متن حدیث (جلسه27) سهشنبه 1401/08/10
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
و الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی سيدنا رسولالله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين، برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحثی که بود راجع به اين بود که عدهای از روايات که ناظر به احکام ولايي هستند، حالا به اندازهای که آقايون تشريف آوردند، بلی بابا، عدهای از رواياتی که راجع به متن حديث صحبت شد رواياتی که جنبهای احکام ولايي دارد طبيعتاً عنوانش با بقيه روايات فرق میکند آن وقت راجع به اين روايت واحدهای که صحيحه علی ابن مهزيار معروف است و طولانی هم هست طويل هم هست حضرت سلامالله عليه عرض کرديم طبق تصور ما سه بخش در اين روايت ذکر شده که البته اصحاب ما هم عدهای نوشتند که شايد مثلاً امام حکم ولايي فرمودند ليکن توضيح کافی بالاخره داده نشده به ذهن بنده البته و اين روايت عرض کردم سه بخش دارد بخش اولش که مواردی است عادتاً مال ذکات است حضرت میفرمايد خمس بدهيد مورد دومش به عنوان خمس است که فی کل عام است آن اولی دارد فی عام هذا فقط در امسال فقط که سال دويست و بيست است که سال وفات حضرت هم هست سلام الله عليه، دومش دارد که خمس در غنائم و فوائد است ظاهرش اين است که فوائد را به معنای غنائم گرفته البته ظاهراً فرق میکند حالا بعد هم عبارت آقای خويي را میخوانيم و در آنجا موارد از خمس را موارد تعلق خمس را نام میبرد که حالا يا بايد بگوييم غنائم است يا فوائد است حالا آقای خويي میگويد بعضيهايش فوائد است غنائم نيست و مثلاً دارد ميراث من لم يحتسب همين عناوينی که هست، جايزه من الانسان للانسان التی لها خطر دارد که به اصطلاح جايزه نفيسه باشد، جايزه را به معنی هديه معنی کردند و چون قائل به تفصيل نيست حالا خطيره و غير خطيره ندارد، و عرض کرديم جايزه هديه نيست پولهای بوده که، اموالی بوده که دستگاههای دولتی مثل زمان مثل يک امتيازی به يک شخص بدهند، يک جايزهای که به اصطلاح از طرف حکومت بود فرض کنيد يک ماشينی يک چيزی به شخص داده میشد هديه مطلق مردم به همديگر هديه میدهند اصولاً جايزه عنوان جايزه آن است به اين روايت خود آقای خويي هم تمسک کردند در باب هديه ليکن انصافاً دلالت بر هديه ندارد بلی يک روايت ديگری است که الهدايا در باب هدايا تعبير میکند که خمس درش هست ليکن خب اصحاب اعرض کردند البته مشهور اصحاب بعضی از اصحاب حتی قدماء هم بهش عمل کردند منحصر به متأخرين نيست و آقای خويي هم رو آن مبنا که اعراض مشهور به درد نمیخورد ايشان اول فتاواشان مثلاً در حدود مثلاً فرض کنيم پنجا سال قبل احتياط وجوبی کردند که در هديه خمس باشد، بعد هم ديگر صراحتاً فتوی دادند که در هديه خمس است ديگر از احتياط وجوبی خارج شد و الآن همين طور که احساس میکنم مثلی که بيشتر بين شاگردها و غير شاگردهای ايشان در معاصرين ما در زمان ما همين رأی الآن شايع شده که در هديه خمس هست مثل رأی اخير آقای خويي در صورتی که در سابقين حتی همين آقايونی که هستند مثل آقای شاهرودی و بزرگان ديگری که بودند آقای حکيم، اينها در هديه خمس را نمیدانستند راجع به سند آن روايت اشکال داشتند مثل روايتی است که در کتاب سرائر آمده مستطرفات، و قبول نمیکردند آقای آن اشکال را جواب میدهد روايت را قبول میکند سنداً و با اينکه خلاف مشهور است باز طبق آن روايت ايشان فتوی دادند که در هديه هم خمس هست به خلاف مشهور، در وجوهاتی هم که طلبه میگيرد ايشان خلافاً للمشهور قائل شدند خمس نيست آن هم يک دليلی روايتی دارد که ضعيف است، ليکن در کافی موجود است: لاخمس فيما صرحه اليه صاحب الخمس، ديگر ايشان هم قبول نکردند چون سندش ضعيف است ايشان قبول نکردند بلی روايت آن سندش مشکل دارد اين طور نيست، اين روايتی را هم که ايشان فرمودند صحيح معتبر است اين هم معتبر نيست اين هم مشکل دارد ليکن آن اشکال آن نيست که مشهور چون راويش احمد ابن هلال است اشکال در احمد ابن هلال نيست هست اشکال در احمد ابن هلال، اما نکته نکته ديگری است که ما در محل خودش توضيحاتش ر عرض کرديم فعلاً اين روايت مرسله طويله يونس که امام مواردی را به عنوان غنائم و فوائد ذکر میکند من جمله مثلاً میگويد اموال زيادی از، با خرم دينها خرّميه به شيعيان رسيده خمسش را بدهند اين فرض کنيم مثل اين میماند که يکجای که مرکز داعش را بگيرند، اموالی گير بيايد به افراد بدهند بگويند همين که بهت دادم بايد خمس را بدهی احتياج به مؤنه سال هم ندارد، حساب مؤنه میخواهد بخش سوم هم که عرض کردم در سرزمينهای زراعتی است به اصطلاح ضيعه به اصطلاح معروف يا ضياع هم در آنجا هم امام حکم فرمودند به نصف السدس که علی خلاف القواعد است اين مجموعه سه بخش اين روايت طويله علی ابن مهزيار که سندش هم صحيح است، عرض کنم که بخش سوم را من توضيحاتش را عرض کردم ديشب به اينجا رسانديم که بخش سوم را از امام هادی سؤال کردند دو بخش ديگر را سؤال نکردند بخش سوم را سؤال کردند خوب خوانديم عبارات را خوانديم متعرض شديم ديگر احتياج به شرح جديد ندارد، نکتهای که باز در اينجا میماند که ديشب توجه نشد امروز بايد فکر میکردم عجيب اين است که اين میخواهيد روايت را بخوانيد در اين بخش سوم میگويد که پدر شما گفت نصف السدس بعد میگويد آيا اين خمس بعد از مؤنه خودش است يا مؤنه عيال يا بعد از خراج سلطان اين خيلی عجيب است يعنی با اينکه در آن روايت نصف السدس آمده توی خود توقيع هم در فرض سؤال نصف السدس آمده میخواهيد آنجا داريد شما،
س: بلی جاجی آقا روايش را
ج: باب دوازده حديث شانزده
س: از تهذيب يا از کافی
ج: از هردو، از تهذيب بخوانيد شانزده بالاست
س: بلی فاما اين آخرش را بخوانم
ج: بلی همين نه فقره آخر نه، از آن روايتی که میگويد کتاب ابيک، اقرئنی علی کتاب
س: از اول پس بخوانم
ج: نه نه از آنجای است که مال يکی شماره دوازده است
س: بلی
ج: در اين نسخه من آن دوازده نه شانزده هفده هجده نوزده، آخر تقريباً قبل از تقدم و يأتی
س: علی ابن مهزيار قال کتب اليه ابراهيم ابن محمد الهمدانی اقرئنی علیّ
ج: علیٌ ديشب عرض کردم
س: اقرئنی علیٌ کتاب ابيک
ج: حضرت جواد
س: بلی فيما اوجبه علی اصحاب الضياع انه اوجب عليهم نصف السدس
ج: خيلی عجيب است سؤال را که مطرح میکند يعنی معلوم است آن توقيع را ديده و در آن توقيع نصف السدس است اينکه خيلی واضح است که توقيع را ديده درست هم هست در توقيع نصف السدس است بعد سؤال میکند که آيا خمس بعد از مؤنه است يا حالا من نمیفهمم چرا يک دفعه عوض کرده، نمیگويد اين نصف السدس يک دفعه سؤال از خمس میآورد دقت کنيد بخوانيد نصف اوجب عليهم نصف السدس
س: اوجب عليهم نصف السدس بعد المؤنه،
ج: خب
س: انه ليس علی من لم يقوم ضيعته بمؤنته نصف السدس
ج: ليس نصف السدس و لا غيره هيچی نيست بعد سؤال
س: فاختلف
ج: من قبلنا،
س: قبلنا فی ذلک فقال يجب علی الضياع الخمس بعد المؤنه،
ج: خيلی عجيب است دقت میکنيد میگويد در کتاب پدر شما نصف السدس بود حالا اختلاف کردند که اين خمس بعد المؤنه است يا نه؟ اصلاً صحبت خمس نبود تو کتاب،
س: بلی
