معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج اصول فقه (جلسه99) یکشنبه 1395/02/19

1395-1394، اصول فقه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بحث درباره حدیث لا ضرر بود که خیلی هم طول کشید بیش از مقداری که متوقع بود و اجمالا حدود هشت معنا و محتمل در کلمات قدمای فریقین سنی و شیعه درباره حدیث نقل شده است.

و توضیح داده شد تمام این مبانی به مقداری که لازم بود حالا بعضی هایش کامل نه بعضی هایش کامل تر. عرض کردیم معنای نهمی که به ذهن می رسد شبیه همان معنای پنجم یا ششم که به اصطلاح احکام سلطانی باشد و حدیث ناظر به مقام اجرا باشد نه به مقام تشریع یا به اصطلاح به لسان حکومت که در تعابیر علما آمده است. این معنا و نکته فنی اش این باشد چون عرض کردیم حالا نکته فنی را چون مثل ابن حزم می گوید که در مقام اجرا این امر طبیعی است. بالأخره وقتی می خواهند یک قانونی اجرا شود اگر کسی بر کسی ایجاد ضرر کند جلوی ضرر برداشته شود. این یک امر طبیعی است. لذا احتیاجی به حدیث لا ضرر نداریم مضافا که حدیث لا ضرر پیش ایشان ضعیف السند هست.

عرض کردیم پیش محققین از علمایشان آنها که اهل تحقیق سندی هستند حدیث ضعیف است سندا لکن به جهات دیگر قبول شده است. در فقه بیشتر قبول شده است تا در عالم حدیث.

کیف ما کان دیگر احتیاجی به تکرار نیست. آن وقت بگوییم این راجع به مقام اجرا است و یک توضیحی را ما کلا ذکر کردیم که اختصاص به لا ضرر ندارد و آن اینکه اصولا لا در این موارد که به اصطلاح لای نفی جنس از آن تعبیر می شود این وقتی بر سر یک مطلبی در مقام تشریع در می آید این در حقیقت دو تا معنا را همزمان دارد. تلازم هم نیست. دیروز یک توضیح مفصلی راجع به این مطلب دادیم. مفصل نشد مفصلش را قبلا عرض کرده بودیم که این تلازم نیست. وقتی می گوید من باب مثال لا حمی الا لله و لرسوله الا ما حمی الله و رسوله این دو کار می کند. هم به لحاظ نهی به لحاظ مولویت جلوی فرد را می گیرد نمی گذارد که فرد این کار را بکند و هم به لحاظ نفی و به لحاظ متعلّق می خواهد بگوید انی عمل محقق نمی شود. حمی اصطلاحا همانی است که به اصطلاح امروز ما می گویند منطقه حفاظت شده یا قرقگاه. وقتی فرمودند لا حمی، یعنی هیچ اداره و سازمانی حق ندارد یک منطقه ای منطقه حفاظت شده اعلام کند. لا حمی حق ندارد که بگوید مثلا این ساحل دریا مثلا منطقه حفاظت شده برای فرض کنید مثلا پلیس یا برای مثلا فرهنگیان. این لا حمی معنایش این است کسی حق ند ارد یک منطقه ای را که جنبه عمومی دارد به عنوان منطقه حفاظت شده اعلام کند.

آن وقت این بیاییم بگوییم دو معنا دارد این که در کلمات عده ای آمده است معانی مختلفی ذکر کردند این طور نیست آن در خصوصیاتی است که بعضی ها پیدا می شود. یک معنایش این است که جلوی افراد را بگیرد. جلوی پلیس جلوی وزارت فرهنگ را بگیرد وزارت فرهنگ که این کار را نکند.  این یک کار.

یک کارش هم این است که مثلا بگوید اگر بر فرض هم شد این محقق نمی شود حالا یک جایی را پلیس گرفت یا وزارت فرهنگ گرفت بگوید اینجا منطقه حفاظت شده بگوید نه اصلا حفاظت محقق نمی شود. یعنی در حقیقت لا حمی دو تا کار می کند. هم جنبه نهی دارد هم جنبه نفی دارد. که عرض کردیم در کلمات علما در اینجا تعبیر شده است به انشاء و اخبار. نهی یعنی اشاء و نفی یعنی اخبار. و عرض کردیم اینجا ظاهرا در تعابیرشان اخبار را با اخبار در مثل اینکه زید آمد حسن رفت یکی گرفته است. نه اینجا توضیحش دیروز گذشت.

