متن حدیث (جلسه76) دوشنبه 1402/06/27
بسمالله الرحمن الرحيم
و الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسول الله و آله الطيبين الطاهرين.
ما باز ديشب يک استدراکی شد راجع به کتاب حسن ابن عباس بعد معلوم شد، اين هم سرش اين بود چون من راجع به اين کتاب مستقلاً بحث نکردم، يک مقدار که ايشان عبارت را خواندند، بله عبارتی که از صفار آوردند عرضت هذا الکتاب، احتمالاً با کلام ابن غضائری هم نگاه بکنيم احتمالاً نحوه روايتش از ابی جعفر جواد به نحو عرض بوده اگر اين هذا الکتاب همين کتاب انا انزلناه باشد چون کتاب ديگری به ايشان نسبت ندادند،
س: اين را در آن ديشب پيش فرموديد که به نحو عرض بوده احتمالاً
ج: بله يادم نمیآيد عين عبارت معلوم میشود به نحو عرض بوده اينکه قمیها قبول کردند میدانستند که اين کتاب تصنيف خودش است تأليف خودش است ليکن چون امام قبول کرده مضمونش را اجمالاً قبول کردند، چون اين تلقی مشايخ قم کار سادهای اينی که مشايخ بغداد نوشتند اين کتاب مجعول است موضوع است اين هم درست است يعنی خودش نوشته، نوشتار خودش است و ابن غضائری اشکال میکند که فاسد الالفاظ هم هست، حتی عبارت عربیاش آورد، چون شايد آنش هم خيلی درست نيست مثل همين شعری که الآن خوانديم، علی ای حال و معلوم میشود که از اين نقلهای متعدد يک مقدارش در همين کتاب مصابيح النور احتمالاً که به اسم تفسير علی ابن ابراهيم معروف است بصائرالدرجات آمده جاهای ديگر آمده احتمالاً کلينی باز هم کل آن را نقل نکرده، آنی که مرحوم کلينی نقل کرده مقدارش است، مثلاً قسمتهايي الآن در جاهايي ديگر است که در کلينی نيست مثل عرضت هذا الکتاب در کلينی، لذا احتمال دارد که باز مرحوم کلينی احتياط کرد مثل آن بلا نسبت قصه ملانصرالدين گفت نصفش را گفتيم، گفت چرا پنج روز است، گفت آقا شما نودتا بود، گفت تازه چهل روز گفتم نصفش را گفتم، حالا هم تازه مرحوم کلينی يک مقدارش را نقل کرده و اين مطلبی را که ايشان فرمودند عن ابی جعفر نسبت دادند مضمون کتاب است، نه اينکه روايت را به طول و تفصيل از حضرت شنيده ظاهراً اين مطلب را از مجموعه روايات جمع آوری کرده از مجموعه مايسمی به اصطلاح ما فرهنگ اهل بيت و رابطه انا انزلناه با اهل بيت، خب عدهای هم از عرفا خيلی روی اين بحث کردند، مرحوم آقای شاه آبادی يکی از رشحات بحار مال تفسير انا انزلناه است، اصلاً ايشان انزلناه را به معنای خود خدا گرفته يعنی ما تنزل کرديم نه انزلناه که اين آقازاده ايشان که شرح داده ترجمه کرده رد میکند پدرش را میگويد اين معنی خلاف ظاهر است او به اين معنی میگيرد که خدا میگويد ما تنزل کرديم يعنی اين، لذا خودمان به اين درجه و لذا هم شاگرد خيلی بعيد است
س: زمين هـ را میزند به الله،
ج: الله
س: بعد انا را میگويد
ج: که يعنی ما به اين صورت تنزل کرديم و لذا مثلاً فرض کنيم میگفتند که چون قرآن علم حق است علم حق را هم هيچ کس برش احاطه رسولالله، میگفتند اين، حالا ايشان در رشحات بحار يک رشحهاش راجع به اين است اصلاً، رشحهاش اصلاً البته آقازادهاش هم اشکال میکند مرحوم حاج محمد در حاشيهاش به ايشان حالا مراجعه بشود حالا ديگر نمیخواهم غرض اينکه يک حالت خاصی اين مجموعه عرفا نسبت به انا انزلناه دارند، همين به خاطر
س: شرطيه
ج: مرتبه ناظر به خب البته انصافاً هم شب عجيبی است يعنی انصافاً هم آثار عجيبه را بخواهيم خود ما هم صحبت بکنيم به اندازه عقل خودمان چند جلسه بايد صحبت بکنيم آثاری که دارد و صحبتی که ليکن به هر حال من فکر میکنم از اين عبارت عرضت هذا الکتاب که مرحوم بصائر نقل میکند اولاً از مجموعه نقلها اگر بشود، من اين را نمیدانستم حالا شايد آقای مختاری باز در کتاب شيعه يک تحقيقی بکند جميع روايات حسن ابن عباس را جمع بکنند و معلوم بشود چه مقدارش را مرحوم کلينی نقل کرده چه مقدارش را نقل نکرده ديگران نقل کردند، مثلاً همين به قول آقای خويي تفسير علی ابن ابراهيم آنجا آمده و انصافاً میشود بين مشايخ قم تلقی به قبول شده فقط اشکال آقای تستری که عجب من احمد اشعری است نقل میکند عجب فقط از ايشان نيست عجب اين است که عدهای از مشايخ بزرگ هم از ايشان نقل میکنند و بعد هم کلينی از ايشان نقل میکند از آن مشايخ نقل میکند به هر حال اجمالش اين است که کتاب در مرحله تلقی انصافاً تلقی يعنی روايت تلقی به قبول شده که ما اصطلاحاً اسم آن را فرهنگ گذاشتيم در مرحله حجيت که بغدادیها متعرض شدند بله با شک و ترديد، نه با شک جزماً رد شد نه اينکه با شک و ترديد اين فرقی بين فرهنگ و بين به اصطلاح حجيت در حجيت الآن هم خب علمای بالاتفاق روايتش را قبول نکردند به لحاظ حجيت، طبعاً اخباریها هم باز قبول کردند به لحاظ اينکه کلينی آورده يا به لحاظ اينکه چون در کتب معتمده آمده از اين جهت اين يک نکتهای بود راجع به آن بحث حالا اين بحث احتياج دارد که من باز دو مرتبه کل روايتی آقايي، زحمتش را آقای مختاری بکشند کل روايات حسن ابن عباس در کل کتب شيعه، ضعيف و صحيح و اينها کلاً جمع بشود و اين ترتيب بندی، شايد عرضت هذا الکتاب اولش بوده اين ترتيب بنديش هم بکنند که مثلاً در بيايد مطلب علی ای حال اين راجع به يک نکتهای که بيشتر نکته به اصطلاح اظهار جهل بود نه اينکه حالا نکته علمی بود، که ما احاطه دقيق هنوز به اين مجموعه روايات يعنی بنده ندارم ليکن اين عبارت با عبارت ابن غضائری کتاباً مصنفاً تشهد مخائله يعنی اين خيال پردازیهای خودش است، چون ورداشته يک چيزی را به اسم تفسير انا انزلناه داده و بعد هم نسبت داده که امام قبول فرمودند، و اين موضوع است راست است موضوع يعنی وضع خودش، موضوع به معنای اينکه خودش جعل کرده اين هم راجع به اين، عرض کرديم که بحثی که ما داشتيم چون بحث راهها و شواهد اثبات متن بود يکی از راههايي که بدون شک اين در فقه شيعه وجود دارد فتاوای قدماء ارتباط با متون دارند اين در فقه اهل سنت نيست البته عدهای از اهل سنت مثلاً متون فقهی را جوری نوشتند که شايد معظمش حالت اختيار روايت باشد مثل همين هدايهای مرقينانی البته دارد و روی عنه و روی هم درش دارد اما من حيث المجموع خيلی متن موجزی است مختصری است اما تقيد به اينکه متون روايت باشد نه اين متن کتاب نيل الاوتار که الآن متأسفانه يادم نيست در نيل الاوتار مال شوکانی شرح است آن هم فقط روايات است اما نه اينکه متن فقهی باشد روايات است با سند،
س: فقه مأثور
ج: فقههای مأثور
س: عين روايت را
ج: آن مثل
س: منتقی الاخبار
ج: منتهی الاخبار، مال شرح منتقی الاخبار را میگويم حالا اسمش يادم رفته بود، ما بنا بود چون هرچه يادمان نيست میگوييم يادمان نيست ديگر خجالت نکشيم عرض کنم که و،
س: فقه مأثور آقای مشکينی عبارت روايت را چسپانده بهم
ج: همان بدون چيز بله ديدم چرا ديدم البته آن کار میخواهد ما الآن در فقه مأثور در ميان اسماعيلیها داريم در دعائم الاسلام البته آن هم اضافه بر اينکه متون روايات است خودش هم گاهی کلام دارد مطالبی دارد اما زياد نيست نسبت به کتاب صدوق کمتر است صدوق سعی کرده در فقيه روايت را هم بياورد اما خودش هم دارد به عنوان فتوی، ليکن عرض کرديم فتاوای ايشان هم از روايات گرفته شده، يک تغييرات داده و لذا به صورت فتوی آورده کتاب صدوق، کتاب مقنعه ايشان، مقنعه شيخ مفيد تا حد زيادی متونش روايات است اما به خاطر اينکه کتاب متن فقهی بشود از خودش يک کمی اضافات کرده که متن فقهی اين شکل پيدا کند نه فقه روايي صرف باشد حالتی، نهايي شيخ طوسی هم از اين قبيل است کتاب رساله مرحوم، رساله شرايع مرحوم علی ابن بابويه آن ديگر کامل تقريباً متون روايات است و کتاب فقه الرضا در اين، آن هم دارد روی، اروی عن العالم، روی عن العالم ليکن فقه الرضا يکی از مزايای اساش اين است که شايد به نظر ما هم اولين کتاب در اين رشته باشد مثل توضيح المسائل که آقای بروجردی اول نوشتند بعد شايد دهها مثلاً توضيح المسائل به آن روش داريم، حدود شصت سال از تاريخ توضيح المسائل ايشان میگذرد دهها کتاب توضيح المسائل نوشته، ليکن روش روش همان توضيح المسائل است يعنی سعی شده مسائل را به يک لغت خيلی ساده خيلی عوامانه به اصطلاح امروز ما ادبيات فولوکلوريک، يعنی
س: آن جامع عباسی
ج: نه، متون اين فقه هست اما متون روايات نيست ما فقههای مختصر داريم اما متون روايت اما کتاب فقه الرضا فقه است و در عين حال هم متون روايات است و اين روش تا يک مدتی بين اصحاب بود احتمال میدهيم شايد از زمانی از سالهای دويست و پنجاه يا مثلاً دويست زمان حضرت رضا اين روش بين شيعه شروع شده چيزی الآن از نوشتارها به دست ما نرسيده فقه الرضا احتمالاً ميانه اين سلسله باشد میآيد تا رساله علی ابن بابويه و کتابهای پسرش و تا حدی نهايه شيخ طوسی و مقنعه شيخ مفيد تا حدی البته و اين راه يک راهی است که در شيعه فقط وجود دارد، در ميان اسماعيلیها تقريباً وجود دارد اما آن متون روايات است اين نه بعد از متون روايت تبديل به فقه شد اگر هم متون روايت هست مثل فقه فقه هم همراهش است يا متون روايات است فقط مثل فقه الرضا، درش هم دارد روی عن العالم، اروی عن العالم دارد ليکن انصافاً متون روايات است و خيلی راحت الآن با کتاب فقه الرضا میشود تقريباً نمیشود حدود هشتاد درصد کتاب مصادرش را پيدا کرد و خيلی راحت در يک موردی مثلاً حديثی در کافی هست يا در تهذيب هست که بعد از فقه الرضاست، آن وقت متنش با متن فقه الرضا اختلاف مختصر، آنجا به نظر ما رجوع به متن فقه الرضا خيلی خوب است يعنی فقه الرضا يکی از امتيازات اساسش، که اين است که يک در جاهايي که تعارض است با يک لطافتی آن يکی را انتخاب میکند و کاملاً هم واضح است مثلاً روايت فرض کنيد حسن ابن محبوب و حسين ابن سعيد داريم روايت حسين ابن سعيد را انتخاب کرده، اين را ما بيشتر رو لحاظ حجيت میبينيم دو اگر متن اندکی کم و زياد دارد متن فقه الرضا از اين جهت خوب است و طبعاً متن فقه الرضا هم گاهی با آن متون روايات اختلاف دارد اما متن فقه الرضا بيشتر مورد قبول بوده و احتمال اينکه اين همان کتاب تکليف شلمغانی باشد احتمالش قوی است اگر تکليف شلمغانی هم نباشد در همان فضا نوشته شده يعنی فضايش فضای تکليف است، فضايش فضای کتابهای است که از زمان حضرت رضا متن فقهی است که متون روايات است به قول مرحوم آقای بروجردی اصول متلقات اين هست فضايش فضای اصول متلقات است و اين از خصايص فقه ماست اهل سنت ندارند کلاً چنين فضای را ندارند يعنی اهل سنت به طور کلی فرض کنيد شافعیها مالکیها حنبلیها فضا ندارند اگر بحثی دارند فقهايشان است مسلماً بحث حجيت است اگر فرض کنيد يک روايتی را خود شافعی قبول کرده يا مالک قبول کرده حالا بعدیهايش میخواهند قبول نکنند روی نظر به اصطلاح حجيت نگاه میکنند نه اينکه فقهای مالکی بعد از مالکی قبول کردند آن فضا را نگاه نمیکنند و لذا هم خود اهل سنت وقتی کلمات مثلاً ائمه را میبينند باز روی فضای حجيت معنی میکنند، مثلاً میگويند روی عن الباقر کذا و روی خلافه عن الصادق خيال میکنند اين دو باهم مخالف اند امام باقر يک فتوی داشته، امام صادق يک فتوی اين را من ديدم در کتابهايشان همچنانکه بين مالک فرض کنيد و شافعی اختلاف بوده اينها اين طور اين هست يعنی انصافاً الآن فعلاً نسبت البته اين مشکل فقط يکی است اين فرهنگ طبيعتش محدوديت دارد حجيت طبيعتش محدوديت ندارد يعنی فرهنگ، محدوديت، طبيعتش محدوديت زمانی دارد، محدوديت موضوعی دارد فرض کنيم مثلاً ممکن است در يک زمان فرهنگ شيعه بر اين بوده که من باب مثال میخواهم عرض کنم که فرض کنيد در باب ولوغ خنزير هفت بار بايد شست بعد يواش يواش مناقشه شد در ذيلش و روايتش به بحث حجيت که رسيد روايت مورد شک قرار گرفت اشکال پيدا کرد حالا کاری، تقريب اشکالش
س: واقعش هم مثل نزح ماء بئر ديگر
ج: مثل نزح ماء بئر اين فرض کنيم مثلاً ما مرحوم شيخ طوسی منفرداً مال خنزير را آورده در تهذيب اما خودش در هيچ کتاب فقهیاش اين فتوی را نداده بعد از شيخ طوسی هم مطرح نشده قبل از شيخ طوسی هم مطرح نشده، عرض کرديم محقق اولين بار مطرح میکند به عنوان يستحب بعد هم پسر خواهر ايشان مرحوم علامه مطرح میکند يجب غسل بعد از علامه ديگر تقريباً فرهنگ شده در شيعه الی يومنا هذا يعنی اگر الآن کسی هم فقيهی بيايد بگويد نه، همچون خيلی چپ چپ بهش نگاه میکنند و حال آنکه نمیدانند که اين يک فرهنگی است که اين محدوديت زمانی دارد مشکل فرهنگ اين است محدوديت زمانی دارد، محدوديت موضوعی، مثلاً اين کار که متون روايات را قرار بدهند فرض کنيد ما در تفسير نداريم فرض کنيد ما در کلام نداريم، فرض کنيد در اخلاق ما نداريم کتاب اخلاق، مگر آن مقدار از اخلاق که در همين کتب فقهی ما،
س: صدوق متون روايات اعتقادی نيست؟
ج: بعضیهايش هست اما عين متون روايات نيست چرا؟ لذا مرحوم شيخ مفيد هم اشکال میکند به ايشان، بعضیها میگويد ايشان اين مطلب را گفت چون در روايت وارد شده اما متون روايات باشد مثل فقه الرضا اين فرهنگی کلامی يا فرهنگی به اصطلاح تفسيری، يا فرهنگ عقايدی نداريم، اما در فقه که محل ابتلای مردم بوده اين را داريم دقت میکنيد ما در فقه فرهنگ داريم يعنی فرهنگ طبيعتش اين است که محدوديت موضوع پيدا میکند در يک موضوع داريم در يک موضوع نداريم، محدوديت زمانی پيدا میکند در يک زمانی میآيد در يک زمانی نمیآيد، در يک زمان اما حجيت محدوديت ندارد طبيعت حجيت عدم محدوديت است اگر بناست سندش صحيح باشد فرق نمیکند برای زمانها، فرق نمیکند موضوع هم فرق نمیکند میخواهد در کلام باشد، میخواهد در فقه باشد میخواهد در اخلاق باشد، اين فرقی بين، و لذا هم اهل سنت حديث را در همه ابواب گرفتند هيچ فرق نگذاشتند چون نظرشان حجيت است، در ميان شيعه اين شد که در فقهش فرهنگ پيدا شد و اين فرهنگش با تلقی روايات، الآن شما ملاحظه کرديد که همين روايت حسن ابن عباس در قم ماشاءالله مشايخ کمی نيستند قبول کردند انصافاً اما وقتی رسيد به حجيت مثل نجاشی، مثل ابن غضائری حتی شيخ طوسی و اينها گير کردند ديدند نه با حجيت جور در نمیآيد، الآن هم اگر اختلافی هست همين الآن که در خدمتتان هستيم همين اختلاف فرهنگ و حجيت است ديگر، اگر کسانی میآيند میگويند آقا اين روايت قابل قبول نيست به حجيت نگاه کردند، اگر کسانی میگويند قابل قبول است به تلقی نگاه کردند، و عرض کرديم اگر ما باشيم انصافاً در ميان شيعه روی خصوصيتی که بود تلقی خيلی تأثيرگذار است يعنی اينی که آقای بروجردی هم اصول متلقات دارند سرش اين است اين با اصول تشيع، با وضع تشيع، با تاريخ تشيع، با شرائط تقيه، با امکانات محدودی که شيعه داشت، با مشکلاتی که داشت، انصافاً اين بحث تلقی خيلی و در اين تلقی حديثی عرض کرديم قمیها مقدم اند، در تلقی فقهی نه، بعدها بغدادیها مقدم اند و الا در تلقی فقهی و در فرهنگ حديثی قمیها مقدم اند، الآن اين بحثهای که الآن میشود من ريشهاش را خدمتتان عرض کردم و ريشهاش هم مال اين است که اصولاً از ابتداء از همان سقيفه از شيعه جدا شد يعنی میآمدند عامه مسلمان میگفتند مثلاً خليفه اين است اين چهار پنج نفری که مانده با تشيع میگويند نه وصی رسولالله اين است ما دنبال ايشان هستيم لذا طبيعتاً يک فرهنگ خاصی را ايجاد کرد يعنی طبيعت اين جدايي، در عين حالی که شيعه در ميان جامعه اسلامی زندگی میکرد حتی ائمه شيعه همهشان مورد احترام بودند اخيراً يک نفری هست بلوشيدر در کويت است که خيلی معروف است تند ضد شيعه مینويسد
س: همان شبکه مستقلين مصاحبه میکرد
ج: خيلی تند، يک سؤالی دو سه سال پيش بود حدوداً قبل از کرونا ازش کردند راجع به ائمه شيعه چه میگويي؟ ايشان همين جور شروع میکند شخصيت بزرگ، حتی امام جواد را میگويد بسيار شخصيت بزرگی است از ائمه اسلام است چنين، حضرت هادی و حضرت عسکری را هم میگويد کم از ايشان اطلاع داريم يعنی تا حضرت جواد را غرض اين آقا قبول میکند اين که خيلی تند است، حضرت هادی و عسکری را میگويد اطلاع نداريم حضرت مهدی را هم میگويد چون موهوم است يعنی مشکل سر اينکه آيا ايشان وجود دارد يا نه؟ يعنی ديدم خب انصافاً در اين حد از چيز، در اين کتاب فواطم الرحموت هست، شرح سلم الصعود در بحث عصمت و در بحث اينکه قالت الروافض بعصمة الائمه به اين عنوان آورده بعد ايشان میگويد اما کلام اينها نسبت به کبائر نسبت به ائمه صحيح است بله ائمه مرتکب کبائر نشدند، و اما بالنسبه الی الصغاير فنرجو انهم کانوا کذالک، يعنی میخواهد بگويد باز هم صغيرهای از ايشان نقل شده دقت میکنيد،
س: اميد داريم
ج: اميد داريم يعنی به عبارت اخری خب اين در دولت عثمانی و اينها مشغول کشتن شيعه بودند اين کتاب تقريباً کتاب اصولی دولت عثمانی است کتاب قشنگی است بد نيست علی ای حال معلوم میشود باز هم تا اين درجه که حتی نسبت به صغائر هم عصمت برای ائمه قائل باشند اين مقاماتی که اهل بيت، يعنی اهل بيت يک جوری بودند، کن فی الناس و تکون منهم، در عين حالی که در جامعه اسلامی بودند دارای فرهنگ خاصی بودند و لذا ما عرض کرديم اين روايت عمرو ابن حنظله نکته اساسش در همين جهت است چون ما در دنيای اسلام علما و فقهای زيادی داشتيم که مثلاً نسبت به حکومت که يک مبحث بسيار سنگينی بود نسبت به حاکم مثل يزيد و غير يزيد و اينها آيا چه کار بايد کرد؟ عدهای میگفتند هرچه اينها گفتند ما بايد سکوت کنيم عدهای میگفتند اصلاً بايد قبول کنيم عدهای میگفتند از، عدهای هم فرض کن میگفتند نه اينها فاسق اند فاجر اند اما نمیشود عليه اينها قيام کرد، نبايد مخالفت کرد میگويند احمد ابن حنبل را که خلق کردن میبرد روز صد تا صد و بيستتا چوب میزد وقتی بر میگشت به خانه به اصطلاح ما آش و لاش بود بعضیها هم میآمدند میگفتند خب خليفه با شما همچون کاری کرده ديگر از طاعت خليفه خارج شو، میگفت نه نه از طاعت خليفه خارج نشوید، از طاعت خليفه نمیشود خارج شد، فرض کن ابوحنيفه که میگويند مخالف بود آن را هم بردنش زندان و اينها اينها هيچ کدام ادعای ولايت نداشتند ادعای فقاهت داشتند اما ادعای ولايت نه، چون ولايت را تابع حاکم میدانستند اگر فتوی میدادند اما مرحله اجرا و تنفيذ را در اختيار حاکم میديدند همين ابی يوسف که رساله قشنگ انصافاً رساله خراجيهاش قشنگ است مردم ملای هم هست ما هم شبيه آن را از موسی ابن جعفر سلام الله عليه مرسلاً داريم و رسائل ديگر اين رسائل ائمه را اگر بحثهای تاريخی روش میشد خيلی خوب بود مجرد ذکر آنها يا حجيت و عدم حجيت کفايت نمیکرد در آنجا ابويوسف مثلاً بعض از اراضی که میرسد میگويد در اينجا ما از پيغمبر حديث نداريم اما بعضی از بزرگان اين جور گفتند، بعضی از بزرگان اين جور گفتند، بعضی، و خليفه نگاه کند هرکدام را خواست انتخاب کند، يعنی در اجراء که میآيد ديگر نمیگويد من حرف من، فقه اهل بيت نکته اساسیاش اين است يعنی شيعه برای امام صادق نمیگفت فقط امام فقه را بيان میکند ولی هم هست اين اصلاً دو سنخ فقه درست میکند اصلاً شکل و شمايل را عوض میکند غير از اينکه شيعه قائل بود به اينکه در ميان صحابه بايد به خصوص اميرالمؤمنين مراجعه کرد اين تولی و تبری اين خيلی مهم بود، اين ابن عامدی در کتاب احکامش میگويد اقوال صحابه همه حجت اند بعد میگويد ولولا الاجماع بر اينکه اقوال اينها حجت است انصافاً صحابه مختلف اند بعضیهايشان اعلم اند بعضیهايشان نه، ما اگر اجماع نبود به رأی اعلم مراجعه میکرديم ليکن اجماع، دقت کرديد اين اجماعی که ايشان ادعا میکند قطعاً شيعه ازش خارج است اجماع، وقتی شيعه از اجماع آنها خارج شد طبعاً چه میشود؟ حالت شذوذ پيدا میکند، اين بود که از همان اوائل يعنی از سقيفه بعد شيعه يک حالت تلقی داشت يک حالت فکر مخصوص اين اسمش در روايت عمرو ابن حنظله خوانديم المجمع عليه من حکمنا، حکمنا، اين معروف است به عنوان فرهنگ شيعی، را نمیشود انکار کرد، در اينکه در شيعه يک فرهنگ معينی بود و اين مثلاً فرض کنيد شافعیها يا حنفیها يا حنبلیها ديگر نداشتند اصلاً در اين قسمت با ما نبودند اينی که الآن حتی مثل آقای بروجردی اصرار دارد که کلام قدماء قبول بشود اين انصاف کسی که با تاريخ و روايات و مصادر و اين جهات مختلف آشنا باشد حرف درستی است اجمالاً حرف درستی است نمیشود انکار کرد، ليکن ما بيشتر مناقشهمان بيشتر سر صغری بود که آيا واقعاً اين مشهور است آيا اين واقعاً فرهنگ است، مثلاً اين حکم خنزير فرهنگ است، الآن هم انصافاً کسی بگويد نه در باب خوک يکبار بشورند همچون عجيب و غريب بهش نگاه میکنند اما اين نمیتواند تصور کند که اين مطلب از زمان علامه شروع شد،
س: يعنی ريشه روايي نداشته اصلاً،
ج: يک روايت واحده است اين را هم مرحوم شيخ يک روايتی از علی ابن جعفر نقل میکند از کتاب کلينی بعد میگويد و عنه عن اخيه يک سطر است قال سئلت عن
س:
10: 23
بله
ج: نه ببينيد از کلينی نقل، اين در کتاب کلينی است اين ذيل نيست الآن الآن اين ذيل يک سطر در کتاب کلينی نيست،
س: میخواهم برسم به اينکه آيا میتوانيم بگوييم فرهنگ ريشهاش از همان حجيت است ديگر
ج: اين از بعد علامه چرا گفتم من خودم گفتم، ما يک تلقياتی بعد از شيخ داريم اين در فرهنگ شيعه مؤثر است اينکه گفتند دويست سال مقلد شيخ بودند همان تلقی است که من عرض کردم تا حالا مقلد شيخ هستند فقط مطلع نيستند، آن وقت شيخ که اين روايت را منفرداً آورده اولاً ايشان بعد از روايتی است که از کلينی نقل میکند در کلينی نيست اول، اصلاً نيست در کلينی بعد يک کتاب علی ابن جعفر است که در آنجا هم نيست، اين معنايش اين است که اگر ما چون البته ايشان تعبير عنه دارد اگر اين تعبير عنه گفتند در بعضی از نسخ تهذيب دارد علی ابن جعفر ابتدا به اسمش کرده که احتمالاً شيخ از کتاب خود علی ابن جعفر گرفته، چون عطف به کلينی باشد که نيست در کتاب کافی نيست الآن مستقلاً از کتاب علی ابن جعفر احتمال هست در حقيقت، اما از اينکه هيچ کس نقل نکرده خب خيلی تعجب آور است ديگر يعنی اينها رو مبنای اينکه طريق شيخ به علی ابن جعفر صحيح است حجيت تمام است پس ما فتوی بهش میدهيم، اين يک، ما اشکالمان سر چه بود؟ تلقیها را قبول کرديم، اما ريشههای تلقی را بررسی کرديم يعنی کار مهمی را که ما الآن انجام داديم و الآن در بحث متن هم در بحث حجيت، هم در بحث متن هم در بحث مضمون اين نکته را خيلی با دقت بررسی میکنيم که اين تلقی کی بوده؟ بعدش هم يکش هم خود شيخ خود شيخ هم فتوی نداده در کتب فقهیاش، حتی يکجا گفته اين حکم کلب را دارد حکم کلب برايش آورده، حالا اهل سنت هم حالا اين روايت علی ابن جعفر اشتباه شده نسخه ايشان در حاشيه بوده به قول مرحوم آقای تستری هميشه میگويد اين در حاشيه بوده در متن داخل شده يکی از راههايش مشکلش اين است در متن شناخت متن میگويد در حاشيه بوده در متن آمده، حالا نکتهاش اين بوده نکته ديگری، اهل سنت در باب سگ هفت بار میگويند ما سه بار میگوييم که يکبار با خاک است روشن شد، اهل سنت گفتند در خوک هم هفت بار لانه کلب، روشن شد چه میخواهم بگويم، لانه کلب حالا شيخ تصادفاً در باب سگ که مثل روايات ما آورده سه بار با خاک شويي، در خنزير ايشان اين روايت واحد را آورده هيچ کس هم نياورده، خود ايشان هم به اين فتوی نداده، بعد از ايشان مثل ابن ادريس و اينها هم فتوی ندادند، آنها هم اهل عمل به خبر واحد نيستند تا زمان محقق محقق چون روايت را ديده حالا به قول معروف سندش هم گفته معتبر است ليکن ديده اصحاب عمل نکردند، گفت يستحب تا پسر خواهر ايشان علامه، چون ايشان مبنای حجيت دارد ظاهر روايت هم وجوب بود فتوی به وجوب دادند عرض کردم در تاريخ مثلاً دوازده قرن فقه شيعه و حديث شيعه اين دو نفر شيخ طوسی از يک طرف و علامه خيلی تأثيرگذار اند در دوتايشان در انعقاد فرهنگ و در تلقی فرهنگ خيلی تأثير دارد مثل حديث رفع القلم ديگر اين ما در متون شيعه خالص نداريم، يکی در قرب الاسناد داريم که از ابوالبختری است تازه آن نائم را هم برداشته، فهميده نائم بیمعناست اينجا آن فقط مجنون و صبی را دارد، ابوالبختر آن هم از حضرت صادق عليه السلام که آنهم خب
س: ولی در نسخه اهل سنت نائم را دارند، نه اصلاً آن چون خودش به عنوان سؤال از علی ابن ابی طالب و اينها اهل سنت همهشان دارند مجنون و نائم و به اصطلاح دقت میکنيد ليکن روايت ابوالبختری قطعاً در شيعه درست نمیکند فرهنگ درست نمیکند، نهايتش مرحوم حميری در قرب الاسناد آورده اما شيخ در مبسوط اين را آورده بعد از شيخ اين جا افتاد، يعنی به حيثی که الآن میگويند به اصطلاح الحديث المنجبر ضعفه بعمل الاصحاب بحث سر اين است که آيا، مثلاً فرض کنيد شيخ اگر در تهذيب نياورده، در تهذيب به نظرم جلد دهش يک چيزی شبيهش آورده در جلد که آنهم ضعف مصدر دارد، حالا کار نداريم با ضعف مصدرش اما آن حديث هم چون از نوادرالحکمه نقل میکند در جلد ده نقل میکند يا مجنون يا نائم را نگاه کن صبی در جلد دهش اين را دارد مرحوم شيخ، آن هم منفرداً از نوادرالحکمه محمد ابن احمد ابن يحيي ابتدا به اسم ايشان میکند ببينيد دقت کنيد بحث سر اين است که اين فرهنگ قبول اما مبدأ فرهنگ شيخ است، مثلاً غنيه ابن زهره که به قول خودش به خبر واحد عمل نمیکند به اجماع عمل میکند میگويد عقد صبی باطل است دليلنا اجماع الفرقه و ايضاً قوله صلی الله عليه و آله رفع القلم عن الصبی يعنی اجماع را با حديث يکی گرفته، اين اجماع يعنی فرهنگ اين همان نکتهای است که من عرض میکنم و بعدش هم بين شيعه جا میافتد الی يومنا هذا،
س: اجماع عملی در واقع همان
س: فرهنگ است
س: فرهنگ است
ج: تلقی حديث باز، گاهی حديث هم تلقی به فرهنگ میشود و لذا ما عرض کرديم مثلاً همين دو جور ما فرهنگ را بررسی کرديم، حالا آقای علیرضا گفت فرهنگ يکی اينکه آيا فرهنگ در حدی هست که اين حديث ثلاثی را اثبات؟ عرض کرديم نمیتوانم دو آيا اين فرهنگ راجع به يکی يکی میتواند اثبات کند مثلاً مجنون، مثلاً صبی، عرض کرديم انصافاً نسبت به صبی میشود مجموعه روايات خود اهل سنت، مجموعه تلقی اهل سنت اين بوده که عقد صبی درست نيست اين را میشود اثبات کرد دقت کنيد دو تا فرق اين دوتا يک دفعه فرهنگ را برای اثبات يک متن میگيريم مثلاً حديث رفع القلم به اين عنوان، همين ظاهر عبارت غنيه، يک دفعه فرهنگ را برای يکدانه دانه آنها میگيريم برای مجنون، برای نائم، برای صبی، خب در نائم يک حساب ديگری است، در نائم تکليف ازش، و لذا هم نماز را بايد قضاء بکند اما در صبی که نماز را قضاء نمیکند در مجنون هم علی کلام که قضاء بکند نکند؟ شايد مشهورتر به اين باشد که نکند، قضاء نمیخواهد ايام جنونش به اصطلاح حالا به خاطر يعنی ما فردهنگ دو جور میشود يک دفعه فرهنگ را میبرد رو متن حديث که بايد اين متن ثابت بشود يک دفعه فرهنگ را میبريم رو حکم آنجا اگر شد ممکن است بگويم فرهنگ روی قسمت حديث است، روی بقيه حديث نيست روی قسمت حديث روی اين کلمه فرهنگ هست قبول است اما رو بقيهاش نيست مثلاً فرض کنيم عقد صبی اين واقعاً تأثير دارد به لحاظی، که بگوييم عقد صبی درست است اما عقد مجنون اصلاً عقلايي نيست چون مجنون هيچ ارزشی ندارد اصلاً قصدی از او قصد متمشی نمیشود، صبی از او قصد متمشی میشود اين تعبد میخواهد که بگويد عقد صبی درست نيست چون اينها صبی را حتی صبی مميز هم میدانند، سيزده سالش است چهار ده سالش است حتی ممکن است از خيلی بزرگها بهتر با هوشتر معامله بکند اصلاً، معاملههای ماشين گاهی میکند از بزرگها با هوشتر
س: مجنون همين جوری است مرحوم شهيد میگويد قصد تملک ديوانهها گاهی قویتر هست از عقلاء حتی،
ج: قصد بکند بیارزش است
س: تعبيری میکند
ج: میدانم چون رابطه با واقع ندارد اما مجنون کسی است که رابطه با واقع ندارد قصد در جايي تأثيرگذار است که رابطه با واقع داشته باشد اين رابطهای ندارد ممکن است بگويد من فروختم واقعاً هم قصد فروش اما اين چون واقع را درک نمیکند، اگر واقع را درک کند مجنون نيست، اينکه يک مجنونی گاهی کلام میآيند در حرم اميرالمؤمنين در ماه رمضان دارد غذا میخورد گفت آقا چرا افطار میکنی؟ گفت اخذ ما وهب سقط ما وجب، حالا اين احتمالاً در حال عقل حفظ کرده بوده در حال جنون هم اين را میخواند حتی ممکن است اين کلمه را هم بفهمد اخذ ما وهب سقط ما وجب، علی ای حال غرضم اينکه اما اينکه بخواهد يک عقدی را خانهای را نائم هم که اصلاً اعتباری نيست چون الفاظ نائم مثل الفاظی که از حجر شنيده بشود يعنی انصافاً فرق میکند فرض کن نائم را در باب احکام وضعی قبول بکنيم اگر افتاد در حال خوب بود کسی بگوييم اين ضامن است ديهاش را بايد بدهد، در حال خواب پا زد يک شيشه را شکاند بگوييم ضامن است ديهاش را، آنجا محل کلام است اهل سنت ديهاش را میگويد نبايد بدهد نائم ندارد،
س:
2: 32
ج: بله میگويند ندارد، ضمان را هم منکر شدند احکام وضعی من جمله ضمان را هم منکر شدند، علی ای حال اين مسأله معلوم شد که اصل اين مسأله اولاً برايتان روشن شد بحث فرهنگ در شيعه چرا شکل گرفت و اين خيلی تأثيرگذار بود و اينکه آقايون هی میگويند عمل منجبر به عمل اصحاب فلان اين هم شکل گرفت البته اين عمل منجبر به عمل اصحاب را هم اين جوری بايد بگوييم گاهی اوقات به اين معناست که ما کاری به سند نداريم گاهی میگوييم منجبر يعنی میخواهيم بگوييم اين شخص توثيق میشود اين بحث رجالی میشود يک دفعه میگوييم ما کار به توثيق نداريم اين حکمی که در اينجا آمده به اين مقدارش عمل اصحاب بشود همين يک روايتی را مرحوم آقای خويي هست که چه است؟ در باب هلال که اگر به اصطلاح تطبيق روايت تطبيق را اين روايت دو سه قسمت دارد يک قسمتش را آقای خويي قبول کرده ولو اصحاب قبول نکرده لاعبرة بالتطبيق ايشان میگويد لا عبرة بالتطبيق حالا روايت دارد که نه اگر مطبق بود
10: 33
اخباریها هم عدهای شان قبول کردند آن وقت در ذيلش باز دارد که ان رئی قبل از زوال مال ليلة ماضيه است بعد از زوال مال، به اصطلاح قبل از زوال ليله مستقبله است بعد از زوال اين قسمتش را آقای خويي قبول نکرده يعنی روايت واحده با اينکه اصحاب ما هم مشهور بين اصحاب ما قبول نکردند میخواهي روايتش را بياور يکی تطبيق اين رئی قبل از زوال که کلمه تطبيق است ان کان مطبقاً فهو لليلة به نظر من ان کان، ببينيد در مقام حجيت، اين در مقام تلقی فرهنگ فرقی نمیکند اگر قبول بکنيم هردوش را قبول میکنيم قبول نمیکنيم هردوش را قبول نمیکنيم، در مقام حجيت اين، اما در مقام تلقی اين طور نيست ممکن است نصفش تلقی به قبول شده نصف ديگرش نشده اين مسألهای
س: در حجيت هم اين طوری هست ديگر
ج: نه،
س: چون امکان دارد مبتلا به معارض بشود نصفش برود نصفش بماند
ج: خب نه بحث اگر معارضی خاصی ندارد بعنوانه ندارد آنجا تطبيق بعنوان معارض ندارد
س: حالا تطبيق کار ندارم، منظور اين است که میشود
ج: خب اين هم میگويم ديگر
س: حجيت هم
ج: نه ببينيد نکتهاش اين است که اگر بحث معارض باشد در هردو هست فرق نمیکند دقت بفرماييد، پس بنابراين و لذا خوب دقت کنيد اساساً تفکر شيعه با فرهنگ همراه بوده و اساساً تفکر سنی با حجيت همراه بوده اين میتواند خيلی کارگشا باشد اثبات بشود اين مطلب يعنی اصولاً اهل سنت که بحث حجيت را مطرح کردند چون فرهنگ نداشتند، المجمع عليه من حکمنا، حالا ما راجع به روايت عمرو ابن حنظله بحث طولانی داريم که يک شرحی داديم که چرا؟ احتمالاً اصحاب ما يعنی شهيد اول اولين کسی است که ازش تعبير به مقبوله کرده در ذکری، مقبول هم میگويد مقبوله مقبول عمرو ابن حنظله، چون شهيد اول میداند که علامه که استاد استادش است استاد فخرالمحققين فخرالمحققين استاد شهيد اول است يکی دو بار اسم روايت عمرو میگويد خبر عمرو ابن حنظله توثيق نمیکند، عرض کرديم خبر عمرو ابن حنظله وقتی که ارزيابی در شيعه شروع شد تضعيف شد، اين اشتباه نشود، از زمان شيخ و کلينی چون ارزيابی ما نداريم، از زمان کلينی ارزيابی نداريم تا قرن هشتم ارزيابی که شروع شد سنجش که شروع شد گفتند ضعيف است، مرحوم شهيد اول اولين کسی است که میگويد آقا درست است اين به لحاظ سند مشکل دارد اما اين تلقی به قبول شده، اين تلقی به قبول نگفت المنجبر ضعفه بعمل الاصحاب البته منجبر ضعفه را بيشتر شهيدثانی اينها میگويند شهيد اول الآن در ذهنم نيست که آيا زياد به کار میبرد يا نه؟ و اين يک بحثی شد که اين نکته را ما توضيح داديم آيا واقعاً مرادش از مقبول يعنی انجبار ضعف است آيا اين دوتا تعبير با همديگر فرق میکند يا نه؟ المنجبر ضعفه بعمل الاصحاب يا المقبول بين الاصحاب حالا يک شرحی دارد ما به نظرمان اين جور میآيد اگر گفت مقبول يعنی در فرهنگ شيعه بود، المنجبر ضعفه يعنی حجيت پيدا میکند اين دوتا دوتا نکته اساسی تا حالا هم اين را نگفته، کسی متعرض نشده نه اينکه حالا بخواهند بگويند اصلاً متعرض اينکه آيا چرا نگفتند المنجبر ضعفه، آوردی روايت تطبيق را؟
س: اين دوتا روايت را آوردم که شيخ میگويد و اما
38: 36
الذی رواه محمد ابن يعقوب عن علی ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابی عمير عن حماد عن ابی عبدالله عليه السلام قال اذا رأوا الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضيه و اذا رأوه بعد الزوال فهو لليلة المستقبله
ج: خب من اول درست خواندم بعد برعکسش کردم خب؟
س: و الذی رواه اما
0: 37
رواه محمد ابن يعقوب
ج: البته اين حماد در اينجا حماد ابن عثمان است چون خود ايشان هم کتاب الصلاة دارد غالباً ابن عمير عن حماد عن الحلبی است اين خيال نشود که اينجا مثل کتاب ابن، گفتيم سقط دارد کلمه عن الحلبی سقط شده نه خود حلبی هم کتاب دارد حماد هم کتاب الصلاة دارد، حماد ابن عثمان غير از حماد ابن عيسی که کتاب الصلاة دارد، حماد ابن عثمان هم دارد پس سند سقط ندارد ولو ابن ابی عمير هست اين معنايش نيست که حتماً عن الحلبی افتاده باشد البته امکان هم دارد سقط داشته باشد نمیخواهم بگويم قطعاً هم اينی که الآن موجود مشکل ندارد که ما توجيهش بکنيم بفرماييد،
س: و الذی رواه سعد ابن عبدالله عن ابی جعفر عن ابی طالب عبدالله ابن سعد
ج: از اول بخوان رواها اين از کتاب الرحمه سعد است عرض کرديم در اين کتاب شيخ که از سعد نقل میکند در اين بخشها پنج بخش است اينها از کتاب الرحمه است و منفرد است شيخ طوسی نقل میکند، شيخ کلينی اصلاً نقل نمیکند از سعد نقل نمیکند شيخ صدوق بعضیهايش را دارد از اين قسمتها نه، بعضیهايش را دارد ابی جعفر هم مراد احمد اشعری است بفرماييد، ابی السلته قمی از اشاعره قم است جزو اشاعره قم است به نظرم الآن میآيد
س: ابی طالب عبدالله ابن سعد
ج: عبدالله ابن سعد، به نظرم میآيد توثيقش کرديم حالا نمیدانم يا بعنوانه دارد چون فراموشی پيدا میشود يا مجموعه شواهد بله؟
س: عن الحسن ابن علی ابن فضال عن عبيد ابن زراره و عبدالله ابن
ج: اما عجيب است ابی جعفر فاصله آورده خودش مستقيم از حسن نقل میکند اين مشکل فهرستی دارد روايت چون احمد اشعری مستقيم از ابن فضال پدر نقل میکند از اينکه اينجا واسطه گذاشته معلوم میشود در نسخه خودش نديده يا مثلاً خودش تقلی نکرده، اين جور روايات به نظر ما مشکل دارد اين جور روايات و شايد اين سر اشکال بوده که مرحوم کلينی روايت سعد را نقل نکرده اين روايت يک کمی مشکل دارد يک شرح ديگر هم دارد که نمیخواهم بگويم الآن فعلاً بنا گذاشتيم آن قسمتها را نگوييم بفرماييد از ابی طالب اشعری،
س: بله، عن عبيد ابن زراره و عبدالله ابن بکير قالا قال ابوعبدالله عليه السلام
ج: بله هردو ثقه اند
س: اذا رئی الهلال قبل الزوال و ذلک يوم من شوال و اذا رئی بعد الزوال فذلک اليوم من شهر رمضان بعد شيخ میگويد فهذان الخبران مفصل متعرضشان میشود اذا بمالايصح الاعتراض بهما علی ظاهر القرآن و الاخبار المتواتره لانهما غير معلومين فما يکون هذا حکمه لايجب ما استر اليه، بعد هم يک توجيه معنايي براي ايشان میآورد
ج: نه مال تطبيق اين رآی مطبقاً ان کان مطبقاً فهو لليلتين اينجا يکی داشت فقط قبل از زوال، بعد از زوال نه يک روايتی که تطبيق هم درش دارد اين نکته بعد حالا قبل از زوال نه، يک چيز ديگر هم دارد تطبيقش را آقای خويي قبول میکند مشهور قبول نکردند دومش را قبول نمیکند
س: اين را شايد میفرماييد که سعد ابن عبدالله عن يعقوب ابن يزيد عن محمد ابن ملازم
ج: ملازم
س: ملازم عن ابيه عن ابی عبدالله عليه السلام قال اذا تتطبق الهلال فهو لليلة فاذا رأيت ظل رأسک فيه فهو
ج: اين ظل رأس را آقای خويي قبول نکرده آن قبل از زوال نيست من اشتباه کردم، گفتم يک حکم ديگر دارد نصفش را قبول کرد، نصفش را نه، با اينکه روايت يکی است اينها روی اين مبنای تلقی خيلی راحت است روی مبنای حجيت مشکل است و اما رواه سعد بعد چه جواب دادند؟
س: ايشان گفته که اين و روايت قبلیاش فهذا الخبر چون قبلیاش هم در مورد ذهاب الليلة قبل الشفق فهو ليلته اين را گفتند بعد گفتند فهذان خبران و مايجری مجراهما مما هو في محلهما انما يکون امارتاً علی اعتبار دخول الشهر اذا کان فی السماء علة من
52: 40
و مايجری مجراه
ج: نه آقای خويي مطلق را قبول کرده حالا به هر حال اين راجع به اين مطلب، اين مطلبی را که الآن ما عرض کرديم اين خيلی تأثير گذار است در قبول خبر يعنی به عبارت اخری ولو اين مطلب ابتداءً ما نظر ما بيشتر رو متن بود و ثبوت متن بود ليکن اين میکشد به مسأله حجيت،
س: اين بحث حجيت فرهنگ هم جا دارد انسان مطرح کند؟
ج: نه ديگر چون اين در بين شيعه افتاده
س: چرا ديگر؟ مثل سيره متشرعه ديگر
ج: از سيره بالاتر است
س: از سيره بالاتر است
ج: المجمع عليه من حکمنا، ذلک المجمع عليه من حکمنا يعنی به عبارت اخری
س: نظير اجماع شده
ج: بله، مجمع عليه من يعنی به عبارت اخری اين مثلاً تلقی قطعی شده بود که مثلاً شيعه قائل به وصايت اميرالمؤمنين است به اولی و دومی اعتقاد نداردند يعنی از همان اول سقيفه که خط را جدا کرد اين جدايي ادامه پيدا کرد، يعنی اين مطلب که ما بياييم بگوييم آن را اهل سنت گفتند ما به کل صحابه قبول میکنيم ما گفتيم خصوص اميرالمؤمنين اين مطلب را جدا میکنيم آن وقت اگر بنا شد و لذا شما نگاه میکنيد مرحومی، آقای مختاری عبارت مرحوم شيخ را خواندند در عده که اين بايد از طريق اصحاب باشد خبر از طريق اصحاب باشد يعنی به عبارت اخری تلقی اين بود حتی خبر محمد ابن مسلم اگر از امام نباشد روش کار نمیکردند بحث نمیکردند،
س: ولی اهل سنت هم حاج آقا فرهنگ را قبول کردند آنها هم گاهی روايات معتبر دارند میگويند چون مخالف اجماع است قبول نداريم
ج: نه به خاطری يعنی مشکل درست میکند يعنی به لحاظ حجيت چون به لحاظ حجيت اصل حجيت گاهی مطرح است، ببينيد آنها به اصطلاح وقتی از راه حجيت وارد نشدند کمبود پيدا کرد يا مثلاً خبر، آن راه ديگری مثلاً شواهد دارد مؤيدات دارد مقاربات دارد، نمیدانم همين جور عناوين ديگری بهش اضافه میکنند يا برای قبولش
س: فرموديد اهل سنت فرهنگ نداشتند و لذا سراغ حجت رفتند
ج: ببينيد اهل سنت من حيث المجموع فرهنگ داشتند آنی که مثلاً فرض کن ابوبکر خليفه است اما اينکه، حتی لذا معتزله بغداد ابن ابی الحديد میگويد اينها معتقد بودند که علی ابن ابی طالب از تمام صحابه افضل است اما ابوبکر خليفه است در خلافت ديگر ممکن است در افضليت علی ابن ابی طالب را افضل بدانند، اين فرهنگ بوده اما اين خيلی مختصر البته اين دنباله پيدا کرد،
س: روايت را هم رد میکردند يا تصحيح میکردند
ج: اگر روايت آمد که ان علياً اولی المؤمنين اين مثلاً چون مخالف با فرهنگشان است رد میکردند اين هست اما فرض کنيد فرهنگ شافعی، فرهنگ حنبلی اين را ندارند دقت میکنيد
س: آنکه
ج: بله دقت میکنيد دقت، میدانيد ممکن است الآن ما در موضوعات ابن جوزی خودش حنبلی است بعض از احاديث موضوع از مسند امامش آورده احمد ابن حنبل، نه فقط ضعيف موضوع اصلاً اين اشد درجات ضعف است از کتاب امامش هم آورده دقت کرديد اين ديگر فرهنگی نبود اين طور نبود در شيعه از خود امامش بياورد و بگويد قبول نمیکنم حرفی، نداشتيم ما و لذا اين عبارت مرحوم شيخ هم در بحث حجيت،
س: روايت را هم اينها رد میکنند به خاطر فرهنگ
ج: که؟
س: روايت معتبر اهل سنت بسيارشان حتی از مذاهب مختلف اينها روايتی را که معتبر هست میگويند درست است سند هم معتبر ولی اجماع چون برخلافش هست نمیشود قبول
ج: قبول نمیکند میگويم آن اجماع به اصطلاح همان تلقی کلی است قبول نمیکند مخصوصاً روی مسائل عقايد و اينها که میرسد به مسأله خلاف و اينها قبول نمیکند، پس بنابراين ببينيد آنی که الآن ما به اصطلاح اينجا الآن میخواهيم بهش بگوييم ما يکی از راههای مهم اثبات متن آن تلقی فرهنگی است، يکی از راههای مهم و اين در شيعه ارزشگذار است اما در سنیها نه، يعنی متون کتاب هدايه مرقينانی با اينکه خيلی موجز است انصافاً خيلی متن قشنگی هم هست هدايه مرقينانی الآنش هم کتاب درسیشان است میخوانند همين الآنش هم هدايه، يا حتی همين کتاب مهذب نه مهذب مطول است، همين کتابی که متن کتاب مغنی است چه است؟ مغتصب
12: 45
نمیدانم
س:
17: 45
ج: مغنی قاضی چه است؟ مغنی ابن قدامه متنش يک کتاب ديگر، آن هم خيلی موجز است
س: مقنع نيست؟
ج: نه نه نه چه مغتضب مغتصب همچون کتاب مغنی شرح آن است علی ای حال آن هم متنش مختصر است انصافاً متن بسيار موجز اما متون روايت نيست من میخواستم اين را بگويم آنی که متون روايت هست فرض کنيد رساله علی ابن، مثلاً دعائم بهش عمل میکنند ليکن عين روايت است روينا عن جعفر، روينا عن کذا، بازهم روايت است، ليل الاوتار متنش روايت است البته آن کامل میآورد مثلاً و عنعن است قال رسولالله بعد میگويد رواه فلان و فی اسناده کذا بعد خود شوکانی شرح میدهد متعرضش میشود پس بنابراين بحث امشب را هم جمع بکنيم، الآن ديگر باز بیحال شدم خلاصه بحث اين است که انصافاً در ميان شيعه شناخت متن يک مقداری زيادی نسبت در باب فقه آسان شده، در باب فقه اين يکی از راههايي است که میشود فتاوای قدماء را نگاه کرد هم به درد ترجيح میخورد که مثلاً کدام روايت را بر کدام روايت مقدم کردند هم به درد اثبات متن میخورد يعنی اثبات متن هم خيلی تأثير گذار است،
س: مختصر خرقی است
ج: میگويم مغتصب من میخواندم مختصر بوده مغتصب خواندم بله
س: سؤال از اين کردند رابطه فرهنگ و شهرت و عدم خلاف و اجماع دقيقاً چه است؟
ج: خب اينها بحثی خاص خودش را دارد آنها بيشتر جنبههای اثباتی دارد، خود اينکه تعبير به شهرت يا اجماع خودش يک فرهنگی است، اينکه من تعبير فرهنگ میکنم خودش يک فرهنگ است، يعنی يک نوع جا افتادن يک مطلبی حالا میخواهد خود فتوی باشد يا مسأله به اصطلاح چيز باشد، بله آقا، حالا میخواست، میخواهيد حالا متن آقای خويي را هم يکبار ديگر که چرا ظل رأس را قبول نکردند، نصف روايت را قبول کردند آن يکش را قبول نکردند حالا ديگر از بحث خارج میشويم،
س: مبنای آقای خويي با فرهنگ مخالف است
ج: احسن، فتوای اخباریها با فرهنگ حديثی که در قم بوده موافق است
س: میگويم اين يعنی اشکالی که هست
ج: دقت کرديد فرهنگ، معروف بين فقهای ما که محقق میگويد اين فتوای که محقق دارد کل خبر عمل به الاصحاب او دلت القرائن علی صحته انصافاً اين مطلب ايشان از همه مبانی قویتر است آن مطلبی را که
س: او دلت القرائن علی صحته
ج: آن مطلبی را که مرحوم پسر خواهر ايشان علامه میگويد کل خبر يرويه عدل امامی عن مثله الی آخر اسناد انصافاً به شيعه نمیخورد، اين اشکالی هم که اخباریها میکنند که اين کار علامه مناسب چون واقعاً کار علامه رو حجيت رفته،
س: میگويند تقليد از سنیها
ج: تقليد از سنیها البته آنها حسن را به اين معنی نگرفتند که علامه گرفته، دقت کرديد ريشههای مطلب روشن شد انصافاً حد مطلب همين است يعنی به جای آن تعبير شد حجيت، مثلاً مدارک مدارک رفته روی حجيت، معالم رفته رو حجيت حالا تا يک مقداری شهيدثانی میرود روی حجيت باز فرهنگ را قبول میکند منجبر بعمل اصحاب،
س: بله
ج: يعنی يک عدهای آمدند باز يک مقداری قبول کردند اين جمع بين دوتا اين تقريباً شبيه عبارت شيخ در خلاف است دليلنا اجماع الفرقه و اخبارهم جمع کرده بين خبر و قبول تلقی، اين به صورت واضحش در کلام محقق آمده
س: فرهنگ هيچ موقع
ج: آن وقت در مقابل باز کسانی که مثل مرحوم نائينی هستند که اصلاً به حجيت کاری ندارند کلاً فقط به تلقی نگاه میکنند،
س: رجال را قبول ندارند
ج: اصلاً کلاً قبول ندارند اين را هم ما داريم در شيعه يعنی معلوم شد که مبانی شيعه در اين دوازده قرن بعد از عهد امامت الآن برای شما،
س: ما رجال را زياد نمیتوانستيم خب الناس اعداء ماجهلوا
ج: ما جهلوا روشن شد چه میخواهم بگويم؟ اين مبانی مختلف الآن روشن شد انصافاً با وضعی که شيعه از زمان اميرالمؤمنين بعد داشته فرهنگ در شيعه خيلی تأثيرگذار است
س: و جالب اين است که الآن حالا حاج آقای چيز هم دنبالش هست که به شهرت
ج: و يک مقداری مبادی حجيت هم رو همين فرهنگ است يعنی ممکن است ما حجيت را قبول بله آقا؟
س: چرا حل شد اصلاً شهرت خيلی پايينتر از فرهنگ است
ج: خيلی پايينتر است
س: پس با عدم الخلاف چه فرقی میکند
ج: عدم الخلاف بيشتر ببينيد عدم الخلاف
س: اجماع يک اصطلاح است، برای کشف قول معصوم
ج: بله عدم الخلاف بيشتر بر میگردد به شخص میگويد لم اجد مخالفاً آن به اصطلاح مقدار تفحص خودش است
س: عدم الخلاف که با فحص کامل باشد
ج: آها، عدم خلاف،
س: حجت نيست
ج: نه آنکه میگويي بايد بگويد اجماع عدم الخلاف لم اجد مخالفاً اين ظاهرش اين است يعنی مثلاً به اينکه من در اينجا مخالف نديدم اما غير از اينکه بگويد قبول شده همه قبول کردند و ديدم اين قول را در همه کتابها همه اصحاب قبول کردند جا افتاده بين اصحاب
س: بعض از اشکالاتی که به موارد اجماع گرفته شده گفتند که اين اجماع نيست اين عدم الخلاف است
ج: اين هست گفته شده گفته شده چرا؟
س: و همه را هم گشتيم
ج: نه میدانم اين را، اصلاً میگويند گاهی میگويند همه را هم نگشتيم اصلاً خود ابن حزم زياد محلی دارد که روی هذا عن علی و عبدالله ابن مسعود و لم نجد لهما مخالفاً فتمّ الاجماع فاجماع الصحابه اين را دارند از قديم هم دارند سنیها هم دارند فقط ما نداريم،
س: يک کسی آن جور تعبير کند فرق میکند علتش اين است که اجماع اصلاً امکان دارد که آن بحث کاشفيت است
س: دقيقاً همين الفاظ
ج: نه کاشفيت اين روی مبنایي ماست
س: رو مبنای شيعه است ديگر
ج: بله رو مبنای شيعه آن بحث اينکه چه مقدار اين الفاظ کاشف است حتی خود اجماع هم بنفسه کاشف نيست
س: و عدم خلاف تعبير میکنند يعنی به کاشفيت نرسيده
س: حالا هم همين را دارم عرض میکنم
س: بالاتفاق گاهی تعبير میکنند يعنی به حد
ج: اصلاً گاهی هم تعبير به اجماع میکنند ليکن آدم که نگاه میکند و لذا اجماع هم بايد به يک صورتی باشد به يک منزلهای باشد و لذا مثلاً مرحوم نائينی میگويد اجماع بايد محتمل المدرکی هم نباشد، چون محتمل المدرکی باشد کاشفيت ندارد کاشفيت از بين میرود
س: حالا بنده عرض میکنم اين نکتهای
ج: و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين
س: میتوانيم بگوييم فرهنگ همان اتفاق است
ج: فرهنگ يک چيزی جا افتاده است به قول آقايون میگويند فرهنگ به منزله آب برای ماهی است آب برای ماهی خودش شايد ادراک نمیکند کجاست؟ فرهنگ اين جوری است يعنی يک مجموعهای است که ما در آن زندگی میکنيم در آن به اصطلاح.
دیدگاهتان را بنویسید