متن حدیث (جلسه32) جمعه 1401/12/26
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسمالله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسولالله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الرحيم.
بحثی را که در بحث متن شروع کرديم به اينجا رسانديم عواملی که به اصطلاح تأثيرگذار است در اين جهت دوتا از نکاتش را عرض کرديم، نکته ديگر اينکه گفتيم خيلی مناسب است به اصطلاح امروزیهای ما يک درختوارهای از حديث شيعه چه به لحاظ جغرافيايي چه به لحاظ تاريخی ترسيم بشود و از اين راه به اصطلاح مسأله را تحقيق کنيم، عرض شد که کيفيت حديث شيعه از سال هشتاد تقريباً شروع شد تا سال صد و پنجا که در مدينه بود و به کوفه رسيد، به بصره هم هست در همين زمان است تقريباً میشود گفت يک خط رو به شمال است و تدريجاً از کوفه و بصره به بغداد رسيد بعد از آن هم به طرف شرق، به طرف قم آمد، در قم رو حديث خيلی کار شد يعنی انصافاً کارهای بسيار خوبی رو حديث انجام دادند فهرست نوشتند نسخهشناسی کردند، کارهای خوب انجام دادند و مخصوصاً در اول قرن چهارم که مثلاً مرحوم کلينی متوفای سه صد و بيست و نه ايشان مثلاً يک تنقيحی از روايات کرد، مرحوم ابن الوليد متوفای سه صد و چهل و سه يک تنقيح بسيار خوبی از مصادر اصحاب فهرست خوبی نوشت به جای بحث اسانيد اجازات را مطرح کرد و نسخه نگاری بسيار خوبی را نسخه شناسی بسيار خوبی را مرحوم ابن الوليد ارائه داد.
س: قم بود ابن وليد؟
ج: ظاهراً قم بوده مثلی که اصلش قمی نيست،
8: 2
و بعد هم رفت به طرف نيشابور که اين هم نسبتاً کار بسيار خوبی بوده ليکن بيشتر قائم به شخص است خيلی به عنوان حوزه مستقلی خبر نداريم يعنی قائم به شخص فضل ابن شاذان است و خيلی به لحاظ نسخه و صحت نسخه و اينها هم خيلی قابل ارزش است اما متأسفانه خيلی الآن از آن اطلاع نداريم راه اطلاع ما هم تقريباً اصلاً توسط کلينی توسط شاگرد ايشان محمد ابن اسماعيل است که از ايشان هم آشنايي خوبی نداريم کسان ديگر هم هستند مشکلات هم دارد مثل آن عبدالواحد ابن، محمد ابن عبدوس يعنی عطار نيشابوری که صدوق آثار فضل را توسط ايشان نقل میکند که آن خب مشکل هم دارد، آن آثارش مشکل دارد، به هر حال میشود گفت تقريباً آثار فضل در اينجا مثل يک ميوه درخت است اما اينکه يک درختی باشد و قبلش و بعدش يک ريشهای در نيشابور باشد و شاگردها و اين به اصطلاح حالتی چون ما بحثمان الآن بيشتر جنبه درختواره و بحث است، بعد هم يک مقداری رسيد تا حدود کش و سمرقند اين آخرين حدی است که ما میدانيم و اين در اين مرحله در اينجا رو رجال نسبتاً بيشتر کار شد، چندين تأليف رجالی ما در اينجا داريم و دو چهره تقريباً معروف که آثارشان در اختيار ماست مال اينجا هستند عياشی و مرحوم کشی، البته از اينکه مرحوم کشی مستقيم از جبرئيل ابن احمد فاريابی نقل میکند مستقيم از نصر ابن صبا، احتمالاً آنها را هم جزو همين آثار حساب بکنيم، اين آثار هم به اصطلاح در تا حدود شايد سه صد و پنجا، چهل و پنجا يعنی يک حالتی فرض کنيد حالت رشد دارد يعنی فرض کنيد اگر ما عياشی را که درک ابن فضال پسر کرده و ابن فضال پسر تاريخ وفاتش نداريم بايد حدودهای دويست و هفتاد، هشتاد باشد، تا همين حدود، تا سه صد و چهل و پنجا تقريباً اگر بتوانيم بگوييم اين بوده بعد ديگر اين مکتب بازهم میخوابد يعنی از نظر تاريخی ديگر ادامه ندارد مکتب سمرقند و اينها و آنچه که الآن ما از اين داريم در حقيقت همين کتاب کشی است که آنهم شيخ طوسی درش تصرفاتی کرده، تلخيصی کرده، اختيار انجام داده، که آن هم الآن دقيقاً نکته اختيار ايشان برای ما روشن نيست آيا تصحيح بوده چه بوده؟ حالا توضيحاتی داده شده خيلی روشن نيست و عياشی از عياشی تفسير به جا مانده که متأسفانه به لحاظ اينکه اين قسمت نصف کتاب است و از آن نصف کتاب هم نصف تفسير فقط متن آمده سند نيامده، بعدها در کتب روايي ما که نظرشان به تفسير روايي بوده چرا ادامه داشته اين تفسير، يا اينهای که مجامع بودند هدفشان جمع آوری بوده اما چون سند ندارد خيلی مورد کارهای علمی قرار نگرفته به طور کلی، از عياشی آنی که مسند داريم مطالبی است که در کشی از ايشان نقل میکند به هر حال عياشی مرد ملای است از همين تفسير ايشان هم چنين ظاهر میشود که ايشان مصادر خوب فراوان در اختيار داشته بسيار مصادر خوب، يعنی گاهی در يک موضوع واحد ايشان سهتا يا چهارتا روايت میآورد در صورتی که شيخ طوسی يکی میآورد و همان راوی مأموم ايشان مصدر بيشتری داشته متون بيشتری در اختيارش بوده ليکن همين مشکلی که در تفسير عياشی هست نبودن اسناد است، شايد من يکی ديدم که مسند است يک روايت در تفسير، شايد يکی دوتای ديگر هم باشد، چون به يک مناسبتی من آن روايت را شرح میدهم آنجا توضيح میدهم که آن روايت مسند است،