این اخبار هم اعتباری است. یعنی در وعای اعتبار در حقیقت دو کار می کند. یکی جلوی فرد را می گیرد که این کار را نکند. ما یرجع الی المخاطب یا به اصطلاح امروز شهروند یا مکلّف به اصطلاح ما یا مخاطب در امر بسیط. یکی هم بر می گردد به ماده. جلوی ماده را هم می گیرد. جلو گرفتن از او یعنی عدم تحقق. و لذا عرض کردیم در ادبیات قانونی در اسلام دو تعبیر داریم مثلا تعبیر داریم لا تحرم الا من المواقیت البته متن روایت این طور نیست لیس ینبغی لک عن تحرم الا من المواقیت اللتی وقتها رسول الله یا لا تحرم الا من المواقیت اللتی. یک تعبیر دیگر هم داریم لا احرام الا من المواقیت اللتی وقتها رسول الله. لا تحرم لا احرام. آقایان آمده اند مثلا اگر لا تحرم بوده است حمل بر نه یکرده اند بعد گفته اند که ملازمه دارد با فساد احرام یا خیر. این جوری فرض کرده اند. اما لا احرام را اخبار گرفته اند. اخبار است از اینکه احرام محقق نمی شود. ما عرض کردیم هر دوی آن یکی است فرق نمی کند. هر دو در وعای اعتبار و تشریع، خب این چون یک بحث خیلی اساسی است در فهم نصوص دینی خیلی روی این کار کنیم بحث های اساسی است حالا من سریع خدمتتان عرض می کنم فقط فرقش در این است که وقتی گفت لا تحرم، اولا گفتیم لا چون معنای حرفی است نکته اش را عرض کردیم. معنای حرفی خودش فی نفسه لحاظ نمی شود. مندکا فی الغیر لحاظ می شود. این معنای حرفی که اینجا هست چون یک متکلّم است یک مخاطب است یک متعلّق است این نفی که می آید که متکلّم می گوید یا جلوی مخاطب را می گیرد یا جلوی عمل را می گیرد که متعلق باشد. مثلا فرض کنید مثل این مثال لا تخرج من الدار یا دست طرف را می بندد که بیرون نرود یا درب را می بندد که بیرون نرود. مثالش این طور است وقتی بخواهیم تشبیه عرفی کنیم.

وقتی می گوید لا تحرم در اینجا آن که ابتدائا به ذهن می آید آن خطاب به مکلف است لا می خورد به مکلف یعنی جلوی مکلّف را می گیرد. احرام هم متعلق است لا تحرم اینکه ا نت نگفتم گفتیم لا تحرم خواهی نخواهی آن لا به احرام هم که متعلّق است می خورد که اسمش را ماده بگذاریم. پس دو تا معنا دارد این که آقایان گفته اند بالملازمه ملازمه ای نیست یک توجه عادی دو تا معنا یک، جلوی احرام بستن شما را می گیرد شما قبل از انیکه به میقات برسید احرام نبندید و دو، این احرام باطل است. نفی احرام. لا تحرم الا من الموا قیت اللتی وقّتها رسول الله. کانما دست شما را می بندد که شما احرام نبندید و بعد هم کأنما لباس احرام را از شما می گیرد. اصلا احرام نشد لباس احرام بیخود پوشیدی. اصلا احرام شما محلّ نیست هنوز. نفی احرام است.

به ذهن ما این طور می آید طبیعت لا در لغت عرب این طور است وقتی می آید روی قانون می شود ادبیات قانونی عاتا چون لا مندک در غیر است اینجا اندکاکش در دو طرف می شود. یکی در مخاطب می شود یکی هم در متعلق می شود. اندکاکش در مخاطب را اصطلاحا نهی می گوییم. مولوی می گوییم. این فایده اش چیست؟ فایده اش این است که اگر مخاطب تمرد کرد کیفر دارد. یا کیفر نقدی دارد یا کیفر زندان دارد یک کیفری دارد. مندک در متعلق هم هست. فایده آن چیست فایده اش این است که آن احرام محقق نمی شود. تحلیل ما روشن شد؟ لا را گرفتیم به معنای اندکاکی مندک در دو شیء گرفتیم. یکی مخاطب یا مکلّف یا اصطلاحا شهروند می گویند یکی هم خود متعلَّق. فقط نتیجه اش این می شود یکی را گرفته اند نهی. نهی یعنی جنبه مولویت. عرض کردم اصطلاح مولویت در اصطلاحشان آن جایی است که برگردد به ولایت که اگر این محدوده ولایت خدشه پیدا کرد کیفر هست پشت سرش. اصلا معنای ولایت یعنی کیفر. اگر کیفری پشت سرش نباشد ولایت نیست. شما به بچه تان بگویید برو نان بخر یکدفعه هیچ چیزی به او نمی گویید خب نمی رود نان بخرد. ولایتی اگر نباشد هیچ اثری بر او بار نشود خب کاری نمی شود دیگر.

پس ظهور ولایت در کیفر است. حالا کیفر گاهی ممکن است نقدی باشد یا ممکن است اشکال مختلف باشد آن بحث دیگری است. آن بحثی است که باید کیفر متناسب با جرم باشد. آن بحث های خاص خودش. ما عرض کردیم مباحثی را که مطرح می کنیم یک شکلی است که الآن در دانشگاه حقوق همین حرفها مطرح است.

حالا ما بیشتر روی ادبیات قانونی در دنیای اسلام بحث می کنیم آنها به جای اینکه در ادبیات قانونی بحث کنند در خود قانون بحث می کنند. روی ادبیات قانونی بحث نمی کنند و ما این را هم توضیح دادیم که در مسائل قانونی یکی ادبیات قانون، یکی روح قانون و یکی هم فضای قانون. اینها را خیلی توضیح مفصل دادیم. امروزه بیشتر روی روح قانون بحث می کنند. ما روی جهاتی که برایمان پیش آمده است بیشتر روی ادبیات قانون بحث می کنیم. این بحث ما بحث ادبیات قانونی است. از لا تحرم چه فهمیده می شود؟ به ذهن ما دو تا معنا فهمیده می شود. طولی هم نیستند. بله یکیش همچین ابتدائا بیشتر به چشم ما می خورد مثل چراغی که اول روشن می کنند چشم آدم میزند بعد عادت می کند. دومی شاید به آن اولی مثل اولی نباشد. آن که اول هست نهی است. آن که اول هست مخاطب است لا تحرم. آن وقت معنا اگر تأمل کنیم، تأمل هم نمی خواهد توجه کنیم احرام هم برداشته می شود. هم جلوی مخاطب گرفته می شود هم احرام برداشته می شود.

اما اگر گفت لا احرام الا من المواقیت آن اولی اش نفی است. اولی اش لا احرام اول اش نفی است. به خلاف ان یکی. احرام نیست وقتی احرام نشد من که شارع هستم گفتم احرام نیست شما حق نداری احرام ببندی. پس در آن نهی هم هست. دقت کنید. فقط یکیش همچین صریحتر و روشنترش نهی است دومیش نفی است. اگر گفت لا تحرم. اگر گفت لا احرام، اولیش و صریح ترش نفی است یعنی احرام محقق نمی شود. خب احرام محقق نشد حق نداری تو این کار را بکنی. چون این لا احرام را شارع گفت. این لا احرام را که یک مرد عادی نفرمود. پس شما حق نداری. وقتی من گفتم صلاه درست نیست چرا مشمول صلاه می شوید. این باید جلویش گرفته شود کاری را که شارع گفته است محقق نمی شود وقتی گفت لا حمی، یعنی شما حق منطقه حفاظت شده ندارید. خوب دقت کنید حالا اگر فرض کنید اداره پلیس آمد یک منطقه حفاظت شده برای خودش اعلام کرد طبق قاعده دو نکته دارد یکی نهی که شما ممنوع بود این کار را بکنید. دنبال کیفر مناسبش می آید. یکی هم نفی که مفادش این است این منطقه حفاظت شده نیست. این که شما حفاظت کردید وقتی آمد لا حما، دیگر اینجا حفاظت شده نیست. آن وقت فرق بین نفی و نهی اینجا چیست از نظر قانونی این بحث هایی که می گویم در قوانین هم مطرح هست هیچ فرق نمی کند. در نفی یکی است می گوید آقا این حفاظت شده نیست. اما در نه یحساب چون نهی مسئله مولویت است حساب می کنند مقدار عن ادی که این اداره انجام داده است. یککبار به او گفتند دو بار به او گفتند یعنی آن خصوصیات را حساب می کنند طبق آن عناد مثل همین قصه سمره هی گفت یک درخت در بهشت گفت نه دو تا در بهشت ببینید هی حالت عناد سمره را هی ظاهر تر می کند.

این در مرحله نهی چون مسئله کیفر است چون کیفر در حقیقت تابع تمرّد بر قانون است. اصلا عنوان کیفر این است. کیفر تابع مخالفت قانون نیست. دقت کنید شما اگر فرض کنید از چراغ قرمز رد شدید مریض داشتید اضطرار داشتید این کیفر ند ارد شما مخالفت قانون کردید اما تمرد نکردید. یا کسی هفت تیر بالای سر شما گرفت از چراغ قرمز رد شدید. این مخالفت قانون شده است اما تمرد نشده است. عرض کردیم به طور طبیعی در پیش نظام عقلایی کیفر تابع تمرد است. تابع عصیان است. تابع این است که شما نظام را زیر پا گذاشتید.

خب طبیعتا این باید حساب شود چند بار گفته شده است چطوری گفته شده است این طبیعی است. پس بیاییم این طور این توضیحاتی که عرض کردیم در باب لا ضرر همین طور است فرق نمی کند. لا ضرر هم مثل بقیه. نکته ای که در لا ضرر هست این است که خود عنوان ضرر یک عنوانی است لذا امثال شیخ الشریعه برده اند فقط روی عنوان. شما ضرر نرسان. حالا در ضمن این عنوان این است که این اقا آمده است به خاطر درختش امده ایضاعی برای این مرد انصاری درست کرده است. دقت کنید برای به خاطر درختش آمده است این کار را انجام داده است این درخت جزء عنوان ضرر یا مثلا وضو بخواهد بگیرد این طور باشد. علما مشهور این طور فرمودند لا ضرر یعنی وضو نگیر. ایشان این طور فهمیده است که لا ضرر یعنی ضرر نزن. دو فرق کلی. روشن شد؟ ایشان می گوید که لا خورده است به ضرر پس لا ضرر یعنی ضرر نزن. ایشان می خواهد حفاظت بر ظاهر لفظ کند. علما می گویند نه و حق هم با علما است انصافا. ببینید نکته فنی همان است که از مرحوم نائینی نقل کردیم این کلام را اگر شما فرض کنید مثلا در اداره تان بگویید کارخانه ای دارید بگویید در این کارخانه نقصی نیست. در خانه بیاید بگوید نقصی نیست. خب این یک حساب است.

یکدفعه قانون می آید می گوید که نقصی نیست. قانون می گوید که زیان نیست. خوب دقت کنید حرف مرحوم نائینی این است که این کلام را باید به لحاظ مقنن و به لحاظ مشرّع حساب کند. وقتی می آید در عالم قانون در وعای اعتبارات قانونی از این زاویه باید نگاه کند. نه مثل آنکه بگوید مثلا نقص در خانه نیست. یا ضرری زیانی شما در این خانه وارد می شوید ضرری به شما نمی خورد مثلا سقف نمی آید پایین یا من باب مثال لوله آب بترکد یا برقش اتصالی پیدا کند این یک مطلب است یک مطلب مقنن می آید می گوید.

طبیعتا مقنن که بیاید بگوید که در شریعت من شما حق ضرر زدن به کسی را ند ارید این معقو لاست. هر چه در شریعت هم معدی به ضرر می شود برداشته می شود. این هم معقول است. مشکل ندارد که. لازم نیست که نهی را بزنیم به خصوص عنوان ضرر. مضافا به اینکه عرض کردیم ظاهر لا ضرر در اعتبارات قانونی مگر اینکه نکته ای بیاید جلویش را بگیرد. ظاهرش این است که هر دو است. باز هم عرض کردیم که ضرر اسم مصدر باب تفعل است نه ثلاثی مجرد. که حالا آخر بحث هم اشاره می کنیم. لا ضرر یعنی لا یتضرر. لا ضرار لا یضارّ. در شریعت مقدسه حق ندارد کسی به خودش ضرر برساند و حق ندارد به دیگران ضرر برساند. این خیلی معنایش واضح است به نظر ما. اگر وضوی ضرری گرفت به خودش ضرر رساند. اگر معامله ای انجام داد معامله جنسی بود که هزار تومان بود ده هزار تومان کرد به دیگری ضرر رساند. این هم جلویش برداشته شده است. شما حق نداری وضو بگیری اگر معدی به ضرر باشد. لا یتضرر. حق نداری چنین معامله ای را انجام دهید. نگو احل الله البیع اوفوا بالعقود. نه چنین معامله ای را من امضا نمی کنم وقتی موجب ضرر به دیگران می شود من چنین معامله ای را امضا نمی کنم. دقت کردید؟

بحثی که ما الآن مطح می کنیم اینکه به ذهن ما می آید معنای لا ضرر این طور باشد.

س: قائل هست به این مسئله. ضرر به خود یا ضرر به دیگری

ج: ضرر به خود چون در تنبیهات خواهد آمد آقایان دارند از باب اولویت گرفته اند. آقایان چون لا یضرّ گرفته اند. لا ضرر را از ثلاثی مجرد لا یضرّ گرفته اند لذا کفایه که اصلا می گوید لا ضرار با لا ضرر یکی است فرقی ندارد.

س: همچین اولویتی ندارند

ج: بله به نظر من در تنبیهات نمی دانم تنبیه سوم و چهارم می آید امروز دیگر آخر بحث است امروز از خود لا ضرر انشاء الله تمامش می کنیم. بعد از این تنبیهات است.

تنبیه سوم و چهارم آیا ضرر شخص بر خودش منفی است به حدیث یا خیر. آمده اند با اولویت و اینها. به نظر من با خود حدیث منفی است این حرفها را نمی خواهد. عرض کردیم در لغویین هم داریم که ضرر را اسم مصدر باب تفعل گرفته اند. تضرر یتضرر ضررا. مشهور بین علمای ما ضرر اسم مصدر باب ثلاثی مجرد گرفته اند. بعضی ها مصدر گرفته اند. لکن بعضی ها هم در کتب لغت اسم مصدر باب تفعل که به ذهن ما هم همین درست است. حالا دقت فرمایید این چون در تنبیهات می آید بعد توضیحش را عرض می کنم. لذا عرض کردیم اگر ما باشیم و  این کلام و صدورش از مثل شارع آن هم چه شارعی خاتم الانبیاء و المرسلین آن هم مثلا با آن خصایص و لذا عرض کردیم اگر ما باشیم ممکن است کلام رسول الله را حمل بر تکوین هم بکنیم چه برسد به تشریع. وقتی اول ما خلق الله باشد اصلا می گوید کل نظام افرینش برای نقص و ضرر نیست. مثل ما ربک للظلام للعبید. اگر پیغمبر اکرم یک روز فرمودند که آقا من مرادم این بود. بعدی ندارد امکان دارد. بحث لفظ است دیگر قابلیت دارد. این کلام را عرض کردیم در خصوصیات حساب می کنیم. کما اینکه اگر بفهمند مراد من اثبات است یعنی من جعل حکم می کنم. سابقا توضیح دادیم دیگر

این هم اشکال ندارد توضیحاتش را هم دادیم. کلام ما این بود که دلیل به این مقدار نداریم. کلام ما فقط یک کلمه است. آن دلیلی که داریم پیش ما سندش معتبر است و قابل اعتماد است روایت امام باقر است که قصه سمره نقل شده است. قصه سمره ناظر به مقام تشریع نیست. یک نکته ای در مقام تشریع اینجا دارد که بعد عرض می کنم. ناظر به مقام اجرا است ناظر به مقام تشریع نیست. اگر ناظر به مقام اجرا شد پس آن قدر متیقن از حدیث لا ضرر که الآن ما برایش سند داریم می خورد به مقام اجرا. بله روایت داریم قضی بالشفعه و قال لا ضرر. اگر سند این روایت درست بود مقام تشریع هم می خورد. این هم که عده ای از علمای ما قبول کردند ظاهرا به خاطر اینکه سندش خیلی ضعیف است. ضعیف است لکن در کافی آمده است بهرحال. و دو تای اولش دو راوی اولش که از امام صادق هستند و ضع روشنی ندارند اما دو تای بعدی که کلینی از حضرت رسول الله نقل می کند آنها از اجلای اصحاب هستند. توضیحش گذشت حدیث به اصطلاح خالد بن عقبه یا عقبه بن خالد. این حدیث توضیحش گذشت مشکل سندی دارد. پس بنابراین آن مقداری که برای ما حجت الآن تمام است همان مقام اجرا است. این مقدار برای ما الآن حجت تمام است. آن وقت این اشکال را دیروز بحث به اینجا رساندیم که ابن حزم می گوید مقام اجرا دلیل نمی خواهد. آیا این مطلب واضح است یا خیر این مطلب یک مقداری محل شبهه است. یعنی حالا برویم روی فقه الحدیث همین حدیث سمره. ببینید شما در مقام اجرا می آیید می بینید یک همسایه ای دیوارش را برده است بالا. یا یک دکتری در یک منطقه ای کلینیک می زند. یک منطقه عمومی است مردم رفت و آمد و زندگی می کنند این ایجاد یک فضای نا امن برای مردم می کند. رفت و آمد زیاد می شود منطقه مسکونی آرام است.

خب این ضرر به افراد زد دیگر. بحث سر این است دقت کنید آیا فقط نظام و حکومت به این می گوید که ضرر نرسان. تو حق نداری در این منطقه ضرر برسانی. آیا همین مقدار است یا بالاتر می آید تصمیم اتخاذ می کند؟ مثلا اگر کلینیک ساخت می آید کلینیک را می بندد. یا اصلا وسایل پزشکی اش را هم مصادره می کند. یا بالاتر اصلا یک کیفری هم برای او قرار میدهد. می گوید ما به شما گفتیم که اینجا را نساز این کلینیک موجب عذاب دیگران است کیفرت هم این است که بیست مثلا دو ماه سه ماه چهار ماه به حسب موارد حق طبابت نداری. مطبت باید بسته شود. سؤالی که الآن مطرح است در مقام اجرا تا چه مقدار است. این نکته فنی این است. حرف ابن حزم درست است اما من فکر می کنم که مراد جدی از حدیث سمره این بوده است مقام اینکه شارع و حاکم بیاید بگوید آقا ضرر نرسان این کافی نیست. باید قانون لازم هم اتخاذ کند. خوب دقت کنید. چون ما لا را دو تا معنا کردیم نهی و نفی، مناسب با هر دو قانون اختخاذ شود. این نکته ای است که الآن در دنیای  روز هم راجع به آن بحث می شود. فقط بحث این است که به او بگویند آیا کلینیک را ببند تمام شد چون منشأ ضرر شد دیگر. یا اضافه بر او می توانند جزا و کیفر هم بر او بگذارند. این بحث هایی که الآن مطرح می کنم چند دفعه عرض کردم که خیلی از بحث های ما ممکن است در حد زنده در سطح جهانی مطرح باشد همین است.

ایاق انون، یک عده ای م یگویند که نه جلویش را بگیرد. یا به او اخطار دهد که تو حق نداری اینجا کلینیک بزنی. تصور دوم می گوید نفی، لا ضرر برش می دارد. کلینیک را می بندد. تصور سوم هم کلینیک را میبندد هم جزا و کیفر برایش قرار می دهد. چه نحوه کیفری برایش قرار می دهد به این نحوکه تو دو ماه یا سه ماه حق پزشکی نداری. پس جریمه نقدی اش می کند. می گوید ممکن است دو ماه حبس تعذیری اش کند. چرا؟ چون قانون آمد و گفت تو حق نداری در این منطقه این کار را بکنی و ایشان تمرد کرد. خوب دقت کنید عنوان تمرد بر قانون آن وقت جنبه نفی آن الآن توضیح دادیم چون اینها بحث های لطیف قانونی است. در جنبه نفی آن یکی است بستن کلینیک است. اما در جنبه جزایی اش تابع آن مقداری که به او گفته شده است و این تمرد کرده است. ممکن است حبس هم در آن باشد ممکن است مصادره خود اموال کلینیک هم در ان باشد. اینها همه جنبه جزایی دارد. خوب دقت کنید یک جنبه جزایی هست یک جنبه نفی است. یک جنبه نهی هست یک جنبه نفی است. آن وقت دقت کنید در روایت سمره بعد از اینکه پیغمبر به این مرد می گوید که چرا این کار را کردی و فلان من یک درخت در بهشت می دهم یا در یک روایت دارد که بفروش. قبول نکرد بیشتر کرد ثمن را قبول نکرد اینکه در روایت ما دارد درختی در بهشت در عامه من ندیدم. در روایت آنها دارد که چون عامه هم این روایت را از امام باقر نقل کردند. اما در روایت آنها این عنوان بهشت و اینها نیست. مثلا بفروش قبول نکرد. آن وقت در روایت ما دارد عرض کردم این روایت ما اصولا با روایات عامه در این خصوصیات مختلف است. اذهب فاقلعها فارمی بها. فانه لا ضرر و لا ضرار. در اینجا در حقیقت امام باقر و رسول الله می خواهند بگویند که ما فقط نباید اکتفا کنیم به اینکه به طرف بگوییم ضرر نده. حاکم باید یک نظامی را هم انجام دهد.

در اینجا آنچه که پیغمبر انجام دادند یک نفی است. درخت را کندند این به خاطر درخت این مسئله نفی. یک مسئله هم به احتمال بسیار قوی مسئله نهی است. این فارم بها وجهه بزن به صورتت. خب معلوم است همچین تکلیفی ندارد که درخت را به صورت طرف بزن. این فارمی بها وجهه به نظر من نکته نهی است. این شخص تمرد کرده است عصیان کرده است این باید یک مقداری گوشمالی شود. نه اینکه عملا برو این درخت را به صورتش بزن. فانه لا ضرر و لا ضرار. پس بنابراین ما بیاییم بگوییم لا ضرر برگشتش به اجرا است آنچه که در روایت اضافه بر اجرا آمده است این دو نکته است. در مقام اجرا باید یک، جلوی آن ضرر برداشته شود. دو، اگر معلوم شد طرف در پی ایضاع بوده است و تمرد بر نظام بوده است مناسب با آن تمرد هم حکم جزایی برایش قرار داده شود. روشن شد؟

این خیلی مسئله مهمی است آیا از این روایت که من آن روز برای شما خواندم این معنا در می آید یا خیر؟ یعنی در حقیقت دو عنوان باشد. ما از عنوان لا ضرر در حقیقت در مقام اجرا دو نکته را در می آوریم. هم نهی در می آوریم هم نفی. نتیجه نهی حکم جزایی است. نتیجه نفی انعدام موضوع. یعنی بعباره اخری، حکومت و شأن قانون به دو قسمت می خورد. هم به مخاطب می خورد هم به مکلّف می خورد هم به شهروند می خورد هم به متعلّق می خورد. به متعلّق که می خورد نفی است. به مخاطب که می خورد نهی است. نفی هم یکی است بر می دارد درخت را بر می دارد. کلینیک را می بندد. الآن یک کسی می گفت در یک کشور خارجی مثلا ماهی یک بار جلوی خانه ها باید چمن باشد ماهی یک بار باید کوتاه کنند چمن هارا. حالا اگر کسی نکرد. یک اخطار شهرداری می فرستد درب خانه شان که سر ماه شد چمن را کوتاه نکردی. نکرد شهرداری خودش دستگاه می آورد آنجا را کوتاه می کند و می نویسد مثلا فلان دستگاه امد فلان شرکت آمد انجام شد مثلا فرض کنید ده هزار تومان. پنجاه هزار تومان پای طرف می نویسند. این چهل تومان زیادی در حقیقت همان نتکه ای است که عرض کردیم. اگر این قانون باشد این دقیقا همان نکته ای است که در این روایت آمده است. یعنی برداشت یرا که ما از لا ضرر کردیم. یعنی از یک طرف می آیند جلوی مطلب را می گیرند. تو این چمن را کوتاه نکردی. این می خورد به متعلق. از یک طرف جلوی فرد را می گیرند که چرا تمرد کردی. آن که ده هزار تومان بود پنجاه هزار تومان.

پس در حقیقت اگر می خواهید این عمل را تشریح کنید این در حقیقت دو کار کرده اند هم نفی است هم نهی است. آن وقت بیاییم بگوییم مراد امام باقر از این حدیث سمره و لا ضرر در حقیقت این است در لا ضرر می خورد به مقام اجرا لکن هم نفی است هم نهی است. در مقام اجرا نفی اش به برداشتنش است. نهی اش به جزا و کیفرش است. این است که پیغمبر فرمود بکن بزن به صورتش. این بزن به صورتش مال آن قسمت تمرد بر نظام است. بکن هم مال آن قسمت نفی است. آن وقت چه تحلیلی ما ارائه دهیم همین تحلیلی که به ذهن ما آمد. لا ضرر دو نکته را در نظر گرفت.

یکی لا خطاب به طرف. لا ضرار خطاب به طرف. در مخاطب حق نداری ایجاد ضرر بر دیگران کنی. دو، نفی هم باشد این نفی مثل اخبار اینجا اقایان نوشته اند انشاء و اخبار. این اخبار غری از آن اخبار مصطلح است. این اخبار مراد نفی است در وعای اعتبار و قانون. یعنی در خارج. مثلا در اتاق بگردید در اتاق من یک دانه سوسک پیدا نمی کنید این در مقام خارج است من باب مثال. اما اینجا وقتی می گوید نیست شارع فرموده است. فقط مرحوم نائینی قدس الله نفسه این را به معنای نفی گرفته است.

فرق ما با نائینی این شد که نه نهی هم در آن هست. هر دو در آن هست. مرحوم نائینی این را زده است به مقام تشریع گفتیم امکان دارد مقام تشریع اما نصی که ما د اریم به مقام اجرا می خورد. پس این اشکالات که نمی دانم عموم دارد اصحاب به عموم عمل نکرده اند مرحوم شیخ الشریعه و اینها خیلی اشکالات شده است این اشکالات حل می شود.

مفاد لا ضرر به طور خلاصه این معنایی می شود که الآن خدمتتان عرض کردیم که الآن دسته بندی کلی کنیم عرض کردیم حدیث لا ضرر یک امر حالا خلاصه کل مباحثی که بود امروز تمام شد تا فردا وارد تنبیهات شویم. حدیث لا ضرر یک مطلب عقلایی است در فطرت انسان ها است در عقل عملی است چه در مقام و بیشتر در مقام ملاکات هم هست. ما اگر قانونی را قرار می دهیم کاری را می کنیم بیشتر ضرر و اذیت دیگران کمبودها و نقص ها برای خودمان برای دیگران در نظر می گیریم. این یک امر عقلایی است. امر ملاکی هم هست. لکن این مقدار امر ملاکی صلاحیت قانونی ندارد. این بحث اول بحث دوم عرض کردیم حدیث لا ضر رحدیثی است که خیلی معروف شده است و عرض کردیم احتمالا یک مثل عرفی بوده است. به نظرم کتاب صحاح بود کجا بود نوشته بود یقال لا ضرر علیه و لا ضاروره. احتمالا اصلا یک مثل عرفی بوده است و درست هم هست ممکن است این مثل در عرف باشد لکن وقتی در لسان شارع می آید از دید تشریعی می شود. همان مثال عرفی دید تشریعی پیدا می کند. پس این نکته دوم. احتمال اینکه این مثال عرفی باشد عرض کردیم مرحوم صدوق رضان الله تعالی در آخر فقیه یک بابی دارد الالفاظ اللتی که قبل از رسول الله کسی نگفته است. یعنی رسول الله مبدع آنها است.

مرحوم صدوق خودش دارد در من لا یحضر. در آنها لا ضرر را نیاورده است. نمی دانم صدوق عنایت داشته است یا خیر من نسبت به ایشان در آن بابی که الفاظ لم یسبق الیها غیر رسول الله کسی قبل از رسول الله نفرموده است شاید این مشعر به این باشد که ایشان هم فهمیه است که این مثال عرفی بوده است. لا ضرر و لا ضرار.

نکته بعدی عرض کردیم به لحاظ متن بود معروف تر در متنش همین لا ضرر و لا ضرار است. متن های دیگری هم گفته شده است لا ضرر و لا ضروره. از ابی هریره نقل شده است. عرض کردیم ضرر اسم مصدر است ضروره هم اسم مصدر است. لکن ضروره اسم مصدر باب اضطرار است. اگر این باشد کأنما پیغمبر اکرم دو چیز را نقل کرده اند. یکی آن چه که منشأ ضرر تو است یکی آنچه که در حال اضطرار باید انجام بدهی. مثل رفع عن امتی ما اضطروا الیه. آن ضروره در اصطلاح او مراد این است. و لا ضرر و لا اضرار هم آمده است. این لا اضرار عرض کردیم هم در روایت آمده است مثلا در کتاب صدوق لا ضرر و لا اضرار. هم نسخه بدل آمده است. یعنی مثلا یک کتاب واحد مثلا کتاب فرض کنید کافی در یک نسخه اش اضرار دارد در کی نسخه اش ضرار آمده است. هم اختلاف روایت دارد اختلاف مصدر و طریق دارد هم اختلاف نسخه د ارد. لا ضرر و لا اضرار هم داریم لکن انصافا ثابت نیست. ضرار روشن تر است و لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام آمده است با قید فی الاسلام که عرض کردیم ثابت نیست لکن ما تحلیلمان این بود که این از قرن دوم آمده است توضیحاتش گذشت دیگر تکرار نمی کنیم و لا ضرر و لا ضرار علی مؤمن آمده است که این منحصرا در روایات ما آمده است. و انصافا هم فعلا نمی شود شواهد قبول بر روایت را قبول کرد. پس به لحاظ متن، متن مشهورتر همان لا ضرر و لا ضرار است. این هم به لحاظ نکته متنی اش.

به لحاظ عمل خارجی عرض کردیم آن که الآن در موطع مالک آمده است ایشان از زمان عمر نقل می کند که توضیحش گذشت و آن بیشتر جنبه ضرر بود. و لکن در روایات خود عامه مرسلا عن رسول الله هم نقل شده است و در روایات عامه همین از امام باقر عن رسول الله از سمره نقل شده است. از ما هم در قصه سمره عن رسول الله نقل شده است. این مقداری که الآن نقل شده است این مقدار از نقل می خورد به مقام اجرا. اما اینکه اراده تشریعی کند امکان دارد. این که عن رسول الله عملا و عرض کردیم آن که از رسول الله تقریبا می شود گفت به سند معتبر اهل سنت دارند از حدود سالهای شصت و هفتاد است. و لذا هم بخاری قبول نکرده است در موطع مالک است ان راوی اخیر از اصحاب رسول الله نیست. بزرگان اهل سنت مثل بخاری و معروف اهل سنت مثل خود ابن حزم اینها کلا البته احمد بن حمبل در خود مسند آورده است غیر از اینکه عبد الله پسرش هم آورده است خود احمد هم در مسند در حدیث ابن عباس آورده است عن عکرمه. حالا نمی دانیم قبول کرده است یا خیر بهرحال در مسند احمد هم موجود است غیر از اینکه در زیادات.

و توضیحاتش و اسانید فراوانی که انها دارند و از عجایب این است که اینها از امیر المؤمنین نقل نکرده اند اما ما در دعائم عن علی هست. ما هم ند اریم. عن علی قال لا ضرر و لا ضرار عن رسول الله ما هم نداریم. عرض کردیم در کتب دقیق اهل سنت به عنوان حدیثی محل اشکال بوده است. اما در کتبی که خیلی حالا مبانی شاید به آن دقت نباشد مثل مسند احمد مثل مسند حکاکه در عده ای از اینها به عنوان صحیح آمده است. ظاهر عبارت موطع مالک این است که به اسناد رسول الله است ولی انقطاع دارد. ظاهر عبارت موطّع مالک این است.

طبیعتا چون این بحث ها را قبلا گفته ایم دیگر تکرار نمی کنیم.

بحث های سندی خاص خودش دارد. در فرق اسلامی در میان اسماعیلی ها در دعائم موجود است عن رسول الله. در کتب زیدیه هم عن رسول الله لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام موجود است. در کتب اصحاب ما کتب اصحاب اولیه ما مخصوصا قمی ها این نیامده است. چون نیست در روایت الا همان روایت سمره. اما تدریجا بعد از زمان شیخ طوسی مبسوط و خلاف که احادیث عامه آمد، یواش یواش این متن در متون عماه آمد. تا جایی که مرحوم فخر المحققین پسر علامه ادعای تواتر کرده است که خب حیلی مشکل است. بعدها هم در کفایه اشاره کردیم که تواتر معنوی تواتر اجمالی از این حرفهایی که گفته شده است که زیربنای علمی درستی ندارد. عرض کردیم در پیش شیعه امامیه به لحاظ سند معتبر یکی بیشتر نیست و آن هم قصه سمره که آن هم می خورد به اجرائیات. این توضیحات را چون خیلی مفصلا گفتیم جای تکرار ندارد احتمالات فراوانی به لحاظ معنا بود که مجموعا به 9 تا کشاند و احتمال آخر که نهم بود به ذهن ما بود که در مقام اجرا باشد لکن مراد از مقام اجرا این نباشد که فقط بگوید ضرر نرسان. قوانین مناسب با او اخذ کند. هم به لحاظ اینکه او متعلق را بردارد هم به لحاظ اینکه آن جنبه نهی مراعات شود. یعنی کیفر مناسب با ان گفته شود. به لحاظ معنوی به لحاظ معنای جمله عرض کردیم اقایان به اصطلاح ضرر را به معنای اسم مصدر یا مصدر ثلاثی مجرد گرفته اند. گفتیم به ذهن ما ثلاثی مزید است توضیح استعمال لفظی اش هم در قرآن عرض کردیم. ضرّ که ثلاثی مجرد است در قرآن استعمال شده است و متعدی هم هست. ضرّ لا یضرّکم من ضرّ. کلمه ضرر یک بار استعمال شده است کلمه اضطرار باب افتعال این وجود دارد در قرآن. بابهای دیگر تضرر و اضرّ وجود ندارد. باب مفاعله ضارّ حتی بیش از اضطرار وجود دارد. به سیر مختلف دین غیر مضار و لا تضار والده و لا تضاروهن، مسجدا ضرارا، این باب مفاعله بیش از بقیه. این مجموعه ابوابی که از این لفظ در قرآن به کار برده شده است. عرض کردیم ضرر ظاهرا به معنای نقص است فرق دارد با حرج. توضیحاتش گذشت.

عرض کردیم بعضی از لغویین اصرار دارند که مثلا ظاهر عبارتشان که نقصی که واضح باشد. بعید هم نیست این طور باشد. باید کاملا واضح باشد و توضیح دادیم که لا، لای نفی جنس است و اینکه ضرر بخورد به مقام تشریع ضرار به مقام اجرا این هم واضح نیست. هر دو در تشریع متصور است هر دو هم در اجرا متصور است. در اجرا به این معنا اگر کسی برود در یک خانه ای بنشیند که این خانه در شرف سقوط است. دولت و نظام اسلامی باید جلویش را بگیرد. لا ضرر یعنی تو حق نداری به خودت ضرر برسانی. بگوید آقا من خانه خودم است. حالا مردم هم مردم. نه باید جلویش گرفته شود. هم باید جلوی خانه گرفته شود یعنی به لحاظ متعلّق و هم شخص اگر معلوم شد در مقام تمرد است آن هم باید جزای مناسبش داده شود. این مجموعه تصور ما راجع به

و لذا یک اطلاقی داشته باشد که مرحوم شیخ الشریعه و علمای ما گفته اند این اطلاق دارد به همه احکام می خورد عرض کردیم این واضح نیست چنین اطلاقی. امکان دارد اما الآن در بحث دلیل ما روشن نیست. نکته دیگری هم که ما اضافه کردیم مفاد لا ضرر نفی تنها نیست. ظاهرش اثبات هم هست. و این شواهد دیگر هم دارد که ارائه کردیم. اینکه آقایان گفته اند ضرر غیر متدارک. اینکه نفی کرده اند آقای خویی فرمود ابعد الوجوه سه اشکال کرده اند عرض کردیم نه ابعد الوجوه نیست. این هم در آن خوابیده است. یعنی هم نفی ضرر در آن خوابیده است هم اتّخاذ یک قانونی یک برنامه ای که عملا ضرر دیگر محقق نشود. به این اتخاذ می گویند اثبات. مفاد لا ضرر مقام اجرا هست و مقام اثبات هم در آن هست. اضافه بر مقام نفی.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD287KBدانلود
PDF119KBدانلود
MP316MBدانلود
برچسب ها: 1394-1395خارج اصول
قبلی خارج اصول فقه (جلسه98) شنبه 1395/02/18
بعدی خارج اصول فقه (جلسه100) دوشنبه 1395/02/20

اصول فقه

فقه

حدیث