متن حدیث (جلسه33) شنبه 1401/12/27
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسولالله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الرحيم.
عرض شد راجع به يک درختوارهای را ما به اصطلاح تصوير کرديم راجع به حديث شيعه و اين چطور رشد کرده، چطور بالا آمده؟ و اين در طول تاريخ کدام قسمتهايش باز خشک شده، دو مرتبه جای ديگر رشد کرده؟ ديروز متعرضی اجمالاً متعرض مدرسه بغداد و تقريباً به يک تفصيل بيشتری دوتا مکتبی که در شرق اين محور حديثی ما هستند، يکی سمرقند و کش و اينجاها يکی هم در غرب که همين شام و ميراثهای شام و ميراثهای به اصطلاح حلب به قول شما، ميراثهای مصر که دعائم و اينها باشد و گفته شد که اين ميراثهای آنجا انصافاً چون از دسترس دور بودند بعدها آمدند بغداد از راه ميراث بغداد نشر و نما کردند، فرض کن اشعثيات آمد بغداد اما از راه بغداد نشر و نما نکرد، بعد هم در حله آمد، در کاشان همين راوند مرحوم راوندی آورد، در آنجا هم نشر و نما نکرد عرض کرديم نشر و نمايش اواخر قرن سيزدهم است هزار و دويست و هفتاد و هشت، هشتاد و هفت است که اين نسخه از هند میآيد نسخه اشعثيات مرحوم حاجی نوری آن را نقل میکند ديگر بعد از حاجی نوری اين رشد پيدا میکند حالا يک مثال ديگر هم بزنم اينجا حالا چون تاريخ را آدم يک جوری که خوب بررسی کند، باز يک روزنه هم برای مطالب جديد میشود اصلاً علم يکی از خصايصش اين است اصطلاحاً میگويند زايش دارد، يعنی انسان وقتی بفهمد يک مطلب درست است اگر برش ثمراتی بار شد يعنی به اصطلاح به جنبهای رسيد که عملی باشد، جنبه باشد که تأثيرگذار باشد اين علامت اينکه اين علمش درست بوده، ببينيد مثلاً الآن حالا بعد انشاءالله متعرض میشوم، مثلاً مصادر زيديه، کتب زيديه در مصادر ما که بعد انشاءالله متعرض میشوم، اجمالش مثلاً همين مسند زيد که کتاب معروف آنهاست بهش هم گاهی مجموع فقهی میگويند در اصطلاح زيديه مجموع فقهی يا مسند زيد يکی است خب اين در ميان اصحاب ما، حالا غير از حالا خود آن شخص اولی عمر ابن خالد چه وضعی دارد اينها در ميان اصحاب ما جا نيفتاد يعنی اصحاب ما نقل نکردند بعدها قمیها بعضیهايش را نقل کردند، عرض کرديم بيشترين عدد را مرحوم شيخ طوسی از طريق قمیها نقل میکند، حالا اگر علی رضا آمد میگويم عددش را دقيق در بياورد در کتب اربعه چندتا داريم، يک مقدار کمتر، بيشتر از يک مقدار، کمتر در کافی است، در فقيه فکر میکنم دو سه مورد اگر باشد چيزی عدد زيادی نيست در فقيه، در ذهن من الآن همين طوری، نه اينکه مراجعه خاصی روی اين عنوان داشتم، خب اين مقدار کمی است بعدها هم بازهم تأثير نکرد يعنی الی يومنا هذا که من در خدمت شما هستم، خب اين نزديک نهصد و خردهای حديث است اين طور من خودم نشمردم آن مسند زيد که من دارم شماره ندارد، شمارهگان ندارد، دقيقاً عددی، شمارهای عددی احاديث مسند اينها همان در مفتاح کنوز السنن به نظرم نهصد و خردهای، نهصد و هفتاد، نود، زير هزارتاست به هر حال اگر اين مفتاح کنوز السنه درست نوشته باشد، ايشان در آنجا عددش را شماره گذاشته طبق شماره ايشان حدود نهصد و خردهای خب ما از نهصد و خردهای شايد حدود سی و سی و پنجتايش را داريم که نسبت خيلی کم است دقت کرديد، هنوز هم که هنوز است اين نتوانست در شيعه وارد بشود، يک شبی آقای علوی اينجا تشريف داشتند صحبت جامع الاحاديث شد من جمله به ايشان گفتم، گفتم حالا که بناست مثلاً کار جديدی بشود، خب کل مسند زيد را بياوريد ديگر حالا، چه فرق میکند؟ بالاخره کل مسند زيد را الآن، اين ببين احاديث زيد، عمر ابن خالد عن زيد در کتب اربعه جمعاً چندتاست؟ بين سی تا سی و پنجتاست به ذهن من الآن، در کتب اربعه بيشترينش در تهذيب است يک مقدارش هم در کافی است کمترينش هم در فقيه است،
س: يعنی هيچ معلوم نيست چرا به طرفش رو نياوردند؟
ج: احتمال دارد به خاطر عمر ابن خالد باشد چون اهل سنت خيلی باش بد هستند، کذابش می دانند بالاتفاق، احتمال هم دارد به هر حال چون شيعه بنا بوده به اهل بيت مراجعه کند، حالا از اين راه را درست تشخيص ندادند به اهل بيت، احتمال بيشتر در قمیها تلقی مشايخ است اين چند موردی را هم که شيخ دارد، يا سعد ابن عبدالله است از اين مشايخ هستند يعنی،
س: عمر ابن خالد در کتب اربعه؟
ج: بلی عن زيد
س: استبصار را حذف کردم، کافی و تهذيب و فقيه شده 59تا
ج: من سی و پنجتا، شايد بعضيهايش مکرر باشد
س: بلی بعضيهايش مکرر است،
ج: بلی من فکر میکنم بدون مکررات سی و پنجتا،
س: اينجا در برنامه جدا حساب میکنم
ج: بلی من فکر میکنم میگويم نشمردم اصلاً بحث خاصی راجع به مسند،
س: خب اين هشتتاست بدون مکررات هشتتاست
ج: فقيهکمتر است نيست؟
س: عمدهاش تهذيب است، عرض کردم تهذيب بيشتر آورده، تهذيب اگر سندهايش چندتا بياوريد سعد ابن عبدالله است همين سند هم هست يعنی حسين ابن علوان عن عمر ابن خالد عن زيد، سند يکی است همين مسند زيد هم با همين سند است يعنی اين طور نيست، عن منبه ابن عبدالله عن حسين ابن علوان عن عمر ابن خالد،
س: حسين ابن علوان مشکل دارد
ج: آقای خويي توثيقش کردند اما قبول نکردند،
س: ششتا دارد فقيه،
ج: من خيال کردم دو سهتا اين را اشتباه کردم
س: شش و هشت، چهاردهتا،
ج: خب پس يکی فقيه را زيادتر گفتم،
س: پنجتا در تهذيب،
ج: اما اينها مکرر دارد در کافی حتماً از کافی هم نقل کرده تهذيب مکرر دارد
س: همهاش آن سی و پنجتا از کتاب مسند زيد
ج: همهاش يکی است
س: استبصار را حذف کردم برای اينکه
45: 5
ج: حالا يکی دوتا سند مال کافی را هم بخوان، مال کافی ابتدا به اسم عمر ابن خالد کرده يا زيد؟ در فقيه معلوم نيست؟ ماکان فيه عن عمر ابن خالد میگويد، يا ماکان فيه عن زيد؟ در مشيخه
س: اصلاً هيچکدام را اول سند، ها! و روی عمر ابن خالد
ج: عرض کردم بايد، اين غير از آن است اين از مسند نيست ربطی ندارد،
س: ولی بقيهاش هيچ کدامش ابتدا به عمر ابن خالد نشد
ج: زيد روی زيد ابن علی يا روی،
س: فی رواية حسين ابن علوان عن عمر ابن خالد
ج: همين است ديگر خب همين است يکی است، حسين ابن منبه، قبلش هم منبه ابن عبدالله است،
س: ابتدای سند اين جوری دارد
ج: اين سه نفر در همين مسند زيد هم هست همين حسين ابن سعيد فعلی هم اينها هستند همين افراد هستند آن وقت مشايخ قم به نظرم نوادرالحکمه هم دارد از اين، مال تهذيب را بياور، سعد ابن عبدالله هم دارد،
س: اين مسند زيد آن مقداری که الآن هست اين معتر است يا جمع کردند
ج: نه خودش کتاب واحد است پيش آنها مهمترين کتاب زيدیهاست، همين داخلش را من ديدم، به من گفتند بعض زيدیها که اين کتاب پيش ما معتبر است من ديدم که بعضیهايش هم اعتماد نمیکند به کتاب ليکن مشهور اين است که مشهورترين متنشان الآن اين است،
س: ديگر هم دارد لابد؟
ج: خود آنها اگر داشته باشند ما الآن اصلاً بين ما منتشر نيست، حالا ببينيد عين همان کاری که مستدرک کرد الآن میشود انجام داد، الآن مسند زيد بيايد در جامع الاحاديث بيست سی سال ديگر روش کار میکنند، دقت کرديد چه میخواهم بگويم؟ همان کاری که مستدرک راجع به اشعثيات انجام داد، در حدود مثلاً صد و فرض کنيم چهل سالی قبل، سی سالی قبل، چون مرحوم حاجی نوری در هزار و سه صد و بيست وفاتش است حالا نمیدانم اينهای که نوشته کی نوشته کتاب؟ غرض دقت فرموديد میخواهم بگويم گذشته، اين تا الآن غير از همين چند مورد هيچ در فقه شيعه تأثير نداشته، نه اينکه حالا هم تأثير داشته باشد، آوردند بعضیهايش هم قبول نکردند، تنها روايتی که ما داريم که پيغمبر متعه را تحريم کرد در همين مسند زيد است شيخ طوسی نقل میکند بعد هم میگويد که اين مثلاً طريق عامه است و تقيه است و اينها، ما تنها در کل روايات ما همين يک روايت را داريم و هست در مسند زيد هم هست، يادم میآيد بعض رواياتش را ديدم در مسند نبوده، مسند زيدی که زيدی ها چاپ کردند من نديدم الآن جايش را نمیدانم الآن در ذهنم، اما ديدم،
س: چاپ زيدیها هم هست غير از اين چاپی که اين؟
ج: همين چاپی است مال مصر است زيدیها قبول کردند، الآن دارم من چاپ مسند زيد را دارم بعدش هم مسند امام رضا چاپ شد اين صحيفه الرضا را به اصطلاح مسند امام رضا را هم چون بعد صحبتش میکنيم انشاءالله پس بنابراين ما الآن مثلاً در مذاهب غير اماميه مثل مسند زيد را الی الآن در حوزههای ما روش بحث نمیشود حاجی نوری هم نياورده، مرحوم آقای بروجردی هم در جامع الاحاديث نياوردند من پيشنهاد کردم به آقای علوی، که شما اگر میخواهيد بنويسيد مسند را کلاً بياوريد ديگر، حالا عمل نمیکنيد جای خودش، خب اين اگر بيايد ده سال بيست سال ديگر روی روايات مسند زيد بحث میشود، حالا يا قبول بکنند يا قبول نکند؟ آن بحث ديگری است آن وقت بحثش پيش میآيد دقت فرموديد حالا برگرديم مال تهذيب را آورديد چند مورد از تهذيب،
س: بلی هستش حالا فعلاً
ج: خود فقيه را بياوريد از که شروع میکند؟ از سعد شروع میکند، از سعد ابن عبدالله وارد میشود؟ مشيخه را بياور عمر ابن خالد
س: مرحوم زيد بيشتر از امام سجاد دارد يا همهاش؟
ج: همهاش، عن ابيه عن ابيه الحسين عن علی عليهالسلام تمام يک سند واحد فقط بعضی، بعض جاها دارد که از کس ديگر، بعض وقت هم دارد قال اميرالمؤمنين قال رسولالله هم دارد هردو دارد بيشتر قال رسولالله است و عنوانهای مال خود اميرالمؤمنين هم دارد، فقيه الآن در ذهنم نيست احتمال میدهم از راه سعد وارد شده باشد، تهذيب در ذهنم است بعضیهايش از راه سعد ابن عبدالله وارد شده،
س: يک وقت با قرآن خيلی چيز شد، مرحوم زيد، دارد خودش میگويد با قرآن خيلی به حساب عجين شدم و بالاخره بعد آن کتابی که از امام باقر خواسته بود را دوباره مثل اينکه میگويد ديگر نمیخواهمش ديگر نيازی ندارم بهش،
ج: نمیدانم الآن اين مطلبی که فرموديد در ذهنم نيست که کتابی را از امام باقر خواسته باشد، خود مشيخه صدوق را بياور جلد4.
س: بلی آوردم، مشيخه مال خود زيد ابن علی را هم دارد اصلاً و ماکان فيه عن زيد ابن علی و حسين ابن علی ابن ابی عليهم السلام، فقد رويته عن ابی و محمد ابن الحسن رضی الله عنهما عن سعد ابن عبدالله عن ابی الجوزاء
ج: همين منبه ابن عبدالله است گفتتم راه ورودشان چون تاريخ دست ماست راه ورودشان سعد است چون سعد طبيعتاً حتی از سنیها هم نقل میکند اصلاً اسم کتابش را احتمالاً کتاب الرحمه گذاشته رو اين جهت، سعد ابن عبدالله کتاب مهمش کتاب الرحمه است از باب اختلاف امتی رحمه، اشاره به اين باشد که از فرق مختلف نقل میکنند و چندبار هم عرض کردم نمیدانم حالا بازهم بگويم شما، يک عبارت نجاشی دارد ما هنوز نفهميديم شايد چهل سال است، پنجا سال است من رو عبارت فکر کردم هنوز هم معنايش را نفهميدم راجع به سعد ابن عبدالله عبارتی دارد نجاشی، حالا بياوردش دو مرتبه نمیخواستيم بخوانيم ديگر اطراد در استطراد شد،
س: میگويم طرف گفته بود من هم نفهميدم
س: و من عرض کنم که در مشيخه آن وقت ماکان فيه عن عمر ابن خالد هم هست دوتا تفاوت دارد يکی اينکه فقط ابی است فقد رويته عن ابی عن سعد ابن عبدالله، بعد از سعد ابن عبدالله، هيثم ابن ابی مسروق است،
ج: اگر بعدش بعدش حسن ابن محبوب است، هيثم،
س: حسين ابن علوان است مثل قبلش،
ج: هيثم غالباً از راه چيز نقل میکند يعنی صدوق از اين نسخه حسن ابن محبوب پيشش بوده اين بايد در بحثهای فهرستی با آقای مختاری توضيحش بدهيم يک نسخهای بوده که خيلی باز آقايون ديگر روی اين نسخه حساب نمیکردند اين نسخه حسن ابن محبوب است مرحوم صدوق زياد از اين نسخه نقل میکنند نسخه هيثم ابن ابی مسروق عن حسن ابن محبوب، حالا معلوم میشود از حسين ابن علوان بلی
س: در روايتی که بود فرموديد؟
ج: سعد ابن عبدالله اشعری، اين اسم کتابش کتاب الرحمه است که عرض کرديم کلينی اصلاً ازش نقل نمیکند کلاً، شيخ طوسی زياد نقل میکند، صدوق هم کتاب را پيش استادش خوانده اما اين قدر مثل شيخ طوسی نقل نمیکند هنوز هم نفهميديم چرا؟ شيخ طوسی انفراد، يک مقدار انفراد شيخ طوسی از همين کتاب الرحمه سعد ابن عبدالله است حالا چرا اين کار را کرده سعد ابن عبدالله؟ اين هم هنوز برای ما روشن نيست اصلاً اين کار سعد ابن عبدالله آن وقت اينجا عرض کردم راه ورود قمیها،
س: نوشته اين کتاب
44: 12
ج: بلی ايشان دارد سعد ابن عبدالله را بخوانيد
س: راه ورودش
ج: از نجاشی
س: بخوانم
ج: از مدخل نجاشی، شيخ ندارد اين مطلب را خيلی عجيب است مرحوم نجاشی منفرداً دارد، من هم نمیفهميدم بالاخره نجاشی چه میخواهد بگويند را نفهميديم، سر در نياورديم از اين عبارت ايشان سر در نياورديم،
س: احضار روحش بشود
ج: مگر احضار روحش و اعجب از همه مرحوم آقا بزرگ در دو سه عنوان راجع به ايشان بد میگويد به ايشان خيلی عجيب است به سعد ابن عبدالله اين هم خيلی عجيب است اگر ذريعه را داريد منسوخها را بياوريد،
س: الآن بخوانم يا بعد
ج: بخوانيد،
س: سعد ابن عبدالله، اين مدخلش 467 صفحه 178 سعد ابن عبدالله نه ابی؟
ج: خلف،
س: خلف لاشعری القمی ابوالقاسم شيخ هذه الامه و فقيهها و وجهها
ج: خيلی
س: شيخ هذه الامه
ج: شيعه يعنی
س: بلی
ج: خيلی البته امت شايد مرادش اسلام باشد،
س: شيخ هذه الطائفه
ج: طائفه، طائفه اگر میگويد يعنی شيعه، امه گفت يعنی اسلام،
س: کان سمع من حديث العامه شيئاً کثيراً سافر فی طلب الحديث
ج: ما کم داريم در قمیها ايشان يکی از آن چهرههای است که رفته بيرون، به اصطلاح میگويند له الرحله، اصطلاح محدثين و رحل الی فلان کذا، ايشان سافر عربی يعنی لغت عاميانه آورده و الا المعروف الرحله اصلاً کتاب در رحلة فی طلب الحديث
س: خطيب بغدادی دارد يک کتاب به همين نام، الرحله فی طلب الحديث
ج: بلی الرحله اصلاً دارد خطيب دارد خطيب را نمیدانم، میدانم ديدم دارد اما کدام يکش را نمیدانم
س: عنوان بخوانم؟
ج: بخوانيد حالا
س: اسم مشايخ را میخواهد ببرد و سافر فی طلب الحديث
41: 14
الحسن ابن عنفه و محمد ابن عبدالملک الدقيقی و ابوحاتم الرازی،
ج: ابوحاتم روشن است، آن يکی دوتايش روشن نيست ايشان اسم برد يکی وجوه اعاظم، معلوم نيست از وجوه حديث، حالا آن نمیخواهيم راجع به عبارت نجاشی صحبت کنيم،
س: و لقی مولانا ابومحمد عليه السلام و رأيت بعض اصحابنا يضعفون لقائه لابی محمد عليه السلام
ج: يک قصهای است که پيش حضرت بوده، امام زمان آمد و با يک به اصطلاح مثل اناری از طلا، رمان من ذهب، واضح است آن حديث خيلی واضح است،
س: فيکون
13: 15
حکاية موضوعة عليه و الله اعلم
ج: همين طور واضح است خيلی واضح است، که هی امام میخواست بنويسد امام زمان میآمد دست میزد مانع میشد و فلان، خيلی خيلی حديث نامربوطی است بلا نسبت خب بفرماييد،
س: فکان ابوعبدالله ابن ابی خلف قليل الحديث، روی عن الحکم و روی عنه احمد ابن محمد ابن عيسی فصنف سعد کتباً کثيره وقع الينا منها کتب الرحمه،
ج: اولش تعبير کتب الرحمه است،
س: کتاب الوضوء، کتاب الصلاة
ج: پنجتاست،
س: کتاب الزکات، کتاب الحج، کتبه فيما رواه
ج: کتبه فيما رواه مما يوافق الخاصه،
س: فيما رواه ما يوافق الشيعه
ج: ايضا خمسة ايضاً اصلاً نفهميدم چه است؟
س: همان پنجتا عنوان
ج: درست همان پنجتا عنوان را آورده، شيخ طوسی هم در تهذيب هرجا از سعد نقل میکند بعض جاها هست که نيست، از همين پنج تا کتاب است واضح است کتاب الرحمه پيشش بوده،
س: خاصه يعنی عامه
ج: نه خاصه يعنی شيعه، میبينی و کتبه فيما رواه
س: ممايوافق الشيعه
ج: ممايوافق الشيعه، اولش کتبه،
س: وقع الينا منها کتب الرحمه، کتاب الوضوء، کتاب الصلاة،
ج: اين اسم کتب،
س: بعد در ادامه میگويد کتبه فيمارواه ممايوافق الشيعه خمسة کتب، کتاب الوضوء
ج: همان، يعنی چه من نمیفهمم، موافق شيعه يعنی اولش مثلاً موافق عامه است، يعنی مرادش اين است که کتاب الرحمه دو بخش داشته البته شيخ که ننوشته،
س: اولش تصريح میکند که
ج: صاف رحل فی طلب الحديث و لقی من وجوه دارد اين را
س: قبلش میگويد که احاديث اهل سنت را زياد نقل میکند
ج: ديده،
س: قرينه است ديگر
س: اول اين کتاب
ج: لذا شيخ طوسی هم فقط کتاب الرحمه نقل میکند الآن هم آنچه شيخ نقل میکند از سنیها درش نيست صدوق هم اين کار را نکرد يعنی صدوق هم چيزی از ايشان نقل نمیکند که از سنیها باشد نمیدانيم چه است؟ چه قسمتی است نمیدانيم؟
س: ظاهرش که ما اطلاع نداريم ظاهر عبارت اين است که عامه است خاصه است
ج: ظاهراً کتبه
س: همه جور احتمال میشود درست کرد
ج: بلی، کتب الرحمه، واقع الينا کتب الرحمه و هی خمسه بعد و کتبه فيمارواه ممايوافق الشيعه اين خيلی عجيب است يعنی دو قسمت بوده شيعه و سنی را جدا کرده،
س: آقابزرگ اين جوری فهميدند که اين کتاب دوم بوده، آن روايت رحمه، روايات شيعه بوده اين روايات اهل سنت بوده،
ج: برعکس ايشان فهميده
س: مدخل دادند جلد 19 صفحه 20 اسم اصلاً اين گذاشتند ما روته العامه ممايوافق الشيعه
ج: بدتر،
س: ابهام درست کرده
ج: ابهام درست کرده،
س: خمسه کتب کذا کذا للشيخ الطائفه ابی القاسم سعد ابن عبدالله ذکره النجاشی و مرّ کتاب الرحمه
19: 18
خمسة کتب من روايات الشيعه
ج: به عکس اين فهميده
س: اين بوده مثلاً
س: نه اين جوری فهم خودش را عرضه کرده چاپ که خيلی عبارات فرق نمیکند
ج: دقت کرديد اين چه است؟ من هم نفهميديم، حالا میخواهيد ناسخ القرآن را منسوخ را از کتاب چيز بياوريد،
س:
39: 18
فرق ندارد
ج: نه همين طور است، شيخ هم هيچی نياورده کس ديگر هم اصلاً نياورده، ناسخ القرآن مرحوم آقا بزرگ را بياورد،
س: ذريعه ناسخ القرآن
ج: اينجا ذريعه پشت سر ايشان است اما خب آن دستگاه بياورد راحتتر است اين پشت سر شماست اين ذريعه جلدهای 23 بود،
س: جلد 20 را بياوريد
ج: بايد 23 و 24 باشد، اين تا 25 است ديگر کلش، يا 23 است يا 24 يا 22 مثلاً، 23 احتمالاً ناسخ القرآن و منسوخه لسعد ابن عبدالله،
س: قبل از اينکه اين باب است
س: ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه لسعد ابن عبدالله ابن ابی فرج الاشعری يظهر من المجلسی انه کانت عنده نسخه منه، بعد بيا جلو
ج: خب بخوان عبارتش را بخوان
س: عبارت مجلسی را آورده بعد دوباره بحث چيز را،
ج: پس شايد در نوادر، چون يک نوادر هم دارد سعد ابن عبدالله، در يکی از کتابهايش به ايشان بد و بیراه گفته
س: بلی ايشان میگويد میگويد و سيأتی حاله فی کتابه النوادر و ان کتبه الموافق للشيعه لايتجاوز الخمسه و انه کان من المتعاطفی من الحکام المنصوبين من قبل الخلفاء
ج: چيز عجيبی است نوادر را بياور،
س: در نوادر، میگويد در نوادر خدمت ايشان میرسيم
ج: من الحکام المنصوبين هم حرف عجيبی است
س: يعنی ارتباط با سنیها، اين هم نوادر احمد ابن
ج: نه سعد ابن عبدالله، نوادر سعد را بياوريد يک چيز عجيبی دارد آقای شيخ آقابزرگ اين ديگر خيلی عجيب است، البته اين شنيدم آقای جلالی گفته من يک نسخه خود آقابزرگ داشتم اين زيادی مال پسرش است علی النقی اينجا
س: همينجاها
ج: در ناسخ القرآن،
س: يک تصرفاتی که میکرد منتهی
س: سطحی
س: بلی
ج: کتاب النوادر
س: سمع الحديث من العامه و لقی وجوههم ذکره النجاشی و قال له خمسة کتب موافق الشيعه و نقل عن بعض الاصحاب ان لقائه مع العسکری حکاية موضوعه و له الرد علی المحمديه و الجعفريه و مرّ له الرد علی الغلات و مات 299 و يظهر انه کان من سماه المفيد بالمقصرين و هم المتظاهرون بالتشيع
ج: عجيب اين عبارت
س: المسترون بعدائهم للغلات و الذين لفّه کتاب الضعفاء لجرح علماء الشيعه و نسبوه الی
43: 21
کمامرّ فی کجا و قد ينسب اليه
48: 21
النوادر
ج: متظاهرين بتشيع، شيخ الطائفه ايشان میگويد، شيخ الشيعه فی زمانه،
س: ولی جدا چيز کرده، میگويم میتوانست با منسوخه يک فضيلت جدا از اين بود،
ج: و اين خيلی
س: خيلی عجيب است، سماه المفيد بالمقصرين و هم المتظاهرون بالتشيع
ج: اسم نبرده،
س: متعاطفين
ج: مفيد گفته، ما خيلی
س: اسم نياورده اسم ايشان را نياورده،
ج: نه اسم ابن الوليد را برده
س: واضح است که مشکل دارد چون نگاه کنيد در ذريعه جلد 22 منتخبات للشيخ الطائفه ابی القاسم سعد ابن عبدالله الذريعه است، يک چيزی مثلاً اضافه شده
س: احتمالاً اين جلدها که بعد از آقا بزرگ چاپ شده از جلد 16، 17 به بعد احتمال دارد که پسرها کم و زياد کرده باشد،
ج: مفيد در بحثی، آخر مرحوم شيخ صدوق
س: قبلی هم هست مناقب روات الحديث للشيخ هذه الطائفه،
س: بلی
س: همهاش اينجا مثلاً المقالات
ج: يکجای ديگر هم دارد که با تندی نام میبرد همين مثل اين نوادر
س: ناسخ القرآن بوده ولی قبلیها همهاش همين طور است للشيخ الطائفه کتاب المزار للشيخ الطائفه
س: خطی الذريعه که هست میشود مراجعه کرد
س: نه اين قسمتها بعد از وفاتشان چاپ شده
ج: نه در آن نواسخ آقای موسوی بروجردی نوشته که در نسخه خطی ايشان نيست اما در اين قسمت بهش گفتم، گفت اين هست در نسخه خطی ايشان هم هست
س: اين تعبيرها
ج: بلی
س: حالا نگاه کنيم ببينيم اگر بود
ج: خيلی عجيب است
س: العامه آنجا گفته للشيخ الطائفه، اينجا همهاش تعبير شيخ الطائفه
ج: خيلی تعبير تندی است متظاهرين بالتشيع
س: المتسترون باجزائهم
س: بايد نگاه نوادر را
ج: خيلی
س: در ضياع گفته که شيخ القميين
ج: بلی در غلات مرحوم مفيد، آخر شيخ صدوق میگويد که من جملة علامات الغلو اينکه نسبت بدهند اهل قم را به تقصير، آن وقت شيخ مفيد اعتراض میکند میگويد اين چه حرفی است میزنی؟ خب بعضی از علمای شما مقصر بودند من جمله ابن الوليد قائل بود که اول درجات الغلو نفی السهو عن النبی و الائمه و هذا تقصير بين، از ابن الوليد اسم میبرد نه سعد ابن عبدالله، بعد میگويد و قد ورد علينا بغداد جماعة من، اينها مقصر بودند در حق ائمه، میگفتند ائمه در دين قياس به کار میبردند بعضیهايشان میگفتند ائمه احاطه به جميع احکام دين نداشتند اينها را مرحوم شيخ مفيد نقل میکند اسم نمیبرد،
س: اکثر تعابير
ج: خيلی عجيب است اين تعبير ايشان نمیدانم اصلاً اين را از کجا آورده حالا اين تعبير را،
س: خلاف تعبيرات در جاهای ديگر ذريعه است
ج: بلی اصلاً يعنی حالا يک مصدری چيزی که يک حرفی در اين جهت حالا از بحث خارج شديم، آقا برگرديم به بحث خودمان،
س: تصحيح ذريعه
ج: بلی
س: مشغوليم
ج: مشغول هستيد
س: بلی
ج: مستدرک هم مینويسی، آخر گفتند خدا رحمتش کند حالا ديگر اسم نمیخواهم ببرم، يک مستدرکی هم نوشته بر ذريعه يک آقای شوخی میکرد میگفت آقابزرگ که سنیها را هم آورده حتماً ايشان در مستدرک بهائیها را میخواهد اضافه کند، میگفت حتماً ايشان بهائیها را اضافه کند، و الا خود آقابزرگ سنیها را هم آورده،
س: اول يک مقالهای چاپ میکنيم که سنیها را نقد میکند،
ج: غرض اينکه به هر حال انا لله و انا اليه راجعون، به هر حال میخواستم اين نکته را عرض کنم که گاهی اوقات يک کتاب ناگهانی میآيد اما انصافاً يکدفعه شهرت پيدا میکند اين اشعثيات اين طور است، حدود صد سال است، صد و خرده سال به خاطر آمدن مرحوم آقای نوری و بعد هم نقل، چاپ کردن آقای بروجردی کتاب يکدفعه بعد هم در جامع الاحاديث آمد، ديگر در بحثهای خارج غالباً میخوانند روايات اشعثيات را يکدفعه در حوزه ما آمد، با اينکه اين کتاب دوبار در حوزه شيعه آمد و اصلاً با استقبال رو به رو نشد که تاريخش را عرض کرديم، کتاب مسند زيد که اصلاً نيامد، همين سعد ابن عبدالله اگر رفته به نظرم از محمد ابن احمد هم نقل میکند شيخ طوسی در تهذيب منحصر به سعد نيست ابوالجوزاء يا منبه ابن عبدالله را بياوريد تميمی به اصطلاح، به نظرم از غير از سعد يکی ديگر هم، به نظرم محمد ابن احمد،
س:
2: 26
ج: ابی الجوزاء يا منبه ابن عبدالله به نظرم اين طور میآيد شيخ طوسی از آن هم نقل میکند شيخ صدوق توسط سعد ابن عبدالله، ببينيد دقيقاً همان نکتهای را که ما عرض کرديم مقداری از کتاب مسند زيد را که استاد بزرگی مثل سعد نقل کرده قبول کردم بقيه را ديگر نگاه نکردم،
س: همان اوليه تهذيب، محمد ابن حسن صفار عن عبدالله ابن منبه عن حسين ابن علوان
ج: عبدالله ابن منبه، يا منبه ابن عبدالله من خيال کردم منبه
س: عبدالله ابن منبه،
ج: عبدالله ابن منبه
س: بلی دومش بلی احتمالاً يک اشتباهی
ج: به نظرم منبه ابن عبدالله
س: بلی میگويد که اشتباه نوشتاری میگويند منبه ابن عبدالله
ج: من در ذهنم اين طور است
س: ولی دومش سعد ابن عبدالله عن منبه است
ج: بلی نه پس صفار هم هست به نظرم محمد ابن احمد هم باشد
س: بلی بعد سومی دوباره سعد از منبه است، چهارم که سند کافی است، اينجا هم دوباره همان چيز است
ج: صفار است
س: اينجا ديگر میرود توی چيز، تهذيب شيخ صدوق اخبرنی الشيخ
12: 27
عن ابی جعفر محمد ابن علی، عن محمد ابن الحسن عن محمد ابن يحيي عن محمد ابن احمد ابن يحيي عن ابی جعفر،
ج: ابی جعفر يا ابی جوزاء
س: ابی جعفر عن ابی الجوزاء
ج: گفتم محمد ابن احمد هم در ذهنم هست در نوادرالحکمه هم آمده در ذهنم بود که اين هم در سند هست علی ای حال به هر حال آقا مطلب را برگرديم به چون يک شرحی راجع به طروق زيديه و طروق عامه و روايات عامه در روايات ما، چون در اين درختواره بايد متعرض بشويم انشاءالله آنجا عرض کرديم اين مکاتب را که متعرض شديم حالا وضع شام و وضع سمرقند روشن شد، مصر و شام و اينها اين قسمت غربی و شرقی روشن شد حالا بر میگرديم امروز به اول خود کار که خود مدينه باشد يعنی مدينه محل صدور روايات، طبيعتاً مدينه به اعتبار وجود پيغمبر، نزول قرآن يعنی احکام الهی خب ديگر مبدأ الاساس است اما آنی که بر میگرده به حديث و به روايات طبيعتاً در رأس آن اميرالمؤمنين سلام الله عليه است آن وقت رواياتی که ما الآن مجموعاً از اميرالمؤمنين داريم که اين انصافاً هم خيلی زياد است يعنی ما مجموع ما يروی عن علی را جمع بکنيم هيچ کدام از صحابه و غير صحابه اين قدر روايت ندارد منحصر به ايشان است، خيلی زياد است و همين طور که مرحوم سيدرضی نوشته خطبه درش هست، کلام له، من همين خطبه شقشقيه با اينکه معروف شده به خطبه فکر میکنم خطبه نبوده، به نظرم حضرت نشستند، چون صحبتشان منسجم بود، يعنی مسجع و مقفی و سنگين بوده خيال کردند خطبه است، چون دارد که آخرش يکی از اهل صحابه، اهل عراق نامهای داد بعد ابن عباس گفت آقا ادامه بدهيد گفت نه، هيهات تلک شقشقه، من فکر میکنم ايشان همين تعبير همين خطبة له خطبه نباشد مرحوم سيدرضی بعض جاها نوشته من کلام له، خب ادعيه دارد، کلام
س: خطبه يعنی يا خطبه جمعه يا خطبه مثلاً
ج: ايستاده رسمی
س: ايستاده
ج: چون من اين را توضيح دادم عرب اصولاً خطابه يکی از عادات عرب بوده يکی از شئون اشاعر و قبائل عرب خطيب بود اصلاً، ايرانیها نداشتند، رومیها هم نداشتند، سخنران داشتند اما خطيب که بلند بشود و خطبه بخواند مسجع و مقفی صحبت کند و در طول دوران جاهليت و بعد از اسلام هميشه عدهای به عنوان خطيب معروف بودند که يکيش هم اميرالمؤمنين است افراد ديگر هم هستند، همين عبيدالله ابن زياد برادرش، به اصطلاح زياد ابن ابی خودش خطيب است،
س: آقای يوسفی گفته که خطبه نبوده درد دل بوده حضرت امير با ابن عباس داشته،
ج: همان کلام ديگر،
س: جلسه خصوصی چند نفر نشسته بودند
ج: بلی نشسته بودند ظاهراً صحبت کرده، عرض کرديم و من کلام له مناسب بوده،
س:
4: 30
سخن هم نمیسازد
ج: عام باشد، غرض اينکه به ذهن من اين طور، آن وقت از اميرالمؤمنين صحبتهای بسيار متفرق داريم اگر بخواهيم اينها را جمع بکنيم به انجاء مختلف، همين مسند زيدی که از آنهاست، اگر بخواهيم مسند زيدی که الآن اسم بردم و کتاب سکونی يکی از آنهاست مجموعه صحايف الرضا بيشترش از آنهاست چون باسناده عن علی، آن وقت کتاب قضايا و سنن و احکام يکی از آنها آنچه که امروزه به اسم خط ايشان دست ما رسيده يک نامهای است که خط ايشان است سال شش هجرت است به نظرم در تونس است در جزائر است در يکی از اين خاندان اعيان آنجا نگهداری میشود، من تصويرش را ديدم تصوير در آن مکاتب الرسول و نامههای رسولالله آنجا تصويرش را ديدم به هر حال مجموعهای که از اميرالمؤمنين نقل شده يک مقدارش در ايام مکه قبل از هجرت است مقدار معتنابهی تقريباً در زمان مدينه است، حالا از به اصطلاح آمدنشان به مدينه تا هجرتشان به عراق يعنی اين، مثلاً دارد که لما بلغه موت عثمان، اينها را هم داريم درش، يعنی مجموعهای کلماتی که از ايشان نقل شده در ايام مدينه قبل از اينکه به کوفه تشريف ببرد، اما بيشترين قسمت کلمات ايشان مال کوفه است بيشترين قسمت مال دوران حکومت ايشان و باز بيشترين قسمت آنهايي است که در اين سه سال کوفه ايشان گفتند، خطبههای ايشان، نامههای که ايشان نوشتند، خيلی انصافاً يک مجموعه سنگينی است و چون بحث ما فعلاً روی اين مجموعه نيست يعنی کار ما الآن فعلاً روی اين جهت نيست به لحاظ آن نکته اساسی که ما داريم بحث اختلاف متن، انصافاً هم اختلاف متن دارد اين قسمت زياد دارد، چه نهج البلاغه چه غير نهج البلاغه، چه نسخ مختلف انصافاً اختلاف دارد و بيشتر تلقی اصحاب ما، بيشترين تلقی اصحاب بيشتر جنبههای تاريخی و حکومتی بوده از اينها يا نقل تاريخ، در فقه من کمتر ديدم بياورند مثلاً در همين غارات بياوريد نامهای که به محمد ابن ابی بکر نوشتند خيلی عجيب است، مسائل حکومت است میگويد و الوضوء ثلاث ثلاث، خيلی عجيب است سهتا سهتا با اينکه در پيش ما وضوء مثنی مثنی است در اين نامهای که به محمد ابن ابی بکر نوشتند در آنجا يک نامهای هم دارند که خيلی مفصل است، آقای جلالی حفظه الله منّ الله عليه بشفاء التام نقل میکند به اين حاکم اهواز نوشتند که خب اين خيلی مورد استناد فقهی نشده، خيلی هم تند است نامه حالا چقدر صحيح است، ايشان از مصادر مختلف متون نامه را جمع آوری کرده هرکدام يک قسمتش دارند خيلی به اصطلاح کتک زدن و شلاق زدن شديد دارد نسبت به حاکم اهواز چنينش بکنيد، چنانش بکنيد، من نديدم استناد فقهی بهش بشود يا مناقشه فقهی بشود، الغارات را يک کتاب تاريخی حساب کردند خطب را به مثلاً در نهج البلاغه باشد خود همين خطبه اول که به اصطلاح اول الدين معرفته و اول معرفته توحيده و کمال توحيده نفی الصفات عنه، خب اين را آقايون هم نوشتند اين بيشتر با مذهب معتزله میسازد چون معتزله معتقدند که برای خدا صفاتی نيست، اشاعره صفات را قائل هستند و زائد بر ذات، اماميه عين ذات، معتزله نفی صفات کلاً فقط ذات را اثبات میکنند، حالا اين بحثهای کلامی دارد، کم ديدم فقط تا شرح ميثم را ديدم، ميثم و اينها کم ديدم متعرض اين نکته بشوند در اين حديث البته اين سندش هم اجمالاً بد نيست در اين مسند خدا رحمت کند آقای جلال رفيق ما سندش را آورده بد نيست علی ای حال مجموعه کارهايي که الآن مجموعه روايات نامهها، دعاها حالا بعضیهايش کلمات قصار و اين مجموعه در ميان اهل سنت هم هست متفرق است البته، فرض کنيم آمدی غرر الحکم نوشته، ابن ابی الحديد در آخر جلدش يک جلد تقريباً خودش کلمات متفرقه حضرت را آورده، خيلی انصافاً هم دستور معالم الحکم قاضی القضائی است که است؟ ايشان آورده که از کلمات اميرالمؤمنين الی آخره انصافاً مجموعاً در دنيای اسلام به اشکال مختلف به انحاء مختلف همين کتاب اشعثيات به ايشان است کتاب سکونی، عرض کردم عدهای از مسانيد اهل بيت که ما به اسم مسانيد اهل بيت میدانيم که الآن توضيحش را میدهم، عدهای زيادش به همين ترتيب است عن علی يا قال يا قال رسولالله لذا آن مجموعهای که اگر بخواهيم به حضرت بگوييم فوق العاده زياد است ليکن آنی که تأثيرگذار بوده در فقه، همين کتاب قضايا و سنن و احکام است که راجع به او مفصلاً صحبت شد و اين کتاب کتاب معروفی بوده ليکن کتاب در مدينه نيست کتاب در کوفه پخش شده، بعدها به مدينه آمده خود کتاب مال دوران اميرالمؤمنين در مدينه نيست کوفیها کتاب را پخش کردند بعدها به مدينه آمده، و تا آنجايي که ما الآن خبر داريم شايد اولين بار در زمان امام باقر آوردند نسبت دادند زمان امام باقر چون يک روايت دارد کيف اقول هذا و فی کتاب علی اين طور میخواهيد روايت را بياوريد خيلی روايت عجيبی است اين روايت،
س: از امام باقر است؟
ج: از امام باقر، کيف اقول هذا و فی کتاب علی اين خيلی تعبير غريبی است معلوم میشود که اوائل ورودش به مدينه هم با يک نوع استعجاب و استغراب به اصطلاح رو به رو بوده متن روايت اين طوری است من فقط همين يک روايت واحده ديدم با اين تعبير ليکن زمان امام صادق ما از روات داريم که از اين کتاب نقل کردند حالا، که پيش ما عاص ابن حميد عن محمد ابن قيس عن ابی جعفر جزو اينهاست به اصطلاح زمان امام صادق اين کتاب تدريجاً رو به افل میگذارد بعدها زيدیها يعنی زيدیها همان زمان، و بعدها اسماعيلیها از اين کتاب نقل کردند،
س: تهذيب را
ج: تهذيب
س: محمد نه جلد 5
ج: به نظرم منفرد است اصلاً شيخ طوسی کس ديگر نقل نکرده
س: ديگران را نگاه نکردم ولی ظاهراً
ج: منفر بخوانيد اسم تا
س: محمد ابن احمد ابن يحيي
ج: خب بلی بفرماييد
س: عن محمد ابن مسلم عن ابی جعفر عليهالسلام قال سئلت عن رجل
ج: عن محمد ابن الحسين بايد باشد حسن که معنی ندارد که اين خرابی دارد سند، اين سند خرابی دارد
س: بلی در پاورقی هم گفته،
ج: اين سند خرابی دارد
س: يا عبدالله ابن هلال اينها افتاده اين وسط يا يک چيزی شبيه
ج: اين همان محمد ابن حسين ابوالخطاب است گفتيم کثير، که يک شب شرحش داديم يک چيزهای دارد که ديگران ندارند خيلی فوق العاده است يک توضيحاتی عرض کردم بلی بفرماييد،
س: عن محمد ابن مسلم عن ابی جعفر
ج: بعد ابن چيز از محمد ابن مسلم نقل نمیکند محمد ابن الحسين از آن نقل نمیکند حدود صد و ده سال وفاتش بعد از وفات آن است اصلاً از آن ممکن نيست نقل بکند، يک کسی در اين وسط افتاده
س: سئلته عن رجل طلق امرأته تطبيقة علی الطهر ثم امسکها فی منزله حتی حاضت حيضتين و طهرت، ثم طلقها تطبيقة علی طهر قال هذا الثلاث هی من يوم طلقها التطبيقة الاولی فقد حلت بالرجال و لکن کيف اصنعه او اقول هذا و فی کتاب علی ابن ابی طالب عليهالسلام ان امرئة اتت رسولالله صلی الله عليه و آله فقالت يا رسولالله افتنی فی نفسی، بخوانم تا آخر عبارت را
ج: نه ديگر اين خيلی عجيب است معلوم میشود با استغراب رو به رو شده، آن وقت از آن ور هم محمد ابن قيس از ابی جعفر نقل میکند احتمالاً مثلاً يک مقداری از کتاب تصحيح شده نه کل کتاب، دقت کرديد حالا ديگر يک شرحی آن کتاب دارد چون اين کتاب بين اصحاب ما به اصطلاح رد شده و خيلی مورد توجه نبوده اصلاً نسخش هم نقلهای که هست مثل همين است عاص ابن حميد و اينهاست که حالا يک شرحی دارد اما به هر حال آن هم اختلاف دارد يعنی آنچه که از اين کتاب هم الآن نقل شده اختلاف متن دارد زياد نيست البته اما دارد و دقيقاً هم الآن يک مشکلات فنی ديگر دارد اين يک مقدار از ميراثی که ما از مدينه داريم البته عرض کردم اين ميراث شهرت اين ميراث از کوفه است در واقع، خطب اميرالمؤمنين کتابهای اميرالمؤمنين، نوشتارهای اميرالمؤمنين، چون حکومتی بوده از کوفه نوشتند ايام حکومتشان از کوفه نوشتند و عدهاش هم در دنيای اسلام مشهور شد مثل همين بعضی از کلمات، مثل همين کتاب قضايا، عدهاش هم مشهور نشد همين عهد نامه مالک اشتر خيلی مشهور نشد مثلاً آن شهرت لازم را پيدا نکرد و بيشتر چون جنبههای کلامی، جنبههای دعا، جنبههای حکومتی بود در دنيای شيعه هم کمتر راه پيدا کرد، يعنی اگر راه پيدا کرد با عرضه بر امام صادق راه پيدا کرد، توسط امام صادق تأييد بشود آن وقت ما يک مجموعهای داريم به نامی، اسمش را من گذاشتم مسانيد اهل بيت که دارای يک سند واحدی است از آن امام شروع میشود میرسد تا علی ابن ابی طالب، اولينشان همين مسند زيد است که الآن توضيح داديم، ما قبل از اين نداريم يعنی مسند الامام الحسين نداريم، بلی ما کلمات الامام الحسين داريم جمع کردند، خطب امام مجتبی را جمع کردند اين را داريم اما از همان اول يک مجموعهای باشد که شيعه روش مانور داده باشند نه، بيشتر جنبههای خطبه و مسائل اجتماعی و اينهاست و اما از امام سجاد داريم اولين کتاب، عرض کرديم از اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم عدهای از صحابه اولاد صحابه نوادگان صحابه به اجدادشان نوشتارهايي را نسبت دادند اولينشان تا آنجايي که ما میدانيم نسبت دادند همين امام سجاد است که زيد نقل میکند و عمر ابن خالد، توسط عمر ابن خالد اين ما داريم و ليکن مقدارش پيش ما کم است توضيحش را عرض کرديم ديگر همين الآن، بعد از امام باقر نداريم تا آنجايي که من ديدم از امام باقر نداريم، از امام صادق زياد داريم ليکن مجموعش شايد سیتا يا چهلتا بشود، اشهر آنها از امام صادق همين سکونی عن جعفر عن ابيه عن آبائه عن علی اين اشهرشان است اما داريم مثلاً غياث ابن کلدوب عن اسحاق ابن عمار عن جعفر عن ابيه عن آبائه اين را هم داريم اين هم يک طريق واحد دارد که يک شرح خاص خودش را دارد و چيزی که شهرت،
س: رسيده بوده يا چون که حديثی و حديث ابی
ج: نمیدانيم الآن اينها چون وضع روشنی ندارند اينها وضع روشنی چون نداريم نمیدانيم وضع روشنی نداريم، و اضعف اينها همانی که ابیالبختری عن جعفر عن ابيه عن آبائه که گفتند متهم به کذب است اين نسخه حتی در اختيار کلينی هم بوده در کافی ازش نقل میکند از آن نسخه چيز هم زياد نقل میکند از آن نسخه سکونی ما الآن عدهای از مسانيد اهل بيت ما از امام صادق داريم از امام کاظم هم به نظرم يکدانه داريم، البته به اين به اسم مسند امام کاظم چاپ کردند يک کتابی اين مال نامهای است که به اصطلاح، يک نامهای است که مال عی ابن سويد ساعی نوشته آن مسند نيست اما ما داريم مسند امام کاظم عن ابيه عن آبائه شخصی است به نام ابراهيم ابن فلان مروزی ايشان بچههای سندی ابن شاهک را درس میداده به خاطر سندی ابن شاهک ايشان میرفته زندان با موسی ابن جعفر ملاقات میکرده آن وقت از ايشان احاديث ورداشته نوشته ابراهيم ابن کذا مروزی، نه ابراهيم ابن ابی محمود، آنکه از ثقات است اين ابراهيم ديگر مروزی است که اين مسند را از امام کاظم نقل میکند از امام رضا خيلی داريم، ضعيف هم درش زياد داريم و مقداری در ميان عامه اين هست در ميان عامه و عدهای از عامه اسمهايش هم مشخص است حتی ميزان الاعتدال ذهبی مینويسد له کراس عن الرضا عليه السلام، عن علی ابن موسی، له مثلاً جزء،
س: بلی موسی ابن ابراهيم مروزی است
ج: موسی ابن ابراهيم
س: بلی، ابوحمراء روی عن موسی ابن جعفر له کتاب ذکر انه صنعه و ابوالحسن عليه السلام محبوس عند السندی ابن شاهک و هو معلم ولد سندی ابن شاهک
ج: چون استاد آنها بوده راه پيدا کرده که میرفته زندان اين موسی ابن ابراهيم است، من اين
س: خانه سندی بوده
ج: نه معلمش بوده
س: نه زندان در خانه سندی بوده
ج: معلوم نيست نه،
س: بعض از نقلها دارد ديگر اينها را در خانه
ج: چون تعبيری
س: بخشی از زندگیهای خلفاء اين جوری بوده
ج: تعبيری که دارد ظلم المطامیر، مطموره يعنی کوبيده شد اين در آن زمان، حتی از زمان منصور هم هست ديگر، اينها چطور زندان، زمين را گود میکردند بعد مثل به قول امروزیها لئيل اين طرف راست يا چپ را میکندند اينها را میگفتند مطموره هيچی نداشت ديگر، مثلاً همين زندانی که بنی حسن که عبدالله محض هم با آنها بود اين را منصور درست کرده بود اين طوری بود لذا شب و روز شناخته نمیشد اين ظلم المطامير اشاره به اين است، اصلاً زندان نبود اينها اينها سياهچالهای اين اصطلاحاً فارسی میگفتند سياهچال، طمر مطموره يعنی کوبيده شده يعنی بهم پيچيده اينها،
س:
12: 44
نبود که
ج: نه خير، اينها بصره بود مدتی ايشان، چهارده هم تخمينی است روشن روشن نيست، کمتر هم گفته شده حالا وارد آن بحثش نشويم،
س: حسين ابن اشکيب است
ج: نه آن حسين ابن اسکيب يا اشکيب ايشان به کشی هم اشکال میکند و ذکره الکشی حق با نجاشی است کشی اشتباه کرده، حالا به هر حال آن حسين ابن اسکيب مروزی، کشی يک چيزی هم راجع به ايشان دارد، نجاشی ايشان را رد میکند،
س: مرزی بگيريم يا مروزی
ج: مروزی میگويند میگويند مرّوزی هم هست، بعضی هم گفتند مرّوزی نسبت به مرو روز است و مروزی نسبت به خود مرو است اين طوری دارند،
س: مرزی میگويند يعنی در مرز زندگی میکرده
ج: نه مرّوزی هم میگويند مرو و روز میگويند نسبت به مرو و روز مروزی است نسبت به خود مرو مروی است يا مروزی است دقت کرديد، حالا به هر حال روشن شد حضرت رضا زياد دارد اين، و در ميان عامه نسبتاً هست ليکن بيشتر تعاملشان باش حديث درجه سه و چهار است معامله حديث صحيح نکردند مثلاً يکی از آنها را بلی آقا؟
س: تابعين مثل بقيه تابعين
ج: نه نه چون سند پيش ما روشن نبوده و در اين کتاب الکامل فی الضعفاء مال ابن عدی، يکی از اين، ما بهش میگوييم صحيفة الرضا آنها میگويند مسند يکی از اينها را آورده بعد با احترام میگويد مثلاً در احاديث عجيبهای دارد، بلی؟
س:
44: 45
هميشه مروَزی ضبط کرده،
ج: مروَزی، نه مرّوزی هم ضبط شده گفتند مرُّوزی نسبت به مرو و روز گفته شده حالا آن وقت اين يک مقدار از اين احاديث را آورده که اينها مثلاً احاديث عجيب و غريبی هستند مثلاً يک گلی هست، گل معروف که ازش
2: 46
درست میکردند، ارغوان نه گلی که مثلاً هر روزی هفتاد قطره از آب مثلاً آب بهشت روی اين گل ريخته میشود اينها را از صحيفة الرضا در آورده، اصلاً يک فصلی دارد مال ابن صدقه حسن ابن عامر، احمد ابن محمد ابن عامر، احمد ابن عامر، احمد ابن عامر را بياور، ابن عدی همچو با احترام نوشته که اينها مثلاً عجيبه است اصلاً قبول اين احاديث، يک ليستی را دارد دو صفحه، يک صفحه، دو صحفه احاديثی را از اين صحيفة الرضا آورده که تصديقش مشکل است قابل قبول نيست میخواهيد بخوانيد،
س: مال ابن عدی را خوانديم
ج: نه ابن عدی را راجع به اشعثيات خوانديم نه راجع به اين احمد ابن عامر، ببينيد در کتاب نجاشی، النسخة حسن، و عجيب اين است که نجاشی اين نسخه مشهورترين نسخهاش است النسخه حسنه را بياوريد، نجاشی هم اسم اين آقا را میبرد که له صحيفه عن رضا، بعد چيزی نمیگويد میگويد و النسخه حسنه، مضامين روايات خوب است راجع به خود آن معلوم میشود اطلاع ندارد، مشهورترين صحيفه رضا هم اين است، دقت کرديد مشهورترين نسخه صحيفه الرضا خود مرحوم ابن ابی جمهور حالا هرکسی باشد در کتاب عوالی اللئالی ده سند به اسم حضرت رضا میآورد همهاش هم مجهول است من الباب الی محراب، همهاش مجهول اندر مجهول اند اين هم چيزی عجيبی است ده سند مجهول اندر مجهول،
س: يک مرتبه دويست و پنجا نجاشی احمد ابن عامر ابن سليمان، بعد میآيد میگويد بعد میگويد که
ج: له کتاب نسخه عن الرضا عليه السلام، اين تقريباً بهترينشان اين است همين احمد ابن عامر، افراد ديگر هم دارد اما اين از همهشان بهتر است بگوييد،
س: آخر اينجا عبارت اين جوری است حالا نسبش را که میگويد میگويد عبدالله ابن نوح فيما اجازنا حسن ابن احمد ابن ابراهيم حدثنا ابی قال حدثنا عبدالله قال ولد ابی سنه سبع خمسين مأة و لقی الرضا عليه السلام سنة اربعة و تسعين و مأة و مات الرضا عليه السلام بطوس سنة اثنتين و مأتين يوم ثلثاء من ثمان عشر خلون من جمادی الاولی و شاهدت ابالحسن و ابامحمد عليها السلام و کان ابی مؤذنهما و مات علی ابن محمد عليه السلام سنة اربعه و اربعين و مأتين و مات الحسن عليه السلام سنة ستين و مأتين يوم الجمعه فصلی عليه المعتمد ابوعيسی ابن متوکل رفع الیّ هذا
ج: وقع اليه بايد باشد
س: شايد اين برنامه اشتباه تايپ کرده باشد
س:
0: 49
هم رسيده
ج: اين متعارف محدثين وقع الينا
س: نسخة عبدالله ابن احمد ابن عامر الطائی ابوالحسن بلی اينجا احتمالاً چيزی افتاده، باشد من خود کتاب را بياورم
ج: دقت کنيد اين مشهورترين نسخهای که از صحيفة الرضا داريم اين است، و اين هم حالا اين نسخ مشکل اساسی متنی دارند يعنی نه اينکه مختلف اند يعنی اضافه بر اينکه خودشان با همديگر اختلاف دارند اصلاً گاهی اوقات ابهام متنی هم دارد، که اصلاً اصل متن چه بوده؟ عبارت نجاشی را بياوريد وقع اليّ بايد باشد،
س: اينکه چاپ شده رفع الیّ هذه النسخ نسخة، اصلاً نمیفهمم حالا من، يا رفع الیّ هذه النسخ نسخة
ج: عبدالله ابن احمد
س: عبدالله ابن احمد ابن عامر طائی ابوالحسن احمد ابن
ج: رفع الیّ،
س: بلی مثلاً ابوالحسن احمد ابن محمد ابن موسی الجندی شيخنا رحمه الله قرئت عليه
ج: اين ابن جندی از ابن عقده نقل میکند
س: قرئت عليه حدثکم ابوالفضل اينجا يک چيزی بالا و پايين شده انگار، قرئت عليه حدثکم ابوالفضل عبدالله ابن احمد ابن عامر قال حدثنا ابی
ج: خيلی عجيب است
س: قال حدثنا الرضا عليه السلام و النسخه حسنه، عبارتها اين جوری
ج: ابن جندی بخواهد استاد نجاشی با دو واسطه از امام رضا نقل کند، خيلی عجيب و غريب است ديگر،
س: عبارتی مال ابن عدی در ضعفاء مد نظرتان بود
ج: بخوانيد،
س: عجيبترش اين است که میگويد و النسخة حسنه، اينکه میگويد و النسخة حسنه عجيبتر است
ج: بلی معلوم است که نشناخته، و خيلی بعيد است بعد هم عبدالله را در يکجايي دارد که وفاتش سه صد و بيست و چهار است، آن وقت اين اگر صد و بيست و چهار باشد مرحوم کلينی آن را ديده کلينی اصلاً از اين نسخه نقل نمیکند،
س: نسخه حسنه محتوی را که نمیگويد، قيافه نسخه قشنگ بوده
ج: توجيه شما هم عجيب است، نجاشی اگر زنده باشد، میگويد آقای مختاری کلام ما را خراب کرده
س: محتوايش قشنگ است
ج: عبدالله ابن احمد يا احمد ابن عامر هر کدام باشد، به نظرم عبدالله ابن احمد را نوشتند اهل سنت متوفای سه صد و بيست و چهار اين خيلی عجيب است
س: شما عبدالله ابن احمد را میخواهيد
ج: يا احمد ابن عامر يکیشان ديگر چون پسر از پدر نقل میکند
س: کامل و مدخل احمد پيدا نمیکند
ج: احمد ابن عامر ندارد، عبدالله ابن احمد نيست،
س: کلينی سفرهای زيادی داشته کلينی
ج: نه،
س: سفر زياد نداشته نه،
ج: تا بغداد را میدانيم و کوفه،
س: بلی
ج: و ری و قم، خراسان و ماوراء النهر را نمیدانيم
س: تاريخ طبری محمد ابن عمر ابن عدی ابن اسحاق فلان روی عنه عبدالله ابن احمد ابن عامر طائی عن ابيه نسخه علی ابن موسی الرضا،
ج: که دارد اين را؟
س: تاريخ طبری خطيب، حدث بها عنه ابراهيم ابن محمد ابن سباح ترسوسی و ابوالبخت فلان
ج: نه در کتاب چيز،
س: آخر اين نسخه هم ترسوس شنيدم
ج: نه ببينيد در کتاب ابن عدی از علی ابن موسی، اسم علی ابن موسی را ببينيد
س: منظورتان که؟
ج: در لا به لای کتاب،
س: حالا من يک لحظه اين چيز را ببينم مدخل دارد اصلاً خود اين آقا توی
ج: من يا اين است يا يکی ديگر هم صدقه درش دارد صدقه ابن فلان احتمالاً نسخه ابن صدقه را نقل میکند
س: به قول شما علی ابن موسی الرضا را، نوشتهاش طبری موسی الرضا است
ج: علی ای حال از حضرت رضا زياد داريم و که اينها باز شرح خاص خودش دارد طبعاً هم سندش هم متنش هم مصدرش اينها کلاً مشکل دارد انتشار اين اثر در بين شيعه توسط شيخ صدوق است در عيون اخبار الرضا، در عيون اخبار الرضا اصلاً از چندتا اين نسخه نقل میکند اين از اين آثار را شيخ صدوق مثلاً در جلد دويش، ماجاء عن الرضا فی اخبار منصوره متفرقه آن وقت سهتا سند میآورد اخبرنا فلان بعد میگويد اخبرنا فلان، بعد اين، اين در حقيقت
12: 54
است که به سه سند نقل شده، که يکش هم اللهم ارحم خلفائی است که نوشتند چون سه سند دارد پس اين تأييد میشود ملتفت نشده اين نسخه واحد است اسانيدش مختلف است دقت فرموديد، يکش هم همين روايت اللهم ارحم خلفائی که ما داريم الآن طريقش منحصر به همين نسخی است که به حضرت رضا بر میگردد، الذين يأتون من بعدی، اهل سنت هم دارند در مصادر درجه سه و چهار، دو و سه، ليکن به يکی از ديگر از اولاد اميرالمؤمنين به نام عيسی ابن عبدالله عمری علوی اين از نوههای، از خاندان عمرو ابن علی ابن ابی طالب است آنجا هم دارند اين کتابی دارد ابن رجب حنبلی آنجا از اين کتاب نقل میکند از کتاب عيسی ابن عبدالله نقل میکند عن علی، ما در اين کتاب فقيه اين را داريم جای ديگر هم نداريم معظم اين نسخی که از حضرت رضاست در اين فقيه آمده، در کتاب من لايحضر آمده، البته در کتاب از فضل ابن شاذان عن الرضا هم داريم ليکن مسند نيست مسند يعنی برسد به رسولالله مراد ما اين است، مسانيد اهل بيت مراد ما اين است آن وقت بعد از حضرت رضا از حضرت جواد يکی داريم از اين ميراثهای سندی يکی داريم آنهم به نظرم حسن ابن خالد برقی اين هم چيزی عجيبی، اين را هم فقط چيز نقل کرده يکجايي نقل شده نمیدانم حالا معالم العلماء ابن شهرآشوب است که است؟ که از حضرت جواد يکی داريم، از حضرت هادی چيزی نداريم در اين قسمت، از حضرت عسکری هم روايات متفرق هست چون اهل سنت هم دارند عن الحسن العسکری عن ابيه عن آبائه عن، اما به عنوان کتاب و به عنوان نوشتار نه، بين ما هم جا نيفتاده بين شيعه هم، اين مجموعهای ميراثهايي را که ما به اسم اهل بيـت از مدينه داريم که رسيده به ما، و انصافاً کل اين ميراث از آن اميرالمؤمنيناش بگيريد، که مسند زيد که اشکالات اساسی دارد، ميراث فرض کنيد به اينکه اين ميراثی که از اين راه باشد نسبتاً از همهشان بهتر همان کتاب سکونی است آنهم دارد اختلاف متن، اگر اشعثيات را هم نسخه سکونی حساب بکنيم اختلاف بين اشعثيات با سکونی باز بيشتر میشود، اگر آن را نسخه ديگری از سکونی حساب بکنيم، آن وقت گاه گاهی اختلاف متن سکونی يعنی معتنابه است، يک حديثی است در باب صلاة مسافر سبعة يتمون علی کل حال در نسخه ديگر سته يتمون علی کل حال، يک نسخه همان نسخه مشهور نوفلی يک نسخه نسخه عبدالله ابن مغيره است، حالا من تشخيص اين دوتا را از هم جدا نمیتوانم بکنم، يک نسخه مال ايشان است سبعه يتمون علی کل حال يکش هست که سته يتمن علی کل حال که البته آنهم احتياج به شرح دارد احتياج به شرح دارد احتياج به بحث خاص خودش دارد که فعلاً بحث ما اينجا نيست اين نسخ را با همديگر مقايسه کردن اختلافشان نسبتاً بد نيست،
س: يتمون يتمون الصلاة
ج: يعنی يتمون الصلاة
س: خصال شيخ صدوق خمسة يتمون فی سفر کانوا او فی حضر اين حدثنا محمد ابن موسی ابن متوکل محمد ابن ابی عمير
ج: نمیشود
س: نه يعنی اول و آخر سند است
ج: ابن ابی عمير معلوم نيست مال سکونی باشد
س: يدفعه الی ابی عبدالله
ج: بلی مال سکونی نيست نه، ما يک اربعة داريم مال زراره است اين مال ماست سنیها ندارند،
س: يتمون علی کل حال
ج: يک اربعه داريم شايد اين نسخه از اربعه باشد، از سکونی دوتا داريم سبعة يتمون علی کل حال و سته، يکش نسخه نوفلی است که مشهور است يکش هم نسخه عبدالله ابن مغيره است، دو نسخه است يک نسخه نيستند برای اختلاف متن اين راه را نشان میدهد، همان
س: سبعه لا
ج: لايقصرون
س: لايقصرون
ج: آن يتمون علی کل حال آن يکی است سبعه لا يقصرون اين مال نوفلی است،
س: عن عبد
ج: نه میدانم نه قبلش
س: عبدالله ابن مغيره
ج: عبدالله پس آن دومی مال نوفلی است، سته لايقصرون علی کل حال مال نوفلی سته است يا سته است يا سبعه، اين بحث که مابين نسخ، اين را ما عرض کرديم که اصولاً مابين نسخ اختلاف است، حالا اينجا بحث ما سر اين شد که يک مقدار از ميراثهای که منسوب به اهل بوده توسط اهل سنت نقل شده اين را هم من جداگانه بايد، به هر حال ميراث حديثی ما در ابواب مختلف بر میگرده به مدينه به امام صادق ليکن تدوينهايش غالباً در کوفه و بصره و اينهاست ما جزو حديث کوفه حسابش میکنيم اما آنی که تدوينش در مدينه باشد و در آنجا در مکه باشد يکی کتاب عبدالله ابن ميمون قداح است که در مکه بوده، خودش ساکن مکه بوده به امام، از امام باقر و امام صادق نقل میکند که يک توضيحی هم در اثناء عرض کرديم، شخصی به نام جعفر ابن محمد اشعری قمی، جعفر ابن محمد ابن عبيدالله اشعری اين نسخه را به قم آورده ليکن من در ذهنم هست، غير از ايشان در کتب اربعه دو نفر يک نفر که مسلم است، دو نفر ديگر هم هستند، الآن شما عبدالله ابن ميمون قداح را در کتب اربعه بياوريد بيشترين عدد جعفر ابن محمد است يا جعفر ابن محمد اشعری است يا جعفر ابن محمد ابن عبيدالله، يا جعفر ابن محمد اين طوری است عناوينش اين طوری است و اين نسخه به لحاظ اختلاف متن الآن چيزی برايش نمیدانيم، متنش هم بد نيست عبدالله ابن ميمون قداح به لحاظ اختلاف متن متنش بد نيست خيلی از او خبر نداريم، چون مقابله کم دارد، نسخه ديگر بايد مقابله بکنيم، با نسخه ديگری مقابله ندارد يک شايد دو سه مورد باشد که آورديد عبدالله ابن ميمون را رواياتش را میخواهيد؟
ج: آها! عبدالله ابن ميمون دقت کنيد در کتب اسماعيلیها خيلی مقام دارد يک شخصيت فوق فوق العاده به اصطلاح متحرم و مثل يک شبه میماند شخصيت نيست همهجا میرود، يمن میرود شمال، يک چيزی عجيب و غريبی، حتی گفتند اسماعيل که امام صادق فرمودند فوت کرده نبود، به شکل عبدالله ابن ميمون درآمد، اصلاً تقريباً اسماعيلیها مذهب را به عبدالله ابن ميمون قداح نسبت میدهند تقريباً يعنی آن
38: 0: 1
اصلیشان، ليکن آن، اگر آن شخص وجود داشته باشد در تفکر اسماعيلی، اسم رمزی، اسم خيالی نباشد، قطعاً با عبدالله ابن ميمون قداح ما فرق میکند اين قطعی است ديگر، حالا آن هست يا نيست؟ يا خيالی است، شِبه هم نيست، شَبه است مثل يک شبه میماند و در کتب مثلاً عيون الآثار و فنون الاخبار، مال يکی از دعات
6: 1: 1
ادريس است که است؟ خيلی راجع به آن دارد، در ميراثهای به اصطلاح اسماعيلیها اسم آن زياد است اما اين غير از يکی ماست، حالا کل رواياتش را بياوريد،
س: عرض شود که
ج: مجموعاً چندتا
س: ميمون را آورده، تعدادش را در کتب اربعه میخواهيد
ج: بلی
س: دويست و سهتاست، يعنی بدون استبصار طبيعتاً کافی و تهذيب و فقيه،
ج: اين کتاب جا افتاد اما نه در مدينه آمد در خط بغداد آمد، خط قم، هفتاد و پنج درصدش برای، هفتاد و نه درصدش نقلهای جعفر ابن محمد ابن عبيدالله اشعری است
ج: عرض کردم مقابلش که است ديگر؟
س: بعد از آن ده، يازده درصدش میشود حسن ابن علی ابن فضال
ج: بلی مشکل میدانيم حالا ايشان مگر رفته مدينه ازش شنيده ديگر؟
س: يازدهتا نقل از اين دويستتا که میشود پنج درصد حماد ابن عيسی
ج: حماد ابن،
س: ديگر تقريباً دوتا دوتا میشود
ج: حماد ابن عيسی، اين بالاخره رفتند مکه شنيدند دقت کرديد پس اين حديث قبلش از که گرفته؟ روشن نيست يعنی قبلش مثلاً استادش که بوده؟ چون ما بحثی در اخبار را داريم ما بعد عرض میکنيم تا حالا هم روشن شد درختواره را به اصطلاح ما جايي میگوييم که يک سلسلهای باشد اما گاهگاهی فرض کنيم مثلاً يک درخت تن و مندی باشد فرض کنيم درخت سيب، يک چند نفر رفتند چندتا سيب بهش آويزان کردند، اين طوری در اخبار حديث، احاديث عبدالله ابن ميمون قداح اصلش اين جوری بوده در مدينه بعدش مثلاً طبقه بعد طبقه نداريم خودش هم قبلش طبقه، فقط از امام باقر و امام صادق دارد، خيال کردند حديث میآيد به بغداد و کوفه و قم از اينجا شهرت پيدا میکند يعنی در حقيقت جزء ميراثهای قمی ما حساب میشود، حسن ابن علی ابن فضال که در کوفه بوده، حماد ابن عيسی هم در کوفه بودند، در کوفه و در قم عمدتاً هم در قم، اشعری جعفر ابن، من حتی فکر میکنم بعضی از کوفیها از اين جعفر ابن محمد نقل کردند بعضی از کوفیها نه قمیها، قمیها که مثل کلينی از ايشان نقل کردند همين هفتاد و نه درصد که ايشان میگويد من بيشتر خيال میکردم، خيال میکردم مثلاً نود درصد نود چهار درصدش توسط، مراجعات همين طوری نه اينکه حالا شمارش داشتم، جعفر ابن محمد ابن عبيدالله ايشان هم شناخته شده نيست متأسفانه،
س: عمده نقلهای از جعفر ابن محمد کار سعد ابن زياد است، صد و پانزدهتا از صد و
ج: حالا از جعفر ابن محمد بگوييد روات از جعفر که هستند؟
س: عرض کردم در کتب کافی و تهذيب و فقيه، صد و پانزدهتا نقلش ما سهل ابن زياد است، سيزدهتا ابراهيم ابن هاشم است، هشتتا احمد ابن محمد ابن خالد است، پنجتا احمد ابن محمد ابن عيسی است،
ج: همان پس همه قمی هستند، به کوفه نرفته نسخه ايشان به کوفه نرفته، نسخه که در کوفه بوده ابن فضال پدر است و حماد ابن عيسی، اين نسخهای که در کوفه بوده، اين درختواره که میگوييم اين نسخه در خود مکه و مدينه اين مثل به اين درخت سيبی آويزان کرده، بعد از اين سيب استفاده زياد شده و الا خودش در حال درختواره وارد نيست، از آقايون ديگری که ما در مدينه داريم که نسبتاً بد نيست اسماعيل ابن فضل نوفلی هاشمی است اسماعيل ابن فضل است فکر میکنم، اينها يک طائفهای از نوفلی هستند که از پسر عموهايي امام صادق هستند، اين نوفل پسر خود عبدالمطلب نيست نوفل ابن حارث ابن عبدالمطلب ما يک طائفهای از روات داريم، سنیها هم داريم، نوفلیها که اينها سيد هستند نوههای عبد، يعنی پسر عمو زادگان، اينها را هم ما داريم در مقابل آن نوفلی که الآن اسمش از سکونی برديم آنها يمنی هستند، اينها سيد هستند و اهل مکه هستند اساساً آمدند مدينه، اسماعيل ابن فضل هاشمی، شايد کتاب داشته باشد الآن در ذهنم، احاديثش بد نيست اما آمده از راه ما منتشر شده نه از قبلش دارد نه بعدش دارد آمده از راه ما، اسماعيل ابن فضل هاشمی را آورديد عن نوفلی، عن نوفلی الهاشمی، اينها هاشمی هستند، آنها نخعی هستند نوفلی نخعی،
س: ترجمهاش را میخواهيد؟
ج: دارد ترجمهاش را، نجاشی به نظرم دارد يک کتاب،
س: شيخ طوسی در رجال، در اصحاب ابی جعفر فرموده که اسماعيل ابن فضل ابن يعقوب ابن فضل ابن عبدالله ابن حارث ابن نوح فالابن الحارث ابن عبدالمطلب ثقه،
ج: نوفل ابن حارث ابن، اينها بر میگردند معلوم شد، اين غرض اين با آن فرق میکند
س: من اهل البصره
ج: پس آمده بصره،
س: منتهی يک مدخل ديگر هم دارد فی اصحاب ابی عبدالله
ج: اين در اصحاب ابی عبدالله، من ابی جعفر نشنيده بودم بعيد هم هست چون اين طبقهاش زياد بود، نسبش زياد بود اين به ابی جعفر نمیخورد، ابی عبدالله ممکن است بخورد به ابی جعفر نمیخورد
س: اسماعيل ابن فضل الهاشمی المدنی
ج: همين، اين به نظرم مدينی هم باشد،
س: در کشی حالا گفته که بحث کان من ولد نوفل ابن حارث ابن
ج: ببين نوفل
س: کان من اهل البصره
ج: بلی اين نوفل پسر خود عبدالمطلب نيست نوه عبدالمطلب است اينها به اين نوه نسبت داده شدند، نوفل ابن حارث ابن عبدالمطلب و نجاشی اسم نبرده پس همان صاحب کتاب نيست علی ای حال احاديثش الآن در کتب ما موجوده حالا نمیدانم چقدر موجود است،
س: در کتب ثلاثه از کتب اربعه هفتاد و نهتا
ج: بد نيست حالا آيا متنش الآن نمیتوانم چيزی بگويم چون متونش را مطابقه نکردم، اما فکر میکنم اسماعيل ابن فضل مدينی هم نقل شده باشد آن وقت معروف است فرق بين مدَنی و مدينی هردو نسبت به مدينه هستند، اگر تا آخر در مدينه بوده میگفتند مدنی، اگر در آمده مدينی يا به عکس، حالا يکی از اين دوتا يکش مال درآمدن است يکش مال ماندن است،
س: مثل بحرينی و بحرانی
ج: بلی غرض اين را فرق به اين گذاشتند مدينی همان است، يعنی اسماعيل ابن فضل مدينی مثل ابن المدينی علی ابن المدينی هم همين طور است مدينی به آن عنوان که مثلی که مدينه بوده در آمده، مدنی آنی که تا آخر در مدينه بوده يک اصطلاحی اين جوری دارد حالا من گاهی ممکن است جا به جا به کار ببرم اين هم راجع به ايشان، مهمترين اثر، چون ما الآن دنبال آثار مدينه هستيم، مهمترين اثری که ما در اين جهت از مدينه داريم که البته بازهم در مدينه خيلی رشد نداشت، کتاب مسائل علی ابن جعفر است، و کتاب مسائل علی ابن جعفر رشد اساسش در قم است در بغداد و کوفه نبوده، در قم، در کوفه هم چرا موسی ابن قاسم بجلی از ايشان نقل میکند اما رشد اساسش در قم است، بيشترين عددی که از کتاب مسائل علی ابن جعفر نقل کردند در قم است، طبيعتاً هم نسخ مختلف دارد اختلاف هم دارد، ليکن اختلافش به اندازه اختلاف نسخ نيست و اين يک بحث مفصل خاص خودش دارد يک نسخه کوفی داريم که مال موسی ابن قاسم بجلی است از ايشان نقل میکند از علی ابن جعفر، يک نسخه خراسانی داريم عمرک ابن علی بوفکی نيشابوری است که از اهل نيشابور بوده، نسخ ديگر داريم مال علی ابن اسباط داريم، يک نسخه داريم که يکی زيدی علی ابن حسن، علی ابن حسين از ايشان نقل میکند، يک نسخه ديگر داريم که قمی صرف است عبدالله ابن حسن نوه ايشان، عبدالله پسر حسن پسر علی ابن جعفر، نوه مستقيم ايشان، و انصافاً اين نسخ باهم کم و زياد دارند اين هم هنوز برای ما روشن نيست، مهمترين اثری را که ما الآن داريم اين اثر تقريباً مثل همان نسخهای که گفتم علی ابن حسين احتمالاً ايشان زيدی است از زيدیها به هر حال اين نسخه در اختيار اسماعيلیها هم قرار گرفته، قاضی نعمان در الايضاح از اين نسخه نقل میکند با سند نقل می کند، با همين سند که گفتم نقل میکند ليکن قاضی نعمان اين را به پدرش نسبت داده، علی ابن جعفر عن اخيه موسی قال سئلت ابی، و لذا قاضی نعمان آورده چون اسماعيلی است ايشان، اما در روايات ما سئلت اخی، و از عجايب اين است که اين نسخش بعضیهايش اصلاً هنوز برای ما ابهام دارد يعنی شايد هفتتا هشتتا نسخه از اين کتاب در اختيار هست، و عرض کردم مرحوم نجاشی کتابی را به، اين را ديگر چون کسی نگفته حالا فوائدش را هم اينجا بگويم کتابی را به محمد ابن مسلم نسبت داده، اربعة مأة مسأله فی الحلال و الحرام،
س: همين محمد ابن مسلم معروف
ج: معروف که الآن از آن چيز درستی الآن نمیدانيم بعض آقايون احتمال دادند حديث اربعه مأه آن باشد نه اين نه، اربعه مأه مسأله اين سؤال و جواب نيست، آن نيست نه و يک کتابی را هم به حلبی از امام صادق نسبت دادند به نام المسائل اين در کتاب ايضاح قاضی نعمان آمده در مصادر ما نيامده احتمالاً اين کتاب هم کتاب مسائل يک مقدارش با آنها متحد باشد، ما الآن شايد مجموعاً حدود هفت هشتتا حديث داريم که در سهتا آمده، محمد ابن مسلم عن ابی جعفر، حلبی عن ابی عبدالله و اين علی ابن جعفر عن اخيه، و آن چهار صدتا سؤال و جوابی را که میگويد نجاشی میگويد الآن اين نسخهای که در بحار آمده چهار صد و بيستتاست خيلی به آن عدد نزديک است، يک نسخه مرحوم حميری نقل میکند از عبدالله ابن حسن صد و نودتا دارد، باز عبدالله حميری نسخه ديگر نقل میکند با همين سند، سه صد و خردهای دارد، سه صد و سیتا دارد اين هم يکی از ابهامهای کار است يعنی الآن سه صد و سی، چهلتا دارد و يکش مبوب است يکش مبوب نيست، سند هم يکی است اين هم برای ما هنوز روشن نشد، دو نسخه بوده اصلاً دوتا کتاب مستقل بوده، يک نسخه هم در اختيار صاحب بحار بوده که به نظر ما در اختيار صاحب وسائل هم همين نسخه است، که آقای خويي گفته نه ايشان طريقش صحيح است قابل قبول است نه دو نسخه يکی است، يک نسخه در اختيار به اصطلاح موسی ابن قاسم بده که شيخ طوسی و کلينی و صدوق هرسه از اين نسخه نقل میکنند، يک نسخه خراسانی هم بوده که باز هرسه از اين نسخه نقل میکند و اين کتاب خيلی احتياج به کار دارد حالا چاپ شده مسائل علی ابن جعفر چاپ شده، اما
س: آماده چاپ تحقيق
ج:
45: 11: 1
ديگر تحقيق
س: آل البيت چاپ کرده
ج: يعنی به اسم تحقيق، مقابله نسخ و اينها نشده تعريف به نسخ و مقابله، بلی آقا
س: بر مبنای يک نسخه،
ج: همان نسخه بحار ديگر، نسخه بحار را گرفتند بعد مستدرکات اضافه کردند، اگر در کافی بوده در آنجا نبوده در کتابهای ديگر بوده به عنوان مستدرک اين نسخه شناسی که من عرض کردم نشده، اين حالت نسخه شناسی،
س: میفرماييد آقای فرموده تأييد که به نسخه نبوده که يک اجازه کلی به شيخ حر داشته حالا در اين نسخه
ج: بلی طريق حالا آن يک بحث ديگر به هر حال اينی که آقای خويي فرمودند درست است يعنی به عبارت اخری آن اجازهای را که مرحوم شيخ حرّ قدس الله نفسه اجازه عام دارد شامل اين نسخه هم میشود اما به هر حال فکر میکنم اجازه عام بوده و نسخه همان نسخهای است که در اختيار مجلسی بوده اين نسخه به نحو وجاده به اينها رسيده مشکلات دارد و به نظر من نسخه زيديه بوده بعدها هم در اختيار اسماعيلیها بوده، آن هم درش سئلت ابی بوده البته در بحار اگر بياوريد در جلد ده بحار ما وصل الينا من اخبار علی ابن جعفر آنجا نوشته سئلت اخي در پرانتز ابی، يا ابی نوشته در پرانتز اخي يکش در پرانتز گذاشته دقت فرموديد ليکن در حقيقت پرانتز نيست دو نسخه است، در نسخه اصحاب ما سئلت اخی است، در يک نسخهای که آنها نقل کردند سئلت ابی است، و نسخهای نيست که اشتباه شده باشد اصلاً اسماعيلیها نقل کردند چون کلام امام صادق است از امام کاظم به عنوان راوی نام بردند علی ای حال کتاب علی ابن جعفر همين طوری که عرض کردم هم به عراق آمده، به کوفه آمده از آن راه نقل شده البته يک نکتهای هست که ديگر حالا نمیدانم بگوييم يا نگوييم بزرگان اين طبقه نقل نکردند اين هم برای ما ابهام آور شده مثلاً ابن ابی عمير از ايشان نقل نمیکند البته علی ابن جعفر در قيام مسلحانه ابوالسرايا میگويند شرکت کرده، بعد برگشت به مدينه و از آن خط دست برداشت يعنی به اصطلاح جزو خط انقلابيون حرکت مسلحانه بوده
س: که فرموديد؟
ج: علی ابن جعفر، اين احتمال دارد اين آقای معاصر ما هم در معرفة الحديث خيلی به ايشان حمله کرده اصلاً اهانت کرده که کذاب و دروغگو بوده بازيگر بوده مثلاً اول رفته يک خط ديگر، بعد آمده خودش را به شيعه نسبت داده که من در خدمت امام جواد هستم غرض الفاظ خيلی غير مناسب به کار برده به هر حال در جلالت شأن ايشان و بزرگی شأن ايشان هيچ جايي بحث نيست و کوچکترين فرزند امام رضا ظاهراً در وقت فوت امام صادق دو ساله بوده کوچکترين فرزند امام ايشان حساب میشود و انصافاً کتاب، ليکن مثاً چرا ابن ابی عمير نقل نکرده اين خيلی عجيب است، صفوان نقل نکرده، بزنطی نقل نکردند، ما يک طبقهای در اينجا داريم که خيلی بزرگان هستند، دقت میکنيد اينها از اين کتاب علی ابن جعفر نقل نکردند، و عادتاً اينها میتوانستند ديگر حالا، علی ابن جعفر اواخر اين کتاب را در مدينه نوشته اينها نرفتند نديدند مثلاً دير پخش کرده، نمیدانيم حالا الآن بعدش هم اختلاف نسخش را هنوز نمیتوانيم حل بکنيم، اما غلباً متنش اختلاف ندارد، اختلاف نسخ يک چيز است يعنی اين نسخه بيستتا حديث دارد آن نسخه چهلتا، نسخهای شصتتا دارد آن نسخه هفتادتا دارد اما ما فعلاً روی نقد متن حديث هستيم متونش را من هنوز دقت نکردم که با همديگر نسازد خيلی، اختلاف خود متن، اما اختلاف نسخه دارد، مخصوصاً کاری که حميری کرده فوق العاده عجيب است من هم مقارنه نکردم، يک نسخه از همين کتاب عبدالله ابن حسن نقل میکند مبوب، يکی هم نقل میکند غير مبوب سند هم يکی است، يعنی يکش میگويد کتاب الصلاة، کتاب الزکات، مبوب يعنی اين، کتاب الحج، يکش نه پشت سرهم است و عنه و عنه مبوب نيست، اين هم جزو عجايب کار است،
س: هيچ تقسيم نکرده يعنی
ج: نه نمیدانم دو قسمت آورده اول يکی را آورده، و اعجب باز اين است که نجاشی اين ديده اين مطلب را که دوتا کتاب است، اما اين آقای جلالی نوشته اشتباه کرده، نه نجاشی اشتباه نکرده، چرا نجاشی ملتفت نشده که هردو نسخه را يکی؟ عبارت نجاشی را بياور علی ابن جعفر، عبارت نجاشی را بياوريد، چرا ايشان ملتفت نشده که يک راوی واحد هردو نسخه را نقل کرده اين خيلی عجيب است آن قرب الاسنادی که الآن ما داريم مال حميری هردو نسخه پشت سرهم آمده، اول مبوب مثلاً آمده تمام که میشود بعد غير مبوب میآيد يا به عکس حالا من گاهی در اين نکاتش، اما اين نه اينکه در اثناء قاطی بکند باهم نه مبوب را جداگانه آورده کامل، بعد هم غير مبوب را کامل، يکش هم صد و نودتاست که من شمردم، يکش هم سه صد و سی، چهلتا که روی همرفته پانصد و سیتا، روی همرفته دوتايش با همديگر پانصد و خردهای میشود،
س:
0: 17: 1
ج: من مقابله نکردم، ببينم مشترک،
س: جعفر ابن محمد؟
ج: آه!
س: مدخل 662 سکن العارض من
7: 17: 1
سنسب ولده اليها له کتاب فی الحلال و الحرام يروی تارتاً غير مبوب و تارتاً مبوباً اخبرنا القاضی ابوعبدالله قال حدثنا احمد ابن محمد ابن سعيد قال حدثنا جعفر ابن عبدالله محمدی قال حدثنا علی ابن اسباط ابن سالم قال حدثنا علی ابن جعفر ابن محمد
ج: اين نسخه کوفی است تماماً کوفی است ما از اين نسخه خيلی کم داريم، الآن در کتب ما از علی ابن اسباط دوتا سهتا اگر باشد، میخواهيد بياوريد از علی ابن اسباط عن علی ابن جعفر کلاً در کتب اربعه دوتا سهتا اين نسخه مال ابن عقده است و کوفی است، خود ابن عقده کوفی است بقيه هم کوفی اند، اين نسخه که تماماً کوفی اند، عرض کردم نسخی که ما داريم نسخه مثلاً نيشابوری هم داريم مال عمرک ابن علی،
س: قال سئلت ابالحسن موسی عليه السلام و ذکر المبوب، فاخبرنا ابوعبدالله ابن شاذان
ج: اين قزوينی است میآيد به ايران مرحوم نجاشی که بغداد است من عرض کردم اين يک راه قشنگی است نجاشی چاپ بشود، نجاشی
18: 18: 1
بغداد، به اضافه میآيد ابن شاذان قزوين، و ابن شاذان از مشايخ منفرد نجاشی است شيخ از ايشان نقل نمیکند شيخ ايشان را درک نکرده، منفرداً نجاشی از ايشان، بعد اينها میشود قمی، از اينجا ديگر وارد ايران میشود ايشان که قزوينی است بعد،
س: آن علی ابن اسباط از
ج: علی ابن جعفر
س: با مکرراتش در کتب سهگانه دهتاست،
ج: من سهتا خيال میکردم خيلی کم است اين نسبتش خيلی کم است بفرماييد قاضی
س: بلی اخبرنا ابوعبدالله ابن شاذان قال حدثنا احمد ابن محمد ابن يحيي
ج: اين قمی است، محمد ابن يحي هم قمی است،
س: قال حدثنا عبدالله ابن جعفر قال
ج: قمی است
س: قال حدثنا عبدالله ابن حسن ابن علی ابن جعفر
ج: ايشان مدينی بوده آمده قم، نوه عبدالله ايشان آمده قم ساکن قم شده اين نسخه را الآن در همين قرب الاسناد ما داريم آن وقت آقای جلالی ديده اين اولش مبوب است، اولی مبوب ايشان نوشته غير مبوب، نوشته اين آقای نجاشی اشتباه کرده، اين نسخه عبدالله ابن جعفر مبوب است ملتفت نشده نسخه عبدالله دوتاست نه يکی، هم مبوب دارد هم غير مبوب،
س: اين را خودش به صورت هردو جور نوشته
ج: پشت سرهم آورده
س: يا کسانی ديگر بعداً مرتبش کردند
ج: نمیدانيم،
س: ظاهرش اين است که خودش
ج: خودش مبوب بوده
س: بعيد است که غير مبوب
ج: نه کار عجيب، نجاشی چطور شده قرب الاسناد را داشته يا قرب الاسناد ما خلط کرده، خب ايشان مناسب بود جوری بنويسد هردو را حميری نقل کرده با همين سند هم هست
س: فرض اين است که ايشان متخصص است
ج: بلی خيلی عجيب است، ايشان به عبدالله ابن جعفر، به عبدالله ابن جعفر حميری نسبت میدهد نسخه غير مبوب، هست نسخه غير مبوب، اينی که آقای جلالی گفته ايشان اشتباه کرده نه اشتباه نکرده همان اولش هم مبوب است، و تداخل هم نکرده دقت کرديد همان اولش هم مبوب است، و تداخل هم نکرده دقت کرديد، يعنی اول کامل مبوب را آورده بعد هم کامل غير مبوب را آورده
س: پس اگر
س: کار کار لغوی است آخر،
س: نه اگر متن مقايسه میشود معلوم میشود که لغو نبوده
ج: متن را هم مقايسه نکردند دقت کرديد شما آقای آل طاها مقابلتان وارد بشويد بالای سر من نوشته قرب الاسناد، مقابل دقيقاً نه اين طرف اين قرب الاسنادی است که به نظرم آل البيت چاپ کرده،
س: آل البيت چاپ کرده بلی
ج: نه اصلاً نوشته قرب الاسناد، قرب الاسنادی،
س: قرب الاسناد چاپ شده
ج: بلی میدانم چرا، شمارهای که، آن وقت در مبوبش هم اين طوری است عبدالله ابن حسن عن جده، عبدالله ابن حسن در غير مبوب که میآيد میگويد عنه عنه ديگر نمیگويد، اين هم خيلی عجيب است دو جور تعبير دارد اين را هم نفهميديم چرا؟ آيا نسخه ما غلط است نجاشی حواسش نبوده؟ اصلاً سر دو نسخه چيست؟ مقابلتان نه دست راستش نوشته قرب الاسناد درشت نوشته،
س: میخواهيد بخوانم
ج: کدام يکی؟
س: قرب الاسناد آل البيت را آوردم
ج: اولش نوشته ديگر، نه آن در مسائل علی ابن جعفر نوشته اينجا ننوشته
س: الآن قرب الاسناد چرا میخواهيد
ج: نه در مسائل علی ابن جعفر مقدمهاش آقای جلالی مقدمه نوشته، آنجا نوشته که نجاشی اشتباه کرده، آنجا آقا قرب الاسناد خودش هست بياوريد، من برای عدد رواياتش را میخواهم نگاه کنم،
س: آن عدد روايات را در آن برنامه نگاه کن اگر پيدا نشد
ج: وقتی وارد اتاق شديد قفسه دست راستیتان، تقريباً قفسه چهارم، پنجم، سوم، چهارم پنجم،
س: هزار سه صد و هشتاد و هفتتا روايت چاپ آلالبيت
ج: هزار؟
س: هزار سه صد و هشتاد،
ج: شايد مسائل علی ابن جعفر را آوردی، نه خصوص قرب الاسناد مال امام کاظم نه مطلق قرب الاسناد
س: قرب الاسناد از ايشان،
ج: چون قرب الاسناد به امام صادق دارد و حضرت رضا دارد و حضرت موسی ابن جعفر،
س: خصوص
ج: خصوصی بلی، خصوص قرب اسناد به امام کاظم،
س: از اينجا
ج: و ما کان فيه من کتاب علی ابن جعفر،
س: شماره 645 شروع میشود
ج: اين ببين آقا نگاه کنيد، ببين خودتان قرب الاسناد را، وسط علی ابن جعفر است،
س: عرض شود که شمارهای که زده آخرين روايت هزار و سه صد و هشتاد و هفت، احاديث
9: 23: 1
شماره حديث، کجا میفرماييد بياوريم وسطش
ج: از اولش بياوريد اول قرب الاسناد را
س: آنجای که حوادث حضرت موسی ابن جعفر شروع میشود صفحه 176 است حاجی آقا،
س: صد و هفتاد و شش، اين صد و هفتاد و شش من هنا مسائل علی ابن جعفر فهی النسخه غير مبوبه، از شماره 646
س: حاشيه ايشان در کتاب نيست
ج: پس اول غير مبوب را آورده
س: من هنا مسائل
ج: قبلش چه است؟ قبلش را نگاه کنيد، نه قبل از اين صفحه چه است آقا؟ قبل از اين صفحه عرض شود که احاديث متفرقه، چندتا احاديث است،
س: چندتا روايت است
س: شش صد و عرض شود چهل و شش شما فرموديد از اينجا مثلاً جعفر،
ج: و هی غير المبوبه، همهاش عنه عنه نيست،
س: سئلته عن
س: ششصد تا روايت
س: ششصد و چهلتا از هزار و،
ج: نه پانصد و چهلتا
س: هزار و سه صد و بيست و شش کم بشود
س: آنها احاديث امام رضاست، هزار و دويست و چهل و نه احاديث امام رضا شروع يعنی ششصد و سهتا روايت است،
ج: به نظرم پانصد و سی، چهلتا من حساب کردم،
س: ششصد و سهتا دقيق میشود
ج: خب قبلش چه بود، صفحه قبلش
س: صفحه آخر حديث قبلی؟
ج: آه!
س: السندی ابن محمد
ج: نه هيچی، آن ابی البختری
س:
27: 24: 1
ج: اينکه مال امام صادق است
س: بلی
ج: بعد بخوانيد تا اين تمام بشود، اينها همهاش دارد عنه عنه نيست، و عنه
س: سئلته عن اين هم سئلته
ج: سئلته، ورق بزنيد تا تمام بشود،
س: سئلتهها تمام بشود،
ج: آه!
س: میرود تا آخر کتاب،
ج: نه نه قبل از آخر کتاب
س: سئلته قال، و قال اخيه عليه السلام بعضیهايش هم اين جور است، بعضیهايش سئلته سئلته
ج: خب هنوز برويد جلو
س: و قال اخی عليه السلام
ج: تا باز
س: باز دوباره سئلته
ج: اينجا
س: صلاة المريض
ج: اينجا مبوب است، قبل از اين صلاة المريض بياوريد
س: قبل از صلاة المريض بلی اين فی الصلاه
س: فی الوضوء هم مبوب است،
س: فی الصلاة
س: صد و هفتاد و نه فی الوضوء
س: بلی، سئلته، فی الوضوء بلی قبلش هم فی الوضوء
ج: اينجا هم مبوب است کتاب دارد، آن وقت اينجا میگويد عبدالله ابن حسن عن جده، عن علی ابن جعفر
س: اين احاديث متفرقه، کجا تمام میشود؟ به وضوء میرسد، بالايش نوشته فی الوضوء ولی فقط يکدانه فی الوضوء دارد، سئلته عن بئر
ج: نه سئلته نه، بدين بنده نگاهش کنم، ديگر حالا خود من، اينها همه به عنوان سئلته است، از اينجا صلاة المريض را نگاه کنيد عبدالله ابن حسن، اينجا اسم عبدالله ابن حسن را میبرد عن جده، بعد هم سئلته میگويد باز،
س: در اول کتاب گفته بود من
21: 26: 1
ج: کتاب صلاة الجمعه و العيدين که مبوب است، باز عبدالله ابن حسن تکرار میکند قال فلان و سئلته سئلته اين کتاب باب صلاة المسافرين، باز باب الصلاة علی الجنازه، باز باب الصلاة الکسوف اين مبوب است عبدالله ابن حسن عن جده علی ابن اسم را میبرد چندبار آنجا نه، کلش را يکنواخت میآورد از اينجا مبوب است، باب التکوير ايام التشريق، باب ما يجب علی النساء من الصلاة قال سئلته يعنی اولش مبوب نه، اولش مبوب نيست بعدش مبوب است، حالا چرا اين کار را کرده آن را هم هنوز نفهميديم، دوتا کتاب بوده، نجاشی میگويد دو نسخه داشته مبوب و غير مبوب، آنی که ما الآن داريم میبينيم حرف ايشان تأييد میشود اما هردو از يک کتاب است.
دیدگاهتان را بنویسید