خارج فقه (جلسه97) دوشنبه 1395/02/13
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
گفتیم روایات الان از وسایل باب 51 از ابواب ما یکتسب را متعرض بشویم که در باب جوائز الظالم است به تعبیر ایشان.
حدیث 4 این باب، و عنه یعنی مرحوم شیخ طوسی این روایت را مرحوم شیخ طوسی منفردا آورده و در کتاب تهذیب هم هست. و عنه عن فضاله عن ابان شیخ طوسی از حسین بن سعید از فضاله عن ابان، عن یحیی بن ابی العلاء عن ابی عبدالله علیه السلام عن ابیه امام باقر(ع)، عن الحسن و الحسین سلام الله علیهما کانا یقبلان جوائز معاویه؛ البته ما داریم در قصههای تاریخی اشکال دیگری هم نوشته شده که دیگر حالا جایش اینجا نیست. که جای شرح دیگری دارد که جایش اینجا نیست.
س: 02:02
ج: یعنی پولهایی که معاویه از بیت المال، حتی مبالغش هم بعضی جاها نوشته شده. البته در بعضی از عبارات دارد که عبدالله بن جعفر هم بود، یعنی دامادشان. امام مجتبی(ع) و سید الشهداء(ع) و عبدالله بن جعفر.
راجع به اینکه این دو بزرگوار، این دو امام بزرگوار قبول میکردند جوایز معاویه را چند تا روایت داریم.
یکی همین است که اینجا مرحوم شیخ طوسی منفردا نقل کرده، این شماره چهار. در این وسایل الان، یکی هم خواهد آمد در شماره 13 در همین باب. این را حمیری منفردا نقل کرده است. ان الحسن و الحسین سلام الله علیهما کانا یغمزان معاویه و یقعان فیه؛ یقعان فیه یعنی اشکال میکردند مثلا کارهای زشتش را میگفتند، و یقبلان جوائزهم، لکن پولی را هم که میفرستاد قبول میفرمودند. این منفردا در کتاب حمیری آمده است.
در این باب، در باب جوائز السلطان، در کتاب وسائل، همین دو حدیث هست. که راجع به قبول جوائز معاویه از طرف امام حسن مجتبی(ع) و سید الشهداء(ع). لکن غیر اینها هم هست. انشاء الله ما برای تکمیل بحث عرض کردیم کتاب جامع الاحادیث رامیبینیم. البته این دو تا تقریباً مخصوصا این که الان در کتاب تهذیب است، اصلا به عنوان صحیحه حساب میشود.
توضیحاتی تاریخی و سندی حدیث را هم عرض کردیم. روایت را مرحوم شیخ از کتاب حسین بن سعید گرفته. حالا چه کتاب ایشان هم هست، ممکن هست دقیقا نتوانیم تشخیص بدهیم. ایشان هم از فضاله گرفته، عرض کردیم فضالة بن ایوب از علمای بزرگ ماست، اهل کوفه بوده، بعد آمده به اهواز. مقداری از میراثهای کوفه را به اهواز آورده که دو بزرگوار اهل اهواز یعنی مرحوم حسین بن سعید و علی بن مهزیار از ایشان نقل میکنند.
پس این فضاله رابط بین دو تا فرهنگ است به اصطلاح. یعنی رابط فرهنگ کوفه به اهواز. عن ابان، که شواهد نشان میدهد که باید ابان بن عثمان باشد. و عرض کردیم ایشان وثاقتش کاملا واضح است. فقط نسبت داده شده که ایشان دارای مذاهب فاسده است. چند تامذهب رابه او نسبت دادند، واقفی، فطحی، ناقوسی، عرض کردیم هیچ کدامش ثابت نیست. یک اشتباهاتی شده جایش فعلا اینجا نیست.
عن یحیی بن ابی العلاء، یحیی بن ابی العلاء را به اصطلاح آقایان قبول کردند به خاطر اینکه نجاشی توثیق کرده است. و حدیث به اصطلاح این تقریبا اصح احادیث است، البته انفراد شیخ هست، نه کلینی و نه صدوق این حدیث را نیاوردند.
از امام باقر(ع) ان الحسن(ع) و الحسین(ع) کانا یقبلان جوائز معاویه؛ عرض کنم راجع به یحیی بن ابی العلاء، خود من هم در این حاشیه نوشتم ثقة. این به اصطلاح مشهور است الان در همین کتب رجالی وثاقت ایشان. اما احتیاج به یک شرحی داردکه طولانی است، اگر بخواهیم تمام آن زوایا و خبایا را به اصطلاح بگوییم، پشت پرده و پرده و همه جهاتش را بگوییم، واقعا دو سه روز طول میکشد، چند روز طول میکشد. فعلا به نحو اشاره اجمالی عرض میکنم. البته هم مرحوم آقای خویی قدس الله سره در معجم، هم مرحوم آقای تستری در قاموس، حس کردند که اینجا مشکلی هست. دیگر حالا اگر لااقل بخواهیم عبارت خود معجم را هم بخوانیم طول میکشد. فعلا به همین مقدار اکتفا میکنیم. و سعی کردند توضیحاتی راجع به این مطلب بدهند که طبق تصور ما توضیحاتشان خیلی واضح نیست.
ما برای این جهت سابقا راه حل قصه را عرض کردیم، این جور مواردی که شک و شبهه پیش میآید، روی همان قاعدهای که در تحلیل داریم، یعنی باید تمام معلوماتی را که ما داریم در اینجا اینها را تحلیل بکنیم، صحت و سقمش را پیدا بکنیم، آن وقت نتیجه گیری نهایی انشاءالله آسانتر خواهد بود.
عرض کنم که در کتاب ما عرض کردیم کرارا این قاعده کلی است که انشاء الله برای خیلی از جاها نافع است. ما در شیعه در سنیها این طور نیست، ما در شیعه مثل همین راوی که میخواهیم بررسی بکنیم، همیشه عرض کردیم سه محور داریم: یکی محور روایات، یکی محور کتب رجال، و یکی محور کتب فهارس.
در میان اهل سنت آن فهارس نیست. در میان اهل سنت روایات هست و رجال. این میان اهل سنت. اما میان ما فهارس هم هست. این نکته را در ذهن مبارکتان باشد. نکته دوم عرض کردیم که هم اهل سنت هم ما، در این جهت مشترکیم که کتب رجال ما انعکاس روایات است. مثلا در این روایت دارد که ابان عن یحیی بن ابی العلاء، در کتب اهل سنت هم همین متعارف است. روا عنه ابان، این روایت را میبینند روا عنه ابان، ما هم پیش ما متعارف است. البته من توضیح دادم در میان اهل سنت، این بحث که کی روا عن کی این اصل رجال نبود، هی اضافه شد، من توضیحات را مفصل عرض کردم، علوم اعتباری به نظر ما قابل توسعه هستند، مثل علوم حقیقی نیستند. ممکن است که اغراض و اهدافی که بوده زیادتر بشود، کم بشود، موضوعات کم و زیاد بشوند.
مثلا در رجال بحث وثاقت هست، بحث طبقه هست، بحث تشخیص و تمییز هست. یک بحثهای متعددی است. ممکن است بعدها بحثهای دیگری هم به آن اضافه بکنند. یکی از بحثهایی که در رجال هست، بحث راوی و مروی عنه است.
عرض کردیم در رجال متعارف در اهل سنت، راوی و مروی عنه، قبل و بعدش را به اصطلاح ما بررسی میکنند، گاهی هم میشود یک سند مغلق است از اول سند رو میآورند. و این متعارف است در کتب رجال اهل سنت کاملا، مثلا یحیی بن ابی العلاء روا عنه ابان مثلا توی این روایت و هو روا عن ابی عبدالله این جوری مینویسند.
تقریبا از قرن سوم دیگر این بوده، راوی و مروی عنه را شاید هم کمی زودتر، تشخیص بدهند و معین بکنند، و طبیعتاً یک فن دیگری در رجال باز شد، اسمش تمییز مشترکات. مثلا یحیی تنها باشد اگر راوی از او فلان و فلان باشد، راوی و مروی میدانیم این یحیی بن ابی العلاء است مثلا. این ترتیبی که به اصطلاح وجود دارد.
آن وقت در میان اهل سنت عرض کردیم راوی و مروی عنه هست. این متعارف کتبشان است کتبی که میان اهل سنت نوشته شده نگاه بکنید همین است. و در میان شیعه آن که متعارف شد، حالا روی جهاتی که دارد که نمیخواهم وارد بشوم آمدند فقط امام را در نظر گرفتند. دارند راوی لکن زیاد نه،
س: طبقه دیگر
ج: هان، طبقه را اینجوری حساب کردند.
مثلا این یحیی بن ابی العلاء روا عن ابی عبدالله، توی اصحاب ابی عبدالله اسمش را آوردند. این ترتیب در میان اهل سنت متعارف نیست. البته در میان اهل سنت در مثلا طبقات مشایخ چرا متعارف است. مثلا مشایخ شافعی، مشایخ حنبلی، چه دارد؟ اسماء الشیوخ یک کتابی دارند شیوخ و اینها، خودم دارم کتاب را اسمش را یادم رفت. طبقات شیوخ این متعارف است اما تو رجال متعارف نیست. در رجال مثلا بیاورند فقط در اصحاب مثلا سفیان سوری، یا بیاورند در اصحاب ظهری، در ظهری میگویند که مثلا از ایشان چند نفر نقل کردند، از اینها نزدیکتر اینها هستند، یک خصوصیاتی میگویند اما خب همه را میآورند. اما این که یک شخصی را مثل امام صادق(ع) مبدأ قرار بدهند، این متعارفشان نیست.
پس یک کاری که ما کردیم در رجال از قدیم هم بود، این متعارف اهل سنت نبود. ما الحمد لله از این متعارف خارج شدیم. کاری که بعدها مرحوم آقای بروجردی انجام دادند، خیلی بعدها، دوازده سیزده قرن
س: این که عامه صحابه و تابعین و تابعین تابعین دارند همین کار نیست؟ صحابه رسول خدا(ص) تابعین اینها، و مثل طبقه حساب میکننددیگر
ج: خب اینها طبقه دارند اما به راوی مثلا صحابه فلان و روا از این صحابه فلان و فلان اینجوری. دارند قبول است.
یا مثلا حسن بصری جزو تابعین است من باب مثال، روا عن الصحابه عن فلان و روا عنه فلان و فلان، اینجوری است. حتی آن هم که جلیل القدر است، حتی مثلا صحابه را که میآورند روا عنه فلان و فلان همین تهذیب الکمال مزی را نگاه بکنید، حتی ایشان چون صحابه را هم دارد، صحابه را جدا نکرده، صحابه را که دارد روات صحابه را هم نوشته. نمیدانم روشن شد طبقه؟
آقای بروجردی قدس الله نفسه در این ترتیب اسانید که چاپ کردند، کل سند را استخراج کردند. این هم متعارف نیست. نه آن یکی متعارف است، نه این یکی آخری. کل سند را ایشان مثلا علی بن ابراهیم عن ابن ابی عمیر عن ابیه عن ابن ابی عمیر فرض کنیدمثلا عن جمیل عن زراره، ایشان کل سند را آوردند. این هم دررجال متعارف نیست این که کل سند را بیاورند، این هم متعارف نیست. گاهی چرا اضطرار پیدا میکرد. آن که بین آنها متعارف است، من چون بنایم این بوده که یک مقدار قواعد فنی را خدمتتان عرض بکنیم و بعد اختلافات ما با آنها که از مصطلاحات آنها خارج است، چون من دیدم بعضیهایشان یکیشان نامهای نوشته بود که ما سر در نمیآوریم از این عبارت شما، مثلا در این کتاب قر بستم، فلان قر، اصحاب الباقر(ع) را نفهمیده اصحاب الباقر(ع) چیست، تازه هم بفهمد اصحاب الباقر(ع) این طبقه نیست پیش آنها، این را ما باید به آنها توضیح بدهیم طبقات پیش ما با طبقات شما،تازه طبقات خود آنها هم فرق میکند، طبقاتشان یکنواخت نیست، دیگر وارد آن بحث طبقات نشویم که خودش یک بحث خاص خودش را دارد.
علی ای حال فقط من اجمالا خدمتتان عرض بکنم. در میان اهل سنت فقط راوی و مروی نه، چون راوی و مروی عنه برای تمییز کافی بود. آقای بروجردی معتقدند که باید تمام سند دخیل باشد در تمییز، هست این هست قبول هست، اما این فرض کنید مثلا ایشان کل اسانید کافی را که استخراج کرد شاید در هشت درصد به دردبخورد، پنج درصد کل سند، آن هم سنیها گاهی استخراج میکردند کل سند را، آنها هم داشتند نه اینکه نداشتند. اما اینکه منهج را این قرار بدهیم این به درد رجال نمیخورد انصافا.
بله ما عرض کردیم که اگر چون آقای بروجردی خب واقعا خیلی زحمت کشیدند، سی سال در بروجرد بودند، خیلی شخصا کار کردند روی این مسائل، مخصوصا یک مقدمهای بر جامع الروات نوشتند که متأسفانه که تصادفا من دو سه سال پیش خواندم، تا حالا ندیده بودم، خیلی معلوم میشود همین نکاتی را که ما به عنوان فهرستی میگوییم به ذهن ایشان آمده اما منسجم نشده است. این کاری که ایشان کردند سند را کامل اوردند به درد فهرست بیشتر میخورد تا رجال. حالا اگر بخواهم شرح بدهم طول بکشد.
روی مبانی ما که فهرستی است این کار خوب است، کل سند را آوردن. من حس میکنم که ایشان در همان وجدان خودشان ارتکاز خودشان احساس میکردند که باید یک کار دیگری بشود در شیعه که آن کار فهرستی، راست هم هست. این استخراج کل سند را کردن این به درد کارهای فهرستی خیلی خوب میخورد. رجال غالبا همان راوی و مروی عنه. گاهی هم خب تمام سند. قبول است این قابل قبول است. اما دائما نه.
پس دو تا کار شیعه کرد یکی در اوایل که البته هنوز هم هست دیگر، کتب رجالی ما هم که الان نوشتند، مثلا آقای خویی میگویند من اصحاب الباقر(ع) من اصحاب الصادق(ع) به همین اکتفا میکنند. این طبقه اصحاب متعارف نیست، متعارف رجال نیست. متعارف مثلا مذاهب و شیوخ و طبقات الشیوخ و اینها هست، اما متعارف رجال نیست. متعارف رجال راوی و مروی عنه. این اهل سنت.
ما هم خب حتی کتابهای رجالی ما که نوشته شده فرض کنید رجال شیخ یا رجال برقی حالا یا رجال مرحوم کشی، این نکات توش رعایت نشده. بعد هم که علامه نوشتند و ابن داود متأسفانه اینها هم چون علامه تقریبا نجاشی را گرفته، یک مقدار هم حرفهای کشی، مصادر علم علامه واضح است. کم مواردی هست، هست یا از عقیقی گرفته یا از فرض کنید ابن عقده گرفته که مصادر آنها هم برای ما خیلی واضح نیست، ایشان هم متأسفانه به اصطلاح رجالی برنگشتند. خود علامه و ابن داود هم متأسفانه به اصطلاح رجالی که راوی و مروی عنه، اصطلاح رجالی مرادم این است، کتاب رجالی است اما اصطلاح که راوی و مروی عنه باشد متأسفانه ایشان هم برنگشتند.
از قرن بعد از آمدن صفویه که دیگر به اصطلاح واقعا خب مخصوصا در آن زمان تا حدی خود حوزه اصفهان ودیگران، خیلی روی این مسائل کار کردند، در زمان قاجار حوزه اصفهان روی مسائل رجالی خیلی کار کردند، از آن زمان بعد از صفویه یعنی بعد سالهای هزار، اولین کتابی که ما داریم، خب طبعا دیر است دیگر قرن دوازدهم، راوی و مروی عنه داشته باشد جامع الروایات مرحوم اردبیلی است. مرحوم میرزا محمد علی اردبیلی، ایشان جامع الروات را نوشتند. این اولین کتاب تا آنجایی که من میدانم اگر چیزی هم هست مخطوط خبر ندارم. اولین کتابی که راوی و مروی عنه، خب خیلی دیر است دیگر آنها مثلا از قرن چهارم نوشتند، سوم و چهارم، ما از قرن دوازدهم، میخواهم وضع میراثهای علمیمان را بدانیم که چه کار کردیم؟ چه کار شده.
بله بعد از مرحوم آمیرزا محمد علی اردبیلی کتابهای دیگر آمد من جمله همین کتاب مرحوم استاد آقای خویی معجم، ایشان تقریبا متن کارش همان کار اردبیلی است که کتب اربعه است. لکن مرحوم اردبیلی هم رمزی نوشته، مثلا و فی، فی، فی یعنی کافی، عنه عنه عنه، گاهی سه تا چهار تا عنه، خب این دیگر مثل رمز شده، دقیق هم نیست، متأسفانه ایشان استظهار شخصیاش را هم دخالت داده است. مثلا یک محمد بن فضیل بوده این را برداشته محمد بن فضیل عضدی آورده، خب ممکن است آن عضدی نباشد، کس دیگری باشد.
خوبی آقای خویی این است که این کارها را نفرمودند. هم دقیق هستند هم از این رمزهای عنه عنه عنه که آدم گیج میشود که این به کی برگشت، به کجا برگشت، به کار نبردند. هم عنوان را همین طور که در مصدر اصلی است همان طور آوردند، دستکاری در آن نکردند. بعد نوشتند اقول که این متحد است، بعضی هم نوشتند بعضی هم گیر کردند خودشان هم گیر کردند، ملتفت نشدند که این متحد است یا نیست. این کار معجم آقای خویی در حد خودش در بحثهای رجالی خیلی کامل است. فقط در کتب اربعه. مثل همین تهذیب الکمال اگر بخواهیم مقایسهاش بکنیم به تهذیب الکمال مزی خب یکی از امهات مصادر رجال اهل سنت است. انصافا هم کتاب خوبی است. حالا فقط تعبد به کلام اهل سنت نیست.
اما تهذیب الکمال هم فقط صحاح سته است، خارج از صحاح سته ندارد.
س: قرن چندم است؟
ج: به نظرم هشتم یا نهم، یا هفتصد یا هشتصد. انصافا هم کتاب خوبی است. هفتصد است به نظرم هفتصد و خردهای.
انصافا تهذیب الکمال، خیلی هم بعد چیز دارد
س: اسمش را میپرسند اسمش چیست؟
ج: یوسف بن محمد مزی، یوسف بن نمیدانم علی است محمد است
س: عبدالرحمن
ج: عبدالرحمن، مزی دارد آخرش حالا اولش یوسف هم به نظرم در اسم خودش یا پدرش است. حالا اسمهایش یادم رفت. و انصافا هم خوب نوشته یعنی حقا یقال.
این تقریب التهذیب از همین، تهذیب در اینجا مراد تهذیب الکمال است. تهذیب التهذیب هست، تقریب التهذیب هست، خیلی کتاب روی آن نوشتند، کتابهای زیادی روی مبنای همان کتاب تهذیب الکمال مزی نوشتند. انصافا کتاب خوبی است، علمی است، خیلی ظرافتهای علمی دارد. خیلی ظرافتهای حالا من چون وارد بحث نمیخواهم بشوم.
از من حیث المجموع هم در کتب رجالی ما خیلی از این ظرافتهای علمی در همین کتاب آقای خویی مراعات شده. در معجم که در بقیه مراعات نشده، خیلی ظریف است خیلی لطیف است، نکاتی هست فوائدی است.
س: یعنی جامع الروات یا معجم از این تهذیب الکمال استفاده کردند؟
ج: نه بابا تهذیب الکمال در صحاح سته است
س: نه میخواهم روش را
ج: نه آن که خودش دارد. تهذیب الکمال که 19:49، چون قبلش هم هست
س: باشد دیگر این قرن هفتم باشد اینها دوازده و چهارده پانزده است.
ج: نه تهذیب الکمال که قرن هفتم است از قرن چهارم دارند آنها. مثل ابن ابی حاتم دیگر، همهشان دارند روا عن فلان و روا عنه فلان
س: نه همان صحاح سته را مثلا کار کرده باشند
ج: صحاح سته را ایشان کار کرده، البته روایات شخص را که آورده آنهایی هم که در صحاح سته نیست آورده، اما راویان صحاح سته آورده.آقای خویی هم راویان کتب اربعه را آورده، روایات هم کتب اربعه. البته آن نه، راویانش در صحاح سته، روایاتش گاهی در صحاح سته هم نیست. آنها را هم آورده اشاره کرده.
میگویم واردی بحثهای ارزیابی این متون نشویم، چون اینها خیلی لطیف است که وقتی میخواهید با آن کار بکنید کاملا معلوم باشد، و کجاها نقطه ضعف هست که باید پر بشود. یعنی اینها بیشتر به خاطر اینکه تاریخ علم که گفته شد، که آن نقاط ضعف کجاها مطلوب ماست باید روشن بشود.
علی ای حال کیف ما کان متأسفانه حالا کتاب آقای خویی را هم بعد عرض میکنم. این کار شده، در کتب ما متأسفانه این سه مرحله کاملا تفکیک نشده، یکی مرحله روایات، یکی مرحله کتب رجال، یکی فهارس. روایات خب همینهایی که هست، سنیها هم دارند، ما هم داریم. حالا کتب اربعه، کتب ما، کتب اربعه آنها، صحاح سته و غیرهاش، و غیر از کتب اربعه، آنها هم غیر از صحاح سته الا ماشاء الله روایت داریم.
رجال را از اول که تدوین کردند به عنوان روات شخص. رجال یعنی روات دیگر. رجال ابی عبدالله کان من رجال ابی عبدالله. لذا برای تدوین اساسا مخصوصا یک قسمتهایی اخذ کردند به روایت که بعدها که تنقیح کردند، احتمال دادند که اصلا این شخص موهوم باشد؛ چون نام این شخص در یک روایتی آمده، فقط دو تا روایت، آن دو تا روایت هم سندش ضعیف است. ما شاید این شخص اصلا موهوم باشد. این بحثهایی است که بعدها سنیها انجام دادند. یعنی در اول فقط مثلا این روایت بود، مثلا ابان عن یحیی بن ابی العلاء من باب مثال میخواهم بگویم. میآمدند اسم یحیی بن ابی العلاء مینوشتند، مینوشتند روا عنه ابان و روا هو عن ابی عبدالله، اینجوری مینوشتند. حالا در بعضی از نسخ آمده حسین بن ابی العلاء من باب مثال میخواهم بگویم، ممکن است شما بگویید یحیی بن ابی العلاء اصلا مجهول است، صحیحش حسین بن ابی العلاء، این اصلا موهوم است این شخص وجود خارجی ندارد. من باب مثال میخواهم عرض بکنم.
این نحوه تنقیحها هم در اهل سنت شده است. خوب دقت کردید؟ این نحوه، نمیدانم نکته فنی، تنقیحاتی که این شخص اصلا ممکن است وجود خارجی ندارد اصلا، مخصوصا در صحابه، مخصوصا، مثل اصابه و اینها زیاد بعد آمدند که توی صحابه اسماء را چون برده بودند، اسماء گاهی غلط بود، تصحیف بود، تحریف بود، دروغ بود، الا ما شاء الله. اینها آمدند گفتند آقا این صحابه جعلی است، چرا؟ چون فقط در سه تا قصه نام او آمده، صاحبان این سه تا روایت هم کذابند، پس اصل وجودش روشن نیست. اصل وجود شخصی به این نام، روشن شد در رجال؟
این کار را مثلا در رجال آقای خویی ندارند، اما آقای تستری در قاموس دارند. در میان ما در این متأخرین ما، قبل از ایشان هم من به این دقت کم دیدم. یکی از مزایای ایشان این است. مثلا یک اسمی میبرد، میگوید ذکره الشیخ، بعد میگوید نخیر این آقا موهومه است، اصلا وجود خارجی ندارد. ایشان میگوید لم یتحقق وجود، تعبیرش تحقق دارد. ففی تحققه کلام. تحقق مراد ایشان وجود است، وجود ایشان در خارج، اصلا این شخص در خارج به نام فرض کنید یحیی بن ابی العلاء وجود دارد یا این اشتباه نسخه است، حسین بن ابی العلاء بوده، من باب مثال میخواهم عرض بکنم در این روایت.
این را خوب دقت کنید که ما چه نیازهایی داریم در رجال، یکی از کارهای خوب آقای تستری این است. مخصوصا در بحث صحابه، البته بدی آقای تستری چند دفعه عرض کردم، چون ایشان نقد بر کتاب تنقیح المقال مرحوم مامقانی است قدس الله سرهما، خیلی هم تند صحبت کرده بعضی جاهایش، مناسب شأن علما نیست این طور تند صحبت کردن. و مرحوم مامقانی هم خب از کتاب اصول و استیعاب سنیها گرفتند. آنها آوردند ایشان هم آوردند. بعضیهایش را هم خود آقای تستری از سنیها گرفته که فلانی گفته این صحابه اصل وجودش محل اشکال است. دقت فرمودید؟
به هر حال این نکاتی را که من الان عرض میکنم مفید باشد، آن وقت ما و اهل سنت در گرفتن از مصادر روایی مشترک هستیم، ما با آنها یکی هستیم، فرق نمیکند. ما هم از روایات میگیریم رجال را آنها هم رجال را از روایات میگیرند. ما فهرست داریم، آنها به طور طبیعی ندارند. به طور طبیعی یعنی یک بخش خاصی راجع به فهرست ندارند، چرا؟ چون رواتشان زیاد بود، خیلی مثلا فرض کنید روات ظهری خیلی زیاد بود، دیگر نیازی نبود بگویند کتاب ظهری سندش این است، نیازی به آن نبود مضافا به اینکه اینها ازصحابه کتاب نداشتند. اگر از صحابه کتاب داشتند، مثلا چهل پنجاه تا کتاب از صحابه بود، شاید بحثهای فهرستی میکردند، که آیا این نسخه ثابت است، نسخه ثابت نیست، مال صحابی است، ندارند آنها از صحابه ندارند.
ما چون از اصحاب ائمه داشتیم و زیاد هم نبودیم یعنی مثلا این کتاب حریز که الان رکن اساسی صلات است. به نظر من اگر در کتاب کافی صلات کافی حریز روایت حریز را جدا بکنند، به نظرم یک چهارم کتاب کافی از بین میبرد. این قدر زیاد است. این کل رواتش ممکن است سه نفر چهار نفر باشند. کل، لذا ما نیاز به بحثهای فهرستی داشتیم. آیا کتاب ثابت است ثابت نیست، مولف کتاب ثقه است یا نیست، نسخههای کتاب، کدام نسخه کتاب قابل اعتماد است، کدام نسخه کتاب قابل اعتماد نیست، دقت کردید؟ ما نیاز به بحثهای فهرستی داشتیم، اینها طبیعتاً نیاز به بحثهای فهرستی نداشتند، چون موضوعی مطرح نبود.
لذاکرارا عرض کردیم از زمان علامه که ایشان رجال نوشت، باز در زمان علامه همان مشکل اهل سنت برای علامه پیدا شد. در زمان علامه کتاب حریز نبود، کتاب جمیل نبود، کتاب فرض کنید علاء نبود، آن مصادر اولیه نبود. لذا طبیعتا علامه رو به رجال آورد. و از زمان علامه تا این لحظه ای که بنده در خدمت شما هستم، در حوزههای ما بحث رجالی است. یعنی همان تأثیر، چرا؟ چون یکی از ارکان بحث فهرستی، نسخه شناسی است، خب نسخه نیست، چه نسخهشناسی بکنند، جای نسخه شناسی نیست. اما در زمان مرحوم شیخ طوسی یا نجاشی بالخصوص عده زیادی از نسخهها موجود بود، اضافه بر او اگر هم موجود نبود، در اجازات یا فهارس نامش آمده بود. در اجازات و فهارس نام آنها موجود بود. اینها موجب تشکیل یک فن خاصی پیش ما به نام فهرست شد.
خوب دقت بکنید، فهارس اصحاب ما متأسفانه چون این مراعات نشده، همین جا یکی همین مشکل همین جاست. فهارس اصحاب ما از روایات نگرفتند، فهارس اصحاب ما یا از اجازات گرفتند یا از فهارس گرفتند. حتی گاهی کتاب در خارج موجود بود در بازار فروش میرفت، اما در اجازات نیامده بود، میگفتند فلانی، له کتاب اسمش را میآوردند، هیچی هم نمیگفتند، این معنایش چه بود؟ همین علی بن اسماعیل میثمی نگاه بکنید، مرحوم شیخ به ایشان کتاب نکاح نسبت میدهد، نجاشی هم کتابهای کلامی نسبت میدهد. لکن نه شیخ طریق دارد نه نجاشی. هر دو طریق ندارند. چرا؟ چون این کتاب در بازار، اصلا شیخ در کتاب نکاح تهذیب از این نقل میکند از نکاح علی بن اسماعیل.
س: حاج آقا این که بر خلاف نظر شماست که میفرمایید که قدرت و حکومت دست آنها بوده و همیشه هم کتابهای مختلف یا مثلا علمای آنها داشتند اینجور چیزهایی که
ج: داشتند بحثهای فهرستی کم است، نه اینکه بگویم اصلا نداشتند. چون نسخ، اما راهی غیر از این نداشتیم. همه کل کتاب، یک کتابی که الان شاید ربع کتاب، حالا فرض کنید خمس کتاب صلات روی آن است، سه تا چهار تا راوی دارد. اما اهل سنت دارند، البته در قرن چهارم. دارند در تاریخ چون ضبط شده، اسم بردند. میآمده فلان استاد در بغداد حدیث میکرده، بعد هم از این آمارهای چرتی و پرتی نبوده، بعد که مجلس حریز منقضی میشده، تخمین میزدند، مساحت میکردند، سی هزار نفر حاضر بودند. در یکشان اسم میبرد هفتاد هزار نفر. وقتی مجلس منقضی شد متر کردند، فرض کنید هر دو نفری یک متر، متر که کردند دیدند در این مکان حدود هفتاد هزار نفر نشسته بودند. ما نداشتیم چنین چیزی، ما هفتاد نفر هم نداشتیم، چه برسد به هفتاد هزار نفر. لذا طبیعتاً ما شواهد دیگری هم اضافه شد، کارهای فهرستی پیش ما جا گرفت. چارهای هم غیر از این نبود.
از زمان علامه کتابها نبود، دیگر بحث فهرستی خود به خود مرد. تا این زمان
س: شیخ طوسی و شیخ صدوق که در زمان علامه بود. طرق به آنهارا خب ایشان میگرفتند.
ج: زمان علامه؟
س: زمان علامه کتب شیخ طوسی و شیخ صدوق
ج: خب به درد چیز نمیخورد، فهرست هم بود، فهرست شیخ بود، فهرست نجاشی بود، به درد نسخه شناسی نمیخورد. همان که نجاشی بود نقل میکرد.
س: نه طریق به کتب شیخ طوسی
ج: داشته باشد، آن اثری ندارد چون خود کتب موجود بودند. بعد هم آنها مشهور بودند، نیاز نداشت.
نمیدانم اجمالا روشن شد؟ پس بنابراین یک نکتهای است که من زیاد عرض کردم، نمیدانم توجه شده یا نه؟ اگر نجاشی یک مطلبی را نوشت، مشکلات روایت را با نوشته نجاشی حل نکنید. این تمام بحث ما سر این است. چرا؟ چون نجاشی از فهرستها خبر میدهد و اجازات، کتب فهارس اصحاب ما نازل به روایات نیستند اصلا. رجال ناظر به روایات است. مثلا در همین جا حالا من به شما بگویم ما در روایات نسبتا شاید نمیدانم 18 تا 20 تا 25 تا آقای خویی عددش را نوشته من حفظ نکردم، البته عرض کردم از آقای خویی اعتبار نداشته باشیم چون مکررات هم متأسفانه مینویسند، ایشان عددش خیلی اعتبار ندارد، عددی که در معجم آمده متأسفانه دقیق نیست. یعنی دقیق نیست روی مبنای علمی، روی مبنای خودشان چرا، مثلاایشان اگر حدیث در کافی و تهذیب است، دو تا نوشتند، در فقه هم باشد سه تا. بله، در تهذیب و استبصار یکی است.
س: اگر آدم دقیقی بوده مرحوم نجاشی چرا به رجال هم پرداخت کرده
ج: گاهی، در اثناء کلام.
س: همین دیگر در حالی که ناظر به فهارس و اجازات بوده ایشان
ج: خب لذا اگر نگفت دیگر، مثلا ایشان نام این شخص را نوشته یحیی بن العلاء، ببینید، ابی ندارد. ثقة له کتاب، اما الان در روایات ما در کتب اربعه در تمامش، یکیاش فقط نسخه بدل دارد، در تمامش هست یحیی بن ابی العلاء. اصحاب ما خیال کردند آن که نجاشی نوشته مراد همین است. این تمام آن بحثهای ما برای این بود. اصحاب ما خیال کردند آن یحیی بن العلایی که مرحوم نجاشی نوشته، مراد ایشان همین یحیی بن ابی العلاء است. خب معلوم است یحیی بن العلاء غیر از ابی العلاء است.
الان متعارف است آقای خویی هم دارند دیگر. حتی مرحوم آقای تستری هم دارد. این بحثی را که من مطرح کردم تفکیک کردیم، تحلیل کردیم، محور روایات، محور رجال، محور فهارس. این را من تا حالا جایی ندیدم. حالا فرض کنید از ابداعات خود بنده است. این اگر باشد خیلی مشکلات را حل میکند. دقت میکنید؟
یکی از مشکلاتی که اینها دارند، خب اینها از آن طرف دیدند که در کتاب نجاشی یحیی بن العلاء آمده، در روایات هم بالاتفاق، البته آقای خویی نوشته و لم یجز الا روایة واحده، معجم این چاپی که من دارم، چاپ سوم، آخرش نوشتند در نسخه وسایل یحیی بن العلاء است، تعجب است حالا خودشان صدر کتاب را، شاید نسخه بدل را حساب نکردند.
ایشان در تمام روایاتی که ما داریم یحیی بن ابی العلاء است. خب البته خود ایشان هم احساس کردند که یک مشکل دارند. نتوانستند از پس این مشکل حل بکنند. ما این مشکل را حل کردیم. ببینید ما در کل روایات ما یحیی بن ابی العلاء است در کتب اربعه. در عبارت نجاشی هم دو بار هم اسمش آمده نه یک بار. یک بار در شرح حال خودش، یحیی بن العلاء آورده، یک بار هم در شرح حال پسرش، جعفر، اسم پسرش جعفر است، جعفر بن یحیی بن العلاء. در هر دو بار علاء آورده، ابو العلاء نیست. خب این کاملا واضح است که نجاشی روی عنوان نظر دارد. اصحاب ما هم گفتند این یحیی بن ابی العلاء، من هم نوشتم حتی اینجا، ثقة چون نجاشی توثیق کرده است. در صورتی که نجاشی یحیی بن العلاء را توثیق کرده، اصلا نجاشی یک عنوان بیشتر نیاورده، یحیی بن العلاء، و ایشان را توثیق کرده است. یحیی بن العلاء را. عبارت نجاشی را زدند برای شرح روایت. این تمام بحث ما این بود.
این دو تا را از هم جدا بکنید، محور فهارس ناظر به محور روایات نیست. بله کتب رجال ناظر هست، اما محور فهارس ناظر نیست.
حالا اگر این مطلب اجمالا روشن شد، خدمتتان عرض میکنم. آن که ما در روایات داریم، در کتب اربعه، غیر از کتب اربعه را من مراجعه نکردم، یحیی بن ابی العلاء است. در یک روایت واحده نسخه بدل علاء دارد، اما در همه اینها یحیی بن ابی العلاء است. این راجع به محور روایت.
س: جاهای دیگر هم نیست استاد، فقط محاسن و ثواب الاعمال دارد
ج: یحیی بن العلاء؟ راوی از او کیست؟
س: در محاسن ابان احمد ، در ثواب الاعمال احمد بن 34:00
ج: احتمالا شاید احمد بن34:04
علی ای حال این شاید مثلا، حالا دقت کردید؟ این محور روایات ما. در کتب اربعه ایشان هم که میگویند کتب غیر اربعه.
میآییم به محور رجال. دوم محور رجال. در محور رجالی که ما الان داریم، فعلا داریم، در رجال برقی است. در رجال برقی هر دو را آورده، و این خیلی دقیق است. هم یحیی بن العلاء را آورده هم یحیی بن ابی العلاء، این دقت ایشان را نشان میدهد. ایشان هر دو عنوان را آورده است. میآییم در کتاب شیخ، شیخ قدس الله نفسه به نظرم یحیی بن العلاء را هم در رجالش آورده، یحیی بن ابی العلاء را هم آورده، در اصحاب الباقر(ع) هم آورده، در اصحاب الصادق(ع) هم آورده است. برقی فقط در اصحاب الصادق(ع) آورده. این محور رجال. کشی هم که ندارد.
محور فهارس، نجاشی یحیی بن العلاء دارد. شیخ طوسی یحیی بن ابی العلاء دارد، هر دو هم فهرست هستند. روشن شد؟ من روایات را گفتیم، کتب رجال را گفتیم، کتب فهارس.
پس اختلاف اساسا بین شیخ طوسی و نجاشی هر دو هم معاصر. لذا اصحاب رجالی ما چه نتیجه گرفتند؟ گفتند نکند نجاشی اشتباه کرده، بالاخره در روایات که یحیی بن ابی العلاء است، در کتب رجال هم یحیی بن ابی العلاء آمده، در فهرست شیخ هم یحیی بن ابی العلاء آمده، پس این یحیی بن العلائی که نجاشی گفته این ناظر به آنهاست و این اشتباه است. یا در کتاب نجاشی اشتباه شده، بالاخره یک چیزی مشکل پیدا شده است. و الا قاعدتاً جای یحیی بن ابی العلاء نیست. و نیامدند یحیی بن العلاء را از یحیی بن ابی العلاء جدابکنند. یکی گرفتند. آخرش هم گفتند یحیی بن ابی العلاء است. عبارت نجاشی باید یک کاری بشود. این خلاصه کلام و سر استدلالشان چون کتب روایات را گرفتند، کتب رجال را هم دیدند، فهرست شیخ را هم دیدند.
نظر خود بنده این است چون حالا دیگر یواش یواش میخواهیم وارد بحث بشویم. نظر خود بنده این است که مرحوم نجاشی، چون مرحوم نجاشی اسم شیخ را برده و آثار ایشان را هم آورده. مرحوم شیخ اسم نجاشی را نبرده، نمیدانیم چرا؟ آثار ایشان را هم نیاورده. نجاشی اسم شیخ را برده است. من به ذهنم میآید که مرحوم نجاشی قدس الله نفسه در عین حال میخواهد اشتباهات شیخ را هم بنویسد. لکن به هر حال احترام کرده، حالا ما تعبیر من هم اشتباهات سنگین شاید باشد. الان توضیح میدهم.
شیخ چون دقیق است، آنچه که در مصدر بوده نقل کرده، به این معنا نمیشود گفت اشتباهات، به این معنا باید گفت که اشتباه دیگران را نقل کرده نه اینکه خود شیخ اشتباه کرده است. نجاشی اسم نبرده، اسم شیخ را نبرده، نجاشی میخواهد بگوید این آقا، این که در فهرست هست، اگر نجاشی خلاصه حرفش را دقت بکنید، چون ننوشته، این ننوشتههای یک کتاب است، آن که ما در فهرست داریم یحیی بن العلاء است. این صاحب کتاب است. این یحیی بن العلاء. اما آن یحیی بن ابی العلاء این راوی است صاحب کتاب نیست. این در بحث روایات میآید و رجال. این نباید در فهارس بیاید. خوب نمیدانم دقت فرمودید چه میخواهم بگویم؟
حالا نجاشی هم متأسفانه توضیح نداده منشأ اشتباه شیخ کجاست؟ اشتباه وقتی ما میگوییم شیخ اشتباه کرده، یعنی یک کتابی است شیخ برداشته غلط نقل کرده، این نیست، مراد من از اشتباه اینجا این نیست.
س: ضعف طریقش…
ج: بحث طریق نیست، یک کتابی محل اعتماد شیخ بوده، در این بخش فهرستی. از آن کتاب نقل کرده، آن کتاب غلط بوده. روشن شد؟ آن کتاب غلط بوده
س: نجاشی این را قبول نداشته
ج: قبول نداشته. آن را غلط میدانسته است. آن وقت لذا اگر دقت، البته عرض کردم خود آقای خویی هم تقریبا آخرهای بحث میخواهد به همین نتیجه برسد. میگویم چون این تحلیل را کاملا قبل از ما کسی ایشان هم نفرمودند، قبل از ایشان هم کسی نفرمودند، نشده توضیح بدهند که ما در محور روایات یک چیز داریم که شبیه آن هم معظم در رجال آمده، در یک فهرست هم آمده. نجاشی میخواهد بگوید نه، این اسمش یحیی بن العلاء است و غیر از یحیی بن ابی العلائی است که در روایات است. آن معلوم نیست صاحب کتاب باشد. چون نجاشی کسانی را نام میبرد که صاحب کتاب هستند نه روات. فهرست است دیگر رجال نیست. شیخ هم فهرست دارد هم رجال دارد. توی فهرست خودش یحیی بن ابی العلاء نام برده، و دیگر حالا ظاهرا به یک دقیقه دیگر نمیرسیم. فردا انشاءالله. آقایان مراجعه هم بکنند چون لطایفی گفته شد تا ببینیم مسئله حل میشود یا نه؟
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین