معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه85) شنبه 1395/12/21

1395-1396، فقه، مکاسب محرمه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

بحثی که بود راجع به جواز شراء غلات و یا خراج و اینهایی که گرفته می‌شود.

و عرض کردیم این مسئله از جهات مختلفش یکی همین گرفتن این است. یکی هم باز خود خراج اراضی خراجیه. حالا بحث زکاتش راخیلی مطرح نکردند، اما این بحث اراضی خراجیه را در اینجا آوردند. و اینکه آیا ما اصولا چقدر اراضی خراجیه داریم، چه کار بکنیم، چه کار نکنیم، در اراضی خراجیه.

عرض کردم مفصل مطرح شده بین اصحاب. مخصوصا از زمان صفویه؛ چون عرض کردیم نامه‌ای که شاه طهماسب، طهماسب اول که بعداز شاه اسماعیل اول، سر سلسله صفوی‌ها شاه اسماعیل است، بعدش شاه طهماسب است. شاه طهماسب هم خودش ذاتا خیلی مرد متدین و متعبدی بود. شاه طهماسب یک آیین نامه‌ای دستوری یا به قول مرحوم آقای امینی در کتاب الغدیر الفرمان الشاهی از آن تعبیر کرده. یک فرمانی را صادر می‌کند که طبق روایات اهل بیت(ع) در زمان غیبت ولایت با فقهاست و ایشان در اختیار، ایشان ولایت امور ایران را و تصریح می‌کند، عرض کردم چند بار مفصل آورده، حتی نصب و عزل روسای عساکر، فرماندهان ارتش را هم ایشان نصب و عزل می‌کنند. مرحوم کرکی. مرحوم شیخ علی، ایشان نوشته البته محقق شیخ علی یا حالا محقق دارد یک چیز دیگر

عرض کردم در کتاب آقای الغدیر به مناسبت اینکه در شهداء الفضیله، معذرت می‌خواهم. چون مرحوم محقق کرکی گفته شده شهید شده، اما روشن نیست به چه نحوی. ایشان در حالا ظاهرا تابستان‌ها به ایران می‌آمدند، سرکشی می‌کردند. اوضاع مملکت را می‌دیدند، باز برمی‌گشتند نجف، ایشان خودشان ساکن نجف بودند.  در این حد ایشان به ایران می‌آمدند.

بعد در یک سفر که بر می‌گردند همین در راه بین نجف و کربلا که اصطلاح محلی بخوان النص نص مخفف کلمه نصف، خوان النصف، خوان یعنی کاروانسرا، چون شاه عباس سه تا کاروانسرا در بین کربلا و نجف ساخت. یکی در نصف، باز بین نصف و کربلاهم یکی ساخته که به آن می‌گویند خوان الربع. یکی هم این طرف ساخته بین خوان نصف و بین نجف. سه تا خوان است. هر ربع یعنی مساحت را حساب کرده مسافت را، سه بخش کرده، چهار بخش کرده، در هر بخشی یک کاروانسرا گذاشته است. که هست هنوز هم خود کاروانسرای شاه عباسی هست.

از آنوقت اینها معروف شدند به خوان الربع. خوان الربع آن که طرف نجف است. آن یکی که طرف کربلاست خوان المصلی می‌گفتند. خوان النص هم که نجف است، وسط بود. الان به نظرم حیدریه اسمش را کردند. یک وقتی که رفتیم حیدریه بود، نمی‌دانیم حالا اگر وسط کرده باشند.

عرض کنم حضورتان که مرحوم محقق کرکی در اینجا ایشان فوت می‌کند مسموماً. هنوز هم معلوم نیست که چه شخصی در این جهت در این خیانت دست داشته است. جنازه ایشان را از آنجا به نجف می‌آورند و در نجف دفن می‌شود. رضوان الله تعالی علیه.

ایشان رساله‌ای در باب خراج می‌نویسند، قاطعة اللجاج فی حل به اصطلاح مال الخراج و یا یک چیزی این طوری. مرحوم اردبیلی ابتدائاً یک رساله می‌نویسند، بعدیک رساله دیگر می‌نویسند. بعد مرحوم آقای آشیخ سلیمان قطیفی یک رساله دیگری می‌نویسند. آن شیخ ماجد شیبانی بحرانی، اهوازی به اصطلاح، ایشان یکی دیگر می‌نویسند. رساله‌های متعددی راجع به خراج در آن زمان مطرح می‌شود.

طبعا مطرح ترین رساله‌ها این سه تا است. البته رساله شیبانی هم بد نیست. رساله مرحوم آقای کرکی و مرحوم مقدس اردبیلی و مرحوم شیخ سلیمان قطیفی. البته شیخ سلیمان خیلی بی ادبانه به مرحوم محقق کرکی حمله می‌کند. زیاد شدید. بیش از متصور، البته مرد ملایی است، اما حالا در آن درجاتی که خودش شاید می‌گوید، خیالاتش برداشته.

اما آن نکته‌ای که حالا ما انشاء الله یک مقدار چون می‌خوانیم از این هر سه رساله یک مقداری در اواخر بحث، اجمالا الان عرض بکنیم. دیگر من الان وارد آن اشکالات نمی‌شوم چون وقتی که این رساله‌ها را می‌خوانم، مرحوم محقق اردبیلی عرض کردم ایشان یکی از مهم‌ترین نکاتی که در زندگی علمی ایشان ملحوظ است، خیلی از مطالبی که تا آنوقت مثلا ایشان 997 است، 89 است، وفات ایشان، تا زمان حیات علمی ایشان، مرحوم آقای محقق کرکی 940 یا 941. مرحوم آقای به اصطلاح قطیفی به نظرم 950 یا 951 است. مقدس اردبیلی بعد از این دو تا است. شهید ثانی به نظرم 964 است یا چند است. و مرحوم اردبیلی بعد از این شهید ثانی هم هست. و پسر شهید ثانی و صاحب مدارک شاگردهای مرحوم اردبیلی هستند.

علی ای حال ایشان شاید برای مثلا اولین بار بشود گفت در فقه شیعه یک غربال کلی از کل تفکرات سابق می‌کند. یعنی مثلا در همین رساله از عجایب این است که مثلا می‌گوید و فی صحة و فی مثلا وفی عبد الرحمن حجاج، حالا عبد الرحمن بن حجاج جزو بزرگان اصحاب ما است. نه فقط راوی بزرگی است، فقیه بزرگی هم هست.

ایشان در عبد الرحمن بن حجاج هم مناقشه می‌کند. حالا خیلی تعجب آور است. نجاشی در آن می‌گویدبالکیسانیه، ایشان همین عبارت را گرفته و مناقشه‌ای در حق عبدالرحمن بن حجاج… غرضم چون بعد خواهیم گفت شاید برای اولین بار است که مباحث رجالی به این صورت مطرح می‌شود.

عرض کردیم مسائل رجالی از سال 800 تقریبا توسط علامه مطرح شد. این صد و خرده‌ای سال، نزدیک 180 سال بعدش گذشته، نسبتاً یک تطوری در طرح مباحث هست. مثلا ایشان اجماعاتی که در مسئله هست، در خیلی از آن اجماعات خدشه می‌کند. خیلی از مبانی که متفق علیه بوده تا آن وقت، فرض کنید همان فروش انگور برای کسی که شراب درست می‌کند، به عنوان اعانه بر اثم، ایشان در اینها شبهه می‌کند. حالا این بحث اعانه بر اثم قبل از ایشان شاید چند قرن، در میان اهل سنت که از قرن دهم راه افتاده بود. در میان شیعه حالا شاید قرن چهارم و پنجم، در آن هم مناقشه می‌کند.

غرض یک راه خاصی دارد ایشان انصافا یک مناقشه کلی غربال‌گری کلی در کل افکار می‌کند. انصافا هم از این جهت خیلی مغتنم است وجود ایشان. مرحوم محقق کرکی نه، خیلی اهل مناقشه نیست. از همان قاعده کلی که توسط شهید اول اینها هی ظاهر می‌شود، با اینکه بر فرض هم فرض کنید روایت ضعیف السند است، انجبار، طرح انجبار را می‌دهد. خیلی بحث مناقشه سندی نکنیم، چون انجبار پیدا می‌کند.

انشاءالله چون الان من یک مقدار روایت را می‌خوانیم. می‌خواستم این نکته را عرض کنم. فعلا مناقشات اردبیلی یا جوابهای چیز را فعلا نمی‌خواهم بگویم. فعلا فقط روایات را می‌خوانم. در آنجاکه رسیدیم آنوقت متعرض آن زوایایی که اینها فرمودند می‌شویم. انشاء الله تعالی.

س: 08:11

ج: دارد اما خیلی جا نه. دارد چرا دیگر ایشان دارد.

البته خب ایشان یک کمی هم خب روی جریان صفویه چون نظر داشت. مرحوم شیخ بهایی هم خیلی اصرار داشت ایشان را بیاورد به ایران. شیخ الاسلام. خود شاه عباس و اینها ایشان قبول نمی‌کرد، زیر بار نمی‌رفت. نه شاه عباس، شاهان صفوی خیلی، لکن ایشان زیر بار نمی‌رفت.

علی ای حال کیف ما کان این مسئله و تعجب است، یکی از تعجبات این است که می‌گوید چه کسی گفت ارض عراق خراجی است؟ این خیلی عجیب است. دیگر تقریبا کار محقق اردبیلی کم کم به انکار بدیهیات می‌رسد. کی گفت ارض زمین عراق زمین خراجی است؟ سالها دیوان داشته، می‌نوشتند، می‌گرفتند پول مردم را. زمان پنج سال امیر المومنین(ع). دیگر به نظر من این خیلی تند است. یعنی مثلا باید بگوییم یکی یکی آنها باید سندش را نگاه کنیم سنی‌ها نقل کردند سندش ضعیف است، قابل قبول نیست. یعنی آدم وقتی تاریخ را نگاه می‌کند، این جزو قطعیات تاریخ است. اگر بنا باشد در مثل ارض عراق، بله ارض شام محل کلام است، خوزستان محل کلام است، مقداری از خراسان و بعضی از بلاد عجم به قول خودشان، درست است این اشکال فی محله، سنی‌ها هم دارند، اشکال آنها هم دارند.

و لذا هم عرض خواهیم کرد که شاید مسئله همه‌اش روی مفتوح عنوة نباشد، حالا می‌آید چون بعد می‌خواهیم بحثش را آنجا مطرح بکنیم، آنجا انشاء الله تعالی مطرح می‌کنیم. اما دیگر انکار مطالب به انکار بدیهیات نرسد. دیگر حالا مثلا عبد الرحمن بن حجاج بگوید نه آقا فیه کلام. که جزو بزرگان اصحاب است، اجلاء اصحاب است. البته عبد الرحمن بن حجاج، من هم انشاء الله برسیم توضیح نمی‌دهم، نمی‌خواهم بگویم، یک مقدار بعضی روایات مشکل دارد. الانش هم توضیحش را نمی‌دهم بعدش هم نخواهم گفت.

علی ای حال یک مقدار عبد الرحمن بن حجاج بعضی روایات مشکل دارد اما آن ربطی به کیسانی و مخصوصا که خود من شبهه قوی دارم که فرقه‌ای به نام کیسانی وجود خارجی داشته باشد. می‌گویند شخصی ایرانی بوده به نام کیسان جزو اصحاب مختار بوده، وقتی که می‌رفتند برای کشتن قتله امام حسین(ع) یاکسانی که در جیش عمر سعد در کربلا حضور داشتند،

س: همین کیان؟

ج: کیسان، حالا کیان به قول شما.

این جناب کیسان یک باندی داشته، 10 ـ 15 نفر با خودش بوده، مثلا می‌گفتند این جزو قتله مثلا تیری زده به طرف سید الشهداء(ع). اینها می‌رفتند خانه‌اش را در خانه هر کسی بود می‌کشتند. از بچه کوچک شیرخواره تا بزرگ. زن ومرد همه را قتل عام می‌کردند. فکر نمی‌کنم، فکر می‌کنم این دشمنان اهل بیت(ع) این صحنه‌ها را درست کردند.

علی ای حال این کیسان چنین شخصی طرفدار محمد حنفیه بوده و مذهبی به نام کیسانی‌ها، فکر نمی‌کنم اصلا در خود مذهب کیسانی من تأمل دارم. نه اینکه عبدالرحمن بن حجاج از آنها هست یانه؟

نجاشی هم با تعبیر رمی آورده، خیلی هم بعید است. اصلا کیسانی‌ها تا چون عبد الرحمن مسلم زمان حضرت موسی بن جعفر(ع) را درک کرده، مقداری هم حضرت رضا(ع) را درک کرده است. قصه چیز در سالهای 65 هجری است. خیلی فاصله‌اش زیاد است. قصه قیام مختار، سالهای 65 و اینهاست. البته مختار کار سنگینی کرد. انصافا هم اهل سنت هم او را کذاب می‌دانند، هم می‌گویند او به اصطلاح چیز کرده، ادعای نبوت کرده، گفته پیغمبرم، یک چیزهای زیادی برایش درست کردند. و طبیعی هم هست. چون این طور که نوشته شده 6600 نفر را تقریبا سر بریده به اسم سید شهداء(ع). انتقام از کربلا. خب عدد سنگینی است و اگر در نظر هم بگیرید که غالبا در آن زمان رمزی این طوری بوده، عرض کردم وقتی مثلا کسی علیه خلیفه قیام می‌کرد، مثل همین قصه‌ای که گفتم سید الشهداء(ع)، آن وقت اینها می‌آمدند اساسا روسای قبایل را می‌دیدند. حتی روسای قبایل شرکت می‌کردند.

مثلا در قبایل کوفه در همه با شخصیت‌تر قبیله قریش بود. چون قبل از اسلام هم قریش سید القبایل بود دیگر. آن وقت باز شیخ قریش هم عمر سعد بود. امتیاز عمر سعد این بود. رئیس قبایل قریشی بود. رئیس قریش بود. از آن طرف هم قریش سید القبایل بود. دیگر وقتی آن را آوردند در صحنه جنگ، بقیه به طریق اولی. مقداری زیادی از این شش هزار نفر روسای قبایل هستند. روسای قبایل را عمدا می‌آوردند در جنگ، برای اینکه نشان بدهند که ما مثلا در اطاعت خلیفه هستیم. با این شخصی که علیه مثلا خلیفه به اصطلاح خودشان هست، با این می‌جنگیم.

لذا اصلا بزرگان قبایل در درجه اول من می‌خواهم صحنه سیاسی آن روز را برایتان تصویر بکنم. مختار هم که خب دیگر کوتاه نیامد دیگر. مقدار زیادی از اینها را… خیلی عدد سنگینی است. یعنی عدد انصافا شش هزار و ششصد نفر اگر درست باشد.

س: 13:15

ج: نه من در قمقام دیدم. جای دیگر فعلا یادم نمی‌آید. قمقام مال فرهاد میرزا آنجا آخرش نقل می‌کند که 6600 نف را سر برید.

علی ای حال بعضی‌هایشان را هم که عذاب داد و نمی‌دانم در آتش و فلان و این جور نقل کردند. حالا نمی‌دانم صحت و سقم این حرفها درست است یانه؟

به هر حال کسی که همچین کار بزرگی انصافا حالا بر فرض هم فرض کنید دروغ باشد شایعه برای ایشان درآوردند، به هر حال عدد خیلی سنگینی است انصافا در یک شهر.

س: 13:43

ج: نه مصعب یا دیگران چون جنگ رسمی بود. آن بحث خلافت است. نه این چون خود معاویه این کار را البته معاویه شروع کرد. همین چیز را به عنوان قتله عثمان دیگر، آن کیست؟ عمر حمر خزاعی را. یک عده‌ای را اعلام کرده، یکی محمد بن ابی بکر، اینها کسانی بودند که می‌گفتند در قتل عثمان دست داشتند. این بحث جنگ نبود. جنگش با امیر المومنین(ع) صفین بود. این دو تا بحث است. اولین بار به عنوان قتله عثمان او کشت. ده دوازده تا، خیلی زیاد نیستند عددی که او به اسم قتله عثمان کشت. چون زیاد هم نبودند خب، عثمان تنها در خانه بود و یکی رفت و یک چیزی مثل شانه‌ای به سینه‌اش زد، سینه‌اش خون آمد، حالا یکی هم رفت مثلا کذا کرد.

بهر حال عثمان، اما جریان کربلا خب خیلی بود دیگر. بچه‌ها بودند، کودکان بودند، تیرهایی که زده بودند، کسانی که، مثلا می‌آمدند می‌گفتند ما بودیم که این تیر زد. حالا ممکن است آن تیر هم نکشته باشد. به عنوان و من حاربکم مشرک، هر کسی که یک نحوه سلاحی در کربلا به کار برده بود، لذا عدد قتلها در اینجا خیلی سنگین است.

عرض کردم خب ما چون تاریخ کارمان است، انصافا یک عدد بسیار سنگینی است. البته برای سید الشهداء(ع) کم است. این عددها چیزی نیست. اما به هر حال برای یک شهر مثلا فرض کنید یک عدد اینجوری کشته بشود و توش روسا باشند، خب دیگر همه دروغها را برای او در می‌آورند. این طبیعی است دیگر

س: چقدر جمعیت داشته؟ آن وقت کارش هم مشروع بوده یا نه؟

ج: عرض کردم من به ذهنم می‌آید که حضرت سجاد(ع) خیلی سعی نکردند دفاع رسمی و تأیید رسمی از مختار بکنند. چون واقعا اگر این عدد درست باشد، شش هزار نفر از این مقتولین از هر کدام یک نفر بیایند مدینه بگویند شما تحریک کردید مختار را، این شش هزار نفر می‌شود. باید امام سجاد(ع) با اینها. شاید امام سجاد(ع) صلاح نمی‌دانستند علنی تأیید بکنند. چون این برمی‌گشت دیگر. خب این مقتولین دو مرتبه به خود حضرت بر می‌گشتند. افراد مقتول

س: نه مشروعیت قیامشان را نمی‌گویم. این که

ج: خود عمل که بیش از مشروعیت است. این که فوق حسن است. این که جای بحث ندارد کسی بخواهد در مقابل امام معصوم مخصوصا جنایاتی که در کربلا شده است.

اما عجیب این است بعضی از بزرگان که اسمشان هست، از تیغ این مختار رد شدند، آن خیلی عجیب است. چند تایی داریم که خیلی، حتی گفته شده که شمر هم رد شد. شمر جنگید به اصطلاح حلقه محاصره را تنگ کرد فرار کرد رفت بصره، بعدها کشته شد.

عجیب است که مثل شمر که اساس فتنه است. چند نفر هست که حالا دیگر چون از بحث خودمان خارج نشویم. یک وقت دیگر انشاء الله.

علی ای حال اینها هستند که از دست او در رفتند.

کیف ما کان حالا وارد بحث خودمان بشویم. این بحث، یک بحثی بوده که یعنی مسئله ارض عراق و خصوصیات ارض عراق، کاملا روشن بوده است. بله، اگر ایشان مناقشه دیگری می‌کرد، بهتر بود که حالا ما انشاء الله عرض می‌کنیم.

فعلا دیروز یک روایتی را خواندیم که این روایت را در این مصادری که ما داریم، یک نسخه از کتاب مشیخه حسن بن محبوب در اختیار مرحوم ابن ادریس بوده، این اولین مصدر ما است. مشیخه حسن بن محبوب، در این جا آمده، ابن ادریس نقل کرده، طبعا ابن ادریس سندش را به مشیخه نیاورده است. و عادتا مرسل است. البته مشیخه نسبتا معروف بوده است. من تاریخ مصادر این حدیث را عرض بکنم.

مشیخه و چند بار هم توضیح دادیم حالا یک بار دیگر هم حالا که صحبت به اینجا رسید. مرحوم آشیخ آقا بزرگ در کتاب مصفی المقال فی مصنفی علم الرجال، کتابی دارند در مصنفین، اسم این آقا را آوردند، اسم حسن بن محبوب و مشیخه. نوشتند مثلا جزو کتب رجالی است. ایشان ظاهرا اشتباه فرمودند. این کتاب رجالی نیست. این کتاب کتاب حدیث است، رجال نیست.

ببینید اینها بحث داشتند که وقتی می‌خواهند، الان هم ما داریم دیگر. تدوین حدیث بکنند، چه جوری تدوین حدیث بکنند؟ یکی از راههای تدوین حدیث به تدوین کتاب به حسب مشایخ بود. رسمشان بود آن زمان. سنی‌ها هم دارند. مثلا مرحوم حسن بن محبوب ابتدائاً کل مثلا کل احادیث عبد الله بن سنان را آوردند. بعد کل احادیث مثلا جمیل بن دراج را آوردند. بعد کل احادیث مثلا عبدالله بن بکیر را آوردند. در نجاشی دارد شیخ دارد روا عن ستین شخصا من اصحاب ابی عبدالله. این کتاب ایشان اینجوری بوده است. به حسب مشایخ بوده است. حدیث بوده، اما به حسب مشایخ. نه اینکه در شرح حال مشایخ باشد. به نظرم آشیخ آقا بزرگ خیال کرده در شرح حال مشایخ است.

س: مثل مسند احمد و اینها

ج: مسند احمد به لحاظ راوی اخیر است. بله مسند احمد.

مثل شیوخ، مشایخ مشیخه‌هایی که خود اهل سنت دارند. این مسند احمد، مسندها در آن زمان به حسب راوی اخیر بوده است. مثلا مسند احمد روایت مثلا به قول خودش علی بن ابی طالب(ع)،  روایت امام حسن(ع)، آن راوی اخیر عن رسول الله(ص) را حساب کرده است. آن راوی اخیر مسند است. این راوی اول است. آن راوی اخیر است، این راوی اول است. به حسب شیوخ. کل روایات عبدالله بن سنان را آورده، کل روایات جمیل را.. این طوری. ترتیب کارش این جوری است.

لذا بعد یکی از علمای قم به نظرم این از اشاعره باشد، الان در ذهنم نیست. به نام داود بن کوره قمی، که احتمال می‌دهیم از اشاعر باشد. ایشان همین کتاب را برداشت تنظیم موضوعی کرد. همین کتاب مشیخه را. مثلا روایت طهارت را یک جا، روایات صلاة یک جا، روایات زکاة، تقسیم بندی موضوعی کرد، مثل کتب حسین بن سعید. این تصرفی که بعد شده است. این کتاب، کتاب چیز نیست.

این در این صفحه‌ای که من دارم کتابی که ابواب عقد البیع و شروطه، در آن حدیث چهار باب اول این طوری است: و رواه ابن ادریس فی آخر السرائر، نقلا من کتاب المشیخه یا مشیخه للحسن بن محبوب، انشاء الله روشن شد؟

گفته شده مشیخه جمع شیخ است. اما مشیخه کتابی است که نام مشایخش را می‌برد. این دو تا با هم فرق دارند. حالا آن بحث لغوی‌اش را هم جای خودش.

و باز مرحوم بعد از مرحوم حسن بن محبوب، یک کتابی است منصوب به احمد اشعری، این مصدر دومی است که این آورده است. ترتیب مصادرش را هم بگوییم به شما. این مصدر دومی است که این را آورده. در اینجا به نحو مرسل است احمد اشعری از پدرش، صفحه 162 از این چاپی که من دارم. به عنوان سئل ابو عبدالله علیه السلام. لکن این دو تا متن با هم فرق می‌کنند. حالا بعد اول مصادر را بگویم، بعد برویم به متن.

سومی‌اش البته این نوادر احمد پیش من نبود. داشتم نمی‌دانم کی از من برده یا گرفته، برنگردانده، نشد مراجعه بکنم که عنوان بابش چیست.الان نمی‌دانم در چه بابی است. نوادر احمد در آن چاپ قدیم فقه الرضا هست، اما این چاپ جدیدش که خدا رحمت کند مرحوم آقای ابطحی انجام دادند الان در ذهنم نیست در چه بابی است. عن ابیه قال سئل ابو عبدالله(ع) عن شراء الخیانه، این مصدر دوم.

مصدر سوم البته این دو تا ممکن است سند یکی باشد؛ چون ایشان مرسل آورده است.

مصدر سوم بعد از نوادر احمد که عرض کردیم کتاب ثابت نیست مال احمد باشد، مرحوم کلینی آورده است. و عرض کردم سابقا یک شواهد دیگر هم دارد که حالا جایش اینجا نیست، دیگر حال آن حرفها را نداریم یک وقت دیگر انشاء الله.

کلینی گاهی اوقات عنوان باب را از خود روایت می‌گیرد. اصلا بابش همین است. باب شراء الخیانة و السرقه، خیلی عجیب است. حدیث اولش هم همین است. سألت مثلا ابا عبدالله سألت احدهما دارد، هر دوش احدهما دارد، عن شراء الخیانة و السرقه. این هم چیزهای غریبی است که … خود عنوان بابش در کتاب المعیشه هست، اما از عنوان روایت گرفته، باب الشراء الخیانة و السرقة؛ و احادیث دیگر هم آورده در اینجا که انشاء الله عرض می‌کنم وقتی که بخوانیم، مرحوم صاحب وسائل جای دیگر آورده، بابهای متعددی آورده که بعد عرض می‌کنیم.

این هم مصدر چندم شد؟ سوم شد.

مصدر چهارمی که در اختیار داریم مرحوم شیخ صدوق در کتاب فقیه آورده که اعتماد کرده است. چیز است متنش هم انشاء الله بعد عرض می‌کنیم. این هم مصدر چهارم. آن هم سندش خوب است. از راه سماعه نقل کرده است. اینها البته کمی با همدیگر فرق‌هایی هم می‌کنند در سند.

مصدر پنجم تهذیب آورده، به نظرم تهذیب دو جا هم آورده نه یک جا. دو جا آورده مرحوم شیخ در تهذیب. اما شیخ صدوق عنوان نداده کتاب المعیشه عنوان نداده. حالا چرا عنوان نداده هم نمی‌دانیم. البته در این بعضی از نسخ فقیه باب البیع المجهول چند تا حدیث آن من درآوردی است مال خود صدوق نیست.

علی ای حال کیف ما کان این هم، پس این حدیث مبارک اگر ما بخواهیم طبق تاریخ حسابش بکنیم، از اواخر قرن دوم آمده، اواسط قرن سوم آمده، اوایل قرن چهارم آمده، اواخر قرن چهارم آمده، اوایل قرن پنجم توسط شیخ طوسی آمده، در زمان ابن ادریس هم که در سرائر آورده، نقلا قرن ششم. می‌شود گفت تقریبا شواهدش زیاد است. روایت خیلی شواهد دارد. حالا این تمام مقدمات را گفتیم برای شواهدش.

و اما به لحاظ متن مشکل دارد. انصافا محل اشکال دارد. آقایان هم خود مرحوم صاحب وسائل هم یک توضیحی داده و عرض کردیم مرحوم صاحب وسائل هم طبق عادت همیشگی خودش که عادت خوبی هم نیست، متأسفانه تکه پاره آورده یعنی اینجور نیست که مثلا همه را در یک جا آورده باشد. متأسفانه هر قسمتی را متأسفانه ایشان مرحوم شیخ طوسی چند جا آورده و باز هم این بزرگوار صاحب وسائل تکه پاره کرده است.

حالا من برای اینکه آشنا بشوید مثلا در این کتاب التجاره ابواب ما یکتسب باب چهار، حدیث شش، فقط از شیخ طوسی آورده، باسناده عن ابن محبوب عن ابی ایوب عن ابی بصیر؛ این فقط از راه شیخ طوسی آورده در اینجا. مصادر دیگری اسم نبرده است.

در حدیث شش، باب 51 از همان ابواب ما یکتسب، نوشته احمد اشعری فی نوادره عن ابیه سئل ابا عبدالله، از هیچ مصدری نیاورده جز همین نوادر. حالا نشد امروز هم نگاه کنم آقای مرحوم در جامع الاحادیث این جمع و جورش کرده این پراکندگی را درست کردند یا نه؟

در صفحه 249 ابواب عقد البیع حدیث 4 باب اول. اینجا از شیخ طوسی آورده، از کلینی آورده، از ابن ادریس هم آورده است. از این چندتا آورده است.

صفحه بعدش که 250 باشد، اینجا از شیخ طوسی آورده و از صدوق. از شیخ طوسی هم با دو سند آورده است. پراکنده کرده انصافا خدا رحمتش کند صاحب وسائل را. تکه پاره کرده حدیث را. یک باب هم که اصلا در یک جا هم که اصلا تقطیعش کرده یک تکه‌اش را آورده. خب این راجع به این حدیث اجمالا.

و اما سئلت ابا عبدالله یا سئلت اینجا ابو عبدالله هم دارد بعضی‌هایش احدهما، عن شراء الخیانة و السرقة، این بحث بوده عرض کردم که عده‌ای از افراد می‌آمدند مثلا گندم‌ها یا چیزی که مال زکات بوده اینها می‌فروختند، دزدی می‌کردند از چیز.. امام(ع) می‌فرماید اذا عرفت ذلک فلا تشتره، این روایاتی که ما داریم در اینجا یک نوع شاید ابتدائاً تهافتی داشته باشد. در عده‌ای‌شان خیلی بله، تصریح شده که جایز نیست اگر دانستیم به هیچ وجه جایز نیست. این را در این باب چیز آورده، صفحه 250 یا 251 آورده است.

مثلا دارد روایت که من اشتری سرقة و هو یعلم فقد شرک فی عارها و اثمها؛ هم از نظر دنیایی این درست نیست هم از نظر … مثلا اینها را در کتاب کافی آورده است.

شیخ طوسی هم آورده است. لا یصلح شراء السرقة و الخیانة اذا عرفت؛ این را هم داریم. لذا در این مسئله اولا خودآن مسئله ما متعدد داریم. حالا در اینجا امام(ع) می‌فرماید اذا عرفت ذلک در این روایتی که الان شراء الخیانة و السرقه، فلا تشتریه، این را دیگر نخر، الا من العمال، مگر از مأمورین مالیاتی. از مأمورین مالیاتی اشکال ندارد.

باز این یک مشکل دیگر همین متن است. خود این الا حالا متن هم همین مقدار باشد باز مشکل دارد. که این استثناء متصل است یا منقطع است؟ خود همین استثناء. مراد حدیث این است که اصلا شما از خیانت و سرقت نخر، هر چه را که دولت قرار داده به نحو قانونی آن را بخر. مراد این باشد. الا من العمال استثناء منقطع. یابگوییم نه مراد این است الا من العامل یعنی می‌دانی همین مأمور دولتی دزدی کرده، برداشته این گندم‌ها را دزدی آورده. اگر دزدی از دست مأمور دولت خریده بشود اشکال ندارد. دقت کردید؟ الا من العمال، یعنی دزدی از عمال اشکال ندارد. می‌دانید سرقت هست خیانت هست، لکن چون از مأمور حکومتی می‌خرید بالاخره یعنی به عبارت اخری این فی نفسه اشکال ندارد، لکن مشکلش چیست که بعد برایتان دردسر درست می‌کند. حالا اگر از مأمور دولتی خریدیم می‌گویید آقا من از این آقا خریدم

س: مثل همان جریان کنیز و اینها می‌خواستند به مشقت شاید نیفتند

ج: دیگر حالا احتمالش هست.

این به یک متن که الان خدمتتان عرض کردم. متن دیگری که این دارد که در صفحه 249 آمده که این متن را مرحوم کلینی دارد. البته نگوییم اینها مثلا مصدرش فرق می‌کند. بله از راه ابی بصیر دارد سئل ابا عبدالله. کلینی این طور دارد. مرحوم کلینی بله، دارد که بله، عن شراء الخیانة و السرقه، قال لا، الا ان یکون قد اختلط معه غیره؛ این هم خیلی عجیب است. یعنی اگر شما مثلا اموالی هست، دارند می‌فروشند زکات مثلا گندم جو، گفته شده که اینها توش غیر دولتی هم، دولتی هم هست، دزدی هم هست، همه‌اش سالم نیست، این دو به اصطلاح مختلط، بعینه نیست. لذا مرحوم صاحب وسائل به خاطر این اختلاط این حدیث را در ابواب ما یکتسب در آن باب که هست، یک بابی هست کل شیء حلال حتی تعلم انه حرام بعینه، در آن باب آورده است. آن باب چهار که گفتم در آن جا هم آورده. الا ان یکون قد اختلط معه غیره؛

یعنی به عبارت دیگر الان اینجا شما می‌روید که گندم بگیرید، دویست تن گندم است. می‌گویند یک مقداری از این گندم‌ها مثلا دزدی است. شما حق اشکال ندارد حالا بالاخره می‌توانید بخرید. اشکال ندارد. چون تشخیص داده نشده، معین نیست، می‌توانید بخرید چون به هرحال گندم غیر دزدی هم هست. این مضمون این روایت این است. این مطلب غیر از آن است که در آن روایت قبلی خواندیم.

فاما السرقة بعینها فلا؛ الا ان یکون من مطاع السلطان فلا بأس بذلک؛ مگر اینکه این سرقت از مطاع سلطان باشد که خیلی این هم عجیب است. ذیلش هم عجیب است. این روایت هم متنی که مرحوم کلینی نقل کرده این است.

مرحوم صاحب وسائل فرموده البته خب آقایان مرحوم مجلسی پدر پسر، پدر در شرح فقیه، پسر در شرح کافی، توضیحاتی دادند. به هر حال هذا محمول علی ما کان من مطاع السلطان و علم انه مأخوذ من اموال المسلمین جمیعا، مثل حاصل الارض مفتوحة عنوة او من مال الامام کالانفال او نحوهما مما فیه رخصة لشیعه، کما مضی و یعطی؛

علی ای حال انصافا حدیث که به نظرم تقطیع شده، خیلی موجر شده است. الان همان صورت اختلاط چون قاعدتا این طور است اگر اختلاط در حد علم اجمالی به اصطلاح متعارف ما باشد، خب منجز است دیگر. فرق نمی‌کند. مگر مراد از اختلاط آن مقدار مثلا می‌داند در این دویست تن، دویست کیلویش دزدی است. مثلا که ارزش نداشته باشد.

س: به نحو انشاء مگر نیست؟

ج: چرا. اما خب مثلا انطباقش

س: غیر محصور

ج: هان، غیر محصور، انطباقش بر اینجا خیلی…

مگر اینکه بگوییم امام(ع) اجازه دادند در این جور موارد اجازه خاص هست برای اینکه به اصطلاح برداشته بشود.

در کتاب صدوق این طور است: اذا عرفت انه کذلک فلا الا ان یکون شیئا اشتریته من العامل؛ که شبیه آن متن اول است.

علی ای حال انصاف قصه اگر ما باشیم حالا شاید بعد هم باز دو مرتبه برگردیم به این روایت، انصافا روایت خالی از مشکل نیست. حقا یقال. اضافه بر اینکه تعدد متن دارد، و تقریبا همه یعنی معظم این طریق‌ها معتبر است، الان هم با تعدد متنش نمی‌دانیم چه کار بکنیم، مخصوصا که کلینی متن خاص خودش را آورده، مرحوم کلینی قدس الله نفسه. که این دیگر باز مشکل را بیشتر می‌کند.

خب به هرحال این یکی از روایاتی بود که در ما نحن فیه بود. و اجمالا ازش معلوم می‌شود که آن چه را که از عامل باشد، حالا قدر متیقنش می‌شود خرید. حالا آن و بداند که خیانت نیست. حالا قدر متیقنش این است. می‌شود از عامل از آن مأمور مالیاتی می‌شود خرید.

روایت دیگری که در باب 52 مرحوم صاحب شرایع آورده، مرحوم صاحب وسائل آوردند، حدیث 3 مثلا، حالا یکی یکی می‌خوانیم دیگر احادیث را.

ایشان مرحوم شیخ طوسی منفردا این حدیث جای دیگری نیست. مرحوم شیخ طوسی منفردا از کتاب حسین بن سعید نقل می‌کند. من در همین مباحث استصحاب هم اخیرا عرض کردیم. ما هنوز حقیقت کتاب حسین بن سعید برای ما روشن نیست. مثلا آیا کتاب حسین بن سعید مثل تهذیب فقط روایات را آورده، صحیح و سقیم را آورده، قبول داشته، قبول نداشته، یا مثل کتاب فقیه روایات مورد قبول را آورده است. به نظرم تعبیر شده از کتاب ایشان به مصنف، به نظرم. اگر مصنف باشد صحیح  و سقیم را آورده است.

علی ای حال یک نکته‌ای که ما الان خیلی به درد ما می‌خورد و متأسفانه خبر درستی از آن نداریم، کتابهایی مثل کتاب حسین بن سعید را الان دقیقا نمی‌دانیم آیا مصنف بوده یا حجت بوده؟ آیا حسین بن سعید که آورده مجرد این که می‌خواسته روایت را جمع بکند در همان باب خودش که مصنف باشد.

ظاهر عبارت علی ما ببالی حالا نمی‌دانم عبارت نجاشی است یا شیخ طوسی، ظاهرش این است که مصنف بوده است. اگر مصنف باشد آوردن حسین بن سعید خیلی ارزش علمی پیدا نمی‌کند. اگر حجت باشد چرا ارزش پیدا می‌کند. اما اگر مصنف باشد نه.

به هر حال فعلا منحصرا شیخ طوسی نقل می‌کند. منحصرا از کتاب حسین بن سعید نقل می‌کند. بله، ببخشید معذرت میخواهم از کتاب محمد بن علی بن محبوب هم نقل می‌کند. هر دوش از انفرادات شیخ طوسی است. به لحاظ شیخ طوسی انفراد دارد، اما ایشان از دو مصدر، راجع به کتاب محمدبن علی بن محبوب چند بار عرض کردیم، البته محمد بن علی بن محبوب استاد کلینی نیست. به واسطه واحده از او نقل می‌کند.

عرض کردیم در کل کتاب پنج جلد کافی که در فروع هست، حتی یک حدیث از این شخص نیست. از بزرگان اشاعره هم هست. از اشاعره قم است ایشان. از بزرگان اشاعره که در قم بودند. بله، در کتاب فروع در اصول معذرت می‌خواهم، در ابواب ایمان و کفر یک حدیث فقط از این شخص وجود دارد. منحصر به یکی است.

و لذا نمی‌دانیم حالا چه بوده که مرحوم کلینی روی ایشان حساسیت نشان داده است. اسم کتاب هم، هم نوادر المصنف ذکر شده، هم نوادر المصنفین، هر دو ذکر شده است.

نمی‌دانیم حالا ایشان واقعا مرادش از نوادر احادیثی بوده که نادر بوده اصحاب به آن عمل نکردند، یا احادیث بسیار نابی بوده که ایشان آورده است.

علی ای حال نوادر المصنف احتمالا احادیثی باشد که خود ایشان جمع کرده یا نوادر المصنفین مثلا. مثلا مرادش این باشد که نوادر آنها را جمع کرده است.

به هر حال ایشان نقل می‌کند از ابن ابی عمیر، یا حسین بن سعید عن محمد بن ابی حمزه این پسر ابو حمزه ثمالی است. محمد بن ابی حمزه ثمالی ثقه است ایشان. عن رجل، مرسل هم هست. یک بحثی هم که کرارا اشاره کردیم، ارسال بعداز محمد بن ابی حمزه هست، لکن راوی از ایشان ابن ابی عمیر است. گفتند که آن عبارت که مراسیل ابن ابی عمیر را قبول بکنیم شامل اینجا هم می‌شود. این گفته شده. جواب هم دادند که مراد آنجایی است که خود ابن ابی عمیر ارسال بکنند. ما ارسله ابن ابی عمیر. اینجا ابن ابی عمیر لم یرسل. محمدبن ابی حمزه ارسل. آنجایی که غیر از ابن ابی عمیر ارسال بکند، آنها را قبول نمی‌کنیم.

به هر حال فعلا که روایت مشکل دارد انصافا. قال قلت لابی عبدالله اشتر الطعام فیجیئنی من یتظلم و یقول ظلمنی، فقال اشتریه، گوش نکن. البته روایت می‌گویم یکی از مشکلات روایاتی که ما در فقه داریم، البته اهل سنت به یک معنا، ما به معنای واسع‌تری داریم، خیلی از روایات جنبه‌های استفتائی دارد، جنبه‌های خصوصی دارد.

این که مثلا ما از این روایت بفهمیم که حتی اگر کسی گفت این به من ظلم کرده، با اینکه ادعای ظلم شده، مگر بگوییم مراد امام(ع) این باشدکه به مجرد ادعا ثابت نمی‌شود. احراز نکرده که این ظلم کرده با مجرد ادعا.

البته خب می‌دانید که وقتی انسان دارد اموال حکومتی را می‌خرد، مالی از دولت می‌گیرد، یک نفر بیاید بگوید این به من ظلم کرده، خب این شبهه تقیه توش می‌آید دیگر. یک نفر را می‌فرستند که مثلا حرفهای نا مربوط بزند و بعد بگویندبله تو جزو مخالفین دولت هستی، جزو کسانی هستی که علیه دولت هستی، از اموال دولتی استفاده نمی‌کنی، الی آخره…

غرضم این است که روایت را فعلا هم به لحاظ سندی مشکل دارد، به لحاظ مصدری هم مشکل خاص خودش را دارد. به لحاظ مصدر اخیر هم که به ما رسیده که شیخ طوسی منفردا باشد، باز مشکل دارد، به لحاظ دلالی هم مشکل دارد. چنین اطلاقی که ما بدانیم یک کسی واقعا به او ظلم شده و مال گندم از او زیادی گرفتند، مع ذلک خرید و فروش درست باشد، با این روایت مشکل است.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD281KBدانلود
PDF150KBدانلود
MP312MBدانلود
برچسب ها: 1395-1396خارج فقهمکاسب محرمه
قبلی خارج فقه (جلسه84) چهارشنبه 1395/12/18
بعدی خارج فقه (جلسه86) یکشنبه 1395/12/22

اصول فقه

فقه

حدیث