متن حدیث (جلسه60) سهشنبه 1402/05/24
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسول الله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين.
عرض شد راجع به اين مسأله تقطيع که در کتب اهل سنت هست، غالباً نوشتند يعنی که نوشتند البته معنای حجيت هم هست غالباً به خاطر تبويب نوشتند که تقطيع شده گاهی هم خب طبيعتاً حجيت به خاطر معارض بودن با روايات ديگر عرض شد که ما چون در ميان اصحاب ما از همان اوائل کتاب و نوشتهها مطرح بود گاهی تقطيع به همان اصطلاحی که بنده اسم گذاشتم تقطيع در، تقطيع فهرستی در خود کتاب بود و اينها را نبايد به حساب تقطيع مصطلحی که در کتب اهل سنت است، آورد فرض کنيد مثلاً حالا مثال بارزش همين نهج البلاغه قسمت سومش کلمات قصار اميرالمؤمنين است حالا فرض کنيد کتاب مثل وسائل بيايد از اين کلمات پنجتا کلام امير را پشت سرهم نقل کند، فرض کنيد وافی بيايد دوتايش را نقل کند نمیگويند اين تقطيع کرده مثلاً بگوييم وافی دو قسمت نقل کرده، وسائل پنجتاست پس اين تقطيع کرده جمعش بکنيم برسانيمش به آن، نه اين پنجتا کلمه مستقل است ايشان پنجتايش را آورد آن آقا دوتايش را آورده، اين اصطلاحاً تقطيع مصطلح نيست، بله اين به اصطلاح در ميان کتب خيلی متعارف است ممکن است مثلاً فرض کنيم در اسفار من باب مثال يا کتاب ديگر فرض کنيد در صفحه فلانش پنج سطر نوشته بعد میگوييم آقا در جای ديگر مخالف اين دارد اين رسم هست اگر پنج سطر آورد تقطيع کتاب نيست، اين اين قسمت کتاب را آورد، اگر هم مخالف باشد میگويند آقا جای ديگر کتاب مخالف هست، اين حساب میشود و الا تقطيع نيست، در اين مثال همين روايت جناب آقای زراره و محمد ابن مسلم را عرض کردم، خب دقت کن حالا يکی دوتا نکته هم راجع به اين جهت اضافه کنيد، اولاً من در خلال بحثها چند دفعه عرض کردم که اين روايت را صدوق دارد به عنوان روی، روی عن زراره و محمد ابن مسلم که ظاهراً از کتاب حريز باشد هيچ در حديث اشارهای به اسم حريز نيست اين حالا عرض کردم آن
11: 2
توضيح
عرض کرديم دو احتمال اصولاً در مثل اين موارد هست احتمالاً چهارتاست موارد کلی رُوی در کتاب صدوق، دقيقاً در مثل اينجاها دوتاست چون من اشاره کردم، يک توضيحی بدهم يکی اينکه احتمال داديم از نسخه مشهور نبوده اين روايت در نسخه مشهور نبوده، يکی اينکه احتمال بدهيم در نسخه مشهور هم بوده ايشان قبول نکرده نياورده نه اينکه حالا ايشان يا قبول نکرده مثلاً مشايخ قبول نکردند يا خود ايشان قبول نکرده و در نسخه مشهور هم بوده پس اين دوتا احتمال است، يک احتمال در نسخه مشهور نبوده طبعاً تأثيرش در حجيت خيلی فرق میکند اينکه در نسخه مشهور نباشد شبهه در حجيت نسخه میشود، اما اگر در نسخه مشهور بوده و مشايخ قبول نکردند آن وقت بايد بگوييم به قرائن و خصوصيات و شواهدی در اختيارشان بوده که مشايخ قبول نکردند و شيخ صدوق هم اشارهای به اين جهت دارد، چون يک بحثی هست که مطالبی را که گاهی بنده عرض میکنم به عنوان فهرستی میگويند اينها بيشتر جنبه حدس دارد اين دوتا هردو شاهد میخواهد و ما هم آن شب اشاره کرديم ليکن چون ترسيدم واضح نباشد توضيح اين بحث اما اينکه اولاً اين از کتاب حريز است شاهد مهمش بر اين مطلب يکی اينکه مرحوم عياشی دارد روی حريز عن زراره اسم حريز را برده، همين حديث را آورده از اولش دوم اينکه مرحوم شيخ طوسی رحمه الله چون پنج قسمتش کرده قسمت دوم، قلنا له عن زراره قال قلنا له کسی در سفر چهار رکعت نماز بخواند اين را شيخ طوسی بعينها آورده اين قسمت دوم روايت جناب آقای صدوق است قسمت اول را نياورده اما دوم را آورده،
س: آن هم از حريز آورده
ج: ايشان هم تصريح میکند ابن ابی نجران عن حريز عن زراره عن محمد ابن مسلم تصريح دارد ديگر، يعنی بحث اين ندارد و نسخه ابن ابی نجران نمیخواهيم بگوييم نسخه شاذ حالا آن شب ايشان يک مقدار خواند گفتند هست من بايد ديگر حالا غالباً ديگر بیحال هستيم من آنچه که صحبت میکنم غالباً رو حافظه هست باز نگاه بکنم ببينم واقعاً ابن ابی نجران مقدار معتنابهی از حريز نقل کرده، مثلاً در کافی چندتا حديث داريم از ابن ابینجران عن حريز و اينجا ايشان از نسخه نوادر المصنفين محمد ابن علی ابن محبوب آورده که ظاهراً روايات نوادر است پس به اين قرينه که بخش دوم بعينه در يک نسخه حالا نمیگويم شاذ، الآن حکم به شذوذ نسخه نمیکنم اما میتوانم بگويم مشهور نيست مشهور همان ابراهيم ابن هاشم است، علی ابن ابراهيم عن ابيه عن حماد، اين نسخه مشهور است پس يک احتمال اين است که مرحوم صدوق اين پنج قسمت را از کتاب نوادر المصنفين آورده و نوادر المصنفين چون متعرض نوادر شده، بايد مشايخ آن احاديث را تقويت بکنند اگر تقويت نمیکردند بهش عمل نمیکردند، چه حالا مشايخ به اين حديث عمل نکردند تقويت نکردند ليکن صدوق آورده پس بنابراين مصدر خوب دقت کنيد به لحاظ رجالی سند صحيح است چون محمد ابن علی ابن محبوب ثقه است و احمد اشعری ثقه است بعد ابن ابی نجران هکذا، پس به لحاظ رجالی مشکل ندارد، مشکلی که هست به لحاظ فهرستی و نسخهای کتاب حريز اگر اين روايت را معيار قرار بدهيم، نسخه غير مشهور است از نسخه نمیگويم شاذ، غير مشهور است پس اين احتمال اول.
از آن طرف بخش پنجم را مرحوم کلينی آورده البته با اين اختلاف که فقط زراره اسمش هست بعينه بخش پنجم کتاب صدوق است بعينها يک کلمه فافطر و قصر، افطر دارد يا قصر دارد دوتا را ندارد يکی را دارد، و عين همان است آنجا هم از ابراهيم ابن هاشم عن حريز عن زراره عن ابی جعفر پس روشن، اين نسخه مشهور است پس اگر بخش پنجم را نگاه کنيم نسخه مشهور است، شيخ طوسی هم از اين نسخه نقل کرده، از نسخه کلينی نقل کرده، اگر بخش دوم را نگاه کنيم از کتاب ابن ابی نجران است که نسخه مشهور نيست و لذا ما عرض کرديم مرحوم و شواهد هم کاملاً حاکی است که کتاب حريز است ديگر مرحوم عياشی هم نقل کرده شيخ طوسی هم نقل کرده کلينی هم نقل کاملاً واضح است که کتاب حريز است فقط دوتا احتمال میماند يکی اينکه از نسخه مشهور نبوده، اين احتمال به نقلی که مرحوم شيخ طوسی کرده، يکی اينکه از نسخه مشهور بوده مشايخ قبول نکردند، به قرينه نقل مرحوم کلينی، و لیکن علی کل حال خود صدوق قبول داشته لذا تعبير به روی کرده، يعنی روی صدوق در اينجا نه به معنی تضعيف حديث است اشاره است به اينکه مشايخ اين را قبول نداشتند ليکن من قبول دارم يا در نسخه مشهور نيست البته عرض کردم ذيلش که در نسخه مشهور البته در ذيل نسخه مشهور از زراره است در سند، جز زراره و محمد ابن مسلم يک کلمه هم در متن با هم اختلاف دارند پس اين راجع به اين قسمت حديث، که حديث از کتاب آيا ايشان کتاب حريز پنج قسمت بوده احتمال دارد يا در نوادر مصنفين پنج قسمت، قدر متقينش اين است که در کتاب نوادر پنج قسمت، اگر اين از نوادر گرفته باشد،
س: ظاهراً ابن ابی، عن حريز کلاً در فقيه نداريم هرچه میگويند در تهذيب است، سهتا
ج: بيشتر میگفت اين هم صد و بيست و دوتا يک چيزی سنگينی میگفت گفتم من هم نظرم اين است که شاذ است
س: نه آن را دوباره اصلاح کردند آن شب که گفتند معلوم شد در محاسبهشان يک جور ديگری حساب کردند،
س: آن سندها را محاسبه میکردند که مشيخه
ج: با مشيخه
س: با مشيخه حساب کرده
ج: اما احتمال دارد از نسخه ابن بی نجران باشد از نوادر المصنفين،
س: در کافی اصلاً الآن و مباشراً چيزی با عناوين مختلف ابن ابی نجران، عبدالرحمن ابن ابی نجران، همه
س: نجران با فاصله زدی؟
س: بله اصلاً خود
32: 8
زدم، بعد با آن ور هم با هر عنوان از حريز مباشراً ندارد،
ج: حالا اگر ضبط شده ديشب، ضبط شده ديشب، من ديشب عرض کردم شب گذشته که نادر است به نظر من، الآن معلوم شد شاذ است حالا ديگر میگوييم شاذ، تا حالا میگفتيم نمیتوانيم بگوييم مشهور است حالا معلوم شد شاذ است و واضح هم هست به نظر ما به نظر ما میآيد که در کتاب نوادر المصنفين بوده که قمیها، مرحوم کلينی که اصلاً ازش نقل نمیکند، مرحوم ابن الوليد هم خيلی محدود ازش نقل میکند و ظواهر نشان میدهد که اين حديث با اين قسمت اين طور است آن وقت نکته،
س: ببخشيد فقط در کافی از چيز دارد از حماد را دارد، ابن ابی نجران عن حماد ابن عيسی دارد
ج: اينجا هم عن حماد است خب، مستقيم عن حريز نيست
س: شما میگوييد مستقيم از حريز را
ج: نه نه اينجا هم عن حماد است، ابن ابی نجران لذا گفتيم
س: نه در کافی، در کافی بيشترين نقلهای ابن ابی نجران کلاً در کافی دويست و چهل و هشتتا نقل دارد صد و دهتايش از عاصم است، هفدهتايش از عبدالله ابن سنان است، شانزدهتايش مصلی ابن وليد، دوازدهتا صفوان، هفتتا مفضل ابن صالح میآيد تا اينکه میرسد به حماد ابن عثمان،
ج: حماد اينجا عيسی است عثمان نيست
س: نه حماد ابن عثمان سهتاست،
ج: حماد ابن عثمان عن حلبی نقل میکند
س: حماد ابن عيسی هم دوتا
ج: من گفتم نادر است، نه حريز هيچی نه ولش کن، عن حماد اينجا
س: اما عرضم اين است که از اين دوتا که از حماد ابن عيسی است اولش عن حماد عن ابی سفاتيج عن ابیعبدالله است دومش عن حريز است،
ج: يکی شد
س: يعنی يکدانه است اينکه به حريز برسد اما مباشراً کلاً ندارد
ج: واضح است نسخه شاذ است عرض کردم من ديشب، لذا امشب احتياط کردم چون خودم مراجعه نکردم، احتياط کردم گفتم مشهور نيست نسخه شاذ است بلا اشکال نسخه شاذ است و ما نسخه ديگر هم داريم مثلاً حسين ابن سعيد عن حماد آن هم شاذ است آن هم نسخه مشهور نيست، اما هست شيخ طوسی دارد از اين نسخه نقل میکند، اما آقايون ديگر نقل نمیکند به هر حال پس تا اينجای کار قصه اين شد حالا از اين پنج قسمتی که ما نسبت به کتاب اين روايت در فقيه چون يک نکتهای که بازهم آخرش بايد به متن برگردد،
س: ببخشيد يعنی ابی نجران عن حماد عن حريز در تهذيب زياد است بله،
ج: ابن ابی نجران
س: بله
ج: خب قبل از ابن ابی نجران که است؟ سند را میشود بقيهاش را در بياوريد،
س: در يک سندش اخبرنی شيخ ايده الله عن ابی القاسم جعفر ابن محمد عن ابيه عن سعد ابن عبدالله عن احمد ابن محمد عن ابن ابی نجران
ج: يادم آمد يک مقدارش را هم سعد نقل میکن که کتاب الرحمه باشد و کراراً عرض کرديم ما اصلاً هميشه هر روايتی از سعد ببينم اول توش
25: 11
میکند ايشان هم روايت غير طبيعی زياد دارد يعنی غير روايت حالا من چون نمیخواهم اين نکته را شرح کامل بدهم، يک روايت ديگر هم داريم سعد دارد سعد هم مشکل دارد مرحوم کلينی در کتاب اصول يک مقداری از سهل که استادش است نقل میکند در کتاب فروع اصلاً از سعد نقل نمیکند عرض کردم آقای خويي در معجم نوشتند چهار مورد از سعد اين اشتباه شده چون خود ايشان تخريج نکردند در کافی هست اين چهارتا در کروشه است نوشته فی النسخة الصفوانی، در کتاب زکات هم هست يک جايي معينی اين چهارتا حديث هم مال کافی نيست در يک نسخهای از کافی آمده در کل کافی نيست ليکن مرحوم شيخ صدوق نسبتاً بيشتر از سعد نقل میکند، عرض کردم تا آنجايي که من ديدم در مشيخه حدود صد و صد و دهتا از سعد نقل میکند، يعنی يک چهارم مشيخه از سعد است از طريقی که در مشيخه و بعضی از روايات را الآن مرحوم شيخ طوسی از سعد نقل میکند که حتی صدوق هم نقل نکرده، با اينکه صدوق از استادش ابن الوليد کتاب سعد را شنيده و او هم مناقشاتی داشته، مناقشات او را ثبت کرده، غرضم اين نکته ديگر هم همين شذوذ مال سعد هم هست، مضافاً اين سند حالا به اصطلاح رجالی اين مشکل دارد چون پسر ابن الوليد درش هست توثيق ندارد، مگر به همان توثيق
47: 12
سندی که الآن ايشان خواند، شيخ مفيد عن احمد ابن محمد اين احمد مراد پسر ابن الوليد است عن ابيه يعنی ابن الوليد عن سعد اين هم شرح رجالی اين سند که از محل بحث ما فعلاً خارج است ليکن به عنوان حاشيه به اصطلاح، حالا اگر سندهای ديگر هم بخوانيم تندتند میتوانم اوضاع سندش را بگويم به هر حال اين نکته الآن پيش ما کاملاً واضح است که نسخه نسخه شاذ است، حالا يک نکته ديگری که در اينجا چون آن روايت تمام بشود باز برسيم به يک روايت ديگری که آن هم محل اشکال است آن نکته اين است که مرحوم شيخ صدوق هر پنج قسمت را نقل کرده، قبل از شيخ صدوق مرحوم کلينی کلينی قسمت پنجم را فقط نقل کرده قسمت اولش راجع به اينکه اين روايت در نماز سفر است در صلات مسافر است، که آن را کلينی در صلات خوف آورد، قسمت دومش اگر چهار رکعت بخواند کلينی آورده که در وقت و خارج وقت علم و جهل را نگفته، قسمت سومش که تقصير فی السفر کذا اينها را نگفته، چهارمش هم همين پنجمش اينکه پيغمبر رسيدند به آنجا ذواب يا آن يکی ديگر و نماز را سماهم عصات پنج قسمت از اين پنج قسمت کلينی يکش را آورده، پنجم را درست هم هست مشکل ندارد مرحوم شيخ صدوق هر پنجتا را آورده به عنوان روی هم آورده، مرحوم شيخ طوسی پنجمی را از کافی آورده، که کافی نقل کرده دومی را هم از يک مصدری آورده همين ابن ابی نجران و از کتاب به اصطلاح خود ايشان نوادر المصنفين دوم را هم آورده، کلينی دوم را نياورده، آن وقت مرحوم شيخ طوسی که دوم را آورده با آنچه که شيخ کلينی آورده، مرحوم شيخ طوسی دقت کنيد که وقت و خارج وقت را با همديگر جمع کرده الجمع مهما امکن، ظاهرش اين است که شيخ طوسی حديث را در صلات خوف میداند، آيه مبارکه چون آن قسمت اول اينکه صلات مسافر است صلات سفر است مرحوم کلينی هم قبول نکرده، در صلات سفر باشد شيخ طوسی، گفته خب قبول میکنيم روايت وارد شده که اگر عالم باشد عالم حالا آن قرئت بود حالا میگوييم عالم و غير عالم، حالا انسان ببينيد وقت اينکه توضيح میدهم هدفم اين است که راه باز کنيم برای نقادی راه باز کنيم برای اختيار، در اينجا با کدام يکی میشود کنار آمد، يعنی قبول، کار شيخ طوسی يک مقدار عجيب است، کار شيخ طوسی،
س: جمعش يا منعش
ج: جمعش که اعجب است کارش هم عجيب است، ايشان خيال کرده اين يک روايتی است لذا هم فقط روايت دوم را آورده، آن پنجم را هم با کلينی آورده از صدوق نقل نکرده، اين دوم را هم از صدوق نقل نکرده ايشان، از کتاب نوادر المصنفين محمد ابن علی ابن محبوب نقل کرده، ليکن من فکر میکنم حق با شيخ کلينی باشد، يعنی به عبارت اخری مرحومی، اين بحث متن دقت دارد، مرحوم شيخ طوسی اين قسمت را با آن روايتی که میگويد وقت و خارج وقت که از کتاب صفوان معارض ديده جمع کرده بين اين دوتا، من فکر میکنم اشکال مرحوم کلينی اين باشد شيخ طوسی خيال کرده اين قسمت جداست ربطی به قسمت اول ندارد چون اين قسمت جداست حالا ما قسمت اول را قبول نداريم، دومی را قبول داريم، قسمت اول اين است که آيه مبارکه در صلات سفر خوب اين را قبول نمیکنيم، اما عجيب اين است که شيخ طوسی چطور غفلت کرده نمیدانم حالا چه کار کرده، اين قسمت دومی دارد اذا اتم فی السفر امام میگويد ان کان قرئت عليه آية التقصير و فسرت له، اين را توجه و فسرت چون بحث متن، فسرت يعنی چه؟ چون ظاهر آيه که خوف است فسرت يعنی در صلات سفر است ديگر، در قسمت اول که میگويد در صلات سفر که قبول نکردی، چطور ملتفت نشدی اين قسمت دوم مبتنی است بر قسمت اول، دقت کرديد ظاهر آيه که خوف است با تفسير به صلات سفر شما زديد،
س: چون دوتا روايت میدانسته نه يکی
ج: خب دوتا باشد نه يکی اين مبتنی است بر آن فسرت هست آخر، فسرت يعنی چه؟ يعنی که آيه در صلات سفر است،
س: جدا جدا نگاه میکرده
ج: جدا جدا نگاه کرده اما، مثل اينکه شما از دو جای کتاب فرض کنيم ملاصدرا نقل بکنيد ليکن خب اين مبنی را حساب میکنيد نمیخواهم بگويم تقطيع روايي است که اهل سنت میگويند حالا شيخ طوسی توجه نکردند، فسرت را، چون میدانيد من عرض کردم مرحوم شيخ انصاری هم فسرت را قبول نمیکند بعد میگويد در بعضی از نسخ هست و فسرت چون میخواهد به اصالة الظهور ظواهر کتاب عمل بکند، حالا اين مطلبی است معلوم میشود شيخ انصاری با يک فطرت فقهای خودش به اين نتيجه رسيده اين تصور شيخ انصاری که آيه ظهور در حجيت ظواهر خب معلوم است با فسرت، میگويد اين فسرت در بعضی از نسخ، عرض کردم در جميع از نسخ فسرت هست هيچ نسخهای نداريم که فسرت درش نباشد، در جميع نسخ، هم در صدوق هست که مستقل است هم در کتاب شيخ طوسی هست نسخ اوليه، اين فسرت وجود دارد، پس بنابراين حق با کلينی است، شما اگر اولی را قبول نکرديد دومی هم بر او مبتنی است روشن شد چه میخواهم؟ اگر اين فسرت نبود ممکن بود، حالا ايشان شايد فسرت را به معنای علم گرفته اين خلاف ظاهر است ظاهر حديث که اين نيست قرئت عليه آية التقصير، فسرت يعنی چه؟ يعنی اين آيه مبارکه در خوف، صلات مسافر است، دقت کرديد اين بايد گفته بشود از آن ور هم شواهد نشان میدهد که ظاهراً مرحوم شيخ صدوق استادش اين حديث را قبول نکرده، چون عرض کردم ما تمام اينها را با شواهد بايد بگوييم ما عرض کرديم به طور کلی کاملاً واضح است که شيخ صدوق متأثر به استادش ابن الوليد است ابن الوليد ظاهراً اين را قبول نداشته، چرا؟ چون اين حالا ببينيد اين اگر اشارهای میکرد مرحوم آقای بروجردی خيلی خوب بود که اين اشاره متأسفانه نيامده در همين کتاب جامع الاحاديث در باب يک صلات الخوف خوب دقت بکنيد، در اين باب يک ببينيد، در تهذيب آمده اين جور، سعد يعنی سعد که عرض کردم سعد مشکل دارد، عن احمد که احمد اشعری است عن علی ابن حديد که مشکل دارد و عبدالرحمن ابن ابی نجران، که الآن اسمش آمد عن حماد عن حريز، من تا حالا نمیدانستم نسخهای هم از علی ابن حديد باشد از کتاب حماد، عن زراره فقط اينجا قال سئلت اباجعفر عن صلاة الخوف و صلاة السفر تقصران جميعاً قال نعم، و صلاة الخوف احق ان تقصر من صلاة السفر ليس فيه خوف، اين يک روايت حريز، که صلات سفر و صلات خوف تقصران درست شد، بعد مرحوم شيخ صدوق نوشته روی زراره عن ابی جعفر، عرض کرديم هر وقت گفت روی زراره از کتاب حريز است اين مشيخهاش هست پس کاملاً واضح است که اين روايت هم در کتاب حريز بوده که صلاة الخوف قال قلت له قال نعم، بعد هم روينا عن جعفر، در کتاب دعائم هم آمده ليکن از آن طرف در کتاب کافی اين طور آمده علی ابن ابراهيم عن ابيه و احمد ابن ادريس اين احمد ابن ادريس را به صورت رفع بخوانيد علی ابن ابراهيمَ عن ابيه، و احمد ابن ادريس عطف است بر علی، و محمد ابن يحيي اين هم عطف است بر علی، عن احمد ابن محمد، ظاهراً اين نسخه
س: سه نفرشان از احمد
ج: ابيه يعنی ابراهيم ابن هاشم،
س: بله
ج: و احمد ابن ادريس ابوعلی اشعری و محمد ابن يحيي سهتا دوتايشان که از مشايخ هستند يکیشان ابراهيم ابن هاشم محل کلام است جميعاً عن احمد ابن محمد روايات احمد ابن محمد از حريز کم است اين هم هست عن حماد عن حريز، روشن شد عن ابی عبدالله خود روايت حريز عن ابی عبدالله محل اشکال است، چون گفتند
16: 22
و عجيب اين است که اينجا در روايت، در روايتی که اينجا داريم، در اين روايت در حاشيهاش نوشته در کتاب وسائل دارد حريز عن زراره عن ابی عبدالله ليکن در کتاب کافی و در کتاب تهذيب موجود عن حريز عن ابیعبدالله فی قول الله عز و جل فليس عليکم جناح ان تقصر من الصلاة همان آيهای را که آنجا خوانديم اين خفتم ان يفتنکم الذين کفروا قال فی الرکعتين تنقص منهما واحد، اين نسخهای و عجيب است که کلينی نمیدانم واقعاً خيلی دقت است کلينی نمیخواهد تأکيد بکند در نسخه مشهور کتاب حريز اين است، در نسخه مشهور کتاب حريز اين است چون در آن نسخه که مرحوم صدوق آورد گفت روی عن زراره و محمد ابن مسلم، آيه مبارکه را در صلات سفر زد دقت کنيد در اينجا دارد قال فی الرکعتين تنقص منهما واحده يعنی به خوف زده، ليکن خوف و سفر دقت کرديد ملتفت شديد،
س: از کجا معلوم و السفر
ج: در رکعتين
س: رکعتين
ج: يعنی چهار رکعت میشود دو رکعت، دو رکعت میشود يک رکعت،
س: در سفر که اين جوری نيست که
ج: چرا ديگر چهار رکعتی دو رکعت میشود
س: دو رکعت که يک رکعت
ج: بعد در خوف يک رکعت میشود اين يک قولی بوده حالا دقت کنيد اين نسخه را کلينی خيلی عجيب است از سهتا نسخه نقل میکند يکی محمد ابن يحيي، يکی احمد ابن ادريس يکی هم ابراهيم ابن هاشم، آن دوتا نقل کردند از احمد ابن محمد اشعری احمد همه گفتند رکعتين تنقص منهما واحده آن وقت در کتاب فقيه اين جور آمده سمعت شيخنا محمد ابن الحسن يقول رويت انه سئل الصادق عن قول الله عز و جل و اذا ضربتم فی، عين همان آيهای است که آن جاست که در صلات سفر بود فليس عليکم جناح ان تقصر من الصلاة ان خفتم ان يفتنکم الذين کفروا فقال هذا تقصير ثانی، و هو ان يرد الرجل رکعتين الی رکعة واحدة و قد رواه حريز عن ابی عبدالله،
س: خب ولی اين سفر نمیشود خوف میشود آخر
ج: تقصير فی تقصير از ابن عباس هم نقل شده اين تقصير فی تقصير در کتب اهل سنت، يعنی به عبارت اخری دو رکعت يک رکعت میشود، چهار رکعت دو رکعت، تقصير اين عبارت تقصير فی تقصير قرطبی اينها دارند از ابن عباس به نظرم در تفسير طبری هم باشد با سند،
س: قبول از کجا
21: 25
يعنی اين تعبير منحصر به خوف است آخر
ج: نه نه خوف نيست
س: چرا
ج: اين میخواهد بگويد که اين آيه در خوف و سفر معاً است
س: و سفرش را اصلاً اشاره نمیکند،
ج: چرا ديگر، هذا و هو ان يرد، رکعتين که مال سفر است الی رکعة واحده
س: خب اينکه شد خوف
ج: خوف ليکن رکعتيناش هم به خاطر سفر است اين آيه مبارکه راجع به خوف و سفر معاً است، نه راجع به خوف تنها، نه راجع به سفر تنها،
س: درست است بله فقط مربوط است به آنجايي که
ج: معلوم شد که حريز چند جور در کتابش آمده
س: خوف فی السفر الخوف
ج: خيلی عجيب است پس اين نکته را که من عرض کردم شيخ دقت کرديد در آن اول بحث روی گفت، اين نکتهاش اين است که مشايخش قبول نکرده يکش هم خود ابن وليد و قد سمعت شيخنا محمد ابن الحسن يقول رويت اين روايت را با همان طريق شاذ از طريق کتاب چيز آمده، يعنی دقت بکنيد در اينجا فقط نسخه ابراهيم ابن هاشم مشهور است دو نسخه ديگر مال احمد اشعری است اگر احمد باشد، که مشهور نيست آنجا البته دارد فی رکعتين تنقص منهما واحده، آن وقت تقصير فی تقصير را دو جور معنی کردند يکی اينکه چهار رکعت دو رکعت بشود به خاطر سفر يعنی تقصير در کميت، يکی اينکه تقصير در کيفيت در خود نماز ديگر اينها نمیخواهد بنشيند همان ايستاده کافی است، کيفيت و کميت به خاطر خوف کيفيت نماز کم میشود دقت کرديد، اينجا ايشان دارد رکعتين الی اين به کميت زده هردو را به کميت زده، ليکن تقصير فی تقصير را باز آن جوری هم معنی کردند يکش کيفيت مال سفر است يکش کميت، يکی کميت مال سفر، يکی کيفيت مال خوف تقصير فی التقصير و اين نشان میدهد که بله، و لذا اين طور دارد مثلاً تفسير عياشی عن ابراهيم ابن عمر عن ابی عبدالله فرضی الله علی المقيم اربع رکعات و فرض علی المسافر رکعتين تمام اين تقصير نيست، خوب دقت کرديد چه شد؟ اين هم يک رأی ديگر آن دو رکعت تقصير نيست و فرض علی الخائف رکعة و هو قول الله عز و جل لا جناح عليکم ان تقصروا من الصلاة قال انه يقول من الرکعتين فتصير رکعة اين واضحتر بيان کرده که اصولاً در سفر دو رکعتی تمام است اصلاً قصر نيست پس يک روايت اين هم يک مصيبتی شد اين کتاب حريز هم الآن يک مصيبتی شد که اصلاً ما نمیدانيم چه کارش بکنيم؟
س: مصيبة فی مصيبة شد
ج: مصيبة ثانية روشن شد مرحوم صدوق يک روايتی را آورد از يک نسخهای که فقط مال
32: 28
سفر است مرحوم کلينی يک روايتی را آورد قال نه خوف و سفر قال سئلت اباجعفر عن صلاة الخوف و صلاة السفر تقصران جميعاً قال نعم، حالا اين تقصران جميعاً هم روشن نيست يعنی اول يک تقصير بعد تقصير دوم، قال نعم و صلاة الخوف احق ان تقصر من صلاة السفر ليس به خوف يک آيه ظاهرش اين است اين روايت را کلينی آورده، و تهذيب هم آورده يک روايت ديگر باز از حريز هست اينی که مرحوم ابن الوليد دارد رويت انه سئل الصادق عليه السلام اين را هم در کافی آورده هم از نسخه مشهور هم غير مشهور قال فی الرکعتين تنقص منهما واحده
س: که فرموديد مسأله هشتم از جامع الاحکام القرآن فقط بحث میکند که اين دوتا فراز اذا ضربتم فی الارض به اين ربطی دارد يا ندارد؟ بعد میگويد که الثامن قوله تعالی ان تقصروا من الصلاة بعد میگويد که قال ابوعبيد فيها ببخشيد و اختلف العلماء فی تأويله فذهب جماعة من العلماء الی انه القصر الی اثنتين من اربع فی الخوف و غيره و حديث فلان
ج: اين همين صلات سفر، خوف قال رکعتين
س: قال آخران انما هو قصر الرکعتين الی رکعة و رکعتان فی السفر انما يتماما
س: اولی نصف است اين
ج: اين رکعة فی السفر عين عبارت اينجاست
س: درست است اين مال قرطبی است که
س: بله برای قرطبی است
ج: عرض کردم در قرطبی من ديدم
س: بله
ج: دقت،
س: بعد ايشان میگويد که
ج: حالا من معتقدم در جمع احاديث اگر اين روايتی که اين جور مضطرب است اشارات بگذارند ارجاعشان بدهند حالا چون ما در بحث متن به ويراستاری هم چسپيدم اين را اينجا اشاره نمیکند که اين آيه گذشت و اين در صلات خوف گذشت آيه، من تا حالا از صلات سفر میخواندم الآن از صلات خوف اين کتاب میخوانم مضافاً به اينکه اين تعبيری که اينجا میگويد که رکعتين در سفر تمام بعينه در اين تفسير عياشی آمده، قال و فرض علی المسافر رکعتين تمام عين همين عبارت اهل سنت است و فرض علی الخائف رکعة و هو قول الله عز و جل لا جناح عليکم يقول من الرکعتين ان تقصروا من الصلاة يعنی من الرکعتين فتصير رکعة
س: ايشان هم خودش نقل میکند کما قال عمر تمام غير قصر و قصرها ان تصير رکعة
ج: معلوم شد ريشهاش در کجاست؟ به اجتهاد عمر بر میگردد
س: و قال السدی اذا صليت فی السفر
س: چرا جميعاً گفت، نگفت کليهما
ج: کدام يکی آقا
س: همين که الآن خوانديد قبلش که گفت جميعاً
ج: سند بود در سند جميعاً بود
س: نه نه
س: سه نفر بودند
س: نه آن جميعاً نه جمعاً که در متن است، کليهما نگفت يعنی
ج: نه اينجا جميعاً را در کافی دارد، جمعاً نوشته جميعاً
52: 31
س: جمعاً
ج: سند است نه تمام در متن است کلمه تمام عجيب اين است که جميعاً در سند کافی آمده با اينکه اين تهذيب هم از کافی گرفته کلمه جميعاً را نياورده پس خود کتاب حماد ابن عيسی عن حريز و عجيب اين است که الآن در وسائل نوشته حريز عن زراره عن ابی عبدالله ليکن در کافی و تهذيب موجود حريز عن ابی عبدالله و بعد هم مرحوم صدوق میگويد سمعت شيخنا ابن الوليد يقول رويت انه سئل الصادق بعد میگويد و قد رواه حريز عن ابی عبدالله حالا اين قد رواه حريز را از کلام ابن الوليد است يا از کلام صدوق است تأييد استادش میخواهد بکند، حالا معلوم شد در کتاب حالا اين کتاب را بخواهيم ما الآن بازسازی بکنيم چه کارش هم بکنيم؟ میدانيم
س: در صلات
53: 32
يا صلات خوف،
ج: صلات خوف بياوريم يا هردو، پس صدوق نظرش اين است که اين در صلات سفر است از کتاب حريز نقل شده از کتاب حريز نقل شده صلات خوف و سفر و از کتاب حريز نقل شده صلات خوف و سفر معاً و تقصير فی تقصير،
س: تقصير فی تقصير دلالت بر هردو جا دارد
ج: يعنی اگر در سفر بود، تقصير را اگر خوف هم بشود باز يک تقصير ديگر بشود، يعنی مجموع احتمالات در، صدوق خودش آن روايت را قبول کرده، اين معلوم شد که در نسخ ديگر حريز بوده و لذا اختيارش آنجا برده آن اختياری که میگويد که نکته نکته سفر است نه نکته خوف است،
س: آيه قصر در سفر اصلاً نداريم
ج: بعنوانه نه ديگر ان خفتم دارد
س: اگر هست خفتم است
ج: ان خفتم ان يفتنکم الذين کفروا
س: در ضربتم فتنه است که
ج: چرا ديگر همين است ديگر اين طور ديگر اذا ضربتم فی الارض فليس عليکم جناح ان تقصروا من الصلاة ان خفتم ان يفتنکم الذين کفروا
س: نه اصلاً جامع البيان میگويد، خيلیها گفته اين خفتم چيز جديد است،
ج: اين خفتم را بعضیها آمدند گفتند،
س: حکم جديد است
ج: ان تقصروا من الصلاة تمام شد
س: تمام شد پس بگوييم ان خفتم،
ج: شرطش خلاف ظاهر است که
س: عرض کردم جامع البيان میگويد اصلاً دعوی مبتنی بر اين است،
ج: بله
س: ان خفتم يک حکم جديد است کلاً جداست
ج: بله علی ای حال اين چيزی که الآن ما به اصطلاح به ويرايشش الآن گير کرديم،
س: نه آن موقع جوابش چه میشود؟ ان خفتم
ج: ديگر جوابش حذف شده مثلاً،
س: خب خيلی ديگر خلاف ظاهر است چون پشت سرش به خصوص وقف هم آوردند گفتند وقف و صلات سفر تقصران جميعاً و انصافش من فکر الآن که الآن ما متحيريم واقعاً خود ما هم متحير هستيم که اصلاً حريز چه نوشته در کتاب حريز چه بوده اما اين روشن شد اينی که صدوق گرفته روی عن زراره و محمد ابن مسلم ظاهراً از يک نسخه شاذ از کتاب حريز است اين را میشود فهميد و احتمالاً در آن نسخه شاذ پنج قسمت پشت سرهم آمده که ديگر روشن شد پس بنابراين الآن روشن شد که اين تقطيع تقطيع فهرستی است تقطيع روايي نيست و ای کاش خوب بود حالا که تقطيع فهرستی است آقای بروجردی لا اقل در حاشيه يا آخر يا بعد از روايت که يراجع آن روايات آنجا هم از حريز است زدند به خوف و سفر هردو،
س: عذر میخواهم در خود
ج: يعنی روايات حريز را پشت سرهم که بياوريم اين نکته کاملاً روشن میشود
س: در خود آيه هم شاهد داريم در آيه بعدی که اين تقصير فی تقصير چون بعد که تفصيلش را بيان میکند میگويد آنها بيايند
ج: بعد دو مرتبه
س: يک رکعت بخوانند و بروند
ج: و لذا احتمالاً خود مرحوم ابن الوليد اين آيه را هم خوانده اصلاً همين آيه را خوانده، يعنی میگويد سمعت شيخنا قال رويت عن الصادق فی قول الله و اذا ضربتم فی الارض اصلاً آيه را خوانده از آيه فهميده تقصير فی تقصير، رکعتان ترجعان الی رکعة واحد، شما عبارت قرطبی نخوانديد تقصير فی تقصير
س: اين روايت را از ابن عباس متنی که فرموديد پيدا نکردم، اما آن متنی که در قرطبی است و در مسلم و مسند احمد و تفسير طبری هم هست، معروف ازش از با سندهای خيلی زياد فرض الله الصلاة علی لسان نبيکم عليه الصلاة و السلام فی الحضر اربعاً و فی السفر رکعتين و فی الخوف رکعة
ج: من تقصير فی تقصير را هم ديدم از ابن عباس، اصلاً تقصير فی تقصير هيچ کدامشان نگفتند،
س: نگفتند اصلاً خود اين تعبير را پيدا نکردم، حالا گفتم شايد حالا
س: قرطبی مال قرن دهم نيست اين آقا
ج: نه به نظرم هفتم است،
س: در روايت نيست در کتب فقهی باشد
ج: تقصير فی تقصير
س: پس در کتابهای فقهی باشد
ج: شايد مثلاً شايد در مغنی ابن قدامه و اينها بوده، اما میدانم تقصير فی تقصير را ديدم يعنی، ايشان داشت تقصير ثانی اين تقصير دوم است، ان تقصروا من الصلاة، دوتا علی ای حال فعلاً اصلاً ما برای ما خود متن کتاب به اصطلاح حريز مشوه است روشن نيست و اسمش هم تقطيع حالا آيا واقعاً در کتاب نوادر اين طور بوده اين پنجتا پشت سرهم چه شده به حريز اين اقوال نسبت ظاهرش من حيث المجموع اين است که مثل ابن الوليد قبول نکرده آيه ناظر به صلات سفر تنها باشد اين راجع به اصطلاح تقطيع فهرستی ديگر حالا همين مقدار بس است،
س: حتی تفسير بکنند در نمیآيد آخر اين آيه چه جور میشود تفسيرش کرد به سفر باز به تقصير فی تقصير میسازد ولي به سفر اصلاً نمیخورد اين آيه
ج: لذا میشود گفت لذا هم صدوق نياورده، کلينی هم نياورده شيخ طوسی هم نياورده پس بنابراين يک متنی به کتاب حريز وجود دارد که نه کلينی آورده نه شيخ طوسی، فقط صدوق آورده و آن دو نفری که عرض کردم دور اند، يکی دعائم و يکی هم مرحوم عياشی اين راجع به اين، حالا ديگر بقيه بحثها مقارنات حديثش هم احتياج به بحثهای ديگر دارد که فعلاً به همين مقدار اکتفاء میکنم، عرض کنم که يک آيه و روايت ديگری هم که تأثيرگذار است يک روايتی است که در باب لاضرر اصحاب ما نقل کرده، میخواهی بياور باباجان، اين روايتی است که در باب لاضرر عن ابی عبدالله قال رسول الله ظاهراً قضی بالشفعه و قال لاضرر و لاضرار حالا اين نکتهاش اين است که بحث حديث لاضرر با اضافهای از مسائل سند و اينها صدورش بحث خيلی مهمش که اخيراً خيلی مطرح شده سابقاً غالباً نبود چون اهل سنت آن جور فهميده بودند و علمای شيعه هم همان مطلب را میگفتند خيلی ديگر کنکاش نکردند اين کنکاشی که در اين حديث شروع شد اين در بين ما تقريباً میشود گفت از زمان شيخ الشريعه است حدود صد و مثلاً ده سال پانزده سال، اولاً مرحوم شيخ الشريعه يک حرفی دارد رساله چه؟ لا غرر، اسم خوبی دارد فی نفی، فی نفی، فی شرح لاضرر،
س: افاضه،
س: الابانه،
س: نه ابانه چيز ديگری مال آن
ج: نه ابانه مال
س: حفظ خيار است
س: افاضه
ج: نه، الغرر، يک چيزی حالا،
س: بله
ج: فی لاضرر مال مرحوم شيخ الشريعه بياور
س: بله لاضرر
ج: ايشان حالا میخواهيم، حالا کمی هم از مطلب خارج، ايشان میگويد من اصولاً فکر میکردم که روايات ما مطلق داريم عام داريم خيلی هم قوی است، اما فقهاء نديدم اين قدر بهش عمل بکند نمیدانيم چرا؟ چون دردش اين است،
س: حالا در چاپ کردن رسالة فی غاية لاضرر لشيخنا الميرزا فتح الله المدعو بشيخ الشريعة الاصفهانی
ج: نه اسم دارد غرض،
س: در اول کتابش، در متنش
س: اين ذريعه اين را چيز کرده بعد چاپ هم همان به اسم چيز چاپ شده به اسم رسالة فی قاعدة لاضرر
س: آن يکی مال ارث و خيار و اينهاست يک اسم قشنگی دارد
س: الابانه فی،
س: افاضة در
ج: خيلی خوب در اين رساله بياور من جمله القرعة لکل امر مشکل، در همين رساله لاضرر ايشان میگويد من حالا عين عبارت ايشان را بخوانم که نمیخواهم توضيح بدهم که ايشان میگويد من هميشه فکر میکردم چرا فقهاء به اينها تمسک نکردند اينها خيلی هم روشن است، خيلی هم واضح است مثلاً
س: به اسم لاضرر چاپ شده اصلاً به اسم قاعده لاضرر چاپ شده
س: بله
س: جامعه مدرسين چاپ کرده و يليه افاضة غدير فی احکام العصير
ج: آن هم هست چون ايشان عصير را فرق میگذارد که با آتش به جوش بيايد يا با آفتاب، از اين رساله زيد نرسی هست، روايت آن وقت لذا مفسرين نسبتاً روی زيد نرسی بحث کرده و اثبات کرده، چون میگويد مرحوم ابن بابويه گفته اين رساله جعلی است اصلاً کتاب زيدنرسی جعلی است ايشان میخواهد اثبات کتاب بکند اين رساله بيشتر اين نکته فنی را دارد يعنی رساله افاضه الغدير نکته را نکته غدیر
14: 41
نکتهای اين دارد نکتهای ما در رساله لاضرر میگويد من و واقعاً هم انصافاً شيخ الشريعه اولين کسی است که تقريباً ما میدانيم ايشان با تتبع و مراجعه به مصادر اهل سنت ابوابی را باز کرد، ليکن خوب ديگر حدود نجف با محدوديتها و خود ماها الآن چقدر محدوديت داريم که حالا زمان ايشان، ايشان متوفای هزار و سه صد و سی و هفت اند يا سی و هشت اند سی و هشت اند مثلی که، يک سال بعد از مرحوم سيديزدی صاحب عروه علی ای حال و انصافاً نسبت به خودش،
س: آوردم آن عبارتهای که مدنظرتان است، ايشان در بخش اول در فصل الاول فی بيان مأخذ قاعده، معذرت میخواهم در فصل سادس فرمودند الفصل السادس من الزاء و الشاء دائر علی السن ان جملة من العمومات لايعمل بها فی غير مورد عمل الاصحاب اين اينکه لايعمل بها راست میگويد مثلاً قاعده قرعه را مرحوم صاحب جواهر کراراً میگويد يعمل بالقرعه فی موارد اجماع اجماع بر عمل به قرعه آن وقت ايشان میگويد خب اين يعنی چه؟ آخر ما نمیفهميم يعنی چه؟ وقتی يک قاعده عامی داريم چرا جايي که فقط عمل اصحاب و عرض کرديم به مرحوم سيد ابن طاووس نسبت داده شده به قرعه مطلقاً عمل حتی مثلاً در اشتباه قبله، ايشان میگويد قرعه بزند حتی در اشتباه خون خانمها که مثلاً مضطربه شده ايشان میگويد قرعه بزند، شش روز هفت روز را قرعه بزند با قرعه کس ديگر قائل نداريم، اصلاً قائل به قرعه در اين دو مورد منحصر به مرحوم سيد ابن، ايشان میخواهد بگويد من تعجب میکنم اين را عبارت آقای سيستانی آورده، اما توضيح نداده آقای سيستانی حالا من يک اشارهای عابرهای بکنم که اين، من تعجب میکنم چرا اين قواعد مشهور معروف در السن علماء ليکن میگويند جای عمل میکنيم که اجماع باشد يعنی چه؟ چه نکتهای دارد؟ بفرماييد تتمه،
س: کعموم الضرر و الحرج و عموم
ج: عموم ضرر لاضرر يعنی، يکش لاضرر البته ايشان در لاضرر آخرش به اين نتيجه میرسد چون اصحاب و غير اصحاب به لاضرر عمل کردند در باب احکام، يعنی هر حکمی در هر مقدارش به ضرر رسيد آن مقدار برداشته میشود آن مقدار ضرری برداشت میشود در باب احکام اما اصحاب به اين اطلاق عمل نکردند ايشان میگويد من تعجب میکنم جوابش را من سريعاً عرض میکنم چون لاضرر به اين اطلاق ما در روايت تطبيق نشده ايشان متوجه نشده آن لاضرری که ما داريم من توضيحش را اجمالاً دارم عرض میکنم چون به اسم، لاضرر میخواهم صحبت کنم اجمالش اين است که اولين بار در مدينه از عمر نقل شده در موطأ مالک آمده سندش هم معتبر است به حساب، يک دعوای بوده بين دو صحابه و بعد نگفته عمر لاضرر ليکن برداشت انسان اين است که آن وقت اين دعوی در امر خارجی بوده در، بعد آن آقايي که اين را از عمر نقل کرده آن هم میگويد قال النبی لاضرر و لاضرار همان آقا نمیدانم ابی يحيي است نمیدانم در موطأ مالک است، و قال عن رسولالله اين مال قرن دوم ليکن اختلاف از قرن اول است آخر قرن اول از امام باقر نقل شده قصه سمره که اختلاف کردند حضرت صادق فرمودند، پيغمبر فرمودند لاضرر و لاضرار اقلعها و ارم بها، اين نکته را هم باز سابقاً هم ظاهراً عرض کردم از اين روايت فهميدند به اينکه بکنش و پرتش کن خب گفتند چرا اين کار را بکنيد، آقا ضرر زد به آن انصاری اين معنايش اين نيست که انصاری به آن، خب چرا درخت را بکند خب اين هم يک ضربهای است خودش که درخت را بکند پرتش بکند اينجا را من اصحاب ما مفصل اصحاب متأخر ما اين نکته را دارند من اين نکته را چون خود من بهش رسيدم عرض میکنم عرض کرديم اين متن مختلف است در کتب اهل سنت مختلف است از اهل سنت اين حديث را از امام باقر آوردند در سمره، فقط در مصادری که من از آنها ديدم مصادری که سند دارد اسم نبردند، نگفتند که قال رسولالله لاضرر و لاضرار يک روايتی است که يک کمی ابهامهای دارد آن تو دارد، يعنی اسم امام باقر در ذهنم ندارد، اين اما اصل خود قصه و سمره آن وقت در بعضیهايش دارد که اين يک درخت جوانی بوده نهال بوده،
س: ازغه
ج: اين واغرسها حيث شئت دارد، در نسخه ما دارد و ارم بها، اينجا دارد که نه بکنش بگو هرجا میخواهی برو بکارش، اين غرض اين يک دعوای آقايون بحث کردند مفصل چه جوری حلش بکنند ما توضيح داديم که متأسفانه متن اين قسمت مختلف است اين بحث اختلاف حديث که فرمود ما اگر بخواهيم الآن اختلاف حديث را در متن بگوييم بايد چند سال طول بکشد، مخالف کارهايمان و اين تأثيرگذار است دقت کنيد، پس آن وقت لاضرر را به نظر ما اصولاً با در نظر روايت امام باقر و با در نظر گرفتن اينکه در روايات اهل بيت تطبيق نشده زديم به آنجايي که در قضايای خارجی، در خارج اگر يک کسی بخواهد به اطلاق يک حکم اخذ بکند يکی ديگر هم به اطلاق، اينها با همديگر تضارب پيدا میکند، اختلاف پيدا میکنند، يکی از کارهای حاکم اين است که حکومت بايد دخالت بکند اين اختلاف را بردارد به حيثی که برای يکی ضرر نباشد برای يکی تضرر نباشد ضرر نبيند ديگری هم مضر نباشد، اين مثل اين است که فرض کنيم دوتا زمين دارد میخواهد بگويد من میخواهم بسازم ده طبقه آن هم يک طبقه ساخته و آن مشرف است ديگر، اصلاً لاضرر را ما زديم به اينجا همين قصه سمره هم همين طور است، اما اينکه به زنيم به کليه احکام، اين عرض کرديم ما در باره سنن پيغمبر مثل لاضرر اصولاً سه بحث اساسی داريم يک سقوط اين سنت، دو معنای اين سنت سه حدود اين سنت، مثلاً معنای لاضرر چه است؟ آيا لاضرر ثابت است عن رسولالله يا نه؟ و بعد حدودش مثلاً لاضرر کل عمل را میگيرد يا اجزاء را هم میگيرد؟ مثلاً ايشان میتواند نماز بخواند اما اگر سجده بخواهد بکند ضرر دارد میتواند وضوء بگيرد دست چپش را فقط بشورد ضرر دارد، جزء عمل آيا لاضرر اين نکات در روايت نيامده مشکل کار اين است، ايشان ملتفت نشده، البته ايشان سعی کرده بعد يک نکتهای را توضيح بدهند يعنی بايد در روايات ما امام تطبيق میفرمود لاضرر را، اين در بين فقهاء اهل سنت آمده از قرن دوم يکی از راههای که آمدند استفاده بکنند همين مسأله لاضرر بود که به قول سيوطی ربع فقه يا خمس فقه میگويد رو لاضرر است، و لذا عرض کرديم از قرن دوم لاضرر مطرح شد بين اينها و در موطأ مالک که جزو قرن دوم است ايشان هم آورده، اصلاً گفته قال رسولالله ليکن در قرن سوم که قرن محدثين است جناب مستطاب بخاری و مسلم و اينها نياوردند اشکال سندی داشتند آن آقايي که ايشان در موطأ گفتند عن رسولالله میگويند لم يدرک رسولالله از صحابه نيست، نسبت به عمر را قبول کردند نسبت به رسولالله را قبول نکردند دقت فرموديد،
س: توی اين موطأ از عمر نيست جسارتاً
ج: چرا ديگر؟
س: ولی يک مشکل
ج: لاضرر نيست حکمش هست،
س: نه الآن در موطأ ببخشيد جسارتاً يک جا هم استناد میکند،
ج: در عمر اين طوری است که میگويد يک نفری زمينی داشت نصفش اين ور بود نصفش آن ور، اين زمين اين طرف آب داشت آن ور، اين آمد گفت من، به يک زمين ديگر هم وسط بود به اين آقا گفت آقا اجازه بده من يک جوب آب بکشم از آنجايي که آب دارم بکشم به اين زمينی که آب ندارد، او گفت نه ملک من است اجازه نمیدهم، آمد به عمر گفت، گفت بیخود میگويد من آب میکشم ولو علی بطنک، در عبارت دارد ولو علی، من نهر آب میکشم يعنی چه؟ عمر ندارد لاضرر عرض کردم اگر ضبط را دقت کنيد، گفتم عمر تطبيق لاضرر نکرد بعد خود اين ابراهيم ابن ابی يحيي میگويد و قال رسولالله ضرر، در موطأ مالک دوتا قصه از عمر نقل میکند،
س: اينکه در موطأ اينکه سند دارد حدثنی يحيي عن مالک عن عمر ابن يحيي المازنی
ج: اين يحيي ابن يحيي راوی کتاب است اين هيچی اولی هيچی،
س: عن ابيه ان رسولالله صلی الله عليه و آله و سلم قال لاضرر و لاضرار
ج: نه قبلش چرا عن عمر که اين اختلاف داشت عرضش اين طور بود چرا؟
س: اينی هم که در شيعه نقل شده آخر چون لاضرر را ما امتنانی میدانيم چطور هم زمان دارد بر ديگری ضرر وارد میکند با لاضرر؟
ج: گفتم ضرر وارد نکرده،
س: آن ضرر وارد نکرده،
س: آن ضرر نبوده
س: چرا؟
ج: جوان بوده، نهال بوده،
س: گفته بايد جای ديگر بکار
ج: چون
0: 50
برو جای ديگر بکار، نهال جوان، چرا دارد از عمر دارد دوتا قصه هم دارد نه يکی، هم آن ابراهيم مازنی داشت، چی مازنی؟ آن مازنی اسمش چه بود؟ علی ای حال حالا بعد روشن میشود پس نکته فنی اين است که لاضرر را به اين معنی گرفتن که در احکام بيايد، اين معنای بوده که اهل سنت گرفتند علمای شيعه هم دنبالشان افتادند و راهش اين است يعنی ائمه ما نيامدند لاضرر را تطبيق در احکام بکنند اشکالی برگرديم به رساله مرحوم شيخ الشريعه اينکه ايشان بگويد چرا عمل نکردند؟ چون نيست آخر اين بايد امام تطبيق بکند اگر امام اين راجع به لاضرر، روايت بخوان، لا حرج از اين بدتر چون لاحرج در ظاهر آيه مبارکه اين است، ما جعل عليکم فی الدين من حرج، ظاهرش اين است که دين اصولاً دين حرجی نيست اما اينکه اين حکم اگر رسيد به حد حرج برداشته میشود اين نيست اما اهل سنت اين را فهميدند،
س: شيعه هم اين را فهميدند
ج: مشهور هم اين را فهميدند
س: ان هذا و اشباهه يعرف من کتاب
ج: فقط يک حديث واحد است، همين مشکلش اين است و آن هم عبدالاعلی مولی آلسام تشخيص دقيق نمیتوانيم بدهيم خود ما گفتيم احتمالاً اين عبد الاعلی برادر زراره است چون در کتاب تاريخ تاريخ آل زراره در آن قسمتی که ابن عضائری نوشته، نوشته وقتی حجاج آمد عدهای از خاندان زراره خودشان را به عشاير ديگر منسوب کردند که شناخته نشوند اين احتمالاً عبدالاعلی مولی آل سام خودش را چسپانده به آل سام و الا زراره شيبانی است خب، پدرش شيبان، و اين شيبان است خودش اساساً که ترک است رومی است به اصطلاح ليکن رفتن از نظر ولاء قانون ولاء خودشان را از موالی آل شيبان قرار دادند، و لذا يک محمد ابن حمران نهدی هم داريم اين حمران برادر زراره است آقايون بحث کردند، به نظر ما واضح است ايشان رفت در بنی نهد که طرف بصره بوده نزديک بين بصره بود اطراف کوفه نبوده، نه اينکه نزديک بصره آنجا خودش را به بنی نهد منسوب کرد، اين را در تاريخ آل زراره دارد در آن تکمله که ابن غضائری پدر نوشته آنجا آمده که اصولاً خاندان آل زراره رفتند، به عشائر ديگر خودشان را منسوب کردند که شناخته نشوند، بعد از
26: 52
حجاج، به نظر ما اين عبدالاعلی آن وقت اگر اين باشد مخصوصاً ايشان رفته در يک عشيره سنی اين روايت به ذوق اهل سنت میخورد، مشکل اين روايت، اين روايت خيلی به درد میخورد جهات مختلف دارد، هذا و اشباهه يعرف من کتاب الله امسح علی المراره اين انصافاً حتی حجت ظواهر کتاب هم از داخلش در میآيد.
س: مرحوم آخوند درش اشکال میکند، در همين
ج: که چه؟
س: در همين چيز، میگويد اين از امسح علی المراره که از نفی حرج در نمیآيد که اين اثبات است آن نفی است اثبات که از نفی در نمیآيد آن فقط بر میدارد میگويد مسح نکن، اما اينکه مسح بکن بر مراره اين را آخوند دارد ت
ج: بله ايشان چون آشنايي، ما اين را اثبات کرديم که اين خودش يک تعبير قانونی است که در روايات بوده و در آيات بوده اينها را آقايون ما اين اشکال را در،
س: منظور آخوند اين را دارد حالا
ج: نه اين جوابش واضح است اصولاً فقهاء برای اثبات احکام به لاحرج تمسک کردند فقهاء برای اثبات احکام به لاضرر و لذا آمدند گفتند لاضرر نفی ضرر غير متدارک است يک حرف را در آوردند، ما آن عبارت را برداشتيم، گفتم آن عبارت درست است اما خب خيلی سنگين است، لاضرر مفادش نفی است فقط کما هو در حوزههای ما آمده، يا مفادش اثبات است اصلاً، اصلاً ما عرض کرديم شواهد
س: مفادش اثبات است
س: نه حاج آقا حتی در خيار هم اثبات میکنند آنجا در واقع نفی لزوم است
ج: نه گفتند اين را اصلاً لاضرر در دنيای اسلام به اين معنی آمده و لاضرر تنها نيست اصلاً يکی از راهها اين بوده،
س: شيخ انصاری میگويد نمیشود باش اثبات کرد
ج: چرا شيخ انصاری میگويد مشرع نيست اشکال شيخ همين است يکی لاضرر، يکی رفع، حديث رفع میگويند خب اين فرض کنيد شما میگوييد که سجده برداشته شد اما نماز مکلف هستيد به مثلاً ده جزء بود به نه جزء اين را اثبات نمیکند،
س: نه،
ج: اما علمای اهل سنت به همين تمسک کردند توجه نکردند اصلاً لايبطل دم امرء مسلم، به اين تمسک کردند که ديه برايش واجب است با اينکه نفی است اميرالمؤمنين بعد از نماز جمعه جسدی ديدند افتاده در راه
س: لايبطل نفی در نفی است، نفی بطلان است
ج: لايطل يا لايبطل
س: لايطل هم باز اثبات میشود
ج: نه باطل نمیشود، خيلی خوب باطل نشود اما اين که من بيايم ديه قرار بدهم آخر اين چرا؟ آن هم بيت المال
س: آن ديگر وقتی بازهم ثابت میشود بيت المال
ج: چرا بيت المال ما در يک مورد ديگر داريم که همشهریهايش است يعنی از همشهريهايش بگيرند چرا از بيتالمال بگيرند تمسک کردند به همين روايت و بعد مثلاً شواهدش را ما عرض کرديم شواهد فراوان برای اينکه اصولاً اينکه نفی میآيد مرادش اثبات است اين يکی از السنهای بوده که در آنجا بوده حالا نکته فنی و قانونی و حقوقیاش چه است ديگر حالا شرحش طولانی است، چون بنا نيست الآن در اين بحث، پس بحث لاحرج که مرحوم شيخ الشريعه چون اين اشکال دارد در واقع در اين جهت که ظاهر آيه مبارکه، در برهان هم يک تفسير در ذيل آيه هست که مراد اين است اصولاً لاحرج ما جعل عليکم فی الدين، الآن در حوزهها متعارف است، ما جُعِل عليکم ما جُعِل نداريم در قرآن، ما جَعَل عليم فی الدين من حرج، دين اصولاً حرجی نيست،
س: حرجی نيست بله
ج: اين چه ربطی دارد به قاعده لاحرج بله اين روايت روايت واحده هست که اگر يعنی اگر اين روايت دو سهتا روايت ديگر مؤيد داشت در میآمد اين مطلب، اين روايت با تفکر اهل سنت است،
س: بله، آن عذر میخواهم
ج: مضافاً به اينکه اصولاً اين هم روشن نيست چون میگويد افتادم انگشتم به اصطلاح مجروح شد روش مراره به اصطلاح صفراء چون اين داروهای که میساختند آقا صفراء درش بود خيال میکردند اسمش مراره، اين انگشت هم هنوز روشن نيست که امسح علی المراره يعنی چه؟ اگر بگوييم متعارف در افتادن انگشت پاست اصولاً پا خودش غسل ندارد اين هم بايد تفکر اهل سنت باشد که غسل برداشته شد مسح به جايش آمد آن هم مسح روی مراره آن هم مشکل کار اين است
س: مسح علی البشره بحث روی اينکه بشره باشد گفته نه روی مراره
ج: مراره بحث، نه آن وقت پا غسل ندارد آخر،
س: غسل نيست که بحث رو مسح بر بشره است، سؤال میگويد مسح رو بشره نمیتوانم داشته باشم، چون مراره هست ديگر
ج: مسح است ديگر يعنی چون اشکالش اين است که نمیتوانم غسل بکنم نمیتوانم غسل بکنم
س: نه حاج آقا اشکال رو مسح بر بشره است میگويد من الآن مراره گذاشتم ديگر دستم به بشره نمیخورد
ج: نه نه بحث بحث مسح نيست
س: نه حاج آقا چرا ديگر شما هم
ج: بحث غسل است اين
س: چرا میفرماييد بحث غسل،
ج: يا در روايت است حالا روايت را بياوريد،
س: بحث روايت يکی نيست که
س: مراره میگويد، نه قبلش میگويد فوقع
ج: فوقع ظفری
س: میگويد رجل، همان مربوط به رِجلش است
ج: توش ندارد روش، روش ندارد،
س: رجل هم
ج: حالا بياور آن روايت را میبينيم نه اين جای غسل اين میخورد به شستن پا که سنیها قائل اند حالا اين قسمت باشد
س: آن ضرر را هم که شما جواب داديد حاج آقا به هر حال آن مکان حق داشته ديگر حقش را از آن مکان گرفت
ج: میگويم اطلاق
س: نه ديگر اينکه میگوييد ضرر نيست ضرر است اين نهال را از آنجا کشيد، گفت تو ديگر در اين زمين جا نداری، ديگر حق نداری خب اين ضرر است ديگر، ضرر تا حالا
ج: ببنيد آقا اين زمين آن اصلاً جا نداشت اين حکم ديگر است، ببينيد آقا اين
س: عثرت فانقطع ظفری فجعلت علی اصبعی مرارة فکيف اصنع بالوضوء قال يعرف
س: از امسح معلوم میشود که بحث رو مسح بر بشره بوده
ج: معلوم نيست
س: به قرينه امسح ديگر
ج: نه ببينيد اين الآن بحث روی بحث بشره که الآن راهی ندارد نه،
س: خب میگويد جعلت مراره اصلاً گير مراره است،
ج: بله میگويد الآن مراره هست، امام میفرمايد امسح، اگر حالا مثلاً آن طور بگوييم به هر حال اين لسان لسان اثبات است و اين اختصاص به اين ندارد نکته حقوقش هم باشد ما غير از اين روايت نداريم متأسفانه منحصر به اين است و اين الآن کافی نيست البته آقايون نوشتند عبدالاعلی مال آل سام مثلاً توثيق نشده مجهول است يا مهمل است ليکن ما به نظر ما برادر زراره است در مناطق سنی نشين حالا اين چيز را بياور، عبارتی بقيه عبارت مرحوم شيخ الشريعه،
س: شيخ الشريعه
ج: يکی لاضرر است يکی لاحرج است که چرا علما بهش عمل نکردند دو،
س: اين جا در متن چيز هم هست که عياش اين است که ما جعل عليکم فی الدين من حرج امسح عليه ندارد در عياشی، فقط
10: 59
ج: امسح عليه ندارد اصلاً
س: ندارد نه، همان سند هم هست بعد ايشان فرموده
ج: يعنی چه آقا؟ متن چه را آورده عياشی؟
س: عن عبدالاعلی مولی آل سام قال قلت لابی عبدالله عليه السلام انی عثرت نسخه بدل هم که عُثر بی
ج: يا عُثرت
س: عُثر بی دارد،
ج: يا عثر بی بايد باشد،
س: فانقطع طفری فجعلت علی اصبع مرارته کيف اصنع بالوضوء للصلاة قال فقال عليه السلام تعرف هذا و اشباهه فی کتاب الله ما جعل عليکم فی الدين من حرج تمام
ج: آن ذيل را هم نياورده
س: نياوردند
ج: حالا به هر حال به نظر ما میآيد که قصه اساسش اين بوده که به اصطلاح روايت حرج چون نداريم به اين مضمون که ائمه بگويند هرجا حرجی بود شما اولاً اينکه حالا مثلاً اگر بشره به اصطلاح سخت نباشد مسح کردن روش آسان است، مسح کردن رو پايي مجروح هم هست رو همان زخم آنکه مشکل ندارد، شستنش مشکل است، مسح کردن که آسان است حالا آن بقيه عبارت را میخواهيد تندتند بخوانيد آقا ببخشيد آن بقيه عبارت مرحوم شيخ الشريعه اينکه مال حرج و لاضرر بفرماييد، کنفی الحرج و الضرر
س: و عموم المؤمنون عند شروطهم، خب
ج: عموم المؤمنون عند شروطهم چيز خورده، عموم ندارد ايشان خب کم لطفی عرض کردم اينها خيال میکنند الا شرطاً احلّ حراماً او حرّم حلالاً تخصيص خورده، تخصيص نيست اين بيان معنای شرط است شرط التزام شخصی است، لذا از خود زيد است از کلام پيغمبر هم در بعض احاديث آمده الا شرطاً اين اشاره به اين است که اصولاً شما التزامات شخصیتان بايد به حدی نباشد که قانون را دور بزنيد نمیتوانيد با التزام شخصی قانون را دور بزنيد شما بگوييد کتاب را فروختم يک جام شراب هم بخور، نمیشود همچو کاری بکنيد، با التزام، اصولاً التزام شخصی محدود است به التزامات قانونی، اعتبارات شخصی نذر میکنيم معصيت را نمیتوانيم نذر بکنيم، عقد میکني نمیتواني حرام را عقد بکنی،
س: لفظاً استثناء است معناً فرمايش شماست
ج: معنی اصلاً استثناء نيست اين، و اينکه ايشان میگويند مخالف مقتضای عقد و اينها نکتهاش همان است چون التزام فی التزام است اگر التزام دوم با التزام اول منافی شد اصلاً شرط نيست، و بعد هم اصحاب به عمومش عمل کردند الا،
س: قصد هم متمشی نمیشود
ج: قصد متمشی نمیشود يعنی به عبارت اخری اصولاً مثل شروط در اصطلاح امروزی، آخر اصطلاح امروزی عقود را به دو شکل تقسيم میکند، عقود شکلی يعنی عقودی که داری نظام معين و شکل معين، و عقود رضاعی اينها شکل ندارد، مثلاً من به شما اين کتاب را فروختم يک قيمتش يک کمش را تا روز اول میدهم، ده درصدش را روز دوم میدهم اگر پدرم از سفر آمد يک چيزهايي به اصطلاح شکلها و قضايايي که اصلاً جزو بيع نباشد، امروزه تقريباً میگويند توجه کلی به عقود رضاعی است رد فقه اسلامی اين عقود شکلی است، ما عرض کرديم در فقه اسلامی يک حد وسط گذاشتند، عقود مثل بيع و اجاره و اينها شکلی هستند، آن وقت آمده يک عقد رضاعی داريم که اسمش صلح است، يک عقد فی عقد داريم التزام فی التزام داريم که اسمش شرط است اين دوتا رضاعی هستند اين دوتا و لذا در هردو آمده الا الصلح جايز بين المسلمين الا صلح احلّ حراماً الشرط جايز بين المسلمين الا شرطاً مثلاً نداريم البيع جايز الا بيع احلّ، اصلاً بيع خودش حلال است ديگر دقت کرديد چون شکل دارد، اينها تحليل قانونی دارد اين مطلبی که ايشان فرمودند انصافاً اثباتش مشکل است بفرماييد، بقيه بعدش، اينها بعضیها خيال کردند با المؤمنون عند شروطهم میشود کار خلاف شرعی، هر شرطی، نه نمیشود هر شرطی حساب و کتاب دارد،
س: عموم القرعه
ج: اين تصور اين است که القرعة لکل، ما اثبات کرديم همچون عمومی نداريم اين اشتباه شده و صحيح نيست
س: همچون روايتی نداريم،
ج: بله همچون روايتی نيست و صحيح هم نيست بفرماييد
س: و عموم عدم سقوط ميسور
ج: آنکه همچون روايت نيست الميسور که کلامی در غوالی اللئالی امثال عرفی است الميسور پس اينی که ايشان تعجب کرده تمام اين تعجبها اينکه چرا فقهاء اين طور شده؟ چرا اين کار را کردند؟ چرا در اين موارد به عموم مراجعه نکردند روشن شد من نمیخواستم وارد اين بحث بشوم حالا بعد ايشان میگويد و لذا ايشان برای اينکه در قاعده لاضرر مشکل است بعد میگويد لا نهی است نفی نيست، لاضرر يعنی ضرر نداشته باشد، عمومش به جای خودش محفوظ است
س: اين هم در بعضی از بيانات مرحوم شيخ هم اشارده کردند که اين احتمال هست
ج: بله، نه اين را که تفصيل و اينها آقای خويي در بحث لاضرر يک نيم سطر يک اشارهای دارد که لاضرر نفی باشد، لا ضرار نهی باشد، البته احتمال داده ايشان آقای سيستانی خيلی اين را تقويت کرده، در اين رساله لاضرر شايد دو سه صفحه نمیدانم يک صفحه هم صحبت کرده که اولی نفی است دومی نهی است، لاضرر و لا ضرار ديگر ما توضيح داديم که آقا امر اين تفکيک بين فطرت است خيلی بعيد است خيلی عجيب است بعد هم هردو به معنای نفی است توضيحاتش در محل خودش، مشکل کار کجاست؟ مشکل کار اينجا شد که اگر اين واقعاً ناظر به احکام باشد بايد در روايات تطبيق میشد روشن شد، مثلاً دست چپم را شستن ضرری است امام میگويد اشکال ندارد قال رسولالله لاضرر و لاضرار نشور دست چپات را
س: سمره تطبيق داده شده ديگر
ج: سمره تطبيق شده در اطلاقات است و قضيه خارجيه است نه حکم کلی نه بحث حکم کلی است، اينجا اولاً قصه سمره برايتان توضيح داده بشود، سمره يعنی زمينی داشته باغی داشته به آن انصاری فروخته خوب دقت کنيد بعد که به آن فروخت يک درخت به اصطلاح درخت خرمای اصيلی بوده، خرمای خاصی بوده استثناء کرده آن وقت پيغمبر يک سنت دارند که حالا توضيحش میدهم، يکی از سنن پيغمبر اين است که اگر کسی ملکی داشت، در ملک ديگری برايش حريم قرار داد اين سنن پيغمبر است حريمش هم غالباً به مقدار سايه درخت است سايه نه، به مقداری که برگ میريزد مثلاً برگ اين درخت از اين طرفش تا آن طرفش مثلاً پنج متر است يک دائرهای پنج متری اين حريم است اين شخص میتواند بيايد از اين درخت خودش استفاده کند، اين يک سنت، سنت دوم چون زمين مال انصاری است پيغمبر يک راهی هم برای آن قرار دادند پس هم حريم هم راه هردو ملک صاحب زمين اند خوب دقت کرديد، حقی برايش آمده اين میگويد حالا که برای من حق قرار دادی من هر وقت دلم میخواهد سرزمين، پيغمبر نمیشود خب اين موجب ضرر برايمان میشود اين حق تو محدود است به اينکه ضرر برای ديگری ايجاد نکند دقت کنيد اين حق تو محدود است بر اينکه ضرر برای ديگری ايجاد نکند، انک رجل مضار، تو اين البته عرض کرديم اين قصه را در روايات اهل عامه نسبتاً زياد دارند عن الباقر هم دارند، قصه سمره را فقط عن محمد ابن علی، و لذا هم بعدها اشکال کردند که مرسل است چون امام باقر لم يدرک رسولالله اين عرض کردم شرحش را آن روز عرض کردم اين اول که نقل کردند گويا اين فقاهت چون امام باقر فقيه بزرگ اهل بيت است ليکن بعدها که حکايت شد نه گفتند آقا مرسل است و قبول نمیکنيم دقت کرديد اين هم راجع به اين، آن وقت اينجا چه شد؟ يک حديث واحد داريم قضی رسولالله بالشفعه و قال لاضرر، اين به درد آنها میخورد که بگويد لاضرر در احکام کلی است،
س: درست است بله
ج: روشن شد چون من شريک بودم حصه خودم را فروختم هيچ مشکل ندارد، پيغمبر میگويد حصه خودت را فروختی، من حق قرار میدهم برای شريک که بتواند عقدتان را فسخ کند خودش از تو بگيرد،
س: اين کلی میشود
ج: روشن شد پس اين
س: اين در روايات نداريم کم داريم
ج: همين است اين قرينه بر اينکه لاضرر در احکام میآيد فقط به قضایای خارجی نمیخورد، روشن شد آن وقت مرحوم شيخ الشريعه انصافاً هم اين جهت ايشان خيلی لطيف است ايشان با يک مقدمات اثبات میکند که اين روايت اصولاً مال عبادة ابن صامت است و در روايت عبادة ابن صامت اين دو فقره از هم جداست، قضی بالشفعه و قال پهلوی هم نيست
س: اين را فقهاء اينها را چسپانده؟
ج: نه در روايت چسپيده باهم اين اسمش به تعبيری حالا نتوانسته ايشان بگويد اين تقطيع فهرستی است در آن نسخه اصلی حالا مسند احمد را بياور اين چاپ جديد هست میخواهی نسخه من را بياور، من خودم در نسخه خودم اين روايت عبادة ابن صامت را بيست و يک يا بيست و دو قطعهاش کردم شماره گذاشتم يک دو سه،
س: روايت قضی و قضی
ج: قضی
س: اين را خوانديم البته
ج: نه به اين عنوان نه اشاره کرديم نه دقت کرديد يعنی الآن نکته را دقت کنيد اينکه لاضرر ناظر به احکام هم هست يا نه؟ البته عدهای از اهل سنت در عدهای از احکام شفعه در خيارات هم به لاضرر است ديگر اينکه میگويند خيار ثابت است میگويد
6: 9: 1
اين در احکام است
س: چه نيازی است تطبيق کرده باشند
ج: تا بفهمند لاضرر حدودش چه است؟ بايد حدود را روشن کرد
س: از خود لفظش به خاطر اطلاقش به خاطر عمومش،
ج: معلوم نيست آخر، چون عنوان مختلف، اولاً به قول ايشان
19: 9: 1
اصلاً نهی است يعنی ضرر نزن
س: آخر آن حرف حالا که
ج: خيلی خلاف ظاهر است
س: روشن است
ج: دقت کرديد اين مطلب بايد روشن بشود
س: باز لاضرار يک کاری
ج: نه هردوشان مثل هم است،
س: نه خب آنها فعل مکلف است اما اين واقعيت خارجی است ضرر واقعيت خارجی است، ضرار اضرار است
ج: در اينها يک اصطلاحی دارند که اسماء که، افعالی که ثلاث مزيد است اسم مصدرش با مصدرش يکی است اينها چون ضرار را مصدر گرفتند
س: ضرار مال باب مضار است ضرار مال مفاعله هست فعالاً و فعال بله؟
ج: میدانم مصدر دوم باب
س: خب همين مصدر دوم باب مفاعله
ج: نه ضرر را اسم مصدر گرفتند ضرر اسم مصدر است، نه ضرّ و ضُرّ آنها مصدر هستند اما ضرر اسم مصدر است، روشن شد
س: ديگر بيشتر
ج: آن وقت ضرار را مصدر گرفتند لذا چون اسم مصدر است به نفی میخورد حالا من اين تقرير بنده چون آن مصدر است به نهی میخورد ليکن اينها در مضار و ضرار يعنی حرفشان اين است که در باب مثل مفاعله اسم مصدر با مصدر يکی میآيد دوتا نمیشود نمیخواهد دوتا باشد و مضافاً به اينکه ضرر را از ضرّ گرفتند اشتباه است از تضرر است اسم مصدر باب تضرر است، اين اسم مصدر باب تضرر است حالا باب ضرّ هم میشود اما
س: ضرّ ضرر هم
ج: بله ضرر اسم مصدر است ضرّاً مصدر است يا ضُرّاً و در قرآن هم اين متعدی يعنی اين نيامده قل الضرر آمده اما به اين معنای که ما داريم چون ضرر در حقيقت عبارت از نقصی است که پيدا میشود ضُر و ضَر يا سوء حال است يا ناراحتی اينهاست ربطی به اين معنی ندارد حالا اينها بر میگردد به آن بحثی که فعلاً نمیخواهم واردش بشوم عمده اين قسمت آن وقت اين روايت عبادة ابن صامت را مرحوم شيخ الشريعه از کتاب مسند احمد نقل کرده بعد از ايشان هر کسی که آمده اين را نقل کرده، از مسند احمد البته خب اشکال کردند که مصدر سنی است به نظرم اولين بار کسی که گفته من ديدم مرحوم آقای حائری حاج شيخ عبدالکريم بعدش هم آقای خمينی در اين رساله ضرر که دارند ايشان میگويد درست است سنی است اما عبادة ابن صامت جزو اجلای صحابه است ما قبولش هم داريم جزو افرادی بوده که مثلاً بر ابوبکر اعتراض کرده چنين است خيلی عجيب است اين عبارت آقای خمينی بحث سر عباده نيست، بحث سند تا عبادة است
س: سند بله
ج: بله خيلی عجيب است چاپ کردند اين را
س: تا عبادة را گير دارد
ج: بله گير سر تا عباده است نه سر عباده حالا به هر حال بعد از شيخ الشريعه هم تقريباً همه همين راه رفتند البته آقای سيستانی در ضرر نسبت دادند به مسند احمد، در آخر همان رساله گفته اين هم ثابت نيست در مسند احمد باشد چون عبدالله پسر احمد يک زيادات دارد مستدرک بر کتاب پدر در اين کتابی که چاپ کردند از مسند احمد چاپ قديم اين زيادات دنباله خود مسند است خب يک خط چهار خطی مثل يک مربعی مثل يک مستطيلی گذاشتند زيادات عبدالله آن وقت زيادات هم سندش مثل بقيه است حدثنا ابيه فقط احمد قبول نداشته به پسرش گفته پسرش قبول کرده آورده، لذا شبهه شده که اين اصلاً مال مسند احمد نيست اين را آقای سيستانی هم دارد عرض کنم راجع به اين که آيا مسند احمد است يا زيادات انصافاً نسخ مسند مختلف است انصافش اين است آن نسخهای که الآن قديمیها، شش جلدی معروف بود از زيادات گرفته اما در اين نسخهای که اخيراً چاپ کرده در هامش که فی نسخه فلان و فلان از مسند است، و فی نسخه فلان از زيادات است خود نسخ مسند الآن مختلف است، در اين تحقيق جديد که آيا اين مال عباده است يا نه؟ اين اولاً و لذا مثل آقای سيستانی هم اشکال میکنند که اين اصلاً مال مسند احمد در، و من عرض کردم
س: پسر نقل میکند يقيناً ديگر مال مسند احمد نيست ديگر اگر سندش از پسر است
س: مختلف است
ج: يکی است نه، سند هردو مسند اصلاً کل روايات مسند و زيادات يکی است حدثنا ابی همهاش حدثنا ابی است آنی هم که در زيادات است حدثنا ابي و لذا کسی که وارد نباشد آن کادر را نبيند درست به چشم نيايد خيال میکند همه يکی است اما اين نيست که فقط اشتباه کرده باشد مشکل اين است که نسخ مسند مختلف است، اين طور که در اين نسخه تحقيق جديد آمده به نظرم سی و سه، سی و چهار باشد
س: ايشان گفته گفته که ما يکدانه دائرة صغيره سوداء گذاشتيم برای زيادات عبدالله
ج: بله در اين نسخه
س: بعد دائرة صغيرة بيضاء لوجادات عبدالله اينجا هم دائره را گذاشته برای اين حديث
ج: اما در حاشيهاش نوشته نه، مختلف است
س: میگويد در دو نسخه آمده و غلط مصرّاً ديگر غلط است
ج: اما در مسند عبدالله ابن عباس نگاه کن،
س: بگذار الآن
ج: آنجا از کتاب مسند نقل کرده، به نسخه مسند اعتماد کرده همين چاپ قديم به هر حال اين يک
س: پسر و پدر تأثيری در نتيجه دارد، اينکه مال عبدالله باشد يا از خود احمد
ج: خب ديگر به احمد نمیشود نسبت داد يعنی احمد اشکال داشته
س: نسبتش را بله
ج: دقت کرديد حديث کرده اما قبول نکرده،
س: خود آن چيزی که جزء حديث است حدثنا عبدالرزاق در مسند ابن عباس آمده
ج: آن وقت آقايان گفتند پس اينکه میگوييد شما از مسند درست نيست اين مال عبدالله است ليکن توجه باز نکردند در مسند احمد در مسند عبدالله ابن عباس اين را دارد قال رسولالله لاضرر و لاضرار
س: همين بدون هيچ مقدمهای
ج: اين را نديدند ديگر مقدمه هم درش ندارد عن ابن عباس قال رسولالله لاضرر و لاضرار و اين سند صحيح است البته درش عکرمه عن ابن عباس است ليکن چون آنها عکرمه را قبول دارند عکرمه مثل داعشیهای زمان ما بود
س: مهدور الدم هم شد ديگر؟
ج: نه نه مهدور، میگفت من اگر باشم میروم میکشم از
32: 15: 1
میگويند پسر عبدالله ابن عباس طناب بهش میبست که اين دروغ میگويد برای بابا حالا به هر حال يک چيزی هم راجع انصافاً هم انصافش البته حالا درست باشد يا نه؟ انصافاً در قرن اول برای کشف سنت رسولالله به عکرمه مراجعه میکنند به حضرت سجاد مراجعه میکنند درد است واقعاً دردی است در دنيای اسلام، حالا میبينيد چه میگويد اصلاً عکرمه زمان امام سجاد فوت کرده، به عکرمهای که اولاً ايشان عبد است اصلاً پدرش معلوم نيست از آفريقا آوردند فقط پيش ابن عباس بوده و میگويند دروغ هم میگفته پسر عبدالله گفته اين به پدرم دروغ میگويد
س: به محيه پناهنده میشود
ج: نه عبد بوده،
س: نه بعدش در آن قضيه چيز از جانش که میترسد فرار میکند میرود به طرف شام
ج: الآن نمیدانم الآن در ذهنم
س: حالا من اشتباه شايد از من باشد
ج: آن وقت هم ازش نقل کردند که تفکر خوارجی داشته میگفته ای کاش شمشيری دستم بود میرفتم در کربلا هر کسی هست میکشتم از آن هم مخفی يک چيز عجيب و غريب،
س: بعد به آن میگويند و سراغ اين
ج: میآيند سراغ اين، خب حضرت سجاد اصلاً اين بازیها چه است؟ اين اوضاع چه است شما درست کرديد؟ اصلاً من نمیدانم واقعاً دنيای اسلام يک چيزی، البته
س: سيد مرتضی میگويد
43: 16: 1
هم دارد
س: ابن ابی جهل هم داريم
ج: بله غير از اين است انصاف قصه آن پدر دارد انصاف قصه اين است در اين صحاح ست از همهشان حتی بعضیها نوشتند نقل نکرده اما به نظرم کم دارد مسلم است، مسلم ازش کم نقل میکند به خلاف بقيه مسلم از عکرمه خيلی کم نقل نمیکند اما يکجا ديدم که اصلاً نقل نمیکند ازش، فکر میکنم نقل کم دارد اشتباه نکرده نقل نمیکند نه، حالا به هر حال پس اين حديث در مسند احمد هست در مسند عباده مشکل دارد در مسند ابن عباس مشکل، حالا چطور شده مرحوم شيخ الشريعه مسند عباس را نديده ابن عباس نمیدانم اين آقايون محل کلامشان انداختند رو مسند عباده اين راجع به اينکه آيا در مسند خود احمد هست يا نه؟ بله هست لاضرر و لاضرار هست در مسند عبدالله ابن عباس ازش صحيح است و اما در مسند عباده خوب دقت کنيد، اگر بياوريد متن حديث را از کتاب يا مسند يا زيادات عبدالله حالا ديگر وقت تمام است بخوانيم، بله بخوان عبارتش را
س: بله، حدثنا عبدالله حدثنا ابوکامل
ج: عبدالله پسری نه، خودش عبدالله مال حدثنا ابی
س: خب خود نسخه اين جوری شروع میشود ديگر حدثنا عبدالله میگويد حدثنا ابی درست نيست که در دوتا نسخه است باقی نسخهها نيست حدثنا ابوکامل جهتری حدثنا فضيل ابن سليمان حدثنا موسی ابن عقبه، عن اسحاق ابن يحيي ابن وليد ابن عبادة ابن صامت عن عباده
ج: ببينيد به چهار واسطه به عباده نوه پسر عباده است بخوانيد يک دفعه ديگر اسمش را اسحاق ابن
س: يحيي ابن الوليد ابن عبادة ابن صامت
ج: ببينيد اسحاق ابن يحيي ابن وليد ابن عباده يعنی نوه پسر عباده است آن وقت اين شخص از جدش نقل میکند اشکال آقايون که ايشان جدش را نديده بعد بخوانيد عن جده
س: عن عباده قال من قضاء رسولالله صلی الله عليه و آله و سلم
ج: اين حالا اشکال اگر کتب اهل سنت را نگاه کنيد اينکه اسحاق جدش را نديده اين اسحاق متوفای صد و سی و سه است تقريباً زمان امام صادق، ايشان جدش را نديده آن وقت جدش را نديده يعنی چه؟ يعنی کتابه، ما يکی از کتابهای که داريم الآن پيش اهل سنت به عنوان احکام و سنت همين کتاب است کتاب عبادة ليکن اشکالش چه است؟ اشکالش اين است که اسحاق ايشان را نديده پس به نحو وجاده نقل کرده،
س: پس بحث معلوم است
ج: و لذا اشکال میکنند اهل سنت قبول ندارند
س: کتاب را قبول ندارند
ج: آه، حالا میخواهيد ميزان الاعتدال را بياوريد
س: اگر کتاب را قبول نکند اشکال حضرت امام
ج: آن وقت اين اسحاق ابن يحيي اين راوی اين زمان امام صادق بوده اين اسحاق ابن يحيي اين يک محموعه سنن و قضا، ان من قضاء رسولالله سنن پيغمبر را نقل کرده از جدش عباده يا اصطلاحاً مرسل است يا يک کتابی بوده بهش رسيده مثل فرض کنيد اين کتاب عبدالله پسر عمرو عاص مثلاً حالا ترجمه اسحاق را بياوريد
س: تا بياورد عرضم اين است که حضرت امام معلوم شد اشکالش پس چه بوده؟ يعنی کتاب اگر درست باشد اشکال در عباده نيست پس آنهايي که ايراد گرفتند بر عباده،
ج: امام بيشتر اشکالش رو کتاب است وجاده میشود
س: بله ديگر اگر کتاب
ج: اسحاق ابن يحيي را بياوريد به نظرم در کتب اربعه داشته باشد تهذيب الکمال دارد به نظرم دارد نه اين حديث را اين حديث را ندارد اما به نظرم کلاً دارد در کتب اربعه دارد،
س: اسحاق ابن يحيي ابن
ج: پيدا شد؟
س: حاج آقا يک سه چهار تا لب تاب بگيرد بگذارد اينجا
ج: بله آقا؟
س: بايد چندتا لب تاب باشد تا اينکه
س: هر يکی سراغ يک منبعی برود
س: آن بلدش هم بايد باشد که صحيح
س: نه ديگر اين نرم افزارها را اگر طلبه نداشته باشد که کلاً معطل است
س: بله
س: تازه اخيراً دارند يک
ج: راجع به رجال مستقلاً ندارد
س: در ميزان الاعتدال، خواستيد فرموديد بياورم
ج: اول ميزان الاعتدال
س: اسحاق ابن يحيي قاف نوشته
ج: قاف يعنی ابن ماجه، بعد از میگويم صحاح ست در ذهنم
س: قزوينی بله قاف قزوينی
ج: قزوينی گفتم در ذهنم اين طور بود خيلی وقت است حالا در اسانيد اهل سنت هم ديگر حالا ما خيلی تخصص نداريم ديگر حالا اما در ذهنم بود در کتب اربعه دارد، در صحاح ست دارد اما نه اين حديث را اين هم احتمالاً در زيادات عبدالله باشد بله؟
س: میگويد که عن عمهم يا عمهم عبادة ابن صامت قال ابن عدی عامة احاديثه غير محفوظه و هو اسحاق ابن حيي ابن اخ عبادة ابن صامت کذا سماه ابن التوزيع و ففی سنن ابن ماجه اسحاق ابن يحيي ابن الوليد ابن عبادة ابن صامت
ج: همينی که در
س: عن عباده و لم يدرکه
ج: و لم يدرکه عن عباده و لم، شايد هم اگر اين باشد از همين قضاء النبی باشد
س: سنن ابن ماجه
ج: شايد حالا برگرديد قضاء النبی از مسند احمد بياوريد انصافاً هم روايت قشنگی است حقاً يقال يک روايتی مضمونش خيلی قشنگ است يعنی مضمون اين روايت اينها جزو مصادری بوده که بعدها سنن النبی را از روش نوشتند، البته اين کتاب مشهور نبوده اين سنن اسحاق يعنی سنن عباده خيلی مشهور نبوده بخوانيد
س: قضی من قضاء رسولالله صلی الله عليه و آله و سلم ان المعدن جبار
ج: جبار يعنی اگر افتاد در چيزی به اصطلاح انسان تلف شد يعنی خونش هدر است يعنی چيز ندارد ضمان ندارد دوم
س: و البئر جبار و العجماء جرحها جبار،
ج: عجماء حيوانات چهار پا به اصطلاح
س: بله و قضی، بعد ايشان يک توضيح اينجا آورده که ظاهراً از راوی باشد و العجماء البهيمه
8: 23: 1
و غيرها و الجبات هو هدر الذی لايغرم و قضی فی الرکاز الخمس
ج: الرِکاز الخمس اين هم جزء قضاء مسلم است خيلی روايت دارد اهل سنت زياد دارد
س: و قضی ان
ج: رکاز يعنی ثبات، ثابت، آن وقت دوتا احتمال دادند مثلاً مدنیها گفتند رکاز يعنی کلمه مرکز هم از رکاز است يعنی معدن چون ثابت است آنها گفتند نه مراد چيز است گنج است که مثلاً ثابت بوده، ما هم احتمال داديم که شايد ائمه هم عليهم السلام خمس غنائم را از اين گرفتند يعنی مقداری از غنيمت که در طی درآمد شما در طی يک سال ماند اين هم رکاز است اين مصادق رکاز حساب میشود شرحش موکول الی الفقه حالا فعلاً و فی الرکاز الخمس
س: بله و قضی از اينجا به بعد اين دوتا فراز است و قضی ان تمر النخل لمن عبرها الا ان يشترط
المبتاع و قضی ان
ج: عبرها يعنی به اصطلاح گرد افشانی، تعبير تعبير از عبره است به اصطلاح سوزن مثل سوزن زدن
س: بعد هم و قضی ان مال المملوک لمن باعه الا ان يشترط المبتاع
ج: بله اگر کسی فروخت مملومت را اموال مملوک مال فروشنده است به مشتری منتقل نمیشود مگر با شرط،
س: اين دوتا فقره همانهای است که در سنن ابن ماجه آمده با يک اختلاف لفظ کوچک
ج: پس همين را آورده از
س: اين دوتايش آمده و قضی ان الولد للفراش و للعاهر الحجر،
ج: اينکه جزو قضای معروف است
س: و قضی بالشفعه بين
ج: البته اين سال هشتم است قضاء تاريخش سال هشتم سال فتح مکه است بخوانيد
س: الآن گفتيد بخوانيم
ج: بفرماييد
س: و قضی بالشفعه بين الشرکاء فی الارضين و الدور و قضی لحمل ابن مالک الهدری بميراثه
ج: لحَمَل
س: لحَمَل ببخشيد لحَمَل ابن مالک الهدری بميراثه عن امرأته التی قتلتها الاخری و قضی فی الجنين
ج: و قضی فی الجنين الغره
س: بغرة عبد او امه
ج: غره يعنی بچه کوچک، اوائل کوچک بچه بچه
س: کلاً فورثها بعلها و بنوها و کان له من امرتيه کلتيهما ولد
ج: يک شرحی میدهد که از مال آن قصه که حالا خب میگفت لايحل و لا کذا فدمه يطل که پيغمبر فرمود نه نه حرّه حمل بفرماييد
س: بعد اينجا يک اضافهای میآورد که ابوالقاتل گفته يا رسولالله کيف اغرم حالا اينجا جواب میدهد و قضی فی الرحَبه تکون
ج: فی الرحبه
س: حالا در اين ضبط کرده رحَبه ضبط کرده و ان تکون بين الطريق ثم يريد اهلها البنيان فيها فقضی ان يترک للطريق فيها سبع ازرع که اين را در مسند ابن عباس هم بود جدا
ج: يعنی راه را اگر کسی خواست بسازد رحبه الآن میگويم آن فضای که هست فضای باز کسی خواست بسازد هفت زراع سه متر و نيم بايد برای راه بگذارد حق راه محفوظ است سبعه ازرع سه متر و نيم، سه متر و نيم بايد راه باشد بقيهاش را میخواهد بسازد بفرماييد
س: و کان تلک الطريق تسمی الميتا و قضی فی النخلة او النخلتين او الثلاث فيختلفون فی عقوق ذلک فقضی ان لکل نخلة من اولئک مبلغ جريدتها
ج: همينی که من گفتم به اندازه سايه خود يعنی آن آخرين برگها را نگاه بکنند تا آنجا و بعدش
س: و قضی فی شرب النخل من السيل ان الاعلی يشرب قبل الاسفل
ج: اين سيل محذور بوده که اين به اصطلاح آب میآمده، آب نهرهای به حساب بهاره بوده که مقطوع میشده آن وقت اينها مثلاً يک عده بالا بودند يک عده بعد بودند همين جوری از اين آب پيغمبر فرمودند راهش اين است که بگذاريد اول بيايد تا آب برسد به شراک نحل بعد آب را ببندد اين ديگر زمين را ببندد برسد به آب دومی، هر زمينی به اندازه مثلاً يک وجب استفاده کند آب تا يک وجب رسيد حالا اين هم اختلاف دارند که اصلاً کيفيت تصوير و جمعش چطور است باشد بفرماييد؟
س:
21: 27: 1
الی الکعبين ثم يرسل الماء الی
ج: کعبين هم در اينجا مراد همان به اصطلاح قوزک پاست تا اندازهای حدود مثلاً يک چهار انگشت پنج انگشت که رسيد آب در اين ول میکنی آب بالا را، ول میکند در باغچه تا چهار انگشت بعد آب را ببنديم بدهيم باغچه بعدی، آن هم تا چهار انگشت بعد ببنديد بدهيد تا چهار بله
س: و قضی ان المرئة لاتعطی من مالها شيئاً الا باذن زوجها و قضی للجدتين من الميراث بالسدس بينهما بالسواء و قضی ان من اعتق شرکاً فی مملوک فعليه
س: شَرَکاً بايد
ج: نه شرک نيست شقصاً شقص بايد آنی که در روايت معروف شقص است سهمی که از عبد دارد مثلاً يک تکه از عبد مال آن است
س: و عليه جواز عتقه ان کان له مال و قضی ان لاضرر و لاضرار
ج: ببينيد و قضی ان لا، آن قضی بالشفعه چقدر فاصله است
س: بله تا اينجا
ج: تا اينجا آن وقت در روايات شيعه عن الصادق ان رسولالله قضی بالشفعه و قال لاضرر و لاضرار بهم چسپيده شده
س: اين ديگر تقطيع واقعاً
ج: خيلی
س: بله اين ديگر
ج: اين را شيخ الشريعه ملتفت شده
س: چون مراجعه کرده به اهل سنت
ج: چون مراجعه يک، دو شيخ الشريعه آمده يک کار ديگر هم کرده اين تکه تکه روايت که حدود بيست و يک، بيست و دو قسمت است تکهتکههايش را در روايات ما پيدا کرده حدود شانزده قسمتش در روايات ما موجود است و همه هم دارای سند واحد محمد ابن عبدالله هلال بياوريد همين روايت قضی بالشفعه و قال محمد ابن الحسين ابن ابی الخطاب عن محمد ابن عبدالله ابن هلال عن به نظرم ابراهيم ابن سليمان عن الصادق عليه السلام قال قضی رسول اين يکی يکی اينها را شانزدهتا را آورده
س: شانزدهتا سندش يکی است
ج: يکی است
س: يکی است بله
ج: اين اسمش را ما گذاشتيم تقطيع فهرستی، ايشان ملتفت شده و ايشان فهميده گفته سند يکی است ما يک نکته ديگر هم در بحث سند اشاره کرديم يک وقتی که محمد ابن حسين واقعاً فوق العاده است گاهی چيزهايي نقل کرده کس ديگر نقل نکرده اين را تمام اين را، يعنی حدود شانزدهتايش را کس ديگر نقل نکرده، اين را تمام اين را يعنی حدود شانزدهتايش را يا پانزده يا شانزده نقل کرده با سند واحد
س: اين کافی را آورده جلد پنج صفحه دويست و هشتاد
س: سندش هم معتبر است
ج: نه اشکال دارد خالی از اشکال نيست بله بفرماييد
س: محمد ابن يحيي عن محمد ابن الحسين
ج: ببنيد محمد ابن الحسين
س: عن محمد ابن عبدالله ابن هلال
ج: عبدالله ابن هلال در کتاب نجاشی آمده هليل اگر هلال بگرديد پيدا نمیکنيد، عبدالله ابن هليل است
س: بله
ج: بله، ببخشيد من اشتباه کردم گفتم ابراهيم ابن سليمان اشتباه کردم عقبة ابن خالد، تمام آن پانزده قسمت همين سند است روشن شد يعنی انصافاً ما افاده صحيح، يعنی به عبارت اخری امام صادق اين کلام اسحاق ابن يحيي را تأييد کردند ليکن مشکل اين است که اينها توثيق واضح ندارند، اين محمد ابن عبدالله ابن هلال به نظرم پدرش توثيق دارد خودش ندارد يا خودش دارد يا خودش دارد پدر، يکیشان و آن عقبة ابن خالد هم مشکل دارد اين سند واحدی است و اهل سنت آن سندی هم که اهل سنت نقل میکند از اسحاق آن هم زمان امام صادق وفات پيدا کرده اين هم خيلی عجيب است آن صد و چهل و سه به نظرم خود اين اسحاق صد و سی و سه، حالا چطور شده امام صادق به عنوان تقيه نقل کردند چه شده ما نمیفهميم؟ ليکن عرض کردم يک وقتی شايد در همين بحثها بود محمد ابن الحسين دارای يک، مطالبی را نقل کرده که کس غير از ايشان نقل نکرده که کسی غير از ايشان نقل نکرده منحصر در ايشان است يکش اين است
س: ببخشيد در کافی يک تکه ديگرش که آمده اين طوری است علی ابن ابراهيم عن ابيه عن
30: 31: 1
عن السکونی عن ابی عبدالله عليه السلام قال قضی رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم فی جنين الهلاليه حيث رميت فی الحجر فالقتم فی بطنها
ج: بله میدانم اين آمده چون عرض کردم، سکونی از روايات سنی هم نقل میکند اما اينی که با متن است و خيلی تشابه با متن به اصطلاح مسند دارد اما تطابق کلی ندارد
س: اين هم مشابه متن مسند
ج: میدانم
س: غرة
ج: غرة عبد اين هم هست قبول است اما آنی که ما الآن داريم که میخورد به متن عبادة ابن صامت، محمد ابن عبدالله ابن هلال عن عقبة ابن خالد عن ابی عبدالله الآن شما ملاحظه کنيد قضی بالشفعه
س: دوجا که در کافی هست اولش بحث شفعه بود که فرموديد دومش بحث مشارق النخل است که اينجا باز لاضرر و لاضرار دارد
ج: و قضی فی مشارب النخل
س: باز تهش دارد و قال لاضرر و لاضرار
ج: در صورتی که اينها از هم فاصله داشتند در آن نقل اصلی پس اين، مگر اينکه بگوييم امام صادق اصلاً عمداً آوردند که بگويند نسخه صحيح اين است مگر اين طور بگوييم و الا اين نسخه که الآن ما از مسند احمد داريم که اين حديث را کامل آورده بين اينها فاصله دارد اين را ما اسمش را گذاشتيم تقطيع فهرستی و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين. خسته شدم خيلی اما اگر ثابت بشود کار
52: 32: 1
چون اين مسأله تمسک به لاضرر در احکام يک حديثه است ديگر اين، روشن شد آقايان راهش را اين گرفتند.
دیدگاهتان را بنویسید