متن حدیث (جلسه73) پنجشنبه 1402/06/23
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين.
خب يک فاصله زمانی افتاد باز الحمدلله که در خدمت آقايون قرار گرفتم عرض کنم خدمتتان که راجع به اين بحث اخيری را که پرونده اخير را به قول آقايون باز کرديم شواهد اثبات متن، صحبتهای شد حالا يک توضيح مختصری، حالا نمیدانم مختصر صدق بکند يا نه؟ يک توضيحی مختصر يک راهی را که عرض کرديم يکش اين بود که راه عرض احاديث بر ائمه متأخرين که مثال همان علينا القاء الاصول و عليکم التفريع را مثال زديم عرض کرديم در آن بحث که راههايي که متعارف است در عرض حديث اين است که مثلاً قلت لابی الحسن الرضا روی عن آبائک کذا مثلاً و اين توقيعاتی که مرحوم حميری دارد اين نسبتاً زياد است روی عن آبائک کذا و روی عنهم کذا خب اين عرض واضحی است، يک احتمال ديگر هم داديم که بعض وقتها احاديثی داريم که يک راوی با واسطه از امام صادق نقل میکند بعد خودش همان مضمون را از امام رضا عليهالسلام، عرض کرديم ما عدهای از روايات مرحوم بزنطی را اين جوری ديديم مثلاً يک مطلبی را با واسطه از امام صادق نقل میکند بعد خودش همان مطلب را سؤالاً جواباً از حضرت رضا احتمال داديم اين هم عرض باشد نگفته عرض عرضت علی ابی الحسن الرضا، ليکن چون همان متن و همان سؤال و همان جواب و همان کيفيت را ايشان از حضرت صادق با واسطه نقل میکند و آن مثالی را که عرض کرديم حديث علينا القاء الاصول و عليکم التفريع از اين قبيل است يعنی در همين کتابی که به نام جامع بزنطی در مستطرفات سرائر آمده که عرض کرديم ثابت نيست اين کتاب، در آنجا دارد که بزنطی نقل میکند از ابان، به نظرم که بود؟ عن الصادق عليهالسلام علينا ان نلقی الاصول همچون تعبيری بعد هم خود ايشان از حضرت رضا همين معنی را عليکم ان تفرعوا همين عبارت مشهور که عرض کرديم در عدهای از مصادر متأخر ما فعلا آنچه که حاضر هم دارم نمیخواهم اسم ببرم، در آنجا آمده به عنوان صحيحه، صحيحة البزنطی و خب عدهای هم آمدند روی اين مثلاً برنامههايي ريختند علينا القاء الاصول وعليکم التفريع، عرض کردم اين سند ندارد نه مال حضرت صادقش سند دارد نه مال حضرت رضايش و طريقش الآن منحصر به اين کتابی مستطرفات سرائر است جاي ديگر هم کلاً نيامده و مستطرفات سرائر هم از کتاب جامع بزنطی نقل کرده که شواهد نشان نمیدهد اين جامع مال بزنطی باشد اصلاً اين کتاب کتاب بزنطی باشد شايد اشتباه کرده ابن ادريس رحمه الله علی ای حال، اين نکته را هم عرض کرديم، سومين مطلبی را که يعنی قسمت ديگری که تازگی به فکرم آمد که بعيد نيست اين هم از سنخ عرض باشد چون عرض نشده و عين الفاظ نيست گاهی میشود يک روايتی را از ائمه متقدم داريم از ائمه متأخر سلام الله عليهم اجمعين حکمش آمده اما عين الفاظش نيست آيا اينها را هم میتوانيم روايات عرض حساب بکنيم يا نه؟ اين نکتهای که به اصطلاح محل تأمل است از اين جهت، حکم را گفتند اما اينکه ناظر به متن آن حديث باشد نيست يعنی در کلام نيست آيا به مجرد اينکه اين حکم آمده ناظر به متن هم هست يا نه؟ عرض کرديم اين به يک مناسبتی اين روايتی بود که به مناسبت هلال، فان شهد اهل بلد آخر که از امام صادق آمده خب اين را اصحاب آوردند و اصحاب هم گفتند که متعارف اين است که اين مراد شهرهای قريب الافق هستند در جاهايي که ملازمه باشد که اگر در جايي ديده شد در شهر ديگر هم ديده بشود ملازمه بين رؤيت باشد، که حالا در آن شهر ديگر مانع پيدا بوده رؤيت نشد، رؤيت در اين شهر و عرض کرديم مثل آقای خويي رحمه الله اين روايت را حمل کردند به اطلاقش، شهر اهل بلد آخر مطلقاً، حالا هر بلدی میخواهد باشد نزديک باشد دور باشد فاصله داشته باشد، به اطلاق بلد آخر اخذ کردند گفتند، البته اگر ما باشيم و اين اطلاقی که اين آقايون تصور میکنند اين شامل حتی بلادی میشود که الآن روز باشد ديگر خود آقای خويي ملتزم به اين اطلاق نشدند، ملتزم شدند به اينکه بلادی که در حين رؤيت در آنجاها هم شب باشد در خصوص اين بلاد نه مطلقاً، ليکن اگر کسی بخواهد تمسک به اطلاق بکند بخواهد آن حرف عجيب و غريب زند اين يکش را هم میتواند بزند مشکل ندارد نهايتش اينکه مثلاً میگويد آقا وقتی در اين مکان رؤيت شد در شهر ديگر ساعت دوی بعد از ظهر است مثلاً در همن زمان خب اشکال ندارد بگويد آن زمان هم اول ماه شوال حساب میشود ليکن نماز را فردا میخوانند و بقيه روز را هم روزه نگيرد بحثی ندارد، قبل از ظهر هم شد امکان بود نماز عيد بخوانند و عيد حسابش بکنند حتی نزديک مغرب هم که شد میشود آن روز روز اول حساب بکنند، اگر کسی بخواهد به اطلاق تمسک نه البته از بعضی از آقايون که به اين معنی، البته اين لازمهای که دنبالش است نشنيدم آمد گفته نه اين اطلاق دارد حتی روز هم باشد اشکال ندارد ليکن اين اشکال را میشود جواب داد يعنی اشکال ندارد راست میگويد میشود قبول کرد فقط نماز روز اول ماه، چون نماز عيد، نماز دارد نمازش را بگذاريم برای روز بعد اما امروز را اول ماه حساب بکنند و مشکل خاصی ندارد اما خب عرض کردم فتوای اصحاب بر اين نيست اين راجع به روايت امام صادق عرض شد به اينکه از امام عسکری هم از امام هادی هم سهتا روايت در باب هلال داريم يکش همين روايتی است که به مناسبتی در باب استصحاب آوردند اليقين لايدخله الشک صم للرؤيه که به اصطلاح مکاتبه علی ابن محمد قاسانی کتب اليه فانا بالمدينه اسئله عن اليوم الذی يشک فيه الی آخره که مرحوم شيخ هم در استصحاب آورده و مرحوم آقاضياء گفته اين قاعده يقين در باب روز است مرحوم شيخ، مرحوم آقای خويي میگويند نه اين در باب استصحاب است بحث کردند که اين استصحاب است يا قاعده يقينی است که در آنجا و ما عرض کرديم هيچ کدام نيست حالا آن بحثش مخصوص خودش.
يک روايت ديگر از امام عسکری است که الآن جايش در ذهن من نيست که حالا اگر بعد بگردم پيدايش کنم متأسفانه صاحب وسائل اينها را يکجا نياورده يک روايت ديگرش در وسائل خوانديم آن شب، که سؤال میکند کتبت اليه به اينکه در شب سه شنبه ما در بغداد ماه را نديديم و يقول الحساب من قبلنا يا قبلَنا انه يری هذه الليله بعينها فی اندلس که خوانديم آن شب اين روايت را، امام میفرمايد آن رؤيت خودتان، حالا میخواهيد آن روايت را بياوريد کلمه باندلس و يقول الحساب، کلمه حساب و قبلَنا اين را به اصطلاح اين روايت مبارکه نشان میدهد که يعنی عمدهای نکتهای که در اين روايت هست غير از جهت صم للرؤيه و افطر للرؤيه از اين روايت مبارکه اين در میآيد که اعتبار به محاسبات نيست عمده نکته اين است، يعنی مسألهای،
س: اثبات نيست يا رؤيت در اندلس نست
ج: نه محاسبات چون میگويد يقول الحساب
س: بله
ج: حضرت میفرمايد آن وقت من عرض کردم در باب هلال بهترين مطلب اين است رؤيت يا محاسبات، اين تلسکوب که در آوردند اينها اصلاً ارزش ندارد ارزش علمی ندارد، آنی که هست اين است الآن اهل سنت نوشتند چاپ کردند،
س: تلسکوب
ج: بله آقا؟
س: تلسکوب ارزش علمی ندارد؟
ج: نه بحث ندارد تلسکوب عمده اين است که محاسبات را قبول کنيم يا نکنيم؟ اگر محاسبات را قبول کرديم به اصطلاح خروج قمر از محاق برای کل کرة زمين يکی است ديگر اعتبار به رؤيت نيست ديگر محاسبات واضح است عرض کرديم محاسبات امر واضحی دارد،
س: تلسکوب رؤيت است در بحث رؤيت مطرح میکند که آيا رؤيت بشود يا نه؟
ج: ببينيد رؤيت را میدانم اينها يک مشکلشان که پيدا شد البته باز آن شب هم از بحث خارج شديم امشب هم مراد مواظب باشيم از بحث خارج نشويم،
س: من نبودم
ج: چرا بوديد
س: بخش هلال خيلی لغزشگاه است
ج: بله بله ببينيد اينهای شبههای که برايشان پيدا شده که تلسکوب طريقيت دارد شما اگر با تلسکوب مثلاً بلا نسبت يک نامحرمی هم ببينيد حرام است مهم نيست، پس با تلسکوب هم ماه را ببينيد اين طوری است اين مطلب يک شبههای است که اين آقايونی که تلسکوب را در قم مطرح کردند پيش آوردند، چطور ديدن نامحرم با تلسکوب حرام است پس، اين توجه نشده که بحث رؤيت در باب ماه اين و مسأله خروج از محاق اين طريقيت صرف ندارد اشتباه کار اين است، بله ديدم يک آقايي که مثلاً دارد که اذا خرج القمر من المحاق يصلح للرؤيه مگر اين تصور اين غلط باشد، که به مجرد خروج از محاق صلاحيت رؤيت دارد اگر اين تصور غلط باشد بله اما اين طور نيست اين تصادفاً غلط است از محاق که خارج میشود اولاً اينها لحظه حساب را لحظه تساوی را خروج از محاق میگيرند که اصطلاحاً بهش لحظه تساوی میگويند، که در يک خط قرار میگيرند و از خروج از محاق تا خروج تحت الشعاع عادتاً دو ساعت فاصله است باز يک خروج تحت الشعاع دارد بعد از خروج تحت الشعاع بايد يک زمانی بگذرد تا آن جرم مستنير ماه قابل رؤيت بشود، که اصطلاحاً امروز بهش میگويند بايد مقدار شصت و شش صدوم يکدرجه رو به زمين بشود و لذا خيلی از ماها که هی میگويند يک عده میگويند رويت شد مثلاً چهل و چهار درجه، صدوم است بيست و شش صدوق است اينها همه با محاسبات مشخص است اينها احتياج به تلسکوب ندارد، الآن با محاسبات مشخص است چه مقدار از کرة زمين، از کرة ماه مقابل مثلا ً ايران است مقابل اروپاست، مقابل آمريکاست با محاسبات آن مقدار را مشخص میکنند دقت میکنيد، تلسکوب هم که میبيند همان را میبيند يعنی با تلسکوب که میبينند همان چهل و چهار درصد را میبينند چهل و چهار درصد يک درجه را میبينند اما بحث اين است آنی که قابليت رؤيت با صموا للرؤيه دارد آن شصت و شش صدوم يک درجه است، شصت و شش صدوم در صد است اين مثلاً با محاسبات يک، اصلاً با محاسبات ماه در محاق کامل با تلسکوب میشود ببينند با اين تلسکوبهای راه داری آن ور کرة زمين هم باشد میشود ببينند، اصلاً چيزی ندارد اين، تلسکوب يک عنوانی ندارد که خودش برای خودش باشد اين اشتباهشان اين شده که خيال کردند تلسکوب يعنی از لحظهای که از محاق در میآيد صلاحيت رؤيت دارد پس ما الآن با تلسکوب ديديم پس رؤيت شد اينها تصور، يک تصور يک غلط، چاپ کردند يکی از آقايون قم چاپ کرد نمیخواهم اسم ببرم يکی از آقايون قم اين را چاپ کرده اين تصور کاملاً غلط است يک حرف بیهودهای است اين تصور دقت فرموديد يا تصور اينکه اگر ما آن آقای که به قول خودش اعتقاد دارد که ما مبدع اين نظريه در قم بوديم با تلسکوب اگر نامحرم ببينيم خب شايد شما هم چاپ کرديد اين مثلاً صدق میکند اين مشکلش اين شده که تلسکوب ببينيد تلسکوب میبيند آن مقداری که، محاسبات میگويد الآن رو به کرة ايران رو به طرف ايران سی و شش درصد يک درجه رو به ايران است شما با تلسکوب همان را میبينید همان مقدار روشنايي را میبينيد زيادتر نمیبينيد، آنها میگويند اين هست اما اين قابل رؤيت نيست بايد شصت و شش درصد بشود پس بحث سر اين نيست که شما با تلسکوب چه کار میخواهی بکنی؟
س: تلسکوبها هم حاج آقا دو جور هستند اين را هم حالا باز هم
ج: انواع مختلف اند بله
س: نه میخواستم يک چيز ديگر را بگويم
س: مقابل آقايي
س: نه نه اصلاً رؤيت مستقيم يک چيز است، میگيرد بعد دوباره امواج الکترونيکی میدهد، مثل مدار بسته مثل دوربين مدار بسته آن باشد امکان دارد بگويد اصلاً نگاه کردنش حرام هم نيست به
ج: بله
س: پرانتز را میبندند
ج: نه آن حالا آن بحثی، آن بحث ديگری است
س:
26: 12
ج: نه آن بحث مطرح شده در مثل فرض کنيم در مثل فصول و هداية المستشرقين اين بحث قديم هم مطرح شده که مثلاً ديدن عکس زن در آب مثلاً مثل همين امواج که شما میگوييد، اين بحثی دارند که آيا الفاظ وضع شدند برای معانی حقيقيه، يا الفاظ شامل میشود حتی صور آنها را، آن را بحث دارند آنی که شما میفرماييد اين بحث سابق هم هداية المستشرقين دارد، بحث دارد که اصلاً لفظ مثلاً زن شامل آن هم میشود يا نه؟ در آب نگاه کردن به آن نيست، آن بايد به خودش بشود اينی که شما میفرماييد مستقيم، غرض اين بحثها همه شده الآن اهل سنت من ديدم استدلالشان اين است پيغمبر فرمود انا امة اميه اين را ما نداريم سنیها دارند، لانکتب و نحسب فصموا للرؤية و افطروا للرؤيته میگويند از اين عبارت چنين معلوم میشود که اصل در حقيقت محاسبات است نحسب يعنی محاسبات چون نمیتوانيم محاسبات بکنيم صموا للرؤيته
س: پس موضوعيت پيدا میکند
ج: نه،
س: طريقيتش را شما در واقع
ج: نه رؤيت ديگر عنوان پيدا نمیکند محاسبات عنوان پيدا میکند
س: چون دارد میگويد ما نمیتوانيم حساب بکنيم پس رؤيت پيدا
ج: فلذا پس اگر توانستيم حساب بکنيم يعنی بايد حساب بکنيم
س: و وقتی هم نمیکند ديگر اين موضوعيت دارد
ج: نه داريم الآن امکان محاسبات هست راست است، عرض کردم به شما من در جايي ديدم پنج هزار سال قبل در چين محاسبات دارند دقيقاً خروج محاق را حساب میکند الآن، عرض کردم چندبار عرض کردم تنها کشور بزرگ غير اسلامی که سال قمری دارد چين است همين الآن هم دارند فقط اولش محرم نيست نمیدانم ربيع الثانی است جمادی الاولی است بين ربعين بين ربيع و جمادی است يا جمادی است يا ربيع؟ اولش محرم نيست چهار ماه حرام را هم ندارد دقت کرديد اما اينها محاسباتشان مال پنج هزار سال قبل است و بعد از اينها هم مصریها محاسبات دارند چون در نجوم خيلی وارد بودند خود بابل محاسبات داشته، خود يهودیها محاسبات، محاسبات، پيغمبر میگويد ما اهلش نيستيم ما بلد نيستيم محاسبات پس همينی که در بيابان ماه را که ديديم در هلال اين اول ماه میشود مابين رؤيتين را يک ماه بهش میگوييم دقت کرديد، و لذا گاهی مابين رؤيتين بيست و نه روز میشود گاهی سی روز میشود در محاسبات يک نواخت اينها کم و زياد که میکنند آن طور میگويند الی آخر بحثهايي که دارند دقت کنيد اينجا
س: نوع سوم ارض الآن چطوری تحقق میگيرد اين ارضی که میفرموديد نوع سوم است
ج: الآن دارم میخواهم بگويم،
س: بخوانم روايتش را
ج: میخواهم الآن بگويم الآن میخواهم
س: جلد چهارم تهذيب صفحه 159 و عنه عن محمد ابن عيسی قال
ج: عنه يعنی صفار ظاهراً نيست؟
س: محمد ابن حسن صفار
ج: بله صفار است فکر میکنم
س: قبلی همان روايت قاسانی که خوانديم
ج: قاسانی يکی ديگر هم دارد سهتا دارد
س: بله
ج: آن هم صفار است آن هم مکاتبه علی ابن محمد قاسانی هم صفار است، قاسان هم چيز نيست؟
س: کاشان نيست
ج: نه ماوراء النهر است طرف ترکيه ترک نشين، خوارزم
س: کتب اليه ابوعمر اخبرنی يا مولايي
ج: اين ابوعمر ناشناس است لذا آمدند اشکال کردند ليکن عرض کرديم کراراً در مکاتبات آن کاتب مهم نيست، آن محمد ابن عيسی عبيد است، ايشان اصلاً توقيعات امام هادی را جمع کرده، و صفار از اين نقل میکند لذا به نظر ما قابل اعتماد است حالا ديگر تفصل بحثهايش جای ديگر انشاءالله بفرماييد بناست ديگر خيلی خارج نشويم همين مقدار خارج شديم بس است، اخبرنی يا مولايي
س: اخبرنی يا مولايي
ج: عرض کردم اينجا دارد که کتبت الينا ملتفت نشدند اليّ يعنی الی الامام الهادی عمده توقيعات، خود صفار هم توقيعات دارد ليکن به امام عسکری است، در يک شماره در اين کتاب شيعه شما جمع کرديد يکی از اين آقايونی که مقاله نوشته کل توقيعات امام عسکری که صفار به امام عسکری است از مصادر مختلف بيشترش هم در تهذيب است در کافی هم دارد اما در تهذيب بيشتر است فقيه هم دارد فقيه هم مقدار معتنابهش دارد چون نسخه پيشش بوده نسخه توقيعات به، ايشان هم در اين کتاب شيعه در يک شمارهای آقايي، زحمت کشيده انصافاً کل اينها را جمع کرده،
32: 16
همين است نمیدانم
س: محسن گلی
ج: آقايي؟
س: محسن گل امين حسين پوری
س: حسين پوری
س: حسين پوری بله
س: بله مقاله را ايشان آماده کرده
ج: مقالهای نوشته اين چاپ کرده، نمیدانم شماره چند هم هست قشنگ است من تقريباً همهاش را خواندم نگاه کردم توقيعات را جمع کرده و خيلی البته نکات فنی فراوانی دارد که هنوز که گفته نشده اما انصافاً هم مجموعه قنشگی است کافی نسبتاً کمتر دارد صدوق باز نسبت به کافی بيشتر دارد آن وقت اين هم جزو توقيعات محمد ابن عيسی است که صفار ازش نقل میکند عرض کرديم کراراً از کتب صفار هم در کافی هم در فقيه زياد نقل نشده بيشترين نقلی که ما الآن اگر مجموعه آثار صفار را جمع بکنند از تهذيب است و انفراد تهذيب است، جزو انفرادهای ايشان اين هم از همان انفرادهای تهذيب است اخبرنی يا مولايي،
س: انه ربما اشکل علينا هلال شهر رمضان و لانراه و نری السماء ليس فيها علة فيفطر الناس و نفطر معهم و يقول قوم من الحساب قبلنا انه يری فی تلک الليلة بعينها بمصر و
41: 17
و الاندلس و هل يجوز يا مولای ما قال الحساب فی هذا الباب يختلف الفرض علی اهل الامصار فيکون صومهم خلاف صومنا و فطرهم خلاف فطرنا
ج: چون ببينيد اگر به اصطلاح رؤيت شد به حسب رويت است اما محاسبات شد میگويد آقا رؤيت نکرديم میگويد اشکال ندارد از محاق درآمده اوضاع اصلاً کلاً بهم میخورد دقت کرديد بفرماييد،
س: فوقع عليه السلام
ج: فوقع عليه
س: لاتصومنّ للشک افطر للرؤيته و صوم للرؤيته
ج: دقت کنيد يعنی به عبارت اخری به مجرد اينکه حساب میگويند حساب نکنيد و الا خب اگر ببينيد اگر
س: اگر خود شخص حاسب بود،
ج: نه ديگر حساب
س: اگر علم پيدا میکرد بدون شک
ج: نه صوموا للرؤيته يعنی علم خاصی است علمی است که ديده بشود چشم باشد، با محاسبات نمیشود با محاسبات الآن محاسبات میکند میگويد آقا ماه فلان ساعت از محاق درآمد فرض کنيم در هندوستان بوده
س: آن شک نمیگويد آن با علم میگويد ولی اينها که از حساب میشنوند اينها شک دارند که آيا حساب درست فهميده يا نه؟
ج: نه نه فرق نمیکند حساب خودش باشد يا نه؟ مراد صم لرؤيته يعنی رؤيت در مقابل محاسبات است اين، اگر اين جور روايت را معنی بکنيم
س: شک بر میگردد
ج: نه، شک را آورد بعد در مقابل شک رؤيت آورد، اين آوردن رؤيت يعنی به عبارت اخری در اينجا آنی که وظيفه هست ازاله شک با رؤيت خود ماه است نه با محاسبات ولو با محاسبات هم يقين پيدا بکنيد با محاسبات نمیشود،
س: اين را از کجا میگوييد اين را از اين روايت در نمیآيد ديگر
ج: چرا؟ چون میگويد حساب اين طور گفتند محاسبات حساب يعنی به عبارت اخری در حقيقت ماه اين جوری بود در آن وقت، اين جوری بوده که مثلاً در هند از محاق درآمده بغداد که رسيده بوده مثلاً هشت ساعت از عمر ماه بوده در اين هشت ساعت قابل رؤيت نيست، به مصر که رسيده چهار ساعت طول کشيده يا اندلس شده دوازده ساعت، دوازده ساعت قابل رؤيت است، دقت کرديد امام میفرمايد نه ببين میگويد اگر اين را حساب بکنيم ما بايد حساب را از اول هند از آنجايي که از محاق درآمده حساب بکنيم با محاسبات؟ امام میفرمايد نه با محاسبات نمیشود
س: آخر محاسبات شک نيست که امام فرمايد لاتصومنّ للشک
ج: بعد مقابل شک را آورد آخر،
س: رؤيت
ج: رؤيت يعنی يقينی که از رؤيت باشد يقين غير رؤيت به درد نمیخورد خب احتمال دارد که مثلاً بگوييم نه آقا همين طوری که اين آقا، همين طور که الآن به ذهن شماست محاسبات علم آور است، علم از راه محاسبات هم مثل ديدن است اما ظاهر اين روايت اين است ظاهر اين روايت است،
س:
34: 20
حاجآقا اين ديگر حساب يک طرف هستند کسانی که از حساب میشنوند امام دارد تکليف آن کسانی که از حساب میشنوند را دارد میگويد
ج: فرق نمیکند،
س: اين برای شما شک است ديگر
ج: برای چه؟ فرق نمیکند نه،
س: حساب علم است ديگر
ج: اما خود حساب الآن نجوم علم است ديگر عرض کردم، پنج هزار سال سابقه دارد شوخی ندارد که، علم است به صورتی، الآن که به صورت علم هم آن طرفتر است ديگر الآن با محاسبات نجومی فعلی چون شما میدانيد ماه نزديکترين جرم سماوی به کرة زمين است يعنی تقريباً سانتیمتر سانتیمتر ماه را میتوانند محاسبه کنند، نه اينکه اين حساب، يعنی قابل رؤيت است،
س: چه جوری میفرماييد میخواست ارض را در دلت که اگر
ج: حالا اجازه بدهيد،
س: حالا زمين اگر اين جوری باشد که من عرض میکنم
ج: و لذا ببينيد شيعه مثلاً آن روايت فان شهد اهل بلد آخر اگر ما به اطلاقش بگيريم که آقاي خويي میگويد اين معنايش ارجاع به محاسبات است ديگر، اگر گفت اهل بلد آخر اطلاق داشته باشد ارجاعش محاسبات است هر شهری ديده شد کافی است خب اين
31: 21
معنايش چه است؟ معنايش اين است که به محاسبات برگردد،
س: محاسبات ان شهد، اگر آنها هم باز به حسب ظاهر بازهم مخالف محاسبات است
ج: چون فرض کنيد مثلاً من باب مثال الآن گاه گاهی میگويم در برزيل آفريقای جنوبی يا آفريقا که نه جنوب آمريکای جنوبی ديده شد آن ديدن کافی است برای ما، يعنی چه؟ يعنی عبارت اخری از محاسبات ديگر
س: معلوم نيست
ج: چرا ديگر،
س: شايد به گفته آقای خويي چون همه يکی است، ما يک عيد بيشتر نداريم، يک اول ماه بيشتر
ج: آن را که ايشان مؤيد قرار داد، نه آنکه وجه نيست نه آن اگر پس اين معنايش اين است که به محاسبات بايد برگرديم يعنی اصولاً در باب دو راه بيشتر نيست يا يک، محاسبات که برای کل کرة زمين است، اينکه ايشان گفته انصراف دارد به شب باشد اين هم دليلی برايش نيست بگوييم کل کرة زمين اين کل کرة زمين محاسبات عبارت اخری محاسبات است ديگر، رؤيت است که مناطق کرة زمين فرق میکند در محاسبات کرة زمين و کرة ماه را میبيند نه نقطه معين، يک محاسباتی مابين اين که اين دو کره در يک خط هستند آن در آن خط درآمد از تساوی درآمده دقت کرديد اگر بنا شد
س: دومی تقييدی برای محاسبات است ديگر فرقی ندارد يک
46: 22
با حساب و اينها میرسد
ج: نه،
س: رؤيت يک منطقه میتواند
ج: نکته خاص اين شد اگر معيار به رؤيت شد و فاصله هست بين رؤيت و محاسبات آن وقت، محاسبات طبق محاسبات خارج شده اما رؤيت نشده، اين بحث سر اين است و لذا عرض کردم رؤيت در باب ماه طريقيت صرف ندارد يعنی يک مقداری مگر اينکه بگوييم در آن زمان در جاهليت تصورشان اين بود از محاق در میآيد ديده میشود،
س: نه محاسبات عذر میخواهم در محاسبات میگويد که يری فی مصر،
ج: خب بله
س: يعنی حسابگرهای میآيند آنجا ديدند
ج: درست هم هست
س: قابل رؤيت است
ج: درست هم هست درست هم هست درست است
س: خب بحث ما فقط بحث خروج از محاق بدون قابليت رؤيت را نمیگيرد
ج: نه يعنی اين طبق محاسبات چه جوری گفته محاق؟ اينکه ببينيد شما فاصله بغداد تا مصر و اندلس را ببينيد يعنی اين معلوم میشود که در هند از محاق درآمده در بغداد هشت ساعت عمرش بوده در اندلس که میرسد چهارده ساعت میشود، بله میگويد چهارده ساعت قابل رؤيت است،
س: قابل رؤيت است
ج: اين محاسبات
س: آنهايي که قابل رؤيت است میشود
47: 23
ج: نه، آن وقت امام میفرمايد نه به اين حرف ديگر
52: 23
داشته باشد، کلمه شک را در مقابل رؤيت به کار، تصادفاً در روايت ديگر هم که از امام هادی است همين طور است حالا به قول شما حديث قبلیاش را بخوانيد، مکاتبه علی ابن محمد قاسانی بخوانيد آن يکی را
س: عن محمد ابن الحسن الصفار عن علی ابن محمد القاسانی قال کتبت اليه و انا بالمدينه عن اليوم الذی يشک فيه من شهر رمضان هل يصامی ام لا؟ و کتب عليهالسلام اليقين لايدخل فيه الشک صم للرؤيه و افطر للرؤيه، اين اليقين لايدخل فيه الشک را بعضیها زدند به استصحاب، آقای خويي هم مثلاً اين را در ذهنم اين طور است اگر اشتباه نکردم در مصباح آقای خويي ببينيد مرحوم آقاضياء میگويد نه اين قاعده يقينی است که در باب روزه است که انسان به يقين روزه بگيرد و به يقين هم افطار بکند، اين بگير و، من ذهنم آمده که هيچ کدام نيست اين اثر يک نوع استدلال است، صغری و کبراست اصلاً مراد امام يک نوع استدلال است، امام اول میخواهد بفرمايد که يقين يعنی چه؟ يقين، يقين يعنی مالايدخل فيه الشک، يک اصطلاحی دارند در بعضی از منطقههای امروز به اينها میگويند قضايايي تکراری، محمول عين موضوع است جايي که محمول عين موضوع است يقين آنی که درش شک نيست اين يک کبری، بعد اين يعنی يک مقدمه مقدمه دوم پيغمبر فرمود صم للرؤيه و افطر للرؤيه، تو الآن آمدی در فرض میگويي عن اليوم الذی يشک فيه خب پيغمبر میفرمايد للرؤيه پس اعتبار به يقين است آن وقت اين يقين را با رؤيت امام يکی گرفته، با اينکه يقين از غير راه رؤيت هم پيدا میشود اختصاص به رؤيت ندارد که، اول يک کبرا اين هيچ کدام نيست نه قاعده يقين در باب روزه است نه مسأله استصحاب، هيچ کدام نيست اين اول اصلاً اين بحث عقل نظری است نه عقل عملی اين اول، يعنی کلمه اليقين يقين آن چيزی است که درش شک نيست، کلاً درش شک نبايد باشد آن وقت پيغمبر فرمودند صم للرؤيه پس مراد از حديث مبارک آن يقينی که مستند به رؤيت باشد آن وقت اگر ما اين را قبول کرديم که يقينی به مسند مگر عرض کردم مقدمهای بچينيم که اصولاً در زمان پيغمبر يا خود نستجربالله پيغمبر اين تصور را نداشتند که بين رؤيت و بين خروج از محاق فاصله هست، بگوييم اصلاً خيال میکردند، يکی از آقايون معاصر ما هم نوشته که اگر از محاق خارج بشود قابل رؤيت اصلاً نيست، در صورتی که اين مطلب باطل است قابل تصور نيست اگر ما قبول کرديم که خروج از محاق يعنی يک مقداری از جرم مستنير ما رو به ماه میشود اين خروج از ماه، البته اينکه جرم مستنيرش واضح بشود دو ساعت يعنی تحت الشعاع است دو ساعت بايد بگذرد، آن البته فرق هم میکند کم و زياد دارد حدود دو ساعت دو ساعت که بگذرد اين يک مقداری از آن جرم مستنير ما ديگر قابل رؤيت شما با تلسکوب آن را میتوانيد ببينيد اما رؤيت نمیشود در قديم میگفتند حدود عرض کنم دوازده ساعت گاهی هم ده ساعت، حالا که بيشتر روی بيست ساعت و بيست و يک ساعت، من يکبار ماه بيست و يک ساعت از عمرش گذشته بود نگاه کردم نتوانستيم موفق به رؤيتش بشويم گاهی بيست و يک ساعت هم گذشته قابل رؤيت نيست حالا يا به خاطر اينکه فضاء عوض شده نکاتش عوض شده دقت کرديد چه میخواهيم عرض کنم من فکر میکنم سر اينکه بين شيعه معروف شد خوب دقت کنيد که اعتبار به رؤيت است الآن هم شيعه رو رؤيت حساب میکند هنوز به محاسبات تلسکوب رجوع به محاسبات است اصلاً توجه نکردند، تلسکوب ماه را در حال محاق هم میتواند ببيند در همه حالات میتواند ببيند هيچ مشکل ندارد اصلاً محاسباتشان نسبت به ماه الآن فوق، از محاسبات گذشته ديگر نمیخواهد هندسه فضای و مثلثات و اينها، اصلاً با تلسکوب همه را میبينند میدانيد ديگر اين تلسکوب جديد که رفت دوازده مليارد سال نوری در فضا جلو رفت، اينکه گفت از همسايهام اين طرفتر اينکه ديگر مثل کوه البرز تهران حساب میشود من البته گاه گاهی ديدم مثلاً نوشتند اين کوههای مثلاً سلسله
55: 27
چه است در فرانسه مثلاً دو سانتی متر در سال مثلاً کوتاهتر شده يعنی يک محاسبات بسيار دقيق، آلات رصد بسيار دقيق، فوق اينچه که میخواهيم ما تصور کنيم دقيقتر هستند دارند خب بشر امکانات دارد دقت میکنيد از اينکه امام میفرمايد اليقين لا، يقين آنی است که هيچ نحو شکی، خلجانی درش نباشد حالا يک احتمال دارد که شما بگوييد علم در آن زمان يقين آور نبود، آنکه علم که اصلاً ادعايشان، اصلاً بحث تعارض دين و علم هم از همينجا شروع شد ليکن اين روايت میخواهد بگويد اعتبار چون میگويد يقول الحساب امام نمیخواهد بفرمايد حساب اگر حساب دقيق علمی دارند چون امام میداند با محاسبات میشود حساب کرد خيلی راحت است حالا فرض کنيد شما به اين نتيجه رسيديد که شصت و شش درجه بايد رو جرم مستنير را فرض کنيد بگويد ما هشتاد درصد، نود درصد با محاسبات تمام اينها کاملاً نسبت به به اصطلاح مناطق شمالی کرة زمين، نسبت به مناطق جنوبی کرة زمين، نسبت به خود ماه، چون ماه ديديم هشت سال دوازده سال، در قسمت شمالیاش دوازده سال، هشت در قسمت چه میدانم اخذ محور دارد فلان، در قسمت جنوبی کرة زمين است تمام اينها را محاسبه کردند حساب کردند حسابهايش معين است الآن که از اين حرفها گذشته، مع ذلک پيغمبر که فرمود صم للرؤيه اينها گفتند مراد از رؤيت مطلق علم نيست، رؤيتی است که به چشم، اگر ما با محاسبات حساب کرديم برای کل کرة زمين يکی است هيچ فرق نمیکند اگر با رؤيت حساب کرديم قطعاً مناطق کرة زمين فرق میکند هيچ جای شبهه ندارد مطلب از اينکه ايشان میآيد میگويد اگر شما آمديم حرف آنها را قبول کرديم يختلف الامصار ديگر حسابها فرق میکند رؤيت نه، هرجا رؤيت شد اين نه اين مثلاً میگويد الآن در بغداد رؤيت نمیشود اما خروجی است محاق در هند بوده ماقبل هند، ماه قبلی، بعد از هند اين ماه جديد است
س: بحث اگر روی رؤيت شهرهای ديگر برای اين شهر باشد بازهم بحث را رؤيت میداند
ج: نه، بحث روی محاسبات است شهرهای ديگر رؤيتش اگر میخواهد بشود بايد به اين عنوان بحث بشود که آيا رؤيت کافی هست يا نه؟ اما بحث سر اين نيست، بحث سر اينکه وقتی امام خوب دقت کنيد تأکيد روی رؤيت میکند اين نکته را دقت کنيد، وقتی امام تأکيد رو رؤيت میکند پس اگر روايتی آمد مثل روايت امام صادق شهد اهل بلد آخر اين حکمی را که حضرت هادی فرمودند آن متن را توضيح میدهد، بلد آخر يعنی قرب له به حيثی که رؤيت در اين شهر مساوی با رؤيت در آن شهر بشود الآن علمای ما ادعای انصراف میکنند میخواهم نتيجه فرق را فان شهد اهل بلد آخر نزديکش باشد هم افق باشد که بين دوتا رؤيت الآن اين طور معنی میکنند آقای خويي هم اخذ به اطلاق میکند حرفی را که ما آمديم طرح کرديم اين است که وقتی امام متأخر میفرمايد اعتبار به رؤيت هست و به محاسبات نيست پس آن روايت را هم معنی میکند بلد آخر يعنی نزديک، نه مطلق چون اگر مطلق بلد شد ارجاعش به محاسبات است نمیدانم دقت کرديد چه میخواهم بگويم؟
س: بله
ج: يعنی ما اين را
س: دقيقاً همان نکتهای که من نمیفهممش است،
ج: حالا روش فکر بکنيد، يعنی دقيقاً يعنی ما اينجا با آن روايت فقط و لذا هم سر اينکه اصحاب ما در اي« مسأله شک نکردند در محاسبات الا همين مسأله تلسکوب که خب اين هم بازهم در محاسباتش شک نيست، شک نکردن و اعتبار را به رؤيت گرفتن سرش اين است چون امام هادی در توقيعشان دارد، يعنی اگر فرض کرديم روايت امام صادق اجمال داشت، روايتی ليکن اين را علمای ما غالباً به لحاظ حکم نگاه میکنند که چون امام هادی فرمود قبول میکنيم يعنی بايد قبول کرد نه اينکه قبول، اما من میخواهم بگويم که اين کلام امام هادی آن روايت امام صادق را به لحاظ متن توضيح میدهد ديگر دعوای انصراف نمیشود کرد، احتياج به انصراف نداريم اطلاقی هم که آقای خويي میگويند نمیشود آن اطلاقی هم که مرحوم آقای خويي قائل اند چون اگر اطلاق را قبول کرديم که يکجا ديده شده برای همهجا هست يعنی محاسبات، محاسبات همين را میگويد خب، محاسبات چيزی خاص، میگويد الآن در جنوب فرض کنيم مثلاً برزيل ديده شد، اين معنايش اين است که فرض کنيد در هند از محاق خارج شده، تا آنجا طول کشيده بيست ساعت آنجا رؤيت شد،
س: آخر محاسبات حتی اگر رؤيت هم نشود، حتی در قم فرض کنيد محاسبات میگويد الآن از محاق خارج شده
ج: بعد همه زمين يکنواخت بشود
س: بله متولد شده اما رؤيت نشده،
س: محاسبات میگويد
ج: خب شده اما بعد از بيست ساعت رؤيت میشود بعد از بيست که رؤيت میشود بعد از پانزده ساعت رؤيت که شد برای قم هم حجت است
س: بله
ج: پس از اول بگوييم محاسبات توجه کرديد چه شد؟ پس از اول بياييم بگوييم خود آقای خويي هم گفتند يک دليل علمی و برهانی است و يک دليلش هم روايات اطلاق روايت آن وقت همينکه خروج ماه از ايشان توجه نکرد خروج ماه حساب بکنيم محاسبات میشود، اين يعنی محاسبات درست است الآن که خروج از محاق شد در قم رؤيت نشد، قبول اما پانزده ساعت بعد در برزيل رؤيت میشود آن وقت اگر گفتيد حجت است برای قم هم حجت است ديگر اگر شما محاسبات را گرفتيد هرجای زمين، آن وقت اين حتی اين نتيجهاش اين است
س: بحث ندارد نگرفتند يعنی روايات اجازه نداد که محاسبات را قبول بکنيم و اين جور بخواهيم لازمه ازش بگيريم چرا ديگر اگر قبول کرديم،
س: خب اگر رؤيت
ج: اگر قبول کرديم اهل بلد آخر اطلاق دارد مثل آقای خويي
س: فرمايش شما چيزی فراتر از اين است میفرمايد حتی اگر بگوييم ما در شهر ديگری در شرق و مشرق زمين رؤيت کردند آيا برای ما که در غرب هستيم کافی است يا نه؟ شما میگوييد اين هم محاسبات است
ج: نه اين محاسبات نيست
س: میفرماييد رؤيت در جای ديگر يعنی محاسبات
ج: نه اين محاسبات، غير از محاسبات است اين قوانين نجومی است يعنی اين قوانين جغرافيايي زمين است که اگر مثلاً در شرق در پاکستان رؤيت شد برای ايران هم حجيت دارد چون میگويد چون ماه از اين ور میآيد ديگر اگر در پاکستان عمرش بيست و دو ساعت بود که قابل رؤيت است در ايران عمرش بيست و چهار ساعت است به طريق اولی قابل رؤيت است اگر نديديم مشکلی پيش آمده اين بحث محاسبات سير قمر نيست اين بحث جغرافيايي است و لذا اينکه میگويند افق جنوبی باشد شمالی باشد، شهر شمالی باشد، اين در حقيقت تلازم مابين البلدين در رؤيت است
س: در آن روايتی که خواندند عذر میخواهم در آن روايت دارد که حساب میگويند در آنجا يری يعنی قابل رؤيت است و مردم میبينند بعد راوی کاری به اين ندارد که بحث محاسباتش میگويد اينها گفتند که آنجا ديده میشود آيا برای ما هم کافی است يا نه؟ خب همين ديگر اگر يعنی محاسبات اگر باشد فرق نمیکند اگر ما به محاسبات يعنی اينی که محاسبات که میکند از چه جايي میگويد علم ايقوف که ندارد، میگويد آقا اينکه در بغداد ديده نشد، عمرش هشت ساعت است، اينی که در اندلس ديده میشود عمرش چهارده ساعت است عمری که، ماههايي که عمرش چهارده ساعت است قابل رؤيت است، تازه بايد اين ماه هم شمالی باشد و الا اگر ماه جنوبی باشد آنجا هم ممکن است ديده نشود،
س: حالا من از
12: 35
با شما يک استفادهای میکنم من میخواهم بگويم بر عکسش حکومت را درست میکند، شما داريد توضيح اين را میگوييد انصراف هم نيستيد حکومت درست میکنيد میگوييد اين روايت دارد آن را توضيح میدهد
ج: يعنی اين حکم دارد آن متن را توضيح میدهد،
س: خب من يک جور ديگر هم میشود
ج: متن نه از انصراف اهل بلد آخر آنجايي که تلازم مابين بلدين در رؤيت باشد شهر نزديکی باشد يا تلازم باشد فرض کنيد شرقی است نسبت غربی، باز آن هم شرقی غربی باز شمالی جنوبیاش هم فرق میکند باز شمالی جنوبی خود ما هم فرق میکند محاسبات میآيد تمام اينها را حساب میکند برايتان میگويد میگويد آقا امشب در بغداد رؤيت نمیشود ليکن ما چون حساب کرديم، کی از محاق درآمده کی چنين به اندلس که رسيد قابل رؤيت است درست هم هست
س: ولی اين يکی روايت من میخواهم بگويم آن روايت گفته حساب دارند میگويند يری فی مصر امام میگويد نه بايد رؤيت را اينجا میگويند شهد ببلد آخر تازه يک بلد ديگری ديدند امام باز میگويد نه، اين دارد آن را توضيح میدهد میگويد آنجا هم بحث رؤيت
ج: نه گفت فان شهد بلد آخر اهل بلد آخر اشکال ندارد درست است ثابت است نه اينکه نه گفت بله ثابت میشود
س: اقضه
ج: شهد اهل بلد آخر برای اثبات است نه برای نفی است
س: قبول کنيم،
ج: قبول کنيم، دقت کرديد چه شد نکته فنی اين اگر اين مطلب باشد اين هم خيلی برای شواهد اثبات متن، ما چون دنبال که اين اهل بلد آخر ما بحث قبلی که به قول ايشان طول هم کشيد رو کلمه اينکه تأکيد
س: اينجا هم دقيقاً در متن است
ج: احسنتم در آنجا در متن برديم که آيا نظر امام رو کلمه اهل است، که از فتوای اهل سنت خوانديم در مقابل بينه، اين بحث بود که اهل را گرفتيم يک بحث ديگر اين کلمه آخر است بلد آخر
س: بله
ج: دقت کرديد آن نحوه بحث مال ديگری بود آن کتب اهل سنت را آورديم که گفتند اگر بلد ديگری باشد اهلش ديده باشند برای اين شهر حجت است، اهلش نديدند فقط بينه بود فقط برای همان شهر است به اين شهر ديگر به درد نمیخورد ولو نزديک مثل قم و تهران، دقت کرديد چون اينها میگويند بينه تعبد است تعبد به مقدار خودش است لوازمش را نمیگيرد مثلاً شامل قم نمیشود، دقت کرديد آن بحث آن دفعه دقت کرديد،
س: نه عرضم رسيد به اينجا
ج: بحث متن را که ما گفتيم آن دفعه داشتيم رو کلمه اينکه مصب کلام و مصب نظر رو کلمه اهل است يا بلد آخر است آقای خويي رو بلد آخر گرفت ما طبق فتوای اهل سنت که جمع کرديم گفتيم نظر رو کلمه اهل است دومش ذکر نشده و ان کان بالبينه، آنکه يک راه، آن يک راه خاص خودش بود، امشب از راه ديگری وارد شديم دقت کرديد،
س: من عرضم را تکرار کنم يک لحظه اين وقتی میگويد ببلد آخر و امام میپذيرد معلوم است پس رؤيت جای ديگر را برای اينجا پذيرفته حالا قيد نزنيم يک مکان غريب، رؤيت جاهای ديگر برای اينجا را پذيرفت، حالا که اين را پذيرفت آن روايتی که داشت، حساب میگويند آنجا ديده میشود چرا آنجا نپذيرفت، چون آنجا حسابگرها دارند میگويند رؤيت اين نيست که
ج: فرق نمیکند اينجا هم
س: حساب دارد حساب میکند
ج: اينجا هم همين طور است
س: رؤيتی در کار نيست
ج: نه،
س: اما اينجا شهد هست پس اگر رؤيت باشد
ج: نه میدانم نه حالا میگويد اگر شما ببينيد يک نفری از اندلس بيايد میبيند ديگر گفته ديديم ما، مثل همان،
س: آن دارد
ج: مثل همان قصهای کريب نوشتند ديگر، کريب غلام ابن عباس گفت که آقا ما در شب جمعه در شام ديديم با معاويه ابن عباس گفت ما نديديم شنبه، و اعتبار به شب شنبه است که ما ديديم، برای اينکه فاصلهشان نزديک است، غرضم اين نکته را دقت کنيد آنجا هم شهادت است میگويد من بودم آنجا مردمش روز جمعه روزه گرفتند شهادت هم دادند، ماه ديده شد شهادت دادند ابن عباس قبول نمیکند،
س: اينجا روايت معارضه شد ديگر
ج: بله
س: روايت میگويد نه، بر آن مکان و اين مکان ربطی ندارد
ج: اين روايت میخواهد چه بگويد؟ اين روايت میخواهد بگويد که چون پيغمبر يقين خاصی را که مال چشم و رؤيت بوده گفتند، در هر جايي که بله آن روايت میگويد گاه گاهی تلازم هست بين به اصطلاح يک بلد با بلد ديگر اين تلازم را هم میتوانند به اصطلاح علمای جغرافيا بگويند هم میتوانيم ما وجداناً در خارج ثابت بکنيم هر وقت در تهران ديده شده بود در قم ديده شده حالا اين دفعه ديده نشد پس اين بلد آخر طبق اين تصور رو کلمه آخر میخواهيم تصرف بکنيم روشن شد ما میخواهيم رو کلمه آخر تصرف بکنيم که مراد بلد غريب است تا حالا علمای ما نوشتند خب چاپ شده کراراً که مراد از بلد آخر انصراف دارد به بلد غريب که تلازم هم بين رؤيتين باشد،
س: نه ادعاست اين قابل اثباتش مشکل است
ج: آن وقت اشکال آقای خويي اين است که نه اطلاق دارد و من عرض کردم چند دفعه در همين بحثها در اصول هم اصلاً من بحث مطلق را بحث نمیکنم نه در تعارض بحث کردم نه در خود مطلق چون اثبات اطلاق خيلی مشکل است با اين حرفهايي که گفته شده در اصول تقريباً اطلاقها از قبيل قضيه حقيقيه است از قبيل قضيه خارجيه است چيزی نمیشود اثبات کرد مثلاً اينجا ايشان میگويد اطلاق دارد آنها میگويند انصراف دارد اما با اين راهی که ما الآن رفتيم بگوييم اگر میخواهد اطلاق داشته باشد معنايش قطعاً اين است که بايد رجوع بشود به محاسبات و اين روايت که بيايد امام رؤيت را در مقابل محاسبات قرار بدهد معلوم میشود محاسبات قابل يعنی سنت رسولالله نبوده نه اينکه مثلاً چون ما عاجز هستيم از محاسبات حالا محاسبات آمد برگرديم به محاسبات نه آنی که سنت رسولالله بايد به رؤيت بشود اينی که برای همه کرة زمين در همه حالات بايد رؤيت اتفاق بيفتد تا اين روزه با رؤيت اتفاق، افطار هم با رؤيت اتفاق بيفتد و اين رؤيت هم بايد قبل از غروب باشد که شب ثابت بشود، الی آخر مباحثی که هست اگر،
س: پس ظاهر آيه قرآن که يسئلونک عن الاهله قل هی مواقيت للناس واقعش احلهای که برای مردم قابل رؤيت است،
ج: در قرآن، ببينيد در قرآن و القمر قدرناه منازل ظاهرش کلمه منازل امر تکوينی باشد رؤيت که شد با امر تکوينی هم جور در نمیآيد يعنی رؤيت که شد مگر بگوييم اهله که در قرآن آمده مناسب، اهله يعنی هلال است ديگر خود ماه است يعنی کلمه يسئلونک عن الاهله و مواقيت اين با رؤيت میسازد نه با محاسبات، اين با محاسبات اصولاً نمیسازد
س: رؤيت نيست اصلاً
ج: اما کلمه و القمر قدرناه منازل حتی عادک اين احتمال دارد که با به اصطلاح تکوينش بسازد آنی که واقع قمر است آن سير تکوينی خودش است که حتی عاد است اما آنی که البته اين عاد کالعرجون عرجون به اصطلاح شاخه درخت خرما که خشک شده باشد همان حالا هلال دارد، اين ذيلش باز میسازد با رؤيت، چون بايد ببينند به حالت اين، آن وقت بايد بگوييم منازل را هم به حسب رؤيت تفسير بکنيم الآن منازل را در نجوم بر حسب علم نجوم تفسير میکنند منازل ماه را با واقعيتش تفسير، با محاسبات تفسير میکنند، منازل بيست و هشتگانهای که دارد با محاسبات حساب میکنند نه با رؤيت آن وقت شايد بگوييم که اين آيه مبارکه جمعش بکنيم يک امر تکوينی دارد يک امر اعتباری که مواقيت است مواقيت رو هلال است، امر تکوينی هم به جای خودش محفوظ است يعنی منافات ندارد که ما امر تکوينی را قبول بکنيم اما آنی را که قرار داده پيغمبر برای صوم و افطار و مواقيت و کارهايي که میشود رو رؤيت است آن وقت اين روايت، يعنی آن روايت معلوم شد ما الآن فقهای ما به اين يعنی اين روايت، چون از امام متأخر است آنجا هم ببينيد گفت اليقين لايدخل فيه اولاً تو گفتی عن اليوم الذی يشک فيه تو فرض شک کردی، پس يقين نيست ليکن چون بعد دارد صم للرؤيه يعنی امام میخواهد يک صغری و کبری به اصطلاح ما يک يقين اين است البته اين کبراست يقين اين است پيغمبر هم فرمود للرؤيه رؤيه هم يعنی يقين پس يقينی که از رؤيت باشد، اين روايت با آن روايت اما اين روايت خيلی صريحی در نفی محاسبات نيست آن يکی که يقول الحساب قوم من الحساب قبلنا اين صريح است و من فکر میکنم اينکه شيعه در تاريخ رفت رو رؤيت و محاسبات را حساب نکرد، حالا حرفهايي که اخيراً آمده باشد کنار قبول نکرد سرش اين بود يعنی سرش اين توقيع امام هادی بود اين توقيعی که از امام متأخر آمد و اين توقيع را ما میخواستيم غير از اينکه بگوييم حکم را روشن کرد غير از آن هم آمد آن چيز را روشن کرد، يعنی حديث را روشن کرد که مراد اين است حالا فردا شب
س: خواستم بگويم مؤيد قرآنی هم شيعه دارد
ج: دارد بله اشکال،
س: احله را میگويد
ج: الآن هم اهل سنت عدهشان هنوز رؤيت قائل اند نه اينکه حالا همهشان به محاسبات برگردند، عدهای هم هنوز قائل به رؤيت هستند، عدهای زيادی هم هستند قائل به رؤيت در روايات ما توسط امام هادی ديگر اين حصم قصه شد که به محاسبات رجوع نمیشود يقينی که ناشی از رؤيت باشد اين سنت رسولالله است اين راجع به حکم، بر گشتيد به متن، آيا میتواند آن متن مجمل را متنی که آيا مثلاً اطلاق دارد يا نه؟ میتواند روشن بکند به نظر ما میتواند روشن بکند مشکل ندارد اين دعوای انصراف را که بازهم اشکال بکنند اطلاق اين را میشود قبول کرد به اين معنی که بلد آخر نه بلد آخر اطلاق داشته باشد همه بلاد آن مرجعش مرجع نهايياش بر گشت به محاسبات است و اين روايت مرجع به محاسبات را قبول نکرده بايد يقينی ناشی از رؤيت باشد پس بنابراين شايد بشود يک مثال ديگر هم که سابقاً عرض کرديم حالا میخواهيم فردا شب اگر حالی بود متعرضش میشويم انشاءالله تعالی آنجا روايت اجمال دارد در باب غسل مس ميت، آنجا هم از امام هادی داريم باز دو مرتبه آن هم خيلی عجيب است روايت امام صادق يکش ابهام دارد يکش هم اجمال دارد، روايت امام صادق
س: من اگر گفتم
ج: روايت امام هادی میآيد مطلب را روشن میکند يک مثال سوم اگر باز مثالش را باز آن را هم بزنم دو سه شب اين دو شب فردا شب انشاءالله تعالی و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
س: مقدمه شما را اگر مخدوش کنند ديگر اين متن متن نمیشود خب يعنی اين مقدمه که آقا هرجايي که گفته است، رؤيتی که يکجا را دارد میگويد برای جای ديگر اين محاسبات است بگوييم نه فرق است، نه فرق است
ج: نه احتياج، اينکه يقينی است در محاسبات حالا اندلس نه برزيل مثلاً قطعاً همين طور است در قم امشب از محاق درآمد آن ور دنيا حالا نمیخواهد شهر مثال، در اقيانوس آرام ديده میشود بالاخره يک سيری، سير دارد سيری معينی دارد طبق سيرش ديده میشود اگر اين بود امام بايد مثلاً میگفت که بله آن شهر شب باشد،
س: من الآن چندانه سؤال طرح میکنم
ج: الاول
س: اين طوری،
ج: الاول،
س: که يک موقع است که میگويم که آقا در يک شهری دارند منجمها میگويند که ماه متولد شده آيا اين برای ما کافی هست يا نه؟ اصلاً برای همان شهر هم کافی است يا نه؟ يا بايد ببينند مردم بايد ببينند
ج: تولد ماه را کسی نمیبيند
س: ولی يک موقع است تولدی که قابل رؤيت باشد
ج: نيست اصلاً
س: بله
ج: نداريم تولد قابل رؤيت
س: تولد
ج: میگويم رؤيت در ديدن ماه موضوعيت دارد طريقيت صرف نيست
س: حالا اگر سؤالم اين جوری باشد که آقا بحث رؤيت را دارم سؤال میکنم
ج: اينی که در تولد باشد حتماً بايد يا تلسکوب بزند يا محاسبات راه ديگر ندارد که
س: اگر سؤال از رؤيت باشد حاج آقا به اين معنی بگويند آنجا ديدند ما نديدم آنجا ديدند برای ما هم کافی است يا نه؟ اينجا بحث است شما میگوييد اين هم محاسبات است
ج: نه اين محاسبات است به اين معنی نه محاسبات خروج ماه محاسبات به اين معنی که معنای جغرافياي طول و عرض چغرافيا را حساب میکنند آيا اگر در آنجا رؤيت ماه بود در آن شرائط آيا همان ماه در جای ديگر هم هست مثلاً شصت و شش درصد
س: اينکه ديگر تعطيلی کار نداريم اعتبار شده يا نه؟
ج: اعتبار نداريم،
س: آيا همانجا ديدند همان يکفی که ما بگوييم آقا ماه رمضان شروع شد برای کرة زمين اعتباراً ولو تکويناً شما بگوييد که چرا تولد
ج: آخر اين چه نکتهای دارد که ما بگوييم
س: نکتهاش اين هست که شما
ج: نکته خاصی ندارد
س: نکتهاش همين است که ديگر
ج: مثلاً ببينيد وقتی که رؤيت میشود ماه به شصت و شش درجه میرسد از تولدش مثلاً فرض کنيم هجده ساعت گذشته من باب مثال میخواهم عرض بکنم تا رسيده به شصت و شش صدوم درصد يک درجه خب برای محاسبات هيچ فرق نمیکند، شصت و شش، چهل، چهل و پنج، يک شهرهای هم چهل و پنج درجه، س: فرقی ندارد
ج: فرقی ندارد
س: برای راوی دوتا سؤال میتواند ايجاد بشود يک: حرف محاسبهگرها کافی است يا نه؟
ج: بله خب بلا اشکال اين در زمان علم بود ديگر اين در سالهای دويست و چهل و پنجاه است اين بعد از انتشار علم است، امام هادی بعد و لذا هم عرض بحث عرض کردم نکتهای،
س: برای راوی اين سؤال است که آيا
ج: نکته روشن شد يعنی در وقتی است که ديگر يعنی اصلاً کلمه نجوم را من منجم و اينها را در لغت عرب در زمان پيغمبر در اين جادوگرها به کار میبردند
س: درست است بيشتر
ج: در همان، اصلاً به اين معنای علم نبود اما سال دويست و پنجاه ديگر علم است دقت کرديد، بحث منجمات و خيالات و اواهم انگشتهايش را بهم زد و يک چيزی در آورد نيست
س: اينها نيست نه،
س: آيا میخواهد بگويد واقعاً تولد حقيقی يعنی تولد واقعی يعنی
ج: میگويم علم آمد به اين نتيجه
س: تبين ظاهری
ج: اصلاً میگويم اگر تولد واقعی شد اين میشود محاسبات اگر تولد کافی نيست بايد به درجه لذا اينجا رؤيت در حقيقت فقط مثل تلسکوب میبينيد نکته فنی رؤيت طريقيت صرف ندارد رؤيت به اين معناست که اين مقدار جسم ما مقابل ماست الآن
س: درست است
ج: اين رؤيت معنايش اين است
س: حالا سؤال اين است که آيا آنجا مقابلش بوده برای منی که مقابلم نيست کافی است يا نه؟ چرا نکتهای ندارد که اين نکتهاش فقط محاسبات است
س: اعتبار هم
ج: نه اعتبار نيست،
س: شرعی است ديگر
ج: ببينيد ببينيد امام وقتی مگر همين، عرض کردم مگر بگوييد شارع مقدس اين مطالب سرش نمیشده خيال میکرده خروج از ماه هم رؤيت میشود میگويم يکی از آقايون معاصر نوشته اين را يکی از آقايون معاصر اسم نمیبرم ديگر، نوشته اصلاً که اذا تولد القمر قابل رؤيت است
س: آن هست
ج: نه يعنی اصلاً چيز نيست
س: بديهی است اشتباه است
ج: بله ديگر مثلی مرحوم صاحب حدائق ديگر عرض کردم آن دفعه، آقای خويي هم در اين بحث مفصلی که نوشتند نوشته و ذهب صاحب الحدائق ايضاً مثل قول ايشان ليکن صاحب حدائق نوشته چون زمين کروی نيست، میگويد اگر خورشيد طلوع میکند برای همه کرة زمين، برای همه زمين است، غروب میکند برای همه زمين است غروب و طلوع و همه را يکنواخت گرفت، تعجب است از نمیدانم آقای خويي نخواندند چه شده نفهميدم من، اين خيلی عجيب است اصلاً خب آن مبنی باطل است خدا رحمت کند اين پدر آقای ايروانی حاشيه زده، نوشته کرويت زمين اسمعت من المسائل التی اطفال در مدارس ابتدای هم بلد هستند اطفال هم میدانند که زمين کروي است ببينيد اين نکته فنی اين است بگوييم ائمه عليهم السلام اين مطالبی را که من عرض میکنم بلد نباشيد که خب خيلی مسخره است ديگر اينکه تولد ماه تا شد قابل رؤيت هم هست پس چون محاسبات گفت تولد شد پس همه کرة زمين بله خب اين رؤيت ندارد درش، و الا پيغمبر میبردند روی مسأله محاسبات چون پيغمبر صراحتاً فرمودند انا امة اميه لا نکتب و لا نحسب به اين معنی چون توانايي نداريم خيلی خوب برويم درس بخوانيم محاسبات ياد بگيريم برويم مصر مثلاً ياد بگيريم برويم ايران ياد بگيريم، برويم، برويم بابل ياد بگيريم مشکل ندارد، لذا خوب دقت کنيد در زمان امام صادق يک جور است،
س: حکومت خودش را فحشی هم داده، بیسواد و نمیداند
ج: به قول آن آقا
س: نحن دارد، نحن امة
ج: اميه يا نا امة اين دقت کرديد بحث سر اين است در زمان امام هادی اصلاً قصه عوض شده شرائط زمان عوض شده بله محاسبات عادی شده مثل علمی که الآن ما داريم،
س: محيط کرة زمين را هم درآورده بودند آن وقت ديگر
ج: اصلاً اوضاع عوض شده بود دارد ايشان سؤال میکند آيا ما با همين محاسبات، امام در حقيقت اگر خوب دقت کنيد اين نکات فنی را عرض کردم در حقيقت امام میخواهد نفی محاسبات کند، خروج از محاق کافی نيست سنت رسولالله بله آن ظاهر آيه هم همين است مواقيت للناس ظاهرش اين است که آنی که جنبهای
س: در دسترس مردم باشد، اهلهای در دسترس
ج: بله اهلهای که مردم میبينند هلال است آنکه فرض کنيد الآن در هند خارج شده از محاق من هيچی نمیبينم اصلاً آن حسابش نمیکنند، حالا يک آقايي که شما رسالهاش را هم چاپ کرديد نوشته بود ولو نور ماه در يکجايي برای دور به کرة زمين برسد اين کافی است برای اينکه مثلاً همه برايش ثابت بشود آخر اين صم للرؤيه اين است که مثلاً در مدينه بگويد در جنوب برزيل مثلاً ببينند آخر بعدش هم نور ماه که میرسد اصلاً اين آقا مثلی که توجه ندارد، آن نور ماه چاپ هم فرموديد شما به هر حال نمیخواهم بگويد
س: چاپيدن
س: برای
20: 52
میکرديم او را
ج: بله نه خب مردم حسابی وقتی هشت درجه هم هست نورش به
26: 52
میرسد از همان بعد از خروج تحت الشعاع نورش به مزين میرسد آخر آدم عاقل اين حرف را میزند چون نورش به زمين رسيد اين اولين لحظه که نورش را زمينیها ديدند پس اين رؤيت صدق میکند برای همه مردم، اصلاً حرف نامربوط است عجيب و غريب، اصلاً میگويم اينها درست است بهترين راه به نظر من همين است اين بحثهايي که الآن دارم میکنم، همهاش انحرافی است بهترين راه اين است که آيا اعتبار به رؤيت هست پس نقاط زمين فرق میکند يا به محاسبات است پس يکی است.
ج: بحث دوم چه ملازمهای هست در رؤيت در يک مکان با رؤيت ديگر اين ربطی به محاسبات ماه ندارد، آن بايد حساب بکنند ماه جنوب کرة زمين است شمال کرة زمين است شهرها شمالی هستند نسبت به همديگر شرق و غرب اند نسبت به همديگر بعض جاهايش تلازم و لذا اين جدولهای هم که مال ماه میبينيد مثلاً مثلی تقريباً دائره نيست حتی از دائره اين طور گرد میکشد نوشته اين مجموعه يعنی حساب و کتاب میکنند به اين مقدار اين مجموعه با دوربين کذا اين مجموعه با دوربين کذا اينها را میآيد حساب و مستقيم هم نيست اين طور نيست که اگر يکش
34: 53
اصلاً يک حالتی مثل نيم دائری، نيم بيضی اصلاً نيم بيضی دارد که اين مطلبی است که علمی است اين را هم الآن علم میگويد انما الکلام امام میخواهد بفرمايد درست است اين مطلب ليکن چون پيغمبر فرمود صم للرؤيه اعتبار به رؤيت است بله يک چيز ديگر در اينجا میماند و آن اين که باز يک روايت ديگر داريم که اذا رآه واحد رآه خمسون، و اذا رآه خمسون رآه الف اين هم عدهای از روايات است و لذا بعضیها هم گفتند رؤيت دو نفر هم کافی نيست
س: بينه کافی نيست بله
ج: بايد رؤيت رؤيت عمومی باشد اخباریها هم بعضیها يک کمی بعضی از آقايون مشهد به من گفت من هم عقيدهام همين است بايد، من يادم میآيد خدا رحمت کند يک آقايي بود اهل معنی بود، مثلاً میگفتند در ايران چهار نفر ديدند روزه میگرفت افطار نه، قائل به اين روايت بود اذا رآه اين روايت که میگويد اليقين لايدخل فيه الشک اين هم برای نفی آن کافی است يعنی اگر مراد از يقين رؤيتی بود که همه ببينند ديگر اين جايي سؤال ندارد دقت میکنيد، پس دوتا روايت امام هادی دو طائفه از روايات را توضيح میدهد يکی آن طائفهای که میگويد اذا رآه يعنی اعتبار به ديدن هزار نفر است آنکه بايد خيلی صحبت ششت و شش درصد درجه نيست بايد مثلاً يک درجه و نيم باشد تا همه ببينند آن وقت با آن روايت لا اجيز فی الهلال، لا شهادة رجلين عدلين با آن اين روايت امام هادی آن را تأييد میکند يعنی عمده اين است که شما رؤيت بکنيد لازم نيست که يک رؤيتی بشود که اصلاً ديگرشک نشود همه مردم ببينند به آن درجه هم لازم نيست، به اين درجه هم که حساب گفتند اين هم درست نيست نه آن درست است نه اين درست، و لذا هم مشهور بين علمای ما مخصوصاً علمای اصول حمل کردند روايت اذا رآه واحد و خمسون بعد جايي که بر بينه شک بشود يا بگويند بينه اشتباه کرده خطا کرده تشخيص درست نداده يا مثلاً به اينکه نکتهای در بينه بوده و الا اگر بينه سالم باشد اين رؤيت کافی است رؤيت بينه کافی است نه اينکه رؤيتی بخواهد که همه ببينند آن هم باز يک درجه، آن هم بحث تلسکوب نيست آن يک درجهای بالاست از رؤيت آن هم يک درجه بالای رؤيت است يعنی يک مقدار زيادی از جسم ما، جسم مستنيرش بايد او به ما باشد تا به هزار نفر برسد
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
دیدگاهتان را بنویسید