معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه70) یکشنبه 1395/11/17

1395-1396، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بحث در مجهول المالک شد و عرض کردیم طبق مجموعه شواهد از روایات و مجموعه روایات حالا توش روایات صحیح دارد، ضعیف دارد، و مجموعه فتاوای اصحاب که از زمان شیخ طوسی مطرح است، و ایشان به نحو ارسال مسلم گرفته، عمل مشهور، فتوای مشهور هم بر این است، شواهد کافی است بر اینکه مسئله صدقه داده بشود.

حالا همین طور که ایشان اشاره فرمودند، اگر آن مجموعه شواهد قبول نشد و ما بنا گذاشتیم به مجموعه روایات که کاملا مختلف است مراجعه کنیم، مثلا بگوییم توی یکی خمس است، توی یکی صدقه دادن قلیلا است، توی یکی تملک است، توی یکی یک مقدمه‌ای دارد، اسئل البالیه، در یکی دارد که مال من است. اگر از این مجموعه بگوییم ما می‌خواهیم از این مجموعه در بیاوریم که توش بعضی‌هایش هم صدقه نیست، قاعدتاً طبق قاعده باید حکم ولایی در بیاوریم.

به نظرم مرحوم شیخ هم نظرش همین بود که رجوع به حاکم بشود. رجوع به حاکم بشود آن وقت چون یک حکم واحد نیست، قاعدتاً رجوع به حاکم از باب تنفیذ نیست. می‌ماند از باب ولی غائب. لکن چون انحاء مختلف آمده، حتی تملیک آمده، تخمیس آمده، حکم ولایی مختلف، دیگر طبق قاعده می‌شود قانون. رجوع به حاکم به عنوان قانون. دیگر حاکم هر راهی که مصلحت و صلاح بداند انجام می‌دهد.

پس اینکه حاکم را چه جوری حساب بکنیم، این مبانی‌اش را عرض کردیم.

س: استاد چرا ولی غائب 02:03

ج: چون در بعضی می‌گوید تملیک بکن.در بعضی می‌گوید خمس بده، در بعضی می‌گوید مال من است. ولی غائب باشد باید مراعات حال مالک را بکند.

تنفیذ که چون حکم اولی نداشت. مراعات حال غائب هم نشود، چون احکام متفاوت است. طبیعتاً رجوع به حاکم به عنوان قانون است. لذا حاکم می‌تواند مجهول المالک را بگیرد حتی صرف مثلا شهریه کارمندها بکند. من باب مثال

س: منطقة الفراق است یعنی اینجا

ج: بله، منطقه‌ای است که حاکم می‌تواند چیز بکند.

ما این را قشنگ توضیحاتش را دادیم که سه مرحله برای حاکم معیارهایش هم انشاء الله روشن شد.

کمااینکه دیروز آخر بحث اشاره کردیم که اگر معلوم المالک باشد، و لکن امکان وصول نباشد انصافا باید به حاکم برگشت و به عنوان ولی غائب نه به عنوان تنفیذ؛ چون خود من حکمی ندارم.

با این بیان دیروز یک مطلب دیگر هم که ما چون اوایل بحث ده روز پیش مطرح کردیم، عرض کردیم موارد نقص و موارد کمبود را یعنی موارد مشکل را یکی یکی مطرح کردیم و متعرض شدیم. و عرض کردیم اگر بخواهیم حکم قانونی بکنیم باید حسب قاعده به مقدار نقص حساب بکنیم. مثلا نقص، نقص ادراکی است، انواع نقص ادراکی، نقص، نقص قدرت است، نقص رضاست، رضایت ندارم. انصافش اگر بخواهیم حساب بکنیم باید اینها را یکی یکی حساب بکنیم. مثلا در نقص ادراکی اگر به عنوان مجهول المالک باشد، چون صورتی از او در ذهن ما نیست، که اصلا چه کسی است، اسمش چیست، می‌دانیم فقط مالک هست، ممکن است حتی حسب قاعده برگردانیم با مجموعه شواهد حسب قاعده به این معنا، قاعده مستفاد از نصوص شریعت، برگردانیم به مسئله تصدق. یا بعد از روایت، اما آن که معلوم است از جمیع جهات، جایش را نمی‌دانیم، انصافا مشکل است. یعنی ما می‌خواهیم قاعده‌ای صحبت بکنیم. چون ما وقتی تصور می‌کنیم مالک این فلان آقاست، حتی فرض کنید مالکش برادر ما، نمی‌گوییم فلان آقا. لکن گرفتن جایی است که امکان وصول به ایشان نیست. لا یمکن الوصول الیه، ایصال مال به ایشان نیست. دیگر از این که واضح، مال پسرم ، حالا مال پسر چون ولی است ممکن است بگوید انت و مالک لابیه، مال برادرم است، دقت می‌فرمایید؟ مال پدرم است، مثلا جایی گذاشتند، و پدرم وضعش معلوم نیست، کجا هست، امکان ندارد. انصاف قضیه اگر بخواهیم روی قواعد به اصطلاح متعارفه فکر بکنیم، چون نسبت این ملک با مالک کاملا مشخص است، نقص ما ولو نقص ادراکی نیست، لکن به هر حال به خاطر این جهتی که امکان وصول ندارد، یک نوع نقص عجز است، قدرت است.

بگوییم در اینجا دلیلی بر رجوع به تصدق نداریم.

س: نگه دارد مال را

ج: دلیلی بر حفظ هم نداریم خب

س: مالکش هست، مالکش معلوم است

ج: باشد. حفظ کردنش معلوم نیست.

س: رابطه ملکیت خب مشخص است. برای چه ما بدهیم به حاکم خرج دیگری بشود

ج: نه حاکم نمی‌تواند خرج دیگری بکند، ولی غائب است. این معلوم نیست ولی‌اش باشد، مادام می‌شناسد مالک را معلوم نیست ولی‌اش باشد. این ولایت او مادام مالک را می‌شناسد چون هر نحوه تصرفی یا باید چون آن را در نظر می‌گیرد دیگر، می‌گوید پدرم یا اجازه شرعی می‌خواهد، یا اجازه شخصی می‌خواهد. قاعدتا یعنی طبیعتش این است. به مالک

صورت سوم که باز از موارد نقص ادراکی است، نسیان است. می‌داند مالک معین داشته، کاملا، حالا فراموشی گرفته، هر چه فکر می‌کند یادش نمی‌آید. می‌گوید یقین دارم، مالکش را می‌شناختم، با من رفیق بود، سالها رفیق بود، این را اینجا گذاشت رفت، حالا اسمش یادش نیست. اگر اسمش را پیدا بکند ممکن است به او برساند، امکان ایصال هم دارد. فقط اسمش در ذهنش نیست. این مورد دیگر.

ظاهرا حکمش حکم مجهول المالک است. چون مهم در این این نیست که بداند یک عنوان اجمالی در ذهنش هست که یک مالکی داشته، الان من او را یادم نمی‌آید، ظاهرش این طور است دیگر. این که الان مالک در ذهنش نمی‌آید، همین مقدار کافی است که مجهول المالک بشود. همین که الان نمی‌تواندمالک را تصور بکند، ولو عاملش عبارت از نسیان باشد، ظاهرا فکر می‌کنم حکم مجهول المالک به آن بدهیم.

مورد بعدی جایی است که نقص به خاطر نقص اراده است. یعنی فرض کنید یک کسی آمده من را وادار کرده پول یک آقایی را بگیرم و اجبار هم کرده که باید به او ندهی. آیا در اینجا که باید به او ندهیم، چه کار بکنم؟ صدقه بدهیم مثل مجهول المالک، اجبارا، و الا به او برمی‌گردانم. ظاهرا در اینجا حکم مجهول المالک پیدا نمی‌کند. دلیلی برای اینکه مجهول المالک باشد پیدا نمی‌کند. یا نگه دارد، یا ظاهرا برساند به حاکم به عنوان ولی غائب. حاکم هم دستش باز نیست که هر کار بخواهد بکند. چون شخص معین است، می‌گوید من نمی‌توانم برسانم. بلکه بعید نیست به دست کس دیگر، به قول آقایان وصایت، مثلا بگوید به دست کسی بگوید مال فلانی است به هر نحوی می‌توانی به او برسان. من را وادار کردند این پول را بگیرم، تو این پول را به او برسان.

ظاهرا این طور است. هیچ نحوی از انحاء یعنی این نحوهای عجزهایی که پیدا می‌شود، مثل اکراه، مثل اجبار، چون ما صورت نسیان و صورت جهل و صورت به اصطلاح عدم ایصال و عجز و اینها را متعرض شدیم، ظاهرا در اینجا احترام مالیت و مالکیت، به جای خودش محفوظ است. و حق ندارد در آن صدقه بدهد یا مالک به عنوان ایشان تنفیذا لایشان صدقه بدهد.

این مجموعه صوری که بود. و فکر می‌کنم طبق این مجموعه‌ای که عرض کردیم بقیه مسائلی که هست، این بله. آن صورتی است که مطرح شده است.

مطلب دیگری را مرحوم شیخ طوسی مرحوم شیخ انصاری در اینجا مطرح فرموده چون کلمه صدقه هست، به عنوان اینکه مستحق این صدقه خصوص فقیر است. بله، از صاحب جواهر نقل شده به اغنیاء هم می‌شود داد. این صدقه با آن صدقه مصطلح فرق می‌کند.

من دیروز یا پریروز توضیح عرض کردم در مجموعه روایت صدقه به چند معنا استعمال شده است. یکی به معنای کل خیر، کل معروف صدقه و روایت دارد. همین که مثلا سنگی را از راه بر می‌داری صدقه است. اینها انواع صدقات است. این بر به والدین، بر به صله رحم اینها جزو صدقات است. این که اینجا مراد نیست. این که ما بگیریم مثلا با این پولی که مجهول المالک است صله رحم بکنیم یا بر به والدین بکنیم، برایشان غذا بخریم ببریم، این که مراد نیست.

معنای دوم صدقه همان است که اصطلاح قرآنی است. و این نکته فنی‌اش واضح است. وقتی روایت گفت یتصدق وآیه آمد (انما الصدقات للفقرا و المساکین)، این دو تا به عنوان شارح است. یعنی آیه مبارکه شارح موارد صدقه است. و آن مورد صدقه عبارت از مسئله این هشت تا موردیکه در آیه مبارکه آمده که یکی هم عاملین علیها است. به اصطلاح مأمورین مالیاتی. یکی هم مأمورین مالیاتی است که می‌شود به آنها داد. یا حتی غارمین، کسی که مقروض است، برای ادای قرض او، ولو زندگی‌اش اداره می‌شود، دارد درآمد اندازه زندگی، اما قرض هم دارد. این هم یکی از عجایب است. ظاهرا ما الان تا آنجایی که من خبر دارم و العلم عند الله در هیچ قانون بشری نداریم که ردیف بودجه قرار بدهند برای غارمین. جزو بودجه مملکتی توش باشد که کسانی که مقروض هستند قرضشان ادا بشود، غیر از اسلام. غیر از دین مقدس اسلام ظاهرا تا جایی که من می‌دانم، به نظرم این معاصر ما، این سنی‌ که کمی متعصب هست در کتاب زکاتش هم نوشته. به نظرم آنجا هم دارد که در هیچ قانون مدنی فعلا این طور است. هیچ قانونی نیامده که در ردیف بودجه یکی از موارد بودجه پول دادن به کسانی که بدهکارند، مقروضند، قرض اینها را ادا بکند. و خیلی لطیف هم هست. انصافا چیز عجیبی است.

غیر از شریعت مقدسه فعلا جایی در ذهن من نیست.

علی ای حال کیف ما کان یک احتمال دیگر در روایات تصدق یا همین اینجا که خب روایت صریح آنجوری که اطلاق باشد نداشتیم. عبارت شیخ تصدق یعنی همان هشت موردی که در قرآن کریم بیان شده است. احتمالش خوب است. اما ظواهر صدقه یک معنای سومی را دارد. و آن دادن به فقرا است. ظاهرش این طور است. و لذا در باب زکات فطره یا فتوا یا احتیاط وجوبی به این هست که به خصوص همین دو مورد داده بشود. حتی زکات فطره. زکات فطره به عاملین علیها، به غارمین، سهم سبیل الله، ابن السبیل داده نشود. به همین دو سهم داده بشود که فقرا و مساکین است.

