معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه30) شنبه 1395/08/22

1395-1396، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض شد بحث در باب مجهول المالک است. مطلق مجهول المالک و اینکه آیا این مجهول المالک مطلقا حکم لقطه را دارد؟ همان آثار لقطه و تعریف و اینها؟ یا نه آن آثار تعریف مال خصوص لقطه است و در آن حدودی که در روایات در باب لقطه آمده است.

و چون بعضی از روایات هم در باب لقطه تقسیماتی برای لقطه قائل است، در باب لقطه هم  همان عنوان روایات است و هم همان تقسیم‌ها کلا دقت می‌شود.

خب عده‌ای از فقها تمسک کردند به روایات لقطه برای ما نحن فیه و آقای خویی هم آوردند. بعد هم جواب دادند که آن روایت خاص باب لقطه است، تعدی از آن روایت نمی‌شود کرد.

عرض کنم خدمتتان که راجع به این مطلب گفتیم حالا که مادام ایشان متعرض شدند اجمالا بد نیست یک اشاره عابره‌ای چون بحث لقطه را به این زودی‌ها معلوم نیست انجام بدهیم، یک بحثی در حدود به قول ما کلیات بحث لقطه را مطرح بکنیم.

عرض کردیم همیشه در فقهای اسلامی در این مسائلی که از شفعه یا لقطه یا فرض کنید احیای موات، متعارفشان این است که می‌گویند الاصل فیها کذا. ریشه آن مبحث را و اساس آن مبحث را به اصطلاح بیان می‌کنند و بعد وارد تفریعات و خصوصیات و حرفهایی که هست.

الان در ذهن من چون نه وقت کردم نه حال، قبل از اسلام آیا در این باره چه می‌کردند، یا در کتب یهود در این باره چه بوده قبل از ادیان دین اسلام، الان در ذهنم نیست. لکن این مسلم است که مجموعا در کتب اهل سنت و در کتب ما، کلمه لقطه به کار برده شده است. البته از خلیل بن احمد نقل شده ضبطش لُقطه هست نه لُقَطه. لُقَطه آن فاعل این کار است، کسی که بر می‌دارد. و باز بعضی از لغوی‌ها گفتند نه لقطه هم برای آن فاعل گفته می‌شود و هم برای آن مالی که برداشته شده است.

عرض کنم که این سنخ بحث را ما سابقا هم اشاره کردیم. مثلا بگوییم اصل لغت این بوده، بعد در آن تصرف شده، فعلا نمی‌توانیم چیزی راجع به اصل لغت بگوییم. لکن ما باشیم و ظواهر ضوابطی که از لغت عرب در استعمالات دیدیم ظاهرش این حرف خلیل به اعتبار نزدیک‌تر است؛ یعنی ظاهر چون مثلا ویل لکل همزة لمزه؛ فعله را برای فاعل آوردند، آن وقت فُعله را برای خود آن شیء، مثل لاکلة من ثمن 03:49. اُکله به معنای آن غذا. قاعدتا مثل لقمه، قاعدتا باید لُقطه باشد، قاعدتا، مثل سُخره. قاعدتا باید آن باشد یعنی آن طبق قاعده هم یعنی آن که ما از ضوابط، اما این مطلبی هم که آنها گفتند که نه هر دو یکی است. خب احتمالا مال کثرت استعمال است. در دنیای اسلام لقطه به اسم همان جنسی هم که از زمین بر می‌دارد چیزی را هم که پیدا می‌کند، به آن هم لقطه گفته باشند. می‌شود چون لغت یک طبیعت سیالی دارد، یک طبیعت ثابتی ندارد. یعنی مناسب با ضوابط عرب این بود، اما ظاهرا مسلمان‌ها قرائت کردند، لقطه قرائت کردند، فقها، علماء، مسلمان‌ها و این لفظ یواش یواش به این معنا به کار برده شده است.

نمی‌شود بگوییم اصل لغوی این بود بعد تحریف شد. نه، همه اصل هستند. قاعده این بود، قاعده لغوی در تلفظ، لقطه را به فاعل بزن کسی که آن گمشده را بر می‌دارد، و لقطه را به خود آن مال گمشده بزن. قاعده‌اش آن بود.

به هر حال خود عنوان لقطه در روایت آمده است انصافا از رسول الله(ص) هم آمده. روایت معروفی است، در روایت ما هم آمده است. و از مجموعه اعمالی که شده، حالا من یک چند تا روایت را می‌خوانم. بحثهای بسیار طولانی در باب لقطه خود اهل سنت کردند، جهات مختلف که حالا من بعضی‌هایش را شاید در روایت اشاره بکنم.

و انصافش حالا قبل از اینکه وارد روایت بشویم، انصافش احساس ما این است که نه احساس من بی اثر، حتی در میانه فقهای اهل سنت هم این ارتکاز یعنی در میان علما بوده، که مطلق مالی که صاحبش پیدا نیست، یا صاحبش را نمی‌شناسیم، یا می‌شناسیم جایش را نمی‌دانیم، چون بعضی گفتند مجهول لقطه حتی اگر می‌شناسیم جایش را نمی‌دانیم هم لقطه است. معلوم نیست این اطلاق مراد شده باشد. این در مجموعه… مثلا در همین بحث لقطه این همه متعرض روایات شدند، در میراث مفقود مثلا کسی مردی رفته سفر برنگشته، اصلا آن حرفهای لقطه ومجهول المالک را نمی‌زنند. یعنی کاملا واضح است که آمدند موارد را حساب کردند. لقطه را از غیرش جدا کردند. احتمالی بود که اینها را همه را یکنواخت… مثلا البته مفقود صاحبش معلوم است فقط جایش معلوم نیست. این که مثلا بگوییم هر چه که صاحبش هم بدانیم جایش را ندانیم، اینها حکم مجهول المالک دارد، مثلا در خصوص مفقود نیامدند بگویند که شما آنجا تصدق بده یا به حاکم مراجعه کن، در مجهول المالک گفتند. اما آنجا نگفتند. خیلی‌هایشان نظرشان این است که این قدر نگه بدارید تا یقین پیدا کردید که این آقا فوت کرده است. عده‌ای هم حداکثر را نود سال. تا نود سال پول این آقا را نگه دارید، تا یقین به فوتش پیدا بشود. بعد تقسیم بکنید. نادری هم 120 سال. در باب مفقود.

علی ای حال آن زمینه‌های فقهی را که ما نگاه می‌کنیم می‌بینیم فرق گذاشتند. و در یک روایت معروفی که اهل سنت عن رسول الله(ص) دارند، ما الان به این عنوان نداریم. البته در بعضی از روایات ما اشاره دارد. اما در روایات عامه آن متنی که الان عامه است، من الان فعلا پیدا نکردم در روایات ما مگر بعد پیدا بکنیم. و آن اینکه از پیغمبر(ص) اول سوال کرد راجع به لقطه طلا و نقره. فرمود همان تعریف بکن سالی و… بعد سوال کرد از لقطه ابل، یک شتری در بیابان، حضرت فرمود به او کار نداشته باش. بالاخره شتر یک حالتی دارد، غذا می‌خورد، بعدش هم چون مسئله آب برایش مشکل نیست، هفته‌ای یک بار، دو هفته یک بار به حسب موارد، ممکن است تحمل تشنگی بیاورد کارش نداشته باش تا صاحبش بیاید بگیرید آن را.

بعد راجع به گوسفند، گوسفند را می‌فرمایند انما هی لک او لاخیک او للذئب. یا مال توست برای خود بگیر، یا مال برادر مومنت است، یا گرگ شب می‌خورد آن را مثلا، گرگ او را می‌خورد.

علی ای حال از این تعابیر مثلا بحثی کردند راجع به لقطه عروس. باز از آنطرف لقطه‌ای دارند در باب لقطه حرم، خصوص حرم. که مثلا می‌گوید لقطه از پیغمبر(ص) نقل کردند حالا کار نداریم با صحت و سقم سند که به لقطه حرم کار نداشته باشید. مگر اینکه بخواهید تعریفش بکنید. یعنی آمدند بین اقسام لقطه هم فرق گذاشند. دقت کردید چه می‌خواهم بگویم؟

لذا طبیعتاً در ذهن متعارف فقهای حتی اهل سنت، حالا مهم این است که ما این را در روایات خودمان چه کار بکنیم. حالا من یک متعارف بگویم. حالا برای اینکه مطلب روشن‌تر بشود، فعلا ادعاست، فردا انشاء الله شواهدش هم اگر خواستید از کتب اهل سنت می‌خوانم بعضی‌هایش را.

پس بنابراین اجمالا اصل این تفکر که چیزی به نام لقطه هست، و لقطه دارای آثار خاص خودش است، و هر نوعش را چند نوعش را پیغمبر(ص) آثاری بر آن گذاشتند و این را نیامدند تعمیم بدهند به مطلق مجهول المالک بنابر مشهورشان یا تعمیم بدهند به کل مال که یعرف صاحبه و لا یعرف مکانه، مثل مفقود، عرض کردم در مفقود یک قولی به نود سال دارند. نود سال دست نگه دارند تا بیاید. چون آنجا تعریف هم معنا ندارد. نود سال، فحص هم معنا ندارد. بعضی هم 120 سال.

یعنی انسان وقتی کتب اهل سنت و فروع را نگاه می‌کند و خوب دقت بکنید، این فروع هم خیلی‌هایش مال متأخرین نیست؛ یعنی عده‌ای از کلمات از صحابه هست، از تابعین هست، معلوم می‌شود در خود عنوان لقطه، از همان اوایل اختلافی موجود بوده واین به نظر من نکته قابل توجهی است.

آن وقت روایات ما هم به نکات مختلفی اشاره دارد نه نکته واحد. مثلا یک عده از روایات ما که این سند صحیح دارد، کان علی بن الحسین یقول لاهله لا تسموها؛ این را خود اهل سنت به عنوان چند قول نقل کردند.

اصولا ما لقطه را برداریم یا نه؟ عده‌ای می‌گفتند نه بگیریم بلکه مستحب هم است برداریم. بالاخره مال مومن است، نباید کاری بکنیم مال مومن ضایع بشود. عده‌ای می‌گفتند نه درست است مال مومن است، این ضمانت دارد، مسئولیت دارد،کم و زیاد دارد، خودمان را داخل نکنیم.

بعد در روایات ما روی این مبنا، البته به نظر من می‌آید در کتاب مغنی ابن قدامه، اگر بخواهیم فروع را بخوانیم طول می‌کشد، فقط اشاره. به نظر ما آنجا از علی نقل کرده که دست نگه دارید، دست به آن نزنید، یعنی برندارید. اینجا هم حدیث شماره 8 باب اول ایاکم و اللقطه فانها ضالة المومن و هی حریق من حریق جهنم. تأکید داریم ما.  مثلا ایشان در همین باب سئلته عن رجل وجد دینارا فی الحرم فاخذه، فقال بئس ما صنع ما کان ینبغی له ان یأخذه؛ ببینید من یک نکته فنی را خدمتتان عرض کردم. این خیلی مهم است، این نکته فنی، گاهی اوقات شما سوال را می‌بینید به یک شکل ظاهری لکن این در حقیقت ممکن است سوال از نکات مختلف باشد. این جو فقهی با مراجعه به کلمات و اقوال و آراء روشن می‌شود. مثلا همین سوال، رجل وجد دینارا فی الحرم، خب طبیعتا ممکن است قید اول رجل باشد. مثلا این مسئله مطرح باشد که اگر زن در حرم پیدا کرد حکمش فرق می‌کند با مرد. وقتی بر می‌گردیم به جو فقهی ندارد، همچین فرقی کسی نگذاشته، بین زن و مرد کسی فرق نگذاشته. دقت کردید؟

نکته دوم، وجد دینارا، این چرا این محل کلام است. بعضی‌هایشان گفتند پنج درهم به پایین تعریف نمی‌خواهد.

س: مالک هم..

ج: هان مالک همان… خودت برو مصرف بکن.

بعضی گفتند نه، کمتر از ده درهم نمی‌خواهد. دینار می‌خواهد. بعضی گفتند نه، خصوص دینار هم تعریف… دقت می‌کنید؟ این کلمه وجد دینارا. نکته روی کلمه دینار باشد. چرا؟ چون این معرکة الاراء بوده، بالفعل بینشان اختلاف بوده. نکته‌اش این بوده که اگر مثلا پنج درهم بود، این اشکال ندارد برود مصرف بکند، تعریف هم نمی‌خواهد معرفی هم نکند. دقت می‌کنید؟

یک نکته دیگری دارد که نه، وجد دینارا به این معنا باشد که خود دینار، یک روایت دارد به نظرم عن امیر المومنین هم دارند، در کتب اهل سنت، البته نوشتند سندش ضعیف است، اسانید متعدد دارد، لکن سندش ضعیف است، سند روشنی ندارد. آن روایت را که اهل سنت نقل کردند. آنها گفتندکه اگر مثلا الان ببینید در این باب چهار، قال سئلته عن اللقطه، قال تعرف سنة قلیلا کان او کثیرا، یعنی دینار هم اگر باشد. و ما کان دون الدرهم فلا یعرف، ببینید عرض کردم این معرکة الاراء بوده. چون نکته‌ای بوده که به اصطلاح محل کلام بوده، لذا گاهی اوقات ممکن است نکته، نکته همین جهت باشد. یعنی نکته‌اش نکته به اصطلاح روی کلمه دینار باشد. که اگر مثلا دینار بود، این طور باشد.

نکته سوم ممکن است نکته سوم ممکن است این باشد چون در حرم است، این هم باز معرکة الاراء بوده است.

س: موضوعیت داشته

ج: موضوعیت داشته حرم.

اصلا لقطه حرم چه کم باشد چه زیاد، بر ندارد، مگر هدفش معرفی و تعریف باشد. اصلا لقطه حرم، مثلا همین روایت را مرحوم آقای صاحب وسائل تقطیع کرده یک قطعه‌اش را اینجا آورده. حالا حدیث به نحو کامل در این صفحه 368 از این چاپ مرحوم آقای ربانی، آن 48 بود، این 68. باب 17. سئلته عن رجل وجد دینارا فی الحرم فاخذه قال بئس ما صنع، ایشان روی این عنوانش رفته. اصلا برداشتن این کراهت دارد یا نه؟ می‌گوید بئس ما صنع، ما کان ینبغی له؛ یعنی مرحوم صاحب وسائل در این باب نکته‌اش روی این رفته، در باب شماره یک.

قلت قد ابتلی بذلک، به هر حال برداشت، دید یک دیناری است برداشت حالا.

قال یعرفه، ببینید، یعرفه یعنی دینار هم تعریف می‌خواهد. همان نکته‌ای که عرض کردم سر دینار.

قلت فانه قد عرفه فلم یجد له باغیا، قال یرجع الی بلده، ببینید این می‌خواهد بگوید فرقی بین حرم و غیر حرم هست یا نه؟ امام(ع) می‌فرماید یرجع الی بلده فیتصدق به علی اهل بیت من المسلمین؛ یعنی به اصطلاح لقطه حرم با غیر حرم یکی است.

عرض کردم حالا دیگر من وارد بحث این جهاتش نمی‌شوم. فقط می‌خواستم عده‌ای از روایات را متعرض بشویم به نحو اشاره. و در روایاتی که ما داریم، در روایاتی که ما داریم، ودر مجموعه روایاتی که ما داریم انصافش کلمه لقطه آمده اما این که ما از این البته لقطه آمده، ضاله هم آمده، می‌گویند در لغت عرب حوافی هم به آن می‌گفتند، به اصطلاح ضوال و حوافی و حوامل، حالا نمی‌دانم این از چه ماده‌ای، حامله و حافیه، لقطه، بله.

غرض اینکه این یک نکته هم سبیل مال است. اگر احتیاج پیدا کرد بعد انشاء الله برایش شرحی می‌دهیم برای چیز.

آن وقت این نکته این می‌شود که از مجموعه این روایت در می‌آید که لقطه انصافا، در کلمات اهل سنت که خیلی واضح است، حالا من فردا یک مقدار کلماتشان را می‌خوانم دیگر فایده ندارد هی ادعا بکنیم فایده ندارد. بله، ظاهرش این می‌شود که عنوان است. مثلا یک روایتی هست در کتاب مرحوم، این را هم خوب شد یادم رفته بود، حالا چشمم به آن افتاد. دیروز بنا بود بخوانیم نخواندیم، امروز هم یادم رفته بود.

مرحوم صدوق یک عبارتی دارد به نظر من جمع کرده بین روایات. مرحوم صاحب وسایل همه را یک حدیث گرفته است. این صفحه 351 از این کتاب، حدیث 9 از باب دوم. این در کتاب صدوق این مشکل هست که گاهی یک حدیثی می‌آید به عنوان حدیث، بعد که نگاه می‌کنیم در واقع یک مقداری‌اش هم فتاوای صدوق است.

در عبارت صدوق این است؛ مرحوم صاحب وسائل همه‌اش را با قال الصادقی(ع) که صدوق گفته آورده است. قال الصادق علیه السلام افضل ما یستعمله الانسان فی اللقطه، یعنی انسان احساس می‌کند که عنوان چون عرض کردیم الان بحث سر این است. آقای خویی می‌فرمایند روایت لقطه خاص باب خودش است. عده‌ای هم تعمیم دادند به مطلق مجهول المالک. حالا نکته ما هم این است. اصل نکته ما بحث لقطه نیست. می‌خواهیم ببینیم از این تعابیر روایت کدام در می‌آید؟ اختصاص به خودش دارد یا نه؟

افضل ما یستعمله الانسان فی اللقطه اذا وجدها ان لا یأخذها ولا یتعرض لها؛ معلوم می‌شود لقطه آن است که انسان بر می‌دارد، می‌گیرد. دقت کنید.

فلو ان الناس ترکوا بما یجدونه لجاء صاحبه فأخذه، من به نظرم روایت تا اینجاست. صاحب وسائل بقیه‌اش را هم روایت حساب کرده، کل را به عنوان روایت، فکر نمی‌کنم تعبیر نمی‌خورد.

بعد دارد، و ان کانت اللقطة دون درهما فهی لک فلا تعرفها، فان وجدت فی الحرم دینارا متلثا فهو لک، ظاهرا متلث آن که سائیده شده، قابل تعریف نیست. لاتعرفه.

و ان وجدت طعاما فی مفازة، این لقطه‌ای است که یسری علیه الفساد، به اصطلاح. این هم یکی از اقسام لقطه است. اگر لقطه‌ای بود که زود فاسد می‌شود، فقومه علی نفسک لصاحبه ثم کله؛ چون اگر بخواهید نگه دارید تا یک سال و تعریف و اینها، طعام دو سه روزه خراب می‌شود.

فان جاء صاحبه فرد علیه القیمه، فان وجدت یا وُجدت لقطة فی دار و کانت عامرة فهی لاهلها و ان کانت خرابا فهی لمن وجدها؛ از این عبارت طولانی، البته من به نظرم که خیلی، فکر می‌کنم شما هم اطمینان داشته باشید. این روایت نیست که، فکر نمی‌کنم روایت باشد. حالا صاحب وسائل همه‌اش را یک روایت قرار داده است.

س: فقه الرضا هم این را دارد استاد

ج: بله، من به نظرم از همین فقه الرضا اینهاگرفتند. می‌خواستند بگویم. از یک متن فقهی گرفته است. البته این هست. ما جاهای دیگر هم توضیح دادیم، احتمالا اگر بر فرض هم فقه الرضا نبوده، اینها متون مختلف روایت است جمع کرده. یعنی روایت واحده نیست. جمع کرده.

به هر حال می‌خواهم این نکته را عرض بکنم معلوم می‌شود که اصلا روی عنوان لقطه و خصوصیات آن حساب هست. این نکته اساسی ما این است. یعنی این بحثی را که مرحوم آقای خویی فرمودند این روایت خاص باب لقطه است. از اینکه در حرم باشد، غیر حرم باشد، معلوم نیست نکته، اصل به اصطلاح مجهول المالک بودنش است. نه اینکه بخواهیم قیاس بکنیم.

س: یعنی می‌خواهید بفرماییددو تا عنوان است اینها

ج: آهان مجهول المالک غیر از لقطه است.

از مجموعه حالا عبارات اهل سنت هم می‌آورم و از مجموعه روایات ما بله. حالاروایات که زیاد است، و

س: در موارد مشکوکه چه کار بکنیم استاد؟

ج: آن بحث دیگری است.

مثلا در یک جا دارد که در همین کتاب البته من اشاره اجمالی بکنم. اگر آقایان حال داشتند، از کتاب مسائل علی بن جعفر از برادرشان سوالات متعددی از لقطه هست. عناوین مختلفی است. مرحوم صاحب وسائل این را در بابهای مختلف آورده است. مثلا در همین باب 2، 12 و 13 و 14 و 15 همه‌اش از همین به اصطلاح کتاب مسائل علی بن جعفر و سوالات نکات مختلفی که در آن هست. یکی از آنها این است، البته اینها غالبا روایاتش سندش مشکل دارد. یکی

س: شما قبول می‌کنید استنادش را

ج: نه اینهایش مشکل دارد به هر حال

قال و قال علی اخبرتنی جاریة لابی الحسن موسی کانت توضی؛ یکی از کنیزکان حضرت موسی بن جعفر(ع) که وضو می‌داد حضرت را، و کانت خادمة صادقه. در روایت دارد خادما صادقا، در عبارتی که بوده است. ایشان برداشته در پرانتز نوشته خادمة صادقه. من عرض کردم توضیح دادم خدمتتان که در لغت عرب این متعارف بوده که به زنی که کنیز بوده در خانه کار می‌کرده، خادم می‌گفتند. این متعارف بوده، غیر متعارف نبوده است. صیغه آخر چون متعارفشان آن است که اگر در صفات زن، یعنی فعلی که هست از صفات خاص زن باشد، مذکر می‌آورند، مثل تامس، حائض، اینها،

س: حامل

ج: بله حامل. اگر مراد این باشد که مثلا نان روی سرش برداشته حامله می‌گویند. اگر مراد جنین باشد حامل می‌گویند. فرق می‌گذارند بین دو حالت حمل. اگر حالتی است که با مرد مشترک است حامله می‌گویند. اگر حالتی است که خاص به زن است حامل. این هست در لغت عرب این هست. اما اضافه بر آن خادم هم می‌گویند. کانت له خادم توضیه، لکن صادقا دیگر نمی‌گویند. صادقة باید باشد. حالا این آقا نوشته خادمة صادقه. قاعدتا این طور است، و کانت خادم صادقة، باید قاعدتا این طور باشد. آن یکی را مذکر می‌آورند. متعارف است زیاد است هم روایت داریم هم متون عربی داریم.

قالت وضیته حالا این نمی‌دانم این نسخه ما پاک شده اینجا، بله،

س: خادم مگر مشترک نیست؟

ج: بله آقا

س: خادم مشترک است دیگر

ج: مشترک است اما وقتی که مرادشان کنیزی باشد که در خانه چیز می‌کند، خادم می‌گویند. یعنی کنیزی باشد که خدمتگذار باشد.

س: خب مرد هم خدمتگذار است

ج: بله می‌دانم آن هم عبد می‌شود، خدمتگذار است. اما این را استعمال شده، خیلی هم استعمال شده است.

س: الان خادم می‌گویند، آقا خادم دارد.

ج: چون الان عبد نیست آخر. آن طرفش نیست اصلا. نه کنیز هست نه عبد هست.

س: چرا؟

ج: کجا هست کنیز و عبد؟

شاید کسی به شما فروخته عبدی کنیزی، سرتان را کلاه گذاشته.

قالت وضیته بقدوم، ظاهرا قدوم اسم منطقه‌ای است در اطراف، ظاهرا حالا این یکی من که قد نوشته بقیه‌اش حذف شده

س: قُدید

ج: قُدید

س: وضیته به معنای شستشو نمی‌شود؟

ج: وضو دادم احتمال شستشو هم هست.

س: الان در بعضی بلاد معامله می‌شود استاد

ج: نه بردگی نیست.

س: بردگی است پس چیست؟

ج: قاچاق است، به عنوان قاچاق

س: نه قاچاق نیست، به عنوان برده می‌فروشند

ج: بله آقا

س: جهاد نکاح

ج: جهاد نکاح هم ثابت نیست، آن هم ثابت نیست.

س: نه همین کشور خودمان، اقلیت‌های مذهبی هر چند تا بگویید برایتان بفرستد

ج: بفروشند؟ نه بابا

س: بله، مشکل ندارد

ج: نه نیست، این اشتباه شده است.

وضیته بقدی، منطقه‌ای است نزدیک… و هو علی منبر، می‌گوید من داشتم یا می‌شستم، چون احتمالا وضو در اینجا شستن باشد.

و انا اصب علیه الماء فجری الماء علی المیزاب فاذا قرطان من ذهب فیهما در ما رأیت احسن منه فرفع رأسه الی فقال هل رأیت قلت نعم قال خمریه بالتراب، زیر خاک؛ معلوم می‌شود از این عبارت با اینکه خب مال مجهول المالک حساب می‌شود، این که بر ندارد

س: 25:36

ج: هان، قرطان من ذهب، همین که برنداشتن دیگر لقطه نیست.

ففعلت ما اخبرت به احدا حتی مات، البته این جاریه حالا راست گفته یا نه، نمی‌توانیم.

به هر حال از روایاتی که ما داریم در لقطه، و در ابواب متعدد، یعنی نه اینکه حالا یک باب واحد، یک بحث معروفی بوده باز بین آنها که در روایات ما هم وارد شده، بله، مثلا اگر یک ماهی گرفت که در شکمش دری بود، آیا این لقطه است یا نه؟ این در روایات ما هم دارند. البته در روایات ما که دو سه تا روایت است به عنوان کرامت و اینهاست که ربطی ندارد.

اما در این روایت ما ربطی به آن جهتش ندارد. روایت ما در غیر از آن جهت به اصطلاح ماهی آمده است. ببینید دقت بکنید نوشته که اگر دری در شکم ماهی پیدا کرد در بین اهل سنت، اگر واضح است که آثار تملک بر آن نبوده، مثلا ممکن است یک دری صدفی بوده در دریا، ماهی بعلیده، یعنی شکلش، شکل ملک انسان نیست، شکل طبیعی است. می‌گوید این حکم مباحات دارد ملکش می‌شود. اما اگر شکل طبیعی دارد مثلا گوشواره مانند است. این ماهی خورده، این حکم لقطه پیدا می‌کند. در باب لقطه لازم نیست خودش از زمین بر دارد. حیوان هم خورده آن بردارد، این حکم لقطه پیدا می‌کند.

آن وقت باز آمدند در مثل این سوال این است؛ آمدند گفتند حالا اگر گوسفند خرید یا گاو خرید در شکمش دری درآمد. خوب دقت کنید. اینجا اهل سنت نگفتند آن در شکلش طبیعی است یا مثلا ساخت انسان است. علی کل حال گفتند لقطه است. چرا؟ چون عادتا ماهی ممکن است در دریا در بخورد، در دریا هست. اما گوسفند که نمی‌آید در طبیعی بخورد. یعنی آمدند این نکته. یعنی اگر گوسفند خورد علی کل حال این غیر طبیعی است. یعنی مال ملک … خوب دقت فرمودید؟

س: از حدیث استفاده کردند یا فکر خودشان است؟

ج: نه اینها فکر خودشان است، روایت ندارند.

حالا مثلا ما روایت داریم. اسئله عن الرجل عن رجل اشتری جزورا او بقرة، گوسفندی، شتری یا گوسفند گاوی، للاضاحی، فلما ذبحها، حالا جزور به نظرم شتر چیز یا گوسفند کذا است،

س: منظور شتر است

ج: بله،

وجد فی جوفها صرة، البته اینجا صرة، صرة که پیدا کرد، صرة کیسه، کیسه‌ای پیدا کرد فیها دراهمی، این علامت بشری است.

او جوهرة، این احتمال می‌دهم صرة او جوهرة می‌خواسته بگوید فرق نمی‌کند چه علامت اینکه تصرف بشری باشد یا نباشد.

فوقع علیه السلام عرفها البایع، به بایعش نشان بده سوال بکند از او

س: جوهره چیست

ج: جوهره گوهری پیدا کرد دری مثلا.

س: این ادعا این است که گوسفند و این حیوان مالک قبلی داشته به خاطر این، نه اینکه

ج: خب اشتری، نه می‌دانم، اما همان که اشتری هم اگر گفتند رفت بازار سمکی خرید، اما آن دری که در شکم گوسفند شکم ماهی بود، آثار طبیعی است، یعنی هیچ دست بشری توش نبوده، نمی‌گویند برو تعریف به بایع بکن. این را سنی‌ها فرق می‌گذارند بین این دو تا.

اما اگر ماهی خرید در شکمش مثلا گوشواره بود. می‌گویند برو از بایع سوال کن. ببینید این دو تا را فرق گذاشتند.

س: یعنی ولو ماهی که آن زمان که ماهی به صورت آزاد بوده دیگر

ج: تو دریا می‌گرفتند

س: همین دیگر

ج: خب می‌گویند همین چون بایع دارد احتمال دارد مال او باشد.

س: پرورش نداده چه ربطی به او دارد؟

ج: چرا

س: نه بحث در این است که پرورشی نیست دیگر

ج: عرض کردم اگر شواهد خارجی اقامه بشود بله. می‌گویند چون دست

س: آیا اینها پرورشی

ج: دست بشر بر آن جاری شده، چون دست بشر، اگر کسی هم خود صیاد هم باید تعریف بکند. مشتری هم همین طور. صیاد و مشتری. دو تا حساب کردند.

او جواهر او غیر ذلک من المنافع، یک روایت

س: لغو می‌شود آخر این، اگر ماهی آزاد باشد پرورشی نباشد، سوال از مالک چیز لغوی است

ج: خب حیوان هم همین طور است. یک حیوانی است در صحرا چریده، چرا سوال از بایع بکند

س: نه حیوان را خریده استاد

ج: خریده ربطی به مالک ندارد

س: حیوان را می‌آورد مثلا در خانه‌اش

ج: دارد عرفه البایع، به بایع چه ربطی دارد؟

علی ای حال کیف ما کان این راجع به این قسمت.

اجازه بدهید

س: آخر در ماهی علف دادن معنا ندارد

ج: چرا؟

س: بابا ماهی اگر پرورشی نباشد چه علف دادنی؟

ج: حالا عرض کردم اینها حفیره درست می‌کردند، یا حفیره درست می‌کردند، ماهی را نگه می‌داشتند

س: نه موضوع بحث این است که ماهی آزاد است.

ج: عرض کردم فرقی نمی‌کند چون دست مالک است، مالک رسیده از دست مالک.

آن وقت دقت بکنید یک روایتی را خواندیم مال حفص بن غیاث، ما حالا به روایت خودمان فعلا چون آن الان آن مطلب در روایات ما نیست، فعلا وارد آن بحث نمی‌شویم. در روایت حفص بن غیاث اگر یادتان باشد که ما خواندیم، که یک دزدی پولی را مالی را برده پیش یک شخصی، که همان روایت حفص بن غیاث هم در همین باب آورده بود. برد و بعد به اصطلاح آن دزد نیامد. این چه کار بکند؟

امام علیه السلام می‌فرمایند این حکم لقطه دارد. این را به این روایت تمسک کردند در ما نحن فیه به اینکه، ظاهرش به نظر من چون من هم به همین عنوان تا حالا، بعد از اینکه تأمل کردیم امام(ع) می‌فرمایند نه این حکم لقطه دارد، مجهول المالک نیست. یعنی در باب لقطه خوب دقت بکنید، مهم نیست که شما یأخذها که در روایت دارد مهم نیست که شما بردارید، مهم این نیست. مهم در اختیار شما قرار بگیرد. مالی که صاحب دارد و صاحبش معلوم نیست، در اختیار شما قرار بگیرد، مال معین. این می‌شود لقطه. حالا این لقطه گاهی به برداشتن شماست، گاهی شما یک دستگاه ماشین می‌گذارید که در راه هر چه هست، جمع می‌کنید، می‌بینید در ماشین مثلا توش یک گوشواره است، این هم لقطه است. شما برنداشتید، شما یک ماشین کوک کردید گذاشتید این گوشواره را از زمین برداشت، این هم لقطه است. این هم فرق نمی‌کند.

در اینجا نکته‌اش در لقطه بودن توسط فاعل غیر مختار است؛ یعنی آن که واسطه است ماشین است که شعور ندارد. در عرف این را به شما نسبت می‌دهند. این دوم. روشن شد؟ چون ماشین را شما راه انداختید. روشنش کردید، رفته گشته، حالا که آمده به عنوان اینکه سنگ جمع بکند.لابلای سنگها یک گوشواره‌ای هم بود. آیا این لقطه است؟ شما که برنداشتید این را ماشین برداشته است.

اینها یک اصطلاحی دارند. اگر عمل توسط فاعل غیر مختار غیر ذی شعور انجام شد، این هم کأنما فعل انسان است. فرق نمی‌کند؛ چون فاعل واسطه فاعل غیر مختار است. فاعلی است که شعور ندارد.

سوم فاعل اگر شعور داشت اما فقط نقش واسطه بازی کرد، آیا این هم لقطه است یا نه؟ خوب دقت بکنید. واسطه است فقط. اما فاعل مختار است. این مثالش همین دزد است.

پس در حقیقت اگر ما این حدیث را این جور معنا بکنیم که در حقیقت مراد حفص بن غیاث چون دیروز جور دیگری معنا می‌کردیم. مراد حفص بن غیاث این است که در عنوان لقطه خوب دقت بکنید، برداشتن خود انسان شرط است یا اگر برداشته شد ولو کس دیگری فاعل مختار برداشت و ذی شعور برداشت و به من رساند، در حقیقت من هم الان در اختیار من است. فقط نکته‌اش این است که اینجا یک توسطی پیدا شده است. روشن شد؟

س: دزد

ج: هان دزد برداشت و آورد دست من داد. چون آن روز ما جزو مجهول المالک گرفتیم. دیشب داشتم فکر می‌کردم امروز بود یا دیشب، گفتم نکند اصلا این روایت ناظر به نکته دیگری باشد. چون بحث لقطه بعد امروز من منشأ شد که یک مقداری بیشتر در کلمات عامه نگاه کنم، دیدم خیلی فروع عجیب و غریبه‌ای را متعرض شدند که حالا انشاء الله شاید بعضی را هم فردا بخوانیم از آنها. ومنها همین فروع مجهول المالک را.

بحث مفقود هم که در میراث، یک روایتش را خواندیم. این معلوم می‌شود که در حقیقت من فکر می‌کنم نکته حفص بن غیاث این بوده است. که اگر ما مالی را برداشتیم لکن خودمان نه، متوسط، توسط بود، واسطه بود، لکن واسطه فاعل ذی شعور و مختار است، نه غیر ذی شعور و غیر مختار مثل اینکه ماشین جمع بکند. آن هم لقطه حساب می‌شود. ماشین جمع بکند، صدق لقطه می‌کند.

اگر دزد برداشت و آورد پیش من و رفت و پیدایش هم نشد، آیا در اینجا صدق لقطه می‌کند؟ ظاهرا امام(ع) می‌فرمایند بله صدق لقطه می‌کند. ولو دزدی کرده، نکته مهمش این است که شما مال یک انسان مسلمانی را که نمی‌شناسید دستتان افتاده. حالا می‌خواهد یک فاعل مختاری در وسط باشد یا فاعل مختار یا فاعل ذی شعوری در وسط نباشد.

س: استاد پس مجهول المالک چه می‌شود؟

ج: هان مجهول المالک این نیست.

مجهول المالک مثل چه می‌ماند؟ مثل همین جایزه‌ای که سلطان می‌دهد، ما نحن فیه. یک اموالی را به شما می‌دهد، شما نمی‌دانید که اصلا مال خود سلطان است، حالا غیر از آن جهت عمومی‌اش. آیا مال کسی است، مال کسی نیست، مال خودش را داده، نداده، یا می‌دانید که مال خودش نیست، مال یکی از مسلمان‌هاست، این می‌شود غیر لقطه. شما چیزی را بر نداشتید.

س: با لص چه فرقی می‌کند؟

ج: خیلی فرق می‌کند. آن رفته توی بیت المال، این نه، نرفته این امر شخصی است.

س: مجهول المالک اعم از لقطه می‌شود

ج: مجهول المالک اعم از لقطه است. این جایزه‌ای که شما می‌گیرید و می‌دانید که ملک نیست، این داخل در عنوان مجهول المالک هست اما داخل در عنوان لقطه نیست.

یک روایت در لقطه هست، به نظر من این شاید یک کمی مشعر باشد، این تمام بحث امروز را به خاطر آن روایت واحده خواندیم.

س: چطور شده لقطه این مقدار عنوانش در روایات آمده اما مجهول المالک با اینکه مبتلا به متشرع هم بوده، یک مورد هم ما ازش نداریم

ج: نه داریم، نه روایت دارد یتصدق خب، می‌گوید من نمی‌دانم می‌گوید یتصدق.

س: نه عنوان به صورت عنوان مجهول المالک

ج: عنوان نمی‌خواهد دیگر. آن خودش هست دیگر، وقتی مالکش معلوم نیست.

س: اینها موردی هستند استاد

ج: نه، آنجا یتصدق،

من نگاه می‌کردم حتی دیدم عده‌ای از عامه گفتند یتصدق، عده‌ای هم گفتند یرجع الی الحاکم.

س: باشد شما از این یک قاعده کلی که نمی‌توانید، اینها قضیة شخصیه

ج: نه شخصیه نه، قاعده کلی در می‌آید.

حالا اجازه بدهید چون وقت دو سه دقیقه بیشتر نمانده من روایت را بخوانم بعد بحث می‌کنیم.

در باب سه در همین ابواب لقطه، یک حدیث واحدی است البته مرحوم شیخ طوسی و صدوق و کلینی هر سه نقل کردند. کلینی عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد و احمد بن محمد جمیعا. من چند بار عرض کردم گاهی انسان احساس می‌کند یک نوع تسامح مائی گاهی پیش می‌آمده در کلمات حتی بزرگان. مثلا ببینید عدة من اصحابنا عن سهل و احمد جمیعا. خب بگوییم مگر اینکه این متعارف بوده این مقدار؛ چون عده‌ای که از سهل نقل می‌کنند غیر از عده‌ای است که از احمد هستند. عنوان عده که خودش عنوانی نیست که خودش راوی باشد. یکی علی بن ابراهیم توی سهل علی بن ابراهیم نیست. اصلا فرق می‌کند. احمدبن محمد بن یحیی عطار در این یکی هست، در آن یکی نیست.

علی ای حال بگوییم مگر یک نوع تساهلی این مقدار تساهل را قبول می‌کردند. حالا من خود من خیلی وسواس دارم، این مقدار تساهل را قبول نمی‌کنم. باید عادتا بگوید عدة من اصحابنا عن سهل، و عدة من اصحابنا عن احمد؛ چون دو تا عده هستند دیگر

س: مشترک‌هایش را شاید گفته

ج: مشترکش اگر یکی باشد، عده نیستند دیگر

س: 38:14

ج: نه، به نظر من چون عنوان عده بوده به هر دو بگوییم مصطلح محدثین، چون واقعا خب مرحوم کلینی جلیل القدر

س: متعارف است دیگر در مورد کلینی و نمی‌دانم…

ج: بله باید یک نوع تعارفی را قبول بکنیم و الا الان خود بنده اگر باشم این کار را نمی‌کنم. دقت نیست این؛ چون این عده غیر از آن عده هستند. عادتا باید بگوید عدة من اصحابنا عن سهل و عدة من اصحابنا عن احمد اشعری.

آن وقت از این باز لطیف‌تر حالا به یک معنایی کمی تسامح بیشتر گاهی در وسائل یک حدیثی را از کلینی، مثلا عدة من اصحابنا عن سهل، در وسائل. باز در کافی هست عدة من اصحابنا عن احمد. این پشتش می‌آورد عنهم عن احمد. یعنی ضمیر هم حالا باز با ضمیر مشکل‌تر. آن حدیث قبلی عده‌ای از سهل است، حدیث بعدی عده‌ای از احمد است. البته این در کافی نیست، شاید توی کافی هم بعضی موارد دیده باشم. شاید احتمال می‌دهم دیده باشم. باز با ضمیر می‌آورد، این دیگر باز به اصطلاح مشکل را بالاتر، می‌گوید عنهم عن احمد. باید همین قائل بشویم به یک نوع اینکه این متعارف بوده و مضر به وثاقت و جلالت شخص نبوده است.

به هر حال شیخ طوسی هم از ابن محبوب عن جمیل بن صالح خوب است سندش، قال قلت لابی عبدالله علیه السلام رجل وجد فی منزله دینارا؛ در منزل خودش آیا صدق لقطه در منزل خود آدم هم می‌کند؟ آدم در خانه خودش.

البته کلمه دینار هم عنایت رویش بوده است. قال یدخل منزله غیره؟ افراد دیگر هم رفت و آمد می‌کنند مثل این بیرونی علما، قال نعم، کثیر، خیلی هم رفت و آمد می‌کنند. قال هذا لقطة. این لقطه است.

قلت فرجل وجد فی صندوقه دینارا؛ قال یدخل احد یده فی صندوقه غیره؟ کس دیگری این کار را می‌کند؟ او یضع فیه شیء، قلت لا، قال فهو له. احتمال دارد که اینجا معیار را مجهول المالک بگوییم، بگوییم لقطه یعنی مطلق مجهول المالک. به این قرینه که آیا کس دیگری هست یا کس دیگری نیست. اگر کس دیگری بود می‌شود مجهول المالک. آن وقت مجهول المالک می‌شود لقطه. خیلی البته ضعیف است. روایتی که به نظر من آمد که خیلی بخواهیم زور بزنیم که الروایات لقطه، شامل، نکته دقت کردید چه می‌خواهم بگویم؟ که روایات لقطه شامل مجهول المالک بشود این باشد. یعنی کأنما امام(ع) می‌خواهند بفرمایند معیار در لقطه مجهول المالک بودن است. آن وقت در مثالی که تو می‌زنی در خانه‌اش پیدا می‌کند. اگر افراد می‌آیند این می‌شود مجهول المالک. تنها خودش هست مجهول المالک نمی‌شود، می‌شود معلوم المالک مال خودش است.

آن روایتی که من دیدم چون به نظرم تمام باب لقطه را از اول تا آخر حالا اگر اشتباه نکرده باشم شاید یکی دو تا باب آخر، به نظرم شاید از این روایت انسان یک استشعاری بکند که مراد از لقطه مطلق مجهول المالک است.لکن انصافا بعید است. فعلا که خیلی بعید است.

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD283KBدانلود
PDF157KBدانلود
MP313MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه29) چهارشنبه 1395/08/19
بعدی خارج فقه (جلسه31) یکشنبه 1395/08/23

اصول فقه

فقه

حدیث