معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1394
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1394
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه87) یکشنبه 1395/01/29

1395-1394، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بحث در بیع مصاحف بود.

روایاتش را خواندیم. روایتی که دیروز آخرین روایت خواندیم، روایتی بود از امام صادق(ع) که به حسب ظاهر بد نیست، سندش قابل قبول است. لکن عجیبش این است که امام صادق(ع) فعل یکی از خانم‌هایی که از خاندان حضرت زینب(س) هستند، نوه‌های حضرت زینب(س) از به اصطلاح خاندان جعفر، مابعضی از این جعفری‌ها که در روات داریم، که می‌گویند الجعفری، مرادشان نسبتشان بر می‌گردد به جعفر بن ابی طالب. و این نسبی که الان به جعفر بر می‌گردد توسط عبدالله پسر ایشان است که شوهر حضرت زینب(س) است.

س: این در جمع رجالی نیست اسمش، هست عبدالله بن حارث؟

ج: چرا داریم، یکی دو تا هم داریم نه یکی.

علی ای حال عبدالله بن حارث خودش شخصا نوه جعفر، نوه حضرت زینب(س) نیست، مادرش نوه است. نوشتند که امه من ولد جعفر، مادر ایشان این که ام عبدالله، مادر ایشان از فرزندان جعفر طیار است. یعنی بعبارة اخری از نوادگان حضرت زینب سلام الله علیها.

و عرض کردیم که البته در تاریخ هم نوشتند در رجال که امه من ولد جعفر، معلوم می‌شود که زن با شخصیتی بوده است. معلوم می‌شود زن با شخصیتی بوده، از اینکه امام صادق(ع) هم عمل او را نقل می‌کند، خیلی عجیب است. خیلی غیر متعارف است که امام صادق(ع) عمل یک خانمی را نقل بکنند.

علی ای حال کیف ما کان با قطع نظر از این خصوصیات، نشان داده می‌شود که در باب اموری که مربوط به قرآن است، چون عرض کردیم مربوط به امور قرآن چند جهت است: یکی خود خرید و فروش مصحف است. یکی نوشتن خود مصحف به پول، پول بگیرند مصحف بنویسند. یکی اینکه بگوید آقا قرائت قرآن می‌کنم پول می‌گیرم، یکی تعلیم قرآن پول می‌گیرم. یکی اینکه قرآن می‌خوانم برای شفاء، می‌گوید مثلا هفت تا یا هفتاد تا حمد می‌خوانم پول می‌گیرم. این موارد مختلفی در مجموعه روایات ما و اهل سنت هست.

عده‌ای از رسول الله(ص) است و عده‌ای از آنها هم بعدها فتوا است.

خود بیع مصحف فتواست، نوشتن مصحف هم فتواست یعنی بعد از رسول الله(ص) است. آن وقت در اینجا هم مثل قاعدتاً همین طور بود، عده‌ای می‌گفتند نمی‌شود نوشتن مصحف باید مجانی باشد، عده‌ای هم می‌گفتند بابا این الان یک کاری شده دیگر، بحث زمان عوض شده، این طبق قاعده حرمت عمل مسلمان، عملی انجام داده، عملش محترم است دیگر، حق دارددر مقابل آن اخذ اجرت بکند. و عده‌ای هم معتقد بودند خوب دقت بکنید، اخذ پول می‌شود کرد، اما نه اجر، نه بگویدهر صفحه‌ای این قدر می‌نویسم. می‌تواند مصحف را بنویسد، شرط با او نکند، آخر یک پولی به او بدهد. این هم هست، در عبارات هست. این را ما در غیر از مصحف جای دیگر هم داریم. یکی همان بحث حجامت، که حجامت بکند شرط پول نکند.

اینجا در این روایت معلوم، البته خیلی عجیب است، انصافا من هم هنوز هم خیلی نشد مراجعه بکنم که این خانم کیست که مثل امام صادق(ع) کلام او را نقل می‌کنند، عمل او نه کلام او را، و دعت رجل یکتب لها علی غیر شرط، این هم خودش یک رأی است که در باب مصحف شرط نکند، اشکال ندارد.

س: شرط فی الجمله می‌شود کرد توی همان حجامت و اینها

ج: آنجا هم نه، مثل این گفت آقا بیا بنویس، او هم نوشت، نگفت چقدر می‌دهم، آخر پنجاه دینار داد، خیلی است پنجاه دینار هم خیلی است انصافا معلوم می‌شود پولدار بوده

س: فکر طرف این بوده که بالاخره یک چیزی می‌دهد، یعنی باید بدهد

ج: بله، و انه لم تبع المصاحف الی حدیث، حالا نمی‌فهمم این کلام خود امام است، یا، خیلی عجیب است، چون آنجا بحث کتابت قرآن است و این بحث بیع مصحف است. علی ای حال حدیث از منفردات مرحوم شیخ طوسی بود.

حدیث بعدی، حدیث شماره 9 در همین کتاب جامع الاحادیث؛ علی بن محمد، عرض کردیم علی بن محمد معروف به بندار، یکی از آن افرادی است که توسط ایشان کلینی از برقی نقل می‌کند. چند بار ما این را عرض کردیم، کلینی توسط چهار نفر از برقی نقل می‌کند. یکی علی بن محمد است. این را من چند بار توضیح دادم حرف بدی هم نیست اجمالا.

مرحوم کلینی گاهی اوقات می‌گوید عدة من اصحابنا عن البرقی، گاهی می‌گوید علی بن محمد عن البرقی، گاهی می‌گوید علی بن محمد و فلان عن البرقی، دو نفر اسم می‌برد، احتمالا بعید است تفنن در عبارت باشد. بسیار بعید است تفنن در عبارت باشد. خب عده‌ای گفتند این تفنن در عبارت است. فکر می‌کنم دقت کلینی است. اگر در تمام نسخی که از کتاب کافی داشته بود می‌گفته عدة، فقط توی نسخه علی بن محمد بوده اسم او را نمی‌برده، ظاهرش باید این طور باشد. حالا آیا عملا کلینی به این ظاهر ملتزم بوده به این دقت یا نه؟ آن بحث دیگری است. اگر ما باشیم قاعدتاً این است به طور طبیعی این است. به طور طبیعی طبیعی این صورت است. که مثلاً در یک نسخه از کتاب برقی این بوده است. در بقیه نسخ برقی نبوده، در نسخه علی بن محمد بندار، یا علی بن محمددر این نسخه فقط وارد شده است.

و بعید هم نیست این مطلب، حالا عرض کردم چون ما الان منصوص این عبارت را از کلینی و یا بزرگان نظیر کلینی نداریم. استظهاراتی است که خود ما می‌کنیم، همین متأخر المتأخرین کردند. ظاهر عبارت هم منسجم است با آن، یعنی مشکل عبارتی ندارد. اما آیا واقعاً این طور بوده؟ احتمالش هست.

عن احمد بن ابی عبدالله، من گاهی اوقات بعضی از نکات را رویش تأکید می‌کنم روی جهتی است. از احمد برقی ابی عبدالله احمد برقی است، احمد بن محمد بن خالد برقی، عن محمد بن علی، این محمد بن علی معروف است به محمد بن علی صیرفی که معروف است الحمدانی، از بنی حمدان است، حمدانی‌ها در کوفه معروف بودند مخصوصا به ولایتشان به امیر المومنین(ع)، آن حارث حمدان هم، اینها از آن شیعیان مخلص هستند. هم حمدان هم عشایر وابسته یعنی بتونش که یکی ثور است، سفیان بن سعید ثوری، ثوری‌ها هم طائفه‌ای از حمدان هستند.

حمدانی‌ها الان هم هستند البته در یمن تقریبا نقش معروفی در اطراف صنعا، الان هم به اسم حمدان هستند، حمدان و خولا همین الانش هم در اطراف صنعا هستند.

عن محمدبن علی ابو سمینه صیرفی، عرض کردیم این درباره‌اش نوشتند اشهر الکذابین، فضل بن شاذان، این خیلی متهم به کذب است. اینها را ما توضیحات کافی عرض کردیم. و روایاتش در کافی هم هست، همین روایت الان کافی است. لذا مثلا حمله شده که شما می‌گویید کافی اصح کتاب است و فلان، خب مثل محمد بن علی که بالاتفاق از فضل نقل شده که کذابون مشهورون تازه حالا غیر مشهورش، پنج تاهستند، تازه به نظرم سهل هم توش نیست، مثل سهلی که احمد هم گفته اشهر علیه بالکذب واخرجوه، معلوم می‌شود آنها خیلی مشهور بودند که کارشان از این سهل هم بدتر بودند. کذابون مشهورون خمسه اشهرهم ابو سمینه، همین محمد بن علی، و هست روایاتش در کافی هست.

من توضیحات کافی را عرض کردم. محمدبن علی کوفی که هم کتاب داشته و هم آثار کوفه را به قم آورده، اصولا جزو اصحاب ائمه نیست. شأن ایشان نقل حدیث یا میراث است. شأن ایشان، مثلا در کتاب خودش از افرادی حدیث کرده باشد. لکن بیشترین شأن ایشان نقل میراث‌ها به قم است. میراث‌های کوفه، ایشان میراث‌های کوفه را به قم آوردند.

عرض کردیم یک لیستی را ما عرضه کردیم در باب افرادی که میراث‌ها را به قم آوردند، اقوی و اضعف، اضعفشان این است، دیگر از این ضعیف‌تر نداریم. اضعف آن لیست همین محمد بن علی صیرفی است. اقوایش را هم عرض کردیم تازگی احمد اشعری است. آن اقوا و این هم اضعف. و بینهما درجات. شاید بیست، بیست وپنج نفر را این کار خود من است، یعنی جایی کسی متعرض نشده است. ما اینها را لیست بندی کردیم با درجات و ارزیابی‌هایشان. این اضعفشان است. آن وقت ایشان در قم همه که تصادفا می‌آیدبه عنوان اینکه از کوفه آمده، البته از عجایب روزگار است، خانه خود احمد اشعری هم وارد می‌شود. ما تعجب می‌کنیم چطور احمد با اینکه کوفه رفته ایشان را هم می‌شناخته.

یک نکته‌ای هست چون این نکاتی است که جایی گفته نشده است. ما در میان روایات خودمان بعضی روایات داریم مثل ابن فضال پسر عن محمدبن علی، من احتمال دادم که این محمد بن علی همین کوفی باشد. ما مطالبی را که مال خودمان است بگوییم که بعد دنبال مصدر نگردیم، احتمال دادم، و لذا آمدیم گفتیم ظاهرش این طور است که محمدبن علی دو سنخ میراث دارد، یکی آنهایی که در کوفه بوده، ضعیف هستند، کم است اینها، یکی آن است که به قم آورده است. در کوفه به همین عنوان است، ابن فضال مثلا از محمد بن علی، ظاهرا مراد همین است. یا حالا مجهول است یامراد همین محمد بن علی صیرفی باشد، ابوسمینه.

علی ای حال کیف ما کان این هم یک نکته.

و عرض بکنیم دقت بکنید مرحوم کلینی و دیگران این را به خوبی می‌دانستند که محمد بن علی کوفی صیرفی ایشان شأنش فقط نقل حدیث و میراث است. ایشان خدمت امام نرسیده، اگر خدمت امام رسیده طریق ما منحصر به آن است که آیا امام گفته یا نه؟ اما وقتی نقل میراث باشد، منحصر به ایشان نیست. فرض کنید ایشان کتاب عبد الرحمن بن ابی هاشم را آورده، خب نسخ دیگر هم از کتاب عبد الرحمن بن ابی هاشم هست، ممکن است مقابله بکنند. مشکلی ندارد که.

س: استاد چرا از آن نسخ نقل نکردند؟

ج: هان، ممکن است آن نسخه در حین نقل کلینی در اختیارش بوده است. شما الان در اینجا مثلا از کتاب جامع الاحادیث دارد نقل می‌کنید نه از کافی. چرا از کافی نقل نکردید، خب می‌رفتید خود کافی را می‌خواندید. خب نسخه در اختیارش بوده است. چون عرض کردم یکی از کارهایی که در قدیم رسم بوده که متأسفانه الان نیست، همین بحث‌های حدیثی، مثلا کتاب عبدالرحمن بن ابی هاشم یا کتاب حریز یا کتاب حماد، اینها که می‌آمده قم، یک کتابی نبوده که مثل وسایل بیست جلد باشد. این پانصد تا ششصد تا هفتصد تا هشتصد تا حدیث بود. این را وقتی از استادی تحویل می‌گرفتند می‌آمدند مخصوصا اگر طرف، اگر عادی بود مثل ما بچه طلبه بود هیچی، اگر استاد فن بود یا استاد بود، می‌آمد متون را مقابله می‌کرد. آن وقت اشاره میگذاشت که این در متن فقط محمد بن علی هست، در متون دیگر نیست. آن وقت آنها را ترک می‌کردند. این خیلی واضح است، یعنی هیچ مشکل ندارد. وجود محمد بن علی با این شأن در میان روایات کافی مشکل ندارد.

در اهل سنت چون روایت به نحو سماع است که آن شنیده حدثنی، در میان ما چون بحث فهرستی بود و به نحو کتاب بود، کتاب در اختیار، این هیچ مشکلی ندارد، اهل سنت هم که گاهی در کتاب‌هایشان اشکال می‌کنند که مثلا در روایت شما این طور است، آنها چون با اصطلاح ما آشنا نیستند. محمد بن علی از امام معصوم حدیث ندارد، خوب دقت بکنید، چون اگر حدیث داشت، طریقش هم منحصر به ایشان بود، خب مشکل دارد، کذاب است، چه جوری بشناسیمش؟ یا در کتاب خودش روایات است، خب آن روایات را هم می‌شود مصدرش را پیدا کرد، مشکل ندارد.

یا میراث‌های اصحاب بوده، ایشان که قم می‌آورند، حالا تعجب آور هم هست این طور می‌گویند اشهر، و بعد می‌گویند خانه احمد اشعری، چون احمد اشعری هم به شدت با این خط مخالف است. رفته خانه خود احمد اشعری هم وارد شده، خیلی عجیب است.

به هر حال مقداری از میراث‌هارا ایشان در قم نقل می‌کنند، مخصوصا احمد برقی، زیاد از ایشان نقل می‌کند، بله، احمد اشعری از ایشان نقل نمی‌کند. اما احمد برقی خیلی از ایشان، احمد برقی از ایشان نقل می‌کند و ماجیلویه از ایشان نقل می‌کند. عده‌ای از قمی‌هاهستند که از ایشان نقل می‌کنند. از بزرگان قم هم هستند.

س: این اشهر الکذاب بودنش به چه به خاطر است؟

ج: اشهر الکذابین نسخش دقیق نیست. آن نسخه دقیق را پیدا نکرده. کذاب در اینجا عدم دقت در نسخه؛ یعنی وقتی می‌گفته عن فلان این در واقع سماع نبوده، به اصطلاح امروز کتاب را از بازار گرفته، کتاب‌های بازاری، به قول ابن سنان می‌گوید، می‌گوید هر چه گفتم کتب اشتریتها من السوق.

چون این هم خوب دقت بکنید، اینها چون دقت نشده، یک مبنا بوده این، این کذب نیست، یک مبنا بوده، سنی‌ها هم داشتند، سنی‌ها کمتر. در بین ما هم بوده، می‌گفتند اگر ما فرض کنید کتاب مثلا وشاء را از بازار خریدیم نمی‌گوییم سمعت الوشاء، می‌گوییم عن الوشاء، اگر به نحو عن عنه بیاوریم اشکال ندارد، ولو به نحو وجاده باشد. این یک مبناست خودش. خوب دقت بکنید. بله مشهور، مثلا در اهل سنت شاید 96 درصدشان مبنا را قبول ندارند. عن عنه را مساوق با اتصال می‌دانند، عن عنه را مساوق با اتصال می‌دانند. بین اصحاب ما هم به این دقت مطرح نشده است. دقت می‌فرمایید؟

بله، مثل احمد اشعری و اینها که بزرگوار بودند، اینها عن عنه را به منزله اتصال می‌دانستند. این که ایشان را بیرون کرده می‌گوید بعد از مدتی بابا این رفته کتاب‌ها را از بازار خریده آورده به اسم آنها در قم دارد پخش می‌کند.

راجع به سهل هم همین مشکل است. ما عرض کردیم این یک نکته‌ای است بعضی روزها باید نکات را بگوییم. در باب سهل بن زیاد آقایان ما توجه نکردند متأسفانه، مرحوم نجاشی می‌گوید سهل بن زیاد با حذف عبارت بعضی از نکات ابو سعید فلان، کان ضعیف فی الحدیث و قد کان شهد علیه ابو جعفر احمد الاشعری حالا این اضافه از من است، کامل اسم، بالکذب، صحیحش کَذِب است، حالا کذب فارسی، بالکذب و الغلو و اخرجهوا من قم، آقایان این را گرفتند که احمد اشعری شهد علیه بالکذب، البته شیخ ندارد این مطلب را، این منفردات نجاشی، و جای دیگر هم نداریم جز نجاشی در اینجا. شهد علیه بالکذب، نهصد مورد لااقل توی احادیث کافی از این سهل بن زیاد است. خب شهد علیه احمد بالکذب، با آن شهادت به کذب، با نهصد تا حدیث نمی‌سازد.

ما این را توضیح دادیم چون سهل هم همین مشکل را دارد. سهل اساسا تهرانی است، اهل ری است، در قم بوده، ایشان رفته به کوفه، میراث‌ها را از کوفه به قم آورده است. احمد هم همین کار را کرده، احمد هم اهل قم است، رفته به کوفه میراث‌ها را به قم آورده، لکن احمد می‌داند که سهل وقتی می‌گوید عن الوشاء، زیاد هم دارد عن الوشاء، سهل از وشاء به نحو سماع نقل نکرده، به نحو وجاده است. دقت کردید؟

این که گفته شهید علیه بالکذب، این می‌گوید عن الوشاء این دروغ است. باید می‌گفته رأیت فی کتاب الوشاء، فی کتاب الوشاء، نباید میگفت عن، تا عن آورد باید از او سماع باشد. این شهد علیه، روشن شد شهید علیه؟

اصحاب ما خیال کردند این کذب یعنی دروغ رسمی، خب با دروغ رسمی که کلینی نمی‌شود نهصد مورد از او نقل بکند. این مراد از شهد علیه بالکذب، و متأسفانه باز اصحاب ما تأمل نکردند، متأسفانه. ببینید نجاشی می‌گوید کان ضعیف فی الحدیث و قد کان احمد الاشعری شهد علیه، دقت کردید چه می‌خواهم بگویم؟ نجاشی با اینکه نقل می‌کند شهادت به کذب را از احمد اشعری، خودش اول می‌گوید ضعیف فی الحدیث، می‌گوید کذب نیست، ضعف در حدیث است. ضعف در حدیث را عرض کردم به معنای ضعف در مبانی حدیثی است. اصحاب ما این نکته را در عبارت نجاشی ملتفت نشدند. نجاشی درست است عبارت احمد اشعری را نقل می‌کند لکن در واقع نقد هم می‌کند، انتقاد هم می‌کند. این نکته را نگفتند هیچ یک از رجالی‌ها تا حالا ندیدم، این از منفردات بنده است، من نظرم این است که نجاشی دارد عبارت احمد را نقد می‌کند.

س: در واقع قید توضیح نیست مگر

ج: نه توضیح نیست، می‌خواهد بگوید احمد اشتباه کرده، به این نگویید کذاب، بگو ضعیف فی الحدیث.

س: خب این طور عبارت را نقل نمی‌کنند اصلا

ج: خب دیگر اگر این وضوح بود که بزرگان نمی‌گفتند. گفت معما چو حل گردد آسان شود.

س: نه می‌گفت کان ضعیف فی الحدیث، فقط در ادامه‌اش دارد

ج: و قد کان احمد شهد علیه بالکذب؛ به ذهن من این عبارت نجاشی که اول خودش حکم می‌کند، نجاشی اول حکم می‌کند دیگر، کان ضعیف فی الحدیث، این حکم نجاشی است.

س: خب ارتکازش از همان مطلب احمد است دیگر

ج: نه، اگر احمد بود می‌گفت کان کذابا نه ضعیف فی الحدیث. چون ما می‌دانیم عرض کردم اگر می‌گفت کان ضعیف این تضعیف است، چون می‌دانید الان این را خیلی از رجالیون نوشتند که ضعیف تضعیف است، ضعیف فی الحدیث تضعیف نیست. ضعیف تضعیف است، اما ضعیف فی الحدیث یعنی در مبانی حدیثی.

نجاشی همین حرفی است که من توضیح دادم. نجاشی می‌گوید بابا شما نگو این آقا کذاب است، این مبنایش این بوده که اگر کتاب وشاء را هم گرفت، می‌شود گفت عن الوشاء، با عن می‌شود گفت، اگر گفت سمعت الوشاء، قرأت علی الوشاء این کذب است. عن عنه اعم از اتصال، این عبارت مختصر و مفید.

احمد اشعری عن عنه را مساوق با اتصال می‌داند. می‌گوید حالا هم که می‌گوید عن الوشاء این دروغ است. این به نحو سماع نیست. به نحو قرائت هم نیست. این دروغ است. چرا؟ چون احمد هم رفته بود کوفه، یعنی احمد هم در کوفه رفته، کتاب‌های وشاء که در بازار بوده دیده، خودش هم پیش وشاء حاضر شده، سماع کرده از وشاء، که خواندیم آن روز، ارید ان اسمع منک هذا الکتاب، سماع کرده، اگر خود شیخ می‌خوانده سماع بوده، خود ایشان می‌خوانده قرائت بوده است. عرض هم کردیم اگر قرائت بود اینجور می‌نوشتند قرأت هذا الکتاب علی وشاء قرأت حدثکم، آن وقت در قرائت حدثکم می‌گفتند، نجاشی هم دارد بعضی جاها، یک جایی که می‌گوید کتاب را قرائت کردم می‌گوید حدثکم، این تعبیر قرائت است. اما سماع اگر بود به این معنا که شیخ خواند و ایشان گوش کرد، می‌گفت حدثنا. فرق بین حدثنا و حدثکم. اگر گفت حدثکم یعنی به نحو قرائت بر ایشان بوده است. این آداب تحدیث بوده است.

الان خب همه به هم ریخته، چون آداب تحدیث نداریم، همه یک جور درب و داغونی شده است.

علی ای حال کیف ما کان این که من فکر می‌کنم نجاشی خیلی حق با نجاشی است به نظر من. نجاشی می‌گوید تو گفتی ایشان کذاب است، اما ایشان کذاب نیست. بله، غلو یک حد محدودی ندارد، غلو البته در قمی‌ها یک جور خاصی بوده است. غلو یک حساب وکتابی ندارد. و حتی خود ما هم این را اضافه کردیم که اصولا یکی از متمیزات مکتب غلو و غلات حالا غیر از آن اولوهیت ائمه و اینها، یک چیز دیگر، این چیز ثانوی، چون عرض کردیم غلو یک چیز اساسی دارد، که اساسا به دو جهت بر می‌گردد، غلات اساسا، یا بر می‌گردد به مسائل توحید و نبوت و امامت و این که اینها صفات الهی دارند و خدایند و الی آخره به انواع مختلفش. یا بر می‌گردد به عمل، نماز نمی‌خواندند، روزه نمی‌گرفتند، شراب می‌خوردند و الی اخره… ارتکاب محرمات و ترک واجبات. این شاکله اصلی غلو است. آنهایی که در شیعه اتهام به غلو دارند، یکی از این دو تاست، گاهی هم هر دو است. به ابو الخطاب هر دو هم نسبت داده شده است. هم مثلا می‌گفته امام صادق(ع) خداست من هم پیغمبر هستم، این هم در عقاید مشکل داشته هم نماز نمی‌خواندند، ترک واجبات می‌کردند و اتیان محرمات. دقت می‌کنید؟ این شاکله غلو است.

چیزهایی هم در غلو در خارج بود حالا غیر از اینها. یکی از نکاتی که در خط غلو بود، تسامح در مراتب علمی بود. می‌گفتند مهم نیست، عن وشاء یا سمعت وشاء، یا مثلا اشتریت فی السوق، اینها مهم نیست دیگر حالا مطلب ثابت است. هستند عده‌ای که در احادیث اصلا به این کارها کاری ندارند. حالاسمعت بگوییم، عن بگوییم، وجدت بگوییم، این نکات، این هم یکی از توابع خارجی خط غلو است.

س: پس مصطلح نیست دیگر

ج: نه این مصطلح نیست.

خط غلو لذا همیشه عرض کردم ما الان هر کسی که اتهام غلو دارد ما وقتی الان بررسی می‌کنیم، بررسی ما از این زاویه است بیشتر. یعنی میراثی که از او نقل شده نقی هست یا نه؟ ما این را می‌خواهیم. نمی‌خواهیم پشت سرش نماز بخوانیم نه می‌خواهیم به عقایدش تمسک بکنیم، نه می‌خواهیم فروع فقهی‌اش را، سوال و جواب فرع فقهی از او بکنیم. آن که الان برای ما وقتی کسی اتهام به غلو پیدا می‌کند، یک مقدار مهمش الان این است، خوب دقت بکنید، مثل سهل بن زیاد، چون اتهام غلو دارد به تعبیر احمد اشعری، باید روی میراث‌های علمی ایشان تأمل بکنیم، یک توقف نیش ترمز به اصطلاح امروز فارسی ما، یک توقفی باید بشود. این خیلی نکته ظریف است. آنچه که ما از غلات امروز به درد ما می‌خورد، همین بحث میراث علمی است.

س: استاد عقاید بر میراث‌‌ها تأثیر نمی‌کند؟

ج: بله اینها چون یک عقاید فاسدی داشتند، اصلا شریعت را به یک نحو سهل انگاری، لذا در علم خیلی مهم نبود، فاء باشد، واو باشد، مهم نیست، ان باشد، لام باشد، لان باشد، فان باشد، اینها خیلی، هستند خب الانش هم هستند دیگر. خیلی در مسائل لفظی و دقت‌ها و ظرافت‌ها کار نداشتند، بیشتر دنبال خط دیگری بودند. مثلا یکی از شاکله‌هایش خط غلو سیاسی بود، آن هم الان به درد ما نمی‌خورد، الی آخره، من دیگر نمی‌خواهم وارد آن بحث بشوم. یکی از مواردش، شاکله نبود، یکی از التزامات خارجی‌اش یعنی یکی از لوازم خارجی‌اش.

من همیشه عرض کردم هر کسی را در نجاشی یا فرض کنید برقی یا همین ابن غضائری، اتهام به غلو تا آمد آن که الان به درد من این لحظه‌ای که ما و شمااینجا نشستیم در قرن پانزدهم هجری می‌خواهیم بحث بکنیم این قسمتش است، میراثش نقی هست یا نه؟ دقت شده در میراث یا نه؟ دقت فرمودید؟ اینکه ایشان می‌گوید شهد علیه، بله، احتمالا، و لذا ما هم چند بار گفتیم شاید شهادت به کذب تابع شهادت به غلو باشد. حرف بدی هم نیست. یعنی چون این خط فکری‌اش خط غلو است، تسامح در نقل دارد. دقیق در نقل نیست. لذا این کذب مثلا چون وشاء هم یعنی اصلا بین مشایخ احمد اشعری و سهل اشتراک است. سهل از بزنطی نقل می‌کند، احمد هم از بزنطی نقل می‌کند، سهل از وشاء نقل می‌کند، احمد هم از وشاء نقل می‌کند، سهل از فرض کنید ابن فضال پدر نقل می‌کند، لذا احمد اشعری می‌داند می‌گوید آقا میراث صحیح ابن فضال یا وشاء این است. آنچه که سهل برده در قم نقل می‌کند این کم وزیاد دارد، تحریف دارد، دقت نشده توش، روشن شد؟ پس اسمش را گذاشته کذب. در نسخه‌ای که من از وشاء شنیدم، لان بوده، این برداشته کرده فان، چون اینها ظرافت شدیدی در التزام به نقل الفاظ داشتند. لذا این توضیح بنده بود غیر از حالا اشکال نجاشی، که شهادت بر کذب، فرع بر شهادت بر غلو است. چون چند بار گفتم توضیح ندادم شاید برای بعضی سنگین بود. انشاء الله توضیحش واضح شد.

در حقیقت این کذب نتیجه همان مکتب غلوش است. کذب هم به این معنا. چون مشایخ یکی هستند، هر دو از قم رفتند به کوفه، دقت می‌کنید؟ خب احمد اشعری می‌گوید پیش وشاء بودم کتابش اینها را، این آمده در قم چیز دیگری نقل می‌کند، کم و زیاد کرده، این مراد از کذب این است. روشن شد مراد از کذب؟ این مراد از کذب، این منافی، الان نستجیر بالله، نستجیر بالله، اگر بخواهیم به این معنا بگوییم در وسائل هم کذب زیاد است، چون یک حدیثی را از کافی نقل می‌کند می‌گوید رواه الصدوق نحوه یا مثله، با اینکه نسخه صدوق فرق دارد. شما بین متن، شاید نود درصد از مواردی که می‌گوید نحوه و مثله با هم فرق دارند. پس شما شهادت می‌دهید بر مثلا مرحوم شیخ؟

نه عرض کردم یک دیدگاهی بود که در حدیث روی متن خیلی دقت نمی‌کرد. بیشتر نظر به مضمون بود. این را ما اسمش را کذب نمی‌گذاریم. الان ما حتی می‌خواستم تلفظ بکنم برای ما سنگین است که مرحوم شیخ حر مثلا کذب بر، چون نقل می‌کند از تهذیب، یا نقل می‌کند از فقیه، بعد از کافی که نقل می‌‌کند می‌گوید مثله، نحوه، نیست، مثله نیست. اختلاف دارند. این را احمد اشعری چرا؟ چون احمد اشعری هم به کوفه رفته، استاد واحد دارند، شیخ واحد دارند، ما بعضی وقتها بحث‌های حدیثی کمی خارج می‌شویم ولی واقعا متأسفانه در حوزه‌های ما گفته نشده و منشأ یک مشکلاتی است. خیال می‌کنند سهل بن زیاد کذاب است، به شهادت معاصرش، از آن طرف هم کلینی نهصد مورد از ایشان حدیث نقل کرده است.

خب این جوابش خیلی واضح است. سهل ناقل میراث است. سهل یک دانه حدیث از امام معصوم ندارد. ناقل میراث‌هایی است که از کوفه است. خب کلینی مقابله کرده آن میراث‌هایی که صحیح بوده متنا سندا برداشته نقل کرده، چه مشکلی دارد؟ در نسخه‌های دیگر هم اختیارات موجود بوده، برداشته نقل کرده.

علی ای حال کیف ما کان و به نظر ما مرحوم نجاشی اصاب فی ما افات، رحمه الله، اجاد فی ما افات، و حاصلش این است که شمانگویید ایشان دروغگوست، بگویید ایشان ضعیف فی الحدیث، مبانی حدیثی‌اش ضعیف است. دروغگو نیست، باید می‌گفته مثلا اشتریت کتاب، وجدت فی کتاب وشاء گفته عن الوشاء، این دروغ به این معنا. این دروغ نیست، این مبنای علمی است. خوب دقت کنید، من گاهی هم می‌گویم تسامح، تسامح هم نیست. حالا ما این مبنا را قبول نداریم. آن بحث دیگری است.

این مبنای عده‌ای بوده که ما می‌توانیم وجاده را تعبیر به عن بکنیم. حالا عبارت فنی‌اش عن عنه اعم از اتصال است. لکن مبنای مشهور عن عنه مساوق با اتصال است. اگر گفتید عن یعنی ازش شنیدی، آن می‌گوید نه من گفتم عن، از او، نگفتم که از او شنیدم، در کتابش دیدم، در بازا، کتابش در بازار، نمی‌خواهد بگویم عن، بگویم وجدت فی کتابه.

خب به هر حال راجع به محمدبن علی هم انشاء الله روشن شد. ایشان اشهر الکذابین به تعبیر فضل بن شاذان. البته یک نکته را هم عرض بکنم این مطلب را ما چند بار نقل کردیم و دیگران هم نقل می‌کنند، سند این مطلب به خود فضل هم خیلی روشن نیست. اگر خیلی ملا نغتی بشویم این که الکذاب من مشهور الخمس که در کتاب کشی آمده، خیلی سند روشنی هم ندارد. چون دیگر مطلب را که می‌گوییم باید همه‌اش را، دیگر وارد بحث سندی نمی‌شوم، آقایان می‌توانند به کتاب کشی مراجعه کنند. خود این مطلب سندش روشن نیست خیلی که فضل گفته باشد. لکن خیلی مشهور است من هم تا حالا چند بار گفتم، بیش از یک بار، لکن در واقع ثبوت کلام از فضل هم محل اشکال است.

عن محمد بن علی، آن وقت این احتمال هست خوب دقت بکنید، چون برقی و بعضی دیگر در قم از ایشان نوشتند. با اینکه ایشان را از قم بیرون کردند محمد بن علی صیرفی را لکن روایاتش هنوز موجود است در کتب ما، در کافی هم موجود است. آن وقت این احتمال هست، خوب دقت بکنید، شاید مرحوم برقی گفت در این به اصطلاح ویرایش دوم به اصطلاح امروزی‌ها ویرایش دوم وسوم، چون دارد که محاسن زید فیه و نقص، این عبارت را دارد نجاشی هم دارد، ما احتمال دادیم که این زید فیه و نقص از خود برقی باشد، نه به روات برگردد. به اصطلاح امروز ما ویرایش دوم باشد. مثلا برقی کتاب محاسن نوشته با دو هزار حدیث. باز دو مرتبه پنج سال بعد نگاه کرده، پنجاه تا حدیث را حذف کرده، بیست تا حدیث دیگر اضافه کرده، دقت می‌کنید، این زید فیه، و لذا زید فیه و نقص، فی نفسه به معنای ضعف کتاب نیست. خوب تأمل بفرمایید. چون بعضی این را علامت اینکه کتاب محاسن باطل است. چون زید فیه و نقص. نه آن باطل در جایی است که به روات برگردد و روات هم وضع روشنی نداشته باشند. اگر زید فیه و نقص به خود مولف برگردد هیچ مشکلی ندارد که

س: اما واضح نیست حتما

ج: واضح نیست این عبارت خودش معنایش این نیست که این روایت ایشان حذف بشود.

دقت کردید؟ احتمال دارد خوب دقت بکنید برقی کتاب محاسن را نوشته، این روایت در آن بوده، روایت محمد بن علی، مثلا پنج سال بعد ویرایش کرده، البته این کتاب را نقل کرده، بعد این را حذف کرده، روایت محمد بن علی را برداشته، این که مرحوم کلینی هم می‌گوید علی بن محمد روشن شد چه شد؟ شاید علی بن محمد بندار ایشان نسخه را وقتی نقل کرده که بوده، آن سه نفر دیگر نسخه را وقتی نقل کردند که نبوده. این نکته لطیفی بود امروز.

یعنی احتمال دارد که این روایت هم بعدها توسط خود برقی هم به قول امروزی‌ها سانسور شده، برداشته شده، تنقیح شده، تصحیح شده در ویرایش دوم.

من اول بحث عرض کردم کلینی فقط توسط یک راوی برقی نقل می‌کند. خب این از نظر خارجی تصورش خیلی روشن است. شاید در نسخه محاسن که نقل کرده اول روایت محمد بن علی بوده، علی بن محمد از ایشان نقل کرده، بعد خود برقی این روایت را برداشته، مقارنه نکرده با احادیث دیگر برایش شبهه پیدا شده، این حدیث را برداشته، در نقلی که بقیه کردند، آن سه نفر دیگر، و شیخ کلینی هم، این حدیث در آن نقل نیامده.

و لذا اول بحث هم عرض کردم اگر یاد آقایان باشد، حالا خیلی فاصله نشد، این که فقط اسم یک راوی آورده، شایدناظر به این باشد که در این نسخه این آمده، در نسخه‌های دیگر این نیامده است. روشن شد؟ و سر نیامدن شاید ویرایشی بوده که خود برقی کرده، نه اینکه علی بن محمد تصرف کرده، به راوی بر نمی‌گردد این تصرف، این تصرف به مولف بر می‌گردد، و اشکال ندارد این زید فیه و نقص، بله، نهایتش چیست؟ نهایتش این است که اگر ما دیدیم یک راوی واحد از برقی نقل می‌کند، در آن بیشتر تأمل می‌کنیم، نسخه انفرادی می‌شود. اما وقتی گفت عدة من اصحابنا عن البرقی نه دیگر همه نقل کردند.

این هم فواید امروز.

عن عبدالرحمن بن ابی هاشم از بزرگان کوفه است. به نظر من کاملا دیگر بحث‌ها روشن شد. کلینی از قم است، علی بن محمد هم از قم است، برقی هم در قم بوده برقی پسر، محمد بن علی اصلش از کوفه است، به قم آمده، ایشان از میراث کوفه از این عبد الرحمن بن ابی هاشم نقل کرده، فکر می‌کنم عبد الرحمن بن ابی هاشم علی ما قال چون الان دیگر حواسمان هم پرت شده، صاحب کتاب هم هست. بیاورید این عبد الرحمن را به نظرم کتاب دارد، نجاشی متعرضش شده است. البته امر واضح است لکن باز احتیاط می‌کنم.

عن السابق السندی، ایشان را نمی‌شناسیم، فعلا در کتب اربعه فقط همین حدیث از ایشان هست. احتمال هم دارد روایتش شفاهی بوده، اگر عبد الرحمن بن ابی هاشم به اصطلاح نقل کرده باشد، روایت شفاهی بوده، ظاهراً کوفی باشد، نمی‌دانیم حالا خبر از ایشان نداریم.

عن عنبسة الوراق، ایشان را هم درست نمی‌شناسیم. قال سألت ابا عبدالله علیه السلام، دیروز روایت را خواندیم، انا رجل ابیع المصاحف فان نهیتنی لم ابیعها، دیروز خواندیم این را تکرار نمی‌کنیم.

به لحاظ مشکل سندی دارد، وجود محمد بن علی صیرفی در آن مشکل است. و سابق سندی و عنبسة الوراق هم مشکل دارند. لکن من فکر می‌کنم قویا این که شرح حالی از این دو تا نداریم، روایت شفاهی بوده، عبد الرحمن بن ابی هاشم از سابق و از

س: فهرست شیخ دارد استاد، نجاشی را نمی‌دانم

ج: چه را آقا

س: عبدالرحمن بن ابی هاشم

ج: پس می‌گویم یک شبهه‌ای امروز ما

س: سند هم دارد

ج: عبارت را بخوانید

س: عدة رواه من القاسم بن محمد الجعفی عن عبد الرحمن بن ابی هاشم

ج: قاسم محمد جعفی یا جوهری؟

س: جعفی نوشته

ج: نه آن مشکل دارد.

می‌گویم یک شبهه‌ای،

س: ابن ابی حمزه

ج: مراد از ابن ابی حمزه یا علی یا محمد است. محمد بن ابی الحسن

عرض کردم به ذهنم امروز یک مشکلی من مراجعه نکردم، به ذهنم آمد که یک چیزی دارد. حالا می‌خورد مشکل هم به محمد بن علی کوفی باشد. ایشان آورده یک چیزی را که واضح نبوده است.

س: عبدالرحمن بن محمد بن ابی هاشم توی نجاشی آورده

ج: بله، آن درست است، عبد الرحمن بن محمد، چه دارد ایشان؟

س: جلیل من اصحابنا ثقة ثقة له کتاب نوادر اخبرنا

ج: ببینید له کتاب نوادر بدون الف لام است. نجاشی این کار را دارد، در شیخ من ندیدم. و لذا عرض کردم قرائتش هم مختلف است. بعضی خواندند کتابٌ نوادرُ، اینجوری بخوانید. بعضی خواندند له کتابُ نوادرَ به نحو اضافه، چون جمع غیر چیز هم هست، به حساب غیر منصرف. بفرمایید

س: اخبرنا ابو عبدالله بن شاذان

ج: از اینجا می‌رود به قم، ابو عبدالله بن شاذان اهل قزوین بوده، سفری به بغداد آمده است. شیخ هم ایشان ندیده است.

عرض کردم هر سندی شاید هم شیخ نیاورده برای همین بوده، هر سندی که توش اولش ابو عبدالله شاذان پیش نجاشی است، شیخ از او نقل نمی‌کند. منحصر به شیخ نجاشی است. این از منفردات نجاشی است.

س: قال حدثنا

ج: احمد بن محمد غالبا نه؟

س: نه،

ج: کس دیگری است؟ علی بن حاتم؟

س: علی بن حاتم

ج: خب علی بن حاتم قزوینی است، برگشت به قزوین، علی بن حاتم، چون ابن شاذان از دو سه نفر خیلی معروف نقل می‌کند. بفرمایید

س: عن ابن ثابت،

ج: این محمد بن احمد بن ثابت را نمی‌دانیم جزو مشایخ است، چیز هست، معلوم می‌شود شخصیتی هم بوده، معلومات ما راجع به ایشان خیلی کم است. از مشایخ علی بن حاتم

س: حدثنا القاسم بن محمد بن حسین بن قاسم عنه

ج: شاید همین جعفی که گفته شیخ اشاره به این داشته است.

وضع سندش روشن نیست، اسناد کتابش هم روشن نیست.

حدیث شماره 10 دعائم قال جعفر بن محمد، البته دیگر زیاد راجع به دعائم صحبت کردیم. روایاتی را ایشان نقل می‌کند که ما الان کلا نداریم. و لا بأس ان تکتب باجرا، احتمال می‌دهیم شاید مثلا اصحاب ما حذفش کردند آن روایت قبلی که من غیر شرط، چون اجر ظاهرا شرط است، اجاره است دیگر، اجاره ابدان، مثلا می‌گوید بیا کتاب مصحف را هر ورقی این قدر به تو می‌دهم. و لا یقع شراء علی کتاب الله، احتمال می‌دهم جمع بین روایات کرده. ولکن علی الجلود و الدفتین یقول ابیعک هذا و هکذا، یعنی در وقت بیع این را انشاء الله در بحث فقه الحدیث در بحث فقهی‌اش توضیح می‌دهیم انشاء الله تعالی.

باز در کتاب دعائم عن علی قال لا بأس ببیع المصاحف و شرائها، این هم الان نیست پیش ما. عرض کردیم چیزهایی که عن علی در دعائم آمده احتمالا کتاب ابن سکونی باشد احتمالا یا جعفریات. علی ای حال در روایت سکونی هم در پیش ما نیست، در جعفریات هم در پیش ما نیست. این راجع به ما. یعنی این حدیث الان فقط از مصر به ما رسیده است. با حذف اسناد. خب مصر هم طبیعتاً از مراکز حوزوی ما دور است. در قرن چهارم در مصر، راه دیگری هم به آن نداریم. این مال ما. و اما مال شواهد دیگر، ما چون اقوال اهل سنت را مفصل خواندیم. اهل سنت هم تو اقوالشان به علی بن ابی طالب نسبت ندادند. بله، از کتاب محلی ابن حزم خواندیم، به امام باقر(ع) نسبت داده، عن ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین(ع)، من مخصوصا آنجا کامل خواندیم که روشن بشود در مصادر، دقت کردید ما چه جور بررسی می‌کنیم؟

یک در مصادر ما، دو در مصادر کلی دنیای اسلام. الان در این مصادر کلی فقط در کتاب اسماعیلی ‌ها آمده، جای دیگر فعلا نداریم. و تصدیقش هم خیلی مشکل است.

قال لا بأس ببیع المصاحف فی الشراء

حدیث شماره 12 در قرب الاسناد. ایشان دو تا بله، دو تا حاشیه دو تا چیز به اصطلاح زده، دو تا شماره صفحه زده، 268 و 295، راست هم هست، حدیث در دو جا آمده است. لکن در حاشیه توضیحی داده ، احتمالا دو تا حدیث باشند. حالا ایشان یکی گرفتند صاحب جامع الاحادیث. عبدالله بن حسن العلوی، عرض کردم مراد از عبدالله بن حسن نوه علی بن جعفر است. ایشان به قم آمده مسلما. فعلا از احوال ایشان خبر نداریم. آنچه که ما از ایشان داریم یک نسخه از کتاب جدش علی بن جعفر است. این را ما داریم. و ابهامی هم دارد به جهت اینکه توثیق خودش ندارد، و به لحاظ دیگر هم ابهام دارد. مثلا کلینی از این نسخه نقل نمی‌کند. البته قرب اسناد هم دارد دیگر، ایشان عبدالله بن حسن از جدش مستقیم، عبدالله بن حسن بن علی بن جعفر. جد مستقیم است، نه جدر پدرش.

عن جده علی بن جعفر، این نسخه فعلا این نسخه از کتاب علی بن جعفر توسط مرحوم حمیری به ما رسیده است. شاید تک و توک در غیر اینجا تک و توک یک روایتی از این طریق داشته باشیم. آن که الان داریم طریق حمیری است. و دیگر چون وقت گذشته من فعلا صحبت نمی‌کنم. آنچه که حمیری هم الان آورده دو بخش است. حالا دیگر بخواهم صحبت بکنم طول می‌کشد، یک جای دیگر، حالا اینجا چون خیلی ارزش ندارد.

آن وقت حمیری در این کتابش دو بار آورده در قرب الاسناد. این آقا هم احتمال داده یکی باشد دو بار آورده.

یکی صفحه 268 این جور است: سألته عن الرجل یکتب المصحف بالاجر قال لا بأس، دقت کردید؟ آن وقت در جای این در صفحه 268. در صفحه 295 اینجوری دارد: سألته عن الرجل هل یصلح، این هل یصلح توی این صفحه دوم هست، آن اولی نبود، هل یصلح ان یکتب المصحف بالاحمر، این در حاشیه‌اش هم نوشته بالاحمر صفحه فلان. احتمال می‌دهم این سوال دیگری باشد. یصلح یعنی با خط قرمز بنویسد نه با خط سیاه،

س: وسائل اجر دارد، وسائل باز هم اجر دارد

ج: خب اشتباه کرده، همین نسخه درستش همین است.

س: قرب الاسناد پشت سر هم این دو تایش را آورده

ج: نه فاصله دارد. همین 68 و 95 فاصله دارد.

س: 757 و 758 هان ببخشید.

ج: نه فاصله دارد. من مراجعه کردم فاصله دارد.

عرض کنم که من به نظرم دو تا سوال است. یکی هم یصلح، یعنی جایز است با خط قرمز بنویسم؟ این هم راجع به نحوه کتابت قرآن است. عرض کردم در یک فتره زمانی، حالا من فکر نمی‌کنم زمان شاید موسی بن جعفر(ع) هم رسیده بوده، این یک بحثی بود که خود قرآن را با سیاه می‌نوشتند، چون معتقد بودند نقطه بعد پیدا شده و اعراب، اینها را با قرمز می‌نوشتند. هست الان بعضی از مصاحف خطی قدیم هم هست. یعنی تمییز بگذارند بین آن که خط آن که مصحف است، با اینکه بعدها الحاق شده است. البته این در فقه هم آمده، اینکه مثلا انسان بی وضو مسح مصحف نکند، خب بحث کردند، نقطه را چطور؟ بی وضو مسح بکند یا نه؟ اعراب را چطور؟ بی وضو. این یک بحثی بود که اعراب و نقطه بعد اضافه شده است یا مد و شد و اینها. اینها را می‌شود بی وضو مسح کرد، خود خط را نمی‌شود. روشن شد؟

این که هل یصلح له کالیصلح این اشاره به این است که با خط قرمز می‌شود نوشت یا همان خطی که سیاه است؟ فقال لا بأس، لذا در حقیقت دو تا سوال است. من تعجب می‌کنم در این کتاب یکی گرفته است.

آن وقت در کتاب سرائر هم از کتاب جامع بزنطی نقل کرده، ما چند بار توضیح دادیم. آنچه که در سرائر به عنوان جامع بزنطی آمده اشتباه است. البته اصحاب معروف قبولش کردند و از آن تعبیر به صحیحه هم می‌کنند، صحیحه بزنطی. و عرض کردیم این اشتباه است، از اشتباهات مرحوم ابن ادریس است. این کتاب جامع بزنطی نبوده اصلا. اشتباه کرده ابن ادریس رحمه الله و خیال کرده جامع بزنطی است.

عرض کردم یکی از آثار مهمش هم همین است. علینا القاء الاصول و علیکم التفریع ، این منحصرا در همین کتاب آمده جای دیگر ما نداریم. منحصرا در این جامع بزنطی، این که اصحاب تعبیر کردند صحیحه بزنطی عن الرضا علیه السلام، هم از امام صادق(ع) هست هم از امام رضا(ع) از هر دو. هر دو هم در همین کتاب است. هیچ جای دیگر ما این را نداریم، علینا القاء الاصول و علیکم التفریع، این مال بزنطی نیست و سند ضعیف است.

اصولاً این اصلا قسمت‌هایی‌اش اصولا مال بزنطی نیست. حالاممکن است قسمت‌هایی مال بزنطی باشد اصلا کل این مجموعه مال بزنطی نیست. یک قسمتی اصلا کلا مال ایشان نیست.

یک مجموعه نسخ خطی به قول ما بوده، اینها را به هم چسباندند. به نظر من شاید پشتش نوشته هذا جامع یعنی جامع چند تا کتاب. مرحوم ابن ادریس خیال کرده جامع بزنطی است مراد. به هر حال این کتاب مثلا این قسمت اولش که همین جا هم نقل کرده این از کتاب مسائل علی بن جعفر است اصلا ربطی به بزنطی ندارد.

کرارا عرض کردیم مرحوم بزنطی از علی بن جعفر نقل نمی‌کند. ما یک دانه روایت نداریم که مرحوم بزنطی از علی بن جعفر نقل کرده باشد. و این حدود در چاپ قدیم حدود یک صفحه کمتر همه‌اش این طور است. و سألته و سألته، این اصلا کتاب علی بن جعفر است. در آ نسخه که در اختیار مرحوم ابن ادریس بوده خیال کرده مال بزنطی است. تصادفا در وسطش هم یک جایی دارد قال علی و سألته، قال علی دارد، واضح است این کتاب بزنطی آن نیست و این کتاب مربوط است به مرحوم علی بن جعفر. حالا شاید مثلا یک کسی برداشته چند تا کتاب و رساله را با هم دیگر جمع کرده به اصطلاح امروزی می‌گویند مجموعه، ما می‌گوییم مجموعه عرب‌ها می‌گویند جامع، مثل جامع المقدمات، چند تا کتاب را با هم جمع کرده ایشان در ذهنشان آمده که این کتاب مال مرحوم بزنطی باشد.

این قسمتش هم مسلم مال کتاب علی بن جعفر است. همین سوال و جواب که در کتاب علی بن جعفر هم فعلا موجود است.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD301KBدانلود
PDF218KBدانلود
MP313MBدانلود
برچسب ها: 1394-1395خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه86) شنبه 1395/01/28
بعدی خارج فقه (جلسه88) دوشنبه 1395/01/30

اصول فقه

فقه

حدیث