و انصافش الان یک به اصطلاح ارتکاز عرفی شده به حیثی که تا بگویند صدقه به ذهن انسان می‌آید به فقیر. اگر بخواهد بگوید مثلا صدقه را بدهید به کسانی که مأمور مالیاتی هستند ولو میلیاردر هم هستند، پول هم زیاد دارد، مأمور مالیاتی است، پول زیاد دارد اما کارش مأمور مالیاتی است، حق دارد از زکات بگیرد، انصافا یک مقدار تعجب آور است. یعنی به ارتکاز ما خیلی مساعد نمی‌آید.

این مطلبی که ایشان فرمودند بله، می‌شود گفت که کلام صاحب جواهر اگر من چون مراجعه نکردم، اگر نسبتش درست باشد، انصافا مشکل است.

و نکته فنی، البته آقای خویی نوشتند للفقرا و الاغنیاء، حالا من نمی‌دانم جواهر چه نوشته؟ نکته فنی بحث فقرا و اغنیاء نیست. نکته فنی همین است که عرض کردم. بین این عبارتی که تصدق و بین آیه مبارکه انما الصدقات، جمع بکند به نحو حکومت. می‌گوید صدقه بده صدقه هم هشت مورد است در آیه مبارکه آمده است.

ظاهرا جای جمع نباشد. یک انعقاد ظهور عرفی شده صدقه یعنی دادن به فقرا.

بعد مرحوم آقای خویی نوشتند و بهذا المناط جوز صاحب جواهر اعطاء مال الامام علیه السلام للفقراء والاغنیا، می‌شود سهم امام(ع) را به فقرا و اغنیا، البته من شاید دو سه بار عبارت جواهر را حالا تازگی نه امروز که بحث بود، سابقا بیش از یک بار عبارت ایشان را در مصرف سهم امام(ع) در جواهر دیدم. هم خیلی مغلق است حسب قاعده ایشان این معنا را حالا فعلا یادم نمی‌آید؛ چون خیلی تردید و اینها دارد. آنچه که فقط در ذهنم هست، غیر از اینکه اشاره به اقوال و اینها می‌کند، روایتی هم ذکر نمی‌کند. در تمام بحثش. مرحوم آقای خویی هم در بحث کتاب خمسی که از ایشان چاپ شده، در همین بحث، در شرح عروه، حدود یک صفحه وخرده‌ای نوشتند، این که چاپ شده، آنجا هم ایشان روایتی را نمی‌آورند، حسب القاعده، مثل همین جا. اینجا هم، بله، بدعوی ان الامام و ان کان معلوما الا انه یتعذر ایصال ماله الیه للعوارض الخارجیه فقد عرفت ان حکمه حکم مجهول المالک؛ پس سهم امام(ع) را به فقرا و اغنیا می‌شود داد.

و فیه اولا ان المتبادر من مفهوم الصدقه و الاطلاق الامر بها انه لا یجوز اعطائها للاغنیا کما ذهب الیه المصنف، و ثانیا ان قوله تعالی انما الصدقات قد بین مصرف الصدقات و لم یجعل لغنی من ذلک؛ این خیلی تعجب است از آقای خویی اینجور فرمودند. شاید در آن زمان مقرر اشتباه کرده است. بحث جعل غنی نیست. بحث اینکه عاملین علیها اطلاق دارد شامل غنی هم می‌شود.

فیکون خارجا عن حدود اخبار التصدق، خیلی علمی نوشته نشده این یکی دو سطر. بله، بعد جواب دادند از آن مسئله سهم امام(ع). ثم ان وجوب التصدق بمجهول المالک انما هو مع عدم التمکن من تحصیل رضی المالک بصرف ماله فی مورد خاص و الا فلا تصل نوبته الی التصدق به و علیه فلا وجه لقیاس مال الامام بجهول المالک لانا نقطع برضا الامام علیه السلام باعطاء ماله لاهل العلم و الجهات التی توجب ترویج الدین؛ خب این همان کاری بوده که صاحب جواهر کرده است.

من چند بار عرض کردم شواهد ما این جور نشان می‌دهد این نحوه صرف امامی که الان ما داریم به این شکل موجود برای حفظ حوزه‌ها، ظاهرا از زمان صاحب جواهر است. حالا اگر قبلش هم بوده به این وضوح و به این روشنی نبوده است. البته اوضح حالا و روشن‌تر از زمان شیخ انصاری است. از زمان مرحوم شیخ دیگر کاملا این مطلب واضح بوده است. و در همین کتاب المعاصر الاثار مال اعتماد السلطنه در آن بخشی که مربوط به علماست، بخش ده آن، دومی ظاهرا، اولی یا دومی اسم شیخ انصاری است. خیلی تجلیل می‌کند ایشان از شیخ انصاری و می‌گوید که در سال دویست هزار تومان برای ایشان وجوهات می‌آید. از وجوهات مختلف، خب این مبلغ سنگینی است در آن زمان خیلی مبلغ سنگین است، دویست هزار تومان دویست میلیارد فعلی است تقریبا و مبلغ سنگینی است. و نوشته که شیخ با کمال فقر زندگی می‌کند و تمام را به مصرف می‌رساند.

به هر حال از زمان صاحب جواهر شروع شده است. این مبلغ را که صاحب معاصر و الاثار درست باشد، البته ما داریم از این بیشتر هم مرحوم حجة الاسلام شفتی معروف است که ایشان حتی اموال زیادی از هند برای ایشان می‌آمده که حتی می‌ترسیده که شاه بر او مثلا حسد ببرد الی آخر حرفها.

علی ای حال اما مرحوم شفتی با کمال زهد زندگی نمی‌کرده، حالا وارد آن بحث نشویم. اما مرحوم شیخ قدس الله سره با کمال زهد، خب زهد ایشان واقعا ضرب المثل بود.

التی توجب ترویج الدین، و مع ذلک لا یمکن، البته ایشان نقطع به رضا الامام، ایشان اشکالش من نفهمیدم به صاحب جواهر، صاحب جواهر می‌گوید می‌شود به اغنیاء داد. خب ایشان می‌گوید نقطع به رضا الامام، حالا فرض کنید همین قطع به رضی الامام، قطع پیدا می‌کنیم که امام(ع) راضی است که این مال را ما بدهیم به جهاتی که موجب تقویت دین بشود، حالا طرف پول داشته باشد خب.

س: 17:11

ج: ظاهرش بدهکار باشد غارمین باشد، عاملین علیها باشد، مولفة قلوبهم باشد. مولفة قلوبهم ولو پول داشته باشد به او بدهد برای اینکه این را بکشد به دامن اسلام.

علی ای حال این مطلبی است که مرحوم استاد از صاحب جواهر نقل کردند و مناقشه کردند. من نشد خودم مراجعه به جواهر کنم. مناقشاتش البته اجمالا مبحث ایشان درست است. حق هم با شیخ انصاری و ایشان است. لکن از نظر علمی و فنی ممکن است جمع کردن، چیز بدیهی البطلان نیست غرض. ممکن است جمع بکند بین عنوان تصدق و انما الصدقات للفقرا، جمع کردنش مشکل ندارد. این که ایشان می‌گوید عنوان انما الصدقات توش غنی ندارد. توی اول و دوم غنی ندارد، بقیه شامل غنی می‌شود خب. درست است فقرا و مساکین غنی ندارد. اما بقیه‌اش شامل اغنیا می‌شود و شاید هم مراد جواهر چون من عبارت ایشان را ندیدم نمی‌توانم الان حکم بکنم. علی ای حال این نحوه اشکالی که ایشان فرمودند وارد نیست.

و اما مسئله سهم امام(ع) و اینکه این به عنوان مجهول المالک باشد، البته خب، من معتقدم اصلا طرح این نحوه بحث که امام(ع) واجب الطاعه و خلیفة الله فی الارض و آن مقامات بگوییم مجهول المالک است. اصلا خود عنوان، عنوان لطیفی نیست. ما هم خجالت می‌کشیم بحث را به این عنوان مطرح بکنیم.

اصل این بحث ظاهرا باید این طوری باشد ظاهرا و العلم عندالله.این تصور که این سهم امام(ع) یا خمس به طور کلی، چون مطلعید که اصولا راجع به خمس به طور کلی تقریبا حالا با قطع نظر از  خصوصیات، اولا حالا قبل از اینکه وارد شویم، این اختلاف در کیفیت مصرف خمس، از همان فقه قدیم مااست؛ یعنی اقوال متعدد در نهایه شیخ طوسی هم آمده است. این چیز جدیدی نیست. چون مخصوصا عده‌ای در دریا می‌ریختند، عده‌ای نمی‌دانم در خاک دفن می‌کردند. عده‌ای مطلقا به فقرا می‌دادند. و از روایات خود ائمه ما عرض کردیم در این جهت عده‌ای از روایات هست که توی عده‌ای از اینها شش سهم شده به طبق همان که در قرآن است. لکن اسانید صحیحی ندارد.

و در یک روایت که مرسله است، لکن مرسلش ابن فضال پدر است که خب خیلی یعنی از کتب ابن فضال پدر است که بسیار مرد فوق العاده‌ای است. ظاهرش این است که از امام صادق(ع) هم هست. ظاهرش این است که خمس را کلا بدهند به سادات. فلا یخرج عنهم الا غیرهم؛ در آقایان اخباری‌ها هم قائل داریم. بعضی از اصولیین هم شاید قائل داشته باشیم.

یک وجه هست که اصلا خمس کلا حتی در زمان امام(ع) فضلا از زمان غیبت، کلا داده بشود به سادات و این تقسیم بین سهم سادات و سهم امام(ع) کلا درست نیست.

خب یک رأی هم مقابلش در این طرف درست شده است که کلا سهم امام(ع) و سهم سادات نداریم. یک طرف این طرف هم دارد. عرض کردیم یک روزی هم شاید در سابق خواندیم نمی‌دانم در کدام یکی از این بحثها بود. در این جلد دو بیع مرحوم آقای خمینی هم آمده، ایشان در آخرش که ولایت فقیه دارند، یک بحثی را راجع به خمس قرار دادند و در آنجا یک روایتی دارد که و اما وجه الاماره، امارت یعنی مال رهبری و ریاست مثلا، فقوله تعالی فاعلموا انما غنمتم، ایشان می‌گوید از این روایت در می‌آید که وجه الاماره و این برای امامت کلا خمس وجه امیر است، وجه حاکم است. حالا می‌خواهد سید باشد سید نباشد، و ما مسئله سهم سادات نداریم.

بله، حاکم به سادات بدهد، مصرف هست سهم سادات، از سادات مصرف هستند معذرت می‌خواهم. اما اینکه اینها مستحق نصف باشند، همان ترتیبی که در بعضی روایات آمده یا کلا این را قبول نکردند. البته این روایت را ما عرض کردیم این روایت اصلا معلوم نیست روایت باشد. در کتاب محکم و متشابه آمده است. آن اصلا معلوم نیست روایت هم باشد. در جای دیگر هم آمده که بعدها به اسم سعد بن عبدالله چاپ شده است. روایت بودنش مشخص نیست و کسی که عبارت قبل و بعدش را ببیند مراد از آن وجه الاماره، امام معصوم است نه فقیه. شامل حاکم نمی‌شود.

به هر حال آن اصلا روایت بودنش مشخص نیست که قابل اعتماد باشد و منحصر در همان هم هست. بله یک روایت دیگر داریم در همین کتاب در باب انفال. القائم بامور المسلمین. خیال کردند که این در باب خمس است. ما در باب خمس القائم بامور المسلمین نداریم. در باب انفال است و در کتاب سعد همان عبارت آمده، القیم بامور المسلمین. و این با شواهدی که قبلش هست، حدود چند سطر قبلش و بعدش مراد برای اثبات امامت امام معصوم(ع) است. ربطی اصلا به فقیه ندارد. مضافا در باب خمس هم نیست. مضافا اینکه اصلا سند ندارد. آن کتاب عادی است اصلا وضعش روشن نیست.

به هر حال وارد بحث اینجا نشویم. این اقوال مختلف و کیفیت‌های مختلفی بوده است. مثلا همین القیم یا القائم بامور المسلمین، یا وجه الاماره، این نه در کتاب آقای خویی مثلا آمده و نه در کتاب جواهر آمده است. این بعد پیدا شده این فکر.

علی ای حال ما در مسئله بعضی از روایات داریم. در کیفیت تقسیم خمس، و در زمان غیبت با غیبت امام(ع) هم اقوال از همان اول مختلف بوده است. این مقدمه اول کار. یک قول بوده که اصلا اصولا اینها ملک شخصی امام(ع) است. اینکه مرحوم صاحب جواهر قائل به تصدق است، مبتنی است بر اینکه ملک شخصی امام(ع) است. یعنی این وجوهات، حالا ایشان نوشته سهم امام(ع)، آن که قائل است که کل خمس. این ملک شخصی امام(ع) است. امام(ع) هم که لایمکن الوصول الیه، تعذر الوصول الیه، پس حکم مجهول المالک پیدا می‌کند. در مجهول المالک هم که وظیفه تصدق است. لذا آحاد مومنین خودشان وجه وقتی پول را می‌دهند در سهم امام(ع) به هر کسی می‌دهند به عنوان صدقه از طرف بقیة الله(ع) بدهند.

عده‌ای هم گفتند این کار مثلا مثل صاحب جواهر گفتند لازم است، عده‌ای هم گفتند احتیاط وجوبی، بعضی هم گفتند احتیاط استحبابی، بعضی هم خود استحباب الی آخره… حالا صحبت‌هایی که شده است.

پس کسانی که به قول ایشان مجهول المالک حسابش کردند، این مبنی بر این است که امام(ع) مالک شخصی باشد، و تعذر وصول به منزله به اصطلاح مجهول المالک شدن باشد.

ما در غیر امام(ع) قبول نکردیم فکیف به امام صلوات الله و سلامه علیه. اصولا تصور این مطلب که امام معصوم(ع) باشد، حالا روی مصالح خاصی که احاطه به آن نداریم، غایب بشوند، خب خود امام(ع) از همه اولی هستند که این وظیفه را در باب خمس بیان بکنند. حالا چه در زمان امام صادق(ع) مثلا که در آن روایت آمده، چه در زمان خود بقیة الله صلوات الله و سلامه علیه، این که معامله ما مجهول المالک بکنیم من اصلا از تعبیرش خوشم نمی‌آید چه حالا به تصویرش.

ما عرض کردیم که این راههای که رفته شده انصافا خوب نیست مضافا به اینکه خب این را هم اینجا بگوییم حالا که اینجا گفتیم یک روایت خیلی معروف شده که امام هادی(ع) فرمودند به اینکه مثلا خمس از منصب امامت است. این روایت را هم عده‌ای نقل می‌کنند. این هم حدیثی است صحیح است مال ابی علی ابن راشد، ابی علی بغدادی، حسن بن راشد، همین اخیرا هم به مناسبت‌های متعدد از ایشان نام بردیم از مرحوم حسن بن راشد قدس الله نفسه.

ایشان وکیل مطلق حضرت هادی(ع) بودند، در بغداد بودند. شیعه‌ها به ایشان مراجعه می‌کردند. وجوهات را برای ایشان می‌آوردند که ایشان به ناحیه مقدسه سامرا که تقیه فوق العاده شدید بود می‌رساندند. در یکی از سوالهایش دارد که نعطی بالمال، یک مالی را برای ما می‌آورند، فیقولون هذا کان لابی جعفر عندنا، این مال ابی جعفر(ع) است، مراد حضرت جواد(ع). این مال، مال ابی جعفر(ع) است عندنا، من چه کار بکنم با این مال؟ حضرت می‌فرماید ان کان به سبب شخص ایشان، میراث بین ورثه می‌شود. و ان کان بسبب الامامه فهو لی. این به این حدیث؛ چون خیلی مشهور شده حالا دو تا کلمه هم روی این حدیث بگوییم. تفصیل سندش و دلالتش و متنش و اینهایش جای دیگر. به این تمسک کردند که سهم امام(ع) به عنوان منصب امامت است اصلا. این بحث صدقه مبنایش به این است که آن سهم امام(ع) ملک شخصی باشد و این به عنوان منصب امامت است. ان کان بسبب الامامه فهو لی؛ که اگر منصب امامت مال من است که وجوهات…

من تعجب می‌کنم البته خب عده‌ای هم متنبه شدند اما غالبا این حدیث را آوردند. توی این حدیث اسمی از سهم امام(ع) و امام(ع) یک قاعده کلی می‌فرمایند. تطبیق نمی‌کنند که وجوهات خمس سهم امام(ع) آیا منصب امامت است یا شخصی؟ خیلی تعجب است اصلا چه جور بعضی. امام(ع) اولا در این روایت دارد که نعطی بالمال فیقال هذا کان لابی جعفر؛ یعنی این مال، مال امام جواد(ع) است. بعد هم کان دارد. کان دارد، یعنی به این معنا که این مال برای امام جواد(ع) قرار داده شده است. اگر منصب امامت و سهم امام(ع) باشد خود به خود به امام هادی(ع) منتقل می‌شود. کان لابی جعفر معنا ندارد. لذا هم روایت را خوب

س: در آن زمان خب هر چیزی 27:08

ج: عرض کنم که حالا عنایت بفرمایید.

هذا کان لابی جعفر. ببینید دقت بکنید، اینها ملتفت نشدند این کان یعنی زمان ماضی را فرض کرده، و لابی جعفر ملکیت امام جواد(ع) است. اگر به حسب آیات کتاب باشد، مثلا فاعلموا انما غنمتم، فان لله خمسه، اگر آیه کتاب باشد، دیگر کان ندارد خب. این را آوردند به عنوان امام، امام آن زمان حضرت جواد(ع) بودند. به دست امام حضرت جواد(ع) نتوانسته ایشان برساند. الان به دست امام هادی(ع) می‌رساند. چه فرقی می‌کند حالا این دیگر اصلا سوال ندارد.

لذا آن که بعدش هم این دو جور معنا ندارد. آن که خمس است دو جور معنا ندارد. ظاهر سوال این نیست. ظاهر سوال این است که یک مالی را اشخاص شیعه تملیک حضرت جواد(ع) کردند. این تملیک کان لفلان، لابی جعفر سلام الله علیه، این له به عنوان تملیک از طرف شیعه بوده، و این تملیک نباید تملیک شرعی باشد، فاعلموا انما غنمتم باشد، چون آن که ماهیتش یکی است. کان بر نمی‌دارد که اصلا

س: شاید وجوهاتی بوده دستشان مانده از قبل

ج: خب مانده باشد. سهم امام(ع) است. مثل اینکه فرض کنید یک مرجعی وجوهات را بردند فوت کرده، می‌دهند به مرجع بعدی. چیزی ندارد که.

س: 28:39

ج: چرا، ابو علی چون ابو علی ابن رشاد نعطی بالمال، کان له، بینید کان له، یعنی یک تملیکی که حالا سائل هر چه بوده، حسن بن راشد که از ما فقیه‌تر بوده، مسلما، خیلی فوق العاده است حسن بن راشد، کم شخصیتش شناخته شده، آخرش هم قدر له بالشهاده، خلیفه بغداد با دو نفر دیگر در دجله غرقشان کردند این سه نفر را که از بزرگان شیعه هستند، رحمة الله علیه.

علی ای حال این که می‌گوید کان له این معلوم است خبر ماضی است. و طبیعتاً باید جایی فرض بشود که این تملیک شخصی است، نه شرعی. لذا حضرت هادی(ع) می‌فرماید مثلا یک کسی گفته آقا من گرفتار شدم، گفتم اگر حالم خوب شد، یا بچه‌ام از سفر آمد، این فرض کنید مثلا یک کیلو طلا لابی جعفر علیه السلام. می‌گوید حالا این را آوردند برای من، ابو جعفر(ع) فوت کردند، بعد از ارتحال ابو جعفر(ع)، بعد از شهادت حضرت جواد(ع) این پول را آوردند برای من که حسن بن راشد باشد. من چه کار بکنم؟

خب امام هادی(ع) می‌فرمایند از این شخص سوال کن. وقتی گفتی برای حضرت جواد(ع) یعنی شخص ایشان، حضرت جواد(ع) پسر حضرت رضا(ع) و خصوصیات ایشان. اگر به این عنوان قرار دادی میراث است. به بچه‌ها به همه باید تقسیم بشود. چون برای حضرت  جواد(ع) بوده و ملک حضرت است. وقتی ملک حضرت شد بعد از فوت حضرت میراث است. اما اگر گفت برای حضرت جواد(ع) به عنوان امام، امام شیعه، من این را برای امام شیعه قرار دادم که زمان ما حضرت جواد(ع) است. اگر به عنوان امام قرار داده برای من، فقط خصوص من.

روشن شد اصلا؟ روایت معنایش کاملا واضح است هیچ ربطی هم به سهم سادات و خمس و این حرفهایی که اینها می‌گویند کلا ندارد. روایت موردش تملیک شخصی به نام حضرت جواد(ع) است. و لذا هم گفت کان لابی جعفر(ع) عندنا، کان، یعنی این تملیک حاصل شده، امام(ع) می‌خواهند بفرمایند این تملیک چون شخصی است، چون ما تملیک شرعی که دو قسم نداریم که. این تملیک شخصی است. امام(ع) می‌خواهند بفرمایند این تملیک شخصی اگر

س: خود تنویه ناظر به سهم امام(ع) و سادات می‌شود دیگر

ج: نه چه ربطی دارد؟

س: تنویه کرده مقام امامت یا شخص امام

ج: این پس باید برگردد به جعل شرعی. در روایت که نداریم که شخص امام یا مقام امامت.

این که کان لابی جعفر(ع) اگر دقت بشود، امام می‌خواهند سوال بکنند این تملیک برای ابوجعفر(ع) اگر برای شخص ایشان است، این میراث است، به همه ورثه می‌رسد. اگر گفته لابی جعفر(ع)، گفته این مال، مال ابی جعفر(ع) به عنوان امام زماننا، این برای حضرت جواد(ع) چون امام زمان، می‌خواهند به امام زمان بدهند، امام زمان ما حضرت جواد(ع) است به ایشان برسانیم. من برای امام زمان قرار دادم. اگر به عنوان امام است به سبب الامام است فهو لی. اگر عنوان امام، پس این باید یک چیزی باشد که قابلیت دارد دو جور. و آن تملیک شخصی است.

می‌گوید بروید آن آقا که نذر کرده، مثلا نذر کرده این را نذر کرده، از آن آقا بپرسید نذر کرده برای چه؟ برای حوزه علمیه؟ می‌گوید آقا یک روحانی در منطقه‌‌شان بوده، نذر کرده برای او، سوال می‌کنند به شخص این آقا که اسمش مثلاآقای شیخ حسن پسر فلان، به شخص این آقا؟ اگر شخص این آقا باشد ورثه‌اش باید بدهید، تقسیم بشود بین ورثه. اگر نه گفته بود به عنوان حوزه علمیه و الان حوزه علمیه شهر ما دست این آقاست. دقت می‌کنید؟ اگر به عنوان حوزه علمیه است، به حوزه علمیه بعدی داده بشود. سوالش این است اصلا. این ربطی به اینکه سهم امام(ع) آیا شخصی است یا منصب الامامه است، سبب الامامه است هیچ دلالتی ندارد.

به هر حال من وارد این بحث نشوم.

ما عرض کردیم به جای این بحثهایی که الان اینجوری مطرح است مجهول المالک و این حرفها. این بحث از زمان خود پیغمبر(ص) چون مسلم پیغمبر(ص) خمس می‌گرفتند، من عرض کردم سابقا ما در عرب جاهلی قبل از اسلام یک مال عمومی بود که اصطلاحا امروز به آن بودجه می‌گویند. درآمدعمومی بود و صرف اموری که عشیره، قبیله یا جامعه داشت در آن زمان به هر شکلی که بود، آن اسمش را عشر می‌گفتند. که می‌رفتند از باغ‌ها می‌گرفتند، از تجار می‌گرفتند، یعنی از کسانی که اموال داشتند، یک دهم، چون سابقا عرض کردیم مالیات و حتی صدقات، متعارف در زندگی بشر بوده که یا از پنج انگشت یک انگشت، حتی به عنوان صدقه مثلا بروند برای معبد بدهند، برای ساحر بدهند، برای فرض کنید روحانی بدهند، یا از ده انگشت یک انگشت، یا خمس بود یا عشر بود دیگر. از پنج انگشت یکی

س: 33:26

ج: نه دو تا هستند اصلا. صدقات یک چیز است

س: نه از اول مالیات جدا بوده با خمس

ج: بله جدا بوده

پس آن را که به عنوان مالیات می‌گرفتند، عبارت از عشر بوده، این متعارف بود در میان عرب جاهلی، می‌فرستادند عشر را می‌گرفتند این را می‌گذاشتند بودجه عمومی. گرفتاری‌های جامعه، سختی‌هایی که پیش می‌آمد، کارهایی که باید بکنند. یک چیزی را هم در خصوص غنائم می‌گرفتند. جنگ، چون بیشتر مخصوصا اطراف مکه چون خشک بود، وادی غیر ذی زرع است، بیشتر زندگی آنها همین جنگ و آدم کشی بود. یک چیزی را به عنوان غنائم می‌گرفتند. در غنائم چون این حالت امروزی ما نبود، که مثلا ارتش و شهریه و اینها حرفها، درآمد آن افراد که می‌رفتند از همان جنگ تأمین می‌شد. غنائم را بین همان جنگنده‌ها یا رزمنده‌ها تقسیم می‌کردند. آن وقت یک نظامی پیدا شده بود، تدریجی که تقسیم بین رزمنده‌ها یک وقت دیگر هم شرح دادیم، به این ترتیب بود: یک قسمتی از این غنائم را برای حاکم قرار می‌دادند و خاندان حاکم. و هدفشان هم این بود که حاکم و خاندان حاکم به آن بودجه عمومی دست نزنند. خوب دقت کنید. همین که روایت ما هم دارد که امام(ع) مثلا یا پیغمبر(ص) فرمود ما از صدقات نمی‌گیریم. ان الله عوض عن الخمس، این عین همین هم در جاهلی بود. این عین همین مطلب در جاهلی وجود داشت. آن آمدند به اصطلاح شبیه آن که ما امروز می‌گوییم بودجه ویژه رئیس جمهور، غیر از شهریه‌ای که برای رئیس جمهور قرار می‌دهند، برای کارهایی که دارد، نمی‌دانم پاسدارهایی که دور و برش هستند، هدایای که می‌خواهد بدهد، تعمیر ساختمان، و الی آخره… اصطلاحا می‌گویند بودجه ویژه رئیس جمهور ردیف بودجه خاص برای شخص رئیس جمهور نیست، برای منصب است. اینها می‌آمدند یک بودجه خاصی را برای حاکم از این غنائم قرار می‌دادند. غیر از آن عشری بود که می‌گرفتند. که در نتیجه حاکم و خاندان حاکم دست به عشر نزنند، به مالیات نزنند.

س: در جزیرة العرب حاکم نداشتند، حاکم داشتند؟

ج: رئیس عشیره، امیرشان، رئیس عشیره که بود. آن را نگیرند یا شهرهایی که بود فرق نمی‌کند. می‌گرفتند.

و حالا نحوه گرفتن و کیفیت ثبت نام و آنهایش حالا کیفیت اجرایش باشد در بحث زکات متعرض شدیم.

این را که می‌گرفتند خوب دقت بکنید، آن وقت این را آمدند عرض کردم آنها به حاکم ربع می‌دادند از غنائم. که اصطلاح آن زمان مرباع می‌گفتند. که بیست و پنج درصد بود. آن شعر را هم خواندیم، چند بار خواندم. یک شعری است که خطاب به امیر می‌‌کند، این که ایشان می‌گوید نمی‌دانم، خب شعرش هم هست، لک، لک یعنی به امیر خطاب می‌کند، که تو شیخ عشیره لک المرباع منها، ضمیر منها به غنائم بر می‌گردد، تو پنج تا سهم مال حاکم بود از غنائم، در همین بیت هر پنج تا را آورده است. اول مرباع بود که بیست و پنج درصد بود. و الصفایا، صفایا چیزهای گرانبهایی بود که قابل تقسیم نبود. یک اسب فوق العاده‌ای بود نمی‌توانستند این را تقسیم بکنند. مثلا سه هزار جنگنده شرکت کردند، این اسب را نمی‌شد مثلا ، فرض کنید سهم هر کدام مثلا می‌شد پنج هزار درهم، این اسب قیمتش بیست هزار درهم بود، اصلا در تقسیم نمی‌آمد. این هم ما داریم، صفایا را ما داریم در انفال است. لله و للرسول. ما هم داریم آنها هم داشتند.

لک المرباع منها و الصفایا و حکمک، سوم حکمک، حکمک یعنی اگر حاکم می‌گفت این مال من، دیگر توی غنیمت تقسیم نمی‌شد. و النشیطة، نشیطة در اینجا شبیه لقیطه است، همین لقطه‌ای که تا حالا می‌خواندیم. گمشده است، مراد از نشیطه گمشده است. چون گاهگاهی که می‌رفتند جنگ می‌کردند غنائم را می‌آوردند، بعد می‌دیدند مثلا یک شتر یا اسب در بیابان مانده از غنائم گم شده بود، نیاوردند، بعد از تقسیم بین سه هزار نفر این شتر پیدا می‌شد. خب این را چه کارش بکنند، باز بین سه هزار نفر تقسیم بکنند. این را هم می‌دادند به حاکم. هر چه که کم و زیاد می‌آمد به جناب حاکم. مثل آن تقسیم گربه به قول فارسی‌ها… این را هم می‌دادند به حاکم.

و حکمک و النشیطة و و الفضول، گاهی اوقات هم که سه هزار تقسیم می‌کردند، مثلا یک تخته پتو زیاد می‌آمد، پنج تا پتو که قابل تقسیم به پنج هزار نبود، به سه هزار نبود، این را اصطلاحا فضول می‌گفتند. چیز زیادی که قابل تقسیم به عدد رزمنده‌ها نبود. این را هم می‌دادند به حاکم.

پس مجموعا پنج عنوان بود که اینها داده می‌شد به حاکم از غنائم. بقیه‌‌اش هم تقسیم می‌شد.

لک المرباع منها و الصفایا، و حکمک و النشیطة و الفضول. روشن تا اینجا؟ مطالب روشن.

در تاریخ مغازی واقدی، این مغازی واقدی تمام سرایا و غزوات پیغمبر(ص) را نوشته، یک امتیاز دارد، در تمام اینها تقریبا حالا من سریات شبهه دارم نباشد، شبهه دارم، مقدار غنائم را هم نوشته است. مثلا غزوه فلان که رفتند این قدر غنیمت بود. مثلا غزوه بدر صد هزار درهم غنیمت بود. خیلی مبلغ بود. انصافا مبلغ سنگینی بود. دقت می‌کنید؟

در غزوات پیغمبر(ص)، کتاب المغازی مال واقدی، البته واقدی خودش پیش اهل سنت ضعیف است. به هر حال کتاب مشهوری است. حالا مصدری شده و الا به لحاظ فنی مشکل دارد. در آنجا در غزوات به اصطلاح غنائم را نوشته است که این غزوه این قدر، این یکی این قدر. نوشته شده است. دقت می‌فرمایید؟

در آنجا نقل می‌‌کند سال دوم هجرت خوب دقت کنید، در ماه شعبان پیغمبر(ص) کسی را می‌فرستند به عنوان سریه، سریه چیزهایی که می‌فرستند که یک به اصطلاح جولانی می‌داد و یک چند تا را می‌کشت و یک مالی را می‌گرفت و روی مناطق معین، اصطلاحا که خود رسول الله(ص) نبوده. شخص می‌گوید که من را فرستادند آن وقت می‌گوید من در آنجا سیصد و چهل و پنجاه تا گوسفند گیرم آمد، یک چیزی نوشته حالا من یادم رفته، به نظرم سیصد و خرده‌ای گوسفند دارد و اینها، می‌گوید آوردم و ما مرباع را به حاکم می‌دادیم. خودش نوشته آنجا. من خودم خمس را برای رسول الله(ص) بردم. خمس آن غنائمی که با خودم آوردم، یک پنجمش بیست درصد را بردم برای رسول الله(ص). در مغازی واقدی این جور نقل می‌کند. این در کی؟ در ماه شعبان. سوره انفال در ماه رمضان در بعد از قضیه بدر است. اذا التقی الجمعان مال بدر است. یسئلونک عن الانفال، و اهل سنت هم معتقدند متأسفانه در بعضی از کتب ما هم آمده با جلالت شأن ایشان تعجب است که گفتند انفال مراد غنائم است اصلا. یسئلونک عن الانفال یعنی غنائم. و لذا خداوند متعادل ابتدائا غنائم را لله و للرسول، اصلا تخمیس نه، کل غنائم لله و للرسول، این آیه اول.

آیه چهل یا چهل و یک سوره انفال، (و اعلموا انما غنمتم) آن تخمیس است. تخمیس در همین سوره است. یا آیه چهل است یا چهل و یک حالا من عدد آیه مبارکه در ذهنم نیست.

س: چهل و یک

ج: چهل و یک

در آیه چهل و یک آخر ذیل آیه را نگاه کنید نه اول آیه. شماره از آخر آیه نگاه کنید.

س: آخرش چهل و یک

ج: آخرش چهل و یک است بله. اولش چهل آخرش چهل و یک. عرض کنم که در آن سوره مبارکه این آمد. لکن این درست نیست. در روایات ما انفال از غنائم اصلا کلا جدا شده، اشتباه است این مطلب. حالا به هر حال چون نمی‌خواهم وارد بحث فنی انفال و غنائم بشوم، نمی‌خواهم فعلا وارد این قسمت بشوم.

در اینجا دارد که این شخص دارد که من این کار را کردم بعد آیه نازل شد، بر وفق همین کار. و خمس را در غنائم قرار داد. دقت کردید؟ البته در عبارات مغازی و حتی بعضی دیگرشان هم دیدم، ظاهرش این است که پیغمبر(ص) بدر را تخمیس نکردند. اما در ذهن من بود، بعد هم من مراجعه کردم، دو مرتبه سه مرتبه چند بار حالا اگر آقایان نگاه کردند، در کتب اهل سنت دیدم که خمس را هم تخمیس کردند بدر را. لذا پیغمبر اکرم(ص) بیست هزار درهم را خودشان برداشتند. کلش صد هزار درهم بود غنائم بدر. آنها دارند جنگهای بعدی و سرایای بعدی تخمیس کردند. مال خود بدر تخمیس نشد، خود غزوه بدر تخمیس نشد، لکن آن که در ذهن من است، خود غزوه بدر هم تخمیس شد، به هر حال یا بدر یا بعد از بدر، این تخمیس آمد که عرض کردیم، این اگر ما این ترکیب اجتماعی را در نظر بگیریم کاملا مصرف خمس واضح است دیگر. نمی‌شود گفت مجهول المالک فردا توضیحش را می‌دهیم انشاء الله.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD283KBدانلود
PDF159KBدانلود
MP313MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج فقهمکاسب بیعمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه69) شنبه 1395/11/16
بعدی خارج فقه (جلسه71) دوشنبه 1395/11/18

اصول فقه

فقه

حدیث