معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه64) چهارشنبه 1395/11/06

1395-1396، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بحث راجع به مجهول المالک بود.

و عرض کردیم که متعرض کلمات بعد از استاد مرحوم آقای یزدی و عده‌ای از آقایان به خاطر اینکه این آقایان دو بحث را مطرح کردند. یکی بحث قاعده که طبق قاعده باید چه کار کرد. یکی هم بحث نصوص و جمع بین روایاتی که در ما نحن فیه وارد شده است.

یک قسمت از کلام مرحوم یزدی را در قاعده خواندیم. یک تکه‌ای عبارت آخرش ماند که انشاء الله یک توضیح مختصری می‌دهیم. بعد می‌رویم در بخش دوم کلام ایشان که بحث نصوص خاصه در ما نحن فیه است. عرض کنم حضور با سعادتتان که  در بخش قاعده هم بعد از کلام مرحوم یزدی متعرض این چیزی بود که در وسیط نقل کرده بود. حالا اگر فرض کنیم نقلهایی که ایشان گفته چون تاریخش خیلی قدیم است، الان هم پیش غربیها یا شرقی‌هایی که ایشان از آنها نقل کرده، الان هم وجود داشته باشد. یعنی همین راه را و همین روش را حالا ما در لقطه حساب کنیم که حالا مجهول المالک هم چون دارد، اموالی که در گمرک‌ها می‌ماند. اصطلاح را دارد ایشان.

عرض شد که یک بحثی راجع به این بود. چون ایشان شرح قانون مصری داده بود. راجع به لقطه نوشته بود که قانون و آیین نامه‌ها و لایه‌ها، بعد آن را حکمش را بیان می‌کند.

این بحث را ما به این مناسبت چون مصر یک کشور اسلامی بوده و این هم در زمان پادشاهی است اصلا، قبل از زمان جمهوری مصر است، این مطلب را خود ما مطرح کردیم، در عبارات آنها ندیدیم. و حاصلش این است که آیا می‌توان گفت آنچه که از پیغمبر(ص) در باب لقطه حالا قدر متیقن وارد شده، آیا این جزو حکم ولایی حضرت بوده، حکم حکومتی بوده، یا جزو احکام اولیه بوده؟ یعنی احکامی است که دائمی است و باید باشد.

ما توضیحا عرض کردیم ما در مجموعه روایاتی که داریم، من جمله این روایتی است که در کتاب عیون اخبار رضا از حضرت رضا(ع) نقل کرده است. از کتاب الرحمه سعد بن عبدالله که یک حدیث واقعا خاصی است در باب تعارض و حل تعارض روایات. که مثلا آن روایت تعارض دارد که مثلا مشهور بگیر نمی‌دانم یا بعدها گفتند اوثق بگیر یا گفتند موافق کتاب، مخالف کتاب، این روایت منحصر به فرد است که به جای اینکه دنبال این جهات خارجی برود خود آن حکمی که در آن تعارض شده بررسی کرده، یعنی به جای اینکه بگوییم این سندش را ببین، این شهرت را ببین و اینها، خود آن حکم را بررسی کرده، که این حکم تارة جزو فرائض است، گاهی جزو سنن است، ما سنه النبی است. ما سنه النبی را هم به دو بخش اساسی تقسیم می‌کند. ما سنه النبی دائما مثل دو رکعت اخیر نماز، ما سنه النبی موقتا مثل همان قصه‌ای که چند بار عرض کردم. مسئله‌ای که پیغمبر(ص) فرمود بعد از جنگ خیبر الاق‌ها را نخورید که اهل سنت این را به عنوان دائمی گرفتند. گفتند خوردن گوشت الاق حرام است، پیغمبر(ص) نهی فرمودند. در روایات اهل بیت(ع) این را نهی موقت گرفتند. فرمودند برای این بود که اگر الاق‌ها را می‌خوردند وسیله‌ای نبود که غنائم را از خیبر تا مدینه بیاورند. بین خیبر و مدینه الان در حدود 250 کیلومتر است. حالا جاده‌هایش عوض شده باشد، این فاصله را تا اینها بیاورند ، به اصطلاح اگر الاق‌ها خورده می‌شد، دیگر وسیله‌ای نبود برای آوردن غنائم. سرش در حقیقت این است. نه سرش حرمت و تحریم باشد.

پس بنابراین پیغمبر اکرم(ص) دارای دو نوع سنت است. البته خوب دقت بفرمایید. در روایاتی که عامه دارند. ما هم داریم…

س: مسائل دیگری هم برای سنت موقت هست این را زیاد شنیدیم از شما، مسائل دیگری هست یعنی؟

ج: زیاد، در اختلاف مسلمان‌ها زیاد است. مثلا فرض کنید تعریض، پیغمبر(ص) چون بعد از رمی جمرات مستقیما دیگر وارد مکه نشدند. آمدند به طرف مدینه، آن وقت نزدیک مکه آن 04:46 پیغمبر(ص) استراحت کردند تا عایشه برود طوافش را انجام بدهد، انجام نداده بود. الان اهل سنت حتی در ما عده‌ای گفتند این کار واجب است که انسان مثلا آنجا که برسد استراحت بکند. در روایت ما آمده که نه این کاری بود پیغمبر(ص) ایستادند به خاطر اینکه عایشه کارش را انجام بدهد و الی آخره…

از اینکه بعضی از سنن در روایات اهل بیت(ع) نیامده، شاید اشاره به این باشد که اینها موقت فهمیدند. اگر بخواهیم این باب را باز کنیم خیلی طولانی می‌شود.

خود و اینها را تعبیر کردند خود اعمال حج را باز به عکسش. مثلا پیغمبر اکرم(ص) در خود منی سر مبارک را تراشیدند، حلق کردند. الان اهل سنت خیلی‌هایشان معتقدند که این لازم نیست. دیدید دیگر در مکه اگر آقایان رفته باشند ایام حج، در این شارع عبد العزیز الا ما شاء الله سلمانی‌ها مشغول سرتراشی هستند، با اینکه شارع عبد العزیز دقت کردید فاصله‌اش با منی یک کوه است دیگر. این کوهی که وسط است این طرفش منی است و این طرف شارع عبد العزیز است. درست موازی هم هستند. علی ای حال به جای اینکه در منی سر بتراشند می‌آیند در خود داخل مکه سر می‌تراشند.

علی ای حال و زیاد مسئله قربانی باید در منی باشد. البته در قبل از اسلام مکه بود، بعد منی هم اضافه شد. در منی یا مکه باشد یا هر مکانی می‌شود. اهل سنت به هر مکانی هم زدند. ما می‌گوییم که بین مکه و منی باشد. از این قبیل زیاد است. یعنی یکی دو تا نیست که سنن پیغمبر(ص) محل کلام بوده که آیا اینها سنن موقت بودند یا اینها سنن دائمی بودند. سنن دائمی پیغمبر(ص) بودند. و بخواهم وارد بحثش بشوم در معاملات هم مقداری داریم که می‌گویم چون اختلافی است و باید یک مقدماتی را شرح بدهم تا مطلب واضح بشود، طول می‌کشد.

علی ای حال کیف ما کان این بحث سنن.

صحبتی که هست این که پیغمبر(ص) راجع به لقطه فرمودند تعریف بکن، یا صدقه بده، یا مثلا مال خودت بکن، صاحبش آمد این طور است احکامش. آیا اینها را پیغمبر(ص) به عنوان حکم ولایی فرمودند، چون ولی جامعه بودند یا پیغمبر(ص) این را به حکم واقعی یا به اصطلاح من سنن دائمی، مثل دو رکعت نماز که به نحو دائمی فرمودند. دقت می‌فرمایید؟ من عرض کردم اگر آن مطلبی که از عمر نقل شده درست باشد، البته آن محدود به شتر است. حالامن نمی‌فهمم که بخواهیم تعمیم بدهیم. شاید عمر از آن سنت فهمیده است. و عرض شد که این که مثلا عمر می‌گوید متعتان کانتا علی عهد رسول الله(ص)؛ ظاهرش این است که از آن سنن موقت فهمیده است. سنن دائم نفهمیده است. ظاهرش این طور است. ولی او ظاهرا خیلی مبالاتی نداشت ولو به دائمی هم معارضه بکند.

علی ای حال کیف ما کان برخوردهایی که بعد می‌شود اینها نشان‌دهنده این است که آیا از آن سنت، سنت دائمی فهمیدند. یک روایت الان عرض کردم در کتاب عیون اخبار الرضا آمده، در هیچ یک از کتب ما نیامده است؛ یعنی حتی صدوق در فقیه هم نیاورده است.

س: یعنی عمر از متعتان امر موقت را فهمیده؟

ج: شاید این طور فهمیده

س: پسرش علنا می‌گفته که پدرم اینها را بدعت

ج: خب پسر اینها را کلی فهمیده است.

س: نشد دیگر

ج: خب دیگر سنی‌ها هم فرق گذاشتند.

س: نه بابا پسر لسان پدر را که خوب می‌فهمد

ج: خب می‌گویم

س: یعنی ما بعد از 1400 سال بگوییم پدر…

ج: الان اهل سنت بالاتفاق متعة الحج عمر را قبول نکردند، متعة النساء را قبول کردن. تفریق قائل هستند.

س: فهم اهل سنت که به درد ما نمی‌خورد.

ج: نه می‌خواهم بگویم اینها هم تفریق قائل شدند. یکی را قبول کردند یکی را نکردند.

س: آنها تعصبات کورکورانه بود.

ج: خب اگر بود که آن یکی را هم قبول نمی‌کردند دیگر

س: پسرش را چه می‌فرمایید

ج: خب اشکال ندارد. پسر هم همین طور فهمیده، او هم دائم فهمیده است.

اصلا فقهای اهل مکه مثل ابن جریج هم حرف عمر را قبول نکردند. اما باز در متعة النساء. نه در متعة الحج قبول کردند نه متعة النساء. حالا وارد آن بحث نشویم، حالا آن مثالها را اگر بخواهیم یکی یکی توضیح بدهیم طول می‌کشد و از بحث اصلی ما دور می‌شود. وارد بحث خودمان بشویم.

پس یک: این که در قوانین مصری آمده بود، چون دیروز خواندیم عبارت قانون مصری را دیگر. از وسیط خواندیم. تنظمه لوایح خاصه، حالا فرض بر این بگذاریم که مثلا نویسندگان قانون مسلمان بودند، ملتزم بودند. اینها آمدند فهمیدند این که سنت پیغمبر(ص) لازم الاجرا نیست، این موقت است. حاکم می‌تواند عوض بکند. لذا اگر عبارت را دقت کرده باشید، در عبارت وسیط نوشته بود الامر الصادر من العالی، مراد از عالی در آنجا پادشاه است، پادشاه مصر. چون آن دوران پادشاهی است. 1998 تاریخ هم زده. این اینجور گفته برای لقطه. این امر الصادر من العالی یعنی این دستور این داده، ممکن است پادشاه بعدی عوض بکند، ممکن است بعد که جمهوری شد عوض کند و الی آخره…

س: واقعا شما فهم عمر را حمل می‌کنید بر عرض کنم از سنت این طور فهمیده یا به خاطر یک سری امور خارجی مثل متعه کردن حضرت علی علیه السلام خواهر ایشان را

ج: یک چیزی را نگویید که بعد توش گیر بکنیم. شعری بگوییم که در قافیه‌اش گیر بکنیم.

همچین چیز نیست آقا در روایت ضعیف هم نیامده است. اینها را که نمی‌توانیم اثبات بکنیم، خب ما می‌گوییم اصلا هدفش از این ننوشتن سنت این بود که دستش را باز بگذارد. بگوید پیغمبر(ص) اینجور گفت من این جور می‌گویم. این اصلا هدفش هم این بود. این که گفت میشناک میشنا اهل کتاب، این صحنه سازی قصه بود. این می‌خواست دستش باز باشد. می‌خواست در مقابل، می‌خواست بگوید غیر از کتاب هر چه هست سنت پیغمبر(ص) من هم می‌توانم عوض بکنم. من به عنوان خلیفه می‌توانم عوض بکنم.

عقیده ما این است نه اینکه ایشان حالا حرفش را اینجور می‌فهمیم. اصلا ما معتقدیم در این جهت اصلا اعتقادی به سنت نداشتند. بحث این نبود که حالا مثلا، چون آن مطلب اثبات می‌خواهد. ما نمی‌توانیم هر حرفی برای خودمان بزنیم. آن شما یک کتاب ضعیفی یک حدیثی که با سندش بخواهیم به زور هم درست بکنیم ندارد آن مطلب.

عرض کنم خدمتتان که پس برسیم به اصل مطلب. سوال اول؛ جواب: آن که ما الان می‌دانیم، علمای اسلام قاطبتاً تا آنجایی که ما خبر داریم، شیعه و سنی، روایت پیغمبر(ص) را حمل بر سنت دائمی کردند، نه به عنوان سنت موقت. یعنی ما هیچ یک از فقهای اسلام دیده باشیم چه سنی چه شیعه، که این در باب لقطه حرف را عوض کرده باشند، بگویند نه مثلا پیغمبر(ص) فرمود یک سال نه، شش ماه، شش ماه نه دو ماه، مثلا بگویند این حکم پیغمبر(ص) بود. بله، عده‌ای از فقها آمدند گفتند این یک سال چون طریق متعارفی بوده در آن زمان برای یأس. امکانات اطلاع رسانی ضعیف بود، مثل اینکه الان مثلا در روایت دارد در 11:34 حضرت امیر(ع) می‌فرمایند یک سال مهلتش بدهید. چون در آن زمان امکانات علمی برای آزمایش این قسمتهای انسان ضعیف بود. می‌گفتند یک سال بماند، بهار باشد، تابستان باشد، زمستان باشد، گرماباشد، سرما باشد، اگر معلوم شد که این عاجز است آن وقت می‌گوییم بله، این قطعا عاجز است. اما الان که با امکانات علمی هست، ممکن است این یأس قبل از یک سال پیدا بشود.

این بحث دیگری است. این بحث، بحث دیگری است که آیا، تازه همان جا هم باز عده‌ای هنوز مصر هستند که باید یک سال باشد. ولو ما راه‌های علمی هم داریم، راه‌های علمی کافی نیست.

و من توضیحاتش را به یک مناسبتی در یک جای دیگر گفتم، دیگر حالا اینجا تکرار نمی‌کنیم.

یک بحثی هست که روایت لقطه که بر یک سال است، چون یک سال که یک چیزی شما در خیابان پیدا بکنید، هر احتمالی که از هر کسی باشد، در خلال یک سال از اینجا رد می‌شود، سوال می‌کند، می‌‌فهمد. این سوال به خاطر یأس است. الان فرض کنید امکانات مجلات هست، امکانات تلویزیون هست، تلویزیون‌های محلی هست، مال قم هست، تلویزیون سراسری هست، خیلی راحت می‌شود اعلام بکند، اصلا یک کانال خاصی بگذارند برای گمشده‌ها. خیلی راحت شده وسائل حصول یأس، این بحث دیگری است. اما اینکه باید تعریف بشود حالا بعضی گفتند حتی با تمام این وسایل هم باز هم یک سال. همان که در روایت آمده است.

اما بگوییم نه اصلا تعریف نمی‌خواهد. بدهیم به دولت مثل همان مثالی که ایشان زد. بدهیم به دولت و این هم تاریخ محدد کرده برایش، در خلال سه روز در شهرها، هشت روز در روستاها، چیزی پیدا کردند، باید بدهند به نزدیک‌ترین مرکز شرطه یا به بخشداری‌ها. این را باید به او تحویل بدهند، بعد نمی‌دانم ده درصد از پول او را به این بدهند، بقیه‌اش را نگه بدارد تا یک سال، بعد نمی‌دانم فلان بکند، بعد بفروشند، بعد وارد خزانه بشود، خب یک چیزهای عجیب و غریبی است اصلا. این کلا با آن که جزو سنن پیغمبر(ص) است قطعا فرق می‌کند، مگر سنت را موقت بفهمیم. که پیغمبر(ص) این حکم را به عنوان ولی امر صادر فرمودند.

عرض کردم فعلا در فقه اسلامی چه شیعه و چه سنی، ما هیچ موردی نداریم که از این حکم موقت فهمیده باشد. در روایات اهل بیت(ع) هم همین طور است. در روایات اهل سنت هم همین طور است. در فتوایشان هم همین طور است. این پس مطلب اول که آنوقت لذا برنامه‌شان به این است، چون تصادفا آن موردی را که عمر دارد در شتر است. چون بنای آقایان بر این است که در شتر اصلا نگیرند. اگر شتری دیدی در بیایان گم شده کاری نداشته باش. گم هم شده باشد. چرا؟ چون در روایت دارد که این کفشش همراهش است، آن چیزی که دارد، شتر، و غذایش هم همراهش است؛ چون آب را نگه می‌دارد در کوهانش به اصطلاح. این احتیاج ندارد چرا می‌خواهی بگیری؟ حیوانی هم پیدا نمی‌شود که این را بخورد. حالا در آن زمان شاید شیر آن دور و بر نبوده، حیوانی هم پیدا نمی‌شود. این را رها کن تا صاحبش پیدا بشود. احتمالا مثلا به عمر گفتند آقا ده تا شتر فلان بیابان هست، این گفته اینها را جمع کنید در 14:36. احتمالا این شتر هم در که روایت دارد، به خاطر اینکه در سنت پیغمبر(ص) آن جور بود، به اصطلاح ما این اسمش را می‌گذاریم، منطقة الفراق. پیغمبر(ص) فرموده بود به این شترها کار نداشته باشید، اینها خودشان زندگی خودشان را اداره می‌کند. لذا از او ایشان می‌پرسند گوسفند دیدیم، حضرت می‌فرمایند نه گوسفند را بگیر، هی اما لذئب او لک او لاخیک؛ یا تو بردار استفاده کن یا برسان به صاحبش یا گرگ می‌خورد؛ اگر تو نگرفتی شب ممکن است گرگ بخورد. خب این حساب در شتر نبوده است. دقت می‌فرمایید؟

پس اگر هم بر فرض چنین چیزی ثابت باشد، چون عرض کردم اضافه بر عمر در کتب اهل سنت، به امیر المومنین(ع) هم نسبت داده شده است. در مصادر خودمان من ندیدم، من خودم در روایات ما یا، ممکن است اصحاب بعدی ما از کتب اهل سنت نقل بکنند. اما اصلش در کتب اهل سنت است. من در مصادر خودمان مستقلا از اهل سنت ندیدم. که حضرت امیر(ع) هم همین کار را کردند.

حالا این احتمالا در کوفه بوده، امکان کوفه خب بهتر از مدینه است. چون مدینه خب منطقه‌ای است نسبتا بد نیست، اما با چاه زنده‌اند. اما کوفه خب ما شاء الله شرط فرات و سرسبز و الی آخر، اصلا سواد می‌گفتند، ارض سواد.

به هر حال این که اجمالا بعضی از مواردی که در روایات آمده، الان ما بتوانیم برخورد جدیدی با آن بکنیم، همان روایت را تطبیق بکنیم با شرایط… این که حرف خوبی است، این که حرف بدی نیست. اما بگوییم اصلا این حکم یک حکم موقتی بوده، الان عوض می‌کنیم. می‌گوییم آقا شما هر چه لقطه بود بگیرید ده درصدش مال شما، بقیه را بدهید ما یک مدتی نگه می‌داریم، صاحبش آمد، و الا جزو بیت المالش می‌کنیم. مصادره می‌شود می‌رود در خزانه اموال عمومی. یا اصلا ده درصد هم بگوید نه، شما باید بدهید برود در اموال عمومی. این کار مشکلی است.

آن که ما الان تحلیل اقتصادی و حقوقی می‌کنیم، پیغمبر اکرم(ص) با لقطه برخورد شخصی کردند. این تصور برخورد اجتماعی است. دو تا تصور متضاد هستند. این می‌گوید هر چه لقطه بود، باید برود در بیت المال. مثل همین جرائم رانندگی، خب اینها را هم وارد خزانه می‌کنند. یعنی در حقیقت لقطه مثل مالیات، مالیات ارزش افزوده، چطور همه اینها می‌رود به بیت المال. و لذا شاید هم اینها تصور کردند که الان مثل زمان پیغمبر(ص) نیست؛ این لقطه‌ای که داریم یک عرض عریضی است، این قدر در گمرک‌ها هستند اموال را رها می‌کنند و می‌روند. این را ما نمی‌توانیم با آن ضوابط زمان پیغمبر(ص) که یک امر شخصی بود، اداره‌اش بکنیم. پس بیایم این را بکنیم یک امر اجتماعی.

خب این جوابش واضح است. لقطه در یک حد مقدارش امر شخصی است. در یک مقدارش امر اجتماعی است. خب آن جایی که امر اجتماعی است بر گردد به جامعه، آن جایی که امر شخصی است، پیغمبر اکرم(ص) حکمشان امر شخصی است. یعنی پیغمبر(ص) می‌توانستند بفرمایند لقطه را بیاورید ما نگه بداریم معرفی بکنیم صاحبش پیدا بشود. خب می‌توانستند این کار را بکنند مشکل نداشت که. می‌توانستند برخورد اجتماعی و با لقطه، خوب دقت بکنید. ما در تحلیل‌های قانونی این نکات را در نظر داشته باشیم.

در حقیقت در قانون مصر برخورد شخصی با لقطه نکرده است. برخورد اجتماعی کرده است. برده در خزانه و بروید به پلیس نشان بدهید. خب طبیعتا شما می‌دانید این به طور طبیعی، هر مسئله‌ای که ظاهر اجتماعی و حکومتی پیدا می‌کند، این باید هم به اصطلاح حدودا برایش مثلا کارمند در نظر بگیرند، برایش باید جا در نظر بگیرند، برایش باید بودجه در نظر بگیرند، طبیعت کار دولتی این است دیگر، همه اینها باید تنظیم بشود.

پیغمبر اکرم(ص) نظر مبارکشان این بود، چرا ما لقطه را که یک امر شخصی است بکشیم به دولت، بعد برایش این مشکلات را درست بکنیم. به جای آنها لقطه فی ذاته بشود امر شخصی، خوب دقت بکنید. بله اگر به مشکل بر خورد یا اگر خود لقطه ذاتا حکومتی بود، مثل اینکه در گمرک مالی را پیدا کردند، خب آن شخص پیدا نمی‌کند، دست حکومت است. آن را بگوییم برگردد به حکومت. روشن شد چه می‌خواهم بگویم؟

خود لقطه را فی ذاتها امر شخصی تصویر کردند، چون امر اجتماعی لوازم دارد، مؤونه دارد، بودجه دارد، باید جایش را معین بکنند، ساختمانش را معین بکنند، مسئول برایش بگذارند، کارمند، اینها همه دنباله دارد دیگر، مگر بگویند مثلا دولت این قدر بزرگ است و کارمند بیکار دارد، مشغول این کارها بشود. و الا عادتاً در قوانین عقلایی برای این تمام اینها باید معین بشود. خوب دقت می‌فرمایید؟

پیغمبر(ص) خواستند این کار نشود. شما پیدا کردید نگه دار تا یک سال، بگرد، صاحبش آمد نیامد، می‌توانی صدقه بدهی، می‌توانی خودت تصرف بکنی، کسبیل ماله، تماما برخورد، برخورد شخصی است.

س: تفاوتش با مجهول المالک چیست اینجا؟

ج: حالا فعلا لقطه را گفتیم که این غربی‌ها گفتند تا برسیم به مجهول المالک.

س:   19:23

ج: خب دیگر لذا علمای ما گفتند آن را هم تصدق بده، آن را هم شخصی گرفتند. حالا بعد که می‌آییم در قواعد عرض می‌کنیم. شاید علمای ما هم مجهول المالک را شخصی گرفتند.

س: طبیعتا باید این جوری باشد

ج: هان احسنتم حالا روشن شد. آن قاعده‌ای که ما گفتیم دارد برای شما روشن می‌شود.

ما داریم تصویر قانونی را اول انجام می‌دهیم.

یک مطلبی راجع به این مطلب بود. یک سوال اول؛ این مطلب که ما در باب لقطه مخصوصا در یک کشور اسلامی مثل مصر، بنویسیم تنظمه لوایح خاصه، که دیروز خواندیم متن قانونی‌اش را خواندیم. این انصافا مشکل است؛ یعنی این را در فقه نمی‌توانیم درست بکنیم. فعلا در فقه اسلامی جایگاه ندارد.

اصولا جای لوایح خاصه نیست؛ چون آن تصویر را برده روی حکومتی دولتی. این تصویری که از رسول الله(ص) است شخصی است. دو تصویر مختلف هستند. فقط بحث لفظ نیست، آثار دارد. چون تا گفتیم دولتی باید به فکر لوازمش بیفتیم، تنظیم بودجه بکنیم، همه جهات باید تنظیم بشود دیگر. اما در شخصی شد، دیگر پیغمبر(ص) کاری نمی‌خواهد بکند. در خانه‌ات نگه بدار. شب برو نگه بدار، طرف می‌آید یا طرف نمی‌آید تو می‌توانی آن گوسفند را بکشی بخوری. خب نه بودجه می‌خواهد نه سازمان می‌خواهد نه کارمند می‌خواهد. هیچی نمی‌خواهد دیگر تمام امور برداشته می‌شود. دقت فرمودید؟ این یک.

مطلب دومی که ایشان در خلال کلماتشان آمده، نحوه ورودش به بحث بود. ایشان از راه استیلا وارد بحث شد. این که استیلا سبب مملک است، به تعبیر ایشان دو عنصر برایش فرض کرده است. اگر این مطلبی که ایشان گفته در قوانین فرانسه یعنی در تفسیر قانونی نقل می‌کند، درست باشد و هنوز هم باشد، اگر فرض کنیم، چون من عرض کردم به مصادر ایشان اطلاعی ندارم، اگر این مطلب درست باشد، آنوقت مثلا ایشان می‌گوید شما وقتی لقطه را بر می‌داری، عنصر مادی استیلا هست، اما عنصر معنوی‌اش نیست. ایشان حرفش این بود دیگر. شما وقتی لقطه کیف پول را از توی خیابان بر می‌داری عنصر مادی، یعنی به دست گرفتید. عنصر معنوی صاحبش اعراض کرده باشد. این عنصر معنوی نیست. ایشان تفسیرش…

من به نظرم می‌آید این نحوه تحلیل درست نیست، غلط است این نحوه تحلیل. این نحوه تحلیل غلط است. نباید از این راه وارد می‌شد. ایشان باید از اول می‌گفت یک چیزی که در خیابان افتاده، لا مالک له، یعنی ببینید شما اگر در خیابان، در بیایان راه می‌روید یک سنگی را دیدید، حالا فرض کنید یک شکل خاصی را داشت، برداشتید. این استیلا است، این سبب مملک است. در خیابان راه می‌روید، یک کیف پول بود، برداشتید. این دارد می‌گوید این دو تا مثل هم هستند. عنصر مادی‌شان مثل هم هستند. خوب دقت بکنید. در عنصر مادی برداشتن کیف پول در خیابان مثل برداشتن سنگ در بیابان است. خب قطعا فرق می‌کند. وجدان عرفی ما فرق می‌بیند.

اگر این حرف من چون اگر یادتان باشد چند دفعه تا حالا گفتیم که اطلاع پیدا بکنیم به حرفهایی که غربی‌ها گفتند تا ما بتوانیم آنها را مناقشه، من نمی‌خواستم نقل بکنم که بگوییم حرف آنها را قبول داریم. ما در این جهت برای ما باز است که الان بتوانیم با آنها مناقشه، اگر واقعا غربیها این تفسیر را دارند، اگر واقعا که این کتاب دیروز از کتاب سنهوری خواندم، این که این را استیلاء بداند، عنصر مادی استیلا بگوید در هر دو هست. فقط در یکی عنصر معنوی‌اش نیست در یکی هست. انصافا هم عرف عام ما فرق می‌کند و هم عرف قانونی ما فرق می‌داند.

این چه حرفی است که شما یک سنگ را در بیابان بردار، این استیلاست، این مملک است. یک کیفی هم در خیابان، کیف پول مردم که مشخص است مالک دارد، بردار، این هم استیلاء، عنصر مادی استیلا در آن هست. قطعا دو عنصر هستند، دو حقیقت هستند. انصافا ظلم است دیگر این که حرف‌های پا در هواست که ما بگوییم در هر دو استیلا است و عنصر مادی، در یکی عنصر معنوی هست و در یکی نیست.

به ذهن من می‌آید اگر این تفسیر را الان هم غربی‌ها قبول دارند، این تفسیر، تفسیر باطلی است و قابل اعتماد نیست. این نکته دوم.

نکته سومی که ایشان دارد این است که ایشان می‌گوید اگر پولی را برداشت، کیف پول را برداشت به مرکز شرطه خبر نداد به تعبیر خودش، به مرکز پلیس، به کلانتری یا به مراکزی که دولت، حالا ممکن است دولت اصلا برای گمشده‌ها مراکز دیگری تعیین بکند. لازم نیست مرکز پلیس باشد، حالا ایشان تعبیر شرطه کرده، چون در آن زمان شرطه یا پلیس همه کار می‌کرده است. همه فن حریف بوده است. الان ممکن است دولتها یک مرکزی، به نظرم در بعضی دولت‌ها سازمان چه، سازمان تملیکی، اموال تملیکی دولت یا تملکی، یک چنین سازمانی برایش گذاشتند. سازمان اموال تملیکی، اموالی که دولت در آن به اصطلاح دست می‌گذارد و تملک می‌کند. یا تملیکی یا تملکی

س: بسیج مستضعفین

ج: نه آن که نه آقا. بسیج سازمان شبه نظامی، خیلی دور رفتید شما. ما داریم حرف‌های غربی‌ها را تحلیل می‌کنیم شما جور دیگری رفتید. ناامیدمان کردید.

علی ای حال کیف ما کان دقت بفرمایید به نظرم بعضی از کشورها دیدم سازمان اموال تملیکی دولت. یک چیزی شبیه به این، حالا نمی‌دانم تملیکی است یا تملکی، حالا آن را الان نمی‌دانم. یک چیزی شبیه به این. لازم نیست کلانتری و پلیس و اینها باشد. یک سازمان خاصی قرار می‌دهند که این جور اموالی که در لقطه و گمشده است به آنها داده بشود، چون دولت می‌خواهد تملکش بکند، می‌خواهد به عهده دولت در بیاید. اصلا سازمان خاصی برایش هست. آن که الان در ذهن من هست این است.

ایشان می‌گوید اگر به مرکز پلیس خبر ندادید فهو بحکم سرقه، این سرقت حساب می‌شود. اگر این مطلب درست باشد، یعنی این مطلبی که ایشان نقل کرده در کتاب سنهوری و زمان خودش که ظاهرا درست است؛ چون کتاب حدود هشتاد سال قبل است. اگر این مطلب هنوز هم در غرب باشد و این اعتقاد باشد، انصافا این هم مطلب باطلی است. حالا مضافا به اینکه سرقت پیش ما دارای حکم خاصی است، قطع ید است. حالا فرض کنید آنها که این حکم را ندارند.

به هر حال حتما سرقت پیش آنها زندان دارد دیگر. قاعدتا این طور است دیگر. کسی که می‌رود دزدی می‌کند، حالا اگر فرض کنید که حکم خاصی به عنوان سارق دارد، مثل زندان، انصافا برداشتن پول کیف، کیفی که در خیابان افتاده، دزدی اسمش نیست. به این دزدی نمی‌گویند. البته ما تحلیل قانونی الان واضح برای ما نیست که چرا اسمش را دزدی گذاشتند. فقط تحلیلی که به ذهن ما می‌آید یک به اصطلاح گفت که تحلیل رفتاری است نه تحلیل قانونی. شاید دولت می‌خواسته سفت گیری بکند که این اموال را جمع بکند، می‌گوید اگر معرفی نکردید مثلا زندانت می‌کنیم. این به این می‌خورد.

یک تحلیل رفتاری می‌توانیم بدهیم نه تحلیل قانونی. انصافا تحلیل قانونی نیست. اصلا قوام سرقت به این است که مال مخفی باشد. در حال خفا انجام بگیرد. شما اگر کسی نشسته از دستش بگیرید، این کیف را مثلا کف زنی می‌داند مثلا، حساب دیگری برایش باز می‌کنند. اختلصها خلصةً. این را مثلا شعبده بازی، یک قسمش شعبده بازی است، یک قسمش سرقت است. سرقت همان جور که در روایات ما آمده در حرز باید باشد. کیف پولی که در خیابان افتاده حرز ندارد اصلا. دقت می‌کنید؟

س: عرفا یک معنای عامی دارد

ج: بگوییم غاصب است، بگوییم مال مردم. خیلی خب. سرقت خودش یک عنوانی است که تکلیف خاص می‌آورد. یعنی یک جزای خاص دارد، کیفر، مگر اینکه بگوییم اینها بین سرقت و غصب و مصب و همه را یکنواخت حساب کردند. انصافا ارتکاز قانونی ما نمی‌سازد به کسی که کیف را برداشته است. حالا چون بعدش هم دارد یک جایی. چون حیازت را دو قسم آورده. حسن نیت و سوء نیت. حالا بگوییم این حسن نیت داشته، برداشته به مالکش برساند.

از نظر شرعی چون قاعده علی الید را آقایان دارند، حتی اگر برداشته که به صاحبش برساند، ضامن است. از نظر قانون علی الید. یا به قول آن آقا حیازت به حسن نیت یا سوء نیت. حتی به حسن نیت هم باشد ضامن است. مگر اینکه مثلا گوسفندی را برداشته، می‌داند مال چه کسی است. برداشته که به طرف برساند، روی قاعده ما علی المحسنین من سبیل، بگوید مثلا ضمان ندارد. آن بحث دیگری است.

