خارج اصول فقه (جلسه11) چهارشنبه 1404/07/09
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ وَاللَّعْنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِينَ
اللَّهُمَّ وَفِّقْنَا وَجَمِيعَ الْمُشْتَغِلِينَ وَارْحَمْنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
عرض کردیم مرحوم نائینی فرمودند بعضی از امور هست، بعضی از مسائل فقهی که گفتند مبتنی بر واجب معلق یا واجب مشروط است، یکی هم نماز. چون مثلاً وجوب حمد، مشروط است به اینکه شما تسلیم را تا تسلیم درست انجام بدهید تا تشهد و تسلیم. پس این وجوبش متعلق به یک شرط متأخری میشود راجع به این بحث کردند. بعد ایشان جواب دادند که این اینطور نیست. این جزء در حقیقت تسلیم جزء است، لکن این عمل تدریجی الوجود است. در وجودش متوقف بر آن است، بحث تعلیق نیست که واجب معلق باشد یا شرط متأخر باشد.
عرض کردیم این مبنی است بر اینکه اجزاء وجود داشته باشد. مفصل شرح دادیم دیروز. این مبنی است بر انحلال. اصلاً کلمات نائینی در اینجا مبنی است بر انحلال. یعنی امری که به صلاة آمده، منحل میشود به اجزاء نماز یک امری میخورد به تکبیر، یک امری میخورد به قرائت، یک امری میخورد به رکوع، به ذکر رکوع، به ذکر سجود، تا تسلیم یک امر هم میخورد به تسلیم که به اصطلاح، البته این بین شیعه است. بین سنیها هم دارند اما بعضیها مثل ابوحنیفه تسلیم را شرط نمیدانند، لازم نیست سلام بدهید. با هر فعلی که منافی نماز باشد، از نماز درمیآیید. هر کاری بکنید. بلند شوید راه بروید برای خودتان، از نماز درمیآیید، لازم به تسلیم نیست. اما در مبنای شیعه تسلیم چرا، جزء است.
علی ای حال، عرض کردیم این کلمات مرحوم نائینی که شرط متأخر را فرض کردند و نه این اخذش، نه ردش، نه جواب بهش، نه اصل اشکال، هیچکدامش درست نیست، چون مبنا درست نیست. ما عرض کردیم مبنای این مبنا، انحلال واجب به اجزاء درست نیست. در امور اعتباری، این شأن امور اعتباری است. به همانی که لفظ آمده، ابراز شده، تعلق گرفته، به واقع نگاه نمیکند، «أقم الصلاة» به صلاة تعلق گرفته. حالا این صلاة مرکب از اجزائه است، هست قبول است مرکب اما این امرش متعلق به آنها نیست اگر میخواهد تعلق پیدا بکند، اینها تعلق مجازی. حالا میشود گفت به اسمش انتزاعی، اعتباری. فرق بین انتزاع و اعتبار هم هست. حالا من به یک معنای جامع دارم به کار میبرم شبیه جری المیزاب. شبیه اینکه من رفتم تا تهران. ایشان که نمیرود، ماشین دارد میرود. میگوید من رفتم ایشان سوار ماشین، کاری نکرده است. این اصطلاحاً به آن میگویند انتزاعی، اعتباری. به حساب میشود گفت یک نوع تعبیر ادبی است، نه تعبیر قانونی. آثار وجوب قانونی ندارد. آن آثار قانونی برای وجوب را اجزاء ندارند آن آثاری که هست، آن برایش بار نمیشود. بله، یک نوع تعبیر ادبی است این. میگوییم که حالا که اجزاء دارد، پس این وجوب به اجزاء خورده این یک نوع تعبیر قانونی است.
عرض کردم، وقتی یک امری میآید در یک جایی به یک امری تعلق میگیرد که از امور متعدد تشکیل شده، عرض شد، آن امور متعدد یک وحدت اعتباری از امر کسب میکنند. این وحدت اعتباری حقیقی نیست، قانونی نیست. حقیقی اینجا مرادمان قانونی است و آن امر واحد هم یک تکثر اعتباری از اجزاء کسب میکند. هر کدام یکی از آن وحدت کسب میکند، اجزاء یکی میشوند، از آن طرف هم امر منحل میشود. این انحلال، انحلال قانونی نیست که آثار قانونی برایش بار بشود حالا هر به نحوی، واجب مقدمی باشد، نفسی باشد، تهیئی باشد، هر کدام میخواهد باشد. یا به قول مرحوم آقا ضیاء عین همان وجوب است این نیست، نه.
عرض کردیم سر این مطلب این است که هنوز در آن کلمات سابقین، مسئلهی اعتبار خیلی خوب توضیح داده نشده. عرض کردیم مرحوم اصفهانی توضیحاتی داده، حالا چون مرحوم آقا ضیاء فاضل معاصر ایشان است، زیر بار نمیرود. علی ای حال، این هست که مرحوم آقای شیخ محمد حسین یک شرحی راجع به اعتبار و حقیقت اعتبار داده و آنجا هم قبول کرده به معنای ابراز است. همان حرفی که آقای خویی میزنند یا حرفی که شاگرد دیگری ایشان، مرحوم علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و به اصطلاح در ادراکات اعتباری میزنند.
علی ای حال، شما یک مطلبی را نقل کردید، آن مطلب که اعتبارات قبل از قانون یک اعتبار،
یکی از حضار : قبل از اجتماع،
آیت الله مددی : قبل از اجتماع نه، اعتباراتی نیست. مثالهایی زدید شما که ایشان نمیدانم ایشان نوشته، یادم نمیآید. میدانم چون من کتاب، کتاب ایشان را آوردیم اینجا خواندیم، دو سه روز ظاهراً خواندیم.
یکی از حضار : المیزان .
آیت الله مددی: خب حالا این یواش گفتید مشکل نیست. چرا مطلب اصلی نبود مطلب اصلی حالا مهمه.
