متن حدیث (جلسه37) دوشنبه 1402/01/07
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسول الله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الرحيم.
عرض شد که ديشب که مواردی را متعرض شديم راجع به اين بحث سلسله تاريخی که ما در حديث اماميه بود هم به لحاظ تاريخی، به لحاظ جغرافيايي که توضيحاتی شد، عرض کرديم يکی از مواردی که منشأ شده الآن متن، متن به معنای شامل سند هم بشود با مشکلات رو به رو شده، احاديثی است که ما از عامه نقل کرديم يا حتی گاهی زيدیها يا ما از يدیها، انصافش من در اين کتاب تيسرالمطالب اگر نگاه بکنيد تقريباً همان اوائلش زياد هست عن سعد ابن عبدالله عن الصفار عن البرقی و عجيب اين است که اين احاديث الآن پيش ما موجود نيست نمیدانم چطور در اختيار ابوطالب بوده از کتابهايي، اين يعنی اصولاً روايات ما سنخ رواياتی که ما داريم و پيش عامه هست، غالباً از ائمه شيعه است، مثل روايتی که زهری دارد از علی ابن الحسين مثلاً که در بخاری هم هست، در بخاری از زهری از علی ابن الحسين هست، در بخاری حديث امام باقر از جابر نيست در حج که مفصلترين روايت کتب اهل سنت در حج همين است امام صادق از پدرشان از جابر که حجة الوداع را توضيح میدهد چطور در آمدی، حدود دو سه صفحه شايد باشد بخاری ندارد اما مسلم و ديگران دارند، خود بخاری نياورده نه، ما اين طور داريم و مقداری هم داريم که مثلاً ممکن است روات از عامه باشند از جعفر ابن محمد، اينها را هم ما در رجال پيدا کرديم مخصوصاً مرحوم شيخ طوسی عدهای را که در اصحاب امام صادق آورده بعد در کتب عامه پيدا شد، و احتمالاً اصلاً آنها سنی باشند اصلاً شيعه هم نباشند، از همين رواتی که ايشان به اسم به اصطلاح رواتی از امام صادق به اصطلاح نقل میکند، علی ای حال يک مجموعهای در اين جهت وجود دارد يعنی يک مجموعه در اين جهت، اين حالا من ايشان گفت صحبت بکنيم اين اگر بخواهيم من بايد تطبيقات، من در اين نسخه وسائل خودم عدهای از موارد را استخراج، يکجا ننوشتم که من بياورم الآن بخوانم اما عدهاش را من خودم استخراج کردم، که رواياتی که الآن صدوق نقل میکند، در اين تصحيح تراثنا الرجالی دارد يک مقدارش،
س: آقای نجار
ج: آقای نجاری، در اين تصحيح تراثنا الرجالی ايشان میآورد حديث را میآورد بعد میگويد بعد حديث را بعينه از مصادر عامه، چون ظاهراً خدا رحمتش کند ايشان خيلی اهل علم و فن و تحقيق اين جوری نبود اما تتبع زيادی داشت خيلی تتبع داشت انصافاً، قيافهاش نمیخورد ديده بوديد شما، خيلی انصافاً حالا ياد از ايشان بشود، مظلوم هم واقع شد، اين تصحيح تراثنا الرجالی حدود شش جلد است يکش را چاپ کرد، ديگر بعضیها سر و صدا کردند جلو چاپ بقيهاش را گرفتند، شما فرموديد بنا چاپ بشود رفتيم آنجا منزلشان،
س: بلی اين آقايي، بعض دوستان و اينها به جايي نرسيده تا حالا کتابهايشان
13: 3
شده ظاهراً يک دختر داشت فقط که آن، رفقاء رفتند سراغ کتابها تا حالا به جای نرسيده،
ج: فکر میکنم رفت بغداد، عراق بود همانجا فوت کرد؟
س: فوت شد
ج: گفتند هم خيلی آلزايمر شديد گرفته بود، در خيابان مینشستند نمیدانست چه کار بکند؟ کجا برود؟ میرفتند پيدايش میکردند میبردند، نمیدانم حالا کتابهايش اينجاست نوشتههايش، شنيدم نوشتههای خطی زياد، خيلی به اسانيد اهل سنت وارد شده بود، انصافاً خيلی، و خيلی هم از اين جهت به اصطلاح همين متعارف علمی غربیها يعنی به جايي که بگويد هذا السند يا متن فيه کذا، مثلاً از صدوق میآورد، من داريم تصحيح تراثنا، يادم رفت الآن يادم آمد، اگر يادم بود نگاه میکردم مواردش را برای اينکه اينجا بخوانيم، میگويد روی الصدوق بعد ايشان همين حديث را به اسانيد متعدد از کتب سنیها میآورد يعنی خود خواننده ملتفت میشود تحريف واقع شده يعنی احتياج ندارد که ايشان تصريح بکند اين يک روشی است ديگر، آن متن را میآورد متن و سند را بعد ايشان دو مرتبه از کتب اهل سنت روی فلان در فلان، روی فلان، متنی که میآورد با سند، با اين سند و متن اشتباهاتش و تحريفاتش روشن میشود، يکی از مواردش هم تصادفاً يک موردی است حالا نگاه کنيد، ابوزبير بياوريد عن جابر در معجم آقای خويي، ابوزبير عن جابر، به نظرم جلد بيست و يک باشد کلمه ابوزبير عن جابر، علی ای حال اين يک فصل مشبعی است يعنی است من بخواهم الآن در ذهنم، اگر مايل باشيد فردا شب اين کتاب را نگاه کنم از اين کتاب برايتان مواردش را بخوانم و در ذهنم نبود، هرچه ذهنم فکر کردم ديدم که بايد برگرديم به اين نسخههای وسائل آنهايي که من تصحيحش کردم، ديگر ديدم حال من هم مساعد نبود نشد، اما اين زياد است يعنی صحبت يکی دو مورد نيست يک مواردی هم که آنها از مصادر ما نقل میکنند اصلاً کلاً نه اينکه فقط از ائمه ما از مصادر ما نقل میکند و يک عدهای از ائمه ما نقل میکنند، عدهای هم ما از کتبشان نقل میکنيم، البته ايشان احتمال میدهم به نظرم يکجايي نوشته که مثلاً اين نسخه مثلاً خصال يا نسخه امالی صحيح نيست من فکر میکنم نکتهاش اين نبوده، مرحوم صدوق رحمه الله عليه وقتی آدم نگاه میکند از مشايخ مشهور اهل سنت نقل نمیکند حالا يا اباء داشتند يا مناسبشان نبوده، مثلاً زمان ايشان بزرگان اهل سنت محدثين بزرگ ايشان نقل نمیکند، بيشتر میبيند مثلاً يک عده يک آخوندی آنجا بوده از سنی به اندازه اجازه اتصال پيدا بشود اتصالی، احتمالاً منشأ خطأ آنجا بوده يعنی آن نسخهای که در اختيار ايشان قرار داشته، ابوزبير عن جابر آوردی،
س: اين روايتش در جامع الاحاديث را آوردم
ج: نه آقای خويي تعليقی دارد،
س: در اين معجم آقای خويي تعليق دارد
ج: ها! معجم بيست و يک به نظرم، ابوالزبير عن جابر، معجم آقای خويي بياوريد، خلاصهاش اين است که اين طوری که ايشان نقل کرده حالا در حافظه من هست، ايشان نوشتند ابوالزبير درست نيست ابن الزبير است و هو ابوالحسن علی ابن محمد ابن زبير قرشی اين ابوزبير عن جابر را ايشان برداشتند تصحيحش کردند به ابن الزبير عن جابر، همين طور است ببين؟ من از اين تصحيح تراثنا الرجالی در ذهنم مانده، خودم به معجم آقای خويي مراجعه نکردم،
س: ابن الزبير را بزن،
س: ابن زبير عن چه؟ عمرة ابن زبير هست، در عمر ابن زبير و عامر ابن زبير
س: اصلاً بزن از زبير عن جابر،
ج: نه ابوزبير عن جابر
س: نه برای اينکه بياورد،
ج: ابوزبير عن جابر نيست اصلاً؟
س: آقای خويي نه حتی با الف و لام و بی الف و لام،
ج: نه ابوالزبير نه،
س: الزبير اصلاً الزبير خالی
ج: حالا جابر را بياوريد جابر تنها،
س: میداني فاصله نمیگذارد، ابوالزبير را با هم بدون فاصله بزن،
ج: يک عبارتی ايشان يادم رفته در کدام جلد معجم هست از معجم آقای خويي نوشته اين ابوالزبير صحيح نيست ثوابش ابن الزبير است، به نظرم چون بايد در جلد،
س: تتر نيست لا به لای بحثها
س: لا به لای بحث را دارم نگاه میکنم،
س: ها! لا به لای بحثها
ج: نه به نظرم در جلد بيست و يک که عناوين کنی هست، يا بيست و دو که ابن است،
س: بلی
ج: بياوريد جلد بيست و يک، يا بيست و دو ابن الزبير مثلاً عن جابر، جابر تنها يا جابر ابن عبدالله هم بياوريد،
س: عنوانی که دادند در بيست و سه، گفته ابن الزبير روی عن جابر و روی عنه فلان تقدم بعنوان علی ابن محمد ابن زبير، اما نگفته اين ابوالزبير را تصحيح کرده به اين،
ج: ايشان میگويد اين در اين روايت، حالا تقدم را میخواهيد بياوريد روايت در، اين بايد کتب صدوق باشد شايد هم در تهذيب باشد، چون ايشان بيشتر کتب اربعه را دارند، ايشان نوشته اين علی ابن محمد ابن زبير است،
س:
41: 8
به مناسبت متعرض شده
ج: بلی بايد به تهذيب میخورد،
س: بلی
ج: در کتب اربعه آنی که روايت اهل سنت را میآورد تهذيب است کافی و فقيه خيلی کم میآورند اما تهذيب زياد میآورد، تهذيب هم در مباحثی که مثلاً فرض کنيد در ميراث و اينها و فضل ابن شاذان روايت دارد و رد بر میکند بر عامه و طلاق عدی و اين جور چيزهايي که مثلاً فضل دارد نقل میکند تهذيب عبارت فضل را میآورد به اين جهت، روی عن که آقا؟ روی عنه که؟ بايد قاعدتاً در تهذيب باشد بعيد است از صدوق ايشان نقل بکند مگر استثناءً مثلاً
س: علی ابن محمد ابن زبير روی عن احمد ابن عمر ابن کيسوه
ج: نه، عن جابر
س: و روی عنه احمد ابن عبدون، و روی عن علی ابن الحسن و روی عنه ابن عبدون
ج: اين ابن الزبير پيش ما قرشی است از بزرگان است و طريق معروف اصحاب ما يعنی ابتداءً بغدادیها و بعد جای ديگر از کتب ابن فضال پسر، علی ابن حسن مراد ابن فضال پسر است، ابوالحسن علی ابن محمد ابن زبير و کان علواً فی الوقت، اين جزو علو اسناد داشت، مرحوم ابن عبدون در سال سه صد و چهل و هشت از ايشان حديث نقل میکند و فيها مات، اين هم خيلی علو اسناد است بالاخره چون مرحوم نجاشی و مرحوم شيخ هردو از ابن عبدون نقل میکند معلوم میشود ايشان مثلاً خودش هم اوائل جوانیاش بوده و در اواخر سن مرحوم ابن زبير بوده، ابن زبير توثيق رسمی ندارد، جز همين مشايخ اجازه و اينها و کان علواً فی الوقت هست که آقای خويي که استثناء نوشتند کان غلواً يعنی در دوران جوانی بوده، ايشان مینويسد اين را چندبار در بقيهاش هم آمده، ما در درس فقه از ايشان شنيده بوديم ايشان غلواً میخواند يعنی در غليان جوانی بود، در شدت جوانی، اشتباه است علو فی الوقت، يعنی علو اسناد داشت عمرش به اصطلاح، خب ايشان مثلاً از ابن فضال شايد فاصلهاش با ابن فضال نزديک هفتاد سال بود ديگر، يک چيزی هفتاد،
س: فی الوقت میسازد علواً فی الوقت،
ج: در آن زمان در آن تاريخ اگر کسی دنبال اسناد عالی بود به ايشان مراجعه میکرد وقت يعنی در اين زمان، در زمان خودش اسناد عالی را از ايشان مطالبه میکردند عرض کردم اينها يک مقدارش هم به خاطر اين بود که گاهی پدرانشان از وجوه علم بودند از بزرگان بودند اين بچهاش که يک ساله بود مثلاً میبرد پيش يک پير مرد نود ساله مشايخ بهش اجازه میداد، آن وقت چون اجازه صغار را اجازه میدادند قبول میکردند فقط حق تحديث نداشت تا بالغ بشود بعد از بلوغ آن وقت مثلاً اگر خودش هم هشتاد سال میشد آن آقا هم پير مرد هشتاد ساله بود اين و لذا مثلاً علو در وقت، الآن شنيدم در عربستان نمیدانم شيخ عبدالله رُبعی است ربيع است اين الآن اعلی اسناد به بخاری را ايشان دارد زنده است عکسی که من ديدم جوان هم هست نسبتاً خيلی پير نيست شايد پنجاه شصت ساله باشد، ايشان الآن مثلاً مشهور شده که علو اسناد يعنی در زمان ما اعلی اسناد ايشان است، اعلی در به اصطلاح بخواهيد نسبت به بخاری، علو اسناد، قلت واسطه ايشان است اين رسمش بوده خيلی و خود همين تهذيب الکمال زياد موارد دارد، لنا عالياً بعد يک طريقی به قول خودش عالياً از آن راوی نقل میکند معلوم میشود تا زمان ايشان هم مسأله اجازه حتی تا زمان ما الآن متعارف بوده آن وقت کسانی بودند که دنبال علو اسناد میرفتند مثل همين قرب الاسناد حميری، قرب الاسناد و علو الاسناد يکی است يعنی واسطه کم بشود، عمدهای هم که ايشان دارد همين است مثلاً مرحوم حميری که احتمالاً نزديک سال سه صد باشد از فرض کنيد از موسی ابن جعفر به دو واسطه، از عبدالله ابن حسن جده علی ابن جعفر، موسی ابن جعفر، اين قرب اسناد داشته يا فرض کنيد از امام صادق عن هارون ابن مسلم عن مصعده اين اسنادی، قرب اسنادی به هارون را مرحوم کلينی هم دارد، به اصطلاح ثلاثيات کلينی، که شاگرد ما چاپ کرده، ثلاثيات، علی ابن ابراهيم عن هارون عن مصعده عن الصادق عليهالسلام اين به اصطلاح قرب اسناد کلينی است اين قرب اسنادی که مرحوم ايشان علواً فی الوقف مراد اين است علی ابن محمد زبير قرشی و کان علواً فی الوقف، به تعبيری، بعد از احاديثی که جابر دارد، آخر آن تقدم مال جابرش را بخوان،
س: بعدش جابر نداشت،
س: خب چطور نوشته تقدم،
س: تقدم در علی گفت تقدم،
ج: در علی ابن محمد، ايشان کنيهاش ابوالحسن، ابالحسن علی ابن محمد ابن زبير، شما
س: ببخشيد،
41: 13
معجم جلد 13 معجم مدخل شماره هشتاد و چهار، سی، علی ابن محمد ابن زبير وقع بهذا ال
55: 13
فی اسناد کثير من الروايات تبلغ ستة و ستين مورداً
ج: همهاش بيشترش از علی ابن حسن است ايشان، علی ابن حسن ابن فضال پسر و اشکال معروف که به کتاب هست اين است ديگر ايشان از طريق ابن زبير نقل میکند ابتدا میکند به اسم ابن فضال عرض کردم اين هم يک فايده ابن فضال در کافی مراد پدر است حسن، اين دوتا با همديگر فرق میکند، مرحوم کلينی هرجا میگويد ابن فضال مرادش پدر است مرحوم شيخ میگويد ابن فضال مرادش پسر است، پدر حسن است، پسر علی است علی ابن حسن، آن وقت يک توضيحاتی من به يک مناسبتی از فهرست بود چه بود يک توضيحاتی که کتب علی ابن حسن پسر خيلی در قم جا نمیافتد کتب پدر بيشتر جا افتاده، و اين روش و آنچه که ما الآن بيشتر از پسر داريم توسط شيخ است مثل همان بحثی که ديشب کرديم اين انفرادهای شاخهای است، جديدی است حالا يادم رفت اسمش را ديشب ببرم به اين مناسبت اين شاخه جديد را مرحوم شيخ میزند ايشان زياد به اسم ابن فضال شروع میکند يا علی ابن الحسن میگويد يا ابن الفضال، ابن الفضال
س: فضيل بود فرموديد ديگر، يکش هم فضيل بود
ج: فضيل نه شيخ نزده، فضيل چون
س: شيخ زياد از فضيل نقل کرده و ديگران کم است
ج: نه چون فضيل مال طبقه اول اصحاب امام صادق است مثل زراره است ديگر از همان درخت را اگر بخواهيم تصور بکنيم آن اول درخت تنه اول درخت هستند اين، فقط فضيل مال بصره است اينها مال کوفه، آن وقت اين علی ابن حسن که میگويد که الآن بيشترش از علی ابن حسن است ديگر شايد،
س: بعد ايشان گفته که عمّن
43: 15
همهاش علی ابن حسن ابن فضال بعد هم اصلاً ايشان مدخل بعدی که زدند آخر مدخل گفتند اقول هو متحد مع مابعده در مدخل بعدی فرمودند که
ج: ايشان زياد دارند من به نظرم شايد همان لجنه نوشتند، بايد بگويد من بعده، نه ما بعده، زياد تکرار میشود، ما را در لغت عرب برای غير عاقل به کار میبرد، نيست اين طور همين جلدی که جلوتان هست نگاه بکنيد زياد داريد، هو متحد مع ما بعده، به نظر من شايد توجه نشده مع من بعده بايد بنويسند،
س: براي چه اينجا گفته، مدخل بعدی گفتند علی ابن محمد ابن زبير القرشی روی عن علی ابن حسن ابن فضال جميع کتبه اينجا اشاره کردند که خيلی اختصاص داشته باشد، و روی اکثر، اما بحث جابر نيست، در بعدی هم نيست اينجا روی عنه،
ج: ابن عبدون، بيشتر ابن عبدون است از ايشان،
س: مروی عنه هيچ کدامش چيز نکرده جابر
ج: پس چطور جلد بيست را نوشته تقدم، جلد بيست را دو مرتبه بياور ابن زبير بود نه؟
س: اينجا بود تقدم اسم لابد نه،
ج: مگر تقدم ترجمهاش مثلاً، بخوان آن جلد بيست و سه را بخوان دو مرتبه اين را آقای خويي با گفتند اين ابن زبیر عن جابر اين مثلاً علی ابن محمد ابن زبیر است عرض کردم ايشان متوفای سه صد چهل و هشت است، جابر ابن عبدالله انصاری هفتاد و هشتاد است، تصور نفرمودند، اصلاً تصور نفرمودند که اصلاً امکان ندارد چنين چيزی اين مال نا آشنايي بودن است به اسامی، اين شخصی است به نام ابوزبیر به نظرم محمد ابن،
س:
33: 17
بود
ج: نه خيلی
س: در جلد بيست و سه، مدخل پانزده هزار و صد و پنج، گفتند ابن زبیر روی عن جابر و روی عنه ابن جريح، ابن جريح هم نيست اين جريج است، عبدالعزيز ابن جريش فقيه معروف مکه و اين متوفای صد و بيست و شش است اصلاً ايشان چطور ربطش دادش به ابن زبير و از مشاهير اهل سنت است، يعنی آقای خويي متأسفانه، اين ابوالزبير محمد ابن مسلم بياوريد ابوالزبير
س: تقدم بعنوان علی ابن محمد ابن
ج: تقدم با، اصلاً توجه نشده دقت میفرماييد حالا ابن جريح را خيلی غلط نوشتند اختصاص به ايشان ندارد،
س: ابن جريح همين
ج: بلی ابن جريج است که احتمالاً جرج باشد چون اصل پدرش مسيحی بوده ابن جريج است که فقيه معروف اهل مکه است و از شخصيتهای خيلی معروفی که میگويند متعه را جايز میدانست ايشان است و تزوج سبعين امرة متعة، همان ابن جريج است عبدالعزيز ابن جريج، و در روايات آمده که حضرت صادق به يکی از اصحاب فرمودند که برو به طرف ابن جريج آن راجع به متعه بحث دارد، میگويد رفتم نوشتم يک مقدارش را هم میگويد، فاملی عليّ من احکام متعه، يک مقدارش امام میفرمايند صدق، اين حرفهايش درست است، اين عبدالعزيز ابن جريج است ايشان از ابوالزبير نقل میکند متوفای صد و ده است ابوزبير، آن از جابر ابن، اصلاً روايات ابوالزبير عن جابر در کتب اهل سنت محل بحث است که اتصال دارد يا اتصال ندارد؟ محمد ابن مسلم تدرس همچون چيز،
س: خود آن روايتی که ما داريم خود جامع الاحاديث از شيخ مفيد در مسائل
14: 19
است آنجا گفتند که
ج: آقای خويي از کجا آدرس دادند، در جلد بيست خب اين روايت را از کجا نوشتند،
س: کافی جزء شش کتاب الطلاق باب الفصل بين من طلق علی غير سنه
ج: همين پس به کافی خورده، روايت کافی اين ابوزبير است ايشان حتماً ابن جريج حديثی را از ابی الزبير عن جابر نقل کرده اين هيچ ربطی به ابن الزبير ما ندارد، اصلاً يعنی خب ببينيد وقتی اين اشکال به نظر من خيلی، يعنی واقعاً کسی که با مقدمات
س: فمن ذلک ماروی ابن جريح اينجا باز ابن جريح چاپ کرده،
ج: که نوشته؟ اين الآن کتاب فضل است،
س: نه کافی را عرض میکنم،
ج: کافی نمینويسد، اين حتماً مال، وسائل فضل ابن شاذان است عرض کردم يک مقداری اينها به، عنوان باب را بگو و قال فضل ابن شاذان
س: باب
10: 20
بين من طلق علی غير سنه و بين مطلقة
ج: بلی اين يک رسالهای در حدود،
س: بلی رساله فضل است
ج: عرض کردم بهتان حدود سه صفحه چهار صفحه است خيلی قشنگ است خيلی اين قشنگ است حالا اگر بخواهيم بخوانيم میخواهيد از اولش، خيلی فوائد
س: خود فضل است
ج: بلی خود فضل است اصلاً آن وقت فضل مطلبی را نقل میکند در اينجا عدهاش را از اهل سنت میآورد من جمله اين ابن، به نظرم ابن جريج کتاب الآثار دارد همچو چيزی دارد، يکی ابن جريج عبدالعزيز ابن جريج میآورد اين رساله میخواهی اين، اگر بشود اين باب را از اولش بخوانيد اين خيلی فوائد تاريخی لطيفی دارد، آن فوائدش است که میگويد يک سنی به من گفت شما میگوييد اگر طلاق لعده نباشد باطل است چون خدا فرمود طلقوهن لعدهن، از آن ور هم خدا گفته و لاتخرجوهن من بيوتهن اين اگر زن را از خانه بيرون کرد ولو کار حرامی کرده ليکن عدهاش تمام میشود مثلاً از خانهاش بيرون کرد پنج ما خب اگر میگوييد چون نهی آمده پس بايد بگوييد که اين عده هم باطل است عده واقع نمیشود روشن شد طلقوهن لعدتهن اين معنايش اين است که طلاق شما برای عدی باشد اگر رو عده نبود باطل است چرا طلاق را میگوييد باطل است اما نمیگوييد عده باطل است، حالا از خانهاش بيرون کرد، لاتخرجوهن و لايخرجن اگر از خانه بيرون رفت چرا شما در اينجا نمیگوييد که اينجا عده باطل است بايد برگرده خانه عده بگيرد، با اين که اينجا نهی دارد چرا در آنجا قائل میشويد اين خيلی قشنگ است اول رساله بخوانيد،
س: استدلالش هم خوب است
ج: ها! خوب است، اين دقت کرديد، اين وقتی اين شخص میگويد من فلانی را ديدم بهش گفتم يک جوابی داد که نفهميدم چه گفت؟ گفت فلانی را ديدم گفت ما اصحاب حديث هستيم حديث ما اين جور آمده اين خيلی لطيف است آن وقت فضل در اينجا وارد اين بحث میشود بحث اجتماع امر و نهی، نهی در عبادت را مطرح میکند،
س: اولين بار طرح اين مسأله اينجا باشد
ج: طرح اين دو سه صفحه نوشته خيلی قشنگ است انصافاً و اين دوتا را جدا میکند که فرق است بين نهی در عبادات و بين، يا معاملات و بين مسأله به اصطلاح مسأله اجتماع امر و نهی، اصلاً فرق اين دوتا با همديگر، نه در عبادت مقتضی فساد است، اما اجتماع امر و نهی را قبول میکند يعنی اجتماع میآيد اگر اين دوتا باشد يعنی هم امر باشد هم نهی آنجا عمل باطل نمیشود ايشان از اين راه وارد میشود مثلاً مرحو سيدمرتضی دويست سال بعد از فضل تقريباً ايشان اين دوتا را يکباب قرار داده ما الآن در حوزهها چون کفايه هم هست، آقای خويي، آقای حکيم همهشان نوشتند ديگر، دو بابش کردند، بحث اجتماع را با بحث نهی، مرحوم فضل از اول، ايشان متوفای دويست و شصت است از زمان،
س:
18: 23
کردند در اولش هم کل زحمت کشيدند که اين چه ارتباطی
ج: آها! دقت کرديد اين را مرحوم فضل دارد، خيلی عجيب است هزار و دويست سالی قبل انصافاً خيلی قشنگ نوشته آن وقت آنجا میگويد و ايضا روی ابن جريج عن ابی الزبير عن جابر اين حديث اهل سنت است اصلاً ربطی به ابن زبير ما ندارد اصلاً، فضل متوفای دويست و شصت است اصلاً ربطی به ابن زبيری که سه صد و چهل و هشت است ربطی به آن، اين سرش چه بود؟ چون آقای خويي آشنا نبود با اصطلاح اهل سنت
پس: بالاخره اين روی عن ابی الزبير بالاخره کدام ابی الزبير است؟
ج: همانکه شاگرد جابر، جابر ابن عبدالله انصاری، ابن جريج همان فقيه، فقيه مکه است ديگر اصلاً ربطی به علی ابن محمد ابن زبير قرشی ندارد،
س: که قرن چهارم است
ج: چهارم است، سه صد و چهل و هشت، اصلاً هيچ ربطی به او ندارد،
س: ابن جريج را حالا آن عهد
ج: صد و بيست و شش زمان امام صادق، اصلاً امام صادق گفت برو پيش ابن جريج راجع به متعه ايشان صحبت میکند نوشته بنويس آور پيش امام فرمود صدق، اين مطلبش درست است، هست در روايتی همين در وسائل هم هست، حالا شما ابوزبير را بياوريد محمد ابن مسلم تدرس به نظرم تدمر، تدرس،
س: کافی نخوانم روايتش را پس
ج: نه ديگر
س: اين دفعه ديگر
45: 24
ابی زبير
ج: معلوم شد آن عنوانی که آقای خويي زده در جلد بيست و سه اين باطل است
س:
54: 24
مسلم را میخواهيد
ج: نه روايت چيز را میخواهی بياور، از تهذيب الکمال شرح حال ابوالزبير محمد ابن مسلم را،
س: تهذيب چيز است،
ج: روايت هست يعنی روايت ابوالزبير عن جابر هست پيش اهل سنت مسلم نقل کرده يا بخاری؟ الآن در ذهنم نيست میدانم در اهل سنت از سابق آن چهل و خردهای سال قبل آخر نجف بوديم اين مناقشات اهل سنت را ديدم يکی از اسانيدی است که محل بحث آنهاست مثل بحثی که ما روی سند ابن فضال داريم به خاطر ابن زبير، ما هم داريم همين بحث را که آيا سند درست است يا نه؟ آنها روی ابوالزبير بحث دارند، حالا میخواهی بياور تهذيب الکمال
س: در مسند احمد
ج: عن جابر
س: الآن عن جابر عن عمر
33: 25
شش است، هفت هشت، زياد است
ج: و يک نکته ديگر هم حالا گفتند انصافاً در مسند احمد ديدم مقدار زيادی از مسند جابر خوب است احاديثش قشنگ است انصافاً انصافاً بينی و بين الله اين احاديث را قشنگ آوردند از جابرش را قشنگ آمده، به نظر من حتی از مسند عبدالله ابن عباس هم قشنگتر است،
س: هم
ج: خيلی
س: خيلی زياد دارد
ج: نه زياد دارد،
س: پس احاديثش زياد است ابی الزبير عن جابر
ج: متعارف است اصلاً پيش شان،
س: در مسند عمر در مسند عبدالله ابن عمر بود، در مسند ابی سعيد خدری بود مسند خودش هم که هست مسند خود جابر هم که هست
ج: خيلی، زياد دارد عن جابر
س: رساله قبل از مسند خود، در خود مسند جابر هم ابی الزبير در خيلی
ج: ابوالزبير محمد ابن مسلم تدرس، تدمر همچو اسمی
س: اصلاً يک جزء نوشتند احاديث ابی الزبير
ج: عن جابر
س: عن بلی عن جابر
ج: اصلاً اين عرض کردم
س: بخاری هم عملاً سهتا
ج: خيال میکردم بخاری نداشته باشد،
س: چهار، پنج، ششتا نمیدانم زياد است در بخاری هم زياد است
س: يعنی اصل بر اين بوده از جابر نقل کند
ج: بلی معروف است ديگر اين متوفای صد و ده است عرض کردم، اصلاً تهذيب الکمال را بياور شما
س: الآن میآورم، فقط تعدادی که
ج: نه اين اصلاً اصلاً مطلب، يعنی الآن معلوم شد که اصلاً اين احتمالی که ايشان دادند اقول ايشان خيلی در فنش خيلی دور از، اين چه شده؟ حالا اشکال بر ايشان وارد نيست چون ايشان در ذهنش نبوده که يک ابوالزبير عن جابر وجود دارد، ذهن ايشان همه با ابن الزبير علی ابن محمد ابن زبير ذهن با او مشوش است حالا اين دوتا با همديگر چقدر تفاوت زمانی دارد اصلاً امکان ندارد چنين چيزی دقت میفرماييد اينی که من عرض کردم چون اين مثال در ذهنم بود میخواهم، محمد ابن مسلم تدرس است تدمر است همچو
س: محمد ابن مسلم مکی معروف است
ج: نه يک چيز ديگر هم دارد جدش، محمد ابن مسلم ابن تدرس، تدمر همچو اسمی دارد
س: اگر باشد تدمر، تدرس است
ج: تدرس است میگويم يک چيزی دارد حالا
س: زبير مکی محمد ابن مسلم تدرس مولی حکيم ابن جزام
ج: حُکيم ابن حزام
س: اينجا دارد جزام
ج: اشتباه است
س: بايد حتماً
ج: نه حُکَيم است پسر دايي حضرت خديجه است ديگر پولدار معروف مکه آن است اصلاً اين شعر هم مال همان است ديگر راجع به آن است فما رجعت بخائبه رکابو، اذا کان حکيم ابن حزام منتهاه، اين اصلاً معروف بود در پولداری جزو مثل حضرت خديجه جزو پولدارهای بسيار معروف مکه است،
س: مولا
ج: حکيم ابن حزام،
س: وسطی قرشی از تابعين کثير الحديث تابعين چون شاگر عمدهاش همين جابر است، آن وقت يک جزئی دارد به نظرم اشکالشان در اينکه آيا اين نوشته از او نوشته يا نه؟ سماع دارد يا ندارد؟ به نظرم يک اشکال معروفی دارند احاديث ابوالزبير و لذا آنجايي که سماع میگويد قبول میکنند يک اشکالی دارد در حديثش عن جابر يعنی کسی که با احاديث اهل سنت اجمالاً آشنا باشد میداند اين سند يک سندی،
س: تدليس دارد بلی
ج: بلی
س: شبهه تدليس دارد
ج: بلی شبهه تدليس دارد، میگويند
س: يدلس
ج: بلی آقا
س: يدلس
ج: بلی و لذا هم اگر بخاری نقل بکند میگويد سمعت اگر گفت سمعت جابر قبول میکنند عن جابر قبول نمیکنند عن جابر قبول نمیکند دقت فرموديد وقتی در کسی شبهه تدليس بود اصطلاحاً در اهل سنت آقايون را من ديدم بعضی از اين آقايون مشاهر نوشتند اين آقا مدلس بوده يعنی دروغگو يعنی کذاب بوده، ملتفت نشده تدليس دروغ نيست، تدليس،
8: 29
ماشئت که ما الآن میگوييم آن بازيگری است مثلاً فريب کاری است، تدليس يعنی، اين تدليس در اصطلاح محدثين در سايه راه رفتن است مرادشان دلس يعنی تاريکی، در تاريکی، مثلاً من نقل میکنم میگويم آقای خويي اين طور فرمود شما خيال میکنيد من چون هم عصر آقای خويي بودم از ايشان نقل، از من میگويند خودت شنيدي میگويم نه من از آقای مثلاً فلان شنيدم از آقای خويي، اين را میگويند و لذا افرادی که مدلس اند تعبيرشان اين است: صرّح بالسماع فزالت شبهة التدليس يعنی اگر گفت سمعت جابر قبول میکنيم اگر گفت عن جابر قبول نمیکنيم شبهه تدليس، اين آقايون ما چون با اصطلاح آشنا نيستند خيال میکنند يدلس يعنی دروغ میگويد خب نمیشود بخاری از اين دروغ گفت يا نه؟ تدليس يعنی اين، ممکن است از جابر نقل بکند اما در واقع از او نبوده به واسطه بوده اما اسم واسطه را نبرده اما واسطه هم ثقه بوده نه اينکه حالا از يک کذابی نقل کرده،
س: اين داستان را مشکلش اصلاً نوشته، سعيد ابن ابی مريم عن الليث ابن سعد قدمت مکه فجئت ابالزبیر فدفع الیّ کتابين
ج: ببينيد نوشته
س: فانقلبت بهما ثم قلت فی نفسه
ج: انقلبت برگشتم يعنی کتاب را گرفتم در آمدم از مکه بهما
س: لو عاودته فسئلته هل سمع هذا کله من جابر فقال منه ما سمعت و منه ما حدثت عنه، يا منه حَدثت عن
ج: نه حُدثت عنه به من گفتند،
س: فقلت له اعلم لی،
ج: اعلم يعنی علامت بگذار چون الآن رسم نيست، اعلم علی احاديث يعنی رو حديث، ما حالا مثلاً خط قرمز میگذاريم اين علامت، يک علامت بگذار که اينها سماع است اينها مثلاً غير سماع است از آن نيست اين شبهه جابر اين است عرض میکنم اصلاً اين بحثی دارد در اهل سنت ابوزبير اصلاً محل بحث است بلی بفرماييد،
س: بعد میگويد فاعلم در آنکه گفته، اين در تهذيب الکمال در خود چيز بود،
ج: محمد ابن مسلم تدرس المکيه،
س: فقط در آن يک چيزی دارد، فی اسناده الی چيز تدليس که احتمالاً همين است اشاره به همين است،
ج: بلی اين معروف است عرض کردم يک بحثی است اصلاً در بين اهل سنت ابوالزبير عن جابر بحثی که در کتب ما معروف است ابن الزبير عن فضال پسر، آنی که پيش ما هست اين است روشن شد، يعنی سند شيخ ابن عبدون از ابن الزبير عن ابن فضال پسر، اين درش بحث کرديم، ما يک بحث داريم آنها يک بحث دارند، اصلاً ربطی هم بهم کلاً نداريم،
س: ان البقر تشابه
ج: علی ای حال، نه میخواستم مثال بزنم که گاهی يک شخص بزرگ، عرض کردم من خدای نکرده نمیخواهم ولی بعضیها هستند خيلی بی ادب اند تند میشوند که اين اشتباهی به اين واضحی، ليکن اين مال آشنا نبودن با به اصطلاح رجال است يعنی منشأ اشتباه
س: میاندازد گردن همان مستنسخها،
ج: مستنسخها، ملتفت شديد چه میخواهم بگويم، تصادفاً اقول دارد به نظرم مال خود آقای خويي است
س: دوتا چيز لطيفی اينجا دارد، دوتا تعبير ديگر هم که دارد يکی اينکه و بلغنی اين در تهذيب التهذيب آمده و بلغنی عن يحيي ابن، از ابن سعد نقل کرده که گفته بلغنی عن يحيي ابن معين انه قال استحلف الشيبه ابالزبير بين الرکن و المقام انک سمعت هذه الاحاديث من جابر، فقال الله انی سمعتها من جابر يقول ثلاثه،
ج: معلوم میشود شيبه يا چيز
س: شيبه نوشته، شعبه ننوشته
ج: شعبه بايد باشد
س: بايد شعبه باشد
ج: شعبه
س: چون قبلش میگويد ترکه لشئ زعم انه رآه فعلو فی معاملته که میگويد بعضیها کم و زياد کرده بود،
ج: شعبه چون عرض کردم اولين کسی است در اهل سنت که بحث رجال را شروع میکند،
س: خب ابن معين را نسائی و اينها توثيق کردند
ج: نه توثيق کردند ليکن میگويد شبعه بهش گفتم در حجر، استحلفه يعنی قسمش داد،
س: بلی ديگر
ج: قسم بخور که تو خودت شنيدی، اين معلوم شد اتهام چيست؟ اتهام ايشان در اينکه از جابر شنيده يا برايش نقل شده شبهه تدليس،
س: يک جرحی هم برای ايشان دارد که حاجی آقا فرمود جزء الفاظ جديد جرح باشد میگويد و قال ابن عيينه کان ابوالزبير عندنا بمنزلة خبز الشعير اذا لم نجد عمرو ابن دينار میگويد جو بوده
ج: اصطلاحاً يعنی جو بود پيش آن، علی ای حال روشن شد يعنی به نظر من ديگر کامل،
س:
41: 33
در خيابان کفشی بود
س: جرح جديدی است
ج: به نظر من، خود شعبه نمیدانم چرا بد عبارت هست؟ خود شعبه اين در ابان دارد، در ميزان الاعتدال در باره ابان، لان اشرب من بول حمار احبّ الیّ من ان اروی عن ابان، همين هم مال شعبه است اين اولين شخصی است از علمای، که اين تقريباً معاصر امام کاظم است صد و شصت و يک است به نظرم وفاتش، از سالهای صد و سی و چهل ديگر بحثهای اهل سنت در توثيق و اينها شروع میشود ابتدايش ايشان است از زمان امام صادق تا آن وقت اصلاً بحثهای رجالی نبود، از نيمههای قرن دوم اين بحثهای رجالی شروع میشود که ابتدا، و لذا هم شعبه میگويد بهش گفتم میگويد نه، سه مرتبه قسم خورد که من خودم شنديم فحلف الله الله الله سه مرتبه ليکن اين روشن شد اجمالاً برايتان، حالا من چون سابق ديده بودم بحثهايشان را ديده بودم معلوم شد که اين يک بحث خاصی است روشن، اين کلام را هم فضل ابن شاذان از ابن جريج عن ابی الزبير عن جابر آورده، اصطلاحاً ما میگوييم احاديث جدلی يُحتج عليهم نه يُحتج بها، آقای خويي ملتفت نشده در کافی چه بوده؟ خيال کردند در کافی يک حديث، اصلاً کافی از ابن زبير هم نقل نمیکند، چون خود کلينی متوفای سه صد و بيست و نه است ابن زبير صد و چهل و هشت است، اصلاً کافی کلاً از ابن زبير نقل نمیکند نه ابوالزبير دقت توجه نفرمودند ايشان، اگر ايشان حواسشان بوده که فضل نوشته فضل هم اصلاً دويست سال، تقريباً صد و هشتاد سال قبل از ابن زبير مرده فوت کرده، فوتش صد و ده دوازده سال قبل از ابن زبير است توجه نشده به مطلب، علی ای حال عرض کردم اگر احاديث اينها در کتاب ما هست يک مقدارش مال فضل است للاحتجاج عليهم، لا للاحتجاج بها، برهانی نيست جدلی است، دقت فرموديد و ايضا روی عبدالعزيز ابن جريج عن ابی الزبير عن جابر حالا در کافی اشتباه چاپ شده باشد عن ابن الزبير عن جابر آقای خويي هم در ذهنش چون در ابن الزبیر بوده علی ابن محمد بوده فرمودند ايشان آن آقاست، ديگر من هم خسته شدم
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
دیدگاهتان را بنویسید