید، چون ذمه است دیگر، باز تنبلی کردید دو مرتبه بروید آب بیاورید، عمداً آب نیاوردید بروید آب بیاورید، عصیان کردید آب بیاورید، چون این ذمه است. فرض کنید آب هم در اینجا یک لیوان آبی است که در آن اتاق است، خوب دقت کنید، مفاد این کلام آن لیوان فقط برای من باید آورده بشود. خوب دقت کنید، یعنی به عبارت اخری اینها را از کلمه اثقنی ماءً در میآوریم، این همان اصطلاحی است که ما آوردیم.
عرض کردم اینها را مثلاً یک مقدار مباحثش را به یک مناسبت در بحث زکات و خمس دارند. لکن اینها در مباحث اصولی هم میآید. فرقی نمیکند.
بیاییم به ما نحن فیه، آیا اگر گفت مثلاً اذان بگو من باب مثال میخواهم بگویم، الزام اذان کرد، آیا به این معناست که این فعل تو که اذان باشد، اصلاً دیگر از اختیار تو خارج است. ما عرض کردیم شواهد قرآنی نشان میدهد و شواهد جامعه، چون نذور قبل از اسلام بود، والیوفوا نذروهم، که در آیه مبارکه است، و از شواهد قرآنی در میآید خوب دقت کنید، در باب نذر ذهنیتشان ملکیت عین است. این راههایی که حالا دیگران رفتند، میخواهم بگویم راههای دیگری هم هست غیر از اینهایی که اینها رفتند. چرا در قرآن دارد (قالوا هذا لله و هذا لشرکائنا)، ببینید، لام آورده و شریک، کلمه شریک مفید ملکیت است، کلمه شریک یا شرکائنا، هم لام مفید ملکیت است در لغت عرب، پس اگر دست گذاشت روی گوسفند گفت این گوسفند لله، یا این گوسفند نذر، این در حقیقت در ذهنش بود که از ملکش خارج میشود. این اول عروه دارد که در باب زکات در باب نصاب دارد که اگر نذر کرد یکی از گوسفندان، چهل تا گوسفند دارد یکی را نذر کرده، دیگر زکات واجب نمیشود. چون با نذر از ملکش خارج میشود. زکات واجب است حالا به این عنوان. عدهای از اعلام مثل استاد ما آقای خویی اشکال میکنند میگویند نه زکات واجب است، ملکش است این فقط وجوب وفاء به نذر دارد، این ذهنیت روشن شد؟ حق با آن آقایانی است که میگویند زکات واجب نمیشود. چون ذهنیتی که قبل از اسلام در باب نذر بود، خروج از ملک است. تصور بکنید. اصلاً وقتی میگفت لله یعنی خروج از ملک،
س: هذا آورده
ج: هذا لله و هذا لشرکائنا،
س: با لفظ هذا تعیینش کردند…
ج: نه لام را شریک کردند….
خوب دقت بکنید. حالا اگر آمد فعلی را قرار داد. این عین بود مثلاً گفت لله که من نماز بخوانم، لله که من اذان بگویم. خوب دقت بکنید. نذر کرد که پنج نوبت در این مسجد محل اذان بگوید، این چه میخواهد بگوید اینجا؟ میگوید اگر نذر کرد که من اذان میگویم یعنی اذان میشود ملک خدا. چطور آن گوسفند میشد ملک خدا. اگر میگفت مثلاً اذان بگویم برای بت، برای هبل، مثلاً گوسفند قرار میداد برای هبل، شرکائنا هبل، حالا اگر گفت مثلاً بیایم اینجا مثلاً احترام بکنم به افراد مقابل خودم، این را لله، لهبل قرار داد، این تصورش این بود که این فعل میشود ملک هبل. خوب روشن شد؟
این بحث را مرحوم آقای اصفهانی از این راه آورده است. وجوب میشود ملک خدا، وجوب میشود ملک آمر. پس اگر شد ملک او، این دیگر در آن اخذ اجرت معنا ندارد.
بیاییم بگوییم نه، این نکتهاش مال وجوب نیست، این نکته لفظی دارد. اصولاً وقتی گفت مثلاً نماز میخوانم لله، اذان بگویم لله، این اصلاً در ذهن انسان، روشن شد چه میخواهم بگویم؟ در ذهن انسان جاهلی این بود، غیر از معنای بأس و غیر از اینکه من بایدانجام بدهم، و غیر از اینکه در ذمه من آمده، اصلاً این ملک خداست، یعنی تصورش این بود که این ملک من نیست، این گوسفند را دیگر من نمیتوانم معامله بکنم. تأمل شد؟
اگر این تصور را این طور بگوید پس اگر اذان گفتم لله یعنی این شد ملک خدا. از خود این، نمیدانم روشن شد؟ نه برویم روی وجوب، بگوییم این جزو مدالیل لفظی هم هست. جزو مدالیل لفظی است که ملک است، یا این مطلبی را که مرحوم آقای اصفهانی و عدهای گفتند مگر استفاده بشود از دلیل که باید مجانی باشد، بگوییم نه اصولاً هر دلیلی که میآید میگوید واجب است، خودش مفادش مجانیت است نه اینکه مگر.
