متن حدیث (جلسه65) دوشنبه 1402/05/30
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسول الله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعين، اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمة يا ارحمن الراحمين.
ديشب آخر شب بعد از تتميم تمام شدن بحث يک چند مورد از تقطيع را گفتيم که آقای خادمی
8: 0
بحثی که چند موردی تطبيق به اصطلاح مال تقطيع يا فهرستی يا روايي گفته شد فقط به عنوان نمونه بود و الا خود اين بحث يک بحث خاصی است که ديگر چون خيلی طولانی شد ديگر به همان نمونهها اکتفاء میکنيم.
بحث بعدی همان طور وعدهای که داده شد بحث ادراج يا مدرج است، کلمه مدرج در لغت عربی اين است که يک چيزی ضمن يک چيزی بيايد يعنی به عبارت ديگر يک حديث کاملاً کلاً يک سخنی به عنوان حديث باشد و بعد بگويند نه آقا اين کلاً مثلاً کلام امام نيست يا کلام رسولالله نيست اين را اصطلاحاً مدرج نمیگويند چون تمامش خالی است، مدرج اين است که يک مقدارش کلام رسولالله باشد يک مقدار کلام راوی باشد يک مقدارش کلام امام، روشن شد اگر تماماً نباشد در ميان اهل سنت اگر تماماً مال صحابه باشد موقوف میگويند بين تابعين باشد هم مقطوع میگويند اين اصطلاح را هم ما نداريم اصطلاح موقوف نداريم، اصلاً کلمه موقوف پيش ما،
س: ما حديث نمیدانيمش ديگر
ج: ما اصلاً حديث نمیدانيم اما گاهی ممکن است در حديث بيايد، بالاخره در حديث ذکر میشود
س: تماماً قول صحابه باشد،
ج: خب اشتباه میشود، آنها هم حديث نمیدانند کلام صحابی میدانند و از همان اوائل قرن دوم اين بحث آمد که آيا اينها دارای قداست خاصی هستند کلام صحابه يا نه؟ عدهای قبول میکردند، عدهای هم نه، يکی از اشکالات بر ابوحنيفه همين است چون ابوحنيفه میگفت اگر صحابه مطلبی را از رسولالله نقل میکنند به قول ما علی الرأس و العين، اگر رأی خودشان است هم رجال و نحن رجال،
س: ولی قبول صحابی را بيشترشان حجت میدانند
ج: حجت غير از اين به اصطلاح کلام معصوم، بله چرا عدهای زيادشان مثل ابن حزم میگويد اگر اتفاق باشد بين صحابه، البته اتفاقی که ايشان تصوير میکند گاهی به دو نفر سه نفر از صحابه، میگويد فهذا قول صحابی مثلاً دوتا يا سهتا و لم يعرف لهم مخالف فصار اجماع اين اجماعش خيلی زود درست میشود من معتقدم آن کلامی را که ابن حزم راجع به اجماع صحابه دارد بهتر بود تعبير میکرد به فرهنگ بين صحابه يعنی يک تلقی بين صحابه بود نه اجماع مطلح که اقوال را جمع کرده باشند و اما صحابه واحد را حجيت برايش قائل بودند ابن حزم هم قائل نيست ابن حزم اين را به عنوان فرهنگ، بله برای خبر صحيح حجيت قائل است بالاتر از حجيت قداست قائل است باز مشهور علمای اهل سنت قائل نيستند، چون آقای خويي در مصباح دارند که خبر واحد حکم واقعی نيست کسی نگفته حکم واقعی، چرا ابن حزم قائل است اصلاً ايشان فرمودند کسی نيست ابن حزم میگويد خبری که صحيح باشد اين حکم قرآن دارد اصلاً مشمول آيه مبارکه انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون میخواهيد بياوريد آيه در الاحکام به نظرم جلد يک يا دو؟ تصريح میکند که اگر سندش صحيح باشد اين به حکم آيه است اصلاً، يعنی از اصطلاح حجت ما هم خيلی بالاتر دقت کرديد و آنی را که حجت میداند غير از خبر صحيح، تلقی صحابه به تعبير بنده، خودش میگويد اجماع صحابه، من به نظرم میآيد مرادش همين فرهنگ و تلقی باشد و اما قول واحد صحابی اين را هم عده زيادی از اهل سنت میدانند ابوحنيفه هم که به شدت مخالف است، يک نقلی در کتاب مرحوم شيخ هم در رسائل میگويد که امام صادق فرمود لعن الله ابوحنيفه کان يقول قال علی کذا، اقول کذا اين مطلب درست است اين مطلب امام صادق صحيح است ليکن اين خصوص اميرالمؤمنين نيست به کل صحابه میگفته اين غرض اين مطلب درست است، اگر میگفت و قال عمر بازهم میگفت و اقول،
س: اين بخشش را تأييد کرده
ج: بله حضرت میخواهند بگويند که مثلاً کذا اين مثلاً آورده در مقابل اميرالمؤمنين اما راجع به کل صحابه میگويد غرض روشن شد يعنی او اصلاً، يکی از طعون بر ابوحنيفه هم همين است اصلاً طعن بر ابوحنيفه چندتا طعن اساسی، چون مسلم است میگويم در اين کتاب مقدمه نصب الرايه اين کوثری که خودش حنفی است تصريح میکند و قد صحّ عن مالک، سند به مالک صحيح است که لم يولد فی الاسلام مولود اشئم من ابی حنيفه، اين نوشته قد صحّ، تعابيری که آنها راجع به ابوحنيفه دارند، يا راجع به شافعی باز آنها راجع به شافعی هم دارد، يولد فی امتی رجل يقال له محمد ابن ادريس، هو اضرّ علی امتی من ابليس، اين را در مورد شافعی دارند اين تعابيری که آنها راجع به ائمه خودشان دارند ما خودما راجع به آنها نداريم در روايات ما راجع به آنها نيامده تعبيری، بله اين هست امام صادق فرموده که او میگويد قال علی و اقول، اين درست هم هست يعنی مطلب امام صادق کاملاً درست است صحيح است ليکن خصوص اميرالمؤمنين نه کل صحابه، او حرفش اين است که صحابه از رسولالله نقل بکنند
3: 5
نقل نکردند رأی خودشان باشد هم رجال و نحن رجال ما لازم نيست مقيد به حرف آنها باشم مضافاً به اينکه نقل کردند ازش چيزهايي که لوکان النبی حياً لاخذ بکثير من اقوالی، اگر راست باشد ديگر خيلی،
س: خيلی افتضاح است
ج: خيلی درجه، يک جوابهايي احناف دادند اما اين مال مالک مسلم است لم يولد فی الاسلام مولود اشئم من ابیحنيفه حالا به هر حال از بحث خارج نشويم پس اين اصطلاح مدرج را جايي میگويند البته عبارت علوم حديث ابن صلاح شهرازری را خوانديم در آنجا دارد که گاهی هم يک حديث در حديث ديگر میآيد آن هم مدرج است، خب اينها میدانيد آنچه که در کتب دراية الحديث اول اهل سنت بعد هم مثل شهيدثانی بيشتر اصطلاحات است خيلی تأثير مهمی ندارد در حجيت اين اصطلاحات، به هر حال اين حديث مدرج اين نيست که در ضمنش باشد بله گاهی مثلاً نقل کردند وقتی بخاری را میخواستند آزمايش کنند صدتا حديث گرفتند، سند يکی را به متن يکی ديگر، متن يکی به سند ديگر، بخاری همه را درستش کرد گفت اين متن مال اين سند است، اين سند مال اين متن است همه را ارجاع داد جا به جا اين را ادراج نمیگويند دقت کرديد، اين مثلاً تحويل سند يا اين تعبيری، اما اينکه اين مدرج باشد نه، مدرج اين است که يک حديثی را با سند نقل میکند يک متنی درش میآورد که در حديث ديگر دارد سند دارد اما اينجا آورده،
س: حديث در حديث است
ج: حديث در حديث است در ادراج اين خصلت هست که و اگر ادراج نباشد کل کلام مال صحابی باشد آن را اصطلاحاً موقوف میگويند در،
س: اگر بخشی از کلام مال صحابی باشد يا
ج: آن بخشی باشد مدرج است
س: مدرج میشود، پس مدرج اعم از اين است که حديث در حديث باشد، يا حديث در غير حديث
ج: حديث ديگری باشد ولو حديث بوده ولو سند دارد،
س: نه حديث نباشد هم نباشد چطور منظور اين است آنکه حديث در حديث قبول چيز ديگر
ج: کلام بله بله، اذا قلت هذا و قد تم الصلاة اين کلام خود راوی بوده، دقت کرديد در ادراج اين نکته هست و در ميان اهل سنت خوب دقت کنيد يکی از مصيبتهای بزرگشان تفريق بين موقوف و مرفوع است، مرفوع کلام صحابی است که از رسولالله نقل کرده موقوف کلام خود صحابی است بين اين دوتا زياد نقل اختلاف دارند و تقريباً يک قاعدهای گذاشتند که اگر حديث در يکجا مرفوع آمد عن رسولالله باز با يک سند ديگر ظاهراً سند معتبر به خود صحابی باشد ترجيح را به اين میدهند، گفت نتيجه تابع اخس مقدمات، میگويند موقوف است ثبت موقوفاً مثل همين حديث ما رآه المسلمون حسن، خب عن رسول الله هم دارد عبدالله ابن مسعود ليکن چون از خود عبدالله ابن مسعود هم آمده يک ذيلی هم دارد که خداوند در قلوب اصحاب رسولالله قرار داد که اختيار ابوبکر بکنند میگويند صحيحش اين است که اين حديث موقوف است اين حديث مرفوع نيست عن رسولالله نيست حالا اين مطلب در ميان اهل سنت.
در ميان ما چون اين مطلب نبوده يعنی ما آنچه که داريم در ميان ما به جای موقوف مضمر داريم مثلاً عن سماعه قال که معلوم نيست قائل که است؟ ما اصطلاح مضمر داريم و نمیدانيم آيا کلام است يا کلام راوی؟ اما موقوف نداريم،
س: سئلته
ج: سئلته داريم يا مثلاً قال داريم، مضمر داريم آن وقت آن را هم بحثی داريم ما که آيا احاديث مضمر در حکم اسناد است يا اسناد نيست؟ اصلاً حديث هست يا حديث نيست؟ اسناد باشد کنار، آيا اصلاً حديث اشتباه کردم اسناد را آيا اصولاً حديث هست يا حديث نيست؟ مفصل بحث دارند و وجوهی هم نوشتند نه يک وجه واحد،
س: بعضی تفصيل دادند بين
ج: بله بهترين وجهش شايد اين باشد چون اين را در کتبی آوردند که معدّ برای نقل احاديث است پس حديث است، مثلاً در کتاب کافی آمده و شأن ايشان اجلّ است از غير معصوم نقل بکند، وجوهی نقل شده شايد مثلاً اشهرش بين متأخرين فعلاً اين باشد که اين حديث مثلاً در کتاب کافی آمده که معدّ است برای نقل حديث پس اين حديث يعنی پيش قدمای اصحاب حديث بوده حالا من يک مثالش را نقل بکنم که بد نيست اين حديث محمد ابن مسلم حريز يعنی ياسين ضريس عن حريز محمد ابن مسلم، چون محل ابتلا هم هست در اينکه طواف بايد مقام ابراهيم و بيت باشد اين حديث واحد است که در به اصطلاح کتاب کافی هم آمده، عرض کرديم در اوائل قرن چهارم اين دو بزرگوار دست به تنقيح و تصحيح زدند مرحوم کلينی اين حديث را قبول کردند که شما بايد در حدود بين مقام، در بين مقام و به اصطلاح ديوار کعبه باشد،
س: مقام معلوم است کی از کعبه جدا شده؟
ج: میگويند زمان عمر جداش کردند حالا به هر حال حالا فعلاً در اينجا چون در روايت اين تأييد شده و روايت ديگری داريم که میگويد نه هرجا بود دورتر هم شد اشکال ندارد اين را صدوق انتخاب کرده يعنی صدوق اولی را نياورده، کلينی دومی را نياورده، صدوق را هم اگر بزنيم به ابن الوليد يعنی اختيار ابن الوليد يعنی در، بله در بابش دوتا روايت است
س: باب حدّ موضع الطواف جلد چهار صفحه چهار صد و سيزده
س: کافی؟
س: کافی بله،
ج: نه از وسائل ببينيد دوتاست حديث دومی را هم دارد حالا مال کافی را بخوانيد
س: از خود کافی بخوانم بعد محمد ابن يحيي و غيره عن محمد ابن احمد عن محمد ابن عيسی
ج: محمد ابن احمد عرض کرديم کراراً مرحوم کلينی آنی که اسم برده از دو نفر از صاحب نوادرالحکمه يکی احمد ابن ادريس اشعری يکی محمد ابن يحيي استادش، و هردو هم جليل القدر هستند و ظاهراً و العلم عند الله بايد گفت مشهورترين نسخه نوادرالحکمه هم همين بوده، مشهورترين نسخهای که پيش کلينی بوده چون عين اين دوتا پيش کشی هم هست، چون نوادرالحکمه يک بابی داشته مناقب الرجال الآن از آن بايد شايد در حدود چهل، پنجاه تا حديث در کشی آمده، از همان محمد ابن احمد، اين قديمترين يکی از مصادر قديمی ما در رجال است، بهش توجه ما، اين را در بحثی که خدمت آقای مختاری داشتيم روشنش کرديم امرش را توضيح داديم نسخهای از اين به کش و سمرقند رسيده مرحوم کشی، علی ای حال ايشان هم از محمد ابن يحيي و به نظرم بيشتر از احمد ابن ادريس نقل میکند حالا اين غيره است يا محمد ابن ادريس است يا مشايخی که در قم بودند عدهای از مشايخ که در قم بودند، چون مشايخ ديگر هم از اين کتاب نقل کردند، مثلاً مرحوم کامل الزيارات از شخصی به نام محمد ابن الحسين ابن المتّ الجوهری اين حالا من بعدیها به فکر رسيد که اين متّ بايد اسم فارسی باشد مت، چون هم متّ در اينجا داريم، هم متيل داريم هم متويه داريم ما چندتا متّ داريم میمتّه اين احتمال میدهيم اسمی در مثلاً فارسی قديم قم بوده مثلاً متعارف بوده الآن من الآن نمیتوانم درست تشخيص بدهم که اين کلمه چه است؟ حالا مگر به کتب لغت مراجعه بشود،
س: عربی معنی دارد متّ با تی دو نقطه ديگر؟
ج: متّ با تی دو نقطه، نه متّ يعنی چه؟
س: در عربی میگويند لايمتّ بهذا يعنی اينکه ارتباطی با آن ندارد،
ج: متَّ است مت نيست نه آن
س: با تی دو نقطه،
ج: نه آن فعل است متَّ يمتّ اصلاً لاينتمی
س: يک کتابی نوشتند عربی مثلاً میگويد ذی القرنين لايمتّ
س: بله يعنی لاينتسب
ج: لاينتسب بله، مت تنها نداريم
س: اين مصدرش است ديگر
ج: نه بعيد است، محمد ابن الحسين ابن مت الجوهری عن محمد ابن احمد ابن قولويه توسط ايشان نقل میکند علی ای حال وارد اين بحث نشويم فعلاً باشد اين سندش تا صاحب نوادرالحکمه خوب است احتمال دارد مرحوم البته ظواهرش خلاف ظاهر است شايد، حالا چون يک نکته فنی است اين را هم الآن عرض بکنم ديگر حالا چون ديگر فعلاً يک کمش هم به متن بر میگردد البته متن سند نه متن حديث بفرماييد،
س: در ابن سدّه در محکم و محيط در مورد متته همان طور که حاج آقا فرمودند مت را آورده میگويد و مت اسم و متا ابويونس سريانی،
س: بله
ج: اسم سريانی است
س: متا را عرض کردم
س: متا را میگويد
ج: میدانم
س: قبل از آن مت را هم گفته
ج: اسم است من میگويم اسم چه است؟
س: مت، الا ان المتّ يوصل بقرابة و دالة بله يمت بها
ج: و يمتّ اما اين متيل داريم متويه داريم البته اگر مَتويه بخوانيم، متوَيه بخوانيم متوَيه داريم واضح است مثل سيبويه متوَيه داريم ما متيل هم داريم که اصلاً نمیدانيم چه جور؟ بعضیها متيِل ثبت کردند بعضیها هم متيل نمیدانيم آن کلمه را هم چه جوری بخوانيم علی ای حال
س: بعد هم اين مدل و
ج: يک اسمی به نظر من فارسی قديم میآيد چون يکی از عجايب اين است که اين خود قم و اطراف اسماء باستانی عجيب مثلاً جمکران، کران ناحيه، جمع هم جمشيد اصلاً قيافهاش نمیخورد به ناحيه جمشيد باشد ناحيه پادشاهان، جمکران ناحيه جمشيد ديگر، خيلی بهش نمیخورد به اين دهی که اين طوری، مثلاً اين آقا نوشته يک جايي هست بعد از کهک به نام قباد بزن بهش میگويد ايشان میگويد اين اسمش قباد يعنی کباد و بژن بوده يک دهی از همان نزديکهای به اصطلاح ورجانه، به اسم ورجان به اسم سيروم میگويد اين شيرويه بوده پسر خسرو اسمهای عجيب و غريب است يعنی اسمهای پادشاه، اصلاً به اين دهات اينجا همچون نمیخورد همچون اسمهای عجيب و غريب حالا اين مت يک متيل و متويه، متويه خب اسم فارسی است واضح است فارسی است مثل سيبويه يا متويه بفرماييد
س: عن محمد ابن عيسی عن ياسين ضرير عن
ج: ببينيد دقت کنيد يک بحثی هست چون خيلی اين بحث لطيف است من خيلی اشاره بگويم که رويش بعدها کار بکنيد، مرحوم ابن الوليد استثناء کرده از همين کتاب نوادرالحکمه ماکان عن محمد ابن عيسی باسناد منقطع، دقت کرديد از همان زمانی که ايشان گفت بعدها اصحاب ما اختلاف، مرحوم ابن نوح استاد نجاشی گفت که لقد اصاب شيخنا ابن الوليد الا در محمد ابن عيسی، چرا در ايشان گفته؟ مرحوم آقای شيخ طوسی از اين عبارت فهميده که تضعيفش کرده لذا ايشان میگويد محمد ابن عيسی بغدادی ضعيف استثناه القميون من نوادرالحکمه از اين عبارت بعدها بحث شدند که در اين عبارت چون مرحوم ابن الوليد استثنای که دارد يا مطلق است که بيشترش مطلق است، بيست و يک، بيست و دو حالا با اختلاف عدد، دوتا استثنايش قيد دارد يکش ايشان است محمد ابن عيسی باسناد منقطع يکش هم لؤلؤی است ماينفرد به، بقيه هم ماکان عن سهل ابن زياد و همين جور اسم آورده، اينها آمدند گفته آنجايي که قيد دارد غير از آنجايي است که مطلق آورده، آنجايي که مطلق آورده میشود فهميد ازش تضعيف است اين اشکالش سر اسناد منقطع است دقت کرديد، آن وقت از طرف ديگر گفتند مرحوم ابن الوليد گفته که روايات يونس را يا روايات محمد ابن عيسی از يونس قبول نمیکنيم دقت کنيد اين چون خيلی بحث بر انگيز شده و بزرگان و سر و صدا و اينها اولاً اينکه مرحوم شيخ طوسی تضعيف فهميده خلاف قاعده است بلکه میتوان گفت البته کسی نگفت میتوان گفت آنجايي هم که استثناء مطلق است آنجا هم تضعيف فهرستی است رجالی نيست اين تضعيف رجالی که ما میخواهيم در نمیآيد ليکن مشهور بين علمای ما تضعيف رجالی گرفتند عرض کردم شيخ طوسی با جلالت قدرش حتی اين را هم تضعيف رجالی گرفته، تصريح میکند، محمد ابن عيسی بغدادی يونسی ضعيف، استثناه القميون من رجال نوادر تصريح دارد، با اينکه ايشان دارد باسناد منقطع، از آن طرف آمدند گفتند مراد از اسناد منقطع هم اين است که ايشان يونس را درک نکرده و ايشان سنش نمیخورد که از يونس نقل بکند اسناد منقطع زدند به روايت ايشان از يونس يک نکتهای را خوب من، امشب اين بحث را باز کردم نمیخواهم الآن طولانی صحبت کنم چون احتياج به شرحی دارد يک اشتباهی بين اين آقايون رجالی ما اخيراً پيدا شده که منشأ اين اوهام شده، راجع به مرحوم ابن الوليد راجع به محمد ابن عيسی دوتا مطلب دارد اين دوتا را با همديگر ربط داده اين غلط است اصلاً، يک مطلب در نوادرالحکمه است، ماکان فيه عن محمد ابن عيسی باسناد منقطع، اين درش اسمش يونس و اينها ندارد عن محمد ابن عيسی باسناد منقطع
س: آنها قبول نمیکند،
ج: اين را قبول نمیکند نه مطلق محمد ابن عيسی
س: باسناد منقطع
ج: باسناد منقطع را قبول نمیکند دوم مطلب دوم وقتی مرحوم شيخ طروق اصحاب را به به اصطلاح يونس مینويسد میخواهيد عبارتش را بخوانيد،
س: شيخ خب قبلش شايد ابن نوح هم همين را فهميده بود ديگر
ج: نه ابن نوح میگويد لا ادری ما رابه فيه
س: بعد میگويد لانه کان علی ظاهر العدالة و الثقه
ج: بله، اين نه، ملتفت آن هم ملتفت نشده، يک عدهای نوشته اين حرف را اين راه نفهميده حالا توضيحش را
س: عين حرف شيخ طوسی نيست
ج: نه خير نه، ما رابه فيه اين رابه به اين معنی چون ابن الوليد گفت اسناد منقطع میگويد شما از کجا میگويد منقطع است، ريب شما از کجاست؟ اينها از کلمه کان علی ظاهر العداله و الثقه چاپ کردند اسم نمیبرم اين معلوم میشود که اين رجالی است نکته رجالی است ملتفت نشدند نکته فهرستی است، شيخ طوسی گفت ضعيف استثناه القميون، اينها ملتفت يک ظرافت، مجبوريم ما راجع به سند هم گاهی اوقات گير، در متن بيايد به خاطر مشکلاتی که در عبارت است، ما رابه فيه ريبش از کجاست چرا آمده گفته محمد ابن عيسی اسنادش منقطع است؟ چون ايشان که ظاهرش عدالت است بعد هم کلمه عن آورده بنابراين که عنعنه هم مساوق با اتصال است پس ظاهرش اين است که ايشان اتصال دارد چرا منقطع باشد؟ چه اسناد منقطعی دارد؟
س: عبارت چيز را آوردم، فقط اينکه فرموديد که از نجاشی بود مال اسناد منقطع، اين از فهرست شيخ طوسی فرموديد باب يونس يونس ابن عبدالرحمن آخر ترجمه بعد از اينکه
ج: میگويد طروق، میگويد قال ابن الوليد کتب يونس ابن عبدالرحمن التی هی بالروايات بخوان عبارت را
س: قال فقال ابوجعفر ابن بابويه سمعت ابن الوليد رحمه الله يقول کتب يونس ابن عبدالرحمن التی هی بالروايات
ج: بالروايات يعنی نسخ، نه کتابهايش پر از روايت است، فتوا درش نيست، نسخ مختلف دارد روايات در اينجا نسخ است اين نسخی که از کتاب ايشان هست، کلها صحيحة يعتمد عليها بخوانيد بخوانيد
س: کلها سيأتی معتمد عليها الا ما ينفرد به محمد ابن عيسی ابن عبيد عن يونس
ج: اين اسناد منقطع را زدند به اين، اين مربوط به يونس است ربطی به آن نوادرالحکمه ندارد اصلاً معلوم شد، گفتند چون ينفرد آنجا هم گفتند اسناد منقطع، پس اسناد ايشان به يونس منقطع است، بعد هم گفته، ظاهر
36: 20
ايشان ثقه است پس مثلاً ملتفت نشد،
س: چه قرينهای داريد که اين روايات يعنی نسخه؟ جای ديگر هم
ج: زياد، چند دفعه خوانديم چند دفعه خوانديم
س: يعنی کتبی که نقل میکند
ج: نقل میکند و درست هم هست حرف ابن الوليد درست است آن وقت در يکجايي ديگر طروق را نوشته، قبلش اسم میبرد
س: قبلش طروق را
ج: بله،
س: اخبرنا بجميع کتبه و رواياته جماعة
ج: جماعة شيخ طوسی عرض کرديم در فهرستش ابن به اصطلاح ابن الهاشر هست ابن عبدون، ابن غضائری پدر هست حسين ابن عبيدالله، شيخ مفيد اين غير از جماعت جای ديگر است، در اينجا اين مشايخ، بله آقا؟
س: جميع کتب و رواياته
ج: روايات، کتب يونس تأليفاتش روايات چيزهايي که او نقل میکند
س: کتب
س: نه میدانم
ج: دقت کرديد، ايشان میگويد از کجا، اين هم يک اشاره ديگر اخبرنی بجميع کتبه و رواياته جماعة من اصحابنا عرض کرديم جماعة در فهرست شيخ اينها البته من نگفتم اينکه حالا مرحوم سيدبحرالعلوم هم در فوائد رجاليهاش دارد اسم میبرد که مراد از جماعت اينها هستند ابن الهاشر هست ابن غضائری پدر هست و مرحوم شيخ مفيد، بفرماييد
س: بخوانم اينجا را
ج: بخوان
س: جماعة عن ابی جعفر ابن بابويه
ج: بر میگردد به شيخ طوسی، شيخ صدوق، چرا؟ چون شيخ صدوق پنجاه و دو، پنجاه و سه، پنجاه و چهار، پنج دوبار مجموعاً کوفه آمده، سه صد شيخ مفيد هم تمام اينها از او اجازه گرفتند اين سه نفری که اسم بردم از مرحوم صدوق اجازه گرفتند، پس اين هم درست است يعنی تاريخش و جغرافيايش همهاش مرتب است
س: همينکه سمع منه مشايخ الطائفه و هو حدث السن
ج: و هو حدث السن، بعد باز يک عدهای نوشتند اين معلوم میشود اصطلاح رجالی است و الا ايشان در حدود پنجاه سال عمرش بوده چه است حدث السن؟ عبارت شيخ، مرحوم چيز را بياوريد، ديگر اين را هم ايشان گفتند ديگر مجبور شديم باز دو مرتبه، عبارت نجاشی را در صدوق بياوريد محمد ابن علی ابن الحسين
س: اطراد در اطراد
ج: بله ديگر چه کار کنيم، متن وقتی گير میکنيم حالا
س: مدرج هم داريم
ج: مدرج است ديگر عملاً هم مدرج شد چون آقای مختاری کار را مشکل کرد، چون اين هم يکی از جاهاي غلط است آخر، اين هم چون باز اشتباه شده، به خاطر اينکه تصحيحش بکنند بله بياوريد آقا، دخل بغداد سنه فلان، محمد ابن علی ابن الحسين ابن بابويه قمی ابوجعفر، يک نکته ديگر هم بگوييم حالا چون متن است،
س: بله محمد ابن
ج: در کتابهای تاريخی يا جايي که میخواهيم نقل بکنيم کنيه را اول بياوريم و قدم الکنيه فلان، ابوجعفر، اما در اين کتابهای تراجم کنيه را آخر بياورند، محمد ابن علی ابن الحسين ابوجعفر، اين هم يک نکته ديگر بابی، اگر میبينيد کنيه کنيه را آخر میآوردند اما وقتی میگوييد و قال ابوجعفر محمد ابن علی ابوجعفر را اول میآورند بفرماييد،
س: و نجاشی ديگر درست است
ج: بله، بالاخره بغداد
س: محمد ابن علی ابن حسين الی آخره نزيل الری شيخنا و فقيهنا وجه الطائفة بخراسان و کان ورد بغداد سنه الخمس و الخمسين ثلاثه مأة
ج: پنجاه و دو هم هست پنجاه و سه هست بله،
س: سمع منه الشيوخ الطائفه و هو حدث السن
ج: اين گفتن اين خيلی حرف ايشان عجيب است چون سه صد و پنجاه و پنج شيخ صدوق مرد بزرگی است چهل، پنجاه سال عمرش است چرا گفته حدث السن؟ جوان بود اين را خوب دقت کنيد اين را ورداشتند عطف به آن گرفتند اين عطف نيست جمله مستقل است میخواستم اين را بگويم دخل بغداد سنه فلان بعد يک کلام ديگر
س: نقطه سر خط
ج: نقط سری، روشن اينکه هی میگفتم به خاطر آقای مختاری امشب بحث ما را بهم زدند ادراج
س: حديث
ج: دارد خودش صحبت میکند، و سمع منه اين کلام ابتدای کلام است اينها ورداشتند زدند گفتند،
س: بغداد،
ج: نه به بغداد، نه در بغداد و هو حدث السن، اينها زدند به کلمه بغداد، يک نکته ديگر سمع منه شيوخ اصحابنا و هو حدث السن، دقت کرديد اين ربطی به آمدنش به بغداد ندارد اين هم حالا بفرماييد حالا برگرديد به،
س: پرانتز بسته شد
ج: پرانتز بسته شد، ادراج اول تمام شد، اين هم چون آقای مختاری ما را میگفت که بکت
0: 25
لی البکاء حالا ايشان ما را به تحريک آورده چون اين اشتباهات عجيب و غريبی دارد میشود من مجبورم هی يکی يکی اينها را توضيح بدهم که نکات فنیاش روشن بشود، بفرماييد
س: صدر من اهله و وقع
ج: وقع فی بطنه، اخبرنا به جماعة من اصحابنا بجميع کتبه و رواياته بخوانيد عن ابی جعفر ابن بابويه عن محمد ابن الحسن و عن احمد ابن محمد ابن الحسن عن ابيه عنه، عن احمد اين عطف است به خود صدوق، يعنی شيخ مفيد از پسر ابن الوليد، ابن الوليد اسمش محمد است، محمد ابن الحسن ابن الوليد است پسرش احمد است اين را الآن نمیشناسيم ايشان هم بغداد آمده دقيقاً اين را هم نمیدانيم کی است؟ شيخ مفيد آثار ابن الوليد را از اين راه هم نقل میکند يعنی معلوم شد، شيخ مفيد از دو راه به ابن الوليد میرسد يک صدوق عن ابن الوليد يکی پسر ابن الوليد به ابن الوليد روشن شد سند را چه جوری بخوانيد و عن احمد ابن محمد
س: نه اينجا دارد عن محمد ابن احمد عن محمد ابن عيسی
س: شيخ طوسی
س: شيخ طوسی منظورتان است
س: کلينی بود يا شيخ طوسی
ج: شيخ طوسی الآن، نه از مفيد گفتم سند را از اول بخوانيد
س: اخبرنا بجميع کتبه و رواياته جماعة عن ابی جعفر ابن بابويه عن محمد ابن الحسن و عن احمد ابن محمد ابن الحسن عن ابيه،
ج: اين احمد دومی است ديگر پس ابن الوليد است، اين احمد پسر ابن الوليد است يعنی شيخ، من
س: محمد است، پسر ابن الوليد است، يک خرده اسم جا به جا شده
ج: من گفتم محمد ابن الحسن ابن الوليد، پسرش احمد است محمد ابن الحسن ابن احمد ابن الوليد اسم کاملش اين است اهل قم هم نبوده نمیدانم حالا از کجا آمده؟ ظاهراً ايرانی الاصل باشد ايشان پسرش احمد است، شيخ مفيد مقدار زيادی آثار ابن الوليد را توسط پسر ايشان نقل میکند و اين هم محل خدشه هم هست عدهای که رفتند گفتند بايد توثيق بشود گير کردند میگويند سند ضعيف است گاه گاهی بعضی از اسانيد که خيلی مشهور است میگويند صحيح در سندش اين احمد است،
س: ضعيف آن موقع
ج: تضعيف نشده، توثيق نشده،
س: توثيق نشده
ج: جهالت به اصطلاح، ليکن جزء مشايخ حسابش کرده شيخ مفيد از او نقل میکند،
س: مفيد وقتی ازش نقل میکند
ج: بله ديگر حالا همان حرفهايي که هست اين اين ور هم میگويد آن ور هم میگويد، هردو دو طرف را میگويند جمع شکسته خوانند قومی نشسته دانند حالا بالاخره اين طرف آن طرف هردو طرفش هست بفرماييد، بر میگردد به دو طريق به ابن الوليد يکی پسر ابن الوليد احمد، يکی هم صدوق محمد ابن علی ابن الحسين بفرماييد، عن ابن الوليد عن ابيه
س: عن ابيه عنه
ج: عنه؟ يعنی چه الآن؟
س: از فهرست داريد میخوانيد؟
س: از
46: 27
دارم میخوانم خود فهرست را باز يعنی يک چاپ ديگر باز میکنم
ج: عنه ايشان که از يونس نقل نمیکند يونس يعنی چه؟
س: چيز را باز میکنم
ج: شما درست بخوانيد
س: من نرفتم در بدايه،
س: فهرست
س: اينکه الآن بود که من خواندم،
8: 28
ج: طباطبايي، اخبرنا جماعة من اصحابنا عن ابی جعفر عن محمد ابن احمد و عن احمد ابن محمد عن ابيه اين سند دوم است،
س: عذر میخواهم صفحه چند بود؟
س: اين در مکتبه اهل بيت است صفحه دويست و شصت و شش
س: جلد يک
ج: آخرهايش است ديگر نه بايد آخر اگر دو جلد است آخر جلد دو بايد باشد
س: در چاپ آقای چيز هم همين است يونس ابن عبدالرحمن اخبرنا بجميع کتبه و رواياته جماعة عن محمد ابن علی ابن الحسين عن محمد ابن الحسن و عن احمد ابن محمد ابن الحسن عن ابيه
ج: خيلی خوب
س: و اخبرنا ابن ابی جيد اينجا عنه ندارد
ج: و اخبرنا اين هم راه ديگری است اين اصطلاحاً علو اسناد است، يک نفری بوده در قم ظاهراً اسمش ابوجيد شايد گردنش بلند بوده نمیدانم گردن دراز، مثلاً يک چيزی شبيه اين، اسمش ناصر است اين نوه آن است،
س: ابن ابی جيد
ج: ابن جيد نوه آن است بهش میگفتند ابن ابی جيد، اين ببينيد امتياز اين طريق سوم، اين هم يک طريق سوم اين خود شيخ طوسی از ابن ابی جيد، امتياز اين طريق سوم اين است که قرب اسناد چون اول شيخ طوسی به دو واسطه از ابن الوليد نقل میکرد مفيد، صدوق، ابن الوليد بعد مفيد پسر ابن الوليد، ابن الوليد اين دو واسطه شد، طريق سوم به يک واسطه ابن ابی جيد عن ابن الوليد اين دارد طروق خودش را با آثار ابن الوليد نقل میکند شيخ طوسی روشن شد سه طريق شد تا اينجا به کتب ابن الوليد، نمیدانم مطلب را ابن ابی جيد است حالا اين قدر من ابن ابی جيد ديدم حالا اسمش را يادم رفت فعلاً حالا بخوانيد شايد يادم بيايد علی ابن الحسن
س: ابی جيِّد نيست
ج: آقای خويي هميشه ابن جيِّد میخواند
س: و اخبرنا ابن ابی جيد
ج: اخبرنا قائلش شيخ طوسی است، يعنی برگشت به اول جماعتان بر گشت به جماعة اين عطف است بر جماعة، بفرماييد
س: چاپ آقای بحرالعلوم بعد از احمد ابن محمد ابن حسن عن ابيه يک عنه دارد اما چاپ آقای چيز
ج: اشتباه است، نه اشتباه است خب
س: اخبرنا ابن ابی جيد عن محمد ابن الحسن عن سعد ابن عبدالله و الحميری
ج: اين دوتا
س: و علی ابن ابراهيم و محمد ابن الحسن الصفار
ج: اين سهتا
س: عن ابراهيم ابن هاشم عن اسماعيل ابن مرار و صالح ابن سندی عن
ج: ببينيد اينها راه ايشان يکی اسماعيل ابن مرار الآن داريم ما، يکی صالح ابن سندی که عرض کردم محمد ابن سندی و علی ابن سندی اين برادر آنهاست يعنی صالح ابن اسماعيل ابن عيسی اشعری قمی پسر عموی احمد است ايشان راوی کتاب يونس است، داريم الآن در کافی هم داريم که اسماعيل ابن مرار نسبتاً در کافی بيشتر است در کافی داريم در صالح ابن سندی داريم اين دوتا، نسخ کتاب يونس ابن عبدالرحمن تا اينجا دوتا، اسماعيل ابن مرار و صالح ابن سندی ديگر،
س: بله، من دارم چندتا چاپ را باهم، و رواه محمد ابن علی ابن الحسن
ج: صدوق
س: عن حمزة ابن محمد العلوی و محمد ابن علی ماجلويه عن علی ابن ابراهيم اينجا ايشان را در بعض از نسخ هست در بعضی نيست عن ابيه عن اسماعيل و صالح
35: 31
ج: اين هم دو راه ديگر دوتا ديگر به صالح ابن سندی و اسماعيل مرار به يونس ليکن از طريق شيخ صدوق غير از اين طريقی که به ابن الوليد بر میگردد، احتمالاً اين از فهرست صدوق باشد ايشان فهرست هم دارد، فهرست ابن الوليد بفرماييد
س: بله، و اخبرنا ابن ابی جيد عن محمد ابن الحسن عن الصفار عن محمد ابن عيسی ابن عبيد عن يونس
ج: اين سومی محمد ابن عيسی از صفار، مرحوم کلينی بيشتر از علی ابن ابراهيم عن محمد ابن عيسی دارد اين سهتا، آن دوتا آنجا بود اين هم يکی سهتا ديگر بخوانيد
س: تمام شد قال محمد ابن علی ابن الحسين همان که عرض کردم
ج: چرا ما ينفرد به
س: سمعت محمد ابن الحسن ابن الوليد يقول کتب
ج: کُتب
س: کُتب التی يروی الروايات کلها صحيحة يعتمد عليها الا ما ينفرد به محمد ابن عيسی ابن عبيد و لم يرويه غيره فانه لايعتمد عليه و لايفتی به
ج: اينها آن اسناد منقطع که در نوادر بود به اين زدند هيچ دليلی برايش وجود ندارد در حقيقت ايشان دوتا استثناء کرده نه يک استثناء
س: وجه ديگری نمیماند برايش ديگر چون وقتی دارد میگويد اين را استثناء میکند از آن ور که اين هم فردی هست که ثقه هست و دارای عدالت است،
ج: معلوم نيست اگر مسأله انقطاع باشد يعنی ايشان درک نکرده همهاش
س: جور ديگری نمیشود فرض کرد
ج: چرا نسخه شاذ را نقل کرده، اگر انقطاع باشد که کلاً محل اشکال است چه آنهايي که با ديگران هم تطابق دارد،
س: دارد از اين نقل میکند
ج: میکند اما خب خيلیهايش مشترک است آنی که مشترک است خب اصلاً از آن هم نبايد نقل کند، از اينکه خصوص منفردات را استثناء کرده اشکال رو محمد ابن عيسی دارد، اشکالش به خاطر اين انفراد است نه به خاطر و لذا مرحوم صدوق در کتاب فقيه از محمد ابن عيسی نقل میکند، از يونس هم نقل میکند از غير راه محمد ابن عيسی، البته از يونس کم نقل میکند، در خصال و اينها از محمد ابن عيسی از يونس نقل میکند آنهايي که مصنفات است يعنی دقيقاً حرف استادش را در نظر گرفته و ما توضيح داديم رواياتی را که محمد ابن عيسی نقل کرده ايشان درش شبههای مثلاً يک نوع موافقت با عامه، شواهد کتاب و سنت يک چيزهايي که آرای خود يونس درش متجلی شده، نتوانسته به يونس بد و بیراه بگويد به محمد ابن عيسی انداخته و بقيه نقل نکردند، چون به هر حال يونس يک اتهام قياس و اينها هم دارد بله در آن قصهای که مال مسکر هست، يک روايتی در باب مسکر میگويد میرفتيم با يونس که برويم مسجد بعد آن شراب فروش دکانش را باز کرد، شراب رو لباسش است گفت بروم خانه بشورم بعدش که اين نجس است، گفتند هذا شئ رويته ام شئ رأيته؟ رأيت از قياس گفتی يا روايت است؟ غرض اين اشکال دارد، من
س: اختلافشان با فضل ابن شاذان
ج: اختلافی، اين يونس اشکال ديگر دارد اصلاً ربطی، مرحوم محمد ابن عيسی از يونس روايتی نقل کرده منفرد به اين جهت میگويد منفردات است نه اينکه چون آن را نديده توجه نشده عرض کردم اصلاً توجه نشد، ديگر عرض کردم حالا ما امشب چون يک کمی خارج شديم اما چون خيلی فوائد دارد روش کار بشود و اما در کتاب نوادرالحکمه اشکالش اين است که اگر يونس از اين آقا نقل، نه يونس اشکالش اين است که محمد ابن عيسی نقل میکند ثابت نيست پيش من اين آقا را درک کرده، اگر باشد کتابش میشود ديگر، چون اگر اسناد منقطع شد يعنی وجاده است، روشن شد چه میخواهم بگويم
س: ثابت نباشد چرا به ظهور عنعن توجه نکرده،
ج: خب همين حرف ابن نوح ايشان میگويد نه روشن نيست ايشان يکی همين حديث است عن محمد ابن عيسی عن ياسين ضرير عن حريز ظاهرش اين است که ياسين ضرير حريز را درک کرده، حريز ظاهراً زمان امام صادق فوتش است يعنی شهيد میشود يعنی ياسين ضرير جزء اصحاب امام صادق است محمد ابن عيسی از او نمیتواند نقل کند اين را هم تا حالا آقايون چون اين مطلب را تا حالا نگفته بودند، اسناد منقطع يعنی رواياتی که در کتاب نوادرالحکمه هست دقت کنيد ربطی به يونس ندارد، روشن چه میخواهم بگويم رواياتی که در نوادرالحکمه است و اسنادش منقطع است اما مال يونس انفراد است نه اسناد منقطع روشن شد، يعنی نسخهای از يونس نقل کرده کس ديگر نقل نکرده اين انفراد است اين اسناد منقطع نيست اصلاً اشکال ابن نوح میگويد آقا محمد ابن عيسی که ثقه هست اگر گفت عن ياسين پس درکش کرده و من فکر میکنم حق با ابن الوليد باشد معلوم نيست درک کرده باشد ياسين ضرير را يک اشکال دارد،
س: همين من دارم سؤالی اين جور عرض کنم
ج: مشکل کار
س: يک معلوم نيست داريم و يک ظهور
ج: نمیخورد به طبقات نمیخورد
س: آن عنعن مقدم بشود
ج: نه نمیتوانيم قبول کنيم چون میگويم چون اين مشکلی که در کار بوده، ظاهر چون حريز دارد که حج مشرف شد امام راهش ندادند چون اين در سجستان بود خودش کوفی بود، سجستان آن وقت جماعتی هم داشت اينها با، خوارج در سجستان حاکم بودند شراط به اصطلاح خوارج، اينها شنيدند که بعضی از خوارج سبّ اميرالمؤمنين میکنند دست به ترور زدند سيزدهتا از خوارج را ترور کردند، بعد حريز آمد حج حضرت راهش ندادند بعد، تا اين روايت فضل ابن عمار، ما للرجل ان يعاقب مملوکه قال علی قدر ذنبه قلت انک عاقبت باکثر من ذنبه چرا حريز را راه ندادی حضرت اما علمت ان حريزاً شهر السيف اين کار مسلحانه انجام داده، اما علمت حريزاً شهر السيف آقای خويي هم دارد اين مطلب را ليکن من حالا يک نکته ديگری،
س: آدم انقلابی هم بوده
ج: اين روايت يک ذيلی دارد که در کتاب آقای خويی ندارد، يکش هم به آقازاده مامقانی عرض کردم که در کتاب، گفت من راجع به حريز نوشته بودم نه اين ننوشته اين در کتاب آقای خويي چون اين روايت به اين مقدار در کتاب کشی آمده، هم تنقيح، هم قاموس، هم کتاب آقای خويي اين را دارند که ان حريزاً شهر السيف ليکن يک ذيلی دارد در اين کتابهای رجالی نيست اصلاً اين هم خيلی عجيب،
س: در کافی است، در کافی هم دارد شهر السيف
ج: در کافی هست اين توجه به کافی نشده چرا؟ چون اواخر کافی ابواب الحدود بابن النوادر دارد در کافی سندش هم صحيح است، علی ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابی عمير عن حماد عن الحلبی عن الفضل ابن عبدالله، فضل ابن عبدالله از ثبات است،
س: عن ابی العباس
س: ذيلش چه است؟
ج: و ليس منّی من شهر السيف، اين آقايون ديگر نرسيده نقل بکنند، خيلی عوض میکند، اما علمت ان حريزاً شهر السيف حالا میگويم تا اينجايش را نقل کرده و ليس منی من شهر السيف البته شهر السيف در داخل جامعه اسلامی نه با قتال کفار و اينها
س: شامل زيد هم میشود که
ج: بله بله خب زيد هم يکی از اشکالاتش همين است خب، وليس منی، آن وقت دارد که حريز که برگشت به سجستان، خوارج ديدند عددشان کم شده، اول خيال کردند سنیها آنها را کشتند بعد ديدند شيعه آنها را کشته، يک شب که حريز با اصحابش در مسجد بود مسجد را رويشان خراب کردند زنده زنده همه را دفن، زنده بله گفتم شهيد برای همين جهت، يعنی امام صادق میدانست اگر حريز احترام میکردند خوارج فردا متعرض خود امام صادق میشدند، میگفتند اين کار شماست، اما علمت ان حريزاً شهر السيف،
س: چرا شهيد میگوييد
ج: برای اينکه خوارج کشتند ديگر ما از که بخواهيم،
س: شيعه را کشتند
س: امام بهش گفت ليس منی
ج: خب يعنی
س: امام تقيه کرد
ج: بنابراين که مثلاً سابّ اهل البيت احتياج به حکم ندارد ديگر خودش میشود احتياج بابا شهيد است
س: خوارج که
ج: نه اين عبارت مشعر به اين است، اين عبارت مشعر به اينکه اين کار در زمان امام صادق شد ديگر خب ظاهرش اين طور است ديگر نيست؟ آن وقت ياسين ضرير ايشان را درک کرده اين از اصحاب امام صادق است، دقت کرديد، محمد ابن عيسی نقلش از يک کسی اين جوری خيلی بعيد است و آنچه ما از ياسين ضرير داريم محمد ابن عيسی، بعضيهايش احمد ابن محمد ابن عيسی اين هم اشتباه است اصلاً ياسين ضرير ما معلوماتی ازش نداريم کتابی داشته راويش هم محمد ابن عيسی است،
س: عجب
ج: ياسين ضرير را بياوريد اصلاً کتاب دارد ايشان، کتابش هم راويش محمد ابن عيسی است، دقت کرديد چه میخواهم بگويم شايد اصحاب هم يعنی ابن، پس خوب دقت کنيد نظر ابن الوليد به استثنای اين روايت است اينها دقت نکردند خيال کردند نظر ابراهيم يونس رفته، چون اين روايت را الآن خواند برايتان از کتاب نوادرالحکمه است چون اين شرح را من تا حالا جای ندادم امشب ديگر به اين مناسبت ادراج به اينجا رسيديم دقت کرديد چه شد؟ اين از کتاب نوادرالحکمه است کلينی نقل میکند چون عرض کرديم کلينی مقيد به کلام ابن الوليد نيست اصلاً کلينی میگويد اگر انفراد داشت محمد ابن عيسی عن يونس قبول نمیکنيم کلينی دارد زياد دارد احاديث چون صدها حديث دارد انفراد محمد ابن عيسی عن يونس است زياد دارد، ابن بابويه مقيد، صدوق مقيد است به کلام ابن، روشن شد کلينی همطراز ابن الوليد بلکه يک نيم رتبهای مقدم است چون کلينی سه صد و سی و نه وفاتش است ايشان سه صد و چهل و سه دقت میکنيد يک چهارده سال يا حالا پانزده سال بعد از مرحوم کلينی، يک نيم طبقهای، ربع طبقهای بر کلينی،
س: اين را بخوانيد ياسين ضرير شماره دوازده بيست هفت نجاشی است و صنف هذا الکتاب و المنسوب اليه
ج: تعبير ايشان الکتاب المنسوب اليه، بعض ادعا کردند وقتی بگويد منسوب يعنی جعلی است معلوم نيست وقتی میگفتند که نه، نسبت در اينجا به معنای لغوی يعنی يقال کتاب ياسين، نسبت به نحو اضافه، نه الکتاب منسوب اليه يعنی مضاف اليه ليس له، کتاب المنسوب
س: خودش خلاصه نسبت نمیدهد میگويد منسوب اليه يعنی نسب اليه
ج: نه ايشان میخواهد بگويد کتابی را که مراد از منسوب يعنی وقت میگويند، کتاب ياسين نسبت به نحو اضافه، که وقتی میگفتند کتاب ياسين اين است
س: نه مجعول است
ج: نه مجعول اين دوتا را با همديگر فرق بگذاريد، حالا اين هم بحثی،
س: يک دفعه ديگر هم
ج: يک دفعه ديگر در باب حلبی من گفتم الکتاب المنسوب اليه دقت کرديد پس بنابراين الکتاب المنسوب اليه وقتی میگويند کتاب ياسين، ببينيد نجاشی هم خيلی اطلاع يعنی راجع نمیداند فقط میداند که يک کتابی در آن زمان به اسم ياسين ضرير، آن وقت از يک طرف هم اين را هم اجمالاً خدمتتان عرض بکنم که خود محمد ابن عيسی هم احتمالاً دنبال خط مسلحانه بوده، ايشان اين را کمتر نوشتند چون ما يک قصهای داريم مال فارس ابن حاتم که حضرت فرمود اين را بکشيم و يکی رفت يک شمشير هم برد پيش حضرت، حضرت فرمود نه به حضرت هادی، بعد ساتول برد گفت با اين ساتول خوب است که شب با ساتول زد نصفش کرد، بعد هم ساتول از دستش پرت و مردم ريختند و نشناختند، میخواهد يک کرامتی، راوی اين محمد ابن عيسی است، يک حديث ديگر از امام جواد است آنهم میگويد عليکم بالاغتيال راوی اين هم محمد ابن عيسی است، درباره محمد ابن عيسی اين مطلب گفته نشده اين را اولين بار ما
س: اين روايت آورده در حال اختيار
ج: بله
س: عجب خيلی
ج: اگر امام جواد بوده الآن سازمان مبارزه با تروريسم
46: 43
میکردند اصلاً تصريح دارد، عليکم بالاختيال مال حضرت جواد است خيلی بعيد است اين را قبول بکنيم، خيلی بعيد است دوتا روايت ما در مسأله ترور داريم، هردو آن روايت که خيلی زننده است با ساتول زد طرف را کلهاش را نصف کرد آن از امام هادی است نقل میکند که يک شمشيری برد، حضرت گفتند نه، اين شمشير اصلاً با حضرت هادی ملاقات نمیشد بشود، شمشير ببرند و اين شمشير خوب نيست و ساتول ببرند و حضرت بفرمايد ساتول خوب است
س: جعل کرده
ج: يکی هم عليکم بالاختيال چون تا حالا ذکر نشده، حالا میگويم آقايون ما را
25: 44
اشکال نکند گفت که ما را به صحبت میآورند اين احتمال اين هست که ايشان يک مقداری هم از اين جهت من يک تأملی در ايشان دارم نه تأمل مرحوم ابن الوليد پس ابن الوليد به لحاظ حديثی دوتا مشکل با ايشان دارد يکی نسخه کتاب يونس که ايشان درش احاديث منفرد باشد در بقيه نسخ نباشد، يکی هم در کتاب نوادرالحکمه جاهايي که محمد ابن عيسی به اسناد منقطع در اينجا نه اينکه اسناد منقطع از يونس يعنی اينها شبهه دارد به نحو وجاده بوده، چون ما يک همان روايت را خوانديم از امام جواد نسبت دادند که آقا کتابها موجود بود زير زمين دفن بود درآورديم حضرت فرمود حدثوها فانها حق اين شبهه بود که اجازه دادند ائمه شما به نحو وجاده نقل بکنيد ايشان میگويد اسناد منقطع اين است، ابن نوح میگويد اسناد منقطع است ليکن چون گفته عن، پس ظاهرش اين است که اين درست باشد ليکن خب ابن الوليد میگويد نمی خورد اين طبقهاش ياسين ضرير نمیخورد ياسين ضرير دارد از حريز نقل میکند اصلاً طبقه اين به حريز نمیخورد به امام صادق نمیخورد، لذا بر، آن وقت شما الآن کتاب ياسين ضرير که آورديد شما بوديد يا ايشان؟
س: بله من آوردم
ج: بخوانيد،
س: اين کشی نقل میکند عليکم بالاختيال را؟
ج: بله،
س: که در خود روايت هست
ج: بله آن هم همين طور کشی آن يکی ديگر مال شمشير هم کشی است میگويد شمشير را حضرت نگاه کرد گفت نه ساتول، بعد ساتول بردند گفتند اين خيلی خوب است اصلاً تصور با ساتول به کله يکی بزنند
س: اخبرنی محمد ابن علی قال حدثنا احمد ابن محمد ابن يحيي قال حدثنا سعد قال حدثنا محمد ابن عيسی ابن عبيد عن ياسين به، نجاشی شماره 1227
ج: خب اين به لحاظ سندی اشکال سر احمد ابن، چون اين هم توثيق ندارد عرض کردم دوتا آقازاده هستند هردو اسمشان احمد است يکی پسر محمد ابن يحيي که استاد صدوق است از پدرش نقل، اينجا از غير پدرش نقل میکند، حالا مال پدرش است ممکن است بگوييم حالا آثار پدرش بوده اينجا از سعد نقل میکند اين يکی را از سعد میکند يکی هم احمد پسر ابن الوليد اين دوتا آقازاده هستند هردو اسمشان احمد است هردو هم پدرشان اسمشان محمد است و هردوشان هم توثيق صريح دارند، و هردوش هم جزء مشايخ حديث هستند و عرض کرديم مرحوم شهيدثانی تقريباً تا آنجايي که من میدانم اولين کسی است در شيعه که گفت مشايخ احتياج به توثيق ندارند اين اصطلاح که، اين مال شهيدثانی است که بعد آقای خويي هم قبول نکردند گفتند نه مشايخ هم توثيق میخواهد
س: اصلش در فهرست خواهد آمد
ج: برای دفع از فهرست اين معلوم شد آقا اين کتاب ببينيد اصلاً کتاب ياسين ضرير را محمد ابن، اين روشن شد اين تاريخ برايتان کانما در قم در قرن چهارم اين کار شد مرحوم ابن الوليد میگويد آقا در کتاب نوادرالحکمه روايت محمد ابن عيسی عن ياسين ضرير اين اشکال دارد اشکال انقطاع دارد،
س: بله
س: فقط صدوق عمل کرد
ج: اينجا را نه، عمل نکرده صدوق
س: ابن الوليد عمل کرده
س: نه میگويد صدوق
ج: نه صدوق اينجا را عمل نکرده، چون يکی يکی نمیکند صدوق اجمالاً کلام ابن الوليد را قبول میکند نه مفردات، آن وقت الآن ما در کتاب حج من اول خيال میکردم شايد شصت، هفتادتا حديث است يا چون من يکی از رفقاء کتاب حج حريز را همه را استخراج کرده صد و سی و سه، صد و سی و چهارتا حديث است اين هم کار خوبی است بعد که نگاه کردم ديدم ياسين ضرير از حريز در حج چيزی در حدود شش هفتتا بيشتر نيست زياد نيست آنی که من نگاه کردم، الآن دقيقاً آمارش را ندارم اول خيال کردم، آن وقت نکته فنیاش اين است که اگر زياد باشد همين چون در فهرست خواهد آمد اگر زياد باشد از کتاب ياسين است ببخشيد اگر زياد باشد از کتاب حريز است يک نسخه از کتاب حريز میشود، اگر پنج شش مورد همهاش
22: 48
از کتاب خود ياسين است البته ياسين از حريز گرفته يعنی فرقش اين میشود که يک نسخهای از کتاب حريز حسابش کنيم؟ مثلاً ابراهيم ابن هاشم يک نسخه از کتاب حريز است من باب مثال، حسين ابن سعيد نسخه از کتاب حريز است اين را از کتاب حريز حساب بکنيم يا اين را از کتاب خود ياسين ضرير حساب بکنيم؟ اگر زياد باشد، شصت، هفتاد تا باشد هشتادتا باشد انصافاً از کتاب حريز میشود نحکم بانه نسخة من کتاب حريز پس اين حريز الآن مشکل اساسش يکی جناب محمد ابن و محمد ابن عيسی به نظر من اين حديث را استثناء کرده ديشب عرض کردم که کان اعلم علی احاديث، محمد ابن عيسی به جای علامت رمز داده گفته ببين اولش اگر سهل ابن زياد باشد اگر اين جور باشد اينها مثل علامت گذاشتند اين احاديث قابل قبول نيست، تمام استثنائات ايشان هم مال اول سند است اشتباه نشود و لذا استثناء فهرستی است اصلاً استثناء رجالی نيست چون اگر رجالی بود تا آخر سند را بايد بگويد، يک اشتباه ديگری که آقايون کردند خيال کردند استثناء رجالی است
س: پنجتا در کافی در کافی پنجتا هست،
ج: ببينيد چه حرفی؟
س: ياسين از حريز
س: ياسين از حريز
س: پنجتاست در باب حج،
ج: لذا شاهد میشود بر اينکه اين از کتاب خود ياسين ضرير است اشکال ابن، اين را ديده به جاييکه بگويد علامت بگذارد بگويد اين حديث را قبول نکنيد قبول هم نکرده حديث معارض را قبول کرده روشن شد، به جايي که علامت بگذارد، گفت آقا اگر ديديد اسناد منقطع است از محمد ابن عيسی ببين محمد ابن عيسی ازش نقل میکند يا نه؟ اگر نکند يعنی چه؟ اسناد منقطع يعنی وجاده، و انصافاً هم به نظر من حق با ابن الوليد انصافش حق با ابن الوليد است البته کافی به اين حديث اعتماد کرده صدوق اعتماد نکرده روشن شد چه میخواهم بگويم، پس الآن تاريخ کتاب نوادرالحکمه را جلوتان
س: شيخ مفيد هم که اعتماد میکرد
ج: شيخ مفيد نه معلوم نيست
س: محمد ابن عيسی را
ج: به محمد ابن عيسی چرا، ايشان اعتماد میکرد اصولاً کسانی که دارای عقلانی بودند به محمد ابن عيسی عن يونس عمل، آن بحث محمد ابن عيسی عن يونس است اين جای ديگری است ربطی به او ندارد دقت کرديد اين دوتا را ورداشتند خلط کردند اين مطلبی که من نوشتم گفتم خيلی مطلب مهمی بود يعنی يک چيزی نزديک چهار صد و پانصد، ششصد سال است در حديث شيعه و رجال شيعه خلط شده بين مباحث يکی به آثار يونس است آن مال انفراد است آثار يونس است يکی مال آثار است يعنی مال روايات آثار نه، روايات کتاب نوادرالحکمه است آن انقطاع است محمد ابن عيسی به اسناد منقطع پس و لذا هم شيخ طوسی دوجا آورده يکی در آثار يونس آورده آنجا انفراد است، مشکل چه شد؟ آقايون مخصوصاً مستدرک ديگران همه خيال کردند اين دوتا يکی است،
س: انفراد را ضعفش را زدند فکر کردند انقطاع
ج: انقطاع است به اين زدند که مثلاً محمد ابن عيسی کوچک بوده يونس را درک نکرده، انفراد را به انقطاع زدند، توجه نشده البته ابن الوليد نه آقا چون آدم خوبی بوده قبول میکنيم انصافاً آدم بدی نيست آدم خوبی است آدم مطلعی هم هست، خيلی مطلع است محمد ابن عيسی واقعاً کان الفضل يعجبه و يثنی عليه، و يقول من مثل ابیجعفر محمد انصافاً البته اين حديث هم سند روشنی ندارد اين عبارت فضل هم سند روشنی ندارد به هر حال بله آقا؟
س: پس چرا اين ظهور عنعناش را رد میکنيد آخر واقعاً برای من سؤال است
ج: بله سؤال ما هم شبهه کرديم ديگر عرض کرديم ما هم شبهه داريم ما هم شبهه داريم،
س: ابن الوليد هم عصرش نزديک بوده با بقيه شبهه کرده
ج: بله ايشان هم شبهه دارد ايشان معلوم نيست او را درک کرده باشد
س: خب حالا اين ظهور را عنعن رفع میکند
ج: به هر حال ابن الوليد میگفته درست است ظهور است اما اينجا هم تاريخش بهم نمیخورد با هم انطباق تاريخی ندارد شبهه دارد، انصافاً بينی و بين الله خود من هم به عنوان يک کسی که حالا بعد از هزار سال بعد از آن آقايون آمديم حق را با ابن الوليد میدانيم، انقطاعش شبهه دارد آن وقت لذا بعضیها گفتند، ابن الوليد مثلاً استثناء کرده روايت محمد ابن، ملتفت نشده، استثناء کرد روايتش را با انقطاع اينها جزو مصاديق انقطاع است اين حديث جزو روايت محمد ابن عيسی عن يونس نيست جزو مواردی است که در نوادرالحکمه نه مطلقاً در نوادرالحکمه و لذا هم استثناء هم فقط از مشايخ ايشان کرده استاد صاحب نوادرالحکمه، مشايخ نوادرالحکمه گفته نوادرالحکمه اين را از محمد ابن عيسی گرفته اين هم لذا اشکال فهرستی است لذا ايشان استثنايش فقط روی مشايخ است آنچه را که نوادرالحکمه، محمد ابن احمد از کتاب محمد ابن عيسی از کتاب ياسين ضرير به نسخه محمد ابن عيسی گرفته مشکل دارد، مشکل انقطاع دارد، وجاده دارد مضافاً به اينکه خود ياسين ضرير اما من يادم میآيد در درس يک وقتی آقای خويي توثيقش کرد، بر گشتم اخيراً چون يک بحثی هم شد رجال ديدم نه خود آقای خويي هم تضعيفش میکند، و انصافاً
س:
32: 53
ج: بله، ندارد چيزی روشنی ندارد اگر آن الکتاب المنسوب اليه هم به معنی اين کتاب مجعول است منسوب به معنی مجعول، آنکه ديگر مصيبت را بيشتر میکند حالا ما منسوب را به معنای کتاب يسين به نحو اضافه گرفتيم، مثلی که
س: مشهور بوده
ج: اما بوده اين کتاب اما کسی غير از محمد ابن عيسی نقل نکرده، اين اصطلاحاً معنايش اين است که احتمال قوی ايشان يک نسخه پيدا کرده وجاده بوده کس ديگر هم تحمل نکرده حديث را
س: اين مسلم است که هم عصر نبودند محمد ابن عيسی با يسين ضرير
ج: عرض کردم آن عصر را نمیدانيم درست اگر میدانستيم که مشکل نبود که، چون او از حريز نقل کرده،
س:
12: 54
ج: نه چون او از حريز نقل کرده، نه چون آن از حريز نقل میکند و حريز جزو به حسب ظاهر امام صادق است اين شهادت و اينها زمان امام صادق، اگر آقا اشکال در شهادت نکند، اين شهادت ايشان زمان امام صادق است ظاهراً نيست اين طور؟ پس اينکه محمد ابن عيسی اصحاب الصادق را درک بکند بسيار بعيد است به هر حال اين نشان میدهد من حيث المجموع ياسين ضريح شخصيت معروفی نيست به يک کتاب شناخته میشده کتاب يسين، راوی کتاب هم ابوجعفر محمد ابن عيسی است ابن الوليد میگويد اين شبهه انقطاع دارد به نحو وجاده نقل کرده، الآن همين صحيفه صادقه که مال عبدالله پسر عمرو عاص است خب يک سند واحد دارد عمرو ابن شبيب، عرض کردم عمرو ابن شبيب نوه نودهای عمرو عاص است، عمرو ابن شبيب ابن محمد ابن عبدالله ابن عمرو عاص ايشان نوه محمد است که محمد نوه خود عمرو عاص است يعنی نوه پسر عبدالله است خب خود ايشان را قبول دارند اما میگويند درک، يعنی اشکال بخاری اين است که اين نسخه است وجاده است، اين از کتاب جدش عبدالله يک نسخه به نحو وجاده بهش رسيده و الا خود بخاری از عمرو ابن شبيب نقل میکند چون عمرو ابن شبيب جزء نواصب است عرض کردم آدم خبيثی است از او نقل میکند ليکن عمرو ابن اين رمز کتاب صحيفه صادقه است عمرو ابن شعيب عن ابيه عن جده قال قال رسولالله، اشکال بخاری، مسلم، ديگران اين است که اين به نحو وجاده است دقت کرديد اشکال سر وثابت نيست، اين راهی بوده که، همين اشکال بعينه در ياسين ضرير است من امروز يک کمی طولانی صحبت کردم اما اين خيلی خيلی مهم بود يعنی اگر يک مقاله مستقلهای راجع به اين نوشته بشود جا دارد، هم راجع به کلام
س: به خصوص که نقل زياد دارد محمد ابن عيسی از ياسين
ج: الآن نگاه بکنيم در کتب اربعه يکی دو مورد است که احمد ابن محمد است همهاش محمد ابن عيسی عن ياسين
س: بله و لذا اگر اين بحث بشود خيلی منشأ
ج: اين نشان میدهد که به هر حال اين کتاب يک مشکلی داشته فقط ايشان نقل کرده اين محمد ابن عيسی عبيدی نقل کرده، دقت کرديد، خب آقا بخوانيم بعد بنشينيم حالا اين را هم که ديديم حالا حديث را ما معطل کرديم شما را عن ياسين ضرير چون ديگر اين مطالبی بود جای گفته نشده بود حالا به مناسبتی امشب
س: بله، باب حد
42: 56
طواف در کتاب کافی تک حديث است در اين باب عن ياسين عن حريز ابن عبدالله عن محمد ابن مسلم قال سئلته ايشان میگويد در اين نسخههای که داشتيم حالا چاپ آقای غفاری اين همين طور است، عن حد طواف بالبيت الذی من خرج منه، لم يکن طائفاً للبيت و قال کان الناس علی عهد رسول الله صلّی الله عليه و آله و سلّم يطوفون بالبيت و المقام و انتم اليوم تطوفون مابين المقام و بين البيت
ج: اصلاً انتم تطوفون الآن يعنی چه؟ تعجب است يعنی امام میآيد به شيعه خبر میدهد که شما اين کار را میکند،
س: جدايش کردند
س: نه میخواهيم اين مقدمه است که بعد حرف بعد را بگويد
ج: و انتم تطوفون شما شيعهها اين کار را میکنيد يعنی چه شما شيعيان؟
س: مقام را جدا کردند از کعبه
ج: نه حالا جدا کردند شما شيعه امروز اين کار را میکنيد
س: حالا شيعه نمیشود کلی ديگر همهای
ج: نه نه حتماً عدهای بودند که خارج از اين هم طواف میکردند بفرماييد و انتم انتم يعنی چه؟
س: کافی دارالحديث را آوردم که در نسخههای بدلها هم اگر چيزی باشد عرض کنم
س: نسخه بدلی
س: بله، در آن نسخه بدلی نداشت،
س: پس در مورد کلش
س: بله نه جای ديگر چيزی که معلوم باشد نباشد بله و انتم اليوم تطوفون مابين المقام و بين البيت فکان الحد موضعاً المقام اليوم فمن جازه فليس بطائف و الحد قبل اليوم و اليوم واحد قدر مابين المقام و بين البيت
ج: خب انتم تطوفون يعنی چه ديگر؟
س: بله
س: من نواحی البيت کلها فمن طاف و تباعد من نواحيه ابعد من مقدار ذلک، تباعد من نواحيه ابعد من مقدار ذلک کان طائفاً بغير البيت
ج: اصلاً به کلام امام میخورد
س: بمنزله من طاف بالمسجد
ج: از اولش برده، عجيب است
س: لانه طاف فی غير حد و لا طواف له اينجا
س: عبارت فقهی میخواند
ج: عجيب است آقايون ورداشتند اين را آوردند بهش تمسک کردند از بدوش تا ختمش واضح است عبارت فقهايي است
س: انتم تطوفون هم میخورد که حرف امام باشد انتم
ج: تطوفون اليوم
س: امام نمیآيد بگويد شماها
ج: اصلاً دقت بکنيد گفتم حدی که اگر خارج باشد ببينيد صدر سؤال قال احتمالاً قال حريز سئلت محمد ابن مسلم
س: بله
ج: جالا اين چه بوده؟ کاملاً واضح است که نزديک بيت اتاقهای بوده مثل همان قصهای فرزدق که عبدالملک نشسته بوده، اتاقها، امراء و اينها آنجا مینشستند اگر میخواستند خارج از حد مقام ابراهيم پشت سر آن اتاقها طواف میکردند که در حقيقت طواف اتاقها هم میشد بخوان يکبار ديگر از اول سؤال خوب دقت
س: من نواحی البيت
س: در تهذيب اين هست اين روايت از کتاب کافی منتهی در حد
12: 60
تفاوتهای ريزی دارد
ج: حالا نه دو مرتبه بخوانيد دقت کنيد دقت، نه از همين کافی اول بخوان دو مرتبه سئلته عن حد البيت اذا خرج عنه کان طائفاً
س: لم يکن
ج: لم يکن طائفاً، معلوم
س: الذی من خرج منه لم يکن طائفاً
ج: معلوم میشود طائف به بيت میخواهد اين اگر بيايد خوب دقت کرديد
س: بله بله
ج: آخرش هم چه میگويد میگويد مثل اين میماند کسی خارج از مسجدالحرام طواف بيت بکند، چون میدانيد که الآن دور و بر مسجد کلاً خالی است سابق نبود، سفر اول حج اين طرفش کوه بود، من يک سفر رفتم شب ها و روز کار میکردند کوه را تراشيدند اين مثل اين میماند کسی خارج از مسجدالحرام طواف بکند خب اين طواف کعبه نمیکند که، آخرش را دقت کنيد آخر عبارت را بخوانيد، بمنزله من طاف
س: يک چيزی جالبی گفته اينجا حاج آقا میفرمايد و انتم الطوم تطوفون مابين المقام و بين البيت و کان الحد موضع المقام يعنی آن موقع حد همان موضع مقام بود يعنی از آن بيشتر نبايد آن ور میرفتند
س: خود المقام
س: بله اليوم فمن جازه فليس بطائف کسی که از آن واقعاً
ج: طائف به بيت نيست،
س: بله طائف به بيت نيست
ج: يعنی چيزی ديگر در وسط است دارد طواف آن را میکند اين درباره وليد نوشتند که بالای کعبه دستور داد يک ساختمانی بسازند که مردم وقتی طواف میکنند آن هم طواف بکند در تاريخ دارد و دستور داد که اين را بسازند بعد هم بنشيند اينجا شراب بخورد که بعد مردم فهميدند در اعمال زشت در دمشق ريختند کشتنش، نوشته تاريخ الخلفاء سيوطی دارد پسر عبدالملک همين که قرآن را پاره کرد يکی از کارش هم همين بود که گفت بالای کعبه يک اتاق بسازند که مردم که طواف کعبه آمد طواف من را هم بکنند و شراب هم بخورد در عين حال
س: حالا آنکه ديگر هيچی
ج: هيچی خب بعد بخوانيد من کان
س: جازه فليس بطائف الحد قبل اليوم و اليوم واحد،
ج: خب
س: آن حد مطاف هردو روز يکی است قدر مابين المقام و بين، مقام امروزی و
ج: بيت خب بعدش
س: من نواحی البيت کلها فمن طاف فتباعد من نواحيه ابعد من مقدار ذلک کان طائفاً بغير البيت
ج: معلوم میشود غير بيتی در وسط بوده، کمن طاف خارج البيت
س: فمن طاف بالمسجد
ج: بالمسجد اين کان، اين خيلی واضح است مثل اينکه کسی بيايد از بيرون مسجد طواف بکند
س: مثلی اينکه به مسجد به اماکن ديگر مسجد
ج: نه مرادش اين است بيايد بيرون مسجد دوباره
س: مثل آن میشود ديگر
ج: مثل آن، يعنی معلوم میشود ساختمان در وسط بوده اين طواف نيست اگر میخواهد طواف واقعی بيت باشد، در اين، يعنی معلوم میشود ما که سفر اول رفتيم باب بنی شيبه هنوز بود يک چارچوبی بود به نام باب بنی شيبه، من خودم مخصوصاً مرحوم پدر خيلی علاقه داشت هميشه میرفت از آنجا، ما هم خيلی از آنجا وارد میشديم بعد برداشتنش اين ورش باز ساختمان مال زمزم بود آن را هم برداشتند، اين
س: بله
ج: اين احتمال
س: امامت امامهای فاسد
ج: معلوم شد، معلوم شد که اينها يک ساختمانهای بوده اگر از اين حد خارج میشد نواحی البيت
س: طواف به آنها میشد
ج: طواف به بيت تنها نبود مثل اين کسی که، تعبيرش مثل يک کسی که میخواهد خارج مسجد طواف بکند.
س: ادامه روايت يک تعليلی دارد نشان میدهد اصلاً حتی ساختمان هم نباشد باز طواف بغير بيت است
ج: نه نيست اين،
س: چرا ببينيد
ج: نيست،
س: لانه دليلش میگويد لانه طاف فی غير حد، چرا اين طواف بغير بيت است فقط به اين خاطر فی غير حد است،
ج: بعد بخوانيد بقيهاش را بخوانيد
س: بله میفرمايد کان طائفاً بغير البيت بمنزلة من طاف بالمسجد
ج: منزلة من طاف دارد تصريح میکند
س: بله بعد میگويد ديگر بعد میگويد لانه طاف فی غير حد،
ج: حدش اين است که بايد خود مسجد باشد، خود کعبه باشد شما بياييد بيرون، بياييد از بيرون از داخل خيابان طواف بکنيد طواف کعبه حساب میشود؟ نمیشود خب،
س: داخل مسجد هم از آن حد خارج بشود باز هم طواف به بيت نيست،
ج: چرا نواحی بيت دارد اصلاً ندارد يک جايش معلوم است
س: يعنی طائف غير بيت دارد يعنی يک چيزی ديگر هست میشود طائف غير
ج: غير بيت،
س: يعنی غير بيت
س: يعنی غير بيت
س: مکانش هم
ج: اصلاً از تعبير، اصلاً تعبير کمن طاف خارج المسجد واضح است،
س: اگر مطاف را شرعی بدانيم آخر اين فرمايش شما در جايي که مطاف را عرفی بدانيم، مطاف را اگر شرعی بدانيم يک متر هم که آن ورتر باشد هيچی نباشد طواف غير بيت است،
ج: نه اين نيست،
س: مکان اضافه شد
ج: اين نيست نه اين واضح است که دارد میگويد يک چيز ديگری است
س: آخر تعليلش روشن است، لانه فی غير حد
ج: حدش همان است که بايد خود بيت باشد، خود کعبه باشد،
س: صدق نمیکند
ج: بعد هم بمنزله من طاف خارج المسجد اين واضح است عبارت خارج المسجد
س: خب اين تعليلش هم واضح است
ج: نه همين حدش است
س: همينکه خروج از حد باشد طواف به بيت نيست
ج: يعنی حدش اين است که طوافتان رو کعبه باشد نه طواف رو کعبه و زيادی، طواف رو کعبه و زيادی نباشد، ساختان ديگر نباشد
س: شيخ طوسی قبل از آوردن اين روايت، جسارتاً اينجا ايشان همين برداشتی که شما فرموديد دارد میگويد و حد الطواف بالبيت الذی من خرج منه لم يکن طائفاً بالبيت و لا طواف له هو ان يطوف مابين المقام و البيت فمن جازه او تباعد عنه فليس طوافه بشئ روی ذلک محمد ابن
س: ديگر اين روايت است ديگر آنکه گفته روايت است
ج: معلوم میشود که طواف
س: نوشته طواف نيست ديگر
ج: يعنی چرا؟ چون
س: يعنی مطاف را شرعی دانستند نه عرفی،
ج: نه مطاف که شرعی، ايشان میخواهد بگويد که الآن ساختمان اين دو، البته من تاريخ مکه فاکهی را نديدم فاکهی تاريخ مکه ازرقی، آن را نديدم اين، آنی که ما خودمان ديدم ساختمان زمزم بود،
س: بله
ج: آن ساختمان زمزم بود ديگر
س: جای امام جماعتها هم گاهی اتاقک
س: اصلاً عکسهای که از آن قديم هم هست همين جور
ج: من خودم ديدم زمزم است
س: در زمان شما هم بود؟
ج: بله يک ساختمانی بود که میرفتند پايين برای زمزم ديگر الآن نيست صاف است همهاش صاف است يکنواخت، طوافی که الآن هست صاف است اصلاً اين صدق نمیکند، بعد هم میگويد بمنزلة من طاف خارج المسجد واضح است مطلب،
س: خارج البيت همان خارج المسجد ديگر بعد میگويد لانه چرا اين به منزله آن است
ج: اين آخرش دارد اين آخرش دارد لانه بمنزلة من طاف خارج المسجد
س: خارج المسجد چرا بمنزله آن است؟
ج: چرا؟ چون ساختمان در وسط است
س: خارج از حد است اين را نگفت،
ج: نه،
س: خارج از حد
ج: نه آقا نواحی بيت ببين دقت بکنيد و لذا هم دارد و انتم تطوفون الآن اصلاً خيلی عجيب اين کلام نمیتواند باشد که،
س: نقل شيخ طوسی اين روايت نقل هم کرده به همين شکل است
س: بله اختلاف خيلی کم دارد مثلاً
ج: روی ذلک که نوشته
س: محمد ابن يعقوب
س: از کافی نقل کرده
س: بله از همينجاست منتهی فقط اختلاف متن دارد،
ج: مستقيماً از کتاب نوادرالحکمه نقل نکرده،
س: از اين تعليل میشود يک قاعده کلی در آورد اگر خارج از حد باشد طواف بالبيت نيست حالا میخواهد چيزی باشد، میخواهد نباشد؟
ج: اين تعبير حد نيست درش آقاجان، اصلاً بعد دارد تصريح میکند بمنزلة من طاف خارج المسجد
س: بمنزلة طاف بالمسجد
ج: خب معلوم میشود ساختمان است ديگر خب واضح است که اين مطلب
س: میگويد هر کسی خارج از حد باشد مثل کسی است که خارج از مسجد رفته،
ج: نه بمنزلة اين نيست عزيز من خارج المسجد اگر فرض کنيم مطاف باشد، حالا ساختمان نباشد اين هم بمنزله خارج مسجد میشود؟
س: تعليل همين است
ج: نه در نمیآيد اين مطلب، کاملاً در نمیآيد
س: نه حاج آقا ثبت بشود ما گفتيم شاهد باشد اين کائنات شاهد باشد ما گفتيم
ج: بله چرا،
س: طبق فتوای شما نصف حج مسلمانها بايد باطل باشد
ج: نه آن يک حرف ديگر است
س: چرا ديگر
س: روايت ديگر را اخذ میکنيم فعلاً بگوييم اين روايت چه میگويد؟
س: نه خب آن روايت قرينه است بر اينکه
ج: و انتم و انتم تطوفون
س: روايت دليل میشود
ج: اينکه میگويد و انتم تطوفون معلوم میشود يک چيزی بوده يعنی در آنجا برای اينکه برای اينکه طوافی، و انتم تطوفون الآن يعنی برای اينکه طواف واقعاً باشد بايد بين اين حد باشد اگر خارج اين حد طواف بيت نيست، اصلاً اگر دقت بکنيد عبارت را
س: اصلاً اصلش هم شما روايت را ديگر تضعيفش هم کرديد
ج: حالا غير از تضعيف
س: روايت نيست
ج: اصلاً من میگويم روايت نيست
س: ولی معنايش چه است؟
س:
21: 68
ج: اين قال يعنی حريز سئلته يعنی سئلته محمد ابن مسلم اصلاً اين کلام محمد ابن مسلم است، اصلاً من حرفم اين است که اين کلام محمد ابن مسلم است مدرج هم نيست کلش مال محمد ابن مسلم است
س: آن خلاف ظاهر است چون واقعاً میگويد قال عن محمد ابن مسلم قال اين
ج: قال يعنی قال يعنی قال
س: نقل میکند از محمد ابن مسلم بعد
ج: قال حريز
س: بعد میگويد قال حريز
ج: بله خب، سئلته
س: حريز نقل از محمد ابن مسلم بعد بگويد قال حريز
ج: چرا رسمش است عن محمد ابن مسلم قال سئلت اباعبدالله رسمش اين است که اينجا سئلته دارد،
س: بله مضمره هم هست تازه اين حديث
ج: بله مضمر میگويد اصلاً حالا آن مشکلات فنی و اينهايش که جاي خودش، اصلاً خود عبارت به
س: سه چهار بار تصريح دارد سه بار دارد لا طواف خارج اين
ج: خارج حد بشود از طواف خارج است، نه ليس اذا جازه خوب دقت کنيد، ببينيد میگويد اذا جازه ليس طائفاً بالبيت خوب دقت کنيد يعنی چه طائف بالبيت نيست؟ بعد میگويد بمنزلة من طاف خارج المسجد، يعنی مثل اين است که از اين حد که خارج شد به بيت نيست چيز ديگر هم هست همان چيزی که گفتم بنی اميه درست کردند، البته عرض کردم من چون کتاب ارزقی را ندارم بايد اخبار مکه را ببينم که چه ساختمانهای مثلاً اينکه نوشتند قصه حضرت سجاد آيا واقعاً اين عبدالملک فقط نشسته بود يا آنجا اتاق داشت در اتاقش بود که نگاه میکرد اين احتمال
س: هشام ابن عبدالملک
ج: هشام ابن عبدالملک
س: فرزدق
ج: بله که با فرزدق آنی که ما الآن داريم اجمالاً اين طوری است آنی که الآن اجمالاً داريم اين است که از اين حديث معلوم میشود که يک حدی بوده که اگر از اين خارج میشده طائف بالبيت نيست، بعد میگويد بمنزلة من طاف خارج المسجد يعنی سختمانی هست، اين دارد دور آن ساختمان، برای اينکه دور ساختمان را طواف نکند مابين مقام و مابين ديوار اين به آن ساختمان ديگر طواف نمیکند، ظاهر عبارت اين است
س: حالا اگر ساختمان نبود بعد از مقام هم طاف بالبيت ديگر
ج: حالا،
س:
28: 70
ج: آن وقت نواحی هم دارد يعنی ببينيد نواحی دارد، يعنی ساختمانها همه يکجا نيست، يکش اين ور است
س: مقام و هی المسجد الحرام نواحی همان زمينش هم نواحی حساب میشود
ج: نه بابا از نواحی کعبه، نواحی بيت اطراف شايد يک ساختمان يک بر بوده يک ساختمان اين ور بوده میگويد دور تا دور حساب بکن،
س: حج اين همه حاجی را میخواهيد باطل کنيد
ج: حالا ديگر وقت ما هم تمام شد من اين نکته را هم بگويم يک روايت معارض دارد در وسائل است،
س: آن رد شد کلاً
ج: اين اصلاً کلام واضح است فتوا،
س: معلوم نشد
ج: اصلاً نيست اين، اصلاً اين نيست
س: اگر نبود سندش معتبر بود هم همين جوری حرف میزدی؟
ج: بله، اصلاً مشهور، معلوم نيست عبارت
س: ادراج نشد اين؟
ج: نه عرض کردم مدرج نيست
س: کلاً مدرج هم نيست
ج: من گفتم مدرج نيست لذا اول آوردم مثال برای اينکه مدرج نيست
19: 71
ما تعبير موقوف نداريم اين اصلاً هم مدرج نيست من به عنوان اينکه مدرج نيست آوردم نه به عنوان مدرج در بحث مدرج ابتداءً عرض کردم آنچه که اصلاً کلاً مال امام نيست اين را مدرج، در همين باب وسائل حديث بعد از اين هم دارد خوب دقت کن آن حديث دوم است که اين حديث باز صدوق آورده کلينی نياورده، حماد است يا ابان ابن عثمان
س:
45: 71
چون من از کافی خواندم آن هم از صدقه
س: آن هم از که نقل کرده ديگر؟
ج: که؟ وسائل بله نه بعدش يک حديث از صدوق است محمد ابن علی ابن الحسين،
س: بله دومی را هم دارد محمد ابن علی ابن الحسين باسناده عن ابان عن محمد ابن علی الحلبی قال سئلت باعبدالله
ج: ابان الآن سند ايشان به ابان در ذهنم نيست سريع اگر بياوريد الآن سندش اما به نظر من صحيحه است روايت صحيحه است الآن در ذهنم،
س: سئلت اباعبدالله عن الطواف خلف المقام قال ما احب ذلک و ما اری به بأساً و لا تفعله الا ان لاتجد منه بدّاً
ج: من به نظرم اين حديث هم خوب دقت کنيد، اين حديث هم به نظر من اين حديث هم هنوز آن زمان است ساختان بوده،
س: بله ساختمان
ج: میگويد شما نيت طواف میکنيد ليکن خوب نيست اين کار را نکن، يعنی نه اين حديث و حديث قبلی هردو اگر حديث باشند به زمان ما نمیخورند، هردوشان به زمان ما نمیخورند اصلاً مال زمان نيستند،
س: چرا؟
ج: چون باز است زمان، تمام مسجدالحرام باز است
س: فيه عن ابان فرويته عن ابی رضی الله عنه عن سعد ابن عبدالله عن يعقوب ابن يزيد عن صفوان ابن يحيي عن ابی ايوب عن ابی علی صاحب الکلل عن ابان ابن تغلب
ج: نه اين ابان ابن تغلب نه، ابان ابن عثمان
س: ببخشيد اصلا من حواسم نبود
ج: بله اين ابی علی صاحب الکلل يک کمی اشکال دارد و الا
س: به اين آل سعود صحبت کنيم اين مقام را ببرند يک پنجاه متر هم آن ورتر
ج:
10: 73
س: و ماکان فيه عن ابان ابن عثمان فقد رويت عن محمد ابن الحسن رضی الله عن محمد ابن الحسن صفار
ج: اين محمد ابن حسن اول ابن الوليد است دومی صفار است،
س: عن يعقوب ابن يزيد و ايوب ابن روح و ابراهيم ابن هاشم عن محمد ابن عبدالجبار کلهم عن محمد ابن ابی عمير و صفوان ابن يحيي عن ابان ابن عثمان
ج: خيلی سند صحيح است خيلی معتبر است به دو نسخه اصلی، برای اينکه يک نوادر ابن ابی عمير، يکی هم کتاب احکامی که صفوان دارد، بسيار به سندها متعدد است
س: معتبر است
ج: کاملاً اين قابل قياس با آن روايت نيست
س: خيلی جالب هم هست سئلت اباعبدالله عن طواف خلف المقام قال ما احب ذلک
ج: اين مال همين است هنوز ساختمان بوده
س: معلوم است استحبابهای که
49: 73
کراهت دارد اما اشکال ندارد
ج: اما اشکال ندارد دقت کرديد و لذا هم به نظر من آقايون عدهای خب به اين عمل کردند گفتند اين صحيحه است بهش عمل کند اشکال ندارد اما به نظر من اين روايت و آن روايت تاريخش يکی است وجود آن ساختمانهاست آن يکی کلام محمد ابن مسلم است اين يکی کلام امام است میگويد نکن چون فاصله دارد، اما به هر حال فاصله غير از اين است که خارج مسجد باشد
س: در زمان ما به طريق اولی اشکال ندارد
ج: هردوشان،
س:
16: 74
ج: الآن هردو عوض شدند هردو روايت موضوع ندارند، اين هم نکته آخری، ديگر طولانی صحبت نمیکنم بقيهاش باشد برای فردا و صلی الله اين روايت است آن يکی نه آقا به قول ايشان مدرج.
دیدگاهتان را بنویسید