متن حدیث (جلسه11) جمعه 1401/06/25
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسمالله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّی الله علی رسولالله و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحمالراحمين.
بحثی که بود به مناسبتی راجع به مجموعه نوشتارها يا صحبتهای که بوده جنبه نوشتاری که فيمابعد مصدر تدوين سنن قرار گرفته در قرن اول چون در قرن دوم و سوم اينها جمع آوری شد مسلم از روايات شفاهی است و لسانی است ما در اين فکر بوديم که آيا میشود در قرآن اول مجموعه نوشتارهای که بود آيا اينها را جمع آوری کرد تنظيم کرد کل اينها حالا نامههای رسولالله فکر خوبی است فقط نام بردن، چون ديروز هم آقای علیرضا يک مقدار کتابهای را خواند از اهل سنت درباره تدوين سنن و اينها از اين معاصرين نوشتند معلوم میشود همين فکری که به ذهن ما آمده آقايون هم انجام دادند ليکن آيا اينها آن متون را هم جمع کردند يا نه؟ آن را نمیدانم الآن چون آن کتابها را فقط عنوانش را از اين دستگاهها خواندم به نظر من اگر جمع آوری بشود خيلی خوب است البته باز اين شبهه میماند که مثلاً اين کتاب عايشه(احتمالاً عمره) بنت عبدالرحمن انصاريه به قول خودشان آيا واقعاً نوشتار بوده ظواهرش اين طور يک عبارت بود سنن عمره، من میگويم عايشه اشتباه عمره بنت عبدالرحمن، آيا اين نوشتار بوده يا اين هم احاديث بوده به هر حال آنچه که الآن ما باش فعلاً با مشکل رو به رو هستيم اين است که نوشته که ما يک مقدار سنن رسولالله را جمع کرديم قبل از اينکه برای عمر ابن عبدالعزيز بفرستيم ايشان فوت کرد، و با ديگر اين چيز شد يعنی پراکنده شد اگر آن کتاب دست ما میرسيد خيلی تأثيرگذار بود چون اولين مجموعه است در قرن اول،
س: کتاب عمره
ج: نه کتاب عمره، همانی که ابی بکر ابن محمد ابن عمر ابن حزم يا به عکسش ايشان به امر عمر ابن عبدالعزيز جمع آوری کرد نوشته که ما جمع کرديم از سنن عمره احاديث عمره و سنن رسولالله را جمع آوری کرديم ليکن هنوز برای ايشان نفرستاده بوديم ايشان فوت کردند ايشان فوت کردند که بعد ما جمع کرديم اگر اين جمع که ادعا میکند ايشان اين دست ما میرسيد خيلی تأثيرگذار بود که آيا از نوشتارها گرفته يا نه؟ به هر حال آنچه که الآن ما میتوانيم به عنوان نوشتار در قرن اول آن مقدار را واضح واضح است صحيفه صادقه ظاهراً حالا کی تدوين شده میگويم چون علمای اهل سنت مثل بخاری اشکال دارند در کيفيت اين کتاب به هر حال اوائل قرن دوم مشهور شده حالا کی؟ چه جوری در قرن اول؟ اگر اين کتاب نسخه درست باشد ابتداء تأليفش هم واضح است ماه رمضان به اصطلاح هشتم که سال فتح مکه است چون دارد که پيغمبر عتاب ابن اسيد را هم به عنوان والی مکه قرار دادند و آن وقت شروع کرد به نوشتن، اين تاريخش ابتدائش واضح است اگر اين نوشتار درست بود عرض کرديم يک مقدار صحيفهای بوده که اميرالمؤمنين به نام صحيفه جامعه داشتند اين هم ظاهرش اين است که اختصاص به اهل بيت داشته احتمالاً اين کتابی که حمام ابن منبه از عمر ابن ابوهريره نوشته اين هم مال احتمالاً قرن اول باشد البته مال صحابه نيست مال تابعين است تابعين نوشته اگر کتاب عمره بنت عبدالرحمن من نمیدانم در کتب اهل سنت عمره بنت عبدالرحمن همين احاديث بهش نسبت دادند يا سنن اگر سنن عمره هست آن شب خوانديم مثلی که به نظرم آقای بروجردی حافظه من اعتماد به حافظه میکنم حافظه يعنی مال چهل و پنج و شش سال قبل نه حافظه ديروز و پريروز همان وقتهای که نجف مطالعه میکردم جامع الاحاديث را به نظرم ايشان عبارتی که نقل میکند مرحوم آقای بروجردی و اينکه نقل بکند از سنن عمره اين تو ذهنم کلمه سنن عمره هست اما اينکه مراجعهای که چند روز پيش کردم احاديث عمره دارد اين دوتا عنوان با همديگر فرق میکند به هر حال اگر اين مطلب ثابت باشد به هر حال قدر متيقن اين روايات در آن مجموعه اوليه تدوين سنن موجود بوده اين مسلم است يعنی فقط نمیدانيم نوشتار بوده يا لفظ سماعی بوده شنيده از او چون دختر عمويش میشود هردو از بيت به اصطلاح انصاریها عمر ابن حزم هستند و اين به اصطلاح احتمالاً يا از او شنيده از عايشه يا اين خانم نوشته ايشان از عايشه نقل میکند عبارات را به نوشتار ايشان از اينکه عمر ابن عبدالعزيز تأکيد دارد از اين بگير از عايشه بايد يک نکته خاصی باشد يا خيلی پالايش کرده يا نوشتار بوده يک چيزی همچون طبيعی طبيعی نيست چون در آن زمان افراد ديگری هم از عايشه نقل میکردند خود عروه ابن زبير مثلاً که پسر به اصطلاح برادرش میشود چون يعنی پدرش پسر خالهاش میشود چون عايشه به اصطلاح دختر ابوبکر است و زبير هم دختر ابوبکر را گرفته، عروه پسر آن است زبير زبير ابن عوام زنش به اصطلاح اسماء بنت ابیبکر است دختر اسماء، و گفته شده اسماء ده سال از عايشه بزرگتر بود آن، غرض اينکه عروه ابن زبير از خالهاش نقل میکند و اين هم هست حالا تعجب است که گفته سنن يا احاديث عمره را نقل بکند به هر حال در قرن دوم و سوم مسلم نقل شده اصلاً حديث عروه نقل شده انما الکلام در قرن اول، آنچه که اينجا الآن محل تأمل است اينها اجمالاً روشن است نامههای رسولالله اجمالاً هست حالا سند دارد يا سند ندارد؟ توی اين نامهها يک عدهاش توش اقطاع هست که مثلاً به رسولالله عرض کردم مثلاً از يمن آمده بود آنجا يک وادی بزرگی است مثلاً ريگ دارد چه دارد فلان اين وادی را اقطعه النبی پيغمبر به او دادند که مثل همين در آمريکا اولی که رفتند خب زمينهای بسيار بزرگ چندين هزار هکتار را میگرفتند به اسم خودشان میکردند دولت به اينها میداد که اصطلاحاً عربها اقطاع میگويند ما فئودال میگوييم به لفظ انگليسی يا ارباب بعدها اينها منتهی شد به يک نظام اجتماعی اقتصادی به نظام ارباب رعيتی يا نظام فئوداليسم علی ای حال زمينهای بسيار بزرگی را پيغمبر اکرم چون اينها بنايشان به اين بود که زمين بايد با احياء تملک بشود نه پيغمبر به عنوان ولی امر هم میتوانستند اقطاع بکنند اقطاع يعنی يک قطعهای از زمين را به او دادند، دادن يک قطعه از زمين به او،
س: تمليک کند
ج: تمليک بکنند و ملکش شد و بعدها عدهای اين زمينها را فروختند تکه تکه مثلی همين کارهای که تو همين ايران ما هم شد ديگر اين زمينها را تکه تکه کردند فرض کنيم به خود زبير يک تکه زمين بزرگی را اطراف مدينه دادند که بعدها تکه تکه کردند و فروختند به اصطلاح میفروختند قسمت قسمت میکردند اصطلاحاً اقطاع حالا وارد اين خصوصياتش نمیخواهم بشوم غرض جملهای از احکام در همين نامهها آمده اينها مجموعهای است که از اينها جمع کردند آن وقت بخش اهل بيت يک نوشتاری بوده که مربوط به خود ائمه بودند گاه گاهی به افراد نشان دادند که آن صحيفه جامعه که معلوم میشود تمام احکام و تمام خصوصيات در آن بوده يک چيزی در خود کوفه که احتمالاً حالا چون يقين نمیتوانيم احتمالاً از مثلاً آخر سالهای سی و هشت و سی و نه، به اميرالمؤمنين هم به ابورافع نسبت داده شده و هم به ابوعبيدالله يک سند به ابوعبيدالله هم داريم به عبيدالله، حالا عبيدالله هم دوتاست يکی عبيدالله پسر ابورافع يکی پسر پسر حالا آن هم باز يک مشکلی دارد که الآن وارد بحث اصولاً خاندان ابورافع کلاً خودش و بچههايش و بعد نوههايش همين چندين نسل بعدش در کتب رجالی ما و رجالی اهل سنت اسمهايشان اشتباه دارد
س: خلط
ج: خلط دارد مثلاً همين عبيدالله هم نوه دارد عبيدالله هم پسر دارد عبيدالله که اين حالا عبيدالله مال پسر است يا مال نوه هست به اصطلاح و اين باز يک شرح خاصی خودش دارد که الآن من نمیخواهم وارد اين بحث بشوم و انصافاً هم بعضی از آقايون نوشته بودن مقالهای راجع به اين من نگاه کردم انصافاً هم يک چيزی درست و درمانی آخرش گير آدم نمیآيد خيلی مشوه کردند خيلی امور ابورافع را و فکر میکنم خود من فکر میکنم چون ابورافع غلام رسولالله بوده با پيغمبر در مکه بوده بعد مدينه آمده و خيلی مردی، مصری بوده مال غبط بوده غبطی بوده مرد با قابليتی بوده زنش هم کنيز رسولالله بوده به نام سلمی آنهم زن با قابليتی بوده داخل خانه بوده کارهایي، حتی میگويند قابله امام حسن و امام حسين او بوده احتمالاً هم آنی که با اميرالمؤمنين غسل داده حضرت زهراء همين سلمی باشد نه اسماء بنت عميس يا سلمی بنت عميس هيچ کدامش بعيد باشد آن دوتا بعيد است باشد احتمالاً همين سلمی زوجه ابیرفيع باشد که تغسيل حضرت زهراء را در خدمت اميرالمؤمنين انجام میدادند يعنی اميرالمؤمنين انجام میدادند آنهم شاهد بوده يا مثلاً يک قسمتهای را او انجام میداده، علی ای حال بنابراين خوب عنايت بفرماييد که اين ابورافع و سلمی و بچههايش همه از مخلصين اميرالمؤمنين بودند و طبعاً شواهد نشان میدهد که نمیخواستند خيلی به اينها بهاء بدهند مثلاً بهاء را میخواستند فرض کنيم مثلاً به اسامه بدهند پسر زيد مثلاً که مخصوصاً تخلف از بيعت اميرالمؤمنين کرد و بهاء را مثلاً اصلاً از اسامه در آوردند که اسامه احب الخلق الی رسولالله با اينکه با وجود حسن و حسين صحبتها کردند امامين همامين خب صحبت بیربطی هست و مثلاً خيلی احاديث را از عايشه نقل کردند با اينکه خب سلمی هم کنيز حضرت بود محرم بود انجام میداد مطالب مطلع بود ظاهراً و بعد هم خاندان ايشان از بچهها نوهها نويرهها ظاهراً از مخلصين اميرالمؤمنين بودند و تقريباً بناشان بر اين بود که خيلی از ابورافع و سلمی و اين خاندان نقل نکنند ظاهرش اين طور است اين اشتباهی هم که در اسماء پيدا شد آنی که من میفهمم اين است حالا خيلی با اينکه امکان نقلی از اين افراد در خصوصيات زندگی پيغمبر خيلی زياد بود خصوصاً يک قصهای را هم در نجاشی هم آورده که ابورافع به نظرم شأن انما وليکم الله است اصلاً نجاشی با سند نقل میکند که ابورافع میگويد پيغمبر خوابيده بود بلند شد اين آيه را خواند که در باره اميرالمؤمنين است انما وليکم الله و رسوله علی ای حال اين آيه يا آيه ديگر حالا من تو ذهنم نيست اگر میخواهيد اول اولين اسمی هم که در نجاشی است ابورافع است به هر حال اين کتاب هم از اميرالمؤمنين پخش شد و به حارث نسبت داده شد و ليکن محل پخشش کوفه و عراق بوده تدريجاً ظاهراً به مدينه هم رسيده ظاهراً رسيدن به مدينه تا آنجای که ما اطلاع داريم توسط يعنی خدمت امام باقر سلام الله عليه است ديگر حالا چون يک شرح خاصی دارد فعلاً وارد نمیشويم احتمال هم داديم که اين کتاب منشأ عدهای از کتبی باشد که بعدها با يک سند واحد به اميرالمؤمنين مثل کتاب سکونی مثل کتاب مسند زيد اگر اين باشد اين کتاب هم يک ارزش مضاعفی دارد حالا اگر ثابت نشد اين کتاب که دقيقاً تمامش مال اميرالمؤمنين است به هر حال اجمالاً مقدارش معلوم بوده کاملاً ديگر توضيح مقدارش و اينهايش جای خودش و احتمالاً اين کتاب اشعثيات که اين در کتاب کامل ابن عدی اشکال کرد راجع به اين کتاب اين هم ظاهراً يک قسمتی از آن است احتمال قوی دارد که يک قسمتی از آن باشد از همان کتاب قضايا و سنن و احکام و اسم دقيق کتاب هم فکر میکنم السنن والاحکام و القضايا باشد، کتاب نجاشی را بياوريد ابورافع را به نظرم دقيقاً اسمش اين طوری باشد،
س: عن ابی رافع کتاب السنن و الاحکام و القضايا،
ج: همين که من گفتم خوب است حافظه من نا اميد شده بوديم الحمدلله معلوم شد که خوب است، سنن اصطلاحاً که چون اولش هم دارد نقل میکند مرحوم نجاشی بعد کتاب میآورد که کان اذا توضوء اين معلوم میشود سنن يعنی سنن وضوء و صلات و اينها، احکام ظاهراً مثل غصب و وقف و اين جور چيزها قضايا هم که قضايايي است که اميرالمؤمنين مثل قضاوتهای مثل همين قضاوتهای محيرالعقول حضرت مثلاً چاپ کردند،
س: سنن سنن رسولالله
ج: سنن رسولالله، سنن رسولالله در نماز همانی که عرض کرديم اميرالمؤمنين مطرح کرد که عمر گفت نمیشود ميشنا کميشنا اهل الکتاب و جلو کار ايستاد ايشان آن وقت از لطايف اين است که اين کتاب هم که منسوب، اين هم مبوب است همان اشکالی که من تعجبم چرا ابن عدی اشکال به آن کتاب کرده همان اشکال ابن عدی به اين هم میآيد اين قبل از کتاب اشعثيات است،
س: مبوب بودنش معلوم است
ج: بلی نجاشی بخوان عبارتش حالا من اين کتاب خيلی شرح میخواهد انصافاً هم کار مستقلی روش بشود خيلی ارزش دارد خيلی میشود چون اين کتاب بعينه تا زمان مثل کلينی و صدوق هم موجود بوده اما اصحاب ما نقل نکرده و طروق مختلف داشته بخوانيد بعدش میگويد له کتاب،
س: بلی، خب لابی الرافع کتاب السنن و الاحکام و القضايا، و روی هذه النسخه من الکوفيين، اولش میگويد اخبرنا محمد ابن جعفر ابن نحوی، قال حدثنا
ج: اين محمد ابن جعفر عرض کردم از علمای ادب در بغداد بوده ابوالحسن تميمی در اين کتاب سيوطی که بغية اللغات است اسمش آمده اين طريق مرحوم نجاشی به ابن عقده است اين از آن راههای است که در نجاشی در فهرستش از بغداد میرود به طرف کوفه ديگر قم نمیآيد نشان میدهد اين نسخه در کوفه موجود بوده، هنوز توی، يعنی نه هنوز توی قمیها جا نيفتاده بوده روشن شد اخبرنا محمد ابن جعفر اين از ادباء است اديب است المؤدب هم گفته شده، عرض کرديم المؤدب در آن زمان کسی که صرف و نحو و لغت و کسی ادبيات ما به فارسی میگوييم اينها را تدريس میکردند يا استاد اين رشته بودند در آنجا میگفتند بعد اخبرنا ابن عقده، ايشان هر وقت اسمش آمد بعدش ابن عقده است ديگر ايشان و ايشان هم از منفردات نجاشی است اين اسم يعنی شيخ طوسی شايد نزديک چهل و پنج، پنجا مورد تو نجاشی باشد چهل و هشت مورد، پنجا مورد تو نجاشی محمد ابن جعفر هست از منفردات نجاشی است شيخ ايشان را درک نکرده از ايشان نقل نمیکند بفرماييد
س: حدثنا احمد ابن محمد ابن سعيد قال حدثنا
ج: احمد ابن محمد ابن سعيد همين ابن عقده معروف است کوفی است بلی
س: قال حدثنا حسن ابن حسين الانصاری
ج: اين حسن ابن حسين انصاری هم يک معلومات اجمالی هست حالا چون ديگر نمیخواهيم وارد آن بحث بشويم باشد، بفرماييد
س: قال حدثنا علی ابن القاسم الکندی
ج: علی ابن القاسم الکندی بفرماييد
س: عن محمد ابن عبيدالله ابن ابی رافع عن ابيه عن جده
ج: اينجا عبيدالله را نوه گرفته يک عبيدالله هم داريم که پسر باشد عن ابيه اينجا پسر گرفته معذرت میخواهم عبيدالله يک نوه هم دارد اينجا به محمد ابن عبيدالله عن ابيه يعنی عبيدالله عن جده ابورافع بخوانيد عن جده ابی رافع
س: عن علی ابن ابی طالب عليه السلام
ج: ببينيد گوش کنيد قال
س: عن علی ابن ابی طالب عليه السلام انه کان اذا صلی قال فی اول الصلاة
ج: اذا صلی قال فی اول الصلاة اول کتاب اين جوری سنن صلات است کان اذا صلی قال فی اول الصلاة بعد
س: و ذکر الکتاب الی آخره بابا باباً الصلاة و الصيام
ج: دقت عرض کردم مبوب بوده، و ذکر الکتاب بابا باباً طبعاً اگر اين مطلب درست باشد که شواهد خوب زياد دارد برای تأييدش معلوم میشود در حقيقت اولين بار در دنيای اسلام کسی کتاب فقهی مرتب نوشته اميرالمؤمنين است ابورافع نوشته، ابورافع چون میدانيد مصر خب مرکز تمدن چند هزار ساله است بعدی، ابورافع يک شخصيت فوق العاده هم هست ولو ابتداءً عبد بوده ليکن هم پيغمبر آزادش کردند و مردی اصلاً در به اصطلاح ماها واسطه خواستگاری با به اصطلاح همسر پيغمبر خاله ابن عباس اسمش ميمونه بنت الحارث اصلاً ابورافع بوده او بين پيغمبر و ميمونه رفت و آمد کرده تا عقد اتفاق افتاده يعنی میخواهم بگويم يک شخصيتی است که پيغمبر در اين مسأله مهم ايشان را واسطه قرار داده دقت کرديد، بلی بخوانيد
س: و روی هذه النسخه من الکوفيين ايضا زيد ابن محمد ابن جعفر ابن مبارک يعرف بابن
17: 19
عن الحسن ابن الحکم الحبری، حِبری
ج: حِبَری
س: حِبَری قال حدثنا حسن ابن حسين باسناده
ج: ببين باز دو مرتبه برگشت حسن ابن حسين انصاری عن آن ابراهيم قاسم که کندی از محمد به همين سند است حالا بياوريد عبيدالله ابن ابی رافع در شيخ طوسی اينها را ندارد اينجا خيلی عجيب است ابورافع ندارد بياوريد در عبيدالله ابن ابی رافع شيخ طوسی بياوريد آن شيخ طوسی آنجا دارد
س: عبيدالله را بياورم
س: اين جوری مشکل کتاب اشعثيات هم حل میشود ديگر؟
ج: احسن اين تمام مقدمات امروز اين خيلی عجيب است که اين کتاب مبوب بوده حالا ما چون احتمال داديم کتاب اشعثيات در حقيقت همان کتاب سکونی باشد مشکل ما اين است که ما شاهد بر اينکه کتاب سکونی مبوب بوده نداريم اينکه کتاب سکونی که در اين وسط ما مدعی هستيم گرفتيم نداريم و باز بعد از اين کتاب و قبل از اشعثيات يک کتابی به نام مسند الامام زيد هست که زيدیها بهش اعتقاد دارند آنهم به همين سند است ليکن عن زيد عن ابيه السجاد سلام الله عليه عن ابيه الامام الحسين عن علی آنهم باب است و چون زيد صد و بيست و صد و بيست و يک شهيد شده عادتاً اين کتاب بايد مال قرن اول باشد البته اين کتاب را عمر ابن خالد حالا اسمش را يادم رفت کذا، ايشان نقل کرده عمر ابن خالد و اهل سنت بالاتفاق ضعيفش دانستند در ميان علمای شيعه اولين کسی توثيق کرده ابن فضال است در کتاب کشی آمده جای ديگر هم نيامده بعدها علمای ما در مباحث رجالی ايشان را توثيق کردند به توثيق ابن فضال پسر علی ابن الحسن ايشان توثيق کرده و الی آخره حالا مجموعه نقل اصحاب ما هم از اين کتاب شايد بين سی تا سی و پنجتا باشد بيشترين عدد را عادتاً شيخ طوسی دارد بعد کلينی دارد و کمترين عدد را هم شيخ صدوق ديگر من وارد شرح اين کتاب نمیشوم اين هم مبوب است اين کتاب هم مبوب است ابن عدی اشکال کرده البته به لحاظ فنی اشکال ابن عدی اشکال شکلی است بر کتاب يعنی نيامده رو احاديث کار بکند رفته رو شکل که اصلاً اين شکل متعارف نيست مال قرن اول باشد اين تبويب و باب باب و کتاب که حالا يک توضيحی هم راجع به اين آن وقت عبيدالله ابن ابی رافع را آوردی؟
س: بلی
ج: شيخ طوسی دارد نه، شيخ طوسی بخوانيد باز نجاشی اين جا ندارد تو ذهنم نجاشی ندارد
س: حالا من از شيخ طوسی که آوردم در فهرست شيخ طوسی شماره 467 عبيدالله ابن ابی رافع کاتب اميرالمؤمنين له کتاب قضايا اميرالمؤمنين عليهالسلام احمد ابن عبدون عن ابی بکر
س: فقط قضايا، يعنی سنن و احکام نداشت
ج: نداشت، کلمه سنن و احکام را نداشت آن وقت ايشان از راه استادش راهش طريقش با طريق نجاشی فرق میکند ابن عبدون، ابن
44: 22
احمد ابن عبدالواحد از طريق ايشان بخوانيد
س: عن ابی بکر دوری، عن ابی الحسن
ج: ابی بکر دوری وراق بوده به قول نجاشی میگويد کان وراق يورق لاصحابنا يعنی به اصطلاح امروز ما انتشاراتی بوده خودش وراق در آن زمان کسانی بودند کتابها استنساخ میکردند و میفروختند ايشان از ابوبکر دوری اين را مرحوم نجاشی متعرض شده ابوبکر کان وراقاً يورق لاصحابنا معلوم میشود نسخهای را که داشته تاريخ نسخه هم روشن شد نسخهای است که ابوبکر دوری در اختيار ايشان حالا اين نشان میدهد که مرحوم احمد ابن عبدون مرحوم ابن
27: 23
اين به اصطلاح همين قسمت قضايا را اجازه داشته، آن دو قسمت ديگر سنن و احکام را اجازه نداشته، خيلی دقيقه اگر راست باشد اين حرفهای ما خيلی اين است که مرحوم شيخ عوض کرد از راه ابن عقده نرفت ابن عقده کتاب را به طور کامل اجازه داشت احتمالاً آنی که ابن عبدون قبول کرده قسمت قضاياست چون الآن هم در کتابهای ما مجموعه قضايای اميرالمؤمنين زياد است
س: معروف شده آری
ج: عن عاصم عن محمد ابن قيس عن ابی جعفر قال قضی علی اين خيلی زياد است شايد ابن هاشر عقيدهاش بوده که اين مقدار ثابت است آن دو قسمت ديگر سنن و احکام روشن نيست بخوانيد عن ابی بکر الدوری
س: عن ابی الحسن محمد ابن جعفر ابن محمد ابن جعفر ابن حسن ابن جعفر ابن حسن ابن علی ابن ابی طالب عليهما السلام
ج: احتمالاً از زيدیها باشد الآن من ايشان را نشناختم،
س: قال حدثنا ابی قال حدثنا احمد ابن عبدالمنعم العينی قال حدثنا الحسن ابن محمد ابن الحسين بجلی قال حدثنا علی ابن القاسم الکندی
ج: ببينيد علی ابن القاسم الکندی عين آن شد آنجا بجلی نيست به نظرم عن الحسن ابن الحسين
س: بلی آنجا حسن ابن الحسين نوشته
ج: عن الحسن، عين سند نجاشی است خيلی از اينجا باهم يکی میشوند اين خيلی عجيب است ليکن نجاشی سهتا کتاب نسبت داده سهتا عنوان
س: شيخ يکی
ج:
12: 25
يکی، شيخ دست شيخ نبوده استادش ابن عبدون است
س: سنن و احکام چون روايات ديگری از
ج: شايد بوده قبول نکردند زيربار نرفتند
س: سه جلد کتاب جداست،
ج: نه فصل است سه بخش است
س: يک فصلش را قبول کرده
ج: يک بخشش را قبول کرده يک بخش را اجازه داده،
س: محمد ابن عبيدالله ابن ابی رافع عن ابيه
ج: عين همان سند، علی ابن قاسم کندی عين همان سند، ليکن ابن عقده با آن سند کامل نقل کرده ايشان فقط قضايايش را نقل کرده،
س: قضايا منحصر به فرد بوده نقل کردند حالا ديگرش شبيهش از امام باقر بوده
ج: مثلاً يا اعتقاد نداشته به هر حال اشکال داشته قبول نکرده آن وقت اين روايتی که الآن خوانديد اين روايتی که الآن خوانديد کان اذا افتتح الصلاة اين در تهذيب هم آمده بياوريد تهذيب را عن محمد ابن عيسی فقط محمد ابن عيسیاش تو ذهنم است نمیدانم عن يوسف ابن عقيل يا عبيد ابن محمد ابن قيس چون يکی از کسانی که اين کتاب را نقل کرده محمد ابن قيس است و از او پسرش عبيد از اين خيلی الآن ما کم داريم، اين هم خيلی عجيب است و نشان میدهد محمد ابن عيسی که يقطينی باشد چقدر سعه معلومات داشته مستقلاً اين کتاب را توسط امام باقر نقل میکند اين هم منفرد شيخ طوسی است الآن ما ديگر غير از اين نداريم يعنی عجايب عرض کردم اينها را که جمع بکنيم يک چيزی عجيبی پيدا میشود يک نکات عجيب و غريبی در لا به لای معلوم میشود اين کتاب وقتی مطرح شده آن وقت عرض کردم ديگر حالا قسمتهای ديگرش بخواهيم وارد شويم امام باقر راجع به اين کتاب بعض جاها تعابيری دارند که نخوانديم الآن آن وقت بعض از جاها داريم که داريد که مثلاً قال مثلاً در باب احرام در حج میگويند چرا به اين وضع آمدی میگويد ما از کوفه مثلاً احرام بستيم فرمودند چرا؟ گفت روی عن علی که من تمام الحج و العمره ان تحرم بهما من دويرة اهلک امام فرمود کذبوا علی علی دروغ است اين مطلب که اين احتمال هست که اين احتمال وارد است که اين مطلب در همين سنن بوده و الا نمیشود ابوحمزه ثمالی که جزو اجلاء اصحاب است اين مطلب را نفهمد چون مسلم در روايات امام صادق فرمودند نمیشود احرام بايد از ميقات باشد شما قبل از ميقات نمیشود احرام ببندی میگويد ما
س: اين حديثش
47: 27
کان فی اول صلاة ندارد
ج: کان اذا افتتح الصلاة به نظرم، نه همان محمد ابن عيسی عن عبيد ابن محمد يا عن يوسف ابن عقيل يوسف ابن عقيل هم راوی اين کتاب است عبيد ابن محمد هم راوی اين کتاب است از محمد ابن قيس و اين تا حالا آن سندهای که خوانديم مال اهل کوفه است عجيب اين سند اين است که حتی نجاشی اين از شيعه است ديگر از محمد ابن عيسی است عرض کردم اگر بخواهيم اينها را و اين کتاب ظاهراً حتی با دو سند بعينها پيش صاحب دعائم موجود بوده اين،
س: اينکه مال محمد ابن قيس است
ج: آه،
س: بلی بلی
ج: عن محمد ابن عيسی
س: بلی جلد دو صفحه 97
ج: من نوشتم تو نوشتههای خودم ديگر تو همان حاشيه کتاب ما ديگر اعتماد به حافظه میکنم بلی
س: محمد ابن احمد ابن يحيي
ج: ببينيد خيلی عجيب است يعنی تو قم تا نوادرالحکمه رسيده اين از منفردات نوادر الحکمه هست چقدر اين کتابها چقدر در آن زمان واقعاً سعه معلومات داشتند که نسخهای از اين کتاب که الآن برايتان خوانديم نجاشی هم نسخهاش به سنیها برگشت شيخ هم همين طور آن وقت اينها نسخه شيعی داشتند خيلی عجيب است بخوانيد محمد ابن احمد ابن يحيي
س: محمد ابن احمد ابن يحيي عن محمد ابن عيسی
ج: اين يقطينی است،
س: بلی عن يوسف ابن عقيل
ج: اين از شاگردهای محمد ابن قيس جای ديگر هم دارد اسم ايشان اگر عبيد بود کم آمده شايد يکی دوتا، اما اين يوسف بيشتر آمده عن يوسف ابن عقيل البجلی به اصطلاح
س: عن محمد ابن قيس عن ابی جعفر عليهالسلام قال کان اميرالمؤمنين آخر عن ابی جعفر
ج: بلی همين اينکه سند نمیخواهد ابیجعفر معلوم میشود ابیجعفر کتاب را نقل کرده حالا چطور شده بعد برداشتند آن خيلی عجيب است عين عبارت نجاشی در اول کتاب قضايا و سنن اين خيلی عجيب است
س: ابی جعفر يعنی که؟
ج: باقر امام باقر