س: جزو لوازم وجوب نیست.
ج: هان، جزو لوازم وجوب نیست. این مدلولش است. مدلول عبارت است.
این را امروز یک مقداری طولانی صحبت کردیم چون کلاً این بحث در این کلمات کلاً نیامده است.
در این مباحثی که آقایان مطرح کردند. روشن شد؟ آیا وجوب با اخذ اجرت میسازد یا نه؟ قربیت با اخذ، روشن شد؟
ما آمدیم یک راه دیگری که اصلاً غیر از آن، بیاییم یک تحلیل لفظی بدهیم و آن تحلیل لفظی حاصلش این است. خیلی هم لطیف است. این را اگر بنشینید خیلی بیشتر از این مقداری است که من گفتم چون نمیخواستم وارد بحث بشوم. که اصلاً ما از لفظ افعل کذا چند تا مطلب در میآوریم؟ تازه من هنوز نگفتم چون آن تصور ذمه هم که عرض کردم، انحاء مختلف دارد، چند جور دارد تصور ذمه که الان نمیخواهم وارد این بحثش بشوم.
مثلاً آقایان گفتند که خذ من اموالهم صدقه، آتوا الزکاة، خذ من اموالهم صدقه، این ظاهرش ملک است من باب مثال. بحث دیگر است که نه اصولاً تکلیف ظاهرش ملک است. یعنی اگر گفت شما اگر فلان کار را انجام دادید یک گوسفند قربانی بکن، حالا در خانهاش هم گوسفند داشت، هم بأس است، این را وادار کرده است، هم در ذمه اوست، هم این گوسفندخارجی دیگر از ملک او خارج میشود. دقت کردید؟
س: چرا این، این را که معین نکرده بود؟
ج: میدانم، میگوید به خاطر همان تکلیف.
البته ما توضیح دادیم که نیست. میخواهم تصویر
س: کدام یک از مدالیل الفاظ قرار میدهند؟ منطوق است، التزامی است؟
ج: مدلول لفظ در مقام قانونی، عرف قانونی
س: این که از مدالیل 38:46
ج: قبول نکردیم ما هم قبول نکردیم. البته آقایان این را قبول کردند که در تکالیفی که مالی باشد، هم بأس است هم ذمه. طبیعت مال این است. و لذا عدهای گفتند که اگر کفارات، کفاره فرض کنید ماه رمضان بر آن بود و نداد، خب عده زیادی قائلند که از ترکه خارج بشود، چون جزو دیون حساب میشود. ما اشکال کردیم. ما اصلاً معتقد شدیم که در این مرحله از تکلیف ذمه به معنای ثبوت مالی در نمیآید، ولو تکلیف مالی باشد. چه برسد به عین.
س: ولی در خمس گفتند…
ج: آنجا چون لفظ خمسه به کار برده شده که خودش یک معنای اشاعه است. آن ممکن است فان لله خمسه، آنجا ممکن است.
حالا به هر حال انشاءالله روشن شد.
پس بنابراین یک زمینه دیگر بحث هم هست. نمیخواهم بگویم اثبات میشود. زمینه دیگر بحث این است ما میتوانیم همین مباحث را در مباحث الفاظ و مفاد ادله احکام بگیریم. دقت کردید؟ در خود مفاد بگیریم که از مفاد این در میآید که این فعل تو دیگر ملک تو نیست. و ملک خداست و خدا است که تصمیم میگیرد تو چه کار بکنی، تو دیگر حق نداری در مقابل او اخذ اجرت بکنی، تصمیم دیگر در حق تو نیست. روشن شد؟
تشبیهش هم به چه کردیم؟ برای اینکه روشن بشود. چون آقایان از این راه نرفتند. مثل اینکه بگوید لله علی که این گوسفند را بکشم، این گوسفند لله، این گوسفند مال… میگویند عوام دیگر حضرت عباسی، این گوسفند را برای حضرت عباس(ع) قرار دادم. یک ذهنیت این بود الان عروه هم دارد که اگر نذر کرد دیگر زکات برایش واجب نیست چون از نصاب خارج میشود. روشن شد؟
اگر عین از ملکیت خارج شد، فعل هم خارج میشود. پس بگوییم این مفاد هست که اصولاً اگر چیزی را تکلیف آمد، آن تکلیف معنایش خروج از ملک است و دخول در ملک خدا است و انسان درباره او تصمیم نمیتواند بگیرد.
این را من توضیحاتش را عرض کردم که اضافه بشود به راهی که آقایان رفتند.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین