متن حدیث (جلسه16) جمعه 1401/07/01
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
و الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی رسولالله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحمالراحمين.
البته بحث ديشب منتهی شد به بحث قاعده تسامح در ادله سنن که عرض کرديم بايد مستقلاً متعرضش شد و عرض کرديم اشکالی که بيشتر به ذهن میآيد اولاً اساساً آن مسألهای که به نام تساهل يا تسامح در ادله مستحبات يا حالا مجموعهای حالا احکامی است يا غير صفات الله است يا غير احکام آخرت است الی آخره در مجموعه اين حرفها عرض کرديم آنی که به ذهن میآيد اهل سنت اين عنوان را مطرح کردند صراحتاً و در روايات ما صراحتاً نيامده و در روايات ما عنوان من بلغ آمده که بايد يک جوری بين اين عنوان و بين آنها به اصطلاح ربط بدهيم عرض کرديم آنی که به ذهن ما الآن دارد میآيد اين ربط دادن بين اين دوتا هم حدود قرن هشتم در ماست يعنی بعد از علامه رحمه الله يواش يواش چون بحث سند و صحت سند و اين حرفها مطرح شد آمدند گفتند در مستحبات ولو سند صحيح نباشد ما قبولش میکنيم و آنجا اصحاب ما اين روايت من بلغ را مثل ابن فتح و ديگران و بعد هم مرحوم مجلسی در بحار و الی آخره حالا چون بناست مستقلاً راجع به اين قاعده چيزی که ديشب.
ليکن چيزی که ديشب علیرضا خواند معلوم میشود اهل سنت هم تقريباً همان مشکل ما را داشتند اول عنوان تساهل بعد مثل ابن تيميه که آنهم بعد از قرن هشتم، ايشان هم آمده با روايت من بلغ که از طريق خودشان است تطابق داده يعنی عين همان کاری که ما کرديم خيلی عجيب است عين آن جريانی که برای ما اتفاق افتاده اينها همان کار را انجام دادند. علی ای حال آن وقت مشکل اخبار که من عرض کردم ديشب به ذهن من در حقيقت اين بود که اين دوتا خبر اين هم جزو عجايب است که حتی آقايون متأخر ما من نديدم متعرض شده باشند که ذيل هردو خبر در مصدر اوليه که محاسن باشد و مصدر دوم که کافی باشد عجيب است ذيل هردو خبر متغاير است با اين که هردو از يک راوی واحد است ظاهراً از محمد ابن مروان و هشام ابن صالح و اينی که شما فرموديد يکش به معنای ديگرش اين همان تصرف در به اصطلاح خبر است ديگر بايد تصرف بکنيم.
س: قدر جامعی از همهاش بگيريم قدر جامع از همهاش نمیشود گرفت
ج: خب متن مختلف است ديگر يعنی يک بحثی را انشاءالله اگر چون بحث من بلغ را انشاءالله بناست جداگانه متعرض بشوم انشاءالله عرض میکنيم يک بحث ديگری است که ما يک پديدهای داريم در اخبار ما در روايات ما در ادله فقهيه مثلاً برای يک امر مستحبی تمسک میکنند به يک روايتی مثالهايش بعد عرض میکنم مثالهايش را ليکن وقتی که نگاه میکنيم بين آن عنوانی که در کتاب فقه آمده با روايت خيلی تطابق نيست يعنی عنوان روايت يک جور است در فقه جور ديگری است اين را انشاءالله من به اين عنوان چون بحث ما نقد متن است ديگر فراموش نکنيد انشاءالله عرض خواهم کرد که يک بنای اصحاب گذاشتند که اگر متن دلالتش ضعيف است اين را ما با فتوی جبران بکنيم اين هم بحث است که متن خيلی با فتوی نمیخورد متن خيلی با فتوی آمده ما بياييم توی متن تصرف بکنيم متن را مطابق بکنيم با فتوی حالا بحثٌ، اين هم يکی از راههای نقد متن است که متن را آيا میشود اين کار را کرد يا نه؟ اين اصلاً انشاءالله عرض خواهم کرد.
س: فتوای فقهاء را دليل بگيريم که متن اين جور بايد فهميده شود
ج: يعنی به اصطلاح معروف يک انجبار سند داريم که میگوييم سند منجبر میشود آن بحث صدور است يک انجبار دلالت هم داريم که اصلاً در متن به خاطر فتوی يک نوع تصرف بکنيم بگوييم درست اين متن با اين فتوی نمیخورد ليکن چون فتوی بر اين است اين هم در بحث نقد متن انشاءالله يکی از مباحثی را که مطرح میکنيم آيا میشود انجبار ضعف متن را با فتوی بکنيم يا نه؟
س: شهرت فتوای را قرينه بر دخالت، دخل و تصرف
ج: حالا اين شهرت فتوای چون يک عنوانی است که مثلاً الآن پيدا شده و اصطلاحاً شهرت فتوای به قول مرحوم نائينی، چون در روايت ما يکی داريم خذ بما اشتهر بين اصحابک، آن يکی بين ما من اين را مفصل توضيح دادم اهل سنت هم شهرت نقلی را گرفتند نه فتوای و شهرت نقلی پيش اهل سنت معيار حجيت است اشتباه نشود يعنی اگر خبر صحيح هم باشد ليکن مشهور نباشد شاذ باشد صحيح نيست، عرض کردم يکی از نکاتی،
س: مميز است نه مرجح
ج: مميز است، و اين را خوب دقت کنيد اصولاً يکی از، من چون ديدم از بزرگان اسم نمیبرم مثلاً در يک کتابی که مشهور هم هست اسم نمیبرم مثلاً نوشته اين خبر فلانی گفته رواته ثقات فهو صحيح، ديدم اهل سنت جواب دادند که نه صحيح نيست درسته رواته ثقات، اما صحيح نيست اين اختلاف اصطلاح ما با اهل سنت است اين روشن بايد بشود در اصطلاح ما اگر روات ثقه باشند صحيح میدانيم اما اهل سنت اضافه بر وثاقت راوی بايد شاذ هم نباشد اگر شاذ و لذا عرض کرديم کراراً و مراراً و تکراراً خودش تعريف خبر صحيح يا خبر معتبر يکی از مشکلات است ديگر اهل سنت از قرن سوم از اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم ديگر عرض کردم ديشب يک شرحی از تاريخ دادم يواش يواش ضوابط حجيت خبر را جمع کردند از اول قرن سوم تقريباً ضوابط حجيت خبر پيش اينها جمع شد البته خوب دقت کنيد هرکسی در هر رشتهای از فقه باشد به استثنای مثل اسماعيلیها هرچه تعريف برای خبر صحيح دادند باز مشکلات دارد يعنی باز مواردی دارد که گير میکنند خود اهل سنت هم همين طور است يعنی با اينکه جمع کردند اين جمع مشهور است بازهم مواردی مشکل دارد که اين را هم باز يک توضيحاتی هم بعد عرض میکنم اما در قرن سوم اين طور شد کل خبر يرويه عدل ضابط عن مثله الی آخر الاسناد من غير شذوذ و لا علة عله يعنی بيماری نه بيماری در سند باشد نه در متن نه در هردو من غير شذوذ و لا علة اين خبر صحيح است، مرحوم علامه خبر صحيح را اين جور میگويد: کل خبر يرويه عدل امامی، آنجا ضابط بود عن مثله الی آخر الاسناد آن دوتا قيد اينها دقت کرديد چطور شد، اصطلاح ما شيعه و لذا ما میگوييم خبر رواتش ثقات است پس اين صحيح است آنها میگويند نه بايد معلول هم نباشد شاذ هم نباشد دقت فرموديد لذا اين شهرت فتوايي که شم فرموديد يک لفظی يک کمی ابهام دارد شهرت فتوای را مرحوم آقای نائينی و ديگران اين مکتب اصولی متأخر ما يعنی از زمان بعد از مرحوم به اصطلاح تقريباً اولين باری که بحث شهرت غير از آنی که در روايت عمر ابن حنظله آمده مطرح شده توسط ملا محمد امين استرآبادی است
س: مرحوم شهيد ثانی ظاهراً مطرح کرده
ج: ندارد شهرت را نه،
س: مطرح نشده؟
ج: نه مطرح نشده شهرتی که ايشان شهيدثانی شهرتش را مرجح است،
س: مرحج
ج: همان عمر ابن حنظله
س: بحث حجيتش را شهيداول مطرح
ج: اينها چرا در شهرت ليکن اين شهرت شهرتی عمل است اسم اين را گذاشتند شهرت عملی اين جابر است نه مميز حجيت جابر است اسمش شد شهرت عملی مرحوم وحيدبهبهانی هم يک، مرحوم ملا محمد اميناسترآبادی هم يک شهرت ديگری مطرح کرد که بعدها آقای بروجردی اسمش را گذاشت اصول متلقات در حقيقت اين مطلب را اولين بار در شيعه مرحوم ملامحمد رئيس اخباریها ايشان مطرح کرد در فوائد المدنيه مطرح کرد
س: شهرت فتوای را مطرح کرد
ج: نه شهرت فتوای به اين معنی که يک مطلبی در متون قدمای اصحاب باشد مشهورشان گفتند و روايت نداشته باشد اينی که آقای بروجردی اسمش را گذاشته اصول متلقات اصول متلقات اصول متلقات مثل
س: شهرت فتوای ديگر
ج: شهرت فتوای در اصطلاح الآن مرحوم، شما اسمش شهرت فتوای میگذاری الآن در اصطلاح ماها که مرحوم نائينی آقای خويي ديگران همينی که مکتب متأخرش ديگر شهرت فتوای يک فتوايي که از زمان شيخ مشهور شده و روايت ندارد بعد از شيخ فتوی دادند اين مراد اين است
س: استناد به روايت ندارد
ج: استناد به روايت ندارد اين شهرت فتوايي دو جور است يکی مال قدماست قبل از شيخ طوسی است مثل صدوق پدر صدوق پسر اينهای که قبلاً مثل فقه الرضا اين همانی است که آقای بروجردی اسمش را متلقات گذاشته، از شيخ طوسی به بعد هم اين را اسمش را شهرت گذاشتند اسم اين را علامه میگويد مشهور، علامه میگويد مشهور ديگر عنوان نمیدهد فقط میگويد لنا انه مشهور، يعنی از زمان شيخ تا زمان ايشان بعدها مرحوم نائينی اسمش را گذاشت شهرت فتوايي شهرت فتوايي اين شد غير از اصول متلقاتی که آقای بروجردی اصول متلقات مال قدماست
س:
17: 10
ج: اين را ملامحمدامين استرآبادی چون اشکال میکند که اجماع حجت نيست چرا اصولين میگويند اجماع حجت است يکی از اشکالات معروف اخباریها ديگر موارد معروفشان آن وقت ايشان میگويد بلی اگر فتوايي بين قدما معروف بود و دليل نداشت اين حجت است چون اينها فتوايشان عين نصوص است عين روايات است فتواهم عين النصوص،
س: متأخرين هم معاصرين هم قبول کردند حضرت امام اينها هم شهرت
ج: عدهای قبول کردند مثل آقای بروجردی آقای بروجردی اسمش را گذاشته اصول متلقات اين اصطلاح را در طول تاريخ در ذهن مبارکتان اين شهرت فتوايي
س:
51: 10
شيعه همين بوده در جامعه شيعه همينکه مطابق اصول
ج: معلوم نيست نه خيلی نمیشود
س: اتفاقاً در بينشان مرتکز نبود ديگر
ج: خيلی نيست اينها تا، به نظر ما اينها کلاً تاريخ دارد اين طور نيست که تعبد چون در تمام اينها يک نکته هست و آن تعبد، به نظر ما تعقل مقدم بر تعبد است اينها ريشه دارند اين طور، البته اين هست اين را من قبول مثلاً فقه الرضا اگر مطلبی را گفت من تقريباً اين طوری هستيم مطمئن هستم روايتی داشته، اين را ديگر تقريباً روی 99 درصد بدون روايت، حالا آن معتبر بود يا نه؟ بحث ديگر است
س: براساس مقدمهاش میگويد يا بر اساس؟
ج: نه براساس خود کتاب روش کتاب کاملاً واضح است روش کتاب چرا؟ چون عرض کردم که رأساً فقه شيعه ميراث شيعه يک تاريخ معين دارد اين مال مرحله سوم است يعنی کاملاً واضح است فقه الرضا مقنع رساله شرايع ابن بابويه پدر اينها مال مرحله سوم اند
س: قدما فتوايشان به روايات بوده
ج: به روايت بود اين مرحله سوم قطعاً روايت بوده و الآن هم ما قطعاً روايت نداريم نه اينکه شبهه داشته باشيم ليکن بوده يعنی ما در مواردی حالا نمیخواهم اسم ببرم اگر فرصتی شد من انشاءالله مواردش را مثال میزنم مواردی شده که ما ديگر تقريباً آنجاها مطمئن هستيم ايشان جمع کرده و الا ايشان جمع نمیکند روايت دارد مواردی را چرا ديگر بالاخره گير کرديم که ايشان ظاهراً جمع کرده، فقه الرضا يا مرحوم ابن بابويه پدر صدوق پدر جمع کردند که اينها عرض کردم اينها ديگر خيلی کارهای سنگينی است که بايد بعد توضيحاتش داده بشود پس برگرديم البته آنی که شما الآن تا اين لحظه که من در خدمتتان هستم حوزههای ما قبول کرده آن رأی مرحوم محقق حلی است نه رأی اهل سنت نه رأی علامه و شهيدثانی شهيدثانی هم در درايه همين را میگويد کل خبر يرويه عدل امامی عن مثله الی آخرالاسناد اين هم آن دوتا قيد را انداخته شذوذ و علت را انداخته علامه محقق در معتبر فتوايش اين است و انصافاً هم الآن مثل مرحوم نائينی ديگران همين حوزههای نجف به استثنای مثل آقای خويي به استثنای مثل آقای خويي صاحب مدارک اينها به استثنای اينها اينها را بگذاريد کنار معروف حوزههای ما اين است کل خبر عمل به الاصحاب او دلت القرائن علی صحته، ديگر آن حرفها رفت
س: رجال هم میرود کنار
ج: رجال هم میرود کنار
س: احسن
ج: احسن نعم المطلوب، آنی که الآن در حوزههای ما روشن شد کل خبر اين مبنای مرحوم محقق صاحب شرايع است کل خبر عمل به الاصحاب او دلت القرائن علی صحته اين مبنای دوم که ما اسمش را گذاشتيم قرينه آنها تعبدی بود اين را اسمش گذاشتيم قرينه، مبنای سوم هم مثل سيدمرتضی بعد از سيدمرتضی هم تا تقريباً يک قرن و نيم بعد متکلمين و مفسرين و عدهای فقهای ما مثل ابن ادريس، مثل ابوالفتوح رازی مثل صاحب مجمع البيان مثل همين کتاب نقض از متکلمين همين نقض که نوشته شده خود قطب راوندی اينها همهشان مبناشان عدم حجيت خبر اينهم مبنای سوم خبر به هيچ نحوی حجت نيست نه به اين نحو نه به آن نحو آنچه که حجت است تلقی اصحاب است اصحاب چه گفتند آن حجت است حالا میخواهد مفاد خبر باشد مفاد خبر هم نباشد اصلاً کاری ما به خبر کلاً نداريم اين هم مبنی، اين سهتا مبنای اساسی در شيعه، عدم حجيت، حجيت با قرائن، حجيت تعبدی اين سهتا مبنای اساسی که ما کراراً اين توضيح را داديم حالا مثالهای خارجیاش را هم عرض کرديم اقوال و قائلينش را هم عرض کرديم که روشن بشود
س: سيدمرتضی تو حجيت با قرائن نيست
ج: نه خير نه مفيد با قرائن است مفيد يک کتاب اصول مختصر دارد آن ظاهراً با قرائن است و من فکر میکنم مرحوم محقق بهتر از همه مبنای شيعه را شناخته همين با قرائن مبنای خوبی است مبنای که محقق دارد حجيت با قرائن با شواهد همان حرفی که الآن آقايون فعلی دارند عرض کردم به استثنای مثل آقای خويي که دنبال سند هستند به استثنای اين افراد آنی که مشهور الآن در حوزههای ماست فعلاً اين مبناست مثل آقای شيخ عبدالکريم حائری مثل حاج سيدابوالحسن جد ما مثل مرحوم فرض کنيد شيخ انصاری شيخ انصاری خوب دقت کنيد چون اين خيلی دقيق نشد در رسائل در آخر بخش بحث حجيت خبر، آخرش نه در آخری که بحثی که راجع به آيه نبأ دارد يک چند سطر دارد شيخ انصاری در رسائل نتيجهگيری میکند آخرش میشود خبری که قرائن تأييدش بکند آن نظر شيخ هم نهائيش اين است چون اين گاهی اوقات دقيق نمیشود اين رسائل که الآن میگويند میخواهند حذفش بکنند مشکلش اين است که صاف نمیشود اگر اين موضوع بندی میشد جدا میشد خيلی کتاب مشکل نيست خيلی کتاب سنگينی هم نيست و بسيار کتاب نافعي است، شيخ يک نورانيت خاصی هم دارد انصافاً که خيلیها ندارند اما شيخ مرد فوق العادهای است در اين جهت، علی ای حال
س: رجالی را نمیشود يک قسمتی از قرائن قرار داد
ج: وجاده
س: رجالی
ج: رجال به نظر ما بلی خوب
س: يکجاهای جزء همان قرائن
ج: بلی خود مرحوم محقق هم در چندتا از اين رسائلی که، در يک عده از رسائلش چاپ شده رسائل محقق حلی مثل عدهای عدهای از رسائل ايشان چاپ شده در آنجا هم اجمالاً بعض بحثهای رجالی دارد خيلی قوی نيست انصافاً اما نکاتی دارد يک نکات لطيفی هم دارد يکی از اين اشتباهاتی هم که همين چند شب پيش هم باز گفتيم که الآن جاری شده از زبان محقق در آن رساله عزيه است متأسفانه آنجا هم يک اشتباهی مرتکب شده که هنوز هم در حوزههای ما جاری است حدود هفت قرن است هشت قرن است در حوزههای ما اين اشتباه ايشان جاری است علی ای حال اما نکاتی دارد، يک چيزهای منحصر به فرد هم دارد که حالا اگر يک فرصتی پيش آمد به يک مناسبتی در بحثهای خاص خودش من متعرض بشوم و الا الآن جايش نيست به هر حال اين راجع به اين مطلب اينکه بخواهيم انجبار را بکشيم به متن و به مضمون اين هم خودش کار میخواهد يعنی واقعاً کار سبکی نيست که ما انجبار را بکشيم يعنی بگوييم متن خبر مدلولش اين است مثلی که همين شما ديشب میفرموديد مدلول اين اين است و ان کان النبی لم يقوله اين يک عبارت است و ان لم يکن الامر کما بلغ اين عنوان ديگری است اگر بخواهيم به لحاظ فنی کنيم خب کافی مقدم بر کتاب محاسن است بلا اشکال در کافی در ذيل هردو آمده و ان لم يکن الامر کما بلغ آن وقت اگر اين امر را قبول کرديم انصافاً به اصل آن اثبات استحباب به خبر ضعيف فی غاية الصعوبة و الاشکال، اصولاً اين بحث را مرحوم شيخ هم در تنبيهات برائت يا اشتغال دارد بد نيست حالا چون ديگر حالا وارد شديم اين را هم بگويم يک بحثی دارند آقايون که آيا به مجرد اينکه يک امر مطابق احتياط باشد آيا میتوانيم فتوای به استحباب بدهيم فتوای به استحباب، اين سهتا راه برايش ذکر شده يکی اينکه شيخ میفرمايد لاريب فی حسن الاحتياط عقلاً اگر احتياط حسن باشد عقلاً میتوانيم بگويم حسن شرعاً میشود مستحب که اين خيلی مشکل است، دوم لاريب فی حسن الاحتياط شرعاً اين را يک باب دارد صاحب وسائل در جلد هجده چاپ قديم در جلد هجده در اول باب قضاوت در اول آنجا باب نمیدانم نه است يازده است، باب حسن الاحتياط وجوب الاحتياط، شصت و هفتتا روايت آورده، مراد شيخ شرعاً اين مجموعه اين روايات است آيا از اين روايات در میآيد يا نه؟ که الآن نمیخواهم وارد بشوم، سوم اخبار من بلغ اين سهتا راه که اگر يک امری مطابق احتياط بود خوب دقت بکنيد شما در رساله چه مینويسيد مینويسيد احوط اين است يا مستحب است؟ دليل نداريد روايت نداريد ليکن مطابق احتياط است مطابق احتياط بود میتوانيم بنويسيم مستحب است يا بنويسيم احوط اين است اين دوتا خيلی باهم فرق میکنند، دوتا وجه اول را عرض کردم لاريب فی حسن الاحتياط عقلاً، دوم شرعاً سوم اخبار، آن وقت لذا اين چه میگويد میگويد جای که مطابق احتياط باشد ليکن مستندش يک خبر ضعيف باشد اينجا نه مطلقاً آن دوتای اول مطلق بود اين يکی مقيد است اگر خبر ضعيف مستند اين احتياط باشد آنجا بگوييم مستحب است اينجا شيخ اخبار من بلغ را آورد يک رساله هم مستقلاً دارد شيخ در رسائل به اين ماسبت بحث اخبار من بلغ را آورد، و من ديگر چون بناست که باز مستقلاً ديگر حالا امشب باز از بحث خارج شديم برگرديم به همان
36: 19
ليکن يک نکته فنی را عرض بکنم ببينيد ما در مسائل علمی اصولاً به طور کلی يک مشکلاتی در اصول يا در کل علوم داريم گاهی يک مسأله علمی دارای زوايای مختلفی است مثلاً همين بحث اثبات استحباب به خبر ضعيف همين اخبار من بلغ به قول آقايون، ممکن است بگوييم اين اخبار من بلغ ناظر به اين است که آن دليلی که مثلاً کل خبر يرويه عدل ضابط عن مثله اين حجت است الا در حکم مستحب اگر عدل ضابط هم نبود بازهم حجت است خب اين طور يعنی تخصيص بزنيم مسأله اصولی را، کل خبر يرويه عدل ضابط عدل امامی اين تخصيص بزند اين همانی است که اهل سنت گفتند اين اگر باشد میشود مسأله اصولی، دوم اينکه بگوييم
س: مسأله اصولی را به دليل فقهی تخصيص بزنيم
ج: حالا اجازه بفرماييد تا توضيحش را بدهم اگر بگوييم نه ناظر است به اين مسأله که شما اگر خبر ضعيفی آمد ثوابی بود ثواب بهتان داده میشود اين میشود مسأله کلامی، مسأله سوم اينکه بگوييم نه ما در باب مستحبات تساهل میکنيم اين اصولی که گفتيم بعضی از اصولي، و لذا میتوانيم اثبات يک استحباب را با خبر ضعيف بکنيم اين میشود قاعده فقهی يعنی در حقيقت سه واجهه، راههای ديگر هم دارد نمیخواهم حالا بقيهاش را همين سهتا را بگوييم بس است فعلاً، آن وقت معيار چه است اين يک نکتهای است که ما کراراً عرض کرديم، هر مظهر علمی دارای معيار خودش است، از آن معيار نبايد خارج شد مثلاً فرض کنيد در باب برائت میگويند قبح عقاب بلابيان اين انصافاً درست نيست يا شنيدم آقای صدر گفتند حق الطاعه میگويند آقای محقق داماد گفته مال پدر ماست، مرحوم آقای حاج سيدمحمد محقق مال ايشان است اين حق الطاعه، حالا مال هرکسی که هست به نظر ما هردو تعبير الآن حق الطاعه يعنی احتياط قبح عقاب بلابيان يعنی برائت به نظر ما هردو چون هردو تعبير کلامی است تو اصول نبايد تعابير کلامی بيايد تو اصول بحث سر حجيت و تنجز است اگر بحث تنجز کرديم میشود اصولی اگر بحث ثواب و عقاب کرديم می شود کلامی اگر بحث فرض کنيم به اينکه مثلاً جهات فلسفی و مراد فلسفی يعنی عقل عملی کرديم می شود فلسفی اينها اصلاً نکات مسأله فرق میکند کاملاً فرق میکند پس بنابراين اين مسأله دارای سه بعد است يک بگوييم استحباب متنجز میشود با خبر ضعيف اين میشود اصولی بگوييم ثواب بار میشود اين میشود کلامی دقت کرديد، بگوييم نه هيچ کدام نيست تسامح، ما در باب مستحباب خبر ضعيف را قبول میکنيم اين میشود قاعده فقهی البته اين خيلی مسأله لطيفی هم هست يعنی فرق گذاشتن بين مسائل مختلف يکی از کارهای بسيار فنی است،
س: چرا
42: 22
قاعده فقهی میشود چون اگر میدانست
ج: خب ديگر همين اين ديگر اين ديگر همان نکتهای است که مرحوم نائينی فرق بين مسأله اصولی و قاعده، مثلاً اعانه بر اثم حرام است اين را گذاشتند قاعده فقهيه اما مقدمه حرام حرام است گذاشتند مسأله اصولی خب چه فرق میکند فرقش فقط اين است مقدمه حرام انسان مقدمه حرام برای خودش است بحث مقدمه حرام برای خود انسان است، اعانه بر اثم مقدمه حرام بر گناه ديگری است، فرقش اين است ديگر فرق ديگر باهم ندارند شما اگر برای اينکه حرامی را خودتان مرتکب بشوی مقدمات اين مقدمه حرام است برای کس ديگری مقدماتش را انجام بدهيد اعانه بر اثم است اصطلاحاً اعانه بر اثم مقدمه حرام برای ديگری است،
س: در بحث مقدمه چون بحث ملازمه هست میگويند میشود اصولی،
ج: خب مقدمه حرام غير را گفتند قاعده فقهی اعانه بر اثم را گذاشتند قاعده فقهی
س: بحث ملازمهاش
ج: مرحومی حالا، آقا حالا چون اين آقای خويي هم در کتابهايشان نوشته ديگر نمیخواستيم وارد بشوم من اين قاعده را عرض بکنم مرحوم آقای سعی کردند تعريف مرحوم نائينی را بياورند ليکن دقيق در اين نوشتههاي ايشان در اين چندتای که من ديدم مصباح و ديگران خيلی دقيق نياوردند من حرف نائينی را
48: 23
آقای بجنوردی نوشتم از آقای بجنوردی کراراً شنيدم من دقيق حرف نائينی را نقل میکنم غير از اينکه در تقريرات آقای خويي آمده، آقای نائينی میفرمايد: المسألة الاصوليه کل مسأله تقع نتيجتها کبری استنتاج خوب دقت کنيد، حکم شرعی فرعی کلی، اين مسأله اصولی است، قاعده فقهی کل مسأله تقع نتيجتها کبری قياس مثلی که يک لفظ قياس را آنجا انداخته حالا اينجا بايد باشد يعنی قياس هست حالا آنجا اگر افتاده، کبری قياس استنتاج حکم شرعی فرعی، مثل هم اند فقط آن کلی، مثلاً اگر گفت خبر واحد حجت است چون اثبات حکم کلی میکند مثلاً خبر آمد فلان چيز حرام است اين اما اگر گفت اعانه بر اثم میگويد اين انگور فروختن شما به کارخانه شراب حرام است چون اعانه بر اثم است اين از اين انگور شما شراب درست میکند انگور فروختن به کارخانه شراب اين حرام است چون اعانه بر اثم است نتيجهاش اين میگيرد میگويد انگور فروختن حرام است اين مسألهای، يعنی مرحوم نائينی فرق بين مسأله اصولی، چون آقای خويي هم آورده اما به اين تعبيری که من دقيقاً آوردم نياورده اگر خواستيد