ج: خيلی عجيب يعنی يک نکته عجيب معلوم میشود که حتی خود سائل هم فهميده اين يک حکم موقتی بوده طبيعی نبوده اين حکم يک نوع حکم ولايي و حکومتی بوده حالا حکومت نه به آن معنی، به معنای اينکه ان الحکم الا لله، شاعر خوارج نه اما مطلب درست است، يک فقه ولايي بوده که حضرت فرمودند نصف السدس و ليکن عجيب اين است که بعد میگويد و هل يجب عليه الخمس توی سؤال است اصلاً اينجا نمیدانيم اصلاً چه شده؟ و اختلف من قبلنا، سر اختلاف اين افرادی که به قول ايشان قبلهم بوده اختلافشان سر اين است که اين خمس بعد از مؤنه است مؤنه خود شخص يا مؤنه ضيعه يا خراج سلطان بعد از همه اينهاست يا نه؟ اين خيلی عجيب است، هرچه من فکر کردم،
س: عين همين تو کافی هست ديگر
ج: بلی آقا
س: عين همين تو کافی هم هست
ج: بلی
س: تو سند کافی هم هست
ج: چرا، بلی میدانم عين اين هم هست يعنی سؤال اين است که توقيعی که ما داريم از حضرت جواد که در کافی و فقيه نيامده فقط در تهذيب آمده همين است مطلب هست که نصف السدس در ضياع، اين آقا هم که سؤال میکند میگويد آقا اين طور فرمود پدر شما نصف السدس، روشن شد
س: بلی
ج: ايشان هم سؤال که میکند میگويد پدر شما فرمود نصف السدس يکدفعه خودش میگويد خمس بعد از کدام مؤنه است، صحبت خمس نبوده
س: يعنی در واقع
ج: آيا ايشان فهميده خودش که اين حکم امام حکم ولايي است محدود بوده به يک زمان بعد ديگر اين حکم نيست، آن حکم واقعیاش خمس است اصلاً قبل از اينکه امام جواب بدهد عليه الخمس يجب عليه الخمس قبل از جواب امام خود سائل باز فرض خمس کرده اين اصلاً برای ما حل نشد،
س: کان سائل از نصف السدس خمس را اراده کرده
ج: خب نمیشود نصف السدس که يک دوازدهم است خمس نمیشود که؟
س:
6: 11
زمانی مثلاً به خاطر تسهيل در امور نصف السدس گرفته
ج: يعنی به عبارت ديگر بايد بگوييم خود سائل هم ازش حکم ولايي فهميده بايد اين طور بگوييم ديگر و الا خب اينکه عبارت که نصف السدس است خمس نيست،
س: قبلش خمس بوده بعد شده نصف السدس حالا میگويد بايد دوباره خمس بشود
ج: بايد بشود نه، فرض میکند ببينيد هل يجب عليه اختلف من قبلنا به اينکه اين خمس بعد از مؤنه است مؤنه خود ضيعه مؤنه شخص خراج سلطان آن وقت امام هادی میفرمايد عليه الخمس يجب عليه الخمس بعد مؤنته و مؤنه عياله و بعد خراج السلطان
س: يعنی دقيقاً میدانستند نصف السدس جای خمس نشسته،
ج: يعنی حکم ولايي فهميدند ديگر اين خيلی عجيب است چون حکم ولايي در خود اين روايت مبارکه اگر ما باشيم در خود توقيع نگاه بکنيد حکم ولايي در صدر حکم اول آمده اجب عليهم فی عامی هذا و هی سنة مأتين و عشرين در حکم دوم که آيه واعلموا انما غنمتم را ذکر میکند و اما الخمس فی الغنائم و الفوائد فهی فی کل عام در آنجا نمیگويد فی عام هذا،
س: بلی
ج: در آنجا، آنجا دارد اولش دارد فی عامی هذا فقط آنجا دارد سومی هم که اصلاً ندارد فی کل عام ندرد فقط هم ندارد، نمیدانم دقت میکنيد، چيزی که در اين روايت برای ما تعجب آور است آيا اين احتمال هست که اصولاً شيعه در آن زمان اين روايت را حمل بر حکم ولاي کرده بود حکم خاصی که امام فرمودند، بعدش هم مثلاً خب يک مطلب مهمی است ميراث من لم يحتسب کذا در اينها خمس باشد يا فرض کنيم الجايزه من الانسان چون آقای خويي میگويد اينها بعضياش فايده هستند ولو غنيمت نيستند ظاهراً نه صدق فايده بر اين میکند نه غنيمت اين را بعد بايد توضيح بدهم در متن روايت الآن حال توضيحش را ندارم يعنی وقتش هم مساعد نيست بايد بعد توضيح بدهم که آيا غنيمت هست يا نه؟ و صدوق رحمه الله اين روايت را نياورده و کلينی هم رحمه الله اين روايت را نياوردند مشهور در فتوی اصحاب هم نيست اين مطلب عدهای از معاصرين احتياط وجوبی کردند به خاطر اين روايت گفتند سندش صحيح است قبول میکنيم و الا تلقی به قبول هم نشده که غنائم يا فوائد اين موارد هستند ميراث من لم يحتسب نمیدانم گنج باد آورده چون دارد که بعضی از اموال به دستش برسد او عدو يستلم دشمنی حمله کرده بعد شکست خورده در رفته از اموالی او چيزی به شما رسيد اين بايد خمسش را بدهيد، يک جريانی عجيبی است يعنی اين روايت يک موارد عجيب دارد نه صدوق و نه کلينی آوردند و چيز عجيب اين است که هردوی آنها ذيل اين سؤالی از امام هادی را آوردند بدونی که خود روايت اصلی را بياورد از امام جواد و خود اين شخص در سؤالش میگويد که خمس که هست اين خمس در چه است بعد از کدام مؤنه است با اينکه در روايت نصف السدس است معلوم میشود که اصلاً در همان زمان هم از روايت حکم ولايي فهميدن اين از روايت، و الا اصلاً معقول نيست قبل از اينکه امام بفرمايند عليه الخمس خود او سؤال میکند نمیگويد اين نصف السدس بعد از کدام مؤنه میگويد اين خمس بعد از کدام مؤنه است؟
س: بلی
س: حاج آقا اين شأن فقاهت را داشته که اين جوری متوجه بشود
ج: علی ابن، ابراهيم وکيل حضرت است
0: 15
ازش نمیدانم ابراهيم ابن محمدهمدانی از وکلای حضرت است اين يک مشکلی که، مگر به همين راهی که من عرض کردم بياييم معتقد بشويم روايت اصلاً در حکم ولايي است يعنی اصحاب سريع فهميدند که امام که فرمودند نصف السدس اين يک حکم موقت است و الا اساساً بايد خمس باشد لذا میآيد اين طور فرض میکند اين خمسی که واجب است آيا بعد از کدام مؤنه است مؤنه خودش عيالش و بعد خراج السلطان دقت میفرماييد ظاهرش اين طور است يعنی آنی که الآن نتيجهای که ما میتوانيم بهش برسيم ظاهرش اين طور است بايد اين طور فرض کنيم روايت را و الا انصافاً روايت مشکل دارد خود جواب امام که واضح است، امام اصلاً راجع به آن مطلب هيچی نمیفرمايد و فقط میفرمايد يجب عليه الخمس که آن حکم اولی را بيان میکند اين يک مطلب که راجع به اين شد، حالا میخواهيد اين از کتاب آقای خويي هم بخوانيد،
س: البته مرحوم کلينی آن قسمت را آوردند ديگر درست است حاج آقا
ج: بلی آقا
س: نصف السدس را
ج: آن اصلی را يا اين در سؤال راوی
س: نه خود نصف السدس
ج: چرا ندارد کلينی نياورده؟ در سؤالش کلينی، به نظرم آورده اين را هم مثل هم بود تقريباً هفده شماره هفده مال کلنی است،
س: بخوانم با اينکه مرحوم کلينی گزينشی رفتار میکند با روايت
ج: خود روايت را نه، حالا يک کمی من چون خودم بیحال هستم از اينجا و لنأخذ اولاً ايشان متن کامل حديث را آوردند مرحوم آقای خويي در مسندشان اين نکاتی را که راجع به فقرات ذيل حديث است که اين ذيلش را چهار نفر ديگر هم آوردند يکی خود شيخ طوسی يکی کلينی يکی هم در کتاب فقيه و يکی اشاره مانند کردند در تفسير عياشی اين قسمتها را هم آقای خويي نياوردند يعنی متعرض نشدند، بعد شروع میکنند به شرح حديث و اين حديث اشکالاتی دارد بفرماييد،
س: اين فرموده مستند عروة الوثقی کتاب الخمس صفحه 201 و لنأخذ فی شرح بعض الثمرات
33: 17
فی حديث الشريف ابی جعفر الجواد عليه السلام،
40: 17
اورد عليه من الاشکال
ج: اُورد عليه من الاشکال
س: قوله عليه السلام فی سنة هذه الی آخر، و هی سنة فاته عليه السلام و بان الی ذلک
53: 17
عليه السلام بقوله لمعنی من المعانی و کره تفسيره
ج: اکره تفسيره
س: و کره فکر کنم، فاراد عليه السلام تطهير مواليه فی سنة الاخيره من قوله الشريف اقتداءً بالنبی الاکرم المأمور بالاخذ و التطهير فی قوله تعالی خذ من اموالهم الی آخره
ج: اين در سال وفات نبوده اين در ماه رمضان سال هشتم است دو سال بعد وفات حضرت است، کم لطفی فرمودند،
س: و قوله عليه السلام ذلک فی کل عام الی آخر ای من اعوام
33: 18
علماً منه عليه السلام بعدم بقائه،
ج: خب فی کل عام که خلاف ظاهر است کل عام يعنی مطلقاً ايشان زده کل عام از هر سالی که من زنده هستم خب حضرت میداند که امسال
46: 18
است اينکه ديگر علم خاصی نمیخواهد بفرمايد
ج: قوله عليه السلام و انما اوجبت عليهم الخمس فی سنة هذه الی آخر يعنی ان کيفية التی اختارها عليه السلام للتطهير تختص بهذه السنة و هی ايجاب الخمس فی خصوص الذهب و الفضه التی قد حال عليهما الحول و اسقاطه عماعداهما من المتاع و الآنية و الدواب و الخدم و الرکب و الضيعه الا فی ضيعة خاصة اشار عليه السلام اليها بقوله سافسر لک امرها يعنی عليه السلام بذلک ما يستذکر عليه السلام فی آخر الحديث من التفصيل بين من کانت ضيعته تقوم بمؤنته
ج: به جای آخر الحديث فقره ثالثه میفرمودند راحتتر بود سه فقرهاش میکردند مثلی اينکه ما گفتيم خيلی راحتتر فهميده میشد بفرماييد
س: و الا فلا شئ عليه، و الی هنا استقط عليه السلام
ج: آنچه که در اينجا هست فقط اين نيست چون در ذهب و فضه بنابر معروف که همين درست است خب ذکات هست و بعد هم جنس، آيهای که ايشان آورده خذ من اموالهم صدقة که ايشان فرمودند خواستند تطهير بکنند مثلی که رسولالله انجام داد، اولاً رسولالله آخر عمرشان نبود که عرض کردم و مشکل اساسی اين نيست مشکل اين است که آيه صدقه را آوردند حالا هم خمسش را بدهيد خيلی عجيب است خمس را و عرض کرديم ذکات به طور طبيعی دو و نيم درصد است در طلا و نقره از دو و نيم درصد نه کمتر میشود نه بيشتر در گوسفند چرا؟ در گوسفند و گاو و شتر و حيوانات گاهی کمتر میشود تا يک درصد هم میرسد در زراعت هم بالای دو و نيم درصد يا پنج درصد يا ده درصد اين مختصر به اصطلاح مبالغی که در باب ذکات گرفته میشود آن وقت ايشان در اينجا میفرمايد شما خمس بدهيد دوتا ده درصد يعنی بيست درصد را بدهيد اين هيچ کدام از آن آيات با اين باز،
0: 21
اين باز مراد ايشان يعنی اشکالی که هست اين است نه اينکه ايشان بفرماييد
س: بلی فالی هنا اسقط عليه السلام الخمس عما سوی ذلک فی هذه السنة بالخصوص و لم يبين لک ما ذکره التفسير
17: 21
ان يکون الوجه الوجه
21: 21
عليه السلام فی تلک السنة فاراد عليه السلام تطهيرهم الا فی خصوص الذهب و الفضه
ج: بلی بفرماييد همين جور
س: هذا و صاحب المدارک تعرض لهذه الرواية
ج: تَعرَّض
س: تعرَض لهذه الرواية فذکر ان فيها اشکال من جهات تمنعنا عن الاخذ بها و انه لابد من طرحها بالرغم من ستة السنه منها هذه الجمله، حيث اوجب عليه السلام الخمس فی الذهب و الفضه مع انه لايجب فيهما عند
0: 22
بالاجماع و لکن الظاهر ان هذه الشهره فی غير محلها
7: 22
اريد من الذهب و الفضه و کان بنفسه مورداً للخمس کما لو وقع ربحاً فی تجارة کما هو غير بعيد فالامر ظاهر، اذ عليه يکون هذا استثناء عما ذکره عليه السلام من السقوط فی الارباح فاسقط عليه السلام الخمس عن کل ربح ماعداها فيجب فيهما بعد حلول الحول لا بعنوانهما اولی بل لما انهما ربح فی تجارة و لاضيعه فی ذلک ابداً کما هو ظاهر و اما مع
48: 22
عن ذلک و عوی ظهورها فی ايجاب الخمس فيهما بعنوانهما الذاتی حتی لو لم يتعلق بهما خمس ارباح کما لو کان ارثاً و حال عليه الحول فلازيغ فيه ايضاً لما عرفت من انه عليه السلام لم يکن بصدد بيان الحکم الشرعی مطلقاً فالاوجب عليه السلام الخمس فی خصوص سنته هذه فقط، و قد تقدم ان ولی الامر له الولاية
ج: خب ديگر حکم ولايي است ديگر اين قدر مقدمات نمیخواهد اين قدر مقدمات و مؤخرات نمیخواهد
س: فله اسقاط الخمس عن التجارة و جعله فی الذهب و الفضه ولو موقتاً لمصلحة يراها مقتضية لتبديل البعض من بعض سيما فی مثل الذهب و الفضه بعد حلول الحول الکاشف عن عدم الحاجة فهذه الجمله لاتجب سقوط الرواية عن الحجيه بوجه کما لايخفی
ج: بلی
س: يعنی بالکليه نمیشود ردش کرد
ج: خب اينکه نمیخواست اين قدر شرح بدهند ديگر خب بفرماييد
س: و من
7: 24
عليه السلام و الغنائم و الفوائد رحمک الله الی آخر او ساورد فی المدارک بما نفسه و مع ذلک فمقتضاها انقراض
ج: اين معلوم شد که آن فقره اولی بود که من تقسيم کردم اين دومی است اين راهی که ما رفتيم خيلی روشن فقره اول دوم سوم، بفرماييد
س: و مع ذلک اين عبارت مرحوم صاحب مدارک است و مع ذلک فمقتضاها اندارج الجائزة الخطيره و الميراث ممن لايحتسب و المال الذی لايعرف صاحبه و ما يحل تناوله من مال العدو قسم الغنائم فيکون مصرف الخمس فيها ما استفی الغنائم و فيه ايضاً مالايخفی ضرورة ان الجائزه من اظهر انواع الفوائد،
ج: چرا فايده بهش بگويند کاری نکرده چيزی نمانده که، افاد الرجل يعنی به دست آورد دست آوردنی نبود اگر به اين معنی باشد خب بگو من اظهر المصاديق غنيمه ايضاً چون هديه است، کاری زحمت نکشيده حالا فرق فايده و غنيمت و اينکه موضوع آيه غنيمت است بعد متعرض میشوم بفرماييد و لذا اينکه اگر اظهر مصاديق فايده بود هديه هم باز همين طور از همين راهی که ايشان رفته چون هديه هم صدق غنيمت برايش میکند يا فايده بفرماييد،
س:
46: 25
ان لفظ الغنيمة لايشملها و لکن الفائده
ج: اين فرق گذاشتند بين،
س:
56: 25
ج: نه اين مستعمل است عربها به کار میبرد، هب يعنی فرض کن ببخشيد مثلاً
س: بلی و هب ان لفظ الغنيمة لايشملها و لکن الفائدة شاملة للهديه فکيف لايظهر
21: 26
او عقار و نحوهما فائده و لا ادری بای وجه استشکل ذلک و هی غنيمة ايضاً و مع الغض ففائدة بلا اشکال و کذالک الحال فی الميراث الذی لايحتسب و المال المأخوذ من عدو يستلم فان کل ذلک
ج: و کذالک يعنی هر حال در اموال خرّميه آن اموال خرّميه هم همين طور است اينها را فايده بهش گفتند خيلی بعيد است مثلاً فرض کنيد داعش را در يکجای بروند مرکز داعش را بگيرند اموالی پيدا بشود بعضیها بروند بگيرند بگوييم اين هم خمس دارد نه خمس غنيمت چون سال میخواهد همين که گرفت بايد خمسش را بدهد اين خيلی خلاف ظاهر است بفرماييد،
س: فان کون ذلک کله فائده امر قطعی لايمکن،
مثل اين دعواهای قطعی که همهماها میکنيم ديگر اين ضابطه ندارد هرکسی برای خودش اين میگويد قطعاً اين طور است آن میگويد قطعاً اين طور است اينها به جای نمیرسد بفرماييد
س: نعم قوله عليه السلام و مثل مال يأخذ و لايعرف له صاحب، لايخلو عن الاشکال نظراً ان هذا من مجهول المالک و المشهور و المعروف لزوم التصدق به و للآخذ تلکه ليدخل فی الفائده کما فی اللغة و ان نسب ذلک الی بعضهم استناداً الی هذه الصحيحه و لکنّ المشهور خلافه، اما فکيف
0: 28
من الفوائد و لکن الظاهر ان الصحيحة غير ناظرة الی المال المجهول مالکه للفرق الواضح بين قولنا مال لايعرف صاحبه، همين که ديشب فرموديد
ج: بلی ديگر
س: و قولنا مال لايعرف له صاحب، اذ الصاحب فی الاول مفروض الوجود غايته ان غير معروف فيکون
ج: انه غير معروف شناخته شده نيستند
س: فيکون من المجهول المالک بخلاف الثانی و هو الوادر فی الصحيحه
ج: هيچ فرق نمیکند حالا ايشان فرق گذاشتند فرق نمیکند ببينيد اصولاً من در جاهای ديگر هم صحبت کرديم يک مطلب را میشود از جهات مختلف ديد، اگر گفت مال لايعرف له صاحبه خود مال را ديده مال لايعرف صاحبه صاحب را ديده نتيجهاش يکی است فرقی نمیکند دو ديدگاه در اينجا مطرح میشود يعنی دو زاويه نظر، تعدد پيدا نمیکند تعدد زوايا تعدد واقع را نمیآورد مال لايعرف له صاحبه يعنی صاحبش شناخته نيست فقط تأکيد رو مال است مال لايعرف له صاحبه، لايعرف صاحبه اين تأکيد رو شخص است فرقش همين است و الا نتيجهاش يکی است هيچ فرق نمیکند بفرماييد و اين در لغت هست يعنی متعارف است که گاهی تأکيد روی يک چيز است گاهی رو چيز ديگری است بخلاف الثانی و هو الوارد فی الصحيحه حيث لم يفرض له صاحب و مالک و لانه لا صاحب له ابداً و انه من المباحات الاصليه ان فی
48: 29
من کل من استولی عليها و هذا کماتری اجنبي عن باب مجهول المالک و داخل فی الفوائد و الغنائم بلا اشکال کما تضمنه الصحيحه،
ج: ايشان مال مردم غنيمت مال مردم که صاحبش مجهول است غنيمت است؟ خب اشکالات فنی ديگر هم دارد حالا بخوانيد تا ما يک چند لحظه تا برسيم به هشت و ربع و ديگر تعطيلش کنيم بفرماييد،
س: ثم ان عبارة الصحيحه هکذا مال يأخذ کماهو کذلک فی التهذيب و الاستبصار کمال فی مصباح الفقيه من ضبط يوجد بعد هم يؤخذ اين غلطٌ من النساخ
ج: از اين مطالب زياد است حالا اينجا آقای خويي اين قدر هست که فرض کنيم در وسائل يک جور است در جواهر يا شيخ يا در مستمسک يا خود آقای خويي که نقل کردند فرق میکند اين هست دفعه اولش نيست ليکن همين طور باز الحمدلله ملتفت شدند اين حديث چون الآن فقط يک مصدر واحد دارد و شيخ است ممکن است اگر کلينی نقل کند يوجد بود ممکن است احتمال دارد اما اينکه مرحوم آقای همدانی اشتباه کرده اينهم جای بحث نيست چون آنها اصولاً اهل اين کار نبودند اصلاً تمام بحث نقد متن را ما برای اين شروع کرديم که اصولاً روی متن کار نکردند دقت نکردند يک چيزی بوده ورداشتند نوشتند خود آقای خويي هم در خيلی از اين مسائل حالا اينجا يک کمی روی يوجد و يؤخذ بحث کردند و الا بحث نمیکنند اصولاً رسمشان نيست تو متن بحث کنند نه اينکه غير از اينجا هيچجا بحث، خيلی کم است مواردی که متعرض بحث شدند نسبتاً کم است با اينکه موارد اختلاف متن خيلی زيادتر از اين حرفهاست بفرماييد،
س: و منها قوله عليه السلام فی آخر الصحيح فاما الذی اوجب من الضياع الی آخر فقد اورد عليه فی المدارک
ج: اُجب بايد باشد در باب ضياع نصف السدس است
س: فقط اورد عليه فی المدارک ما نصه اين عبارت را ندارد و اما
53: 31
اينجا هم بيشتر به خاطر مدارک است، چون مدارک وارد اين شد
ج: بلی وارد متن
4: 32
نه مدارک نه حاج آقارضا همدانی بفرماييد
س: مدارک شورش را در آورده حاج آقا
ج:
9: 32
س: و اما ما استفی السهم المذکر فی آخر الرواية و هو نصف السدس فی الضياع و الاموال
ج: ما به جای آخر روايه گفتيم فقره سوم در بخش سوم اين روايت که ديگر خيلی راحت قشنگ روايت تحليل بشود،
س: فغير مذکور صحيحاً مع انا لانعلم بوجوب ذلک علی الخصوص قائماً اقول اما ذکره قدس سره من عدم ذکر المصرف فعجيب بلاخطأ عن
43: 32
من بدايتها الی نهايتها تنادی باعلی صوتها و انه عليه السلام فی مقام تخفيف الخمس اما بالالقاء محضاً کما فی المتاع و الآنية و الخدم و الربح و نحوها او بالالقاء بعضاً کما فی الضيعه حيث اشار عليه السلام فی صدرها فی قوله الا فی ضيعة سافسرها لک، فما ذکره هنا تفسير لما وعد فمعناه انه عليه السلام خفف الخمس و اکفتی عن
ج: خب خفف همان حکم ولايي خب،
21: 33
خب ولايي راحتش میکردند
س: قبل از اولين تأسيس برای حکم ولايي با اين اصطلاح که بوده حاج آقا؟
ج: نشنيدم نمیدانم اولش را
س: آقای خويي که داشت توی کتابش
ج: عدهای دارند قضيه فی واقعه اينها دارای خصوصيت است اما اينکه تعبير حکم ولايي را نشنيدم قاعدتاً علمای ما روايات را غالباً بر حکم اولی بار میکنند اينکه حکم ولايي باشد محدود باشد به زمان خود حضرت جواد حکم ولايي محدوديت دارد ديگر، حکم ولايي به همان زمان امامی است که ولايت اعمال ولايت کردند امام بعدی ولو لا اقل بسکوتش و شهرت آن مطلب مثلاً امضاء بکنند امام بعدی يا بايد باز جديداً جعل بکنند يا امضاء بکنند ولو به يک نحوی از انحاء الآن مثلاً همينجا اين بخش سوم را حالا بعد ظاهراً روايت را میآورد آقای خويي که اصلاً سؤال عجيب است میگويد آقا امام فرمود پدر شما نصف السدس حالا ما اين خمس را چه کار بکنيم بعد از مؤنه است، خب اين تعجب است اول میگويد نصف السدس بعد میگويد اين خمس کی استخراج میشود اين چطور فهميد من نمیفهمم يا متن يک تشويشی داشته نصف السدس نبوده و الا اين خيلی عجيب و غريب است يعنی سؤالی عجيب است میگويد آقا نصف السدس آمده تو روايت بعد میگويد خمس را چه کارش بکنيم بعد از مؤنه خودش و عيالش و خراج سلطان است يا نه؟ خيلی تعيب عجيبی است يعنی بفرماييد آقا،
س: ذکر همين قضيه فی واقعه هميشه اين جوری حکم ولايي است قضيه فی واقعه
ج: طبعاً ديگر يعنی يکی از موارد قضيه ولايي همان حکم ولايي است بفرماييد تا ببينيم حالا میتوانيم امشب امشب ديگر نمیتوانيم حال من خيلی مساعد نيست نمیتوانم تمامش کنم حالا اقلاً خوانده بشود يک مقداری،
س: و اما ما ذکره قدس سره اخيراً من انه لم يعرف قائل فحق و لکنها عليه السلام لم يکن بصدد بيان الحکم الشرعی ليقال
ج: بيان حکم اولی نيست
س: بل فی مقام التخفيف عن حقه الشخصی و لاکتفاء عن الخمس بنصف السدس کما عرفت فيختص بزمانه و لا ينافی
ج: يعنی همان حکم ولايي که من گفتم اين چون يختص بالزمان همان حکم ولايي که ما گفتيم خب ايشان میگفتند راحتتر بود
س: ايشان میگويد شخصی حتی شخصی
ج: يعنی چون مال امام است امام خودشان نه اينکه از منصب امامت کلاً خود امام امام جواد، امام هادی میگيرند امام عسکری میگيرند امام جواد خودشان نگرفتند،
س: يعنی اين در جهت اين است که میخواهند بگويند مال منصب امامت نيست مال شخصی است
ج: مال شخصی ايشان حکم ولايي مال شخص است ديگر البته منصب امامت هم دخيل است درش اما برای منصب امامت قرار نداد برای شخص خودشان که نصف السدس بگيرند،
س: شخصی در مقابل عام است ديگر حکمی
ج: يعنی بقيه ائمه عليهم السلام
س: تعارض ايجاد نمیکند بين حکم ولايي و حکم اصلی
ج: نه تعارض ايجاد نمیکند يعنی حکم اولی اين است ليکن الآن شايد برای حضرت شرائطی پيش آمده بود که حضرت صلاح میدانستند بيشتر بگيرند میگويم خيلی عجيب است چون اولش ذکات است که دو و نيم درصد است بعد میگويد بيست درصد به دومش باب غنائم است، که خيلی غنائم را امام توسعه میدهد مثل عدو يستلب مثل به اصطلاح ميراث من لم يحتسب توسعه میدهد ايشان بخش سومش هم نصف السدس در ضيعه است که همان خمس است معلوم نمیشود چرا امام اينجا را اين قدر کم کرده به نصف السدس رسانده نصف السدس تقريباً هشت درصد است چون دوازده يک دوازدهم میشود يک دوازده و نيم میشود صد، يعنی تقريباً حالا هشتتا دوازده و نيم میشود تقريباً هشت درصد است بفرماييد آقا
س: بلی و لاينافی قوله عليه السلام فی کل عام اذ الظاهر ان
25: 37
کل عام من اعوام حياته و مادامت الامامه
ج: بلی
31: 37
به معنای زمان زندگی ايشان خب باز اين مشکل ايجاد میکند که حضرت میدانستند که امسال فوت میکنند مگر بگويد حضرت علم نداشتند مگر اين طور بگويند و الا اين دانستن عمر که اين مرتاضهای هند هم بلند هستند خيلی مشکل ندارد امامت نمیخواهند،
س:
49: 37
ج: بلی بفرماييد
س: مادامت الامامه لم تنقل الی امام آخر کمامرّ و يدل علی ذلک صريحاً صحيحتها الثابتة المتضمنة لمکاتبة ابراهيم ابن محمد
ج: اين را ورداشتند جداگانه آوردند همين روايتی ابراهيم ابن محمد همدانی
س: الی الهادی عليه السلام و سؤاله عن کتاب ابيه الجواد عليه السلام فيما اوجبه علی اصحاب الضياع من نصف السدس و اختلاف الاصحاب فی ذلک و جوابه عليه السلام لوجوب الخمس بعد المؤنه الکاشف عن اختصاص نصف السدس بزمان علی عليه السلام و ان الحکم الضيعة هو الخمس اينها را داشته غير انه عليه السلام اکتفی عنه بهذا المقدار
ج: آن توضيحاتی که ما عرض کرديم بهتر توضيح میدهد و روشن تر میکند ديگر خيلی خسته شدم
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
دیدگاهتان را بنویسید