متن حدیث (جلسه69) دوشنبه 1402/06/06
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسول الله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعين، اللهم وفقنا و جميع المشتغلين.
بحثی که مطرح شد اين راههای اثبات متن که خب طبعاً بسيار کار سنگينی است يعنی قسمت سنگين بحث در حقيقت همين بحث راههای اثبات متن است و طبيعتاً آن بخش سنگين و اساسیاش بحثهای است که خارجاً در خود روايات بايد انجام بگيرد بخواهيم يک نمونههای کلی را بگوييم بد نيست اما بالاخره باز وافی به مطلب نيست، عرض شد به اينکه تا اينجايي که چون شب اول هم يک قسمتی را مطرح کرديم شب دوم توضيح بيشتری داده شد که اصولاً بحثی را که اينجا مطرح است چه در مرحله صدور چه در مرحله به اصطلاح متن و چه در مرحله مضمون، به طور کلی آنی که بين علمای اسلام و همين طور ساير افراد جهات ديگر مطرح است هميشه اين است که آيا ما تعبدی در اين جهت داريم يا تعبدی نداريم؟ آن تعبدی به مثلاً به، و عرض کردم تا آنجايي که میشود ديد اصولاً تعبد و حجيت را به طور کلی يک نظر کلی روی تاريخ داشته باشيم بيشتر جاهای مطرح بوده که به دنبال نقش فرهنگ نبودند اگر فرهنگ و آن تسالم و تلقی به قبول مطرح نظر بوده، ديگر نوبت به حجيت نمیرسيده آن،
س: واقعيتی
ج: نه واقعيت نبوده يک نوع واقعيت نسبی بوده مثلاً اين طوری واقعيت اين طائفه و شواهد هم عرض کرديم نشان میدهد که در تاريخ اسلام مثلاً در صدر صحابه يک عده احکام متلقای به قبول بوده بين آنها حالا بر اثر گذشت زمان معيار شناختش کم شده، معيار آنها بر قابل، اينهايي که در اين مرحله بودند اين را حجت حجت يعنی روی اين حساب میکردند بحث ديگر رويش نمیکردند آن را تلقی به قبول میکردند، کاری که فقهای اول اسلام انجام دادند تفريع روی اينها بود، نه بيايند راجع به ثبوت آنها ديگر بحث بکنند يا اثبات آنها نمیآمدند تلقی به قبول و عرض کرديم از اينها مهمتر همين تلقی به قبول بود که در مدينه انجام شد در زمان مالک يعنی تا زمان مالک هم رسيده بود فقهای مدينه آرائی داشتند حالا اين آراء شايد از روايت صريحی در نيامده، مالک اين را تلقی به قبول کرد يعنی رو اين حساب آن وقت در مقابل اين فرهنگ مسألهای به نام حجيت، چون ما ديگر فرهنگ را بحث نکرديم حجيت مطرح،
س:
52: 2
ج: حجيت، بله آقا
س: فقهای سبعه مدينه يا اعم از سبعه
ج: نه اعم از سبعه يعنی مالک که بعد از فقهای سبعه است فقهای سبعه در قرن اول هستند مالک در قرن دوم است سال صد و پنجاه کتاب را نوشته مالک عرض کردم سه صد و يک مسأله را در کتاب موطأ به عنوان وجدت اهل العلم ببلد هذا دارم من اين کتاب سه جلد است اخيراً نوشتند تحرير اين مسائلی که عند المالک فيها عند مالک فيها الاجماع، من لا اقل دو دوره ديدم در همين نمايشگاه کتاب که اسمهايش را
س: چاپ شده، دو دوره تا حالا چاپ شده پنج دوره نوشته
ج: بله، من دوتايش را من ديدم يکش را خريدم دوتايش را ديدم قاعدتاً بايد بيشتر شده باشد آن وقت اينها در مقابل اين فرهنگ مسألهای به نام حجيت مطرح شد، فرقی بين اين دوتا اساساً يک فروق اساسی دارند يکی از فروق اساسیاش اين است که اصولاً فرهنگ نسبی است، يعنی يک چيزی تلقی به قبول میشود يک زمان معين دارد اما حجيت نسبی نيست اگر ثقه است و خبر ثقه را قبول بکنيم برای همه زمانها حجت است، اگر باشد مگر کسی مبنا را قبول نکند، به حجيت قبول نکند، و الا اين نسبی نيست فرض کنيم مثلاً حديث رفع العلم ما اين را در نوشتههای شيعه نداريم فقط مرحوم شيخ مفيد در ارشاد میگويد اتفقت الشيعه و السنه بر نقل اين مطلب از اميرالمؤمنين رفع القلم عن الصبی، ليکن خب عرض کرديم در محل خودش در بحثهای خودش اصلاً ما در مصادر شيعه قبل از مرحوم شيخ مفيد اصلاً نداريم خبر مرسل هم نداريم چه برسد به خبری به اصطلاح اتفقت الشيعه و السنه، سنیها زياد دارند، البته مناقشه کردند قبول نکردند اما زياد دارند يک سندش را عدهای قبول کردند آن هم تصادفاً سندی که از عايشه رسيده و مهمترين اسنادش هم عن علی عليهالسلام است پيش آنها عن علی مشهور است و اسانيد فراوان دارد ليکن در آنها مناقشه سندی دارند اما در شيعه مثلاً فرض کنيد شيخ طوسی دارد بعد از شيخ طوسی فرض کنيد مثلاً ابن زهره در غنيه میفرمايد به اينکه به دليل الاجماع بيع صبی درست نيست، و ايضا قول النبی رفع القلم عن الصبی خب شما میدانيد بعد از علامه و اينها تقريباً اين حديث روی زبانها مشهور شده ديگر يعنی اين را میتوانيم برايش فرقی بين حجيت و فرهنگ اين است اين تقريباً در فرهنگ فقهی شيعه وارد شد رفع القلم، ليکن فرض کنيد از قرن هفتم، دقت میکنيد اما اگر حجيت مطرح شد سندش درست شد، فرق نمیکند قرن اول و دوم ندارد، حجيت نسبی بر نمیدارد، و ميان اهل سنت به خاطر اختلاف مذهبی و مذاهب مختلف کلامی و فقهی و اينها به اين جهت تدريجاً رو به مسأله حجيت رفتند لذا اين حجيت به معنای تعبد اين نکتهای بود که راجع به صدور يا متن يا مضمون بگويد آقا ما تعبد داريم شارع گفته خبر عدل حجت است اين را هم ما تعبد داريم حالا میخواهد وثوق و اطمينان پيدا بشود نشود، ما تعبد داريم، شايد عرض کردم کراراً شديدترين مبنی در اين مسأله مبنای ابن حزم در الاحکام باشد ايشان میگويد اگر اصلاً خبر صحيح که راويش عدل ضابط عن مثله الی آخر الاسناد من غير شذوذ و لا علة اين خبر صحيح حکم آيه قرآن است اصلاً، ما در تعبد تا اينجا نداريم تعبد ميان اهل سنت هم تا اينجا نداريم اين رأی شاذی است که میآيد میگويد خبر صحيح اصلاً حکم آيه است و لذا مشمول قوله تعالی میشود انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون اين روايت صحيح هم مثل انا نزلنا الذگر میکند، نحن نزلنا علی ای حال خيلی خوب حرف عجيب و غريبی است و قبولش هم واضح است که حرف باطلی است علی ای حال، اما اين خوب دقت کنيد اين تعبد که آمد اين تعبد آمد در حقيقت جای فرهنگ را که يک نوع واقعگرايي است گرفت، لذا براساس اين تعبد اين طور شد که اگر تعبد به صدور پيدا شد تعبد به متن هم میآيد تعبد به متن هم پيدا شد تعبد به مضمون هم میآيد اين تعبد که آمد لذا در ميان اهل سنت اين اختلاف جا افتاد يا يک حديثی را قبول بکنند واجد شرائط حجيت هست يا نيست؟ اگر بود متنش را دقت بکنند رواه فلان اين طور، رواه فلان، خيلی متون را با دقت بررسی میکنند اين چون رفتند رو حجيت، متون را با دقت بررسی میکنند برای اينکه میخواهند بعد مثلاً حديث رفع آيا از حديث رفع رفع احکام احکام تکليفی در میآيد همين حديث رفع قلم مراد از قلم چه است؟ تصادفاً من در بحثهای اصول عرض کردم ما برای اينکه يک کلمهای را معنايش را بفهميم به احاديث مشابه مراجعه میکنيم تا محيطش گفتيم اين حديث رفع رفع عن امتی الخطاء و النسيان برای فهم رفعش برگرديم به مشابهش ديديم مشابهش فقط يکی است رفع القلم، آن هم مشکل دارد حالا لطيفش اين است اگر بخواهيم اين را حل بکنيم به آن برگرديم آن را بخواهم حل بکنيم، اين مال چه میشود؟ اين مال حجيت است، اين نکتهاش نکته حجيت است، اما فرهنگ آن تلقی و من فکر میکنم تعبير المجمع عليه من حکمنا اين حکمنا يعنی فرهنگ، همانکه در روايت عمر آن شب خوانديم، اين تعبير امام اشاره به اين است حالا فرض کنيم مثلاً در کتاب مسند زيد دارد که اميرالمؤمنين فرمود حرّم رسولالله المتعه عام خيبر اين را دارد و لحوم الحمر الاهليه با اينکه اصحاب ما قبول نکردند نه لحوم حمور نه الاغهای اهلی مراد از الاغهای اهلی همين الاغهای که در کوچه و بازار و در دهات هست، در مقابل حمار وحشی که اصطلاحاً گوره خر عرب به گوره خر میگويد حمار وحش آن حمار وحشش گوره خر است اينهايي که ديگر گور ندارد خر تنهاست اين به اصطلاح حمور اهليه، خب اين را اهل سنت دارند ما نداريم در مسند زيد هم هست عن علی هم نقل میکنند، البته اهل سنت هم مثل بخاری دارد عن علی نقل میکند، اما از طريق پسر محمد حنفيه حسن ابن محمد حنفيه عن علی قال ان رسولالله حرّم ليکن در اين کتاب مسند زيد از قول حضرت سجاد از پدرشان امام حسين سلام الله عليهم اجمعين و از اميرالمؤمنين که ان رسولالله خب تصادفاً بين علمای ما هم تنها کسی که اين را آورده شيخ طوسی در تهذيب بعدش هم حملش کرده بر تقيه، همين طور که واضح است همين روايت مسند زيد و يکی از عجايب کار که من هنوز هم سر در نياوردم مرحوم شهيدثانی در شرح لمعه اگر نگاه بکنيد در بحث متعه و عجيب اين است که روايات اهل بيت غالباً تعارض دارد اما در باب متعه تعارض ندارد که جايز است، من تعجب اين در تهذيب است چرا اين را نديدم اين را،
س: اين تقويم عام خيبر را
ج: بله عام خيبر را نديده نمیفهمم در تهذيب وارد شده حالا قبول شايد نداشته، اشکال ندارد حالا قبول نداشته باشد آقای خويي که قبول میکند اين روايت را اين جوری،
س: تأسی به متعه را گفتند تقيه درش نيست ائمه مکرر فرموده
ج: بله ايشان در شرح لمعه هست، بياوريد شما الروضة البهيه ايشان میگويد عجيب اين است که روايات اهل بيت تعارض دارد در اين مسأله تعارض ندارد که متعه جايز است و من تا مدتها فکر میکردم چه شده؟ چرا اين جوری شده؟ که مرحوم شهيدثانی که قطعاً تهذيب ديدند بعيد است تهذيب را که حالا
س: بله
51: 10
ج: بله استبصار را ممکن است نديده باشد اما تهذيب چون اشمل و اعم و در تهذيب نقل میکند البته همين طور که مرحوم شهيد گفته حمل بر تقيه میشويم در شيخ هم نتوانسته تحليل بکند اين در کتاب مسند زيد است در آن وقت شايد به اسم مسند زيد نمیشناختند البته بهش مجموع فقهی هم میگويند زيديه هم مجموع فقهی میگويند هم مسند الامام الزيد میگويند علی ای حال در آنجا هم داريم اين ببينيد آن وقت امام صادق چه میخواهند بگويند میخواهند بگويند اين روايت مسند زيد ولو گفتند امام حسين از اميرالمؤمنين اين خلاف مجمع عليه من حکمنا اين از حکم ما شناخته نيست اين هم مصداقش چون يکی از کارهای مهم ما مصداق است اين خلاف المجمع عليه من حکمنا اين روايت حالا فرض کنيد مسند زيد را صحيح بدانند حالا فرض کنيد صحيح عرض کرديم آقای خويي اين سندی را که ما داريم به مسند زيد در کتب معامله صحيح دانستند چون عمدهاش عمرو ابن خالد است آن راوی اخير که از زيد اين بين عامه متفق عليه است که کذاب است يعنی يک نفر توثيقش نکرده اين عمرو ابن خالد واسطی را يک نفر توثيق نکرده ما عدهای حتی از
س: به خاطر نقل فضائل معصومين و اينها نبوده
ج: نه به خاطر مسند زيد، میگويند اين کتاب جعلی است مال
س: اين روايت در شرح لمعه که و اما الاخبار بشرعيتها من طريق البيت عليهم السلام فبالغ او کادت ان تبلغ حد التواتر کثرتها حتی انه مع کثرة اختلاف اخبارنا الذی اکثره بسبب التقيه و کثرة مخالفينا فيه لم يؤجد خبر واحد منها يدل علی منعه و ذلک عجيب
ج: خيلی عجيب است اين هم عجيب است حالا خود ايشان فرمود ايشان فرمود اين کلام ايشان هم عجيب است
س: البته ايشان جسارتاً روايت نسخ به نقل اميرالمؤمنين که نسخ يوم خيبر را بالاتر آورده منتهی از جمهور نقل کرده
ج: عرض کردم خب چون در بخاری هست اين الآن گفتم که
س: نمیدانسته که در تهذيب هست
س: بله منتهی آخر در ادامهاش میگويد و من المعلوم ضرورتاً من مذهب علی و اولاده عليهالسلام
ج: ببينيد المجمع عليه من حکمنا يعنی معلوم ضرورتاً
س: و انکار تحريمها بالغاية فالرواية عن علی عليه السلام بخلافه باطله،
ج: همين روايت مرادش همان روايت بخاری که میگوييد از اول
س: گفته که چه جمهور تصريح کرده مال جمهور است
ج: عرض کردم
س: حالا آن روايت بخاری از اميرالمؤمنين است
ج: بله ديگر اصلاً بخاری دقت کنيد، بخاری روايت متعتان کانتا علی عهد رسولالله را نياورده میدانستيد شما اصلاً نياورده، اين را آورده حسن ابن محمد ابن حنفيه عن علی ان رسولالله حرّم
س:
42: 13
ج: بله بله نه آخر پيش ما قابل قبول نيست
س: نه میدانم از حيث زمانی
ج: بله بله پسر محمد ابن حنفيه آن مسلم مسلم دارد ان العمر قال متعتان کانتا علی عهد رسولالله اين را بخاری ندارد اشتباه نشود اين دوتا گاهی آقايون ما ملتفت نيستند که آقا همهتان نقل کرديد که عمر رو منبر گفت متعتان کانتا علی عهد رسولالله و انا احرمهما اين را مسلم از عمران ابن حسين نقل میکند، عن عمر که بله عمر قال متعتان کانتا علی عهد رسولالله انا احرمهما اما بخاری فقط همان يکی را نقل میکند
س: عام خيبر
ج: عام خيبر و از راه مسند زيد نيست مال مسند زيد عن السجاد عن الحسين سلام الله عليهما عن اميرالمؤمنين اين را اهل سنت ندارند اشتباه نشود اين من هی روی مباحث دقت میکنم برای اين جهت که آنها مثلاً میگويند آقا مثلاً ما بگوييم میگويد آقا مثلاً بخاری نقل نکرده قابل، ممکن است دقت میکنيد پيش ما اما اينکه شهيد میگويد و هذا عجيب اين کلام ايشان هم عجيب چون در تهذيب هست تهذيب عرض کرديم البته اين هست که معروف بين علمای ما آن سند را درست نمیدانند همين سندی است که مال ابوالجوزاء و عن عمرو ابن خالد و اهل سنت، مخصوصاً مرحوم شهيدثانی چون با اهل سنت هم آشناست اهل سنت بالاتفاق او را کذاب میدانند بله آقا؟
س: شايد در نوادر نبود
ج: بله آقا؟
س: تهذيب حالا هر جور باشد
ج: بالاخره بايد نگاه کند هرجايش باشد
س: میگويد لايجد خبر واحد
ج: خيلی تعبير عجيبيه، خيلی تعبير، بله نه خيلی عجيب است يعنی واقعاً هم گفت
س: حالا شما مقابله کرديد تهذيب را، استنساخ هم کرده
34: 15
کردند
س: در تهذيب
ج: آخر يک آقايي يک کتابی نوشته بود درد بیدرمان بعد برده بود که اين آقا چاپ کند، گفت اين کتاب خودت هم درد بیدرمان است، اين را نمیدانيم چه کارش بکنيم؟ اسم نمیبرم طرفين قصه را حالا غرضم اجمالاً شما شايد شناخته شد حالا غرضم اين هم خود از آن اجلاء حالا اين هم از ايشان واقعاً يک چيز عجيبی است خيلی غريب است يعنی واقعاً اصلاً تعجب آور است کاملاً شايد مرحوم شهيد اصلاً احتمال نمیداده شيخ اين را آورده باشد اصلاً گفته خيلی بعيد است همچو کاری بکند شيخ مثلاً اين حديث را بياورد و شايد هم به روحش هم خطور نمیکند که بعدها آقای خويي بگويد اين سند معتبر هم هست حالا غير از آوردن ايشان روايت را معتبر هم بداند چون عمرو ابن خالد عرض کردم نکتهاش هم اين است عمرو ابن خالد اهل سنت در صحاح ست هم يکدانه روايت در يک باب نمیدانم باب چه است؟ از همين مسند زيد از عمرو ابن خالد نمیدانم به نظر ابن ماجه باشد همه هم بهش حمله کردند همه بهش حمله کردند که اين حديث کاملاً ضعيف است تو چرا نقل کردی؟ يکدانه حديث واحد در کل صحاح ست، از همين سند هست همين عمرو ابن خالد اين هم سرش اين است که در کتابی، بله آقا؟
س: آخر همان باب است
ج: در کتاب کشی آمده عن سئلت ابن فضال از عمرو ابن خالد قال ثقه اين توثيقش مال کشی است مال نجاشی نيست، در کتاب کشی توثيقش آمده لذا اصحاب قبول کردند آنهايي ديگر نمیدانم به کامل الزيارات اينها راههايي ديگر درست کردند، غرض مجموع سند را آقای خويي قبول فرمودند شايد میگويد به روح ايشان هم خطور نمیکرد که بعدها اين سند تصحيح من توضيحش را چندبار عرض کردم از مجموع مسند زيد که حدود نهصد و خردهای حديث نزديک هزارتا حديث است حدود البته هزارتا حديث عن رسولالله است با عن اميرالمؤمنينش بيشتر باشد، حدود بيست و پنجتا تا سیتا، يا سی و پنجتايش در کتب اربعه آمده بيشترينش هم در تهذيب است در تهذيب آمده کافی هم دارد فقيه هم دارد هرسهشان دارد يعنی اين محدثين ثلاثه هرسهشان از اين کتاب نقل کرده خيلی خوب حالا از اين بحث ديگر يواش يواش
س: سندشان يکی است هر سه کتاب سندشان يکی است
ج: يکی است
س: متن تهذيب و بخاری متنشان يکی است فقط سند فرق میکند
ج: ببينيد متن اين حديث آنها خودشان هم بحث کردند يعنی بحث طولانی دارند آنها که ان رسولالله حرّم المتعه و لحوم الحمر الاهليه عام خيبر اول متعه است بعد لحوم حمور اهليه يعنی گفتند اين معنايش اين است که حرم المتعه مطلقاً اين لحوم حمور اهليه عام خيبر،
س: خيبر
ج: روشن شد چون در سال خيبر وقتی پيغمبر فتح خيبر شد اينها الاغها را میکشتند میخوردند پيغمبر گفت بابا اين غنايم را شما میخواهيد مدينه با چه میخواهيد ببريد اولاغها را که خورديد با چه میخواهيد غنائم را ببريد؟ لذا در روايات ما آمده اين تحريم موقت بوده،
س: بله همان حکم حکومتی
ج: حکم حکومتی اين لذا هم پيش روايات ما حرام نيست ديگر اصلاً يکی از، آن وقت در تعبير اين هم باز در نکته متن خب اين، خوب شد فرموديد، اينها گفتند آقا حرّم رسولالله مطلقاً، لکن لحوم حمور اهليه عام خيبر در عدهایشان به عکس آمده حرم لحوم الحمور الاهليه و المتعه عام خيبر اينجا به عکس متعه را زده به عام خيبر، حالا آيا در بخاری با مسند زيد فرقش
س: خيلی اطراد در اطراد نشد
ج: نه چيز شد، اطراد نيست در متن است خيلی عجيب است انصافاً عرض کردم رو متن کار شده يکی از کارهای که تصادفاً به اين مناسبت در ذهنم نبود اين بيايد يکی از کارهای که شده اين است، عدهای اعتقادشان اين است که رسولالله تحريمش مطلق است در باب متعه مطلق است الآن بين نقل شيخ از کتاب مسند زيد با نقل بخاری نمیدانم هردوشان بچه تعبير آوردند اما بحث کردند اصلاً اهل بحثی دارند در اين جهت که آن عام خيبر به متعه میخورد يا به لحوم حمور اهليه يا به هردو، آنی که بيشتر در ذهنهاست به هردو اما گفتند نه يک متن دارد متعه است يک متن دارد لحوم حمور و به آن آخری میخورد عام خيبر به دومی میخورد به اولی نمیخورد اين بحثی، چرا بحث متن هميشه ماشاءالله حاکم است در جريانات اين هم راجع به اين قسمت پس بنابراين آنی که اجمالاً میشود الآن گفت خوب دقت بفرماييد بحث حجيت وقتی که مطرح شد ديگر اينها دنبال بحث فرهنگ و برداشت و اينها نرفتند، تلقی عمومی نرفتند شافعی گفت اين روايت به نظر من صحيح است اين متنش هم اين طوری است پس مضمونش اين است فتوی داد، يکی از علل اختلاف فتوی هم در دنيا اسلام اين شد يعنی آن تلقيات به قبول تبديل شد به حجج آن وقت لذا آنچه که در شيعه ماند شيعه روی تلقيات به قبولش اصرار کرد، اگر کسی مثل سيدمرتضی قائل بود که خبر واحد حجت نيست نفی تعبد کردند روشن شد اين ريشههای تاريخیاش اين است در واقع و شيخ طوسی هم که خب فرمود حجت است آن هم چون واقعاً ايشان در قرن پنجم بود بغداد بود ديگر حجيت خبر کاملاً جا افتاده بود، نمیتوانست ايشان بگويد خبر حجت نيست، خبر ثقه حجت نيست، خبر عدل صحيح حجت نيست لذا ايشان قبول کرد چون قبول کرد تعبد را مشکل گير کرد با اين تعارض، لذا ايشان باب تقيه را باز کرد، اصولاً قبل از شيخ طوسی باب تمسک به تقيه در باب تعارض مطرح نبود بود خيلی کم آنی که زياد کرد شيخی، يعنی ببين تمام اين جريان تاريخی وضعش روشن است که ما آمديم گفتيم آقا اين مسند زيد جعلی است درست نيست ديگر احتياج به حمل به تقيه، خوب دقت کرديد نه اينکه بياييم بگوييم آقا حمل بر تقيه باطل است، ملتفت شديد، ايشان چون آمد تعبد را قبول کرد مجبور شد حمل به تقيه بکند که فرار بکند از مشکل، خب ما تعبد را قبول نکرديم،
س: روايت مخالف هم همه را جمع کرد
ج: دقت کرديد چه میخواهم بگويم ايشان چون تعبد را قبول کرد البته مرحوم شيخ طوسی انصافاً هم تعبد میگويد دليلنا اجماع الفرقه و اخبارهم انصافاً هردو را جمع میکند و تعبد صرف نيست از زمان علامه به بعد تعبد صرف شد آن تغيير کلی داده شد اينی که اخباریها خيلی سر و صدا میکنند يک مقدارش حق است انصافاً بايد قبول کرد يعنی نمیشود مذهب شيعه را با تعبد صرف و حجيت صرف درست کرد به نظر ما آن قول لطيف در اين مسأله که بين اصولیها، اخباریها به خاطر همينی است که محقق فرموده کل خبر عمل به الاصحاب او دلت القرائن علی صحته اين تفسير حديث صحيح پيش علامه در معتبر دارد
س: اصحاب همان ارتکاز و فرهنگ میشود
ج: امر به اصحاب ارتکاز و فرهنگ را درست میکند البته ايشان میگويد عمل هم يکی از قرائن است چون میگويد دلت، خود عمل هم يکی از قرائن است تقريباً همين مبنا الآن فرض کنيد نائينی، شيخ انصاری، ديگران لذا بحثهای متن زياد مطرح نشد اين هم سرش روشن شد چون تعبد نيامد اهل سنت بحث متن را دارند اين متنش اين طور است مثلاً اين عام خيبر میخورد به اولی، يا میخورد به دومی يا به هردو اين بحث به دوم يا به هردو اين بحث را دارند چون رفتند روی حجيت شيعه اصلاً دنبال اين بحثها نرفت يعنی متعارف خيلی کم شد که بيايند بحثهای متن و اينها را بکنند الآن هم عرض کرديم، حتی خب کراراً عرض کردم شيخ انصاری اصلاً بحث متن را در شناخت خبر مطرح نمیکند میگويد يا صدور، يا جهت صدور يا دلالت اصلاً متن را ايشان اسم نمیبرد در رسائل، اول رسائل بعد از شيخ انصاری مرحوم نائينی، همين طور است مرحوم آقای خويي همهشان دنبال همين راه رفتند خبر را از سه نکته بررسی میکنند، صدور، جهت صدور، که تقيه و غير تقيه باشد و مسأله دلالت اصلاً کلمه متن را نياورند در صورتی که بر مبنای حجيت متن اساس کار است، بلکه ديشب عرض کرديم اصولاً حجيت در بحث صدور را مطرح کردند به خاطر متن و تقريباً بلکه تحقيقاً حجيت جای قطعی بودن را گرفت، حجيت جای فرهنگ بودن را گرفت، جای تلقی به قبول را گرفت حجيت، چون جای آن را گرفت و آنها به اصطلاح لسان نداشتند اين هم لسان داشت اين سر اين شد که اينها روی متن کار بکنند که آيا متن اين جوری هست يا اين جوری نيست؟ و چون در شيعه اين مطلب خيلی مطرح نبود لذا میگويند روی شواهد و روی همين عمل به الاصحاب و دلت القرائن علی صحته لذا دربين شيعه اين مسأله و حتی الآن متأخراً حتی امثال آقای خويي هم دارد آقای خويي اما اين قدر دقت در متن با اينکه ايشان قائل به حجيت تعبدی هم هست، اين قدر نکردند، چرا بعض جاها دارد اما اگر اين مبنای ايشان روی حجيت برود بايد روی متن بيش از اين کار بشود چون اصلاً حجيت صدور به خاطر متن است متن را هم بررسی بشود به خاطر حکم چون میخواهند حکم را از توش در بياورند تا متن مشخص نباشد که نمیشود که حکم را درآورد دقت میکنيد در صورتی که الآن ما میدانيم خبر گاهی يک جور است اما عمل جور ديگری است تلقی به قبول جور ديگری است مثلاً همين روايت رفع القلم اين از قرن هفتم وارد به اصطلاح فرهنگ شيعه شده خوب دقت کنيد همين روايتی که در باب به اصطلاح خنزير هست که هفت بار بايد شسته بشود اين اولين بار از يک نسخه کتاب علی ابن جعفر شيخ طوسی آورده، حالا آن نسخش هم يک کم مختلف است، خود شيخ طوسی هم بهش فتوی نداده قبل از ايشان امثال شيخ مفيد و اينها هم کسی نياورده، معاصرين ايشان مثل سلار و اين افراد ديگر اينها هم نياوردند خوب دقت میکنيد، ليکن به عنوان اين که طريق شيخ به علی ابن جعفر صحيح است محقق رحمه الله از آن طرف ديده به اصطلاح خبر صحيح است از آن طرف هم اصحاب عمل نکردند تلقی به قبول نشده گفته يستحب اولين کسی که گفت يجب به اصطلاح غسل هفته مرتبه علامه است، يعنی تاريخ ديگر کاملاً روشن است چرا؟ چون علامه رفت روی حجيت، وقتی رفت روی حجيت ديگر به تلقی کاری ندارد يعنی به عبارت اخری حجيت جانشين قطع شد، حجيت جانشين فرهنگ شد، جانشين تلقی به قبول شد دنبال حجيت رفتند،
س:
35: 26
يستحب چرا گفت يجب حجيت هست اما يستحب
ج: خب میگويد روايت صحيح است بايد قبول کنيم
س: اگر حجيت باشد که ديگر نمیتوانيم بگوييم
46: 26
ج: چون میگويد صحيح است حجت است ديگر چون ايشان وقتی گفت چهار قسم خوب دقت کنيد ايشان اين جور آمد گفت حديث صحيح حديثی است که سندش معتبر باشد علی کل حال حجت است حتی اگر معارض هم داشت،
س: بله،
ج: حديث حسن حديثی است که امامی ممدوحه اگر معارض داشت حجت نيست اگر معارض نداشت حجت است، ايشان به اين دو قسم عمل میکند موثق هم عرض کردم در ذهنم بود که ايشان عمل نمیکند جای ديدم اخيراً سه چهار سال اخير ديدم تا حالا نمیدانستم، اگر آن شخصی که غير امامی بوده از اجلاء باشد مثل ابن فضال و اينها باشد يا مثل حميد ابن زياد باشد که واقفی بوده آن را هم قبول میکند ضعيف را هم که قبول نمیکند، يعنی اين تقسيم بندی نکتهای بود، نه اينکه اين تقسيم بندی فقط همين جور کشکی باشد، آن وقت صحيح را حجت عرض کردم صحيح در حجيت مثل ابن حزم رفت بالا گفت حکم آيه دارد اصلاً، از قطعيت هم گذشت، شد آيه قرآن نمیدانم روشن شد که نکاتی را که میخواهم، اين بود که روی مسأله متن يعنی الآن کاملاً اين تاريخ روشن شد شيخ طوسی اين را آورده حالا آيا اين واقعاً در کتاب علی ابن جعفر بوده در نسخهای بوده، اصلاً احتمال، ما که احتمال نمیدهيم در حاشيه کتاب تهذيب بوده وارد تهذيب شده چون نسخ تهذيب در نقل اين روايت يک کم اختلاف دارد وارد بحث فنی خارجیاش نمیخواهيم، به هر حال ما قبل از تهذيب چنين مطلبی را نداريم شيخ در تهذيب آورده، و شيخ در تهذيب يک حديثی اول از کتاب کلينی از علی ابن جعفر و قال علی يا سئلته اين قال اگر به کلينی در کلينی نيست اين ذيل در کلينی نيست اصلاً در کلينی وجود ندارد اين اصلاً، لذا احتمال دارد اشتباه بوده از يک طرف دارد و علی ابن جعفر، دارد که علی ابن، در يکجا دارد حالت عطف دارد يکجا دارد نسخی که الآن از تهذيب موجود است نسخ خطی بعضیهايش علی ابن جعفر مثلی که ابتداء به اسمش کرده، اين آمدند گفتند معلوم میشود ابتدا به اسمی، از نسخه کافی نيست چون در کافی موجود نيست حالا با تمام اين مشکلات ليکن نه خود، خود شيخ در خلاف بهش فتوی نداده در کتاب مبسوط بهش فتوی نداده، در کتاب نهايه بهش فتوی نداده،
س: نه آنکه اضافه شده
ج: حالا به هر حال الآن فعلاً من چون دنبال اين قسمت فعلاً نيستم پيش ما که واضح است که اين مطلب و اين مطلب هم سرش اين بوده که اهل سنت درباره سگ هفت بار گفتند خوک را هم گفتند مثل سگ است هفت بار آنها رو قياس اصلاً گفتند، ما در خوک روايت داريم جزو همين روايت، ما در سگ سه بار يکبار هم خاک مالی، ما باز هفتتا نداريم، روشن شد چه میخواهم اين روايت دارد که در خوک هفت بار شستن بدون خاک مالی که به احتمال بسيار بسيار قوی اين اشتباه اصلاً يک به فتاوای اهل سنت شده، اصلاً اين اشتباهی که منشأ شده به فتاوای اهل سنت اين اشتباه انجام شده، حالا آن بحثهايش ديگر جای خودش آن وقت میدانيد محقق چقدر دقيق است، میبيند اين تلقی به قبول نشده
س: نشده نمیآورد بله
ج: میگويد يستحب از آن ور هم به حسب ظاهر سند صحيح است لا اقل میگويد يستحب علامه هم چون قبول دارد کار به تلقی ندارد سند را قبول دارد علامه راه سند است، رو سند هم به تصور ايشان صحيح است شيخ از کتاب علی ابن جعفر نقل کرده، ديگر کار نداريم تلقی به قبول شده يا نشده؟ ما دنبال سند معتبر است شيخ هم در تهذيب آورده ايشان گفت يجب، تا ايشان گفت يجب بعد از ايشان همه آمدند گفتند يجب، بعد از مدتی اين گفتند اجماع، عليه اجماع الطائفه ادعای اجماع هم شد روشن شد چه میخواهم عرض بکنم
س: بله
ج: اين سير، البته میگويم به قول آقای علی رضای ما میگويد هی از بحث خارج میشويم درست است خارج میشويم میفهمم اما انصافاً چهره تاريخ شيعه را کاملاً روشن میکند، پس يک مشکلی که شيعه باش رو به رو شد، شايد سر اينکه با اينکه شيخ بحث حجيت را مطرح کرد مع ذلک قبول نيفتاد تا زمان علامه چون با تلقيات شيعه کنار نمیآمد با آن مجمع عليه من حکمنا نمیساخت مثل همين روايت مسند زيد اين خلاف المجمع عليه من حکم اهل البيت چون مسلم است اهل بيت متعه را حلال میدانستند يعنی تلقی کلی در فقه شيعه روی حليت بود روی سند نبود، البته عرض کردم شيخ مطرح کرد روی سند ليکن شيخ محدود کرد سند را به شيعه ملتفت نشد اگر میخواهد محدود بکند به شيعه بحث تلقی باز پيش میآيد سند صرف نمیشود باش کرد، علامه بحث را محدود کرد به شيعه و سند صرف را گرفت و ديگر به تلقيات کاری نداشت آراء شاذهای که مثل صاحب مدارک و مثل صاحب معالم دارند البته اينها چون به هر حال میدانستند که فقه شيعه خصايصی دارد تا حدی مراعات میکردند مرحوم صاحب مدارک بعد اخيراً هم آقای خويي ديگر اصلاً مراعات اين جهت را هم نمیکردند دنبال فقط سند بودند البته در دنيای شيعه اما سند در دنيای شيعه هم کافی نيست در دنيای اهل سنت سند هست در دنيای اسلام، حالا اين فقيه شافعی است يک رجالی يک مالکی حنبلی است، توثيق کرده يکی تضعيف کرده اين توثيق و تضعيف را میگيرد ولو ليس علی مذهبه، يعنی محدوده خاص نگرفتند ما فقط فرقی که باز با آنها کرديم باز بين بين شد نه تلقی تلقی شد نه سند سند شد، شد سند در شيعه دقت کرديد آمدند سند را در شيعه نگاه کردند انصافاً هم عرض کردم انصافاً مشکل دارد اين تصوراتی را که مرحوم علامه، نه حالا تندیهای را اخباریها رفتند و هجوم و حمله آنها اما يک جايي،
س: اخباریها میگويند شما مقلد سنیها شديد
ج: نه اصلاً ملامحمدامين در يکجايي فوائد عبارتش صريح نيست اما استفاده میشود اجمالاً چون آقای بجنوردی نقل رحمت الله عليه نقل میکند که ايشان گفته من چون مراجعه کردم صريح نيست که شيعه در دو روز زده شد، ضرب شيعه، يکی در سقيفه يکی هم در وقتی که علامه اين اصطلاحات را درست کرد در اين دوتا، اين را مقارن گرفته با سقيفه اين تندیها خوب نيست علی ای حال بحث اينکه سند را انسان ملاحظه کند وثاقت راوی را ببيند اجمالاً سيره عقلائی هم دارد خب نمیشود انکار کرد دقت میکند يعنی بحث اينکه هفتاد درصد ممکن است وثاقت راوی تأثيرگذار باشد در حصول وثوق دقت کنيد اين آقايونی که میگويند ما به هر حال وثوق میخواهيم به هر حال وثاقت راوی تأثيرگذار است انما الکلام فرض کن شصت و پنج درصد، هفتاد درصد، بحث سر اين است که فرض کنيد مثلاً بايد برسيم تا نود درصد اين بيست درصد را از کجا پر بکنيم؟ اين بيست درصد ديگر آنهايي که میگويند سيره عقلاست میگويند عقلاء اين بيست درصد را پر کردند، تحليل روشن شد اين بحث حجيت خبر واحد خيلی من موجز و لطيف برای شما، درست است میگويند ما هم مثل شما دنبال وثوق هستيم اما وثاقت راوی اين تأثيرگذار است در حصول وثوق راست هم میگويند درست است بحث غلطی هم نيست اما تأثيرگذار در هفتاد درصد، مثلاً روايتی است سندش قشنگ است خيلی خوب است، مصدرش هم قشنگ است اصحاب هم قبول کردند خيلی خوب بسيار خوب اما از اين قبيل در مجموع روايات ثقات هفتاد درصد است بيست درصدش رواياتی هستند که راويش ثقه است اما عمل اصحاب باش نيست قرائن تأييدش نمیکند، وثوقی که میآيد روی هفتاد درصد است، نمیرساند به نود درصد اين را با چه پر کنيم؟ اگر بنا بگذاريم که وثوق که بايد نود درصد باشد اين الآن وثاقت راوی هفتاد درصد را رساند اينها میگويند آقا بياييم با همان وثاقت راوی بابا وثاقت راوی تا هفتاد را رساند اگر وثاقت نبود به هفتاد هم که نمیرسيد
س: بله
ج: نمیدانم روشن شد من امشب بحث خبر واحد را جوری گفتم که ديگر اصلاً در جايي شايد نديده باشيد آن شما بيست درصد را لذا مثل آقای خويي میگويد اين بيست درصد هم تعبد عقلاء، عقلاء میگويند قبول کن آن آقايون ديگر میگويند عقلاء تعبد ندارند اصلاً، اصلاً چنين چيزی مطرح نمیشود بله عقلاء اگر جايي به اختلال نظام رسيد میگويند تعبد کن و در باب خبر اگر ما به اين بيست درصد عمل نکنيم اختلال نظام نمیآيد يعنی در حد اين،
س: بحث
56: 36
ج: بله، نه چون بحث حجيت تا،
س: حجيت را گفتيد
ج: بله نه تا اين بحث حجيت روشن نشود ارزش متن روشن نمیشود بله الآن ردش میکنيم غصه نخور الآن اين امروز هم به علی رضا گفتم که میخواهم زود تمامش بکنم،
س:
13: 36
ج: مثل مقدمه ابن خلدون شد،
س: اينهايي که قائل به انسداد باب علم و اينها شدند
ج: بله آن حکمی
س: منشأش مشکل در اين تعبد میديدند
ج: همين ديگر
س: همين مشکل
ج: يعنی آمدند گفتند ظن هفتاد درصد را قبول کند
س: بله
ج: راه ديگر نداريم ما راهی برای نود درصد نداريم، آن وقت شيعه میگفت ما چون مذهب بسته هستيم و تلقيات خاص داريم آن بيست درصد را حالا لا اقل ده درصدش را میتوانيم با تلقی اصحاب درست کنيم بيست درصد کلش را نه، بلکه آن هفتاد درصد هم که به وثابت راوی بود آن هم بعض جاهايش خدشه بر میدارد چون با اينکه سند صحيح است و هيچ غباری ندارد اما اصحاب بهش عمل نکردند، آن وقت ما اصلاً چون بحثی که بنده سراپا تقصير مطرح کرديم چه در رجالش چه در صدورش چه در متنش چه در مضمونش، اصولاً عرض کرديم اينها شواهد تاريخی و واقعی دارد و با شواهد واقعی میشود تشخيص داد چرا عمل شد، الآن همين حديث به اصطلاح مال به اصطلاح ولوغ خنزير را الآن خدمتتان عرض کرديم يا ولوغ خنزير، وُلوغ مصدر است وَلوغ آن ما يلغ فيه به اصطلاح
س: بله
ج: وَولوغ خنزير يا وُلوغ خنزير را الآن روشن، روشن شد اين الآن سر تاريخش معلوم نوشتههايش معلوم مدارک هم معلوم، چرا اين طور شد؟ معلوم، چرا آن آقا آن کار را کرد؟ آن هم معلوم، يعنی اصولاً ما يک نکته اساسی گفتيم و آن اينکه اساساً در اين مراحل چيزی، علم مجهولی کم داريم داريم کم است، اسرار کم داريم خوب پيگيری بشود مشخص میشود و با مشخص شدن گفت اذا عرف السبب زال العجب، اگر ما بتوانيم ريشهها را پيدا بکنيم مشکلات حل میشود دقت کرديد اين فرقی پس بنابراين اگر ما حجيت را قبول کرديم در باب صدور انصافاً مبنای علما اين است که حجيت در باب صدور منتهی میشود به حجيت متن البته انصافاً ملازمه ندارد فوقش اين است که بگوييم که تعبداً میدانيم به خاطر شواهد اين خبر صادر شده ليکن دوتا متن دارد يک متنش در کافی آمده مثل ماحجب الله عن العباد يک متن در صدوق آمده ماحجب الله علمه عن العباد، مخصوصاً پيش کسانی که گفتند اگر حجب الله علمه باشد به درد برائت میخورد ماحجب الله به درد برائت نمیخورد مخصوصاً اگر يک کسی قائل باشد که ما برائت شرعی نداريم برائت عقلی داريم و حديث برائت شرعی همين حديث حج، که نسخ مختلف است، دقت میکنيد کجاها کار مشکل پيش میآيد اين منافات ندارد که ما قائل باشيم که خبر اجمالاً صادر است ليکن الآن دقيقاً متنش را نمیدانيم به عبارت ديگر حجيت در تعبد را به متن نزنيم، در صدور را تعبد به صدور را به متن نزنيم، ديگر تعبد به متن نداريم، تعبد به متن معنی ندارد بايد برگرديم به شواهد، به همان قرائن و شواهد عمومی که ببينيم آيا متنی که در کافی هست ارجح است يا متنی که در کتاب توحيد صدوق هست؟ حديث حديث واحدی است و همچنين آن حديثی که عرض کردم مال عباد ابن يعقوب، عباد ابن سهيب مثلی که حالا يادم رفت و اهل الکتاب من اهل الکتاب مرحوم صدوق يک جور نقل کرده کلينی يک جور، اينکه اجمالاً مطلبی بوده میشود قبول کرد اما اينکه متن دقيقاً کدام يکی است نياييم روی مسأله سند حساب بکنيم، اين آقايونی که آمدند روی مسأله سند يا اين آقايونی که کلاً حجيت گفتند؟ گفتند هم اين ثابت هم آن ثابت حجيت صدور را زدند به حجيت متن، مثلاً شيخ صدوق چون مبنايش به نقل مشايخ قم است میگويد جدد در روايت صفار اين طور است، روايت برقی اين طور است روايت سعد اينها چون مشايخ هستند، اينها چون مشايخ هستند، مبنای حجيت چون رفت روی مشيخه، شيوخ سهتا استاد سه جور ايشان چه میگويد؟ میگويد هرسه ثابت است،
س: با اينکه يقين دارد واقع يکی است
ج: يکی است،
س: بله،
ج: چرا؟ چون حجيت است دقت کرديد مثلاً آقای خويي همين حديث حتی يصبح، حين يصبح ايشان میگويند چون مرحوم صاحب وسائل در وسائل آورده از تهذيب حين يصبح پس معلوم میشود اين هم ثابت است با اينکه خودشان يادم میآيد چون مثلی که بعد از يک هفته، اين تقريباً شايد درست نشان نداد، ايشان مطلب را گفت بعد از، به نظرم با ايشان مناقشه کردند و اينها ايشان روزی بعد از يک هفته آمد گفت بله در نسخهای خطی که ما داريم از تهذيب حتی است در نسخه نمیدانم کذا هم حتی است تهذيب مطبوع ليکن چون صاحب وسائل طريق صحيح دارد حين، پس حين ثابت است،
س: بله، تعليق چه باب نسخه دارد
ج: يعنی دقت، يعنی اخباریها میآيند اخباری چون کتاب مشهور گرفتند چون در کتاب مشهور هم هست اين هم هست پس هردو ثابت است يعنی اينها هم واقع مطلب هم همين طور بوده يعنی واقعش در دنيای اسلام حجيت صدور را، بحث تعبد به صدور را مقدمه گرفتند برای متن،
س: اخباریها که هردو ثابت است در مورد تعارض میدانند کسی
ج: نه میگويند همانی که اهل بيت گفتند
س: نه تعارض دارد
ج: خب میگويم میگويند اهل بيت روايت علاجيه دارند ديگر که روايت را چه کار بکنيم،
س: روايت متعارض را چه کار کنيم بله،
ج: اين هم به اهل بيت بر میگردد حرفشان اين است البته خود روايت علاجيه هم خودش باز تعارض دارد خودش هم مشکل در ترتيبش اينهايش مشکل است علی ای حال البته ما که اخبار تعارض را اصلاً قبول نکرديم کلاً زيربار نرفتيم،
س: اصل حجيت است
ج: بله مال حجيت است اصل حجيت است علی ای حال مال تعارض بين حجتين نيست يا معارضه احدی الحجتين، به هر حال اين مطلب را میخواستم خدمتتان عرض بکنم که الآن و انصافش هم الآن هم عملاً در خيلی از جاها ما در اثبات متن با مشکل رو به رو میشويم انصافاً در بخش متن خيلی نياز داريم به به اصطلاح ضم قرائن از جهات خارجی که حالا يک عدهاش را بعد شرح میدهم ما ضم قرينه زياد میخواهيم يا بالاخره میگويم متن مجمل است قدر متيقن اخذ میکنيم يا يک شواهد ديگری، يا به اصول عمليه تمسک، الی آخره انصافاً اثبات اين، اولاً ما چون حجيت صدور را قبول نکرديم تعبد به صدور را قبول نکرديم، چون تعبد به صدور را قبول نکرديم خب به طريق اولی تعبد به متن هم، چون نمیشود تعبد به صدور را قبول نکرد تعبد به متن را قبول کرد، عکسش میشود تعبد به صدور قبول کنيم اما بگوييم متن را بايد تحقيق بکنيم دقت بکنيم شواهد پيدا بکنيم که متن اين است، آقای خويي میگويند نه شواهد نمیخواهد اين سند صحيح است اين متن ثابت است، اين سند هم صحيح است اين متن هم ثابت است يعنی اين، دقت کرديد؟
س: بله
ج: آن تعبد به صدور کشاندش به تعبد به متن نگفت يکش تعبد يکش شواهد اين بنده سراپا تقصير گفتيم هردو شواهد هم صدور هم متن،
س: بله،
ج: اما عکسش که صدور به اصطلاح شواهد باشد اما متن تعبد باشد اين ديگر خيلی خيلی معقول است، شواهد را بياوريم آن وقت بگوييم متن ما در باب متن ما تعبد داريم اگر شواهد آمد بايد حتماً اين متن را قبول کنيم نه خب اگر آنجا شواهد بود اينجا شواهد است، فرق نمیکند نکته فنی فرقی در اين جهت ندارد علی ای کيف ماکان و لذا بايد يک شواهدی را پيدا کرد همينکه يک بحث را مطرح کرديم و عرض کرديم يک از راههايي متعارف در دنيای اسلام بحث حجيت تعبدی است اينکه خب اين هم متعارف است اينکه چه شواهدی داريم؟ چه راهی داريم برای اثبات متن؟ راهش اينها آقای خويي مطرح میکند ديگران هم همين طور اهل سنت، اين سند صحيح است پس اين متن ثابت است، گفتيم يک عدهاش هم بعضیها مبالغه کردند تا حدی که آن را حکم آيه گرفتند ديگر از ثابت هم گذشته، اين اصلاً متن آيه است دقت فرموديد اين راجع به اين قسمت.
و اما بنابر،
س: تو محلی گفته کجا گفته ابن حزم؟
ج: الاحکام،
س: در احکام
ج: در الاحکام دارد، ذيل آيه را اگر بياوريد میگويد و يشمله قوله تعالی
س: اين يشمل میگويد که چطور اين را میگويي و انا له لحافظون آن را هم میگيرد
س: انا نحن نزلنا الذکر
س: اين را هم میگيرد
ج: بله خب همان ديگر،
س: منتهی اين بيست درصد سوق کلامش برای اين است که احاديث همه جعلی نيستند، چون انا لحافظون اينها را هم میگيرد میخواهيد بخوانم عبارتهايي
ج: نه ديگر معلوم میگويد اگر حديث صحيح السند بود، صحيح الاسناد بود اين را ما میگوييم لحافظون الاحکام جلد دويش به نظرم اين نسخهای که من دارم هشت جزء است در دو مجلد
س: يعنی مثلاً در چاپی که من دارم باب الحادی عشر فی الکلام فی الاخبار بعد آنجا میگويد که مثلاً اصلاً در جاهايي مختلف به اين آيه در مورد اخبار احاد اشاره میکند يکش اصل حجيت سنت است میگويد فاذا اتاهم امر من اوامره يقروه بصحته لم يثبت عليهم التولی عنه و هم يسمعون نعوذ بالله من ذلک فقال تعالی انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون و قال تعالی قل انما انذرکم بالوحی فاخبر تعالی کما قدمناه انا کلام النبی صلی الله عليه و آله و سلم کله وحی و الوحی الی خوف ذکر و الذکر محفوظ بنص القرآن فصح بذلک ان کلامه صلی الله عليه و آله و سلم کله محفوظ بحفظ الله مضمون لنا انه لايضع منه الشيخ اين مضمون را تکرار میکند اما نه اينکه خود حجيت،
ج: چرا میآيد میگويد خبر صحيح است اسم دارد
س: بله حالا اين، اصلاً اين يک،
ج: خب از کجا بفهميم کلام رسولالله غير از حجيت است ديگر ايشان میگويد کلام رسول
س: کلام رسول
34: 46
س: میگويم پس تعبدیاش را شاهد نمیگيرد
ج: خب صحيح میگيرد ديگر صحيح هرکسی گفت صحيح تعبد است ديگر خب،
س: ولی اينجايي که شايد به فرمايش شما نزديکتر باشد جلوتر میگويد قال علی
ج: علی يعنی ابن حزم
س: و هذا حين
ج: چون ديدم بعضیها نوشته قال علی مثلاً در عبارت گفتند مرادش علی ابن ابی طالب است اين خودش اسم و رسم دارد سابقين مینوشت در کتابهای سابق متعارف است قال ابن حزم
س: و هذا حين نأخذ انشاءالله تعالی فی ايراد البراهين علی ان خبر الواحد العدل متصل علی رسولالله صلی الله عليه و آله و سلم فی احکام الشريعه يوجب العلم و يجوز فيه
ج: يوجب العلم اصلاً علمی است خب بله
س: و لايجوز فيه البطة الکذب و الوهم و لا الوهم فنقول و بالله التوفيق قال الله عز و جل النبی و ماينطق عن الهوی ان هو الا وحی يوحی، فقال تعالی انا نحن نزلنا الذکر و انه له لحافظون و قال تعالی لتبين للناس ما انزل اليهم فصح ان کلام رسولالله صلی الله عليه و آله و سلم کله فی الدين وحی من عندالله عز و جل
ج: خب اينکه اشکال ندارد، چه ربطی به حجيت دارد
س: آن که حتی
43: 47
دارد
ج: نه اينها صحيحش نمیدانند
س: نمیدانند
ج: نه، اصلاً کثرت عليّ الکذابه را ما داريم آنها میگويند پيغمبر گفت نه، آنها صحيح نمیدانند آنها حديث خذوا ما وافق الکتاب و سنتی را صحيح، چهارتا طريق دارد اما صحيح نمیداند هر چهار طريق اشکال میکنند آقا بفرماييد، خيلی خوب اين مطلب هم تا اينجا رسيد که الآن، آن وقت میماند در پيش ما با اين مقدماتی که عرض شد عرض کردم يکی از راهها همين راهی است که متعارف است اهل سنت هم انجام دادند اين اصلاً حقيقت بحث حجيت تعبدی به صدور را به اين معنی گرفتند که حالا که ما متعبد به صدور هستيم متعبد به اين متن هم هستيم حالا که متعبد به اين متن هستيم حکم هم همين است همينی که از اين استفاده میشود اين همين نحوه اجتهادی بوده که عرض کردم اين نحوه اجتهاد بعد از قرن دوم رائج شد اصلاً در قرن اول اجتهاد اين نبود اجتهاد اين بود که يک سری از احکام معين بود يک سری از احکام معين نبود اين را از کجا در بياوريم يا قياس میکردند يا استحسان؟ اين اصلاً بحث سند و اين صحيح است و اصلاً اينها را در قرن اول و اوائل قرن دوم مطرح نبود کلاً مطرح نبود بله آنی که مطرح بود مثلاً اينها روايت کردند عن نبی، میگفتند نه اينها اشتباه کردند يا اينها دروغ گفتند يا اينها مثلا نقل کرده از، که اميرالمؤمنين که يک دفعه آن ابوهريره گفت حدثنی خليلی رسولالله حضرت فرمود متی کان خليلک يا کذاب، تو چه میگويي خليل من کجا؟ اين داريم ما تکذيب اما اينکه بحث، بله آقا اما اين بحثهای سندی و واسطه و ارسال اين حرفها اصلاً مطرح نبود نگاه نمیکردند که توضيحاتش گذشت اما بعدها اين جزو اجتهاد شد يعنی بعدها اين مطلب آمد و کاملاً جزو ارکان اجتهاد قرار گرفت ارکان به اصطلاح و کلياتش هم جزو ارکان علم اصول يعنی آن قواعد کلی، ضوابط کلی که مطرح بود آن ضوابط کلی هم شد جزو علم اصول که حالا اگر يک وقت ديگر باشد شرحش را بايد عرض کنم اين هم راجع به اين، پس بنابراين يک راه اساسی برای شناخت متن تعبد به متن است، تعبد به متن هم تعبد به صدور است اين يک راهی که متعارفی بين علمای اسلام سنتاً و شيعتاً بود حالا تعبد به صدور چطور میشود راههای خودش؟
راه ديگر اين بود که حالا اگر ما تعبد به صدور پيدا نکرديم به هر حال هم صدور هم متن هم به اصطلاح مضمون را با شواهد و قرائن بخواهيم اثبات بکنيم اينجا راههایي که بخواهيم متن را اثبات بکنيم چه است؟ عرض کرديم به طور متعارف به طور متعارف آن مطالبی را که آنها در باب حجيت گفتند، بنابر مبنای کسانی که قائل به حجيت نيستند آن نکات آنها بيشتر شواهد میشوند يعنی حجت نيستند اما شاهد هستند فرق حجت و شاهد را به اين گرفتيم شاهد موجب مثلاً قرائن وثوق و اطمينان را توليد میکند اما حجيت خط میگذارد هرچه اين ور خط است حجت است، هرچه آن ور خط است حجت نيست اين اسمش حجيت است مثلاً میگويد اگر راوی عدل ثقه بود، عدل ضابط بود حجت است، روی مبنای شواهد میگويد نه عدالت و ضابطيت راوی يکی از شواهد است وجودش در کتب مشهوره يکی از شواهد است موافقتش با ظواهر کتاب يکی از شواهد است مخالفتش مثلاً با عامه يکی اينها را میآيد مجموعاً شاهد حساب میکند اين مجموعهای آن نکاتی را که آن آقايون در حجيت گفتند که گفتند مثلاً اگر اين طور باشد حجت است، در کتب مشهوره باشد حجت است، راويش ثقه باشد حجت است وثاقت راوی که آقای خويي میگويند اين میآيد چه کار میکند؟ اين به جاي اينکه دنبال حجيت تعبدی برود تبديل میکند به شاهد تبديل به شاهد میشوند وقتی تبديل به شاهد شد برای اثبات متن هم دنبال شواهد میرود، فرقی نمیکند آن وقت شواهد در ميان شيعه ديگر انصافاً آن، چون بايد به شواهد را نگاه کند و جمع شواهد در شناخت تاريخ حديث، در شناخت صدور حديث، در شناخت زمينههای صدور حديث، در شناخت خود راوی در شناخت اين کی مثلاً شفاهی بوده؟ کی کتبی شده؟ چون عرض کرديم يکی از نکاتی که در مباحث فهرستی خيلی قابل توجه است در حديث شيعه انتقال از شفاهی به کتبی تا حدی واضح است در ميان اهل سنت واضح نيست مثلاً فرض کنيم علی ابن ابراهيم عن ابيه عن حماد عن الحريز مثلاً عن به اصطلاح زراره عن ابی جعفر، اين ظاهراً صدوق حديث عن ابی جعفر سلام الله عليه صدور کلام، اين کلام به عنوان شفاهی بوده شواهد هم نشان میدهد، ابوحنيفه هم به عنوان، زراره هم به عنوان شفاهی به حريز و شاگردهای ديگر گفته،
س: حريز نوشته
ج: حريز نوشته آری بعد از حريز هم جناب آقای حماد اين دوتا نسخه يا حريز يا حماد هم به قم آمده تاريخ نسخه هم واضح است اوضاع نسخه هم اجمالاً واضح است بله همين طور که عرض کردم در بحث به اصطلاح مدرج، انصافاً کتاب حريز بالخصوص درش ادراج نسبتاً زياد است و متأسفانه به نظر ما حتی مثل کلينی هم اين نکته را به اصطلاح جدا نکرده و الآنش هم نمیدانيم حالا اين را چه جوری توضيح بدهيم؟ به ذهن ما بعض مثالهای گذشت، غرض اينکه آن وقت شواهدی که هست اين است عرض کرديم مرحوم شيخ حرّ عاملی در خاتمه وسائل نمیدانم خاتمه چهار است، پنج است، شش است به اصطلاح قرائن قبول خبر را آورده، مجموعش را شمرده ايشان مرتب کرده بيست و پنج قرينه آورده البته اين قرائن ايشان برای صدور است به اينکه اين حديث ثابت است يا ثابت نيست؟ ما به نظر هم صدور است هم برای متن است فرقی نمیکند هردو را باهم ايشان بيست و پنج قرينه آورده و ما هم عرض کرديم قرائن را دسته بندی کرديم ديگر احتياج به تکرار ماسبق نيست مجموعهای قرائنی است که در به اصطلاح يک مقدارش در سيره عقلائی هست يک مقدارش بين متدينين مطلقاً و متشرعه هست يک مقدارش هم بين طائفه هست اين مجموعه شواهد به اين سه دسته رسمی تقسيم میشود يک مقداری شواهد تاريخی است مثلاً اين لفظ عربی آيا واقعاً در آن زمان بوده نبوده؟ در بعضی از روايات قال قلت له ابيعک ده دوازده اصلاً ده دوازده در مدينه بوده در کوفه بوده، حديث که در کوفه تثبيت شده، کلمه ده دوازده واضح است که کوفه متأثر به ايران است لفظش خودش ديگر کاملاً واضح است بله، در روايتی از مولانا ابی الحسن الکاظم من اراد اکل الماست، ماست خب خيلی واضح است که لفظ عربی، لايضره فعليه بالهازون قلت و ما الهازون قال النان خواه اين نانخواه هم باز فارسی است، همين کلمه ماست آيا اين شواهد اينها شواهد واقعی است که آيا اين مثلاً حضرت اين جور فرمودند يا اين آقا در نقل اين جور نقل کرده، در کوفه گفته ماست و نانخواه و الا حضرت مثلاً فرموده باشند هازون و بعد فرموده باشند نانخواه اين خيلی بعيد است، شايد هم قال قلت مثلاً در همين روايتی چون واقعاً بحث متن يک بحثی است که جهات مختلف دارد در همين روايت معروف که عليکم بالچيز، يا داووا مرضاکم به اين حبة السوداء فانها شفاء من کل الداء الا سام، يک نسخ دارد که قيل و م السام؟ يک نسخ دارد که قلنا للرسولالله و ما السام در عدهاش دارد سئلت عايشه ما السام خيلی عجيب است فقالت هی الموت، اين اگر از متون روايات ديده بشود اينکه اين سؤال و جواب اخير که سام چه است؟
س: اينها را از که پرسيده؟
ج: اينها از که پرسيده شده؟ دقت میکنيد اين عباراتش مختلف است اين نشان میدهد که متن به لحاظ تاريخی هم قابل بررسی بوده قابل توجه بوده، قابل دقت بوده و ما مجموعهای اين شواهدی را که هست انجام میدهيم البته بعضی از اين شواهد بلکه بيشتر شواهد از شواهد مذهب است، حتی در باب شناخت کتاب و قبول کتاب و نسخه و نسخ مختلف و به اصطلاح ثبت حديث و شواهد عينی قبول حديث، اينها باز در مذهب چيزهايي جا افتاده و اختصاص به ما هم ندارد الآن مثلاً خود اسماعيلیها وقتی تاريخ اين ابتداء الدعوه دارد تاريخ دعوه، هيچ چيزهايي نوشته نمیدانم فلانی از مبلغين بود از دعات بود رفت فلانجا بعد رفت فلانجا بعد رفت شمال آفريقا را میگويد بين برابر اصلاً اينها را ما در جايي ديگر در تاريخ نمیبينيم فقط بين خود اسماعيلیها وجود دارد خوارج از علمايشان کسانی را اسم بردند که اصولاً نه سنی نه شيعه آنها را نمیشناسند چون عنوانی ندارند اصلاً کتابهايشان بين مسلمانها متعارف نبوده الآن دارند يواش يواش چاپ میکنند، هنوز هم به آن صورت جا بيفتد و باش برخورد بکنند نکردند، دقت کرديد لذا اينها با در نظر گرفتن اين شواهد خيلی راحتتر میشود متن را تا حدی تشخيص داد که يکی از اين شواهد هم مسأله عرض است که اين بنا بود امشب راجع به عرض صحبت کنيم مقدمه،
س: يکی هم بحث فرموديد که فتاوای متقدم
ج: خب بعدش میخواهم، نگفتم، اين فتاوای متقدمين خيلی مطرح است.
دیدگاهتان را بنویسید