متن حدیث (جلسه31) دوشنبه 1401/12/22
بسمالله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسولالله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الرحيم.
در بحث اينکه در اختلاف متن که گاهی پيش میآيد، يا اصولاً نقد متن حالا میخواهد اختلاف باشد يا نباشد، متن را نقادی کردن ولو به صورت اختلاف هم نباشد، متن را بررسی کردن، عرض شد جهات مختلفی هست، يکی از جهاتی که در اين جهت میتواند تأثيرگذار باشد واقعاً همين مسأله اصول مصنفات بود که خب قدمای اصحاب روش کار کردند، يکی مسأله مصادر اول و متوسط و متأخر بود که حالا اين حقير سراپا تقصير طرحش را پيشنهاد داديم که البته بازهم اين هم يکی از فوائد فهرستی است، يعنی يک بحث فهرستی میآورد و اين چون تقريباً به طور طبيعی مدار کتب ما بر اين است اصلاً مدار مگر جاهايي که حديث جنبههای شفاهی داشته باشد و الا مدار روايات شيعه چون در مصادر و کتب بوده مثلاً احاديث شفاهی شايد بعد از احاديثی که در کتب شيخ صدوق هست يا امالی شيخ طوسی شايد بعضیهايش، البته بعيد میدانم در شيخ صدوق احتمالش هست که شفاهی باشد اصولاً از مصدری نقل نشده، و همين طور ايشان شفاهی از يک نفر مخصوصاً آن احاديثی که از اهل سنت نقل میکند و متفرقه، از دهات و روستاهايي که رفته ايشان، در سفرهای که داشته با آنها ملاقات کرده از آنها نقل کرده، ديگر راجع به اين مطلب هم يک، چون تأثيرگذار است در اختلاف متن، يک توضيحی راجع به اين مطلب، يعنی آن توضيحی ما انشاءالله تعالی اين است به طور کلی احاديث اماميه در غير کتب ما و احاديث غير اماميه در کتب ما، اين دوتا با همديگر متأسفانه منشأ اشکالاتی است و انشاءالله عرض خواهم کرد، چون حالا اينجا، میخواستم آنجا بگويم حالا اينجا هم يک اشاره میکنم، ما متن را به دو معنی به کار میبريم گاهی مراد ما از متن همان متن در مقابل اسناد است يعنی بعد از سند که میآيد متن حديث، گاهی هم مراد ما از متن يعنی نوشتار يعنی اين نوشتاری که الآن مقابل ما هست، فرض کنيد نوشتاری که نوشته علی ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابی عمير، عن حماد عن حلبی، طبق اين معنای دوم شامل سند هم میشود يعنی اين نوشتاری که الآن مقابل ما هست اين با يکی ديگر چه اختلافاتی دارد همين کاری که مرحوم آقای بروجردی در اسانيدی، در تجديد الاسانيد الکافی کردند چون اينها را پشت سرهم نوشتند، آن وقت آن اختلافات و مشکلاتی که پيدا میشود آنها بارز شد، اين را هم ما گاهی متن بهش میگوييم، اصطلاح متن يعنی آن نوشتاری که الآن در مقابل ما قرار میگيرد با او چه کار بکنيم؟ اگر اختلافی با يک نوشتار ديگر ولو به لحاظ سند باشد، ما اينها را بايد چه برخورد باش بکنيم و چه رفتاری باش داشته باشيم، به هر حال اين بحث چون بعد خواهد آمد من بعد متعرض اين نکته میشوم چون در ميان اهل سنت تا سالهای بعد هم اين مسأله اجازات و قرائت و اينها حتی در قرائت خود قرآن در اين کتاب النشر مال جزری، ابن الجزری است، جزَری است که است؟ النشر فی القرائات العشر، هنوز خود ايشان مثلاً میگويد: و اروی باسناد عال، يک قرائت را، اسانيد خودش را نقل میکند با اينکه اينها نوشتنی است همهاش شفاهی است ديگر، قرائت قرآن است ديگر همهاش شفاهی است و همين تهذيب الکمال که شما فرموديد جاهايي دارد که مثلاً يک سندی خودش دارد به اين شخص، میگويد و اروی عالياً چون علو اسناد دارد، ايشان جداگانه غير از حالا اسانيدی که ديگران دارند خود ايشان هم میگويد من يک راه خاصی باز مثل اينکه من بگويم يک راه خاصی الآن به کتاب صحيح بخاری دارم، يک نفری است به نظر در سعودی باشد در عربستان باشد به اصطلاح عالیترين طروق را به بخاری دارد، مرد نسبتاً جوانی، پنجا، شصت سالش است عکسی که من ازش ديدم که عالیترين طروق را به صحيح بخاری ايشان دارد در زمان، اين علو اسناد در هر زمانی بوده، حالا زمان ما يک کمی، من خود من با علو اسناد بعض قضايا را نقل میکنم ليکن ديگر از روايات نه، مگر همان روايت حديث الجنی که آقای مرحوم حاج جواد آقای تهرانی، بلی بنده فرمودند از قول يک جنی عن رسولالله قال قال رسولالله العلم نور، من اين را از آقای تهرانی شنيدم، جواد آقا از قول يک جنی که ادعا میکرد که هزار و چهار صد سال عمر من است البته خود ايشان مباشرتاً نشنيده، يک شخصی بوده احضار جن کرده بعد هم با همين
42: 4
گفتند حديثی از رسولالله بر ما بگو، اين طور گفت قال رسولالله العلم نور، از اين حديث من به نحو شفاهی عالياً برای شما نقل میکنم يکی هم همان حديث الجن معروف، من خرج عن زييه، همان حديث اما حديث قشنگی است میگويند انسی اين را نقل نکردند فقط جنیها نقل کردند، يک نفری در راه مکه و فلان و جن و اينها آن وقت آن قاضی القضات جن گفت نه، چون شما، به آن جنيه گفت، از لباس جنيت خارج شده بوديد به لباس مار به اين شخص حمله کرديد، پيغمبر فرمود من خرج عن زييه فدمه هدر، چون تو با لباس اصلیات حمله نکردی، غرض اين هم عالياً نقل نشده به همين واسطهای که عرض کردم، اين هم سماعی است به اصطلاح، حالا ديگر میخواهم اينها را جمع کنيم، شواهد.
س: اين هم اصطلاح عالياً آنها که میگويند،
ج: مراد
س: در عربستان آنها منظورشان همينی که
ج: علو اسناد، کم دارد، فاصله کم دارد
س: فاصله کمتر است
ج: کمتر است بلی
س: واسطهها
ج: کمتر است بلی مثلاً من قضيه بعد از مرحوم، اعدام مرحوم حاج شيخ فضل الله نوری را از آقای مرعشی خودم شنيدم حدود شايد سی، سی و پنج شش سال که ايشان گفت من پيش آخوند بودم و آنجا همان روزی که خبر اعدام حاج شيخ فضل الله رسيد مردم میآمدند و من با پدرم رفتم آنجا خوب اين علو اسناد دارد ديگر، من به يک واسطه الآن هزار و چهار صد و چهل و چهار است، هزار و چهار صد يعنی صد و به اصطلاح هفده سال را من با يک واسطه نقل میکنم من از آقای مرعشی شنيدم که خودش آنجا حاضر بود، آن قصه هم سيزدهم رجب هزار و سه صد و بيست و هفت است فاصله زمانیاش خيلی زياد است، چون الآن من چندتا از اين احاديث علوه سراغ دارم از اين قبيل دارم، حالا وارد اين بحث نمیخواهم بشوم غرضم اين است که والا به طور متعارف حديث ما کتبی است سماعی نيست، آن وقت چون معظم حديثی که الآن ما داريم کتبی است اينها را میشود به لحاظ مصدر دسته بندی است، ما اصطلاحی گذاشتيم مصدر اول، مصدر متوسط و مصدر متأخر، مصدر اول هم در اصطلاح ما آن اولين کسی است که آن را نوشته نه اولين کسی که آن را گفته، ممکن است که يک نفر ديگر مثلاً همين عمرو ابن حنظله اين را گفته اما از امام شنيده اما اولين نفری که نوشته داود ابن حسين شاگرد ايشان است يا زراره مطلب را گفته اولين کسی که نوشته شاگردهای ايشان امثال،
س: آن اگر ننويسد مصدر حساب نمیشود
ج: تا ننويسد مصدر، و مراد ما از نوشتن و ننوشتن هم حسب علم ما نه حسب واقع، حسب علم ما هم به اجازات، تا در اجازات ممکن است به يک شاگردش اجازه داده نوشتار هم داشته، آن شاگرد هم به دومی اجازه داده، ديگر دومی رد نکرده چون اين همين علی ابن اسماعيل که آن دفعه هم گفتيم ايشان خواند، هم مرحوم شيخ، هم نجاشی برايش کتبی نقل کردند علی ابن اسماعيل که از نوادگان ميثم تمار است، ايشان کتاب دارد هم در فقه دارد در اصول دارد، در عقايد دارد، در کلام دارد ليکن نجاشی هم طريق ندارد، شيخ هم ندارد يعنی در اجازات نيامده حالا خودش به کسی اجازه نداده، آن کسی که اجازه گرفته نداده حالا آنش را ما دقيقاً نمیتوانيم الآن با اين مقدار معلوماتی که داريم کشف بکنيم و بعد هم احتمال دارد که حتی کتابش در بازار موجود بوده يعنی اين کتاب در بازار موجود بوده چون شيخ مستقيم از اين کتاب نقل میکند، اين علامت اين است که در بازار موجود بوده اما در اجازات وارد نشده ما اين را به اصطلاح يک احتمال دارد که مصدر متوسط حساب کنيم چون به دست ما نرسيده و از شيخ نقل میکنيم، يک احتمال دارد به مصدر متأخر که شيخ وقتی نقل میکند کانّ ما داريم میبينيم مثلاً اين جوری ليکن بيشتر همان مصدر متوسط حسابش میکنند، باز ايشان، آن وقت ايشان بعضی از احاديث دارد که تأثيرگذار است همين اجازه بکر اجازه پدر میخواهد يا نمیخواهد ايشان دارد يکی از يعنی يکی از مهمترين قسمتهای ايشان، میخواهي يک نگاهش بکن در کتاب نکاح مرحوم شيخ فقط از کتاب نکاح ايشان نقل میکند و آنچه که از کتاب نکاح ايشان نقل میکند هيچ کس نقل نکرده، منفرد در شيخ است، کتاب نکاح تهذيب بياور علی ابن اسماعيل اول سند، اين علی ابن اسماعيل ابن شعيب نمیدانم کذا يک ميثم تمار، از نوادگان ميثم تمار است خيلی جليل القدر است اما طروق به اجازه و عجيب اين است که مرحوم شيخ اسم کتاب نکاح را هم نبرده له کتاب فی الامام کذا، نجاشی میگويد له کتاب النکاح، شيخ هم از کتاب النکاح نقل میکند خيلی عجيب است شيخ ازش نقل میکند اسمش را نبرده و هردو هم اجازه ندارند از اينکه شيخ مستقيم نقل میکند معلوم میشود کتابش در اختيار بوده يعنی معلوم میشود کتابش در بازار موجود بوده، متکلم است ايشان و ليکن در اجازات اصحاب ما وارد نشده معيار ما در اين مثلاً الآن اين کتاب را، با اينکه کتاب موجود بوده، قاعدتاً مصدر متأخر حساب میکنيم، ولو در اجازات نيامده، به خاطر نقل شيخ، به خاطر اينکه مرحوم شيخ مستقيم از اين کتاب نقل کرده، حالا به يک مناسبت فرموده، آقای مختاری اينها هستند؟
س: نه،
س: باز کن،
ج: کيست؟
س: آقای حافظيان است
ج: خيلی خوب، فردا شب به نظرم مشکلتر بياييد، چهار شنبه سوری است حالا به مناسب سر بحث يادم آمد،
س: جواد چه؟
ج: بلی يک کمی زيادتر بايد راه بيفتيد بايست قبل از مغرب غذا بخوريد، غرض اينکه آقا اين مصدر اولی يعنی آن اولين کسی که اين حديث را نوشته، يعنی حسب باز علم ما، بازهم نه حسب واقع، يعنی اسم اين آقا را ما در اجاز، مثلاً اسم داود ابن حسين را ما در اجازات داريم در فهارس داريم مرحوم نجاشی اسم ايشان را برده شيخ اسم ايشان را برده، اسم ايشان را به نظرم شيخ هم برده باشد، نجاشی گفته ثقه، شيخ گفته واقفی، البته آقايون به مناسبت روايت عمرو ابن حنظله بعضهايشان مفصل وارد بحثش شدند، طولانی راجع به، نسبتاً يعنی طولانی اگر اين روايت عمرو ابن حنظله نبود شايد اين قدر طول و تفصيل راجع به اين داود ابن حسين به کار برده نمیشد خود من هم عقيدهام اين است که ايشان واقفی نيست و ثقه است قابل قبول است البته مثل علامه به بعد، از زمان علامه خب ايشان را رد کردند به خاطر واقفی بودند، هردو دارند نه، هم شيخ دارد هم نجاشی داود ابن حسين را الاسدی، علی ای حال برگرديم به بحث خودمان.
