متن حدیث (جلسه58) پنجشنبه 1402/05/19
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسول الله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين، اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
چون بحث تقطيع مطرح شد بنا شد يک کمی هم تندتر برويم جلو، عرض کنم که بنابر اين گذاشتيم که تقطيع و بعد مدرج و آن بحث فرهنگ را هم بگذاريم آخر برای ثبوت، اينها را يک بحثی میکنيم بعد انشاءالله که راههای اثبات متن چيست؟ چطور اثبات کنيم اين متن ثابت است يا ثابت نيست؟ عرض کنم به اينکه در باب تقطيع بلا اشکال در بين اهل سنت کاملاً رايج بوده اين درش شبههای نيست، ليکن شواهدی را که الآن ما از آنها میبينيم در باب تقطيع اين مطلب رواجش بر اثر به اصطلاح رواج تبويب است، يعنی وقتی که باب باب قرار دادند اينجا مضطر به تقطيع شدند، يعنی به عبارت اخری وقتی بحثها روی يک قسمت خاصی بود، يک قطعه از حديث را مناسب آنجا میآوردند، يک قطعه را مناسب جای ديگر میآوردند ظاهراً از همان اول نبود، حالا برای اين يک زمينه سابقی از اين مطلب روشن بشود در همين کتاب کفايه در صفحه 289 ايشان يک بحثی را اول مطرح میکند باب ذکر رواية عن اجاز النقصان من الحديث و لم يجيز الزياده، يک بحثی را مطرح کرده که عدهای گفتند نقصان اشکال ندارد زياده نمیشود کرد، زياده همانی که ما اصطلاحاً مدرج میگوييم،
س: فرموديد اين مقدمه
36: 1
است
ج: نه نه کفايه است،
س: کفايه خطيب
ج: کفايه صفحه 289 ايشان يک بحثی را اينجا مطرح میکند، به اين عنوان آن وقت میگويد کان ببينيد عن سيف عن مجاهد اين مجاهد از تابعين همينی که از ابن عباس زياد نقل میکند يعنی ما هميشه نظرمان اين است که بايد در نظر گرفت که اين بحث از چه وقتی مطرح شد، اين بحث معلوم میشود از همان قرن اول مطرح شده که جزء تابعين است، قال انقص يا اِنقص من الحديث و لاتزيد فيه، کم بکن اما زياد نکن، و باز از يحيي ابن معين که قرن سوم است قال اذا خفت ان تخطیئ فی الحديث فانقص منه، و لاتزيد، يک بحثی را راجع حالا با ذکر اسانيدی دارد، که میگويد اينها نکتهاش را اين گرفتند که اين حديث نظر الله من سمع، نظر الله امرئاً سمع مقالتی فوعاها دارد اين طور است نظر الله من سمع مقالتی فلم يزيد فيها و فربّ حامل فقه حامل کلمة الی من هو اوعی لها منه، لم يزيد گفت پس زياده نه
س: نگفته، اسناد میکند يعنی کم را نگفته
ج: و قال کثير ممن منع نقل الحديث علی المعنی کسانی که مانع اند الی رواية الحديث علی النقصان و الحذف لبعض منه غير جايزة فانها تقطع الخبر يا تقطع الخبر و تغيره و فيؤد ذلک الی ابطال معنی و کان بعضهم لايستجيز ان يحدث منه حرفاً، نقصان را به هيچ وجه، آن وقت نقل میکند از قول صفيان سوری از عبدالملک ابن عمير و الله انی لاحدث بالحدث فما ادع منه حرفاً، يک کلمه را هم ازش کم نمیکنم غرض اين يک بحثی را بله، بعد و قال بعض من اجاز الرواية علی المعنی، ان النقصان من الحديث جائز اذا کان الراوی قد رواه مرة اخری بتمامه، او علم او عُلِم او عَلِم ان غيره قد رواه علی التمام اين را هم نوشته،
س: قائل به تفصيل شده
ج: بله تفصيل، و قال کثير من الناس يجوز ذلک للراوی علی کل حال و لم يفصلوه اين تفصيلی که شما میفرمايد میگويد تفصیل ندادند، بعد ايشان خودش يک رأيي که مثلاً حذف جوری باشد که به معنی مضر نباشد و مثلاً چيزی که حذف شده مشکل نداشته باشد اشکال ندارد، آن وقت يک شرحی داده عرض کردم اين باب را نسبتاً طولانی ايشان دارد که نقصان و زياده، بعدش کاملاً واضح است ديگر اين را مقدمه باب در حقيقت حالا مقدمه ننوشته مسأله تقطيع را مطرح میکند صفحه 294 قد تقدم القول منا فی الباب الذی قبل هذا باجازة تفريق المتن الواحد فی موضع اذا کان متضمناً لحکمين و در دو موضع ببينيد اين معنايش اين است که از وقتی که موضع بندی و باب بندی شد اين کار را اجازه دادند پس نکته فنی در تقطيع حديث اين شد که مناسب با آن باب باشد يعنی مناسب با آن باب تقطيعش بکند، آن وقت نقل میکند از نائم ابن حماد سمعت، نائم ابن حماد يقول رأيت النبی صلّ الله عليه و آله و سلّم اينجا آله هم دارد فی المنام فقال انت الذی،
س: چاپ کجاست که آله را آورده؟
ج: بله اين به نظرم چاپ مصر باشد به نظرم نمیدانم حالا،
س: اينجا کم دارد
ج: بله چاپ مصر است، بله بله فقال انت الذی تبطر بطر يا تبطّر حديثی تکه پاره میکند مثلاً کم میکنی، فقلت يا رسولالله ان حديثک ربما دخل فی ابواب، يعنی رأيت رسولالله فی المنام بعد خواب نقل کرده مجبور شده با خواب،
س: آنها هم قائل اند به اين روايت که اگر کسی در خواب ببيند
ج: ظاهرش اين که من رآنی فقد رآنی، باز دو مرتبه نقل میکند با سند از همين نائم ابن حماد سند ديگری رأيت رسولالله صلّی الله عليه و آله فی المنام فقال لی انت الذی تقطع حديثی قال قلت يا رسولالله انه يبلغنا عنک الحديث فيه ذکر الصلاة و ذکر الصيام و ذکر الصيام ظاهراً تکرار باشد و ذکر الذکات فنجعل ذا فی ذا و ذا فی ذا فقال نعم اذاً، يعنی نکته را دقت بفرماييد اصولاً تقطيع حديث به خاطر مسأله ابواب است، خب ما میدانيم از قرن دوم شروع شده ديگر از قرن اول اصلاً نبوده، دوم هم يواش يواش پس معلوم میشود که موضوع جدا کردن ابواب معين کردن، تقطيع را روی اين جهت اجازه دادند بعد ايشان میگويد که رأيت اباعبدالله عرض کردم اين را بعضیها ممکن است اشتباه هم بکند، ابوعبدالله در کتب اهل سنت عند الاطلاق احمد ابن حنبل است، احمد ابن حنبل معروف حالا ممکن است بعضی از شيعه بياورند اباعبدالله خيال کنند امام صادق است مثلاً رأيت اباعبدالله،
س: کما اينکه اباجعفر گويا ابوجعفر منصور است
ج: منصور است بله، اين مردک بود که آن مال القاعده و نمیدانم بن لادن و اينها يک دفعه من گوش میکردم از اين راديو خارج همان عربيه میگفت ابوعبدالله ابوعبدالله يعنی اسم اسامه معلوم میشود کنيهاش، به يک آقايي گفتند اين معلوم میشود کنيهاش گفت بعد از اين من زيارت عاشورا را درست نمیتوانم بخوانم، السلام عليک يا اباعبدالله بگويم، يا اباعبدالله يک دفعه ذهنم برود به اسامه بن لادن، حالا غرض اين نکته را میخواستم اينجا بگويم اينها زياد ابوعبدالله دارند که مرادشان آن آقاست اين با ابوعبدالله ما اشتباه نشود، مثل اسامه بن لادن، يعنی احمد ابن حنبل قد اخرج احاديث و اخرج حاجته من الحديث و ترک الباقی يخرج من اول الحديث شيئاً و من آخره شيئاً و يدع الباقی آن وقت از اين معلوم میشود که در،
س:
8: 8
هست
ج: اين قرن سوم است دويست و چهله وفاتش اين معلوم میشود بعد از تبويب و اينها حتی گاهی میشده که اول و آخر میآورند وسط را هم حذف میکردند
س: اين بدتر است ديگر
ج: اين بدتر است ديگر خيلی معلوم شد اول و آخر حديث را میآوردند حالا ما پيش ما غالباً تقطيع مثلاً اول حديث دارد يا آخرش دارد يا اولش را قطع میکنند آخرش را میآورند اين طوری میشود اين معلوم میشود و انشاءالله من مثالهای میزنم که اين ما هم داريم، همينی که شما الآن فرموديد بدتر است اولش آخرش را آوردند وسطش را حذف کردند اين مطلبی که هست،
س: به خاطر اينکه تناسب با آن باب مثلاً نداشته
ج: نه حالا خواهيم گفت که احتمالاً تقطيع پيش ما اغراض ديگری داشته بعد در اينجا و قال الخلال اخبرنی فلان سئلت اباعبدالله عن الرجل، باز هم اباعبدالله اينجا احمد ابن حنبل است اشتباه، يسمع الحديث و هو اسناد واحد فيجعله ثلاثة احاديث قال يلزمه کذب دروغ نيست اين، يعنی جايز، در اينجا و ينبغی ان يحدث بالحديث کما سمع و لايغيّره ظاهراً تغييرش هم ندادند ليکن بهتر اين است اما دروغ نيست دقت کرديد کار حرامی نيست ليکن تغيير ندهد بهتر است، چون عرض کردم تقطيعی که در ميان اصحاب ما الآن اجمالاً واقع شده، که خيلی هم زياد شده تقطيعی است که در مصادر متأخر ما يعنی در حقيقت تقطيع بيشتر در مجامع حديثی ما آمده نه فقط در مصنفات اوائل، داريم مصنفات اوائل، حالا من انشاءالله تعالی يک توضيحی را عرض میکنم، شواهد ما اين طور است مجموعاً تقطيع يا در مجامع است مثل وسائل، بحار، و اينها يا وافی يا اخيراً جامع الاحاديث يا تقطيع در مصادر اوليه است مثل کافی و تهذيب و استبصار و اينها يا تقطيع در آن به اصطلاح آن به اصطلاح مصدر اصلی است مثلاً کتاب حريز مثلاً کتاب مثلاً فرض کن حسن ابن محبوب که خب به ترتيب قطع اينها مشکلتر میشود، تقطيع در وسائل راحتتر برای ما حل میشود با مراجعه به مصدر، تقطيع برای ما راحتتر حل میشود تقطيع بين مصادر هم باز در درجه بعد است میشود بالاخره مقابله کرد و کم و زياد کرد و جلو و عقب برد پيدايش کرد آن تقطيع در مصادر اوليه خيلی مشکل است آن تقطيعی که در مصادر اوليه شده، فرض کنيم در کتاب حسن ابن محبوب يک کسی، يک قسمت حديث را نقل کرده، يک کس ديگر راوی ديگر قسمت ديگرش را حل کرده، آن قسمت تقطيع در مصادر اوليه کار الآن مشکلی است آن يکی از همه اينها مشکلتر است اسهلشان در مجامع حديثی متأخر ماست در آن حالا اگر مجامع بگيريم يا به اصطلاح موسوعات حديثی ما البته موسوعه نيست چون فقط در فقه است يا حتی احاديثی در مثل توحيد و اينها که صدوق دارد يا کلينی دارند با همديگر مقابله کرد يا در امالی صدوق جای ديگر هست، يا در امالی شيخ طوسی جای ديگر هست، حالا آن را هم میشود يک مقداری پيدايش کرد اما تقطيعی که در مصادر اوليه بوده خيلی مشکل است آن خيلی کار سختی است که ما بتوانيم تشخيص بدهيم در اين نسخه حريز يا نسخه کتاب زراره يا نسخه کتاب محمد ابن مسلم چنين تقطيعی واقع شده حالا البته کتاب زراره به اعتبار حريز چون نقل کرده يا محمد ابن مسلم، علاء ابن رزين،
س:
50: 11
شما نمیخواهيد وارد بحث از جوازش بشويد
ج: چرا بحثی که الآن مطرح است اين است که اين تقطيع را به اصطلاح معنی کردن معنايش اين است يعنی به عبارت اخری مراد از تقطيع در اصطلاح اينها يک حديثی است که يکجا ما کامل داريم، در يک جلسهای خدمت پيغمبر بوده چندتا موضوع مطرح شده کل مطالب را فرمودند ايشان هم کل مطالب را نوشته، ليکن بعضیهايش مال صلات است، بعضياش مال روزه است ليکن کل مطلب را نوشته آن وقت میآمدند تقطيع میکردند بخش صلات يک طرف، بخش روزه يک طرف، بخش زکات يک طرف، اين تقطيعی که بوده اين بوده، و انصافش حق با احمد ابن حنبل است اين تقطيع هيچ مضر نيست ممکن است اسناد واحد، متن واحد را ده قسمت بکنيم، قسمتهای مختلف دارد ده قسمت کنيم آنچه که الآن محل کلام است،
س: کذب بودن مشکل ندارد
ج: بله
س: از جهت اخلال به معنی که
ج: احتمال دارد اگر يعنی آنی که ما الآن ديديم آنی که الآن ديديم ما حالا میگوييم اقسام تقطيعی که ما داريم انواعی که داريم آنی که ما ديديم تا حالا چرا مواردی من ديدم که تقطيع معنی را تغيير داده، خراب کرده، اما به طور متوسط چون اين تقطيع توسط ائمه شأن واقع شده کسانی بودند که ملاحظات اين جهت را میکردند که اين تقطيع موجب خرابی نشود، مشکل کار اين بود حالا ما يواش يواش میخواهيم وارد بحث بشويم تا اينجا مقدمه بود يواش يواش وارد خود بحث، مشکل کار اين بود که تشخيص اينکه اين حديث تقطيع است يا نه؟ اين مشکل بود، مثلاً يک حديثی هست که خب خيلی مشهور است در کتاب فقيه هم آمده مرحوم صاحب وسائل اين حديث را به، همين حديث در باب قصر نماز در سفر مرحوم اين حديث، در کتاب صدوق با سند واحدی آمده روی عن زراره محمد ابن مسلم قالا قلنا لابی جعفر از کجا معلوم است که به اصطلاح قصر لازم است حضرت آيه خوف را خواندند خب بعد گفت، خدا میفرمايد ليس عليکم جناح، جناح گفت و اين اثبات نمیکند وجوب را رخصت است فرمودند نه، مثل اين به حساب ان الصفا و المروة من شعائر الله فلاجناح عليه لمن اراد کذا اين حديث آن وقت بعد از اين يک سؤالی میکند قلنا له، حالا کسی در سفر بود نماز را تمام خواند آنجا دارد که حضرت ابوجعفر فرمودند که ان قرئت عليه آيه التقصير و فصلت له، بعد در آخرش اين بخش دوم حديث بخش سوم حديث، در آنجای است که سافر رسولالله و قومی بودند که با حضرت بودند حضرت افطار کرد اينها افطار نکردند، قصر و افطر اينها، اين سه بخش اين حديث است، مرحوم صاحب وسائل رحمه الله در کتاب وسائل هر قسمت را در صلات به اصطلاح مسافر در يک قسمت آورده، در يک باب آورده،
س: يک چيزی را عرض کنم کتاب فقيه جلد يک صفحه 434
ج: حالا میخوانم الآن بله، بعد اين را مرحوم صاحب وسائل بله البته يک قسمتش را حالا يک بحثهای خود اين مطلب دارد که بايد در فقه متعرض بشويم نمیخواهم فعلاً خيلی وارد خصوصيات بشوم، يک بحثی کلی قبل از اين يک بحثی هست که اصولاً مجموعه رواياتی که ما داريم زراره و محمد ابن مسلم اين بيشتر میخورد به اسناد، عن ابی جعفر چندتاست دوتايي، تا آنجايي که من ديدم خيلی زياد نيست عدد محدودی است هم در صلات خوف داريم هم در صلات مسافر داريم ليکن عدد محدودی است، اما فکر میکنم شايد در کل موارد فقه بازهم مثلاً به دهتا نرسد مگر پنج ششتا باشد فکر میکنم عدد احصاء ندارم که زراره و محمد ابن مسلم، حالا اين نکته را بگويم، چون ما عرض کرديم وقتی بحث متن را میکنيم متن کتاب فقيه را بررسی میکنيم و لذا اين بحث سند، اين بحث سند است راجع به صدور و سند و اينهاست ليکن آن را هم به يک معنای جزء همين بحثهای متن میآوريم عرض کنم که آن وقت مرحوم صاحب وسائل رحمه الله اين مطلب را که آورده، ذکر صفحاتش را يادم رفت، آن وقت سه قسمت را عرض کردم مثلاً قسمت دوم که ايشان مرحوم شيخ صدوق دارد ايشان در اين باب هفده، از ابواب صلات مسافر دارد که من اتمّ فی السفر عامداً، ببينيد در اين باب هفده البته يک بحثی راجع به اين اشارهای کردم که اگر ما بحث اسناد را هم حزء مباحث متن قرار بدهيم، هی دلم میخواست يک بحثی را هم اشاره کنم که کيفيت آوردن اسانيد و اجازات و اينها در کتاب وسائل خيلی پيچيده است يعنی انصافاً ابتداءً انسان تصور نمیکند خيلی بد جور استخراج کرده انصافاً مثلاً فرض کنيد همين روايت با اينکه در وسط آن روايت مفصل است اين در باب هفده اين طور دارد اولاً ايشان از شيخ طوسی نقل میکند به يک سند ديگری بعد میگويد و رواه الصدوق باسناده عن زراره و محمد ابن مسلم دقت کرديد در صورتی که در کتاب صدوق باسناده عن زراره، در وسط آن حديث آمده آن حديث سه بخش است اول اين آيه خوانده میشود بعد کسی که سفر میکند بعد هم مسأله به اصطلاح مسأله اينکه رسول الله قصر در اين مسافت، بله اين غرض، ای
س: اشکال ندارد که، سه موضوع است يک موضوعش را میخواهد
ج: نه ببينيد بحث اشکال الآن مطرح نيست، حالا
س: وقتی میگويد رواه الصدوق
ج: يعنی شما الآن خيال میکند صدوق اين را مستقلاً نقل کرده، نقل نکرده مستقلاً
س: تهذيب آخر اين شکلی است فقط همين چند خط است دو سه خط
ج: تهذيب فقط همين را آورده، من بعد توضيح میدهم مرحوم کلينی اصلاً نياورده يعنی به طور کلی حالا من عرض کنم خدمتتان اين سه بخش را که گفتم يک اصل آن تطبيق آيه، دو مسأله من صلّی فی السفر اربعاً يکی هم اينکه رسولالله هی نماز خواند و عدهای گوش نکردند و فلان از اين سه بخشی که در کتاب صدوق پشت سرهم آمده مرحوم شيخ طوسی اصلاً از کتاب فقيه نقل نکرده، از يک مصدر ديگری از کتابی، از زراره نقل کرده عن محمد ابن مسلم ليکن يک حديث مستقل بخش سوم هم مرحوم کلينی باز نقل کرده يعنی به عبارت اخری بخش اول فقط صدوق، بخش دوم صدوق و شيخ طوسی، بخش سوم فقط کلينی، و تبعاً شيخ طوسی هم نقل کرده، يعنی صدوق و شيخ طوسی و کلينی يعنی خيلی عجيب است اين روايت، نکته فنیاش اين است که آيا اين تقطيع است يا نه؟ من میخواهم اين را بحث بکنم روشن شد، آقای بروجردی خيال کرده اين تقطيع است ورداشتند همه را يکجا نقل کردند روشن شد،
س:
52: 20
ج: در جامع الاحاديث اول متن صدوق را کامل، يعنی نظرشان اين شد که مرحوم صاحب وسائل تقطيع کرده ليکن اين تقطيع مبنی است بر اين يک سند واحد و به اصطلاح سؤال و جواب، اما اين روشن نيست،
س: يعنی هيچ کسی اين سه قسمت را يکجا نقل نکرده،
ج: صدوق،
س: پس بنابراين میشود نتيجه کرد که اين
ج: حالا شايد سهتا حديث بوده چون مصدر بوده،
س: بله
ج: صدوق مشکلش چه است؟ نوشته روی عن محمد ابن مسلم و زراره مصدر را نمیگويد بعدها مرحوم عياشی باز قسمت اول مثل صدوق قسمت اول را نقل کرده آنجا دارد روی حريز عن زراره محمد ابن مسلم آنجا اسم حريز در آمده
س: ولی شيخ حرّ خوب کاری کرده که آنی که مستقل و کوتاه بوده همه را اول آورده بعد آن قسمت سوم
ج: خب دوم را بايد
س: به جای رواه بايد میگفت فی ضمن حديث
ج: فی حديث تقدم،
س: آن ديگر احتياج نيست
ج: معلوم شد
س: احتياج که دقت حضرت نقل اينها
ج: خب اين آيا تقطيع است يا نه؟ بحث اساسی ما، اصلاً آن بحث تقطيع اينجا میگيرد آقای بروجردی خيال کردند تقطيع اين را هم میگيرد، مصدر يکی است کتاب اولاً صدوق هيچ اشارهای نکرده، دقت کرديد حالا بعد چون اينها مخصوصاً شناخت مصادر و جلو رفتن رو مصادری که چون اين در کتاب حريز چون کتاب حريز مسلم در قم جا افتاده جای بحث ندارد،
س: پيداست که شيخ حر هم حاج آقا تقطيع را فهميده
ج: بله تقطيع را فهميده شيخ حر،
س: يعنی مرحوم بروجردی با شيخ حرّ،
ج: اصلاً آقای بروجردی چون آمدند وسائل را ديدند مشکل دارد ورداشته اين کار را کردند دقت کرديد اما و رواه الصدوق باسناده عن زراره و محمد و رواه العياشی فی تفسيره باسناده عنهما مثله و زاد و الصلاة فی السفر الفريضه رکعتان اين بخش سوم است يعنی نيامدند مقارنه بکنند دقيقاً آنچه را که صدوق نقل کرده، آنچه را که شيخ طوسی نقل کرده و آنچه را که کلينی نقل کرده تا بعد ببينيم اصولاً اين تقطيع است يا تقطيع نيست اصلاً؟ اصلاً اين تقطيع هست يا نه؟ و اين مشکل اساسی اين است که چرا اين کار شده اولاً از اينکه مرحوم عياشی دارد که حريز اين يک، حريز عن زراره و محمد ابن مسلم دو مرحوم شيخ طوسی رضوان الله تعالی عليه اين را نقل کرده همين دوم را از محمد ابن علی ابن محبوب، عن احمد ابن محمد که مراد اشعری است عن ابن ابی نجران عن حماد، اين آن نسخه مشهور در قم نيست، نسخه مشهور در قم علی ابن ابراهيم عن ابيه عن حماد اين اصلاً اين نسخه مشهور نيست نسخه ابن ابی نجران لذا اين شبهه پيش میآيد که آيا واقعاً در کتاب حريز بوده يا نبوده؟ عرض کردم اين بحثها روی حسابی که اهل سنت دارند، و بحثهای رجالی و سند را واحد میبينند
س: راحت است
ج: راحت است احسنتم روی بحثهای فهرستی و شناخت مصدر، اين خيلی مشکل درست میکند يعنی اين شبهه را ايجاد میکند که اصلاً و مرحوم کلينی بعد،
س: اينجا قسمتهای اين زيادی که ايشان از عياشی نقل کرده همانی که در فقيه هم هست،
ج: عرض کردم هست ديگر، بخش سوم است
س: بخش سوم است ديگر
س: نه عرضم اين است که بعد از اين اگر زيادی ديگری
ج: ديگر دارد که کلينی نقل کرده
س: چهارم در واقع
ج: ما ديگر آن دوتا را يکی گرفتيم
س: چون در مورد صوم است اين در مورد صلات است
ج: میدانم يکی گرفته اين يکی فريضه بوده و به اصطلاح اينها
س: صوم
46: 24
س: دقيقترش اين است که بگوييم چهار قسمت
ج: حالا چهار قسمت دقت فرموديد،
س: اين سوم نيست در کافی،
س: درست است به همين نکته میگويد
ج: چهارمی، بله چهارمی در کافی موجود است و کافی هم از همين نسخه معروف نقل میکند ببينيد اين در باب هفده بود بعد در باب 22 ايشان دارد بله، و باسناده عن يعنی صدوق عن زراره و محمد ابن مسلم انهما قالا قلنا لابی جعفر ما تقول فی الصلاة فی السفر کيفه و کمه، بعد حضرت میفرمايد بله بعد ان الله قال و قال رسولالله من صلّی فی السفر اربعاً فالی الله بريئ اين البته جای ديگر گفته، بله و قال الصادق بعد در اينجا چه دارد؟ ببينيد حديث شماره 5 محمد ابن يعقوب عن علی ابن ابراهيم عن ابيه همين نسخه معروف عن حماد عن حريز عن زراره، البته اينجا فقط زراره دارد، قال سمی رسولالله قوماً صاموا حين افطر و قصّر، عصات و قال هم العصات الی يوم القيامه بعد دارد که رواه الصدوق مرسلاً و رواه الصدوق باسناده عن حريز حالا من اين روايات را آقای بروجردی سعی کرده اينها را مرتب بکند اين پريشانی که يکش در يک باب آمده يکش در يک باب آمده، معلوم نيست چه کار کرده شيخ مرحوم به اصطلاح شيخ حرّ بعد يک مشکلی،
س:
20: 26
بوده در اينکه يکی کند،
ج: بعد نيست اما اين به درد کار تقطيع نمیخورد، بعد يک، اين باب درست شد، باب هفده، يک قسمت حديث را آورده از کتاب صدوق، باب 22 يک قسمتی از بحث را آورده، باب اجازه بفرماييد باب هفده که يک قسمتی را آورده که بله، آن وقت در باب هفده، همان که ان کان قرئت عليه آية التقصير و فسرت له فصلی اربعاً اعاد و ان لم يکن قرئت عليه و لم يعلمها فلا اعادة عليه، البته مرحوم شيخ انصاری در کتاب رسائل اين حديث را آورده به عنوان حجيت ظواهر کتاب که قرئت عليه آية التقصير معلوم میشود با اينکه آيه تقصير ظاهرش رخصت است مراد عظيمت است ايشان میگويد معلوم میشود ظواهر کتاب حجت است بعد به خودش اشکال میکند که در بعضی از نسخ دارد و فسرت له، ايشان میگويد در بعضی از نسخ، در خيال بعضی از نسخ نيست، نسخی که ما ديديم الآن معلوم شد اولاً اين قسمت حديث وسط حديثی است که صدوق نقل کرده آنجا هم فسرت دارد در کتاب عياشی هم به نظرم آمده آن هم فسرت دارد، در کتاب شيخ طوسی هم آمده از مصدر ديگری نقل کرده، يعنی از کتاب محمد ابن علی ابن محبوب آنجا هم فسرت دارد ما نسخهای بلا فسرت نديديم حالا چرا شيخ؟
س: اين نکته فلا جناح هست
ج: میدانم پس معلوم میشود ظواهر کتاب حجت نيست ديگر، ايشان میخواست بگويد ظواهر حجت است
س: نه خب اين خلاف ظاهر است، چون لا جناح ظاهر در جواز است و استحقاق
ج: خب میدانم با فسرت میشود عزيمه ايشان میخواهد بگويد فسرت نبوده لذا از خود آيه هم میفهميم عزيمه، اين مشکل کار است روشن، فسرت حالا ببينيد بعد غير از اين نکته بعد عرض کنم اينکه کسی آن وقت مرحوم شيخ کلينی اينها دقت نشده در حقيقت تقطيع نکرده اين قسمت هم من تمام بحثم اين است، نکته بحث اين است اين قسمت حديث را قبول نکرده اينکه قرئت عليه آيه التقصير و فسرت له قبول نکرده چون سؤال اين است که در سفر نماز چهار رکعت خواند امام اين طور میگويد اولاً ايشان قرئت عليه آية التقصير دارد بعد هم و ان لم يکن قرئت عليه و لم يعلمها فلا اعادة عليه در اين روايت اين طور آمده درست شد مرحوم شيخ کلينی روايت ديگری داشته آن روايت مفادش اين بود، اگر وقت باقی است دو مرتبه بخواند وقت خارج شده نخواند ديگر لازم نيست اصلاً دوتا مبناست روشن شد،
س: مشهور الآن هم همين را میگويد
ج: نه مشهور اين نيست همان علم، البته اين روايت در صدرش دارد قرئت عليه آية التقصير اينها يک زوايايي خيلی مهمی در حديث شيعه است که خيلی تأثير گذار است، حالا اسمش را ما تقطيع وارد شديم داريم جهات مختلفش را بررسی میکنيم دقت میکنيد قرئت عليه آيه التقصير و فسرت له، ليکن بعدها الآن بين شيعه معروف شد مسأله علم و جهل، علم و جهل يک مسألهای شخصی است يعنی اگر عالم بود که واجب است اين به اصطلاح علم داشت نماز را اعاده بکند چه وقت؟ چه خارج وقت؟ اگر جاهل بود،
س: علم بها
ج: علم ندارد، قرئت عليه ذيلش دارد و ان لم يکن قرئت عليه و لم يعلمها اين و لم يعلمها در ذيلش است، در صدرش علم بها نيامده، آن وقت اين باز کشيده شد حتی به اصول، البته در اصول در بحث کفايه هم دارد ديگر که علم و جهل، علم و جهل شخصی تأثيرگذار در حکم نيست ما بدانيم يا ندانيم؟ حکم ثابت است اين بحث لذا در کفايه هم دارد الا دو مورد يکی تقصير در مقام تمام و بالعکس يکی هم جهر و اخفات البته آقايون نوشته اينی که در ظاهر کفايه به نظرم کفايه يکش را دارد يکش را ندارد در جهر و اتمام طرفين است اگر در نماز جهر اخفات کرد يا اخفاتی جهر کرد و جاهل بود به اصطلاح نمازش درست است، اما در قصر و اتمام يک طرف است، اگر قصر بود تمام خواند اما اگر تمام بود مثلی که در شهر خودش، قصر خواند نماز باطل است، دقت کرديد
س: اتمام جای قصر مجزی میدانند ولی برعکس نه،
ج: اتمام در صورت جهل، از آن ور هم اشکال کردند که خب نمیشود جهل که حکم را عوض نمیکند حالا من جاهل باشم لذا آمدند گفتند اينجا تعبد است، همين روايت را آوردند توجه نکردند کلينی اصلاً اين قسمت را نياورده تقطيع نکرده، معارض داشته، ببينيد روايتی که ايشان نوشته محمد ابن يعقوب عن محمد ابن يحيي عن محمد ابن الحسين عن صفوان عن العيسی ابن القاسم اين کتاب صفوان است که در احکام بوده يعنی در فقه بوده بسيار کتاب معتبری هم هست،
س: اين وسائل است که میخوانيد
ج: بله وسائل است صفحه اين چاپ مرحوم آقای ربانی جلد پنج البته بالايش نوشته جلد سه، جلد سه که اول بنا بود خود ايشان، صفحه 530 قال سئلت اباعبدالله عن رجل صلی و هو مسافر فاتم الصلاة فقال ان کان، قال ان کان فی وقت فليعيد و ان کان الوقت قد مضی فلا،
س: اين دائر مدار وقت کرد فقط
ج: اين دائر مدار وقت کرد، آنجا هم قرئت عليه آية التقصير را به معنای علم گرفتند، چون در ذيلش دارد و ان لم يکن قرئت و الا در صدر علم نيامده، در ذيل آمده، روشن شد پس معلوم شد تقطيعی در کار نبوده اين قسمت حديث مورد قبول کلينی نبوده و اما آيه مبارکه فليس عليه جناح اين را کلينی در صلاة الخمس آورد در کافی، اين را
42: 32
صلاة الخمس آورده معلوم میشود اصلاً آيه را در صلات مسافر قبول نداشته، اين روشن شد قسمت چهارم را که آورده چون قبول داشته، به قول ايشان چهارم اين يعنی در حقيقت اين طور نبوده که بيايند تقطيع بکنند، حسب اينکه معارض داشته، يک قسمتش معارض داشته ازش در صلاة الخمس فهميدند يک قسمتش معارض داشته تفصيل بين وقت و خارج وقت فهميدند يک قسمتش را، پس يک کار صدوق داريم، يک کار کلينی داريم، کلينی اين قسمت که علم داشته و جهل اصلاً نياورده، روشن شد کلاً اين قسمت را نياورده صدوق هم آن قسمت را آورده که علم و جهل باشد، حالا علم و جهل مراد است، چون قرئت عليه آيه التقصير مراد علم نيست احتمالاً اصلاً مراد چيز ديگر حالا اين را بين پرانتز عرض میکنم چون نمیخواهم وارد فقه بشوم قرئت عليه آيه التقصير يعنی اين شخص از شيعه است، شيعه میداند که نماز در سفر اين طور است، حالا اين جاهل شخصی بود يعنی مذهب شيعه معين است اما اين مثلاً شيعه است نمیدانسته، اين ان قرئت عليه آيه التقصير و فسرت يعنی آشنايي به مذهب شيعه و ان لم يکن قرئت يعنی سنی بوده تازه شيعه شده نمیدانسته همچون مطلب در شيعه هست نه علم شخصی مراد باشد علم نوعی به مذهب مراد باشد اگر اين باشد اصلاً معنی عوض میشود،
س: چه قرنی
ج: فسرت له ديگر يعنی ان کان بخشش شخصی نيست، اين کنايه است
س: تعبير کنايی
ج: تعبير کنايي است يعنی اگر شيعه بوده اين نماز را اعاده بکند، اگر سنی بوده معذور بوده شيعه شده اما هنوز با احکام شيعه آشنا نيست اين اعاده نمیخواهد اين اگر بخواهيم به هر حال اين ذيلش لايعلم
س: علم ديگر بازهم بر میگردد به علم ديگر
ج: علم نيست نه، اينجا يک نوع جهلی است که بيشتر جنبه غفلت و عذر دارد علم شخصی عذر نيست علم شخصی من احکامم را هم ياد نگرفتم اين عذر نيست که، خب بايد میرفتی ياد میگرفتی،
س: نوعش هم
ج: نه نوعیاش اين تازه شيعه شده هنوز آشنا نشده احکام شيعه را بپرسد گفته من شيعه شدم رفت سفر، به همان عادهای که در سنیها میخوانده از آن ور هم مخصوصاً از اين وحدتیها هم بوده گفته وحدت بين شيعه و سنی، نماز را تمام خوانده دقت کرديد،
س: احکام مقيد به علم نمیتواند باشد
ج: نمیتواند اما اين روی
س:
17: 35
بحث علم و جهل عرض میکنم
ج: نه اينجا بحث عذر و عدم عذر است اين برايش عذر حساب میشود مخصوصاً که در روايات دارد که اصولاً الله سبحانه و تعالی نماز را دو رکعت قرار داد، و سنّ رسولالله رکعتين که چهار رکعت بشوند خوب دقت بکنيد، سنّ رسولالله رکعتين، آن وقت معنايش اين است که اين طور میشود که اين وقتی دو رکعت خواند ما فرضه الله را انجام داده اين برايش عذر میشود اين بايد بعد سلام میداد تا با سلام از نماز خارج بشود، اين به جای سلام بلند شده تسبيحات يعنی با فعل منافی و اين چون خواهيم انشاءالله در بحث خودش مطرح شده که تسليم سنت، در همان لاتعاد الصلاة و التسليم سنه و التشهد سنه، اين سنت اين خروج از نمازش با منافی شده اشکال ندارد چون عذر است جهل برای آن عذر است اما اگر جهل عذر نبود آن قبول نمیشود اين نهايتش اين است علی ای حال اين متن با چه، آن وقت شيخ طوسی چه کار میکند؟ هردو را نقل میکند، عرض کرديم شيخ طوسی يک مشکل در بغداد دارد که بغدادیها، سنیها اعتراض میکردند اين روايت در کتب شماست چرا عمل بهش نکرديد؟ مرحوم کلينی به وقت و خارج وقت عمل کرده، مرحوم شيخ صدوق به علم و جهل، الآن قرئت حالا اگر بگوييم علم و جهل، مرحوم شيخ طوسی از اين قرئت هم علم فهميده همينی که الآن ما میگوييم، هردو را آورده
س: بعد فتوی به چه داده؟
ج: جمعش کرده الجمع مهما امکن، اگر عالم باشد اگر عالم باشد که قصر واجب است مطلقاً يعيد الصلاة اگر جاهل باشد اگر در وقت باشد يعيد الصلاة خارج وقت لايعيد،
س: جمع بين
ج: اينیکه فرموديد مشهور اين است الآن،
س: من جيبه
س: جمع اعتباری بين همه ديگر
ج: دقت کرديد اين مطالب،
س: از جهت فنی هم میتواند باشد اين را میشود به جمع
ج: میگويم روی قاعده الجمع مهما امکن،
س: بله
ج: دقت کنيد چطور اين فکر شيعه، آن وقت ما انشاءالله اثبات میکنيم در بحث فرهنگ اصولاً در شيعه احاديث کلينی در فرهنگ شايد خيلی مؤثر نبود در فرهنگ شيعی اما در حجيت مؤثر بود، احاديث صدوق بيشتر چون از مشايخ قم گرفته در فرهنگ تأثيرش بيشتر بود در حجيت کمتر، احاديث شيخ طوسی، در فرهنگ فقهی مبنی بر حديث قوی بود، فرهنگ فقهی شيعه و لذا غالباً بعد از شيخ طوسی بيشتر مبانی ايشان مورد قبول قرار گرفت اين مبنی که ما بياييم بين اين دوتا جمع بکنيم نتيجه جمع اين میشود که اگر عالم بود مطلقاً يعيد الصلاة، اگر جاهل بود در وقت، يعيد الصلاة خارج وقت لايعيد الصلاة،
س: در وقت هم عالم میشود که يعيد و الا
ج: اما در عالم مطلقاً خارج وقت هم يعيد الصلاة
س: عالم فقط در صورت نسيان معنی دارد و الا عالم که نمیآيد که عمداً اين کار را بکند که در عبادت
ج: بله، همين لذا گفتيم قرئت عليه، اصلاً عالم معنی ندارد، قرئت عليه آية التقصير يعنی فراموش کرد مثلاً نسيان حالت، دقت کرديد اين البته شيخ طوسی ظاهرش کيفيت جمع را گرفته، ليکن حالا من يکبار ديگر اين را چون اين قدر در وسائل اين را جا به جا کرده میخواهم برايتان بخوانم کار را مشکل میکند ببينيد در کتاب
س: کفايه
ج: نه کفايه را اشتباه، در کتاب
س: جامع
ج: جامع الاحاديث در اين چاپی که من دارم جلد هفت، نمیدانم حالا چون میدانم بعد از اين سی و يک جلدی است به اصطلاح
س: دو جور چاپ شده
ج: چند جور تا حالا چاپ شده يک چاپ بيست و شش جلدی است که آن را هم الآن دارم، الآن از چاپ به اصطلاح سی و يک جلدی از اين چاپی آن وقت عبارتی، اين در اين صفحه در جلد هفت صفحه چهار صد و پنجا و سه، البته عرض کردم خود اين باب و بحثهای فقهش خيلی طولانی است روی عن زراره و محمد ابن مسلم انهما قالا قلنا لابی جعفر شيخ صدوق اينجا را به عنوان روی آورده، و اين را متعرض شديم که اصحاب ما بعد از، مثلاً شيخ کلينی که قبل از ايشان بوده اصلاً نقل نکرده، شيخ طوسی که بعد از ايشان بوده اصلاً نقل نکرده، اين نشان میدهد که مشايخ اين را قبول نکردند، اين مشايخ اين حديث را قبول نکرده حالا چرايش را ما الآن دقيقاً شايد ندانيم يعنی واقعش نمیدانيم که چرا اين طور شده که اين را نقل نکرده
س: اعراض
ج: ليکن شيخ طوسی قسمت وسط را از کتاب نوادر المصنفين محمد ابن علی ابن محبوب نقل کرده، آن وقت ما چند دفعه ظاهراً در همين بحثها هم عرض کرديم کتاب نوادر المصنفين خيلی مورد قبول نبوده شيخ کلينی که اصلاً از اين کتاب نقل نکرده، در پنج جلد فروع فقط در جلد دوم اصول که در ايمان و کفر است يک حديث واحد از ايشان است که آن هم معلوم نيست از اين کتاب باشد و گفتيم احتمالاً اين نوادر در اينجا به معنای احاديث شاذ و نادر باشد يعنی به عبارت اخری شاذ و نادر در روايت به معنای قديم، يعنی به معنای نسخه يعنی میخواسته ايشان بگويد يک نسخه شاذا از کتاب حريز درش دارد خوب دقت کنيد، اين همان نکاتی است که عرض کرديم وقتی صدوق میگويد روی فرق است بين اينکه بگويد رُوِی يا رَوی وقتی رُوی، دقت کرديد اين که گفتم سند را هم ما از لحاظ بررسی متن میکنيم متن را به اين لحاظ میگوييم يعنی سندی که در صدوق، میدانيم اسناد است خب اين که اسناد است اما بررسی متن میکنيم يعنی بحث رو متن میکنيم میگوييم ايشان که گفته روی اين احتمالاً اشاره به اين باشد که خود مشايخ قم اين را قبول نکردند و سرش هم در حقيقت اين بوده که در يک نسخه شاذ از کتاب حريز بوده الآن ما احاديث خيلی معدودی از اين نسخه داريم، ابن ابی نجران عن حماد عن حريز، حالا شما میخواهيد بياوريد ابن ابینجران، عبدالرحمن ابن ابی نجران يا ابن ابی نجران عن حريز اين چون مرحوم محمد ابن علی ابن محبوب اين را ظاهراً من يک چندبار تا حالا اشاره کردم شواهد ما کاملاً کافی است که اين کتاب احاديث شاذ و نادر دارد، چون يک بحثی هم عرض کرديم نوادر معنايش همهجا شاذ نيست نادر يعنی خيلی گرانبها خيلی پرارزش به عکس آن، شايد کتاب نوادر ابن ابی عمير از اين قبيل باشد اما اينکه ايشان میگويد نوادر المنصفين يعنی اين نسخه نسخه شاذی بوده از حريز در اين نسخه شاذ اين آمده و شاهد بر اينکه نسخه شاذ است تعبير صدوق به روی، اينکه مرحوم کلينی نقل نکرده، اينکه بعدها حتی شيخ طوسی هم نقل نکرده و اينکه صدوق هم روی گفته احتمالاً روی اين جهت باشد که استادش ابن الوليد هم قبول نکرده، چون عرض کرديم يک تنقيح حديث در بين اهل قم از اول قرن چهارم هست ابن الوليد و شيخ کلينی، اين دوتا يک تنقيحی کردند، ظاهرش اين است که مرحوم ابن الوليد اين را قبول نکرده،
س: شمارهاش را آورده در تهذيب 127 تا حديث از ابن ابی نجران از حريز است
ج: از حريز نبايد باشد حماد عن حريز
س: عرض میکنم میگويم نه انتهايش حريز باشد، از اين 127 تا شصتتايش حماد ابن عيسی است، پنجا و دوتايش حماد خالی است اما سيزدهتايش بدون واسطه است،
ج: که مشکل
س: دو تايش هم حسين ابن سعيد عن حماد عن حريز
ج: بله حسين ابن سعيد عن حماد داريم،
س: اين درايه جديد است بعد اين تهذيب بود بعد
ج: آن وقت راوی از عبدالرحمن که همان احمد ابن محمد است مصدرش که است؟
س: در فقيه 51 مورد است در تمامشان حماد ابن عيسی است بعد،
ج: عبدالرحمن ابن ابی نجران حماد
س: عن حريز
ج: چون، مگر از راه ديگری نقل کرده، کل سند را بياور
س: سند را بياورم
ج: سند را بياور، چون مرحوم صدوق در جلد يک و دوی فقيه، شايد مجموعاً چهارتا پنجتا حديث از کتاب محمد ابن علی ابن محبوب، در سه نسبتاً بيشتر است، سه و چهار بيشتر دارد کلينی هم که اصلاً نقل نکرده،
س: بله، اينها ورداشتند چه کار کردند؟
س: به آنها اعتماد نمیشود
س: براساس مشيخه و هرچه روی عن حريز بوده، تفرد بهذه الرواية حريز و اينها و اما خبر حريز همه اينها را زدند
ج: به عبدالرحمن ابن
س: بله، اين را درستش کردند درستش کرده
ج: عرض کردم من میخواهم
س: ولی در علل الشرايع چرا خود سندها هست در علل الشرايع،
ج: محمد ابن علی ابن محبوب است
س: در شرايع
ج: نه در صدوق، تهذيب 128 تا خيلی عجيب است 128
س: نه آن هم شايد باز هميشه درست نباشد بايد بروم نگاه کنم
ج: يادم نمیآيد
س: حالا اين 128 تا دوتايش که بايد سند داشته باشد که
س: بله، مثلاً الآن تهذيب شروع میکنم تهذيب احمد ابن عبدون عن علی ابن محمد ابن زبير علی ابن الحسن عن عبدالرحمن ابن ابی نجران عن حماد ابن عيسی
ج: خب اين علی ابن حسن میدانيد که است؟ ابن فضال پسر است، توضيح عرض کردم کراراً قمیها از اين فضال پسر نقل نکردند خيلی کم در کافی است به اسم علی ابن حسن، در کافی هرجا گفته ابن فضال مراد پدر است حسن ابن علی است، و اين نشان میدهد که اصولاً من عرض کردم سابقاً قمیها رو کتاب ابن فضال پسر حساب نکردند، شواهد ما که بيشتر حساب کرده مرحوم شيخ طوسی بيشترين رواياتی که اولش ابن فضال پسر است منحصراً از طريق شيخ طوسی است آن وقت اين تأييد کرده همان مطلبی را که من گفتم که نسخه شاذ است حالا اين علی ابن حسن، من اصلاً در ذهنم نبود که، اين نشان میدهد که نسخه نسخه شاذی است،
س: نوادر المصنفين هم بيشتر ظهوری در همان شاذ دارد
ج: شاذ دارد شواذ دارد و لذا عرض کرديم چند دفعه هم اينجا عرض کرديم اين روايت در هديه، خمس در هديه منحصراً در نوادر المصنفين از احمد ابن هلال عن ابن ابی عمير يعنی میخواهد بگويد در يک نسخه شاذی کتاب ابن ابی عمير آمده و لذا هم فتوی بهش ندادند، نه نوادر المصنفين نه نوادر الحکمه، دقت کرديد اينجا هم اگر نگاه کنيد ابن فضال پسر است، ابن فضال پسر هم و گفتيم نکته فنیاش اين است که ابن فضال پسر در رتبهاش مثل احمد ابن محمد ابن عيسی اشعری است يعنی اگر کتابی از کوفه خواستند از راه احمد وارد شدند ديگر از راه ابن فضال پسر وارد نشدند اما ابن فضال پدر خودش مؤسس است يعنی اساس، خود احمد اشعری يکی از روات مهم آثار ايشان است لذا آثار ابن فضال پدر زياد است در کافی هم زياد است اصلاً ابن فضال در کافی يعنی پدر، اگر مرادش پسر باشد که مواردش هم کم است علی ابن الحسن میگويد نمیگويد ابن فضال به خلاف شيخ طوسی شيخ طوسی هرجا ابن فضال ابتدا میکند مراد پسر است از علی ابن حسن است دقت اين دوتا با همديگر در اين جهت نکته، بعد بقيهاش چه؟ اين که خب واضح است تأييد کرد که اين نسخه شاذی بوده، پس بنابراين شايد نکتهای که پيش قمیها بوده اين بوده که اين نسخه شاذ است قابل قبول نيست ليکن خود صدوق قبول داشته خوب دقت کنيد، چون شنيدم بعضیها گفتند روی يعنی حديث ضعيف است نه اين را نمیشود قبول کرد چون با ديباجه صدوق نمیسازد و جميع مافيه مستخرج معلوم میشود قبول داشته، صدوق قبول، خودش شخصاً قبول داشته، مثلی اينکه شيخ طوسی آورده وسطش را و قبول داشته همين عبدالرحمن ابن ابی نجران، دقت فرموديد پس اين نکته روی عن زراره و محمد ابن مسلم هم به اين طريق پيش ما حل شد ليکن کاملاً واضح است اولاً عياشی همين را دارد روی حريز عن زراره کاملاً واضح است بعد هم آن متن وسط آمده حريز عن زراره و محمد ابن مسلم کاملاً شواهد ما واضح است که کتاب کتاب حريز بوده ليکن نسخه مشهور نبوده، يعنی در نسخه مشهور همان قسمت اخير بوده که کلينی نقل کرده الآن عرض کردم اين جمع را مرحوم شيخ طوسی انجام داد بين اين دوتا آن وقت در اينجا از،
س: عبارت جمعش را بخوانم
ج: نه، ببينيد آن وقت اين صفحه چهار صد و پنجا و سه تا چهار صد و پنجا و چهار حديث را کامل آورده آقای بروجردی اين کار را وسائل نکرده، يعنی سه بخش را پشت سر، يا چهار بخش به قول ايشان چهار بخش را پشت سرهم آورده لذا آقای بروجردی ازش تقطيع فهميدند روشن شد نکته، ليکن اين معلوم نيست در مجلس واحد بوده و سؤال واحد بوده، دارد قلنا دارد که بعد میگويد و قلنا له فمن صلّی فی السفر اربعاً أ يعيد ام لا؟ قال کذا، بعد دارد که الا المغرب، ترکها رسولالله فی السفر و الحضر ثلاث رکعات بعد دارد و قد سافر رسولالله الی ذی خشوب که همين ذباب باشد و يک مسيرة يوم، همين جای خندق به اصطلاح و قد سافر اينجا ندارد قال قلنا، يا سئلنا فيکون اليه بريدان اربعة و عشرين ميلاً فقصر و افطر فصار سنة و قد سمّی رسولالله قوما صاموا حين افطر العصات اين در کافی آمده از همين کتاب حريز، اين
س: سياقش اين است که يک مجلس بوده
س: ظاهرش هم اين است که کلام امام است ديگر
ج: نه اينی که، اين در يک مجلس مثلاً آن قلنا له ممکن است يک مجلس باشد دومی، چون قلنا،
س: اين در مصادر همهشان يکجا يعنی نيامده؟
ج: نه، فقط در صدوق آمده
س: خب پس کفايت میکند بگويد يک مجلس بوده
ج: معلوم نيست
س: چون صدوق
ج: صدوق شايد ورداشته آورده پشت سرهم
س: نه آن شايد است ولی ظاهر است
ج: ببنيد آقا بعدش اين است و ان لم يکن قرئت عليه آيه التقصير فلا و الصلاة کلها فی السفر الفريضه رکعتان ببينيد بعد از اينکه ان قرئت عليه آيه التقصير و لم يعلمها فلا اعادة عليه بعد میگويد و الصلاة کلها فی السفر الفريضه رکعتان کل صلاة الا المغرب فانها ثلاث رکعات
س: خب اين ظاهرش اين است که امام دارد ادامه میدهد حرفش را ديگر
ج: معلوم نيست،
س: از کجا فهميد،
ج: مطلب جديد است
س: معلوم نيست درست علم نداره
ج: نه مطلب جديد، بعد هم مرحوم عياشی در همينجا نقل کرده،
س: يک شاهد است ديگر
س: آنکه نقصان را قبول کرديم، نقصان خب آن ناقص نقل کرده
ج: عياشی ببينيد سؤال اين است که اگر ان لم يکن قرئت اين بحث تمام شد ديگر اگر میگفت قلنا له، سؤال کرديم، اين احتمالاً در کتاب حريز اگر ما الآن کتاب حريز را بخواهيم بازسازی بکنيم احتمالاً بر اين شماره ديگر میزنيم،
س: در ايضاح نيامده که بتوانيم ايضاح، اما در دعائم با همين فرض شما مشابهت دارد، چون در دعائم فقط تکه اول است
س: اصلاً تکه آوردنها قرينه بر اين نيست که اين همان
ج: مثلاً ببينيد آقا ببينيد تفسير عياشی هم تا آنجايي که و الصلاة کلها فی السفر اين را هم آورده فانها بعد آن صلات ديگر ترکها رسولالله و قد سافر رسولالله باز نياورده يعنی اين متنی را که مرحوم صدوق يکجا آورده مرحوم عياشی صدرش را آورده با يک قسمتی حالا اگر ما فرض کنيم مثلاً و دوم را آورده و يک قسمتی از سوم را آورده،
س: حالا تقطيع کردند ظاهرش اين است ديگر
ج: بعيد است اصلاً میگويم چون سؤال نيست مربوط به سؤال نيست میگويد اين ببينيد سؤال چه بوده؟ يک دفعه اصل وجوب است يکدفعه میگويد حالا اگر نماز را تمام خواند اين تمام شده، فلا اعادة بعد میگويد و الصلاة کلها فی السفر الفريضه
س: امام درس میداده بيان میکرده مطلب را داشته بيان، وسط يک کسانی قلت قلتای داشته
ج: اين کتاب مطالبی است که ايشان از زراره نوشته، اصلاً صحبت که زراره اين طور گفته ايشان نوشته، حريز نوشته اين کتاب به اين صورت است آن وقت در دعائم الاسلام هم دارد ذکره الله فی کتابه سؤال دوم را ندارد آن وقت در کتاب به اصطلاح کافی،
س:
17: 52
نقل نکردند در سفر عرض کردم، اين دعائم يک خرده مفصل است اين جوری است و عن ابی جعفر محمد ابن علی صلوات الله انه سئل عن الصلاة فی السفر کيف هی و کم هی قال آيه شريفه را خواندند
س: اين بخش اول
س: ادامه دارد و روايت اين است فالتقصير فی الصلاة واجب کوجوب التمام فی الحضر قيل له اينجا حتی که دو نفر بودند هم اشاره نشده، يابن رسولالله انما قال الله عز و جلّ فلا جناح،
س: اين که ظاهراً در يک مجلس بوده
س: بله
ج: اما اينجا در کتاب صدوق آمده قلنا له، به جای قيل،
س: قيل هم آورده
ج: بله
س: فلاجناح عليکم و لم اقصره فکيف فقال آيه را جواب دادند، أ فلاتری ان طواف بهما واجب مفروض لان الله تعالی، لان الله عز و جل ذکرهما بهذا فی کتابه و صنع ذلک رسولالله اينجا ديگر تمام میشود
ج: و کذلک التقصير شئ فی السفر شئ صنعه النبی و ذکره الله تعالی فی کتابه قالا قلنا له
س: باز ادامه دارد
س: اينجا ندارد در دعائم
ج: نه اين ندارد دعائم از اينجا ندارد،
س: آن ناقص آورده اين دارد و قال
ج: اين ظاهراً سؤال ديگری است حالا آيه اين حديث ديگری بوده شماره داشته که در کتاب حريز
س:
33: 53
ج: دقت کرديد،
س: اما ظاهر حديث
ج: اما دقت کنيد قلنا له فمثلاً اذا صلی فی السفر اربعاً قال ان کان قرء عليه آيه و ان لم يکن قرئت عليه و لم يعلمها فلا اعاده عليه اين تمام شد ديگر ظاهراً و الصلاة کلها فی السفر الفريضه رکعتان اين ظاهراً مطلب جديد است
س: يعنی قلنا له که میگويد ظهور در اين ندارد که يک مجلس بوده
ج: اين قلنا ندارد دومی، اخيری قلنا ندارد
س: اخيری
ج: بله آنی که سؤال است
س: در دعائم هم خب مشکل همين است در دعائم اينجا که تمام میشود اين روايت میگويد و عن علی ان رسولالله صلّی الله عليه و آله و سلّم نهی ان تتم الصلاة فی السفر بعد رواية بعدی عن جعفر ابن محمد انا بریئ من يصلی اربعه فی السفر، روايت چهارم میشود و عن ابی جعفر محمد ابن علی انه قال من صلی اربعاً فی السفر اعاد الا ان يکن لم تقرأ عليه الآيه و لم يعلمها
ج: جدا آورده
س: فلا اعاده عليه
س: اين قرينه میشود که اين روايت ديگر است، به اين قرينه میشود گفت که
ج: و لذا ما عرض کرديم اين کتاب حريز اين نسخه حريز خوب دقت کنيد بنابراينکه در کوفه تدوين شده در ناحيه مغرب تا مصر که رفته، اين جوری رفته در شرق هم تا عياشی سمرقند رفته آن جوری رفته، در وسط نيامده در وسط يعنی که به اصطلاح قم و اينها باشد، قسمت کاملش را صدوق آورده قسمت وسطش را مرحوم شيخ طوسی آورده، يک قسمتش از آخرش را کلينی آورده
س: ولی اين ادامهاش قال بود، يک امام بود آنجا قالا بود
ج: آن جا دو نفر بود دقت کرديد آن وقت دقت کنيد حالا وقت ما هم گذشت آن وقت من فقط يک نکته ديگر عرض کردم بحثهای فقهیاش البته همان طور که عرض کردم کراراً از زمان علامه ارزيابی حديث پيش شيعه در مواردش هم از زمان علامه تعبير به صحيح شد، صحيح زاره تا محمد ابن مسلم دقت کرديد با اين که روی دارد ايشان تعبير به صحيح کرد آن وقت اين دو بحث است آيا مراد علامه اين است بعدیها آمدند بحث کردند که طريق صدوق به زراره صحيح است طريقش به محمد ابن مسلم ضعيف است و لذا اين دوتا روايت بود يکی از زراره بوده يکی از محمد ابن مسلم باز بحثی که آقايون کردند يک بحث ديگری هم در اينجا مطرح است به اين عنوان نديدم مطرح بکنند اصولاً مرحوم شيخ صدوق اگر يک مثلاً میگويد و روی عن زراره مرادش دوتا حديث است يا يکی است اصلاً يعنی يک حديث مثل همين عبارت شيخ طوسی دارد که حريز عن زراره و محمد ابن مسلم قالا ظاهرش اين است که يک حديث است از کتاب حريز چون طريق شيخ صدوق به روايت زراره از کتاب حريز است تصريح دارد در مشيخه، طريق به کتاب روايت محمد ابن مسلم از کتاب علاء ابن رزين است اصلاً دوتا مصدر هستند، آيا صدوق را اين را دوتا مصدر میديده يا يکی ديده؟ ما باشيم و الآن کتاب تهذيب يکی است، چون حريز عن زراره، تصريح دارد ذيل حريز از دو نفر اما آن وقت علامه ظاهرش حالا نمیدانيم علامه چرا اين کار را کرده درست روشن نيست برای ما اما من اثبات کردم حالا اين ديگر بحثش کمی ديگر يک کمی فنی میشود و خارج میشود،
س:
0: 57
درايه حديثها را دوتا دوتا کرده به خاطر همين
ج: دقت کرديد ما اثبات، مرحوم صدوق نظرش اين است که اين دوتا حديث است يعنی جاهای ديگر نه اينکه اينجا اينجا الآن روشن نيست اما اين نظر مبارک ايشان وقتی دوتا را میآورد دوتا حساب میکند نه يکی و اين خلاف قاعده است، اين مطلبی که ايشان ديگر اين چون يک کمی احتياج به مقدمات دارد و بيشتر هم بحثهای اسناد است من ديگر حالا وارد آن بحث نمیشوم، حالا اجازه بفرماييد اجازه بفرماييد اين يک چيز ديگر من اجازه بفرماييد
س: بخش چهارم را روايت از دعائم بخوانم چون بخش چهارم را دعائم در صيام آورده،
ج: چون بخش چهارم صيام را هم دارد
س: چندتا تفاوت دارد يکش اينکه آنجا و قد روينا عن جعفر ابن محمد،
ج: با اينکه آن ابی جعفر ابي است
س: عن آبائه ان رسولالله صلّی الله عليه و آله و سلّم سافر فی الشهر رمضان چون ايشان بعداً يک بحثی دارد که سفر در شهر رمضان متفاوت است فافطر و امر من معه ان يفطروا و فتوقفوا قوم عن الفطر فسماهم العصات ديگر فهم المعرفون و اينها ندارد
ج: ندارد
س: متنش خيلی تفاوت دارد
ج: و نحن نعرف ابنائهم الی يومنا هذا و ابناء ابنائهم الی يومنا
س: بعدی نيست اين طور
س: خب صريح مقابل پيغمبر میايستاد
س: اينجا آن ذيل نيستش اينجا باز دوباره
س: افقه هستند ديگر
ج: ببينيد راجع به من اتمّ الصلاة فی السفر يک روايت هست که شيخ طوسی منفرداً از تهذيب نقل کرده از کتاب حلبی معروف، قال قلت لابی عبدالله صليت الظهر اربع رکعات
42: 58
فی السفر قال اعد هيچ تفصيلی ندارد يک روايت ديگر هم بله، حالا آن روايت اعمش مطلب ديگری است، بعد اين نقل میکند از کتاب محمد ابن علی ابن محبوب هم که الآن خوانديم از کتاب وسائل ان کان قرئت عليه و ان لم يکن قرئت عليه و لم يعلمها فلا، نقلی که ايشان میکند با صدوق دقيق است آن وقت اين را هم در تفسير عياشی باسناده عن زراره محمد ابن مسلم دارد بعد دارد و الصلاة کلها فی السفر اين در نقل صدوق هم هست، اين الصلاة فی السفر کلها الفريضه رکعتان در نقل شيخ طوسی در اينجا نيامده در کتاب دعائم، اين طور دارد من صلّی اربعاً فی السفر اعاد الا ان يکون لم تقرأ عليه الآيه و لم يعلمها که به معنای علم گرفته،
س: چهارتا فاصله سه تا هم فاصله دارد با حديث
ج: حالا من عرض کردم شيخ طوسی جمع کرد احتمالاً و العلم عندالله اين جمع مال قبل از شيخ طوسی است، من خودم گفتم که شيخ طوسی در کتاب فقه الرضا اين طور است و ان کنت صليت فی السفر صلاة تامه فذکرت فی وقتها فعليک الاعاده
س: اين همان نسيان است ذکرت
ج: و ان ذکرتها بعد خروج الوقت فلا شئ عليک و ان اتممتها بجهالة فليس عليک فيما مضی شئ و لا اعادة عليک الا ان تکون قد سمعت بالحديث
س: اين هم تفصيل است
س: جمع فقه الرضا
س: نه اين جمعش خيلی غير از آن شد حاج آقا اين هم بين ذکر و عدم ذکر فرق گذاشته، هم بين علم و جهل فرق گذاشته
ج: يکی گرفته ذکر يعنی علم
س: نه اول ذکر را میگويد
ج: نه ببينيد
س: بعدش میگويد اما اگر بجهالة باشد
ج: فذکرتها و انت فی الوقت
س: خب
ج: در وقت مطلقاً اعاده است
س: اگر ذکر بحث ذکر
ج: فعليک و ان ذکرتها بعد خروج الوقت فلاشئ عليک اين ظاهرش اين است که مطلقاً اين با روايتی که مرحوم شيخ طوسی نقل کرد،
س: بعدش
ج: بعد و ان اتممتها بجهالة فليس
س: فليس عليک اصلاً کلاً میگويد اگر بجهالة بود هيچی ندارد ديگر تفصيل نمیدهد در وقت يا خارج وقت
ج: اين به خلاف شيخ طوسی
س: میگويم دوتا تفصيل شد
ج: بله اين معلوم میشود که سعی شده يک نحوی جمع بشود بين دوتا، آنی که الآن من عرض کردم آنچه که مرحوم شيخ طوسی در مقام فقه مبنی بر روايات میگويد فعلاً بيشتر بين اصحاب جا افتاده اين جمع را ايشان، و لذا ببينيد و روی ان من صام فی مرضه او فی سفره او اتم الصلاة فعليه القضاء الا ان يکون جاهلاً فيه فليس عليه شئ اين فقط جهل را آورده اين مطابق با فتوای شيخ صدوق است با قمیها میخورد اين مطلبی را که ايشان فرموده مطابق با قمیهاست آن وقت مسأله صوم را هم اينجا دارد، ديگر اين احتياج دارد که من باز روايت صوم را متعرض بشوم که ديگر خيلی خارج است، پس بنابراين معلوم شد که الآن مسأله تقطيع به اين صورتی که تصور شده نبوده و اما اينکه حالا ببينيد بحث اول طرح کلام آقايون است بحث دوم تحليل اين کلام است که بتوانيم تحليل بکنيم و تبيين بکنيم بخش سوم نقادی است، بخش چهارم الآن ما چه کار کنيم؟ بعد از هزار و چهار صد سال، هزار و دويست سال، هزار و سه صد سال الآن چه برخوردی بکنيم که آن بخش فقاهت است که از بحث ما خارج است
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرين.
دیدگاهتان را بنویسید