متن حدیث (جلسه74) شنبه 1402/06/25
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسول الله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعين.
عرض شد اين بحثی را که شب گذشته يعنی با يک فاصله عرض شد اين در حقيقت استدراک از مباحث سابق بود در خود اصل بحث ما زيادی ثقه بود اين بحثی که شد که مسأله عرض روايات ممکن است شق سومی هم داشته باشد اين مال استدراک سابق بود از بحث خارج شديم برگرديم به بحث همان زيادی ثقه که اگر ثقه روايتی را نقل کرد و عرض کرديم اين بحث زيادی ثقه در ميان اهل سنت هم در علوم درايه و حديث و اينها مطرح شده هم در اصول مطرح شده و اضافه بر او در خود احاديث در مقام تطبيق زياد دارند و رواه فلان مع الزياده، و رواه فلان خيلی دارند اين بخش را انصافاً خيلی زياد آنها دارند و خيلی هم روش کار کردند رو همين جهت در مباحثی که در درايه میشود قاعدتاً تقريباً میخورد به مثلاً صدق قضاياي خارجيه اما در اصول که میآيد صدق قضيه حقيقيه میشود يعنی میخواهند يک ضابط عام قرار بدهند که با زيادی ثقه چه بکنيم؟ و ما هم عرض کرديم زيادی ثقه که ما داريم بيشتر مال اختلاف نسخ است بحثهای فهرستی و آنها در همين کتاب چه؟ ديگر حالا چون ديگر نمیخواهم حالا همهاش را بخوانيم دارد که بعض وقتها نقل از يک کتاب باشد که يک کمش نقل کرده که بيشتر نه، اين در ما بيشتر است يعنی در روايات ما چون غالباً ديگر اينهايي که تدوين کردند از به اصطلاح نوشتههای معين بود زياده و نقصيه اين طوری بيشتر است يعنی يک طور نيست حالا بخواهيم مثال بزنيم میخواهيد حالا، آن بحث ديشب را گفتيم دو سه مثال ديگر بزنيم خيلی طول میکشد خارج میشود ديگر ديگر ولش کرديم آن بحث را به رسم همين زيادی ثقه، ببينيد مثلاً الآن ما زيارت عاشورا داريم که خب خيلی معروف است ديگر زيارت عاشورا و خواندنش اين زيارت عاشورا به ترتيبی گفت قد سهتا تاريخ سهتا نکته دارد قرن چهارم مرحوم کامل الزيارات نقل کرده ابن قولويه نقل کرده، که خود اين متن زيارت عاشوراست قرن پنجم مرحوم شيخ طوسی حالا چون ابن قولويه سه صد و سی و هفت به بغداد آمده بعد از کلينی، حدود هشت سال بعد از هشت سال بعد از کلينی به بغداد آمده اما سه صد و شصت و هفت وفاتش است، حالا اين کامل الزيارات کی نوشته؟ مشايخی که در اينجا اسم برده قمی هستند، خود محمد ابن يعقوب را هم اسم میبرد اينها مشايخ قمی هستند مثلاً برادرش، پدرش اينها را اسم میبرد اينها قمی هستند اين مشايخ احتمالاً تحمل اينها در قم بوده حالا يا تدوينش يا کذايش در بغداد بوده ايشان در آنجا فقط همين زيارت عاشورا را میآورد که متنش هم با اين متن زيارتی که ما داريم الآن فرق میکند در قرن پنجم مرحوم شيخ طوسی همين زيارت عاشورا را میآورد اينها توجه نکردند مصدرش عوض شده حالا اگر مايل بوديد چون اين بحث مصدر زيارت عاشورا را حالا میخواهم بخوانم حالا من يک توضيحی عرض میکنم در اينجا اولاً متنش با متن مرحوم کامل الزيارات فرقهايي دارد، فرقها هم اشکال مختلف دارد مثلاً اللهم ان هذا يوم تبرکت فيه همينی که ما الآن میخوانيم، در صورتی که در کامل الزيارات آمده، تنزلت فيه لعنته، تنزلت است تبرکت نيست حالا از جاهای خيلی لطيفش اللهم اللعن عصابة التی جاهدت الحسين، در کامل الزيارات است حاربت الحسين، حالا خود من هم گاهی موفق هستم میخوانم همين نسخه حاربت لطيفتر است، تصادفاً مرحوم حالا چون بحث متن هم هست مرحوم آقای تستری در اخبار الدخيله همين کلمه جعلت را دليل گرفته که مثلاً خبر وضع درستی ندارد، که چون ديگر معنی ندارد که قتله سيدالشهداء مجاهد باشد جاهدت الحسين،
س: ممکن است که جاحدت با ح باشد
ج: الآن که در کامل الزيارت حاربت است و من فکر میکنم همين درست است همين حاربت بوده اين بحث متن گاهی میگويم کار به اينجا میکشد که مثلاً میگويد اين زيارت مثلاً مشکل دارد چون جاهدت معنی ندارد گفته بشود به هر حال غير از اين تبرکت خب بعض جاها هم اضافات مختصری هم دارد،
س: حالا بين، اتفاقاً جداگانه تعداد از زيارات را هم بحث اين خيلی خوب است چون
ج: خيلی زيارت داريم آن من به نظرم اين بود که اگر بشود يک اصلاً بحث مستقلی
س: بله
ج: چون يک وقتی هم آقای سعيدی گفت میخواهم داريم راجع به زيارت و اينها گفتم يک کاری بشود کليه زيارات روش کار فنی و علمی بشود خيلی کار خوبی است اين کار کار خوبی است اين چاپ شده موسوعة زيارة المعصومين هفت جلد است
س: آن جمع آوری است فقط
ج: جمع آوری و مشوه هم کرده
س: مشوهه
ج: اين مشوهه اين تشبيه کار را خراب کرده بعد هم اسناد را حذف کرده اساسش اسناد است، يک کار اينکه نمیخواهی کتاب دعا به دست زوار بدهيم بخوانند اين را برای بحثهای علمی است در بحث علمی اساسش اسناد است زيارت نامه که نيست که در حرم باشد،
س:
9: 5
ج: غرض اينکه کتاب آن زحمتش همين است که
س: جمع آوری خواسته بکند،
ج: جمع آوری میگويم تشبيه هم کرده مثلاً نصف زيارت را اينجا آورده گفته الی آخر بقيهاش را مثلاً فرض کنيد زيارت سيدالشهداء بعد گفته ثم تمشی الی حرم العباس مثلاً مشهد العباس ديگر اينش را حذف کرده، گذاشته در زيارت حضرت ابالفضل دقت کرديد و اينکه در زيارت واحده است نمیدانم ملتفت شديد آن وقت اين برای تحقيقات علمی تأثيرگذار است مثلاً الآن ما زيارات علی اکبر من از آقای بروجردی شنيدم از مرحوم حاج فاضل نقل میکرد که ششتا زيارت مأثور دارد اينجا امام زاده مثلاً حضرت علی اکبر ندارد اما من اجمالاً چون اين مشوه کرده اجمالاً در اين کتاب الزيارات هشتتا زيارت ديدم برای حضرت علی اکبر اما برای حضرت ابالفضل سهتاست يا چهارتا، اين هم خيلی عجيب است اين را هم فکر میکنم چون حضرت علی اکبر پايين مبارک است ديگر هرجا زيارت سيدالشهداست علی اکبر هم باشد اما آن زيارت حضرت ابوالفضل چون بوده بعد مثلاً حرم حضرت ابوالفضل و زيارت میکنی احتمالاً حذف کردند دقت کرديد ايشان هم برداشته حذف کرده يعنی نکته فنی را ملتفت، گاهی ممکن است شما بگوييد آقا چه فرق میکند حالا حذف بشود، اين نکات فنی و علمی که تحقيقاتی روش انجام میگيرد اين خيلی تأثير دارد يعنی وقتی ايشان حذف کرد در زيارت حضرت ابوالفضل هم میآورد اما اجمالش يعنی سند و تحقيق مصدر، تحقيق اين جور سند که ندارد مصدر و خصوصيات را باز نمیآورد که اين در ذيل زيارت سيدالشهداء بوده، دقت میفرماييد،
س: بعض زيارتها هم هست يوماً بداء لله فی شأنکما
ج: بله
س: جوادين و اينها
ج: اصولاً زيارت جوادين و زيارت حضرت رضا به بعد اصولاً مأثور نيستند، اينها اصولاً مأثور نيستند و میگويم مگر به حسب باطن و مثلاً و الا به حسب ظاهر امام هادی عسکری که خب تحت فشار بودند حضرت جواد که داماد خليفه هم بودند و امکانات بسيار فراوانی داشتند ندارد که زيارت حضرت رضا در طوس رفته باشند علنی جای ندارد اين صلوات خاصه هم که الحمدلله معروف شده در مبايلها میگذارند اين يک سلسلهای است اين را آقايون توجه نکردند در کتاب کامل الزيارات آمده سند هم ندارد، صلوات خاصه علی ابی الحسن موسی، صلوات خاصه لابی الحسن، اللهم صل علی ابن اين يک سلسله
س: مضمون هم
ج: مضمونش قشنگ است اما نه سند دارد نه مصدر دارد در کتاب کامل الزيارات اين را آورده مثلاً صلوات خاصه بر موسی ابن جعفر، صلوات خاصه بر حضرت جواد اين طوری به عنوان صلوات خاصه آورده ديگر مال حضرت رضا به خاطر ايران مشهور شد و الا برای بله
س: در کامل الزيارت سند دارد
ج: نه برای اين ندارد، صلوات خاصه ندارد
س: زيارة قبر ابی الحسن الرضا عليه السلام حدثنی
2: 8
ابن داود عن سلمة ابن خطاب عن عبدالله ابن احمد عن بکر ابن صالح عن عمرو ابن هشام عن رجل من اصحابنا عنه قال اذا اديت الرضا
ج: خيلی عجيب است اين اصلاً سند نمیخورد به حضرت رضا، سلامت ابن خطاب مثلاً از مشايخ مع الواسطه کلينی است اين اصلاً خيلی فاصله دارد
س: در فقيه هم هست
ج: نه اين اصلاً خيلی خراب بعد عبدالله ابن احمد هم همين طور
س: در فقيه در زيارت امام جواد در فقيه
ج: در عيون اخبار الرضا وقتی زيارت حضرت را میگويد همين زيارت جامعه را میخوانيم لذا زيارت جامعه با اينکه از امام هادی است در عيون اخبار الرضا آمده بخواهد
س: در فقيه اين شکلی است باب زيارة الامامين ابی الحسن موسی و ابی جعفر محمد ابن علی الثانی
ج: خب عرض کردم بله آنها چون بغداد است ممکن است چرا؟ نه ابی الحسن الرضا در خراسان، نه امام جواد تنها آن چون ابیالحسن موسی چرا قبول کرديم،
س: بعد اين ببخشيد اينجا من عرض میکنم خدمتتان بعد زيارت را آورده اذا اردت بغداد فلان فلان و اذا اردت زيارته عليه السلام فاغتسل و تنزل و
10: 9
ج: چرا بغداد چون شيعه میرفتند طوس چرا نبود طوس را دارم میگويم
س: اللهم صل علی محمد ابن علی الامام التقي
ج: عرض کردم صلوات خاصه داريم، نه غير از اين هم صلوات خاصه غير از اين دارد اين سند دارد
س: اين فقيه آن کامل الزيارات میگويد امام رضا
ج: بله نه اشتباه کرده به فقيه میخورد اصلاً آن سند نمیگويد به بغداد میخورد به خراسان نمیخورد اصلاً به خراسان نمیخورد علی ای حال حضرت جواد عرض کردم اين حواسم پرت بود حضرت های و عسکری را میگويم حضرت جواد به خاطر اينکه بغداد بود چرا و به خاطر موسی ابن جعفر میشد اين میشد بعد هم اين احتمالاً يک بعد به قول امروزیها سياسی هم داشت چون زيارت ابی الحسن موسی را به عنوان رد واقفيه چون واقفيه يک مشکل بزرگی درست کرده بودند اين زيارت به اينکه اثبات کند حضرت فوت کردند مثلاً شهيد شدند دقت کرديد، احتمالاً تأکيد روی زيارت موسی ابن جعفر به خاطر رد واقفيه باشد و الا عادتاً هم يعنی مثلاً بگويند حضرت رضا آمدند اين طور زيارت کردند يا خود حضرت جواد بغداد بودند اين طور زيارت اين را ما نداريم حالا اما اين هست، اما اين سند مشکل هم دارد، شايد بعضیهايش
15: 10
باشد اين سندی در کامل است، مضافاً به ارسال و مضافاً به اين بعض اسماء خيلی خود سلمة ابن خطاب به اصطلاح در قم بوده برابستان يک وقتی من رد میشدم قم برابستان نوشته بود الآن هم هست؟
س: همين نزديک جمکران
ج: قبل از جمکران بود به نظرم نوشته بود مرغداری برابستان يک چيزی برابستان من ديدم حالا بعد که رد شدم ديگر نديدم اصطلاحاً الآن قمیها بهش برابستان میگويند نزيکهای جمکران بود قبل از جمکران به نظرم شايد دست راست هم بود نوشته بود برابستان قمی است ايشان اما جزو غلات است جزو خط غلات است سلمه ابن
س: تپهای قولی درويش میگويند بهش
ج: الآن چه بهش میگويند؟
س: تپه ای قولی درويش که درش خيلی آثار باستانی در آوردند
س: يک تابلو هم زدند
س: بساط کردند بله
ج: آنکه چيز است سرم است که بعد از جمکران
س: نه حاج آقا
ج: اينجا هم هست
س: کنار بقيع است
ج: ای
س: قبل از ورود به بقيع از آن طرف طرفی
ج: امام زاده شاه جمال از شاه جمال از شاه جمال قبل از شاه جمال
س: نه شاه جمال
ج: دوتا شاه جمال داريم يکی آن ور است يکی اين ور است
س: قبل از شاه جمال
س: شاه جمال قديم است
س: میدانم قبل از شاه جمال قديم است
ج: قبلش میشود ديگر قاعدتاً
س: قبل از
ج: چون شاه جمال تقريباً چسبيده به بقيع است بقيع پشتش میشود
س: بقيع است قبل از بقيع است
ج: بله اين شاه جمال آن ور، يکی اين ور است يکی آن ور است دو طرف قم، بله آقای
37: 11
حالا که خارج شديم از بحث آقای السعدالکريم میفرمود ما آمديم اينجا رفتيم زيارت يا مثلاً از حرم مثلاً رفتيم همين پيش اين شاه جمال اينجا، بهش گفتم شما هم از مدينه آمديد بيرون ما هم از عراق آمديم بيرون ما هم غريب هستيم مثل شما غريب گفت شب در خواب ديدم خود السعيدالکريم به من گفت، گفت در خواب ديدم يک سيدخيلی محترم موقر آمد دست من را بوسيد ايشان میگفت آمد دست من را بوسيد خيلی گفت سيد محقر و محترم و اينها آمد دست من را بوسيد رحمه الله عليه علی ای حال آقا غرض اين روايت مشکل زياد دارد يکی دوتا نيست
س: از غربت درش آوردند
ج: از غربت درش آوردند، به هر حال بله بفرماييد
س: زيارت سامراء هم در تهذيب و فقيه و کامل الزيارات، در کامل زيارات روی عن بعضهم، در فقيه فرمود تقول،
ج: عرض کردم داريم اما
س: ذکر محمد ابن الحسن رحمه الله حاج الزيارة فقال
ج: شايد احتمالاً صدوق هم گفته تقول همين کتاب محمد ابن، ظاهرش محمد ابن مسلم صفار بايد باشد بعيد مرادش ابن الوليد باشد چون محمد ابن حسن به هردو گفته میشود،
س: اينجا دارد حسن ابن وليد
ج: ای، در جامع ايشان کتاب جامع داشته، شايد مرحوم صدوق در کتابش ديده که سند ندارد گفته تقول آن که بدون سند آورده در کتابش بوده عرض کردم انشاء علما هست اما اينکه مأثور باشد از امام نه، بحث ديگری علی ای حال کيف ماکان بحث زيارت را هم خارج بشويم بحث زيارت انصافاً خيلی تأثيرگذار است خيلی کار خوبی است حتی ادعيه من معتقدم ادعيه هم جداگانه بحثی، بررسیهای بسيار دقيق هم متنی هم سندی، آن وقت در زيارت سيدالشهداء دقت کنيد در نسخه کامل الزيارات و مصباح اختلاف هست مثل تنزلت و تبرکت فيه بنی اميه يا حاربت و بعض چيزها دارد مثلاً آهاً آه يک اين را هم دارد، يا مثلاً و الارواح التی حلت بفنائک و اناخت برحلک يک دوتا کلمه زيادی ثقه ليکن مرحوم شيخ قدس الله نفسه شيخ طوسی بعد از زيارت اين دعای علقمه اين دعای علقمه را هم نقل میکند که اين راه چند دفعه عرض کردم اين هم از عجايب موضوع است اصلاً اين دعا را علقمه نقل نکرده حتی صفوان میگويد من به صفوان گفتم علقمه اين زيارت را گفت اين دعا را نگفت توش دارد اصلاً که اصلاً علقمه اين دعا را نگفت، صفوان گفت من شنيدم غرض با اينکه تصريح دارد که اين دعا مال علقمه نيست ليکن فعلاً به نظرم در اين چاپهای جديد مفاتيج باز نوشتند دعا صفوان چاپهای قبلی بود دعای علقمه، فعلاً معروف به دعای علقمه شده اما در واقع اصلاً خود علقمه اين را نقل نکرده حالا اين هم توفيقات الهی است اسم اين علقمه ابن محمد،
س: شنيدم يعنی از علقمه شنيدم؟
ج: نه میگويد از امام شنيدم، میگويد من از علقمه اين حديث را نقل میکنم آخر تهذيب دارد چرا اين زيادی را نگفت علقمه، گفت من نه من خودم شنيدم صفوان هم در اينجا صفوان ابن مهران جمال است نه آن صفوان ابن يحيي، صفوان ابن، اين از امام صادق نقل میکند، يحيي از امام صادق نقل نمیکند، بن يحيي از امام صادق نقل نمیکند
س: حالا بين ادله من يک وقت روايات کيفيت خواندن زيارت عاشورا و مقدمات و اينهايش را
ج: چرا، حالا میگويم ببينيد الآن يک صد سال فاصله صد سال کمتر اين دعای علقمه يا دعای صفوان کلاً در کامل الزيارات نيامده اين دقت کنيد میخواهم بگويم پيش ما فرق نمیکند يک قطعهای اصلاً کامل اضافه شده اينجا زياده ثقه نيست، دو سه صفحه دعای علقمه است که اصلاً در کامل الزيارات نيست کلاً نيامده يعنی ما سه جور الآن اختلاف داريم يک قسمتی که اصلاً نيامده که دعای علقمه باشد يک قسمتی که اختلاف نسخه است مثل همين تبرکت قسمتی هم اضافات مختر که مثلاً فرض کن و اناخت برحلک مثلاً اضافات را به نظر ما هيچ فرقی نمیکند بحث زيادی ثقه معنی ندارد همه اينها يک نواخت است نکته نکته نسخه است ديگر هيچ فرقی نمیکند مثال خارجی زدن که کاملاً روشن بعدها مرحوم به اصطلاح ابن المشهدی در کتاب مزار کبير نقل میکند قبلش با همان سند زيارت ششم اميرالمؤمنين را نقل میکند آن هم صد سال بعد است يعنی در قرن چهارم فقط متن زيارت عاشوراست در قرن پنجم زيارت عاشورا با دعای علقمه است، در قرن ششم زيارت عاشورا با زيارت امير، البته اين زيارت ششم به تقسيم مرحوم به اصطلاح شيخ عباس قمی در مفاتيح نه اينکه ايشان نوشته چه است؟
س: زيارت ششم امين الله است
ج: نه دوم،
س: دوم
ج: امين الله زيارت اول که مفصل است زيارة اولی است دوم امين الله است، چهارم يا السلام علی ابی الائمه و خليل النبوه چون ما يک وقتی مقيد بوديم که اول زيارتی، گاهی اين را میخوانديم اين از همهشان کمتر است از امين الله هم کوچکتر است اين زيارت چهارم يا پنجم از زيارت امين الله هم کوتاهتر از آن وقت اين زيارت اميرالمؤمنين از آن زيارت اولی کوتاهتر است اما از بقيه زيارات طويلتر است و من فکر میکنم آن زيارت متعارف است البته اختلاف بعض جاها خيلی اساسی است بينش حالا آن بحث ديگر بنا شده فعلاً در زيارت وارد نشويم غرض اينها مال نکتهاش نکتهاش ظاهراً اختلاف مصدر از يک جهت، مثلاً مرحوم شيخ طوسی نکتهای نديده زيارت اميرالمؤمنين نقل میکند اما تعجب از ايشان است خب در دعای علقمه دارد يا اميرالمؤمنين يا اباعبدالله عليکما منی سلام الله، دعای علقمه خطاب به هردوست ديگر آن وقت اين مناسب هست که اول يک زيارت اميرالمؤمنين باشد و الا خب اين که دعای علقمه که خيلی دقت فرموديد، اين بحث اينکه ما میگوييم در متن چه زيادی شده انصافش اين متن مزار کبير با اين که مزار کبيل مشکلات فراوانی دارد متن مزار کبير از اين جهت باز با دعای علقمه بهتر میخورد که میگويد عليکما منی سلام الله ابداً ما، حالا ديگر طول میکشد ولش کنيد میترسم الآن بحث وارد بشويم
س: يک بحث مستقلی میخواهد که
ج: بله زيارت عاشورا را بخواهيم با سند مرحوم شيخ و با سند مرحوم کامل الزيارات، ابن المشهدی خيلی ارزش علمی ندارد خيلی ايشان خيلی به اصطلاح از قواعد تحديث خيلی دور است اجمالاً فوق العاده دور است اعتماد بر کتابش بسيار مشکل است البته حاج نوری ايشان را جزو کتابهای آورده که توثيق عام دارد مثل تفسير علی ابن ابراهيم، بله خب حاجی نوری آورده آقای خويي هم دارد ديگر آقای خويي هم متعرض شدند بعد از التفسير و از کامل الزيارت مزار الکبير و ابن المشهدی،
س:
26: 18
دارد مزار
ج: بله بله اول مزار کبير را نگاه کنيد و توثيقش صريحتر از بقيه است خب قرن ششم است ديگر کارهای فنی حديثی قویتر شده بود توثيقش از بقيه قویتر است آقای خويي اشکال میکند که اصلاً ايشان شناخته نشده اصلاً معلوم نيست اين که است صاحب کتاب ايشان به اين مقدار اشکال میکنند میخواهی بياور عبارت آقای خويي معجم آقای خويي را بياوريد جلد يک توثيقات عامه اين هم حالا برای فايده، ليکن نکته به نظر من اين نيست ظاهراً ايشان مراجعه نکردند خود ابن المشهدی پدرش نسبتاً معروف است، جعفر اصلاً مشهدی جعفر است اين پسر محمد ابن جعفر حالا به هر حال با قطع نظر از آن، از اينکه خود ايشان چه شخصيتی دارد اما انصافش به لحاظ قواعد تحديث کتاب خيلی ضعيف است نه کم خيلی ضعيف است، خيلی قر و قاطی کرده
س: کتاب ابن المشهدی
ج: بله کتاب ابن المشهدی، و تقريباً از همان، يکی دو صفحه اولش يک کمی سندهايش مرتب است سند هم معلوم نيست حالا مرتب باشد بعد از همان صفحه چهارم پنجم شروع میکند اوضاع را بهم میريزد خيلی در تحديث و قواعد تحديث کتاب ضعيف است البته آقای خويي اشکال کردند که خود ايشان را نشناختيم، نيست آوردن ايشان، يکی از توثيقات عامه همين مزار ابن المشهدی است ديگر تا حالا شايد نشنيده بوديد و انصافاً هم يعنی حقاً يقال توثيق اين از آن دوتای ديگر بهتر است قویتر است از توثيق تفسير و تفسير کامل الزيارت خيلی قویتر است
س: نکته ثقه را زيادی ثقه را منحصر میکنيد در فقط اختلاف نسخه
ج: نه، و لذا ما معتقديم که اين بحثی را که اهل سنت کردند بحث درست است انصافاً ما داريم بله آقای خويي
س: جلد يک صفحه پنجاه و يک فرمودند بقي هنا ابان الاول ان الشيخ محمد ابن مشهدی
ج: محمد ابن جعفر
س: جعفر را ننوشته بله، قال فی اول مزاره فانی قد جمعت فی کتاب هذا من فنون الزيارات للمشاهد و ما ورد فی الترغيب فی المساجد المبارکات و الادعية المختارات و مايدعی به عقيب الصلوات و مايناجی به القديم التعالی من لذيذ الدعوات و الخلوات و مايرجع اليه من الادعية عند المهمات و مما اتصلت اينجا اشتباه چاپ شده خود چيز اين جوری نيست، بله انی جمعت فی کتاب هذا مما اتصلت به
ج: اسناد است
س: مما اتصلت به من ثقات الروات الی السادات
س: اتصلت به نيست
ج: اتصلت به ثقات الروات يعنی تصريح به توثيق دارد من ثقات الروات الی السادات، دقت کرديد اين خيلی عبارتش واضح است روشن است
س: و هذا الکلام منه صريح فی توثيق جميع وقع فی اسناد روايات کتابه لکنّه
ج: اين حرف آقای خويي است صحبت ايشان
س: لايمکن الاعتماد علی ذلک من وجهين انه لم يذر اعتبار هذا الکتاب فی نفسه فانه محمد ابن المشهدی لم يظهر حاله و لم يعلم شخصه و انعثر محدث النوری
ج: اين ديگر کم لطفی فرموده
س: محمد ابن جعفر
ج: قسمتش کم لطفی است
س: جعفر ابن احمد المشهدی حائری
ج: همين است
س: فان ماذکره فی وجه ذلک لايرث الا الظن
ج: خب ظن قريب به چيز است ديگر ظن معتبر است عقلائی است، بعد هم اخيراً يک کتاب ديگر هم ازش چاپ کردند احاديث دارد ابن المشهدی، دارم من هم به نظرم همين آقای موسوی چاپ کرده من دارم، اما اسمش الآن در ذهنم نيست همين مال محمد ابن جعفر مشهدی بفرماييد
س: الثانی ان محمد ابن المشهدی من المتأخرين و قد مرّ انه لا عبارة بتوثيقات من يقرب عصره من عصره
ج: به نظرم پانصد و خردهای هست نه متأخرين مثل علامه نيست خيلی قبل از علامه است
س: و انا قد ذکرنا ان هذه التوثيقات مبنية علی النظر و الحدث و لايترتب عليها اثر الی آخره
ج: خب حالا ديگر آن مباحث احتياج به بحثهای خاص خودش، خب ببينيد دقت کنيد بحث سر اين است بحث سر اين قسمت است اينی که آقايون، بحث ما سر اين قسمت است اينی که الآن ما داريم ولو الآن روشن شد هر قرنی يک جور اضافه دارد، يک طرف اجازه بدهد اين مشکلی توليد نمیکند به نظر ما يعنی مشکل به اين معناست اين به عنوان زيادی ثقه که آن آقا آوردند هم زيادی دارد هم اختلاف نسخه دارد هم زيادی دعا دارد اصلاً صحبت يکی دوتا نيست يعنی بحث اين نيست که مثلاً کلمه اناخت برحلک درش اضافه شده نه اختلاف نسخه دارد و همان شواهدی را که ما به کار میبريم در تشخيص اختلاف نسخه در مسأله به اصطلاح زيادهها و نقيصهها تمام اينها در همان زيادی ثقه مطرح است به عبارت ديگر هدف اين حقير سراپا تقصير اين است که زيادی ثقه را با يک ضابطه نمیتوانيم بيان بکنيم ضابطهمند نيست يعنی در بحثهای اصول بياوريم که چه کار بکنيم به عنوان زيادی عرض کرديم آنچه که اينها در بحث اصول مطرح کردند عادتاً اين بود که ما مثلاً دليلی بر حجيت خبر ثقه داريم اگر ثقه ديگر مطلبی نقل کرد که بيشتر بود شبهه ناک میشود شايد ادله حجيت شاملش نشود چون يک ثقه نقل کرده نبوده يک ثقه ديگر نقل کرده بوده اين شبهه ريب ايجاد میکند اگر ريب ايجاد کرد نمیشود قبول کرد، خب اينها جواب دادند خود اهل سنت در ماها کسانی که به اين عنوان من پيش علمای شيعه نديدم، جواب دادند به اينکه ادله حجيت شامل میشود مادام قطع به خلاف بيايد مجرد ريب مضر به حجيت نيست، همچنانکه اصل خبر ثقه حجت بود زيادیاش هم حجت است فرقی نمیکند اما چون ما اصولاً مبنی بر اين گذاشتيم که اصولاً حتی خبر ثقه بايد با شواهد همراه باشد بحث زيادی ثقه بعنوانه به نظر ما خيلی تأثير ندارد مضافاً به اينکه مثلاً در بين روايات ما چون روی نسخه بوده گاهی اوقات اختلافش از جهت نسخه است که اين باز خودش يکباب ديگری است غير از اين جهاتی که اينها، نوشتند اينها اين مطلب را من چندين روايت را ديدم و متأسفانه جمع نکردم، حالا حال مراجعه به وسائل نسخه خودم را ندارم، حديث واحدی است از راوی واحد مثلاً ابن ابی عمير نقل کرده من نوشتم يعنی در نسخه خط پرانتز و اينها گذاشتم اما حالا کجاست؟ در ذهنم نيامده و همين روايت را صفوان از همان راوی نقل کرده همين روايت بعينه ليکن قشنگ چيز گذاشتيم، نسخه صفوان مثلاً در هر سطری گاهی يک کلمه دو کلمه زيادی دارد بقيه عين هم است هيچ فرق نمیکند بقيه عين همديگر است و کاملاً میشود با پرانتز مشخص، يعنی کاملاً میشود مشخص کرد که نسخه ابن ابی عمير از اين روايت اين جور بوده نسخه مرحوم صفوان با اينکه فرض کنيد يک راوی تا امام صادق است يا فرض کنيم دو راوی و اين عجيب اين است که خيلی تعجب آور است که اين دقت اصحاب ما دقيقاً نسخه صفوان را نقل کردند و دقيقاً نسخه ابن ابی عمير و اين دوتا نسخه گاهی تفاوتهايشان کاملاً يعنی من علامت گذاشتم اين درست در نسخه صفوان در هر سطری گاهی دو کلمه سه کلمه هست که در نسخه ابن ابی عمير نيست و اعجب از آن حذف اين کلمات از نسخه ابن ابی عمير به مفاد روايت ضرر نزده اين خيلی مهم است، يعنی با اين حذف دارد نسخه ابن ابی عمير وقتی میخوانيم مفاد روايت يکی است خيلی عجيب است اين خيلی نکته غريبی است که يعنی با اين که حذف بوده و ديدند اصحاب ما هردو را نقل کردند از دو نسخه نقل کردند به مفاد روايت ضربه وارد نکردند، و کراراً عرض کرديم در بين اصحاب ما روی متن بماهو متن خيلی کار نشده چون بيشتر رو مضمونش کار کردهاند،
س: خب اين خودش شاهد نمیشود بر اينکه هردو عبارت از امام صادر شده باشد يعنی ظن اين باشد که
ج: خلاف ظاهر است راوی يکی است
س: حمل به معنی يا تلخيص بوده
ج: نه تلخيص نکرده يک کلمه افتاده اصلاً افتاده بقيه عين هم است هيچ فرق نمیکند،
س: بله میشود بگوييم يک کاری که مضر به مقصود نبوده عمداً هم انداخته
ج: حالا بحث اين است که طبعاً اهل سنت اين جور چيزی را ندارند نسخه به اين جوری من نديدم اين نکتهاش به اين بر میگرده اين را هم عرض کردم لذا عرض کردم هر کدام يک نکتهای دارد اهل سنت بيشتر روی مثلاً اين جهات که شواهد و قرائن و مثلاً اين راوی وقتی از زهری نقل میکند هميشه يک چيزی زيادی دارد که بقيه ثقات ندارد مثلاً يا اين راوی که نقل میکند کم دارد اينها را دارند به اصطلاح ضوابط رجالی را دارند از اين قبيل نسخه که نسخهها مختلف باشد مثل همين روايت حجب، کتاب احمد اشعری بوده در يک نسخهای که پيش صدوق بوده ماحجب الله علمه، در نسخهای که پيش کلينی بوده ماحجب الله، از احمد اشعری هم تا آخر سند يکی است هيچ فرق نمیکند، کاملاً واضح است دو نسخه از کتاب احمد اشعری است يکش علمه دارد يکش علمه را ندارد،
س: در نسخ مربوط به قرآن هم گاهی ابن مسعود و در بحث تفسيرش اضافه میکرده چيزی که معنی را واضحتر کند آيا اينجا هم احتمال دارد که راوی
ج: بعيد است نه در مسأله ابن مسعود اصلاً اختلاف قرائت شديد با عثمان دارد که من احتمال میدهم اين را هم درست کردند برای تشکيک در قرآن، خيلی زياد است شايد در مصاحيف سجستانی حدود بيست يا بيست و پنج يا سی صفحه است فقط، فی المصحف کذا قرء ابن مسعود، عثمان کذا و قرء ابن مسعود، قرء عثمان کذا و قرئنا،
س: در بحثش هم میگويند بهش گفتند چرا اين کار را میکنی؟ میگويد من برای اينکه روشن تر بشود
ج: نه نه اصلاً دو جور قرائت شده اصلاً دو جور قرائت شده
س: منظورم اين است که راویها در بحث
ج: مثلاً فماستمتعتم به منهن الی اجل، اين اصلاً قرائت شده، اصلاً يک چيزی عجيبی است من که شبهه دارم آن مطلب مثل اين تحريف قرآنی که ما داريم آنها به نظرم اهل سنت آن کسی که میخواسته جعل بکند از راه اختلاف عبدالله ابن مسعود و عثمان وارد شده آنکه خيلی زياد است اصلاً قابل تصديق نيست، مضافاً به اينکه مثلاً دو سوره معوذتين هم نبود در نسخه مصحف ايشان نبود،
س: بله نديدم
ج: دقت میکنيد آن
س: میگويد صريحاً میگويند جزء قرآن نبوده حديث پيغمبر بوده
ج: نبوده حديث پيغمبر بوده بله میگويند نبوده اما انصافاً خلاف ظاهر است انصافاً قبولش خيلی مشکل است دقت میکنيد ما اين را الآن داريم آن وقت ببينيد اگر اين مطلب مطرح شد اين برای ما نه برای اهل سنت باز يک زاويه تاريخی باز میکند چون وقتی من مطلبی را عرض میکنم تعبدی نيست يعنی سعی میکنيم متن واقع را در اختيار شما قرار بدهيم اين نکته را دقت کنيد وقتی شما با متن واقع رو به رو شديد طبيعتاً به قول آقايون لوازم آن هم حجيت دارد، يعنی لوازم آن را هم ملتزميم يعنی دنبال اين میافتيم چرا نسخه صفوان با ابن ابی عمير اين طوری است نسخه ابی عمير معنايش عوض نشده، ليکن دقيقاً يعنی دقيقاً دوتا نسخه مثل هم است دقيقاً مثلاً يک حرف از اينجا يک کلمه از اينجا دو کلمه از اينجا افتاده معنی را هم عوض نکرده اين به ذهن ما آن وقت اين يک باب خاصی را باز میکند يعنی اين اين طور نيست که ما بياييم بحث حجيت را مطرح بکنيم اين يک باب خاصی را باز می کند و آن اينکه احتمالاً اينکه میگويند وقتی مرحوم ابن ابی عمير را زندان کردند يک سال يا حالا اسماء شيعه را بگويد يا به خاطر اينکه قاضی بشود حالا دو جور نقل شده صد و بيستتا هم شلاقش زدند قبول نکردند، دارد که نزديک بود بگويد پسر يونس ابن، چه است؟ محمد ابن که است؟ هشام ابن سالم است که است؟ مقابلش ظاهر شد در همان حال گفت که، موقفک بين يدی الله ياد خدا باش لذا دست نگهدار، خيلی صد و بيستتا به اصطلاح چوب بهش زدند يکسال هم زندان بود صد هزار درهم مصادره اموالش کردند که زيربار نرفت آن وقت، خواهرش يا مادرش يا حالا دخترش کتابها را زير زمين دفن کرد، فاصابه التراب يا ماء؟ حالا هم تراب است هم ماء و لذا بعد اسانيد حذف شده بود درست خوانده نمیشد يا حذف شده بود؟ لذا ايشان کان يحدث من حفظه يعنی اين مراسيلش را به اين جهت قبول، عبارتی که در نجاشی هست مراسيلش را رو اين جهت قبول کردند اين درست، اما اين هم کاملاً واضح است که خاک يا آب که چشم نداشته به سند بخورد خوب ممکن است به متن هم خورده،
س: گفتند که اسناد را به خاطر بحث امنيتی سواء نوشته بود و در سقف خانهاش جا ساز کرده بود
ج: ندارد همچون چيزی را،
س: من مطالعاتی که
ج: عبارت نجاشی بله نه اينها را شوخی است طبعاً اين عبارت نجاشی صريح است و اين مطلب درست هم هست يعنی واقعاً نشان میدهد و لذا ببينيد هی لوازم رفتيم روی لوازم، اين احتمالاً اين نقصهای که در نسخه ايشان پيدا شده اين نقصها از جهت همان خاک و آبی بوده که رسيده يعنی اين خاک و آبی که به روايت رسيده اضافه بر سند روايت رو متن هم گاهی تأثير گذشته ليکن دقت اصحاب، دقت خود ابن ابی عمير جوری بوده که از لحاظ ورع و احتياط روايت را نقل کرده آن نقطهای که احتمال تصحيح قياسی نکرده به اصطلاح از خودش اضافه کند ليکن در عين حال مضمون حفظ شده اين خيلی هنر میخواهد و اين معنايش اگر اين لوازم را قبول کرديم اين معنايش اين است که بعد از اين کلاً در روايت ابن ابی عمير تأمل بيشتری بشود نه در بحث سند، ممکن است در بحث متن هم و باز لازم ديگرش هی داريم لوازمش دقيقاً الآن ما نمیتوانيم تشخيص بدهيم نسخی از ابن ابی عمير به قم رسيده مال قبل از اين زندان بوده يا بعدش بوده؟ به احتمال يک جايي عبارتی دارد که آن نسخی که قبل از زندان مثلاً اصحاب نقل کردند نسخی که به اصطلاح سالمتر بوده شايد بعض از اختلاف نسخ رو اين حساب روشن شد، نظر ناظر از کتاب ابن ابی عمير است ناظر به اين نکته باشد عرض کردم چون اصحاب مسأله حجيت برايشان مطرح بود روی سند بحث کردند اما روی متن ديگر بحث نشد روی متن، بحث مستقلی نشد به خاطر اينکه مضمون عوض نشده بود آنی که حجت بود عوض نشده بود، لذا روی متن کار خاصی انجام نگرفت در صورتی که با اين تقريبی که بنده عرض کردم اگر درست باشد اين مقدمات بايد رو متن روايات ابن ابی عمير هم تأمل بيشتری بشود و دقت بيشتری نه به معنايي
س: مؤيد اينکه ايشان از حفظ گاهی میگفته يک روايتی داريم میگويد نسی ابن ابی عمير الخامسه
ج: اين را دارد الخامسه دارد، داريم بله چرا دارد، علی ای حال اين و فی و مثلاً مرحوم صدوق دارد فی نوادر ابن ابی عمير که احتمال دارد که گاهی زيادی در نسخهای ابن ابی عمير منشأش آن نسخ قبل از زندان و نسخه بعد از زندان باشد، دقت کرديد اين چنين بحثی را عادتاً اهل سنت ندارند اين جوری گاهی دارند که مثلاً فلانی به اصطلاح اواخر عمر فراموش کرد حديثی که میگفت مثلاً تغير اختلط خلط اين را دارند اما اين سنخی که مثلاً شخصی زندان افتاده بود بعد نسخه خودش را قابل تحديث بکند اين خب افراد فرق میکند آن وقت از آن طرف هم ابن ابی عمير خب بدون شک يکی از شخصيتهای ممتاز ماست يعنی يکی از چهرههای فوق العاده مؤثر و تأثيرگذار در مرحله تنقيح حديث است، يعنی بعد از مرحله توليد حديث که عرض کرديم هميشه تا سال صد و چهل بوده، صد و پنجاه بوده امام صادق، از سال صد و پنجاه به بعد اينها البته هنوز هم بوده توليد حديث اما آنی که بيشتر روش کار شد مثل ابن ابی عمير و يونس تنقيح و اختيار احاديث بوده و خيلی ابن ابی عمير موفق است نه مثل افرادی که ضعيف باشند و هرچه را نقل میکنند، مثل افرادی که خيلی ديگر مته به خشخاش میگذارند و بايد خيلی کذا باشد تا قبول بکنند هم جنبههای عقلانیاش قوی است هم جنبههای تعبدش قوی است، هم جنبههای به اصطلاح آشنايي مثلاً اصول کتاب و سنت قوی است، روی يک شخصيت کاملاً مرموغی است در اين جهت يکی از کارهای بسيار موفق ايشان همين مسألهای است که ايشان اين نوادرش را به اصطلاح در شش جلد جمع آوری کرده و خيلی تأثيرگذار است اصلاً در قم اين نسخه يکی از مصادر اصلی کار است، اين نسخه کتاب ابن ابی عمير
س: به اسم نوادر است
ج: به اسم نوادر است، شايد مرحوم شيخ صدوق سه چهار بار من ديدم شايد مجموعاً بيشتر و فی نوادر ابن ابی عمير، و فی نوادر محمد ابن ابی، تصريح میکند که از کتاب نوادر ايشان است و احتمال دارد بعض اختلافها هم منشأش اين باشد اصلاً يعنی نکتهاش نکته زمانی اما اين بحث را ننوشتند آقايون حالا میخواهيد عبارت نجاشی را هم بخواند اين بحث را نداريم و لذا مرحوم شيخ هم که میگويد ابن ابی عمير، مشايخ ثلاثه به اصطلاح ابن ابی عمير، صفوان و بزنطی لايروون و لايرسلون الا عن ثقه معلوم نيست نظرش اين نکتهای باشد که در ابن ابی عمير است آنجا رو شخصيت خودشان مطرح است، چون اين نکته که کتابها مال ابن ابی عمير، نه مال صفوان نه مال بزنطی است مضافاً که شيخ طوسی در عده دارد و غيرهم اين غيرهم کار را مشکل کرده يعنی اين سه نفر نيستند عدهای ديگر هم هستند، عرف بانهم لايروون و لايرسلون الا عن ثقه اين کلمه غيرهم دارد در عده غير از مشايخ ثلاثه يک کلمه غيرهم دارد که اين هم خودش به نظرم آقای خويي هم اشکال میکند از اين عبارت معلوم میشود منحصر نيست و فقط اين مشايخ ثلاثه نيست راست است اين کلمه غيرهم خودش موهم اين معنا هست،
س: آوردند تا هجده نفر آوردند اصحاب اجماع را
ج: لذا ايشان احتمال دارد که مراد اصحاب اجماع باشد اما در اصحاب اجماع هم نگفتند لايروون و لايرسلون الا عن ثقه، حالا نظر شيخ طوسی در اين عبارت غيرهم که است؟ اصحاب اجماع است؟ اين را آقای خويي احتمال داده که مراد با غيرهم اصحاب اجماع باشد ليکن هيچ شاهدی در دست نداريم، علی ای حال بحث زيادی ثقه به اصطلاح انصاف قصه در پيش ما وجود دارد در حديث اهل سنت هم وجود دارد مناشأش مختلف است يکنواخت نيست بعض جاها در پيش ما هم الآن در پيش ما قاعدتاً اختلاف نسخ در زيادی و نقيصه از يک کتاب مثلاً از کتاب حريز است حريز ابن عبدالله يکی سه سطرش را نقل کرده يکی پنج سطرش را نقل کرده، اين هست اين زياد است بين ما زياد است و لذا اينجا اين شبهه پيش میآيد که اين مدرج باشد آن زيادی مشکل داشته باشد نه نقيصه، بحث زيادی ثقه ديگر مطرح نکنيم، آن نقيصه را مطرح بکنيم، همين روايتی که مال نفساء بود مرحوم به اصطلاح شيخ، مرحوم کلينی از راه نسخه ابن فضال پدر آن ذيلش را نداشت در صورتی که از نسخه ديگری که بود آن ذيل را داشت
س: آن مدرج خلاف امانت راوی است آخر
ج: نه خب شواهد در دست بود،
س:
9: 38
ثابت میشود آخر
ج: نه ببينيد عرض کردم چون کتابها در آن زمان موجود بود و اهل علم هم اين رساله عمليه نبود که دست مردم باشد میشناختند فرض کن مثلاً میگويند چرا علامه در تذکيره اسم نبرده که من از کتاب مثلاً شرح کبير يا مغنی نقل میکنم، به نظر من اين شايد نکته علمی بوده متعارف بوده پيش علماء، در ميدان علما اين مطلب متعارف بوده که از کتابی نقل کنند معروف باشد احتياج به ذکر مصدر نباشد من احتمال اين را میدهم علی ای حال اين راجع به اين قسمت به اصطلاح زيادی ثقه حالا ديگر عرض کردم اگر بخواهيم دنبال همين طور که اهل سنت هم زياد دارند در موارد خارجی زياد است ديگر بايد بگذاريم در بحث حديث و آنجا پس آن نکاتی را که هست اين است که چه در بين اهل سنت چه در بين ما اصولاً نکات مختلف وجود دارد برای زيادی ثقه، گاهی يک ثقه اصلاً همين طوری است زيادی نقل میکند، گاهی يکی کمتر مثلاً من دقت کردم اين عبدالله ابن عبدالرحمن اصمّ بصری ايشان ديگر هم ابن غضائری که خيلی تند شده راجع به ايشان الاصم البصری مرحوم نجاشی هم تند شده اما نه به تندی ايشان ابن غضائری خيلی تند شده راجع به اين اصم بصری کذاب و وضاع و فلان خيلی از اين صحبتها خب من نگاه کردم در همين کامل الزيارات مقداری از ايشان نقل میکند لذا هم آقای خويي اشکال میکند که ما اول اعتقاد داشتيم جميع روات بعد ديديم از همين کذاب وضاعين هم نقل میکند ليکن من احاديثش را حالا طول میکشد و الا میخواندم بعضهايش را احاديثش را که دقت کردم ديدم که اصل مطلبش اجمالاً درست است مثل اين منبریها شاخ و برگ بهش داده اضافات يعنی با آن بحث حديث که حديث بايد دقيقاً حتی روی واو و فاء حساب میکردند اين جور نيست اين کذابی و وضاعش اين است و الا اصل مطلبش يک اصل قابل قبول است يک دفعه ما يک چيزی را الآن میخواهيد برهان را بياوريد در ذيل انا انزلنا، خب الآن در کتاب کافی اصلاً يک بابی دارد باب فضل انا انزلناه که از اين حسن ابن عباس، عباس ابن، عباس هريشی، هُريشی يا عباس ابن هريش از او نقل میکند بعد میگويد اين کتاب موضوع است و چيز هم دارد به اصطلاح ابن غضائری هم که تند میشود ظاهراً احتمالاً تمام آن رساله در کافی آمده احتمالاً اين فرقش با اصم میخواهم بگويم، ببينيد الآن در کتاب برهان که شما نگاه کنيد مثلاً غير از اين عبدالله ابن که از ابی جعفر جواد نقل میکند غير از اين شخص از ائمه ديگر اين مطلب که با دشمنهاي ما با انا انزلناه مخاصمه بکنيم نداريم اين، يعنی صريح نيست اين خيلی صريح است حالا روايات کتاب برهان اين راه شناخت چه شد؟ ما مجموعهای رواياتی که از اهل بيت در باب مثلاً انا انزلناه است اين روايت يک زيادی دارد شما با دشمنهای ما مخاصمه کنيد محاجه بکنيد به اينها بگوييد که مثلاً ليلة القدر که هست چون عدهای از اهل سنت میگفتند بعد از رسولالله ليلة القدر نداريم اصلاً، چرا؟ چون تنزل الملائکة و الروح، خب اينها مبتلا شدند به يزيد و معاويه، تنزل الملائکه و الروح بعد میرسيد مثلاً بر که؟ امام میفرمايد با اينها محاجه بکنيد که اين تنزل الملائکه و الروح و ليلة القدر اين غير از امام زمان آن زمان بر که ممکن است نازل بشود اين در کتاب اين هريشی هَريشی هرچه است در اينجا خيلی صريح آمده اما در روايات ما خيلی اشاره دارد يعنی خيلی واضح نيست مثل همان بحثی که ديشب عرض کرديم حالا شما بياوريد کتاب برهان را از همين انا انزلناه اولاً میگويد محمد ابن يعقوب، آنهايي که محمد ابن يعقوب باشد کنار، همين حسن ابن عباس درش هست باشد کنار، حسن ابن عباس ابن هريش
س: باشه کنار
ج: بله بعدش
س: روايت اولش سعد ابن عبدالله است
ج: خب
س: روايت دومش محمد ابن
ج: همان سعد ابن عبدالله را بخوان حالا، الآن من در ذهنم نيست روايت چندمش بود، که اشارهای دارد،
س: آخر بحث اينکه روح که است؟ جبرائيل و اينها
ج: خب هيچی نه، آن باشد که تنزل الملائکة بر امام آن زمان به اين محاجه بکنيم بر اهل سنت
س: اين مسلم است حتماً بايد بر يکی نازل بشود
ج: بشود ديگر خب تنزل الملائکة
س: اين تنزل برای چه؟
ج: مگر نمیشود؟ فيها باذن ربهم من کل امر
س: گردش بود
ج: حديث بعدش غير از هريش
س: همين مضمونی که فرموديد میگويد بله حديث هفتم است، يا معشر الشيعه خاصموا بسورة انا انزلناه
ج: نه اين مال ابن هريش است،
س: عجب تنزل
ج: اين مال ابن هريش است اين مال همان است خاصموا
س: مال خيلی وقت پيش است
ج: مال خيلی وقت پيش است، اين مال هريش است عطف به آن کرده کلينی برهان عطف به آن، اين مال، نه اين مضمون را از غير هريش میخواهيم اين را که بگوييم اصل مطلب اجمالاً بوده اين برداشت شاخ و برگش بهش داده به اين صورت مثلاً خاصموا فلان اين مراد من اين است از کلينی نه، همان احاديث بعدی عطف بر کلينی است کلينی را بگذاريد کنار
س: بله
ج: حالا عجيب است اصلاً کلينی فضل را يکباب قرار داده همهاش مال همين هريش است خيلی عجيب است آنجا ما البته توضيح داديم چون کلينی مبنای مشايخ را مثل صدوق اجمالاً قبول کرد، خيلی عجيبش اين است که در کتاب کلينی از مشايخ نقل میکند اصلاً، ملتفت نشدند، اصحاب مثل آقای خويي مثلاً متحير شده که چرا از اين، البته آقای خويي نوشته که اين معلوم البطلان چيز معلوم البطلان نقل کرده و آن محاجه امام باقر با ابن عباس اين معلوم البطلان آقای خويي نوشته، اين چه منافات ائمه عليهم السلام از بچگیشان، اولاً امام باقر آن موقع يازده سال عمرشان بود، ايشان متولد پنجاه و هفت است، عبدالله ابن عباس متولد، متوفای شصت و هشت، و شصت و نه است
س: مثلاً اين هست از کلينی است اما چيز نيست
ج: حسن ابن عباس نباشد
س: نيست، عنه عن محمد ابن يحيي عن محمد ابن احمد عن السياری عن بعض اصحابنا عن داود ابن فرقد
ج: اين هم خط غلو است متأسفانه سياری کم از او نمیآورد از ابن هريش در جعل و وضع از او کم نمیآورد،
س: قال حدثنی يعقوب قال سمعت رجلاً يسئل اباعبدالله عليه السلام عن ليلة القدر فقال اخبرنی عن ليلة القدر کانت او تکون فی کل عام، فقال ابوعبدالله لو رفعت ليلة القدر لرفع القرآن
ج: خيلی عجيب است، اما نه اينکه با امام راه معرفت امام به انا انزلناه تمسک کنيم برای معرفت امام،
س: به همان مضمون بود
ج: بله نه اين را هم دارد سياری هم دارد ببينيد میخواهيد الآن مال کلينی حديث يک را خوانديد دو را بخوانيد خيلی عجيب است مشايخ اين را نقل کردند اين رو همان مبنی حالا بنا بود
س: از محمد ابن العباس
ج: اين ابن ماهيار معروف است که همدورهای کلينی است همين تفسير ابن ماهيار معروف که فعلاً، يعنی سعی کردند جمعش بکنند در اختيار نيست منا منا جمع کردند
س: اين فقره دارد بعد دارد که و قوله تعالی تنزل الملائکة ای من عند ربهم علی محمد و آل محمد
ج: ببينيد روشن شد چه میخواهم بگويم حالا با سند بخوان بعد ابن ماهيار يک کم مشکل
س: کل امر سلام،
ج: بعضیها هم اين طوری میخوانند
س: هست ديگر
ج: يک قرائت هست بعضیها اين جوری میخوانند تنزل الملائکه و الروح فيها باذن ربهم من کل امر سلام هی حتی، هی بر میگرده هی حتی،
س: سلام ديگر نبايد
ج: سلام، نه خلاف ظاهر است انصافاً قرائت شاذ است ملتفت شديد من چه میخواهم بگويم اين کتاب، حالا میخواهيد شما خود حسن ابن عباس، عباس شريشی را از کتاب آقای خويي بياوريد اين را که مثلاً مرحوم ابن غضائری و مرحوم نجاشی مخصوصاً ابن غضائری خيلی به شدت بهش حمله میکند خب ببينيد من حرفم اين بود کذاب به اين معنی اصل مطلب اجمالاً بود در روايت ديديد اما با اين تعابير خاصموا يا معشر
س: اضافه میکرده کذاب بوده
ج: اضافه میکرده اين نحوهای زيادی است که میگويم اين خصائص ماست ديگر در اينها خط غلو بودند يک به اصطلاح يک برداشت، بد هم نگفته حالا، گفت هر کسی گفته خوب گفته همان قصهای که نقل کردم بله به هر حال بد نگفته، اينها میگفتند اين کذاب است چون با اين متن ما نداريم راست است با اين متن نداريم به اصطلاح امروزیهای ما يک برداشت آزادی کرده اجمال اصل مطلب بوده يک چيزی بوده
س: چيزکی بوده اين يک چيزی اضافه کرده
س: محمد ابن يعقوب يکدانه متنش را الآن بخوانم بدون اينکه سندش را بخوانم از علی ابن ابراهيم است میگويد ثم اوحی الله عز و جل اليه اقرأ انا انزلناه فانها نسبتک و نسبة اهل بيتک الی يوم القيامه
ج: بله دارد میدانم خب خود سند محمد ابن يعقوب را میخواهی بخوان حالا جايي که میگويد
س: محمد ابن يعقوب عن علی ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابی عمير عن ابن اذينه عن ابی عبدالله عليه السلام
ج: آنکه هيچی نه مال حسن ابن عباس اينکه درست است سندش خوب است حسن ابن عباس ابن هريش
س: محمد ابن
ج: اولش، اول اولی سعد دومی ببينيد الآن سند را محمد ابن يعقوب، محمد ابن يحيي هم دارد عن محمد ابن يحيي
س: طولانی است
ج: نه متن را نخوانيد سند را بخوانيد محمد ابن يعقوب
س: تا برسم
ج: تا برسيد
س: محمد ابن يعقوب عن محمد ابن ابی عبدالله
ج: اين محمد ابن ابی عبدالله به احتمال بسيار بسيار قوی همان راضی باشد احتمال هم دارد که ابن بوته باشد چون هردوشان محمد ابن جعفر هستند جعفر را ابی عبدالله میگويند ليکن محمد ابن ابی عبدالله عادتاً اسدی راضی است که خيلی ثقه و جليل القدر اين به اصطلاح عرب هم هست يعنی عربی از موالی بنی اسد نيست عربی صميم، ايشان از کوفه میآيد ری برای نشر دعوت و لذا هم تقريباً حالت مخفيانه زندگی میکرد بسيار مرد جليل القدری است و مرحوم کلينی از ايشان نقل کرده تقريباً میتوانيم بتوانيم بگوييم شخصيت بزرگی که رسماً از ايشان نقل کرده کلينی است بقيه مشايخ درجه دو و سه قم هستند که صدوق توسط آنها نقل میکند از اين افرادی که شناخته نيستند که يکش هم زيارت جامعه است اين زيارت جامعه مال همين ايشان است محمد ابن ابی عبدالله، يک محمد ابن جعفر ابی عبدالله هم داريم که ابن بوته است احتمال دارد اينجا آن باشد اين همين تضعيف شده، به اصطلاح ابن بوته تضعيف شده آن توثيق شده بفرماييد، البته الآن متعارف در کتب رجال متعارف اين است که اين محمد ابن ابی عبدالله به همان اسدی راضی اين احتمالی است که من دادم که ابن بوته باشد هنوز غير از من هم نشنيدم جايي نديدم احتمالی است که من دادم حالا شرح احتمال و مقدماتش آن ديگر بحثهای خودش است باشد جای خودش بفرماييد،
س: و محمد ابن الحسن عن سهل ابن زياد
ج: محمد ابن حسن در اولی اينجا میگويند ابن الوليد نيست محمد ابن حسن صفار هم نيست يک نفر ديگر در قم بوده ديگر شرح حال ايشان يک کمی باز طول میکشد که حالا اين که است؟ چه کار بکنيم پيدايش بکنيم آن هم طول میکشد، بفرماييد
س: سهل ابن
ج: بله ايشان از، اين محمد ابن الحسن جزو افرادی سهل است يعنی عده سهل کلينی وقتی میگويد عدة من اصحابنا عن سهل يکش هم همين محمد ابن حسن است القمی و ليس بابن الوليد يا ليس بصفار بفرماييد
س: بله
س: پس سهل را هم شما مشکل نداريد
ج: چرا مشکل دارد، نه آن محمد ابن ابی عبدالله اگر راضی اسدی باشد جليل القدر است بعدش
س: از خود کافی آوردم با اجازهتان از چاپ قرائتی که اشتباه نشود، محمد ابن عبدالله و محمد ابن الحسن عن سهل ابن زياد و محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد جميعاً عن الحسن ابن
ج: اين سند صحيح اعلايي است
س: آخرش
ج: اين سند سومی صحيح اعلايي است محمد ابن يحيي عطار از احمد اشعری يعنی من فکر میکنم مرحوم کلينی با اين کار میخواسته بگويد اشکال نکنيم که مثلاً حسن ابن عباس ابن حريز ضعيف است و کذا مشايخ تلقی به قبول کردند لذا من هم قبول میکنم و اينکه ايشان میگويد محمد ابن عبدالله عن سهل به قرينه سهل نمیخورد آن اسدی راضی باشد که در تهران بوده، میخورد به همين محمد ابن جعفر ابن بوته قمی ايشان از سهل نقل میکند، آن نيست و جاهای ديگر هم دارد حالا وارد آن بحث ابن بوته نشويم که خودش يک بحث ديگری دارد اين مال اين روايت پس میخواستم اين نتيجه را بگيرم که ما گاه گاهی، حالا میخواهيد باز هم خود حسن ابن عباس ابن هريش را هم بياوريد در کتاب آقای خويي است حسن ابن عباس يعنی آدم وقتی نگاه میکند تعجب میکند با اين تضعيفات شديد چطور، آن وقت از آن طرف هم خود مرحوم نجاشی راجع به کلينی میگويد اوثق الناس فی الحديث و اثبتهم فيه، يعنی بگوييم نجاشی ملتفت نبوده که ايشان از چنين فرد ضعيف دارد نقل میکند بعد بگويد اوثق الناس فی الحديث معلوم میشود قواعد تحديث را دقت میکردند و میدانسته در قم جزو قواعد تحديث تلقی مشايخ است، قبول مشايخ است،
س: نجاشی فقط دارد که حسن ابن عباس حالا هَريش است يا هُريش است راضی ابوعلی روی عن ابی جعفر الثانی عليه السلام ضعيف جداً له کتاب انا انزلناه فی ليلة القدر و هو کتاب ردی الحديث مضطرب الالفاظ.
ج: باز در کلينی اصلاً اسم باب را باب فضل انا انزلناه اصلاً باب قرار داده کلينی، بله چهار پنج صفحه اينکه میگويد ايشان طولانی است، چهار پنج صفحه يا بيشتر همهاش و بالاسناد عن حسن ابن ابی عباس عن ابی جعفر، ابی جعفر جواد سلام الله عليه اين تعبير نجاشی حالا خيلی مؤدبانه
س: باب فی شأن انا انزلناه
12: 52
ج: فی شأن
س: حديث اولش هم هست
ج: بله حديث، نه تا آخرش همان است عطف به همان است بله
س: حديث اول سلسلة الذهب است
ج: عطف به همين ايشان، بعد عبارت ابن غضائری تندتر است به نظرم،
س: با اين حال که گفته ضعيف است ولی تلقی به قبول داشتند
ج: تلقی به قبول، دقت کرديد
س: ابومحمد، ببخشيد حسن ابن عباس ابن هريش الراضی ابومحمد ضعيف روی عن ابی جعفر الثانی عليه السلام فضل انا انزلناه فی ليلة القدر کتاب مصنفاً فاسد الالفاظ تشهد مخايله علی انه موضوع،
ج: واضح است که اين کتاب جعلی
س: و هذا الرجل لايلتفت اليه و لا يکتب حديثه
س: که بود اين؟
ج: ابن غضائری
س:
0: 53
زيادی است
ج: خيلی تند عرض کردم خيلی تند رفته، ولو نجاشی هم گفت ضعيف جداً اين ديگر اصلاً و لايکتب حديثه با اين تعابير در کافی هم هست، حالا کافی را هم ايشان میگويد اوثق الناس فی الحديث و اثبتهم فيه دقت میکنيد،
س: بايد جمع کنيم بين اين دوتا،
ج: به قول شما
س: نديده اينجايش را
ج: قطعاً ديده، نمیشود نديده باشد
س: شيخ در
ج: شيخ کم دارد اصولاً
س: شيخ نگفته گفته له کتاب فلان
ج: بله خيلی چيز ندارد آن وقت طريق نجاشی به شيخ را هم حالا بخوانيم طروقش را هم چون بحث علمی هميشه رو طريق بيشتر است طريق شيخ چه است بخوانيد، شايد از طريق ابن بوته رفته
س: شيخ میگويد رويناه بالاسناد الاول عن احمد ابن ابی عبدالله عنه آن وقت اسناد اول در حسن ابن خالد برقی است اخ محمد ابن خالد که اخبرنا عدة من اصحابنا
ج: عن ابی المفضل
س: عن ابی المفضل عن ابن بوته
ج: عرض کردم بايد ابن بوته باشد ديگر قاعدتاً قواعدش اين است البته يک احتمال هم هست که احمد ابن محمد در کتاب کافی هم همين برقی باشد اشعری نباشد چون اينجا ابن بوته از احمد برقی نقل میکند ليکن محمد ابن يحيي عادتاً از اشعری نقل میکند از برقی نقل نمیکند، عادتاً از آن نقل میکند اين طريق شيخ واضح است که از طريق ابن بوته نقل میکند بعدش،
س: شيخ، نجاشی دارد که اخبرنا اجازتاً محمد ابن علی القزوينی
ج: اين محمد ابن علی قزوينی عرض کرديم از مشايخ نجاشی است که ايشان منفرداً ازش نقل میکند چون عرض کرديم يک عده مشايخ نجاشی در فهرست کار به حديث نداريم و شيخ مشترک اند يک دو نفر هستند که شيخ نقل میکند، نجاشی نقل میکند، حدود شانزده هفده نفر هستند که نجاشی نقل میکند شيخ نقل نمیکند، انفرادهای نجاشی است سرش هم اين است که وقتی شيخ به بغداد مثلاً ايشان نبود ايشان يک سفر میآيد برای عراق نجاشی نمیدانم نود و يک است، نهصد و، چهار صد و يک، چهار صد و ايشان، شيخ از، نجاشی از ايشان ميراث قم را نقل میکند، قزوينی، ابن شاذان قزوينی نه ابن شاذان، محمد ابن، ايشان ميراث قم را از اين راه يعنی ما در بحثهای فهرستی هم جنبههای تاريخی که چطور اتصال بين بغداد و قم شده يک راهش هم اين است اين راه علامتش اين است که منفرد نجاشی است، شيخ از اين راه ندارد اين هم يک فصلی از فصول کتاب شيخ است راجع به نجاشی، اصلاً آنچه که در محمد ابن علی قزوينی آمده منحصراً از طريق نجاشی است چون شيخ ايشان را درک نکرده و از ايشان هم نقل نمیکند و يکی از راههايي آقايون بغدادیها به قمیهاست معلوم میشود اين کتاب در قم جا افتاده که کلينی آمده بفرماييد، ابن شاذان، ابوعبدالله شاذانی نه ابن شاذان،
س: قال حدثنی احمد ابن محمد ابن يحيي
ج: اين پسر محمد ابن يحيي عطار است که آنجا هم اسمش بود در، عن ابيه حتماً؟
س: عن حميری عن احمد ابن محمد ابن عيسی عنه
ج: اين سند خوب است، يعنی خوبش آن ابن شاذانی خودش توثيق خاصی ندارد اما چون مشايخ نجاشی اين سند خوب است يعنی تعجب آور است با آن حرفهای اين سند به اين خوبی، سند خيلی خوب است هيچ مشکل ندارد و يعنی خيلی که نه، به خاطر محمد ابن علی ليکن کاملاً خود آن احمد پس محمد ابن يحيي هم توثيق صريحی ندارد جزو، به عنوان استاد حديث است، اين هم اما من فکر میکنم سرش اين بوده که اينها میگفتند اين مضمون اجمالاً قبول است و در قم قابل قبول بوده اين که بيايند به اين تندی بگويند که مخائله موضوع لايکتب اينها با اين نقل اين جوری نمیسازد، با اين نقل اين ترتيبی اصلاً کلاً انسجام ندارد، خيلی خوب اين هم راجع به اين قسمت عرض کرديم حالا يک بحث، يعنی يک نکته ديگری باز در بين ما هست در باب الزيادات که آنها ندارند حالا بحث اين است که ما برفرض آمديم زديم به رجال به راوی يا زديم به نسخه يا اختلاف نسخه يا کذا، حالا هر راهی که زديم مشکل اين است که، چون ما الآن بحث اصلیمان زيادی ثقه نبود بحث اصلیمان شواهد اثبات متن بود، حالا چه کار بکنيم خيلی خوب؟ در يک متن علمه هست در يکی نيست هردو هم از کتاب واحد است هردو هم مشايخ اند، همان راه اهل سنت را برويم اختلاف نسخ ما، خب اختلاف نسخ که حل مشکل نيست که، خيلی خوب اختلاف نسخ نه اختلاف راوی شواهد را چه کار بکنيم؟ انصافاً در اين مسأله الآن کار رسمی ما نداريم میتوانيم ما با مراجعات مختلف اين را ببينيم، مثلاً ببينيد آن نسخهای که علمه ندارد نسخه کلينی است صدوق بعد از کلينی است، نسخه هم يکی است، طريق هم يکی است کتاب هم احمداشعری است به احتمال بسيار بسيار قوی هدف صدوق اين بوده که اثبات بکند نسخه کلينی خطا داشته،
س: به خصوص که
54: 57
دو جا آورده، دو جا آورده
ج: يکی هم در اعتقادات،
س: اعتقادت
ج: هرجا هم با علمه آورده يعنی کاملاً محسوس است که ايشان نظر داشته روی متن، دقت کرديد و چون متأخر از کلينی است احتمالاً میخواهد بگويد نسخه احمد اشعری که ايشان داشته خلل داشته، در نسخه من کلمه علمه هست، خب يک راهی از اين راهها اين جوری است و بررسی مصادر ببينيد الآن ما اگر بخواهيم يک بررسی اجمالی کنيم مرحوم کلينی در اول قرن چهارم نقل کرده بدون علمه، و بدون ذيل بعد از ايشان تحف العقول، ظاهراً تحف العقول بين کلينی و صدوق باشد و صدوق نزديکتر است وفاتش احتمالاً اين جور باشد و در کتاب تحف العقول کلمه علمه نيامده اما يک ذيل دارد حتی يعرفهموه،
س: که مضمونش با آن يکی میشود
ج: اين علمه ندارد، نسخه سوم نسخه صدوق است که آن ذيل را ندارد اما علمه دارد دقيقاً سهتا نسخه دو نسخهاش زيادی دارد، نسخه تحف العقول زيادی دارد با نسخه صدوق زيادی دارد هردو نسخه، آن وقت میشود باز با مراجعه به شواهد ديگر اين را مثلاً روشن کرد اولاً اين ذيل که يعرفهموه باشد احتمال دارد زيادی باشد چون دارد فموضوع عنهم حتی، عادتاً اگر برداشته شده بايد مثلاً با تعريف الهی ثابت بشود، يعنی میخورد که اين ذيل يک نوع قيد توضيحی باشد، يک نوع کلام توضيحی باشد مضافاً به اينکه الآن ما مصدر تحف العقول هم در اختيار ما نيست، مصدر کلينی و مصدر صدوق در اختيار ما هست نمیتوانيم بگوييم الآن اختلاف نسخه چون آنجا معلوم است کاملاً نسخه احمد اشعری است نسخه واحدی است اختلاف درش هست، از آن طرف چون اسناد حجب و در اين نسخه اسناد تعريف هم هردو به الله داده شده، ما حجب الله بعد هم يعرفهموه خدا آن را به آن، هم حجبش الهی باشد هم تعريفش الهی باشد، اين مراد بايد مطابق با قاعده يعنی مطالبی باشد که عقل بشری عادتاً به آن نمیرسد هم خدا جلوش را گرفته هم خدا بايد بيانش بکند لذا به ذهن میآيد که صحيحتر از همهشان همان نسخهای باشد که علمه درش باشد، آنی که مناسب با حجب الهی و مناسب با تعريف الهی است، اين است که کلمه علمه باشد يعنی خداوند علمش را ازش گرفته نه اينکه ايشان تحقيق کرده به آن نسخه نرسيده، به آن روايت نرسيده به آن معنی نرسيده، نه حجب،
س: به عنوان ضابطه کلی نمیگويد شما،
ج: نه میگويند ببينيد ما داريم هی شواهد نگاه میکنيم با شواهدی که حساب میکنيم به ذهن میآيد البته مرحوم شيخ هم دارد قبل از شيخ هم مطرح شده چون حجب اسناد به خدا داده شده در بحث برائت به درد نمیخورد، حالا بعضیها آمدند مثلاً به يک زحمتی که نه میشود حجب را به خدا نسبت داد به درد برائت، انصافش به درد برائت نمیخورد انصافش، يعنی سهتا
س: اگر علم هم باشد به درد نمیخورد
ج: علم باشد نه باز به درد نمیخورد، علم نباشد به درد میخورد اگر علم باشد چون آن معنايش اين است که انسان راهی برای وصول به آنها ندارد نمیتواند آنها را درک بکند، برائت معنايش اين است که شک میکنيم حکم يا نه؟ به اصطلاح وارد شده چون ما پيدا نکرديم پس بگوييم نيست ظاهراً نيست اين اصلاً ربطی به حجب الهی ندارد، و لذا مثلاً بعضیها آمدند گفتند نه نسخه کلينی بهتر است پس اين حديث علمه ندارد پس به درد برائت میخورد ليکن انصاف اين است حجب مطلقاً اسناد به خدا، چه میخواهد علمه باشد چه میخواهد نباشد انصافش اين است که مناسب اين است حجب الهی باشد،
س: کاری به برائت ندارد
ج: پس کاری به برائت ندارد چون مخصوصاً که آقايون در برائت نفی حکم ظاهراً گرفته اصلاً ربطی به نفی حکم ظاهراً ندارد
س: اين برائت اعم از اين نيست که دليلی نرسيدن ما چه باشد؟
ج: دليل نرسيدن، میگويد اصلاً شما درک نمیکند، نمیتوانيد آن را درکش کنيد يک سنخ مسائلی است که شما اصلاً مسائل برزخ را نمیتواند درک بکنيد، ديگر حالا شما اين تکليف پيدا میکنيد به اينکه برزخ اين طور است اعتقاد ما اين است شما چون راهی برای علم به او نداريد ديگر اين تکليفی،
س: گفتن نداشت آن جزء بديهيات است آخر
ج: نه میخواهد شارع همين را بگويد،
س: حکم خدا اصلاً نداشت
ج: میگويد بعضی از مطالب
س: سيد دارد که در بحث قبح عقاب بلابيان ايشان اين را میپذيرد ولی آنکه معروف است نمیپذيرد میگويد آنکه واقعاً میدانيم خدا به ما نگفته خب معلوم است آن موضوع عنهم ولی آنی که علمش يعنی به ما دست ما نرسيده چه بسا گفته، ولی دست ما، احتمال میدهيم
ج: نه حجب علمه
س: ان الله سکت عن اشياء
ج: اشياء، آن اگر سکت،
س: و لکنّ يتکلفون
ج: بله نه اينجا اصلاً حجب علمه، يعنی اصلاً
س: میآمدند از پيامبر سؤال میکردند
ج: ببينيد آقا علمه يعنی علم آن شئ را، ما حجب الله عن العباد علمه علم آن شئ را ما، يعنی انسان به راه علم ندارد، اين اصلاً چنين تکليفی ديگر ما نداريم، اين ربطی به برائت اصطلاحی ندارد حالا من چون ديگر يک کمی خسته هم شدم يک بحث ديگر اين است که چرا اصحاب ما، يعنی اصحاب ما متأسفانه يک
22: 63
اخير هم همين طور اصولاً در حديث حجب دنبال بحث برائت بودند اينکه حالا علمه باشد يا نباشد؟ يعنی نيامدند بحث متن را فی نفسه بررسی بکنند، ما به نظرم اينکه در کل نه خصوص حديث حجب در کل احاديث در کل احاديث بررسی متن خيلی مهم است نمیخواهد ما حديث را به لحاظ حجيت نگاه کنيم، حديث را فی نفسه میخواهيم نگاه کنيم، آيا اين متن هست يا نه؟ مضافاً به اينکه اصولاً وقتی يک متن ثابت شد، آن در آن منظومه فکری که در مذهب هست که اصطلاحاً بهش فرهنگ میگوييم تأثيرگذار است چرا؟ خوب دقت کنيد، چون ما روايات و مضمونهاي ديگری هم داريم اينها را با هم مقايسه میکنيم وقتی متن مشخص شد مثلاً ما حجب الله علمه يا بدون علمه با حديث رفع عن امتی مالايعلمون با حديث کل شئ مطلق حتی يرد فيه نهی، با حديث الاشياء کلها موسع يا مطلق است حتی يرد عليک فيها، مثلاً يرد را حتی يرد فيه نهی آقای خويي دارند، ديگران هم دارند که يرد يعنی يصدر من الشارع پس اين ربطی به برائت هم ندارد يا به تو برسد يرد فيه نهی به تو برسد، يرد يعنی يصل اين برائت میخورد آقای خويي ايستادند که اين است حتی يصل که اين يرد به معنای ما عرض کرديم اگر ما باشيم ظاهرش که يرد به معنای يصدر، يصل درش نيست، اما در اين روايت، آن وقت اين روايت را هم باز در نظر بگيريم که منفرداً شيخ صدوق آورده، منفرداً ايشان ازش به اصطلاح، ايشان از روايت هم اثبات اطلاق واقعی کرد يعنی واقعاً مباح است آقايان میآيند اباحه يعنی ظاهری، يعنی نفی حکم ظاهراً در میآيد،
س: نظر آقاضياء هم همين است
ج: بله در، آنی که صدوق استفاده کرده، خب حديث مرسل است سند ندارد، جای ديگر اصلاً کلاً نقل نشده دقت میکنيد ما احديث بعدش هم خب يک مضمون قرآنی هم داريم، و ما کنا معذبين حتی نبعث رسولاً يعنی يک مجموعهای ما روشن شد چه میخواهم اين مجموعه به لحاظ متنش بررسی بشود اين به اين معنی نيست که حتماً کل اينها دارای يک متن باشد يک مضمون باشد، ممکن است ما حجب الله يک معنی درش باشد، ما کناب معذبين معنای ديگری باشد، لانذرکم به و من بلغ، اين به نظر ما حالا با اينکه مرحوم شيخ و ديگران هم ندارد کفايه هم ندارد، به نظرم اين آيه در برائت بهتر از بقيه است لينذرکم به و من بلغ،
س: سؤال را جوابش نهايتاً چه شد؟ که بالاخره راه اهل سنت را برويم در بحث زيادی ثقه چه شد؟
ج: جوابش اين است که شواهد میخواهد،
س: فقط شواهد
ج: و اسبابش هم مختلف است چون اسباب مختلف دارد، چون اسباب مختلف دارد، گاهی اختلاف نسخه است گاهی سقط نسخه است اسباب مختلف دارد و لذا شواهد مختلف و گاهی اوقات هم با شواهد میتوانيم بهش برسيم گاهی هم نمیشود بهش رسيد، انصافاً ابهام دارد، بالاخره ما در باب به اصطلاح احکام يعنی در باب قانون يک راه ديگر هم داريم که اسمش اجمال باشد، نه اينکه بگوييم حتماً بايد اين نسخه را قبول کنيم يا آن نسخه را؟ بالاخره نسخه مجمل میشود با اجمال،
س: اصلاً نمیشود اصل اينجا جعل کرد که اصل زيادی است، يا اصل عدم زيادی است؟
ج: احسن، اينی که معروف شده الاصل عدم الزياده مقدم است بر عدم نقيصه اين هم ارزش علمی ندارد،
س: بله
ج: يک اصل اولی درست بکنيم پس اين بحث زيادی ثقه در متن، يک بحثی است بسيار مهم و در واقع خارجی در متن متون ما و متون اهل سنت بسيار واقع شده که حالا ممکن است گاهی به لحاظ نقيصه حساب بکنيم مدرج حساب بکنيم زيادی حساب بکنيم غرض اين نکات مختلفی دارد اسباب و عوامل مختلفی دارد،
س: و راهی علم
ج: شواهد است، يک اصل کلی بگذاريم در اصول که اصل اولی اين است که زيادی باطل است يا اصل اولی اين است که زيادی قبول است؟
س: لا اصل فی المسأله
ج: لا اصل فی المسأله شواهد مختلف است يک خصايصی ما داريم که اهل سنت ندارند، يک خصائصی آنها دارند که ما نداريم، نکات فنیاش مختلف است يک نواخت نيست نمیشود الآن، ما الآن در اينجا مثلاً رو همين مثال به ذهن ما میآيد که حق با صدوق باشد، نسخه علمه داشته باشد، شواهدش، ليکن در بحث برائت هردوش به درد نمیخورد و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين ديگر خيلی خسته شدم امشب ديگر نای ما از نوا افتاده.
دیدگاهتان را بنویسید