معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه88) سه‌شنبه 1395/12/24

1395-1396، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بحث در باب زکات و خراج و مقاسمه بود.

که آیا حلال است گرفتنش برای شیعه با اینکه حسب قاعده و تأکیداتی که ائمه(ع) داشتند و این دستگاه خلافت را غیر مشروع می‌دانستند، باید حسب قاعده بگویند حرام است. چون الان اسم جمال صفوان جمال برده شد، حضرت می‌فرمایند همین مقدار که منتظری که این برگردد از سفر حج و پول شترها را بدهد، این همین مقدار حرام است که تو انتظار داری.

علی ای حال لذا حکم هم به حسب ظاهر خلاف قاعده دیده می‌شود. حکمش به اینکه جایز باشد.

به هر حال عرض کردیم مرحوم شیخ این مسئله را قرار داده تبعا لمرحوم صاحب شرایع. جزو خاتمه بحث مکاسب محرمه قرار داده در عنوان معینی نیامده است.

و عرض شد که شیخ روایات را آورده. اول کلمات اصحاب را نقل کرده. دعوای اجماع در مسئله از چند نفر نقل شده است. شیخ اینها را به اصطلاح متعرض شده، دعوای اجماع را، و بعد یک مقداری هم متعرض مخالفین. که مثل مرحوم مقدس اردبیلی قدس الله نفسه.

و ما بنا داشتیم اول عبارات شیخ را بخوانیم؛ چون دیدیم مرحوم مقدس اردبیلی قبل از شیخ نوشته، عبارت مرحوم مقدس را بخوانیم. یک طایفه دیگر روایات بود، چون بعد به یک مناسبتی ایشان دارد در همان جا متعرض می‌شویم.

البته خواندن عبارات بزرگان در بعضی از مناسبات، هم به خاطر بعضی از نکات و هم به خاطر گاهی اوقات عباراتشان صعوبتی دارد، سختی دارد.

عرض کنم که مرحوم علامه حلی در کتاب قواعد، در کتاب به اصطلاح ارشاد، ارشاد الاذهان الی احکام الایمان ظاهرا، و ایشان در کتاب ارشادش در بحث مکاسب محرمه متاجر، در مقدمه‌اش مطالبی را که فرموده، مرحوم آقای اردبیلی شرحی بر آن ارشاد نوشتند. در عبارت مرحوم علامه در ارشاد آمده و لا بأس بالرزق من بیت المال، همین طور و لا بأس آمده تا و ما یأخذه یعنی لا بأس یما یأخذه السلطان الجائر که انشاءالله این فرق را مرحوم شیخ انصاری هم دارد. که اگر حالا سلطان غیر جائر بود، یعنی سلطان شیعه بود، اما غیر صحیح بود، ظالم بود، آن چطور.

و ما یأخذه السلطان الجائر باسم المقاسمه، به عنوان مقاسمه از غلات و به اسم خراج عن الارض و به اسم زکات من الانعام و ان علم المالک، حالا خیلی ایشان دیگر توسعه دادند. حتی اگر مالک هم معلوم باشد. مراد ایشان ظاهرا از اینکه مالک معلوم باشد، نه اینکه علم تفصیلی، می‌دانیم در این اموال کسی آمده، می‌گوید این اموال من را به ظلم گرفتند. اگر مخلوط است می‌شود، اگر معین خارجی شد، نمی‌شود. حالا که ایشان که ظاهرا به ان علم المالکش که توسعه داده است.

مرحوم آقای اردبیلی در شرحش اولا خب فرمودند که ما یأخذه به عنوان لا بأس. خیلی خب

س: ایشان شرحشان چیست؟

ج: مجمع الفائده و البرهان. تازگی چاپ کردند. همین جامعه مدرسین چاپ کردند. چاپ قدیم هم دارد اما این چاپ جدیدی کردند، خیلی هم زحمت کشیدند، حدود چهارده جلد است. این جلد هشت مجمع الفائده، از صفحه 97 ایشان متعرض شده است.

من یک مقدار عباراتی را که مربوط به ما نحن فیه است می‌خوانم. آن مقدارش هم که ربطی ندارد متعرض نمی‌شوم.

اعلم ان الخراج و المقاسمه هما المقدار المعین من المال، مقدار معینی است. بمنزلة الاجره، مثل اجرت می‌ماند. بمقدار المعین من المال فی الارض الخراجیه، این فی الارض الخراجیه را به آن قبلیش بزنید. این بمنزلة الاجره رابه اصطلاح امروز ما بین پرانتز یا بین دو خط کوتاه نوشته بشود. نه اینکه بمنزلة الاجره فی الارض الخراجیه. نه، مثل اجرت است لکن این مال معینی است، مقدار معینی است در ارض خراجیه. این از عبارت ایشان باید مفرداتش را هم شرح داده بشود.

بعد هم متعرض ارض خراجیه و ارض مفتوح صلحا و اشاره کرده، که دیگر من وارد نمی‌شوم.

این دو سه سطر ایشان چون احتیاج به یک شرح دیگری دارد وارد نمی‌شوم.

بعد می‌فرماید و المقاسمه، این درست است این مطلب ایشان. در ارض خراجی اگر به نسبت از غلات گرفت، اسمش مقاسمه است. اگر پول گرفت اسمش خراج است.دقت کردید؟ مثلا ارض عراق، زمین عراق را بیاید بگوید آقا شما بیایید اینجا کشاورزی کنید، هر چه محصول بود، یک سومش مال من، دو سومش مال شما. این می‌گویند مقاسمه. با محصول حساب می‌کنند.

اما اگر گفت بیا اینجا کشاورزی کنید، هر متر زمین این قدر بدهید. هر هکتاری این قدر بدهید. این می‌شود خراج. فرقش این است. درست است این بحث.

و المقاسمه الحصة المعینه من حاصل تلک الارض مثل عشر مثلا، یک دهم، و الخراج المال المضروب علیها غالبا، فلا یضر، بله، می‌گویدگاهی هم جابجا به کار برده شده است.

خیلی خب، حالا آن یکی دو مطلب دیگر فرمودند که بله، محل کلام الان نیست. البته بعد باز همان مطلبی راکه عرض کردیم که این کدام ارض خراجی هستند؟ ایشان می‌گوید معلوم نیست بعد از پیغمبر(ص) کدام ارض خراجی بودند.

و ان علم ما یعلم المأمورة فی ذلک الزمان، باز مأمورش معلوم نیست.

و ان علم لم یعلم کون الفتح باذنهم؛ عرض کردم مرحوم مقدس اردبیلی انصافا خیلی از مطالبی را که در این مثلا هشت قرن، مثلا بعد از عهد نصوص بین اصحاب موجود بوده  و معروف بوده، شروع به تشکیک می‌کند. خوب است تشکیک اما همین جور تشکیکی که محصل دارد و ان علم و ان علم، خب اینها به جایی نمی‌رساند که

س: مشخص است که تحت تأثیر هیچ کسی بودند ایشان

ج: عرض کردم آن زمان چون مرحوم محقق کرکی رساله‌ای نوشته بود. ایشان ناظر به رساله محقق کرکی است. خودش هم رساله دارد. حالا من الان فعلا حتی در رساله‌اش هم بحث دارد. من فعلا از همین مجمع الفائده می‌خوانم؛ چون دیگر رساله‌اش طولانی است. اقلا به این مقداری که اجمالا.

بله، بعد دارد که ارض عراق مثلا مفتوح عنوة بعد روایت آورده، صحیحه حلبی و صحیحه مسلم. بله، آخرش هم دارد و دلالتها علی ثبوت المفتوحة عنوة غیر العراق بحیث یکون باذن الامام علیه السلام غیر ظاهر؛ بله این مطلب ایشان اجمالا درست است. بعدش هم فتأمل هم دارد. همیشه غالبا یک فتأملی هم دارد.

بعد اجمالا آن وقت خب دیگر اینها همه‌اش عرض کردم به این نحوه بحث به جایی نمی‌رسد. بحث اینکه غیر از عراق کجا، به صورت مفتوح عنوة است، طبیعتاً این جوری است که چون اهل بیت(ع) متصدی نبودند، روشن نیست. دستگاه‌های جور هم که حسابهایشان مختلف بود. یک عده می‌گرفتند آقا اینجا خراجی است، یک عده نمی‌گرفتند. این روشن نیست.

این مطلبی که ایشان گفته اجمالش درست است. و من انشاء الله تعالی حالا عرض می‌کنم چون دفعه عرض کردیم در این کتاب معجم البلدان حالا به حسب ذهن من، در ارض السواد، در عنوان سواد، در آنجا یک قصه‌ای را نقل می‌کنند در عراق که آن وقت به لحاظ مدائن و اینها، پایتخت ایران بود. عراق هم در آن زمان یعنی تا حد تکریت، یعنی تا حد همین شمال بغداد، نه کل عراقی که الان عراق به آن گفته می‌شود.

عراق عرب به اصطلاح، دامنه غربی کوه زاگرس که می‌خورد اولش هم هلوان بوده، وارد عراق می‌شده، از آن طرف هم طرف بصره و ابو الخصیب و اینها. از آن طرفش هم طرف سماوه، از طرف شمال هم دیگر تکریت. تکریت اول جزیره بود، عراق نبود. اصلا تکریت را جزو عراق حساب نمی‌کردند.

مراد از ارض عراق این است. اصطلاحشان این است. این را در کتاب مجمع البحرین شاید یک وقت دیگر هم عرض کردم، حالا دیگر امروز هم بگویم، حالا چون هی گفتم می‌گویم امروز بگوییم تا برسیم به آنجا. ایشان ادعا می‌کند که خراجی شدن این زمین، توسط قباد پدر انوشیروان است. حالا معروف بین علما این است که این کار را عمر کرد و با مشورتی که کرد و با مشورت امیر المومنین، لکن در آنجا این را به قباد نسبت می‌دهد. پدر انوشیروان، که قباد در وقتی که پادشاه، چون اینجاها خب محصول بود، مخصوصا یک قسمتش معلوم می‌شود محصول رمان بوده، انار بوده به اصطلاح.

دارد که یک روزی قباد از لشکر جدا می‌شده و می‌رسد به یک جایی و می‌بیند که یک زنی مشغول نان پختن است، یک بچه‌ای هم دارد، فرض کنید سه چهار ساله. چیزی که برای او تعجب آور بود این بود. این زن که مشغول نان پختن می‌شد بچه می‌رفت مثلا سمت درخت عراق یک انار بچیند، زن آن غذا را ول می‌کرد، نان را ول می‌کرد، می‌آمد جلوی بچه را می‌گرفت می‌گفت نه دست، جلویش را می‌گرفت، بچه را می‌آورد این طرف که انار نچیند. باز مشغول نان می‌شد، باز می‌دید این بچه طرف انارها که انار بچیند. این قباد خیلی تعجب کردکه این زن با این حالت، این جوری این بچه می‌خواهد یک انار بچیند، نمی‌گذارد مانعش می‌شود، پرسید، حالا او نمی‌داند که این خود پادشاه است. پرسید که چرا نمی‌گذاری که این بچه انار بچیند؟ گفت این انار وقتش رسیده، باید مأمور مالیاتی شاه بیاید، مالیاتش را بگیرد، بعد ما مصرف بکنیم. تا هنوز مالیات نگرفته، ما مصرف نمی‌کنیم. نمی‌گذاریم کسی از این مال تصرف…

خیلی این قباد حالش به هم می‌خورد به قول ما و ناراحت می‌شود که مثلا این بدبخت رعیت این طور مراعات می‌کنند مخصوصا به این صورت. دو دقیقه می‌رود سمت تنور، باز می‌آید طرف بچه و طرف درخت انار…

س: مثل انارهای حیاط ما

ج: خب مثل انارهای حیاط ما به قول ایشان.

البته ما که چیزی نمی‌گوییم حالا آقایان هم می‌کنند. حالا قصه بچه نبوده که مادرش جلویش را بگیرد.

علی ای حال بعد بر می‌گردد خب ارتشیان هم بر می‌گردد به دربار و مطرح می‌کند با به قول امروزی ما با هیئت وزیران که آقا این وضع بدی است خب این را ما با چشم خودمان دیدیم، بیچاره‌ها در فشارند، می‌گوید تا مأمور مالیاتی نیاید و مالیات نگیرد، ما این را مصرف نمی‌کنیم. بعد از مشورت زیاد تصمیمش به این می‌شود که مالیات را به جایی که بر انار بگذارد، بر خود زمین بگذارد. و لذا افراد بتوانند انار را مصرف کنند. مثلا این آقا یک هکتار زمین گرفته، مالیات زمین بدهد، نه مالیات میوه. مالیات انار ندهد.

این اسمش بعدها شد خراج، خراج همین است. این که ایشان می‌گوید که مقاسمه از خود زراعت بوده، از خود کشت و کار بوده، وخراج مالی که بوده بر زمین…

به هر حال ایشان می‌گوید که این کار را قباد کرده است. حالا آیا واقعا احتمالا در زمان عمر هم به او گفتند که این کار در عراق سابقا شده، این مسلم است که ارض عراق خراجی بوده.

علی ای حال در این کتاب که این جور آمده

س: یعنی خانه مردم، خانه مردم آنجا کسی زندگی نمی‌کرده یا اگر می‌کردند خانه‌شان هم خراجی بوده؟

ج: ظاهرش. آن وقت در قصه نحوه خراجی را که عمر قرار داده، این طوری ذکر شده که سه نفر را که یکی همین عبدالله رواحه است یکی هم عثمان بن حنیف است. سه نفر را مأمور می‌کند برای ارض عراق که اینها خیلی هم عجیب است واقعا در آن زمان اینها با حدس و اینها چطور این زمین به این بزرگی، چون بعدها که دیوانی تشکیل دادند این را ثبت و ضبط کردند. مثلا پنج هکتار اینجا، ده هکتار آنجا، این پنج هکتار دست این آقا این قدر باید بدهد، آن ده هکتار این قدر. خیلی عجیب است واقعا، با شتر از طرفهای بصره و ابو الخصیب جنوب عراق تا تکریت تقریبا. اینها از آنجا شروع کردند به ضبط و ثبت زمین، معلوم می‌شود که یا حال حدس قوی، خود عبدالله بن رواحه که یک به اصطلاح آن زمان خراس می‌گفتند. تخمین یعنی خودش مأمور مالیاتی بود و تخمین می‌زد. و معروف بود که خیلی قوی است. عبدالله بن رواحه خیلی در خرس قوی بوده است.

خرس عرض کردم برای اینکه به اصطلاح امروزی‌های ما فرار مالیاتی نشود، از دو میوه‌ای که بقا و دوام داشتند، یعنی خرمای خشک و کشمش. از این دو تا زکات می‌گرفتند یا در قبل از اسلام عشر می‌گرفتند. از این دو میوه برای اینکه فرار مالیاتی نشود، مثلا در وقتی که اینها اوایل غوره شدن، چون می‌دانید انگور اولش مثل یک خیلی ریز است، آنها نه، تقریبا دیگر بسته بود که معلوم بود می‌ماند، خراس‌ها می‌رفتند، زمین‌هایی که می‌دانستند مثلا در اینجا چقدر مثلا به اصطلاح خودشان کرم یا تاکستان هست، یا آنجایی که نخلستان بود، اینها مشخص بود می‌رفتند. یا خرما هم وقتی که بیاید بسته شد، آن حالت قبل از اهمرار یا بعضی گفتند اهمرار و اسفرار، آن وقت اینها می‌رفتند چون این دو تا میوه از خصلتشان این بود که میوه‌هایش از برگ جدا بود. یعنی انگور آویزان بود، خرما هم آویزان بود. و لذا عنوان خرس را برای مثل انار و سیب و اینها قرار نمی‌دادند.

میوه جاتی که لا بلای برگ بود، این یک سنت‌های مالیاتی است که الان دیگر اینها را حساب نمی‌کنند.

خرس را برای فقط جو وگندم، برای جو و گندم هم نمی‌فرستادند. برای زراعت زمینی نمی‌فرستادند. برای میوه می‌فرستادند، آن هم دو تا میوه فقط که به اصطلاح عبارت از خرما یعنی خرما، خرمای رطب نه، خرماو کشمش بود. چون این دو تا حالت بقاء داشتند.

و همیشه عرض کردم این واقع خارجی خیلی مهم است. یک روایت دارد اذا خرس، مرحوم آقای خویی می‌فرمایند خرس فرق می‌کند. گندم وجو اینها فرق نمی‌کند. اصلا این گندم و جو خرس نمی‌کردند. این روش مالیاتی بوده، یک ترتیب معینی بوده، این جور نبوده که به اطلاق لفظی تمسک بکنند.

به هر حال چون این دو میوه هم جدا بودند از برگ، آویزان بودند، می‌توانستند اینها را تخمین بزنند. آن وقت می‌آمدآن مأمور مالیاتی یک دوری در این تاکستان یا نخلستان می‌زد، مثلا می‌گفت شما امسال به اصطلاح امروز ما هشت تن مثلا انگور دارید. این هشت تن انگور، آن وقت می‌آمدند این کار را می‌کردند. یک سومش یا یک چهارمش مال شما.  از همان اول در دفتر دیگر مثلا یک چهارمش را اگر کم می‌کردند، دو تن. ضبط دفتر می‌کردند شش تن. می‌گفتند هشت تن، حدود هشت تن انگور داریم، دو تن را حالا مثلا گنجشک می‌خورد، بچه می‌خورد، مهمان می‌آید، گرفتار می‌شود، اینها هم حذ، دو تن هم حذف، شش تن را می‌نوشتند. آن وقت اگر این شش تن خشک می‌شد، مثلا می‌شد سه تن. من باب مثال عرض می‌کنم. اینها در دفترهایی که داشتند دفترهای مالیاتی یا دیوان، دیوان خراج به قول بعدها شد دیوان خراج. در آن می‌نوشتند که آقای فلانی که تاکستان دارد، هشت تن تخمیناً خرس در لغت عرب و حزر نه حذر، با ح حتی و ز، حزر به معنای تخمین است. سابقا عرض کردم الان هم در خود عراق عربها به معما می‌گویند حزوره، از همین ماده است. حزوره از همین ماده حدس و تخمین است.

علی ای حال حزر هم می‌گفتند. خرس هم می‌گفتند. در روایات ما بیشتر خرس آمده اما حزر هم بود در اصطلاح تاریخی حزر هم هست. و بعدها اصلا حزر را مطلق تخمین می‌گفتند.

عرض کردم در بعضی از متون تاریخی هست که مثلا فلان محدث آمد بغداد تحدیث کرد مثلا مکان زیادی پر شد، عرض کردیم این قدر زیاد بود که معید می‌گذاشتند، یک لفظ دیگر دارد معید نیست، یک چیزی شبیه این. مثلا اینکه می‌گفت حدثنا به فاصله ده متر یکی می‌گفت حدثنا، به فاصله ده متر آنطرف یکی می‌گفت حدثنا، تا صدا برسد. بلندگوی انسانی به اصطلاح می‌گذاشتند چون جمعیت زیاد بود.

دارد که ثم لما تفرق مثلا جماعه، حزر المکان، این حزر دارد اینجا. حزر تخمینا. یعنی می‌آمدند می‌دیدند چند زرع در چند زرع است؟ فرض کنید در هر زرعی دو نفر، آن وقت در بعضی دارد سی هزار نفر حاضر بودند تا هفتاد هزار هم من دیدم. مثلا فلان محدث که آمد در بغداد تحدیث کرد، بعد از اینکه جمعیت متفرق شد، تخمین زدند، تخمین اینجوری، یعنی مساحت زمین را حساب کردند، در هر متر مثلا دو نفر یا سه نفر یا چهار نفر، تخمینا گفتند در اینجا هفتاد هزار نفر برای سماع حدیث آمدند.

و لذا کرارا عرض کردیم اهل سنت خیلی روی مسائل فهرستی کار نکردند. چون ماشاء الله از یک محدث ممکن است ده هزار نفر نقل بکنند، بیست هزار نفر… حالا ما کتاب صلاة حریض که داریم مهمترین کتاب ما در صلاة کتاب حریض است دیگر. اگر نباشد واقعا شاید یک چهارم کتاب کافی از بین برود در بحث صلاه. این همه‌اش سه تا چهار تا راوی دارد. کتاب صلاة ما حریض ما سه چهار تا راوی بیشتر ندارد.

اما آنها اینقدر زیاد داشتند لذا نیازی به این مباحث فهرستی هم پیش آنها مطرح نبود.

علی ای حال کیف ما کان اینها می‌آمدند تخمین می‌زدند آن وقت طبق این تخمین می‌نوشتند. دقت کردید؟

آن وقت همین عبدالله بن رواحه و عثمان بن حنیف یک نفر دیگر هم هست حالا اسمش را، شاید در بحث اراضی خراجی کامل… اینها با شتر از جنوب عراق تا تکریت را حساب کردند. آن وقت نحوه حسابشان این بود، جاهایی که مرتفع بود که قابل کشاورزی نبود، استثناء کردند. جاهایی که منخفز بود که ما اصطلاحا ما الان مرداب مانند می‌گوییم، عربها الان هور می‌گویند. یا مستنقع می‌گویند. الان بیشتر مستنقع می‌گویند. هور بود، این هم قابل کشاورزی نبود، اینها را هم استثناء کردند.

یعنی در حقیقت دقیقا از جنوب عراق تا تکریت فقط زمین‌های قابل کشاورزی را اندازه گرفتند. و در دیوان که ثبت کردند، شد سی و شش میلیون جریب. ضبط شده. و به اینها دادند که عرض کردیم پولی از اینها گرفتند.

این پدیده این طور که در این کتاب آمده اصلش به قباد بر می‌گردد. بعیدهم نیست. شاید به عمر گفتند که در اینجا اینجور رسم بوده به خاطر اینکه این زمین زراعتی است، آب فراوانی هست، و این نمی‌شود مثلا این را فقط حقش این است. و مشکلات مثلا مالی دارد، راحت‌تر است.

به هر حال این راجع به این. یک مقدار دیگر عبارت مرحوم آقای مقدس اردبیلی را می‌خوانیم.

و بالجمله الظاهر کون العراق مفتوحة لکن تعیین ارض منها بانها کانت مأمور فی ذلک الزمان، محل التأمل؛ خیلی بعید است، خب این کوفه که خب مأموره بوده دیگر.

لذا عرض کردم این مشکل الان هم هست؛ چون الان فتوای آقایان این است که ارض عراق قابل تملک نیست اصلا. خب الان شما می‌دانید مخصوصا سفرهای اخیرا در زمانهای ما الان در همین چند سال قطعات بسیار بزرگ چندین هکتاری گرفته شده، مجتمع‌های طلبه‌ها ساخته شده است. مثلا دویست تا خانه، سیصد تا خانه، اینها خیلی بزرگ است. اینها نمی‌دانیم چه جور وقفش می‌کنند؟ اصل این مشکل هم عرض کردم از زمان صفویه شروع شدکه اینها شیعه در آنجا مدتی سلطه پیداکردند که با این ارض خراج چه کار بکنند؟ این مشکل الان هم هست. خیال نکنید این مشکل سابقا بوده، همین الانش هم این مشکل است.

چون قطعا زمینهای اطراف کوفه قطعا خراجی بودند. یعنی در آن شبهه ندارد. امکان ندارد غیر از این باشد.

حالا شاید خانه‌هایشان بالخصوص مثلا به اندازه مسکن ظاهرش این است که کلا. به هر حال این یک مقدمه ایشان گفته که ما دیگر فعلا خیلی مقدمه ایشان را نخواندیم؛ چون اینها را باید بحثش بعد در آخر بحث مرحوم شیخ راجع به اراض خراجیه صحبت کرده، ما هم آنجا صحبت می‌کنیم.

و اما حلیتهما، این وارد بحث علمی‌اش.

کما حلیتها یعنی خراج و مقاسمه. یاخراج و مقاسمه از یک طرف و زکات. شاید مثلا. تسمیه ایشان به این لحاظ.

کما هو الظاهر اکثر العباراة، که ظاهر اکثر عبارات حلیت، انشاء الله خواهد آمد. مرحوم شیخ انصاری خلافا لمرحوم مقدس اردبیلی هی عبارت آورده که اینها ادعای اجماع کردند. مرحوم اردبیلی دارد تشکیک می‌کند.

س: استاد امام حسین(ع) آن زمینهای اطراف کربلا را از آن شخص خرید.

ج: می‌گویند امیر المومنین(ع) خرید. روشن نیست این قصه‌هایی است که روشن نیست.

کما هو ظاهر اکثر العباراة حلیتهما لکل احد مستحقا لذلک کالمصالح یا مُصالح نمی‌دانیم حالا چیست، ام لا قلیلا کان او کثیرا، بشرط عدم التجاوز عن العادة التی تقتضی کونهما به اصطلاح اجرةً، می‌گویم بعضی وقتها عبارات ایشان این قدر مغلق است، می‌خواهیم درست بگوییم مراد ایشان چیست، مشکل داریم.

باذن الجائر، ظاهرا این طور باشد. یعنی مثلا به نحو اجاره از جائر مثلا. سواء کان آن جائر مخالفا او موافقا، این عبارتش واضح است. آن یک سطرش که کمی مبهم است برای ما. آن جائر از شیعه باشد یا از سنی باشد. قبضهما ام لا و عدم حلیت، و عدمها، بدون اذنه، بدون اذن او حلال نیست.  ما نمی‌توانیم خراج مقاسمه را بدون اذن جائر ظالم بگیریم. مع کونه جائر و ظالما فی الاخذ و الاذن، خب می‌گوید فتوای علما نتیجه‌اش این است. شما ارض عراق را اگر از به اصطلاح با اذن باشد مطلقا جایز است، بدون اذن هم حتی بدون اذن از جائر، سلطان فرض کنید بنی عباس، حالا اگر شما می‌توانید بروید یک تکه‌ای از زمین عراق را بگیرید بدون اذن آنها انجام بدهید، می‌گوید نمی‌شود. باید بروید اجازه آن را بگیرید.

و عدم اباحتهما مع وجوب الدفع الیه، اصلا حلال نیست مگر اینکه بروید به آن جائر بدهید. اشکالات ایشان روشن است؟ ایشان می‌گوید این مطلب که حلیت آن طور باشد، عدم حلیت آن طور باشد، شما اگر اجازه این ظالم جائر را نگیرید اصلا برای شما حلال نیست. نمی‌توانید تصرف کنید. حتی اگر شما کسی به شما داد باید بروید به دستگاه ظلمه آن رابدهید.

مع کونه، بله، و عدم اباحتهما مع وجوب الدفع الیه و الی من یأمره، یا خودش بگیرد یا مأمور بگذارد. برای شما واجب باشد که تصرف نکنید مگر بروید به آن حکومت ظالم بدهید. فرض کنید حکومت بنی عباس؛ یا حالا زمانی که مرحوم خود مرحوم مقدس اردبیلی با آن مشکل بود، ترک‌های عثمانی، چون ایشان زمان عثمانی است دیگر. بگوید چون عراق تحت نفوذ عثمانی است ما نمی‌توانیم در این ارض عراق تصرف بکنیم، حتی اگر امکان دارد. تصرف بکنیم، مگر بااجازه این حاکم عثمانی که مخالف هم هست و ظالم هم است.

س: به خاطر هرج و مرج که پیش می‌آید؟

ج: بله، ایشان می‌خواهد بگوید تمام اینها را بخواهیم اثبات بکنیم مشکل است خب. روشن شد؟ ایشان می‌گوید این حرفها را بخواهیم اثبات بکنیم. چون بحث حلیت نیست، این دنباله دارد. وقتی حلال نبود یعنی بدون اجازه حرام است. یعنی اگر گرفتی باید بروی به او بدهی، باید بروی به دولت عثمانی بدهی. و حالا من نمی‌خواهم چون کمی هم تاریخ صحبت کردم، انصاف قضایا حالا اینها چون یک شرحی دارد، در زمان عثمانی‌ها به خصوص در این منطقه نجف و کربلا در حال عادی، حالا غیر از آن جنگ‌هایی که داشتند، غیر از آن تجاوزاتی که داشتند، در حال عادی در این مناطق شیعه نشین خیلی اذیت می‌کردند. اصلا کلا در کل مناطق خودشان اصلا مردمانی بودند که اذیت می‌کردند. خصوصا باز در این مناطق شیعه نشین. خیلی اذیتهای بدی می‌کردند که حالا نمی‌خواهم نقل بکنم.

و عدم اباحتهما مع وجوب الدفع الیه، اصلا شما حق ندارید شیعه، مثلا خود مقدس اردبیلی اگر یک جایی مثلا یک عراقی یک مقدار زمینی آمد و مثلا گندم چیزی داد شما حق ندارید تصرف بکنید مگر بدهی به دولت عثمانی. این زمان، زمان دولت عثمانی است.

الا مع وجوب الدفع الیه او الی من یأمره الی باید باشد، و الی دارد. و عدم، از طرف دیگر هم رعیت هم بگوییم به شیعیانی که در عراق هستند، شما حق کتمان ندارید. حق دزدی ندارید. بوجه من الوجوه، نمی‌توانید دزدی کنید. حالا می‌گوید من امکان دارد به جای اینکه این مالیات را بدهم به دولت عثمانی، مثلا توش قر و قاطی خاک و از این جور چیزها بکنم، به جای اینکه دویست کیلو گندم بدهم، صد کیلو گندم بدهم بقیه‌اش خاک و نمی‌دانم ارزن و مرزن قرار بدهم، می‌گوید نه نمی‌شود حرام است. باید حتما به دولت بدهی و به همان دولت غاصب.

دقت می‌کنید ایشان می‌خواهد چه بگوید؟ می‌گویدشما فقط نگو اجماع هست بر حلیت، این حلیت توابع دارد. بیایید حساب‌هایش را بکنید، می‌شود شما همچین فتاوایی بدهید؟ روشن شدچه می‌خواهد بگوید ایشان؟ می‌شد شما این حرفها را بزنید؟ زمان ایشان زمان عثمانی است. می‌شود بگویید ما الان به شیعیان عراق بگوییم که آقا شما حق ندارید این زمین خراجی است، باید خراجش را بدهید. من هم که فقیه هستم حق ندارم از شما بگیرم. من هم اگر گرفتم باید بدهم به دستگاه عثمانی. سرقت هم نمی‌شود کرد. کتمان هم نمی‌شود کرد.

و عدم جواز کتمان، روشن شد؟ من مراد من التفات می‌فرمایید؟ مرحوم مقدس اردبیلی در حقیقت می‌خواهد فقه را باز بکند. آن واقع گرایی را. می‌گوید شما می‌نویسید حل خراج و مقاسمه، این حل خراج کافی نیست. این دنباله دارد. این فقط الف نیست. این تا یا دنباله دارد. این دنباله‌اش اینهاست. اگر شما گفتید خراج مال این است، مقاسمه مال این است. این لوازم را هم دارد. آیا واقعا شما ملتزم به این لوازم می‌شوید؟ می‌شود این را التزام داد تا اینجا؟ و عدم جواز کتمان الرعیه و سرقة منهما، منهما یعنی خراج و مقاسمه. بوجه من الوجوه مع کونهما اجرة للارض، و منوطةً برأی الامام و برضا الرعیه.

این منوط للاصل کما هو، با اینکه این منوط به رضای رعیت است. خب اینجا هم که رضا نیست که به زور. بعد ایشان می‌گوید و اما حلیتهما بعد تمام این احکام فهی بعیدة جدا. از این به اصطلاح به قول معروف از این عطف‌های طولانی. بعد از شش هفت سطر و اما حلیتهما با این ترتیب و با این لوازم، فهی بعیدة جدا.

یدل علی العدم، اولا نمی‌شود این حلیت را قبول کرد. عقل، نقل، اصل، قاعده اولی این است. خب ما چه جور بگوییم مثلا به مردم شیعه عراق بگوییم بیایند این کار را بکنند، اموال خودشان را کتمان نکنند، سرقت نکنند، اگر دست یک شخص دیگر افتاد، بردارد برود حتما به والی عثمانی بدهد. و بدون اجازه او، بدون اجازه هم تصرف نکند. تا او اجازه بدهد دقت فرمودید؟

یدل علی العدم العقل و النقل و الاصل و ولا دلیل علیها، اصلا این حلیت دلیلی ندارد.

مع الاشکال فی تحققها و ثبوتها فی نفسها؛ اگر به اصطلاح احتمالا اشکال فی تحققها، مثلا شاید اصل حلیت باشد. ممکن است مراد سیره باشد.

ثم العلم بها، بعد بگوییم ما علم داریم که این مطلب ثابت است این حلیت، ثم ثبوتها بالنقل و حجیتها، و ما الدعی و ما نقل ایضا الاجماع صریحا؛ اما انصافا اصل حلیت برایش اجماع هست. حالا ایشان تعجب می‌کنم این دیگر این مطلب اخیر ایشان قابل قبولی‌اش مشکل است. انشاء الله من بعد چون اول گفتم عبارت ایشان را بخوانیم بعد عبارت شیخ. چون این اینطرف قصه است، شیخ آن صرف قصه است. این دو طرف برای اینکه روشن بشود.

البته مرحوم شیخ هم با زمانی عثمانی‌هاست، ایشان هم زمان عثمانی است.

مع و ما الدعی و ما نقل ایضا الاجماع صریحا بل قیل انه اتفاق، نه لفظ اجماع هم آمده است. البته من توضیحات را کرارا عرض کردم. در رسائل مرحوم شیخ هم آمده.

بحثی است که مثلا اگر گفتند اتفاقی غیر از این که بگویند اجماع. لا نعلم فیه خلافا، لم اجد فیه خلافا، بلاخلافا، بل هو فتوی الاصحاب؛ عبارات مختلف را آوردند که کدامش دلالت بر اجماع می‌کند یا نمی‌کند.

و عرض کردیم این مطلب را تقریبا تا جایی که من می‌دانم حالا لااقل حد علم خودم را می‌گویم. به این تحلیل و با این تقریب و فرق بین عبارات، برای اولین بار مرحوم شیخ اسدالله به اصطلاح تستری شوشتری رضوان الله تعالی علیه در کشف الغناء آورده است. که مرحوم شیخ هم اگر دقت بکنید، رسائل اگر دقت بکنیم بحث اجماع منقول را که دارد در اوایل حجیت ظن، یک صفحه و نیم یا دو صفحه است، این مال خود شیخ است. بعد می‌گوید ان لعبض المعاصیرنا رسالةً، اشاره می‌کندبه کتاب کشف الغناء. این بحث اجماع منقول شیخ یک مقدار طولانی شده. این طولانی‌اش این خلاصه کشف الغنای مرحوم تستری است. این مطلبی که مرحوم شیخ آوردند بعد از یک صفحه و نیم، دو صفحه بعد اگر دقت بکنید، آن وقت عبارت ایشان را آوردند و موجز. البته آن یک کتاب است خودش. موجز و بعضی از تعلیقاتی که خودشان فرمودند.

بل قیل انه اتفاق، و نقل عباراة البعض، یا نَقَل حالا این اگر نَقَل باشد به قرینه خارجی مگر مرحوم مقدس اردبیلی. از اینجا اشاره می‌کند به مرحوم محقق کرکی. عرض کردم اصل مطلب را مخصوصا دولت صفویه به عنوان ولی فقیه‌شان مرحوم کرکی بود، ایشان با ایشان در می‌افتد.

بل نُقل عباراة البعض، یا نَقَل عباراة البعض فی الرسالة المدونه لهذه المسئله بخصوصها؛ مراد رساله قاطعة الجاج فی حل الخراج، رساله مرحوم محقق کرکی این است. قاطعة اللجاج.

فی الرسالة المدونه لهذه المسئله بخصوصها مع کثرة الاهتمام بتحقیقها؛ با اینکه این مسئله خیلی، خب راست هم می‌گوید ایشان. انصافا این مسئله در آن زمان خیلی محل حاجت بوده، البته حالا مقدس اردبیلی تا آخر در وقتی بوده که من گفتم عثمانی، زمان، زمان عثمانی است.

آیا کلا در زمان عثمانی یا در زمانی که دست صفویه بوده است.

و اثبات الاحادة فیها ثم قال فهو اجماع؛ یعنی مرحوم مقدس اردبیلی می‌خواهد بگوید آقا اجماع نیست. این را مرحوم محقق کرکی استظهار کرده است. عبارات را نقل کرده بعد گفته ثم فهو اجماع. پس در حقیقت اجماع نیست.

و فیه ما فیه؛ این هم قبول نداریم که اجماعی باشد. حالا عرض می‌کنم چون بعد شیخ خواهد آمد اصرار دارد به اجماع. این دو تا طرف با همدیگر دو طرف یک نقیض هستند.

و فیه ما فیه لعدم ثبوت الاجماع بعباراة البعض؛ انشاء الله خواهد آمد که مرحوم شیخ خواهد گفت نقل اجماع مستفیض است نه فقط فتوا. یعنی یک دفعه شما فتوای ده نفر را در می‌آورید بعد می‌گویید اجماع. این همینی است که مرحوم مقدس اردبیلی می‌خواهد بگوید. می‌گوید این آقا اینجوری کرده، عبارت ده تا فقیه را آورده بعد می‌گوید فهو اجماع.

لکن شیخ خواهد آمد انشاء الله می‌خوانیم متن شیخ را یادتان باشد، شاید هم فردا بخوانیم؛ چون دیگر ایشان معلوم شد عبارتش معقد است و اصل مطلب را می‌خواستم بگویم.

مرحوم شیخ می‌گوید نقل اجماع، مراد از نقل اجماع نه فقط فتواست، چندین نفر گفتند اجماعی. چند نفر، بیش از یک نفر. مستفیض به معنای بیشتر از واحد و کمتر از تواتر. اصطلاح مستفیض این است. نه اینکه فقط یک نفر نقل اجماع کرده، عده زیادی نقل اجماع کردند. نه فقط فتوا دادند، تعبیر به اجماع کردند.

و قد ذکر اباحة الشراء فقط مثل و قد ذکر اباحة الشراء فقط؛ ببینید مرحوم مقدس اردبیلی دقت می‌کنید چقدر ظرافت، می‌گوید بر فرض هم باشد در جمله‌ای از این روایات یا در اجماعات، شراء است، خریدن گندم، نه اینکه بقیه این آثار که گفتیم. فقط آمده شما گندمی که از خراج و مقاسمه است می‌توانید بخرید. اما اینکه دیگر ملک دولت است، تصرف نکنید، بروید اجازه بگیرید، کتمان نکنید، اینها در روایت نیامده

س: محل بحث هم همان شراء است دیگر

ج: خب نه می‌گوید این حلیت که این آثار باشد. این آثار که شما کتمان نکنید، حق ندارید مالیات را مخفی بکنید، حق ندارید خراج را ندهید، بروید به حکومت عثمانی بدهید

س: آن که اجماع رویش رفته کدام است؟

ج: می‌گوید شراء. ایشان می‌گوید شراء. روشن شد چه می‌خواهم بگویم؟

و قد ذکر اباحة الشراء فقط یا ذکر ایشان، مثل عبارة نهایة الشیخ علی ما نقل فی هذه الرساله، حالا نمی‌دانیم شاید هم نهایه در اختیار مقدس اردبیلی نبوده، علی الحکایه نوشته.

و یظهر من شرح الشرایع ایضا؛ ظاهرا مرادش از شرح شرایع باید ظاهرا مسالک الافهام شهید باشد. ظاهر چون اصطلاح شرح شرایع تا مدتها روی مسالک گفته می‌شد. اصطلاحا.

دعوی الاجماع فی الجمله، می‌آید شیخ نقل می‌کند. فالسماع منهما مشکل؛ منهما یعنی از محقق کرکی و شهیدثانی.

سماع دعوای اجماع، قبول بکنیم که این دعوای اجماع هست مشکل است.

و قد ادعی فیهما، ادُعی فیهما، باید ادُعی بخوانیم، فیهما یعنی شرح شرایع ورساله محقق کرکی. دلالة الاخبار المتضافره علیه؛ بعد خودش ایشان و ما عرفت، ما که ندیدیم، ما نفهمیدیم، ما عرفتها، من چنین چیزی نفهمیدم. و ما فهمتها من خبر واحد؛ از یک خبر هم من ندیدم، حالا ایشان می‌گوید اخبار متضافره، حالا ما خواندیم اخبار را، دو سه روز اخبار را خواندیم، ایشان می‌گوید من از یک خبر هم نفهمیدم.

و کأنه البته عرض کردم مرحوم مقدس اردبیلی از کأنه‌ها در این کتاب زیاد دارد. بعضی این را به معنای تشکیک گرفتند. معلوم نیست حالا شاید تعبیر ایشان باشد.

و کأنه لذلک مدعا فی المنتهی، در کتاب منتهی مراد علامه عرض کردیم کرارا مرارا، همچنان که ما در بحث‌های خودمان اعتمادمان بیشتر روی کلمات قدما است، مثل مرحوم محقق کرکی، مثل مرحوم محقق اردبیلی، بعدها مثل صاحب جواهر، اینها خیلی روی کلمات محقق و علامه عنایت دارند زیاد. حالا ما تصادفا کم می‌خوانیم. این یک زمانی است که خیلی روی کلمات علامه، علامه در زمان محقق اردبیلی مثل شیخ در زمان قبل از ایشان است. اصلا این دو تا کأنما عوض می‌کنند. محور می‌شوند. محقق در شرایع و علامه در کتبش. و منهم…

مثلا علامه در منتهی ادعای اخبار را اجماع نکرده، ببینید کأنه، چون ایشان هم شاید نفهمیده دلالت. مدعا فی المنتهی، منتهی که اشاره به کتاب منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، از کتابهای خوب علامه است. انصافا خوب نوشته مخصوصا که الان هم اخیرا چاپ کردند. چون سابقا چاپش خیلی غلط بود، چیز وحشتناکی غلط بود، آن چاپ دو جلدی قدیم. به قول آن شوخی می‌گفتند منتهی، منتهی فی الغلط.

بل استدل علی ذلک ، مرحوم علامه در کتاب منتهی بالضروره و دفع الحرج، خوب دقت بکنید. ضروره هم مرادش اینجا نه ضرورة المذهب، این که از اجماع قوی‌تر می‌شود. یعنی مردم مضطرند چه کار کنیم بایداین اموال را بخریم دیگر، گندم بخریم از دولت بخریم، در این گندم مال خراج است،مال مقاسمه هست، و دفع الحرج؛ این به قرینه دفع الحرج مراداز ضروره روشن است.

و اثبات مثله بمثله بعید؛ این که ما بیاییم این مطالب را اثبات بکنیم بگوییم حلال است و به خاطر این ضرر و ضرورت این بعید است. چون می‌دانیم به طور کلی بنایشان به این است که اگر بر فرض ضرر و ضرورت باشد، برای کسانی که ضرر هست، کسانی که نیست نه دیگر ضرورت ندارد. در این مناطقی هستند که شیعه هستند، شیعه نشین هستند مشکل ندارند خب چه مشکلی دارندکه از خودشان بخرند، نخرند از خراج مقاسمه نخرند.

البته من عرض کردم یکی از مبانی مرحوم آقای نائینی که البته آقای خویی هم می‌فرمایند. چاپ هم شده در لابلای حرفهای خویی. حرفهای قشنگی است از مبانی مرحوم نائینی. ایشان لا ضرر را شخصی می‌دانند، لا حرج را نوعی می‌دانند. فرق بین لا ضرر و لا حرج را به این می‌دانند. که لا ضرر شخصی است، لا حرج نوعی است. مثلا اگر فرض کنید هوا سرد است که نودو نه درصد مردم نمی‌توانند وضو بگیرند با آب، آب سرد است. یک درصد می‌تواندبگیرد مثلا. خب چون شخصی است، آنها که نمی‌توانند نگیرند این یکی بگیرد. این یکی که می‌تواند بگیرد. اما جایی که حرج باشد، اگر برای نوددرصد حرجی باشدکافی است، بقیه هم برایشان نیست، اصلا حرج بر می‌دارد. حالت حرجی که نوعی شد بر می‌دارد.

البته مرحوم آقای خویی قدس الله سره رد می‌کردند و حرج را هم شخصی می‌گرفتند. می‌گفتند آن هم برایش حرج شخصی است. فرق نمی‌کند، حرج و ضرر از این جهت فرق نمی‌کند اگر برای شخص نباشد ما هم که گفتیم هر دوش مشکل دارد. هم حرج و هم ضرر.

و من ما استدل علیه فی الرسالة المنفرده من الاخبار دیگر فردا انشاء الله می‌خوانیم.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD283KBدانلود
PDF154KBدانلود
MP312MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه87) دوشنبه 1395/12/23
بعدی خارج فقه (جلسه89) چهارشنبه 1395/12/25

اصول فقه

فقه

حدیث