س: امام باقر عليهالسلام
س: چطور
ج: کنا اذا
12: 30
ج: امام باقر که از اميرالمؤمنين نقل میکند ما مثل سنیها که مرسل نمیگوييم بخوانيد
س: يعنی از کتاب نقل کرده
ج: ظاهرش ظاهرش امام تأييد کردند کان اميرالمؤمنين
23: 30
قال
س: کان اميرالمؤمنين عليه السلام اذا صلی يقرأ فی الاولتين من صلاته
ج: کان اذا، عين همان اذا
31: 30
س: نجاشی
ج: نجاشی اول کتاب را آورده خيلی عجيب است، از طروق اهل سنت هم آورده و زيدیها اينجا چيزی عجيب اين الآن به ذهن من تا آنجای که من میدانم بازهم نگاه کنيد اين حديث منحصر به همين است از محمد ابن عيسی عن يوسف ابن عقيل عن محمد ابن قيس عن ابیجعفر عليهالسلام
س: حالا اين طريق منحصر به اين حديث است
ج: يعنی نه، اين توی نجاشی هم آمده اما اين فقط اولش اذا افتتح الصلاة اين اذا صلی دارد قرأ کذا
س: آن اذا افتتح
ج: آن اذا افتتح الآن ما حديثی راجع به محمد ابن قيس عن ابی جعفر غير از اين الآن نداريم محمد ابن عيسی منحصر به همين است و اين نشان میدهد که واقعاً محمد ابن عيسی خب نسخهای را نقل کرده از اين کتاب حالا اين شواهد کاملاً واضح است که اين نسخه چيز شده مثلاً مردود شده، اين نسخه
س: سند که، توی اين سند محمد ابن احمد عن محمد ابن عيسی عن يوسف ابن عقيل عن محمد ابن قيس عن ابی جعفر هست اما مربوط به صلات اميرالمؤمنين نيست،
ج: اگر باشد مربوط به همين کتاب است
س: مثلاً از الآن چندتا تو کافی هست
ج: بخوانيد من نديده بودم قبل از
س: محمد ابن يحيي عن محمد ابن احمد عن محمد ابن عيسی عن يوسف ابن عقيل عن محمد ابن قيس عن ابی جعفر عليه السلام قال محرمة الجنة علی قتاتين المشائين بالنميمه بعد دوباره اذا شهد عند الامام شاهدان انهما رعيا الهدی، بعد بعدی ليستأذنکم الذين ملکت ايمانکم تفسير اين آيه
ج: همه از محمد ابن احمد است
س: همهاش همين طور است محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد ابن عيسی آن قبلش بود محمد ابن عيسی بلی بعد آن وقت اين يکش متنش از اميرالمؤمنين است محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد ابن عيسی عن يوسف ابن عقيل عن محمد ابن قيس عن ابی جعفر عليه السلام قال
ج: بعيد است اين ارسال دارد
س: قال اميرالمؤمنين صلوات الله عليه لا خير فی الکلاب الا کلب صيد او کلب ماشيه بعد
ج: اين محمد ابن عيسی ندارد عادتاً بايد سقطی داشته باشد
س: اين اما میتواند باز
53: 33
دنبالش هستيد محمد ابن يحيي جلد هفت است عن محمد ابن احمد عن محمد ابن عيسی عن يوسف ابن عقيل عن محمد ابن قيس عن ابیجعفر عليه السلام قال قضی اميرالمؤمنين
ج: اين قسم قضايايش است، خيلی عجيب است معلوم میشود اصلاً از اول کتاب که کان اذا صلی معلوم میشود ايشان نقل کرده محمد ابن ليکن حالا من خيال میکردم همان يکی است حالا ايشان میفرمايد هفتتا، يا هشتتا يا دهتا مثلاً دوازدهتا کلاً از،
س: از اميرالمؤمنين نيست آن، آنها جز يکش از اميرالمؤمنين نبود
ج: ظاهراً محمد ابن قيس عن ابی جعفر همان کتاب اميرالمؤمنين باشد آن وقت اگر اين طور باشد شرح اين روايتی که عن ابی جعفر قال معلوم میشود اينها کلاً يعنی کل اين روايت میشود در اين مجموعه آورد که اينها از جناب آقای به اصطلاح محمد ابن عيسی يقطينی از يوسف ابن عقيل از به اصطلاح محمد ابن قيس عن ابی جعفر اينها در حقيقت از همين کتاب است عرض کردم اينها را بخواهيم جمع بکنيم بعضياش سقط دارد افتادگی دارد اسماء واضح نيست ابهام دارد اسم اميرالمؤمنين برده نشده اما انسان وقتی جمع میکند احساس میکند که کلاً اين است يعنی راهی است مال يوسف ابن عقيل به کتاب محمد ابن قيس شايد عبيد ابن محمد منحصر است،
س: دوتا دوتا از اين دوتا قضايا دوتا هست تو کافی يکديگر هم تو خود جلوتر است باز با همين سند محمد ابن يحيي عن احمد ابن محمد عن محمد ابن عسی عن يوسف ابن عقيل
ج: من اصلاً خيال میکردم محمد ابن عيسی همان يک حديث تهذيب تو ذهنم بود نديده بودم
س: عن ابی جعفر قال قضی اميرالمؤمنين عليه السلام فی رجل
28: 34
له شاة فقال الی آخر اين در کافی حالا میخواهيد به تهذيب هم نگاه کنم
ج: تهذيب عادتاً همينها را میآورد اگر بياورد مستقيم از محمد ابن احمد میآورد
س: يکش که در مورد احوال نماز امام باقر است میگويد عنه عن محمد ابن عيسی عن يوسف ابن عقيل عن محمد ابن قيس عن ابی جعفر عليه السلام انه کان اذا صلی فی الناس صلاة فجر او اضحی خفض من صوته الی آخر
ج: بعيد است امام باقر باشد امام باقر صلاة
54: 34
چون حکومت نبود اين صلاتها حکومتی است اين اين مال اميرالمؤمنين کان يعنی کان علی، اگر آن مطالب روشن شد اصلاً روايت جور ديگر معنی میشود يعنی متن روايت هم روشن شد کان يعنی کان علی افتاده چون امام باقر اين نماز عيد فطر و اينها را نماز حکومتی بود از طرف حکومت خوانده میشد اين طور نبود بلی داريم در روايت که امام باقر در خانه خودشان نماز جماعت میخواندند شيعيانی که از کوفه میآمدند در خانه خودشان داريم اما اينکه بايند عمومی مثلاً نماز عيد فطر يا عيد به اصطلاح اضحی را بخوانند عيد قربان را بخوانند همچون چيزی نداريم نه، ببينيد با آن قواعدی که من عرض کردم چقدر متون روايت هم واضح شد کان يعنی کان علی اين تقطيعی کرده قبلش ضمير به اميرالمؤمنين بوده اين کان يعنی کان علی، بفرماييد چون من انشاءالله تعالی در آخر بحث هم باز میگويم يکی از کارهای که در متون خيلی مؤثر است اين مسأله تقطيع است اين تقطيع خيلی متون را جا به جا کرده،
س: خب بعدش اين است که اول ماه رمضان است که همان که عرض کردم اذا رأيتم الهلال
18: 36
عن يوسف ابن عقيل عن محمد ابن قيس عن ابی جعفر عليه السلام قال قال اميرالمؤمنين عليه السلام اذا رأيتم الهلال
ج: اين قال همان کتاب قضايا و سنن و احکام است و اين نشان میدهد که اين نوشتار در قرن اول واقعاً موجود بوده يعنی شواهد بر وجود اين هست حالا مثلاً شايد کتاب کم و زياد داشته بعض مطالبش غير صحيح بوده يا جهات ديگری بوده طبق شواهدی که ما پيدا میکنيم از زمان امام صادق تقريباً کتاب از صحنه علمی شيعه خارج میشود مثلاً الآن مثلاً صاحب دعائم که مابين کلينی و شيخ صدوق است مستقيم از اين کتاب همين سندی هم که الآن خوانديم حسن ابن حسين انصاری از همين سند بعينه اين پيش ايشان موجود بوده اين نسخهای که ايشان الآن گفت هم شيخ هم نجاشی همين نسخه بعينه پيش صاحب دعائم موجود بوده
س: دعائم همه را نياورده
ج: در کتاب ايضاح سند آورده در دعائم نقل میکند عن علی اما سند ندارد يکجايي يک حاشيه دارد که ظاهرش مشعر به اينکه از کتاب حاشيه خود صاحب دعائم از کتاب قضايا و سنن و احکام است کتاب ايضاح ندارد رساله ايضاح را نه، يادتان نيست ايضاح تو کدام شماره ميراث مکتوب چاپ شده ايضاح مستقلاً چاپ شده
س: ميراثی
ج: ميراث حديث شيعه، يادتان نيست يکی من دارم ميراث را يا آن نسخه را من نوشتم حاشيه زدم يا خود چون بعد هم ايشان آن نسخه را به نظرم جلد 9 و 10 همان مقابلتان است
س: بلی جلد بيست و يکش فهرست است
ج: بيست و يک شايد نباشد نمیدانم هست يا نه؟ يک نسخهای هست که رساله ايضاح قاضی نعمان صاحب دعائم
س: جلد دهم باز سند نقل میکند ولی اين را میفرماييد بی سند نقل میکند
ج: نه با سند در دعائم بی سند ليکن در ايضاح سند دارد دوتا هم دارد
س: صحيح
ج: دوتا سند هم نقل میکند من تو نسخه خودم هردو را استخراج کردم نوشتم که اين نسخه بر میگردد به کتاب السنن و القضايا و الاحکم ايضاح ندارد نه؟ رسالة، کتاب الايضاح
س: ايضاح نيست فکر نکنم باشد
ج: بعيد است حالا به هر حال حالا به هر حال وارد اين بحث پس بنابراين تا اينجا اين نکته را میخواستم به طور اساسی خدمت آقايون عرض کنم اين بود که اين مطلبی را که ايشان راجع به مبوب بودن اين کتاب اشعثيات يا دعائم نقل میکند، اين مطلب اختصاص به اشعثيات ندارد و قبل از کتاب اشعثيات
س: تو قضايا بوده
ج: تو قضايا بوده و قبل از آنها هم در کتاب به اصطلاح مسند امام زيد هم آنهم مبوب است و آنهم با همين سند است اگر اين مطالب درست باشد احتمال میدهيم حتی کتاب مثل سکونی و اينها همين طور بوده مبوب بوده ما الآن از مجموعهای که مسانيد اهل بيت است که اين مجموعه زياد هم هست و اينها جمع آوری بشود خيلی لطيف است اين مجموعه اين طوری است رواياتی که ما داريم عن رسولالله ابتدائش مال مسند زيد است عن ابيه عن ابيه عن اميرالمؤمنين عن رسولالله بعضيا هم خود اميرالمؤمنين از اميرالمؤمنين داريم ليکن مال قضايای اميرالمؤمنين از امام صادق زياد داريم که اشهرش همين کتاب سکونی است و اصولاً زياد داريم عن جعفر عن ابيه عن آبائه عن علی قال اين را هم داريم و از موسی ابن جعفر هم يکی دوتا داريم که يکش همين آقای چيز چاپ که خدا رحمت کند مرحوم آقای جلالی به اسم مسند الامام الکاظم چاپ کرده مال بلی آن را هم ما داريم کتاب به اصطلاح عن الامام الرضا خيلی داريم از همه بيشتر از امام رضا داريم از امام جواد هم يکی داريم که به نظرم در کتاب ابن شهرآشوب آمده و الآن هم از او حديثی نداريم ايشان نقل میکند اين مجموعهای اين را حالا من در اين حاشيه، اينجا حاشيه
س: حاشيه داريد شما حالا
س: ايضاح تو جلد چند چاپ شده
س: دفتر دهم چاپ شده
ج: دفتر ده من خيال
س: حاشيه شما هم هست اينجا روش
ج: بلی من نوشتم که اين کتاب طريق به کتاب محمد ابن قيس است، بده من خودم شايد واردتر باشم،
س: آن وقت با اين ديدی که ايضاح دوباره
0: 41
ملاحظه کردی وقتی حواشی داشته باشد
ج: نه اينجا که مال مسند زيد است، نه اين حواشش کم است آن حواشی که آن يک نسخه آخر اين را بعد دو مرتبه چاپ کرده ايشان مستقلاً کتاب ايضاح را آن ديگر چون باريک است نمیدانم کجا گذاشتم بايد بگردم پيداش کنم آنجا بيشتر من آن وقت راجع به اين کتاب اشعثيات ايشان هم ازش نقل میکند اينجا میگويد و فی کتب جعفريه من رواية ابی علی محمد ابن محمد عن ابی الحسن موسی عن ابيه عن جده ايشان هم اين کتاب در اختيارش بوده
س: اين جعفريات
ج: کتاب جعفريات و عرض کرديم فاصله بين اين دوتا حدود نه سال ده سال بوده چون هردو هم در مصر بودند صاحب جعفريات که ابن الاشعث باشد متوفی سه صد و پنجا و يک است يا پنجا و سه است و ايشان هم سه صد و شصت يک يا سه صد و شصت و سه است بلی در، ايشان از آن کتاب در اختيارش بوده و عرض کرديم مقداری هم ايشان، ايشان از کتاب سکونی نقل کرده الآن مطابق با سکونی است، آن وقت ايشان از اشعثيات گاهی تعبير میکند کتب الجعفريه گاهی هم تعبير میکند الکتب الجعفريه
س: به لحاظ ابوابش میگويد کتب
ج: احسنتم من میخواستم اين نکته را الآن اينجا نقل بکنم از ايشان که ايشان به اصطلاح دو تعبير دارد و اين نشان میدهد آن، و فی کتاب الجعفريه فی کتب الجعفريه به عنوان کتب الجعفريه هم نقل میکند ايشان حالا از کتاب حالا اين،
س: بگذاريد بعد از جلسه اشکال ندارد
ج: بلی بابا اشکال ندارد اين ماشاءالله جعفريه را زياد نقل میکند ايشان ديگر من زياد است
س: مواردی که نقل میکند از جعفريه با نسخه موجود مطابقت شده
ج: ظاهراً اين طور است،
س: با مصحح مطابقت کرده باشد
ج: شايد اينجا نوشته اينجای نسخه من، نه آن نسخه ديگر آن نسخهای که مستقل است آن را من، نه يکجايي میشود که نسبتاً حتی زياد هم نقل میکند از کتاب،
س: میخواهيد بدهيد من بگردم
ج: نه باشد من نگاه میکنم نه اين آخرهايش رسيدم
س: نقل از جعفريه را روش
3: 46
ج: نه نقل از چيز از کتاب قضايا و سنن، کتاب القضايا و السنن حالا باشد من بعد جلسه بعدی انشاءالله مواردش، خب خلاصه بکنيم مطلب را برای اينکه جمع و جور بشود، يک مطلب اين است که آيا آنچه که ابن عدی در الکامل نوشته که اين کتاب مبوب است ولذا اشکال دارد میخواهی عبارت ابن عدی را يکبار ديگر بيار الکامل اين اشکال را ما اصطلاحاً در شناخت حديث اشکال شکلی کتاب میگيريم چون میدانيد گاهی حتی نسخهها هم اشکال شکلی دارند شکل اين نسخه نمیخورد که مثلاً فلان کتاب باشد بحثهای نسخه و نسخه خطی و اشکال اينکه از بحث ما الآن خارج است و محل کلام ما نيست يعنی دو جور اشکال میشود يک اشکال اين که اين روايات مشکل دارد يکبار اينکه اصلاً اين شکل کتاب اين تنظيم کتاب اين ترتيب کتاب الآن مشکل دارد ال ابن عدی را بيار يکبار، در محمد ابن محمد ابن اشعث بود،
س: بلی
ج: حالا تعجب اين است که من چند سند بين اهل سنت پيدا کردم که از همين ابن عدی همين کتاب را نقل میکند اين هم خيلی عجيب است از يک طرف شايد احتمال،
س: جعفريات
ج: بلی جعفريات حالا اگر مايل بوديد بعد جلسه بعد نه اين به خاطر اينکه يک کتاب را يک مقداری بررسی بکنيم تا ببينيم به چه نتيجهای میرسيم،
س: اين عبارتش محمد ابن محمد ابن اشعث ابوالحسن کوفی مقيم بمصر کتبت عنه بها
س: اين عبارت ابن عدی است
ج: ابن عدی است در کامل
س: حمله شدة الميل الی التشيع ان اخرج
40: 48
قريباً من الف حديث عن موسی ابن اسماعيل ابن موسی ابن جعفر ابن محمد عن ابيه عن جده الی ان ينتهی الی علی
ج: اخرجه عن که؟ اخرجه عن؟
س: اخرج نسخته قريباً من الف حديث
ج: اين الف حديث را ما به نظرم شهيداول هم يکجايي میگويد
س: بلی شهيداول از هزار حديث انتخاب کرده همين متن موجود را تو مجموعهاش
س: ان موسی ابن اسماعيل ابن موسی ابن جعفر ابن محمد
ج: آن وقت اين چون سند را درست آورده يعنی از ابن اشعث از موسی نوه امام کاظم از پدرش اسماعيل و از به اصطلاح از موسی ابن جعفر من يادم آمد که هی میخواندم سکن هو و ولده يعنی راجع به اسماعيل به مصر بعد دقت کردم ديدم عبارت نجاشی اين طور نيست حالا خوب شد من يادم آمد چون من همچنانکه در متن حديث خيلی فکر میکنم در متن کلمات بزرگان هم خيلی تأمل، سکن بمصر و ولده بها اين طوری بود من خيال میکردم سکن هو و ولده بمصر من اين جوری میخواندم که حالا آن دفعه که تو نوار صحبت شد ليکن نه ظاهراً مراد ايشان اين است که ايشان مصر آمد اولادش هم در مصر اند که يکش همين موسی باشد بفرماييد آقا
س: الی ان ينتهی الی علی و النبی صلی الله عليه و آله و سلم کتاب کتاب،
ج: کتاب عين همان عبارت نجاشی کتاباً کتاباً
س: باباً باباً
ج: باباً باباً داشت بعد دارد کتاب الصلاة کتاب بلی بفرماييد
س: يخرج الينا بخط طری علی کاغذ جديد فيها مقاطع و قامتاه مسنده مناکر کلها او عامتها
ج: خب
س: فذکرنا روايته هذه الاحاديث عن موسی هذا لابی عبدالله الحسين ابن علی ابن الحسن ابن علی ابن عمر ابن علی ابن الحسن ابن علی ابن ابی طالب و کان شيخاً من اهل البيت بمصر و هو اخ الناصر و کان اکبر منه فقال لنا کان موسی هذا جار بالمدينه اربعين سنه، ما ذکر قط ان عنده شيئاً من الروايه لا عن ابيه و لا عن غيره، ديگر يک مقدار از اين متون را میآورد
ج: بعد متون میآورد
س: بلی يک سری از اين احاديث را میآورد
ج: مثلاً چندتا میآورد؟
س: بلی نعم القصد البلوغ يوافق الدين اذا وافق القلب القلب التقوی هو کرم، و الحکم زين و الصبر خير مرکب، سه چهار پنج شش هفت هشت نه ده، حدود هجدهتا میآورد بعد هم يک جوری آورده که ديگر متنش شهادت بده بهش مثل اينکه فضلنا
س: بشود ردش کنی؟
س: بلی فضلنا الله اهل البيت علی الناس کفضل البنفسجی علی سائر الادهان
س: گشته گشته
س: بلی
ج: خب بعدش
س: قال الشيخ و هذه النسخه
ج: مراد شيخ قال الشيخ ابن عدی صاحب کتاب مراد ابن عدی است
س: و هذه النسخه کتبتها عنه و هی قريبة من الف حديث و کتبت عامتها عنه و هذه الاحاديث و غيرها من المناکر فی هذه النسخه و فيها اخبار ممايوافق متونه متون اهل صدق و کان متهماً فی هذه النسخه و لم اجد فيها اصلاً کان يخرج الينا بخط طری و کاغذ جديد
ج: و لم نجد له اصلاً ريشهای برايش پيدا، آنی که نگفته از کجا گرفته هم خطش جديد بوده هم کاغذش جديد بوده خب،
س: حالا اين دوتا
25: 52
ج: خب حالا باز کامل ابن عدی را بياوريد علی ابن موسی حضرت رضا را، حضرت رضا را هم بياوريد بلی آقا؟
س: فلسفه که کتب جعفريه کتب جعفريه
ج: زياد دارد
س: قضايا و سنن آن را پيدا کنيد
س: اين سند هم دارد که اين خيلی تعجب است يعنی
س: قضايا و سنن را پيدا کرديد
س: همان دوتا اشکال ديگرش وارد است ديگر
س: فی الکتب الجعفريه بالاسناد الاول عن علی
ج: همان اسناد اوليه که ديگر عن موسی پسر اسماعيل عن اسماعيل عن الکاظم عليه السلام
س: ببين قضايا و سنن دارد يا نه؟
ج: آن قضايا و سنن توش حسن ابن حسين انصاری هست به نظرم بلی آقا
س: علی ابن موسی،
ج: در علی ابن موسی ببين در کتاب اشعثيات هم اشکال شکلی دارد که مثلاً کاغذ جديد و اينها هم اشکال معنوی دارد مقداری از احاديث را آورده که اين احاديث به اصطلاح
س: منکر است
ج: منکر است البته آن فضّلَنا ندارد فضلُنا علی البشر
س: آخر فضّلنا الله
ج: الله آورده بلی بلی بفرماييد
س: فضل الشمس علی الضحی داريم ولی
س: اين علی ابن موسی الرضا را، کم دارد
س: يک سومی که تو جعفريات هست تو دعائم الاسلام هست
ج: بلی عرض کردم دعائم از اين گرفته و خيلیهاش هم تو سکونی است اصلاً
س: اين
15: 54
علی ابن موسی را دارد؟ مدخل دارد
س: اگر کسی بناست مدخل داشته باشد اولی علی ابن موسی است
ج: رفتيد تا آخرهايش
س: فی الضعفاء است آخر نبودنش محل چيز است فضيلتش بيشتر است اينجا من مدخلی برای علی ابن موسی پيدا نمیکنم،
ج: ای،
س: عقيل دارد بعد عبيد ابن ابی عمران
ج: علی را که دارد حتماً نمیشود نداشته باشد
س: باب علی کلاً
ج: بايد باشد باب علی نمیشود
س: شايد باب علی شايد
ج: بلی باب علی که بايد داشته باشد نمیشود که،
س: بعد اين مرسوم بوده که مثلاً فقط يک فصلی از يک کتاب نقل بشود
ج: بلی شايد هم
س: اين کار را انجام میدادند
ج: بلی میگويد همين مقدار اجازه به من داده، يا اين مقدار را من انتخاب میکنم
س: يا آن مقدارش را موفق شدند بخوانند پيش شيخ
ج: علی ابن موسی را ندارد
س: و فی کتاب قضايا، رواية علی ابن الحسن ابن حسين عن
ج: بلی بخوانيد شما چون عينک من هم نيست بلی
س: بلی در صفحه صد و شصت اين مجله فی کتاب القضايا رواية علی ابن الحسين ابن الحسين عن علی ابن القاسم ابن کندی
ج: اين به نظرم رواية علی عن الحسن ابن الحسين بلی عن القاسم ابن کندی
س: کندی عن محمد ابن عبدالله
ج: عبيدالله بايد باشد
س: بلی اينجا عبدالله نوشته بلی
ج: ما داشتيم ما عين همين سند نجاشی است
س: بلی بن علی ابن ابی رافع همين عبيدالله ابن علی ابن ابی رافع
ج: ببينيد اينجا چه دارد؟ عبيدالله ابن ابی رافع يکی ما داريد ايشان دارد عبيدالله ابن علی ابن ابی رافع
س: بلی
ج: روشن شد من عرض کردم که اين عبيدالله بعض جاها نوه است بعض جاها پسر است
س: بلی عن
ج: معلوم شد اختلاف نجاشی نوشته محمد ابن عبيدالله ابن ابی رافع اينجا نوشته عبيدالله ابن علی ابن ابی رافع
س: عن ابيه عن جده عن علی
ج: اين عين همين سندی است که نجاشی دارد علی ابن قاسم کندی با مراجعه میشود اشتباهاتی، و معلوم میشود اين کتاب تا در اختيار، آن وقت چندتا ديگر هم بعد دارد باز از همين اسمش را گذاشته قضايا کتاب القضايا در صورتی که اسم کاملش السنن والاحکام و، سنت نقل میکند يا نه؟
س: بعد میگويد فی کتاب القضايا رواية علی ابن الحسين اينجا تعبيرش کتاب القضاياست
ج: بعد چه دارد؟ مضمونش چه است؟ مضمون حديث
س: مضمون اين حديث عن علی انه قال لايعم الرجل الرجل خلفه و ليعم الرجلين و فوق ذلک و فی هذا اللفظ بيان انه انما کره ذلک ان يتأخر الواحد خلف الامام يعنی واحد بايد بغل امام وايسته،
ج: دست راست مثلاً
س: فتوی هم داريم
ج: ما تو شيعه آقای خويي هم نظرش اين است که تنها باشد فقط دست راست باشد
س:
0: 58
را همه نگاه کردم ايشان مدخلی برای امام علی ابن موسی ندارد، عمر را اول آورده تو عين بعد علی را آورده بعد رفته به ترتيب
ج: به نظرم اين فهرستش مرتب نيست بايد خود علی ابن موسی را بزن اگر خود
س: خود علی ابن موسی را هم آخر جستجو کردم
ج: نداشت خيلی خوب پس من اشتباه کردم بلی
س: متنی که تو ذهنتان بوده چه بوده؟
ج: بعد من آن چاپ ديگر نوشتم که جاهای ديگر بعد از اين هم چندجا میآورد روشن شد اين آن نکاتی را که عرض کردم که عبيدالله الآن مثلاً در اين نسخه نوه ابورافع است در نسخه نجاشی پسر ابورافع است
س: بلی يکجای ديگر هست در صفحه 170 نوشته فی کتب محمد ابن سلام روايته عن ابی جميل عن حسن ابن الحسين
ج: عن الحسن ابن الحسين الانصاری آنجا هم همين سند بود
س: بلی عن علی ابن عاصم کندی
ج: علی ابن عاصم نوشته آنجا علی ابن قاسم
س: عن عبيدالله ابن علی
ج: آنجا محمد داشت،
س: ما اضافه کرديم محمد ابن عبيدالله ابن علی ابن ابی رافع عن ابيه عن جده عن علی قال اذا نسی الامام آيه و هو فی الصلاة فلايذکرها من فی الصف فی الصلاةه
س: اينجا نوشته فی کتب محمد ابن سلام
ج: اشکال ندارد باز طريقش اما نسخه همان است حسن ابن حسين
س: ديگر تمام است
ج: عن علی ابن القاسم الکندی عن محمد، محمدش باز افتاده شده عبيدالله، اين اينها جزو سنن است يا جزو احکام است احتمالاً جزو قضايا هم نيست بعد ديگر باز بازهم دارد يک چندتا بعد از اين
س: بلی کتب جعفريه و باز فی کتب محمد ابن سلام روايته عن غياث ابن ابراهيم عن جعفر ابن محمد انه کره ان يتطوع الامام فی مکانه الذی
چ: نه اينکه مال آن نيست
س: عمّ فيه للکتب و فی کتاب القضايا من رواية ابی جعفر احمد ابن حفص الخضعمی
ج: عرض کردم چندتا نسخه دارد اين نسخ متعددش است
س: عن عباد ابن يعقوب عن عبيد ابن محمد ابن قيس البجلی عن ابيه
ج: اين پسر محمد ابن قيس است عن ابيه ما به نظرم عبيد ابن محمد يکی داريم اين ببينيد اين يک نسخهای است که به ابوجعفر بر میگرده عن عبيد ابن محمد ابن قيس عن ابيه عن ابی جعفر
س: قال امرت رجلاً سئل اباجعفر قال قلت ان لنا جاراً ناصبياً و من حاله کذا و کذا ان لم اصلی خلفه اشتهرت يا
ج: نه اين از اين کتاب قضايا نيست نه، اين از خود امام باقر است از کتابی،
س: باز دوباره و فی کتاب القضايا من رواية احمد ابن الحسين ابن حفص الخضعمی عن عباد ابن يعقوب قال اخبرنا سعيد ابن عمير ابن مسعده عن ابی عبدالله جعفر ابن محمد عن ابيه عن جده کتاب القضايا بعد ديگر فی کتاب القضايا کتب جعفريه
س: ما من صفحهای نيست که کتب جعفريه و
ج: جعفريه را خيلی دارد خيلی زياد معاصر ايشان است ديگر
س: بلی بلی فی کتب جعفريه
ج: کتاب قضايا که بر میگرده ابورافع دو سه نسخه
25: 61
دارد خيلی خوب حالا ما بحثمان را اجمالاً روشن شد بر گرديم به خود سر بحث چون ديگر اين آقا اشکال کرده بود من خيال کردم علی ابن موسی را هم دارد و صحيفه نقل میکند از علی ابن موسی، مسند به حساب صحيفه الرضا عليهالسلام يا مثلاً آن که است؟ آن کسی که در پيش ما از علی ابن موسی شايد ايشان اسم آن را آورده میگويد روی عن الرضا عليه السلام،
س:
54: 61
اباصلت شايد
ج: نه ابا صلت صحيفه ندارد يکی ديگر است، همين که چيز دارد همين صحيفة الرضای که داريم نسخه مشهورش است عبدالله ابن صدقه محمد ابن عبدالله همچو اسمی دارد که ايشان نسخه معروف صحيفة الرضا را نقل میکند شايد در ذيل عنوان آن آورده،
ج: يکجای ديگر دارد و وجه من خامس فی کتاب القضايا من رواية ابی جعفر محمد ابن الحسين ابن الحفص الخضعمی عن عباد ابن يعقوب
ج: نه اين احتمالاً قضايای است که از امام صادق و باقر است ربطی به آن ندارد
س: باز فی کتاب القضايا من رواية الحسن ابن الحسين انصاری
ج: همين
س: علی ابن قاسم کندی
ج: علی ابن قاسم اين عين نسخه نجاشی و شيخ است
س: عن محمد ابن عبيدالله ابن ابی رافع مولی النبی عن ابيه عن جده
ج: اينجا عبيدالله بن ابی رافع دارد علی ندارد
س: بلی
س: بسيار خوب
ج: اين همين نسخه نجاشی و نسخه مرحوم شيخ طوسی است حسن ابن حسين انصاری عين همان سند است
س: بلی خيلی کمک میکند
ج: احسن اين نشان میدهد که تا زمان ايشان مستقيماً توانسته از کتاب نقل بکند خيلی عجيب است و اين معنايش اين است که در زمان ايشان موجود بوده به مصر هم رفته ليکن کلينی و مرحوم صدوق اصلاً نقل نکردند از اين نسخه اصلاً نقل نکرده، و عجيب اين است که هم مرحوم شيخ هم مرحوم نجاشی اجازه به اين نسخه دارند دقيقاً همين نسخه حسن ابن حسين انصاری عن علی ابن قاسم کندی عن محمد ابن عبيدالله دقيقاً به همين نسخه اجازه دارد خب آقا من ديگر بحث را جمع و جورش کنيم.
خلاصه بحثی را که الآن میخواستيم الآن اينجا عرض کنم اين بود که اين مطلبی که ايشان نوشته که کتاب مبوب است اين مطلب درست است اين مطلب که اين اشکال شکلی بر کتاب باشد انصافاً اين اشکال خيلی وارد نيست اما اينکه اين کتاب خط جديدی بوده و کاغذ جديد اين چرا يک اشکال شکلی ديگر بر آن نسخه است
س: آن منافات دارد اين نسخه جديد
10: 64
ج: بلی اما اين هم منافات ندارد انما الکلام بياريد کتابی مثل آقای خويي را بياريد حالا من يک عبارتی هم اينجا بخوانم يک کمی، ديگر حالا وارد بحث کتاب اشعثيات شديم
س: ديگر خيلی وارد کتاب شديم
ج: اسماعيل ابن موسی ابن جعفر را بيار بابا
س: تو معجم آقای خويي
ج: تو معجم آقای خويي اسماعيل ابن موسی ابن جعفر را بيار يعنی صاحب اصلی کتاب اشعثيات اسماعيل بن موسی ابن جعفر و اين هم يکی از عجايب است که بازهم اين کتاب با اينکه بعض از مشايخ بغداد اجازه دادند بازهم مشهور نشد بين اصحاب چون عرض کردم يک نسخهای است که نجاشی و شيخ هردو از آن نقل میکنند بعد در زمان، در مثلاً اين نسخه تاريخش میخورد به قبل از کلينی اين مشهور نمیشود حتی صدوق هم نقل نمیکند حتی شيخ طوسی هم نقل، بعدها در قرن ششم سيدفضل الله راوندی بازهم همين نسخه را نقل میکند بازهم مشهور نمیشود در قرن سيزدهم نسخهای از هند میآيد که مرحوم حاجی نوری در مستدرک نقل میکند اين نسخه مشهور میشود الآن نسخه مشهور بين ما اين نسخه است و اين هم هنوز برای ما روشن نيست که چطور شد اين نسخه يک دفعه در قرن سيزدهم و اوائل چهاردهم ايشان متوفای هزار و سه صد و بيست است مرحوم حاجی نوری
س: خب شايد
34: 65
داشته که انتخاب کرده ازش تعداد حديث
ج: اين الآن اين نسخه اين طوری است آن وقت نجاشی من تمام اين چون ما به طور کلی بحثهای که میکنيم يک مقدارش مال بيان واقعيت و حقايق است واقع گرايي به اصطلاح يک بخش ديگرش هم مربوط به حجت گرايي است اصولاً در دنيای که الآن متعارف است بيشتر بخشهای واقعگرايي را مطرح میکنند ليکن ما در حوزههای علميه خودمان حجيت را هم بحث میکنيم بحث حجيت هم هست چون دو سنخ بحث است من سعیم اين است که هردو را انجام بدهم اولاً واقعگرايي باشد بعد هم مسأله حجيت و آيا حجت هست يا نه؟ اين هم يک نکتهای چون الآن در اينجا يک مسألهای است که تاب ارزش را دارد ارزش است و بر میگرده به اختلاف نسخه نه، بر میگرده به شکل کتاب يعنی بر میگرده به اينکه واقعاً اين کتاب چه جوری بوده اين اشکالاتی که اينها کردند يا اشکالات ديگر بر اين کتاب اشعثيات هست يا نه؟ آورديد معجم را
س: بلی آوردم
ج: بخوانيد قال النجاشی بخوانيد
س: شماره 1444 معجم قال النجاشی اسماعيل ابن موسی ابن جعفر
ج: الی آخر نسب نقل، بعد
س: سکن مصر و ولده بها
ج: و ولده بها من اول بر عکس میخواندم سکن و ولده بها، نه به مصر نه سکن به مصر و ولده
س: کانوا
ج: اولادش الآن در مصر اند زمان ايشان چون عرض کرديم خلافت حکومت فاطمیها از دويست و نود و هفت است تا اين زمانی که نجاشی هست معلوم میشود که خاندان اسماعيل در مصر اند و ولده بها
س: و له کتب يرويها عن ابيه عن آبائه منه کتاب الطهارة کتاب الصلاة کتاب الزکات الی آخره
ج:حالا اين چندتا کتاب را ايشان نام میبرد مهمش اين است که يک بحث هست که اقامه حدود فقط شأن امام است فقيه نمیتواند، بحث حجيتگرايي ما بر اين بود يک حديث هست که الحدود الی الامام اين روايت الآن در طروق ما در اين کتاب هست در اين کتاب اشعثيات آقای خويي اشکال کردند که اين در کتاب اشعثياتی که ما الآن داريم چون اين اشعثيات مبوب است در کتاب التفسير آمده، و نجاشی که اسماء کتابها را نوشته کتاب التفسير را اسم نبرده دقت کرديد چه میخواهم بگويم؟
س: يعنی ممکن است از ملحقات کتاب باشد
ج: ها! اين نمیتوانيم اسم، مرحوم آقای حاج سيداحمدخوانساری در جامع المدارک جلد هفت که بعدها اضافه کردند ايشان کلام آقای خويي میآورد میگويد ممکن است مثلاً نجاشی کامل ننوشته مثلاً يک مضمون بالاخره اين در اينکه در اين کتاب هست که جای بحث نيست شايد آنچه که نجاشی نوشته رحمه الله نسخه کامل نباشد اين مقداری الآن من به اين مناسبت ديگر حالا اينجا پيش آمد
س: بلی
ج: يعنی اشکال در حقيقت در سند نيست اشکال در، البته مرحوم صاحب جواهر اين بحث را آورده در سند کتاب خيلی هم حمله میکند به کتاب به کتاب اشعثيات نسبت به خودش خيلی، ليکن با قطع نظر از اين نکتهای اشکالات صاحب جواهر يک نکته ديگر آن کتاب تفسير جزو کتابهای ايشان نام برده نشده لذا الآن اطمينانی نداريم که اين نسخه همان نسخهای باشد که نجاشی ازش خبر داده، کتابها را اسم برده نجاشی، اسمش بخوانيد بعد اخبرنا
س: بلی اخبرنا الحسين ابن عبيدالله
ج: اين خيلی مهم است حسين ابن عبيدالله ابن غضائری که از بزرگان بغداد است درجه اول ابن غضائری پدر ايشان اين نسخه را نقل میکند و ما تعجبمان اين است که با نقل ايشان چرا باز مشهور نشده، قال حدثنا
س: ابومحمد سهل ابن احمد ابن سهل
ج: سهل ابن احمد ابن سهل ديباجی محل کلام است اين ظاهراً ايشان مصر رفته، ايشان رفته مصر و از خود ابن الاشعث شنيده محمد ابن اشعث محمد ابن محمد ابن اشعث بفرماييد
س: قال حدثنا ابوعلی محمد ابن محمد ابن اشعث بمصر قرائةً عليه، قال حدثنا موسی ابن اسماعيل ابن موسی ابن جعفر
ج: ببييد حدثنا قرائةً عليه در مصر يعنی خواندم من در مصر اين کتاب را بر ايشان خواندم دقت کنيد ظاهر عبارت نجاشی اين است که سهل ابن احمد ديباجی خود کتاب اسماعيل را خوانده خود کتاب اسماعيل را بر ابن اشعث خوانده گفته اين کتاب اسماعيل ابن موسی پسر امام کاظم اين را پيش ابن الاشعث خوانده اين عبارت ايشان بفرماييد، بعد هم نجاشی گفت له کتب، همين مقدار بفرماييد
س: قال حدثنا موسی ابن اسماعيل ابن موسی ابن جعفر عليهما السلام قال حدثنا ابی بکتبه اين آقا اينجا آورده
ج: بلی
س: عبارت شيخ را آروده
ج: حالا عبارت شيخ را دقت کنيد من چون میگويم خيلی رو متن دقت کنيد بخوانيد عبارت شيخ را
س: فهرست؟
ج: فهرستش را
س: اولش که يکی است له کتب يرويها عن ابيه عن آبائه عليهم السلام مبوبه
ج: اين کلمه مبوبه شيخ دارد نجاشی ندارد خيلی عجيب است
س: بلی
ج: خيلی عجيب است يعنی تعجبش اين است که مصدر شيخ و نجاشی هم يکی است يعنی شيخ هم که میگويد میگويد حسين ابن عبيدالله ابن غضائری پدر،
س: آنکه خود نجاشی میگويد کتاب الصلاة، زکات اينها مرادش همين است شيخ اينجا خواسته خلاصه بگويد بگويد
ج: آيا مراد شيخ خلاصه گفتن
س: اسامی را آورده
ج: نه
س: اسامی را آورده
ج: اسامی را هم آورده آيا مراد شيخ اشاره به همين اشکال ابن عدی است که اين کتاب مبوب است مثلاً حالا اين يک نکتهای است که ما البته اختلاف گاهی بين شيخ و نجاشی را با وحدت مصدر میبينيم اين هم برای ما خودش يک بحثی است که سابقاً به يک عناوينی مطرح کرديم اينجا عجيب است کلمه مبوبه را شيخ دارد و نجاشی ندارد
س: عيناً ابواب را میآورد میگويد اخبرنا بجميعها الحسين ابن عبيدالله
ج: همان سند اخبرنا حسين ابن عبيدالله، عن سهل ابن احمد ابن
س:
0: 73
ج: نه نه همانی است بخواند قرائةً عليه
س: قال اخبرنا ابومحمد سهل ابن احمد ابن سهل ديباجی
ج: قال اخبرنا
س: قال حدثنا ابوعلی محمد ابن محمد ابن اشعث بمصر قرائة عليه من کتابه
ج: اين کلمه من کتابه را هم نجاشی ندارد،
س: من کتابه خب قرائت مگر از چيز ديگر هم میشود
ج: شايد اشاره نيست که اين کتاب مال خود محمد ابن اشعث است، همان اشکال ابن عدی میگفت کاغذش جديد بود چون ظاهر عبارت نجاشی عرض کردم من رو متن حديث خيلی زياد کار کرديم ديگر رو متون و عبارت علما هم ظاهر عبارت نجاشی اين است که آنی که قرائت کرده خود کتاب اسماعيل است اين ظاهر عبارت کتاب ابن الاشعث است
س: کتابه يعنی نسخته يا از کتاب
ج: ظاهرش کتاب خود ابن، و نمیدانيم چرا مرحوم شيخ اين دو کلمه را با اينکه مصدرش واضح است يکی است، مصدرش ابن غضائری پدر است، آن سهل ابن احمد يعنی تمام سند يکی، هيچ بحثی ندارد مصدر و سند و اجازه کاملاً واحد است، يکی کلمه مبوبه را آن زيادی دارد شيخ، و عادتاً در کتاب شناسی شيخ به دقت نجاشی نيست انصافاً نجاشی دقيقتر است روشن شد اين يک مطلب آقا که من هم هنوز نفهميدم چرا شيخ دوتا کلمه اضافه دارد
س: يکی مبوب، يکی
ج: يکی هم من کتابه قرائة عليه من کتابه يعنی کتاب ابن الاشعث عبارت نجاشی ظاهرش اين است که خود کتاب اسماعيل را خوانده، داشته میگفته صاحب کتاب اسماعيل است ديگر قرئته من قرائة عليه بمصر کلمه من کتابه ندارد مگر ضمير من کتابه را به اسماعيل بر گردانيم،
س: بلی قال حدثنا موسی ابن الی آخره
ج: مگر ضمير کتابه را به اسماعيل بر گردانيم و الا انصافاً اين دو نکته دارد، حالا چيزی عجيبتر در اينجا که هنوز برای ما خيلی ابهام دارد که در اين نکته آقای خويي هم گفتند آقای خوانساری هم جواب داده اما اين تحللی که عرض میکنم موسی ابن اسماعيل را بياوريد موسی پسر اسماعيل نه خود اسماعيل از عجايب اين است که نجاشی رحمه الله يک کتاب ديگر به اين نسبت میدهد پسره
س: موسی
ج: اين خيلی عجيب است
س: از همين طريق
ج: از طريق ابن غضائری نيست، از يک طريقی الآن عرض میکنم، موسی ابن اسماعيل را بياريد،
س: در نجاشی
ج: بلی شيخ هم دارد هردو دارند خيلی عجيب است هردو بغدادی مثل هم اند در همان معجم آقای خويي بياريد در جلد 19 معجم
س: خود نجاشی نياورم
ج: نه ديگر چون مال آقای خويي، شيخ هم خوانده بشود
س: خود نجاشی باز،
13: 75
شماره 1091 موسی اسماعيل له کتاب جوامع التفسير
ج: کتاب تفسير را به اين نسبت میدهد
س: اين باب التفسير ممکن است مال اين باشد
س: مشکل محدث حل میشود
ج: مشکل حديث حل میشود
س: يک سقطی آنجا تو موسی افتاده در آن حديثه
ج: آن وقت سند نمیدهد اين هم خيلی عجيب است نجاشی طريق نمیدهد فقط میگويد له کتاب جوامع التفسير يکی دوتا کتاب ديگر يک کتاب ديگر هم اسم میبرد،
س: باب الصلاة و وضوء
ج: نه شيخ بيشتر اسم میبرد شيخ هم عين رواه عنه محمد ابن محمد ابن اشعث
س: نجاشی له جوامع التفسير و له کتاب الوضوء روی هذه الکتب محمد ابن اشعث
ج: تمام شد طريق ندارد
س: اما روايت شيخ به اين شکل است که له کتاب الصلاة و کتاب الوضوء رواه ما عنه محمد ابن اشعث و له کتاب جوامع التفسير
ج: آن وقت آقای خويي در ذيل عبارت شيخ آورده و طريق الشيخ اليه مجهول، اين هم نکتهاش را چون آقای خويي طريق نجاشی را بررسی نمیکند حالا مرحوم آقای ابطحی طريق نجاشی را هم بررسی میکند ايشان چون بررسی نمیکند طرقش نجاشی هم مجهول هردو فرق نمیکند
س: آقای خويي چون روايات را میخواهد
ج: به نظر فقهی و اينها نمیخواهد به لحاظ فهرستی بررسی کند
س: و طريق الشيخ اليه مجهول،
ج: و طريق الشيخ طريق نجاشی هم مجهول،
س: مثل همان
ج: مثل، عين هماند شيخ يک کتاب بيشتر بهش نسبت داده،
س: يا جدا کرده بود شيخ يعنی نجاشی هرسه را دنبال هم آورده شيخ
ج: نه شيخ، نجاشی دو کتاب داده شيخ سه کتاب وضوء و صلات و تفسير
س: اين نحوهاش دوتاش از يک روايت بود
س: آن اول آورده تفسير را اين آخر
ج: آن وقت آيا احتمال دارد اين نسخهای که بعدها نقل شده آن نسخهای که به نجاشی رسيده مال اسماعيل بوده يک نسخه ديگری از اشعثيات بوده که توش تفسير هم بوده اين نسخه پسرش است اين دوتا باهم مدغم شدند اين نسخه هندی ماست الآن متوجه شديد چه میخواهم بگويم،
س: بلی
ج: چون پسره موسی هم از پدرش نقل میکند نجاشی توضيح نمیدهد متأسفانه طريق هم نمیدهد، شيخ هم همين طور،
س: احتمال ندارد يکی باشد طرقش نجاشی برای همين نگفته،
ج: خب میگفت که طريقش را بگويد همين که الآن ما الآن داريم کتاب اشعثيات فعلی ما که از هند آمده توش تفسير ندارد ليکن يک نسخه اشعثيات به نظرم صاحب بحار را بعد تاريخش را عرض میکنم صاحب بحار نقل میکند توش کتاب التفسير دارد، احتمال دارد که اين نسخه ما همان نسخه اسماعيل باشد آن نسخهای که در بحار تفسير هست نسخه موسی پسر ايشان است و اينکه از کتاب التفسير نقل شده در حقيقت آن نسخه، ببخشيد در اين نسخه موجود تفسير هست معذرت میخواهم الآن هست نجاشی طريق بهش ندارد، يعنی در طريق نجاشی کتاب التفسير نيامده ممکن است اين نسخه موجودی که ما داريم يک تلفيقی است بين نسخه موسی و اسماعيل پدر و پسر تفسيرش از پسر است اضافه کرده
س: بقيه از پدر،
ج: بقيه از پدر است، علی ای حال از اينکه، و اين نکته را ابن عدی هم ندارد اصلاً اين نکته را ابن عدی همين سند را دارد میگويد ابن الاشعث از موسی از اسماعيل از موسی ابن جعفر سلام الله عليه دارد اين را اما نکته نمیگويد که اين دوتا نسخه دارد يک نسخه مال پسر است که جوامع التفسير دارد يک نسخه مال پدر است که جوامع التفسير ندارد و نسخه مطبوع فعلی ما دارد تفسير را اشکال آقای خويي هم اين است که کتاب التفسير تو فهرست نجاشی نيامده يعنی به عبارت اخری ما در شناخت حديث، غير از حالا، چون آقای خويي عادتاً روی سند حساب میکند، معلوم میشد که کتابشناسی و اشکالاتی که رو کتاب هست اين خيلی مؤثر است اين را ديگر فردا توضيح بيشتری عرض میکنم ببينيم اگر اين مطلب شد حل اين نسخه هم میشود اين نسخه بنابر قول نجاشی که متأسفانه علی خلاف القاعده ايشان توضيحی راجع به اين جهت نداده، چطور شده دو نسخه داريم يکی مال پسر يکی مال پدر.
دیدگاهتان را بنویسید