متن حدیث (جلسه56) دوشنبه 1402/05/16
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله محمد و آله الطيبين الطاهرين.
اين هست بله اين کتاب قرن چهارم است شهيد قرن دهم است،
س: از همينها نقل میکند
ج: بله از همان است ديگر
س: بله از همانها نقل میکند
ج: و اينها جزو استانداردهای علم شد تدريجاً يعنی تدريجاً حالا من يک توضيح میدهم بفرماييد شما تا من توضيح هم عرض کنم.
س: بله، شهيد بسم الله الرحمن الرحيم
ج: البته اين به هر حال بحث مقدماتی است خارج از بحث است اين از جزو بحثهای است بين پرانتز حالا، ديشب هم بين پرانتز بود امشب هم بين پرانتز است،
س: ايشان هم نقل میکند از محدث
س: منابعش را نمیگويد ولی منبع اصلش همينهاست، ايشان بيشتر کفايه خطيب بغدادی
ج: بيشتر کفايه را نقل میکند
س: ايشان در آداب کتابت الثامن عشره آداب هجدهم، اذا صحّح الکتاب بالمقابله فينبغی ان يضبط مواضع الحاجه و يعجم المعجم و يشکل المشکل و يضبط المشتبه و يتفقد مواضع التصحيف اما ما يفهم بلا نقت و شکل و لا ینبغی الاعتناء بنقده و شکله
ج: البته اين را ايشان نقل کرد بعد از بعضیها نقل کرده که مطلقاً بايد مشکول باشد، اين هم بود که مطلقاً مثل نهج البلاغه، مثل بخاری که کلاً اين کتاب قانون شيخ الرئيس ديديد اين چاپی که اين آقای دکتر در قم است کرد جلد اولش کامل مشکول است يعنی اعراب صرفیاش به اصطلاح جلد دوم نه، فقط آخر کلمه اعراب را ظاهر کرد، کل کتاب مشکول است قانون کلاً مشکول است اين هست، ايشان هم نوشت اسم هم برد گفت و قال غيره به اينکه بايد کلاً مشکول بشود،
س: ايشان آمد همان قبلی را نقل میکند خود حذف اشتباهها نمیدانم چطوری باشد با
42: 1
ج: البته يک مطلب هست که بايد منصفانه ما قبول بکنيم اين کار عملاً در کتب ما کم شده
س: اصلاً شده؟
ج: خيلی کم، بله داريم خيلی کم، اما در کتب اهل سنت خيلی زياد است اصلاً آدابی، اينها که حالا به اصطلاح
س:
5: 2
ج: بله نه اينها، نه ببين تطبيقش نه طرحش تطبيقش مثلاً فرض کنيم ما يک نسخهای فرض کنيم من باب مثال از ذکری شهيد اول داشته باشيم ممکن است يک قرائت روش باشد اما آنها مثلاً فرض کنيد همين کتاب الرساله شافعی از سه صد و شصت و هفتاد يک قرائت دارد زيرش نوشته ثم سمع فلان اين کتاب را از اين بعد زيرش نوشته، يعنی اين قدر قرائت پشت قرائت اينها در کتب اهل سنت خيلی زياد شده، تصحيح پشت تصحيح زياد شده همين کتابی که الآن عرض کردم خدمتتان المحدث الفاصل را نگاه بکنيد آقا همين، اين المحدث الفاصل اين آقا به اصطلاح آمده در اولش چهارتا نسخه را به اصطلاح معرفی کرده آن وقت مثلاً نسخه دارالکتب ظاهريه که در شام است که الآن بردشتند اسمش را عوض کردند، سماع عبدالغنی بن عبدالواحد المقدسی الجزء الاول اين سال پانصد شصت و شش دقت بکنيد بعد باز سماع المقدسی لجزء الثالث باز، نه اين سماع مقدسی، سماع ابیالفضل جعفر ابن علی همدانی من الامام ابی الطاهر السِلفی اين را سِلفی بخوانيد
س: سَلفی نه، سِلفی
ج: سِلفی نه سَلفی اين هم يکی از بزرگانشان هم هست سلفی معرب کلمه سه لبی است فارسی کسی که لب بالايش شکافته بود میگفتند سه لبی است،
س: لب شکری
ج: مثل لب شکری، اين ضبطش سلفی است به کسر سين، معرب کلمه سه لبی، آن با اين سلفی که ما میگوييم ببينيد اين سنه پانصد و هفتاد و چهار، باز سماع محمد ابن قاسم موصلی سنه پانصد و هشتاد و يک، باز سماع صالح ابن علی سبطی حنبلی سنه پانصد هشتاد و سه، خيلی عجيب است، اين جور چيزی را ما، اينکه شماره و تصحيح بکند اين عملاً میخواهم بگويم تطبيقاً اين را مرحوم شهيد نوشته حتی عملاً نداريم اين هم يک نکتهای است ما در مباحث متن حديث ما هميشه عرض کرديم مرحوم شيخ بحث رجالی کرد اما تطبيق نکرد آنی که تطبيق کرد علامه بود، نيامد در فقه يا در حديث بگويد روی الصدوق فی الصحيح روی الکلينی فی الصحيح اين جوری نگفت اين اولين کسی که در شيعه کرد اخير است خب دير است ديگر سنه هشتصد تقريباً هفتصد،
س: اولينش مرحوم علامه است
ج: اولين علامه است
س: عجب،
ج: اولين کسی تطبيق کرد خوب دقت کنيد، ما الآن بحث، من میخواستم اين بحث را هم بگويم بعد حالا خوب شد شما آورديد يک چيزی ما در متن حديث و حديث شناسی صحبت میکنيم يک چيز میخواهيم تطبيق بکنيم با خارج در تطبيقمان مشکل داريم دقت کرديد اين حرفهای که ايشان نوشته الآن در نسخ شيعه خيلی کم داريم که اين طوری، و در نسخ اهل سنت دهها هزار نسخه اين جوری داريم، دهها هزار نسخه،
س: چه کتاب مهم چه غير مهم از ما اگر باشد فقط حديث است
س: ولی آنها همه جور
ج: آنها همه جور بله مثلاً سماع صالح ابن علی سنه پانصد و هشتاد و سه، باز سماع عبدالواحد ابن سنه
س: حديثیشان بيشتر است
ج: نه اينکه درايه الحديث است حديث نيستند بله غير حديثی هم سماع احمد ابن ابی بکر واسطی رجب پانصد و هشتاد و هفت، سماع اهل علم ششصد و سی و پنج سماع احمد، يعنی واقعاً آدم متحير، تازه اينها يک نسخه تمام اين سماعها که خوانديم حالا اينجا ورداشته شکل اينها را کشيده اين محقق کتاب شکل سماعها را ضبط کرده، بعد از باز سماع ابی العباس ششصد و هشتاد و سه، باز سماع يعنی يازده، دوازده، ديگر نمیخوانم، سيزده، چهارده پانزده ببينيد روی يک نسخه اين سماعهای که فقط روی يک نسخه هست نسخه داروالکتب ظاهريه که در دمشق است تا هشتصد و سی و هفت بعد تا آخرش بگويم بيست و شش، بيست و ششتا سماع را با تاريخ دارد باز در نسخه باز کُبرلی اينجا باز يک سماع الفقيه ابی محمد نمیدانم زناقی، مناوله الحافظ السلفی للقاضی ابیالحِجاج يا ابیالحَجاج الادبی پانصد و چهل و هفت اين قبل از آنهاست اين باز سماعات اين نسخه دوم که با سماعات نسخه اول باز فرق میکند اين ببينيد ايشان همين جور پشت سرهم نهتا سماع از اين دارد باز سماعات نسخه سوهاج باز چند، يعنی هر نسخهای چندين سماع الآن اين سوهاج را ببينم چندتا دارد
س: در بين شيعه که اصلاً غير از حديث همچون چيزی نبوده، آن هم که کم است
ج: خيلی کم است، خيلی کم است،
س: حديث
ج: چرا در حديثش هم کم است مضافاً به اينکه ما از مصاديق مثلاً سيزدهتا سماع اين است حالا خيلی عجيب اين است که يک نسخه مشهد هم اينجا نقل میکند،
س: بله مشهد هم گرفته آن زمان
ج: خيلی عجيب است محدث فاصل يک نسخه هم در مشهد آن وقت اين اولاً سماعش ششصد و شانزده است باز سماع عبدالعظيم ابن عبدالقوی علی محمد ابن فلان، علی فلان باز سماع همين جور پشت سرهم از نسخه مشهد، ايشان پشت سرهم سماعها را با تاريخ خيلی عجيب است انصافاً اين الآن، ايشان از نسخه مشهد پانزدهتا سماع، ايشان هم متحير، که بگويم مشکل داريم کار مشکل داريم اين است، اما اينها مشکلشان فقط اين است حديث يکی دو قرن اولشان خراب است خيلی شل است بعدش خيلی سفتش کرده ما به عکس دو قرن اول مان امامت است فوق سفت است متون نيست الهی است اگر خرابی شده بعد شده فرق ما با آنها آنها اولش چون رفتند رو حديث و اين نکاتی، يک دو سه قرن اول ضعيف اند ضعف دارند انصافاً بعد چرا آخر، ببينيد شما الآن يک نسخه يک کتاب واحد شما تعجب میکنيد ديگر، در اين کتاب رساله شافعی هم چندين صفحه فقط سماعات است پشت سرهم، سماع فلان اينها را همه جمع کرده در همان نسخه رساله شافعی، و الی آخره شايد دهها اينکه شما حالا تعليق بر کلام حضرت عالی، اين نکته فنی است يعنی اين نکته را خوب دقت لذا الآن ما تقريباً میخواهيم يک کاری بکنيم احياء تقريباً ميت بشود ديگر، يحی الموتی، در حقيقت يک مردهای را آدم میخواهد زنده بکند اين خيلی کار سنگينی است دقت کرديد يعنی اين مشکل نيست که الآن مثلاً ما تهذيب زمان شيخ نداريم، کافی که هيچی وضعش بد است، حالا يک نسخهای از فقيه هست ادعا میکنند قديم است آن هم فکر میکنم مشکل دارد بصائر الدرجات يک نسخهای پانصد و نود و سه دارد که به نظر من آن هم مشکل دارد،
س: حدس
16: 9
ج: بله آن وقت خيلی محدود است بعدیهايش خيلی محدود است داريم دوتا سهتا اما اينکه در چهار نسخه حدود پنجاه شصتتا سماع در چهار نسخه از يک کتاب،
س: تقريباً شهيد میگويد در زندگی خود نوشته شيخ کلينی را خوب ديدم ايشان شکايت کرد که چرا کتاب کافی و حديث را استنساخ نمیکنيد مقابله نمیکنيد گلايه کرد، اما گفتيم نسخه مصحح نداريم رفت يک نسخهای را آورد نسخه را به من داد و گفت و اين هم نسخه خودش میگويد اين خواب کلينی را میبينم
ج: يک شوخی معروف است گفت مگر خواب ببيني، به آن پادشاه گفت که خواب ديدم اين قدر به من پول دادی، گفت مگر خواب ببيني، حالا هم
س: گفتند در خواب اشکال کردند ما نمیتوانستيم جواب بدهيم گفت مگر خواب ببينی
ج: مگر خواب، حالا غرضم اين که ايشان خواب ديده مشکل را بيشتر میکند به جای که حل مشکل بکند يعنی به قول حافظ شيرازی چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند، رفتند و واقعاً البته خود من احساس میکنم شايد در بعضی از مکتبها، بعضی از مثلاً قبرستانها فلان از اين ساختمانهای قديمی و اينها شايد پيدا بشود و الا اين خب برای شيعه خيلی مشکل است واقعاً مشکل است، البته عمده کارهای که شده بعد زياد کار شده، خود اين حلیها خود ابن ادريس نسبت به خودش نسبت به نسخه خطی هم خوب با اينکه جوان بوده و دنبال خط اجتهاد بود و به اصطلاح، ابن طاووس خوب است ابن طاووس که فوق العاده اما شناختش کم است و الا فوق العاده است ابن طاووس خيلی
س: نسخه زياد داشته
ج: نسخه هزار و پانصدتا که خودش ابانه دارد، ابانهاش به نظرم هزار و پانصدتا کتاب را معرفی کرده و بسيار نسخ نفيسی داشته يعنی سيد ابن طاووس از نسخی نقل میکند که حتی تاريخ کتابش قبل از وفات شيخ طوسی است و در اختيار شيخ طوسی نبوده، شيخ طوسی اصلاً خبر نداشته از آنها اين خيلی مهم است اين مطلب، هست دارد مثلاً من کتاب الصيام لکتاب فلان تاريخ کتابت اين سنه سه صد و هشتاد مثلاً اصلاً قبل از شيخ طوسی است مع ذلک شيخ از او اصلاً نقل نکرده، به هر حال ابن سکون در بين علمای حله، انصافاً زحمت کشيدند با امکانات،
س: هنوز هم به خط ابن سکون هست
ج: بله آقا؟
س: امالی صدوق به خط ابن سکون برايتان آوردند، چاپ شده بياوريم خدمتتان
ج: بله، نه يک کتاب ديگری است چاپ کردند مال صدوق کمال الدين است چه است؟ پانصد و نود و سه است به نظرم
س: بله اين امالی هم هست
ج: بله آن امالی را نديدم اما فقيه قديمترين نسخهاش را چرا ديدم من؟ اما نه همهاش را مخصوصاً اين قسمتی که مربوط به زيارت جامعه است ديدم زيارت جامعه را در آنجا ديدم که با همين نسخه مرحوم مفاتيح صاحب مفاتيح خيلی به نظرم اختلاف کمی داشت آن نسخه نفيس خوبی است الآن تاريخ
9: 12
در ذهنم نيست حالا بفرماييد تا بعد علی ای حال اين مطالب را اجمالاً روی حديث روی کتب روی ميراثهای علمی، روشن شد اگر ما مینشينيم اينجا اين قدر صحبت میکنيم بدون اينکه از باب کوتاهیهای که شده و خيلی به زحمت بايد اينها را و لذا در عرض کرديم اصحاب ما هم عملاً رو آوردند به آنچه که تلقی به قبول شده اصطلاحاً فرهنگ، اينها چون با اين کار به دنبال حجت بودند اثبات حجيت بودند، اين کار برای اثبات حجيت خيلی خوب است اما فرهنگ سازی نمیکند، اما اين کاری که اصحاب ما کردند يعنی آنچه که اصحاب ما و لذا شهرت عملی يا شهرت فتوايي بين اصحاب ما خودش يک ارزش خاصی پيدا کرد البته شهرت عملی تا زمان ما، هنوز ارزشش محفوظ است اما شهرت فتوايي نه، خيلی ارزشی مطرح شد مرحوم علامه مطرح کرده، اما خيلی
س: به ندرت بعضیها پذيرفتند
ج: بله به ندرت، گفت و حجيتها يلزم منه عدم الحجيه چون اگر ديديم شهرت حجت است مشهور همينکه حجت نيست فيلزم من حجيتها عدم حجيتها چون مشهور هم بر عدم حجيت شهرت فتوايي است علی ای حال اين هم يکی از ادله آقايونی که در اصول نوشتند که
س: من نديدم اين را ولی خودم در بحثهايمان گفتم، گفتم بگرديد به طلابمان پيدا میکنيد
ج: در تجريد الاصول نراقی دارد تجريد الاصول
س: از شهرت
ج: بله،
س: اگر حجيت باشد
ج: تجريد الاصول نراقی، نراقی پدر
س: نراقی آورده،
س: يعنی از وجودش عدمش
ج: يلزم من وجوده اگر شهرت حجت بود
س: مشهور عدم حجيت است ديگر فتواست
ج: بله مشهور اين است که حجت نيست اين را نراقی در تجريد الاصول دارد علی ای حال به نظرم جای ديگر هم ديدم يعنی به هر حال نقل میکنم که يزم من وجوده عدمه، علی ای به هر حال آقا بفرماييد چون شما فرموديد، نه اينکه انصافاً ببينيد من عرض کردم اين نکته فنی تاريخش هم چون ما خيلی معتقد هستيم اينها چون بنی اميه اهل علم نبودند اصلاً، اهل جنگ و شراب و از اين کارها بودند،
س: جنگ هم نبوده
ج: نه چرا زياد جنگ کردند، همين فتح اندلس زمان بنی اميه سال نود و نه، فتح قسمتهای از آفريقا و اندلس که خيلی مهم بود زمان بنی اميه شد و قسمتهای از خراسان و اينها هم البته کار خيلی اساسی که اينها کردند بنی اميه سرکوب خوارج چون خوارج واقعاً خيلی چيز بودند خيلی هم خشين بودند میکشتند، و بنی اميه در مقابله با خوارج خيلی مايه گذاشتند يعنی مقابله با داعش به اصطلاح امروز ما مقابله با داعش مايه گذاشتند و خيلی هم کشتند، میگويند اين زياد را به اصطلاح حکومت بصره هم بهش داده بودند حکومت زياد ابن ابی خبيث و کوفه،
س: شش ماه آنجا بود
ج: شش ماه آنجا آن وقت به جای خودش سمره ابن جندب را در بصره میگذاشت و اين سمره خيلی هم باز در کشتن خوارج و داعشیها همت داشت يک سفر آمد بعد از شش ماه گفت من هشت هزار نفر را سر بريدم
15: 15
س: زياد بهش گفت
ج: حالا اين زياد گفت احتمال نمیدهی مثلاً درش آدم بیگناه؟ گفت اشکال ندارد بیگناه بود رفت به بهشت مجرم هم بود رفت جهنم، اشکال ندارد غرض اين خود محلی ابن ابی سفره که در تاريخ اسلام خيلی برای جنگ با خوارج هستند عمده کار او جنگ با خوارج است، خود حجاج در جنگ با خوارج است، جنگ با شبيب خارجی را خود حجاج بنفسه شرکت کرد حتی يک روزی هم يک غلامی داشت لباسهايش را پوشاند گفت برو، شبيه گفت اين اگر حجاج باشد خوب شد جنگ را تمامش میکنيم من حجاج را میکشم رفت و زدش و افتاد گفت نه، برگشت گفت اين حجاج نبود گفت اين به نظرم ايرانی بود چون وقتی افتاد گفت آخ اين اگر عرب بود میگفت آه، از اينکه گفت آخ، اين حجاج نبود، وقتی افتاد اين هم مصلحت نيست، گفت اگر حجاج بود میگفت آه، اين عرب نبود، بعدش البته راست است همين طور، غرضم اينکه تا اين حد دقت میکنيد اما بنی عباس که آمدند انصاً يا حالا به خاطر آل بر مک بود چه بود؟ شرائط زمانی بود، خيلی اهل علم بودند، خيلی علم پيشرفت کرد، اين کارها مال بيشتر مال عهد بنی عباس است مثلاً فرض کنيد در همين تقريب التهذيب دارد که حضرت رضا در مسجد النبی فتوی داد بيست سالشان بود، خيلی فتوی دادن در مسجد مدينه اينها بيست سالگی را سن طلب حديث تازه میدانستند نه فقيه شدن راجع به شافعی هم نوشته پانزده ساله فتوی میداد و يک در اين کتاب الامامه و السياسه ابن قتيبه آخرهايش يک چيز عجيبی که مثلاً بچه يازده ساله مثلاً فقه بلد است اصول بلد است کلام بلد است شعر عربی چيزی عجيب و غريبی يکی دفعه يکی از اين استادهای دانشگاه بغداد اينجا بود گفت آقا اين دروغ است من باور نکردم امکان ندارد بچه يازده ساله، به هر حال پيشرفت علمی خيلی فوق العاده است اينها مال پيشرفت علمی است که بعد شد،
س: در مورد ائمه اينها ببين
21: 17
دارند
ج: احتمالاً چرا نقشی که او دارد اصلاً ما خب توضيح داديم اسناد اذا حدثتم فاسندوا اين مال امام صادق است خب يا مثلاً خذ بما اشتهر و دع الشاذ فان المجمع عليه لاريب فيه، اين مجمع عليه اينجا احتمالاً حالا بعدش هم شايد باز اشاره بکنيم اينی که اصحاب ما فهميدند شهرت روايي، شهرت روايي را معيار حجيت قرار دادند اين در مقبوله عمر ابن حنظله است فرض کنيد صد سال بعد مثلاً بخاری بر همين اساس بخاری را صحيح کردند چون آنها عقيدهاش اين شد که حديث ولو سندش ثقات و اجلاء باشند ليکن شاذ باشد فقط يک نفر از او نقل کرده اين حجت نيست بحث تعارض نيست، علمای ما اين حديث را در تعارض آوردند مرجح گرفتند آنها جزو مقومات حجيت گرفتند، اصلاً مقومات حجيت،
س: آقای خويي هم خب اين کار را کرد ديگر
ج: آقايي خوی چون قبول نکرد مقبوله عمر ابن حنظله را
س:
20: 18
ج: بله دقت کرديد مقبوله عمر ابن حنظله البته در مصباح الاصولش قبول کرد بعد برگشته در مقبولهای عمر ابن حنظله ايشان قبول نکرده، علی ای حال کيف ماکان اين که ائمه عليهم السلام اصولاً نقش اساسی، زياد است شواهد يکی دوتا نيست زياد است خيلی زياد است، اصولاً ائمه به عنوان علم و اينها معروف بودند، نه به عنوان اينکه مثلاً فقط مثلاً امسيت کردیاً و اصبحت عربياً به قول آن آقا اينی که مثلا اين طوری نه اين نبوده به هر حال اين را دقت بکنيد آن وقت اين را خيلی دقتها زياد شد علامت گذاشتن، خب همين علامت دائره که خيلی شبيه ما حتی مصاحيف اوليه دارم اعراب ندارند اصلاً، اينکه بياييم بعدها اعراب بگذاريم احتمالاً هم احتمال قوی دارد اول از مصحف شروع شده بعد به حديث رسيده بعد به کتابهای ديگر، دائره بگذاريم و اينکه چند بار مقابله شده
س: حاشيه با قرمز بنويسيم اين را هم آورده
ج: بله،
س: اين را عذر میخواهم بعد کتاب منية المريد آداب کتابت
س: بيست و پنج تا آداب شهيد برای کتابت نقل میکند اين يکی از آدابش همين است ينبغی ان يفصل بين کل کلامين او حديثين بدائره و لا يصل الکتابه کلها الی طريقة واحده لما فيه
ج: البته اين حالا تعجب است زمان شهيد البته الآن يادم نمیآيد اما بعدها عرض کردم از اين دائره تبديل شد به انتهاء وقتی يک کلام تمام میشد اما در حديث انتهاء نمینوشتم اما کلام غير حديث را چرا، مثلاً انتهی کلام العلامه انتهی، و چند مقابله را هم گفته و رجحوا الدائره علی غيرها و عمل عليها غالب المحدثنين
ج: اين را اگر يادتان باشد شايد ضبط هم شده ديشب عرض کردم چرا دائره گذاشتند، مربع و مثلث نگذاشتند ديشب عرض کردم ببينيد از همان قبل اين در ذهنشان بود که چرا دائره را ترجيح دادند؟ چرا نيامدند مثلاً مربع بگذارند؟ حالا فرق نمیکند، من هم هنوز نفهميدم نکته فنیاش چه است؟
س: نکته هنری چه بسا داشته باشد
ج: شايد داشته باشد
س: عرض کردم راجع به آن مناره
ج: چون الآن ببينيد علامات راهنمايي اقسام دارد ديگر يک اقسام علامات راهنمايي دائره است توش مثلاً نوشته، يک قسمش مربع است داخل نوشته، يک قسمش هم مثلث است، مثلث بيشتر مال علامات خطر است، چون وقتی مثلث باشد راه نمیتواند برود يعنی يک نکته گفتند به اينکه چرا؟
س: راحتتر هم هست تا مربع و
ج: چرا، البته اين مطلب هم هست اين هم به ذهن من احتمال آمد، چون اصطلاحی دارند که شکل اوليه جسم همانی است که دائری باشد يعنی به اصطلاح کره باشد کره به شکل طبيعی است يک قطره باران که میآيد در آسمان که هست به شکل کره است اصلاً بعد پخش میشود و الا شکل طبيعی هر جسمی کرويت است جسم اول، مثل کره زمين، هر جسمی که بخواهد شکل بگيرد شکل طبيعیاش کروی است دارند بحث را دارند،
س: شيخ که در رسائل فرقی نکرده اصل در اشياء اجسام اين باشد،
ج: نه نه شيخ در،
س: هيچ کدامش نيست حالا اينها چه بسا
ج: نه نه درست است مطلب شما به هر حال وارد حالا آن بحث دقت،
س: شکل نظام هستی غير کره زمين میگويند کل مجموعه هم کروی است
ج: البته کروی شلجمی، يک کم شلجمی مانند است،
س: نظام هستی، گردش خودش تبديل به کره
ج: بله شلجمی مانند است به اصطلاح، خود قطره باران عکسهايش مشخصه کاملاً اصلاً خود ستارگان هم که شما میبينيد وقتی عکس میگيرند نقطههای نور اند، اين حالتی که ما میبينيم به حساب مثل چهارتا و پنجتا و اينها نيست و مربع و اينها نيست نه، علی ای حال دقت بفرماييد اين را هم من ديشب عرض کردم واقعاً هم يکی کمی فکر کردم فکرم به جای نرسيد چرا دائره را انتخاب کردند و شکل مربع و مثلث است، معلوم میشود شهيدثانی، البته طبيعتاً وقتی آمد چهار صد سال، هفتصدسال، هشتصد سال يک مطلب بحث شد اينها میآيد ديگر، طبيعی است ديگر اينها امور طبيعی است بله،
س: شهيد از سيوطی هم نقل میکند و اختار بعضهم اختال الدائره حتی يقابل و کل کلام يفرق منه ينقص فی الدائرة التی نقطه و فی مقابلة الثانية ثانيه، و هکذا حرفها را يکی، آخر اين طوری که به شعر هم در آورده که میگويد و تنبغی الدائرة فصلاً، و ارتضی الخطی و ارتضی اغفالها الخطيب حتی نمیدانم چه يعنی به شعر هم در آورده که اول خالی باشد
ج: تا بعد از مقابله دائره بگذارند علامت،
س: بعضیها اين حرفهای که امروزیها میگويند مال سعد
ج: اما اين مطلب در محدث فاصل نيامده، اين میگويند مال گذشت زمان است، اين مال گذشت زمان است يعنی بين اينکه محدث فاصل با ايشان نزديک ششصد سال فاصله است گذشت زمان هی اضافه کرده، هی مطالب علمی را و لذا يک بحثی هم امشب میخواستم عرض کنم که الآن میشود بگوييم باز بحثهای راجع به اين قسمت اضافه بشود مخصوصاً در کتب حديث، مقصوصاً در مجامع حديث، حالا شما بخوانيد تا من عرض بکنم،
س: حتی اين ريزهکاریهای کتابتی مثلاً میگويد مال سر سطر، اين جمله سابّ النبی کافر، ساب آخر سر نباشد النبی اول که اين
29: 23
دارد کسی بخواند بگويد النبی کافر، اين جوری نکنيد يا عبدالله عبدش آن ور باشد، الله اين ور بايد بگوييم رضوان الله عليه، که به الله بخورد،
س: الآن که ويرايش رعايت میکنند اينها را نيم فاصله میزنند که در هنگام سطر بعد جدا نشود از همديگر،
ج: اما الآن من خيلی کتابها را دارم میبينم فاصله دارد،
س: دقت نکردند، دقت نکرند،
ج: عبد اين ور نوشته الله اين ور،
س: مثلاً نوشته آيتالله اللهاش اين ور است، رضوان الله عليه،
ج: نه ديدم من زياد ديدم اما خلاف قاعده نه پيش میآيد من احتمال میدهم شايد در تهران چون مسلط به عربی نيستند خيلی مال اين، فاصلهاش اين است اينها چون مسلط هستند به عربی مراعات کردند، آنها چون برايش فرق نمیکند ديگر آيت را اين ور بنويسد آن ور بنويسد ديگر رضوان الله عليهاش را نمیخواهد دقت بکند علی ای حال چرا من ديدم الآن زياد ديدم نه اينکه کم از اين کتابهای که الآن دارد چاپ میشود مراعات اين نکته سر سطر را نکردند به هر حال اينها جزو آداب بعدی است خبر يعنی حالا بخوان تا من عرض بکنم
س: ديگر از اين نمونهها دارد ديگر، عين همين آدرس داده،
س: بله نمونه خيلی دارد، ده دوازده، بيستتا از اين آداب را از همين خطيب و نمیدانم فاصل
س: هم از اهل سنت باشد هم بعدها شيعه به اين نکته هم توجه کردند
ج: چون نکته علمی شد ديگر
س: بله
ج: استاندارد علم شد، بله مثل اينکه الآن مثلاً همين نکته را وقتی میخواهد کتاب عربی چاپ کند در ايران هم بالاخره بايد نکات عربیاش را در حد زياد حالا بلد باشد يا بلد نباشد؟ بالاخره تا يک حدی
س: اگر بگوييم ويرايشی يعنی کلاً مال همه علوم است ولی اينجا ادعا میکند اين مال حديث است
ج: معلوم نيست نه،
س: حالا اينجا حديث ديگر
ج: ايشان میگويد میگويد عبارت هم تمام شد،
س: کلامين عذر میخواهم
ج: میگويد کلامين حالا حديثين،
س: کلامين او حديثين
ج: او حديثين نه اعم گرفتند،
س: صناعت
ج: مال صناعت کتابت است اصلاً
س: آدب الکتابه
ج: آداب الکتابه را مراعات بکنند اين جهات را درش البته اين طبيعی هم هست عرض کردم ديگر از قرن دوم علم رو به پيشرفت بوده وقتی پيشرفت افتاد رو غلطک بر اثر گذشت زمان حجم کار خيلی بزرگتر میشود امکانات خيلی بهتر میشود اطلاعات خيلی بهتر میشود نقلها،
س: بعيد است
40: 25
آمده باشد از آن بعد
ج: الآن نمیدانيم الآن اينها الآن در بين ويرگول و نقطه و اين جور چيزها و پرانتز و اينها آمده که نبوده دقت میکنيد در بين ما الآن اينها آمده اما اين معنايش اين است که چون به عنوان استاندارد تأليف و کتابت و املاء هست اين را الآن مراعات بکنيم يعنی انصافاً با پيشرفتهای که در زمان شده راجع به اين قسمتها مراعات بشود، حالا شما ديگر تمام کرديد شما ديگر
س: يک نکته را هم شهيد تصريح میکند ديگر میگويد که در زمان ما همتها ضعيف لضعف الهمة و الفطور العظيمه فی الازمنه المتقارنة لزماننا عن مباشرة التصريح و الضبط خصوصاً لکتب الحديث و الاعتماد علی تصحيح الثقات السابقين مع الاجتهاد فی تحقيق الحق بحسب الامکان همان زمان هم اين ضعف بوده
ج: اين مسألهای عرض کردم که ما از اول بحث اين بحث متن روی اين اساس که انصافاً ما الآن متعارف شده خيلیها میگويند تساهل اصحاب در متن، تساهل نيست اما اين جا افتاده، اينکه ايشان میگويد اين هست و من عرض کردم تا آنجايي که ما میدانيم اولين کسی که ملتفت شد آنچه که در کتاب تهذيب آمده با کافی و فقيه با حديث واحد اختلاف دارند شهيدثانی است در درايه ايشان اولين نفری است که ملتفت شده، يعنی خيلی عجيب است کسانی که قبل از ايشان بودند مقابله نکردند حديث در کتاب فرض کن مثلاً تهذيب آمده يک اختلاف دارد با کافی ننوشته،
س: حديث زياد دارد سرائر
ج: نه اصلاً ابن ادريس قائل به حجيت قبر نيست اصلاً ايشان قائل به حجيت خبر نيست، اگر کسی قائل به حجيت خبر بود متنش
س: معالم محفوف به قرينه
ج: معالم پسرش است
س: پسرش
ج: اولين کسی که اين کار را اشاره کرد شهيدثانی همين رعايه دارد ايشان دارد که کتاب شيخ اسم میبرد تهذيب شيخ و بعد اين صاحب معالم روش کار کرده، در همين منتقی الجمان تطبيق، من هميشه عرض کردم يک دفعه طرح فکر است يک دفعه پياده کردن، صاحب معالم پياده کرد در منتقی الجمان و کارش هم لطيف است انصافاً بين تهذيب و فرض کنيد کافی و اينها مقابله میکند متن را مقابله میکند ليکن ايشان اولاً حسن را نوشته موثق را ندارد ضعيف را هم ندارد لذا آن مقداری که از احاديث که الآن ما داريم خب موثقات داريم، که روايات فتحيه داريم، واقفيه داريم الی ماشاءالله و بعد هم ضعيف که زياد داريم، دقت میکنيد ايشان عنوان ندارد، لذا منتقی الجمان فی الاحاديث الصحاج و الحسان فقط صحيح و حسن نوشته و ای کاش ايشان کل اين کار را انجام میداد چون تهذيب شيخ به خط شيخ که مال نسخه پدرش است پيش ايشان بوده صاحب معالم، اين خيلی میتوانست کمک بکند و لذا اينکه ايشان میگويد قصور الهمه، من به نظرم مثلاً ما میگوييم تسامح و تساهل به نظرم تساهل نباشد اين يک سيره بين اصحاب شد، چرا؟ چون به هر حال فتوی بر اين بود حالا میخواهد اين متن اين جور باشد نباشد، اين تلقی فتوی خيلی مؤثر بود و اين کار حالا شهيدثانی قرن دهم است اصلاً فرض کنيم ما در قرن چهارم کتاب کافی داريم قرن چهارم اواخرش مرحوم صدوق داريم اصلاً از اين وقت به بعد ما مقابله نداريم مثلاً مرحوم شيخ طوسی در کتاب تهذيب در چند مورد میآيد مقابله میکند يکش هم همين مسأله عدد مثلاً به حساب ماه رمضان ثلاث میگويد اين در نسخهای که مال فلان است وجود ندارد میخواهيد بياوردش، خيلی تصريح میکند از اين کارها شيخ طوسی خيلی کم دارد چون شيخ رفت روی حجيت تعبدی، رفت روی آن حجيت اين کاری بود که قدماء میکردند در همين مسأله عدد میگويد به نظرم روايت حذيفه ابن منصور میگويد در نسخه به خط پسرش است نيامده، در نسخه فلانی آمده، در همه نسخ کتاب اين مقابله نسخ کتاب که من يک شب ديگر هم در همينجا خوانديم مرحوم نجاشی از قول استادش ابن نوح نقل میکند که پنج نسخه از کتب حسين ابن سعيد است، و میگويد هر وقت از کتب حسين ابن سعيد نقل میکنيم اسم آن نسخه را بنويسيد، اين معلوم شد چه میخواهم بگويم اين کار دقيق را شيخ ديگر اغفال کرد البته شيخ دو نسخه از کتب حسين ابن سعيد دارد تازه بين آن دوتا هم مقابله نکرده بين ما ابن نوح میگويد حتماً جدا بايد بشود که اين فينبغی به اينکه آنجا تعبير نسخه را من میگويم يا نسخه يا چاپ آنجا دارد روايت، هر روايتی را بايد جدا کرد پنج نسخه را ايشان نقل میکند يک نسخه هم که خيلی شاذ است به نظرم در اصحاب است من نديدم آنهايي که نسخه نقل نکردند از آن نسخه از کتاب من هنوز نديم خواندم هم خب اطلاعات ما احصائيات ما کامل نيست آمار ما خيلی ناقص است اما از اين نسخه ايشان هم خودش میگويد و میگويد و هذا اسناد قريب، من هم از آن نسخه نديدم اما ابن نوح آن نسخه را هم نقل میکند پنجتا نسخه را، اين کاری بود که قدما داشتند بعد برداشته شد اين بحث فهرستی ما رو همين اساس است،
س: که حتی صاحب وسائل الی ماشاءالله و مثله و نحوه،
0: 31
کلامش فرق میکند و مثله
ج: اصلاً آقای بروجردی جامع الاحاديث را رو اين جهت نوشتند اصلاً آقای بروجردی آن وقت به نظرم از آقای افتحی نشنيدم از آقای سيستانی شنيدم، به نظرم اين طور میآيد که خود مرحوم آقای بروجردی هم مقابله هم کرد فقط در کتب اربعه، يعنی اگر همين روايت در خصال صدوق است ديگر مقابله اختلاف نکرده، اختلافات را که خب خود اين هم مشکل درست میکند ديگر بعد هم الآن ما هی داريم نسخ خطی پيدا میشود چه در کشورهای سنی، چه در کشورهای خود ما و بعضی از اين روايات را آدم مقابله با آن نسخه خطی میکند مشکل باز درست میکند، يعنی اين يکبابی است که هنوز نمیشود بستش من میخواستم اين را بگويم اين آداب الکتابه هم يک بابی است که نمیشود میخواستم من امشب هم يک اشارهای بکنم، يعنی اين اصولی که الآن مال همان است بابا،
س: مرحوم ابن ادريس که در سرائر فرمودند مثلاً در بحث حکم تبديل الغلام آنجا يک بحثی کردند که اين شخص کشته میشود آخر سر میگويد قال محمد ابن ادريس اورد شيخنا ابوجعفر يعنی طوسی رحمه الله فی الجزء الثالث من کتاب الاستبصار فی باب الحج فی
15: 32
خبراً عن علی ابن ابراهيم عن ابيه سند و بعد هم خبر را میآورد در آخر میفرمايد که وجدناه لما عارضت کتابی بخط مصنف رحمه الله، مصنف
ج: خب البته ابن ادريس انصافش هم قائل به حجيت حديث نيست مجموعه
35: 32
ايشان نفايسی دارد نمیشود انکار کرد
س: خود مصنف
ج: بله فهميدم يعنی اطلاعات حديثی ايشان در آنجا میگويد کتاب نوادر محمد ابن، بخط جده ابی جعفر اينجا هم بخط مصنف يعنی ابیجعفر البته خب همينجا هم ببينيد ايشان میگويد من عارضته بخط اين باز علمی نيست چون وقتی شيخ به علی ابن ابراهيم شروع میکند عادتاً از کتاب کافی است اين را بايد با کافی هم مقابله میکرد البته شيخ بعض جاها از علی، چون شيخ میگويد ايضا بعد از اين که ما رويته عن کلينی، بعد میگويد و بعض ما ارويه عن علی ابن بابويه بهذا الاسناد عن الکلينی میگويد و ليکن بعض روايات هم از خود علی ابن ابراهيم است مگر اينکه ايشان بگويد که و لکن بعض از روايات هم از خود علی ابن ابراهيم است مگر اينکه ايشان بگويد که ابن ادريس تميز بدهد که آيا نسخه خود علی ابن ابراهيم است يا نسخه کلينی است؟ اگر نسخه کلينی است با نسخه کلينی هم معارضش بشود عرضش بکند معارض يعنی عرض نه تعارض، عرض بر آن نسخه بکند دقت میکنيد
س: مقابله
ج: مقابله کند، دقت کرديد چه میخواهم بگويم اين دقت حديثی را از اينجا میشود شناخت، حالا فرض کنيد خط خود شيخ ابی جعفر باشد مادام از کلينی نقل کرده بايد با آن هم مقابله کند، حالا يا نسخه نفيس ديگر از کافی دارند يا نسخه متعارفی دارد در زمانی که از کافی موجود بوده اين مطلب را به اکتفاء به معارضه با خود يعنی مقابله با خود نسخه مرحوم شيخ نکند از نظر فنی بايد اين جوری حساب بکنيم مضافاً به اينکه ممکن است همين روايت با اسقاط علی ابن ابراهيم، فرض کنيد حماد عن حريز از حريز آورده باشد در کتاب صدوق با آن هم بايد يعنی دقت کرديد مقابله کردن فنی اين است که آن حديث چه از اولش چه از آخرش مشترک داشته باشد آن را به اصطلاح چيز بکنند يعنی مصادرش را بنويسد بگويد عارضت بخط المصنف نهايتش آن نسخه خطی که خودش داشته اين نسخهای که متعارف بوده در بازار، از کتاب استبصار با آن نسخهای که به خطش بوده مطابق است اين نهايتش اين است از کتاب استبصار با آن نسخهای که به خطش بوده مطابق است اين نهايتش اين است نه اينکه میآيد حديث را روشن بکند، اين دوتا با همديگر خيلی فرق میکند فوقش میگويد مثلاً استبصار چاپی درش اين طور آمده من هم يک نسخه از استبصار دارم که خيلی نفيس است در آن هم همين آمده اين نسخه چاپی را درست میکند اما اگر میخواهد حديث را کار بکند اين بحثهای که ما داريم خون دل میخوريم رو متن حديث بايد با مصدر ديگر مخصوصاً وقتی علی ابن ابراهيم بگويد عادتاً کافی است عادتاً کافی است.
س: الآن کافی نيست
ج: پس بايد میگفت که اين فقط از نسخه خود شيخ است، چون اين را من توضيحش را عرض کردم الآن میخواهيم ايشان بخواند، اول مشيخه فقيه و اول مشيخه تهذيب و استبصار در هردوشان اول میگويد ماکان فيه عن الکلينی بهذا الاسناد میگويد و بعض ما کان فيه عن علی ابن ابراهيم بهذا الاسناد عن کلينی عنه، بعد میگويد و بعضیهايش از کتاب خود علی ابن ابراهيم است يعنی خود شيخ طوسی، در دوتا مشيخه يکی است ديگر مشيخه تهذيب و استبصار تصريح میکند که دو جور از علی ابن ابراهيم نقل میکند از کافی و هو الاکثر که الآنش هم فرض کن در جامع الاحاديث گاهی هم از علی ابن ابراهيم نقل کرده در کافی نيست اينها را بايد مرحوم ابن ادريس توضيح میداد يعنی توضيحاتی است که يعنی به عبارت ديگر آن کلامش ايشان به درد نسخه میخورد که اين نسخهای که الآن در بازار موجود است با آن نسخهای که من به خط شيخ دارم مطابق است دقت اما روی متن حديث بخواهد کار بکند نه، ديگر بايد کافی را نگاه بکند، محاسن را نگاه بکند، جای ديگر آورده باشد حالا آن حديث را کس ديگر نياورده؟
س: مرحوم کلينی حديث را آورده منتهی خيلی مفصل است اينجا در شيخ دو سه خط است آنجا هفت، هشت ده خط است
ج: خب شايد تقطيع کرده
س: بله
ج: نه تقطيع کرده نه اينکه مشکل، من فکر کردم اصلاً نياورده کلينی،
س: اصلاً اين متن اين شکلی است
ج: چون اکثری که ما مراجعه کردم که از علی ابن ابراهيم از کافی است عيناً از کافی است يعنی اول، گاهی شده از علی ابن ابراهيم در کافی نيست کلاً، اين هست راست است قبول است،
س: يک صفحه بيشتر است در اين کافی چاپ شده
ج: اشکال ندارد تقطيع متعارف بوده خود کلينی گاهی تقطيع میکند، يک حديثی
س: يک صفحه بيشتر است که چه است؟ در کافی،
س: يک صفحه بيشتر است در کافی ولی آن که در استبصار هست که ابن ادريس هم نقل کرده سه چهار صفحه است
ج: نه اين تقطيع مشکل ندارد حالا چون بحث تقطيع را جداگانه عرض خواهم کرد در آنجا،
س: اين قدرش
ج: تا همين حديث عمرو ابن حنظله را کلينی در باب علم آورده کامل حدود يک صفحه و خردهای است همين حديث را در باب قضاوت آورده فقط صدرش را نقل کرده به آن بخش تعارض نه، همين فانظر الی رجل منکم فانی جعلت حاکماً تا اين مقدار چون اين مربوط به قضاوت بوده خود کلينی هم تقطيع دارد يعنی اين طور نيست که حالا يک کاری باشد شيخ کرده باشد بعد اضافه بر او ببينيد کس ديگر هم دارد مثلاً صدوق دارد محاسن برقی دارد کس ديگر داشته باشد آن هم باز يعنی ايشان اگر میخواست وارد بحث حديث بشود و حديث شناسی که ما هم الآن کم داريم انصافاً اين بايد اين جوری بررسی بشود اين کار به درد نسخه میخورد به درد حديث نمیخورد ما آمديم گاهی توضيح میدهيم متن يعنی چه؟ اوضاع چه است؟ لذا من فکر میکردم اگر اين مجموعه را اسمش را میگذاشيم مباحث پيرامون متن حديث نه نقد متن حديث، نقد را برداريم اين کلاً يک مجموعهای است که بر میگردد به اين، خب حالا اين قسمت را هم شما گفتيد، من هم میخواستم يک توضيحی را عرض بکنم ديگر ببينيد ما عدهای از همين علوم قديمی يعنی قبلی ما، اينها يک توسعه پيدا کرد، مثلاً حديثی که در کافی آمده معين است، مقدار بعد احاديث در همان ابواب در فقيه آمده که در کافی نيست مقدار در تهذيب آمده که در هردو نيست حتی با مصدر واحد از کتاب سکونی گاهی اوقات کلينی نقل نمیکند فقيه نقل میکند باز شيخ طوسی نقل میکند باز شيخ طوسی نقل نمیکند غرضم اينکه ما در اين قسمت يعنی اگر خوب دقت بکنيد میتوانيم يک پيشرفتهای انجام بدهيم يک مصادر جديی را پيدا بکنيم، روايات جديدی را الآن کتب زيديه بررسی بشود روايات جديدی نسبت به شيعه اضافه میشود الآن فرض کنيد مثال زدم مثلاً آن روز همين مسند زيد را که الآن ما شايد بيست و بيست و پنجتا يا سیتا حديثش در کتب اربعه آمده، همه حديث کتاب مسند زيد را بخواهيم در جامع الاحاديث حدود نهصد و خردهای حديث اضافه میشود، ما خيلی راه داريم برای الحاق، خيلی از رجال را افراد که نوشتند بعد هی توسعه داده شده هی زياد، خود مرحوم شيخ نقل کرده و ديگران که ابن عقده رجال الصادقش چهار هزار نفر است يعنی چه؟ يعنی چهار هزارتا هر کدام هم که آورده يک حديث آورده، چهار هزار حديث ديده که عن فلان عن جعفر ابن محمد ورداشته آورده، خدا رحمت کند آقای ابطحی حاج شيخ محمدعلی به من میگفت من استخراج کردم هشت هزار نفر هستند يعنی رواياتی دقت میکنيد اين میخواهم بگويم که اين توسعه هست يعنی متعارف بوده توسعهای به اصطلاح همين کتاب به اصطلاح رجال متوسط مرحوم ميرزا محمداسترآبادی که همينکه جامع الروات جامع الروات در اصل کتابش مال کتاب وسيط به اصطلاح ميرزا محمد استرآبادی اين کتاب افرادی را اسم بردند که غالباً در کتب آمده بعد افرادی هم هستند که فرض کنيد کلينی در کافیاش نقل کرده فقط روايتش، اينها را در جامع الروات اضافه کرده جامع الروات يعنی جامع الروات فهرست منتجب الدين اضافه کرده اصل کتاب مال و لذا در جامع الروات اين توضيحش چون با رمز است حالا نمیدانم اين آقای رفيق ما هم چاپ کرده اين توضيحات را داده رمزش ميم، هی، بين دوتا پرانتز کوچک مه يعنی ميرزا محمد اضافاتی که کرده يک مقدار از کتاب فهرست منتجب الدين است آن هم رمز يعنی جب يعنی منتجب الدين است يک مقدار هم از کتاب نقد الرجال تفريشی است آن هم گذاشته سين علامت سين زده، اين هم مال نقد الرجال تفريشی، يک مقدارش را هم خودش استخراج کرده ديگر آنها علامت ندارد اين مقدارش هم و اين استخراج هم به اين صورت است کافی را نگاه کرده اسم اين آقا هست، در اين مصادر اسمش نيامده ورداشته اضافه کرده که آقای خويي مثلاً هفده هزار عنوان پيدا، البته آقای خويي مشکل ديگر هم دارد تکرار را هم دارد آن مکرراتش حذف بشود خيلی کمتر است اين به قول خودش هفده هزار نفر را اسم بردند آن مکررات را هم و اين خودش همين جور که ايشان گفت دائره بگذاريم مثلاً مربع نگذارند اين دائره داخلش نقطه بگذاريد، اينها يک اصول فنی جمع آوری و تجميع است دقت کنيد اين مباحثی را که اصولاً ديشب بنا بود مقدمتاً صحبت کنيم امروز امشب ديگر شما ما را خارج کرديد، اينها عادتاً در صدر اول نبوده، چون اصلاً کتابت نبوده، به نحو سماع بوده بعدها هم که علوم حديث ديگر رسماً وارد میشود بازهم سماع بوده يعنی مثل ما نبوده کتاب کافی را از بازار بخريم نگاه بکنيم اين حرف مشتبه بشود احتمال درش باشد تصحيف، تحريف اصولاً اين نبود اين يشکل ما يشکل اين بعد از اين است که کتاب پخش شده و الا مثل قرآن قرآن اعراب نداشت، اشتباه هم نمیشد چرا؟ چون همه میخواندند قرائت نماز میخواندند حفظ میکردند الی ماشاءالله اما اين را چون اصلاً مثل خود بخاری هم میگويد اگر از کتاب نقل بکنند قبول نمیکند بايد سماع باشد تا سماع نباشد قبول نمیکند
س: چون احتمال اشتباه هست
ج: چون احتمال اشتباه هست، الآن هم اين مسأله اصولاً حتی در موارد ديگر فقه هم تأثيرگذار شده الآن ما در باب عقود ما لفظ را معتبر میدانيم کتابت را خيلی حساب نمیکنيم در غرب الآن کتابت را بيشتر از لفظ حساب میکنند نوشته او باشد و آن ترتيب دقت فرموديد اينکه الآن بحث آمده مثلاً آن عبارتی که خوانده بود که عجم الکتاب نور اين مال اوزاعی است که در قرن دوم است به نظرم صد و بيست و شش وفات اوزاعی باشد فقيه هشام به اصطلاح به نظرم اين طور میآيد اگر اشتباه نکرده باشم ببينيد اينها در حقيقت بعد از انتشار علم است زمانی شهيدثانی ديگر خيلی اين علوم انتشار پيدا کرده بود دقت میکنيد،
س: صد و پنجا و هفت
ج: صد و پنجا و هفت، خب همين از وقت رشد علم است يعنی از زمانی بعد از بنی عباس صد و سی و دو لذا هم با خودم فکر میکردم صد و بيست و شش نمیخورد اين زمانی بنی،
س:
17: 43
ج: بله غرض اينکه راجع به اين مطلب، اين بر اثر گذشت زمان اين را میخواهم بگويم بر اثر گذشت زمان اين بحثها هم اضافه شد در متن حديث بعد در اثر گذشت زمان مسأله ديگری که پيش آمد مسأله تقطيع حديث بود که چرا؟ چون تصنيف کتب شد مصنفات شد يک قسمت حديث مربوط به اين باب بود يک قسمتش باب ديگری بود، تقطيع يکی از نکاتش اين بود همين حديث انت منی بمنزله هارون من موسی بهترين طريقی که صحيح هم است طروق فراوان دارد مال سعد ابن وقاص است که از او خواستند برای که مثلاً به علی ابن ابی طالب نمیدانم سبی، لعنی چيزی بکند، اين گفت که من سهتا مطلب هست، آن وقت در باب انت منی، يک قسمت همان کلام سعد است، فرار، اين در قسمت ديگرش است يعنی سهتا منقبت اميرالمؤمنين را ايشان پشت سرهم آورده بعد علمايشان جدا کردند دقت کرديد تقطيع انشاءالله عرض خواهيم کرد و لذا اين تقطيع شايد در کتب ما نباشد حالا میخواهم، نمیخواستم حالا قبل از وقت صحبت بکنم اين يک تقطيع خاصی است حالا من چون بعد بايد،
س: تقطيع چون قرار است
ج: جداگانه، حالا اشارهای کرديم اقلاً
35: 44
علی البحث است
س: اين نوع تقطيع میفرماييد در کلمات
ج: سنیها زياد است، هست چرا هست همين که الآن دارد میگويد شيخ طوسی يک مقدارش را آورده
س: بله
ج: دقت کرديد اين نوع، اگر چيز باشد، چون در ما بيشتر مصادر بوده از مصدر آن مقدار حاجت را نقل کرده اين حالا گفتيد شما در را موقع باز کردی، من شبهه دارم که اين تقطيع باشد، مثلاً يک صفحه کتاب پنجتا حکم دارد من يک حکمش را برداشتم تقطيع نکردم کتاب به حال کتابی خودش است اين حديث واحدی نبوده، سئل محمد ابن مسلم، سئل زراره اين در کتاب حريز اين طور بوده من برداشتم مال محمد ابن مسلماش را آوردم يک کسی محمد ابن مسلم از زراره را آورده اين تقطيع، دقت فرموديد يعنی به عبارت اخری کتاب بوده اگر که اين، فرقی بين فهرست و رجال هم همين است اگر کتابی حساب بکنيم اين از کتاب الحج دو فقرهاش را آورده، اين شايد چون حديث واحدی نبوده اصلاً، قال، سئلت ابالحسن عن باب حج که اين طور فرمود، ابالحسن اشتباه کردم، ابا جعفر مثلاً و سئلت اباعبدالله ببينيد کلمات احکام مختلف است در کتاب واحد است، آقای بروجردی تمام اينها را تقطيع حساب کرده اين نکته فنی اين است میخواهم بگويم در شناخت متن، آيا اين همان بحث تقطيعی است که اهل سنت دارند؟ نه، شما از اين قسمت کتاب نقل میکند آن آقا از يک قسمت ديگر نقل میکند شما کتاب را تقطيع نکرديد خوب دقت کنيد اين حالا من انشاءالله بعد شواهدش را هم عرض میکنم اين اگر بشود غرض اين يکی از جهاتی که آقای بروجردی جامع الاحاديث نوشتند اين تقطيعهايي که شده ما يک بحثی داريم که تقطيع اهل سنت تقطيع است واقعاً دقت میکنيد، مثلاً همين حديثی به اصطلاح لوکان علی ابيک، اين يک زنی بوده غثعميه بوده نمیدانم چه بوده؟ آمده پيش پيغمبر بچهاش هم بوده از يک پيغمبر، يک ساله هم بوده يکجا دارد طفل، اينجا دارد يک ساله، أ لهذا حج؟ قال نعم و لک اجر، بعد مثلاً سؤال کرده که پدر من ادرکته الفريضه الحج و هو شيخ کبير نمیتواند بعد پيغمبر، أ رأيت لوکان علی ابيک دين، لکنت قاضيته قالت نعم، قال فی دين الله احق ان يقضی بعد آمده در منی پيغمبر سوار شتر بودند اين فضل ابن عباس برادر عبدالله با ايشان بود آن زن هم مثلاً يک جوری بود اين فضل جزء زيباترين جوان قريش حساب میشد فضل ابن عباس اينها بهم نگاه میکردند پيغمبر سر فضل را برگرداندند فرمودند ديدم اين به آن نگاه میکند با دست خودشان کله فضل را برگرداند که نگاه نکند،
س: نهی از منکر عملی
ج: دقت فرموديد ببينيد اين يک حديث واحد است يک قصه واحد است الآن اگر شما بخواهيد اين را پيدا کنيد اين قدر مشکل است خود بخاری همين را ورداشته يک تکهاش را آنجا آورده کنت قاضية را يکجا آورده، أ لهذا حج را يکجا دقت کرديد اين در حقيقت تقطيع است اين کتاب که نبوده يک قصهای اين قصه فضل ابن عباس را هم نقل کردند اين دنباله همان است اصلاً اين اصلاً دنباله همان قصه است آن مرأه غثعميه شروع کرد به فضل نگاه کردن، فضل هم به او، بعد فرمودند که شابان نمیدانم يتوقع مثلاً شيطان بينهما حالا متنش در ذهنم نيست که اين سر ابن عباس را با دست خودشان برگرداندند فضل ابن عباس را، که نگاه نکند الآن در بخاری شايد هفت، هشت ده تا مورد اين قصه را آورده يک تکهاش آنجا آورده، يک تکهاش آنجا، اين را ما انشاءالله عرض خواهيم کرد تقطيع به اين صدق میکند، اما کاری که علمای ما با کتاب الحج معاوية ابن عمار کردند تقطيع معلوم نيست دقت کرديد اين حالا هی شما اشاره فرموديد،
س: ديگر از حجيتش کاسته نمیشود
ج: نه تأثيرگذار نيست اصلاً آقای بروجردی اينها را تقطيع گرفته روشن شد،
س: حجيت که در اجهال چيز
ج: نه يعنی مثلاً تأثير بکند که بگوييم اين چون ناقص شده نه اصلاً احکام متعدد بوده،
س:
40: 48
ج: بله اين، مثلاً آقای بروجردی ورداشتند پشت سرهم آوردند به عنوان اينکه صاحب وسائل تقطيع کرده نه اين تقطيع نيست درست است در يکجای تهذيب مثلاً سهتا حکم آمده، همين مثلاً همين روايت عمرو ابن حنظله اين تقطيع است واقعاً،
س: خب اين هم
ج: چون عمرو ابن حنظله میگويد به حضرت گفتم حضرت گفت برگرديم به يک فقيه ببينيم، گفتند دوتا فقيه مختلف اند، گفت ينظر الی افقههما و اورعهما، گفتند اختلاف دارند، گفت آن کتابی که، از مصدری که نقل نکردند بعد مرجحات خبر را میآورد اين ظاهراً يک خبر است،
س: کلش يک خبر است
س: آيا احتمال نمیدهيد که اين وقتی همين روايت را پشت سرهم دارد میگويد در آن بالايي که گفته سئل رجل مثلاً نکتهای بوده که در آن سئل دوم به آن اعتماد کرده باشد
ج: شايد احتمال دارد
س: پس تقطيع میشود ديگر
ج: نه میدانم تقطيع نه در کتاب نه در کتاب رسم نبوده سؤال جداگانهای است، حکم جداگانهای آمده، اصلاً دوتا حديث مختلف، دوتا حکم مختلف اند،
س: اين کتاب کنارهم
ج: اين کتاب گذاشته در کتابش نوشته،
س: به گونهای ذکر شده که نکات آنجا در اينجا نيست
ج: بعدی است نه اين تقطيع نيست، آن يک حکم است اين يک حکم است سئلته عن کذا، و سئلته و قلت له کذا اين سؤالات مختلف است اين را خوب دقت کنيد اين مسألهای است که بايد روش کار بشود، دقت کرديد،
س: احاديث حج قرينه است اما اين مسائل ديگر
ج: خب لذا هم ما همين را میخواهيم بگوييم میخواهيم بگوييم نگاه بکنيد، من لذا نمیخواهم بگويم همهجا تقطيع نيست همه روايات عمرو ابن حنظله تقطيع است ليکن تقطيع را خود کلينی انجام داده در يک باب، چون روايات عمرو ابن حنظله سه بخش است، يکی به اصطلاح ما ولايت فقيه، يکی تعارض فقيه يکی تعارض احاديث سه بخش است کلينی در کتاب علم هرسه بخشش را آورده، در کتاب قضاء باز بخش اول را آورده، اين تقطيع است همين روايتی که مال سعد ابن ابی وقاص است تقطيع است، همين روايت مرأه غثعميه تقطيع است انصافاً تقطيع است نمیشود انکار کرد دقت کرديد، اما اگر مطلبی را از کتاب الحج نسخه ابن ابی عمير نقل کرده اين تقطيع نيست ديگر من میخواهم بگويم اين را ما خيال نکنيم که ما آمديم تقطيعات وسائل را ورداشتيم نه اين اصلاً تقطيع نيست اين کلاً از باب تقطيع، حالا من بعد توضيحاتش را عرض میکنم چون معلوم شد نکات دارد،
س: ربّ فعل
ج: اين چون من اول که گفتم خيال کرديد مثلاً مبالغه است که اين مثلاً در بحث تقطيع اينکه عرض کردم جداگانه بايد متعرض بشويم نکتهاش اين است پس بنابراين دقت اين مباحث اصولاً با ما میخورد يعنی مايي که میبينيم کتاب کافی را میخريم اما کسی که سماع داشته کتاب کافی و تاب سماع نداشته ديگر يشکل مشکل مطرح نبوده از استاد شنيده لذا اين مباحث طبيعتاً از بعد از قرن دوم است لذا اينها را ما ديشب عرض کرديم نکات ويراستاری است ربطی به خود متن حديث ندارد اما تأثيرگذار هست مثلاً ديشب ديديد ديگر، حالا میخواستم امشب چون ديگر بنا شد در آن متن نخوانيم در حديث مدرج يک حديثی است در کتاب فقيه آورده فقط، حدود شش هفت سطره شش سطر است مثلاً اين آقاي چيز را بياور میخواهی شما اين کتاب فقيه چاپ آقای غفاری را بياور نوشته لم نعثر علی هذا الرواية بهذا النص، به نصش صاحب وسائل هم به عنوان روايت واحده ورداشته آورده و ما عرض کرديم حدود چهارتا روايت است صدوق متنها را پهلوی هم گذاشته سندها را حذف کرده لذا اين اگر مثلاً علامت میگذاشتند خب اين اشتباه برداشته میشد ديگر لم نعثر دارد، لم نعثر، کلمه لم نعثر در حاشيه آقای غفاری، اين، ايشان هم گير کرده و ما در تحقيقی که کرديم گفتيم آقا اين حديث سندش اين است اين حديث چون اين را در اين کتاب چيز آورد، در کتاب معرفة انواع الحديث که سند را عوض میکند گاهی با ذکر اختلاف سند متن نيست مثالی که ايشان زده من الآن در شيعه مثلش را نديدم اما اين تقطيع اين کار را مدرج را صاحب وسائل کرد نه صدوق فقط يک بحث میماند ما در کتب زياد میبينيم که مثلاً صدوق چهارتا روايت را پشت سرهم آورده هر کدام يک سند دارد، صاحب وسائل هم يک روايتش را
0: 53
داده مشکل سر صاحب، خيلی خوب چرا جدا نکرده؟ يک و کذالک مثلاً علامه در کتاب تذکره از کلمات اهل سنت زياد آورده، مرحوم شيخ صاحب جواهر خيلی از اين مفتاح الکرامه نقل میکند جوری که اسم میبرد ما احتمال داديم شايد چون اين روايات مشهور بوده همين که آورده اهل علم میفهميدند اين چهارتا روايت است بعدها چون ما دور افتاديم يا مثلاً علامه اگر نقل میکند میداند اگر فقيه کتابش را نگاه بکند میداند اين کتاب از کتاب مثلاً شرح کبير مال پسر برادر ابن قدامه گرفته، ابن قدامه يک پسر برادر، مثل همين خود ابن قدامه دقت میکنيد من احتمال میدهم صدوق اين کار را کرده صدوق در حقيقت مدرجش نکرده مدرج برداشت بعدیهاست نه کار خود صدوق، صدوق میدانست اين وقتی میآورد کسی که اهل حديث باشد میداند اين چهارتا حديث است، بياورد اين،
س: اين دوتا اينجا ايشان تعليقه اين طور دارد يکی در آن بحثی
ج: نه حج، در حج،
س: تسعه عمر
ج: نه حج، حج حج در فضيلت حج، ديدم نعثر دارد، راست هم میگويد ايشان اين ببينيد من لم، تا وقتی من مثال اين آقايي، ببينيد ايشان مثلاً در همين مثالی که در باب اين مدرجی که به اصطلاح الآن به اين صورت است
س: قضيه ابن السلام
ج: بله از اين کتاب مقدمه ابن السلام،
س: باب فضائل حج گفتيد
ج: تقريباً همانجاست
س: يکی است آنجا ايشان اينجا میبينم که ايشان میگويد لم نعثر رواية تدل عليه در بحث تعداد عمرههای پيامبر است و اعتبر عليهالسلام تسعه عمر، و لم حج حجة الوداع و الا و قضی حج،
ج: شما اين لم نعثر کجاست؟ مثلاً اينجا ببينيد يک روايت آورده که اين طور است روايت سعيد ابن ابی مريم مصری به يک سند از زهری عن انس ان رسول الله قال لاتباغض و لا تحاسد و لاتدابر و تنافسوا الی آخر فقوله لاتنافسوا ادرجه ابن ابی مريم من متن حديث آخر خود آن اين کار را کرده رواه مالک عن ابی الزناد عن الاعرج عن ابی هريره اصلاً سندش هم فرق میکند در آنجا دارد فيه لا تحسسوا و لاتجسسوا و لاتنافسوا و لاتحاسدوا اين تنافسوا را از يک حديث ديگر گرفته به متن
س: انواع ادراج حديث در حديث
ج: انواع ادراج، دقت، من میخواستم بگويم اين ما مثلش الآن داريم اما مال ما ادراج نيست يعنی میخواستم اين را بگويم، مال ما صاحب وسائل مدرج قرارش داده در حقيقت مدرج نيست آن وقت بعد میماند که چرا صدوق اين کار را کرده خب اين جدا میکرد از همديگر مثلاً که اين اشتباه پيش نيايد همچو، اين لم نعثر ندارد داخلش؟
س: تعارج را دارد که آنجا میگويد اين آدب را
ج: نه بابا در باب حج است،
س: عبارتهای پاورقی را میآورد
ج: عبارت پاورقی لم نعثر علی هذا النص
س:
20: 56
ج: حالا من نسخه خودم چيز کردم حتی نسخه فقيه هم باشد اشاره کردم نوشته آنجا ليکن روشن شد اين مثالی که اين مثالی را که ايشان نقل میکند ما نداريم اين مطلبی که ايشان اين لاتنافسوا مال سند ديگر متن اين بوده ورداشته پشت سر اين آورده دقت کرديد، اين جور را ما نداريم الآن نديدم نه اينکه نداريم احتمال دارد داشته باشيم الآن من نديدم اما اين را داريم که صاحب وسائل اين اشتباه مثل آن اشتباهی که ديشب خوانديم
س: يک جورای اين نوع مدرج خودش تقطيع هم حساب میشود
ج: نه حديث بوده حديث مستقلی بوده،
س: حديث مستقلی بوده،
ج: حالا اگر میخواهيد ديگر امشب ايشان پيدا نکرد فردا، آن وقت ببينيد ما بحثمان اين است که مثلاً مباحث فهرستی ما قابل توسعه است مباحث حديثی ما قابل توسعه است، مباحث رجالی ما قابل توسعه است، تراجم قابل توسعه است مباحث فهرستی هم قابل توسعه است اينها را انشاءالله گذاشتيم با بحث آقای مختاری توضيحش را بدهيم و اين مباحث اين جور متن اين مباحث متن مباحث ثانوی متن است مال ويراستاری به تعبير من، الآن همين نسخهای مصحفی که عثمان طه، اين میدانيد علاماتی که گذاشته غير از علاماتی که اعراب هست مال قرائت است يک علاماتی را هم ايشان تازه گذاشته برای آداب تلاوت، مثلاً نون اخفاء میشود يا ادغام میشود اين در نسخ ديگر نيست يعنی يکی از نکات اين مصحف اين است يک علاماتی برای تلاوت گذاشته که اين نبود اصل اصلش که اصلاً نبود بعدش گذاشتند نقطه گذاشتند بعد از نقطه علامت گذاشتند بعد فصل و وصل گذاشتند ببينيد هی اضافه کردند،
س: البته اين نوع تنوينها را اگر زير هم زده باشد
ج: زير ضم با فاصله اگر زده باشد اين يک کاری است که ايشان به اصطلاح ايشان علامت زد برای تلاوت، که اگر میخواهيم تلاوت بکنيم اين جور تلاوت بکنيم، دقت میکنيد و اينها نکات ظريفی است انصافاً يعنی مهمش به نظر ما اين است که اينها شرح داده بشود بيان بشود امروزه هم در مصادری که ما، مسائلی که داريم جهات مختلفی الآن در تخريج حديث، تحقيق حديث نکاتی که در حديث مثلاً شذوذ پيدا کرد، انصافاً و حتی کيفيت چاپش کجا نقطه بگذارند کجا ويرگول بگذارند کجا در متن بنويسند، کجا در حاشيه بنويسند يک نکاتی فنی است که هی دارد اضافه میشود يعنی نکاتی را که مرحوم شهيد در قرن دهم نوشته الآن هم زمان ما وجود دارد اضافه هم شده دقت میفرماييد، به نظر ما هرچه بتواند در ابراز متن، آن طور که گفت عجم الکتاب نور، هرچه بتواند نور باشد متن را بارزتر بکند که شواهد ويراستاری بشود اين هم توسعه پيدا بکند خيلی خوب است يعنی به عبارت اخری اين مطلب را که مثلاً اوزاعی بگويد اعجام الکتاب نور خيلی خوب اما اين بيايد در کتب حديث، يعنی بيايد در کتاب به اصطلاح المحدث الفاصل يعنی اين کاری را که کار حديثی نيست به متن بر نمیگرده اصلاً اين به مرحله ويراستی و روشن شد متن تأثير میکند و الا اين در سماع حديث عن رسول الله هيچ تأثير ندارد حتی در خيلی از سماعهای ديگر هم تأثير ندارد، چون از استادش میشنود حالا اعجام باشد يا نباشد؟ اعراب باشد، مشکول باشد يا نباشد؟ آن میخواند برايش ديگر چون میخواند اين ابهامها از بين میرفت دقت میکنيد ليکن از اينکه میگويد نور، آن وقت نکتهاش هم اين نيست اين مطلب میآيد در محدث فاصل يعنی میآيد در يک کتابی که در باب حديث است، دقت کنيد آن آداب ويراستاری چون تأثيرگذار است در ابراز متن، دقت کرديد لذا اين کاری که مثلاً شما و آقای مختاری اين يک کار خوبی است میخواهم اين را توضيح اين هم اصلاً يعنی معلوم میشود که از همان صدر اول علماء اين را جزو يعنی نور گرفتند برای کتاب، لازم نيست ما فقط متن حديث را بنويسيم آنی که بتواند اين متن را بارز بکند، آنی که بتواند اين متن را خوب جلوه بدهد آنی که میتواند حدودش را، ثغورش و اختلافات، اين نکته را هم فکر کردند انجام بدهند، و از آن مهمتر بعدها در کتب حديث اين را اضافه کردند با اينکه او خودش میداند اين متن، ربطی به حديث ندارد اينجا به متن حديث ربطی ندارد نه به سند حديث ربطی دارد اما اين، اين اگر باشد اقتضاء میکند در زمان ما هر عملی را که منشأ اين بشود که متن روشنتر بشود مصدر روشنتر بشود دقت میکنيد کار واضحتر بشود اين پیگيری بشود دقت کرديد اين امروز، امشب میخواستيم اين را،
س: ضابطه کلی الآن در واقع شما بيان میکنيد هر چيزی که میتواند وضوح بدهد به هر چيزی
ج: اين آداب ويراستاری اعمال بشود دقت میکنيد اين هر راهی را که میتوانيم نه مهم اين است که اولاً آنها گفتند بعد هم در کتب حديث آمد، دقت کرديد در کتب درايه آمد، يک دفعه در کتب تاريخ میآمد در تاريخ اين طور شد از زمان اوزاعی مثلاً گفت نقطه آمد گفت نقطه بگذاريد اين نور کتاب است اما اين بعد میآيد در کتاب محدث فاصل يعنی میآيد در علوم حديث دقت کنيد، طبيعتاً اگر اين نکته باشد در زمان ما اگر بخواهيم اين را مراعات بکنيم خيلی دستمان بازتر است خيلی کارها فنیتر است و خيلی نکات بيشتری وجود دارد روشن شد،
س: الآن در خواندن حديث مشکل
ج: مشکل پيدا میکنيم دقت کرديد، خيلی روشن اين نکتهای که من امشب هدفم، البته هدفم اين بود که
س: يشکل ما يشکل بود،
ج: بله يشکل، نه حق با آن آقايي است که میگويد يشکل مطلقاً، يشکل يا لا يشکل يعنی آن حق، با آن اوزاعی،
7: 2: 1
دور
س: نه الآن ويراش عذر میخواهم آنهايي که واضح باشند را اعمال
ج: نمیکنند نه، نمیکنند مگر بعضی از کتب مثلاً کلام امام را
س: اصلاً تشديدها را نمیگذارند در
ج: نه مثلاً کلام امام را چرا؟ الآن بعضی از کتب ديديد ديگر آنجای که مال سند و راوی و اينهاست نه، قلت لابی عبدالله نه، اما کلام امام وقتی میگويد قلت مثلاً سئلت عن کذا بعد که فقال آنجا را مشکول میکنند يعنی به احترام کلام امام مطلقاً مشکول میشود و احتمال هم دارد در سابق کتب مثلاً مخصوصاً حديث کتب حديث کم بوده اين را يک متن مقدس میدانستند با متون مقدس معامله ديگری میکنند دقت میکنيد اين الآن مثلاً در زمن ما اگر اين رسم شده باشد که متون مقدس را خوب بارزش میکنند مثلاً همين کتاب تفسير علی ابن ابراهيم به نظرمن يک بخشش مال علی ابن ابراهيم است يک بخشش تفسيرهای خودش نه روايت است يک بخشش مال رواياتی است که صاحب کتاب نقل میکند خودش نقل میکند که يک بخشهايش هم باز مال کتاب تفسير ابی جارود است يک بخشی هم احتمالا مابين کلام صاحب کتاب و مابين مثلاً تفسير علی ابن ابراهيم، اگر اينها را با حروف مختلف چاپ بکند ارزش کنند ارزش کتاب خيلی روشن میشود، دقت کرديد چه میخواهم بگويم، مثال هم بگذاريم برايتان شبههتان، منشأش مثلاً آقای خويي يکجايي روايت مال خود ايشان است مال خود مؤلف کتاب مثلاً علی ابن حاتم روايت مال خود ايشان است دقت میکنيد خودش حدثنی مثلا ابوعلی بغدادی آقای خويي ورداشته ابوعلی بغدادی را جزو مشايخ علی ابن ابراهيم نوشته، خب اينکه اصلاً نزديک سی سال آن آقا بعد از امام فوت کرده اين اگر میشد ديگر اين اشتباهات پيش میآمد عدهای از آقايون بعد از آقای خويي بعضیهايشان نه همهشان ملتفت شدند نوشتند نه، اينی که در کتاب آقای خويي آمده فلانی از مشايخ علی ابن، اين غلط است اين جزو رواياتی است که انفرد مؤلف کتاب به نقل اين ربطی به علی ابن ابراهيم ندارد اما اگر دقت کرديد چه میخواهم بگويم اين را شما الآن بياييد جدا بکنيد، آنجاهايي که روايات علی ابن ابراهيم، يک فونتش بگذارند آنی که مال کلام خود يکجاهايش هم مردود، مردد است الآن من هم نمیتوانم تشخيص بدهم يکجاهايش احاديثی است که ايشان نقل کرده اصلاً ربطی به علی ابن ابراهيم ندارد همه اينها را آقای خويي و زياد هم هست همه اينها را آقای خويي به عنوان علی ابن ابراهيم گرفته، با اينکه اصلا ًعلی ابن ابراهيم از آن نقل نمیکند اصلاً امکان ندارد از آن نقل بکند،
س: اين دوتا کتابی ابوهلالی عسکری با کتاب جزائری که باهم چاپ شده بعضیها سعی کردند اينها هی
ج: اين خود اين چاپ دوتا نسخه با همديگر اين خيلی مؤثر است حتی من يک وقتی تصورم اين بود که خيلی،
س: معجم
ج: بله ديدم چرا، به ذهنم رسيد اگر مثلاً قرآن را با يک مقابلاتی در قرآن، در تورات بالخصوص دارد با انجيل خيلی کم است با تورات زياد است اينها را يکجا چاپ بکنند آن آقا هم آمد يک شب اينجا يک نفر آمريکايي بود استاد دانشگاه بودند که مثل يک کشيش بود خيلی هم هيکل داشت، آمدند عکس بگيريم ايشان کتاب قطوری هم نوشته مقابله بين قرآن و تورات آيات قرآن و انصافاً هم از من در قرآن مسلطتر بوده، يعنی کاملاً به قرآن مسلط بود، کتابش را هم به من داد، گفتم اينجا بعد گرفت گفت نه آمدم فقط نگاه کنی، گفت آقا من که انگليسی بلد نيستم، به هر حال اين آقای قندههاری اينها بودند دو سه نفر ديگر هم بودند ترجمه میکردند به هر حال اين کار کار بسيار خوبی است يعنی ما دنبال اين باشيم که ويراستاری هم جزو، چون ويراستاری را هم جزء بحث سند قرار بدهيم؟ بحث درايه قرار بدهيم، به هر حال اين را آوردند در درايه الحديث و فهم حديث و شناخت حديث وارد کردند دقت کرديد يعنی بيش از هزار و صد سال است اين بحث را وارد کردند و الآن هم پيشرفتهای خيلی خوبی شده طرحهای بسیار زيبايي شده امکانات خيلی فراوان شد میشود يک کتاب را با پنج نوع حرف چاپ کرد با شش نوع حرف چاپ کرد اين خيلی میتواند کمک بکند در متن حديث و همينی که ايشان نوشته شهيدثانی اين راه شهيد ثانی برای جدا سازی متن دائره بگذارد، نقطه روی بگذارد هزار اين کار،
س: خب اينکه توی بين شرح لمعه با متن لمعه اين چاپهای همين اخير بيست، سی سال اين کار را کردند فونت متن اصلی را غليظتر کردند
ج: آن چاپ نجف يکی است که
س: نه در آن
ج: آن چاپ آقای کلانتر اين طور نيست، میگويم بعد
س: کلانتر يکی است در پرانتز است، بين پرانتز قرار داده ولی
ج: اين را اگر بشود يعنی اين نکته را آن وقت اين در اينکتاهاي مثل همين کتاب علی ابن ابراهيم خيلی تأثيرگذار است چون اين چند جور است کتاب، چند جور است اين خيلی تأثيرگذار است
س: برای هم ديگران
ج: برای فهم کتاب، و اين فرض کنيم مثلاً البته اين را توضيح بده که اين کتاب اصولاً تفسير به نام علی ابن ابراهيم داشتيم حالا يک مختصر هم میگويند داشته جای خودش آن بحثی، ليکن اين کتاب از قرن نهم همين کتاب موجود به اسم تفسير علی ابن ابراهيم جا افتاد]، حسن ابن سليمان يعنی دقيقاً بنويسد حسن ابن سليمان ازش نقل میکند به عنوان علی ابن ابراهيم اين اشتباه میآيد در بحار اين اشتباه میآيد در وسائل همه نقل میکنند مراد علی ابن ابراهيم،
س: چون مسلم شده ديگر
ج: دقت کرديد اين اشتباه میآيد در جال آن وقت شما با يک چاپ هيچ کاری نکرديد نمیخواهيد يکی يکی توضيح بدهيد با يک چاپ میتوانيد میخواستم امشب اين را بگويم يعنی يکی از کارهاي که میتواند الآن تأثيرگذار باشد اين کاری را يعنی اينها با هوشی، هوشی قشنگی به کار بردند يعنی نکات ويراستاری را هم آوردند در علم الحديث،
س: بله
ج: نکته را میخواستم روشن شد
س: بله بله خيلی
ج: آن کتاب فرض کن آداب المفيد و المستفيد است آداب کتابت است، اما اين علم الحديث است همين که شما نقطه بگذاريد يا اعراب بگذايد اين خودش تأثير دارد، کل کتاب اعراب بگذاريم مشکلات اعراب بگذاريم الاعجام نور الکتاب که اعجام الکتاب و واقعاً هم يعنی اين تفکر که ما بتوانيم متن را سالم و روشن و بارز تحويل بدهيم اين، اين الآن اصول ويراستاری خيلی در اين جهت تأثير دارد
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين
ديگر خسته شدم، امشب هم بد نشد اجمالاً الحمدلله.
دیدگاهتان را بنویسید