و الا بنایشان این است. اگر به سوء نیت هم برنداشت ضامن است؛ چون قاعده علی الید می‌آید که ما هم شبهه داشتیم در قاعده علی الید. بحثش گذشت دیگر تکرار نمی‌کنیم.

پس این تأویلی که ایشان دارد که اگر…، اینها عرض کردیم اینها مباحث قانونی است، این خیال نکنید مباحث سهلی است، آثار قانونی دارد. اگر بگوید سارق شش ماه تا دو سال زندان می‌شود، اگر کسی کیف پولی را برداشت و اعلام به شرطه نکرد، بگوییم دو تا سال تا شش ماه زندان می‌شود، این

س: یعنی بهتر این بود که بگوید حکم سرقت را دارد

ج: نه می‌گوید سرق یؤد سارقا

س: می‌گویم بهتر این بود که

ج: نه بهتر هم نیست. این عرض کردم این تفسیر قانونی ندارد. نمی‌توانم برایش تفسیر… بله تفسیر رفتاری دارد، تحلیل رفتاری، یعنی دولت‌ها برای اینکه اموالشان، چون می‌دانید این که دولتی کردند، یکی غیر از این که حالا شوخی کردیم کارمندان بیکار دارند، یکی هم می‌خواهند بیت المال را یعنی اموال خزانه را زیاد بکند. یکی از راههای درآمد خزانه است. می‌آید چه کار می‌کند؟ می‌گوید تمام اموال مجهول المالک و گمشده و اینها را همه را باید طبق یک ضوابطی بدهیم به دولت. ضوابط هم یک حساب خاصی می‌گذارد بعد هم وارد خزانه می‌کئد مصرف می‌کند. و در بعضی از بودجه‌ها اصلا اینها را معین می‌کنند. مثلا برای جرایم رانندگی این مقدار، نمی‌خواهم حتی مبالغش را هم می‌دانم، نمی‌خواهم بگویم. برای جرایم رانندگی این قدر در نظر می‌گیرند که این در بودجه مثلا کذا بتواند تأثیرگذار باشد. ممکن است بگویند جزو اموال تملیکی هم سالانه به طور متوسط مثلا ما هزار میلیارد تومان اموال تملیکی داریم. گمرک‌ها هست، اموال مجهول هست، در مراکز عمومی هست، میدان‌های فوتبال هست، حرم‌ها هست، مساجد هست، میدان‌ها هست، اموالی که پیدا می‌شود، اینها را هم مثلا تخمینا ما بین این قدر تا آن قدر مثلا هزار میلیارد تومان درآمد می‌شود که این اضافه بشود به بودجه عمومی.

اینها امکان دارد. اینها تفسیر تحلیلی قانونی دارد. اینها قانونی است، تفسیر قانونی. اما اینکه من این را سارق می‌دانم تفسیر قانونی ندارد. بله، می‌گوید من چون در باب این پول خیلی احتیاج داریم به دولت برگردد سخت گیری می‌کنیم او را سارق حساب می‌کنیم، اگر اعلام نکرد، شش ماه تا دو سال زندان…این جوری می‌شود تفسیر کرد.

مثل اینکه ما الان در باب غلول، یعنی سرقت، غلول خودش سرقت مطلقا حرام است، خیانت مطلقا حرام است، لکن سرقت از مغنم و غنائم این بالخصوص جزو تأکید شدید شده جزو کبائر هم قرار داده شده است. چون اموالی که رفتند جنگ غنائمی گرفتند، بعضی می‌آمدند مثلا یک چیزی از این کش می‌رفتند. غلول خصوص سرقت غنیمت است. اصلا عنوان دارد. یا خیانت در مغنم است. این اسمش غلول است با غین. این رویش تأکید شده است. این تأکید خب معقول است. چرا؟ چون این غنائم خون پایش ریخته شده تا به دست آمده، این غنائم که این طور نبوده که یک کسی مالش را گم کرده باشد، نیروها رفتند جنگیدند، رزمنده‌ها جنگیدند، زحمت کشیدند، تلفات دادند، مجروح دادند، دقت می‌کنید؟

چون در آن زمان یکی از منابع درآمد همین غنائم بود. الان نیست. الان من توضیح دادم. الان این طور نیست که در جنگها فرض کنید مثلا همین منطقه‌ای که فرض کنید داعش هست، رفتند گرفتند. اموالی را که از او گرفتند بیایند بین رزمنده‌ها تقسیم بکنند. نیست الان در هیچ جنگی این کار نیست. اما در فقه ما هست، حالا در فقه اسلامی هست. مخصوصا وسائل جنگی، این طور نیست که بیایند تانک‌ها و مسلسل‌ها را تقسیم بکنند بین رزمنده‌ها. اصلا آن کلا دولت مصادره می‌کند. همه در اختیار ارتش و حساب خاص خودش را دارد.

لکن در سابق این بود. حتی اسب، حتی شمشیر. اینها را تقسیم می‌کردند بین رزمنده‌ها تقسیم می‌کردند. عرض کردیم در جاهلیت، در خود به اصطلاح قبل از اسلام قبل از سال دوم که در جاهلیت که بود، بیست و پنج درصد را به حاکم می‌دادند. در آیه قرآن بیست درصد، خمس، (فاعلموا انما غنمتم) خمس می‌دادند به حاکم. بعد از خمس دو سه تا مال دیگر هم بود که جدا می‌شد، صفایا بود یا انفال بود، آنها هم جدا می‌شد. یک چیزهای فردی هم بود. مثل اینکه اگر کسی را می‌کشت، انگشتری دستش بود یا لباسی داشت، اسب او نه، شمشیر او هم نه، آنهایی که با او بود، سلب به اصطلاح. اگر روی اسبش سوار بود یک مثلا جعبه‌ای آنجا داشت که پر از جواهر بود، این در غنیمت می‌رفت. ولو این شخص کشته، می‌گفت من کشتمش، سلبه من قتل قتیلا فله سلبه، یک تقسیم بندی مرتبی است هم در کتب اهل سنت است در بحث جهاد هم در کتب ما. اموال را ابتدائا تقسیم کردند منقول غیر منقول یک شرحی دارد کیفیت تقسیم غنائم. بعد از آن کسر و برداشتن خمس و آن حرفها، این را بین رزمنده‌ها تقسیم می‌کردند. خب بعضی هم دزدی می‌کردند. می‌دیدند یک مثلا انگشتر گرانبهایی است، یواشکی کش می‌رفتند.

در روایات تأکید شده روی این سرقت. خیلی تأکید شده است. خب این تحلیلش واضح است. چون این مال به ازای خون مسلمانها است، به ازای خونی است، حالا مسلمان‌ها که جای خودش، حتی در همان قبل از اسلام، می‌گفتند این عشیره رفته کشته داده، تلفات داده، زجر کشیده، فلان، شما می‌روید دزدی می‌کنید، در حقیقت به خون اینها اهانت کردید. حالا این رفتارش معقول است، دقت می‌کنید، این که بیایند این سرقت را رویش حساب باز بکنند، اما من بیایم روی لقطه حساب باز بکنم، بگویم تو این لقطه‌ای که برمی‌داری حکم سرقت دارد، باید بروی زندان، شش ماه تا دو سال باید بروی انصافا این تحلیل رفتاری تحلیل قانونی ندارد. آن تحلیل قانونی دارد. یعنی پیغمبر(ص) می‌خواهد روی غنیمت تأکید بکند. یا خود عرب اصلا، می‌آمدند روی این تأکید می‌کردند. که این غنائم تقسیم بشود درست ودقیق، کسی از اینها ندزده، جزو گناهان کبیره و این همه تأکید. من غل یعطی یوم القیامه بما غول و ما کان درهم؛ این همه تأکید روی غلول شده به خاطر آن نکته قانونی و حقوقی خودش.

اما این تأکید روی گمشده که شما اگر گمشده را به مرکز پلیس خبر ندادی زندان باید بروی. شش ماه تا دو سال زندان حکم سارق داری. قطعا انصافا یعنی ما عرض کردیم کرارا ما کاملا باید با اینها مناقشه، این حکم سرقت ندارد، غصب بگو اشکال ندارد، بگو ضمان اشکال ندارد، ضمان مشکل ندارد، مالی را برداشته ضامن است. تلف شد، ضامن است. این مشکل ندارد. اما اینکه بگوییم این را سارق حساب بکنیم، مال هم در خیابان افتاده بوده، هیچ حرزی هم نداشته، صدق سرقت بر این مشکل است.

س: شما فکرتان همه‌اش روی نیت است. نیت را بگذارید کنار عمل یکی است.

ج: یعنی چه عمل یکی است؟

شما بروید شب در خانه مردم در حالی تاریکی چیزی بردارید با اینکه در خیابان افتاده و مالکش هم نیست یکی می‌دانید؟

س: هیچ فرقی ندارد

ج: فرقی ندارد یعنی چه؟

س: اگر درش باز باشد مثلا در خیابان افتاده بعد ما برویم برداریم دزدی حساب نمی‌شود؟

ج: نه این

س: 34:23

ج: نه فعل که واحد، نگفتم نیتش خوب است که. عنوان سرقت صدق نمی‌کند. شب شما می‌دانید مالک معین است، در خانه‌اش هست، می‌روید مخفیانه در می‌آوردید. خیلی خب، بگوییم شما در اینجا امنیت جامعه را به خطر انداختید. اما یک کیف پول در خیابان افتاده، بر می‌دارید، می‌گویید امنیت جامعه را به خطر انداختید؟

س: خب شما اعلام نمی‌کنید، بلکه زندگی یک نفر را ببرد

ج: نه ببینید، من اعلام نمی‌کنم اما شارع که اعلام کرده که باید تا یک سال معرفی‌اش بکنی. یک بحث این بود، ببینید یک بحث این بود،

اجازه بدهید یک بحث این بود که آیا این فردی است یا اجتماعی؟ عرض کردیم انصافا شواهد ما، مرتکزات ما می‌گوید حالا مردم گوش نمی‌دهند، قانون می‌گوید اگر ما بگوییم مردم عمل نمی‌کنند، دزدی می‌کنند، آن بحث دیگری است. اخفاء می‌کنند آن بحث دیگری است. پیغمبر(ص) که فرمود ما می‌گوییم چون ایمان است، دین است، عمل انجام می‌دهد. یک بحث این است که به اصطلاح مشکل، مشکل که بگوییم یکی همین است. می‌گوییم مردم الان انجام نمی‌دهند، مجبور است دولت دخالت بکند. آن بحث دیگری است ما هم از اول گفتیم. بگوییم طبیعت این قضیه شخصی است مگر مشکل پیش بیاید. این را دو سه روز قبل هم مطرح کردیم.

عرض کردیم بعضی از قضایا طبیعتش اجتماعی است، می‌خواهد مشکل باشد یا نباشد. بعضی از قضایا یعنی حکومتی است باید برگردد به حکومت. مثلا اجرای حدود، السارق و السارقه من این توضیحش را چند بار عرض کردم. السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما، ببینید این فاقطعوا خطاب به عامه مکلفین است؟ مثل یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة است؟ آنجا هم اقیموا الصلاة گفت، اینجا هم فاقطعوا گفت یکی حساب می‌کنیم؟ اینها بنایشان بر این شده که اقیموا الصلاة با عامه مکلفین است، فاقطعوا ایدیهما به حکومت است.

این را عرض کردم در تعابیر قرآنی گاهی تعبیر یکی است، ادبیات یکی است، لکن تفسیر قانونی‌اش و برداشت قانونی‌اش فرق می‌کند. ما این را داریم در اسلام، این مشکل را داریم. توضیح تاریخی‌اش را هم عرض کردم کرارا.

ببینید فاقطعوا ایدیهما را نمی‌گوییم هر کسی برود دست دزد را ببرد. خب این که نمی‌شود. آنجا بعضی گفتند به حکام می‌خورد، بعضی گفتند به ائمه(ع) می‌خورد. حالا من جامعش را گرفتم، حکومتی، آن می‌خورد به حکومت یعنی می‌خورد به جامعه، فاقطعوا ایدیهما می‌خورد به جامعه. اما اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة کتب علیکم الصیام، این می‌خورد به عامه مکلفین. تعبیر یکی است. تعبیر هر دو صیغه جمع است، هیچ فرقی نمی‌کند. تعبیر ادبی‌اش یکی است. لکن یکی را یک جور می‌فهمیم وجوب عینی می‌فهمیم، یکی را وجوب کفایی و اصلا می‌گوییم این خورده به جامعه. خوب دقت بکنید. این امر خورده به جامعه.

پس بنابراین این نکته را خوب دقت بکنید.

بحث اول ما دوم ما سوم ما. بحث سوم ما این است که ما این را سرقت حساب می‌کنیم. من در لقطه گفتم که حالا در مجهول المالک به طریق اولی. اگر کسی چیزی در خیابان افتاده بود، برداشت، ببینید آیا این مثل کسی است که شب می‌رود در خانه‌ای صاحب خانه خوابیده، در تاریکی اموال او را بر می‌دارد؟ آن امنیت جامعه را به خطر می‌اندازد. آن شخص با او برخورد دارد، خدای ناکرده ممکن است خودش یا بچه‌اش یا زنش بلند بشود، از ترس، آنهایی که کمی مثل بنده ترسو هستند، مریض بشود، فلج بشود، این را با پولی که در خیابان افتاده هم بگوییم سرقت، آن را هم بگوییم سرقت. انصافا دو تا

س: سرقت هم دو رقم است. یکی از حرز است، یکی هم از غیر حرز. این را شاید به حکم همان…

ج: شاید حالا روایت نیست که بگوییم شاید. برداشت عقلانی کردند.

انصافا اگر ما باشیم و ارتکاز، نمی‌دانم موافقید یا نه؟ ارتکازات قانونی ما مناسب نیست سارقی که شب می‌رود در خانه با آن ترتیب مالی را بر می‌دارد با کیف پولی که در خیابان افتاده، مردم رد می‌شوند می‌بینند شما بر می‌دارید؟ این را هم بگوییم سارق آن هم سارق مثلا شش ماه تا دو سال زندان. انصافا به ذهن

س: شما بنای عقلا را گذاشتید بر اینکه نظام اجتماعی از بین می‌رود. الان نظام اجتماعی الان واقعا اگر این حکم شش ماه زندان را ندارد، هر کسی پول هر کسی را بر می‌دارد، بعدش…

ج: خب الان نیست الان شمادر ایران اگر بردارید شش ماه زندان هم ندارد. نظام اجتماعی هم از بین نرفته است. می‌گوید اگر نگذارید نظام اجتماعی… خب الان نیست در ایران چنین چیزی.

س: ظلم است به او که پولش را برداشتند ظلم است.

ج: بله آقا.

س: مثلا یک چک یک میلیونی دو میلیونی، بیست میلیونی دارد پولش را برداشتند. اعلام هم نکردند. می‌ماند همین جور چه کار بکند

ج: خب آن عرض کردم اگر این اولا ما در روایات ما تأکید شده که بر ندارید. حتی در روایت دارد که در امم سابقه بر نمی‌داشتند صاحبش می‌آمد بر می‌داشت.

س: چرا، مناطش چیست که می‌گویند بر ندارید؟

ج: همین نکته اخلاقی‌اش دیگر. اسم الان در روایات ما… نه اخلاقی در روایات ما است، اما در حقیقت اخلاقی صرف نیست.

س: سطح امنیت را در جامعه بالا می‌برد دیگر

ج: سطح امنیت را در جامعه بالا می‌برد. عرض کردم اگر آمد گفت برداشتی، این قرائن را انجام بده. حالا این آقا متدین نیست. حاکم اسلامی دید الان گمشده‌ها وضع بدی پیدا کردند، عمل نمی‌کنند، خب این دخالت بکند، ما هم قبول کردیم که. ما هم قبول کردیم اگر به وظیفه عمل می‌شود.

وظیفه اولی بر ندار. و لذا عرض کردم کرارا چند بار در خود لقطه بین علمای اهل سنت اختلاف است. بین ما اختلاف نیست؛ چون آنها دو قول دارند. ما چون روایت داریم، اختلاف نداریم. یک قول این است که بهتر است بردارید تا به صاحبش برسانید. یک قول این است که بهتر است بر ندارید. اصلا بحث… این کیف پولی که در خیابان افتاده، در خود مغنی ابن قدامه دارد اسماء را هم می‌برد، قال فلان و فلان، بهتر است برداری تا به برادر ایمانی‌ات برسانید. به این معنا، بهتر است به این معنا. و قال فلان، بهتر است بر نداری، دست به آن نزن تا صاحبش بیاید بردارد.

س: تعارض دارد؟

ج: دو قول دارند اصلا. اما در روایات ما روایات ما یکنواخت است. بر ندارد. حضرت می‌فرمایند بر ندار تا صاحبش بیاید بردارد. حالا این فقط حکم اخلاقی است یا یک درجه معین در جامعه دارد. یا مثلا گاهی اوقات حکومت می‌رسد به این نتیجه که وضع اجتماعی به لحاظ گمشده‌ها خراب شده، حکومت دخالت بکند. حتی حکومت ممکن است یک حکمی بدهد مثلا سه ماه زندان بکنیم، کسی که پول را بر دارد و اعلام نکند. یا حکومت مثلا مثل همان قصه که یک مکان معینی برای شترهای گمشده معین کردند، دولت یک مکان معین، یک کانال خاص تلویزیون قرار بده برای گمشده‌ها. در این مکان فلان پول پیدا شده صاحبش مراجعه بکند. اصلا یک کانال خاصی به عنوان کانال گمشده‌ها باشد.

این را که ما منکر نیستیم. این که در شرایط زمانی مختلف، راه‌های مختلف هست بر رسیدن حقوق مردم به مردم. بلکه این که می‌گوید تا یک سال بعد هم صدقه دادی، بعد هم اگر صاحبش آمد راضی نبود به او بده، این معنایش این است که با تمام این احوال رابطه با مالک قطع نشده است. این احترام ملکیت است، این احترام ملکیت است. تا یک سال تعریف کردی، صدقه هم دادی، صاحبش آمد، قبول نکرد صدقه را، به او بده، یعنی ملکیت فردی تا اینجا احترام دارد. این خیلی احترام ملکیت است.

س: اگر این حد احترام ملکیت است نفرمایید که فقط باید تعدی به حرز بشود و سرقت صورت بگیرد

ج: آن تعدی به حرز و سرقت یک عنوان دیگری است. فقط تنها گرفتن پول نیست. آن تعرض به خانه مردم است، اذیت خانه مردم است، ایذاء آنهاست، امنیت اجتماعی. اصلا فقط پول نیست. شما می‌خواهید پول… این خیال کرده مثل سرقت است. من می‌روم خانه مردم اذیت می‌کنم پول را بر می‌دارم، در خیابان هم کیف افتاده بر می‌دارم. انصافا فرق می‌کند من به نظرم فرق می‌کند.

س: فرق دارد حاج آقا ولی عرف باز هم سرقت می‌گوید

ج: چه سرقتی؟ من نمی‌فهمم. برداشته بعد هم معرفی می‌کند. بله بگوییم چون بر می‌دارند می‌خورند، آن بحث دیگری است.

س: بحث سر همین است دیگر بر می‌دارد که بر دارد.

ج: نه بحث سر این است که وظیفه معین شده است، می‌گوید به وظیفه عمل نمی‌کند.

من عرض کردم شما، مشکل کار این است. یک دفعه در اجرا مشکل داریم، آن بحث دیگری است. یک دفعه در خود تقنین مشکل داریم. شارع مقدس تقنینش اینجا غیر از سرقت است. غربی می‌گوید اینجا عین سرقت است فرق نمی‌کند. اگر این تعبیر گفتم اگر کتاب سنهوری درست باشد و هنوز هم چون من نگاه نکردم، اگر آقایان دارند وسیله‌ای این قوانین جدید غربی را نگاه بکنند که آیا واقعا هنوز سرقت می‌دانند لقطه را یا نه؟ گمشده را سرقت می‌دانند یا نه؟ اگر حرف سنهوری درست باشد، به نظر من حکم سرقت خلاف قاعده است.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD286KBدانلود
PDF170KBدانلود
MP313MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج فقهمکاسب بیعمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه63) سه‌شنبه 1395/11/05
بعدی خارج فقه (جلسه65) شنبه 1395/11/09

اصول فقه

فقه

حدیث