معيار چيز متوسط هم غالباً آن چيزهای است که اينها اساس بودند مثل کتب مثلاً حسن ابن محبوب و حسين ابن سعيد، ابن ابی عمير و صفوان و اينها غالباً مصدر متوسط هستند، مصدر متأخر هم در اصطلاح بنده آن کتابی است که الآن ما باش رو به رو هستيم، ديگر حالا حتی مثل محاسن با اينکه محاسن نسبت به کافی و نسبت به تهذيب جزء مصادر متوسط حساب میشود ليکن محاسن هم مصدر متأخر، کافی، فقيه، اين کتابهای که به ما الآن رسيده، کتاب الرحمه، کتاب کيست؟ ديگری که هست از سعد ابن عبدالله، سعد ابن عبدالله که احتمالاً آن هم بايد مصدر متأخر حسابش کرد، چون در اختيار شيخ بوده و از او مستقل نقل کرده علی ای حال اين اختلاف بين اينها در متن خيلی میتواند تأثيرگذار باشد يعنی ما الآن عملاً مواردی را داريم که هرسه بزرگوار، مرحوم کلينی و صدوق و شيخ از کتاب نوادرالحکمه نقل کردند، اسم بردند و عجيب اين است که باهم اختلاف دارند، اين خيلی عجيب است اين اختلاف با يک مصدر واحد خيلی تعجب آور است و يک تفسير واضحی هم الآن برايش نداريم براي بعضیهايش شايد تفسير داشته باشيم که مثالهايش را انشاءالله بعد از اين متعرض خواهم شد، يک مطلب ديگری که اينجا باز میشود حالا اين مطلب را ما الآن تقريباً ناقص گذاشتيم که هی مثالهايش را، بحثهايش را انجام بدهيم، يک مطلب ديگری که اينجا میشود باز تأثيرگذار دانست در مسأله متن يک مجموعهای به نام تاريخ و جغرافيای حديث، که هم تاريخ حديث است هم جغرافيای حديث است چه سيری کرده؟ اين در متون احاديث تأثيرگذار است اصولاً در حديث ما، عرض کرديم اصولاً حديث ما به لحاظ تاريخی تقريباً ما اولينش را از زمان هشتاد حضرت سجاد داريم تا امام صادق صد و پنجا، اين هفتاد سال فتره اوليه است، اين را حالا اگر فرض کنيم از مدينه، صدورش آمده اين بيشترين جايي که وارد شده کوفه و بصره است با اينکه بصره در راه است به کوفه بيشتر وارد شده، چون اين طور معروف است که حتی مثلاً بنی اسد کوفه بيشتر شيعه بودند، بنی اسد مثلاً سنی بودند چون به خاطر کثرت تشيع در کوفه، حديث حالا فرض کنيد شمال مدينه آمده در کوفه در اينجا به اصطلاح تدوين شده و نوشتار شده تا حدود سالهای صد و پنجا اين اولين کار ماست، از اينجا از سالهای صد و پنجا در عين حالی که در کوفه بود و يک به اصطلاح رشد خوبی داشت يک مقدارش به بغداد رفت يعنی به شمال کوفه و بصره تقريباً جنبه شمالی، در بغداد هم انصافاً کار بسيار خوبی باش شد اين مکتب بغداد اول اصطلاح ما اين به لحاظ جغرافيايي که عرض کردم بغداد است و آثار کوفه، بصره، ابنار، واسط اينها به آنجا رسيد اضافه بر اينها خود اينها هم توليد دارند يعنی ابن ابی عمير هم گاهی سؤال دارد صفوان هم گاهی دارد، بزنطی هم گاهی دارد، زياد دارد گاهی نه بزنطی، اينهای که در اين مرحله هستند اينها به اصطلاح حالا صفوان به نظرم اولش اهل کوفه است بعد بغداد آمده ما اصطلاحاً اينها را مجموعاً مکتب بغداد میگوييم حالا ممکن است علی این حکم در انبار بوده، ليکن جزو مکتب بغداد حسابش میکنيم که شخصيت بزرگواری است و در خود کوفه هم ما داريم تنقيح را از اين زمان مثل محمد ابن حسين ابن ابی الخطاب که بسيار مرد بزرگواری است ليکن انصافاً در کتبی، نجاشی راجع به ايشان خوب نوشته نسبتاً و باز من فکر میکنم ايشان شخصيتش بالاتر از آن است که اين محمد ابن حسين را بياوريد که ايشان چون خيلی بهش بهاء داده نمیشود خيلی شخصيت بزرگواری است، شانس آورد بیچاره، بیچاره يعنی بد شانسی است که در کوفه ماند اگر بغداد آمده بود به نظرم بر مثل ابن ابی عمير و اينها ترجيح دارد، خيلی مرد پرکاری است پر معلومات است طبقهاش هم بعد از ابن
50: 16
است، شصت و يک وفاتش است اوائل غيبت صغری، سال بعد از امام عسکری اما خيلی مرد بزرگواری است فوق العاده ما از اين قبيل هم در کوفه داريم و مردمان بسيار بزرگوار دست به به اصطلاح جمع آوری حديث تنقيح حديث اينها زدند، اما چهرههای بارز ما فعلاً در بغداد هستند مثل ابن ابی عمير نه حالا خصوص بغداد يعنی انبار مثل علی ابن حکم و بزنطی رحمه الله مرحوم صفوان اينها چهره بسيار، به لحاظ چيز تاريخی تقريباً آخرين چيزی که اثر مکتب بغداد دارد اين همين کتاب تکليف شلمغانی است بغداد اول، که کتاب فقهی است مابين فقه و حديث است که حالا میگويند فقه الرضا مثلاً به اسم، که حدود سه صد و ده زمان حسين ابن روح نوبختی است رضوان الله تعالی عليه، بعد بعد از ايشان توسط آمدن کلينی که ده پانزده سال است دقيقاً نمیدانيم چه سالی ايشان وارد بغداد شد، مکتب دوم بغداد شکل میگيرد که خب اين تا سال چهار صد و پنجا دقيقاً قبل از پنجا است نمیدانم ذی الحجه است چهل و نه است حالا پنجا است سال ايشان، سال چهار صد و پنجا ايشان با هجرت شان به نجف و حمله سلاجيقه، ايشان مال حمله مغول نيست که بعضیها خيال کردند مال حمله سلاجيقه، با حمله سلاجيقه بغداد ايشان ديگر ترک بغداد میکنند و به طرف نجف هجرت میکنند و ديگر مکتب بغداد دوم هم کلاً از بين میرود يعنی اين مکتب دوم بغداد و اول بغداد تا اين لحظه که اين بنده حقير سراپا تقصير در خدمت شما هستم ديگر بر نگشت، از چهار صد و پنجا به بعد هيچ وقت ديگر بغداد چنين مرکزيتی برای علوم حوزوی تا زمان ما، تا همين الآنی که من نشستم الآن دارند يک چندتا طلبه چيز، اما اين مرکزيت علمی که ما الآن در بغداد اول داشتيم بعد در بغداد دوم داشتيم اين مرکزيت علمی ديگر به بغداد بر نگشت،
س: قوامش به مرحوم شيخ بود ديگر، قوامش به آنها بود ديگر
ج: شيخ مفيد بود، سيدمرتضی بود، سيدرضی بود، خيلی بودند در اين اثناء زياد چهره عدهای زيادی از قم آمدند، ابن قولويه و اينها از قم آمدند اينها بغداد نبودند، محمد ابن احمد ابن داود ابوالحسن کتاب مزار دارد، ايشان هم که متوفای به نظرم يکسال بعد از ابن قولويه است ابن قولويه سه صد و شصت و هفت است، ايشان سه صد و شصت و هشت، يک علی ابن حسين، حسين ابن علی مؤمن قمی ايشان هم کتاب نوادر دارد که بغداد آمده يا همين کتاب اختصاص شيخ مفيد است يا شيخ مفيد، حالا يا شيخ مفيد کس ديگر از اين گرفته، چون کتاب اختصاص خيلی بحث بر انگيز است من احتمال میدهم مال همين مؤمن قمی باشد بعد به بغداد آمده اين کتاب فوائد خوبی دارد از نظر علمی مشکل دارد، اسنادش به اصطلاح يعنی اول سند و بعد ترتيب تاريخش و اينها و الا فوائد بسيار لطيفی دارد کتاب بسيار خوبی است کتاب اختصاص شيخ مفيد اگر به لحاظ تاريخی مشکل نداشت مثلاً مقدار زيادی از روايات ابن بوته را ما اينجا داريم محمد ابن جعفر، وقتی میگويد محمد ابن جعفر موردش ابن بوته است چون ما ابن بوته را بيشتر در فهرست میشناسيم در حديث کم میشناسيم حديثش يک مقدار زيادی در همين اختصاص شيخ مفيد است به اسم اختصاص شيخ مفيد، شيخ قطعاً ابن بوته را درک نکرده اين مؤمن قمی احتمالاً ابن بوته را درک کرده به هر حال فعلاً وارد اين بحثها نشويم که بحثی، محمد ابن حسين را آوردی؟
س:
25: 20
ج: بخوان خيلی نجاشی عجيب ازش توصيف میکند ليکن من خود من که احاديثش را تا حالا مراجعه کردم نه اينکه مستقلاً بررسی کرده باشم، به نظرم از اين هم بالاتر است خيلی فوق العاده است غرض میخواستم بگويم در کوفه يک مقدار بلبوشه بود کتابها زياد بود، نوشتهها زياد بود، نسخهها زياد بود، اما يک چندتايي مثل اين محمد ابن حسين بودند که خيلی فوق العاده هستند، فوق العاده دقيق النظر و بخوان عبارت ايشان را میخواهم دقت بکنيم،
س: صفحه 334 شماره 897 محمد ابن حسين ابن ابی الخطاب ابوجعفر الزيات الهمدانی و
6: 21
جليل فی اصحابنا عظيم القدر کثيرالروايه ثقه عين حسن التصانيف مسئول الی روايته له کتاب اسم خودش را هم میآورد
ج: الی آخر
س: الی آخر
ج: حالا از اول چون به ترتيب خواندند جليل فی اصحابنا اين مرادش اين است که مردی است بسيار بزرگوار و صاحب جلالت و احترام خاصی در کوفه بين اصحاب داشته، عبارت دوم جليل فی
س: عظيم القدر
ج: عظيم القدر اشاره به اينکه دارای يک منزلت اجتماعی بسيار بالای بوده خيلی غير از اينکه خودش مرد بزرگواری است تأثيرگذار بوده در جامعه علمی، غير علمی کوفه، کاملاً به اصطلاح قدرتش و قدرش بالا بوده بعدش؟
س: کثير الروايه
ج: کثير روايهاش را درست گفته ما الآن اصلاً بعض روايات داريم که فقط ايشان طريقش است روايت يعنی نقل کتب اصحاب مصادر اصحاب روايت در اينجا مراد، حديث شفاهی نيست کثيرالرواية يعنی کتابهای زيادی را نقل کرده، من ديگر حالا بخواهم شرحش بدهم يکی يکی طول میکشد ما الآن مواردی داريم که تقريباً منحصر به ايشان است کسی ديگر آنها را نقل نکرده و خيلی هم فوائد دارند يعنی نکات فنی خيلی ظريفی دارد که الآن بخواهم شرح بدهم طولانی است انصافاً خيلی دقيق نوشته نجاشی مطلب ايشان کاملاً درست است مصادر زياد کتب زيادی را نگاه کرد بلی آقا؟
س: اقلاً هفتاد و پنج مورد ديگر در کتاب نجاشی اسمش برده شده، بغير از ترجمهاش يعنی در طروق هم اسمش برده شده
ج: نه اصلاً غير از اين، اصلاً گاهی منفرد است يعنی ايشان فقط از اين روايت را نقل کرده، حالا بخواهم بگويم طول میکشد يکش هم حديث لاضرر است،
س: کثيرالروايه ثقه عين،
ج: ثقه يعنی به اصطلاح وثاقت و در البته اين وثاقت در عبارت نجاشی خب عرض کرديم، ثقه عرض کرديم در باب ثقهای که در نجاشی هست چندين احتمال است، بد نيست حالا بگويم يکی متحرز عن الکذب مراد باشد که آقای بيشتر اين را میگيرند يکی متحرز عن الکذب و امامی باشد که عدهای مصر هستند به اين فن که میگويد ثقه، لذا مثلاً داود ابن حسين شيخ گفته واقفی، نجاشی گفته ثقه گفته اين معارض است، چون ثقه در کلامش يعنی امامی، آنکه گفته واقفی با اين نمیسازد غرض اين هم يکی از فوائد، يکی اينکه ثقه متحرز عن الکذب و امامی و ضابط عدل، اضافه کردند و يکی اينکه باز اضافه کردند که ضابط عدل ضابط امامی متحرز عن الکذب که مراد از نجاشی يک احتمال هم که اين حقير سراپا تقصير دادم که اين توثيق توثيق فهرستی باشد يعنی آنچه که نوشته نوشتههايش قابل اعتماد است اين خيلی اثر میکند، يعنی آن نوشته ايشان، کتاب ايشان چون گاهی اوقات نجاشی راجع به يک کسی میگويد ثقه، بعد طريقش را میآورد طريقش درش مجهول دارد، همين عبدالله ابن ميمون قداح اين طور است شخصی به نام جعفر ابن محمد تقريباً راوی مشهور از اين، چون ايشان ساکن اهل مکه بود راوی معروفش جعفر ابن محمد ابن عبيدالله اشعری قمی و خود ايشان خيلی شناخته نيست کلينی هم از همين راه نقل میکند عن جعفر ابن محمد عن عبدالله ابن ميمون اين مراد همين قمی است ايشان رفته در سفر حج و اين کتاب ايشان را آورده در حوزههای ما، يکی از طروق معروف کتابی همين آن وقت اگر اين شد میتوانيم بگوييم به عبارت نجاشی که میگويد ثقه يعنی کتابش مورد اعتماد است ضعف طريق ديگر تأثير نکند، روشن شد؟ اين نکته را نمیدانم دقت، اين نکته اگر شد يعنی اگر جعفر ابن محمد را هم نشناختيم حالا گفتيم زياد کثرت
2: 25
فلان اعتماد اصحاب را حالا بگذاريم کنار چون توثيق رسمی ندارد ايشان حتی ايشان را نشناختيم چون نجاشی کتاب را توثيق کرده يعنی کتاب قابل اعتماد است کتاب هم که طريقش ايشان است،
س: در متنهای فهرستی بيشتر
ج: دقت کرديد؟
س: بلی
ج: اين هم يک فائده حالا امشب يک فائده جانبی بلی آقا؟ روزیمان اين هم يک فائده جانبی در شرح کلمه ثقه در کتاب نجاشی و احتمالاتی که داده شده، اين احتمال اخير را هم بنده عرض کردم که شايد ثقه به درد بخورد حتی جايي که طريق به ايشان ضعيف است يعنی واضح است که طروق اصحاب ما به اين کتاب عبدالله ابن ميمون قداح همين جعفر است جعفر ابن محمد اشعری قمی و ايشان هم توثيق ندارد بگوييم نمیخواهد توثيق مادام نجاشی میگويد ثقه يعنی کتابش قابل اعتماد است، همين که گفت کتابش قابل اعتماد است ولو طريق روشن نباشد يعنی اين نسخه معلوم میشود که در، چون واضح است که در قم بوده فلان، همان اسم است همان طريق و همان اسم و همان خصوصيات کاملاً واضح است که همان نسخه به دست قمیها رسيده دقت فرموديد بگوييم پس از اينکه نجاشی توثيق کرده، توثيق نجاشی در حقيقت ناظر به اعتماد بر کتاب، به اصطلاح بنده توثيق را فهرستی بگيريم نه رجالی بگيريم، رجالیها را هم عرض کردم احتمالات رجالیاش را هم عرض کرديم که مجموع احتمالات در، فعلاً آقای خويي ثقه متحرز عن الکذب گرفته دقت فرموديد؟
س: ظاهر خوبی داشته
ج: چون آقای زمانی هم احتمالات ثقه در نجاشی را بياوريد به مناسبت، حالا باز دو مرتبه تکرار بکنيم،
س:
47: 27
ج: به قول آقای خادمی، عرض کرديم احتمالاتی که هست يک که ظاهر عبارت آقای خويي است متحرز عن الکذب مراد از ثقه يعنی متحرز عن الکذب اين احتمال اول، احتمال دوم اينکه ثقه يعنی متحرز عن الکذب و امامی، که عرض کرديم مرحوم آقای به اصطلاح حجت الاسلام شفتی در رسالهی که دارد در شرح روايت عمر ابن حنظله ميلش به اين است که چون داود ابن حسين در سند هست راجع به داود نجاشی گفته ثقه شيخ گفته واقفی، لذا آقای خويي گفته قبول میکنيم چون ايشان موثق است و قبوله، مرحوم شفتی در آن جا میگويد احتمالاً مراد از ثقه در کلام نجاشی امامی بودن هم هست، ثقه نه فقط محترز عن الکذب متحرز عن الکذب است مرادش امامی هم هست پس ثقه متحرز عن الکذب و امامی، احتمال سوم متحرز عن الکذب و امامی و عدل، بنا بر حجيت خبر عدل يعنی به اصطلاح اعتماد بخواهيم بکنيم بر حديثش به خاطر عدالتش احتمال چهارم متحرز عن الکذب ثقه، عدل امامی ضابط، چون به خاطر اينکه میخواهيم اعتماد بر حديث او بکنيم ضابط است احتمال پنجم هم که بنده اضافه کردم و آن اين که اصلاً اين توثيق فهرستی باشد، چون اين چهارتا کلمه رجالی بود و مرادش اين باشد کتاب اين قابل اعتماد است اين کتابی که الآن به اسم ايشان هست، آنچه که از کتاب ايشان نقل شده اين کتاب قابل اعتماد است ثقه يعنی توثيق فهرستی آن وقت اين نتيجهاش در کجا ظاهر میشود؟ الآن مثالش را عرض کردم مرحوم نجاشی شرح حال عبدالله ابن ميمون قداح را میگويد میگويد ثقه، بعد طريقش را به کتابی، چون ايشان دور بوده اهل مکه است از نوادر اصحاب ما در يک روايت دارد که امام باقر فرمودند: کم انتم بمکه قال نحن اربعه، کل شيعه در مکه چهار، الآن هم فکر نمیکنم خيلی بيشتر باشد، الآن ظاهراً يک چيزی شبيه همين عدد است: قال نحن اقرب قال اما انتم نور الله فی ظلمات الارض، شما چهار نفر هستيد اما نور الهی هستيد غرضم اينکه بسيار عدد کمی در مکه مکرمه شيعه وجود داشت که يکش ايشان است آن وقت آن راهی را که ايشان نوشته منتهی میشود به جعفر ابن محمد قمی اشعری که معلوم میشود ايشان کتاب ايشان را از مکه آورده، حالا در کافی احاديثی نسبتاً بدی نيست از،
15: 30
تمامش، معظمش يکش اگر از کس ديگری است، جعفر ابن محمد قمی هستند همه اينها روايت ديگران که نقل میکنند طروقشان بر میگرده به اين جعفر، اين معلوم میشود که کتاب نسخه معروف، نسخه معروف کتاب عبدالله ابن ميمون را همين جعفر آورده، آن وقت اگر عبارت ثقه توثيق فهرستی باشد، يعنی اين رواياتی که ما الآن از عبدالله ابن ميمون توسط جعفر داريم قابل قبول است ولو جعفر توثيق نشده چرا؟ چون کتاب توثيق شده، روشن شد ولو جعفر توثيق نشده، مراد نجاشی اين است که اين روايات قابل اعتماد است، يعنی ايشان چون طريق را ذکر میکند، همانی که من الآن بلد هستم ايشان قطعاً بهتر از ما بلد است ايشان بهتر مصادر را ديده ولو اين عبدالستار يک شعری در مدح ما گفته بود اگر نجاشی امروز زنده باشد میگوييم مددی شيخ يا معتمدی الی آخره، يک شوخی دارد يقول مددی شيخ يا معتمدی، حالا به هر حال با قطع نظر از عبارت ايشان قطعاً نجاشی ملتفت نکته هست میخواهد بگويد رواياتی را که ما الآن در کتب از عبدالله، البته نه کتب آنچه که الآن از عبدالله ابن ميمون توسط جعفر رسيده قابل است، چون ايشان ثقه است ثقه يعنی کتاب ايشان معتمد است کتاب هم توسط ايشان رسيده،
س: بعد مرحوم نجاشی در مورد کسانی که کتاب ندارند تعبير به ثقه هم دارد
ج: عادتاً ايشان مگر استثناءً و الا عادتاً ايشان متعرض کسانی شدند که کتاب دارند استثناءً به هر حال بگوييم آنجا قرينه باشد، اين مجموعه احتمالات پنج احتمال در ثقه در عبارت مرحومی، چون اينجا داشتيم راجع به محمد ابن حسين ابن ابی الخطاب و تعبيراتی که نجاشی، پس ثقه تمام اين احتمالات در حق ايشان درست است انصافاً، آن وقت عينٌ عين به اصطلاح عبارت از اينکه چهره مشخص و بارزی است يعنی فقط اين نيست که مثلاً چون ممکن است در حوزه ما اساتيد فراوانی باشند فرض کنيد مرحوم آقای محقق داماد مرد بزرگوار هم ليکن مشخص است طائف زمان ايشان آقای بروجردی است عين آقای بروجردی عين بودن غير از جلالت قدر است، ايشان جليل القدر است ليکن چهره بارز نيست آن چهره بارز من حرفم اين بود اين را میخواستم عرض کنم که میگويند نجاشی هر کلمهای که آورده يک معنا درش خوابيده، هر کلمهای مثلاً ثقه عين، عين يعنی يک چهره بارزی است حالا ممکن است فرض کن آقای داماد يک استاد بسيار، و واقعاً هم همين طور بود بسيار شخصيت بزرگوار ليکن عين نبود عين آقای بروجردی بود، مرحوم آقاميرسيدعلی يثربی کاشانی خيلی بزرگوار بود ليکن عين نبود، عين آقای بروجردی بود، عين يعنی به اصطلاح چهره شناخته شده چهرهای که برای خودش شخصيتی است در حديث، در کوفه، ثقه عين يکی ديگر، مسکون الی تصانيفه يا بعدش است؟
س: حسن التصانيف
ج: حسن تصانيف اين نشان میدهد که آنچه که ايشان، اولاً اين عبارت تصانيف احتمالا مشعر به اين باشد که کتب محمد ابن حسين جزء مصنفات است که ديشب شرحش را داديم شب قبل از اينکه ايشان تعبير به تصانيف کرده يعنی معامله ما با کتب ايشان معامله به اصطلاح تصنيف است مصنفات است، ليکن اين مصنفات خيلی مرتب اند، قشنگ اند، ابواب بندیاش فهرست بندیاش، آوردنش، تنظيم ابوابش تنظيم حديث خيلی قشنگ است يعنی زيبا احاديث را خيلی مرتب و قشنگ و ناظر به ترتيب ظاهری خود کتاب است حسن التصانيف اين مرادش اين قسمت است بعدش،
س: مسکون الی روايته
ج: مسکون الی روايته، اين مسکون الی روايته يعنی چه؟ اين يک بحثی
س: قابل اعتماد بودن
ج: نه آن ثقه گفت، مسکون الی روايته يک نکته جديد، نه ضابط و اينها که بود چون گفت کثيرالروايه حسن التصانيف، ثقه مسکون الی روايته اشاره به اين نکته است که اگر ايشان از يک کتابی نقل کرد ديگر بقيهاش را نگاه نکنيد قابل قبول است
س: بعد که نقل کرد قياس
ج: مثل اينکه، خيالتان باشد يک وقت لذا معنايش اين است،
س: اين که شما فرموديد
ج: از خيلی، از آن بالاتر میشود يعنی مثل همين حرف را راجع به اصحاب اجماع گفتند که اگر نقل کرد ديگر ما بعدش را نگاه نکن ولو ضعيف باشد اين مسکون الی روايته نه تصانيفه از کسی که نقل کرد ديگر از آن مابعدیها سؤال، دقت کرديد چه میخواهد بگويد اگر اين باشد جزو کسانی است که اگر در سند واقع شد بقيه سند را نگاه نکنيد، مثلاً همين روايت عمرو ابن حنظله اين روايت عمرو ابن حنظله را به طريق مرحوم صدوق بياوريد،
س:
21: 35
ج: خب چه کار کنيم ديگر، چون اين بحث مبنايش بر همين بود که اطراد و استطرادش زياد بشود، اطراد در استطرادش، ببينيد مثلاً درش محمد ابن حسين است به نظرم عن حکم ابن مسکين عن داود است،
س: استطراداته
ج: اين را هم بايد گفت حسن، بلی
س: اين را در نجاشی
ج: بلی اضافه بکنيم، اين ديگر روشن شد برای شما که بايد هر عبارتی نجاشی را به يک معنايي است اين معنا را هم آقای ابطحی دارد مسکون الی رواياته، در همان مقدمه تهذيب المقالی که نوشتند ايشان دارد البته انصافاً هم نديدم آقايون اين حرف را گفته باشند، شايد هم از آقای بروجردی گرفتند اما حرف قشگی است به هر حال میخواهد مسکون الی رواياته يک نکته زائدی دارد غير از ثقه، يعنی میخواهد بگويد که آقا ايشان اضافه بر وثاقتش، اضافه بر جلالت شأنش که اول گفت، و ماکان فيه عن عمرو ابن حنظله مشيخه صدوق،
س: مشيخه صدوق
ج: دقت میکنيد آقا، ايشان
س: موقعيتهای اجتماعیاش را بيشتر ناظر بوده اين قسمتی
ج: اين روايتش، اگر تصانيف مال کتبش است حسن التصانيف مال کتبش است، مسکون الی روايته کتبی که نقل کرده رواياتی که نقل کرده، کتب حتی روايات ممکن روايات شفاهی هم باشد اگر چيزی را نقل کرد اين قدر اين مرد بزرگوار است که ديگر از بعدش سند سؤال نکنيد، نبينيد از که نقل کرده؟ هرکسی نقل کرده باشد ما قبول داريم همينکه اسم محمد ابن، مثل اصحاب اجماع، همين که اسم محمد ابن حسين آمد ديگر بعدیها را نگاه نکنيد آن وقت اين خيلی اثر دارد چون الآن ما عدهای از روايات داريم که مابعدش گير دارد ايشان میخواهد نجاشی میگويد بابا،
س: عبارت شيخ و ما کان فيه عن عمرو ابن حنظله فقد رويته عن حسين ابن احمد ابن ادريس رضی الله عنه عن ابيه عن محمد ابن احمد ابن يحيي عن محمد ابن عيسی عن صفوان ابن يحيي
ج: نه اين غير از آن است نه، پس شايد شيخ دارد يک طريقی که درش محمد ابن،
س: داود عن عمرو ابن حنظله
ج: داود چرا، اين غير از آن است اين غير از آن است، اين اسمش محمد ابن حسين است غير از آن است من خيال کردم درش حکم ابن مسکين است به نظرم در روايت حکم ابن مسکين بياوريد درش محمد ابن حسين هست قبلش، حکم ابن مسکين
س: در مشيخه شيخ
ج: نه مشيخه نه، اصولاً در اسانيد به ذهنم میآيد که محمد ابن حسين از حکم ابن مسکين هم نقل میکند در ذهنم الآن اين طور است اگر اشتباه نکرده باشم، غرضم به هر حال اين دقت کرديد مسکون الی روايته باز يک نکته جديدی داشت و اين يک شهادتی است از نجاشی که اگر ايشان در سندی واقع شد ديگر بعدش را نگاه نکنيد اين ديگر قابل اعتماد است، يعنی قابل قبول است مسکون نمیخواهد تعديل بکند، نمیخواهد بگويد توثيق، ليکن قابل قبول است يعنی ايشان شواهد کافی به کار برده مرد دقيق النظری بود مرد مطلعی بوده، وقتی میخواسته نقل بکند ظرافتهای زيادی را به کار برده، به نظر من همين و قضی بالشفعه را هم ايشان نقل میکند از محمد ابن عبدالله ابن هلال که يک توثيق روشنی ندارد، حالا اين هم يک شرحی، حکم ابن مسکين،
س: در کافی و تهذيب و فقيه يعنی بدون استبصار و وسائل بيست و يک حديث از حکم ابن مسکين دارد،
ج: محمد ابن حسين؟
س: بلی،
ج: عرض کردم مثلاً حکم ابن مسکين توثيق ندارد خودش، حکم ابن مسکين يکی از راههايش اين است مادام مثلی، البته ابن ابی عمير هم ازش نقل میکند بيشتر از راه ابن ابی عمير توثيقش کردند،
س: خود حکم ابن مسکين میفرمايد
ج: بلی ببين قبلش از
س: راويش که ازش نقل کرده محمد ابن حسين ابن ابی الخطاب،
ج: دقت
س: دوتا که عرض شد بعد علی ابن اسباط هجدهتا، محمد ابن ابی عمير ششتا
ج: اين را بيشتر به توثيق ابن ابی عمير است
س:
15: 39
ج: نه به آن نه، همان بيشتر از راهی، آن چون جزء اصحاب اجماع گفت اما از راه به اصطلاح جزء ارکان است، اما از راه حکم ابن مسکين تا حالا نگفت اين، يعنی در کتب رجال نديديم که بگويد حکم ابن مسکين به خاطر عبارت نجاشی مسکون الی روايته، روشن شد از اين عبارت مسکون الی روايته استظهار کرده باشند اين نکتهای که امشب میخواستم بگويم اين دقت مرحوم نجاشی، اگر اين مطلب درست باشد معلوم میشود که مرحوم محمد ابن حسين، همان روايت قضی بالشفعه را هم بياوريد بازهم محمد ابن حسين به نظرم عن محمد ابن عبدالله ابن هلال، اين سندی به اصطلاح حالا بياوريد شما تا من يک توضيحی هم آنجا عرض کنم که واقعاً هم خيلی با ارزش است يعنی انصافاً من به ايشان عرض کردم قبل از اينکه تشريف بياوريد آنچه که خود من شخصاً باش مراجعه داشتم خيلی مرد فوق العادهای است فقط شانس آورده که بغداد نيامده و الا به نظر من میآيد شايد در دقت و ظرافتش از ابن ابی عمير هم بالاتر، خيلی فوق العاده است،
س: بالشفعه
ج: و قال لاضرر و لاضرار، قضی بالشفعه و قال لاضرر و لاضرار
س:
28: 40
صلّی الله عليه و آله و سلّم بالشفعه بين الشرکاء، عقبه ابن خالد است اين،
ج: بلی عقبة ابن خالد قبلش محمد ابن حسين نيست؟
س: نه، و روی عقبة ابن خالد
ج: که دارد اين را؟
س: فقيه که فرموديد
ج: نه نه يکی ديگر هم دارد، ببينيد عقبه را از چه راهی، اين حديث عقبه ابن، خود اين حديث را اين يک نکتهای دارد اين به اصطلاح به اين سند مکرر شده، به اين سند مکرر شده عقبة ابن خالد، محمد ابن عبدالله ابن هلال بعدش، عن ابی عبدالله،
س: نه اينکه در چيز است عن ابی عبدالله مباشراً
ج: پس قبلش شايد محمد ابن عبدالله ابن هلال است
س: من الآن دارم
ج: اين در غير از فقيه هم آمده نگاه کن، آن وقت يک نکته عجيب اين است که يک روايت معروف عبادة ابن صامت هست که در لاضرر است در مسند احمد يا در ذيلش آمده در ذيل مسند احمد عجيب اين است که حدود بيست و بيست و يک قطعه است حدود پانزده شانزده موردش با همين سند واحد که شما،
س: تهذيب بوده در ذهن شما، محمد ابن يحيي عن محمد ابن الحسين عن محمد ابن عبدالله ابن هلال عن عقبه ابن خالد
ج: عرض کردم
س: عن ابی عبدالله
ج: اين سند بعينه همان روايت را آورده خيلی عجيب است و تکرار میشود عين سند و اين از خصائص محمد ابن حسين است اين چيزی عجيبی است چون اين حديث عباده در زمان امام صادق در مدينه نوه پسر عباده نقل میکند بعدها آن عبدالعزيز درآوردی اين را نقل میکند، در شيعه منحصر به محمد ابن الحسين است خيلی عجيب است از آن بيست، بيست و يک موردی را که من، من در مسند احمد خودم شماره گذاری کردم يک دو سه، آقای چيز متنبه اين کار شده، اما متنبه آن نکته فنی نشده مرحوم آقای شيخ الشريعه ايشان هم استخراج کرده،
س: در لاضرر
ج: در لاضررش، من حدود پانزده يا شانزده مورد ديدم احتمال هم میدهم که تمام را ايشان نقل کرده تمام را و عجيب است سند يکی است، محمد ابن عبدالله ابن هلال از، يا هليل البته اين در نجاشی عبدالله ابن هليل آمده، خيال میکنند نجاشی متعرض ايشان نشده به اسم هليل متعرض ايشان شده نه به اسم هلال، آن وقت عقبه ابن خالد عن ابی عبدالله خيلی عجيب است همان روايتی مال عباده،
س: اين نوشته ما کان فيه عن عقبه ابن خالد نداريم ظاهراً به اسم بقيه سندها همه محمد ابن، عبدالله ابن هلال اولش هست، فقط اينجاست که ابتدا شده عقبه ابن خالد،
ج: اگر طريق ندارد شايد از دستش افتاده يا يک نکته ديگری بوده،
س: اينجا هم محمد ابن عبدالله ابن هلال بوده چون در بقيه طروق
ج: همان محمد ابن عبدالله ابن هلال است اين نه، نکتهاش اين نيست، اين نکتهاش اين است که يک روايت واحدهای است از که عباده نقل شده تکه تکه در اينها آمده و در جاهای مختلف هم هست و راوی مهمش هم همين محمد ابن حسين است اينی که ايشان میگويد کثير، چون عبارت داشت کثيرالرواية يعنی واقعاً محمد ابن حسين چيزهای نقل میکند کسی ديگر نقل نکرده منحصر در خودش است، يکی از اوصاف نجاشی کثيرالروايه بود همين طور است يعنی انصافاً من دانه دانه عبارتش را خواندم و معنی کردم که ايشان هر کلمهاش يک معنايی داشت آن وقت اين مسکون، مثلاً الآن همين روايت را اشکال میکنند که اين نمیدانم محمد ابن عبدالله ابن هلال توثيق واضحی ندارد يا عقبه طبق اين عبارت نجاشی قابل اعتماد است اگر اين عبارت روشن شد يعنی يک فوائدی را داريم میگوييم که اين میتواند در خيلی جاها کارگشا باشد که اين از مسکون الی روايته اين عبارت را در بياوريم، فکر میکنم يکی دو مورد ديگر نجاشی مسکون الی روايته دارد، در نجاشی بزنيد مسکون، به نظر من دو يا سه مورد دارد که مسکون الی روايته، به نظرم آقای ابطحی هم استخراج کردند، بنده نمیخواهم در همين مقدمه تهذيب المقالشان مواردش را استخراج کردند و نوشتند که مراد اين است انصافاً حرف بدی نيست انصافاً آدم اگر بگويد نجاشی فوق العاده دقيق است و هر کلمهای ايشان يک نکته تاريخی و حديثی و فهرستی و رجالی بيان کرده، واقعاً تعجب است، حالت اين متعارف کتب متأخر حکيم اديب بارع فلان اين طوری نيست تمام عبارات رو دقت و رو ظرافت انتخاب کرده، خيلی خوب حالا،
س: يکی مسکون الی روايته است يکی مسکون اليه،
ج: مثلاً سهتا چهارتا شد، خب خيلی حافظه ما خراب نشده، الحمدلله،
س: اعتبار دارد عيون اصحاب
ج: افرادش را بخوانيد يعنی، من گفتم دو يا سهتا خب
س:
0: 45
ابوترابی
ج: ابوتراب مرد بزرگواری است،
س: بعدش که همين محمد ابن حسين ابن ابی الخطاب است، بعدی که خب محمد ابن الحسن ابن،
13: 45
ج: خب آن فوق العاده است
س: اين مسکون اليه است مسکون الی روايته نيست مسکون اليه است
ج: فوق العاده است ابن الوليد واقعاً فوق العاده است
س: محمد ابن بکران ابن حمران
ج: اين خيلی شناخته نيست اما اين ابن الوليد و محمد ابن الحسين خيلی فوق العاده هستند هردوشان انصافاً فوق العاده هستند خب اين راجع به اين بود يک مقداری از بحث،
س: مسکون اليه با الی روايته را فرق بگذاريم يا يکی بدانيم
ج: ظاهراً مسکون اليه شايد روايت ندارد شايد مثلاً شخصيتش، توثيقش، تجليلش مثلاً، اگر توثيقی کرد، روايت آن جنبه خاص است يعنی اگر مطلبی را گفت، شايد مثلاً کتابی در رجال داشته يا در مثلاً ارزيابی تراجم اين جور چيزها داشته حالا اين هم راجع به اين قسمت، حالا برگرديم به بحث خودمان بحثی که داشتيم ما يک بحثی را گذاشتيم که به اصطلاح امروزیهای ما يک درختوارهای از حديث شيعه و مصادر حديثی شيعه به لحاظ بررسی متن، البته عرض کرديم حالا چون اول بحث هم عرض کرديم، آقايون حوزه، متن را ما به دو اصطلاح به کار میبريم، گاهی متن در مقابل سند، گاهی متن يعنی نوشتاری که در مقابل ما هست اين شامل سند هم میشود مثل اين تجديد الاسانيد آقای بروجردی ايشان کامل آورده باهم مقايسه کرده گفته مثلاً اينجا نقص دارد زيادی دارد، کمی دارد اين متن را به اين معنی اين نوشتار علی ابن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابی عمير، حماد عن الحلبی اين نوشتار اگر مقابل ما باشد اين با اين چه کار بکنيم؟ يکی مثلاً درش به جای حماد دارد مثلاً حماد ابن عيسی، مثلاً قبول بکنيم يا نکنيم؟ چون حماد ابن عثمان مراد است، علی ای حال و اين يک بحثی را انجام بدهيم، بحث اولی را که مطرح کرديم اين بود که احاديث در مدينه صادر شده در کوفه تدوين شده مقدار کمش در بصره، يعنی اين دوتا شهر نسبت به مدينه شمال حساب میشوند اين همين جور آمده، خب انبار داريم واسط داريم، فلان داريم، و ليکن عمدهاش کوفه است بعد از کوفه هم عرض کرديم باز بغداد آمده مکتب اول بغداد حدود سالهای صد و پنجا احتمالاً تأسيس شده تا سالهای سه صد و ده اگر فقه رضا يا تکليف را جزو مکتب بغداد بدانيم تقريباً آخرين اثری را که در مکتب بغداد داريم و تأثيرگذار است همين کتاب است اين بازه زمانی مکتب بغداد اول، مکتب بغداد دوم از ورود مرحوم شيخ کلينی شروع میشود احتمالاً سه صد و بيست و چهار، بيست و پنج به هر حال بايد همين زمانها باشد دقيقاً ما فعلاً نمیتوانيم تشخيص زمان ورود ايشان را بدهيم تا خروج شيخ از بغداد، چهار صد و پنجا اين هم بازه زمانی مکتب دوم بغداد، که عرض کرديم بعد از چهار صد و پنجا تا اين لحظه که من در خدمتتان هستم ديگر بغداد مرکز علمی شيعه نشد حتی الآن هم که حالا ثقل سياسی شيعه در بغداد است اما مرکز حوزوی شيعه نبود مرکز علمی شيعه هم الآن هم نيست حتی زمانهای قبلی که مدتی مثلاً صفوی آمدند عراق و بغداد را گرفتند بازهم مکتب ثقل شيعی به لحاظ حوزوی و به لحاظ علوم نبود،
س: کاظمين هم خيلی وزنه چندانی نداشت
ج: نداشت نه، آن به اعتبار مقابر قريش حساب میکردند خارج بغداد بود، خود بغداد خيلی شهر بزرگ بود يعنی اصلاً بغداد يعنی دنيا، يک صورتی کوچک از دنيا، نسخهای کوچک دنيا بغداد بود، و واقعاً هم شهر عجيبی بود يعنی انصافاً يک دريايي عجيبی بود در، و اينکه شيعه توسط مثل شيخ مفيد، سيدمرتضی و سيدرضی عنوانی در آن دريای اقيانوس طوفانی پيدا کردند خيلی واقعاً از الطاف خاصه حضرت بقيه الله بايد باشد که بتوانند برای خودشان تأثيرگذار باشند در اين، اقيانوس بايد بهش گفت نه دريا مسأله بغداد را،
س: زورا
ج: زورا در لغت عرب، زور به معنای کج: واجتنبوا قول الزور، يعنی قول کج، کج گفتاری، گفتار کج، قول الزور کج گفتاری و میگويند زور اصولاً اين استخوان سينه، قفسه سينه که کج میشود اين را زور بهش میگويند، زورا چون در کجی دجله ساخته شد، چون پاينش تيزفون بود مدائن بود، مدائن در حاشيه دجلسه ساخته شد، آن وقت بالاتر حدود بيست کيلومتر بالاتر دجله يک کمی انحراف دارد در اين نقطه انحراف ساخته شد، نقطه انحراف، و لذا شبهای بغداد ليالی بغداد میگفتند الآن گاهی مینويسند ليالی بغداد چون شبهايش خنک بود تقريباً سه طرفش آب بود، اين خنکی علی الصباح نيشابور، خفتن بغداد که ضرب المثل بود اين خفتن بغداد به خاطر اين زورا هم به خاطر اين کلمه به اصطلاح کجی، اين کجي که
س: ذيل بغداد حساب میشد
ج: بلی آقا
س: مدائن يا متصل
ج: نه جدا بوده از اين، اصلاً مدائن را يعنی بغداد را در شمال مدائن الآن رسماً سلمان پاک بيست کيلومتر با بغداد فاصله دارد رسماً، اما خب ديگر ساحل رودخانه همه ساخته شده در ايران هم همين طور است ساحل رودخانه همين جور متصل ساخته شده متصل يا باغ است يا خانه است يا زندگی است اين طور نيست که جدا بشود به آن معنی،
س: يا قاصد الزورا من متر، علی الغربی من تلک المقام
ج: مقام، علی ای حال زورا به اصطلاح بغداد به اين جهت بهش میگفتند چون در به اصطلاح انحراف و پيچی، خميدگی که در دجله بود ساخته شد میگويند باغی بوده مال دازبه، باغ داز، داز،
س: باغ داد،
ج: يا باغ داد يعنی دادگستری و عدالت يعنی باغ عدالت الی آخره، منصور اين را بنا کرد در و سال صد و چهل و پنج ديگر تکميل شد و منتقل شد به بغداد البته از همان اوائل ما داريم مثلاً فلان ابن کرخی، کرخ از همان اوائل محله شيعه نشين بود اين اواخر که سنی نشين شده بود حالا باز دو مرتبه شيعه برگشته محله شيعه نشين بغداد از اوائل هميشه کرخ بود، سيدمرتضی و سيدرضی بزرگان اصحاب در کرخ بودند چون محله شيعه نشين بود، مثلاً شيعه نشين بغداد کرخ بود به هر حال انصافاً هم بغداد شهر بزرگی است و آثار عجيبهای دارد اين مطلب اول.
تدريجاً از سالهای دويست،
س: تعداد مساجد و خانهها در حمامات بغداد تاريخ بغداد دارد يک فصل مفصلی
ج: اصلاً همه مفصل است خيلی فوق العاده است خود جامع منصور اوائلی که ايشان درست کرد اصلاً يکی از شلوغترين نقاط دنيا معروف بود، روزهای جمعه که نماز جمعه بود اين قدر اين مکان شلوغ بود، بعد گفتند از
50: 51
افتاد، خلوت شد مثل دانشگاه تهران اوائل انقلاب، غرض بعدها از رونق افتاد و الا جامع منصور يکی از مهمترين نقاط شلوغ حساب میشد در آن زمان، در روز جمعه، اصلاً ضرب المثل بود در شلوغی به به حساب روز جمعه جامعه منصور در بغداد يک اصلاً چيزی عجيبی حالا بخواهم باز بگويم شرحهايش و اينهايش و واقعاً هم جاي عجيبی است چون يک مقدارش اقليمی چهارم است، اقليم چهارم است میآيد تا طرف همين قم و اصفهان، اقليم سوم و چهارم، اصطلاح جغرافيای قديم بهترين اقاليم کرة زمين سوم و چهارم هستند اصلاً بهترين نقاط کرة زمين، میرود تا حدود شام و اينها، قوطه دمشق که اصلاً بهشت زمين بود اصلاً جايي به زيبايي آن در نبود، الا همين قوطه دمشق، يک اوصاف جغرافيای قديم، حالا اوضاعش عوض شده، حالا به هر حال خيلی وارد آن بحث نشويم تدريجاً ببينيد حديث يک راهی را به طرف شرق میآيد که فرض کنيم مثلاً اولش قم است مثلاً از بغداد حساب بکنيد و از کوفه حساب بکنيد، از عراق حساب بکنيد، بعدش نيشابور است خراسان است بعدش برويم برسيم تا خارزم است ماوراء النهر است ديگر بالاتر نداريم ديگر خطر و مطر آنجاها ديگر نبوده تا سمرقند و کش و سمرقند اين ميراثهای ما رسيده، جزو بهترين ميراثهای ما که تصحيح شده همينی است که در قم بوده از حدود سالهای دويست شروع شده تا حدود سال چهار صد اين حرکت علمی مقابله نسخ و کتب و مشايخ و شيوخ و محدثين انواع تحديث تا حدود سال چهار صد، پس از حدود دويست تا چهار صد اينجاست اصلاً تفکر فهرستی هم از اينجا شروع شد البته احتمالاً حالا من شايد بعد هم يک توضيحاتی را گذاشتيم به آقايي، بحثهای آقای مختاری، که شايد تفکر فهرستی مثلاً سالهای دويست شروع شد اما مال واقفيه باشد همان کتاب الرجال عبدالله ابن جبله، شايد مرادش رجال نيست فهرست باشد، حالا يک شرحی دارد يک وقتی اشاره کردم، حالا اگر بحثهای فهرستی را هم شروع کرديم مطلب را توضيح بيشتر را آنجا عرض میکنيم مطالب فهرستی مهم ما مال همين قم است در همين فتره زمانی که عرض کرديم يعنی مهمترين فهارسی که ما داريم در قم در اين فطره زمانی است مابين دويست تا حدود چهار صد، آن وقت نيشابور حرکت علمیاش خوب است ليکن تقريباً قائم به شخص است که فضل ابن شاذان باشد و فضل درست است شخصيت بسيار بسيار بزرگی است واقعاً شخصيت فوق العادهای است خيلی قابل استفاده است ليکن به مقدار شخصيتش ازش استفاده نشد، يعنی آن حالت حوزوی و تأسيسی برای او پيدا نشد برای فضل، و الا شأن ايشان بيش از نيشابور است، رفت مکتب ما تا سمرقند، اين مکتب ما در سمرقند حدودهای تقريباً میشود گفت مثلاً دويست و بيست، دويست و سی، اين شروع میشود تا حدود سه صد و چهل و پنجا ديگر بعد از او ما نداريم اين آخرين خط مشرق ماست، و به خاطر دور بودن، دور بودن از حوزههای علميه خيلی آثارش به ما نرسيده ليکن شاخصه اين مکتب رجال است شاخصه اصلیاش رجال است، يعنی عياشی معرفة الناقليناش را اينجا نوشته، مرحوم کشی کتاب رجالش را اينجا نوشته، نصر ابن صباح اينجا نوشته، جبرئيل ابن احمد فارابی کتاب مفاخر اهل بصرة و الکوفه را اينجا نوشته، چند نفر ما داريم که در همينجا در اين مناطق بودند فاراب و سمرقند و اينها کش و تا کش و اينها کتابهای رجالی و حديثی نوشتند، و ميراثهایشان خواهی نخواهی نقي ترين ميراثشان و شايد بشود گفت دقيقترين ميراثشان تا حدی، حالا دقيقش را نمیشود گفت ليکن انصافاً ميراث بسيار فراوان دارد و خيلی هم دارد عياشی است و ضوابط علمیاش را هم ايشان مراعات کرد، حالا میگويند اول سنی بوده شواهد تحديث و برود نگاه بکند و سؤال بکند و بررسی بکند، چون کشی تا آنجايي که من توانستم بفهمم از نيشابور آمده تا ری تا قم را داريم از مشايخ ديگر بعد از او نداريم، از مشايخ کوفه و بصره و بغداد و اينها نداريم اما مرحوم عياشی دارد و کاملاً هم مطلع است يعنی با اصطلاح زندگی کرده، حالا يا به خاطر اينکه قبلاً سنی بوده يا چون آن منطقه اساساً بزرگان اهل سنت در حديث، خود بخاری مال بخاری است ديگر مال همين منطقه ماوراء النهر است خود بخاری، خود اينها محمد ابن يحيي زهلی نيشابوری که از ائمه شأن است استاد فضل ابن شاذان هم است، استاد نجاشی هم است استاد بخاری معذرت هم فضل از محمد ابن، چون در اين کتابها محمد ابن يحيي اسم فضل عن محمد ابن يحيي نشناختند اين کيست؟ ايشان اصلاً شيعه نيست محمد ابن يحيي زهلی نيشابوری، زهلی با ذال اخت الدال زال، زهلی با ح
5: 57
لام و ي، زهلی نيشابوری که خود بخاری هم ازش نقل میکند البته آن هم طعونی دارد پيش اهل سنت، جهات ديگری که حالا جايش اينجا نيست به هر حال ما در به اصطلاح مکتب رجالی ما و مکتب حديثی ما در اين ماوراء النهر انصافاً با وجود عياشی چند دفعه اين عبارت عياشی را خواندم که کشی میگويد از عياشی راجع به چند نفر سؤال کردم خيلی دقيق اينها را توصيف میکند اين نفس نفس اهل سنت در رجال است علمای ما خيلی اهل اين حرفها نبودند، چند دفعه خوانديم،
س: سنی بودنش را پذيرفتند
ج: بلی آقا؟
س: سنی بودن
ج: ظاهرش اين طور است و خيلی پر حديث است گاهی در يک معنايي احاديثی میآورد که حتی شيخ طوسی هم نياورده و الآن به لحاظ متن نمیدانيم الآن با اين چه کار بکنيم، يک متنی هست حالا چون من اين را بعد شايد بخوانيم يک متنی است از عبدالله ابن سنان که میگويد پدر من از امام صادق پرسيد چون عبدالله ابن سنان پدرش سنی است ليکن سنی معتدل است خدمت امام صادق میآمد مثل پسرش شيعه نبوده، راجع به حتی يبلغ اشده، ايشان
20: 58
اشده احتلام، بعد میگويد گاهی هفده، هجده ساله میشود و فلان میگويد اذا بلغ ثلاث عشر سنه، چهار پنجتا متن دارد اين حديث، چون من شايد اين را يک روزی اصلاً متعرض بشوم به خاطر نکات فنی اختلاف متن و در تمام اين متون آمده اذا بلغ ثلاث عشر سنه، فقط عياشی که مرسل هم نقل میکند اين ثلاث عشر سنه درش افتاده خيلی عجيب است در کافی هم نقل میکند آنهم ثلاث عشر سنه، کافی بلکه دو بار از ميراث واقفيه هم نقل میکند آن هم ثلاث عشر دارد خيلی عجيب است اين نکته خيلی عجيب است تنها کسی نقل میکند که ثلاث عشر سنه ندارد مرحوم عياشی است در تفسيرش مرسلاً حالا میخواهيد عبارت کشی را چندبار تا حالا خوانديم، سه چهار بار لا اقل خوانديم چون من خسته هستم میخواهم، يک کمی خستهام رفع بشود، اواخر کشی است قال سئلت محمد ابن مسعود عن هولاء،
س: میگويند آقای مرعشی نجفی سر درسش من گاهی کنار ابوی میرفتم آقای طالقانی میآمد به ايشان میگفت روايت را بخوان، آقای طالقانی میخواند و ايشان يک
ج: نفسی میکشيد بلی،
س: ديوان عبدالستار دو جلدش چاپ شده، شعر شما دست آنها بوده يا نه؟
ج: نمیدانم
س:
46: 59
دنبال اشعارش است
ج: نمیدانم
س: يک نفر نجف
ج: نمیدانم کجا هم گذاشتم خودم، راجع به من دوبار شعر گفته، اين شعر دومش است،
س: اگر بود بگيريد به آن بنده خدا برسانيد
ج: يکی هم برای مرحوم پدر گفته به نظرم با آن عکسش دارد
س: بلی فعلاً يک جايي هم چاپ شد بگويم آن هم هست
ج: بلی برای من دوتا هم گفته نه يکی بلی بخوانيد آقا اما خيلی دقيق است انصافاً ای کاش رجالها اينها ديگر رجالی است انصافاً اصحاب ما به اين دقت رجال را ننوشتند خيلی عياشی با يک دقت و ظرافت لطيفی راجع به ارزيابی افراد میگويد سئلت، آن وقت اين ديگر شهادت عن حس هم هست، چون کشی میگويد سئلت العياشی،
س: آن ثلاث عشر اشکالش چه است؟
ج: خب فتوای اصحاب پانزده ساله است ديگر
س: در شيعه پانزده سال است بعد بلوغ ولی در روايات سيزده ساله
ج: همين ايشان هم فقط دارد ما يک روايت ديگر هم داريم ثلاث عشر در دختر و پسر آن مال عمار ساباطی است،
س: يکش سن است،
ج: نه میدانم نه ثلاث عشر را عمار ساباطی هم دارد منحصر به اين طريق نيست، دقت کنيد روايت عمار ساباطی هم آنجا هم ثلاث عشر است البته از نسخه مشهور عمار نيست شرحی دارد که حالا آن وقت آن تنها روايتی است که میگويد دختر و پسر،
س: بقيهاش همين مستقل را اقتضاء دارد، همين روايت را
ج: آن میگويد دختر و پسر هردو سيزده سال، از اين معاصر هم شنيدم بعضیها هم فتواشان همين است که دختر و پسر هردو سيزده سال استناداً به همين روايت عمار ساباطی آن داريم اما در پسر سيزده سال اين روايت عبدالله ابن سنان است، به نظرم شايد روايت ديگر هم باشد اين روايت عبدالله ابن سنان عجيب است پنج شش متن دارد در کافی هم دارد، کافی هم يکی از طريق اماميه نقل میکند يکی از طريق واقفيه در همهشان ثلاث عشر دارد تنها عياشی ثلاث عشر را انداخته آن وقت آقايون هم بحث میکنند دوران امر بين زياده و نقصيه و اصالت عدم زياده از اين حرفها نوشته، اينها به درد دين نمیخورد به درد روايت نمیخورد: و اعلموا ان حديثکم هذا دين فانظروا عمن تأخذون دينکم،
س: اصل عدم نقيصه و نمیدانم
ج: برگشتن اين حرف با اين حرفها درست نمیشود حالا بخوانيد شما عبارت را اما اين عبارت خيلی لطيف است يعنی اين عبارت خيلی ارزش علمی و عينی دارد، چون میگويد ازش سؤال کردم و ايشان اين جور جواب داد،
س: قال ابوعمر
ج: کشی صاحب کتاب،
س: يک متن را که میخوانيد صفحهاش را هم بفرماييد
س: بلی اختيار معرفة الرجال جلد2 صفحه 812 همين اسمی که چاپ شده
ج: به اسمش اختيار است اسمش نه، کتاب رجال است اسمش
س: قال ابوعمر سئلت ابالنصر محمد ابن مسعود عن جميع هولاء
ج: حالا اسم برده اول عنوان باب که قرار داده اسم برده فقال
س: فقال اما علی ابن الحسن علی ابن فضال فما رأيت فيمن لقيت من اصحابنا بالعراق، ناحية خراسان افقه و لا افضل
ج: اين رفته ايشان به عراق هم، انبار رفته بصره رفته درست گفته دقيق میگويد میگويد در تمام اين نقاطی که من ديدم کشی اين جاها را نرفته ايشان رفته، ما رأيت فيمن لقيت من اصحابنا بناحيه
س: بالعراق و ناحيه خراسان افقه و لا افضل من علی ابن الحسن بالکوفه و لم يکون کتاب عن الائمه عليهم السلام من کل صنف و الا قد کان عنده،
ج: خيلی عجيب است
س: و کان احفظ الناس غير انه کان فتحياً يقول بعبدالله ابن جعفر ثم بابی الحسن موسی عليهم السلام و کان من الثقات
ج: خيلی عجيب است ما اين را مفصل به نظرم در همين بحث حديثی با شما عرض کرديم عجيب است که ايشان با اين جلالت قدرش روايتش مثل پدرش زياد نيست در کافی خيلی کم است در فقيه هم کم است اين را برای اولين بار متنبه شديم نديدم رجالیها متنبه شده باشد، پدرش روايتش زياد است حسن ابن علی و اين را يک توضيحی داديم حالا ديگر تکرار نمیخواهيم، خلاصه خيلی اين در اين توضيح فهرستی که در آن جا عرض کرديم نکتهاش را گفتيم بفرماييد،
س: فذکر ان احمد ابن الحسن کان فتحياً ايضاً و اما عبدالله ابن محمد ابن خالد تيالسی،
ج: عبدالله ابن محمد ابن خالد تيالسی که يکی از اسانيد يعنی در سند زيارت عاشورا هم ايشان نقل میکند محمد ابن خالد تيالسی
س: و ما علمت الا خيراً ثقه و
6: 4: 1
قاسم ابن هشام فقد رأيته فاضلاً خيراً
ج: خيّر شايد باشد خيِّراً بلی
س: کان يروی عن الحسن ابن محبوب
ج: شايد تعجب کرده علو اسناد داشته مثلاً نمیخورد سنش که از او نقل بکند اما میگويد قابل قبول است چون گفته به هر حال چون آدم خيری بوده آدم صحيح العملی بوده میتوانيم قبول کنيم و اما
س: و اما محمد ابن احمد النحوی و هو حمدان القلامسی کوفی فقيه ثقه خير،
ج: ما راجع به ايشان همين توثيق مهم مال همين آقای عياشی است توثيقش میکنيم
س: و اما علی ابن عبدالله ابن مروان فان القوم يعنی غلات
ج: میگويد يعنی اين علی ابن مروان متهم به غلو بوده ليکن من وقت نماز او را نديدم چون غلات در وقت نماز تساهل دارند يا نمیخوانند ببينيد چقدر دقيق
س: فی وقت الصلاة
ج: فان القوم يمتحنون فی اوقات الصلوات، روشن شد خيلی تعبير زيبايي است انصافاً فان القوم بلی آقا
س:
9: 5: 1
قضاوت کنم
ج: چون وقت نماز من نديدم ايشان چه کار میکند با نماز
س: مثلی که خوردنش را ديده
ج: نماز نخواندنش را نديده حالا اين هم تعليق آقای حافظيان بر کلام عياشی بفرماييد
س: لم اسمع فيه الا خيراً
ج: که آقا؟
س: و لم اسمع فيه الا خيراً
ج: میگويد راجع به او کسی بد نمیگفت اما میگويند جزو غلات است غلات هم در وقت نماز، وقت نماز هم من ايشان را نديدم نمی دانم حالا چيزی بگويم راجع به غلوش نمیتوانم چيزی بگويم بفرماييد،
س: و اما ابراهيم ابن محمد ابن فارس و هو فی نفسه لابأس به، و لکن بعض من يروی هو عنه،
ج: اشکال سر آنهاست
س: و اما محمد ابن يزداد راضی فلابأس به
ج: اين را کشی ازش دارد محمد ابن يزداد از اين دارد به واسطه از اين نقل میکند
س: و اما ابويعقوب اسحاق ابن محمد
ج: از اين هم دارد کشی البته به عنوان غلو هم دارد اسحاق ابن به اصطلاح يعقوب بصری دارد و اين هم محل کلام است، و میگويد و اما ابومحمد يعقوب ابن اسحاق بصری بفرماييد
س: ابويعقوب اسحاق ابن محمدبصری فانه کان غالباً و سرت اليه الی بغداد لاکتب عنه
ج: ببينيد دقت کنيد
س: و سئلته کتاباً انسخه فاخرج الیّ من احاديث مفضل ابن عمر فی التفويض فلم ارغب فيه
ج: تفويض در اينجا غلو است يعنی ان الله خلق الخلق و فوض امر الخلق الی الائمه مراد از تفويض اين است نه در مقابل جبر، ديدم روايتی را از مفضل آورده من ننوشتم، و متهم به غلو، میخواهد دقتهايش را دقت بکنيد چقدر ظريف راجع به اشخاص محاکمه میکند صحبت میکند
س: و اخرج الیّ احاديثهم فی
50: 7: 1
من الثقات و رأيته مولعاً بالحمامات
ج: حمامات ديدم کفتر باز هم هست حالا مشکل کار ايشان اهل کفتر و کفتر بازی است، حمامات مرعشيه يا عشيه به اصطلاح کبوترهای چه بهش میگويند ايرانیها يک چيز ديگر بهش میگويند مراعشه میگويند چه؟ يک چيزی بهش میگويند بفرماييد
س: و يروی فی فضل امساکها احاديث
ج: بعدش هم در فضل نگهداشتن کفتر روايت هم نقل میکرده که پيغمبر گفته چقدر نگهداری کفتر خوب است حالا اضافه بر اينکه خودش هم کفتر باز بود بازهم احاديثی در نگهداشتن کفتر نقل میکرد
س: قال و هو احفظ من له من لقيت
ج: حفظش خيلی خوب است اما مشکلش اين است، خيلی عجيب است انصافاً ما اين جور کم داريم اين قسمت کشی، يکی از قسمتهای بسيار لطيف کشی است و سرش هم اين است سرش همان عياشی است پس بنابراين ما احاديثی هم يعنی ميراث اين دارم ميراث شيعه را مثل درختواره برايتان توصيف میکنم و دقت کرديد اين میرسد به کش و سمرقند اين ديگر آخر جايي است که از لحاظ جغرافيای ما حديث شيعه را داريم و از لحاظ زمانی هم فوقش اگر فرض کنيم کشی مثلاً سه صد و بيست و اينها وفاتش باشد فوقش سه صد و پنجا مثلاً ديگر منقطع است ديگر بعد از اين ما نداريم،
س: احاديث مرسل هم ما همچنان بوده
ج: بوده مرسل غير از، و احاديثش به طور طبيعی به خاطر دور بودن يک، به خاطر اينکه خودش کشی هم شايد احتمالاً خيلی دقيقالنظر نبوده انصافاً مشکلات متنی و سندی دارد يک احتمال هم هست چون متأسفانه اين کتب وقتی به بغداد آمده توسط پسر عياشی است کتاب کشی را نگاه بکنيد هم نجاشی هم شيخ حدثنی جعفر ابن محمد ابن مسعود پسر عياشی ايشان توثيقی ندارد خود پسر عياشی به نظر شيخ در رجال دارد فاضل و الا توثيق رسمی ندارد پسر احتمالاً اين مثلاً واسطه نقل دقيق نبوده نسخهای که ايشان آورده، به هر حال مطلبی مرحوم نجاشی راجع به کشی که کثير الاغلاط درست است هم غلط معنوی دارد هم املائی دارد و اين احتمالاً دو سه تا نکته بوده، دور بودن از حوزههای علميه به اصطلاح ميراثهای که آنجا رسيده خيلی نقی نبوده دست اينها رسيده خيلی نقی نبوده و احتمالاً هم اين واسطه که آورده اين هم خيلی روشن نيست اين هم الآن جزء اجلاء نيست که خيلی روش حساب بکنيم اين جعفر، جعفر ابن محمد ابن مسعود هم روشن نيست و عبارت شيخ که میگويد کتاب کثير المنافع شيخ میگويد آن میگويد کثير الاغلاط اين میگويد کثير المنافع، عبارت شيخ هم درست است خيلی در لا به لای عبارات کشی نکات لطيف زياد است ما چون فقط کشی را به لحاظ افراد خوانديم، خود کليت کتاب مورد بررسی قرار نگرفته من خود کتاب را هم مطالعه کردم خيلی ظرايف دارد انصافاً، نکات ظريف و نکات جالب توجهی دارد مثلاً کتاب نوادرالحکمه که قسمتش رجال است اصلاً نوادرالحکمه، ما الآن حال رجال نه يک چيز ديگر، احوال و فلان، الآن خيلی از آن را در کتاب کشی داريم،
س: برگرديم به متن
ج: الآن ولش کنيد ديگر، خيلی از آن را در کتاب کشی داريم جای ديگر نداريم، يعنی يک لطايفی دارد معلوم میشود در کتاب نوادرالحکمه مطالب زيادی بوده يکش هم بحثش احوال رجالی است عبارت نجاشی میگويد يک قسمتی از کتاب نوادرالحکمه در احوالی، الآن ما استخراج کرديم ديگر در همان بحثی با آقايي، مواردی را که در کتاب نوادرالحکمه بوده و الآن در کتاب کشی موجوده و نسخهای که به ايشان رسيده آن را هم بررسی کرديم نسخه از نوادرالحکمه در اختيار مرحوم کشی قرار گرفته، به هر حال انصافاً کلام شيخ طوسی هم درست است کثير المنافع است و انصافاً کلام نجاشی هم درست کثير الاغلاط است، هردوش درست است هم دارای فوائد بسيار لطيفی است و هم اغلاط فراوانی دارد، اين هم راجع به ميراث ما، کتابهای عياشی متأسفانه چيزی درستی ازش به ما نرسيده که ما رو اسانيد او کار بکنيم، آنچه که الآن با اسانيد به ما رسيده آن چيزی است که در کشی آمده، کشی مقدار زيادش را از ايشان گرفته محمد ابن مسعود، و مرد ملای است انصافاً همين عبارتش را الآن برايتان خوانديم نشان میدهد فوق العاده دقيق النظر است سفر کرده مشايخ را ديده، و لذا ما عرض کرديم يک نکته بسيار مهم،
س: تا کی موجود بوده
ج: بلی آقا
س: معلوم است تا کی آثارش بوده
ج: نه نه معلوم نيست و ما يک نکتهای را هم عرض کرديم اين کلمه اصحاب اجماع، اجمعت العصابه، که آقايون بحث کردند احتمالات و اينها عرض کرديم اگر اين عبارت مال محمد ابن مسعود باشد، چون يکجا ساکت است، يکجا میگويد قال ابوعمر اگر مال کشی باشد خيلی ارزش ندارد، چون ايشان مشايخ را نديده اجمعت العصابه بزرگان را نديده اما اگر مال محمد ابن مسعود باشد ايشان ارزش دارد چون ايشان بزرگان را ديده چون ما آمديم در بحث اجماع، مرحوم حاج شيخ اسدالله تستری در اين کشف الغناء اين نکته را باز کرده کسی که ادعا اجماع میکند اصلاً خودش جزء علما هست يا نه؟ اصلاً مشايخ را ديده يا نه؟ کتب فقهی را ديده؟ وقتی میگويد بلا خلاف اجده، فقط دوتا کتاب شرح لمعه را نگاه کرده، مثلاً فرض کن مسالک، اين يک حساب است کسی که دهها کتاب پيشش بوده مراجعه کرده اين حسابش فرق میکند اگر اجمعت العصابه که در کتاب کشی آمده مال ابوعمر کشی باشد به نظرم در سهتايي که آورده يکش میگويد قال ابوعمر به نظرم بياوريد، سهتا آورده اجمعت العصابه، سه بار آورده اين عبارت را، به نظرم در وسطش يا آخرش میگويد، در يکی دوتاش که نمیگويد میگويد اجمعت، باب تسمية الفقهاء من اصحاب ابیعبدالله و ابی جعفر و ابی عبدالله اين طوری باب، بعد میگويد اجمعت العصابه، فکر میکنم در يکش میگويد قال ابوعمر اگر قائل اين کلام خود کشی باشد خيلی ارزش علمی ندارد اين نکته فنیاش اين است، چرا؟ چون اين خود ايشان،
س:
6: 13: 1
ج: اصلاً نه اينکه نبوده نيامده بزرگان را نديده ايشان، ايشان الآن نزديک پنجا و يک نفر از ايشان نقل میکند،
س: نمیتوانست شهادت حسی باشد،
ج: پنجا و يک نفر نه، سه چهار نفرش، پنج شش نفرش توثيق شدند معظم مشايخ ايشان مجهول اند، مجهول يعنی ما چون دور بوده اطلاع نداريم يک چندتا مثل حمدويه و اينها هستند مرحوم شيخ اينها را توثيق کرده، که احتمالاً خود کتاب کشی بوده، اصلاً اين توثيقات شيخ طوسی هم احتمالاً به خود کشی برگرده، برگرده به خود کتاب، به هر حال ايشان عدد مشايخش زياد است ليکن شواهدی که ايشان کوفه رفته، بصره رفته، علما را ديده با بزرگان نشسته، اين نه، عياشی چرا؟ الآن خوانديم عبارتش کاملاً واضح است که با دقت بررسی کرده، دقت میفرماييد آن وقت بياوريد سهتا عبارت را باب تسمية الفقهاء
س: تسمية الفقهاء من اصحاب ابیعبدالله عليه السلام اختيار معرفة الرجال جلد2 صفحه 673 اجمعت العصابه
ج: ببينيد ندارد قائلش را بعد باز دو مرتبه تسمية الفقهاء من اصحاب ابیالحسن يک چند صفحه بعدش،
س: اين اجمعای قبلی است
ج: آن من اصحاب ابیجعفر و ابیعبدالله است که زراره و اينها آوردند،
س: تسمية الفقهاء من اصحاب ابیجعفر ابیعبدالله عليه السلام قال الکشی
ج: اينجا دارد قال الکشی در يکش دارد قال الکشی اين من خيلی رو متن دقت میکنم مال اين است در يکی ديگرش ندارد آن وقت صفحه 345 را اگر بشود بياوريد از همين چاپ آقای مصطفوی، اگر چاپ آقای مصطفوی باشد صفحه 345
س: يعنی جلد2
ج: عنوان مال واقفيه و اينهاست
س: جلد2
ج: نمیدانم دو و سهاش، همين مال آقای مصطفوی نمیدانم دو،
س: فقط يک جلد است
س: بلی بلی اين چيز دارد بهم بلی درست همان مجلدش کرده،
س: بلی
س: سه صد و؟
ج: چهل و پنج،
س: بحث توسعه تعبيرهای نجاشی بود، گفت يکی پرسيدند فلان چه جور آدمی است؟ گفته بود که از خواص عوام و از اجله جهال، له الوجه
22: 15: 1
ج: جهل
س: اين چاپی که، معذرت میخواهم اين چاپی که الآن من دارم اين چاپی، چه مطلبی را
ج: دارد قال محمد ابن مسعود که عبدالله ابن
30: 15: 1
من جلة الفقهاء، جِلة الفقهاء يا جُلة من جِلة الفقهاء جمع جليل، نه جُله،
س: کسی اين را مگر به عنوان سخن
ج: عياشی
س: عياشی
ج: ننوشتند
س: همه اين را کشی
ج: همه را کشی گرفته، ليکن ايشان دارد نقل نمیکند باب تسميه الفقهاء اجمعت العصابه عنوان نداده که چه کسی؟ در يکش دارد،
س: احتمال اينکه از عياشی باشد احتمالش که هست، از آن دارد نقل میکند بدون واسطه دارد میگويد از اين
ج: نه میخواهم سر اين احتمال را بگويم برايتان بخوانيد قال محمد ابن مسعود
س: چون علما خيلی رو اين حرف کشی اصلاً به عنوان حرف کشی بحث کردند،
ج: بلی میدانم خبر دارم، ليکن من میخواهم نکته ديگر را بگويم که محمد ابن، در آن چاپ مرحوم آقای مصطفوی 345
س: برای اين عبدالله ابن بکیر، قال محمد ابن مسعود
ج: ببينيد عبارت
س: عبدالله ابن بکير و جماعة من الفتحيه هم فقهاء اصحابنا
ج: ببينيد تعبيرش شبيه اجمعت العصابه است اين لذا من احتمال دادم آن اجمعت العصابه مال محمد ابن مسعود باشد دقت کرديد نکتهاش را اين تعبير را بخوانيد قال محمد ابن مسعود، عبدالله ابن بکير، بخوانيد
س: جلد 2 صفحه 635 به اين چاپ آقای رجايي قال محمد ابن مسعود عبدالله ابن بکير و جماعة من الفتحيه هم فقهاء اصحابنا منهم ابن بکير، ابن فضال اسمها را میبرد بعد میگويد و عدّ عدة من اجلة العلما،
ج: من اجلة العلما اين احتمال دارد که اين تعبير را هم او به کار برده، اين تعبير راجع به اصطلاح تعبير البته احتمال دارد اين عدّ عدة شيخ طوسی حذف کرده باشد، احتمال دارد خود کشی ناقص نقل کرده،
س: اين مؤيد هم دارد که با توجه به اينکه نبوده در مرکز کشی اصلاً اينکه
ج: اين عدّ عدة احتمال دارد کلام شيخ طوسی باشد حالا اين را از کجا میگوييم عبارت نجاشی را بياوريد
س: يک عبارت ديگر هم شبيه اينکه عبارت فتحی دارد که فی محمد ابن الوليد الخزاز و معاويه ابن حکيم اينها را اسم برده گفته قال ابوعمر هولاء کلهم فتحيه و هم من اجلة العلماء و الفقهاء
ج: اين را من نديده بودم اين را تازه ديدم، ببينيد در نجاشی بياوريد ذکره الکشی فی شيوخ الواقفيه فی شيوخ الواقفه يا واقفيه معلوم میشود يک فصلی در کتاب کشی بوده به عنوان شيوخ واقفيه الآن در اين کتاب نيست و لذا ما احتمال داديم مقدار زيادی که شيخ طوسی واقفی میگويد و نجاشی نمیگويد منشأش اينجاست اين را هم نکتهاش را بگويم،
س: پس چطور شده يعنی نقل
ج: چون نجاشی اعتماد به کشی نمیکرده شيخ طوسی میکرده اين فرق اين دوتا باهم است همين داود ابن حسين که الآن اسم بردم نجاشی نمیگويد واقفی، شيخ میگويد واقفی، يک عبارتی نجاشی به يک مناسبتی دارد، اورده ابوعمر الکشی اورده الکشی فی شيوخ الواقفه معلوم میشود يک فصل الآن در اين کتاب نيست، احتمالاً اين فصل همين است که عدّ عدة عدهای را برده شيخ حذف کرده باشد، دقت میکنيد اين عدّ کلام شيخ طوسی باشد چون تلخيص کرده کتاب را چون ما الآن دنبال اين بوديم که چرا عدهای از جهات مثلاً شيخ طوسی آنها را گفته واقفی، نجاشی اصلاً هيچی نگفته، گفته ثقه اصلاً که اين منشأ شد که مرحوم شفتی هم متحير بوده که اين ثقه نجاشی يعنی امامی است واقفی نيست که الآن خوانديم ديگر، عرض کرديم نکتهاش اين شد حل اين معمی را هم ما اين جوری ما حل اين معمی را انجام داديم که اين مطلب در کتاب کشی يک بابی بوده در شيوخ واقفه، به شهادت نجاشی، بعد کلام اين شيوخ واقفه را هم محمد ابن مسعود آورده بعد شيخ به نظرم اينجا را حذف کرده نوشته و عدّ عدة، عدّ عدة قائل اين کشی نباشد قائل شيخ باشد، شيخ آنها را حذف کرده آن وقت بعد در کتابش آنها را آورده مثلاً داود ابن حسين هم آنجا بوده آورديد عبارتی؟ فی شيوخ الواقفه،
س: اين دارد که در ترجمه احمد ابن حسين ابن اسماعيل دارد که قال ابوعمر و الکشی قال واقفاً
ج: نه ديگر و الکشی ندارد ابوعمر الکشی
س: نه اين اشتباه چاپ شده اينی که الآن هست،
ج: بلی دوتا واو است
س: واو عمرو بوده
س: ولی بعد
ج: قال ابوعمر چه آقا؟
س: ابوعمر کشی کان واقفاً
ج: نه نه غير از آن، يک شيوخ الواقفه دارد ذکره الکشی يا ابوعمر فی شيوخ الواقفه، کلمه شيوخ دارد شيوخ الواقفيه يا واقفه، آخر اين کلمه شيوخ را بياوريد با اضافات بعدش معلوم میشود که از اين عبارت معلوم میشود که اصلاً يک فصلی در کتاب کشی راجع به شيوخ واقفيه بوده، الآن
س: حسين ابن ابی سعيد هاشم ابن الحيان المکاری و کان ثقه فی حديث
ج: ابوسعيد مکاری
س: ذکره ابوعمرو الکشی فی
ج: ابوسعيد مکاری؟
س: ابوسعيد بلی
ج: کان واقفياً اين دارد که اهانت به حضرت رضا کرد،
س: ذکره ابوعمرو الکشی فی جملة الواقفه و ذکر فيه ذموماً
ج: فی جملة الواقفه، اين جمله الواقفه الآن به ما نرسيده
س: اصل واقفه بلی
ج: ياد میآيد درس آقای خويي بود نمیدانم چند سال پيش، چهل و پنج شش سالی قبل، شايد هم بيشتر يک روايتی مال همين ابوسعيد مکاری، بعد فرمود الذی کان مکارياً حقاً مکاری در پيش عرب يعنی مچاری میگويند يعنی به اصطلاح چاروا دارد، میگفت واقعاً چاروا دار بود چون اهانت به حضرت رضا دارد، آقای خويي در درس ياد میآيد میفرمودند کان واقعاً مکارياً به اصطلاح عراقیها مچاری، واقعاً آدم چاروا داری بود و ذکره فيه ذموماً دارد کشی، غرضم اينی که يادم میآيد
0: 22: 1
واقعاً هم مکاری بود، چاروادار بود، علی ای حال اين معلوم میشود که يک فصل کشی در شيوخ واقفه بوده احتمالاً هم همينجا باشد که قال محمد ابن مسعود که و عدّ عدة منهم،
س: ثقه فی الحديث پس به جای اينکه بگويم ثقه معنايش عدل امامی باشد
ج: چه آقا؟
س: میگويم تصريح داشت ثقه فی الحديث
س:
27: 22: 1
ج: نه اگر چون قرينه آورده و الا نه ايشان هم همان ابوسعيد مکاری شايد ايشان میخواهد بگويد برگشته يا بخوان عبارت ابوسعيد را البته واقعاً هم که به ذهن ما چون دارد عبارتی که به حضرت رضا گفت خيلی اهانت کرد به حضرت،
س: کان هو و ابوه وجهين فی الواقفه و کان حسين ثقه فی حديثه ذکره ابوعمرو الکشی فی جملة الواقفه فذکر فيه ذموماً و ليس هذا
ج: البته اينجا يک اصطلاحی دارند که ثقه مطلق، با قيد است، اينجا با قيد است ثقه فی حديثه، يعنی حديثش را دروغ نمیگويد نگفت ثقه ثقه مطلق يعنی امامی، روشن شد مثل ضعيف، و ضعيف فی الحديث، ضعيف فی الحديث تضعيف نيست ضعيف مطلق تضعيف است در حديثش ثقه است آن وقت چون کلمه فی الحديث را آورده قرينه میشود که مراد فقط نقل است متحرز عن الکذب است حديثی را که نقل میکند درست است آن وقت اين ثقه فی حديثه با آن ثقه توثيق فهرستی هم میسازد يعنی آنچه که نقل کرده قشنگ است درست است صحيح است قابل اعتماد است چه حديث شفاهی نقل کرده چه از کتب نقل کرده باشد قابل اعتماد است،
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
دیدگاهتان را بنویسید