علی ای حال، اینها اعتبار نیست اصلاً. اخف و اثقل واقعی است، اعتبار نیست. اینکه گفتید قبل از اجتماع داریم، من نمیفهمم مراد ایشان قبل از اجتماع چیست. اعتبارات ادبی را ممکن است یک کسی برای خودش بنشیند خیالات بکند. اما اعتبارات قانونی قطعاً در اجتماع است، قانون برای اجتماع است اصلاً. فردی تنها باشد، اعتبار قانونی ندارد. این که گفتید اعتبار قبل از اجتماع، بعد از اجتماع، من خودم یادم نمیآید به نقل از شما عرض میکنم که مرحوم علامه نوشته باشد اعتبار قبل از…
این که شما گفتید همه امور حقیقی بودند، یعنی اعتباری نبودند. عرض کردم این مسئلهی امور اعتباری خیلی توضیح روشن داده نشده. ما هم متأسفانه نشد که یک جای این را بحث بکنیم. همینطور در خلال بحثها میآید، متفرق میآید یک جا بیاید. عرض کردیم در کتب اهل سنت، عدهی زیادی از کتب اهل سنت و حتی یک کتابی هست زیدیه دارند، اختصاراً به آن «غایه» میگویند، «غایه». کتاب «غایه» مثل کفایهی ماست. البته چاپی که من دارم، چاپ بزرگی است، دو جلد بزرگ است و حواشی خوبی دارد. این بهترین کتاب زیدیه در اصول است بهتر از این ندارد و انصافاً هم لطیف است، انصافاً کتاب لطیفی است. غایة چه یادم رفت دنبالش، «غایة الموادی» یا «غایة الفکر» نمیدانم. دنبالش یادم رفته. لکن، زیدیه ها با من صحبت میکنند «غایه»، کتاب «غایه» میگویند.
این در زیدیه این را دارد اصلاً یک فصلی، کتب اهل سنت، همهشان نه، عدهایشان دارند فصل اول در حکم است، حقیقت حکم و اقسام حکم، که ما اصلاً کلاً نداریم در اصول ما اصلاً کلاً نیست. اصلاً این فصل تو اصول ما برداشته شده. لذا من دائما امر اعتباری مجبورم در خلال کلمات بگویم چون این جایی گفته نشده، مستقلاً در کلمات ما نیامده. اما در کلمات اصولیین اهل سنت هست. آن هم نه همهشان. البته عرض کنم به نظرم توی «المعتمد» ابوالحسین بصری که تازگی چاپ، تازه که بیست سال است چقدر است چاپ شده است.
چون آثار ابوالحسین چاپ نشده بود کتاب قشنگی است اصول ابوالحسین بصری. «المعتمد» اصول اهل سنت است. یعنی همان روشی است که اهل سنت گرفتند در تاریخ اصول اشاره اجمالی عرض کردیم. به هر حال، چون این مسائل اعتبار درست توضیح داده نشده، این قبل از اجتماع و بعد از اجتماع اینجوری است.
به هر حال این مطلبی را که در اینجا ایشان میخواهند بفرمایند، وجوب اجزاء، وجوب اعتبار قانونی نیست که مثلاً سنخ مقدمی است، سنخ نفسی است، تهیؤی است، اصلاً قانونی نیست. یک نوع ادبی است، تعبیر ادبی است. امر واحد از اجزاء تکثر میگیرد، اجزاء از امر واحد، وحدت میگیرند. اجزاء که مختلفاند، یک وحدت اعتباری پیدا میکنند. وحدت اعتباری عنوان صلاة است. صلاة که امر وحدانی است، «أَقم الصلاة»، یک تکثر پیدا میکند. این تکثر اعتباری یعنی اعتبار ادبی است، اعتبار قانونی نیست. نه. از نظر قانونی، امر به صلاة خورده، به اجزاء نخورده. هیچ نحوی نخورده، نه مقدمی، نه نفسی، الی آخره، انحاء .
پس این مبنای مرحوم نائینی، طرح این مسئله که ایشان فرمودند، این مبنی است بر اینکه اجزاء وجوب داشته باشند. ما اصلاً وجوب اجزاء را قبول نکردیم. بعد ایشان یک ان قلت میزنند چون میخواهند فقط اشاره کنم که آقا ما حواسمان هست، بعضیها ممکن است بگویند آقا…
یکی از حضار: خب حج هم همینطور است. یعنی شما اجزاء حج را وجوب مستقل از هم نیست. مثلاً طواف و حالا اجزاء دیگری که دارد.
آیت الله مددی: خصوص وجوب حج ممکنه مجموعه نُسُک مختلف باشه و اینها با همدیگر یک ربطی پیدا کرده باشند در عالم اعتبار. این احتمال را دارد. مثل بدن انسان، مثلاً دستگاه تغذیه یک چیز است، دستگاه تنفس یک چیز است، دستگاه گردش خون یک… دستگاههای مختلف دارد. بدن انسان دستگاهها، یک ربط کلی بین اینها هست اما دستگاههای مختلف دارد ممکن است حج بالخصوص خارج باشد. ممکن است.
یکی از حضار: این حرف را مرحوم نائینی در حج بزنید. بگویید کسی که اول وارد احرام میکند…
آیت الله مددی: نه، معلوم نیست، نه معلوم نیست نمیشود. آن دلیل برایش نداریم. علی ای حال، دقت فرمودید شما؟
ممکن است در آن هم عرض کردم، همان «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» مراد کل اعمال است. «وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ» آن کل اعمال است. عرض کردم من یک نکتهای را در «أَتموا» میخواستم عرض کنم. کلمه «أَتموا» چون معنای تمام است. تمام اصطلاحاً در لغت عرب، آن جزء اخیر را میگویند.
مثلاً شما میروید ساختمان را درست میکنید، بعد رنگ میکنید، بعد نمیدانم وسایل برقیاش را نصب میکنید. هر کدام یک دستگاهی است. برقش یک چیزی است، آبش یک چیزی است، ساختمان، برقی را نصب میکنید، آخرین کار یک رنگی هم میکنید. تمام که میگویند یک عمل تمام انجام بده، دو معنا دارد: یعنی آن جزء اخیر را انجام بده چون تمامش با آن جزء اخیر است. یک دفعه نه، کل عمل را در نظر میگیرد، یعنی کل عمل را انجام بده. تاماً، من البدو الی الختم، به صورت تام انجام بده. دقت کردید؟
اینکه امام تمسک میکند، مبنی است بر معنای دوم. اینکه بفرمایند در قرآن آمده وجوب حج و عمره، مبنی است بر معنای دوم، یعنی از اول تا آخر. این «أَتموا» به این معناست. یک دفعه فقط جزء اخیر را نگاه میکند. این هم یک معنای، چون تمام آن جزء آخر است، با آن تمام میشود. آن جزء آخری که عمل با او تمام میشود.
یک دفعه نظرش به همان جزء اخیر است، یک دفعه نظرش به کل عمل، من البدء الی الختم، تاماً، «أَتموا» یعنی «ائْتُوا بِالْحَجِّ تَامّاً»، «ائْتُوا بِالْعُمْرَةِ تَامَّةً». «أَتموا» معنایش این است. این تمسک امام مبنی است بر این نکته. آن نکتههایی که باید حج را اگر وارد شد انسان، باید تمام بکند، آن نکته دیگری است. آن هم از این آیهی مبارکه استفاده کردند لکن به نظر من استفادهاش درست نیست.
چون عرض کردیم، عبادات به طور کلی به دو قسماند: یک قسم عبادت انسان میتواند شروع بکند، میتواند خارج بشود، مثل نماز. میتواند وارد نماز بشود، میتواند خارج بشود. یک قسم عبادات طبیعتش اینجوری است: اگر شروع کرد دیگر نمیتواند خارج بشود. حج اینجوری است. چرا؟ چون درش احرام دارد. اونی که در حج مهم است، از احرام خارج بشود. آن عمل را انجام میدهد تا از احرام… و الا اگر مثلاً فرض کنید آن اعمال اخیر را انجام نداد، برگشت به شهر خودش، هنوز در احرام است. هنوز الان در احرام است. از احرام خارج نمیشود حج این نکته را دارد.
لذا عرض کردم در باب روزه هم این احتمال هست. خوب دقت کنید. چون گفته نشده در کلمات اصحاب، توضیحاتش را بنده عرض کردم. ممکن است روزه هم اینطوری باشه، یعنی ممکنه روزه از قبیل نماز باشه، شما از روزه دربیایید، غذا میخورید از روزه درمیآیید. بگوییم نه، شما روزهی خصوص ماه رمضان البته، نه روزه کفاره. روزهی کفاره میتوانید ازش دربیایید. روزهی نذر میتوانید ازش دربیایید. اما روزه ماه رمضان نمیتوانید ازش دربیایید. چرا؟ چون هر آنی تکلیف دارد. شما الان غذا خوردید، آن بعدی هست. «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ». هنوز شما در حال روزه هستید در ماه رمضان اینطوری است. این خصوصیت روزهی ماه رمضان است. این روایاتی که آمده و لذا تعدد کفاره روی این مبنا خیلی واضح است.
یعنی اگر یک بار غذا خورد، خیلی خب کفاره میدهد، بار دوم غذا خورد، کفاره دوم، چون هنوز حکم به روزه دارد. نه حکم به امساک، حکم به روزه دارد. «أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ». پس روزه ماه رمضان مثل شبیه حج است. اگر وارد روزه شد، دیگر نمیشود خارج بشود. دقت کردید؟ حتی اگر مثلاً غذا خورد، نمیتواند خارج بشود. این را باید تا شب ادامه بدهد. «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ».
و لذا عدهی زیادی قائل به تعددند. مرحوم استاد در خصوص جماع قائل به تعدد، در غیرش قائل به تعدد نیست. چون در آنجا دارد «مَنْ جَامَعَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ». این «جامع» اعم از اینکه در حال روزه باشد یا نباشد اما آنها «مَنْ أَفْطَرَ مُتَعَمِّداً» آنها میگویند اگر به دفعه اول افطار کرد، دیگر از صوم خارج میشود اما این روایت دلیل نمیکند. دلیل روایت برای اینکه کفارهاش این است، میگوید «مَنْ أَفْطَرَ مُتَعَمِّداً».
علی ای حال وارد بحث نمیخواستم این نکته را خدمتتان عرض کنم. اصولاً عبادات دو طبیعت دارند. کاری به «أَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ» هم نداریم. یکی طبیعتشان این است، این خیلی ظرافت دارد. یکی طبیعتشان این است که شما میتوانید خارج بشوید. مثلاً نماز جماعت، عدهای گفتند نماز جماعت اگر شما وارد جماعت شدید، دیگر نمیتوانید خارج بشوید. باید تا آخر بروید. عدهای گفتند جماعت اینطوری است، میتوانید خارج بشوید. اختیاری داخل بشوید، اختیاری خارج… بیشتر فتوا روی این است که اختیاری میتوانید وارد بشوید، اختیاری… دقت کردید؟ نه نماز، خود نماز، میتوانید خارج بشوید. نماز مشکل ندارد. وضو میتوانید رها بکنید اثناء وضو. دلیل بر اتمام وضو نداریم.
یکی از حضار: نماز فریضه را هم حرمت که دارد تکلیفی. نماز را ول بکنیم وسط کار حرمت دارد.
آیت الله مددی: در خصوص فریضه اجماع قائمه، دلیل لفظی روشنی نداریم. دقت کردید؟ روشن شد چه میخواهم بگویم؟ این نکات فنی را دقت بکنید.
بعد ایشان فان قلت دارد که قدرت بر تسلیم ندارد، میخواهد اعمال را انجام بدهد. بعد جواب میدهد که قدرت مع الواسطه اشکال ندارد. این مطلبی که ایشان گفته درست است، یعنی این مطلب درست است. قدرت بالواسطه مثل قدرت بلاواسطه است، فرقی نمیکند. فقط یک نکتهای را اگر ایشان میفرمودند که این اعتبار قدرت به حکم عقل است. چیزی که به حکم عقل است فرق نمیکند. این را نگفتند، به این تعبیر نگفتند. این ان قلت و قلت ایشان درست است مطلب درستی است این ان قلت و قلت ایشان، لکن مبنا فاسد است. چون ان قلت و قلت مبنی است بر اینکه اجزاء وجوب داشته باشند، ما مبنا را قبول نکردیم.
لذا شرح نمیدهم وگرنه بخواهم شرح بدهم، شرح فرضی است. ما هم عرض کردیم مباحث فرضی را مطرح نمیکنیم. مبنایش فاسد است، اما اصل مطلب درست است. چرا؟ چون این قدرت، قدرت عقلی است. قدرت عقلی صدق میکند، حالا مع الواسطه باشد یا بلاواسطه باشد. این کلمهای که اینجا قدرت عقلی است در عبارات تقریر نیامده. شاید نائینی تو درس فرموده باشد. این قدرت اگر قدرت عقلی بود، فرقی نمیکند. همین که قدرت بر مقدمه وسط واسطه داشته باشد، کأنّ قدرت بر تسلیم هم دارد.
پس بنابراین، اگر این مبنا را قبول کردیم، اشکال ندارد این در… اما خود مبنا را قبول نکردیم. لذا این بحث را بحث فرضی گرفتیم. فقط میخواستم یک نکته بگویم. این راجع به این.
بقی فی المقام حکم صورة الشک. به نظرم حالا نشد من امروز یک کمی عجله داشتم، نشد نگاه کنم. به نظرم حکم شک را، اینکه تارة علم در واجب مطلق و تارة به صورت شک است، بیست صفحه قبل، هجده صفحه قبل، خیلی صفحه قبل گفته است. در همان وقتی که میخواندیم، گفتیم آقا این میگوید «وَیَأْتِی الْکَلَامُ فِیهِ» بعد از هجده صفحه، بیست صفحه. حالا نشد امروز دقیقاً نگاه کنم که شمارهی صفحات را بدهم. خیلی قبله، فاصلهاش زیاد است.
بقی الکلام فی المقام، حکم صورة الشک، فی کون… حالا اگر شک کردیم واجب مطلق است یا مشروط است، خب معروف است بین علما به اصالة الاطلاق، به اصل لفظی تمسک میکنند. اصالة الاطلاق. نائینی اصالة الاطلاق را اشکال میکند، میگوید به اصل عملی باید مراجعه کرد. عرض کردیم قاعدهی علما این است که اگر علم بود، علم معتبری بود، عرض کردیم علم هم در اینجا نه آن قطعی که اصطلاحی است، علم عرفی. علم عرفی یعنی وضوح، این مطلب وضوح داشته باشد. این را اصطلاحاً میگوییم علم عرفی. قطع داریم، علم عرفی داریم، وثوق و اطمینان داریم. وثوق و اطمینان حکم شخصی است، فرقش این است. علم عرفی، عرف را نگاه میکند.
این مجتهد میگوید برای من کاملاً این مطلب روشن است که حکم این است. عرض کردیم بنای علما فعلاً بر این است که اینها همه طریقیت دارد، قبول نکردیم. علم و علم عرفی و وثوق در باب اعتبارات قانونی، حکم قطع موضوعی دارد. از هر راهی حاصل شد، نمیشود. به هر درجهای حاصل شد، نمیشود. یعنی شرطش این است که حتی وثوقی که این مجتهد پیدا میکند، لا اقل نود درصدش مقدمات عقلائی باشد، میگوید وثوق من از این راه پیدا شده، آن مقدمات عقلائی باشه.
چرا میگویم نود درصد؟ چون ده درصد را به مجتهد واگذار میکنند. این مجتهد با آن فرق میکند، این دکتر با آن فرق میکند. این دکتری که میگوید من تشخیصم این است که این است، این باید دلیلش را اقامه بکند، وثوق دارم، اطمینان دارم، دلیلش را اقامه بکند، 90 درصد مقدماتش عقلائی باشه. یا علمی باشه، در علم طب قبول شده باشد. یا در علم عرفی، در عرف قبول شده باشد. نود درصدش. بله، ده درصد را میگذارند به اختیار خود طبیب این هست. اختلاف اطبا رو همان ده درصد است دیگر این آقا مثلاً برایش از این راه وثوق پیدا شده، این را میگذارند، این را قبول میکنند.
و لذا من همیشه میگویم نود درصد روی این نکته، چون ده درصد را میگذاریم برای مجتهد، برای فقیه. ده درصد را اجازه میدهیم. اما نود درصدش باید رو… حتی در وثوق شخصی، آقایان خیال کردند در وثوق شخصی از هر راهی وثوق شخصی پیدا شد کافی است. عرض کردیم این مطلب صحیح نیست. چرا؟ چون حجیت علم را ذاتی گرفتند. این مطلب صحیح نیست که مرحوم شیخ دارد.
البته شیخ ندارد، شیخ خلاصهی فرهنگی است که از زمان وحید بهبهانی آمده. چون خلاصهی حرف اخباریها این بود که این علم طریقی نیست، موضوعی است. اگر شما از قیاس علم پیدا کردید، قطع پیدا بکنید، حجت نیست. اخباریها این را میگفتند. اصولیها بعد از وحید گفتند نه اگر قطع آمد، حجیتش ذاتی است، ولو از قیاس حاصل بشود، تصریح دارند آقایان. حالا شیخ تصریح ندارد لکن از خلال کلماتش درمیآید و شیخ حجیت این قطع را طریقی، طریقه صرف میداند.
عرض کردیم این مطالب شیخ درست نیست. اصلاً ذاتیت در باب حجیت معنا ندارد، نه ذاتی کتاب برهان به اصطلاح آقایان، نه ذاتی کتاب ایساغوجی. هیچکدام معنا ندارد. این ذاتی بودن عرض کردم یک نکتهای دارد که در کلمات عامه آمده، بعد هم مرحوم علامه در کلماتش هست. عرض کردیم کلمات عامه هم چرا آمده. بعد در مقابل علامه، مرحوم ملا محمدامین استرآبادی ایستاد و البته عبارات ایشان یک جور خاصی است، تندی هم دارد، فحاشی هم دارد، خواب هم دارد، از این چیزهای عجیب و غریب دارد. اما مرد ملایی است، انصافاً مرد ملایی است ملا محمدامین و اینکه بگوییم در اینجا این علم یک علم است که باید از راه معینی بشود، این را میشود گفت، مشکل ندارد میشود قانون راه را معین بکند. بگوید از قیاس نمیشود این را میشود گفت این مشکل خاصی ندارد. این که آقایان ذاتی گرفتند و از این حرفها، این حرفها نمیشود اثباتش کرد.
یکی از حضار: یعنی از یک راهی ما اطمینان یا حتی علم پیدا بکنیم که نماز را امام صادق اینجوری میخوانده و آن هم درسته، باز بگوییم این حجت نیست. فقط باید…
آیت الله مددی: مقدماتش را باید بگویید. از چه راهی؟
یکی از حضار: از یک راه غیر عقلائی، مثلاً از قیاس ولی خب علم واقعاً مثل روز روز ببیند که امام صادق اینجوری نماز…
آیت الله مددی: بیخود اشتباه کرده.
یکی از حضار: نه اشتباه نکرده. شما میگویید حجت نیست.
آیت الله مددی: حجت نیست، نه.
یکی از حضار : اما حجت نیست، ولی کامل هم مثل روز روشن…
آیت الله مددی : تا وقتی مبادی عقلائی نداشته باشه، حجت نیست. این در احکام و اعتبارات قانونی اینطور است.
حکم قانونی نمیشود. الان در فیزیک و شیمی همینطور است. میگوید آقا من علم دارم، میگوید خب برای خودت علم داری. تجربه کردی؟ آزمایش کردی؟ جایی دیدی؟ در علوم حقیقی خب این علم کسی حجت نمیداند. اینها آن را در امور اعتباری گفتند. لذا ما عرض کردیم امور اعتباری هم مثل امور حقیقی است، فرقی نمیکند. میشود محدودش کرد. الان یک کسی میگوید آقا من علم دارم اینطور است، فلان سیاره هست و حرکتش اینطور است. قبول نمیکنند که. قبول نمیکنند ولی علم…
یکی از حضار: برای خودش مثلاً…
آیت الله مددی: دلیلش چیست؟ کی گفته؟ از کجا آوردی؟ مقدماتش از کجاست؟ این را که قبول نمیکنند. اعتبارات قانونی همینطور است .
چون عرض کردیم اعتبارات قانونی یک نکته اساسی دارد، آن نکته اساسیاش این است که اعتبارات قانونی به خلاف اعتبارات ادبی، اعتبارات قانونی آثار دارد. میخواهد آثار بار کند که اثر مهمش هم کیفر است. مثلاً اگر دکتری تخلف کرد، مطبش برای یک سال بسته میشود خب این باید نکته قانونی داشته باشد. اما اعتبار ادبی اثر ندارد حالا ممکنه اثر نکند، نکند. چون اعتبار ادبی برای تأثیر در احساس و عواطف است. این مثل شیر است، این در احساس و عواطفش تأثیر میکند. آثار ندارد اعتبار ادبی آثار ندارد، اعتبار قانونی آثار دارد اصلاً فرق اساسی با هم دارند. آثار برایش بار میشود.
اینها میخواهند بگویند اگر شما از راه قیاس با علم برایتان پیدا شد، آثار بار نمیشود. شارع قبول نمیکند.
یکی از حضار: یعنی اگر مثلاً میگویند ابن طاووس از وضو نورش را میدیده، دیگر این دیگر استصحاب باید بکند یا اینکه…
آیت الله مددی: چرا عدهای هستند حتی، میگویند قلب من شهادت میدهد. خب بیخود میدهد. این حرفها را اینها را بگذارند برای عالم عرفان. به درد این کار نمیخورد. به درد فقه نمیخورد.
یکی از حضار: خودش یعنی باید نماز را با استصحاب میداند وضو ندارد ولی استصحاب میگوید وضو دارد ولی علم…
آیت الله مددی: استصحاب را قبول کردیم. علم دست میزند. علم تعبدی و تنزیلی، ابداعی. آن را قبول کردیم.
یکی از حضار: استصحابش که…
آیت الله مددی: استصحاب تعبد داریم. تعبد عقلائی داریم.
یکی از حضار: آقایان که علم را میبینید بزرگ…
آیت الله مددی: عرض کردم این مشکل استصحاب این است که درش یک درجه علم هست آقای خویی خیال کرده اماره است چون علم توش هست، خیال کرده اماره است.
عرض کردم این علم در باب استصحاب، ابداعی نفس است. اونی که جزء امارات است، علم حقیقی است، اونی که جنبه نورانیت دارد. اما علم ابداعی، شما ابداع کردید، نفس شما ابداع کرده، این علم ابداعی است. اصلاً مفاد اصول عملیه ابداع است، ابداع نفس است، دقت کردید؟ ابداع نفس برای عناوین خوب است، مثلاً برائت یا احتیاط، اما ابداع نفس برای خود حکم، مثلاً وجوب، استحباب، این نمیشود، این مشکل دارد. قیاس هم همین مشکل را دارد.
«إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينَ» اگر شما آمدید سنت را با قیاس اثبات کردید، این دین نیست. ذهن خودتان است. این ذهن فقیه است، دقت کنید، این ابداع فقیه است، شما باید دنبال دین باشید. «إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَتْ»، توجه میکنید؟ این «إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينَ» اشاره به این است. آنجا جای ابداع نیست، دین را با ابداع نفس نمیشود درست کرد.
یکی از حضار: علم هم نمیشود حاصل کرد؟
آیت الله مددی: بله، آقایان حاصل کردند دیگر آقا. قلب من شهادت میدهد این حدیث صحیح است. خب این چه اعتباری دارد؟ این بوده تو حوزههای ما. یعنی…
یکی از حضار: از علوم غریبه استفاده میکنند.
آیت الله مددی: خیلی خب بکند. برای خودش خوبه. این یک کمی عقلش خلل دارد.
یکی از حضار: برای خودش خوبه یا…
آیت الله مددی: برای خودش هم خوبه یعنی چون عقلش خلل دارد، به خودش، به خودش واگذارش کردیم. نه اینکه خوبه به معنای خوب عند الله، برای خودش باید تنبه بهش داد که آقا از این راهها را رها کن علوم غریبه به درد شریعت نمیخورد.
علی ای حال، خوب برای این معنا که بگذار تا بمیرد در عین خودپرستی. این برای این معنا خوب است و الا خوب به آن معنا نیست.
یکی از حضار: اگر از قیاس علم حاصل کند، شما میفرمایید حجیت ندارد.
آیت الله مددی: ندارد، نه.
یکی از حضار: خب باید از باب این باشد که بگوییم عدم جعل…
آیت الله مددی: چون شارع گفته قیاس درست نیست، چون شارع این راه را قبول نکرد.
یکی از حضار: خب بعد بگوییم از باب عدم علم به جعل در موضوع مجعول همچین چیزی باید درست کنیم یا شما این را قبول نمیکنید؟
آیت الله مددی: چی میفرمایید؟
یکی از حضار: بگوییم علم، یعنی در موضوع مجعول، بگوییم که عدم…
آیت الله مددی: موضوع جعل ندارد که، ها در این حکم.
یکی از حضار: همان چیزی که آقایان گفتند علم به جعل در موضوع مجعول برای بحث…
آیت الله مددی: آن را قبول نکردیم.
یکی از حضار: الان چطور ما این شبهه را درست کنیم؟
آیت الله مددی: آنها آنجا میگوییم شارع اگر نهی… آنجا هم قبول نکردیم. چون علم، این آقایان اصلاً توجه نکردند. تا موضوع شد، علم میشود موضوعی، ما فرضمان این است که علم طریقی است، علم به جعل موضوع باشه برای مجعول، اینطور که گفتند آقایان و خیلیها هم روش مانور دادند، این حرف بیهودهای است خب، تا شما گفتید موضوع، میشود موضوعی. فرض ما این است که علم طریق است، علم طریقیت صرف دارد، چیزی که طریقیت صرف دارد، موضوع نمیشود. واقع را میبیند.
یکی از حضار: خب خود شارع از طریقیت نهی کند؟
آیت الله مددی: میشود نهی بکند. مشکل ندارد.
یکی از حضار: ذاتیاش…
آیت الله مددی: میخواهد بگوید این طریق شما را نروید، ولو علم ازتان پیدا میشود. این مشکل خاصی ندارد.
مثلاً میگوید مجلس، قوانین مجلس از راه روزنامه مجلس که به دیوار مجلس آویزان است شناخته میشود. حالا یک روزنامه برداشتند که آقا ما خبرنگارمان رفت در مجلس، چنین قانونی در مجلس شده است. خب مجلس میگوید اعتبار ندارد. حالا شما علم پیدا میکنید. راست میگوید، خبرنگارش رفته آنجا هم دیده. تا در روزنامه مجلس روی دیوار آویزان نشود، اعتبار ندارد، میشود.
یکی از حضار: قیاس را خود شارع فرموده پذیرفتیم ولی نور را نهی هم نکرده که اگر نور…
آیت الله مددی: نور چیه؟
یکی از حضار: …نور وضو را دیدی، باز استصحاب کنید. میبینی وضو نداری، سید بن طاووس را میگوییم این اگر نهی نبود
آیت الله مددی: این موضوعات خارجی است. عرض کردم در آن اشکال ندارد.
یکی از حضار: یعنی میشود؟
آیت الله مددی: ابداع نفس در موضوعات خارجی اشکال ندارد. دقت کردید؟ ابداع نفس در قوانین اشکال دارد.
یکی از حضار: حالا در موضوع این را بپذیریم یا نه؟
آیت الله مددی: دقت کردید چه میخواهم بگویم؟ ابداع نفس در موضوعات خارجی مشکل ندارد. چرا؟ چون شارع در موضوعات خارجی تصرف نمیکند، اصولاً شأن شارع نیست در موضوعات خارجی تصرف بکند. بیاید به شما بگوید این مایع نجس است یا… این شأن شارع نیست.
یکی از حضار: خب استصحاب را که فرموده…
آیت الله مددی: استصحاب…
یکی از حضار: استصحاب میفهمیم با این علم بنده خدا…
آیت الله مددی: این در موضوعات خارجی قبول کردیم. در احکام قبول نکردیم.
یکی از حضار: عمل کنیم به این نوری که میبینیم و نه…
آیت الله مددی: ببینید در استصحاب، نور نمیخواهد باشد، نور ابداعی است.
یکی از حضار: نور ابداعی نیست که، دارد میبیند اصلاً مثل واقعیت میبیند که الان…
آیت الله مددی: آن که میبیند سابق، دو ساعت قبل وضو گرفته. الان که شک دارد که.
یکی از حضار: ما استصحاب را نمیگوییم که، ایشان میگوید یعنی یک نور حاصل از وضو را میبیند با کشف و شهود مثلاً.
آیت الله مددی: کشف و شهود به درد نمیخورد آن که از قیاس بدتر است، چون کشف و شهود… باز قیاس ابوحنیفه یک ضوابطی دارد. الان این ترقیه مناطی که اصحاب ما دارند، بیضابطه است اصلاً، بیسر و ته است.
یکی از حضار: کشف و شهود هم اینجوری بیضابطه نیست.
آیت الله مددی: چرا، شما میگویید من اینطور شد، آن آقا میگوید اینطور شد، آن میگوید آقا… همه هر چی…
یکی از حضار: برای خودش…
آیت الله مددی: برای خودش، آن آقای دیگر هم برای خودش.
خب، خب، بعد شد شخصی، مشکل این کشف و شهودهای، کشفی، شخصی بودنش است. یک اصطلاحی دارند در امروز، در تعریف علم، یکی از خصائص علم قابل انتقال بودن است، این از خصائص علم است. اگر میخواهید علم، این اصلاً غربیها برای اینکه علم را از غیر علم تشخیص بدهند، آن که قابل انتقال است. میگوید آقا من این تجربه را کردم، شما هم همین تجربه بکنید به همین نتیجه، یکی دیگر هم بکند، این. اصلاً علم یعنی قابل انتقال. کشف و شهود قابل انتقال نیست، قائم به شخص است، مشکل کشف و شهود این است که قابل به شخص است، روشن شد چه میخواهم بگویم؟ لذا کشف و شهود حجت نیست، بر این اساس است. نمیدانم دقت میکنید چه میخواهم عرض کنم؟ لذا علم باید قابل انتقال باشد و لذا در احکام، علم رو یعنی قابل انتقال باشد.
به هر حال، مرحوم سید، مرحوم، مرحوم آقای نائینی میفرمایند، حالا من یک کمی امروز خارج میشویم، مجبوریم، چارهای نداریم. بعد ایشان میگوید این برمیگردد به اینکه قیدی که در کلام آمده، قید برای ماده است یا قید برای هیئت، راست است، این مطلب ایشان درست است. چون گاهی تردید میشود که این قید قید ماده است یا قید هیئت است. «إِنْ جَاءَكَ زَيْدٌ فَأَكْرِمْهُ». احتمال دارد «إِنْ جَاءَكَ»، مجیء قید ماده باشه، یعنی قید اکرام باشه، ماده یعنی اکرام. هیئت یعنی مفاد أَكرم، صیغه افعل. ممکن است قید هیئت باشد، اگر هیئت مقید شد، طبیعتاً ماده هم مقید میشود. اما اگر ماده مقید شد، هیئت مقید نمیشود. هیئت به اطلاق خودش میماند.
بعد ایشان میگوید که اگر کلام جایی است که قضیه به صورت قضیه شرطیه نباشد. عرض کردیم کراراً و مراراً، مرحوم آقا ضیاء اصفهانی در قضیه شرطیه دو مبنا نقل میکند، مبنای نحویین و ادبا و مبنای فلاسفه، اهل معقول. حالا من دو تای ایشان را نقل میکند اما نسبتش را الان یادم رفته است، به نظرم از ادبا نقل کرده که قضیه شرطی، این نکته را خیلی دقت کنید، به معنای شرط به معنای فرض و تقدیر، اصولاً عرض کردیم مفهوم شرط در کلمات قدمای اصولی، بحث لغوی است، در کلمات ما اصولیین شیعه، بحث عقلیاش کردند.
و انشاءالله مفصل خواهیم گفت، پنج تا احتمال درش هست، حالا نمیخواهیم وارد بحثش بشویم. آن ظاهرش این است که بحث لغوی است، یعنی «إن» در لغت عرب برای چه معنایی وضع شده؟ «اگر» در لغت فارسی برای چه معنایی وضع شده؟ و لذا ما عرض کردیم، بحثشان در مفهوم شرط، جایی است که یک لفظ متمحض در شرطیت باشه. چون در لغت عرب، الفاظی هست که اضافه بر شرطیت، معنای دیگر هم دارند. مثلاً «متى ما جئت أَنا جئت». هر وقت تو بیای منم میآیم. این ببینید «مَتَى» شرط هست اما توش زمان هم دارد. مثلاً «إذا» را در مغنی دارد، معنای شرطیت و ظرفیت به استقبالیت. سه تا معنا دارد. یعنی ظرفیت تنها، شرطیت تنها نیست.
پس بحث در مفهوم شرط، در جایی است که آن لفظ، آن ادات متمحض در شرطیت باشه. آن «إن» است فقط. مثل «إذا»، «متى»، «مهما»، اینها اضافه دارد، منحصر به چیز نیست، منحصر به شرطیت نیست. ایشان در مفهوم شرط، اینجور که ایشان نوشته در نائینی، «ربط جملة بجملة أخرى». عرض کردم مرحوم آقای شیخ محمد حسین تحلیل خوبی دارد که این دو احتمال دارد: یکی اینکه شرط مفاد جمله شرطیه، فرض و تقدیر باشد، یکی اینکه مفادش تعلیق باشد، تقدیر غیر از تعلیق است. در محاضرات مرحوم استاد هم میآید نوشته «تقدیر علی التعلیق». نه این درست نیست.
و عرض کردیم کراراً، امروز حالا اضافه میکنیم، بین این پنج نفر، مرحوم شیخ و صاحب کفایه و مرحوم آقای شیخ محمد حسین اصفهانی و مرحوم آقا ضیاء و مرحوم نائینی، آن که در مباحث الفاظ و تحلیل لفظی و لغوی خوب کار کرده، مرحوم آقای شیخ محمد حسین است، هیچکدامشان مثل ایشان نیستند. خیلی مسلط است به مبانی لغوی. خیلی مسلط است، کاملاً مسلط است. ایشان گفته شرط، یعنی ادات شرط، در لغت عرب به معنای چیست. ببینید «إن جاءك زيد»، این یک جمله، « جاءك زيد ». «أكرمه». «فا» دارد. «فأكرمه» که اصطلاحاً در کتب ادب بهش میگویند «فاء رابطة». « فأكرمه ». این « أكرمه » دو چیز دارد: یکی ماده دارد، اکرام، یکی هم هیئت دارد. یکی هم ضمیر دارد، ضمیر «هاء». این تحلیل کردند. ضمیر در اینجا را به آن میگویند متعلق، بعضیها هم بهش میگویند موضوع مرحوم آقای شیخ محمد حسین به آن میگوید متعلق، «أَكرمه».
این یک مفاد جمله دارد، مفاد امر دارد، آن را بهش میگویند وجوب، هیئت، این مفاد هیئت است. یک ماده دارد، اکرام است، یک ضمیر هم دارد. ببینید این کلمه کلمه. این «فاء»، «فأكرمه»، «فاء» آمده ربط داده. «إن» در حقیقت آمده. این «إن» که آمده، چهکار کرده؟ کدام یکی را ربط داده به مجیء زید؟ اکرام را ربط داده؟ به قول ایشان ربط داده یا وجوب را ربط داده؟ مفاد هیئت را ربط داده یا مفاد ماده؟ عرض کردیم در کلمات اخیر متأخرین شیعه آمده که از شیخ انصاری نقل شده، معروف است بین علمای اصول، چه سنی، چه شیعه، مفاد هیئت است. مرحوم شیخ میگوید مفاد هیئت نمیشود، هیئت معنای حرفی است، قابل تقیید نیست.
عرض کردیم که شیخ این مطلب را نگفته، این تقریرات ایشان اشتباه نوشته. حالا آن بحث دیگری است. من وارد خصوصیات نمیشوم. این ایشان، مرحوم آقای اصفهانی به معنای فرض، «إن جاءك زيد» یعنی فرض کنیم زید آمد، ببینید فرض، بر فرض آمدن. یا این مفاد جمله تعلیق است، ربط میدهد بین دو تا، بین «أكرمه» با مجیء زید ربط میدهد. این میشود تعلیق و خود ایشان فرض را قبول میکند، خود آقای شیخ محمد حسین فرض را قبول میکند.
ما توضیحات کافی چون دیدم بعضی از معاصرین سعی کردند مبنای ایشان را توضیح بدهند، غلط اندر غلط کردند، اصلاً خارج شدند از بحث، نمیخواهم اسم ببرم. آنهایی که نوشته شده بیاساس است. ببینید ما عرض کردیم بین این دو تا فرق میکند و تعجب هم میکنم از آقا اصفهانی که نکته را زیبا فهمیده اما فائده را و ثمره را زیبا بیان نکرده است. اگر به معنای فرض باشد، خوب دقت کنید. عرض کردیم در باب کلام، آقایان، مخصوصاً نحویها بیشتر به جانب معنای لغوی نگاه کردند، اما در حقیقت الان اخیر هم خب معلوم شده، کلام اصلاً سوق دارد، سوق کلام دارد، قرائن سیاقی دارد، قرائن حالی دارد. خودش مساق کلام را دیدن، خودش یکی از امور بسیار مهم است در کلام، در انعقاد ظهور، آن مساق کلام، سوق کلام. آن لفظی نیست.
مثل «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ». مرحوم آخوند میگوید «إِنْ جَاءَكُمْ» یعنی «إِنْ كَانَ الْجَاء به فَاسِقاً». ایشان توجه نکردند، آقایان دیگر. ببینید آن نکته در «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ»، یک نکته است. این چیزهایی که نوشتند خیلی روشن نیست. آن سوق کلام برای چیست؟ دقت کنید. «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ»، سوق این کلام برای چیست؟ یک، برای بیان حالات فاسق، که مثلاً فاسق آثاری دارد، پشت سرش نمیشود نماز خواند، شهادتش را قبول نمیشود کرد، اگر هم خبری داد، تبین میکنیم، ببینید. سوق کلام برای حالات فاسق است یا سوق کلام برای تقسیم خبر است، که خبر را فاسق میآورد یا غیر فاسق. آن نکته، دقت کردید نکته اساسی چیست؟
یکی از حضار: نبأ که فرمود یعنی میخواهید بگویید سوق رو «نبأ» است؟
آیت الله مددی: آها روی نبأ صاحب کفایه برداشت رو نبأ زده.
انصافاً اگر ما باشیم و ظاهر قضیه، سوق کلام برای فاسق است، حالات فاسق است، برای نبأ نیست، تقسیم نبأ نیست. این دو تا کلمه متفاوت… چون بعضیها نوشتند صد صفحه راجع به آیه نبأ نوشتند، تا قیل، فلان قال، یرد علیه، یک چیزهای عجیب غریب برداشتند. این حرفها را نمیخواهد. این سوق کلام را، نحویها به آن دقت نکردند. آقایان ما هم ذهنشان مشغول به ذهن نحویها است.
انصافاً در اصول و در فقه، مخصوصاً فقهی که از زمان وحید آمده، البته ابتدائش مثل «جامع المقاصد» است، خیلی ضعیف است. علامه از «جامع المقاصد» بیشتر دارد. از همه اینها بیشتر، مقدس اردبیلی دارد، رحمة الله علیه و بعدها بیشتر شد، مثل جواهر، بعدها شیخ انصاری دارد انصافاً، خیلی روی این جهات فکر، من حیث المجموع، نه اینکه دانه دانه. آن سوق کلام اثر دارد. اگر فرض باشد، خوب دقت کنید، مرحوم آقای شیخ محمد حسین این نکته را نگفته است اگر ادات شرط فرض باشد، سوق کلام روی جزاء است. یعنی مساق کلام رو أكرم است. اگر به معنای تعلیق باشد، سوق کلام برای ربط دادن، تعلیق، این وجوب اکرام معلق است بر مجیء، ببینید تعلیق.
اینکه انشائیات را در منطق جزء تصورات حساب کردند، این جزء تصدیق حساب نکردند، نکتهاش این است. این جزء تصورات، تعلیق غیر از تقدیر است. تقدیر یعنی فرض. اگر سوق کلام به خاطر جزاء باشد، نظر روی جزاء است، یعنی نظرش رو اکرم است که این اکرام کی خواهد آمد؟ اگر نظر روی آن باشه، انصافاً به حساب فرض میخورد. اگر نظرش روی ربط دادن، اکرم را ربط داده به مجیء زید. این دو تا را با هم… دقت کنید، ان جائک زیدٌ و لذا ما اختیار کردیم که تعلیق درست است، تقدیر معنا ندارد و اگر تقدیر باشه که مرحوم اصفهانی میگوید مفهوم ندارد. شبیه مفهوم وصف میشود.
ایشان قائل به فرض است و مع ذلک قائل به مفهوم هم هست. این مبنای ایشان برای این جهت از نظر فنی رد کردیم. عرض کردیم یکی را به اهل معقول نسبت داده، من الان در کتب معقول یادم نیست کجا دیدم اما به اهل منقول هم با اینکه خب من در کتب منقول زیاد درس دادم نحو و اینها، یادم نیست در کتب نحوی کجا دیدم. یکی را به اهل معقول، یکی را به اهل منقول نسبت داده. الان نسبت را نمیتوانم تأیید بکنم لکن آقای شیخ محمد حسین مرد فوقالعاده دقیقی است آن چیزی که گفته عین صواب است.
یکی از حضار: استاد منقول ظاهراً بلاغت منظور است.
آیت الله مددی: بله آقا؟
یکی از حضار: منقول ظاهراً بلاغت است.
آیت الله مددی: شاید هم بلاغت بوده چون بلاغت هم من در «مطول» هم درس گفتم. حالا غیر از مختصر المعانی، مطول هم گفتم من یادم نمیآید. عرض کردم من یادم… بیانش اینها را گفتم. بیانش را شاید تا کامل نکردم. بدیعش را نگفتم. علی ای حال، معانی و بیان و بدیع، آن معانی و بیانش هم مطول را من درس دادم. اینطور نیست که حالا حواسم نباشد. یادم نمیآید در کتب معقول، کتب ادب یادم نمیآید. من یادم نمیآید اما آقای شیخ محمد حسین مرد خبیری است، کلام ایشان را من قبول میکنم، قبول دارم حرف ایشان را قبول دارم. خود ایشان اختیار فرض میکند.
عرض کردم عبارات، خود نائینی نوشته ربط، ربط اعم است. ربطش معلوم نیست. ربط شاید به تعلیق بهتر بخورد. علی ای حال، به نظر ما، به نظر عرف، «إن» برای ربط است، برای تعلیق است، برای فرض نیست. «إن» برای تعلیق جمله بر مفاد، اکرم را معلق میکند بر مجیء. مفاد «إن» این است. دقت کردید؟ انشاءالله یک توضیح دیگری فردا عرض میکنم. هرچی میخواهیم خارج نشویم، خیلی وقت خارج شدیم. وقت آقایان را گرفتیم.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین