خارج فقه (جلسه21) دوشنبه 1396/12/07
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
همین طور که الان هم عرض کردم در قبل از درس، انصافا راجع به این حدیث چهار تایی ای که اول کتاب صحیفه صادقه عبدالله پسر عمرو عاص هم هست انسان در حد یک کتاب هم بنویسد هم متن روایت پیش اهل سنت، پیش ما، پیش اسماعیلی ها متون مختلفش بررسی بشود، اسانیدش بررسی بشود و آن هایی که از اهل سنت روایت را قبول کردند که عرض کردیم جمعی هستند حتی مثل حاکم در مسند، در یک جا دارد می گوید هذا حدیثٌ صحیحٌ فی الاجماع، در این حد ایشان می خواهد چیز بکند. البته عرض کردیم این اجماع نباید مرادش همه باشد، شاید اگر بالاجماع بود خب خود بخاری و مسلم می آورد اما آن دو تا نیاوردند و قبول نکردند.
عرض کنیم انصافش این است که حاکم کتابش را نوشته بنا بر این که علی شرط شیخین یا بخاری و مسلم، البته اگر جایی شرط بخاری باشد مسلم هم هست چون شرط بخاری و مسلم با هم یک مقدارش مشترک است، یک مقدارش باز بخاری اضافه دارد، لذا گاهی می گوید حدیثٌ صحیحٌ علی شرط مثلین، اسم بخاری را نمی آورد، گاهی می گوید علی شرط شیخین که هر دو را اسم می آورد لکن کرارا عرض کردیم با این که اسم کتاب مستدرک به این معناست معذلک در اثنای کتاب زیاد خارج می شود، کم هم نیست که می گوید هذا حدیثٌ صحیح الاسناد و لم یخرجا، عرض کردیم بعضی از اهل سنت یک اصطلاحی دارند یُخرِج یعنی تمام حدیث، یُخَرِّج جزء حدیث، حالا این هم اصطلاح است، ما هم خیلی مقید به این اصطلاحات نیستیم، حالا به هر حال این طور گفتند.
ببینید این معنایش این است وقتی می گوید صحیح الاسناد و لم یُخرجا، یعنی پیش من صحیح است، پیش مشهور صحیح است نه شرط مسلم و شرط بخاری، این در کتاب مستدرک هست، این جا هم می خواسته یکمی بالاتر بزند، بگوید غیر از این دو تا بقیه اجماع دارند، هذا حدیثٌ صحیحٌ بالاجماع و إلا اگر شرط مسلم بخورد می گفت علی شرطهما، یا شرط مسلم، دقت کردید؟ این نکته را و ظرافت نکته را دقت بکنید، همین که گفته بالاجماع این اصطلاح است، این تصوری که ایشان الان فرمودند که این مستدرک است درست است اصل کتاب مستدرک بنا بوده اما در بعضی جاها اگر دیده باشید می گوید هذا حدیثٌ صحیح الاسناد و لم یُخرجا، این یعنی چی؟ یعنی شرط مسلم و بخاری ندارد، پیش من صحیح است، وقتی می گوید صحیح الاسناد و لم یُخرجا دیگه شرط هیچ کدامشان نیست، این جا هم گفت صحیحٌ بالاجماع یعنی غیر از این دو تا، می گوید خب بیخود این ها استخراج نکردند، بقیه علما قبول کردند. روشن شد؟ اجماع علما بر قبول این حدیث است، چرا این دو نفر مسلم و بخاری و إلا اگر آورده بودند علی شرطهما بود که خودش را آورده بودند چون این حدیث مهم است، یکی از احادیث کلیدی و مهم در فقه است، چهار تا نکته دارد
پس بنابراین خوب دقت بکنید و عرض کردیم مرحوم آقای آقامیرزا حسین نوری، من هم نمی دانم، هنوز هم نمی دانم یعنی واقعا خبر ندارم که ایشان مستدرک به این مفصلی، خیلی هم زحمت کشیده، انصافا ایشان برای این کتاب مستدرک خیلی خون دل خورده، بله من یک دفعه دیگر هم نقل کردم حدّثنی مرحوم آقای بجنوردی از ایشان سماعا شنیدم از مرحوم آقا عباس قمی صاحب مفاتیح که یک روزی من صبح حمام رفته بودم، در نجف، بعد در رختکن حمام با آقا میرزا حسین نوری هم صحبت شدیم، آقا شیخ عباس قمی شاگرد ایشان است، انصافا از ایشان استفاده کرده لکن آقا میرزا حسین چون شاگرد شیخ انصاری هست یک فقیه و اصولی هم هست به خلاف مرحوم آقا شیخ عباس، می گفت که به هر حال به همین سند که عرض کردم مرحوم آقا شیخ عباس قمی گفت که با میرزای نوری صحبتمان شد میرزای نوری به این فرمود که علمای اهل سنت حدود پانصد رساله و کتاب به جلال سیوطی نسبت دادند، راست هم هست، همین کشف الظنون در غالب صفحات کشف الظنون اسم سیوطی هست، یک رساله ای و کتابی به سیوطی نسبت داده است، در غالب صفحات لکن آن زحمتی که من در مستدرک کشیدم از کل آن زحمتی که ایشان در پانصد تا کتاب و رساله کشیده بیشتر است و راست است، این مطلب درست است، این را چون من شنیده بودم حالا این هم یک نکته تاریخی عرض بکنیم. آن زحمتی که من در مستدرک لکن خب مشکل کار این است که این مستدرک نیست، ایشان زحمت کشیده، این احادیثی را که ایشان آورده صاحب وسائل نه این که ندیده، اعتقاد بهش نداشته، اصطلاح استدراک این نیست، اصلا از نظر فنی این مستدرک نیست و من توقعم این بود که حاجی نوری یا در مقدمه و یا در اول خاتمه این نکته را توضیح بدهد که چرا اصلا ایشان این کتاب را نوشته، اسمش اصلا مستدرک نیست چون مستدرک یا همین که اگر عبارت آقایان نحوی ها را در ذیل کلمه لکن نگاه بکنید استدراک این است که انسان مطلبی را بیان بکند که اگر بیان نمی کرد خلافش به ذهن می آمد، این اسمش استدراک است، اصطلاحا استدراک یعنی این، یعنی وقتی گفت جائنی القوم به ذهن می آید همه آمدند و زید هم آمده، می گوید لکنّ زیدا لم یجیء، اصلا استدراک یعنی انسان بیان یک مطلبی را بگوید که اگر بیان نکند خلافش به ذهن می آید، این معنای استدراک است، شما وقتی احادیثی را که در فقه الرضا و دعائم و این کتاب ها هست که مرحوم صاحب وسائل بهش اعتقاد ندارد این دیگه استدراک اسمش نیست، مثلا یک حدیثی در کامل الزیارات باشد از دست صاحب وسائل افتاده یا در یک نسخه تهذیب باشد از دست صاحب وسائل افتاده، ایشان برداشته آورده، این ها خیلی کم اند، در کل این کتاب خیلی کم اند. ایشان احادیثی را آورده که صاحب وسائل بهش اعتقادی ندارد، این که استدراک نیست. نمی فهمم چرا، چون دقت بکنید بنده اخلاقم این است که علم خودم را به دیگران فرض نمی کنم، من در مستدرک نگاه کردم که ایشان یک توضیحی بدهد که چرا اسم کتاب را مستدرک گذاشتند، من ندیدم، حالا نگاه بکنید آقایان بعد در یک جایی به یک مناسبتی در خاتمه مثلا یک جایی ایشان و إلا قاعدتا این اصلا مستدرک نیست، اسم کتاب مستدرک نیست، کتاب مستدرک حاکم هم این اشکال را دارد اما کمتر، عده ایش واقعا استدراک است اما این اصلا استدراک نیست، خیلی کم. احادیثی باشد در یکی از کتب مشهوره باشد از دست صاحب وسائل در رفته، ایشان آورده، این استدراک است، راست است.
پرسش: تجمیع حدیث است که فقیه کارش راه بیفتد
آیت الله مددی: خیلی خب اسمش را مستدرک الوسائل نمی گذارند. جامع الاحادیث بگذارند،
پرسش: از باب این که آن جا نیست و ما این جا آوردیم
آیت الله مددی: خیلی خب آن جا نیست و این جا هست را مستدرک الوسائل نمی گویند، اسمش را مستدرک نمی گذارند که
پرسش: پانزده جلد مستدرک است؟
آیت الله مددی: نه دیگه حالا جلدش را کار نداشته باشید.
علی ای حال این نکته را خوب دقت بفرمایید، اسم کتاب خودش مهم است دیگه، نمی شود آدم هر چیزی برای کتابش بگذارد، البته یک نکته هست این نکته قطعی است، حالا من چون، مرحوم صاحب وسائل عرض کردم یک بار وسائل را نوشتند و یک بار دیگه تمام وسائل را دیدند، بار سوم هم باز وسائل را دیدند خیلی انصافا مرد موفقی است، انصافا هنوز هم که چهارصد سال از آن زمان گذشته سیصد و خرده ای سال، هنوز هم این کتاب مزایای خودش را دارد، خیلی لطافت های خودش را دارد، مرد حدیث شناسی است، مرد بزرگواری است، صاحب نفس هم هست، انصافا نفس پاکی دارد.
ایشان در این دوره سوم که این کتاب را دیدند یک تعلیقاتی یا بعضی جاها نوشته شیخ باسناده یا گاهی اختلاف متن است، در این دوره سوم یک تعلیقاتی نوشتند، این تعلیقات اخیرا پیدا شده در این چاپ آل البیت آمده، یکی از مزایای مهم این چاپ آل البیت این تعلیقات دوره سوم است، این ها در چاپ مرحوم ربانی نیامده، اصلا در اختیارشان نبوده، این تعلیقات تعلیقات مراجعه دوره سوم است، دوره سوم به این معنا که یک دوره ای نوشتند، یک دوره ای هم دیدند، دوره دوم. ایشان یک تعلیقاتی دارند که در چاپ های قبلی نیامده، فقط در این چاپ آل البیت، خود مرحوم آقای ربانی تعلیقات بسیار خوبی دارد، خدا رحمتش کند. خب این ها جزء افراد نسبتا جوانی بودند که دور بر مرحوم آقای بروجردی بودند و خیلی کار کردند، در حدیث بعد ها خودشان کار کردند، مرحوم آقای ربانی جزء لجنه جامع الاحادیث هم هست، حواشی آقای ربانی که در چاپ ایشان آمده دارای فوائدی است که هنوز هم محفوظ است که باز این فوائد ایشان و لطافت های ایشان بعضی هایش در این چاپ آل بیت منعکس نشده، لطافت خاصی دارد، ایشان هم زحمت کشیده.
آن وقت این تعلیقه ای که مرحوم صاحب وسائل دارند در این جلد در این خاتمه در فوائدی که مرحوم صاحب وسائل آوردند که در چاپ مرحوم آقای ربانی جلد 20 و یک مقداری جلد 19 در چاپ مرحوم آقای ربانی، در این چاپ جدید همه یک جا شده، جلد 13 در چاپ آل البیت، این خاتمه که جلد 30 چاپ جدید است ایشان هم بعضی جاها فوائدی دارد، خود مرحوم شیخ حر، من جمله به مناسبت آن فوائدی که مصادرش را نوشته یک تعلیقه ای دارد که عده ای از کتب که الان هستس من چون یا مشهور نبودند یا انتسابش روشن نبود از این ها نقل نکردم. این در چاپ آقای ربانی نیامده، در اختیار صاحب مستدرک هم نبوده، آن جا تصریح می کند مثل فقه الرضا و کتاب فلان، اسم می برد کتاب هایی که، همه نه، حدودا ده تا یا نه تا کتاب را اسم می برد، تصریح می کند که من از این کتاب ها نقل نکردم که حالا یا مشهور نبودند یا انتسابشان روشن نبود، به هر حال به نظرم حاجی نوری این حاشیه را ندیده و إلا با دیدن این حاشیه، به نظرم که نه، قطعا ندیده، و إلا اگر حاشیه را ایشان نقل می کرد دیگه این قدر زحمت مستدرک نوشتن، خب می گفتند مثلا المتمم للوسائل مثلا، حالا مثلا یا مکمل للوسائل، اصطلاح مستدرک یک اصطلاح خاصی است، دقت می کنید؟ اصطلاح این است که مطلبی را بگوید که اگر نمی گفت خلافش به ذهن ما می آمد، این اصطلاح است
پرسش: یعنی اعتقاد صاحب وسائل برای مرحوم نوری معلوم نبوده؟
آیت الله مددی: احتمال می دهم شاید مثلا ایشان خیال کرده
اما صاحب وسائل حاشیه دارد و اسم می برد که من عمدا از این کتاب ها نقل نکردم، اگر حاجی نوری دیده بود بعید بود مستدرک بنویسد، وقتی اسم می برد من عمدا ننوشتم، چه مستدرکی؟ مستدرک معنا ندارد
پرسش: مرحوم نوری چطوری مستدرک نوشته؟
آیت الله مددی: شاید مثلا گفته این کتاب ها در اختیارش نبوده، از حاجی نوری نقل شده که مثلا مرحوم مجلسی را محدث اعظم نمی دانسته، می گفته چون محدث اعظم کسی است که همه روایات شیعه را دیده باشد، ایشان چون زمان صفویه و جنگ های با عثمانی بوده بعضی از مصادر حدیثی شیعه را مطلع نبوده، خودش را محدث اعظم می داند اما مرحوم مجلسی را نمی داند، شهید اول را می داند، صدوق را می داند، مرحوم شیخ احمد احسائی را می داند اما مرحوم مجلسی را محدث اعظم نمی داند. انصافا این چند تایی که اسم برده خب راست است، انصافا در حدیث خیلی کار کردند، انصافا در حدیث شیعه این چند نفر خیلی کار کردند
کیف ما کان از بحث خارج شدیم، حالا به بحث خودمان برگردیم، خدمت با سعادتتان عرض کنم که راجع به این حدیث همین چهار تایی که الان صحبت شد و سلیمان ابن صالح، دیگه یک مقداری از بحث خارج شدیم، یک نکته ای بود آن نکته را چون این الان تاثیرگذار است و مدتی است که در کلمات اصحاب ما شروع شده، اجمالش هم عرض می کنم، راجع به این هم یک توضیحی بدهم در مانحن فیه که این مطلب خوبی است.
من عرض کردم ما از زمان علامه این گرای کلی در فرهنگ معارف دینی ما شیعه پیدا شد که رو به سند و رجال و این ها بیاورند و این خلاصه ای که ایشان نوشت. خب تا بعد ها هم تقریبا می شود گفت مثلا خیلی از مطالب خلاصه تا مثلا فرض کن صد سال قبل، پنجاه سال قبل کاملا مورد قبول بود، فرض کنید در خلاصه از ابن غضائری نقل کرده این را دیگه قبول می کردند، حدود مثلا صد سال، صد و خرده ای سال است که در ابن غضائری مناقشه واقع شده، در ابن غضائری به خاطر کلمات علامه قبول می شد.
آن وقت این را دقت بکنید، من جمله از چیز هایی که عرض کردیم در مشکل کار بود چون مقدار توثیق ها آن هایی که در نجاشی آمده یا در شیخ کم بود این ها با مشکل برخورد کردند که چکار بکنند، عرض کردیم اخباری ها در حدود سه قرن بعد از علامه قدس الله سرّه این ها یک شواهد دیگری هم سعی کردند اقامه بکنند برای این که این حدیث قبول بشود و بعد از اخباری ها هم مرحوم وحید بهبهانی قدس الله سرّه باز شواهد دیگری، این در این شواهد جدید که انواع شواهد هست و از زمان وحید تا زمان ما، البته این گفت که افت و خیز دارد، کم و زیاد دارد لکن اجمالا، از این مجموعه ای که بعد از زمان علامه، طبعا می شود گفت ابتدائا اخباری ها به یک معنایی لکن وحید یک مقدار پخته تر تا زمان ما سعی شد یک مقداری از مطالب استفاده بشود زائد بر آن چه که متعارف بود مثلا همین بحثی که ایشان فرمودند نجاشی درباره یک کسی گفته بود ثقةٌ مسکونٌ إلی روایته، گفتند این مسکونٌ إلی روایته غیر از ثقه است، حالا مثلا علامه وقتی که آورده چیزی اضافه نکرده، این ها گفتند نه مسکونٌ إلی روایته یعنی اگر از کسی حدیث نقل کرد آن هم ثقه است، ببینید! اگر حدیثی را نقل کرد که سندش مشکل بود آن حدیث قابل قبول است، مسکونٌ إلی روایته، این ها دنبال چی بودند اصل مطلب؟ آن مقدمات یعنی آن ماده اولیه ای که در مباحث رجالی بود کم بود دیگه، الان شما کتاب علامه را نگاه بکنید کتاب باریکی است، کتاب علامه کتاب ضخیمی نیست، تازه نصفش ضعفاست و نصفش موثقین است، تازه همین کتاب کم هم نصفش قابل اعتماد است ولی نصفش قابل اعتماد نیست، این طبیعتا کم می خورد، هی آمدند مثلا دیدند روایتی هست مثل همین روایت سلیمان ابن صالح توش هست من باب مثال، و این سلیمان ابن صالح توثیق نشده، گفتند چون راویش محمد ابن حسین است و محمد ابن حسین هم مرحوم نجاشی فرمودند مسکون الروایة است پس این روایت را ما قبول بکنیم، همین روایتی که الان مانحن فیه هست، عده ای گفتند نه اضافه بر روایت اصلا این شخص را هم توثیق بکنیم، مسکونٌ إلی روایته، لذا خوب دقت بکنید این کار ها، البته این نکات و این ظرافت ها در کلمات شیخ نیست، در کلمات نجاشی زیاد است لذا تدریجا بر اثر گذشت زمان از عبارات نجاشی مثلا اشارة إلی کذا، اشارة إلی کذا، هی از عبارات نجاشی توسعه دادند، مثلا همین بحثی را که ما دیروز مطرح کردیم خب در روایاتی که ما داریم سلیمان ابن صالح مطلق است، نجاشی از شخصی به نام سلیمان ابن صالح جصاص نقل می کند و توثیق می کند، این که مرحوم آقای خوئی و مرحوم آقای تستری نوشتند که چون این شخص مشهور است پس مراد از سلیمان ابن صالح همین جصاص است، این اصطلاح این هاست، این در حقیقت نکته فنیش این است، بیاییم بگوییم نجاشی روایات اصحاب را دیده، در روایات اصحاب سلیمان ابن صالح بوده، ایشان گفته سلیمان ابن صالح جصاص یعنی اشاره به این مطلب است که سلیمان ابن صالحِ مطلق همین جصاص است، همین ثقه است، روشن شد؟ و إلا خب این اشکال پیش می آید که آن سلیمان ابن صالح مطلق است، عرض کردم در کلیه روایاتی که من خبر دارم، در این کتب اربعه ای که مسلم و در غیرش هم که دیدم یک جا ما سلیمان ابن صالح جصاص نداریم، از آن ور هم نجاشی سلیمان ابن صالح مطلق نیاورده، سلیمان ابن صالح جصاص آورده. روشن شد چی می خواهم بگویم؟
لذا به ذهن، یک عده ای مثل آقای خوئی و مرحوم تستری نوشتند لفظ سلیمان ابن صالح ینصرف به این آقا که صاحب کتاب است، این ینصرف یک بحث، یک بحث دیگر این که می گویند نجاشی می خواهد اشاره بکند که سلیمان ابن صالح مطلق همین جصاص است، همین ثقه است، شما در روایات مطلق می بینید لکن مراد همین جصاص است. روشن شد؟ این یک راهی است که عرض کردم تقریبا از زمان اخباری ها یک درجات ضعیفش شروع شد توسط مرحوم وحید بهبهانی بیشتر، که من دیگه بخواهم تمام موارد را بگوییم، لکن در اخیری ها مثلا مرحوم آقای تستری در همین جا می گوید این عبارت اشارةٌ به کلام شیخ، این عبارة اشارة، هی اشارة می گیرد، این اصولا کلا یک بحثی است که در کلمات نجاشی یک تعابیری بکار برده شده مثلا از علامه در نمی آید خیلی روی این تعابیر کار کرده باشد، اما این تعابیر را بعد ها آمدند رویش حساب باز کردند، نیاوردند بگویند مسکون إلی روایته، این آقا ثقه است یا این روایتش قبول می شود اما بعد ها آمدند روی این حساب باز کردند و عرض کردم در این فتره اخیر مرحوم آقای تستری خیلی در قاموس زحمت کشیده، زیاد نیست، از این بزرگوار بیشتر آقای ابطحی در تهذیب المقال، چون بعد از این هم اگر کتابی چاپ شده و من ندیدم نمی توانم بگویم آخرین کتاب. ایشان هم زیاد دارد که این مثلا لعله اشارةٌ، لعله اشارةٌ، لذا خوب دقت بکنید ممکن است این طور بگوییم این خیلی مبنای کلی، عرض کردم این مبنای کلی اخیرا در میان یعنی اخیرا بعد از علامه، بعد از اخباری ها این چهارصد سال اخیر که ما از عبارات نجاشی بیش از آنی که سابقا متعارف بود در بیاوریم مثلا از این جا در بیاوریم که نجاشی وقتی گفت سلیمان ابن صالح جصاص نظرش به روایات است، روایات مطلق است این می خواهد بگوید مراد از آن این است، اشارةٌ، که مراد این آقاست، مراد از سلیمان ابن صالح در اسانید این آقاست.
من عرض کردم این مطلبی که گفته شده چون در نکات مختلفی است در کلمات نجاشی، انصافا در بعضی هایش می شود فهمید، انصافا اجمالا حرف بدی نیست و در این که ظرافت ها و نکات و لطائفی در کتاب نجاشی هست که فعلا در این مصادر قدیمی ما هیچ کدامشان ندارند، شاید بخواهیم بگوییم بعد از نجاشی با فاصله همین رجالی که منسوب است به ابن غضائری پسر، این هم ظرافت و لطافت دارد اما قابل قیاس با کتاب نجاشی نیست. کلمات شیخ قدس الله نفسه آن لطافت های لازمی که در کلمات نجاشی هست را ندارد. کشی هم که مشوه است. بله نسبت به رجال، فرض کنید رجال برقی هم نسبتا خوب است انصافا ظرافت ها و لطافت هایی دارد اما به لحاظ فهرستی و حتی تا یک حدی هم رجالی کتاب نجاشی خیلی مزایای خوبی دارد و لکن دیروز عرض کردیم مرحوم نجاشی چون کتابش فهرست است معلوم نیست اصولا ناظر به روایات باشد، مشکل کار این است. چون این مطلب که اشاره باشد شبیه دلالت فعل است یعنی یک قرینه حالیه و سیاقی است، لفظی نیست. نگفته سلیمان ابن صالح مطلق در روایات جصاص است، این را نگفته، این را ما استظهار می کنیم. چون استظهار ماست و به نحو اشاره است خواهی نخواهی یک نوع اجمال دارد، صریح نیست، خواهی نخواهی اجمال دارد، غیر از این که بگوید سلیمان ابن صالح مطلق آن است. اولا ما عرض کردیم کتاب نجاشی ناظر به روایات نیست و اگر هم ناظر باشد این معلوم نیست اشاره به این مطلب باشد. حالا امروز می خواستیم این را اضافه بکنیم.
پرسش: ما از سلیمان ابن صالح جصاص که روایتی نداریم، اگر کتاب داشته باشد قاعدتا باید
آیت الله مددی: نه قاعده ندارد، حالا اجازه بدهید.
بلکه من به ذهنم، چون توضیح تمام این مقدمات برای این بود که به ذهنم می آید شاید مرحوم نجاشی می خواهد بگوید آن سلیمان ابن صالح مطلق اصلا جصاص نیست چون عرض کردیم مرحوم نجاشی غالبا اجازات را ذکر می کند، فهارس را ذکر می کند، ایشان بعد از این که سلیمان ابن صالح جصاص را اسم می برد می گوید له کتابٌ رواه عنه حسین ابن هاشم، این کار که ایشان راوی کتاب را اول بیاورد کم است، در نجاشی هست، منحصر به این جا نیست اما زیاد نیست، شاید مراد مرحوم نجاشی این بوده که اگر شما روایت دیدید حسین ابن هاشم عن سلیمان، این جصاص است، یعنی به عکس اینی است که این آقایان گفتند و به عکس این مطلبی است که ایشان به ذهنش آمده، مرحوم نجاشی چون روایت را دیده، کافی را دیده، دقت می فرمایید؟ حالا تهذیب را دیده یا مصدر تهذیب را دیده که مثلا این جا مصدر تهذیب کتاب نوادر الحکمة است، قطعا نجاشی دیده، نجاشی در واقع می خواهد بگوید این سلیمان ابن صالح که در روایت است این جصاص نیست، اصولا آن سلیمان ابن صالح به اصطلاح کسی است که حسین ابن هاشم از او حدیث نقل می کند، حسین ابن هاشم یا معروف به ابن سعید مکاری این از بزرگان واقفی است و سند خود مرحوم نجاشی هم به ایشان از طرق واقفیه است، شیخ هم از طرق واقفیه است، به احتمال بسیار بسیار زیاد، چون این حسین ابن هاشم یا حسین ابن ابی سعید مکاری، مُکاری در زبان عربی یعنی چاروادار، یادم می آید یک وقتی در درس یک حدیثی بود مرحوم آقای خوئی خواندند فرمودند الذی کان مُکاریا واقعا، واقعا این چاروادار بود، راست است چون دو تا حدیث در کشی هست که با حضرت رضا خیلی با اهانت صحبت می کند، خیلی برخورد اهانت آمیز، به قول آقای خوئی مطلب ایشان درست است، فرمودند إبن ابی سعید المُکاری الذی کان مُکاریا واقعا، واقعا چاروادار بود و لذا مرحوم نجاشی هم دارد و قد حکی عمرو کشی ذموم، این ذمی که هست، راست است خب، خیلی برخورد بسیار بدی و با تعابیر بسیار زشتی با حضرت رضا سلام الله علیه.
و غرض هم این که این حسین ابن هاشم، نجاشی می گوید من وجوه الواقفیة، لذا به ذهن ما می آید احتمالا آن جصاص واقفی هم باشد، البته آقایان ننوشتند واقفی، من فکر می کنم مرحوم نجاشی به این عبارت می خواهد بگوید این سلیمان ابن صالح جصاص، حالا بر فرض هم واقفی نباشد، خوب دقت بکنید! ممکن است شخص واقفی نباشد اما در میراث های واقفیه وجود دارد، روشن شد؟ له کتابٌ رواه عنه حسین ابن هاشم، بعد می گوید، بعد سندش را ذکر می کند. من به عکس این تصور مرحوم آقای خوئی و مرحوم آقای تستری، عکسش را می فهمم، اگر بنا باشد کلام نجاشی اشاره باشد اشاره به این است که سلیمان ابن صالح مطلق در روایات، جصاص نیست، آن جصاص راوی کتابش همین مُکاری است، خود چاروادار و این اصلا روایتش در میراث های واقفیه است، هم شیخ که نقل می کند از میراث حمید است که واقفیه است و هم نجاشی پس این نکته مهمی بود که من گفتم امروز این را هم بگویم، حیف است.
اولا عرض کردم الان عده ای از علمای ما از کلمات نجاشی اضافه بر آن ظاهر دارند می گویند اشارةٌ، اشارةٌ، این یک بحثی است که الان شده، عرض کردم مثل آقای ابطحی هم زیاد دارند و بعضی از قسمت هایش خوب است، انصافا بعضی از قسمت هایش خوب است، حالا بعضی هایش محل کلام باشد. یکیش در این جا تطبیق می خواستیم بکنیم، یکی می گوید آقا چون ایشان گفته سلیمان ابن صالح جصاص این اشاره باشد که آن مطلق این است پس توثیق می شود. راهی را که بنده عرض کردم دقیقا عکس این است، از این که ایشان می گوید سلیمان ابن صالح جصاص له کتاب رواه عنه حسین ابن هاشم، یعنی می خواهد بگوید آن مطلق این نیست و لذا الان در روایاتی که ما از سلیمان ابن صالح داریم یک دانه روایت هم نداریم که حسین ابن هاشم باشد، این روایاتی که ما الان از سلیمان ابن صالح داریم در یکیش، البته چون گاهی حسین ابن هاشم اسمش است و لکن بیشتر در روایات ما حسین ابن ابی سعید، حسین ابن ابی سعید مُکاری الان ما حتی یک روایت نداریم از سلیمان ابن صالح نقل بکند لذا من به عکس این آقایان، عکس را فهمیدم، روشن شد؟ من می خواهم بگویم که مرحوم نجاشی نظرش این است که آن مطلق جصاص نیست نه این که جصاص است، آن اصلا جصاص نیست، چرا؟ چون آن جصاص روایاتش در میراث واقفی ها آمده، آن هم وجوه واقفیه، بزرگان واقفیه یعنی نجاشی اگر روایات را دیده و ناظر به روایات است الان در روایات ما حتی یک روایت واحد هم نداریم توش حسین ابن هاشم باشد. و إلا چرا، خب همه جا می گوید له کتاب، حدثنا فلان، این که می گوید له کتاب رواه عنه حسین ابن هاشم، من فکر می کنم ظرافت نکته این است
پرسش: مبهم 28
آیت الله مددی: اصلا می گویم طریق نیست، می خواهد نجاشی تمییز بدهد یعنی نجاشی می خواهد بگوید این غیر از آن حسین ابن هاشم است، این غیر از آن سلیمانی است که در روایات است، شما در روایات الان ما نداریم، حتما ایشان کتاب را دیده، ما الان یک مورد در روایات نداریم که حسین ابن هاشم باشد، یک مورد. من فکر می کنم، فکر خودم را عرض می کنم، به هر حال من که معتقدم این که قطعا آن نیست اما اضافه بر آن من فکر می کنم اگر بنا باشد کلام نجاشی اشاره باشد اشاره به عکس است نه اشاره به این طرف چون نجاشی طریقه اش این نیست، دقت بکنید! شما کتاب نجاشی را باز بکنید له کتاب اخبرنا به فلان، دارد، مثلا له کتاب رواه عنه ابن ابی عمیر، دارد، زیاد نیست، مواردی دارد، منحصر به این مورد نیست، اما این متعارفش نیست، متعارفش می گوید له کتاب اخبرنا به فلان عن فلان، خوب دقت می کنید! این جا بگوید له کتابٌ رواه عنه حسین ابن هاشم، من از عبارت مرحوم نجاشی این را می فهمم که این آقا در میراث واقفی ها وجود دارد، آن وقت شما روایت ما را که نگاه بکنید اصلا میراث واقفیه توش نیست، این جا که علی ابن اسباط است، بعضی جاها هم که صالح ابن عقبه است إلی آخره، و اصولا حسین ابن هاشم که واقفی تند و بی ادبی بود که نسبت به امام بکار برده در اسانید وجود ندارد.
و لذا به ذهن من می آید که به عکس تصور آقایان، چون این مطلب یک بحث کلی دارد کلمات نجاشی را اشاره گرفتن با این که چون دقت بکنید، می گویم تصریح نیست، نمی خواهد بگوید سلیمان ابن صالح مطلق ایشان نیست، این را نمی خواهد بگوید لکن از عبارت نجاشی من این را در می آورم چون نجاشی قطعا مطلع است که سلیمان ابن صالح در کتب ما هست، در روایات ما هست، می خواهد بگوید این آن نیست، آن جصاص واقفیه ازش نقل می کنند، و چون در هر دو طریق هم شیخ و هم نجاشی هر دو به حمید و واقفی ها بر می گردد و الان هم از آن آقا روایت نداریم، ما به عنوان سلیمان ابن صالح جصاص اصلا روایت نداریم، با این متن روایت نداریم، در روایت سلیمان ابن صالح هم حسین ابن هاشم نداریم، من فکر می کنم مرحوم نجاشی ناظر به بحث فهرستی بوده و در فهارس راوی کتاب از طریق همان ابن ابی سعید مکاری بوده و این ربطی به این کسی که در روایات ما فعلا وجود دارد نیست، این خلاصه بحثی که چون امروز یکمی طولانی صحبت کردیم چون خیلی آثار اخیرا باز شده و خوب هم هست، این راه باز بشود خوب است، من منکر نیستم، حالا دو نتیجه رسیدیم، آقایان به یک نتیجه رسیدند ولی من نتیجه عکسش را رسیدم اما خود اصل راه باز بشود، البته این مشکل کار چون اشاره است، تصریح نیست، لذا خواهی نخواهی اختلاف نظر پیدا می شود، اگر اختلاف نظر پیدا شد سرّش این است چون اشارةٌ منه، اگر اشاره شد شبیه قرائن حالیه و سیاقیه می شد که اعتماد به آن ها خیلی واضح و دقیق و روشن نیست، احتمالش هم تصادفا دقیق است لکن به هر حال من احترام می کنم و می گویم به ذهن من به عکس آن تصور این آقایان در می آید که ایشان می خواهد بگوید مطلق ایشان نیست.
آن وقت عرض کردیم این مطلق کیست این هم انصافا الان برای ما مشکل است، بله مرحوم برقی که انصافا نسبتا کتاب خوبی است با صغر حجمش، دارد سلیمان ابن صالح، ایشان در حقیقت مطلق آورده، من فکر می کنم نظر برقی این است، البته ایشان هم فقط همین مقدار شناختیم که روی، چون برقی اصولا طبقات را دارد، روی عن الصادق، فقط دارد امام المسجد الاحمر، ظاهرا در کوفه باید باشد، این امام مسجد احمر نسب و این ها نیست، شغل خارجی است مثلا، امام جماعت بوده سلیمان ابن صالح، من فکر می کنم مراد برقی این است، این روایتی که توش سلیمان ابن صالح است، این مطلق است چون امام مسجد الاحمر این قید نمی آورد، این وظیفه اش این بوده، بله مرحوم شیخ در کتاب دارد سلیمان ابن صالح الاحمری، اگر این نسخه رجال درست باشد و جز غلط های نسخه رجال نباشد انصافا احتمالا شیخ تصرف کرده، ظاهرا این سلیمان صالح مطلق همانی است که در عبارت برقی آمد، البته برقی معلومات زیادی در اختیار ما قرار نداده، فقط یک نته گفته که ایشان امام جماعت یک مسجدی بوده
پرسش: ثقةٌ؟
آیت الله مددی: نه از امام جماعت، ثقه در نمی آید
و چون امام جماعت بوده که غالبا باید اهل سنت باشد عادتا باید اهل سنت باشد و اگر ما به این روایات ضمیمه اش بکنیم احتمالا این شخص خدمت امام صادق رسیده، از این صحیفه صادقه نقل کرده، امام فرمودند بله هذا کلام رسول الله، احتمالا این جور باشد، علی ابن اسباط هم سنی است از امام صادق یک مطلب را نقل کرده ایشان برداشته آورده و بعد هم محمد ابن حسین. بعد هم در نوادر الحکمة، کس دیگر از اصحاب ما از ایشان نقل نکرده، اصحاب دیگر هم از امام صادق نقل نکردند. اصحاب ما هم از امام صادق، غیر از حالا این مثلا مفرداتش را امام جای دیگر بفرماید نداریم، به ذهن من می آید و العلم عندالله امام علیه السلام بعضی از روایات کتاب عبدالله عمروعاص را تایید فرمودند، شاید هم همه کتاب را تایید کردند، نمی دانم حالا، چون الان آنی که دست ما رسیده چند مورد است، همه اش نیست، اصحاب هم دیدند این سنی و امام جماعت است، سنی گفته که امام فرمودند، از آن ور هم دیدند مثلا در کتاب معروف عبدالله عمروعاص هست شاید اصحاب قدس الله اسرارهم یعنی آن بعضی اصحاب کوفه روی این جهت از امام صادق نقل کردند، البته متعارف اهل سنت هم این نیست که امام صادق بگوید قال رسول الله، مگر این که ایشان مرسل را حجت بداند و إلا این را به اصطلاح خودشان مرسل می دانند. این راجع به این حدیث.
و اما متن دومی که ما از حدیث داشتیم در کتاب، البته این حدیث با این سندی که گفتم منحصرا در نوادرالحکمة آمده.
پرسش: تقیه چی؟
آیت الله مددی: احتمال تقیه هم هست، مرحوم شیخ صاحب وسائل هم گفت دیگه، احتمال کراهت هم هست، احتمال نسخ هم هست، مرحوم صاحب وسائل عده ای از احتمالات را مطرح کرده، آن وقت کتاب نوادر الحکمة را عرض کردم در اختیار کلینی، صدوق و دیگران بوده بقیه اصحاب بعد از نوادر هم نقل نکردند یعنی کاملا واضح است که اصحاب برخوردشان با حدیث برخورد مثبت نیست، تازه مرحوم شیخ طوسی، این نکته ای است که کرارا عرض کردم که هم در کافی، هم در فقیه و هم در تهذیب مجامع حدیثی ای که ما داریم مثل بحار، مثل وافی، مثل وسائل یا اخیرا جامع الاحادیث، خوب بود، در جامع الاحادیث که ذکر صفحات دارد، در مثل بحار و این ها که ذکر صفحات هم ندارد، آن زمان متعارف نبود، خوب بود اضافه بر این قسمت صفحات که الان جامع الاحادیث دارد عنوان ابواب را هم ذکر می کردند، می دانید کتاب تهذیب شرح مقنعه شیخ مفید است، در جایی که بحث خود کتاب است ایشان چند تا روایت دارد که دیروز یکی از روایاتش را خواندیم، بعد از ایشان شیخ طوسی طبعش این طوری است، بعد از این که مقنعه را می آورد و متون روایت را می آورد و استدلال می کند بعد مثلا فرض کنید بحث بیعش تمام می شود، می گوید باب الزیادات، روایاتی که به قول ایشان ننوشته و متفرق هم هست، یکیش یک باب است و یکیش یک باب است، این احادیث را در ابواب زیادات می آورد، دو تا حدیث الان ما داریم از این مال چهار تایی که مال عبدالله عمروعاص است، یکیش مال کتاب عمار ساباطی است و یکیش هم مال سلیمان، هر دو را شیخ از کتاب نوادر الحکمة آورده، و هر دو را شیخ در ابواب الزیادات آورده، در باب اصلی نیاورده. بعید است این ها و هر دو را هم مرحوم کلینی و هم صدوق حذف کردند، این آقایان که فرمودند شواهد. مضافا متنی را که عمار دارد یک مشکل دارد به جای بیع ما لیس عندک دارد بیع ما لم یقبض، الان در ذهنم این متن را پیش اهل سنت فعلا ندیدم، البته استقرای من فعلا کامل نیست، عده زیادی نسبتا از، حالا برای احترام آقایان بگوییم سه درصد، عده زیادی از متون و اسناد این روایت را پیش اهل سنت من دیدم، در آن ها بیع ما لم یُقبَض نیست، بیع ما لیس عندک است، در تمامشان بیع ما لیس عندک است، این لیس عندک را تفسیر کرده ما لم یقبض، این هم چیز عجیبی است، نگاه بکنید بیع ما لم یقبض به نظرم هیچ جا نیامده، چرا ربح ما لم یضمن داریم، به نظرم در بعضی متونش ربح ما لم یقبض هم آمده، در بعضی متونش.
یکی از حضار: معجم اوسط دارد
آیت الله مددی: چی دارد؟ بیع ما لم یُقبض
یکی از حضار: نهی رسول الله عن سلف و بیع و عن شرطان فی بیع و عن بیع ما لم یُقبض و ربح ما لم یُضمَن
آیت الله مددی: آن ربح ما لم یضمن به ذهنم بود اما بیع ما لم یقبض در ذهنم نبود
به هر حال و ایشان بیع ما لم یقبض را به معنای بیع ما لیس عندک گرفته و آن مشکل بیع کلی هم همین است، حالا به بحث خودمان برگردیم که الان خواندیم از این مجله احکام عدلیه، آن هم اشکالش، آن شارح که نوشته بود اشکالش بیع ما لیس عندک است، در صورتی که اگر بیع ما لم یقبض بود آن بهتر بود چون کلی که قبض نشده که، یک کیلو از گندم که قبض نشده. بعد هم برایتان خواندیم وقتی عبدالرحمن ابن حجاج مطرح می کند امام می فرماید ماذا یقولون، می گوید که إنهم یقولون باع ما لیس عنده، ببینید، این نکته را چون دیروز نشد توضیح بدهم. معلوم می شود وقتی آن روایت جناب آقای عبدالرحمن ابن حجاج وقتی که می گوید یشتری الطعام من الرجل لیس عنده فیشتری منه حالا، قلت إنهم یفسدونه عندنا، قال و ای شیء یقولون فی السلم، قلت لا یرون به باسا، یقولون هذا الی اجل، فإذا کان إلی غیر اجلٍ و لیس هو عند صاحبه، ببینید، لیس هو عند صاحبه، کاملا واضح است وقتی با امام مناظره می کند مناظره اش سر عنوان لیس عندک است
و لیس هو عند صاحبه فلا یصلح
این یک متن روایت بود، یک متن دیگه:
قلت فمن عندنا یفسده، قال و لم، قلتُ باع ما لیس عنده.
این ها همه شواهد می شود که متنی که معروف تر بوده ما لیس عندک است نه ما لم یُقبَض، البته من ظاهرا همین متوسط هم دیدم یعنی به نظرم در ذهنم، به نظرم آن جا هم نقل نکرده بود ما لم یُقبَض،
قلتُ باع ما لیس عنده
پس با این شواهد، آن وقت نکته دیگر روشن شد، نکته دیگر این که امام تمسک نکردند به بیع ما لیس عنده یعنی وقتی که اهل سنت آمدند گفتند باع ما لیس عنده، امام نفرمودند که این سنت ثابت است عن رسول الله و مطلب درست است، البته نفی هم نکردند، این هم خیلی عجیب است، لذا به ذهن من می آید که برخورد ائمه با این فقره ای که، شاید نفی این عبارت نبوده، تاویل و تفسیر عبارت بود، شاید مراد این باشد، یعنی امام در حقیقت نیامده بگوید این روایت را که نقل کردند جعل است، اثبات هم نکردند، نفی هم نکردند، خوب دقت بکنید خیلی مسئله مهمی است، در این حدیث صحیح قال باع ما لیس عنده، قال فما یقول فی السلم، قد باع صاحبه ما لیس عنده، ببینید نگفت آن حدیث باطل است، قلت بلی، قال فإنما صلح من اجل أنهم یسمونه سلما، إن ابی کان یقول لا باس ببیع کل متاع کنت تجده فی الوقت الذی بعتَه فیه، ظاهرا امام می خواهند کلمه ما لیس عنده را به این معنا، معنا بکنند یعنی ولو الان یک کیلو گندم نیست اما در وقتی که می خواهی بفروشی باشد و وجود داشته باشد کافی است
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین