خارج فقه (جلسه8) شنبه 1395/06/27
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
س: 00:25
ج: دیگر خواستیم تأیید بشود چون اصحاب فتوا دادند خیلی مخالفت با اصحاب را یاد نگیرند آقایان. عوضش کردیم.
س: سوال این است که چه جوری است که اگر مثلا در کتاب نباشد، از منفردات باشد این چقدر اهمیت دارد؟ اهمیت این روشن نشد که چقدر در سرنوشت
ج: خب چون آن بحثی را که مرحوم شیخ دارد در کتاب سکونی است. این معلوم میشود احتمال دارد که این به هر حال قبولش… به هر حال انصافا من حیث المجموع مهمترین چیزی که در اینجا بوده، همین کتاب روایت سکونی است. بقیهاش یک مقداری شبهات داشت دیگر، خواندیم متعرض شدیم.
آن وقت چون بزرگانی مثل فرض کنید کلینی، بعد صدوق، بعد فرض کنید مرحوم شیخ مفید، شیخ طوسی و السنه مختلفه نقل کردند، محاسن برقی، شاید بشود مثلا وثوقی پیدا کرد. البته محاسن برقی از راه نوفلی، برقی از راه نوفلی ، ظاهراً بعد از آمدن نوفلی به ری باشد؛ چون سابقا یک وقتی اشاره کردیم دیگر خیلی اینجا نخواندیم، نگفتیم. این هست احتمال دارد.
س: 01:40
ج: بعضیهایش میخورد مثلا روایت مقنعه شیخ مفید، سئل الصادق(ع) عن رجل اکتسب مالا، از این عبارت مرحوم شیخ مفید میخورد که عبارت سکونی نیست.
عرض کردم معلوم میشود مجموعا روایتی از امام صادق(ع) مأثورا لامیر المومنین نقل شده، و بگوییم اصحاب اعتماد کردند. چون ما آن بحثی که جابریت سند باشد، اجمالا قبول کردیم، به این سعهای که اینها گفتند قبول نکردیم. بگوییم با این شواهد جابریت پیدا میشود. عرض کردم نکته ضعف جابریت این است که شواهد نشان میدهد در خود کتاب مشهور چون در کتاب جعفریات نیامده، فقه الرضا هم به آن فتوا نداده است. خب شواهد خارجی هم خیلی مؤیدش نیست. مؤید این که انسان مال مختلط به حرام دارد مقدار حرامش را کنار بگذارد تا مطمئن بشود. حالا یا احتیاط قائل هست یا برائت قائل هست، برائت از اکثر، قاعدهاش آن است. این که خمسش را کنار بگذارد و این خمس جای آن مقدار را بگیرد که گاهی ممکن است خمس هم بیشتر باشد، این باید یک تعبد خاصی باشد.
عرض کنم که بحث در باره این بود که مرحوم شیخ فرمودند با پرداخت خمس اگر جوایز السلطان بگیرد، حتی کراهت هم برداشته میشود.
بعد عرض کردیم مرحوم شیخ مجموعا به سه طائفه از روایات خمس تمسک فرمودند. یعنی آوردند نه اینکه حالا ایشان، یکی روایت مال مخلوط به حرام بعد هم اشکال کردند. انصافا خب اشکال هست. البته عرض کردیم کل این بحث با مرحوم شیخ که ما الان انجام میدهیم بنابر اینکه این قضیه را ما به نحو فردی نگاه بکنیم. چون این قصه گرفتن جوایز سلطان یک دفعه از این زاویه است که اصلا سلطان و جوایزش و ماهانهاش و شهریهاش و به قول آن آقا گفته بود دهریهاش و حالا هر چه بوده شما گفتید یک آقایی یک پولی داده بود گفتند آقا این تقسیم بود یا شهریه، گفت دهریه، ایشان گفت این در دهر یک بار میشود. حالا دهریه و شهریه و هر چه که این آقا میخواهد بدهد، یک دفعه اشکال سر این است که اینها کلا جایز نیست. دیگر خب این بحثها نمیآید. خمس و این حرفها اصلا مطرح نمیشود.
مرحوم شیخ و بعدش آن آقایانی که بعد آمدند و حتی قبل از اینها بیشتر مسئله را از زاویه فردی به اصطلاح من، زاویه فردی که بداند علم اجمالی دارد توش حرام است، یا علم تفصیلی دارد شبهه محصوره است یا غیر محصوره، از این راهها مرحوم شیخ وارد شدند. حل قصه را از این راهها دارند میکنند. مثلا شبهه غیر محصوره باشد یا محصوره با خروج از محل ابتلاء، ایشان گفتند مع ذلک کراهت از این زاویه. این کراهت با تخمیس حل میشود به خاطر روایات تخمیس مال مختلط به حرام.
بحث سر این است. الان بحث سر این است. زاویه بحث هم اشتباه نشود. خب خود مرحوم شیخ اشکال کردند و اشکالش هم متین است انصافا. چون آن روایت بحث مخلوط است، اینجا اگر باشد همهاش حرام است. بله، ممکن است کسی بگوید درست است من در دستگاه سلطان هم نیستم، سلطان به من جایزهای داده به قول قدیمیها، یعنی پولهای بلاعوض، هدایا، به مناسبت عیدی، پولی را فرستاده، یک میلیون تومان فرستاده، بگوییم بله، این درست است پول حقوق من نیست، ماهانه من نیست، لکن به هر حال من در بیت المال حقی دارم دیگر. فرض کنید حق من در بیت المال دویست هزار تومان است. این به جای دویست هزار تومان یک میلیون تومان داده، جایزهای که فرستاده یک میلیون. اگر این جور تصویر کردیم مال مخلوط به حرام میشود. اگر این جور تصویر شد.
این راجع به بخش اول. طایفه اولی
طایفه ثانی روایاتی است که اصلا مال سلطان تخمیس بشود. خصوص مخلوط نیست. عرض کردم از روایاتی که ما داریم در این جهت در این جهت یکی روایت معروفی است، عرض کردم بعضی از آقایان هم فتوایشان این بود، اینهایی که در کشورهایی که غیر یعنی به حسب ظاهر، نظام، یعنی اسمش عنوان اسلام در واقع درست نیست، آنها هم راهش همین است که خمس بدهند. و ظاهرش این است که این خمس را قبل از سر سالشان بدهند. بله. این یک روایت واحده هست، آن که الان ما روایت داریم، یک روایت واحده است که از منفردات شیخ طوسی است.
این مرحوم شیخ در جلد 6 کتاب تهذیب نقل فرمودند، عن حسن بن محبوب. ظاهرا عن حسن بن محبوب اشتباه نساخ است. ظاهرش و العلم عند الله کتاب حالا خود مرحوم شیخ طوسی چه مقدار اشتباهات داشته، یک مقدار ظاهرا دیگر به نساخ بر میگردد، بعید است به خود شیخ برگردد. عن احمد بن الحسن الی ما شاء الله ما روایت داریم در کتاب مرحوم شیخ طوسی از محمد بن احمد بن یحیی. که ما همیشه به اختصار صاحب کتاب نوادر الحکمه.
عرض کردیم اصحاب ما کتب متعددی دارند به نام نوادر، و عرض کردیم مرحوم شیخ نجاشی بعضی جاها نوادر بدون الف لام دارد، بعضی جاها با الف و لام. النوادر، نوادر. به نظرم در یک جا یا دو جا اینها را جمع کرده با هم؛ یعنی برای یک شخص دو تا عنوان آورده، هم کتاب النوادر و هم کتاب نوادر. توی ذهن من الان این طور است، آقایان اگر داشته باشند نگاه کنند، در فهرست شیخ نداریم در ذهن من نوادر بدون الف و لام نداریم. همهاش النوادر است. به نظرم آن که شمردم چهارده مورد در کتاب فهرست شیخ النوادر است. آن که من الان در ذهنم حضور ذهن دارم.
س: نوادر چند تا داریم یا یک دانه است؟ چند تا نوادر داریم؟
ج: نه افراد مختلفند دیگر. النوادر در فهرست شیخ طوسی به ذهن من چهارده تا است. نوادر بدون الف و لام در فهرست شیخ طوسی نداریم. در کتاب نجاشی داریم. و این طوری است مثلا له کتاب نوادر. عرض کردیم این کتاب نوادر در عبارات نجاشی یک موردش حالا یک خصوصیت دارد که جایش اینجا نیست. به طور کلی دو جور میشود خوانده بشود؛ له کتاب نوادرُ، آن وقت این نوادر اسم کتاب نیست، صفت است، عنوان صفت است. و ممکن است خوانده بشود له کتاب نوادرَ، چون غیر منصرف است نوادر. ممکن است دو جور خوانده بشود. لکن توی شیخ ندیدم من، الان توی ذهنم توی فهرست شیخ ندارد. نجاشی انصافا در کتاب شناسی و نکات کتابی و فهرستی خیلی بر شیخ طوسی میچربد، خیلی زیاد.
آن وقت یکی داریم، نوادر الحکمه. یکی بیشتر نیست. مال یکی از علمای اشعری قم هست، محمد بن احمد بن یحیی یا به اختصار محمد بن احمد. این کتاب مشهوری بوده است. یکی هم داریم نوادر المصنف یا نوادر المصنفین. تا آنجایی که من میدانم این هم یکی است. تا آنجایی که من حضور ذهن دارم یکی است.
حالا انشاء الله تعالی اگر فرصتی شد در آینده انشاءالله در بحث، حالاشاید هم امروز برسیم، یک روایتی است از کتاب محمد بن علی بن محبوب، آن از نوادر المصنف یا نوادر المصنفین است، آن کتاب. آنجا هم راجع به آن یک توضیحی عرض میکنیم.
به هر حال مرحوم شیخ طوسی و کلینی و صدوق تمام این مشایخ وبعد آقایان دیگر ما، فرض کنید در بغداد مرحوم شیخ مفید، همه از این کتاب نوادر الحکمه نقل کردند. این تنها کتابی است که نوادر، یعنی کس دیگر نداریم، نوادر داریم متعدد، اگر این فهرست شیخ را یک نگاهی بکنید با همین دستگاهتان ببینید نوادر بدون الف و لام دارد؟ فکر میکنم در ذهنم ندارد.
س: یک دانه دارد
ج: دارد؟
س: یک دانه
ج: یک دانه، میگویم
س: 09:58
ج: آن چهارده تا است، من حساب کردم چهارده تا است.
س: کتاب نوادر یک دانه
سس: نوادر بدون الف و لام در فهرست نداریم.
ج: به نظرم ندیدم من.
س: حسن بن 10:10
ج: مطیب حالا آن چند جا، نفهمیدیم اسم این چیست، آخرش هم ما نفهمیدیم.
س: له کتاب نوادر
ج: میگویند نیست در فهرست. این از فهرست شاید نجاشی
س: 10:22
ج: همین یکی؟
س: همین یکی. بقیه له نوادر است این یک مورد کتاب نوادر است.
ج: همین عنوان را از نجاشی بیاورید، همین عنوان حسن بن مطیب
حالا چیز دیگر هم خوانده شده، ضبط شده، من هنوز نمیفهمم اسم این چیست.
به هر حال تا ایشان بیاورند عرض کنم که آن وقت من توضیحاتش را چون زیاد صحبت کردم، این کتاب خیلی مشهور بوده، خوب دقت بکنید، و کلینی، کلینی هم مستقیم ایشان را درک نکرده است.
س: نجاشی همین است له کتاب نوادر، دقیقا همین عبارت است.
ج: خب پس همان.
عرض کنم حضور با سعادتتان معلوم شد از یک جایی… این کتاب را من توضیحاتش را عرض کردم محمد بن احمد، هم کلینی در اختیارش بوده، بعد صدوق از ایشان نقل میکند، نسبتا معتنابه هم هست. لکن بیش از هردویشان مرحوم شیخ طوسی نقل میکند. خیلی روایات الان ما از نوادر الحکمه. آن وقت چون این کتابش به قول ما امروزی میگوییم کشکول یا جُنگ مثلا. یک چیزی بوده که خیلی جمع وجور بوده، قمیها به شوخی به آن دبه شبیب میگفتند. کتاب دیگر نداریم به این اوصاف.
شبیب گویا یک بقالی بوده، فامی، فامی کسی که بقال بوده، در قم، دبهای داشته، پستوکی داشته به فارسی، هر چه میخواستند مثلا به او میگفتند سیر از همان جا، یک خانهاش مال سیر، هر چه میخواستند، فلفل، زردچوبه، هر چه میخواستند از همان دبه خودش میداده، اینها هم شوخی میکردند که این کتاب مثل همان دبه شبیب است.
علی ای حال این کتاب را قمیها به آن دبه شبیب میگفتند. ما هم برای اینکه اشتباه با بقیه نشود، نه برای اینکه حالا چون این هم محل کلام است که این طعن در کتاب است یا مدح کتاب است؟ به نظر من که طعن کتاب است. به هر حال بنده به هر حال به عنوان طعن به کار نمیبریم، به عنوان تعریف یعنی معرف کردن در این کتاب دبه شبیب، البته به طور طبیعی عرض میکنم، خود من هر وقت در هر کتابی، حالا یا کتب اربعه یا غیر اربعه مثل امالی شیخ مفید، تا اسم این محمدبن احمد میبینیم بعدش توقع این را چند بار گفتم، توقع داریم که حدیث یک جاییاش یا سندا یا متنا یا هر دوش خرابی داشته باشد. مرد ثقهای است مرد بزرگواری است، مرد پر معلوماتی است، اما دقیق نیست. مشکل این است. یعنی نه اینکه اسمش را بگذاریم تساهل. مبنایش این جوری است دیگر. خیلی آن دقت لازم را ندارد. نه اینکه به اصطلاح مثلا کار بدی انجام، تصورش در حدیث حدودش این است. خیلی هستند در همین حوزهها حدیث شناسی نمیکنند، یا سند یا متن را دقت نمیکنند، کج و ماوج میخوانند. به هر حال این هست، این چیز تازهای نیست دیگر.
به هر حال خود قمیین کان لا یبالی عمن روا، خیلی اهل مبالات نبود و لذا معاصر مرحوم کلینی قدس الله سره ابن الولید، این مطلب را از کلینی ما نشنیدیم، اما ابن الولید دارد که از این کتاب دبه شبیب به قول حالا خود قمیها مواردی را استثناء کرده بود. راجع به استثناء ایشان و کاری که کرده و نکات فنی و عدم استثناء صحبتهای زیادی هست که انشاء الله اگر خداوند توفیق داد، در محل خودش متعرض میشویم. و این استثناء با اینکه معاصر کلینی است چون بعضی از این مواردی که مرحوم ابن ولید استثناء کرده، بالفعل در کافی هست دیگر. حالا نمیدانیم چرا دو تا ذوق بودند. من چون کرارا توضیح دادم عرض کردم یک مسائلی را بنده اینجا عرض میکنم نه از مشایخ شنیدیم و نه در کتابی دیدیم، اینها با مراجعات مستقیم خودم است؛ یعنی نه اینکه از کسی… احساس ما این است که در اول قرن چهارم این دو بزرگوار دست به یک تنقیح و پالایش حدیث شیعه زدند. یکی کلینی قدس الله سره، و یکی مرحوم ابن الولید. فقط فرقش این است که ابن الولید یک کتاب شناس بزرگی هم هست. شأن بسیار بزرگی، فهرستی هم داشته خودش. کتاب شناس هست، البته فهرست را فعلا من مجازا اطلاق میکنم؛ چون عرض کردیم ایشان یک اجازه بسیار طولانی به ابن ابی جید قمی که ایشان هم از اشاعره قم است، ایشان را نمیشناسیم فعلا هیچ آشنایی از ایشان نداریم. یک اجازهای داده، این اجازه را مرحوم نجاشی در کتاب فهرست، دوجا اسم برده، یک جا در شرح حال خود ابن الولید نوشته اجازه، تعبیر به اجازه کرده، یک جا در شرح حال اسماعیل بن جابر جعفی تعبیر کرده فهرست ابن الولید. هنوز هم نمیدانم حالا این فهرست… احتمال هم دارد شاید در تصور مرحوم نجاشی یا قدمای اصحاب، فهرست با اجازه فرقی نداشتند. این هم احتمالش هست دیگر حالا خیلی به خودمان اصرار نکنیم.
خود من بین این دو تا را قائل هستم به فرق. حالا ممکن آنها قائل خود مرحوم مولف قائل به فرق نبوده است.
ما عرض کردیم طرق شخص به کتب نه به روایات، طرق شخص به کتب اگر به مخاطب خاص باشد اجازه است. اگر به مخاطب خاص نباشد تألیف باشد فهرست است. این فرقی است که من گذاشتم. به ذهن من این فرق، فرق خوبی است. اما چرا از شیء واحد که مرحوم ابن الولید نوشته، آدرسش هم را عرض کردیم مرحوم نجاشی مولف واحد در شرح حال خود ابن الولید تعبیر به اجازه کرده، که به ابن ابی جید اجازه داده است. عرض کردیم ابن ابی جید را هم ما الان درست نمیشناسیم. یا معمر بوده، یا جزو اعیان قم بوده است. جزو اعیان و متشخصین بوده است. چون حدود 65 سال بعد از اجازه بعد از فوت ابن الولید ایشان به بغداد آمده واجازه را به مرحوم شیخ طوسی و نجاشی داده است. یا باید معمر باشد یا مثلا محترم بوده، چون وقتی کسی از آقازادهها بوده، محترم بوده، این رسم بوده، حتی پدرش یا جدش، میبردش منزل مثلا یک عالم بزرگی که مثلا نود سال عمرش است، یک اجازه برای این بچه یک ساله میگرفته یا دو ساله. همین فهرست ابو غالب زراری، این خطابی است به بچه خودش، نوه خودش. دو ساله بوده بچهاش. و اجازه داده کتب فلان من دارم این کتب را میتوانی نقل کنی.
عرض کردم این یک متعارفی بوده که اعیان یا شخصیتها شاید هم حالا یک کسی از بچگی، مرحوم نجاشی درباره ابو المفضل نوشته، سمعت منه شیء الکثیر، ولکن از او نقل نمیکنم. عمر مرحوم نجاشی در وقت فوت ابوالمفضل سیزده سال بوده است. البته پدر نجاشی جزو مشایخ معروف بغداد است، اصلا شیخ الشیعه فی بغداد بوده است.
علی ای حال این نکته را خوب دقت بفرمایید، این ابن ابی جید یا باید معمر باشد یا جزو اعیان باشد. چون مسلم وفات ابن الولید 343 است ظاهرا، و آمدن شیخ طوسی به بغداد 408 است. ایشان به بغداد آمده و این را به این دو نفر داده است. و خیلی هم مهم است. انصافا کتاب بسیار مهمی است. فقط عرض کردم آنچه که الان ما فعلا داریم در مجال روایات ما الان بیشتر پیش ما تنقیح کلینی موجود است. چون ایشان بغداد آمدند بعد از آمدن ایشان به بغداد، حالا واقعا هم رابطهای بوده یا نبوده، آن را هم نمیدانیم. بعد از فوت ایشان به پنج سال، یعنی این فاصله زمانی در تاریخ خیلی کم است، شیعه به بغداد مسلط شدند. همین شیعههای آل بویه به اصطلاح. شیعههای آل بویه به بغداد مسلط شدند، احتمالا هم زیدی بودند، چون شمالی بودند احتمالا زیدی بودند.
یعنی مرحوم کلینی اگر 329 وفات ایشان باشد، 334 آل بویه به بغداد مسلط میشوند. طبعا با تسلط شیعه به بغداد امکان نشر علم در بغداد فراوان میشود و طبیعتا بزرگان مذهب ما مثل مرحوم شیخ مفید، سید مرتضی، سید رضی، شیخ طوسی، حتی عدهای از قم میآیند به بغداد مثل ابن قولویه مثل ابن داود، اینها بزرگان، ابن قولویه که خب صاحب کامل الزیارات، اینها بسیار مردمان اینها هم ساکن قم بودند. با ترویج تشیع در بغداد رو به بغداد میآورند و انصافا هم من کرارا عرض کردم بالای نود درصد، بالای نود درصد از مجموعه معارفی که ما الان در حوزه داریم، همین لحظهای من خدمتتان هستم، مربوط به این مکتب بغداد است. بالای نود درصد. و طبیعتاً بخش اعظمش چون باز نود درصدش تابع حدیث است، این نود درصد تابع حدیثش شاید مثلا 75 درصد تا 80 درصدش تابع کلینی است. چون ایشان هم در اصول دارد، هم در فروع دارد، مجموعه ایشان هم در اصول است و هم در فروع، لذا مجموعا کتاب کلینی حالا واقعا عنایت بقیة الله(ع) بوده، خود ایشان خبر داشته، ایشان البته ما آمدن ایشان را دقیقا به بغداد نمیدانیم، لکن باید در حدود 322 ـ 23 ـ 21 باید همین حدودها باشد، دقیقا نمیدانیم چند است، ایشان کی به بغداد آمده است. به هر حال با یک فاصله خیلی کم اوضاع بغداد به نفع شیعه عوض میشود. و با این تغییر اوضاع به نفع شیعه کتاب کلینی تأثیرگذار میشود در مکتب بغداد، و آن مکتب که من اصطلاحا اسمش را مکتب دوم بغداد میگذارم، چون مکتب اول از آمدن مثل هشام و هشام بن حکم و سالم و ابن ابی عمیر و یونس و اینها به بغداد، بعد از زمان موسی بن جعفر(ع) سال 150. این مکتب اول این هم خیلی مکتب غنی است انصافا. لکن مکتب دوم در جمع بندی و نتیجه گیری نهایی در تفکرات شیعی تأثیر فوق العاده زیادی دارد.
و لذا خوب دقت بکنید چون یک بحثی است مطرح میشود که بخواهد مناقشاتی بشود، ببینید راجع به این مکتب دوم بغداد یک مناقشات جزئی میشود کرد. مثلا فرض کنید شیخ که در مکتب دوم بغداد بوده، گفته فلانی ثقه است، بگوییم نه ثقه نیست. فرض کنید سماعة بن مهران را گفته واقفی است، میگوییم نه واقفی نیست. مثلا. تکه تکه یا در فلان فرع فقهی، یا همین جا این روایت را آورده، بگوییم این روایت را قبول نمیکنیم یا در فلان فرع فقهی مطلبی گفته بگوییم قبول نمیکنیم. ببییند تا حالا آنچه که شده مناقشه با مکتب بغداد این جوری است.
اما اگر بخواهیم الان یک نظر کلی بکنیم این مجموعه هزار ساله را رویش کار بکنیم، خوب دقت بکنید. از زمان شیخ تا حالا هزار سال شده دیگر. این مجموعه هزار ساله را کار بکنیم، آنچه که تا حالا، من چون این کمتر اینها گفته شده، من بگویم که بعد از این بدانید چه کار میخواهد بشود، آنچه که شده جزئی است، اگر بخواهد کلی باشد، باید در همه اینها صاحب نظر بشویم. متوجه میشوید چه میخواهم بگویم؟ یعنی رجال شیخ باید تنقیح کلی بشود، فهرست ایشان بشود، تفسیر ایشان هم بشود، کلام ایشان بشود، فرض کنید فقه مأثور ایشان بشود، فقه تفریعی ایشان بشود، فقه مقارن به قول عربها فعلا مقارن میگویند، ایرانیها تطبیقی، فقه تطبیقی ایشان، کتاب خلاف بشود، عربها مقارن میگویند که صحیحش هم مقارن است. فقه مقارن ایشان بشود، اصول ایشان باید بشود. آنچه که تا حالا شده ممکن است مناقشاتی شده، اما همه جزئی است.
شیخ اضافه بر این مطالب با یک هنر خاصی یک مکتب متکاملی درست کرده، که توش رجال هست، فهرست هست، حدیث هست، دقت کردید؟ این که تکه تکه اشکال بکند این هم خوب است اما لذا این کار، کار بسیار سنگینی است یعنی یک کاری است که یک چیز هزار ساله پیدا شده، و عمده هنر شیخ، و این ماند. انصافا من عرض کردم یکی از آقایان نقل میکرد از قول آقای خویی میفرمود اگر ما مذهب شیعه را مذهب شیخ طوسی بگیریم، بعید نیست. راست است این مطلب ایشان دقیق است، خیلی دقیق است. انصافا درست است.
س: شیخ الطائفه
ج: شیخ الطائفه هم به ایشان گفتند. البته به شیخ مفید هم شیخ الطائفه گفتند عدهای گفتند اما خب ایشان واقعا در این حوزه معرفتی حوزوی ما، معارف حوزوی ما که این فنونی که الان، چون ایشان در تمام اینها هم تألیف دارد. و کل اینها را من توضیح دادم همهاش در ظرف 41 سال بوده، سال 408 ایشان وارد بغداد شدند، 449 حالا میگویم 50، چون آخر 49 مثل ذی حجه مثل این ایام ما، 449 ایشان از بغداد خارج شدند، که معروف شده به سال 450. از بغداد خارج شدند، کلا 41 سال. چون در نجف که حدود ده یازده سال نجف بودند، تألیفی ندارند، همین امالی را در نجف، آن هم مینشستند روی منبر همین کتابهای حدیث که داشتند میخواندند، بقیه مینوشتند. کاری نکردند، کار علمی شیخ نکردند، آن شیخی که این همه آثار علمی در بغداد درست کرده در نجف فوق العاده آثار ایشان ضعیف است.
اجازات چرا هست، عدهای از اجازات شیخ مال نجف است. اجازات شیخ نجف است. لکن مثلا فرض کنید همین کتاب تهذیب اغلاط زیاد دارد انصافا، یعنی اغلاطی که حالا ما میگوییم اغلاط، بعضیهایش اصلا واقعا غلط نیست، شیخ لا اقل اینها را تصحیح میکرد خیلی مهم بود. ظاهرا به این کار هم نرسیده است یا هموم و غموم ایشان زیاد بوده، خب البته واقعا این طور بود دیگر؛ چون عظمت شیعه با خروج شیخ در حقیقت وجود شیعه در بغداد به هم پیچید، البته قل از خروج شیخ هم در بغداد مشکلات فراوانی برای شیعه ایجاد کرده بودند مخصوصا که سه سال قبل از خروج ایشان حنابله شبیه این وهابیهای زمان ما 24:15 اینها حمله کردند به مرقد حضرت موسی بن جعفر(ع) حرم ایشان، و اضافه بر اینکه قبر و سنگ قبر و ضریح را همه شکاندند، حتی بلانسبت یک مقدار هم جسارت کردند، سال 447.
عرض کنم که این به اصطلاح یک نوع حالت به اصطلاح اینطوری بود، بعد هم که خب چون به اصطلاح سلاجقه آمدند به بغداد اینها ترکهای خوارزم و ماوراء النهر بودند، سنیهای متعصب هم بودند، دیگر کل وجود شیعه را در بغداد به هم پیچیدند. چون دعواهای با مصر هم بود، مصر هم به عنوان شیعه حساب میکردند با اینکه اسماعیلی بودند. دیگر حالا شرحی دارد که یک وقت دیگر باید توضیح بدهیم. غرض آمدن شیخ به نجف در حقیقت یک نوع به اصطلاح بدبختی و نکبت عمومی برای شیعه در بغداد بود. نه اینکه حالا برای خصوص شیخ باشد. این که درباره نجاشی هم نوشتند مطارآباد سال 450 ظاهرا نجاشی هم مطارآباد رفته ظاهرا، ما معلوماتی از این جهت نداریم. خوب دقت کنید؛ چون در وفات نجاشی اختلاف هست، ما معلومات… این را علامه دویست سال بعد علامه نوشته، مطیرآباد مطار آباد، ایشان در 450 آنجا فوت کرد. معلوم میشود شیخ به نجف رفته بود، نجف هم میدانید بارگاه بود، مثل مسجد جمکران سابق، اصلا دور و برش هیچی نبود، چون نزدیکش کوفه بود، ده کیلومتری آن کوفه بود. آن طرفش هم حیره بود، هجده کیلومتری، نجف فقط حرم بود. و مردم ایام زیارتی میآمدند مثل همی دستفروشها مثلا خیمهای چادری میزدند میرفتند.
شیخ اولین کسی بود که شهر نجف را شهر کرد. با آمدن شیخ نجف شهر شد. بحث حوزه نیست، میگویند حوزه هزار سال است. نجف حوزویتش و شهریتش با هم است. و الا شهر نبود به خاطر کوفه، شهر کوفه بود یا حیره بود.
علی ای حال و این کتاب را مرحوم شیخ متأسفانه تصحیح نکرده، کتاب تهذیب را، البته عرض کردیم اغلاط تهذیب یک مقدارش قطعا به نساخ بر میگردد، چون نسخههای مختلف دارد. همین که الان در کتاب تهذیب حسن بن محبوب آمده، اصلا حسن بن محبوب مال این طبقه نیست.
س: اختیار الرجالش هم همین طور است
ج: اختیار الرجال چون کار چیز بوده، مرحوم کشی بوده، به تعبیر نجاشی له کتاب کبیر الا انه کثیر الاغلاط. ایشان اختیار رجال را هم اسم بردم امالی، اختیار الرجال هم کار نجف ایشان است. متأسفانه اصلا ما نمیدانیم ایشان با کتاب کشی چه کار کرده؟ اصلا ما نمیدانیم دقیقا، چیزهایی گفته شده نه اینکه من نخواندم، دیدم، اما همهاش ظاهرا حدس است. هر کسی از ظن خود شد یار من، چیز دقیق علمی نداریم که حتی این کتاب کشی که الان چاپ شده مقدمه ندارد دیگر. این که الان چاپ شده، همین چاپ معروف که الان خدا رحمت کند آقای مصطفوی چاپ کردند، مقدمهاش را که در نجف نوشته، این را مرحوم سید بن طاووس آورده است. که اگر سید بن طاووس نبود ما آن مقدمه را هم خبر نداشتیم. مرحوم سید بن طاووس مقدمه کشی را نقل میکند، اختیار الرجال را نقل میکند، آنجا میگوید که در نجف، تدوین کرده، آن هم مال سالهای 450 به بعد است، مال 456 یا …
عرض کردم در نجف کاملا محسوس است شیخ مهموم و مغموم است و راست هم هست. این بدبختی هایی که برای شیعه در زمان پیدا شده گرفتاریها، حق شیخ قدس الله نفسه،
به هر حال ظاهرا واضح است که کتاب، محمد بن احمد است. و راجع به این کتاب و راجع به خصوصیاتش و اینها زیاد صحبت کردیم دیگر نمیخواهد الان دیگر صحبت کنیم، این مقدار هم که صحبت کردیم امروز زیاد بود. و ایشان مرحوم شیخ طوسی خوب دقت کنید، مقدار زیادی از روایات محمد بن احمد را آورده که دو بزرگوار قبل از ایشان نیاوردند.
و من کرارا عرض کردم کتاب کافی و کتاب من لا یحضر هر دو گزینشی هستند، اشتباه نشود. یعنی روایاتی را انتخاب کردند که حجت میدانستند. اصطلاح امروز میگویند گزینشی. کتاب تهذیب گزینشی نیست. استبصار هم گزینشی نیست. نه تهذیب گزینشی است، همین جور آورده. استبصار هم که کوچکتر از تهذیب است، خصوص روایات متعارض را آورده، اگر لذا هم چهار جلد است، در همان اصل نسخه شیخ هم چهار جلد در مقابل تهذیب که ده جلد است. این که تهذیب دو برابر و نیم استبصار است، چون استبصار اختصاص دارد به روایات متعارض. اگر در ابوابی روایات متعارض نیست، دیگر در استبصار ایشان نیاورده است.
به هر حال آن وقت بعدها خب کتاب تهذیب به لحاظ جامعیت از کافی اجمع است دیگر از کافی از فقیه.داریم ما احادیث نسبتا بالا هم هست که در فقیه باشد و در کتاب تهذیب نباشد. در کافی هم داریم که هست، در کتاب تهذیب نیست. زیاد نیست، ظاهرا از قلم شیخ افتاده است. ظاهرا، فکر نمیکنم شیخ نظر داشته نیاورد، از قلمش افتاده است.
عکسش هم هست، چهار مورد است، سه چهار مورد است. ایشان در کتاب تهذیب میگوید محمد بن یعقوب، ابتدا به اسم ایشان میکند، در کافی نیست. دیگر حالا یک جای دیگرش خرابی دارد، یک نسخه کافی ایشان حتما مشکل داشته با نسخه ما، یا نسخه ما یا نسخه ایشان. یکی دو مورد ما داریم که ایشان از کلینی نقل میکند که در کافی نیست. اما مواردی، البته تا آنجایی که من دیدم، روایاتی داریم که به درد فقه هم میخورد، اصول هم میخورد، در کافی در ابواب اصول یا در روضه آمده، شیخ اینها را هم نقل نمیکند. روایات کلیدی هم هست. روایتی را که کلینی در اصول آورده یا در روضه، شیخ نقل نمیکند، فکر میکنم مراجعه نکرده است. احتمال اینکه پیشش نبوده خیلی بعید است. خیلی بعید میدانم.
به هر حال به ذهنش نیامده، مراجعه نکرده، داریم، احادیث معتبری هم هست، یعنی احادیث مهمی هم هست، خیلی کارگشا است، متأسفانه شیخ نیاورده با اینکه در کتاب کافی هست. لکن در اصول کافی است نه در فروع کافی.
به هر حال این حدیث را منفردا آورده است. عرض کردم چند بار عرض کردم اولین کسی که در علمای شیعه متنبه شد که تهذیب مشکلات دارد، چه سند، چه متن، مرحوم شهید ثانی است در درایه. مثلا علامه در مختلف، عرض کردم کرارا اولین کسی که حدیث را تقیین کرد علامه است. هم به نحو کبرای کلی که گفت حدیث یا صحیح است یا حسن است یا ضعیف است موثق است، این را علامه انجام داد، هم
س: کمر شیعه را شکست
ج: حالا به قول آن آقا
و هم به نحو تطبیق. هم به نحو کلی. خب در اینکه مثلا حدیث صحیح این مقدار قبول صحیح یا موثق عقلایی هم هست که نمیشود گفت. نمیشود احادیث را همین جور با همدیگر قر و قاطی رها کرد. انصافا نه کار به نظر ما البته انصافا آن راهی هم که علامه رفته به نظر ما درست نیست، نه اینکه باطل است، جواب نمیدهد. علامه کارش در قرن هشتم است، حدیث شیعه تدوینش قرن چهارم است پنجم است، کارها تمام شده بود. آن راه ایشان جواب نمیداد خواهی نخواهی جواب نمیداد.
س: اگر روش علامه را پیش بگیریم باید نه هزار روایت را در کافی
ج: شاید هم بیشتر
علی ای حال جواب نمیدهد، راه علامه. و درست هم نیست نه اینکه حالا جواب نمیدهد. انصافا چون ما کرارا عرض کردیم هم خود اهل بیت(ع) در درجه اول و هم علمای ما خیلی زحمت بیشتر کشیدند. آن زحمت در این اصطلاحات علامه نمیگنجد. اوسع از آن است. اما عکس العملهایی که به کار علامه شد، مثلا فرض کنید شهید ثانی جابریت و کاسریت را، بد نیست این هم خوب است انصافا. مثلا اگر ما با کتاب علامه جلو میرفتیم بیست درصد احادیث را میگرفت. خب این ظلم است، به اهل بیت(ع) ظلم است، به روایات اهل بیت(ع) ظلم است، به تاریخ ظلم است اصلا این. درست نیست انصافا. ما مقلد علامه نیستیم مقلد غیر ایشان هم نیستیم، اما این درست نیست. حدیث اهل بیت(ع) شأنش از این اوسع است.
با جابریت و کاسریت عرض کردم ده پانزده درصد اضافه میشد، میشد چهل درصد. فرض کنید، سی وپنج یا چهل درصد. باز هم هنوز جواب نمیداد، مشکل داشت.
س: 32:34
ج: الان ایشان اولین کسی هستند دیگر، ایشان در مختلف میگوید روا الشیخ فی الصحیح، روا الشیخ فی الموثق، روا الشیخ فی الحسن، روا الصدوق فی الصحیح. ما قبل از علامه نداریم کسی این کار را کرده باشد. اولین کسی که این…
پس یک، تأسیس اصل، اساس را علامه گذاشت. دو، تطبیقش در فقه علامه گذاشت. من در مختلف چون تطبیق کردم کار کردم رویش، هر چه هم نقل میکند از مختلف است. این هم جزو عجایب کار ایشان است. از فقیه هم نقل میکند از تهذیب هم نقل میکند، از کافی نقل نمیکند. لذا گاهگاهی ممکن است حتی یک حدیث را بگوید این حدیث ضعیف است لکن در کافی به سند صحیح موجود است، همان حدیث. اینها را هم ایشان مقابله نکرده است. این در سال قرن هشتم. در قرن دهم مرحوم شهید ثانی اولین کسی است از فقهای ما که مقابله متون کرده است. دیر است، اینها البته انصافا دیر است؛ یعنی از نظر علمی اما خب اینها حجت پیششان تمام بود. اما انصافا از نظر علمی دیر است. متونی که در قرن سوم، دوم نوشته شده، در قرن دهم تازه بیایند با هم مقابلهاش بکنند. مرحوم شهید ثانی آنجا میگوید در درایه که شیخ زیاد اختلاف دارد.
س: استاد منابع حدیثی ما که موجود بوده، الان در اصطلاح 33:52 چه ضرری میزند؟
ج: خب فتوا دادند به حدیث ضعیف فتوا دادند.
س: یعنی شهرتی که ایجاد شده بعدش مثلا
ج: بله. آن وقت، نه قبل از علامه است شهرت قدما، اینجا مراد از شهرت جابر قدمایی است.
یک شهرت متأخرین است آن شهرت فتوایی است. این شهرت عملی است، شهرت عملی قدمایی. غیر از باز حجیت فتاوای قدماست. این غیر از آن است. دقت فرمودید؟
عرض کردیم یک عکس العمل تند، این هم بد نبود انصافا، این جابریت و کاسریت هم بد نبود. حرفی نبود که خیلی نامربوط باشد. ظواهر محقق حلی هم همین است. محقق این راه را قبول دارد ولو قبل از علامه است. یعنی دقیقا کلام ناظر به علامه نیست اما انصافا اجمالا در کلام محقق هم هست. لکن عرض کردیم بعد از مثلا ایشان قرن فرض کنید هشتم، قرن یازدهم یک دفعه اخباریها آن طرف افتادند، گفتند کل احادیث صحیح است، همه را قبول بکنیم.
هم این را نمیشود قبول کرد، هم آن را نمیشود قبول کرد. افراط جواب تفریط نیست. نه این قابل قبول است نه آن.
به هر حال من دیگر وارد بحث نشوم، چون اینها را چند دفعه گفتیم. چون من زیاد اینها را تکرار میکنم چون واقعا برایتان خیلی موثر است برای نتیجه گیری نهایی مطلب.
عرض کردیم کرارا و مرارا اولین بار مرحوم شهید ثانی، یواش یواش پسر ایشان در منتقی الجمان که متأسفانه هم کتابش ناقص است تا اوایل بحث حج است و هم احادیث حسنه و صحیحه را دارد. موثق و ضعیف را ندارد. ای کاش ایشان این منتفی الجمان را همان مقدار هم که نوشته کامل مینوشت. همان مقداری که نوشته از طهارت تا اوایل حج است، ناقص نوشته، یعنی همه احادیث تهذیب را مقارنه نکرده است. چرا من میگویم ای کاش، چون ایشان نسخه تهذیب به خط شیخ پیشش بود. نسخهای که بعدها دیگر موجود نیست. پیش پدر ایشان بود، شهید ثانی، که شهید ثانی دارد که نسخه را بوسیدم خط شیخ را. این نسخه در اختیار مرحوم صاحب معالم بوده است. نسخه خود شیخ.
س: تهذیب؟
ج: تهذیب
و لذا مقارنه میکند. مقارنهاش خیلی خوب است. با کافی مقارنه میکند، سندا متنا، لکن متأسفانه دو طایفه از روایات را نمیآورد؛ یکی ضعیف، یکی هم موثق. ایشان منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان. دو طایفه است از این چهار تا دو تا را میآورد، صحیح و حسن.
س: چرا دو تا را میآورد؟
ج: دیگر حالا عقیدهاش ذوقش این طور بوده که این دو تا را آورده است.
س: یعنی مبنای رجالی و اینها داشته
ج: بله دیگر، خود علامه هم همین طور است. به حدیث حسن عمل میکند.
اینها عدهای بودند به موثق، چون میگفتند موثق مثلا واقفی فطحی نقل کرده، اینها مصداق بارز فاسقند، ان جاءکم فاسق بنبأ فتبینوا، اینهایی که ائمه(ع) را قبول ندارند، مصداق بارز، و لذا موثقات را نیاوردند.
یک، موثقات و ضعاف را نیاورده، دو، اصولا عمرش وفا نکرد. تا اوایل حج. بقیهاش را ایشان ندارد، این دو جلد یا سه جلد، در یک چاپ سه جلد، در یک چاپ
علی ای حال ایشان آورده که خیلی موفق است. بعد از ایشان مرحوم صاحب وسائل متأسفانه خیلی دقت نمیکند. بعد از ایشان مرحوم صاحب حدائق خیلی تند میشود به شیخ. که خیلی این کتاب شیخ خرابی دارد. و تند میشود و مرحوم سید هاشم بحرانی قدس الله نفسه کتابی دارد، تذکرة العریب، تنبیه العریب و تذکرة اللبیب که در کتاب تهذیب اغلاط کثیرهای که لا تحصی وجود دارد که مرحوم آشیخ حسن 37:28 این کتاب چاپ شده، تازگی چاپ شده، تا حالا نسخش مخطوط بود. انتخاب السید. انتخاب الجید معذرت میخواهم. کتاب بدی نیست، خیلی ایشان اهل رجال و حدیث نیست، بد نیست. و متأسفانه باید وقتی هم چاپ میشد، بهتر چاپ میشد. انتخاب الجید من تنبیهات السید، اسم کتاب این است. آن کتاب خیلی مفصل است کتاب، خیلی آن اغلاط دارد. به این درجه نیست اغلاط شیخ. اینهایی که اینها نوشتند نه، هم صادق حدائق انصافا ظلم کرده در حق شیخ، هم این آقای سید هاشم بحرانی. به این درجهای که اینها نوشتند نیست. به این تندی نیست. اما به هر حال هست. یک مقداری از این اشتباهات مال نساخ است اصلا.
س: ایراد سید هاشم به تهذیب است یا همه کتابهایش؟
ج: تهذیب، اغلاط، شاید استبصار هم باشد الان در ذهنم نیست، این لحظه نسبت نمیدهم، دیدم اما نسبت نمیتوانم بدهم، میترسم.
علی ای حال با این مقدماتی که عرض کردم این کتاب روایت را به اسم حسن بن محبوب آورده است. حسن بن محبوب غلط است، محمدبن احمد است. حالا چطور، این حتما مال نساخ است. عن احمد بن الحسن دیگر بحث را یواش یواش جمع بکنیم. این ابن فضال پسر است. عرض کردیم ابن فضال پدر حسن است، حسن بن علی، بسیار شخصیت بزرگی است. خیلی فوق العاده است جهات تقوا و زهد و ورع و اینها چیزهای عجیبی از او نقل میشود. حتی گفته شده که ایشان فطحی نیست، برگشته و بیخود به اسم فطحی، حالا به هر حال ایشان به عنوان فطحیها ایشان است.
سه تا پسر دارد، هر سه فحطی هستند. احمد هست، و محمد و علی. علی از همهشان اشهر است. فوق العاده است. ایشان فطحی هست. عن عمر بن سعید مدائنی، البته احمد بن الحسن کوفی است، فطحی کوفی است. عمر بن سعید فطحی مدائنی است. عن مسعدة بن صدقه ایشان هم مدائنی است و فطحی. و عمار، ایشان هم مدائنی است و فطحی.
پس حدیث عرض کردیم کرارا مرحوم صاحب وافی، اگر حدیث این جوری باشد، این طور میگوید. میگوید محمد بن احمد عن الفطحیه عن ابی عبدالله. دیگر این هر چهار تایشان پشت سر هم ردیفا فطحی هستند، میگوید عن الفطحی عن ابی عبدالله. اولی کوفی است، سه تای دیگر اضافه بر فطحی بودن مدائنی هم هستند. و هر چهار تا هم توثیق شدند. و لذا حدیث معروف است به موثقه. و دیگر حالا من یک نکتهای را امروز عرض بکنم.
یکی از چیزهایی که برای ما همیشه سوال، یعنی اینجا یک ابهام ندارد که کتاب عمار یکی از کتابهای اساسی فطحیها است. مثل توضیح المسائل است مثلا. خیلی اساسی است در فقه فطحیه. این جای بحث ندارد. لکن آنچه که برای ما الان تعجب است، در آن روایت معروفی که به امام عسکری(ع) هست، سئلته عن کتب بنی فضال، و قلنا بیوتنا منها ملاء. نمیدانم چرا کتاب عمار را اسم نبرده؟ فکر میکنم در خانه شیعه نبوده شاید. خوب دقت کردید؟ چون من بناست یک چیزهایی را اینجا بگویم که نگفتند. و مطالبی را که من عرض میکنم نتیجه گیری الان نمیتوانم بکنم، فقط طرح مسئله میکنم. یا واقعا کتاب ارزش نداشته، یا کتاب پیش شیعه موجود نبوده در خانهها. و الا میگوید قلنا بیوتنا منها ملاء، خانههای ما پر از کتب بنی فضال است. اگر به لحاظ فطحی بودن درست است، بنی فضال رأس فطحی، بزرگترین فطحیها بنی فضال هستند. از اینها بزرگتر ما نداریم. اما این که چرا اسم کتاب عمار برده نشده خیلی عجیب است.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین