خارج فقه (جلسه112) سهشنبه 1396/02/19
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض کنم که در تنبیه چهارم در باب بحث خراج، بحثی فرمودند که آیا این روایاتی که اجازه خریدن خراج و زکات و مقاسمه را داده، آیا منحصر است به خلیفه عام که مثلا دستگاه خلافت دستشان بوده، یا اگر مثلا بعضی از اهل سنت بر منطقه مسلط شدند، که عرض کردیم در آن زمان، دیروز دیگر مفصلا گفتیم، از سنیها غیر سنیها، شیعه غیر امامی، شیعه امامی، توضیحاتش را به لحاظ تاریخی عرض کردیم، آیا یک به اصطلاح سلطان غیر عام، دو، سلطان غیر شیعه، غیر سنی، یا شیعه باشد ، امامی باشد یا غیر امامی، البته مرحوم شیخ امامی و غیر امامی را بیان نفرمودند. یا کافر باشد، حکم اینها چیست؟
عرض کنم که بعد ایشان دیروز یک مقداری از مطالب را خواندیم، دیگر بعد همین ترتیبش را عرض کردم. نحوه بحث بر میگردد در حقیقت در این جور مسائل به آن نحوهای که فقیه تفکر خودش را بر آن بنا گذاشته، مثلا مرحوم شیخ قدس الله سره خیلی تقید کرده که مثلا حدود روایت را بیان بکند.
خب عدهای هم دیدیم که از راه حرج وارد شدند. عدهای هم گفتند مثلا اصلا اطلاقات وجود دارد که اینها استحقاق این مقام وجود ندارند. این روایات تقیه صادر شده بر فرض هم رابطه قبول بکنیم تقیه، و هلم جرا. عدهای دیدیم مثل مرحوم مقدس اردبیلی حتی در روایات مناقشه سندی کردند. که دیگر چون این بحثها گذشت دیگر تکرار نمیخواهیم بکنیم. عدهای از باب حرج. طبیعتاً همان نحوه تفکری که در اصل مطلب هست، خواهی نخواهی در این خصوصیات هم تأثیر گذار است. همان طوری که آنجا فکر کردیم.
عرض کردیم نکتهای را که ما به ذهن خودمان آمده، ائمه علیهم السلام این مطلب را عملا اجازه دادند. کسی که در زندگی امیر المومنین(ع) از اول نگاه میکند تا زمان امام عسکری(ع) و بعد دوران غیبت صغری، هیچ در این شکی نمیکند که ائمه علیهم السلام نگفتند به شیعه، حالا ممکن است به بعضی گفتند مثل قصه صفوان جماد که مطلقا در کار اینها واحد نشوید، مطلقا زکاتی که اینها گرفتند نخرید، خمس که دارد اصلا بالخصوص، مثلا اموالی را که به عنوان غنیمت آوردند و توش خمس هست از آن مصرف نکنید. جاریهای که از خمس هست، معادنی که در آنها خمس هست، انصافا وقتی آدم نگاه میکند مجموعه، یک مجموعه بزرگی است، نه اینکه حالا یک دو تا روایت و سه تا روایت و سند و اینها، و یک مجموعه تاریخی طویل و عریضی است. در حدود 250 سال که خود در عهد ظهور امامت سلام الله علیهم، بقیهاش که در دوران غیبت صغری، نداریم که مثلا امام(ع) بفرماید که این زکات را نخرید، حالا یک عدهای گفتند از باب حرج یک عدهای گفتند خصوص این روایات، و هلم جرا دیگر بحثهایش گذشت من دیگر نمیخواهم وارد بحث بشوم.
آن که به ذهن بنده سراپا تقصیر رسید، عرض کردیم این روایات را باید در ذوق و در به اصطلاح مجموعه اهل بیت(ع) نگاه بکنیم، ائمه علیهم السلام، در مجموعه نگاه کرد. اگر در آن مجموعه نگاه بکنیم این طور به ذهن میآید ائمه علیهم السلام چون عملاً از دنیای اسلام، از آن وضعی که مسلمانها داشتند خارج نشدند. چون اگر بنا بود که زکات و خراج و مقاسمه و بقیه اموالی که در دولت هست، اینها باطل باشد، با آن معامله نشود، این معنایش مثل همین خوارج مثل زیدیها، خب زیدیها هم همین کار را میکردند. میرفتند یک گوشهای تشکیل حکومت میدادند نه از خراج سلطان میگرفتند برای اینکه با سلطان میجنگیدند. نه از خراجش میگرفتند نه از زکاتش. خوارج هم همین کار را میکردند، در میان سنیها خوارج، و در میان شیعهها زیدیها.
و عرض کردیم زیدیها این طور نبود، درست است حکومت معروفشان در یمن در زمان غیبت صغری است، اما حکومتهای جزئی که در شمال ایران داشتند سال 250 اینها از همان جا ادعای به اصطلاح خلافت و امامت کردند و بیعت گرفتند و کاملا از دستگاه جور به اصطلاح جدا شدند. این زمان امام هادی(ع) است. مخصوصا اگر راست باشد که ابو مسلم هم به حضرت صادق(ع) نامهای نوشت که شما مثلا بیایید خراسان و خراسان را ما برای شما میگیریم، و حضرت موافقت نفرمودند، بلکه بنا بر معروف نامه او را آتش زدند، شمعی بود، در شمع سوزاندند.
س: نمیتواند فقیه تمسک به عموم به اطلاقات این روایت بکند، میتواند یعنی؟
ج: عرض کردم دیگر این یک بحثی است در اینجا همین مرحوم شیخ میگوید که مثلا فالذی اتخیل انه کل مزداد منصف التأمل فی کلماتهم یزداد له هذا المعنا وضوحا، این معنا که خاص است به آن سلطان عام. ایشان میگوید فما اتنب به بعض
س: خب شیخ انصاری میگوید فقیه دیگر
ج: چرا دیگر خب من گفتم منشأش را گفتم یکی میگوید حرج، یکی میگوید فلان، طبق همان وجوهی که تصور کرده…
بعد ایشان میفرماید فما اتنب به بعض ظاهرها مرادش صاحب جواهر است. عرض کردیم در چند جا کتابهای شیخ از صاحب جواهر تعبیر به بعض کرده، بعض، و خوب هم نیست انصافا چون استاد ایشان است، احترام استاد بالاتر است. و شخص مخصوصا شیخ که خیلی مقید به این مسائل هست. در بحث غیبت هم ایشان فرمود که کلمات علما در حق علمای آخرین اینها غیبت حساب میشود و درست نیست، مخصوصا که خود ایشان این مطلب را دارند، شأن ایشان نبود.
فما اتنب به بعض فی دعوا عموم النص، همین که شما دارید میگویید. در جواهر میگوید نه این اطلاق دارد، عموم دارد و کلمات الاصحاب، مرحوم شیخ میگوید مما لا ینبغی ان یغتر به، به این مغرور نشوید، یعنی به حساب فارسی ما گول این حرفها را نخورید، یعنی گول حرفهای جواهر را.
علی ای حال کیف ما کان انصافا تعبیر ایشان مناسب نیست. تعبیر غیر مناسبی است.حالا ما چون خواندیم برای احترام شیخ. اصولا این تعبیر، حالا بعضی مثلا در اینجور جاها باز به شیخ حمله میکنند. در یک جاهایی هست که مرحوم صاحب سرائر به شیخ طوسی حمله میکند. باز در مختلف علامه کلامه سرائر را میبیند باز او به سرائر حمله میکند، خود علامه. نه دیگر این باب حمله را ببندید نه اینکه این به او حمله بکند. این جلوی باب حمله گرفته بشود. تعابیری که در شأن بزرگان است به کار برده شود.
خب انصافا جواهر یک مجموعه بسیار عالی است حقا یقال یعنی انصافا کتاب بسیار فوق العادهای است. خودش هم فقیه بزرگواری است حالا فرض کنید با مبنای فقهیاش قبول نکنیم بحثی است، اما اینکه ایشان فقیه، خودش نه اینکه حالا فقط نقل کلمات باشد، چون جواهر یک مقداری فقاهت خود ایشان است. حالا یک مقداری فرض کنید کلام علامه، دیگران، شیخ جعفر کبیر، دیگران، آورده کلمات را اما اینکه یک جاهایی را خود ایشان به عنوان فقاهت شخصی خودش مطرح میکند انصافا قابل اعتناست یعنی ما هم بنده را هم که میدانید اهل تعبد نیستیم. انصافا لطایف و ظرایف در کلمات ایشان فراوان است.
به ذهن میآید این تعبیر شاید خوب نباشد.
علی ای حال کیف ما کان بله، ایشان میگوید فالقول بالاختصاص کم استظهره فی المسالک و فلان، و جعله الاصح فی الریاض، مرحوم سید علی طباطبایی، لا یخلو عن قوة، خود شیخ نظر مبارکشان به اختصاص به اهل سنت است. شامل شیعه نمیشود، شامل مومن نمیشود.
لکن انصاف قضیه این است که من فکر میکنم من تصادفا فرصت هم نشد جواهر را نگاه کنم، چون طولانی هم اینجا نوشته از صفحه 190، اما فکر میکنم اگر کسی مجموعه روایات را به ضمیمه سیره اهل بیت علیهم السلام ببیند، با این نکتهای که من بنده سراپا تقصیر به ذهنمان رسید، یعنی هدف ائمه علیهم السلام این بوده که آن طائفهای که حق است و آن راهی که حق است، این جدا از بقیه نشود. این در متن عالم اسلامی بماند. نکته را دقت بکنید. این جدا نشود. این در متن عالم اسلامی فرض کنید حالا منصور دوانقی یا در بنی امیه مخصوصا خب میدانید بعضی از این بنی امیه خیلی کارهای زشت، اعمال قبیح، حالا آن قرآن پاره کردن و الی اخر آن همه اعمال او شاید در فارسی ترجمه نشده، اعمال قبیح غیر از آنها هم دارد که جای گفتنش نیست اینجا. غرض اینکه چنین افرادی را ائمه، زمان امام صادق(ع) هم هست، یک مقدارشان بعضی فسقه فجره زمان امام باقر(ع) و کارهایی که کردند، انصافا هدف ائمه علیهم السلام این بود که شیعه و این طریقه صحیح این در جامعه اسلامی بماند و اینها تحمل مشاکل بکنند تا حرف صحیح به گوش عامه مردم برسد.
چون اگر شما عرض کردم بنا بشود که جدا بشوید فرض کنید مثل زیدیها رفتید در یمن، خب دیگر حرفهای شما بر فرض هم حق باشد به گوش اهل بغداد و کوفه و بعد ایران و اینها نمیرسد دیگر. خواهی نخواهی نمیرسد. وخواهی نخواهی دولت که با شما میجنگد دولت بنی عباس که با شما میجنگد، قطعاً قبل از جنگ به قول امروزی فیزیکی جنگ فرهنگی با شما خواهد کرد دیگر. این قطعی است دیگر. شما را بدنام میکند، شما را نسبتهای زشت میدهد و الی آخره.
این مردم بدبخت این مردم عادی، محرومیت، اگر ما این جور بفهمیم یعنی یک مجموعه از این روایات با سیره عملی اهل بیت(ع) مخصوصا این سیرهای که به حسب ظاهرش 250 سال است،
س: استاد این تقیه اجتماعی نبود یعنی؟
ج: احتمال دارد گفتم خواندیم از کلام مرحوم صاحب مقدس اردبیلی هم خواندیم. عرض کردیم تقیه خیلی بعید است. 250 سال تقیه خیلی… تازه حالا ما چند سالش را هم حذف کردیم یعنی چند سالش را هم حساب نکردیم و الا خب یک چند سالی که حضرت رضا(ع) ولی عهد بودند، شخص دوم مملکت بودند. نه اینکه حالا خرید و فروش غلات و اینها. به حسب ظاهر شخص دوم، مخصوصا چون میدانید که ولایت عهدی حضرت رضا(ع) رسما اعلام شد. این طور نبود که مثلا مأمون در مرو بعد آن متن ولایت عهدی نوشته شد. عرض کردم این متن ولایت عهدی را مرحوم علی بن عیسی اربیلی در کشف الغمه متن کاملش را آورده، خیلی هم عجیب است انصافا. میگوید همان خط اصلی که مأمون نوشته، و پشت سرش هم حضرت رضا(ع) نوشتند. میگوید بعضی از خدام حرم آستانه مقدسه حضرت رضا(ع) آوردند که خط خود حضرت هست و بوسیدم و خط خود حضرت پشت آن نامه رسمی که یعنی این به صورت یک عهدنامه رسمی، یک فرمان رسمی حکومتی توسط مأمون دستور مأمون نوشته شد و پشت سر همان ورقه را هم حضرت رضا(ع) به خط خودشان مرقوم فرمودند. متن کامل هر دو را هم ایشان آورده است.
س: الان موجود است در آستان؟
ج: دیگر بعد از علی بن عیسی کسی ندیدم نقل بکند. آخرین نفری که ششصد و خردهای است ایشان. آخرین نفری که دیدیم ایشان است. قبل از ایشان هم ندیدیم. نه حالا بعد از ایشان چه بوده، حالا آن طرف جعل و تضویل کرده، خیلی بعید میدانیم چون ایشان هم واقعا مرد با فضل و بزرگواری است. خیلی بعید است چنین عمدی بر او مشتبه بشود. نامه و خصوصیت ورق و اینها اینکه نامه از آن زمان موجود باشد، عرض کردم یک رسالهای از شافعی هست در مصر نگهداری میشود ادعا شده سال 195 تاریخ کتابتش است. همین قرآنی که اخیرا پیدا کردند در بیرمنگام انگلستان البته دو ورقش متأسفانه خیلی ناقص است، احتمال میدهند تاریخ خود ورقه، خود نه نوشتن، خود ورقه قبل از ولادت پیغمبر(ص) است. سالهای 570 میلادی است. پوست گوسفند هم هست، آهو نیست. دو صفحهاش فعلا موجود است.
خود قرآن نوشتار احتمالا سال هفتم هجری باشد. فعلا اگر راست باشد این حرفهایی که اینها گفتند چون از بس اینها دروغ میگویند آدم صحت و سقمش را تشخیص نمیدهد. اگر این مطالبی که گفتند راست باشد قدیمترین ورق و قدیمترین خط قرآن همین است. همین دو برگهای که هست.
غرض تعجب نکنید که مثلااز سال دویست که مثلا حضرت حدود 200 آمدند خراسان چطور شده؟ همین الان غیر از حالا مصر و اینها، مصر که تاریخ پنج هزار ساله دارد. همین دنیای اسلام، چون دنیای اسلام مکه و مدینه متأسفانه با اینکه تاریخ قدیمی دارند، عرض کردم چند بار، در هیچ موزهای در دنیا یک اثر خطی حالا روی سنگی باشد، روی استخوانی باشد، روی کتف شتری باشد، روی چرمی باشد، اثر خطی از مکه و مدینه که قبل از اسلام باشد، شعر جاهلی باشد، پیدا نشده است. اگر باشد همین مصحف است دیگر، اگر باشد، این هم سال هفتم هجری است. قبل از اسلام نداریم. هیچ جای دنیا چنین چیزی، این همه ما در مصر و چین و خود ایران، خیلی قبل از اسلام داریم. در خود مکه و مدینه نداریم.
علی ای حال کیف ما کان وارد بحثهای جانبی نشویم. اصل بحث این است که به اصطلاح اگر ما این را هم اضافه بکنیم که دیگر خیلی، مخصوصا اگر راست باشد که حضرت جواد(ع) چون دقیقا پیش من واضح نیست، حالا گفته شده نه ساله داماد خلیفه شدند تا بیست و پنج سالگی، یعنی حدود به اصطلاح شانزده سال ایشان داماد خلیفه بودند. چند سال هم که حضرت رضا(ع) ولیعهد بودند، نه اینکه فقط اجازه دادند، این اگر باشد که بیش از اجازه است اصلا.
خب طبعا وقتی داماد خلیفهاند در دستگاه میروند، در خلافت میروند، در قصر میروند، میآیند، تصرفات قضایی میشود. لذا عرض کردیم یک شبههای شاید نمیدانم از کدام یکی از علما هم خواندیم، یک شبههای حتی برایشان بعضی پیدا شده که شاید مجموعه این سیره اصلا اصل این کار اینها را در مسائل مالی اجازه دادند، نه اینکه فقط شیعه بخرند. گفتند درست است اصلا مسائل مالی دستگاه، درست است. یا این نظام اداری را اجازه دادند، توضیح دادیم. یعنی ما در اینجا در این مجموعه از اشد داریم که نظام اداری، خلافت غصب شد، اما نظام اداری، اداره جامعه، اداره پست، اداره… این نظام اداری، و نظام مالی را ائمه(ع) اجازه دادند.
س: در نظام امام رضا(ع) اکراه شده بودند آقا که
ج: میدانم اکراه شده بود، اما خب این طور نبوده که حضرت مثلا در دستگاه خلافت نباشند، غذا نخورند،
س: پس چه کار کنند؟ مجبور شدند و
ج: بله آقا
س: یک بام و دو هوا میشود. چطور میشود اصلش غصبی باشد اما عملکردشان را تأیید کرده باشند؟
ج: عملکرد، نظام اداری، چون جامعه لابد للناس من امام بر او فاجر، این از این باب. عرض کردم ما که قبول نکردیم، به من اشکال نکنید. من که قبول نکردم.
س: استاد نظام قضایی را قطعا رد کردند دیگر، نظام به اصطلاح قضا وقضاوت و اینها را
ج: خب به همان روایت چرا. اما بگوییم نظام اداری و مالی را قبول کردند. این اشد، نه اینکه من قبول کردم، گفتم مجموعه اقوال، از این اشد بگیرید تا آن درجه که هیچ
س: نظام اداری هم لازمهاش ظلم ظالم است. این را هم باید قبول بکنیم؟
ج: نه قبول نمیشود. اداره جامعه یعنی شما مثلا
س: اداره جامعه ظلم دارد، فساد دارد، خونریزی دارد، اینها را باید قبول کنیم دیگر
ج: عرض کردیم دیگر در آن قسمتی که ظلم احد یا غصب مالا بعینه نه. چون روایت دارد ما لم یعلم انه ظلم فی احد،
س: تفصیل به چه دلیل؟
ج: خب همین روایت است. نص روایت است. دلیلش نص روایت است. دلیلش عرض کردیم جواب ما از قسمت حضرت رضا(ع) و قسمت حضرت جواد(ع) جواب این بود که چون امام معصوم هستند ما نمیتوانیم راجع به آن صحبت بکنیم. چیزی را از او استنتاج بکنیم. اصلا شأن فقیه نیست که در حد امام معصوم بخواهد صحبت بکند.
آن دو بزرگوار به کنار، بقیهای که به شیعه اجازه دادند که جای خودش. عرض کردیم از آن رأی تند از آن طرف، نه اینکه من قبول کردم به من اشکال نکنید، من دارم نقل رأی میکنم، از آن رأی تند از آن طرف، تا این رأی مرحوم مقدس اردبیلی، از این طرف و مرحوم فاضل قطیفی که هیچ چیزی را اجازه نمیدهند. حتی خرید و گندم غلات و به اصطلاح زکات و خراج اجازه نمیدهند.
از این طرف تند به این طرف تا آن درجه آن طرف. ما عرض کردیم انصافش این است که خود نظام اداری، نظام مالی، خود تشکیلات، بله، نظام مالی به این معنا که اگر طبق شرایط شرعی زکات را آمدند به اندازه گرفتند، فقط این ظالم گرفته، در آن مال هم ظلم بعینه نشده، ائمه(ع) اجازه خریدن دادند. این مقدارش واضح است.
کما اینکه این مقدار هم حکم ولایی نیست که در زمان باید یک فقیهی آن را اجازه بدهد. شیعه بدون اجازه ولی فقیه هم میتواند برود فرض کنید در مراکش زندگی میکند، در تونس در یک کشور عربی دور، اسلامی، در اندونزی، میتواند اگر میداند در این کار ظلم به خصوصی نشده احتیاج به اجازه از ولی فقیه هم ندارد. بله، ولی فقیه میتواند یک شرایطی اگر ایجاد شد، یک کشوری شد منطقهای شد، و این در اختیار شیعه مثلا قرار گرفت، میتواند بگوید شما که در اینجا هستید، با آن اموال دولت سنی رابطه نداشته باشید. این معقول است، این ممکن است.
خلاصه نظر این حقیر سراپا تقصیر این بود. با مجموعه جمع ادله خلاصهاش این بود. و حکم را هم حکم ولایی معنا کردیم نه حکم تکلیفی. این خلاصهای که به ذهن خود من رسید. نه آن درجه شدید که بگوییم ائمه(ع) اجازه دادند، نه این درجه این طرف خیلی شدید که بگوییم حرام است و این چند تا روایت تقیه است و اصلا خریدن خراج و زکات و اینها از مال اینها کلا، برگردیم به ادله اولیه که اینها ظالم هستند، غاصب هستند، هیچیشان درست نیست. این طرف قصه، آن آن طرف قصه.
و اقوال هم بود دیگر خواندیم دیگر نمیخواهد تکرار بکنیم.
علی ای حال به ایشان و لذا ایشان میگوید فینبغی فی الاراضی التی بید الجائر الموافق، مثلا مدتی همین عراق دست شیعهها بود. حتی عرض کردم سابقا یک مدتی همین بغداد حتی کل عراق حتی کل عالم اسلامی دست شیعیان اسماعیلی بود. نمیدانم چند بار گفتم؟ در سال 449 تقریبا که شیخ هجرت فرمودند به نجف، سرش هم همین شد دیگر. شخصی از اهل منطقه فسا ایران، که معروف است به بصاصیری، نسبت به فسار در لغت عربی، بصاصیری میگویند علی خلاف القاعده، فسوی هم میگویند، بصاصیری هم میگویند. ایشان از منطقه فساء بود. ایشان از طرف اسماعیلیهای مصر بود. در مصر الخلیفة المستنصر بود. ایشان در بغداد بر خلیفه عباسی القائم بامر الله قیام کرد و او را خاضع خودش کرد. آن وقت در خود بغداد و کشورهای اسلامی تا مدت یک سال خطبه را به نام خلیفه فاطمی میخواندند. که شیعه بودند دیگر، شیعه به اصطلاح من حکومت حسینی، چون یک حکومت عباسی در بغداد بود، حسینی در مصر بود، اموی در اندلس بود، حسنی هم در مصر بود، در یمن بود معذرت میخواهم.
این تا یک سال تقریبا خطبه را به نام خلیفه فاطمی خواندند. حالا شیخ میگوید اینهایی که دست جائر است و موافق است و شیعه هست، این را لابد علی المعاملة علی عینها او ما یوخذ علیها، مراجعة الحاکم الشرعی، اگر دست آن خلیفه عباسی است، همین روایات ائمه(ع) هست اشکال ندارد. دست شیعه افتاد، شیعهای که غیر مأذون است، او باید برود اجازه بگیرد.
س: 21:12
ج: بله دیگر این طور است. 21:16 از مخالف نه جائر، هر دو را جائر فرض کرده، عادل که نگفته که،
س: مخالف
ج: بله مخالف.
انصاف، هان قبولش، یعنی آدم بعضی فتاوا را همین جور تصور که میکند خیلی به نظرش صاف نمیآید. حالا احتیاج به بحث علمی هم ندارد. اینکه مثلا اگر بغداد دست شیعه افتاد ولو جائر باشد، این اجازه حاکم شرعی میخواهد، اما دست بنی عباس باشد این اجازه حاکم شرعی نمیخواهد. فکر میکنم همچین خیلی صاف، خیلی صاف
س: میگوید افتاء به همان روایت کنیم؟
ج: هان، این به نظر من، این همان نکته فنی است. احسنتم ایشان. این نکته فنی نحوه اجتهاد است. خوب دقت بکنید. تمام این بحثها را میخوانم، میخواهم کار را آشنا بشوید. نحوه اجتهاد شیخ پنج تا ده تا دوازده تا روایت را جلویش گذاشته، به همین روایت نگاه کرده است. خب معلوم است این روایتها هم همه مال مخالفین است. این روایتها همه مال مخالفین است. اگر بنا شد موافق باشد، این را تحت عنوان اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات احادیثنا، دقت کردید؟
عرض هم کردم عملا هم در بغداد من چون در بحثهای فقهی خودمان سعی میکنیم به شما عملا هم نشان بدهیم. مثلا در این یک سال، طبعا بعد آن خلیفه بغداد رفت به طرف شمال عراق و بعد هم نامه نوشت به سلاقجه که در ماوراء النهر بودند. سلجوقیان حمله کردند و آل بویه بیرون کردند، اصلا شیعه کلا از بغداد رفت. اصلا با خروج شیخ از بغداد آن سلطهای که حکومت دست شیعه نبود، سلطه دست شیعه بود، آن سلطهای که شیعه 116 سال در بغداد داشتند، بصاصیری هم بعد کشته شد، رفت پی کارش، این قصه هم تمام شد، دو مرتبه بغداد بعد از یک سال برگشت به خلیفه عباسی، خطبه را هم در آنجا به نام خلیفه عباسی خواندند.
علی ای حال درست است یک سال دست شیعیان به قول ایشان جائر افتاد و خطبه هم رسما به نام خلیفه فاطمی که در مصر بود خوانده میشد، لکن شیخ میخواهد این طور بگوید، اگر این سلطان جائر آمد خراج گرفت، شما اگر بخواهید بروید آن خراج را بخرید، بروید به حاکم شرع مراجعه بکنید، اما بنی عباس که برگشتند دیگر نمیخواهد.
دقت کردید نکته فنی چه شد؟ نکته فنی این مطلب علی خلاف القاعده است. چون اینها جائر هستند. این مقداری که شارع اجازه داد جائر مخالف، جائر سنی، در جائر شیعه نیامده این، پس برگردیم باز به قواعد اولیه. طبق قواعد اولیه تصرفاتش درست نیست، برگردیم به مسئله اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات حدیثنا. روشن شد نحوه… آن نکته را اصلا، من هدفم بیان نکته است. نکته آن کیفیت ورود در بحث است.
ما از راه دیگری واردشدیم. راه را عوض کردیم. گفتیم مجموعه روایات اهل بیت(ع) را با سیره عملیاشان در نظر بگیریم. هدف اهل بیت(ع) این بوده که شیعه در میان این خلافتهایی که درست نبوده، حکومتها، حالا حکومتی که درست نیست میخواهد بنی عباس باشد یا فاطمی مصر باشد. بالاخره درست نیست دیگر، یکی است. هدف اهلبیت(ع) این بوده که ما با اینها این مقدار معامله بیع الشراء نه امضاء نظام اداری، نه امضاء نظام مالی، اشتباه نشود، این مقدار که خرید وفروش بشود و شیعه به عنوان مخالف، مثلا بیاید در مقابل این حکومت موضع بگیرد و یا حالا قیام مسلحانه یا غیر مسلحانه، یا حکومت بعدی موضع بگیرد، نه این بیاید با همین حکومتها زندگی بکند تا آن کلام واقعی و حق به مردم برسد.
بعد دیگر مسئله دیگر دارد، آخرش هم سلطان کافر. متعرض سلطان کافر شدند. فلم اجد فیه نص وینبغی لمن تمسک باطلاق نص فتوی شاید ظاهرا اشاره به مرحوم صاحب جواهر باشد که ایشان دنبال اطلاق بودند، التزام دخوله فیهما، بگوییم که کافر هم همین طور است، فرق نمیکند. کسی که کافر باشد… لکن الانصاف انصرافهما، عرض کردم دقت کردید نکته چه شد؟ نکته شیخ روایاتی را مقابلش گذاشته میگوید این روایات مال سنی است، شامل کافر نمیشود. این خیلی روشن. مضافا الی ما تقدم فی السلطان الموافق، وقتی ما در سلطان شیعه اشکال بکنیم در سلطان کافر به طریق اولی.
عرض کنم که البته مرحوم شیخ ظاهرا این که توضیح نداده، مراد مبارک ایشان این است که در همین عالم اسلامی سلطان کافر باشد. ظاهرش این طور است. یعنی شخصی سلطان باشد و کافر باشد و در خود دنیای اسلام باشد. چون یک احتمال هست که بحث از سلطان کافر کشور دیگری باشد که دست کفار است. و اینها هم نظام مالی دارند، نظام اداری دارند، آیا میشود در آن کشور دیگر از مثلا مالیاتهایی که میگیرند، خرید، فکر نمیکنم مراد شیخ این باشد. ظاهراً مرادشیخ در جایی است که مثلا در کشور اسلامی کشور، کشور اسلامی است، زکات هم ممکن است جمع آوری بشود به صورت مالیات طبعا، ولکن کافر است، ولکن دین ندارد. مثل همین قسمتی از ایران دست کمونیستها مثلا بود. فرض کنید مالیات هم جمع میکند، کافر هم هست، ایمان به خدا هم ندارد. این زمانهای ما بعضی از این کشورهای اسلامی بود که مثلا کمونیستها سر کار میآمدند. این آیا میشود این را خرید یا نه؟
این نکتهاش همین است که اشاره کردیم. اگر دنبال…
س: 26:54
ج: نه مالیات میگیرد. فرض کنید مالیات ده درصد از گندم میگیرد.
س: درباره کافر ما آیه قرآن داریم.
ج: (لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا)؛ یعنی باید حکومت کافر را قبول نکرد. این مسلم است. یعنی این قدر متیقن است. حالا اگر زور نداریم به قول معروف…
س: اگر پرزور باشد
ج: بله، اگر پرزور باشد. اگر زوری نداریم که در مقابل کافر بایستیم، مالیاتی را جمع کرد، خب اگر مسئله حرج باشد، دنبال حرجیم. اگر دلیل روایات باشد انصافا روایات انصراف دارد. حق یقال روایت که شامل کافر نمیشود. اگر مسئله آن نکتهای باشد که بنده به ذهنم… هر کدام از آن وجوهی را که ذکر کردیم طبق همان وجوه باید حساب کرد.
در این مسئله هم طبق آن وجوه. طبعا در درجه اول همین طور که ظاهر آیه مبارکه (ولن یجعل الله للکافرین…) و این مسلم است که حاکم جامعه اسلامی باید کافر نباشد. این دیگر در آن شبهه بر نمیدارد. هیچ کس در این شبهه ندارد. این مسلم است اما حالا اگر غلبه پیدا کرد،
س: آیا این آیه شامل مسلمانهایی که در کشورهای غیر اسلامی زندگی میکند، شامل آنها میشود یانه؟
ج: در کشورهای غیر اسلامی آن اصلا عنوان کافرش، عنوان کافر معاهد است. ببینید این یک بحثی است در کافر اقسام کافر، بحث لطیفی هم هست رویش کار بشود خوب است. یکی همان که گفته شده کافر حربی است، یکی کافر ذمی است. کافر ذمی عبارت از کافری است که در دنیای اسلام زندگی میکند، لکن طبق قراری که، ذمه یعنی قراردادی که با نظام دولت اسلامی میبندد که کارهایی را انجام بدهد یا ندهد، مالیاتهای معینی را پرداخت بکند. این را اصطلاحا ذمی میگویند. قسم سومی هم هست معاهد میگویند، کافر معاهد. کافر معاهد فرد نیست، مراد از کافر معاهد دولت است. یعنی یک دولت کفری که معاهده دارد با کشور اسلامی. این را اصطلاحا میگویند کافر معاهد ولو در دنیای اسلام زندگی بکند، این ذمی نیست، فرض کنید مثلا دولت اسلامی با حکومت فرض کنید من باب مثال سوئدو سوئیس روابط چیز دارد، روابط دارد، قرارداد دارد، این را اصطلاحا در اصطلاح فقهایی میگویند معاهد، در اصطلاح قرآنی میثاق، (و ان کان من قومهم بینکم و بینهم میثاق)
س: چه میثاق؟ میثاق عدم جنگ است نه اینکه میثاق …
ج: نه مرادش همین معاهده است.
س: پس چه؟
ج: میثاق یعنی معاهد، معاهده.
س: معاهده یعنی چه؟ معاهده یعنی…
ج: قرارداد داریم با هم که
س: قرارداد چی؟
ج: قرارداد روابط اقتصادی عدم جنگ یکی از آنها است.
س: نه عدم جنگ …
ج: نه این جزو قرارداد است، نه. بعد هم قرارداد اطلاق دارد یعنی آن قرارداد مثلا اگر شما اینجا به کافر دیه ندادید، خب آن کشور هم به مسلمان دیه نمیدهد. و لذا چند بار در بحث ولایت فقیه این بحث را مطرح کردیم. گاهی اوقات از اجرای احکام واقعا مشکل پیدا میشود، نه ظاهرا. الان در زمان ما این زیاد است. الان در یک کشور اسلامی بخواهند مثلا نسبت به کفار یک حکم معینی بگیرند. آن کشور کافری هم که در مقابل است آن هم همین کار را میکند.
س: مقابله به مثل
ج: مقابله به مثل، اصل تقابل به مثل.
س: قبلا هم همین کار را میکردند.
ج: نه قبلا بود، این قدر زیاد نبود. الان دیگر رسمی شده سطح جهانی اضافه …
س: 30:24
ج: نه قبلا هم بود، نمیخواهم بگویم، اصلا خود قرآن دارد (و ان کان من قوم بینکم فدیة مسلمة الی اهله) اصلا این که خود قرآن است که. در قتل است. این در خود قرآن است. این نیست که بعد از پیغمبر(ص) درست شده باشد. من قوم، این قوم است، این مال مثلا دولت است. الان مشکلش بیشتر شده یک چیز باز عجیب و غریبتری به نام سازمان ملل و حقوق بین الملل و این حرفها هم پشت سرش شده، که آن دیگر آن مشکلات و شما اگر بخواهید فرض کنید مثلا دیه زن مثلا من باب مثال زن یهودی را کمتر بدهید، آنها هم در کشور خودش دیه مرد مسلمان را کمتر قرار میدهد. یا مرد یهودی را کمتر قرار بدهد. که این خودش واقعا یک اشکالاتی است دیگر باید فکر یکی از چیزهایی که جامعه اسلامی باید حلش بکند، حاکم اسلامی همین است.
س: خود صاحب مسئله فکر اینها را کرده که اینها را تشریع کرده
ج: خب تشریع کرده، ما نگفتیم، من طرح کردم نگفتم …
س: این معنا ندارد الان بیاییم مثلا کافر ذمی دیهاش برابر با مسلم باشد.
ج: عرض کردم شما باز جابجا فهمیدید. من دارم اولا اشکال را میگویم، نه به معنای اینکه اشکال وارد است. به قول عربها، میگویند چالش به قول ما، حالا اشکال نه. این جزو مسائل چالش برانگیز است. این که جوابش چیست؟ مثلا جوابش این است که ما بیاییم دیه را مساوی بکنیم. این جوابش نیست. حالا مثلا فرض کنید شرکت بیمه بیاید به عهده بگیرد. ببینید عمر با یک مشکلی پیدا شد، مشکله متعة الحج و متعة النساء، حل این مشکل و چالش را به این دید، و انا احرمهما؛ و لذا ما این را اصلا در آن بحث مطرح کردیم. گاهی واقعا یک مشکل دنیای اسلام پیدا میکند یک حکم، نه اینکه این ظاهری است، لکن حلش به برداشتن حکم نیست که آن مردک گفت. حلش به این نیست و انا احرمهما.
س: ولو موقتا؟
ج: حالا راههایی است که باید دولت اسلامی در نظر بگیرد تا این مشکل برداشته بشود. چون عادتا این جور مشکلها محدود به زمان است، عادتاً، عادتا این طور است. اینها محدودیت زمانی دارد. یا محدودیت اجرایی دارد. این را دقت… شما خیال نکنید من گفتم بیاید حکم را بردارد و بگوید دیه مساوی است. نه، ممکن است یک شرکتهای بیمه قرار بدهد، ممکن است یک حساب خاصی از اموال دولت به عنوان مثلا جبران این، این قصه را حل بکند که حقوق مسلمانها در آن کشور ضایع نشود، حکم الهی هم در این کشور پیاده بشود. خوب دقت بکنید. نه بگوید انا احرمهما. بر فرض هم ما قبول بکنیم که عمر با یک مشکلهای در متعة النساء و متعة الحج برخورد کرد، حل مشکل به این نیست. هیچ احدی حق ندارد حکم شرعی را به خاطر مشکل بردارد.
من میخواستم، ما در بحث ده پانزده سال پیش این را مفصل توضیح دادیم. چون بعضی از آقایان دیدم بله اگر ما عمر را خلیفه بدانیم اشکال ندارد. ممکن بوده بگوید احرمهما. حتی خلیفه حق هم باشد چنین حقی را ندارد. آنچه که در دنیای اسلام ما از مجموعه روایات در میآوریم، احکام الهی چون تابع ملاکات واقعی الهی هستند، به این نیست که عوض بشوند، عمر بگوید من برداشتم، او بگوید گذاشتم، من برداشتم، این حرفها توش بر نمیدارد. بله، این مشکل هست، این را هم باید قبول بکنیم، خب این که نمیشود که سرمان را زیر برف بکنیم. این که مشکل هست. این که شما بخواهید دیه مرد کافر را ذمی را کم بکنید، او میآید در آن کشور به شما فشار میآورد روی دنیای اسلام، آن هم میآید کم میکند خراب میکند.
س: این تقدیم اصل ثانوی بر اولی پس به چه معناست؟
ج: نداریم چنین چیزی، تقدیم، دقت بکنید تقدیم، اولا ما چنین چیزی اطلاقاتی که شما… این بحث سر این است که حکم را عوض نمیتواند بکند.
س: چرا نمیتواند مطلق است معنایش این است
تنباکو را حرام میکند دیگر
ج: تنباکو را حرام میکند به عنوان اینکه الیوم، الیوم،
س: خب همین موقتا میتواند دیگر
ج: نمیتواند این کار را بکند. موقت هم نمیتواند
س: بابا میگوید الیوم 34:20
ج: میگوید الیوم چون، اجازه بدهید… چون میگوید الیوم، البته حالا خود من آن قصه را قبول داشته باشم یا نه، آن بحث دیگری است. الیوم، این که الیوم به کار میبرد، یعنی ایشان به عنوان یک حاکم اسلامی تشخیص داد که باطن این قصه این است. دقت میکنید؟ این باطن را من دارم میبینم، شما تنباکو نمیخرید، تنباکو مصرف نمیکنید، در حقیقت در حکم محاربه با امام زمان(ع) است. این مقدار، حالا عرض کردم این چون محدود است. محدود به استعمالات محدود میتواند بگوید. اما بگوید انا احرمهما مخصوصا یک عبارتی در من در همه عبارت اهل سنت ندیدم، انصافش باید بدهم، در بعضیهایش دارد که اگر کسی آمد به من گفتند که مثلا متعة النساء را انجام داده، حد زانی برایش جاری میکنم. این ذیل را من در همهاش ندیدم اگر بعد آقایان نگاه کردند، به نظر من در همهاش این ذیل نیامده، این ذیل که اگر کسی متعه هم انجام داد، حد زانی بر او جاری میکنم. من در بعضی از متونشان دیدم، در بعضی ندیدم. و کیف ما کان به نظرم در متنی که در مسلم هست این ذیل را ندارد چون عرض کردم کرارا، بخاری این قصه را ندارد. مسلم فقط دارد. بخاری از امیر المومنین(ع) نقل میکند که حرم رسول الله(ص) المتعه، او آنطرف را نقل کرده است. این که نقل میکند که قال عمر متعة ان کانت علی عهد رسول الله(ص) در صحیح مسلم آمده، در بخاری نیامده است. اما به نظرم در ذیلش حد زانی ندارد، حالا نمیدانم اگر نگاه بکنید این دستگاه را، به نظرم
س: 35:51
ج: اوعاقب دارد لا حد الزانی، تعبیر حد الزانی به نظرم در مسلم نیامده، اگر مسلم، مسلم را اگر میخواهید نگاه بکنید عمران بن حسین بزنید چون عمران از او نقل میکند. عن عمران بن حسین عن عمر که این مطلب راگفت.
علی ای حال کیف ما کان وقت ما تمام شد. پس بنابراین البته چون من بحث کافر را گفتم، یک هدف دیگر هم داشتم، چون ما در این بحثمان یک قسم دیگر کافر را هم عدهای من در میان کلمات اهل سنت دیدم، در شیعه هم یا در یک روایت دیدم یا در کلمات بعضی از قدما دیدم. این یک قسم جدیدی است که میتواند امروز در دنیای ما مشکلات تعامل ما را با کفار خیلی خوب حل بکند. نه حربی است، نه ذمی است، نه معاهد است، از آن تعبیر میکنند به کافر مسالم. مسالم در مقابل ذمی است. ذمی چون قرارداد دارد، مسالم قرارداد خاصی ندارد، اما تسلیم نظام آن جامعه است. مثلا رفت فرض کنید عراق یک کشور اسلامی تسلیم نظام، رفت مثلا حجاز تسلیم، رفت مصر، به عنوان کشورهای اسلامی، کار نداریم حالا اسلام پیاده میشود یا نه. آمد ایران تسلیم نظام اسلامی است. این را مسالم میگویند و در میان فقه اهل سنت من دیدم، لکن تفصیلش ما غالبا به مسافر، تفسیرش یعنی کافری که از یک کشور مثل اینکه الان میآیند مسافرین توریسم میگویند به اصطلاح، از یک کشور خارجی میآید دو ماه، یک ماه، سه روز ، پنج روز، در ایران هست، میرود. در این مدت تسلیم است، این معاهد نیست،
س: خب قانون حقوق چه؟ حقوق و تکالیفش چه؟
ج: آهان. این را میخواهند حالا این بحث حقوق و تکالیف… اگر
س: این در لسان روایات چنین چیزی آمده؟
ج: نیامده نه عرض کردم خودم.
س: ذمی است که
ج: نه ذمی قرارداد دارد. این قرارداد ندارد.
س: یعنی کشتنش دیه ندارد
ج: حالا همین. مجموعه کاری که دارد خوب دقت بکنید. این یک قسم چهارمی است از کافر. حالا من فقط اول چون بحث نشده اصلا در مباحث فقه شیعه این نیامده، مسالم. من این را آوردم برای اینکه اگر این باب باز بشود، حکم خیلی از کفار که الان در ایران هستند و ممکن است حتی قرارداد هم نبسته باشند، با این میشود حلش کرد. با کافر مسالم خیلی مطالب، نمیخواهم بگویم قبول دارم، اشتباه، که باز اعتراض به من بکنید یا حکمش چیست. این اگر بابش باز بشود که یک بابی را باز بکنیم به عنوان کافر مسالم، پس یکی ذمی است
س: عقد دائم جایز باشد38:28
ج: دارد خب، عدهای از علمای ما هم دارند با کافر مطلق اجازه میدهند خب. عرض کنم که
س: آن هم از کشوری آمده بالاخره بین آن کشور
ج: نه آن درست است. عرض کردم حالا مثل اینکه ملتفت نشدید. این را آوردند در مسافر. ما الان بیاییم تعمیم بدهیم، نه خصوص مسافر. کسی که اصلا در ایران زندگی میکند در حکومت اسلامی قرارداد هم نبسته، اما تسلیم نظام است. الان در کلمات آنها خصوص مسافر است. قطعا در ایران هم همین طور است. مسافری که دو سه روز میآید که با او قرارداد نمیبندند که.
س: خب از او گذرنامه و ویزا و اینها یعنی قوانین را پذیرفته که راهش بدهند دیگر
ج: خب میگویم، نه قوانین ویزا مهم نیست. در مملکت تصادفی بشود چیزی بشود، فرض کنید قوانین راهنمای رانندگی همه را قبول کرد، نظام آن کشور را قبول کرده، مسافر نظام آن کشور را قبول کرده، عرض کردم به شما خوب دقت بکنید، من هدفم این نیست. اولا کلمه مسالم در ذهن من در روایات ما نیامده، کافر مسالم. ثانیا فکر میکنم یا توی مبسوط شیخ یک جایی دیدم، در متون شیعه، یعنی در کتب شیعه دیدم. اما در متون اهل سنت دیدیم و گفتند مراد از مسالم یعنی مسافر خوب دقت بکنید.
الان هم در ایران هست خب مسافر میآید. این چهار روزه که با او قرارداد ذمه نمیبندند. پنج روزه. بحث من سر این مقدار، اولا این که این عنوان را ما میتوانیم درست بکنیم یا نه؟ این یک. دو: اگر درست هم کردیم تعمیم بدهیم، خصوص مسافر نه. یک کافری است که سالها در ایران زندگی میکند، شناسنامه ایرانی هم دارد، ذمه هم نبسته، اما تسلیم نظام است. خوب دقت بکنید. بیاییم این یکی را هم به اقسام کفار اضافه کنیم.
هدف ما فقط همین بود که این مطرح بشود تا جوابش پیدا بشود.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین