خارج فقه (جلسه88) دوشنبه 1395/01/30
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
در بحث دیروز آخرین حدیثی که در باب بود، حدیث شماره 12 از قرب الاسناد حمیری نقل شده بود که از کتاب علی بن جعفر به اصطلاح مسائل علی بن جعفر نقل شده بود.
چون ما راجع به مسائل علی بن جعفر مفصلا چندین بار توضیح دادیم و شرح دادیم. نقاط ضعف کتاب، قوت کتاب در مقام نقل، دیگر اگر بخواهیم وارد بشویم خیلی طولانی میشود و بحثش از بحث ما خارج میشود.
و ما توضیحات را اجمالا عرض کردیم که این کتاب که منتشر میشود، دو نسخه اساسی داشته است. یک نسخهای است که احتمالا از طریق زیدیها و اسماعیلیها در همین کتاب دعائم هم هست، زیدیها و اسماعیلیها نقل شده است. در آن نقل آنها این طوری است: علی بن جعفر عن اخیه قال سألت ابی، یعنی در حقیقت کتاب را به امام صادق(ع) نسبت دادند. که موسی بن جعفر(ع) فرمود سألت ابی، لذا در کتب اسماعیلیها هم آمده است.
این که بعضی نوشتند این حدیث علی بن جعفر در کتاب دعائم آمده و این نشان میدهد که ایشان شیعه است، چون اسماعیلیها به امام کاظم(ع) اعتقاد ندارند. من این توضیح را عرض کردم در نسخهای که پیش آقایان اسماعیلی بوده، سألت ابی، امام موسی بن جعفر(ع) را به عنوان امام قبول ندارند، لکن معتقدند این روایات و این اسأله را موسی بن جعفر(ع) از امام صادق(ع) شنیدند.
دیگر این باب اگر بخواهد باز بشود خودش یک… و عرض کردیم این نسخه، این نسخه، نسخهای که سألت ابی است، این بین قدمای اصحاب ما بوده اما مشهور نبوده است. این نسخه.
بله، مثلا در کامل الزیارات دارد، یک حدیث از این نسخه نقل میکند. به نظرم در امالی مفید هم دیده باشم. حالا دقیقا در ذهنم نیست. و عرض کردیم در این کتاب ایضاح که مال قاضی نعمان است، چند مورد نقل میکند همین نسخه است. در میان قدمای اصحاب ما در کتب اربعه از این نسخه نداریم اصلا. در غیر کتب اربعه تک و توک داریم.
این نسخه در بین اصحاب ما مشهور نبوده به هر حال.
بله همین نسخه در قرن یازدهم یا دوازدهم، در قرن یازدهم، توسط مجلسی مشهور شد. نسخهای را که مجلسی در بحار آورده همین نسخه است. لذا در خود بحار هم دارد، سألت ابی داخل پرانتز اخی هر دو را آورده، ابی و اخی، صحیحش این است. حالا من نمیخواستم وارد بحث بشوم. نسخه بحار که بعدها در اختیار و همان زمان هم در اختیار صاحب وسائل بوده، این نسخه به نحو وجاده است، در اولش دارد که به خط فلان سال حدثنی 390، 99 همچین چیزی. این نسخه به نحو وجاده است. اصل نسخه هم مال ما نیست. و معیار این نسخه این است که سألت ابی اصلا، نه سألت اخی. عرض کردم در بحار هم هر دو را نوشته، یکی توی پرانتز، حالا یادم رفته کدام یکی در پرانتز است، یکی توی پرانتز است و یکی بیرون پرانتز. به هر حال این یک نسخه.
این باشد کنار چون این، این نسخه حدود چهارصد، چهارصد و خردهای حدیث دارد. این نسخه حدود چهارصد، چهارصد وخردهای، چهارصد و بیست تا شاید. اخیرا هم خب میدانید به یک مناسبتی نمیدانم سالگرد چه بود، این را به عنوان مسائل علی بن جعفر چاپ کردند مستقلا به عنوان یک کتاب چاپ کردند. به نظرم از طرف حضرت رضا(ع) یک کنگره مال حضرت رضا(ع) بود، به نام مسائل علی بن جعفر این را چاپ کردند. البته ما هنوز هم از روایت علی بن جعفر، روایات داشتیم که در این نسخه نبود، دیدم بعد به آن اضافه کردند. خود این نسخه حدود چهارصد، چهارصد و خردهای حدیث است.
عرض کردیم در قدمای اصحاب ما در کتب اربعه اصلا نیامده از این نسخه. در کامل الزیارات هست، بعضی کتب دیگر هم شاید باشد. دیگر بین اصحاب ما نیامده است. در اسماعیلیها دیدیم، به نظرم در زیدیها هم آمده باشد، حالا الان دقیقا نمیدانم. خود شخص به نظرم زیدی باشد. این راجع به این.
تا قرن یازدهم، قرن یازدهم این نسخه توسط بحار و بعد مرحوم وسائل مطرح میشود، صاحب وسائل قدس الله سرهما، بعد دیگر در زمان ما الان دیگر زیاد نقل میکنند. حتی مرحوم آقای خویی نوشتند که این نسخه صاحب وسائل که میگوید و رواه علی بن جعفر فی کتابه صحیح است، نه این صحیح نیست، نسخه مشکلات فراوان دارد نه یکی دو تا. این یک نسخه. مثلا همین حدیث ببینید الان در بحار نیست. همین حدیث. دو تا روایت هم هست. ما باز روایاتی داشتیم که در نسخه بحار نبوده، البته به نظرم این باشد، حالا ایشان نقل نکرده، اما به نظرم باشد، به ذهنم میآید باشد در بحار. این راجع به این.
آن وقت نسخههای دیگری هم از این کتاب داریم که این نسخهها مال ما شیعیان است. توش همه سألت اخی است نه سألت ابی. آن وقت مرحوم نجاشی قدس الله نفسه حالا شیخ هم نسخه را نقل میکند، شیخ منحصرا برده به قم، نسخه را برده به قم، عرض کردیم کرارا نسخه اهلش مال مدینه است، چون علی بن جعفر ساکن مدینه بوده است. یک نسخه به کوفه آمده، یک نسخه به قم رفته، هر دوش هست. نمیخواهم وارد بحث بشوم عرض کردم خیلی موجز میخواهم صحبت بکنم. چون یک نکتهای است میخواهم فقط به خاطر همان نکته صحبت بکنیم. این مقدمات به خاطر آن نکته است.
شیخ طوسی قدس الله سره از نسخه قم نقل میکند. شیخ نجاشی یک سند اول میآورد میرود به ابن عقده، این از نسخه کوفه است. وقتی میرود به ابن عقده از نسخه کوفه است. یعنی در حقیقت این طوری میشود که در مدینه بوده، به کوفه آمده، بعد توسط همان سندی که هست حالا میخواهید بخوانید آقا دیگر حالا علی بن جعفر محمد را بیاورید عن نجاشی بخوانید دیگر حالا نمیخواستیم به اندازه باز هم محل کلام میخواهم صحبت بکنم. اگر بیاورید تا من عرض بکنم. علی بن جعفر
این نسخه، نسخه کوفی است. دقت میکنید؟ این نسخه، نسخه کوفی است. نجاشی یک عبارت دارد که نسخه علی بن جعفر دو تاست، یکی مبوب است باب باب است، یکی غیر مبوب است. بخوانید آقا عبارت نجاشی را.
یکی از آقایان محبت کنند. نیاوردید، خیلی راحت در میآید هیچ مشکل خاصی ندارد. عبارت شیخ را دیگر نمیخواهیم بخوانیم همین عبارت نجاشی را میخواهیم، تمام این بحثی که من میخواهم بکنم یک نکتهای است که باید این مقدمات گفته بشود.
س: علی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین ابو الحسن
ج: ظاهرا از پسرهای کوچک حضرت صادق(ع) است. گفته شده رواه عن ابیه، نمیدانم، به هر حال به نظرم کوچک بوده، چون بعد از وفات امام صادق(ع) حدود 70 سال زنده بوده ایشان. احتمالا دیگر باید کوچک باشد. زمان حضرت جواد(ع) و حضرت هادی(ع) را درک کرده است. یعنی سال 220 و اینها. حدود هفتاد سال بیشتر از هفتاد سال بعد از امام صادق(ع) وفاتش است.
س: 07:57
ج: الان عریز داخل مدینه شده، راه فرودگاه که میروید، دست چپتان است عریز. از فرودگاه که میروید داخل مدینه دست راستتان است. الان داخل مدینه شده است. بفرمایید آقا
س: له کتاب فی الحلال و الحرام یروی تارة غیر مبوب و تارة مبوب
ج: مرحوم عرض کردم شیخ ندارد مبوب و غیر مبوب، این از اختصاصات نجاشی است. میگوید این دو تا نسخه دارد، یک نسخه که مبوب است، یک نسخه غیر مبوب است. من چون میخواهم یک نکته را عرض بکنم برای همین عبارت ایشان را، بله بفرمایید.
س: اخبرنا القاضی ابو عبدالله
ج: این از شاگردهای قاضی ابو عبدالله همین که چه به او میگوید؟ تمیمی، یک چیز دیگر هم به او میگوید ایشان، جعفر بن فلان تمیمی، این قاضی ابو عبدالله است. این از شاگردان ابن عقده است. این از مشایخ خاص نجاشی است. مرحوم شیخ طوسی ایشان را درک نکرده است. حدود به نظرم پنجاه مورد در رجال از ایشان نقل کرده و عرض کردیم حالا من چون قاضی ابو عبدالله را نمیشناسم، ظاهرا اجازه است، چون ما اینها را ارزیابی کردیم، اجازه و فهرست، ظاهرا اجازه است. و این قاضی ابو عبدالله ظاهرا اجازه از ابن عقده دارد، فهرستی نیست در کار. ظاهرا هر دو اجازه است.
اخبرنا القاضی ابو عبدالله، ایشان اهل بغداد است، نجاشی بغدادی، بغداد. بعد؟
س: قال حدثنا احمد بن محمد بن سعید
ج: این ابن عقده است. این شخص ابن عقده است. و خیلی مشهور است. این مسلم اجازه داشته داده به افراد، اما اینکه فهرست داشته باشد نه.
س: قال حدثنا جعفر بن عبدالله المحمدی
ج: این از علمای کوفه است، جعفر بن عبدالله المحمدی رأس فلان، توثیق هم شده، محمدی هم به نظرم بر میگردد به محمد حنفیه فکر میکنم، دارند ترجمهاش هست، حالا من دیگر نمیخواهم وارد بشوم. بفرمایید.
س: قال حدثنا علی بن اسباط بن
ج: علی بن اسباط کوفه است. ببینید از ابن عقده محمدی و علی بن اسباط اینها کوفی هستند.
س: قال حدثنا علی بن جعفر بن
ج: ایشان رفته مدینه آورده، روشن شد؟ تاریخش روشن است خیلی واضح است. علی بن اسباط خودش هم جزو اجلاء اصحاب است. فوق العاده جلیل القدر است. یکی از اجلائی که این کتاب را نقل کرده، همین، ما هم الان در میان مجموعه روایت داریم، علی بن اسباط اما زیاد نیست. ما هم داریم الان در همین تراث شیعه، آن که زیدی است، آن ابن عقده زیدی است. ما هم داریم اما زیاد نیست. ایشان این نسخه غیر مبوب را نقل کرده. نیست؟
س: سألت ابی الحسن علیه السلام و ذکر المبوب
ج: آهان مبوب را نقل کرده. نسخه مبوب نسخهای بوده مثل کتاب صلاة، کتاب الصوم، اینجوری، مراد از مبوب این بوده است.
س: و اخبرنا ابو عبدالله بن شاذان
ج: ایشان عرض کردیم ابن شاذان قزوینی است. درست ایشان را نمیشناسیم استاد نجاشی است. شیخ هم از ایشان نقل نمیکند. یعنی هر سندی که توش ابا عبدالله ابن شاذان هست، شیخ دیگر از آن راه نقل نمیکند. اینها را ما توضیحاتش را چند بار عرض کردیم چون میخواهم آشنا بشوید با شناخت فهارس. یعنی بعبارة اخری واسطه انتقال نجاشی به قم، به ایران، چون نجاشی و شیخ هر دوشان به قم نیامدند، لذا واسطه میخواهند. این واسطه برای نجاشی هست برای شیخ نیست. مرحوم نجاشی توسط، ظاهرا ایشان یک سفری یا برای حجی آمده به بغداد رسیده، یا برای زیارت عتبات عالیات به بغداد آمده، به نظرم نجاشی نوشته 401 آمد بغداد ما دیدیم او را، اسم میبرد. شیخ هنوز آن وقت بغداد نبود، لذا شیخ از ایشان نقل نمیکند. هر جا ابن شاذان قزوینی ابو عبدالله ابن شاذان قزوینی هست منحصرا از روایات نجاشی است. بفرمایید.
س: قال حدثنا احمد بن محمد بن یحیی
ج: عرض کردم کرارا این ابن شاذان زیاد از احمد پسر محمد بن یحیی عطار، این احمد استاد صدوق است. پدرش هم استاد کلینی است. پدر خب از اجلاء طائفه است. جدا جلیل القدر است. پسر خب خیلی توثیق ندارد جزو همین مشایخ اجازه است. معلوم میشود از راه پدرش نقل میکند. این را مرحوم ابن شاذان، زیاد دارد ابن شاذان از احمد زیاد دارد. احمد پسر محمد بن یحیی العطار.
س: قال حدثنا عبدالله بن جعفر
ج: ببینید حدثنا عبدالله بن جعفر. این عبد الله بن جعفر احتمالا همین قرب الاسناد باشد. چون ما الان کتاب علی بن جعفر را در همین قرب الاسناد داریم. روشن شد؟ عبدالله بن جعفر حمیری است که الان در همین کتاب هست.
س: قال حدثنا عبدالله بن حسن بن
ج: این را ببینید اینجا هم عبد الله بن حسن. عرض کردیم مرحوم حمیری کتاب مسائل را به یک واسطه از علی نقل کرده، او هم نوه ایشان، عبدالله بن حسن بن علی بن جعفر. دقیقا نوه ایشان نه اینکه مع الواسطه نه نوه پسری ایشان، دقیقا نوه ایشان. راجع به ایشان هم اطلاعات ما خیلی ضعیف است.
س: قال حدثنا علی بن جعفر و ذکر غیر مبوب،
ج: هان و ذکر غیر المبوب، چون این کتاب چاپ شده، کتاب به اصطلاح مسائل علی بن جعفر، همان نسخه بحار. اشکال شده که چون الان این قرب الاسناد که ما داریم، این قرب الاسناد که ما داریم، وقتی به رساله علی بن جعفر رسیده مسائل، دارد مثلا باب الصلاة، باب الدفن، مبوب است. آن که الان تمام این مقدمات راامروز برای این گفتیم. آن که الان در قرب الاسناد چاپ شده مبوب است. لذا احتمال دادند عبارت نجاشی چپه به کار برده شده است. این الان که مبوب است، این که الان داریم در قرب الاسناد که همین سند هم هست، عبدالله بن حسن، این الان مبوب است. باب فلان باب فلان باب فلان، این مبوب است الان. کتاب فلان، کتاب الدفن، کتاب الصوم، کتاب الحج، این که مبوب است الان. لکن نجاشی میگوید و ذکر غیر المبوب. خیلی عجیب است این عبارت انسجامی دارد. عرض کردم این مبوب و غیر مبوب هم الان مشکل دیگر این است که شیخ هم ننوشته. یک فهرست نگار ما نوشته، آن هم نجاشی. و انصافا دقیق است نجاشی نمیشود انکار کرد. در فن خودش بلااشکال از شیخ قویتر است، بلااشکال. شیخ هم بعضی جاها نوادری داردکه شیخ بهتر از نجاشی است. اما به طور متوسط نجاشی قویتر است.
از آن طرف هم آن که الان در قرب الاسناد هستم مبوب است.
س: شاید تغییرش داده باشند
ج: هان میگویند شاید جابجا شده یعنی کلمه غیر بالا و پایین شده.
عرض کنم که ایشان دارد و ذکر غیر مبوب نیست؟ و ذکر غیر المبوب
س: حالا شاید خود حمیری تبویب کردند.
ج: نمیدانم.
علی ای حال این عرض کردم چون در نسخهای که از این کتاب چاپ شده اشکال هم شده که عبارت نجاشی درست در نمیآید. چون الان نوشته غیر مبوب، الان ما در کتاب قرب الاسناد مبوب میبینیم. پس چطور نجاشی این مطلب را نوشته؟ البته این را ما چون خودمن هم سابقا بیان کردم و گفتم که ظاهرا عبارت نجاشی قاصر است، لذا امروز توضیح دادیم.
ببینید این هم چون تازه برای ما پیدا شده شاید هفت هشت ماه است، خود ما در ذهن ما این بود که آن که در کتاب قرب الاسناد مبوب است، هست الان خب، بعد که اخیرا دقت کردم چیز عجیبی هم هست هنوز هم توجیهی برایش پیدا نکردیم. حمیری دو بار کتاب علی بن جعفر را آورده، نه یک بار. و هنوز هم نمیفهمیم این چیست؟ یک بار آورده حدثنا عبد الله بن حسن آن وقت پشت سر هم روایتش را آورده، پشت سر هم. در این باره که به اصطلاح غیر مبوب، همین غیرمبوب پشت سر هم، در اینجا 188 حدیث است، چون من سابقا هم میگفتم حدود 200 حدیث در قرب الاسناد هست، نه 188 حدیث است که اینها مبوب نیستند.
بعد از آن دیدم که میگویدکتاب الصلاة باز میگوید حدثنا عبد الله بن حسن و عنه و عنه. توی مبوب باز دو مرتبه میآورد، این حدود سیصد و سی و خردهای حدیث است یا چهل و خردهای، چهل وشش تا حدیث و لذا مجموع این دو بخش حدود پانصد و خردهای حدیث است، مجموع این دو بخش. آن که در کتاب بحار آمده حدود چهارصد و خردهای حدیث هست. آن که مثلا در کافی آمده، نسبت مصادر ما هم در این جهت عموم و خصوص من وجه است. در کافی آورده، در تهذیب نیاورده، در فقیه آورده، در کافی نیاورده، به نظر من کل در کافیاش اگر صد یا صد و خردهای باشد، فقیه هم همین طور است، شاید فقیه صد تا هم ندارد. یعنی مصادری که ما داریم در تعداد احادیثش مختلف است. از همه عجیب تر قرب الاسناد است. و من فکر میکنم مرحوم نجاشی دقیق نوشته، ما تا حالا، برای اینکه تمام مقدمات را امروز گفتیم برای دفاع از نجاشی.
و ذکر غیر المبوب، الان در قرب الاسناد جدا شده اصلا از هم، نه با یک فاصلهای، پشت سرش آمده، پشت سر این قسمت غیر مبوب دارد کتاب الصلاة کتاب الکذا، اول 188 حدیث بدون عنوان است. ظاهرا من فکر میکنم نجاشی نظرش به این بخش بوده است. مثلا نظر نجاشی رحمه الله و ذکر غیر المبوب، نظر مبارک ایشان به این بخش بوده است. یعنی انسجامی که الان ما داریم این است. و سر این مطلب را هم نمیدانیم. آن که الان ما به ذهمان میآید ظاهرا عبدالله بن حسن دو نسخه از کتاب جدش داشته است، ظاهرا.
اولا خود من چون یک توضیحی دارد حالا حال آن توضیحش را نداریم یک وقت دیگر انشاء الله، احتمال میدهم که اصل کتاب همان حدود چهارصد تا بوده، احتمالی که ما دادیم، تا حالا کسی نداده این احتمال را. یک شرحی دارد که حالا جای شرحش نیست یک وقت دیگر. همان حدود چهارصد تا بوده است. اما در کتاب الان حمیری پانصد وسی و خردهای است، پانصد و سی و دو تا سی و سه تا، لکن بعد که دقت کردیم، دیدیم دو تا نسخه است، یک نسخه نیست. اول حدود 188 حدیث کمتر از دویست تا به عنوان غیر مبوب است. و سألته و سألته هیچ عنوان ندارد. این که تمام میشود خیلی واضح است نمیفهمیم حالا چرا این کار را کرده مرحوم حمیری، باز توسط خود عبد الله بن حسن عوض نمیکند سند را، یک دفعه میگوید کتاب الصلاة کتاب الکذا، باب میدهد.
لذا من فکر میکنم یا به نجاشی غیر مبوب رسیده یا نظرش به آن است. نمیفهمم. یا اشکال دارد اصلا نجاشی. اینهایش را ما دیگر الان نمیفهمیم. اما انصافا کلام نجاشی گفتم دیروز یک مطالبی هست که طول میکشد، حالا دیگر امروز گفتیم، کلام نجاشی باطل نیست، چون من تا حالا میگفتم کلام ایشان درست نیست دیگر، حالا باید دفاع بکنیم از ایشان. برگشتیم خودمان، حق با ایشان است. ما در کتاب قرب الاسناد دقت کردیم، در حقیقت دو نسخه از عبدالله بن حسن نقل میکند.
بله چرا نجاشی این را نگفت، شاید این در نسخه ایشان نبوده، مبوب در نسخه علی بن اسباط بوده است. شاید نمیدانم. علی ای حال این نکته را من اضافه کنم، مطلبی را که نجاشی فرموده کتاب غیر مبوب است، بله اولش غیر مبوب است. و 188 حدیث است. روشن شد؟
دومش مبوب است، همان عبدالله بن حسن هم هست. عوض نشده. لکن همه عنوان دارد، کتاب فلان کتاب فلان. این دومی سیصد و چهل و خردهای حدیث است، دومیاش.عرض کردم به ذهن من میآید چهارصد نباشد بیشتر باشد، حالا چهارصد، چهارصد و ده، حدود چهارصد باید باشد. شرح این نکته هم باز یک وقت دیگر. چون نمیخواستم به طول و تفسیر در کتاب علی بن جعفر وارد بشویم، نقاط مثبت و منفی را بگوییم.
و این دو تا روایت یصلح عن یکتب بالاجر یا بالاحمر هر دو توی مبوب هستند. هر دو روایت در آنجایی هستندکه به اصطلاح مبوب کرده است.
فعلا آنچه که به ذهن من رسیده، فعلا من عرض میکنم احتمالی که من میدهم خوب کتاب علی بن جعفر احتمالا توسط خود ایشان چون نجاشی نمیزند به روات، دو نسخه از کتاب داده شده، شاید بیشتر هم باشد، حالا نمیخواهم وارد آن بحث بشوم. دو نسخه، دو ویرایش از کتاب بوده، یک ویرایش مبوب نبوده، یک ویرایش مبوب بوده، ظاهرا کار خود علی بن جعفر هم باشد. عبدالله بن حسن هر دو نسخه را قم آورده است. فقط ما تا حالا اشتباه میکردیم، خیال میکردیم کلا مبوب است. میگویم مراجعه کردم به دقت، همین دیروز هم باز نگاه کردم، غیر از مراجعه سابق چند ماه قبل، چون این نکته چند ماهی است برای من پیدا شده، حالا نمیدانستیم، همان باطل را نقل میکردیم، میگفتیم کلام نجاشی درست نیست.
حالا به هرحال اما اینکه واقعا دقیقا چیست، این هم الان برای من ابهام دارد. لکن آن که الان به حسب ظاهر میفهمیم این است. دو نسخه از کتاب، حالا شرح این دو نسخه، چرا اصلا این دو نسخه پیدا شده، آن هم یک شرح دیگر دارد که اینجا جایش نیست. دو نسخه از کتاب علی بن جعفر موجود است. حق با نجاشی است دقیق نوشته است. البته نجاشی نسخه مبوب را از خط کوفه نوشته، لکن به ذهن من میآید هر دو نسخه به قم رسیده است. هم مبوب و هم غیر مبوب، و هر دو هم توسط نوه ایشان رسیده، خوب دقت بکنید. و مرحوم حمیری هر دو را پشت سر هم آورده است. ظاهرش این طور است. بعید است دخل و تصرف روات باشد. به احترام همین که دیروز عرض کردم، به احتمال قوی میگویند چاپ سوم با اضافات، مثلا با اضافات کلی متعارف است زمان ما، احتمالا دو ویرایش هر دو هم توسط خود علی بن جعفر اتفاق افتاده است. یعنی یک نسخه ایشان نوشته غیر مبوب، یک نسخه ایشان نوشته مبوب. هر دو مال خود ایشان است، توسط نوه ایشان هر دو آمده به قم.
شیخ طوسی هم تمام طریقش از راه قم است. این نکته را هم شیخ طوسی ننوشته است. این نکته را هم شیخ ندارد. لذا این تمام این مقدمات را امروز عرض کردیم برای اینکه تصحیح آن خطای سابق بنده بشود که عرض کرده بودم عبارت نجاشی روشن نیست، نه، کاملا روشن است. لکن یک ابهام دیگر دارد. چون در همین نسخه قمی که الان دست ما هست، مبوب هم هست، چرا این را نجاشی ننوشته، این را ما نمیدانیم. اما آن قسمت که ایشان میگوید غیر مبوب این درست است؛ چون این محقق کتاب مسائل هم نوشته که عبارت نجاشی اشکال دارد. خود ما هم عقیده مان این بود که اشکال دارد، فعلا برگشتیم، ابهامی دارد. لکن آن که به ذهن ما میآید، نهایتش این است، آن که به ذهن ما میآید، که دو نسخه بوده، هر دو هم ویرایشهای خود مرحوم علی بن جعفر بودند، یکی مجموعه روایات متفرقه است، یکی نه، حالت کتاب فقهی دارد، کتاب الصلاة و اینها، نوه ایشان هم هر دو نسخه را آورده است. حمیری هم هر دو را آورده است. لکن نجاشی یکی را ذکر کرده است.
این هم راجع به حدیث قرب الاسناد و بعضی از نکاتی که گفتیم گفته بشود.
س: در قسمت اول سألت اخیه هست یا ابی؟
ج: ابی، آن چهارصد تایی سألت ابی است.
دیگر احتیاج به یک شرح دیگر دارد که جایش اینجا نیست.
بعد عرض کنم که باب 34، باب بعد از این باب، اینجا کراهة الاجره علی تعلیم القرآن؛ عرض کردم مربوط به امور قرآن، مجموعه اموری است. یکی بیع مصحف است، یکی کتابت مصحف و اجر است، الی آخره، یکی هم تعلیم است، یکی هم قرائت است، یکی هم استشفاء به قرآن است، یکی هم این که آیا قرآن اصلا ارث برده میشود یا نه؟ اگر کسی قرآنی داشت فوت کرد، قرآن هم تقسیم میشود بین ترکه یا نه؟ مجموعه اموری است. میخواهیم توضیح بدهیم، اول روایات را بخوانیم که در مجموع امور آمده تا بعد نتیجه نهایی، البته بیع الان بحث ما بیع است. لکن چون میتواند در این تشکیل منظومه فکری موثر باشد و یکی هم کتابت به اجر بود که خواندیم. به مناسبت بقیهاش را بخوانیم.
عرض کردم راجع به این معلم قرآن ما دو طائفه روایت داریم. یکی اصلا تعلیم مطلقا، خوب دقت کنید. عرض کردیم در میان کلمات اهل سنت هم هست که لا یجوز بیع المصاحف و یکره تعلیم الصبیان بالعرش، که این عرض کردم تعلیم الصبیان بالعرش در زمان ما، مجانی بودن آموزش ابتدایی است. پول نگیرید برای آموزش بچهها پول نگیرید، این به اصطلاح امروز ما، مراحل ابتدایی آموزش ابتدایی باید مجانی باشد. وقتی پول نگیرید یعنی دولت باید بدهد. به این معنا، نه این که یک حکم تعبدی فی نفسه باشد.
بعضی هم در علم مطلقا، الان هم زمان ما همین طور است. بعضی از کشورها تمام مراتب علم مجانی است. بعضی هم که همان خصوص ابتدایی است. ابتدایی که به نظرم قانونی جهانی باشد. به ذهن من این طور است. این یک نکته.
یک نکته دیگر این بود که بحث تعلیم القرآن بود واجر در تعلیم القرآن. این دو تا مطلب هست اشتباه نشود. و من عرض کردم در کتاب کافی هم مرحوم کلینی بادقت و ظرافتی که داشتند، یک باب بیع المصاحف دارند، یک باب کسب المعلم، این کسب المعلم ربطی به خصوص تعلیم قرآن ندارد. آن خودش یک باب دیگری بود. که اگر کسی میخواهد تعلیم ابتدایی بدهد، ادبیات، آن وقت آن زمان هم این طور متعارف بود که مثل همین ملامکتبی ما اول مثل ما نحو میخواندند، لذا به این که مثلا ما میگوییم ملامکتبی یا میگوییم مثلا ادبیات، تدریس ادبیات تو حوزه میکند، آن وقت به این میگفتند مؤدب. این که مثلا علی بن حسین سعدابادی مؤدب کلینی است، یعنی صرف و نحو به کلینی یاد داده است. عرض کردم کرارا ادب در اصطلاح قدیم آنچه که موجب زینت و زیور بوده، اگر به فعل بوده، ادب الفعل میگفتند که اصطلاحاً اخلاق میگویند. ادب الفعل را اخلاق.
یکی هم ادب القول بوده، که اصطلاحا همین صرف و نحو و اینها بوده است. یعنی امور ادبی آنهایی که بر میگردد به لفظ، به تزیین لفظ و تصحیح لفظ. یا تصحیح فعل و عمل بود، اخلاق بود، الان به اسم پرورش مثلا آموزش وپرورش، یا تصحیح لفظ بود که اسمش ادب القول بود.
این دبستان فارسی هم در حقیقت ادبستان است. محلی بوده که علوم ادبی را تدریس میکردند. مؤدب هم به این معناست. مکتب هم گاهی گفته شده، یعنی مکتب داشته، به همین معناست. این الفاظی که در آن زمان بوده است.
علی ای حال روایات کسب المعلم بعضی در مطلق معلم است. خب طبعاً ما آنها را نمیخوانیم. آنهایی که مطلق معلم است. ما فعلا روایاتی را میخوانیم که مربوط به خصوص تعلیم القرآن است.
حدیث اول این باب 34 البته ایشان کراهة الاجره علی تعلیم القرآن، لکن این عنوانی که قرار داده ایشان درست نیست. یکی مطلق تعلیم است، یکی خصوص تعلیم قرآن. من دیگر نمیخوانم. خود آقایان مراجعه میکنند، حدیث اول و دوم هر دو مطلق معلم هستند. نه در حدیث اول اسم قرآن هست نه در حدیث دوم. و کار خوبی هم نکردند، این خب دقت کلینی است، کسب المعلم را از بیع المصاحف جدا کرده است.
علی ای حال حدیث سوم را میخوانیم. آن که مربوط است فعلا به تعلیم القرآن نه مطلق تعلیم. دقت کردید؟ نفرمایید که چرا آن دو تا حدیث را رد کردید. حواس ما جمع است. این دو تا حدیث ربطی به تعلیم القرآن ندارند.
حدیث شماره 3 را مرحوم شیخ طوسی منفردا دارد در دو کتاب تهذیب و استبصار، از کتاب نوادر الحکمه، محمد بن احمد بن یحیی، یعنی کتاب نوادر الحکمه.
عرض کردم من همیشه هر وقت من خودم حدیثی از نوادر میبینم منتظرم بعدش یا سند یا متنش یک خرابی داشته باشد. عن ابی عبدالله الرازی جامورانی، احتمالا جاموران از اطراف تهران بوده، چون رازی یعنی تهرانی است که، ایشان از مشایخی است که میراثهای قم را کوفه را به قم آورده که محمد بن احمد از ایشان گرفته است. مرحوم ابن الولید ایشان را استثناء کرده، جزء مستثنیات ابن ولید است. میراثهایی که توسط ابو عبدالله جامورانی رازی به قم آمده و در اختیار مثل مرحوم صاحب نوادر الحکمه بوده استثناء شده است. احتمال دارد به هر حال خرابیهای متعدد داشته باشد ایشان نه یکی.
عن الحسن بن علی، طبیعتاً در این طبقه ولو یک نصفه طبقه جلو و عقب قاعدتاً حسن بن علی به ابن فضال چون مشهور است. لکن شواهد نشان میدهد حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی است.
س: استثناهای ابن ولید دلالت نمیکند که مستثنی منهاش حجت باشد؟
ج: دیگر حالا بگذارید ما به حد کافی طولانی صحبت میکنیم، دیگر این را هم بخواهیم صحبت بکنیم طولانی میشود. یک وقت دیگر انشاء الله.
عن حسن بن علی چون با قرینه بقیه روایات و جامورانی رازی هم ضعیف است، ظاهراً ایشان میراث حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی را قم آورده، این پسر علی بن ابی حمزه معروف است که اصل وقف و موسس مکتب وقف ایشان است. که حضرت لعنتش فرمودند و فرمودند که ملاءالله قبره نارا. این پسر هم مثل پدر است. با همدیگر مثل هم هستند. عجیب این است که بعضی میراثها به هر دو نسبت داده شده است. راجع به ایشان و نقش ایشان باید صحبت جداگانهای بشود که جایش فعلا اینجا نیست.
به هر حال یک تکذیبی هم در رجال کشی هست، در یک نسخه به پدر زده، در یک نسخه به پسر زده، ما هم احتیاطا به هر دو میزنیم. این حسن بن علی بطائنی وضع روشنی ندارد. البته اینها غالبا واقفی هستند و از اشداء وقف هم هستند. هم خود این حالا واقعا نمیدانیم خود ایشان هم تألیف خودش بوده یا باز تألیف سیف بن عمیره بوده، چون سیف بن عمیره، البته کلمه عمیره ضبط امیره هم شده عمیره هم شده، هر دوش ضبط شده.
عن الحسن بن علی، پس آن ابو عبدالله رازی جامورانی به حد کافی وضعش ناجور است. حسن بن علی بن ابی حمزه هم کذلک. دیگر بعد از این نمیدانیم آیه نسخه، احتمالا همین کتاب سیف بوده، احتمالا کتاب حسن بن علی باشد.
عن اسحاق بن عمار، این از اجلاء است، سیف هم از اجلاء اصحاب است. عن اسحاق بن عمار این دو تا اولا به لحاظ تاریخی شیخ از قم رفته، طریقش به قم معدوم است، حالا با قطع نظر از سند ایشان به محمد، مرحوم محمد در قم توسط ابو عبدالله رازی که اهل تهران و قم است، از ایشان رفته به کوفه. حسن بن علی و سیف و اسحاق بن عمار هر سه اهل کوفه هستند. آن دو تا مشکل ندارند، مشکل سر این دو تاست. یکی رازی جامورانی یکی بطائنی.
عن العبد الصالح، چون وقت هم نیست، مناسب هم نیست اینجا، یک وقت دیگر ما توضیح میدهیم. ما یک مجموعه روایاتی از اسحاق بن عمار داریم، دو تا مجموعه داریم که کمی احتیاج به صحبت دارد. الان جایش اینجا نیست.
قال قلت له، ان لنا جارا، یکتب، احتمال هم باشد یُکتّب باشد، یعنی معلم مکتب، و قد سألنی عن اسئلک عن عمله، ظاهرا چون یکتب در اصطلاح آن زمان، شغل دولتی بوده، مثلا یعقوب بن یزید کاتب، تقریبا مأمورین مالیاتی که ضبط مالیات میکردند. چون آنها یک آداب خاصی برای مالیت بود که حالا جای شرحش اینجا نیست، کاتب ظاهرا مأموران مالیاتی بودند نه مأموران گرفتن، آن بخش اداری مالیات، تنظیم امور و تنظیم اینها، مثلا فرض کنید یک دهی بود، فرض کنید مثل کهک، اینها باز اطراف داشت، اطراف کهک، آن وقت این درآمدهای اینها را حساب میکردند، چه جوری حساب میکردند، اینها را ظاهرا اینجا یکتب این نیست. این یکتب در اینجا به معنای یُکتب احتمالا باشد. از مجمع هم نقل کرده یعلم الکتابه، بد نیست، مجمع البحرین نقل کرده، بد نیست. یکتب نباید باشد.
و قد سألنی از اینکه اسم و خصوصیات نمیگوید شاید سنی هم بوده همسایه ایشان. ان اسئلک عن عمله، که این آموزش خط به بچهها تعلیم میکند، یاد میدهد، ملا مکتبی است، پول میگیرد، فقال مره اذا دفع الیه الغلام، به او بگو اگر غلامی، بچهای را پیش او آوردند، ان یقول لاهله به خاندانش بگوید انما اعلمه الکتاب و الحساب، نوشتن و ریاضیات به او یاد میدهم. و اتجر علیه بتعلیم القرآن، حتی یطیب له کسبه، من فکر میکنم قویا لا اینجا حذف شده است. حالا تعجب هم، چون از منفردات شیخ طوسی است و از منفردات کتاب نوادر الحکمه است. عرض کردیم در نوادر ما همیشه یک توقع داریم یا سند خرابی دارد یا متن. ظاهرا این متن، اصلا معنا ندارد و اتجر علیه بتعلیم القرآن حتی یطیب له کسبه، آخرش به این نتیجه رسیدم که این ظاهرا ولا اتجر علیه بتعلیم القرآن، میخواهد بگوید وقتی غلام را پیش او آوردند بگوید من برای نوشتن و حساب و ریاضیات واینها پول میگیرم نه برای تعلیم قرآن، یعنی تعلیم قرآن مجانی واقع بشود. چون بعد دارد حتی یطیب له کسبه، آخر این که یطیب له کسبه با لا اتجر میخورد. روشن شد؟
به ذهن من میآید ندیدم کسی هم ملتفت شده باشد. به ذهن من میآید این حدیث خراب است. یعنی این و مصدرش هم شیخ نیست. اشتباه نشود. هی به شیخ طوسی بیچاره نسبت ندهیم که ایشان خراب کرده، مصدرش ابتدائاً کتاب نوادر است. عرض کردم کتاب نوادر مشکلات دارد دیگر. آدم ثقهای است، بزرگوار، جلیل القدر، لکن به اصطلاح ماها تساهل در مبانی حدیثی دارد. به قول نجاشی لا یبالی عمن اخذ، البته احتمال هم دارد که تقسیم آن بیچاره هم نبوده، چون ابو عبدالله رازی را وقتی مرحوم ابن ولید استثنا کرده لازم نیست استثنا فقط به نکته سندی بخورد، میخواهد این طور بگوید ابن ولید ما هم معنای عبارت ابن ولید را برایتان بگوییم چون به این جور معنا نکردند. ابن ولید میخواهد بگوید این آثاری که توسط ابو عبدالله رازی رسیده اینها ضعیف هستند. یا لااقل به نحو اجمالی مثلا پنجاه تا حدیث ابا عبدالله هست، سی تا چهل تا خرابی دارند، ده دوازده تایش خوب است. لذا ایشان استثنا کرده است.
احتمال هم دارد در نسخه ابو عبدالله رازی بوده، چون تضعیف دائما به لحاظ سند نیست. روشن شد؟ احتمال دارد. به هر حال آن که ما الان میفهمیم آن که حالا ما چون تعبد که نیستیم، به نظرم لا افتاده است. اصلا بدون لا معنا نمیدهد. چون دارد میگوید یقول انما، انما به قول آقایان برای حذف است، من فقط نوشتن یادش میدهم و لا اتجر علیه بتعلیم القرآن، روشن است دیگر فکر میکنم خیلی واضح باشد.
من اجرت، اتجر نه به معنای تجارت، یعنی اجرت، برای تعلیم قرآن اجرت نمیگیرم. حتی یطیب له کسبه، این خیلی واضح است به نظر من . و الا اتجر علیه بتعلیم القرآن حتی یطیب له کسبه اصلا نمیخورد. با این حتی نمیخورد. و ای کاش البته من عرض کردم کرارا مرحوم شیخ خیلی دقیق است، خلاف این حرفی که صاحب حدائق زده و دیگران، این دقت شیخ و امانت شیخ است. و ما هم نقل کردیم، توش دخل وتصرف کردیم، شیخ دخل و تصرف نکرده، نسخه غلط بوده، حالامنشأ غلط کی بوده، نمیدانیم کی بوده. این نسخه غلط است این نسخه. و شیخ به نظر من دقیقا نقل کرده برای اینکه در غلط واقع نشود.
به ذهن من این طور میآید، حالا دیگر و لعلم عند الله. این را من باز هم آقایان تأمل بکنند. این اگر باشد معلوم میشود که اخذ اجرت به عنوان تعلیم قرآن درست نیست. بگوید بله من معلم هستم، تادیب ریاضیات میکنم، حساب یادتان میدهم، نوشتن، خطاطی و از این چیزها، جدول و این جور چیزها یادتان میدهم، اما راجع به قرآن، قرآن را میگویم اما قرآن داخل در اجرت نیست، در اجاره نیست. تعلیم قرآن داخل در عقد اجاره نیست. آن که داخل در عقد اجاره هست تعلیم الکتاب و الحساب، این داخل در عقد اجاره است. که انشاء الله بعد هم عرض میکنیم، اصولا بعید نیست از مجموع روایات این را در بیاوریم. قرارداد روی کتاب الله نشود. قرارداد. حالا چه بیع باشد چه اجاره.
این که میگوید امام نگو ابیعک کتاب الله، ابیعک الجلد والدفتین اینها را میفروشم، ورق، اجرت هم همین طور. یعنی آن نکته این است که شما در قراردادتان خوب دقت بکنید؛ چون ما سابقا عرض کردیم در باب عقود، خود قرارداد خیلی مهم است. این توضیحش را عرض کردیم. شما اگر قرارداد درستی بستید اما در اثناء کار حرامی انجام شد، این به قرارداد مضر نیست. این الان ابتلاء خارجی هم زیاد است. شما میروید در یک رستوران قرارداد میبندید فقط اینکه غذا را جلوی افراد بیاورید، حالا گاهی ممکن است توی غذا بلانسبت شراب باشد، گوشت خوک باشد، این مضر نیست، چون قرارداد شما این نبود که من گوشت خوک بیاورم، اگر توی قراردادتان آمد گوشت خوک، آن باطل است، اصلا اجاره باطل است. خوب نکته روشن شد؟ آن اجاره باطل است. اما اگر توی قرارداد شما عمل صحیح بود، من غذا را بیاورم جلوی مشتری، خب این عنوان عامی است. گاهی توی این غذا حرام هم میگذارد. این قرارداد شما را باطل نمیکند، استحقاق اجرت شما را هم از بین نمیبرد.
س: مثل این کارمندان بانک
ج: مثل کارمند بانک.
ببینید قراردادتان چیست. در امام میخواهند این طور بفرمایند، خیلی هم لطیف است این روایت، اگر این لاش بود خیلی لطیف بود، شما بچهها را میآورید اینجا میخواهیم ماهی این قدر از شما بگیریم، این گرفتن ماهانه در ازای حساب و کتاب است. ریاضیات یاد میدهیم، تاریخ یاد میدهیم، در اثناء آن هم قرآن هم یاد میدهد. میگوید تعلیم کتاب الله را جزو قرارداد قرار نده، دقت کردید؟ و لا اتجر علیه، به نظر من خیلی واضح است این لا باید حذف شده باشد. و لا اتجر انما اعلمه الکتاب و الحساب و لا اتجر علیه بتعلیم القرآن، تو قرارداد نگذارد برای احترام کلام الهی اجرت میگیرم برای تعلیم کلام الله. این را در قرارداد نگذار، اما در مقام عمل کلام الله هم یادش میدهید. دقت کردید نکته فنی را؟ تو بیع هم آمده است. یعنی این حدیث با آن احادیث بیع هم انسجام دارد. میگوید بگو ورق را فروختم، جلد را فروختم، این را فروختم، نگو ابیعک کتاب الله، ابیعک کلام الله. توی قرارداد نیاید. اگر توی قرارداد امر مباح آمد اشکال ندارد.
این حدیث با آن احادیثی که یکی دو روزه خواندیم انسجام دارد. فقط آنها قراردادشان به نحو بیع است، این قراردادش به نحو اجاره است.
و لا اتجر علیه بتعلیم القرآن حتی یطیب له کسبه، یک دقیقه دیگر هم هست. فقیه این حدیث را منفردا نقل کرده است. ما گاهی گفتیم یک شواهدی داریم بعضی از منفردات فقیه از کتب زیدیهاست. حالا چرا ایشان گرفته؟ و قال علی علیه السلام من اخذ علی تعلیم القرآن اجرا کان حظه یوم القیامة، این پولی که گرفته این عنوان نشر کلام الله به او نمیدهند.
ببینید این حدیث در اینجا به شماره 4 است در این کتاب. در ورق بعدیش در همین باب، دارد و تقدم فی روایة زید بن علی که عرض کردیم از مسند زید است، توضیحاتش گذشت، حکم اخذ الاجرة علی الاذان، این دارد، ولکنی ابغضک لله قال و لم قال لانک تاخذ علی تعلیم القرآن اجرا، آنجا ما گفتیم و سمعت رسول الله(ص) یقول من اخذ علی تعلیم القرآن اجرا کان حظه یوم القیامه. البته نمیدانیم چرا مرحوم صدوق گفته قال علی، اینجا دارد قال علی سمعت رسول الله(ص). چون صدوق خیلی دقیق است احتمال میدهم مصدر دیگر گرفته است.
علی ای حال این روایتی که الان مرسل در کتاب صدوق آمده و ما کلا نداریم در میراثهای خودمان، این در میراث زیدیه است. بله بعضی از اصحاب ما این را از میراث زیدیه نقل کردند. روشن شد؟ به ذهن من میآید این حدیث شماره 4 یک صفحه بعد، صفحه 321 به عنوان تقدم، و سمعت چون آنجا از امیرالمومنین(ع) یقول، من اخذ علی تعلیم القرآن اجرا کان حظه یوم القیامه.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین