متن حدیث (جلسه57) سهشنبه 1402/05/17
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسول الله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم و اللهم وفقنا.
اين میخواهيد ديگر خودتان بخوان، ايشان در همين جلد دوی فقيه در اين چاپی که هست، میخواهی از اينجا از شماره 2209
س: آقای غفاری
ج: مال حج، بعد ايشان میخواهيد علیرضا نگاه بکند 2209 را بخوان ايشان الآن و من حج اربعه حجج،
س: ايشان دستگاه دستش است
ج: دستگاه دستش است از همانجا صفحه 2209 همان صفحه است
س: بله
ج: نه آن صحفه دست
س: بله بله حديثش را بخوانيد
ج: و من حج اربعه حجج
س: جلد دوی فقيه چاپ آقای غفاری صحفه 217 حديث 2209 و من حج اربعه حجج لم تصيبه ضبقه القبر ابداً
ج: خب تا تمام میشود تا 2210 اين نه بود،
س: بله اين نه، ادامهاش را بخوانيم
ج: نه ديگر معلومه، ببينيد حديث که تمام میشود ننوشته چه؟ هيچی عنوان نياورد، حاشيهاش را نگاه کنيد آقای غفاری چه کار کرده؟
س: حاشيهاش نوشتند که رواه فی الخصال صفحه 215 من حديث منصور ابن حازم
ج: منصور ابن حازم
س: عن ابیعبدالله عليهالسلام
ج: باز حديث بعد اين مباشرتاً و من حج
س: حديث 2210 و من حج خمسه حجج لم يعذبه الله ابداً
ج: اين باز يک حديث ديگری است خيلی عجيب است ديگر تا آخرش ديگر نمیخواهم
س: بعد ايشان دوباره نوشتند رواه فی الخصال صفحه فلان حديث ابیبکر حضرمی
ج: اصلاً ببينيد مشکل دقت کرديد اينکه اين میگويد میگويد اينها جمع کرده الآن اين مشکل در اين حديث هم هست يعنی در اين دوتا حديث
س: آخر اين منها هفت، هشت، دهتاست مناش را ايشان سوا کرده ادامه هم داشته از من شروع کرده،
ج: بله از من، همين حالا اين حالا باز بعدش را بخوانيد
س: بله
س: 2211 و من حج اربعين حجه قيل له عشره
ج: چقدر لطيف است همهاش من حج، من حج عدد يکی مال يک کتاب، راوی يکش مال يک راوی است اين را باز بخوانيد خمس اربعين حجه،
س: بله و من حج اربعين حجه قيل له اشفع فيمن احببت
ج: خب نه مصدرش در حاشيه
س: مأخذش را در حاشيه فرمودند که رواه فی الخصال من حديث ابی يحيي ذکريا الموصلی
ج: اصلاً ببين
س: باز راويش سوا،
ج: اصلاً، حديث 2212 را بخوانيد
س: دوازده و من حج خمسين حجه، بنی له مدينة
ج: البته ذوقش لطيف است ذوق مرحوم شيخ صدوق،
س: غفاری؟
ج: نه صدوق، يک روايت چون اربعه داشت، يکی خمس داشت، يکی اربعين داشت يکی، اينها را برداشت پشت سرهم آورد که آدم خيال میکند
س: از راویهای متعدد
ج: متعدد و مصادر
س: يکی نيست
ج: يکی نيست اين همان مدرجی است که در آن کتاب میگفت راوی مختلف اين را البته عرض میکنم اين البته الحمدلله ايشان ملتفت شده جدا کرده فهميده که اين در حقيقت حديث واحدی نيست، اما اگر اين شماره گذاری نبود انسان خيال میکرد يک حديث واحدی است
س: چون رتبه رتبه
ج: نه، ها! پنج و چهار و پنجاه و چهل و پنجا و دقت کرديد ايشان خوش صليقگی به خرج داده پشت سرهم آورده اما خب اين در فن حديث مرغوب نيست يعنی اين کار اشتباه است
س: افراد به اشتباه میافتد
ج: افراد به اشتباه میافتد اين 2212 بعد باز دو مرتبه
س: شماره13 و من حج اکثر من خمسين حجه کان کمن حج خمسين حجه مع محمد و الاوصياء صلوات الله عليهم و کان ممن يزره الله عز و جل کل جمعه، اين را فرمودند لم اجده فی مظانه
ج: اين احتمالاً در يک جايي ديگری است حالا اين احتمالاً دقت کرديد و بعد باز روايت بعدی،
س: 2214 قال الصادق عليهالسلام من حج سنة و سنة لا فهو ممن ادمغ الحج يعنی يک در ميان
ج: يک در ميان
س: يک در ميان
ج: اين را حاشيه زده
س: 2215 و قال اسحاق ابن عمار
ج: نه، اين را، اسحاق ابن عمار نه، اسحاق ابن عمار هم حالا باشد بعدش
س: بعدش 2216 و روی انه ما تقرب عبد الله عز و جل بشئ احب اليه من المشی الی بيته الحرام علی القدمين و ان الحجة الواحده سبعين حجه و من مشی عن جمله کتب الله له ثواب ما
ج: مثل امام مجتبی که شتر میبردند اما سوار شتر نمیشدند پياده خودشان
س: بله، حاج اذا انقطع شسة نعله کتب الله له ثواب مابين مشيه حافياً الی
40: 4
اگر بند کفشش پاره شود
ج: بله
س: اين هم 2216
ج: اين هم شماره نزده نيست؟ اين شماره زده نوشته،
س: شماره زده ايشان الظاهر الی هنا خبر واحد کما فی الوسائل و لم اجد مسنده فی المصادر التی عندی،
ج: ببينيد وسائل هم اين يک حديث واحد اين چهارتا حديث است
س: بله وسائل يکش کرده
ج: يکش کرده
س: اول يکی بود اين شد ديگر
ج: دقت کرديد، قبلیها را هم حالا ايشان جدا کرده اين يکی را ايشان نتوانسته جدا بکند چون در وسائل آمده
س: بله
ج: اين الآن اگر با دستگاه باشد چهارتاست
س: بله و چهار مصدر است
ج: اما مرحوم صدوق اينها را پشت سرهم آورده منشأ اين اشتباه شده ايشان هم میگويد من پيدا نکردم راست هم میگويد خب نيست اصلاً همچون خبری نيست اشتباه منشأ اشتباه وسائل بوده، وسائل اين را حديث واحد گرفته اين،
س: يعنی مرحوم صدوق جدا نکرده بود
ج: جدا نکرده
س: شمارهای هم جدا نکرده
ج: نه شماره که رسم نبوده،
س: اينها زدند
ج: شماره که اينها زدند آن چه بود نکته، نکته فنی اين بود که اينها حديث را که جدا میکردند يک دائره میزدند دائره نزده
س: هيچ خب اين میشود، اين مدرج است
ج: روشن اما اين مدرج نيست حالا صحبت همين است که من ديشب عرض کردم، نمیدانم بسمالله گفتم من نمیدانم، بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله ربّ العالمين گفتم علی ای حال اين دقت میکنيد شما اين نکتهاش به نظر من اين بود يک صدوق رحمه الله چون مثلاً میدانسته که اين خبری که نقل میکند در قم نقل میکند مشايخ قم میشناسد حديث را تميز میدهند که چهارتا حديث است
س: بله
ج: لذا شبهه ادراج در حد ايشان نمیآيد اين ادراج بعد، شش قرن بعد پيدا شد و الا آن وقت از طرف ديگر خيلی خوب حالا شبهه ادراجی میآمد الاً جدا میکرد به يک نحوی مثلاً
س: يکی از انواع ادراج روايت در روايت را هم بپذيريم
ج: نه اين اصلاً نبوده چهارتا روايت است مثل قبلیها شماره 2209 و اينها
س: انواع ادراج را اين المحدث الفاصل آورد که اين را که روايت
ج: نه من ادراج را از ابن الصلاح خواندم
س: خب ببينيد المدرج آن است که سخن راوی باشد اينها همهشان روايت
ج: نه نه ايشان گفت يکی از ادراج اين است که دوتا روايت هستند سند مستقل دارند يک قسمت را در يکی بياورند،
س: که اين را هم آن هم آورده
ج: آنهم تنافسوا و اينها آن کلام راوی يک نوع ادراج است اين را هم يک جور ادراج گرفته، ليکن ادراج در حقيقت همين طور که ايشان ملتفت شده از کلام صاحب وسائل فهميده اين را اگر چهار شماره برايش میزد مدرج نبود، اين راهش چه بود؟ يکی اينکه شايد ايشان در آن زمان فکر میکرده در قم که هر کسی از فضلاء کتاب را بخواند میفهمد چهارتا حديث است حالا اگر علیرضا حال داشته باشد اين چهارتا را جداگانه در بياورد، چهارتا حديث است در چهارتا مصدر مختلف با چهار سند دقت کرديد،
س: اين چهارتا را فقط ايشان
س: ولی ظاهرش که رتبه
ج: نه نه اين يکی اخير و روی،
س: آه آخری
ج: اين روی را يکی گرفته،
س: و روی انه ما تقرب عبد الی الله عز و جل بشئ احب اليه من المشی الی بيته الحرام بقدميه
ج: اين يکی است اين يکی است
س: بعد بعدش هست 2017 و الحج راکباً افضل منه لان رسول الله حج
ج: نه نه همان دنبال همان حديث همان شماره
س: و ان الحجة الواحده
ج: اين يکی ديگر است از اينجا يکی ديگر است
س: بله، و من مشی عن جمله کتب الله له ثواب
ج: اين يکی ديگر است
س: چندتا
ج: اين چهارتاست اما به يک روی آورده اول
س: غفاری هم يکش کرده
ج: آقای غفاری هم يکش کرده، ملتفت شديد چه میخواهم عرض کنم
س: حديث 2216
ج: اينکه من میگويم آن هم همين جور اين را جدا کردند الحمدلله اين را اين يکی را جدا کرده در صورتی که در وسائل اين را تتمه آن قرار داده، يعنی روشن شد اين اگر علمای ما در همان زمان به متعارف علوم حديث کار میکردند اين مشکل پيش نمیآمد، يعنی اگر میدانستند حديث تمام شده يک دائره بگذارند حالا شماره نه، لا اقل يک دائره بگذارند، اين نکتهای بوده که
س: ولی عجيب است که مرحوم شهيدثانی میگويد محدثين اين کار را میکردند سابقاً الآن اين کار را نمیکنند، با آن تعبيری که در منية المريد داشت رو محدثين کار،
ج: اين شايد
س: شيخ صدوق اين کار را نکرده
ج: نکرده اصلاً ندارد صدق
س: بله
ج: الآن يک حديث را
س: احتمال هست در نسخهبرداریهای بعدی غفلت شده باشد
ج: نه احتمالاً چون مصادر مشهور شده ديگر استغناء پيدا شده، استغنای از اين بحث پيدا کردند، ديگر احتياج به جدا کردن نداشتند و شايد هم مثلاً جدا میکردند با گاهی خط درشتتر ديديد بعضی نسخ، حدثنای بعدش درشتتر مینويسند
س: يا سر خط
ج: سر خط رسمشان نبوده خيلی امام ممکن است که مثلاً مثلاً حديث بعدی اولش را با حروف درشت مینوشتند که معلوم بشود که اين حديث جداست دقت میفرماييد
س: بعض کتابها ديديد يک واو را مثلاً بزرگ
ج: بزرگ مینوشتند که اين جدا دارد میشود اين جدا را جدا، الآن اين چندتا حديث است يک روی اول آورده،
س: بله
ج: الآن اين چندتا حديث است يک روی اول آورده حالا حديث شماره بعدش را نگاه کنيد، خود ايشان شماره زده
س: اين به قبلی نمیخورد که کنار هم باشد از نظر مضمون
ج: نه اين را پيدا کرده چون
س: سه نوشته است که روی الشيخ فی التهذيب
ج: آه اين يکی را پيدا کرده، آنها را پيدا نکرده صاحب وسائل اين پس معلوم میشود البته عرض کردم يک احتمال قوی من میدهم که اولاً زمينه اين کار چون اينها در بين اهل سنت و متعارف محدثين و اينها اصلاً کار نمیکردند اين طبيعت اينکه خب يک مکتب محدودی بود ديگر، قم و مشايخ قمی محدوديتی که بود، لذا يعنی به عبارت ديگر، مثل زمان ما ما الآن رسم حوزه ما نيست که برويم از هل سنت، حتی از زيديه اجازه بگيريم آنها نمیآيند از ما اجازه بگيرند آنها هم نمیآيند نه ما میرويم نه آنها میروند ليکن افرادی از ما هستند که میروند اجازه میگيرند در سابق هم همين طور بوده افراد بودند اما اينکه و بيشتر هم ما میرفتيم از آنها اجازه میگرفتيم، آنها از ما نه، داريم ما همين کتاب مال حاکم حزکانی چه است؟ شواهد التنزيل آن خيلی روايات میآورد از روايات خود ماست، مثل معروف ابن خرَبوز ديگران اسم میبرد دارند آنها اما خيلی کم است ما بيشتر داريم زيدیها هم از ما دارند، اما ما بيشتر داريم، به زيدیها نه مثل هم هستيد تقريباً خيلی نمیشود گفت بيشتر، با اهل سنت، ما از اهل سنت بيشتر داريم تا اهل سنت از ما، اين به خاطر آشنا نبودن اصطلاح آن زمان است يعنی مرحوم شيخ صدوق چيزی در حدود بيست، سی سال بعد از اين کتاب محدث فاصل است يعنی عادتاً بايد اين نکات را مراعات میکرد چون نمیخواندند رفت و آمد نداشتند کتاب صدوق در حوزههای اهل سنت بغداد غير بغداد بين اهل سنت خوانده نمیشد که بيايند اشکال کنند آقا شما قواعد را مراعات نکردي، قواعد تحديث را مراعات نکردی، قواعد تحديث خيلی رو علامت هم نبود،
س: نداريم اصلاً قواعد را ملتزم بود يا نوشته داشته باشند ندارند هيچ کدام
ج: قواعدشان بيشتر
س: هيچ کدام قاعده ننوشتند برايش
ج: نه بيشتر انسان احساس میکند يعنی ما قواعد را از راه چيز استنباط، يعنی از راه خودمان استظهار میکنيم نوشتنی نيامده اما خودمان میتوانيم استظهار کنيم موارد استظهار داريم، يعنی مشکل ندارد فرض کنيد مثلاً، اينها بنا داشتند به اينکه مثلاً اگر اتصال هست عنعنه به کار ببرند عنعنه اعم از اتصال نبوده، مساوق با اتصال، اينها را میشود انصافاً پيدا کرد اين هست و فرض کنيم مثلاً به اينکه سماع باشد سماعش دقيق باشد به نحو وجاده اين هست و عدهای هم بودند که وجاده را کافی میدانستند اصلاً ما نظرمان اين است که مرحوم احمد اشعری وقتی میگويد و قد کان احمد ابن، به اصطلاح شهد عليه بالکذب يا کَذب و الغلو اخرجه من قم اين کذب مال همان غلو است و مراد از کذب در اينجا نه اينکه دروغ میگفته وقتی میگفته مثلاً عن ابن وشاء اين کتاب وشاء را نديده از بازار خريده مثلاً قواعد تحديث را مراعات نکرده ما الآن اين مشکل را در بعدی هم داريم يعنی اين طور نيست که فقط در اول باشد آن وقت من جمله مخصوصاً که از امام جواد هم نقل میکنند که حضرت اين کار را اجازه دادند، مشکل اين بود آن مشکل اساسی،
س: اجازه چه؟
ج: که مثلاً کتاب به نحو وجاده باشد بگويد عن فلان، اين خيلی هم مشکل است واقعاً نسبتش به امام معصوم بسيار اين حديثی است که در همين محمد ابن حسن ابن خالد بياوريد مال کتاب کافی منفرداً مرحوم کلينی دارد که کان فی التقيه شديده و اصحاب ما دفن کردند کتب را فقال حدثوا بها فانها حق، با اينکه از زير زمين
33: 13
س: حديث در کافی است؟
ج: بله کافی است اين اصلاً اين اگر شما عنوان باب وسائل را بياوريد
س: اين از دلايل میتواند باشد برای اعتبار وجاده
ج: بله خوب، بدتر از وجاده
س: جلد يک کافی باب رواية الکتب و الحديث، فضل الکتابة و التمسک بکتب حديث آخر آن باب عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد عن محمد ابن الحسن ابی خالد شيبيه
ج: البته اين ابی خالد هم گفته شده خالد هم گفته شد اين را حالا تعجب است خود احمد اشعری که اين قدر دقيق است اين را از يک نوع، چون شايد حتماً اشعری بوده از خاندانش بوده چون ايشان اشعری است اسمش را هم من هنوز خود من هم نمیفهميدم چون شيلوله گفته شده، سيلوله نمیدانم چه است؟ يک فارسی قديم است دری است مثلاً چه است نمیدانم من علی ای حال سمبوله چند جور حرفی که احتمال قرائت بوده
س: نقطه حتماً نداشته
ج: نقطه نداشته يا داشته کم و زياد گذاشتند علی ای حال خود اين آقا هم توثيقی ندارد نمیخواهم بگويم ارزش دارد اما چون در کافی آمده مشکل کرده و يک حديث واحد داريم به اين صراحت نيست از امام صادق اين ابی جعفر جواد است اصلاً صاحب وسائل که اخباریها مسلکشان است که خبر حجت است در احدی از کتب مشهوره باشد عين دليلشان اين است ما در باب حجيت تعبدی عرض کرديم مبانی مختلف هست يکش هم مبانی اخباریها که اگر حديث در يکی از کتب مشهوره نه اربعه، فرض کن خصال، امالی نه مثل فقه الرضا مثلاً يکی از کتب مشهوره باشد اين خودش حجت است، تمسکش را خود صاحب وسائل در همين عنوان باب آورده، اصلاً عنوان بابی که ايشان قرار داده خبری که در يکی از کتب مشهور است ولذا ما وقتی صحبت میکنيم هميشه میگوييم کسانی که قائل اند به تعبد در باب خبر مسالکی دارند، اهل سنت عدالت است، اهل شيعه مثلاً حالا اصول مصنفات مثلاً و اخباریها و مرحوم علامه عدل امامی گرفتند، آيه نبأ را گرفته با مذهب گرفته، و اخباریها بعضی نادرشان گفتند کل خبر مشهورشان اين است که کتب مشهوره،
س: اين مشهوره را از کجا آوردند آن موقع در روايتشان اسم مشهوره تعبير نکرده
ج: خب چون میگويد کتب اصحاب ماست زير خاک بوده معلوم میشود انتسابش روشن بوده، انما الکلام اين اگر حدی،
س: اگر ثابت بشود کتاب از اصحاب ماست
ج: بله بعد اين آقايي به نظرم آقای شعرانی يک حاشيهای دارد در آن نسخه آقای شعرانی نمیدانم نسخه بيست جلدی که آقای شعرانی حاشيه دارد میگويد لعلها کانت کتب معروفه مشهوره، يعنی کتاب معينی است نه اينکه هر کتابی را از زير خاک در بياوريد شما حديث بهش بکنيد لعلها کتب مشهوره معروفه
س: معلوم بشود از اصحاب ماست
ج: بله، حالا میخواهی روايت را بخوان آقا يکبار بخوان، البته روايت قبولش بسيار مشکل است نسبت
س: چرا حاج آقا با اين قيد که از اصحاب ماست
ج: باشد نمیشد بايد بگويد وجدت،
س: قلت لابی جعفر الثانی عليهالسلام جعلت فداک انما اشار
36: 16
روا عن ابی جعفر و ابی عبدالله
ج: ببين عن ابی عبدالله
س: عليه السلام و کانت التقية الشديده فکتبوا کتبهم و لم ترو عنهم
ج: ببين
س: میگويد در بعض از نسخ دارد و لم يرووا عنهم
ج: يعنی سند ندارد نمیشود بدون يعنی بدون تحمل حديث اين قيد خيلی مشکل میکند کار را
س: صارت الکتب الينا
ج: صارت الکتب الينا
س: کسی هم روايت نکرده
ج: سند هم ندارد خيلی مشکل است روايت قبولش خيلی مشکل است
س: حدثوا بها فانها حقاً
ج: حدثوا فقال عليه السلام حدثوا بها فانها حق،
س: بايد گفت کتابهای مشخصی بوده که
ج: بايد مثلاً بگوييم مثل قضيه خارجيه بوده و الا انصافاً نسبت به حضرت جواد خيلی مخصوصاً عرض کردم چند دفعه ديگر هم عرض کردم اگر بگوييم حدثوا را بگوييد به معنای حدثنی فلان اين ديگر خيلی مصيبت است که بشود حتی شما حدثنی بگوييد آن وقت چه؟ آن هم از زمان امام صادق و باقر يعنی کاملاً واسطه زمانی هست مستقيم نيست يعنی به عبارتی، مثلاً فرض کنيد مثل ما با کتاب کافی من يک دفعه ديگر هم عرض کردم اين بعض اهل سنت دارند که اگر شما میخواهيد يک حديثی را از کافی نقل بکنيد مثلاً فی المقام روايات منها ما عن الکافی اگر با اجازه از کافی نقل بکنيد بگوييد ما عن الکافی، اگر با اجازه نيست در کتاب چاپی ديديد بگوييد ما فی الکافی، فی الکافی به معنای اينکه در اين کتاب و لذا من میگويم بحث سند در متن هم مؤثر است يعنی اين تعبير هم خودش تأثير میکند عن الکافی يا فی الکافی حالا ما اين کار را نمیکنيم انصافاً من حتی چند دفعه عرض کردم من نديدم در کتب اهل سنت من نديدم حالا شايد هم جاهای باشد يا من توجه نکردم به چشمم نخورد نديدم آنها هم اين دقت را بکند اما اين دقت دقت علمی است يعنی عرض کردم ديشب انصافاً ما ويراستاری را قبول کرديم چه برسد اين دقت علمی، که ما عن الکافی يعنی با سندی که من به کافی داريم با اجازهای که دارم فی الکافی يعنی من کار به، همين کافی که مطبوع است در بازار نسخه که موجود است حالا مطبوع يا مخطوط دارم در آنجا فی الکافی غير از عن الکافی است دقت فرموديد انصافاً اين عبارت و لم ترو عنهم حالا اين چاپ مال دار الحديث را هم داريد که حاشيه زده باشد نسخه بدل،
س: آنکه امروز اگر اين را بگوييد آن عن الکافی بيشتر میگويد يعنی خودش نديده بهش نقل شده ولی ما فی الکافی يعنی خودش ديده، در عرف امروز اگر، کار نداريم به حديث
س: مثل مکاسب شيخ که معمولاً اين جوری تعبير میکند
س: آری، اين جوری احسن احسن وقتی نقل
ج: در اصطلاح در آنجا بله، در آنجا غالباً به محکی علی المحکی است بله، علی ای حال اينها اين ديدم يک آقايي نوشته و حرف قشنگی است حرفش دقتش خيلی خوب است اين حديث از امام جواد خيلی حديث عجيبی است
س: پس چرا ازش اعراض شده بود ديگر با اين بيان قبول نکردند ديگر
ج: کافی آورده
س: نه اين قضيه خارجيه هم
ج: بعد هم احمد اشعری احمد اشعری خيلی دقيق النظر است عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد ابن عيسی
س: منتهی آن گيرش در همان اولش است میگويد از اصحاب ما رسيده يعنی اين مقدارش را
ج: مشکل میگويد عن الباقر ديگر عن الصادق، رووا عن الباقر و الصادق
س: رووا ديگر از اصحاب
ج: و لم ترو عنهم
س: تقية شديده
ج: میدانم و لم ترو عنهم خيلی شديد است
س: مثل کتابهای ابن ابی عمير که
2: 20
کرد
ج: مع ذلک کتابهای ابن ابی عمير روايت دارد نسخه دارد که، يعنی سند نداريم بهش حالا از زير زمين در آورديم طريق هم حتی اجازه هم به ايشان نداريم امام میگويد حدثوا مگر اينکه حمل بکنيم بر يک کتب معين خاريعنی چندتا کتاب معين خارجی که کاملاً مشهور و معروف احتياج به سند نداشتند و الا اين معنايش اين است که مثلاً بياييم بگوييم وجاده را قبول میکردند به اين صورت خيلی عجيب است
س: اين از وجاده هم اعم است
ج: خيلی شديدتر است،
س:
41: 20
ج: نه و لم ترو عنهم خيلی عجيب است چون احتمالاً لم ترو عنهم میدانيم اينها نوشتند اما کسی بعد از اينها از اينها نقل نکرده و ما
س: اين کتابها، لم ترو عنهم يعنی
ج: و لم ترو اين کتابها
س: اعتماد نشده به ايشان
ج: نه کسی نقل نکرده،
س: کسی نقل نکرده،
ج: مثلاً ابن ابی عمير از اين کتاب عمر ابن اذينه نقل نکرده ما
س: يعنی کتاب غير مشهور میشود اين جوری
ج: نه مشهور هست کتاب عمر ابن اذينه ليکن اين نسخه را کسی نقل نکرده اين روايت را کسی از او نقل نکرده اما هست از زير زمين در آورديم پيدا کرديم علی ای حال روايت قبولش بسيار بسيار مشکل است بله آقا؟
س: فرموديد اولاً که اختلاف نسخه مهمی که آنها نقل کردند که در مورد آن ضبط شينوله است که میگويند در بعض از نسخ تصحيح شده شينوله بعضیها شوينوله، شبنوله همه چيز
ج: گفتم همه جور خوانده شده
س: تمام احتمالات گفته شده
ج: اما معنايش را نفهميدم در
س: مسجد جامعه را قمیها هم مسجد جامع،
س: اين آقای دوانی را خدا رحمتش کند میگفت در يکی از اين نسخههای قديم قم کجا را يادم نيست يک ممله بود، ممله
ج: چرا؟
س: بايد مَمَله باشد که محمد را قمیها ممده، محمده شده ممده
س: محمد علی ممدعلی،
ج: ممدعلی الآن يکی از چيزهايي که هست چيز است ديگر اين هم متيل مت اصلاً داريم به نظرم اسم فارسی باشد، مت و متيل آن هم چند جور خوانده شده متيِل خوانده شده، متيل خوانده شده متيَل خوانده شده خود مت تنها هم داريم احتمال میدهم مت يک لفظ فارسی بوده از مشايخ مرحوم ابن قولويه هم هست در کامل الزيارات محمد ابن الحسين ابن مت الجوهری اسمش مت است مت محمد بوده؟ نمیدانم چه بوده؟ هنوز اين،
س: مهدی را قمیها مِتی میگويند ديگر
ج: مِتی بله غرض اينکه اين را هم نمیدانم حالا معنی کرده
س: بدل که در لم ترو هم هست، میگويد لم يرووا دارد، لم ترو دارد و میگويد مختار سيد داماد در تعليقه اين است که اين واو مشدد باشد يا لم تروّا
ج: همين لم تروًّ
س: يا ترووا
ج: تروَّ بايد باشد
س: میگويد اين چيز است، میگويد اما لم نرو میگويد سيد داماد گفته لم نروی در بعض از نسخ که بعضیها گفتند اين جزء تصحيفات است
ج: بله، چيزی تعليقی بر خود، از سيد داماد
س: تو اين سؤال ماندم حاج آقا اين واو را مرحوم صاحب وسائل گذاشته کتاب مشهوره بعد از کجای اين روايت در آوردند مشهوره
ج: خب میگويد اصحابنا روا کانت التقية الشديدة، معلوم میشود
س: میگويد لم ترو عنهم
ج: خب باشد يعنی نسبتش واضحه، يعنی نسبتش واضح است نسبتش به اصحاب معلوم بوده ظاهرش اين طوره
س: اگر اين باشد اعتبارش هم پس میشود درستش کرد
ج: نه مشکل است حتی کتاب کافی انصافاً ما میگوييم مثلاً حقش اين است که ما کافی را نقل میکنيم از اين نسخهای که در بازار است ليکن اجازه عامی به کتب کلينی داريم اين طوری بايد بگوييم
س: انصافاً زيرآب علم رجال را میزند اين حديث تا چه رسد به فهرست
ج: بله، اين خيلی میزد بيشتر
س: با فهرست میسازد
س: بحثهای فهرستش که خواهد آمد انشاءالله در بحث فهرست برگرديم اينجا
س: آفرين خوب است خوب نوشتی انصافاً
ج: علی ای حال دقت کرديد اين روايت خيلی عجيب است و انصافاً هم قبولش خيلی مشکل است نسبتش به امام معصوم خيلی مشکل است
س: حالا آن روايت امام صادق عليه السلام را
ج: آن روايت امام صادق اينجا نيست در کتب وسائل است لا به لای اين اخبار است در وسائل در آن چاپ مرحوم آقای ربانی جلد 18، بياوريد اولش مقدمات قضاء اولش باب هشت يا نه يا ده يا يازده يکی از اين ابواب است اول باب قضاء، اصلاً عنوان باب را بياوريد باب حجية الروايات الموجوده بله عنوان بابش را بياوريد آن وقت در اينجا اين روايت را صاحب وسائل آورده
س: باب وجوب العمل باحاديث النبی صلّی الله عليه و آله و الائمه المنقوله فی کتب المعتمده و روايتها و صحتها و ثبوتها
ج: البته بايد آن کتب معتمده باشد و روايتش هم معروف باشد و صحيح هم باشد يعنی قيدهای که میکند مثلاً فرض کن کتاب فقه الرضا قبول نمیکند دقت میفرماييد، آن وقت در کتاب در باب خاتمهاش آنجا يک مطلبی دارد همين چاپ ايشان به نظرم جلد 20 میشود چاپ مرحوم آقای ربانی که از عدهای از کتب که مثلاً فاقد اين قيد بودند من نقل نکردم در اين چاپ آلالبيت که آقای جلالی چاپ کرده تحقيق کرده جلد سی درباره مشيخه و اجازات ايشان آنجا يک حاشيهای خود صاحب وسائل دارد خود صاحب وسائل که در اين چاپ آقای ربانی نيامده اين از مزايای چاپ آلالبيت است يک حاشيهای دارد صاحب وسائل اول نوشته بعد يک مراجعه کرده، نکاتی را، يک مراجعه بعدی دارد يک حاشيه بعدی، بعد از دوم هم يک حاشيه دارد اين حاشيهاش منحصراً الآن در اختيار آلالبيت است يعنی تنها امتياز مهم نسخه آلالبيت اين حاشيه است اين حاشيه مرحوم خود شيخ حر که هيچیاش در کتاب آقای ربانی نيامده اصلاً زمان ايشان در آنجا ايشان اسم میبرد مثل فقه الرضا و عوالم اينها را اسم میبرد
س: که اينها خارج است
ج: که اينها را من نقل نمیکنم در اينجا اسم نمیبرد اينجا فقط میگويد کتب معتمده اينها ليکن در آنجا در چاپ آلالبيت اگر نگاه بکنی در هامشش خود ايشان حاشيه دارد خود مرحوم صاحب وسائل میگويد از اينها من نقل نمیکنم چون اينها يا اصلش ثابت نيست يا نسبتش به مؤلفش ثابت نيست يا نسخش مشهوره نيست اشکال میکند که بالاخره يک عيبی دارد و بازهم من باب مثال چون عرض کردم
س: غير معتمده گرفته ديگر
ج: بله نکته ديگر هم اين است که ما از بس که متن را توسعه داديم مرحوم حاجی نوری که مستدرک نوشته همين طائفه را آورده لذا صدق مستدرک هم مشکل است،
س: مشکل است بله
ج: چرا؟ چون مستدرک يعنی اصطلاحشان اين است استدارک اين است که انسان مطلبی را ذکر کند که اگر ذکر نمیکرد خلافش به ذهن میآمد اين اصطلاح استدراک، در معنای لکنّ
س: از نظر خودش آورده
ج: در لکن در حروف مشبه بالفعل در لکن استدراک را اين جور معنی کردند مطلبی را بعد از مطلبی بياورد که اگر آن مطلب دوم نبود اين از مطلب اول استفاده نمیشد مثلاً جاء القوم لکنّ زيداً لم يجئ اين به مناسبت که اگر جاء القوم میگفت زيد را هم شامل میشد استدراک يعنی به اصطلاح
س: در لسان حديث اين نيست مستدرک حاکم يا اينها که میگويند
ج: مستدرک حاکم چرا؟ مستدرک حاکم اقسام است
س: آن هم آمده چيزهايي را آورده که
ج: نه میدانم در مستدرک حاکم اقسام است يک قسمش آنی است که از به اصطلاح شرط بخاری است، میگويد قسمش شرط مسلم است يک قسمتش شرط هردوست میگويند اينها ننوشتند ايشان مینويسد يک قسمش خودش صحيح میداند و يک قسمش میگويد صحيح بالاجماع مثلاً مشايخ اين را صحيح میدانند اين دارد دقت، يک قسمش هم خيلی توصيف به صحت
س: اين واژه مستدرک که حاجی نوری آورده اصطلاح حديثی است
ج: نه نيست همچو،
س: نه مستدرک لغوی
ج: نه، خود حاجی هم ننوشته اين مطلب را من هم اول مستدرک نگاه کردم هم خاتمهاش را نگاه کردم که خود حاجی بنويسد آقا من چرا اسمش را مستدرک گذاشتم آخر، مستدرک نيست اين يعنی ايشان کلاً در اين مستدرک شايد مجموعاً مثلاً من نگاه کردم چهل، پنجاه دانه حديث است که مثلاً در کامل الزيارات بوده از دست ايشان فوت شده صاحب وسائل، نه بيشتر است در کامل الزيارات بيشتر است يا مثلاً احاديثی است کته مرحوم صاحب وسائل از نوادر احمد اشعری نقل میکند بله بيشتر شايد صدتا، صد و پنجاتا بشود مجموعاً صاحب وسائل از نوادر احمد نقل میکند ليکن کامل نقل نمیکند اينها را هم حاجی نوری اضافه کرده، مواردی که کتبی بوده که در خود کتاب مرحوم صاحب به اصطلاح وسائل بهش اعتماد داشته از دستش افتاده حالا نقل نکرده يا صلاح ندانسته يا اشتباه کرده، اينها درست است اينها مستدرک است چون در مصادری است که مورد توجه صاحب وسائل است اما بيشتر کتاب نزديک بالای نود و چهار، پنج درصدش رواياتی است که اصلاً کتاب به تصريح خود ايشان حجت نيست لذا اصلاً صدق مستدرک برش نمیکند اصلاً جنبه استدارک ندارد
س: به ترتيب وسائل احاديثی که آنجا نيست بياورد اعم از اين که حالا
ج: مثل اين، مثل کتابی يک مستدرکات هست مستدرکات
س: بله
ج: علم رجال حديث حالا کلمه مستدرکات که خودش درست نيست، اصلاً علم مستدرک ندارد اينکه به جای خودش مشکلش ايشان مثلاً میگويد فلان لم يذکروا ليکن در کافی در باب جنگ صفين دارد که اين مثلاً حمله کرد به لشکر معاويه ايشان توجه نکرده که اصلاً رجال نيست اين قصه تاريخ است اصلاً اين راوی نيست،
س: رجال يعنی راوی حديث
ج: راوی حديث، رجال منحصر به بايد شخص راوی باشد راوی نباشد داخل در تراجم میشود يا داخل به يک معنايي در انساب میشود نکات ديگری يا داخل در فهرست میشود اگر مؤلف باشد
س: مرحوم آقای خويي در اين معجم اسم خودش را هم آورده که
ج: بله،
س: خودش راوی است ديگر
ج: بله خب ايشان
س: راوی نيست که
ج: بله اينها آقای خويي فهرست منتجب الدين را هم آورده که همين مشکل را آقای خويي امل الآمل را هم در هردو جلدش آورده که همين مشکل را دارد از، کتابهای هستند که اينها تراجم اند آوردند لذا ما خودمان گفتيم شايد بشود يک کار ديگر کرد و آن اينکه اگر از علما و مشايخ مثل شهيدثانی اجازات دارد و نامش در اجازات هست اشکال ندارد در روات اسمش را بياوريد ولو ما ترجمهاش را در فقهاء میآوريم مثلاً در منتجب الدين آن کسانی که لا اقل اسمشان در اجازات هست، البته عدهای شان اسمشان در کتب روايي مثلاً در قطب الراوندی از مثلاً از آنها نقل میکند گاهی هست افرادی اين طوری در روايت هم داريم اما اضافه بر او مثلاً در قرن دوم مثلاً شهيد اول اسمش هست، اين را در رجال بياوريم با اينکه ما متعارفمان اين است در تراجم بياوريم دقت فرموديد اين هم پيشنهاد بنده است البته جای نديدم پيشنهاد بنده اين باشد که بر فرض خواستيم، خود آقای خويي چون راوی است اجازات واقع شده يا اجازه دارد، بگوييم اسم خودش را روی اين جهت آورده البته اينها را ننوشته آقای خويي متعرض اصلاً اين نکته نشدند بياييم بگوييم آن علمای که در امل الآمل يا در منتجب الدين يا در اينها آمده که يا در بعضی از روايات متأخر اسمشان آمده يا مثلاً اجازه ابن زهره مثلاً اسم افرادی که آمده يا اسم آنها در اجازات آمده يا اسم آنها همين، اسم آنها اينها را هم جزء رجال بنويسيم يعنی اشکال ندارد مثل شهيدثانی را هم بحث رجالی بکنيم ليکن بحث رجالیاش در حقيقت ارزش اجازهای است که مثلاً اجازاتی که داده اين اجازه مثلاً دقت میکنيد مثلاً
س: اين در اصطلاح نيست اين،
ج: نه، من چون ديشب يک بحثی را باز کردم ديشب ظاهراً هم نبستم حالا بعد از اين در بحث فهرست که آيا ما میتوانيم ما الآن در رجال توسعه داديم خب بلا اشکال در فهرست آيا میشود توسعه داد يا نه؟ که اين را انشاءالله گذاشتيم با آقای مختاری در بحث فهرست يک بحث ديگر هم اين طوری، آن وقت اين نتيجهاش چه میشود اين را هم اگر میخواهيم ارزيابی کنيم ايشان يک دو جلدش مالی، دو شمارهاش ما اجازات است کتاب
20: 32
ج: خوب دقت کنيد اين بحثش اين جوری میشود که ايشان در اجازات خيلی مراعات قواعد علمی نکرده، همان بحثهايي رجالی که میگوييم مثلاً ضعيف، خط غلو است، نمیدانم يخلط، مخلط است فلان بگوييم ايشان مثلاً شهيدثانی در اين اجازه که نوشته برای باب تبرک يک حديثی را نقل میکند با سند به شيخ طوسی به شيخ صدوق و از کتاب تفسير امام عسکری که هيچیاش در کتاب شيخ طوسی نيامده ملتفت میشويد نکته فنی را نمیدانم دقت کرديد يعنی بگوييم آقا ايشان در اجازات مجرد وجود اجازه را کافی میداند برای تلفيق ولو واقعيت خارجی ندارد اصلاً اين نکتهای است خودش ديگر يعنی اگر اينکه فرموديد اثر ندارد روشن شد چه میخواهم مثلی اينکه مثلاً بگوييم مثلاً ابن ابی عمير از زراره نقل میکند در صورتی که با ايشان ملاقات نداشته اين را ما شبيه بحث رجالی را میتوانيم در اجازات به اين معنی، چون گفته نشده، حالا تأکيد، انگيزه بشود هی ما خارج بشويم باز بحث باز از بحث خارج شديم اما اين نکتهای است اين نکتهای است که مثلاً اجازات اين آقا هم بررسی بشود اگر بنا شد اسمی را در رجال مثل آقای خويي شهيدثانی را در رجال میآورند به جای ذکر، ايشان بيشتر شهيدثانی را در ترجمه، ترجمه او را آورده اين کافی نيست نه، اگر بناست دقت فرموديد اينکه بعد، اين توسعههای است که در اصطلاح علم رجال میخواهيم بدهيم فرموديد خلاف اصطلاح است بله میدانيم خلاف اصطلاح است ليکن در آنجا در روايت، در اينجا در اجازه مثلاً چطور میگوييم ابن ابی عمير لايروی عن محمد ابن مسلم لايروی عن زراره دقت میفرماييد اينجا هم بگوييم شهيدثانی اجازاتی داده، اجازاتش را که نگاه میکنيم تلفيق دارد ايشان حالت تلفيقی دارد مثلاً مرحوم حسن ابن سليمان حلی در اين کتاب مختصر البصائر به اصطلاح يا المنتخب من مختصر البصائر خب از همين کتابی که به اسم تفسير علی ابن ابراهيم است نقل میکند از همين کتاب يعنی با اينکه اين روايت مال علی ابن ابراهيم نيست قطعاً که ديشب عرض کردم اما يک اجازهای عامی از شهيداول دارد به همه اين مصادر ارجاع داده، اول کتاب میگويد و بهذه الاجازه آن وقت میگويد عن علی ابن ابراهيم آن وقت علی ابن ابراهيم فرض از ابن عقده، که علی ابن ابراهيم، اولاً علی ابن ابراهيم کوفه نرفته که حالا ابن عقده را ببيند بعدش هم علی ابن ابراهيم حدود سه صد و هفت، هشت، آن سه صد و سی و سه است اصلاً نمیخورد طبقهاش به او نمیخورد آقای خويي هم برداشته نوشته ابن عقده احمد ابن محمد ابن سعيد چرا با همين، ببينيد دقت بکنيد بياييم بگوييم آقا اين حسن ابن محمد ابن سليمان صاحب کتاب بصائر اين در حقيقت مراعات قواعد علمی را نکرده شهيد اول با چنين اجازهای کتاب موجود را نقل نکرده شهيد اول اجازه داده به طريقی، به کتب شيخ طوسی جزو طروق شيخ طوسی به تفسير علی ابن ابراهيم است نه به اين کتاب موجود اين چون تا حالا نشده، آقای مختاری میخواهد دقت، اين آقا دقت کرديد پس در اين مسأله که آيا اين تراجم را در رجال بياوريم که الآن آقای خويي آورده يا نياوريم؟ بگوييم آقا اين رجال نيست اصلاً ربطی به رجال ندارد، اينها و لذا در کتب تراجم شرح حال اينها میآيد پيشنهاد اين حقير سراپا تقصير است، به قول آن آقا کمتر از شعير و بزرگتر از بعير نيست که بياييم يک تصور اين جوری بکنيم دقت فرموديد و آن تصور اين است که اگر ايشان در اجازات هست دقت کرديد آن وقت اسم اينها را در به اصطلاح در کتب رجال بياوريم آن وقت باز وقتی میخواهيم بحث رجالی بکنيم رو اجازاتش نه رو روايتش ارزش روايياش را بررسی نکنيم ارزش اجازهایاش را بررسی کنيم، مثلاً ايشان در اجازه خب بايد شهيدثانی میدانست شيخ طوسی يک کلمه از تفسير امام عسکری نقل نکرده اصلاً طريق ندارد به تفسير امام عسکری ليکن شيخ طوسی آثار صدوق را نقل کرده ايشان آمده طريق به اصطلاح از شهيدثانی خودش را به شيخ طوسی آورده از شيخ طوسی به صدوق آورده از صدوق آورده به تفسير امام عسکری يک حديث را به عنوان تبرک و تيمن با اين طريق نقل میکند و لذا بعضیها هم، بعد که آمدند احتمال دادند که شيخ طوسی هم راوی اين تفسير است، مصدرش چه بود؟ اين جازه شهيدثانی اينی که من عرض میکنم خدمتتان خيلی ظرافتها هست اين را بعضی از بزرگان نوشتند که اصلاً شيخ طوسی هم کتاب تفسير امام عسکری را نقل کرده دليلش يک قطعه، روشن در اجازهای است که شهيدثانی نوشته يک حديثی را از تفسير امام عسکری نقل میکند از طريق شيخ طوسی آن وقت اين نتيجهگيری کرده که اين که میگويند شيخ صدوق منفردا نقل کرده، درست نيست چون شيخ طوسی هم نقل کرده روشن شد چه میخواهم در صورتی که معلوم شد اصلاً شيخ طوسی نقل نکرده اين کار را شهيد مثل همين کاری که الآن اين حديث مدرج گفتيم صاحب وسائل اين کار را کرده اين کارها را به اصطلاح بعدی انجام دادند آمدند گفتند که ما چون شيخ طوسی به صدوق طريق دارد ما هم به شيخ طوسی طريق داريم پس اين کتاب را هم ما نقل بکنيم يا مثلاً بيايد يک،
س: طبق پيشنهاد شما بايد حتماً شيخ اجازه باشد بالاخره
ج: شيخ اجازه بايد حتماً باشد بعد هم اجازاتش را ببينيم تساهل دارد يا ندارد؟ جنبههای تلفيقی دارد يا ندارد؟ مثلاً بخواهد يک قطعهای از کتاب علل فضل ابن شاذان نقل کند، حديث فضل ابن شاذان اين منحصراً در صدوق است ديگر صدوق از آن عبدوس محمد ابن عبدالواحد ابن محمد ابن عبدوس نيشابوری عطار آورده که خب خيلی واضح است که فضل از امام رضا نقل نکرده، ليکن خب يک کسی بيايد همين کار بکند سند خودش را تا شيخ طوسی بياورد اجازه خودش را از شيخ طوسی هم تا شيخ صدوق شيخ صدوق هم در علل الشرايع اين را نقل کرده و در عيون اخبار الرضا دقت کرديد آن وقت نتيجه گيری کند اين حديث قابل قبول است شيخ طوسی هم نقل کرده، روشن شد يعنی اگر آمديم اين بحث اجازات را چون آقای مختاری هم نوشتند اين نکته فنی که خود اجازات به عنوان اجازه بررسی بشود، همين طور و لذا من چندبار عرض کردم ديگر همين بحثها هر وقت میخوانيم از نجاشی میگوييم آقا آن سند را بخوانيد، اين را به عنوان اجازات بررسی کنيم نه اسناد و لذا گفتيم اجازات و اسانيد اسناد و اجازه ما فرق گذاشتيم آنی که در کافی آمده غالبش اسناد است بعضش هم اجازه است مثلاً میدانيم به کتاب فلانی است اين دوتا را مثلاً مشيخه شيخ طوسی در تهذيب و استبصار اين اجازه است مشيخه شيخ صدوق اين اسناد است، اين خب خيلی فرق میکند با همديگر،
س: صدوق در فقيه اسناد است
ج: بله ديگر، نه در مشيخهاش مشيخه فقيه، چون شيخ صدوق میگويد اين روايت را از اينجا نقل کردم دقت کرديد اين میشود اسناد، و لذا آن شخصی را که ايشان اسم میبرد اصلاً خيلی وقتها مجهول است اصلاً خيلی وقتها صاحب کتاب نيست، ليکن روايتش را در وسط نگاه میکنی اسم حسين ابن سعيد هست، اسم حسن ابن محبوب هست، اسم محمد ابن احمد هست يعنی اسم سعد ابن عبدالله هست، به نظرم من يک وقتی حساب کردم اين هم از اين در ميآيد يا نه؟ مجموع مشيخه شيخ صدوق حدود چهارصد و بيستتاست چهار صد و خردهای، حدود صد و صد و دهتايش از طريق سعد ابن عبدالله است، يعنی يک ربع مشيخه از طريق سعد است، که در اين حقيقت معنايش اين است که از آثار سعد از طريق سعد و اسم حسين ابن سعيد هست اسم سعد هست، اسم محمد ابن احمد ابن، اسامی مختلفی هست که واضح است اينها اسناد است اين خب خيلی نکته است که اين دوتا مشيخه را با همديگر فرق بگذاريم يکی اسناد است يکی اجازه است، يعنی آنچه که شيخ طوسی آورده به کتاب است اين میشود اجازه، آنچه که شيخ صدوق آورده به روايت است میشود اسناد، اگر به روايت بود میشود اسناد اگر به کتاب بود میشود اجازه، البته شيخ طوسی من چند مورد در تهذيب پيدا کردم ابتداء به اسم اشخاص کرده آن هم روايت است، اسناد است ليکن اشتباه شده اصحاب نمیدانم حالا چرا اين طور شده؟ و اين چرا از قلم شيخ طوسی حدود يک صفحه مثلاً از کتاب، يک عبارتی است عين آن عبارت در کتاب فقيه وجود دارد با همان سند با همان عنوان، شيخ طوسی ورداشته بعينه آورده من نمیفهميدم چرا؟ لذا بعضی آمدند گفتند اين حديث ضعيف است نه اين حديث در کتاب فقيه است با همين سند در مشيخه هم طريق دارد اين ظرافت کاریهايي که اين، دقت کرديد الآن هی میگويد اين را جدا بکنيم آن را جدا بکنيم علامت بزنيم، چنين بنويسيم اين ظرافت کاريها را بايد انجام داد دقتها را بايد اين که شما میگوي حدثوا بها فانها حق، خلاف اين ظرافت است خصوصاً با عنوان ان حديثکم هذا دين تنظروا عمن تأخذون دينکم اين اقتضا میکند که دقتها بيش از اين مقدار بشود ظرافتهای کاری خيلی بيش از اين مقدار بشود تا بتوانيم لااقل به مقدمات اوليه که يک پلی میخواهيم بزنيم به زمان امام صادق يا به زمان رسولالله پل خيلی خودش معيوب نباشد حالا بعد اشکالات ثانوی داشته باشد آن بحث ديگری است حالا بفرماييد آقا چه بود اين بحثی؟ اين روايت
س: حديث
50: 41
اول باب قضاء نخوانديد که
ج: نه خودش غير از اين يک روايت، عنوان باب را خواندند بله، عنوان باب را خواندند نه اين عبارت صاحب وسائل در جلد سی نخوانديد،
س: بله آن را پيدا نکردم در حاشيه را در چاپ آل البيت،
ج: نه، اسم فقه الرضا را بياوريد اسمش هست ديگر
س: همچون وقت
ج: تمامه، خيلی خوب بله، البته اينها نکات بسيار ظريفی است يعنی واقعاً جز با
س:
17: 42
خود محدثين را
ج: يعنی به عبارت ديگر هم مشی محدثين و هم باز ملتفت اخطاء و اغلاط ايشان شدند که اينها اشتباهاتی است رخ داده فرض کنيم آقای خويي تمام امل آمل را در رجال آوردند، در صورتی که اين درست نيست، همه را هم حذف بکنيم بگوييم آقا اينها تراجم هستند آن هم درست نيست، بياييم تفصيل قائل بشويم و کيفيت بحث يعنی وقتی میخواهيم شهيدثانی را در کتب رجال بياوريم رو اجازهاش بحث بکنيم نه رو روايتش چون روايت ندارد شهيدثانی رو اجازات شهيدثانی آن وقت اين چه میخواهد؟ اطلاع میخواهد به اجازات شهيدثانی و اينکه اين اجازات درست است؟ يا اجازات تلفيقی است يا اجازه غلط است اصلاً مثلاض ما الآن يک اجازهای داريم که اين را چاپ هم کردند با حوصله داشته همين در آثار شيخ طوسی که کتاب نهج البلاغه را شيخ طوسی از سيدرضی نقل میکند در چهار صد و شش به نظرم تاريخ هم دارد خب اين غلط است چون شيخ چهار صد و هشت بغداد آمده اصلاً شيخ طوسی آثار سيدرضی را نقل نمیکند، اجازه خطی است دارد حدثنی به اصطلاح سمعت از سيدرضی خب اين غلط است باطل است حالا اين بطلانش از کجا آمده؟ که اضافه کرده؟ که متوجه؟ چون اين آقايون هم چاپ کرده به عنوان اجازات نهج البلاغه،
س: به اصلشان از جهت اين
ج: چهار صد و شش وفات شيخ طوسی وفات سيدرضی چهار صد و شش است شيخ چهار صد و هشت بغداد آمده اصلاً از ايشان نقل نمیکند
س: کتابهای ديگر را هم نقل نمیکند؟
ج: يا مثلاً ابن عياش جوهری
س: خب فهرست هم خيلی تحويل نگرفته
س: نمیخواهيد بين اين دوتا خبر که تعارض ايجاد کنيد آن خبری که میگويد مرحوم شيخ چهار صد و هشت آمده بغداد
س: آن از مسلمات است
ج: نه جزو مسلمات است، جزو مسلمات است
س: اين نقل
ج: ابن عياش چهار صد و يک وفاتش است
س: عبارت را آوردم جلد اينجا بد چاپ شده، چاپ جلد سی
س: وسايل آل البيت جلد سی
ج: اين اصلاً خاتمه را ايشان در يک جلد چاپ کرده، در چاپ مرحوم آقای ربانی يک قسمتش در جلد نوزده است بقيهاش در جلد بيست است در چاپی، در اين چاپ آل البيت يکی از نکات لطيف کل خاتمه را يکجا آورده، جلد بيست، سی
س: بله
ج: ديگر تفکيکش نکرده
س: بله قاعده رابعه فی ذکر الکتب المعتمده فی تعريف هذا الکتاب ايشان خب
ج: ببينيد کتب معتمده،
س: کتب معتمده را گفتند ولی پاوری اينجا زده شده
ج: مال خود صاحب وسائل است اين مال خود وسائل است
س: فی هامش الاصل و المصححه
ج: مصححه مرادش اين نسخه سومی است که صاحب وسائل مراجعه کرده، هامش اين از خصايص اين چاپ است دقت کرديد،
س: بله، میگويد و المصحف بعنوان منهم فی اول الفاعل
ج: منهم؟ دقت کرديد
س: با نص،
ج: يعنی مال خود مرحوم صاحب وسائل واضح است
س: هذه کتب غير معتمده لعدم العلم بثقة مؤلفيها
ج: هذه نبايد باشد، هنا شايد
س: آنجا برنامه درش
ج: شايد هنا کتب غير
س: ثبوت ضعف بعضهم
ج: هذه ندارد، مگر اشاره به آينده باشد
س: بله در اشاره میگويد، و ثبوت ضعف بعضها
ج: ببينيد اولاً يک، بخوانيد اشکالاتش را
س: لعدم العلم بثقة مؤلفيها
ج: دو
س: و ثبوت ضعف بعضهم و لذلک لم انقل منها شيئاً بعد شروع کرده به شمردن يک مصباح الشريعه
س: بعضهم هم گفته
ج: بله، مصباح الشريعه،
س: بله،
س: عوالی
ج: عوالی اللئالی
س: بله، مجلی
ج: مجلی چه است؟
س: مال همان صاحب عوالی
ج: حالا گفتند با لام است يا مُجلی خوانده بشود يا مجلا اصلاً اسم کتاب هم هنوز روشن نيست که اين چه نوشته؟ مجلی مرآت المنجی، خود من احتمال دادم آن بحثهای که شب پنج شنبه بود مجلی مرآت المنجی اين طوری باشد آن وقت اين به نظرم فارسی بود، اين به نظرم مال احصا نباشد مال آبان و آن طرفها بوده بحرين بوده، مجلی يعنی تجلی آينه نجات اين طوری بوده، اسم فارسی بوده برداشته،
س: کتاب را چاپ کردند
ج: چرا چهار جلد است
س: بله بله چهار جلد چاپ کردند
ج: يک مقدار هم آن زن مثلی که کار کرده روش،
س: همين رفقای بحرين و بيروت چاپ کردند
ج: نه آن هم يک کاری دارد آن مجلی، همين آلمانيه،
س:
52: 46
کتاب الاحاديث الفقهيه له کتاب احياء العلوم
ج: احاديث الفقهيه را الآن يادم نمیآيد احاديث فقهيه چرا مثلی که دارم، اقطاب الفقهيه دارد
س: بله اقطاب الفقهيه هم چاپ شده
ج: بله چاپ شده تقريباً میشود رو عناوين کتابهايش آنی که تقريباً از همه بهتر است اقطاب فقهيه بقيه عناوين کتابهايش باز مال ابن ابی جمهور است اصلاً بقيه عناوين کتابهايش هم خرابی دارد
س: منطقه
14: 47
ج: بله
س: خلاصه سيزدهتايي گفتند و فرمودند تهش و غير ذلک
ج: بعد فقه الرضا هم دارد ديگر
س: الفقه الرضوی
ج: الفقه الرضوی بعدش
س: طب الرضا، الوصيه، کتاب الاقصی
ج: کتاب الوصيه همينی که شما چاپ کردند ديگر که مال
س: برصی
ج: کتاب مشارق الانوار اليقين حافظی بود
س: غرر و کتاب الشهاب
س: کتاب آخری چه؟
س: الشهاب
ج: قاضی شهاب
س: از اين کتابها مرحوم صاحب وسائل هيچ
ج: نقل نمیکند آن وقت مرحوم صاحب مستدرک میآيد اينها را تصحيح میکند
س: زياد از غوالی اينها زياد آورده
ج: اصلاً تصريح میکند اولش يک فصلی دارد صاحب مستدرک در اينکه اين کتابها معتمد هستند اول خاتمه ديگر اول، نمیدانم آن هم شايد فايده چهارم است سوم است يعنی مهمترين بخش کتاب خاتمه مستدرک به لحاظ فنی اين است، اين کتابها مصباح الشريعه نمیدانم فقه الرضا، اينها را سعی کرده تحقيق بکند فقه الرضا را خيلی تحقيق کرده، خيلی غير طبيعی تحقيق کرده چون فقه الرضا توسط مجلسی مطرح شد بعد هم به خاطر وجود روايات و احکامی که درش هست خيلی مشهور شد بحث شد حتی در کتب اصول مثل قوانين يکی در باره فقه الرضا، فصول يک فصلش، مرحوم حاجی نوری هم اينها را استخراج کرده،
34: 48
قوانين همه اين اقوال لذا خيلی طولانی است فصل فقه الرضای مرحوم مستدرک خيلی طولانی است نسبت به کتابهای ديگر خيلی طولانی است، و انصافاً هم فوائد خوبی دارد ولو من قبول ندارم اما انصافاً خيلی زحمت کشيده خيلی فوق العاده زحمت، زحمتش را نمیشود انکار کرد بفرماييد آقا
س: الی غير ذلک
ج: الی غير ذلک دقت کرديد ايشان تعيين کرده مقدارش را حالا برگرديم به آن مطلبی که بود اين را من میخواستم عرض کنم که اين مدرج نيست
س: در فقه
ج: بله، اين حديث مدرج نيست ما الآن مدرج میخوانيم مخصوصاً اين به قول خودشان در وسائل اين کار را کرده، ليکن اين به ضوابط تحديث را هم مراعات نکرده، ضوابطی که در آن زمان بوده لا اقل يک دائره میگذاشت مثلاً ايشان چون احتمال دارد البته من احتمال میدهم خود من در عدهای از اين موارد از کتب زيديه گرفته باشد، اما اين چهارتا را من مصدرش را تخريج کردم حالا اگر شما بعد وقت داشتيد مصدر آن چهارتا را که يکی قرار داده است،
س: در مورد کتب شيعه احاديث شيعه شما ديديد هيچ کدام از روات دائره بگذارند؟
ج: من نديدم الآن نه، من يک نسخهای ديدم يک نسخهای ديدم چند صفحه است، يک نسخهای ديدم خطش قديم است، نسخه مجموع احاديث ابن عقده است برای من آوردند ديدم،
س: حاجی آقا
0: 50
ج: آن دارد، آن ابن عقده دارد دائرهای دارد آخرش يک مجموعه احاديثی است مثلاً ده دوازده صفحه است ورقه است يا کمی بيشتر مال ابن عقده است مثل مسند مانند است، نمیدانم مسند کذا و کذا آن وقت احاديثی که میآورد آخرش يک دائره دارد آن را من ديدم از کتب قديمیهای که ما داريم اما بقيه کتب الآن يادم نمیآيد در اين نسخ خطی که افستش را ديدم صورتش را ديدم، تصويرش را ديدم الآن در ذهنم نيست، نفی نمیکنم اثبات هم نمیکنم در ذهنم نيست ديده باشم جايي که ديدم آن است و اگر صدوق استاندارد علم حوزههای حديث را مراعات میکرد اين شبهه ديگر پيش نمیآيد
س: نمیآمد بله
ج: دقت کرديد و من فکر میکنم که چندبار عرض کردم شايد مطمئن بودند اشتباه نمیشود، فضلاء میخوانند میدانند اين حديث فلان است اين حديث فلان است اين حديث فلان است اينها را تشخيص میدادند، آن وقت اين نکتهای میشود که الآن هم اين تصحيح اين کتب معلوم شد که مثل صدوق خيلی کار، صدوق از اين کارها زياد دارد انصافاً که مثلاً متن حديثی را بدون اينکه اشارهای بکند حتی بگويد روی برداشته آورده، در عدهای از مواردش من تأمل کردم يک تغييری مختصری داده، مثل همان متنی که آن روز خوانديم که يشرب کذا و فلان اين چندتا حديث را باهم جمع کرده برای اينکه جدا نکند احکامش را برداشته آورده، اما با همديگر جمع کرده،
س: خصوص که کتاب للعمل
ج: علی ای حال البته عرض میکنم لذا اين کتاب صدوق يک مشکل دارد که واقعاً تخريجش خيلی مشکل است خيلی فنی است خيلی اطلاعات میخواهد خصوصاً رو مصادر زيديه خيلی اطلاعات شديدی میخواهد به اين مقداری که اين آقايون الآن انجام دادند کافی نيست خب حالا برگرديم به بحثی که داشتيم حالا ديگر وقت هم تمام شده من هم خسته شدم، عرض کردم آن شب راجع به مباحثی که اهل سنت راجع به متن و اين خصوصيات داشتند، اين در اين کتاب الکفايه، کفايه مرحوم خطيب بغدادی ايشان يک مجموعه به اصطلاح مجموعهای ابوابی را دارد که آن شب علی رضا خواند من يکی دوتا نکته از آن بابش را میآورم، البته خيلی طولانی است ابواب زيادی دارد و انصافاً هم نکات لطيفی دارد فقط نکته اساسی اين است که مواردی اين مطالبی که ايشان فرمودند هم در کتب اهل سنت زياد نيست موارد کمی است هم در کتب ما يعنی میشود آن موارد را با شواهد مسأله نقل به معنی زياد است، نمیشود انکار کرد نقل به معنی خيلی زياد است بله آن مسألهای است که
س: نقل به مضمون را
ج: بله، بله گفتند نه، ايشان به اصطلاح در اين چاپی که الآن من دارم که ظاهراً چاپ مشهورش همين باشد نشنيدم بعد چاپ شده باشد از صفحه 281 ديگر وارد اين بحث اينکه در احاديث رسولالله بايد کاملاً دقت کرد و بله ديگر میگويم چون نمیخواهم حالا روايت ايشان را بخوانم، البته يک چيزی هم اينجا ايشان دارد در صفحه 265 از امام باقر است ما نداريم همچون چيزی را ما به عکسش هم داريم حالا ايشان از امام باقر نقل کرده،
س: از امام باقر
ج: بله که عن محمد ابن، قال کان ابن عمر اذا سمع الحديث لم يزد فيه و لم ينقص منه، و لم يجاوزه و لم يقصر عنه، بعد ايشان نقل میکند که چندتا سند در اين مطلب بله، و ليکن قبولش الآن خيلی مشکل است آن وقت اين به اصطلاح يک فصل اولش راجع به اين کسانی است که دقت داشتند که خود متن باشد ما اين ظاهراً اين بحث را هم گفتيم خودمان در ذيل نظر الله امرئاً سمع منا حديثاً،
س: بله، بل لنا حامل لم يسمعها و ربّ حامل فقه
ج: آن وقت باز اين تعبير که میشود يک کلامی را به جای ديگر گذاشت اين را هم يک فصلی ايشان دارد که بله، که مثلاً اين بيشتر اين است که میشود يک لفظی را به جای لفظی گذاشت بحث ايشان اين است، يک حديثی را نقل میکند در صفحه 269 از عايشه ان رسولالله کان اذا قام من الليل فدخل الی اهله فالم بهم ثم اضطجع بعد عايشه میگويد و لم تقل نام گفت اصطجع دراز کشيد پهلو به اصطلاح، فاذا جاء المؤذن وثب و لم تقل قام، اين اصلاً کلمه، چون يک مرتبه به اصطلاح برجست، بر جستن، ثم علی نفسه افاض علی نفسه و لم تقل اغتسل يعنی لم تقل عايشه، به دقت که نگفت، دقت کرديد که اين مقدار که جايي به اصطلاح چيز نباشد، حالا نمیدانم قصه لطيف اين مطلب البته انصافاً مطلب دقيقی است اين مطلب، که مثلاً نگفت
س: عين الفاظ
ج: عين الفاظ، مخصوصاً لغت عرب يک قابليت عجيبی در اين جهت دارد دقت میکنيد اصولاً ما به نظر ما بحث متن از اين زاويه خيلی واجد اهميت است چون بحث متنی که الآن ما میکنيم بيشتر از زاويه حجيت است، اما اين به لحاظ اين آن حکايت چه جوری بوده؟ اصلاً که مثلاً افاض علی نفسه، آب رو خودش میريخت، میگويد عايشه گفت اغتسل معنايش اين نيست که مثلاً آن حالت بوده بلکه فقط آب ريخت، آب ريخت را يعنی نکته داشته که گفته افاض علی نفسه، نگفته که اغتسل اين معلوم نيست که ايشان احتياج به مثلاً وثب نگفت بپرد از جايش نه بلند شد، مثلاً دارد که اضطجع به پهلو دراز کشيد، نگفت نام، نگفت خيلی اين ظرافتها در لغت عرب هست، و اين با دقت آمده گفته که اين ظرافتها به اصطلاح درست شده بعد ذکر رواية من ديگر عناوين باب نمیخوانم، لم يجوز تقديم کلمة علی کلمه، البته ايشان يک مثالی را اينجا ايشان زده که مثال نسبتاً معروف هم هست، بنی الاسلام علی خمس، علی ان تعبدالله و تفکر بمادونه و اقام الصلاة و ايتاء الذکات و حج البيت و صوم رمضان، دقت میکنيد اين بعد دارد که يکی ديگر گفت علی خمس علی ان تعبدالله و تفکر بمادونه و اقام الصلاة و صيام رمضان باز يکی ديگر اين بين الفاظش فرق میگذارد اين حديث غير از اين جهتی که ايشان دارد که بعضیهايش مثلاً صيام رمضان را مقدم کردند يا مقدم کردند يک نکته اساسی دارد که خب اينها چون روايت مشهور را اين طور گرفتند ببينيد مثلاً ايشان دارد ويحک ان الاسلام بنی علی خمس شهادة ان لا اله الا الله که اين در بخاری هم هست، و اقام الصلاة و ايتاء الذکات و حج البيت آن وقت دارد که بعد آن شخص به اين طور گفت، و حج البيت و صيام رمضان قال يزيد ابن بشر فقلت له ان مستفهم من میخواستم سؤال بکنم، بنی الاسلام علی خمس شهادة ان لا اله الا الله، ببينيد و ايتاء الذکات و صوم رمضان و حج البيت جا به جا کرد، فقال عمر لا و ليکن حج البيت و صيام الرمضان
س: مقدم کرده
ج: مقدم، البته اين آقايان در اين متنی که نقل کردند شهادة ان لا اله الا الله که من خدا رحمت کند آقای بجنوردی میفرمود، که اين متنی که، چون ما متنی که داريم همان چهارتا هست با ولايت، و لم ينادی احد بشئ کما نودی، ايشان میگويد اينها به جای ولايت شهادة ان لا اله الا الله قرار دادند و اين ظاهراً باطل باشد يعنی مشکل سر اين تقديم و تأخير حج و صيام نيست مشکل سر بنی الاسلام علی شهاده ان لا، چون ايشان میفرمود که اصلاً شهادة ان لا، خود اسلام است نه بنی الاسلام عليه،
س: بعد
ج: شهادت با خود شهادت اسلام درست میشود نه بنی، يعنی اين اسلام که درست شد بر اين پنج پايه اساسی است،
س: خواسته اقرار به لسان را هم بگوييد
ج: نه ندارد نه، آن خود اسلام است، همان اقرار به لسان، يا حالا به جنان و اينها خود اسلام است، انصافاً اين توجه ايشان بله توجه لطيفی است يک مقداری ايشان اين روايت را در اين جهات دارد، و از يک سو رواية عمن لم يجوز، لم يجيز، زيادة حرف واحد و لا حذفه و ان کان لايغير المعنی بعد يک مقداری ايشان روايت را در اين باب دارد که میگويم اگر اينها را بخواهيم بخوانيم بايد چند شب به قول معروف طول میکشد، لم يجيز ابدال حرف بحرف و ان کان صورتهما واحده، بله،
س: لم يجيز يعنی که؟
ج: اجازه نمیدهد کسانی که مثلاً کان مالک ابن انس،
س: باب من لم يجيز
ج: باب ذکر عمّن لم يجيز بعد دارد کان مالک ابن انس يتقی فی حديث رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم مابين التی و الذی اگر التی بوده دقيقاً اينها را به اصطلاح بله، و بعد افراد ديگر را هم ايشان نقل میکند بعد ذکر رواية عمّن لم يجيز تقديم حرف علی حرف، باز نقل میکند ذکر رواية عمّن کان لايری تخفيف حرف ثقيلی، مثلاً لکنّ بوده لکن بخواند مثلاً و لا تثقيل حرف خفيف و ان کان المعنی فيهما واحداً، باب ذکر رواية عمّن کان لايروی رفع حرف منصوب، و لا نصب حرف مرفوع او مجرور و ان کان معناهما سواء
س: میگويم بعد از نقل حديث ديگر نقل به معنی را اجازه نمیدهند
ج: نه اصلاً رفع و نصب و مثلاً لکنّ بوده حديث ايشان لکن بخواند
س: میگويد حتی
ج: بله اصلاً کلاً باب فی اتباع المحدث علی لفظه و ان خالف اللغة الفصيحة حتی اگر با لغت به اصطلاح فصيح
س: حتی اگر غير فصيح هم هست حق ندارد فصيحش کند
ج: بله اين را حق ندارد جا به جا کند، همانی که هست بعد دو سه صفحه هم داشت اين مطلب شايد بيشتر چهار پنج صفحه، ذکر رواية عمّن کان لايری تفسير اللحن فی الحديث يعنی در حديث يک خطايي يک غلطی در عبارت آمده میگفتند اجازه، حتی آن را هم درست نکنيد آن خطاء را هم تصحيح نکنيد اين خطاء را همان طور که هست نقل بکنيد، اين هم تقريباً بابش مفصل است يعنی زياد دارد، ذکر الحکاية عمّن قال يجب اداء حديث رسول الله علی لفظه و يجوز رواية غيره علی المعنی
س: يک جايي حاشيه زده بود ظاهراً بعد وسط حديث مثلاً گفته از قرآن نقل میکند میگويد در آيه هست که بلی مثلاً، بعد اين حاشيه زده پايين که ولی در قرآن هست ولا،
ج: بله، دقت باب ذکر رواية عمن اجاز نقل النقصان من الحديث که همان تقطيع باشد و لم يجيز الزيادة کم بکند اما زياد نکند بعد باب بعدش را آن هم خيلی طولانی است اين باب را هم نسبتاً طولانی است ما جاء فی تقطيع المتن الواحد و تفريقه فی الابواب که عرض کرديم جداگانه بحثی، اينها را هم در همين باب بله، باب ذکر رواية عمن قال يجب تعدية الحديث علی الصواب و ان کان المحدث قد لحن فيه و ترک موجب الاعراب آنی که مقتضای اعراب است، به اصطلاح و ترک آن، ذکر الحجة فی اجازة رواية الحديث علی المعنی اين را ما داريم، اسمع منک الحديث و ازيد انقص، قال اذا کنت تريد المعنی فلابأس ايشان در اينجا راجع به اين مطلب اسماء اشخاص و علماء و اينها را برده که ديگر حالا عرض کردم اين هم باز نسبتاً طولانی نوشته،
س: انصافاً شيعه با اين حساب اصلاً علم الحديث نداشته، خب بعد اين همه کتابهای اينها راجع به نقل نوشتند
ج: خب خيلی
س: مرحوم شهيد ما نداريم که فقط شهيد آمد
ج: عرض کردم نکته اساسی بيشتر اين بود که اينها بحث حجيت را مطرح میکردند و دنبال سندی که وارد شده بود آن متن حديث ما بيشتر دنبال همان فرهنگ که اصطلاح اسمش را گذاشتيم انشاءالله فردا شب وارد، فردا شب پنج شنبه است؟
س: بله
ج: فردا شب بعدی، فردا شب درسی به قول آقايون حالا آنجا غرض يک توضيحی عرض میکنم اين اختلافی بود که پيدا شد، يعنی آنها چون دنبال حجيت بودند خيلی روی اين جهت کار کردند، اصحاب ما دنبال مضمون بيشتر بودند و قبولش، ديگر خيلی گاهی مثلاً لفظ کم میشد زياد میشد، تحريف میشد تصحيف میشد، خيلی اعتنايي زيادی نکردند، البته انصافاً بحث حديث همان طور که آقای بروجردی هم در جامع الاحاديث انجام دادند، ما بايد حديث را طبق قواعد تحديث بياوريم بلکه زيادتر همين شواهدی که الآن امروزه در دنيای علم متعارف است، مقايسههايش، متنهايش، سؤالهايش، نسخههای خطیاش، ارزش نسخه خطی، چون يک مطلبی را که میگويند در نسخه خطی اين طور است، نه خود نسخه خطی ارزيابی بشود که در اين نسخه غلط زياد است تقديم و تأخير است، و اعتماد بر اين نسخه مشکل است و بعضی از نسخی هم که خيلی نفيس است بهترين راهش اين است که
32: 4: 1
بشود و آن توضيح داده بشود
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرين.
دیدگاهتان را بنویسید