س: يکی دوتا سند کامل است
ج: يکی فعلاً ديدم چون میخواهيم بخوانمش بعد میگذارم بعد میخوانم توضيحاتش را بعد عرض میکنم و الا ديگر نداريم در اين تفسير موجود، حالا يا از دست آن آقا افتاده يا خيال کرده اين مثلاً آخر سند است ملتفت نشده، يا از دست رد شده حالا به هر حال فعلاً داريم يک مورد واحد داريم که اين ديدم، فکر میکنم شايد لا به لا يک مورد ديگر هم به ذهن من بوده فکر میکنم و العلم عندالله و اين کتاب کشی هم، آن وقت اين قسمت ميراث سمرقند ما نه سابقه خيلی فراوانی دارد، نه لاحقه دارد ديگر از سه صد و چهل و پنجا اين شرح و اين منطقه جغرافيايي ديگر بسته میشود و کتاب ايشان توسط پسر عياشی به بغداد میآيد، و تا آنجايي که ما فعلاً خبر داريم، حالا ببينيد محمد ابن مسعود در کتب شيخ صدوق نيست فکر میکنم شايد در يکجايي اسم محمد ابن مسعود ديده باشم در کتب شيخ صدوق فکر میکنم، استادش که نيست اما،
س: يعنی نقل میکند ازش
ج:
38: 7
برای فهرست، غرضم اينکه نه میخواستم اين نکته را بگويم که نمیدانيم چرا جعفر ابن محمد ابن مسعود اين کتاب را در قم تحديث نکرده میخواستيم اين اتصال را به اصطلاح،
س: ازش نقل نکرده
ج: در بغداد تحديث کرده، اصحاب بغدادی ما مثل شيخ و نجاشی و اينها از ايشان نقل کردند، در قم تحديث نکرده به خاطر اينکه در بغداد تحديث شده، و بخشهای به اصطلاح فهرستی دارد، بخشهای رجالی دارد، فهرستی يعنی به مناسبت و الا مستقلاً فهرستی ندارد، بعد از مکتب بغداد يواش يواش در متون ما وارد میشود،
س: در کتاب چيز هست، کتاب شيخ مثلاً در خصال حدثنا مظفر ابن جعفر
ج: سمرقندی
س: حدثنا جعفر ابن محمد ابن مسعود عياشی عن ابيه،
ج: پس اين سمرقندی است که مظفر ابن جعفر؟
س: بعد قال حدثنا
ج: نه میخواستم بگويم جعفر به قم نيامده آن هم مثل خود سمرقندی است
س: چندتای که الآن در خصال هست همهشان شروع سند با همين آقای سمرقندی است
ج: سمرقندی است
س: بلی
ج: يعنی بعد از عياشی ضعيف بوده من خيال میکردم همين پسر عياشی و اين مظفر ابن جعفر که خود اينها را هم ما نمیشناسيم الآن اما
س: فعلاً هم همين طور است همهاش با مظفر است بعد جعفر است
ج: اما مثلاً چرا کتاب کشی را نقل نکردند قمیها؟ نمیدانيم الآن خبر نداريم اما بغدادیها چرا؟ بهش اعتماد کردند و بعد از بغدادیها بعد از مرحوم شيخ شيخ هم يک تلخيصی کرد که روشن نيست از قرن هفتم که يواش يواش شروع میشود بحثهای رجالی پيش شيعه، مرحوم ابن طاووس بعد دوتا شاگرد ايشان ابن داود حلی و مرحوم علامه اين يکی از مصادر اصلی میشود، تبديل به يکی از مصادر کتاب کشی، و حتی شبهه اين بوده که نسخه اصل هم پيش اينها موجود بوده پيش مرحومی، چون جايي علامه از کشی نقل میکند که در اين نسخه نيست ليکن بعيد میدانم نسخه اصل میخواهد خيلی بزرگتر از اين باشد فکر نمیکنم به هر حال،
س: صدوق سمرقند رفته بوده يا اين؟
ج: بلی بلی رفته، خراسان رفته، خراسان و ماوراء النهر رفته، اين مال نقل آنجايش است، غرضم اين است که میگويم اسم محمد ابن مسعود در ذهنم بود در آثار صدوق ديدم اما کجا يادم نبود، ياد میآيد يکجايي ديده بودم معلوم میشود آنهم توسط همين جعفر پسر عياشی، عرض کنم که خدمتتان آن از وقتی که مباحث رجالی شروع شد اين ميراث سمرقند خيلی اوج گرفت يعنی ديگر در کتب بعدیها تقريباً همه حالا مثلاً تفسير را خيلی اوج نگرفت به خاطر اينکه مسند نبود، حالا بحث سند و اينها نداشت، در مجامع، در کسانی که مثل بحار جمع کردند، برهان، نورالثقلين در اينها میآمد، يا مثلاً کتابهای که اعم است مثل فرض کنيم بحار، مثل وسائل اينها، مستدرک در اينها میآمد اما در متون کار اصلی فقهاء نبود يعنی بيايند در کتب فقهیشان از آن نام ببرند نبود، اما کتاب کشی ديگر جزو متون شد يعنی وارد شد، و از آن زمان علامه تقريباً میشود گفت سه نحوه يا چهار نحوه برخورد با اين بوده يکی اينکه آنچه در کشی بوده قبول کردند ولو سند ضعيف باشد، به لحاظ سند خود علامه اين طوری است، میگويد روی الکشی مدحاً، آن سند آن متن ضعيف است يا همين اشکالی که آقای خويي دارد که گاهی اوقات راوی خود نفس شخص است خودش نقل میکند مدح خودش را علامه به اينها توجه نمیکند، علامه به اين قسمت توجه ندارد، نه به سند توجه دارد نه به اينکه راوی مدح خودش است، خودش دارد مدح خودش را از امام نقل میکند مرحوم علامه به اين قسمتها توجه نمیکند.
خب بعد از او ديگر نمیخواهد اسم ببريم رجالیها ديگر تقريباً هم نسخه شيخ قدس الله نفسه که موجود بوده در حله استنساخ شده مرحوم سيد ابن طاووس در يکی از اين کتابهايش خطبهای يا سعدالسعود است يا کتاب فرج المهموم است نسخه مقدمهای شيخ را بر کتاب کشی نقل میکند در اين نسخههای موجود نيست چاپ شده نيست آنچه که سيد ابن طاووس نقل میکند، مرحوم آقای مصطفوی هم در مقدمه اضافه کرده، در خود کتاب کشی موجود به نقل ابن طاووس اضافه کرده، آن وقت انصافاً اين هست بعدها مناقشاتی رو سند يا راوی نفسه اينها هم شده بعدها مناقشاتی شده اين راه دوم بوده، سومش هم اخيراً ديدم آقای تستری در قاموس خيلی اغلاطش را گرفته، نديدم قبل از ايشان حتی بعد از ايشان هم البته به اندازه ايشان عبارت کشی را میآورد میگويد و فی کلامه تحريفات تصحيفات آن وقت میگويد قوله اين صحيحش اين است، بعض جاها را هم آدم حس میکند برايش مکاشفه شده يعنی واقعاً فهميدن آن معنای صحيح به مکاشفه اشبه است از لفظ در نمیآيد انصافاً اين را بايد قبول کرد که خيلی حالت عجيبی دارد اين مطالبی را که مرحوم ابن طاووس دارد مرحوم آقای تستری دارد، اما به ذهنم میآيد که کامل نيست حالا نمیدانم چرا؟ چه بوده که ايشان همه کشی، چون جای ديگر هم اشتباه دارد ايشان تذکر نمیدهد علی ای حال اين سومين راه است که تحريفها و تصحيفها را سعی کردند البته مرحوم قهپايي هم يک تعليقاتی دارد نسبت به کشی و عناوين کشی و اينها به هر حال تدريجاً کتاب کشی يکی از ارکان کتب رجالی ما میشود و خيلی شاخ و برگ پيدا میکند، نحوه برخورد اصحاب هم با آن مختلف است يک نواخت نيست و انصافاً تا الی يومنا هذا هنوز در حوزههای ما ارزش خودش را حفظ کرده و انصافاً غير از اين جهاتی که حالا آقايون در تراجم آوردند اما کتاب کتاب نافعی است شيخ که میگويد کثير المنافع حرف بدی نيست منافع دارد، نجاشی هم میگويد کثير الاغلاط آن هم حرف بدی نيست غلط هم زياد دارد اما منافع هم زياد دارد و يک نکات خاصی است حالا مصادرش از کجا گرفته ديگر آن بر میگردد به يک عالم ديگر، غرضم اين است که از ميراث ماوراء النهر خيلی زياد حالا فرض کنيم جعفر و بعد هم اين مظفر که اينها مشاهر نيستند، ديگر تدريجاً اين ميراث در آنجا حالا يا تشيع از بين رفته يا مثلاً کسی نبوده يا ما خبر نداريم، اطلاعات ما خيلی محدود است مثلاً اين مظفر ابن جعفر سمرقندی را نمیشناسيم به نظرم فقط شيخ صدوق راجع به ايشان ترضی کرده، ترجمهاش را بياوريد فکر نمیکنم حالا مثلاً معجم آقای خويي را بياوريد مینويسد به نظرم فقط ترضی شيخ صدوق است خود ايشان الآن در ذهنم آشنا نمیآيد مظفر ابن جعفر سمرقندی رضی الله عنه به نظرم، تشيع ظاهراً دارد اما شناخته شده الآن در ذهنم نمیآيد علی ای حال آن وقت راجع به اين ميراث سمرقند ميراث قم را هم که اجمالاً توضيح داديم، ماند ميراث خود بغداد که يک توضيحاتی راجع به ميراث اوليه و دومياش را بعد عرض میکنم ميراثی که میرود به طرف شام شايد در يک برههاش بد نبود مثلاً فرض کنيد همين نعمانی رضوان الله تعالی عليه يک چندتا از آقايونی هستند که در آنجا بودند در حلب و شام و اين قسمتها بودند بعد نيستند تأثيرگذار هستند اما بازهم حس میکند آدم با مکتب بغداد خيلی
35: 15
ندارد، نجاشی هم آثار ايشان را به نحو کتابت نقل نمیکند کتب الیّ فلان و کان وصيه خيلی نمیدانم حالا يا بغداد نيامده و ميراثهايش يک مقدار بعدها رنگ و بوی غلو را میگيرد که علی رأسهم مثل کتاب الهداية الکبری حُزينی، حَسينی، حُسينی، حسين به اصطلاح حسين ابن همدان کتاب ايشان است به قول نجاشی، له کان يقول بالمذاهب الفاسده همچون عبارتی دارد علی ای حال ايشان جزء نصيریهاست و جزو غلات است و منحرف است کاملاً و به لحاظ حديثی ميراثهای خوبی دارد ايشان، خيلی ميراثهايش خوب است اما خودش مخلط است خوب استفاده نکرده، گفته شده تحف العقول شاگرد ايشان است اگر درست باشد اين مطلب، چون هنوز هم من مطمئن نيستم اگر درست باشد شاگرد تميز است يعنی انصافاً کتاب تحف العقول ليکن هم هداية الکبری از حوزههای ما حذف شد، هم تحف العقول حذف شد نيستند در حوزههای ما خيلی، تحف العقول از قرن دهم اولين بار توسط مرحوم شيخ ابراهيم ابن سليمان قطيفی ايشان از اين کتاب نقل میکند، اگر درست باشد ايشان سه صد و هفتاد، هشتاد وفاتش است شش قرن از قرن چهارم ديگر ما از اين کتاب خبر نداريم تا قرن دهم نه اسم کتاب مطرح است نه مؤلف يعنی کتاب بوده و الآن هم تصادفاً تدريجاً بعد از اينکه کتاب اشتهار پيدا کرد، کتاب يکدفعه يک شهرت خيلی واسعی پيدا کرد، به حيثی اينکه مرحوم مجلسی آن را در بحار آورده و اعجب از او مرحوم شيخ حر اين را جزو کتب مشهوره معروفه اصحاب که اجازه عام به ايشان دارد اين هم خيلی عجيب است، يکی از موارد اشتباه مرحوم شيخ حرّ اين است،
س: طروق اجازات قبلی نيست تحف العقول
ج: اصلاً، اسمش هم نيست، ايشان عدهای از کتب را میگويد با همين اجازه عامه نقل کردم اسم تحف العقول را هم میبرد،
س: يک چيزی را صدوق در جلد4 در مشيخه گفته و ماکان فيه عن محمد ابن مسعود العياشی فقد رويته عن مظفر ابن جعفر،
ج: پس از مشيخه هم، از صدوق من پس شايد در فقيه ديدم اشتباه،
س: عنه عن جعفر ابن محمد ابن مسعود عن ابيه، بعد آقای خويي در ترجمه ايشان هم فقط همين نکته را دارند ترضی علي، پيش آقای خويي دوتا مدخل دادند يک مدخل دوازده هزار و چهار صد و سه، دوازده هزار و چهار صد و چهار، دوازده هزار و چهار صد و سه، فرمودند عن مظفر ابن جعفر ابن محمد ابن عبدالله ابن محمد ابن عمرو ابن علی ابن ابی طالب،
ج: سيد هم بوده معلوم میشود از سادات اموی، علوی بوده
س: عنه تلاکبری اجازة کتب العياشی،
ج: اما تلاکبری بغداد بوده احتمالاً به نحو نامه بوده وصيت بوده مراسله بوده مکاتبه بوده،
س: ايشان اين را در باب من لم يرو عنهم آورده بعد در مدخل بعدی
ج: معلوم میشود شيخ طوسی اين را دارد شايد آقای خويي دقيقاً نقل نکردند، قاعدتاً نه آن شايد هم آن آمده مثلاً بغداد نمیدانم شايد آمده بغداد ايشان،
س: اين قبلی مظفر ابن جعفر ابن محمد بود، حالا اين يکی دوازده، چهار صد و چهار، مظفر ابن جعفر ابن مظفر است، فقط ايشان اينکه العلوی الاموی من مشايخ الصدوق قدس سره و ترضی عليه فی المشيخه فی طريقه الی محمد ابن موسی العياشی و ذکره فی العيون و فلان و
12: 19
بعد آقای خويي میفرمايد که اقول عن مظفر هو مظفر ابن جعفر ابن محمد متقدم و عليه فمحمد جد المظفر لقبه المظفر ايضاً
ج: خب شايد اسمش بوده، اسم نسبت به جده، نه خب ديگر معلوم میشود ايشان قبول نکرد، آن وقت ايشان از رجال شيخ من لم يرو بياوريد رجال معلوم شد آقای خويي آن ترجمهاش را که تلاکبری از ايشان اجازه دارد از رجال شيخ نقل کرده آن وقت به نظر من اگر در کتاب فقيه باشد يک مورد يا دو مورد است فقيه را بياور ببينيم محمد ابن مسعود چندتا بهش شروع کرده فکر میکنم يک مورد يا دو مورد است،
س: در رجال الشيعه مدخل شماره 3 سريال يعنی سری، شش هزار و سه صد و هشت، صفحه 442 چاپ جامعه مدرسين عن مظفر ابن جعفر ابن عبدالله ابن محمد ابن عمرو ابن علی ابن ابی طالب عليه السلام روی عن تلاکبری اجازة کتب العياشی محمد ابن مسعود ابن محمد ابن عياش سلمی عن ابيه جعفر ابن محمد عن ابيه ابی النذر يکنی اباطالح
ج: عن ابيه؟
س: ابی النذر
ج: نه قبلش
س: عن ابيه جعفر ابن محمد
ج: اشتباه چاپ شده عن ابنه بايد باشد چون جعفر پسر عياشی است، روی کتاب العياشی عن ابنه،
س: بلی بايد ابنه باشد
ج: ابنه بايد باشد، معنا ندارد ابيه که معنا ندارد، چون اگر ابيه يعنی تلاکبری از پدرش نه خود ايشان اجازه دارد، آن وقت به اصطلاح خود چيز را بياوريد محمد ابن مسعود را شيخ و نجاشی بياوريد در فهرست من خيال میکردم خودشان هم جعفر را ديده باشند اين معلوم میشود نديدند شايد نجاشی ديده باشد بعيد میدانم، نجاشی را بياوريد محمد ابن مسعود العياشی، يعنی معنايش شيخ از تلاکبری از ايشان شايد نقل میکند اما نجاشی به نظرم مستقيم نقل میکند در ذهنم هست که تلاکبری در وسط نبوده، نجاشی دارد ابوالنذر محمد ابن مسعود،
س: خيلی مفصل است نهصد و چهل و چهار محمد ابن مسعود ابن محمد ابن عياش
ج: الی آخر
س: ثقه صدوق عند هذه الامه و کان يروی عن الضعفاء کثيراً حالا کجا برويم؟
ج: بعد کتبش را میگويد
س: و صنّف ابوالنصر کتب منه کذا کذا که ليست خيلی خيلی بلندی است بعد آخر میفرمايد اخبرنی ابوعبدالله ابن شاذان قزوينی قال اخبرنا حيدر ابن محمد سمرقندی قال حدثنا محمد ابن مسعود، اين حيدر
ج: شايد شيخ جعفر دارد، من میدانم جعفر بغداد آورده آثار را
س:
35: 22
از ايشان، از عياشی يک صدتا کتاب اسم برده خيلی است
ج: خيلی طولانی است فهرست کتبش خيلی طولانی است ليکن اينها به ما نرسيده يعنی مشکل کار يعنی در اين درختواره خيلی جا ندارد،
س: حيدر ابن محمد که درست است چون که در فهرست شيخ طوسی اين آقا مدخل دارد، حيدر ابن محمد
55: 22
سمرقندی فاضل جليل القدر من
0: 23
محمد ابن موسی عياشی فقد روی جميع مصنفاته و قرئها عليه و روی الف کتاب من کتب الشيعه بقرائة و اجازه و هو يشارک محمد ابن مسعود فی رواية کثيره و يتساويان فيها،
ج: هم همدوره شده معاصرش بوده هم استاد مشترک دارد هم ازش نقل میکند هردو،
س: خود مدخل عياشی در
ج: فهرست
س: بلی، ايشان گفته له کتب کثيره تزيد علی مأتين
29: 23
بعد ذکر فهرست کتب ابن اسخاق النديم، ليست خيلی بلندی که آورده در متن خيلی زياد
ج: بعد حدثنی ندارد،
س: و مما صنفه من رواية العامه هم حتی دارد سيره ابوبکر و عمر و عثمان و تک تک اينها را همه داشته حتی سيره معاويه هم داشته، اخبرنا بجميع کتبه و روايته جماعة من اصحابنا عن ابی المفضل عن جعفر ابن محمد ابن
ج: گفتم جعفر هست بلی، يادم میآيد جعفر بود چرا، معلوم میشود ابوالمفضل از جعفر نقل کرده چون نجاشی هم آثار ابوالمفضل را دارد مع ذلک نجاشی اينجا از ابوالمفضل نقل نمیکند معلوم میشود اشکال داشته معلوم میشود نجاشی به ابوالمفضل اشکال داشته اما شيخ قبول میکند جماعة من اصحابنا هم شيخ مفيد است و ابن هاشر است و ابن عبدون است و حسين ابن عبيدالله غضائری هست و اينها هستند مجموعه اصحاب ايشان،
س: جستجوی سر دستی که انجام دادم حالا خيلی هم قابل اطمينان نيست دوتا روايت در فقيه
ج: نه گفتم يک يا دوتا،
س: شايد هم بيشتر باشد حالا فهرست که گشتم اين مقدار است
ج: فعلاً همين دوتا بايد باشد علی ای حال مکتب به اصطلاح ماوراء النهر بعدها توسط شيخ و نجاشی احياء میشود به خاطر رجالش نه به خاطر آثار عياشی، اما آثار عياشی هم میماند، آثار عياشی در رجال هم هست در رجال کشی هم هست و اين قسمت از مکتب بعدها مخصوصاً در زمينه رجال و تا حدی هم تفسير چون تفسيرش خيلی به اصطلاح نقطه سنجی دقيق ندارد شايد اين قدر مورد توجه نبوده، اين هم راجع به اين مکتب، بلی آقا؟
س: همان دوتاست
ج: بلی، اين هم راجع به اين مکتب، راجع به اين مکتب همان طور که مرحوم نجاشی صحبت کردند حالا من يکی يکی مکاتب را انصافش اين مکتب به لحاظ متن حديث يعنی متن نوشتاری ولو شامل سند هم بشود انصافاً چون دور بود حالا نجاشی میگويد کان يروی عن الضعفاء حالا میگويد اشکال سرش نبوده اشکال سر مشايخ است از مشايخی که نقل میکند ضعفاء هستند انصافاً مشکل دارد اين مکتب يعنی الآن که تا به کشی هم سنداً هم متناً مشکل دارد هردوش مشکل دارد يعنی انصافاً اگر ما بخواهيم نقادی متن حديث بکنيم متن هم شامل سند، اين مکتب به اصطلاح ماوراء النهر خيلی تميز و سليم به ما نرسيده يعنی متأسفانه آن نسخهای که رسيده شيخ است يا حالا اين، يا شيخ تصحيح درست نتوانسته بکند يا نسخه اصولاً غلط داشته که نجاشی هم میگويد به هر حال اين مشکل بوده در اين نسخه ايشان هست، و عرض کرديم بعدها در اين زمان ما تا زمان ما، عدهای به اين کار دست زدند هم در سند هم در متن، کارهايي را ديدند اين مکتب هم زود از بين رفت خيلی ادامه پيدا نکرد مثلاً فرض کنيم پسر عياشی بعد هم آن مظفر، يک چند نفری که محدود بودند و خيلی، مثلاً فرض کنيد همين مظفر هم حالا ايشان میگويد تلاکبری از ايشان اجازه دارد ليکن احتمال میدهم به نحو مراسله باشد مکاتبه باشد صدوق هم احتمالاً رفته آنجا سمرقند از ايشان تحمل کرده اما اينکه اينها در حوزهها آمده باشند و تأثيرگذار در حوزههای ما باشند نيستند، تأثيرگذارشان فعلاً همين رجال کشی است و بعد هم تفسير عياشی فعلاً تأثيرگذاری از اين مکتب نداريم.
مکتبی که میرود به طرف شرق به اصطلاح ما مبتلا میشود به نصيريها، نصيريها هم خيلی اهل حديث و تحديث و خود همين کتاب حسين ابن همدان کاملاً واضح است که ايشان مخلط است کاملاً، حالا کتاب تحف العقول هم که مال اينجاست اين قدر درش تخليط ما نمیدانيم، اما در اين کتاب حسين ابن همدان تخليط میبينيم، اين متن،
س: مکتب اصلی نصيريه همين شام است
ج: بلی اين قسمتها و غلات و اينها چون اينها مناطق جبلی بوده، میگويند خود محمد ابن نصير به آن جبال رفته، چون در مناطق جبلی بودند دور بودند، و لذا آنچه که به خود محمد ابن نصيرها نسبت داده شده چون خيلی غلط و غلوط است متناً و سنداً غلط و غلوط است میرود تا آخرين حدی که ازش داريم ما در اين مکتب مصر است، مکتب اين هم با اينکه امکانات علمی اصطلاحی، مثلاً فيزيک و شيمی و نجوم و اينها و در يک نوع کلام و حالا فلسفه به يک معنای در مصر رواج پيدا میکند، و مرکز اينها میشود اين قسمت حديث شيعه خيلی جا نمیافتد يعنی داريم اما خيلی و بعد هم خيلی مرتبط نمیشود يعنی اولاً خود اسماعيلیها که دويست و نود و هفت میآيند در مصر و تدريجاً که آثاری را توليد میکنند ما مثلاً تا سه صد، چهار صد، چهار صد در کتاب کنزالفوائد کراجکی میگويد سمعت بمصر من فلان، حدثنی بمصر، میرفتند بعضی از شيعهها اما خيلی تأثيرگذار نيست، آنچه که ما الآن فعلاً در اختيار داريم و در اختيار ما قرار دارد از اين مطلب يکی دعائم الاسلام است مال قاضی نعمان مصری، يکی هم اشعثيات است اين دوتا را داريم و متفرقات هم داريم، نجاشی هم مثل جعفی، صابونی به اصطلاح الفاخر ايشان، آنکه فقه است حالا ما بحثمان در حديث است نجاشی هم يکی دوتا، يکی از مشايخش مشايخ مستقيمش نه، ايشان ساکن مصر بوده استادش از ايشان در مکه اجازه گرفته حالا اسمش در ذهنم نيست اما در نجاشی ديدم اين را هم داريم اما زياد نيستند، اشعثيات را يک وقتی حالا خودم هم گشتم پيدا نکردم کجا ديدم؟ اما مطمئن هستم سه صد و چهارده به بغداد آمده از سالی، و بعد هم راههای ديگر هم آمده که آن سهل ابن احمد ديباجی معروفترين نسخهای بوده که آوردند ليکن اشعثيات هم جا نيفتد، نسخهاش جا نمیافتد هم نجاشی نسخه را نقل میکند هم شيخ نقل میکند و نجاشی دوتا کتاب را در حقيقت به عنوان اشعثيات میگيرد، يعنی اين هم برای ما هنوز روشن نيست که چرا دوتا کتاب؟ چون اين اشعثيات را محمد ابن محمد ابن اشعث کوفی کوفی الاصل بوده رفته به مصر در مصر مانده ايشان اين کتاب را از موسی نقل میکند پسر اسماعيل پسر امام کاظم موسی ابن جعفر، آن وقت مرحوم نجاشی دوتا مدخل زده يکی اسماعيل زده يکی موسی ابن اسماعيل اين هم روشن نيست که اين اشعثيات موجود ما ظاهراً دوتايي است، حالا چرا اين طور شده؟ اين کار را نجاشی کرده، يعنی اين در نجاشی آمده، به نظرم شيخ فقط يکی زده همان محمد ابن محمد ابن اشعث يا اسماعيل پسر موسی ابن جعفر اما نجاشی دوتا زده هم اسماعيل ابن موسی ابن جعفر هم موسی ابن اسماعيل است و به هردو کتاب نسبت داده و راوی هردو هم همان ابن الاشعث است، و خب چون بالاخره فاطمیها در مصر ايشان سه صد و پنجا و يک است به نظرم ابن الاشعث يا پنجا و سه وفاتش، قدرتی داشتند، حتی يک شبی خوانديم اينجا ابن عدی در الکامل فی الضعفاء رفته مصر ايشان را ديده اصلاً اين نسخه را هم از ايشان گرفته و چون نسخه به هر حال نسبت داده شده موسی ابن جعفر و امام صادق و امام باقر و حضرت زين العابدين و سيدالشهداء و اميرالمؤمنين، سعی کرده مؤدابانه کتاب را نقادی بکند کتاب اشعثيات را نقادی بکند، که مثلاً ثابت نيست اين کتاب، خيلی عبارات مؤدبی آورده که اين کتاب کتاب ثابتی نيست، به هر حال کتاب اشعثيات بار اول حدود سه صد و چهارده، که بعد هم شيخ و اينها طريق دارند نه شيخ ازش نقل میکند و نه صدوق و ديگران، نقلی نمیکند ازش با اينکه اين نسخه به بغداد آمده، بعدها توسط مرحوم راوندی در عوات به اسم دعوات همين نسخه سهل ابن احمد ديباجی را نقل میکند،
س: يعنی ايشان باعث رواجش میشود
ج: نه نمیشود بازهم رواج پيدا نمیکند، تصادفاً ايشان نسخه را از اين کيست؟ شهيد رويانی بهش میگويند مال شافعی، از توسط اين شافعی نقل میکنند از بزرگان شهيد به اصطلاح از بزرگان شوافع ايران است مال رويان، رويانی است چه است؟ رويانی شهيد،
س:
30: 32
ج: جويباری نه، جويانی الامام الرويانی، رويانی
س: رويانی شمال ايران است
ج: بلی از رويان شمال است ايشان تصادفاً چون يواش يواش عليه به اصطلاح فاطمیها شروع کردند صحبت کردند، ايشان هم يک چيزی اضافه کرد، گفت اصلاً اينها مسلمان نيست اينها ملحد هستند ايشان اولين کسی است که اسماعيلیها را ملاحده به اصطلاح، الآن هم عرض کردم جنوب خراسان هنوز آن دهاتی که هستند به ايشان میگويند ملاحده، هنوز هم اين اسم مانده،
س: چرا اسمش را تغيير داد دعوات، اسم محتوای رويش گذاشت
ج: نه گفت اينها ملحد هستند اصلاً،
س: کتاب که،
س: اشعثيات به نام دعوات
ج: دعوات اين نمیدانم حالا چرا ايشان، اين همان نسخه اشعثيات است
س: همان را به اسم دعوات
ج: به اسم الآن دعوات راوندی چاپ شده، چرا گذاشت نمیدانم، آن وقت رويانی نقل میکند همين نسخه را و راوندی از ايشان نقل میکند ليکن اين بار هم باز نسخه جا نيفتاد، اين بارهم نسخه متأسفانه جا نيفتاد بارهم سوم در حدود هزار و دويست و هفتاد و هشت، هشتاد، هفتاد يک نسخهای از هند میآيد که همين نسخه است اين نسخه را مرحوم حاجی نوری در مستدرک نقل میکند از اين زمان جا افتاد،
س:
47: 33
نوشته که ناحيهای است مابين طبرستان و بحر خزر، از ناحيات مازندان، ابوالحسن رويانی از اهل رويان است، و او اول کسی است که به الحاد کفر اسماعيليه فتوی داد،
ج: ملاحده هم اين را ترورش کردند اين شهيد که بهش میگويند شهيد رويانی به دست خود اسماعيلیها ترور شد، همان اسماعيلیها که ايشان لقب ملاحده به آنها داد،
س: گفتند حالا که ما ملحد هستيم،
س: اسم با مسمای باشد
ج: اسم با مسمايي، الآن جزء بزرگان شافعیهاست، و آرائش در فقه در اصول مطرح است رويانی مطرح است بلی انصافاً مرد ملای هم هست بد نيست من نگاه کردم آرائش را، علی ای حال جزو بزرگان شوافع است ايشان، فکر میکنم جزء مکتب شوافع خراسان هم باشد نه بغداد فکر میکنم اينش را دقيقاً نمیدانم قياساً دارم عرض میکنم علی ای حال،
س: در منبری، زنها حرف میزدند پای منبر، گفت اين زنها همانها هستند که امام حسن را کشتند، گفتند تو را هم میکشيم
ج: تو را هم ملحق به امامت میکنيم، علی ای حال اين بیچاره رويانی خودش شهيدی همين، معروف شده الامام الشهيد الرويانی، اين امام شهيد به دست، عجيب است در آن زمان نوشتند بعد از اين ترورها حتی ائمه جمعه، و شخصيتهای علمی، زير قبايشان زره میپوشيدند معلوم میشود اين مسأله ضد گلوله تازه نيست، اين جليقه ضد گلوله سابقهای تاريخی دارد، دارد که زره را، درء را میپوشيدند زير قبای شان، با قباء میآمدند اما زره هم داشتند که مورد ترور قرار نگيرند، علی ای حال اين کتاب در حقيقت از زمان اخير مخصوصاً آقای بروجردی هم چاپش کردند نسخه اشعثيات چاپ شد اخيراً خب تغيير شد چاپ شد، انصافاً هم و من توضيحاتش در همان بحث نمیدانم کی بود؟ بحثهای شب پنج شنبه بود؟ کی بود؟ توضيحاتش را دادم که اين در حقيقت همان کتاب سکونی است سر عدم نجاحش هم همين بود، چون کتاب سکونی را اصحاب خيلیهايش را حذف کرده بودند، اين همان نسخه اصلی بود،
س: صحيح آن حذف
ج: ديگر حذفیهايش را حذف کردند ديگر نسخه جديدی نيست، سر اينکه کتاب پيشرفت نکرد در قرن چهارم سرش اين بود که ديدند کتاب کتاب سکونی است حالا به هر حال حاجی نوری هم متوجه اين نکته شده که خيلی از روايات اشعثيات با کتاب سکونی يکی است بعد ايشان میگويد احتمالاً ايشان قبول میکند مال موسی ابن جعفر است، چون امام موسی ابن جعفر در سند هست، ايشان میگويد امام صادق وقتی اينها را فرموده بودند هم سکونی آنجا حاضر بود هم امام کاظم، امام کاظم هم آنجا حاضر بود، لذا اين نسخه همان نسخه، به نظر من میآيد شواهد موجوده که همان کتاب سکونی است، نه اسماعيل اهل کتاب بوده نه موسی، اين همان کتاب سکونی است بردند آنجا نقل کردند، و چون دور از اوساط علمی بوده آنجا جا افتاده، به هر حال فعلاً در دعائم الاسلام متون زيادی داريم که خيلی شبيه سکونی است و بعضيهايش هم باز با اشعثيات نزديکتر است، و متنی که الآن از سکونی داريم بعض جاهايش با اشعثيات تفاوتی دارد، اما آنی که از سکونی داريم، اولاً آنی که از سکونی داريم چون انتخاب بوده بين اعلام اختلاف است يعنی کلينی يک مقدارش را قبول کرده، صدوق يک مقدار ديگرش، شيخ طوسی يک مقدار ديگرش را، نسبت بين همهشان عموم و خصوص من وجه است، گاهی پيش شيخ صدوق هست پيش آن دو نفر نيست، پيش کلينی هست، پيش آن دو نفر نيست، غرض يک نسبت عموم و خصوص من وجه دارد اين طور نيست، مشترک هم دارند، اما انفرادی هر کدام هم دارند آن وقت اشعثيات زياد انفراد دارد، اشعثيات ديگر خيلی اوضاعش به هم ريخته است، از اين جهت فوق العاده پخش و پلاست يعنی کاملاً به اصطلاح از حد خارج است اين هم راجع به کتاب اشعثيات پس ميراث ما در غرب هم چندان ميراث واضحی نيست بعد هم منقطع شد، اين ميراث منقطع شد اصلاً دعائم الاسلام خيلی دير مطرح شد و انصافاً هم متون دعائم الاسلام يک مقدارش احتمالاً نقل به معنی باشد، چون آن متون رواياتش با روايات ما يکی است، درش تغييراتی چون بحث ما الآن در نقد متن است، ما چون اين درختواره خيلی مؤثر است در شناخت حديث شيعه ليکن ما فعلاً از راه فقط متن نگاه میکنيم اشعثيات متنش با سکونی ظاهراً يکی باشد اين هم راجع به اشعثيات، کتاب دعائم الاسلام هم نقل کرده البته دعائم الاسلام مصادری در اختيارش بوده که اصحاب ما در آن وقت در اختيارشان بوده قبول نداشتند، مثلاً همين کتاب قضايا و سنن و احکام ابورافع منسوب به ابورافع يا کس ديگر اين هم در اختيار دعائم الاسلام بوده و مثلاً کتاب مسائل علی ابن جعفر در اختيار ايشان بود اما آن نسخهای در اختيار ايشان بوده که اين طوری بوده، عن علی ابن جعفر عن اخيه موسی قال سئلت ابی، و لذا دعائم چون شش امامی است ازش نقل، به عنوان امام صادق گرفته، در روايات ما قال سئلت اخي، چون عرض کرديم مراد ما از متن اعم از به اصطلاح سند و متن، غرض يک نکاتی هست در کتاب دعائم و آن کتاب ديگرش رساله ايضاح که دارد، من شرح الاخبار نديدم که الآن راجع به او قضاوت بکنم، اما ايضاح را ديدم و دعائم را هم بايش تقريباً مأنوس بودم، اين دو کتاب از اين جهت ليکن بعدها اين ميراث امامی ما در مصر دنبال نشد، و حتی همين ميراث با مصادر اصلی تطبيق داده نشد، مثلاً خيلیهايش مال حلبی است، خيلیهايش مال حريز است بيايند بگويند آقا اين اصلش از يک کتاب شيعه است به نام، اين همين يک کتاب واحد ماند بين اسماعيليه الی يومنا هذا، نه کم نه زياد، نه يک کلمه کم نه يک کلمه، لذا اين در حد اينکه تا ميراث را تا آنجا برساند سه صد و شصت و يک يا شصت و سه وفاتش است از اين جهت خوب است اما تأثيرگذار نيست، نه تأثر ايشان به ميراثها، بلی آقا؟
س: شرح الاقول بيشتر تاريخ نيست قاضی نعمان
ج: چرا، اما خب روايت دارد،
س: جلالی تصحيح کرده
ج: بلی چرا، خب ما به جهت متن حديث داريم کار میکنيم کار به مضمونش نداريم رو حديث شناسی داريم کار میکنيم فعلاً، ما الآن بحث را برديم هم داريم درختواره را میگوييم، میخواهيم در عين حال هم مسأله متن حديث را و شناخت متن يا سند، خللهای که در اينها پيدا میشود پس در ميراث مثل حسين ابن همدان خيلی ميراث زياد در اختيارش بوده اما مخلط است ايشان، تحف العقول وضعش واضح نيست برای ما اما انصافاً مرد ملای است نعمانی کتابش خيلی خوب است انصافاً خيلی زحمت کشيده، نکاتی در اينجا هست که در جاهای ديگر نيامده، حتی در کتاب مرحوم شيخ هم نيامده، مخصوصاً ايشان قسمتهای زيادی را از ميراث ابن عقده برای ما نقل میکند اين خودش يکی از نعمتهاست الآن،
س: نعمانی نقل میکند؟
ج: بلی نعمانی زياد در غيبت دارد، از احمد ابن محمد ابن سعيد زياد دارد و ما اصولاً ميراثهای ما از ابن عقده خيلی کم است، يکی از جاهايي که تقريباً بيش از بقيه در ميراث ما از ابن عقده را و الا در مقاتل الطالبيين زياد دارد آن، ابوالفرج اصفهانی که حالا گفتند زيدی بوده مثلاً آن زياد دارد،
س: ابن عقده زيدی بودنش مسلم است؟
ج: ظاهرش اين طور است مسلم است و اما کتاب مرحوم نعمانی ادامه پيدا نکرد يعنی متأسفانه در شام بعد همين جور بيا، يکی دوتا رجال تاريخی و مثل ابن ابی تيم، اينها را داريم که آنها هم هنوز خيلی شناخته شده نيست، به هر حالا شامات شهر معاويه بود، به هر حال کشور معاويه بود خيلی ميراثهای ما در آنجا هست متفرقات است، اين ابوحاتم شامی هست صاحب الدرالنظيم هست، داريم نه اينکه نداريم،
س: ابی تيم کتابهايش نرسيده؟
ج: نرسيده نه، توسط همين لسان الميزان ازش نقل شده، اصلاً خودش را هم درست نمیشناسيم،
س: يک کتاب شرح لامية العرب دارد آنهم چاپ شده المنتخب فی شرح لامية العرب مال همين ابن ابی تيم است
ج: نديدم آن را نديدم نه من چون الآن اينهای که مربوط به حديث است،
س: حديث دارد،
ج: حالا نمیدانم آنجا اگر حديث نقل کرده بتوانيم نقادی حديثش را بکنيم چه سنداً چه متناً اين مجملی که الآن عرض کرديم ماند اين دو سهتا مکتب اساسی، که يکی مکتب مدينه است، يکی مکتب بصره، مکتب کوفه، بغداد اول بغداد دوم و قم، اينها مکاتب اصلی اند ديگر، در حديث شيعه البته ريشهها بيشتر مال مکتب مدينه و بعد هم مکتب قم هم خصوصيتی دارد که بعد توضيح بدهم که ديگر حال من هم.
دیدگاهتان را بنویسید