متن حدیث (جلسه67) شنبه 1402/06/04
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسول الله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعين، اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمة يا ارحمن الراحمين.
عرض کنم حضور با سعادتتان که بحثی را که ما در شب آخری داشتيم بحث مدرج بود و متعرض بعضی از اقسام مدرج شديم که حالا اين چون بخواهيم ديگر اقسامش يعنی مثالهای مکرری بزنيم طول میکشد مثل بحث تقطيع انصافش اين دوتا بحث خيلی تأثيرگذار هستند، تقطيع بيشتر البته مخصوصاً در اين کتب مجامع حديثی تقطيع خيلی نقش تندی را بازی کرده، عرض کنم اين مثالی را که از اين حديث باب استحاضه زديم يک توضيحی راجع به اين مثال عرض بکنم،
س: خود مدرج را هم نمیشود در تقطيع گفت داخلش است
ج: نه خير نه مدرج کلام راوی است تقطيع کلام امام را تکه تکه کرده روايت را تکه تکه کرده، دو عالم جداگانه است،
س: خب پذيرفتيد که مدرج اگر روايت در روايت هم باشد
ج: بله آن هم باشد مدرج است نه روايت واحدهای است که تقطيعش کرده، عرض کنم که مرحوم کلينی در اين باب کار عجيبی که کرده واقعاً ما که، چون اينها ديگر بحث و بررسی نشده واقعاً مخصوصاً اين تعبير فهرستی که بنده عرض کردم واقعاً يک چيزی بايد در حد شاه کاری در اينجا نشان داده مرحوم کلينی، مرحوم کلينی ابتداءً اين حديث را از سه مصدر از حريز نقل میکند، يعنی از سه راه، از سه روش، يک راه راه مشهورترين نسخه حريز است که علی ابن ابراهيم عن ابيه باشد، نسخه دوم نسخه نيشابوری است که خود نسخه که خيلی ارزش دارد اما حالا قمیها چون خيلی با آثار نيشابوریها مخصوصاً آثار فضل خيلی اعتناء نکردند، از اين جهت، خب اينها هم نسخه بدی نيست اين اشکالش همان محمد ابن اسماعيل استاد کلينی است که خيلی شناخته نيست، بايد با همين قرائن خارجی و بحثهای فهرستی حلش بکنيم، راه سوم همين نسخهای است که از احمد ابن محمد اشعری احمد اشعری نقل میکند و از سه نسخه که نقل میکند اين ذيل را دارد و متی انقطع دارد، از زراره نقل میکند که اين ذيل را دارد، من به يک مناسبتی چون ديگر اين روزها حال مراجعه خود من ديگر کم شده، ديگر اين دستگاهها کاملاً ما را ديگر تنبل بار آورده مثل ديگر دستی نيست ببينيد احمد اشعری حالا به لغت مختلف از حماد چقدر روايت دارد؟ من به نظرم خيلی بايد کم باشد در تهذيب که يادم نمیآيد، در کافی محدود اگر باشد باز مثلاً حسين ابن سعيد در، از حماد زياد داريم اين مخصوصاً در تهذيب زياد داريم داريم اما احمد اشعری، حماد را بياور و راویهای حماد، حماد يا حماد ابن عيسی، نمیدانم اينها يک جمع بندی هم میکنند مثلاً يک شخص را با عناوين متعددش مجموع رواياتش را آوردند، چه با مکرر چه بدون مکرر، علی ای حال شما حماد يا حماد ابن عيسی چون حماد ابن عثمان که قطعاً نيست، حماد ابن عيسی را بياوريد، ببينيد که احمد يا احمد ابن محمد يا احمدالاشعری اينها از ايشان چندتا به نظرم در کافی هم خيلی نباشد فکر میکنم مثلاً بيست مورد، تا سی، چهل مورد باشد، فکر نمیکنم،
س: کافی و تهذيب و فقيه روايتهای حماد ابن عيسی هزار و هشت و نودتاست بيشترين نقل مال ابراهيم ابن هاشم است،
ج: خب عرض کردم
س: که هشتصد و پنجا و ششتاست، چهار صد و بيست و ششتا برای حسين ابن سعيد است،
ج: عرض کردم بيشتر هم اين حسين ابن سعيد اگر نگاه بکنيد مال تهذيب است شايد کافی کم باشد بله،
س: فضل ابن شاذان صد و بيست و شش، عبدالرحمن ابن ابینجران هشتاد و سه، احمد ابن محمد ابن عيسی شصتتاست
ج: من بين بيست تا چهلتا احتمال، خب فکر میکنم،
س: جسارتاً
ج: با تکرارش
س: با تکرارش،
ج: عرض کردم به نظر من همان بين بيست و چهل بايد باشد زياد نيست اين نسخه خيلی
س: دو سهتا کتاب را دارد
ج: بله، اما به نظرم در تهذيب مستقلاً نباشد از کافی اگر گرفته باشد به نظرم تهذيب مستقلاً تهذيب مستقلاً از حسين ابن سعيد دارد، ابتدا به اسم حسين ابن سعيد کرده عن حماد، اما فکر میکنم ابتدا به اسم احمد نکرده باشد فکر میکنم يقين ندارم من کل تهذيب را مثلاً يکبار مروراً هم نگاه نکردم که حالا بخواهم بگويم، ليکن در مظانش که مثلاً صلاة و صوم و حج و اينهاست مظان معينی دارد، در
س: چهل و دوتا از اين شصتتا در کافی است، بعد تهذيب هم ابتدا به احمد ابن محمد کرده،
ج: چندتاست؟
س: احمد ابن محمد يکدانه، دومش محمد ابن يعقوب است سومی محمد ابن يعقوب، چهارمی محمد ابن يعقوب،
ج: گفتم عرض کردم از کلينی از طريق کلينی نقل کرده باشد
س: باز دوباره هفتمی از احمد ابن محمد است،
ج: بايد جلدهای هفت و هشت و اينها
س: جلد دو است جسارتاً
ج: جلد دو، من خيال نمیکردم بله، به هر حال اينی که ايشان، البته ايشان اگر به اسم احمد ابن محمد حاشيهاش را نگاه بکنيد بازهم ممکن است از کلينی گرفته باشد چون اين کار را میکند ايشان چون دارد که بعضی از جاهای که من از احمد ابن محمد است از کلينی نقل کردم، آنها را هم خيلی مطمئن نيستيم الآن مرحوم شيخ طوسی ابتدا به آنها کردند به هر حال انصافاً سهتا نسخه را مرحوم کلينی آورده يک نسخه خيلی مشهور مال ابراهيم ابن هاشم، يک نسخه نسبتاً جا افتاده مال فضل ابن شاذان و يک نسخه نسبتاً به اين عدد هزار و هشتصد، نهصد تا عدد شاذی است، آن وقت مرحوم کلينی میخواهد بگويد در هر سه نسخه اين ذيل بود، و متی ان انقطع کانها لاتدع الصلاة بحال اين بود، بعد در آخر باب ايشان باز هم از طريق احمد، يک قسمتی که ما الآن در حديث مشکل داريم من اول بعض مشکلات را بگويم که اين بايد مثلاً در آينده يک راهی برايش پيدا کرد، فعلاً راهی نداريم ما الآن خود من، اما مشکل هست مثلاً در اين سند احمد هست از ابن فضال اين ذيل را ندارد، از حماد عن حريز، ببخشيد عن عبدالله ابن بکير عن زراره، اما احمد عن حماد، عن حريز، عن زراره همان روايت را دارد ذيل را هم دارد آيا احمد هردو را مجرد نقل است خودش اعتماد کرده دقت کرديد در آن نسخه که احمد نقل میکند احمد از حماد عن حريز عن زراره اين ذيل هست صدرش هم مثل همين است تقريباً يک کلمهای که اختلاف کوچکی دارد، اما در نسخهای که احمد از ابن فضال پدر نقل میکند از عبدالله ابن بکير عن زراره اين ذيل کلاً افتاده من فکر میکنم مرحوم کلينی میخواسته اين نکته را که به اصطلاح ما اسمش را گذاشتيم نکته فهرستی اين نکته را روشن بکند که من اگر نقل میکنم اين ذيل را در يک نسخه از کتاب حريز نيست در سهتا نسخهاش اين هست اين زيادی هست، پس مشکل کجا میشود؟ مشکل میشود در تقريری که شاگردهای زراره از زراره نوشتند، اين قسمتی که بايد باز بشود اين است، چون ما الآن شواهدی نداريم که خود زراره کتاب داشته باشد آنچه که الآن ما داريم تقرير شاگردهای ايشان است، من به يک مناسبتی در بحث غسل و اغسال ديگر بخواهيم وارد بشويم باز طول میکشد اقسام غسل دو سه تا نقل از شاگردهای زراره داريم که فرق میکند و عرض کرديم چندتا شاگرد اساسی مرحوم زراره دارد که همهشان کتاب دارند، يکش حريز است، يکش به اصطلاح عمر ابن اذينه است، يکش عبدالله ابن بکير پسر برادرش است، بکير ابن اعين، بکير برادر زراره است يکی عبدالله ابن بکير است، يکی هم جناب آقای جميل ابن دراج است يکی دوتای ديگر هم هستند ديگر حالا طول میکشد، غرض اينکه اينها اين نکته خيلی لطيف است يعنی ابن فضال دقيقاً از عبدالله ابن بکير يک، میخواهيد دو مرتبه بخواند يک کلمه مختصری با هم فرق دارند اما ذيلش کلاً در نسخه ابن بکير نيست اين ذيل کلاً نيست، حالا آيا مرحوم کلينی اين ذيل را مدرج میدانسته، ببينيد اگر اين نکته که ما عرض میکنيم درست باشد خيلی دقت کلينی است، کلينی میخواهد بگويد در سهتا نسخه من از کتاب حريز اين ذيل را ديدم ولو در کتاب ابن فضال نيست در کتاب عبدالله ابن بکير نيست حالا میخواهيد دو مرتبه حديث را بخوانيد آن بابی که مال انها لتدع الصلاة از کافی کافی اول با سه طريق آورده، من فکر میکنم اين دقت، اين مطالبی که حالا به ذهن من رسيده درست باشد خيلی معلوم میشود اينها دقت داشتند کاملاً،
س: سه نفر میگويد جمی
43: 8
يعنی سه طريق
س: از سه طريق میگويد تا ثابت کند که مدرج نيست
ج: میخواهد بگويد مدرج نيست چرا؟ چون کافی کتاب حديثی است اصلاً همينی که حديث را در کتاب خودش میآورد حديث است ديگر مدرج نيست فتوا نيست میخواهد اين را بگويد و الا فتوا حسابش میکردند، ايشان میخواهد بگويد اين حديث از زراره است من در سه نسخه از کتاب حالا مثلاً ماها اين جوری هستيم مثلاً میگوييم اين تقرير آقای خويي، اين تقرير آقای خويي، اين طور رسم است ديگر اينها ننوشتند تقرير من دارم میگويم در حقيقت دو شاگرد زراره که نوشتهاند يکش حريز است، بعد کلينی میخواهد بگويد آقا اين نسخهای که من از حريز نقل میکنم در همه نسخ هست، پس اين حديث است روشن، اگر شما مثلاً به ذهنتان اشکال رسيد اين حديث از آن ور میخواهد بگويد در نسخه عبدالله ابن بکير نيست پس اين مدرج است نکته روشن شد، اگر اين مطلب حالا به اين تقريبی که من عرض میکنم اولاً ارزش بحث فهرستی را کاملاً روشن میکند بحث سند مطرح نيست بحث وثاقت و حالا اين موثقه است آن صحيح است اين بحثها مطرح نيست بحث اين است که دو شاگرد زراره دارند يک مطلب از ايشان حالا حديث شما حريز را بخوانيد حريز عن زراره عن ابی جعفر عليه السلام البته ابی جعفر نداشت قال قلت له داشت،
س: بله همين حديث اولی که بوديم
ج: اين حديث اول باب هم هست
س: ببخشيد چهارم باب است،
ج: چهارم نه سوم خواندی آن را
س: چهارم باب
ج: چهارم،
س: چهارم باب همينکه حديث آخر باب است
ج: آن آخر باب است ببينيد سهتا طريق آورد به حماد، که حماد ابن عيسی اينجا مراد است سهتا طريق آورد بعد از حريز از، من میگويم مرحوم کلينی میخواهد بگويد آقا اين خيال نکنيد در يک نسخه است در سهتا نسخه من اين را ديدم اين ذيل هست، پس اين جزو حديث است مخصوصاً کتاب حريز را به تعبير شيخ و کتبه تعد فی الاصول اصلاً کتابها اصول بوده پس در کتاب حريز حالا بخوانيد از اولش متنش را، اين شرح صدر راه میرود ما خلق مان تنگ میشود،
س: عن حريز عن زراره قال قلت له، ببخشيد اين چاپ چيز بخوانم که
ج: چاپی،
س: چاپ دارالحديث بخوانم
س: اين تعدد نسخه و اينها نشان میدهد يا تعدد را بگوييم سند در واقع نشان میدهد که پس اين حديث است اما از آنجا که در آن نسخه اين نيست
ج: معلوم میشود مدرج است
س: پس مدرج است
ج: و انصافاً هم تعابيرش مدرج است حالا آن شب دقت کرديد من گفتم انگشت گذاشتم گفتم از اينجا مدرج است يادتان میآيد
س: بله،
ج: اصلاً من حديث ابن فضال در کلهام نبود، در ذهنم نبود بعد که خوانديم بعض وقتها با خودم فکر میکنم بعض کلمات ما شبيه الهام است، مکاشفه است اصلاً يعنی اصلاً در حساب من نبود، من روی همان ذوق فقهی خودم گفتم از اينجا مدرج است انگشت گذاشتم،
س: اين مدرج توسط شاگردان زراره شده
ج: احتمالاً توسط حريز است ديگر
س: خب همينجا امکان دارد که زراره خودش در بعض نقلها اين تکه آخر را گفته باشد يا نگفته باشد؟ چرا مدرج را به کلام زراره نسبت ندهيم،
ج: احتمال دارد از زراره باشد حالا حديث را گوش کنيم،
س: عن النفساء متی تصلی قلت له النفساء متی تصلی،
ج: دقت کنيد
س: قال تقعد بعدد حيضها و تستظهر بيومين
ج: از اينجا گفتيم مدرج است و تستظهر بيومين تمام شد فان انقطع الدم از اينجا مدرج است ابن فضال که بعد ايشان خواند تا همينجا را نقل کرده و شواهد را هم عرض کردم کلام يعنی سوق کلام بر اين جهت است اصلاً نمیخورد که مثلاً سؤال از آن بوده حالا کلام ابن فضال را بخوانيد
س: ولی عذر میخواهم حاج آقا اينکه با توجه به اينکه سهتا سند آورده نمیشود بگوييم تقطيع است بيشتر به تقطيع شبيه است
ج: نه خير نه،
س: آن آقا که کم آورده تقطيع کرده
ج: نه بعيد است،
س: چرا؟ چون اينجا سهتا سند آورده
ج: نه اينکه ايشان دنبالش نياورده نبوده و الا ايشان میآورد ديگر
س: آخر اين سه تا سند که آورده چه کارش کنيم؟
ج: اثبات میکند در کتاب حريز بوده اثبات نمیکند مدرج است يا نه؟ بله در کتاب حريز بوده اين را قبول میکنيم ما هم قبول میکنيم الآن، اين را ما گذاشتيم يک تقرير از زراره تقرير دوم که کسی نوشته از زراره ان انقطع را ديگر و ما بعد ندارد و تعبيرش هم که نفساء لاتدع الصلاة و من قول النبی فان الصلاة عماد دينکم، خب چه ربط دارد به اينکه مستحاضه نماز بخواند يا نخواند؟ اما خصوصيات نماز را چه جوری بايد خوانده بشود بايد از دين گرفته بشود، مجرد اينکه عماد دينکم، هرجا هست کلهپا بکنيد نماز را بخوانيد، اين در
30: 13
س: از لحاظ محتوای با همان
ج: فتوی بيشتر میسازد
س: بله
ج: با کلام بيشتر میسازد حالا مال جناب ابن فضال را هم بخوانيد
س: قال تقعد النفساء
ج: نه از اولش ابن فضال عن عبدالله ابن بکير اين حريز نيست اصلاً طريقش عوض شد
س: محمد ابن يحيي
ج: عن احمد ابن محمد
س: احمد ابن محمد
ج: اين اشعری است و ايشان راوی معروف کتاب ابن فضال پدر است در قم، کلينی عمدهای که آورده از ايشان است شايد از غير ايشان خيلی کم باشد عن ابن فضال، شايد هم از سهل هم گاهی از ابن فضال نقل
س: عن ابن فضال عن ابن بکير عن زراره قال عن ابی عبدالله عليه السلام قال
ج: اينجا اسم دارد آنجا نداشت قلت له داشت،
س: قال تقعد النفساء ايامها التی کانت تقعد فی الحيض و تستظهر بيومين
ج: خيلی واضح است، تمام
س: اين البته از طريق ابن بکير بوده
ج: ابن بکير، يعنی ابن فضال از کتاب ابن بکير اين جور نقل کرده پس در حقيقت دو تقرير از زراره داريم دو شاگرد زراره يکی پسر برادرش که همين حدود يک سطر را نقل کرده يکی حريز که حدود چهار سطر را نقل کرده و انصافاً آدم تعبيرش را نگاه بکند تعبيرش میخورد به اينکه کلام مدرج باشد جزو روايت نباشد، بعدش هم يک قاعدهای دارند آقايان نتيجه را تابع اخس مقدمات اگر يک حديث دوران امر بشود که مثلاً کلام صحابی است يا کلام رسولالله اصل را بر صحابی قرار میدهند تا ثابت بشود عن رسولالله مثل آن قاعده اگر اينجا بزنيم اگر شک بکنيم که اين تتمه روايت است يا مدرج است؟ اصل بر مدرج بودن است، تا اثبات بشود روايت است دقت کرديد يک، البته اين قاعده را من تصريح
س: ظهور نقل راوی
ج: يعنی قدر متيقن اين کلام را اين راوی گفته اما رسول الله بايد اثبات بشود دقت کرديد خيلی داريم ما الآن، من نديدم جايي حتماً دارند تصريح من نديدم که مثلاً رواه فلان عن فلان مثلاً عن عبدالله ابن عباس رفعه و رواه فلان عن فلان عبدالله ابن عباس وقفه اين طور دارد و لم يثبت الرفع و الاصح وقفه و لم يثبت الرفع، وقفه يعنی کلام خود صحابی
س: اصل امانت راوی اقتضاء نمیکند که اين
ج: نه اينها چون طريقيت را نگاه میکنند حجيت را نگاه میکنند، دقت شد البته عرض کردم اين را حتماً اهل سنت جای نوشته دارند اما من نديدم الآن يادم نمیآيد جايي ديده باشم اما ارتکازی که من در کلماتشان میبينم اگر دوران امر شد بين اينکه کلام پيغمبر باشد يا کلام خود راوی باشد صحابی، کلام پيغمبر را میگويند رفع، کلام صحابی را میگويند وقف، بعد میگويد رواه فلان رفعه، عن ابن عباس رفعه، رواه فلان عن ابن عباس وقفه بعد میگويند و الاصح الوقف يعنی قدر متيقن ثابت میشود ابن عباس اين را گفته اين قدر متيقن اما از رسولالله نقل کرده ثابت نيست روشن شد،
س: نقل نکرده آخر اين عن رسول الله نگفته ولی راوی عنه دارد
ج: اين تتمه آن روايت است اين بين مدرج، اينجا وقف نيست که،
س: وقف نيست
ج: نه ذيل را میخواهم بگويم اين شبيه آن است يعنی اگر دوران امر شد بين ادراج و اينکه جزء خبر باشد؟ اصل اولی ادراج است به اين معنی يعنی ادراج ثابت میشود يا کلام زراره است يا کلام حريز است اما
س: اصل چه اثبات میشود حالا در جای خودش بايد بحث بشود ولی ظاهر خود راوی و امانت راوی اين است که وقتی کلامی ادامهاش را دارد میگويد
ج: نه برای ما که حجيت، آن نقل کرده عن رسولالله نقل کرده خودش گفته، يعنی خودش گفته قال ابن عباس آن وقت يکی گفته قال ابن عباس رفعه، قال ابن عباس مرفوعاً يعنی قال ابن عباس قال النبی ليکن آن مقدار که پيش ما ثابت میشود خوب دقت کنيد پيش ما اينکه اين با اسانيدی که هست کلام مال ابن عباس هست اين مقدار ثابت میشود اما اينکه عن رسولالله است ثابت نشد،
س: اين قبول
ج: اينجا همين طور،
س: اين همين طورش را من گير کردم حاج آقا، ببينيد يک راوی دارد نقل میکند،
ج: چون ما سند ديگر داريم آخر
س: آن هم از امام است قبول است
ج: نه يعنی ما از همين زراره از خود زراره يک کلامی داريم بين همين عين همين است ديديد خيلی فرقی
س: عين همين است
ج: خيلی خوب، پس اين يک
س: منتهی اين منافات ندارد که ادامه داشته باشد
ج: منافات ندارد از اينکه کلينی نقل نکرده دنباله نداشته يعنی و الا آن هم نقل میکرد ديگر خب، اين اصلاً دنباله نداشته کلام کلش اين مقدار بوده آنی که زراره نقل میکند از ابیعبدالله يا ابی جعفر کلش اين است علی ای حال اين نکته را من گفتم عرض کنم که کلينی، البته عرض کنم من هم حالا بعض موقع اشکال میکنند که بعض حرفهای من حدسی است انصافاً با تتبعی که ما در کلماتشان کرديم و الا نه در جايي ديديم و نه از استادی شنيديم نه در کتاب شرح حديث اينها را ديديم غرض روشن باشد يعنی با آن حالتی که من حالت تحديث و محدثين و قواعد تحديث و اينها را نگاه میکنم به نظرم کلينی میخواسته اين نکته ظريف را بيان بکند که ما دو تقرير از زراره داريم در يک طريق اين ذيل نيست در يک تقرير هست ليکن آن تقرير مال يکی از شاگردهای معروف ايشان به نام حريز است و من سهتا نسخه از کتاب حريز ديدم که در هرسه اين ذيل هست،
س: ذيل هست
ج: دقت کرديد و اين امانتداری کلينی اين جلو ما گذاشته شما شبهه داری میگويي نه اين تتمه کلام است، درست شد بنده هم به ذهنم که اين مدرج است اين تتمه کلام نيست خب اين هم راجع به توضيح هم گفتيم راجع، چون اگر راست باشد اين باب را باز میکند ما در جاهاي ديگر هم که کلينی دو سند گاهی میآورد معلوم شد نکته کار مال اين است، ما الآن اختلاف حديث را در مجامع میآوريم يعنی مثلاً میگوييم اين حديث در کافی مثلاً ما حجب الله عن عباد است در کتاب توحيد صدوق ما حجب الله علمه است ما وقتی جمع میکنيم میآوريم اما گاهی اوقات در خود کافی در همان باب میآورد دقت کرديد چه شد؟
س: تعبير شما از اختلاف حديث يک کمی در واقع با آن اصطلاح اهل سنت قاطی نشود
ج: بله نه دقت کرديد چه میخواهم بگويم، گاهی اوقات خود، ما الآن وقتی مقايسه میکنيم، مثلاً اين حديث را نقل کرده تا اين قدرش، صدوق نقل کرده تا اين قدرش، شيخ طوسی تا اين قدر، اين جوری میگوييم يعنی در مجامع که اينها را آمديم جمع کرديم اما گاهی اوقات در خود کتاب است خود کافی دارد میگويد دقت کرديد يعنی خود کافی دو گزارش از کلام زراره دارد،
س: در همان باب
ج: در همان باب دقت کرديد نکته روشن شد خيلی لطيفی است اگر اين تصوراتی که اين حقير سراپا تقصير دارم اين درست باشد واقعاً هم دقتشان چه خون دلی خوردند و کاملاً اين امانت را دقيق به ما رساندند حالا ما میشينيم الآن هزار و صد سال بعد از کلينی هستيم دقيق میشينيم اينجا بحث میکنيم، که آيا حق با ابن فضال است که آن ذيل نبوده يا حق با حريز است که اين ذيل بوده حق با عبدالله ابن بکير است و انصافاً خود من سياه و لذا هم ديشب يا در جلسه قبل يادتان هست من اصلاً انگشت گذاشتم از اينجا مدرج است اصلاً دست گذاشتم بعد هم ايشان خواند از کتاب ابن فضال تا همانجا بود همانجايي که من گفته بودم،
س: آخر اين تناسب يک چيزی است خود راوی هم اهل بالاخره ادبيات و اينها چه جوری يک دفعه بیربط اضافه میکند بهش،
ج: بیربط نيست اينها میدانستند
س: میدانم در سؤال
ج: میدانستند، میگويم مشکل کار اينها شايد در اول يک نقطهای دائرهای چيزی اينها به ما نرسيده که نشان بدهد حديث تمام شده اينها را ما نداريم الآن اين مشکل کار اين است مشکل کار، مثلاً انتهی فلان ندارد حديث که کجا تمام میشود ندارد،
س: عرضم اين است ذيل بحث نفساء است يک دفعه میرود سراغ استحاضه
ج: نه میگويد چون نفساء اگر زيادتر شد مستحاضه میشود حکم مستحاضه را پيدا میکند از اين جهت میرود سراغ مستحاضه
س: هر جوری میدهيد پس روايت
ج: بله اين مثل گفت ربط ماس و دروازه چه است؟ گفت ماست را که میخوری دهن باز میشود دوازه هم باز میشود ربط در باز شدن است،
س: هردوشان
ج: با اينکه معروف است بیربط است باز دروازه بیربط تر گفت ربطشان اين است وقتی ماست میخوری در باز میشود دروازه را هم باز میکند،
س: البته میگويند هردو را میبندد
ج: حالا آن هم میشود هردو را میبندند باز هم میشود بسته هم، علی ای حال پس بنابراين آقا به ذهن اين يک توضيحی میخواستم بدهم چون اگر باز بشود دقتی است يعنی يک ظرافتی است اين گذشتگان ما با دقت اين را پیگيری کردند که اين نکته را مثلاً فرض کنيد صدوق که توحيد را نوشته ناظر به توحيد کلينی است در توحيد کلينی ماحجب الله است، ايشان با همان سند میگويد ما حجب الله علمه، يعنی ناظر است به اينکه کلمه علمه افتاده، ليکن اين چه شد مقارن دو کتاب باهم و الآن در مجامع حديثی مثل جامع الاحاديث زمان ممکن است مقارنه پنجتا حديث با همديگر بشود از مقارنه اين احاديث با همديگر ما به يک نتايج معينی برسيم دقت فرموديد چه عرض میخواهم بکنم اين راجع به اين نکته،
س: اين هم از برکات مقارنه است که در حوزه ما نيست
ج: نيست متأسفانه
س: اين را بايد بناگذاری کنيم
ج: بله، يک مقدار آن شب عبارت مرحوم مقدس اردبيلی تقريباً ايشان اولين کسی است که اين طور شروع کرده اين کارها را کرده و راجع به کتاب تهذيب هم اولين کس شهيدثانی است که قبل از ايشان است ايشان میگويد در تهذيب اختلاف زياد است خيلی زياد است،
س: الآن نمیخواهيد اين را به عنوان يک مسلکی در تحديث قرارش بدهيد
ج: چرا، حساب میکنيم نمیخواهيم قرارش بدهيم خب يکی از کارهای مهم ما در فهرست همين است ديگر اصلاً هدف ما از فهرست همين بود يعنی سند حديث هردو معتبر است يکش از يک شاگرد است يکش از يک شاگرد است تقريرها با هم اختلاف دارند ما الآنش هم زمان ما، هم همين کار را میکنيم ديگر میگوييم يک تقرير از نائينی اين طور نوشته، يک تقرير از نائينی همين کار را میکنيم ديگر فرق نمیکند،
س: بين حجت و حجت است ديگر
ج: بله به اين تقرير
س: دور اولش با دور دومش
ج: دومش مثلاً، دقت فرموديد اين هم راجع به اين قسمت، يک قسمت ديگر که آخر بحث مدرج باشد مدرج دقت بکنيد گاه گاهی همين طور که در بحث تقطيع هم عرض کرديم مطلق زيادی کلام نيست، اين مدرج نيست گاهی اوقات مثلی که در باب تقطيع عرض کرديم اين از باب ادراج نيست اين از باب اختلاف نسخه است يک روايت واحدهای هست طولانی است بياوريد نشيط ابن صالح را بياوريد در باب صوم لايصوم الضيف الا باذن ضيفه مضيفه اين را بياوريد اين روايت را اين يک روايت واحده است مال نشيط ابن صالح میخواهيد نشيط را آن وقت دوتا نسخه دارد اين حالا ايشان بخواند تا من توضيحش را عرض کنم دوتا نسخه اين روايت به اصطلاح نشيط ابن صالح دارد يک نسخهاش مال احمد ابن هلال است چون اين نکته هم روشن بشود که اين مشکل اين آقای احمد ابن هلال هم چه بوده؟ اين البته يکبار ديگر راجع به احمد ابن هلال صحبت کرديم در همين بحثها اين دفعه میخواهم تند رد بشود انشاءالله تعالی اگر بتوانيم تند رد بشويم
س: خود حاج آقا هم شک میکند
ج: شک میکند در نفس خودش هم شک،
س: اين من فقه الضيف علی
43: 24
تطوعاً
ج: سندش را بخوان اول
س: بله فقط همين يک لحظه
ج: يا میخواهی از جامع الاحاديث بياور، وسائل هم دارد، وسائل هم اشاره به اختلاف دارد، کتاب صوم به نظرم باب ده ابواب صوم مکروه و مندوب و اينها، مکروه
س: در کافی چاپ رسمی جلد چهار صفحه 151 است منتهی من از اين چاپ جديد میخوانم که چيز بشود، دقيق نسخه بدلها را هم بخوانم، اين ابتدايش اين است من فقه الضيف
ج: ان لا يصوم تطوعاً،
س: در فقيه هم دارد البته بله کافی دارالحديث جلد هفت صفحه 606 حديث دوم باب عنوان باب هم هست که باب من لايجوز له الصيام التطوع الا باذن غيره، حديث اول در مورد زن است، حديث دوم محمد ابن يحيي عن محمد ابن احمد، عن احمد ابن هلال
ج: اين نوادرالحکمه است ديگر از کتاب نوادرالحکمه محمد ابن احمد بفرماييد
س: عن احمد ابن هلال عن مروة ابن عبيد عن نشيط ابن صالح عن هشام ابن الحکم عن ابیعبدالله عليهالسلام قال قال رسولالله صلّی الله عليه و آله و سلّم من فقه الضيف ان لايصوم تطوعاً الا باذن صاحبه و من طاعة المرأة لزوجها ان لاتصوم تطوعاً الا باذنه و امره، نسخه بدل دارد الا باذن زوجها، نسخه بدل از کافی البته و من صلاح العبد و طاعته و نصحه لمولاه يا نصيحته لمولاه ان لايصوم تطوعاً الا باذن مولاه و امره و من برّ الولد ان لايصوم تطوعاً الا باذن ابويه و امرهما، اين در علل هم هست در
ج: بله نه به نظرم در تهذيب هم داشته باشد نه،
س: نگاه میکنم خودم تهذيب را از
ج: و الا يکون الضيف جاهلاً دارد تتمه
س: بله ان لا، و من برّ الولد ان لايصوم تطوعاً الا باذن ابويه و امرهما والا کان الضيف جاهلاً، و کانت المرأة عاصية و کان العبد فاسقاً عاصياً و کان الولد عاقاً اين در
ج: نسخه کافی است
س: بله اين چيز است، اين نسخه کافی است حالا اگر بخواهيد نسخههای ديگر اينجا هم تخريص کردند گفتند که هم در علل هست هم در فقيه، در دو جا هست،
س: عقوبت مهمان را فقط همين اتهام به جهلشه
س: تهذيب هم هست تفسير قمی و اينها هم هست حالا نمیدانم میخواهد کدام را بخوانم
ج: حالا تهذيب را بياوريد که سند دارد
س: تهذيب
ج: ببينيد از که نقل میکند؟
س: تعبيری که شده، محتوای روايت قشنگ آدم میرود در محتوايش ديگر
ج: بله فراموش میکند
س: نه هر کسی را تناسبش
س: خب اين هم میگويد ديگر تناسبش ديگر
س: اصلاً مهمان را به صورت جاهل
س: ولی فرزند را گفته عاقه
س: اين قسمتش از و الا به بعد
ج: شبهه، نه يک تکهاش همهاش نه،
س: حالا میخواهد اول علل، عللش اين جوری است و روی نشيط ابن صالح عن هشام ابن حکم
ج: نه آن سند میخواهيم اين سند ندارد
س: عجيب است اين هم، آدرسی که دادند به تهذيب اشتباه در اين برنامه خورده يعنی من خودم پيدا کنم
ج: خود نشيط ابن صالح
س: نسخه اصلی را هم داشته باشيم يا آن عکسش آنجا که عکس ندارد
س: اينها را عکس دارند ولی کافی دارالحديث الآن عکسهايش را ندارند
س: در مکتبه دارد دارد ندارد،
س: بله، اينجا در چيز
ج: تهذيب
س: در تهذيب جلد چهار صفحه 294 من اشتباه کردم باب وجوب صيام و شرح جميعها علی البيان محمد ابن يعقوب عن علی ابن ابراهيم عن ابيه عن القاسم ابن محمد الجوهری عن سليمان ابن داود عن سفيان ابن عيينه عن الزهری
ج: اينکه وجوه چهل گانه است زهری، حديث زهری عن علی ابن الحسين ان الصوم علی اربعين وجهاً اينکه خب سندش سنی هم هست آخرش
س: اينجا دارد که و اما صوم الابن فالمرأة لاتصوم تطوعاً الا بان زوجها اين تقريباً صفحه سوم اين حديث است
ج: آن طولانی است نه آن اصلاً نه همين نشيط ابن صالح همين روايت است خود نشيط ابن صالح
س: بله و العبد لايصوم الا باذن مولاه و
19: 30
الا باذن صاحبه
ج: نه روايت نشيط ابن صالح، خود
س: ابن صالح را بخوانم،
ج: نه خود اين حکم را نمیخواهيم روايت نشيط ابن صالح در خود وسائل هم نگاه کنيد ابواب صوم مباح، محرم و مستحب، مکروه آنجا هم دارد باب دهاش است فکر میکنم باب ده وسائل است، اگر حافظه ام خراب نشده باشد،
س: آخر نشيط ابن صالح در تهذيب روايتهايش محدود است آنها هيچ کدام در مورد اين چيز نيست ظاهراً دارالحديث هم که تخريج کردند همينجا را تخريج کردند،
ج: پس نکند فقيه نشيط ابن صالح
س: عرض کردم فقيه را که خواندم نشيط ابن صالح همين است، عن الهشام ابن حکم
ج: که بود؟
س: همين الآن فقيه را، بگذاريد فقيه را دوباره بخوانم
ج: گفتی علل نگفته
س: هم فقيه هم علل هم
ج: نه اگر فقيه دارد روی نشيط ابن صالح
س: و روی نشيط ابن صالح عن هشام ابن الحکم
ج: خيلی خوب بخوان
س: خصال هم دارد میخواهيد خصال را بخوانم سند داشته باشد
ج: خب خصال را بخوان بعد و الا کان و الا بعد از و الا
س: و من برّ الولد بابويه ان لايصوم تطوعاً الا باذن ابويه بامرهما و الا کان الضعيف جاهلاً و کانت المرئة عاصية و کان العبد فاسقاً عاصياً و کان الولد عاقاً،
ج: خب اينکه همان چهارتای آن را دارد
س: برويم خصال که فرموديد سندش را میخواهيد ببينيد
ج: نه خود فقيه را هم میشود به مشيخهاش نگاه،
س: میخواهيد علل را ببينيم
ج: علل و
س: علل سند دارد ابی رحمه الله حدثنا احمد ابن ادريس عن محمد ابن احمد
ج: خب اين هم مثل همان است عن احمد ابن هلال
س: ابن هلال است دوباره
ج: چون احمد ابن ادريس و محمد ابن يحيي طريق هستند به کتاب نوادرالحکمه اين مثل همان است اين فرق نمیکند،
س: خودی، اما بعد ادامه دارد، ببخشيد در علل، قال و قال محمد ابن علی مؤلف هذا الکتاب جاء هذا الخبر هکذا و لکن ليس للوالدين علی الولد طاعة فی ترک الحج تطوعاً کان او فريضة و لا فی ترک الصلاة و لا فی ترک الصوم تطوعاً کان او فريضة و لا فی شئ من ترک الطاعه يک تعليق اين شکلی ايشان اين جا فرموده.
ج: اين روايت نشيط ابن صالح،
س: اين عبارت مال علل بود در ذيل حديث فقيه را خواندم فقيه را مشيخه میرا میخواهيد
ج: بله،
س: من اين را از چيز هم بياورم ببينيد سندش فرق دارد
ج: بخوان،
س: خب خصال همان روايت زهری است
ج: نه آنکه هيچی نه، نه نشيط ابن صالح اشتباه کردم
س: بله نشيط ابن صالح همين است نگاه میکنم، نشيط ابن صالح مشيخه،
س: میبينم گفتگو را وقتی جوهری هم میگويند غلط است
ج: غلط است بنی زهره است ديگر، از بطون قريش است اصلاً اين تلفظی شده اينجا اشتباهی زُهَری است، زُهری است نه ضبط شده کراراً
س: مشيخه انگار نيست و روی نشيط ابن صالح را در مشيخه پيدا نمیکند نشيط را يعنی در کل کتاب فقيه نشيط
س: اصلاً ندارد،
س: همين يکدانه است
ج: در مشيخه ندارد اصلاً نشيط
س: نه،
ج: خيلی خوب اين وسائل را بزن کتاب الصوم وسائل را بزن به نظرم ابواب صوم المحرم و المکروه يا اين طوری است عنوان، به نظرم باب دهش بود
س: وسائل آقای چيز را میخواهيد
ج: وسائل حرّ اين حديث را آنجا آورده به نظرم باب دهش است اگر فراموش نکرده باشم
س: خب وسائل چاپ آقای ربانی که حالا مد نظر آمد
ج: جلد هفت
س: جلد هفت صفحه 395
ج: واخر کتاب است
س: ابواب الصوم صوم المحرم و المکروه باب ده باب الصوم العبد و الولد
ج: پس حافظه من خوب کار کرد خوب شد بله بفرماييد آقا بعد از گذشت بله آقا
س: اميدوار شديد
ج: اميدوار شديم، گفت از بخاری چه شد؟ بنده روشن گفت صدتا حديث را جا به جا کردم حالا از بخاری به بنده
س: و باسناده خب اين را
ج: بخوان باسناده به که بر میگردد ضمير؟
س: ظاهراً شيخ صدوق باشد، بله قبلی شيخ صدوق است محمد ابن علی ابن حسين باسناده عن الزهری حديث دوم و باسناده عن نشيط ابن صالح عن هشام ابن الحکم عن ابی عبدالله عليه السلام بعد و رواه فی العلل عن ابيه الا انه قال فلان و رواه فی العلل عن ابيه
ج: عن احمد
س: بله الا انه قال و من برّ الولد ان لايصوم تطوعاً و لا يحج تطوعاً و لا يصلی تطوعاً الا باذن ابويه و امريهما و رواه الکلينی عن محمد ابن يحيي عن محمد ابن احمد مثله بدون الزياده
ج: اين زيادی در نسخه نيامده، ببينيد چون بحث سر صوم بود يک دفعه آمد لايصوم تطوعاً بدون الزياده؟
س: زياده که ظاهراً منظور همان لايحج تطوعاً بود
ج: بله و لايحج اين زياده در نسخه احمد ابن هلال نيامده
س: از آنجا که میگويد و من برّ
ج: حالا تصادفاً آن نسخه بعد هم احمد ابن هلال است درش آمده مثلی که زياده
س: بله و من برّ الولد ان لايصوم تطوعاً الا باذن ابويه و امرهما
ج: اين در کتاب کافی است
س: در فقيه
ج: و لايحج و لايصلی تطوعاً الا
س: ببخشيد در فقيه هم نيست در علل اين اضافه است و من برّ الولد ان لايصوم تطوعاً و لايحج تطوعا و لا يصلی تطوعاً الا باذن ابويه که ايشان میگويد روی همين هم خود اصلاً مرحوم صدوق هم رو همين حاشيه میزنند ديگر میگويند جاء هذا الخبر هکذا و لکن
ج: البته اينها اينجا الآن اين نسخه ايشان همان نسخه احمد ابن هلال است ديگر
س: بله همان بود، همان بود منتهی ايشان میگويد جاء الخبر هکذا توجه داشته و لکن ليس للوالدين علی الولد طاعة فی ترک الحج تطوعاً کان او فريضة و لا فی ترک الصلاة و لا فی ترک الصوم اين توجه داشته
س: اين حرفش عجيب است
ج: بله معلوم میشود نسخه را ديده و براي اينکه در نسخه اين بوده در اينجا در حقيقت دو نسخه از کتاب احمد ابن، از احمد ابن هلال نقل کرده اين روايتی که الآن خوانديد مال چيز بود؟ مال اسمش که بود؟ مال خصال بود نه؟
س: اينکه الآن خواندم خدمتتان عرض کردم در خصال همان روايت زهری است اين در علل است، آن وقت علل اين اضافه را دارد، در وسائل هم گفته گفته در علل زياده است به صورت فقيه و کافی نقل کرده بدون اين زياده
ج: البته علل هم که الآن که نسخه شما نقل کرده که بازهم احمد ابن هلال است
س: بله بله سند همين است،
46: 37
احمد ابن ادريس عن محمد ابن احمد عن احمد ابن هلال
ج: خب ببينيد بحث سر اين است که اينجا الآن، روايت که سر تا تهاش درباره صوم است که روايت دارد، در صوم ولد که رسيده و لايصلی تطوعاً و لايحج تطوعاً اين زيادی را دارد آيا اين زياده مدرج است؟ میخواهيم صحبت اين است آيا اين را راوی اضافه کرده اين را الآن ما نمیتوانيم اثبات کنيم میخواستم اين را بگويم، مثلی که در باب تقطيع عرض کرديم بعض از تقطيعها هست به اين معنی، همين حديث عمرو ابن حنظله حدود نيم سطرش و ان کان الفقيهان عرفا اين در کتاب فقيه کلاً نيامده ليکن اين را تقطيع نمیگوييم يک سطر میگوييم از روايت افتاده اين را تقطيع نمیگوييم اين نشان میدهد که درباره قاعدهاش اين طور است در کتاب محمد ابن احمد کتاب نوادر با اينکه از يک مصدر واحدی نقل کرده که احمد ابن هلال باشد يک نسخه يک زيادی دارد و لايحج تطوعاً و لايصلی تطوعاً خود حديث کلاً در صوم است اصلاً در صلات حج نيست خود حديث آن سه قسمت ديگرش در صوم است اين يک قسمتش درش اضافه کرده آيا اين را ما مدرج بدانيم میخواهم همين را بگويم اين به مجرد اينکه يک زيادی بود مثلاً بگوييم خود راوی يا مثلاً خود احمد ابن هلال يا کس ديگری اضافه کرده انصافاً اين مطلب را نمیتوانيم اثبات کنيم ظاهراً اختلاف نسخه است يعنی اين نشان میدهد که کتاب محمد ابن احمد دو نسخه داشته يک نسخه در اختيار کلينی بوده يک نسخه هم در اختيار صدوق و هردو نسخه هم سندش يکی است متنش هم يکی است، در يک نسخه يک نيم سطری اضافه دارد در يک نسخه يک نيم سطری اضافه دارد اين اضافه نيم سطر را مدرج حساب نکنيم، اين را از باب اختلاف نسخه حساب بکنيم نه از باب مدرج نه اينکه بگوييم اين آقا بحث درباره روزه بوده صلاة الحج را هم خودش اضافه کرد دقت کرديد چه میخواهم بگويم؟ اين را نمیشود مجرد اينکه ما ببينيم زيادی و شواهدش هم مساعد با اين باشد که زيادی مال راوی باشد چون بحث درباره روزه بود اصلاً بحث نماز نبود بحث حج نبود،
س: اختلاف نسخه آنجای بود که يک کلمه و يک جمله باشد اما
ج: میشود شايد يک سطر کمتر بيشتر هم میشود ديگر اين را نه اسمش را تقطيع میگذاريم يعنی تقطيع يا ادراج اين است که يک کلام مستقلی يک جملهای يک بحث مستقلی را حذف مثلاً اينجا فان انقطع الدم فانها لاتدع الصلاة انا بحال و ذلک النبی قال ببينيد يک کلام کامل اين مدرج است و اما اينکه بحث درباره روزه بوده ايشان اضافه بر روزه، حج و صلات را هم اضافه کرده بگوييم اين مدرج است اين کلام خود راوی است نه کلام راوی نيست میخواستم اين نکته را عرض بکنم هرجا زيادی ديديم اين زيادی را حمل بر ادراج نکنيم،
س: به مناسبتی امام گفته بود
ج: مثلاً همين حديث حج را و الله علمه، يا حجب الله عن العباد کلمه علمه در توحيد صدوق آمده در کافی نيست اين مدرج نيست اين معنايش اين نيست که آقا نظرش اين بوده که حج به علم انسان میخورد ما حجب الله علمه يعنی به ادراک انسان نسبت به آن مطلب، مطلبی را که خداوند ادراکش را بر انسان بسته راه ادراکش را اين به آن نمیخورد نه، اين دوتا نسخه است از حديث، در نسخهای زيادی هست مثل همين زيارت عاشورا و علی الارواح التی حلت بفنائک، به نظرم در کامل الزيارات و اناخت برحلک اين اناخت برحلک مدرج نيست دقت میکنيد میخواهم بگويم اگر زيادی آمد مجرد زيادی مدرج نيست اين دوتا نسخه است، دوتا نسخه از يک مثلی که شبيه اينها در باب تقطيع عرض کرديم اين هم راجع به
س: ضابطهاش چه است آن موقع انسان؟
ج: ضابطهاش بيشتر اين است که مدرج يک کلامی است که خودش يک حکم مستقلی، يک جمله مستقلی، يک متن مثل مثلاً صدر حديث عمرو ابن حنظله هفت هشت سطر را صدوق کلاً حذف کرده اين تقطيع است اما در اثناء يک نيم سطر هم حذف شده اين ديگر تقطيع نيست اين حذف نيم سطر اين مال اختلاف نسخه است اين نکته را دقت فرموديد،
س: در تقطيع اين را فرموديد ولی در مدرج
ج: اين هم همين طور است هيچ فرق نمیکند،
س: همين طور است
ج: اين بحثش روايت کاملاً واضح است ممکن است کسی بگويد روايت در باب روزه بوده لايصلی تطوعاً و لايحج تطوعاً را خود راوی اضافه کرده که مثلاً مدرج بهش میگويد، ظاهرش اين طور نيست ظاهرش اين است که دو نسخه است و چون سند هم يکی است معلوم میشود دو نسخه از کتاب محمد ابن احمد است اينکه بگوييم مرحوم کلينی دستکاری کرده حذف کرده، يا بگوييم مرحوم صدوق تساهل کرده اضافه کرده بعد هم مخصوصاً صدوق میگويد جاء الحديث هکذا و لکن درست نيست
س: قبول کرده
ج: دقت کرديد قبول کرده که اين زيادی بوده، دقت کرديد من چه میخواهم بگويم اين را نه مدرج حساب بکنيم نه تساهل صدوق حساب بکنيم،
س: اينکه صريح است که اين مدرج نيست حرف جناب صدوق آنجا که میگويد اين حديث همين جوری است
ج: همين است جاء الحديث هکذا اين دارد اشاره میکند بابا در کتاب نوادرالحکمه اين طور آمده من نقل میکنم کلينی هم از نوادرالحکمه نقل میکند آيا کلينی حذف کرده ديده مربوط نيست ورداشته حذف کرده، صدوق ديده مربوط نيست توضيح داده که آقا اين بیخود است اين عبارتش قابل قبول نيست، دقت کنيد پس آيا کلينی حذف کرده؟ خير، آيا صدوق تساهل کرده اضافه کرده؟ خير، ظاهرش دو نسخه از کتاب محمد ابن حمد است اين نکته را فنی را دقت میکنيد ظاهرش اين است اين کارهای فهرستی نکته اساسیاش اين است و الا ممکن است اصلاً يک کسی بگويد که بعضیها تصور میکند مثلاً کلينی دستکاری کرده در حديث يا صدوق دستکاری کرده کم و زياد کرده حديث را نظر ما نه کلينی دستکاری کرده نه ايشان، نه اين حذف کرده نه آن تساهل کرده دوتا نسخه از محمد کتاب نوادرالحکمه است يک نسخه در اختيار کلينی بوده، در آن نسخه ولايحج و لايصلی نبوده يک نسخه در اختيار صدوق بوده که بعد از کلينی است با يک طبقه، يک طبقه بعد از کلينی در آن نسخه مرحوم صدوق اين بوده و لايحج و صدوق هم تنبه داده که آقا حواستان باشد اين در کتاب بوده وليکن درست نيست قبول ندارم آيا احتمال دارد صدوق با اين حرفش عمداً گفته که اشکال به کلينی بگيرد، بگويد کلينی حکم کرده حديث را خوب دقت کنيد، آيا صدوق میخواسته که کلينی حديث را کم کرده و ليکن به نظرم در اين نقل فقيه هم و لايحج نداشت نه،
س: نداشت خير،
ج: در نقل فقيه هم ندارد معلوم میشود پيش خود صدوق دو نسخه بوده آنی که در فقيه آورده لايحج و لايصلی ندارد، آنی که در علل آورده لايحج و لايصلی دارد
س: ولی کلش را هم ايراد گرفته بر کل حديث هم ايراد گرفته
ج: نه نه همينجا همين قسمت را
س: ربط و اضافهاش هم نه، کلش را
ج: نه نه همين يک تکه،
س: قسمتی که لايحج دارد
س: يعنی اين لايصومش را هم اشکال گرفته منتهی فقط آمده ولد در مورد عبد و ضيف و اينها نه
ج: در مورد ولد اشکال گرفته اما به هر حال در کلينی نيست و ما اگر باشيم میگوييم آقا کلينی اشتباه کرده، که کلينی درست نقل کرده صدوق اشتباه کرده، چرا آورده؟ اصلاً حديث کلاً در صوم است چرا مثلاً حج و صلاة را بياورد ليکن صدوق دارد میگويد آقا حديث همين طور است نسخهای که من دارم همين طور است و ليکن قابل قبول نيست دقت میکنيد و ليکن قابل قبول البته آن در کل ولد هم آن اگر شد آن وقت اشکالش میشود که کل حکم ولد مدرج باشد،
س: آن روايت کلينی هم يک جورايي اشکال میکند
ج: يک جوری هم به روايت کلينی میخواهد اشکال بکند به
س: اصلاً اين قابل قبول نشده جايش اينجا نيست
س: نه نه اصلاً میداني حکم اشتباه است روايت میگويد يک
ج: لذا من به نظرم میآيد که اين را نه حمل بکنيم بر تنقيص نه حمل بکنيم بر تساهل نه ظاهراً صدوق میخواهد بگويد نسخهای که من دارم اين طور است ليکن قابل قبول نيست کلينی هم آنی که آورده فقط خصوص صوم است
س: در واقع اصول و قواعد مسلم مذهب نمیسازد به نظرم میگويد
ج: بله حالا آن بحث ديگر است ايشان نظرش اين است که صوم مندوب را پسر به عنوان برّ به والدين نگيرد، مگر با اجازه پدر، حالا شايد صدوق نظرش اين بوده که نه حج و صوم و صلات بدون اجازه پدر هم پسر میتواند بگيرد ليکن انصافاً اين روايت حالا آن مشکلی به اصطلاح جناب احمد ابن هلال دارد،
س: هرجا سند مشکل دارد
س: نظری که
33: 46
صدوق
ج: خب احمد ابن هلال بنابر مشهور ضعيف است خب،
س: در مغنی و هدايه نظرش چه است؟
س: فقط در مغنی آمده
س: در مغنی و هدايه
ج: مقنع را بياوريد خود عبارت فقيه را بياور ببينم چه جوری به چه تعبيری نقل کرده، بعيد است ايشان از نشيط نقل کند طريق بهش نداشته باشد،
س: در چيز پيدا نکردم دوباره نگاه میکنم
ج: حالا شما نشيط ابن، بله آقا؟ شما نشيط ابن را از معجم آقای خويي بياور
س: نه فقط اين صوم و بحث صوم را که فرموديد از،
س: الآن
14: 47
ج: البته اين کار که بايد بطون روايت چه کتب مشهور و غير مشهور را باهم مقايسه کرد اين کار بسيار ضروری است يعنی اگر شده بود خيلی از مشکلات ما حل شده بود و اين خيلی برای ما در طول زمان مشکلات درست کرده،
س: جاداشت مرحوم صاحب وسائل که اين کار را کرد،
ج: نوشته که ترک قوله دارد صاحب وسائل اينجا اختلاف نسخه را آورده، اين را هم لذا گفتيم از وسائل بخواند اين صاحب وسائل اين قسمت را آورده، بفرماييد
س: بله يک لحظه
س: جامع احاديث هم اين بررسی را به اين صورت
ج: انجام میدهد همان موجود را نقل میکند احتمالاً جامع الاحاديث جای زياده و نقيصه را روشن کرده حالا وسائل خيلی روشن نکرده اما جامع الاحاديث
س: خب کدام را نگاه میکرديد
س: بدايهاش هم و اما صوم العيد فان المرئة لاتصوم تطوعاً الا باذن زوجها و العبد لايصوم تطوعاً الا باذن سيده و الضيف لايصوم تطوعاً الا باذن صاحبه ديگر ولد را ندارد
ج: اصلاً کلاً حذف کن
س: اين کدام کتاب بود
س: اين بدايه شيخه،
س: همين
ج: فتوايش قرار داده در فتوی عرض کردم برای اينکه
س: کار خودش را کرده
ج: کار خودش را کرد و ليکن اين معنايش که اين متن روايت باشد ايشان آمده اين کار را انجام حالا جامع الاحاديث را هم يک نگاهش بکنيد، همين نشيط ابن صالح را به نظرم جلد صومش نه باشد به نظرم يا نه يا ده؟ با اختلاف چاپها جلد نه يا ده را بياوريد شما حالا حديث به نظرم نشيط ابن صالح خيلی کم روايت باشد خيلی کم روايت نه اينکه به نظرم، ديگر الآن يادم نمیآيد در ذهنم از ايشان،
س: بله من از جامع الاحاديث که فرموديد بياورم جامع الاحاديث به چاپی که حالا من دارم جلد نه است
ج: همين که گفتم جلد نه،
س: بله، خب حالا چه نکتهاش اينجا مدر نظرتان است
ج: روايت نشيط ابن صالح
س: ببينيم ايشان هم خودش مقارنهای کرده؟
ج: حتماً
س:
21: 49
همين شکل آورده
ج: نه بخوانيد
س: از کافی است کافی محمد ابن يحيي عن محمد ابن محمد، عن احمد ابن هلال
ج: خب برويد جلو
س: عن احمد ابن هلال باز بعد میگويد فقيه نشيط عنه،
ج: يعنی از نشيط ابن صالح بعد است
س: بله نشيط را فقيه شروع کرده، نشيط ابن صالح عن هشام عن ابی عبدالله عليه السلام قال قال رسولالله صلی الله عليه وسلّم من فقه ضيف میآيد میآيد بعد يک خرده نسخه بدل دارد الا باذن مولاه و امره در کافی و من برّ الولد بابويه در فقيه اضافه دارد بابويه، ديگر همين طور
ج: ان لايصوم تطوعاً
س: بله الا باذن، اصلاً کلاً بحث علل را نياورده علل را بعدش آورده
ج: بعد میآورد
س: عن علل، ابی رحمه الله فلان سند را آورده، نحوه الا ان فيه و من برّ الولد ان لايصوم همين طور که عرض کردم، آن تکه اضافه را آورده
ج: بعد از مصدر ديگر نقل نمیکند
س: خير
ج: از تهذيب که نقل میکند از کلينی گرفته مثلی که
س: تهذيب ندارد عرض کردم
ج: تهذيب ندارد
س: بله، حذف تهذيب تهذيب آن روايت زهری است که در
25: 50
بود
ج: اين را کلاً ندارد خود نشيط ابن صالح را رو معجم بياور ببينيم آقای خويي طريق در ذهنم الآن اصلاً، اسمش را ديدم اما اينکه چقدر روايت داشته باشد الآن در ذهنم حضور ندارم،
س: نشيط ابن صالح در مجموع کافی و تهذيب و فقيه هفتتا روايت دارد
ج: زياده، تکرار با مکرراتش است
س: حالا اين سندهايش هم در کافی محمد ابن يحيي همين، عن محمد ابن موسی يکی در تهذيب دارد که از طريق شيخ مفيد است اخبرنی به الشيخ ايده الله يکش از طريق سعد ابن عبدالله
ج: نه اشکال ندارد شيخ ايده الله عن که؟ عن احمد ابن محمد عن ابيه
س: اخبرنی احمد ابن محمد عن ابيه عن سعد ابن الله بعدی تهذيب از سعد ابن عبدالله شروع میشود
ج: بعد از سعد که است؟
س: عن احمد ابن محمد ابن محمد ابن عيسی عن مروه ابن
ج: عبيد
س: عبيد است بله
س:
30: 51
س: يک طريقش است يکی ديگر همين هيثم ابن ابی مسروق نعدی عن مروة ابن عبيد چندتا طريق دارد
ج: البته يک احتمال هم داده میشود حالا بعد از اين سندی که ايشان خواند که اين محمد ابن احمد نباشد احمد ابن محمد باشد اين احتمال هم هست، آن وقت میشود کتاب اشعری، اختلاف سر کتاب اشعری میشود اختلاف سر نسخه کتاب اشعری میشود که کتاب اشعری اختلاف نسخه داشته،
س: آقای خويي هم اين را در نشيط ابن صالح گفتند بعدی میگوييم، نشيط ابن صالح ابن لفافه بعد اينکه در مورد مشيخه نه،
ج: از شيخ نقل کرده که
21: 52
الشيخ
س: میگويد عن نجاشی فلان قال الشيخ نشيط ابن صالح له کتاب
ج: کتابش را بخوان تا ببينم
س: از خود کتابش از خود شيخ میخوانم آنی که در نجاشی اين است که مولا بنی عجل روی عن ابیالحسن موسی عليه ثقه له کتاب اخبرنا محمد ابن محمد عن
ج: محمد ابن محمد مفيد شيخ مفيد
س: عن الزراری
ج: ابوغالب زراری
س: عن السعد آبادی
ج: عن السعد آبادی علی ابن حسين سعد آبادی
س: عن احمد ابن محمد ابن خالد عن ابيه عنه بکتابه
ج: اين يک کم ضعيف است طريق برقیها ضعيف است،
س: در چيز آمده له کتاب فهرست شيخ طوسی اخبرنا جماعة عن ابی المفضل عن ابن بوته عن احمد ابن،
ج: اين هم به برقی از طريق ابن بوته به برقی بر میگردد
س: عن ابيه عن نشيط ابن صالح
ج: به برقی، حالا اين احتمال میدهد که اصلاً محمد ابن احمد نباشد که
21: 53
يعنی روی ظاهر آن سند با اين اسانيد ديگر احتمالاً احمد اشعری باشد با اين اسانيد ديگری که الآن خواند احتمال احمد اشعری بيشتر است
س: در کشی هم هست که اين جزء خادم بوده کان نشيط و خالد يخدمانه يعنی ابالحسن عليه السلام
ج: يخدمانه، آن وقت ندارد طريق الشيخ فکر میکنم شيخ در مشيخه طريق ندارد صدوق طريق نداشته باشد، آخرش ندارد و طريق الصدوق اليه فی المشيخه
س: نه نداشت عرض کردم
ج: به نظرم ندارد علی ای حال اين کم و زيادی نه تنقيص است و نه به اصطلاح مدرج است اينجا اختلاف نسخه دارد صدوق که اصلاً حذفش کرده فتوايش کرده اصلاً از جنبه روايت اخراجش کرده به صورت فتوی در آورده، علی ای اين هم راجع به اين قسمت.
بحث بعدی که بنا بود در اين باره صحبت بشود بحث رابطه بين فرهنگ فقهی و متون روايات اين بحث احتياج باز به يک بحثی باز مقدماتی راجع به فرهنگ و اينها دارد طول میکشد اين را حالا فعلاً حذفش کنيم تا ببينيم در يک بحث ديگری متعرضش بشويم آخرين بحثی را که در باب متن، همچون داريم يواش يواش جمعش میکنيم روشی راههای اثبات متن، اصلاً از کجا بتوانيم اين اساس کار هم همين است آن تقريباً مقدمات بود روش اثبات متن که متن حديث اين است، خب آن روشی که الآن بين علمای اهل سنت کاملاً متعارف است و عدهای هم از علمای شيعه طبعاً سند را نگاه میکنند خيلی راحت اگر سند صحيح باشد قابل اعتماد باشد میگويند متن اين است سند صحيح نباشد میگويند اين متن نيست و البته گاهی کم و زيادهای پيدا میشود ليکن اينها دنبال سند هستند و اين سند برايشان ارزش دارد من يک دفعه ديگر هم روايت را خواندم که عن الرجل يصبح حتی يصوم، حين يصوم يا حتی نه، حين يصبِح يا حتی يصبح کلمه حتی با حين در کتاب تهذيب شيخ نسخش مختلف است حتی کتابهای خطیاش هم بعضیهايش حين يصبح است و در عدهاش هم حتی يصبح است چون آقای خويي میخواستند اين مطلب را درست بکنند که اگر بدون
34: 55
نيت بود ايشان میگفتند همين حين يصبح خوب است با اينکه خودش هم ياد میآيد در بحث گفتند که در نسخه خطی تهذيب هم حتی است ليکن چون صاحب وسائل طريق صحيح دارد به شيخ طوسی و ايشان هم به شيخ صدوق پس اين متن حين يصبح ثابت میشود، يکی از راههای است که متعارف بوده عرض کردم سابقاً متعارف بوده و اين به اصطلاح دو جهت دارد يعنی گاهی اوقات مثلاً سند خوب است زيادی ثابت میشود گاهی اوقات سند خوب نيست زيادی ثابت نمیشود و يک بحثی هم در اينجا خود اهل سنت دارند به نام زيادی ثقه، اين را هم بعد اشاره میکنم حالا اينجا ببينيد يک حديث خيلی مشهوری هست حرف يونس ابن عبدالرحمن اين را از کشی بياوريد ثقه آخذ عنه معالم دينی؟ قال نعم، خب اينجا مخصوصاً مرحوم نائينی میگويد از اين روايت در میآيد که قبول خبر ثقه اين مسلم بوده، اشکال سر اينکه يونس آيا ثقه است يا نه؟ پس اين جزء مسلمات و ارتکازيات بوده که خبر ثقه قابل قبول است يعنی نائينی به اين حديث هم تمسک میکند، در باب تعبد به خبر ثقه به اين حديث
44: 56
يونس ابن عبدالعزيز مهدی مرحوم کشی سهتا روايت در اين باب آورده مرحوم کشی اگر الآن ايشان بخوانند، دوتايش سند روشنی ندارد يکش دارد، تصادفاً آنهايي که سند روشن ندارند کلمه ثقه ندارد، اما آنی که کلمه ثقه دارد سند روشن دارد به عکس آن موردی که آنجا گفتيم اين کلمه ثقه را در اينی که سند روشن دارد دارد، بخوانيد
س: بله جلد دو صفحه 784 محمد ابن مسعود قال حدثنی محمد ابن
ج: محمد ابن مسعود مراد عياشی است استاد کشی، احتمالاً ايشان از کتاب معرفة الناقلين ايشان گرفته خودش اين حديث را از آنجا گرفته بفرماييد
س: قال حدثنی محمد ابن نسير قال حدثنا
ج: نُسَير
س: نُسَير، حدثنا محمد ابن عسی قال حدثنی عبدالعزيز ابن مهدی القمی
ج: محمد ابن نسير هم بله عبدالعزيز مهدی خوب است، با اينکه محمد ابن نسير به نظرم خود کشی هم ازش نقل میکند، محمد ابن نسير کشی
س: اين نسخه به خاطر اين
ج: اينجا فکر میکنم
س: بعدش میگويد قال محمد ابن نسير قال محمد ابن عيسی و حدث الحسن ابن علی ابن يقطين بذلک ايضاً قال قلت لابی الحسن الرضا عليهالسلام جعلت فداک انی لا اکاد اسئله اليک، اسئلک عن کل ما احتاج اليه من معالم دينی أ فيونس ابن عبدالرحمن ثقه آخذ عنه معالم دينی؟
ج: سنه درست
س: میگويد عذر میخواهم اگر آخذ عنه را صفت برای ثقه بگيريم آن موقع میشود تقييد؟
ج: نه ثقه آخذ،
س: خبر بعد خبر بگيريم
ج: نه ظاهرش که اين طور است حالا اين سهتا متن را يک متن ديگر هم بخوانيد
س: اين حالا اينکه میخواهند فرمودي سهتا متن پشت سرهم است اما يک متنی دارد خيلی يک خرده چند صفحه قبلتر يک خرده متفاوت است حدثنا علی ابن محمد قطيفی قال حدثنا فضل ابن شاذان قال حدثنی عبدالعزيز ابن مهدی
ج: ببين بر میگردد به عبدالعزيز سند يکی است از طريق فضل البته قطيبی که شاگرد فضل است توثيق رسمی ندارد گفته شد فاضل مثلاً يکی از راههای وثوق به فضل همين قطيبی است ابوالحسن علی ابن محمد ابن قطَيبه يا قطَيبی بفرماييد
س: بله، و کان خير قمی رأيته و کان وکيل الرضا عليه السلام و خاصته قال سئلت الرضا عليه السلام فقلت انی لا القاک فی کل وقت فعمن آخذ معالم دينی قال خذ من يونس ابن عبدالرحمن
ج: ثقه ندارد،
س: اين متن اول است در واقع جلد دو صفحه 779 متن دوم
ج: ديديد
س: همانی بود که الآن خوانديم
ج: اين سندش اشکال دارد به خاطر علی ابن محمد ابن، اصطلاح رسمی است در باب رجال اشکالش سر علی ابن محمد ابن قطيبه است، خب به هر حال
س: اين مدرج نمیشود حسابش کرديد
ج: حالا مدرج جای خودش، متن را میخواهيم اثبات متن، الآن راههای اثبات متن را داريم پیگيری میکنيم انصافاً اين متنی که ثقه آخذ عنه معالم دينی سندش معتبر است، آنهايي که درش ثقة ندارد، آخذ عمن آخذ عنه دينی؟ قال يونس ابن عبدالرحمن ديگر ثقه درش ندارد آن متنهايي آن وقت اينجا،
س: اينکه معلوم بوده که ثقه، ديگر مجهول
س: نه اينکه دارد میپرسد ديگر بعد اين روايت مشهور شد ديگر
ج: اين به خاطر روايت مشهور، شما تا حالا نشنيده بوديد اين مطلب را چون کار نشده اين روايت عرض کرديم مثلاً اين سند علی ابن محمد ابن قطيبی دارد که وضع روشنی ندارد حالا دقت بفرماييد من چه میخواهم عرض کنم
س: اين متن را ببخشيد اين سند را و اين متن را مرحوم نجاشی در فهرست آورده، اين آنی که آورده، و گفته قال ابوعمر الکشی فيما اخبرنی غير واحد من اصحابنا عن جعفر ابن محمد عنه، حدثنی
ج: اين سند را هم چون نجاشی هم بناست البته آن بحثی مرحوم نجاشی میخواهد اين مطلب را از کتاب کشی نقل بکند ببينيد روش تحديث علمای قديم اين طور بوده و چه از اولش بخوانيم و قال ابوعمر الکشی
س: قال ابوعمر الکشی فيما اخبرنی
ج: ببنيد از نظر فنی ويرايش اينجا بايد خط تيره بگذارند
س: گذاشتند،
ج: قال ابوعمر الکشی بعد اين جمله معترضه نجاشی میگويد آن وقت در اثنا سندش را میآورد،
س: فيما اخبرنی به غير واحد،
ج: سندش را به که میآورد به کتاب کشی، اين سند نجاشی به کتاب کشی است،
س: در خط تيره است
س: بله در خط تيره اتفاقاً عن
ج: فيما اخبرنی غير واحد عرض کرديم مرحوم عياشی پسرش به نام جعفر ايشان به بغداد آورد هم کتاب کشی را آورده هم کتابهای پدرش را آورده ايشان دارد نسخه کشی را از اين نسخه نقل میکند، فيما، يعنی مشايخ بغداد از ايشان تحمل کردند مشايخ بغداد به من از قول جعفر ابن محمد ابن مسعود اين پسر عياشی است ايشان هم مال سمرقند بوده هم کتاب کشی را و هم کتابهای پدرش عياشی را آورده به بغداد، دقت کرديد اين فيما اخبرنی جمله بسته شد، قال ابوعمر الکشی در وسطش نجاشی سند خودش را به ابوعمر کشی آورده فيما اخبرنی به، غير واحد مشايخ بغداد که مرحوم جعفر ابن محمد ابن مسعود را ديدند بله،
س: عن جعفر ابن محمد عنه، خط تيره را در چاپ بستند
ج: عنه يعنی عن الکشی، عن ابیعمر الکشی
س: حدثنی علی ابن، ديگر همان سند، علی ابن محمد ابن قطيبه قال حدثنا الفضل ابن شاذان قال حدثنی عبدالعزيز ابن مهتدی و کان خير قمی رأيت و کان وکيل الرضا عليهالسلام و خاصته فقال انی سئلته فقلت انی لا اقدر علی لقائک فی کل وقت فعمن آخذ معالم دينی قال خذ عن يونس ابن عبدالرحمن و هذه منزلة عظيمه،
ج: ببين درش ثقه ندارد، با اينکه به قول شما ثقه الآن خيلی معروف شده ثقة
س: بعد ايشان در ادامه میگويد و من
ج: اين عبارت نجاشی بود نجاشی عبارتی که فاقد ثقه است نقل کرده
س: منتهی مشکل اين است که بايد ايشان يعنی مسألهای که بعدش در ادامه میگويد و مثله رواه الکشی عن الحسن ابن علی ابن يقطين سواءً
ج: خب آن هم درش نداشت يکش درش ثقه داشت
س: اينکه در عن حسن ابن علی ابن يقطين بود
ج: نه ثقه داشت اولی که حسن ابن محمد ابن نسير بود
س: چرا، جسارتاً اين الآن در کشی اين روايت دوم است که الآن سندش هم بهم ريختگی داشت محمد ابن منصور قال حدثنی قال محمد ابن نسير
ج: نسير
س: قال حدثنا محمد ابن عيسی قال حدثنی عبدالعزيز ابن مهتدی
ج: اگر محمد ابن عيسی را تضعيف بکنيم که عدهای کردند اين عبيدی است ديگر محمد ابن عيسی عبيدی اين سند هم مشکل پيدا میکند،
س: باز دارد قال محمد ابن نسير قال محمد ابن عيسی و حدث حسن ابن علی ابن يقطين بذلک ايضا قال قلت لابی الحسن الرضا عليه السلام جعلت فداک انی لا اکاد اسئل اليک اسئلک عن کل ما احتاج اليه من معالم دينی، أ فيونس ابن عبدالرحمن ثقه آخذ عنه مايحتاج اليه من معالم دينی؟ قال نعم،
ج: يکی ديگر هم دارد باز،
س: بله،
ج: حالا تعجب است نجاشی میگويد مثل او سواء، با اينکه اين روايت مثل آن نيست اين ثقه درش دارد آن ندارد،
س: خب همين،
س: تأثيری ندارد
س: نه، شايد پسی نسخهها بوده
س: اينکه ندارد مال اين است جبرئيل احمد اين صفحه بعد است آن 779 بود، هفتصد و هشتاد و چهار، هفتصد و هشتاد و پنج جبرئيل ابن احمد
ج: فاريابی
س: قال سمعت محمد ابن عيسی عن عبدالعزيز ابن المهتدی قال قلت للرضا عليهالسلام ان شقتی بعيده، فلست اسئل اليک فی کل وقت فآخذ معالم دينی من يونس مولی ابن يقطين قال نعم،
ج: باز ثقه ندارد
س: ندارد
س: توش هست حاج آقا نجاشی
ج: نه نجاشی ثقه اصلاً نياورده آيا اين مطلب، يعنی ما بياييم بگوييم چون سهتا سند الآن تمام به عبدالعزيز مهدی بر میگردد و محمد ابن عيسی حالا اين عجيبش اين است
س: از بحث ما تأثير دارد در بحث ما اگر ثقه بيايد
س: بله نقل چهارم است اين
ج: نقل چهارم، حالا نقلی
س: نقل چهارم اين روايت در کشی،
ج: دقت کنيد
س: و پنجم هم دارد جسارتاً
ج: بفرماييد
س: نقل چهارم قبل اينی که حدثنی محمد ابن قولويه ايشان میگويد و عنه عن سعد ابن عبدالله عن محمد ابن عيسی عن احمد ابن الوليد عن علی ابن مصيد اين فرق دارد
ج: احمد ابن الوليد هم الآن حالش شايد هم نسخه مشتبه باشد
س: ديگر عبدالعزيز مهتدی نيست قال قلت للرضا عليهالسلام شقتی بعيده و ليست اسئل اليک فی کل وقت فممن
ج: آخذ معالم دينی
س: اين در مورد ذکريا ابن آدم است
ج: بله نه
س: باشه حالا ببينيم ثقه را دارد
س: نه نه
ج: نه ندارد، نه ندارد
س: مأمون دارد، فممن آخذ معالم دينی
ج: المأمون علی الدين و الدنيا
س: قال من ذکريا ابن آدم القمی المأمون علی الدين و الدنيا
س: يک طريق خاص میشود نمیشود ازش
ج: حالا اين آيا واقعاً مثلاً به همين راه حالا نکاتی، چون عرض کردم ما يک بحث حديثی و تحديث و اين قواعد داريم، يک بحث سير در خود مضمون داريم توجه به مضمون آيا واقعاً اين کلمه ثقه آخذ عنه معالم دينی درست است اصلاً يا نه؟ يا اصلاً اين نبوده ثقه، ولو سندش بد نبود الآن، الآن محمد ابن نسير درست در ذهنم نمیآيد، درست در ذهنم، حمدويه ابن نسير میآيد محمد نمیآيد ابراهيم ابن نسير، ابراهيم همدانی دوتا برادر هستند، عياشی دوتا هم توثيق شدند شيخ اينها را توثيق کردند،
س: غرض روايت خوبی است از اين جهت که بخواهيم يک طريق وصول به متن را پيدا کنيم
ج: ببينيد الآن بحث سر همين است که آيا در کلمه متن بوده
س: در رجال شيخ طوسی باب ذکر اسماء من لم يروی عن واحد من الائمه
ج: بله آنجاست
س: محمد ابن نسير من اهل کش ثقه جليل القدر کثير العلم روی عنه ابوعمر الکشی،
ج: من در ذهنم همين بود اينجا عن محمد ابن مسعود دارد خود ابوعمر هم ازش نقل میکند از محمد ابن نسير اما اين در ذهنم میآيد حمدويه باشد، حمدويه نسير حمدويه هم داريم ابراهيم هم داريم، محمد الآن تو ذهنم بود محمد که کشی ازش، اينجا محمد ابن مسعود است، ببينيد الآن نگاه کرديم سند همين است که درش ثقه دارد، حالا يک راهی ديگری ما الآن باز طی میکنيم غير از اين راههايي که باز رفتيم باز برای اثبات متن، کلمه آخذ عنه معالم دينی خوب دقت کنيد يعنی چارچوبهای کلی مذهب را از آن بگيريم، ثقهای که ما الآن اصطلاح داريم، يک وقت ديگر هم گفتم معانی ثقه را پنج، شش معنايش برايش کرديم ليکن آنی که الآن در بين ما متعارف است متحرز عن الکذب است ثقه عنی کسی که مثلاً در نسخ عبارت آقای خويي میگويد ثقه يعنی متحرز عن الکذب، حجيت خبر ثقه اين است بعضیها هم گفتند عدل امامی هم باشد متحرز عن الکذب الی آخره ديگر حالا احتمال چون سابقاً مطرح کرديم، آن وقت در رواياتی که ما الآن داريم رواياتی که الآن داريم، اذا کان الوکيل ثقه در اينها شايد مجموعاً پانزدهتا، بيستتا روايت به اين مضمون است که در مجموع ابواب فقه مثلاً بلغه عزل الوکيل، بلغه طلاق زوجته، قال ان کان ثقتاً تعبير ثقه دارد دقت کرديد، اين ثقه در اينجا يعنی متحرز از کذب، در آن روايت حضرت سيدالشهداء ابن عمی و ثقتی من اهل بيتی، آنجا ظاهراً مراد متحرز از کذب نيست به معنای نماينده من، وکيل عنوان وکيل، روشن شد در اين روايتی که مال العمری و ابنه ثقتان، و فاسمع لهما و اطعهما فانهما الثقتان المأمونان در اينجا هم نبايد مراد متحرز از کذب باشد ولو آقايون آوردند چرا؟ چون دارد فاسمع لهما اين فاسمع يعنی وکيل هستند، ثقه يعنی مورد اعتماد، يعنی نماينده من، وکيل من، اين تا حالا شد دوتا معنای ثقه که در روايات ديديم، اينجا ثقه آخذ عن معالم دينی يعنی چه؟ متحرز عن الکذب يا نماينده من، ببينيد حکمی را که روش بار کرده، نمیدانم دقت کرديد چه میخواهم بگويم حکمی را که رويش بار کرده، چهارچوبهای مذهب را از آن بگيريد، اين نه متحرز از کذب، چون متحرز کذب مثلی که امام اين جور فرمود، چهارچوبها اصطلاحاً يا به اصطلاح متعارف علماء اصولين يا اصول عقايد است يا اصول فقه است اينها چهارچوبهای کلی است مخصوصاً يونس ابن عبدالرحمن که اتهام تجسيم دارد، مشبه تشبيه دارد، يونس ابن عبدالرحمن اتهام عمل به قياس دارد يعنی ايشان هم در مسائل اصول عقايدی هم در مسائل اصول فقه مشکل دارد ايشان، پس اينکه میگويد آخذ، و لذا در دو سه روايتش آخذ، خذ معالم دينی، در معالم ديديم در همهاش آمده بود، و عبدالعزيز ابن مهتدی هم هست، معلوم میشود نکته اساسی آن تفکرات کلیاش است، مبانی کلامیاش و مبانی اصول فقهاش، لذا اگر ما باشيم انصافاً مناسب با ثقه نيست، به خلاف اين تصوری که الی الآن شما خيال میکرديد مناسب همين است، آنی که سندی که معتبر است درش ثقه دارد، آنهايي که معتبر، که نجاشی هم آنی را نقل کرده ثقه درش ندارد، بعد هم گفته حسن ابن علی ابن يقطين نقل کرده سواء، با اينکه در نقل علی ابن يقطين ثقه هست بگوييم نجاشی اين مقدار ملتفت نبوده که يکش دارد يکش ندارد، يا نه؟ نجاشی میخواهد بگويد در حقيقت مراد جدی اين است، مراد اين است که خذ عنه معالم دينک، نه اينکه ثقه خذ عنه معالم، نمیدانم روشن شد؟
س: بله
ج: در اينجا با اينکه اصح سنداً اين بود به ذهن میآيد خيلی مناسب در نمیآيد يعنی مراد از ثقه يعنی کسی که اجتهادش صحيح است کسی که مبانی کلامیاش صحيح است مراد اين است، نه مراد تحرز عن الکذب به عبارت اخری علم در اينجا موضوعيت دارد چون خود خبرويت شخص است اما در خبر واحد طريقيت دارد، در نماينده هم موضوعيت دارد، چون نماينده انسان، وکيل انسان موضوعيت دارد ما آنچه را که در روايات از کلمه ثقه میبينيم مراد يکی وکيل است که مثل ثقتی من اهل بيتی، يا ثقه فانه ثقتی؟ الثقتان، چرا؟ چون گفت فاسمع لهما، به خبر نمیگويند فاسمع و اطعهما
س: احسن
ج: به قرينه اطعهما کنايه از وکيل است، و لذا عرض کرديم در همان روايت مبارکه هم
س: نقل حسی نمیگويد
ج: اصلاً اصلاً به نقل حسی و خبر نمیخورد اين ثقه هم اينجا به نقلی چون ثقه آخذ عنه معالم دينی، روشن شد چه میخواهم بگويم،
س: بله،
ج: اينجا شايد با شواهد بيشتر تأييد کنيم که ثقه نبوده،
س: به آن معنی
ج: چون واقعاً به آن معنی بايد بيايد آنجا علم موضوعيت دارد میگوييم اين آقا خبرويتش صحيح است فقيه بزرگواری است ملاست آدم صحيح، يعنی و لذا هم عدهای عبارت اجمعت العصابة تصحيح ما يصح به اين معنی، ما يعنی فتوی، فتوايي که از اينها صحيح است آن فتوی درست است رو مبانی فتوا داده يعنی اجتهادش درست است حالا قبول ممکن است نکنيم ما، اگر آقای خويي فتوايي داده شاذ است قبول نمیکنيم اجتهاد ايشان درست است، اما نتيجهگيریاش حالا رأی شاذی را قبول کرده، اما ايشان مجتهد است، ايشان فقيه است، ايشان ملاست آخذ عنه دقت کرديد معالم دين اين نيست که مثلاً برای بول دوبار بشورد يکبار بشورد؟ اين جزء معالم دين نيست اينکه يونس ابن عبدالرحمن بگويد مثلاً زکات فطره در کل مايقوت الانسان باشد قوت غالب اين جزو معالم دين نيست اين احکام وظيفه فردی است، اصلاً به معالم دين نمیخورد اصلاً دو نحو اخذ است، اخذ معالم غير از اخذ به باب خبر است، مثل آنجا فاسمع لهما و اطعهما اطاعت مال نماينده است اطاعت مال خبر نيست به خبر نمیگويد اطاعتش بکن،
س: تناسب حکم و موضوع روشن است اينجا
ج: تناسب، دقت کرديد، و لذا اگر ما اين را هم بر فرض قبول کنيم که کلمه، روشن شد چه میخواستم نکتهای،
س: نه واقعاً هم تا حالا ما اين جور نگاه نکرديم
ج: خب، بله روشن شد چه میخواهم، بعد اين راهش چه است؟ حالا ديگر امشب علی رضا نرسيد اگر خواستيد فردا شب من هم ديگر خسته شدم اگر آقا علی رضا رسيد تمام موارد استعمال ثقه را در روايت در بياورد، من چون يک دفعه آقا رضوانی خدا حفظش کند، ايشان يک دفعه درآورد،
10: 74
خبر ثقه شايد بيستتا روايت پيدا کرد، از ابواب مختلفه وسائل و اينها درش ثقه در باب عزل وکيل و طلاق و بلوغ طلاق ان کان قائل ثقه، ان کان به اصطلاح آنکه من خبر را به من رسانده ثقتاً، اين کلمه ثقه را من ديدم در آنها همه مراد همان وساطت است يعنی اخبار حسی، تحرز عن الکذب اما اين عبارتی فانه ثقه الامين فاسمع له و اطعه و لذا اين
س: با آن ابن عمی ثقتی میسازد
ج: با آن میسازد با آن ثقتی يعنی وکيلی، يعنی نماينده من، آن هم موضوعيت دارد، عنوان وکيل خودش، طريقيت صرف نيست پس الآن در اينجا اگر بخواهيم قبول بکنيم بايد ثقه را اصلاً به يک معنای جديد بگيريم يعنی مبانی فکریاش صحيح است حالا باش مطابق باشيم يا نباشيم؟ روايتش
س: وکالت که نداشت که،
ج: آه،
س: وکالت که نداشت که
ج: ندارد نه، يونس ابن عبدالرحمن
س: سؤال از وکالت
ج: دقت کرديد بعد هم آخذ عنه معالم دينی آن وقت در آن روايت هم که سند روشنی داشت بازهم معالم دين بود دقت کرديد در هر سه معالم دين بود يعنی معلوم میشود سؤال، نکته اصلی سؤال معالم دين بود چهارچوبهای کلی،
س: اخذ معالم دين است نه شنيدن
ج: ممن آخذ معالم دينی، اين واضح است به نظرم بله آقا؟
س: سياق عبارت خيلی واضح است
س: بله
ج: حالا واضح شد
س: نه سياق همين است
ج: معما چو حل گردد آسان شود،
س:
45: 75
هيچ تأثيری ندارد ثقه بودن نبودن چون سياق عبارت جوری بد که مسلم گرفته بود
ج: خب با ثقه نمیسازد
س: نه، اگر کسی خواست بگويد اين ثقه نشان میدهد که از متن را استفاده کرد اين را به معنای متحرز از کذب میداند
ج: اين متحرز عن کذب نيست،
س: متحرز از کذب نيست
ج: اخذ معالم دين، ببنيد دقت کنيد اخذی، من معالم دين را از که بگيرم دقت کرديد، لذا انصافش به ذهن ما و تعجب هم اين است که هرسه روايت هم از عبدالعزيز ابن مهتدی است و معالم دين هم در آنها آمده در دوتايش ثقه نيامده در يکش ثقه آمده است،
س: مدرج است حاج آقا، نه انصافاً هم حالا بگذريم اين بحث به اصطلاح متن و اينهايش ولی بر میگرديم به آن بحث قبلی
ج: نه احتمالاً میگويد اشتباه، اضافه اشتباه کرده يا اصطلاح در آن زمان بوده، يعنی مجتهد ثقه، ثقه يعنی فقيه مورد اعتماد،
س: ثقه الاسلام هست،
ج: مثل ثقه الاسلام يعنی مراد از ثقه اين است و الا خب، اگر هم برفرض حالا قبول کنيم که ثقه هست نبايد بگوييم اين به درد باب حجيت خبر ثقه میخورد اصلاً ربطی به باب ثقه ندارد حجيت خبر،
س: و در يک کلمه اين اصطلاح ثقه در اينجا با آن اصطلاح ثقهای که در رجال داريم اصلاً
ج: دوتا اصطلاح اند،
س: خود نجاشی هم، خود در کتاب کشی هم بارها اين ثقه آمده اما همهاش به معنای رجالی است،
س: بله ديگر اين اصطلاح را بايد جدا کرد
س: کان من فلان و کان ثقتهً
س: بله اين را میخواهد جدا کند ديگر
س: و ذکر ابن فضال انه ثقه اينها همهاش چيز است، کان کوفياً و کان ثقتةً
س: اين اصطلاح رجالی است ديگر همه
ج: اصطلاح رجالی،
س: بله،
س: ابن ابیيعفور ثقه
ج: دقت کرديد پس اين نکته يک
س: واقعاً که اصطلاح رجالی با اصطلاح روايي را باهم بسنجيم مقايسه کنيم
ج: دقت کرديد اين معلوم میشود با اينکه سندش صحيح و معتبر است بازهم در ثبوت لفظ متن گير پيدا کرديم متعارف ما اين بود که اگر سند صحيح است آن را قبول بکنيم، تا حالا شايد متعارف اين بود آن دوتا سند ندارند اين يکی سند دارد ما برای شناخت متن از، ليکن وقتی تحليل کرديم ديديم نه مشکل دارد اولاً معالم دين در هرسه آمده، اخذ هم در هر سه آمده، اخذ معالم دين مناسب است با صحت اجتهاد و مبانی کلامی و اصولی معالم دين، و اين اخذ به معنای اين که اين آقا مثلاً مبانی کلامش درست است، مبانی اصولش به رأی او عمل بکنيم، مطلبی را که استظهار میکند عمل بکنيم، اخذ بکنيم مبانی کلی، چون ايشان در مبانی کلیاش هم مشکل دارد به خاطر تجسيم و تشبيه و نمیدانم مسأله قياس، روايت دارد که
س: واضح شد الآن انصافاً
ج: بله آقا
س: واضح شد انصافاً، اگر متحرز عن الکذب بدانيم اصلاً معالم دين بحث نيست
ج: بحث ندارد اخذ عنهما
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين،
معما چون حل گردد آسان شود.
دیدگاهتان را بنویسید