تصحيح بکنيد، خيلی اين تعبير آقای بجنوردی هم در منتهی آورده من هم که خب شوهر خاله ما بودند زياد از ايشان شنديم در منزل غير منزل از ايشان شنيده بوديم، کل مسأله تقع نتيجتها کبری قياس استنتاج حکم شرعی فرعی نه اصولی اصول عقايد و اينها، فرعی کلی اين میشود اصولی تمام اين مقدمات را بياوريد کل مسأله تقع نتيجتها کبری قياس اسنتتاج حکم شرعی فرعی جزئی میشود قاعده فقهی و من يک کتاب دارم مال خوارج مال حالا چون با آنها رابطه داشتيم با ابازیها اين يکی از اين ابازيها نوشته يازده فرق بين مسأله فقهی و قاعده اصولی گذاشته مسأله اصولی و فقه، غير از اين است غير از اين فرق نائينی است فروق ديگری گذاشته که با اين فرق نائينی ما کرديم دوازدهتا يکی هم خود من اضافه کردم شد سيزدهتا حالا نمیخواهيم وارد آن بحث بشويم فرق بين مسأله اصولی، پس بنابراين الآن هم تسامح در ادله سنن را آقای بجنوردی تو قواعد فقهيه آوردند ديگر، اين جانب اصولی هم پيدا میکند جانب کلامی آقای خويي میگويد مال انقياد است اين روايت میشود جانب کلامی ربطی به اصول ندارد يعنی اگر رفتيد رو ثواب که خدا ثواب را میدهد اين ربطی به اصول ندارد تنجز ندارد تفضل
س: يعنی انقياد
34: 26
يا يک حالت روحی
ج: خب ديگر همان
س: ثواب هم دارد
ج: اين در مباحثی که راجع به قيامت است يک بحثی دارند که آن کسانی که آن به اصطلاح جزاء عمل را مثل ميوه نسبت به درخت میدانند نسبت به بذر میدانند جزای عمل را مثل صاحب کفايه ديگر، اينکه جبری شده برای اين جهت است ديگر، اينهای که جزای عمل را تابع خود عمل میدانند ايشان تابع عمل نمیداند تابع نيت میداند و لذا میگويد تجری هم حرام است به همان نکتهای که معصيت حرام است اگر شما آب خورديد به نيتی که شراب باشد آب درآمد بازهم حرام است چون میگويد آن عقاب اخروی
س: خبث سريره
ج: مال خبث سريره است مال اقدام بر معصيت است نه اينکه خود خوردن شراب خوردن انصافاً مشکل است اين مطلب پس بنابراين اينی که شما فرموديد مسألهای که فرمودی اين تابع آن مسأله است که در حقيقت آن وقت اين مطلبی که ايشان اگر ما قبول بکنيم چون آقای خويي تفسير کلام کفايه را اين جوری میکند که ايشان نظرش در همان بحث الناس معادن در اول کفايه بعد هم در بحث تجری نظر ايشان به اين است که ترتب ثواب و عقاب مثل ترتب ميوه بر درخت است يک امر طبيعی است اين با روايات شفاعت نمیسازد به هر حال اجمالاً به مسائل روايات ما و آيات ما نمیسازد انصافاً اين مبنی قابل سازش نيست و اين مبنی که اصلاً بگوييم مال خبث سريره است مال خود عمل هم نيست با آن هم نمیسازد به هر حال وارد آن بحث نشويم چون آن بحث کلاً از بحث ما خارج است.
برگرديم به بحثی، من فقط میخواستم يک نکتهای را عرض بکنم که بحث من بلغ جهات مختلف دارد يک جهتش اصولی است يک جهتش کلامی است يک جهتش قاعده فقهی است، و انصافاً هم عرض کردم مشکل اساسی ما اين است که متن روايت مضطرب است فعلاً قبول ما هم سندش صحيح است هم در کتاب محاسن سندش صحيح است هم در کتاب کافی سندش صحيح است اما قبولش خيلی مشکل است انصافاً خيلی مشکل است اين راجع به اين اجمالش تفصيلش انشاءالله بعد چون بعد عرض کرديم بعد بايد متعرض بشويم و اينکه شما می فرماييد با تصرف در متن يک کاری بکنيم جامع قرار بدهيم اينها تصرفات در متن است، اين بايد بگوييم مثلاً، اولاً اين شهرت در اينجا نيست چون عرض کردم روايت را خوب دقت کنيد شيخ صدوق در فقيه نياورده و بعد هم مرحوم شيخ طوسی در تهذيب و استبصار نياورده من بلغ را اصولاً حديثی که در تهذيب نمیآيد بين اصحاب مشهور نشده اين قاعده کلی خدمتتان باشد اين از قرن هشتم بين اصحاب مشهور شد نه از اول و اصولاً در باب اين جور شهرتها که آقای بروجردی دارند اصول متلقات، بنده سراپا تقصير يک تعبير خاصی خود را داريم اصولاً معتقديم اين جور فتواها فتواهای که قدما میدهند يا عملی که قدماء به روايت میکنند يا شهرتی که هست به نظر ما بايد دنبال نکته ديگری برگرديم و آن نکته اين است که آيا ببينيد اين تلقی است يا تبنی؟ اين دوتا را با همديگر فرق بگذاريم، تلقی يعنی شيخ صدوق يا پدر ايشان از روايات، روايات را نقل کرده، تبنی نظر شخصی خودش است اين تعبير مال بنده است کس ديگر نگفته يا اگر تلقی بود اين ارزش پيدا میکند آن حرفی که مرحوم ملامحمدامين يا آقای بروجردی فرمودند لذا میگفت اصول متلقات حرف خوبی است اما اگر تبنی بود اين نکته را دقت کنيد و بحث ما اين است که خيلی از مطالب را شيخ طوسی تبنی کرده بعد از ايشان قبول شده، اصحاب آمدند گفتند شهرت است جابر است اين شهرت جابر نيست، اين خيلی در تاريخ شيعه خيلی تأثيرگذار است
س: شهرت قدمای نيست
ج: نيست اگر به تبنيات شيخ برگردد قابل قبول نيست اگر به تلقيات شيخ برگردد، قابل قبول است ما فرق بگذاريم بين تلقی و بين تبنی، تبنی اين فقيه خودش اختيار کرده اگر خودش اختيار کرده همان طور که آن شخص گفت گفت هم رجال و نحن رجال، خب ما نگاه میکنيم قبول میکنيم يا نمیکنيم، دقت کرديد اما اگر بنا شد تلقی باشد چرا؟ چون در تاريخ تشيع انصافاً تلقی جايگاه خاصی دارد اصولاً به طور کلی من کراراً عرض کردم چون اين نکته خيلی، مذاهبی که بسته است در دنيای اسلام مثلاً شافعی حنفی مذهب بسته نيست فرض کنيد در رجال، شافعی به يک رأی مثلاً يک رجالی حنفی هم اعتماد میکند اصلاً با همديگر باز اند يعنی اما شيعه به حرف اهل سنت اعتماد نمیکنند سنیها هم به حرف شيعه اعتماد نمیکنند،
س: روات سنی که زياد داشتيم که
ج: داشتيم اما اعتماد به حرف سنیها نمیکند الآن سکونی را سنیها هم بالاتفاق گفتند کذاب، بالاتفاق ما هم عدهای زيادی قبول رواياتش را
س: ما قبول کرديم
ج: بلی همين عمر ابن خالد واسطی که از زيد که ديشب نقل کرديم بالاتفاق گفتند کذاب خب ابن فضال گفته ثقه، کشی نقل کرده الآن هم آقايون قبول دارند الآن علمای شيعه، بالاتفاق آنها گفتند کذاب است بدونی يعنی يک نفر قائل به خلاف نداريم،
س: يعنی قبول نمیکنيم مگر آنهای که همگی تکذيبش کرده
ج: خب اگر آنهای که همه گفتند کذاب،
س: اين هم تبنی آقای
ج: آخر تبنی آقای مختاری، احسن آقای معراجی خوب معلوم شد مطلب جا افتاد، تبنی آقای مختاری تلقی اصحاب نشد، خب تلقی اصحاب نشد علی ای حال، دقت فرموديد ما يک مذهب بسته هستيم زيدیها يک حدی از ما واسعتر اند خوارج يک مذهب بسته هستند از غير خودشان خيلی قبول نمیکنند، از همه مذاهب اسلامی بستهتر اسماعيلیها اند يک کتاب واحد دعائم الاسلام هيچی ديگر هم قبول نمیکنند، فقط و فقط يکی است اين ديگر از همه بستهتر است و انصافاً در شيعه اين اجمالاً هست يعنی يک چيزی است تلقی در شيعه نقش دارد خيلی نقش دارد اصلاً اين نحوه شهرتهای که آقايون میگويند يک مقدارش ريشه شيعی دارد نمیشود انکار کرد و التفصيل موکول.
حالا بحث برگرديم چون بحث ما سر اين قسمت نبود عرض شد که آقايون بحثی دارند که مثلاًدومی جلو کتابت حديث را گرفت ما عرض کرديم فعلاً اجمالاً قرن اول دوم سوم اين سه قرن را داريم در تاريخ حديث و بعد هم در متون حديث و اسانيد حديث میخواهيم بررسی بکنيم اينکه میگويند آن دومی جلوی، عرض کرديم کتابت حديث را باز تکرار نمیکنم مختص به آن نيست اين حديث معروفش در بخاری است مال ابوسعيدخدری است ربطی به آن هم ندارد که پيغمبر فرمود من کتب عنی غير القرآن شيئاً فليمحو اين حديث که خوانديم، آن اسانيد متعدد و صحبتهای متعدد که ديگر تکرار نمیکنيم آنچه که در زمان دومی در واقع واقع شد و تأثيرگذار بود و مشکل درست کرد نه برای ما ما چون قائل به امامت و وصايت بوديم مشکل نداشتيم ديگر روشن بود ديگر کتابالله و عترتی، جای مشکل نه، اين برای عامه مسلمانها که الآن اهل سنت دارند در مقابل مستشرقين دست و پا میزنند چون مستشرق اينها را ديدند و اين اشکالات انصافاً وارد است مشکلی که پيدا شد اين است که جلو تدوين سنن را گرفتند اين خيلی مهم است بحث کتابت حديث نيست اين بحثی که مطرح شد که بياييم سنن را مطرح کنيم و من عرض کردم آن شب انصافاً اجمالاً زمان دومی جلو اين کار گرفته شد حالا علتهای مختلفی نقل شده نقل شده از همان دومی که در انبياء سابق اين طور بودند آمدند سنن را نوشتند با کتابالله و با کلام الله مخلوط شد ازش نقل شده که حتی که من عرض کردم چندبار عرض کردم من خيال میکردم اصولاً يهود مدينه با ميشنا خوب نيستند ميشنا سنن حضرت موسی است، ميشنا يا مشنا ما ايرانیها مشنا میگوييم عربها ميشنا میگويند شش جلد است چاپ شده من هم دارم اصلاً خودم اين سنن حضرت موسی است اين عمر در يکی از صحبتهايش دارد که ميشنا کميشنا اهل الکتاب اين اگر ما بنويسيم سنن مثل آن میشود و يک متن ديگری خواندند ايشان از کتاب محلی که اصلاً به يهودیها گفت شما اين را از کجا میگوييد در تورات است؟ گفتند نه در ميشناست گفتند ميشنا را ولش نمیکنيم، میگفتند کتابی است بزرگان يهود نوشتند به هر حال عمر نسبت به سنن بدبين است حالا چرايش را من نمیدانم يا لا اقل میگفته ننويسيد حالا حد اقلش اين است تدوين نشود يا عرض کرديم ببينيد در همين کتابی الآن نمیدانم داريد شما، آنجا اگر در صحيح مسلم اين قصهای که پيغمبر که کتاب و بياض بياوريد عمر جلوش را گرفت در صحيح بخاری هم هست مسلم هم هست، يک چاپ صحيح مسلم است که محمد فؤاد عبدالباقی چاپ کرده نمیدانم ديديد خيلی هم چاپ قشنگی است تحقيق کرده تصحيح کرده حاشيه هم دارد اينجا يک حاشيهای دارد، از سابق ديدم چهل هفت و هشت سالی قبل هفت وجه احتمال توجيه میکند کلام عمر را، هفت وجه يک دو سه که عمر نظرش اين بود اين بود هفت وجه توجيه میکند بعد از توجيهات میگويد و الانصاف ای کاش عمر اين کار را نکرده بود، بعد از توجيهات عبدالباقی آخرش میگويد
س: نظر خودش را
ج: نظر خودش ای کاش اين کار را نکرده بود يعنی،
س:
50: 35
هم دارد صريحاً میگويد که
ج: بلی آقا؟
س: میگويم علمای چيز زياد دارند اين را
ج: اصلاً بعضی،
س: باز همان هم در آن کتاب علوم الحديثش تصريح میکند
ج: من مال محمد فؤاد را ديدم اما ديدم حتی بعضی از يک ختم بخاری هست در همين ايران اهل سنت يک جلسهاش را من گوش کردم نواری کسی ضبط کرده بود
س: زاهدان هم
ج: همان زاهدان مال زاهدان را عرض میکنم يکی از مولویهايشان میرود صحبت میکند روز ختم بخاری بعد میگويد اين جور نيست که همه احاديث بخاری قبول باشد بعد اين حديث را میآورد که عمر جلو، که ما اين را قبول نمیکنيم چندتا از اين مورد بيا پايين بيا پايين حرف نزن، بس است ديگر، غرض جلوش را میگيرند اين میآيد میگويد اين يکی بخاری را قبول نداريم دقت میفرماييد غرضم اين فقط اين نيست که نوشته باشد حتی الآن در زمان ما هم در همين ايرانیها هم هستند که منکر اند که اين، ليکن ايشان میآيد توجيه میکند هفتتا توجيه میکند بعد میگويد و الانصاف ای کاش اين کار نکرده بود با تمام اين توجيهات يعنی واقع مطلب عرض کردم توجيه مختلف شده، من توجيه خود من بيشتر اين است که يک اولاً عمر جاهل به سنن است شواهد زياد است، پيش علی، لا مثلاً معضلة و لا ابالحسن لها، حالا هم يک مشق شب بگوييم يا نگوييم؟ آخر اين عبارت را از عمر نقل کردند معضلة و لا اباحسن لها، از معاويه نقل کردند معضلة و لا ابالحسن لها، يعنی و لا ابوالحسن معذرت میخواهم به صيغه معرفه يکش اباحسن نکره است يکی ابوالحسن و لا ابوالحسن لها اين دوتا فرق میکند يا نه؟
س:
28: 37
ادبی اولی را به عنوان شاهد را بر اين میآوردند که
ج: حالا اين فرق میکند يا نه؟ خيلی لطيف است فرق اين دوتا معضلة و لا ابا حسن لها، معضلة و لا ابوالحسن لها، يکی معرفه است، بد نيست آقای معراجی گاهی در مجالس هستيد شما هم مطرح بفرماييد که اين دوتا فرقش چه است؟ فرق هم دارند خيلی لطيف است خيلی لطيف است توجه
س: لا نفی جنس گرفته آن يکی لا مشبه هم گرفته
ج: بلی و لا ابوالحسن لها، اين نکتهاش اين است که آن که میگويد لا ابوالحسن شخص علی ابن ابی طالب مراد است وقتی گفت لا ابا حسن يعنی مثل علی است، وقتی نکره آورد
س: بلی قيد را شاهد میآورد برای نکره
ج: يعنی يکی نکره آورده يکی معرفه آورده، واقعاً هم لغت عرب معلوم میشود يک قابليت عجيبی دارد و لا ابا حسن و لا ابوالحسن لها، ابوالحسن يعنی علی ابن ابی طالب و لا ابا حسن مثل علی ابن ابی طالب مثل ابی حسن، يک ابا حسن کلی يعنی به اصطلاح عنون کلی به قول شما نفی جنس، حالا به هر حال دقت بفرماييد به ذهن ما میآيد که نکته اساسی اين بود اميرالمؤمنين به عنوان وصی شناخته میشده و اين از قديم مطرح کردند اين قدر شواهد داريم ما بالاخره شايد بيست و خردهای سال قبل مطرح کرديم، که اين نصوص الوصايه جمع بشود اخيراً آقای رضوانی به من خبر داد جمع کردند آقای شيخ علی اصغر است رضوانی است از فضلای قم گفت هشت جلد شده،
س: ابن ابی الحديث هم دارد که حضرت
3: 39
ج: مفصل اصلاً ابن ابی الحديد هم که مسلم که لقب ايشان وصی است اين جزء مسلمات، آن وقت مثل عايشه منکر بود، يعنی از همان زمان صحابه منکر دارد ظاهراً عمر هم بحثش سر همين بوده به نظر من البته عرض میکنم ايشان میگفته که اگر سنن را بنويسيم بايد برويم در خانه علی ابن ابی طالب نمیخواهم برويم اصلاً اين بحث وصايت را میخواسته ببندد، يکی هم من احتمال میدهم که جاهل بود يکی هم اينکه فکر میکنم میخواست دستش باز باشد که سنن را نفی بکند، عمدهاش اين بود،
س: اين نقضش همان است که ابوبکر خودش هم گير کرد خودش را آتش زد آخر
ج: من به نظر من اين است، نه متعتان کانتا علی عهد و انا احرم اين معلوم میشود اگر نوشته میشد تدوين میشد نمیتوانست بايستد من فکر میکنم سهتا نکته، من فکر میکنم ايشان گفته نه اهل کتاب برداشتند سنن را نوشتند با کتاب الله اشتباه شد خب مردی حسابی اشتباه شد شما بنويسيد تا اشتباه نشود، خب بعد مشکل که برايتان درست کرد که ديگر بالفعل، بالفعل اين همه احاديث ضعيف چرا پيدا شد اگر صحابه همين طور که اميرالمؤمنين مطرح کردند نوشته بودند که اين مشکلات پيدا نمیشد الآن در باب زکات چون يک رسالهای هست نوشتار از ابوبکر است تو بخاری هم هست يک تکه اولش به نظرم سر نصاب بيست و پنج، بيست و شش با ما اختلاف دارد خواندم آن را الآن تازگی نگاه کردم مال سی سال قبل است غرض يک اختلاف کوچک با ما دارد اينکه نوشته شده با اينکه اين نصابها خيلی مشکل است ديگر بيست و پنجتا، سی و پنجتا چهل ما شتر را به نظرم بيست و پنج و بيست و شش باهم يک اختلاف چون پيش ما بيست و پنج، پنجتا گوسفند است بيست و شش باز عوض میشود برای شتر، به نظرم در آنجا يک اختلافی باهم داريم و الا چون نوشتار پيدا کرده راحت است دقت فرموديد به هر حال آنچه که الآن ما باش رو به رو هستيم سنن است نه نوشتن حديث و انصافاً بايد قبول کنيم که از زمان دومی حتی عدهای اصلاً در تابعين در همين کتب مفصلی که علوم الحديث، چون نمیخواهم وارد بحث بشوم، نوشتند نوشتند که مثلاً عمر و فلان و فلان قائل بودند نوشته نشود، و از تابعين هم فلان و فلان قائل بودند نوشته نشود، يعنی اين بحثی که نوشته نشود فرض کنيم پنجا سال شصت سال ماند بعد با واقعيت جامعه نساخت ديگر بايد سنن را مینوشتند راهی نبود جز نوشتن سنن مخصوصاً که ابداع اوليهاش آن طور که معروف بود به اميرالمؤمنين اصلاً علی ابن ابی طالب اين کتابی که گاهی به ايشان منسوب است گاهی به ابورافع منسوب است شرحش مفصل داديم اصلاً اين کتاب احتمالاً سالهای چهل هجری سی و هشت هجری پنجای هجری اولين کتاب است در دنيای اسلام که نوشته، اصلاً اسمش السنن و الاحکام و القضايا اصلاً اسمش سنن است و يک شرح مفصل داديم که کتاب بعينه تا قرن چهارم هم موجود بوده اين ديگر چون گذشت ديگر تکرار نمیخواهم بکنم علی ای حال بعد دنيای اسلام با اين واقعيت رو به رو شد، و اولين کسی که به اين واقعيت کاملاً پی برد عمر ابن عبدالعزيز سال صد يا صد و يک هجری است گفت به اين شخصی که از، ابی بکر ابن محمد ابن عمر ابن حزم، يا ابیبکر ابن عمر ابن حزم عرض کرديم يکی از نسخههای بسيار معروف سنن النبی پيش اهل سنت مال همين عمر ابن حزم است که فرستادنش به يمن نامهای نوشته هست موجود است نامه او آن هم متنش مختلف است آنهم از عجايب است که هنوز هم دوتا متن نقل میکنند مختلف است عمر ابن عبدالعزيز به نوه او يا به پسر او نامه نوشت که سنن پيغمبر را در مدينه جمع کن اين اولين باری که رسماً يعنی فهميد احتمال داد که سنن منشأ اختلاف میشود کذا، بعد واقعيت جامعه معلوم شد که بايد سنن پيغمبر حفظ بشود و اين چون ديگر اين يک رشته سر دراز دارد.
در حقيقت آنی که در باب حديث خيلی مهم بود اصلش اين بد که سنن احياء بشود و اين سنن پيغمبر مخصوصاً که در بعضی از موارد خود پيغمبر سنن را تأکيد کرده بود اين يک مطلبی بود مثلاً صلوا کما رأيتمونی اصلی، عرض کرديم کراراً پيغمبر در حجة الوداع سال دهم هجرت روز جمعه بعد از نماز ظهر و عصر از مدينه راه افتادند شب را در همين ذوالحليفه خوابيدند مسجد شجره خوابيدند صبح بعد احرام حج مثلاً روز شنبه بعد از نماز ظهر و عصر بعد از خواندن نماز ظهر و عصر احرام حج بستند آن وقت فرمودند خذوا عنّی مناسککم، لذا يک اهتمامی شد که اين حجة الوداع ضبط بشود چرا؟ چون پيغمبر آمدند عدهای از مناسکی که قبلاً حضرت ابراهيم داشت عوض کردند اصلاً آنها را عوض کردند يکی احرام از ميقات در سنت ابراهيم نبود احرام از ميقات اين را پيغمبر قرار داد يکی اينکه عمره تمتع باشد اين را پيغمبر قرار داد اين در سنن حضرت ابراهيم نبود دقت میفرماييد،
س:
10: 44
بر اين بود که مردم کاملاً ببينند
ج: ببينند
س: کاملاً ببينند
ج: و تنها روايتی اين را هم که عرض کردم يک دفعه ديگر هم عرض کردم آقای بروجردی واقعاً، چون يک سفری اين سعود يک هدايای با يک مقدار با کيسه برای آقای بروجردی فرستاده بود آقای بروجردی گفتند کسوهای خيلی تعبيرشان قبيح است، که و نمیدانم تعلمون ان عادتی عدم قبول هدايا الامراء خطاب به خود پادشاه سعودی من قبول نمیکنم ولکن وجود کسوه و مصاحيف الزمتنی قبولها، حالا خيلی تعبير لطيفی میگويد من گير کردم چون کسوه کعبه پرده کعبه بود و ليکن همين دوتا را برداشتم بقيه را با صندوق دادم به سفيرتان در تهران بر میگردانم به سفير، و برای شما چون به عنوان خادم الحرمين هستيد و امام الحج هستيد يک حديثی میفرستادم که احکام حج را تقريباً اين حديثی که ايشان میفرستد در صحيح مسلم است طولانیترين حديث در حج است، کامل حجة الوداع دارد طريقش هم منحصر است امام صادق از امام باقر از جابر ابن عبدالله انصاری، خيلی عجيب است واقعاً،
س: خيلی ظرافت به خرج داده
ج: خيلی ظرافت آقای شبيری نقل کرد در همين که شما نوشتيد نوشته بعد خدمت آقای بروجردی رسيدم آقای صحبت کردم با ايشان، ايشان فرمود که سعود گفت بوده کتاب بياوريد ما تا حالا همچو چيزی نشنيده بوديم، کتاب بياوريد کتاب آوردند گفت ما تا حالا خبر نداشتيم، همچو حديثی تنها حديث جامعی مال حجة الاسلام پيش اهل سنت، منحصر به اين، بخاری هم نياورده، تنها حديثی که تمام حجة الاسلام را امام صادق عن جعفر ابن محمد عن ابيه عن جابر ابن عبدالله انصاری کامل نقل میکند درآمديم اين طور کارهايي تمام آن اعمال و سنن را توش دارد دقت فرموديد لذا خوب دقت بکنيد بحثی که الآن مطرح است در واقع اين است حالا راجع به سنن چون وقت کم است ديگر شما میخواهيد برويد چند دقيقه ديگر من سريعاً فقط سريعاً بگويم راجع به سنن بحثهای بسيار فراوانی است ديگر اگر بخواهم بگويم نمیشود اين آقا جای میخواهد برود علی رضا ضروری است انشاءالله فردا شب،
س: فرموديد برو
ج: ها!
س: شما فرموديد برو
ج: بلی نه اشکال ندارد علی ای حال راجع به سنن که اصلاً حقيقت سنن چه است يک بحثی بحثی علمی،
س:
32: 46
ج: ديگر بحث علمی راجع اصلاً سنن چه است؟ و اين اين را هم اجمالاً فقط بدانيم عمده اختلاف دنيای اسلام هم هنوز روی سنن است اصلاً سنن منشأ اختلاف است لذا خيلی راحت میشود در مسائل فقهی وارد شد چون اين جزء سنن است يا جزء فرائض است البته ما داريم در فرائض هم اختلاف داريم اما عمدهای يعنی بالای نود درصد اختلاف بين جميع فرق اسلامی در سنن است که اگر در زمان همان دومی صحابه مینوشتند که اميرالمؤمنين فرمود قطعاً الآن دنيای اسلام عوض شده بود، البته برای شيعه که مشکل درست نکرد شيعه چون به اهل بيت مراجعه کردند که اين مطلب معلوم بود ديگر، مشکل برای آنها درست کرد و برای ما هم به ثانويت اجمالاً کاری را که اهل سنت کردند تدوين سنن را برای آنها در ثبوتاً اشکال درست کرد برای شيعه اثباتاً چون کارهای آنها مشکلات برای ما هم درست کرد مشکلات ما اثباتی شد روايات ما مضطرب شد يک مقداری خب به خاطر تقيه ديگر شرائط سختی که آنها درست کرد برای آنها ثبوتاً مشکل درست کرد که اصلاً سنن چه است؟ برای ما اثباتاً مشکل درست کرد و الا برای ما مشکل ثبوتی نداشت،
و صلی الله علی محمد و آهل الطاهرين.
دیدگاهتان را بنویسید