معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1395-1396
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
    • 1404-1405
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
      • 1404-1405
    • مکاسب محرمه
      • 1395-1396
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه16) دوشنبه 1396/11/23

1396-1397، فقه، مکاسب بیع

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض کردیم در تعریف بیع عبارتی بود مبادلة مال بمال، حالا اشکالات و به قول آقایان تسامحاتی که در این تعریف بود که متعرضش شدیم بعد مرحوم نائینی چون مرحوم شیخ هم قبول کرد که تملیک عین، وارد این بحث شدند که عین را توضیح بدهند، البته اگر به همین مقدار بحث بود به نظر من مشکل خاصی نبود، این قدر احتیاج نداشت که دو سه روز هم ما را معطل بکنیم، خب می گفتند عین یک اصطلاحی در این جاست در مقابل منفعت و حق، این دیگه مشکل خاصی نداشت دیگه. این ها آمدند گفتند عین مراد، لفظ عین که عین خارجی مراد است، این جا مراد نیست. آن وقت انواع اموری که خارجیت ندارند و لکن به این ها در اصطلاح فقهی در این جا تملیک آن ها جز بیع است، به عین حسابش کردند، همین چند تایی را که مرحوم نائینی آورد مرحوم سید هم آورده، عبارت نائینی را خواندیم، فعلا متعرض عبارت مرحوم سید یزدی قدس الله سرّه شدیم.

اشکالشان این است که عین در این جا شامل عین خارجی می شود مثلا کتاب، به قول ایشان شامل کلی مشاع می شود، عرض کردیم اصطلاح کلی مشاع را هم ایشان و دیگران نوشتند اما بیشتر حصه مشاعه می گویند، مثلا یک سوم خانه با این که این عینیت ندارد، شامل کلی در معین هم می شود، آن درست است، آن اصطلاحش درست است مثل یک کیلو از این کیسه، یا صاع من صبرة به قول آقایان، کلی ذمه هم می شود، کلی ذمه را اصطلاحا کلی می گویند، عرض کردیم ایشان تعبیر کلی ذمه کرده یا مرحوم نائینی تعبیر کلی فی الذمة، اصطلاحا بیع کلی، یک کیلو گندم به این قدر فروختم، می گویند اصطلاحا عین شامل همه این ها می شود، آن اگر اصطلاحی مشکل نداشت، بحث نمی خواست بکند، این بحث های عجیب غریب را بکنند و بعد در مطلب گیر بکنند و یکی هم شامل دین، آنی که اصولا در ذمه هست مثل این که شما از کسی مثلا ده تا پتو می خواهید، از شما قرض گرفته، می گویید ده تا پتو را بهت فروختم به مثلا صد هزار تومان، صد هزار تومان ازش می گیرید، آن وقت بیع دین هم یا علی من هو علیه است یا علی غیره است، دو صورت دارد.

مرحوم نائینی و آقای سید  نوشتند که اصطلاح عین در این جا، تملیک عین شامل تمام این ها می شود، با این که شاید لفظ عین ابتدائا به عین خارجی بخورد. عرض کردم به این مقدار، آن وقت ایشان بحث کردند و بحثشان هم به قول مرحوم سید در دو جا آمده، یکی در کلی در ذمه که همان بحث کلی است مثلا یک کیلو از گندم فروختم و یکی دین، در این دو تا اشکال شده، بعد جواب مرحوم نائینی از این شبهه که این ها عینیت ندارند چطور به این ها عین می گویید و چطور اصلا بیع بر آن ها صدق می کند چون یک کیلو گندم که هیچی ندارد، نه مالیتی دارد و نه عرفیتی دارد و نه ملکیتی دارد. بعد مرحوم نائینی قدس الله سرّه می فرماید در باب بیع مهم این است که یک نقل و انتقال ملک بشود ولو این نقل و انتقال به خود بیع بشود. یک کیلو گندم خودش فی نفسه ملکیت ندارد اما وقتی گفتند به شما یک کیلو گندم فروختم یعنی یک کیلو گندم را به عهده گرفتند که به شما بدهند شما مالک یک کیلو گندم هستید، ملک پیدا می شود، همین مقدار کافی است، دلیلی نداریم که قبل از بیع ملک باید باشد. همین که با بیع هم ملک محقق شد کافی است. این خلاصه جواب مرحوم آقای نائینی، البته عرض کردم هر دو یشان یک مقدمه ای چیدند در این که حقیقت ملکیت چیست که آقای خوئی هم این جا یک مقدار بیشتر شرح دادند، آن شرح آقای خوئی را سابقا خواندیم، حالا اگر هم حال کردیم آخر بحث یک اشاره اجمالی می کنیم.

ایشان می فرماید که جوابی که مرحوم سید می دهد که شما این ملکیت را چطور تصور می کنید؟ یکی دین وقتی شما صد تا پتو در ذمه اش می خواهید و یکی هم یک کیلو گندم، این جا چطور تصور می کنید؟

إن الملکیة و إن کانت من الاعراض الخارجیة إلا

عرض کردیم جز اعراض نیست، این اشتباهی شده.

إلا أن حقیقتها لیست إلا اعتبارا عقلائیا

این خلاصه نظر ایشان به ملکیت که آقای خوئی هم به این مناسبت این جا یک مقداری شرح ملکیت دادند که سابقا هم عرض کردیم.

بعد نوشتند و لیست امرا واقعیا غیر مجعول حسب ما اختاره المصنف، مراد شیخ انصاری در بحث احکام وضعیه و تکلیفیه در مبحث استصحاب.

بعد مجمل عبارت شیخ را آوردند بعد خود ایشان گفت و إذا کان امرا اعتباریا

کلمات خود مرحوم سید یزدی

بمعنی أن حقیقته عین اعتبار عقلا یا شارع

بالاخره مقنن، حالا می خواهد مقنن به طور کلی باشد.

فیمکن أن یکون محله موجودا اعتباریا

ایشان می گوید ملک را چون اعتبار است می شود محلش هم اعتباری باشد یعنی این که شما در ذمه می گیرید یک کیلو گندم این در عالم اعتبار وجود دارد، این محلش هم اعتباری است.

فنقول العقلا یعتبرون الکلی الذمی

عرض کردم ایشان تعبیر به کلی ذمی کرده و مرحوم نائینی هم همین طور کلی فی الذمة گفته لکن بیشتر مصطلح است کلی می گویند، اصلا ذمی اش را بر می دارند، مصطلح این است

یعتبرون الکلی شیئا موجودا

یعنی یک کیلو گندم را یک شیء موجود فرض کردند، چه عرض کنم حالا ایشان فرمودند به احترام ایشان.

و یتعلق به الملکیة که ملکیت می خورد به این شیء موجود

و کذا المنفعة المعدومة

عرض کردم من بیشتر عبارت می خوانم که یک نقطه های کوچک در عبارت هست یک اشکال کلی به مطلب ایشان

این منفعت موجود معدومه مراد ایشان در باب اجاره است، چطور شما در باب اجاره خانه را یک ماهه اجاره می دهید یعنی منافع خانه و سکنای خانه را در یک ماه تملیک می کنید، این سکنی که الان نیست، تدریجا موجود می شود. این یکی مثال ایشان، شما چطور در باب اجاره می گویید تملیک منفعت، با این که آن منفعت معدوم است.

من سابقا توضیح دادم حالا این چون جای دیگر هم گفته شده این جا هم ایشان فرمودند باز هم تکرار می کنم، من توضیحش را عرض کردم اصولا ببینید ما از کتاب سنهوری که خواندیم ایشان اصولا آمد حقیقت بحث اجاره را با بیع فرق گذاشتند، لذا اصلا یک باب دیگر باز کردند نه این که بیایند بگویند این جا منفعت معدوم است، اصلا آمدند فرق گذاشتند، این که می آید فرض بکن به قول خودشان عقلا، آخه عقلا همین ها هستند، قوانین غربی، در قوانین غربی اصلا باب اجاره را با باب بیع جدا کردند، این نکته اش همین است که این جا گیر نکنند.

اصلا عقد اجاره را اسمش شد عقد ضمانی، اصلا ماهیت این عقد را عوض کردند، غیر از عقد بیع، عقد بیع را عقد غیر زمانی گذاشتند، اصلا دو تا عقد است، حالا ما ممکن است به جای زمانی و غیر زمانی بگوییم آنی الحصول و تدریجی الحصول، این ها آمدند گفتند ما دو جور عقد داریم نه یک جور عقد که این را به آن نقض بکنیم، دقت بکنید! یک عقدی داریم که خود زمان تاثیرگذار است در آن متعلق عقد، خود ضمان تاثیر دارد، یک عقدی هم در زمان تاثیر ندارد، عقد بیع در ضمان تاثیر ندارد، می گویید کتاب را فروختم، این جا زمان تاثیر ندارد، شما اسم این را آنی الحصول گذاشتید، کتاب الان موجود است منتقل کردید، بحث بیع مال عقد غیر زمانی است، اجاره مال عقد زمانی است. این که آمدند ماهیت این دو تا عقد را در وعای اعتبار و عالم اعتبار دو تا حساب کردند این نکته اش این است یعنی آمدند دنبال این مطلب حساب کردند گاهی اوقات آن چیزی که عقد بهش تعلق می گیرد آن الان موجود است، گاهی اوقات نه تدریجا به حیثی که زمان در آن تاثیر دارد، برای او شرائط دیگری و حساب دیگری باز کردند.

پرسش: مبهم 8:55

آیت الله مددی: خب چرا این جا منفعت معدومه آورده مثال زده؟

در منفعت معدومه حقیقتش عقد زمانی است، انتقال منفعت معدومه غیر از انتقال عین است، شما می گویید چرا در انتقال منفعت معدمه درست تصور کردید؟ بیایید، چه فرق می کند؟ این دو تا اصلا دو تا ماهیت اند، در وعای اعتبار دو تا ماهیت اند، آن جا اصلا زمان تاثیر دارد، اصلا بدون زمان نمی شود، این جا زمان هیچ تاثیر ندارد لذا برای آن یک حساب باز کردند و برای این یک حساب باز کردند.

و الثمرة المتجددة بعد ذلک

این هم درست است قبول کردند، این را هم در بیع آوردند لکن چون ثمره متجدده گفتند باید با یک چیزی موجود بشود، قید بهش زدند. یعنی این که قید زدند معلوم می شود یک مقداری عینیت را ملاحظه کردند، گفتند این درخت سیب این مقداری که سیب الان رسیده، سیب هایی که تا ده روز و بیست روز دیگر هم می رسد، آن ها هم با این، اشکال ندارد.

یا مثلا اگر دو بار میوه می دهد یا دو بار گل می دهد یا سه بار گل می دهد، این ثمره متجدده این معنایش این نیست که در معنای عین تصرفی شده و لذا هم گفتند یک مقدار اگر موجود باشد این را ضمیمه بکنند تا بر آن عین صدق بکند.

و ذلک کما أن الوجوب و الحرمة عرضان خارجیان، این خیلی از ایشان عجیب است که وجوب و حرمت را جز مقولات عرضیه گرفته اند و خوب بود می فرمود که مقوله هم هست، مقوله جده است، مقوله اضافه است، مقوله کیف است.

مع أنهما متعلقان بکلی الصلوة و الزنا قبل وجودهما فی الخارج و هذا مما لا اشکال فیه

این نه این که لا اشکال فیه، اصلا قابل تصور نیست که حالا بخواهد اشکال بشود یا نشود.

پرسش: فعل و انفعال نیستند؟

آیت الله مددی: نمی دانم، ایشان ننوشتند، اقلا ملک را چون در معقول مثلا جده را گاهی تعبیر به ملک کردند تشابهی دارند، آن وجوب و حرمت را ایشان با چی اشتباه کردند. به هر حال این هم، البته مرحوم سید یک رساله ای در اجتماع امر و نهی دارند که من دیدم، قاعدتا این بحث را در آن جا چون در آن جا در بحث اجتماع امر و نهی خیلی تاثیر می گذارد، در اجتماع امر و نهی بحث عرضی بودن و نبودنش تاثیر دارد، همه رساله را ندیدم، خیلی هایش را دیدم حالا شاید معظمش، نمی توانم بگویم نصفش یا همه اش، همه اش را که فکر نمی کنم، یادم نمی آید آن جا این مطلب باشد، می خواستم تصادفا دیشب هم باز مراجعه بکنم چون خیلی وقت پیش دیده بودم و با این دقت که عرضان خارجیان آن جا یادم نمی آید، آن جا بحث این که اوامر و تکالیف متعلق به طبیعت اند یا به فردند بحث کلی و کلی طبیعی در خارج موجود است این ها را یادم می آید ایشان در آن جا متعرض شدند اما این یکیش یادم نمی آید، الان یادم نیامد، دیشب هر چی فکر کردم یادم نمی آید.

و اجاب فی العوائد

بعد ایشان، من نکته ای که الان یک مقدار می خوانم و یک مقدار تندتر هم می خوانم

چند تا جواب دیگه غیر از جواب خودشان، چند تا جواب دیگه هم آوردند، یکی جوابی است که مرحوم ملا احمد نراقی داده:

بأن اللازم فی البیع، تحقق النقل حال البیع لا تحقق الملک حینئذ

عمده این است که نقل و انتقال بشود نه این که ملک باشد

لجواز نقل الملک المتحقق غدا أو بعد شهر الیوم

این هم جوابش روشن شد که عرض کردیم

کما فی نقل المنفعة فی الاجارة

چون گفتم باز تکرار شده روشن شد که این مطلبی که ایشان فرموده درست نیست

سیما إذا لم یکن مبدئها متصلا للعقد، قال و الحاصل

مبدئها متصل مثلا بگوید این کتاب را به شما فروختم از فردا ملک شما بشود نه از امروز

و الحاصل أن البیع نقل الملک إلی الغیر بالفعل

عرض کردم یک مشکلی که ما در عبارت این بزرگان نایئین و دیگران داریم که این ها اصلا دقیقا محل کلام را روشن نکردند. مثلا ایشان می گوید أن البیع نقل الملک إلی الغیر، خب بحث سر این بود که نقل العین، بحث سر این است که اینی که در ذمه است، اینی که کلی است، اینی که دین است، آیا این عین هست یا نه؟ این است، بله ممکن است بگوییم ملک بر آن صدق می کند، بر کدام یکی؟ آن هم دین نه بر مثل یک کیلو گندم اما بحث سر ملک نیست، بحث سر مال هم نیست، بحث سر عین است، من عبارت را می خوانم که معلوم بشود.

ایشان حالا به جای تمام این حرف ها یک اصطلاحی در فقه است عین که شامل این هم می شود، خب این که مشکل نداشت، آسان بود، این همه بحث و حرف های عجیب غریب نمی خواست بزند.

سواء کان الملک ایضا فعلیا أو قویا

این جا قویا نوشته، به نظرم باید قریبا باشد

مترقب الحصول، فیکون معنی بعتُک حینئذ إنی نقلتُ الان الملک الذی یحصل لی بعد مدة کذا إلی

این المک الذی یحصل، این حقیقت بیع نیست، این یک نحوه بیعی است که تقریبا مثلا شرائط خاصی در آن وارد شده و إلا نقل ملک از همان وقت منتقل می شود.

ثم بعد تحقق  البیع یلزم علیه التحصیل من باب مقدمة التسلیم الواجب علیه حین حلول الاجل

خب این ها عرفیت ندارد این مطالبی که ایشان فرمود با عرف مطابق نیست

و من هذا یتصحح بیع ما فی الذمة حالا ایضا و إن کان موجودا فی الخارج لکن لا فی ملک البائع کبیع حنطة إذا لم یملک البائع فإنه ایضا نقل ملک مترقب الحصول أو مقطوع الحصول بقصد البائع، انتهی کلامه

عرض کردم خیلی از مطلب دور شدند و مطلبش هم

حالا مرحوم سید می فرمایند أنه إذا کان حصول الملکیة بعد ذلک

اگر ملک بعدش باشد یلزم التعلیق

بمعنی تاخر اثر البیع عنه کما فی التملیک بالوصیة

چون بعد از فوتش مالک می شود.

و هو باطلٌ بالاجماع که بیع جزء عقود تنجیزی است، تعلیق بر نمی دارد.

و إن کان المراد حصولها حین الانشاء و کون المملوک متاخرا فهو کر علی ما فر

اصلا کل بحثتان کرٌ علی ما فر است نه این که فقط ایشان. این بحث خیلی بحث ساده ای در اصل بود، آقا عین در اصطلاح ما یعنی این، شامل تمام این ها می شود.

لأن المفروض عدم وجوده حین البیع

چون حین البیع وجود ندارد، این مفروض این نیست، بگویید مفروض این است که صدق بیع بر آن نمی کند، اشکالتان سر کلمه عین است، تملیک عین صدق عین نمی کند

و ایضا یلزم منه بطلان البیع إذا تعذر بعد ذلک تسلیم الکلی

اصلا تسلیم را جدای از بیع حساب نمی کنند، این جز امور متاخر از بیع است نه این که جز بیع حساب بشود.

أو امکن و لم یحصل لأنه هذا یکشف عن أنه باع ما لیس له

حالا این هم اشکالات این طوری

و ربما یجاب عن الاشکال

برای این که روشن بشود که مثلا در همان حوزه های آن زمان انواع جواب ها از همین اشکالی که عرض کردم داده شده است.

بأن الکلی موجودٌ بوجود ما یفرض من افراده

کلی لازم نیست به وجود فردش باشد، فرد فرضیش هم در آن پیدا می شود

و الثمرة موجودة بوجود الشجر و المنفعة بوجود العین و فیه ما لا یخفی

دیگه این عجیب است، در منطق و معقول و غیر معقول که کلی موجود باشد در ضمن فرد مفروض نه موجود

خصوصا فی الکلی فإن الفرد الفرضی کیف یکفی فی وجود الکلی فعلا

آن فرد فرضی است و این کلی هم در ضمن فرد فرضی موجود است!! دقت بکنید که چجور بحث ها به کجا کشیده شده!

و قد یجاب بأن التملیک إنما یتعلق بالقابلیة و الاستعداد الموجود فی الشخص أو العین

یعنی این چیزی که یک کیلو گندم قابلیت دارد، به این قابلیتش بیع تعلق می گیرد.

و هو کما تری

و قد یجاب بأن هذا لیس ملکا حقیقیا بل هو ملکٌ حکمیٌ و اتبع الشارع علیه احکام الملک و هذا الجعل و الاعتبار لا یقتضی الوجود فی الخارج بل إنما یلزم ذلک فی الملکیة العرفیة الحقیقیة فیکون تنزیلا للمعدوم منزلة الموجود تعبدا و فیه إن أراد ما ذکرناه که گفتیم فلا یکون إلا ملکا حقیقیا لا حکمیا شرعیا و إن أراد غیرهم ..

فالتحقیق ما عرفت که ممکن است این ها موجود پیدا بکند ولو متعلقش نباشد

کما عرفت فی مثال النظیر و هو الوجوب و الحرمة و نحوهما

خیلی عجیب است که ایشان باز دو مرتبه تکرار می کند همان بحثی را که در وجوب و حرمت است که عرض خارجی باشد اما متعلق به کلی باشد، کلی صلوة، حرف بسیار غریبی است.

علی ای حال عرض کردم در بحث تعلق احکام به طبیعت یا به فرد، یک بحث این جوری آن جا هم دارند که احکام ممکن است مثل وجوب و حرمت تعلق به طبیعی پیدا بکند. من در آن جا چون حالا خیلی وقت پیش بود، فکر نمی کنم آقایان در آن بحث بودند، در اثنای بحث متعرض شدیم که آن بحث تصادفا از بحث های خیلی مهمی است که متاسفانه خوب حقش داده نشده است یعنی اصلا روشن نیست در کتب اصولی، حتی این آقایانی که بعد نوشتند چون آقایان بعدی سعی کردند احتمالات و اقوال را جمع بکنند، خیلی اقوال. به نظر ما با تمام احتمالاتی که جمع کردند اصل مطلب روشن نشده.

چون عرض کردیم این بحثی که آیا تکالیف یا امر و نهی به قول آقایان یا وجوب و حرمت یا تکالیف متعلق می شوند به طبیعت در مقابل فرد، این امر وجدانی است، چرا اصلا بحث کردند؟ اصولا در باب اوامر امکان ندارد به فرد بخورد. نه این که یا به این بخورد یا به آن بخورد چون فرد آنی که در خارج تحقق پیدا کرده، با تحقق در خارج امر به او اصلا امکان ندارد، شما جزئی ترین امر را هم تصور بکنید کلی است، مثلا بگوید در همین لحظه بلند شو این در را باز بکن اما خود باز کردن در کلی است، چون در خارج موجود نیست، اگر موجود باشد که امر به آن تعلق نمی گیرد لذا عرض کردیم آن بحث یک بحث بسیار لطیفی است و متاسفانه خیلی هم نوشتند، حرف های عجیب و غریب هم زیاد نوشتند، بعضی از آقایان هم که بعد آمدند سعی کردند دیگه اسم نمی خواهم ببرم، هی اقوال را جمع می کنند، با تمام این ها به نظر من حق آن مطلب داده نشده، مثلا آقای خوئی نوشتند اصلا این بحث، طبعا از آقای خوئی هم تعجب، هر طلبه ابتدائی اصلا تصور مطلب بکند تعجب آور است، یعنی چه اوامر به افراد خوردند؟ اصلا ممکن نیست به فرد امر بخورد.

پرسش: فردی که در خارج محقق شده مقصودشان نیست

آیت الله مددی: خب اگر باشد فرد نیست که پس می شود طبیعت، خیلی بحث عجیبی است اصلا

پرسش: مبهم 20:35

آیت الله مددی: خب فرد نیست که، طبیعت یعنی منحصر در یک فرد نشود، شما هر چی بخواهید

پرسش: آن جا هم طبیعت من حیث هی که نیست، آن هم به لحاظ فردش است ولی نه فرد مشخص، به ماهیت من حیث هی

آیت الله مددی: پس بگویید به طبیعت به قول آقاضیا می گوید ماهیت خارج دیده، آقاضیا حرفی در این جا دارد، همین اخیرا در بحث اصول متعرض شدیم به مناسبت یک حاشیه ای که ایشان داشت، آقاضیا می گوید مراد از طبیعت، طبیعت خارج دیده است، حالا بعضی ها می خواستند به عربی ترجمه بکنند همچین عجیب و غریب و لذا وقتی که من عبارت ایشان را در حاشیه تقریرات مرحوم نائینی خواندیم، الماهیة التی رأت الخارج، تُری الخارج، غرض این که در فارسی که ایشان می فرمودند طبیعت خارج دیده به قول خود ایشان. خب این هم که حرف است، آقای خوئی نوشتند این بحث مرجعش به این است که آیا کلی طبیعی در خارج وجود دارد یا نه؟ در محاضرات ایشان چاپ شده. ایشان دو معنا کرده، اصلا اصولی نمی آید بحث بکند که کلی طبیعی در خارج موجود است یا نه، بحث عجیب غریبی است، کلی طبیعی در خارج موجود است یا نه، چه ربطی به اصول دارد؟ چه ربطی به قوانین دارد اصلا؟ کار اصولی بررسی قانون است چه ربطی به این دارد اصلا؟ آقای خوئی نوشتند، دو احتمال دادند. یک احتمال این که این بحثی که آقایان در اصول کردند همان بحث معروفی است که آیا کلی طبیعی در خارج وجود دارد یا نه؟ که آن خیلی حرف عجیب غریبی است و اصلا توجیه ایشان، البته این بحثی که وجود کلی طبیعی این که گفتند مرحوم سید هم در همان رساله اجتماع امر و نهی، آن جا هم ایشان این بحث را دارد و به آن بحث اشاره کرده است، ظاهرا تا یک مدتی هم شاید در نجفی ها تصورشان این بود که این بحث مربوط است به وجود کلی طبیعی که اصلا هیچ ربطی ندارد، اصلا نه قانون است، نه بحث قانونی است، اصلا چه نکته ای دارد که آقایان در این جا متعرض بشوند؟ آیا اوامر و تکالیف، تکالیف چه ربطی به کلی طبیعی دارد؟ متعلق به طبیعت یا افراد است، این بحث یعنی آیا کلی طبیعی در خارج موجود است یا نه؟ من هر چی فکر کردم، این در حقیقت نکته اش این است، اصلا اصل نکته را آقایان دقت نفرمودند، شما الان می توانید از خارج نگاه بکنید و بررسی بکنید، این اصلش این بوده که این ها طبق وجدانشان اصلا امر ممکن نیست به فرد بخورد، حالا من این جا یک سال است که نشستم، به من بگویند بنشین، از ساعت نه تا ساعت یازده بنشین، خود نشستن اصلا معقول نیست امر بهش بخورد، فرد که اصلا معقول نیست امر بهش بخورد.

پرسش: طبیعت هم معقول نیست که

آیت الله مددی: چرا؟ اصلا طبیعت یعنی قابل انطباق که قطعا همین طور است خب که خارجیت ندارد.

پرسش: نه افرادی را که تشخصات خارجیه به آن ها خورده

آیت الله مددی: آن فرد نیست، اگر تشخصات را برداشتید می شود طبیعت، اگر تشخصات را گذاشتید می شود فرد. شبیه طبیعت خارج دیده به قول آقاضیا، تا حالا هم شما اصطلاح طبیعت خارج دیده را نشنیده بودید، حالا که آقاضیا گفت به ذهنتان رسیده، طبیعت خارج دیده

پرسش: ( مبهم 23:45) یعنی خصوصیات هم جز همان باشد لذا نمازی که با لباس فلان باشد

آیت الله مددی: می گویم شما تمام خصوصیات

پرسش: مبهم 23:55

آیت الله مددی: نه مره و تکرار یعنی وقتی امر کرد ایجاد یک فرد بکند یا فرد دوم، سوم، چهارم، این که معقول است. منافات ندارد به طبیعت بخورد اما همین جور تکرار بکند.

پرسش: به لحاظ صنفش است

آیت الله مددی: مگر طبیعت را در ضمن فرد دیگه می خواستند تصور بکنند؟ مثلا طبیعت انسان در ضمن الاغ مثلا، این که معقول نیست، توجیهاتی می فرمایید که از اصل مطلب بدتر است

آن وقت این چه ارزش علمی دارد که در اصول بیاید که آیا اوامر به طبائع می خورند یا نه

پرسش: ثمره پیدا می کند، اگر خصوصیت لحاظ شده یا نشده؟ ثمره اش همین است دیگه، لحاظ شده تنافی پیدا می کنند، اگر لحاظ نشده تنافی پیدا نمی کنند، آن جا باید دید.

پرسش: اگر طبیعت صرف باشد این هم نامعقول است، فرد باشد این هم نامعقول است، توامان است

آیت الله مددی: اصلا این بحث چیست؟ نکته بحث در اصول که مربوط به قانون چیست اصلا؟

پرسش: الان قانونگذار می خواهد این را بیان بکند به چه نحوی باید این را بیان بکند؟

آیت الله مددی: من الان به شما می گویم در این لحظه بلند شو این در را باز بکن، این طبیعی است یا فرد است؟ این فرد است؟ هنوز محقق نشده!

پرسش: بخواهد القا بکند این را به چه نحوی باید القا بکند؟ آیا به صورت قضیه ذهنیه باشد یا خارجیه باشد؟

آیت الله مددی: قضیه ذهنیه چرا؟ طبیعتِ در باز کردن را می بیند و در ذمه شما می گذارد.

پرسش: اگر طبیعت صرف باشد می شود قضیه ذهنیه، به خارج چه ربطی دارد؟

آیت الله مددی: چه ربطی به ذهن دارد؟

پرسش: مادامی که تصویر به خارج نکند این چه ثمری دارد؟

آیت الله مددی: در مقام جعل و اعتبار آن بحث های فلسفی را نگاه نمی کند اصلا، او می آید عنوان باز کردن در، این باز کردن در در ذمه شما قرار می گرد.

پرسش: الان مولا می گوید آب بیاور، مادامی که ما آن امر خارجی را ایجاد نکنیم عطش مولا برطرف نمی شود، صرف تصور ذهن عطش را برطرف نمی کند

آیت الله مددی: شما در بحث غرض رفتید، آن عطش مولی که غرض است. عطش مولی که غرض است، آن بحث دیگری است. ببینید اصلا شما تصور بکنید

پرسش: بحث امتثال است، غرض نیست استاد، امتثال کی حاصل می شود؟

آیت الله مددی: ما داریم بحث تعلق را می گوییم نه سقوط تکلیف، شما باز در امتثال رفتید که سقوط تکلیف است، الان بحث سر ثبوت تکلیف است نه سقوط تکلیف. این بحث را اصلا شما دقت بکنید و لذا مثلا آقای خوئی دو معنا دادند، یک معنایش این است که این بحث معنایش این است که آیا کلی طبیعی در خارج موجود است یا نه؟ اصلا چه ربطی به فقه یا قانون دارد؟ چه ربطی به اصول دارد؟ تامل بفرمایید، دقت بکنید.

از آن طرف هم وجدانی است که فرد یعنی شیء در خارج با خصوصیات، اگر شیء در خارج با خصوصیات شد قطعا تکلیف بهش تعلق نمی گیرد.

پرسش: این را خود آقایان هم نفی می کنند که این فرد را

آیت الله مددی: کدام فرد؟ یعنی ایشان فرد خارجی را

پرسش: با تشخصات فرد خارجی

آیت الله مددی: پس شما می خواهید یک چیزی بین طبیعت و فرد تصور بکنید یعنی فردی که شکل ندارد، آخه این که شکل پیدا نکرده چی می شود؟ خیلی خب طبیعت است دیگه، احتمال فرد توش نیست، می خواهم بگویم دیگه بحث ندارد. یعنی می شود فرد را هم ملاحظه بکند؟

پرسش: بله، از خلال طبیعت فرد ملاحظه می شود

آیت الله مددی: از خلال طبیعت که نمی شود فرد چون فرد دارای خصوصیت است، یک دفعه شما می گویید در را باز کردن را نگاه می کند، این در باز کردن را در یک لحظه، لحظه دوم، لحظه سوم، پنجم، بله شما می خواهید بگویید این فرد را خصوصیاتش را الغا کرده، الغا بکند می شود طبیعت

پرسش: دو نوع فرد است، یک فرد با تشخصات فردیه است، این تصریح خود آقایان است و بعد هم یک بار آن مشخصات فردیه را هنوز بهش ملحق نکرده

آیت الله مددی: خب می شود طبیعت

پرسش: طبیعت نیست.

ظاهرا بحث ادامه پیدا می کند و به جایی نمی رسد.

من فکر می کنم یک مقداری مشکل این بوده.

علی ای حال بعد این هم جواب ایشان

و اما الاشکال المختص فی الاول

یک اشکال به اصطلاح ایشان در کلی بود، یک اشکال هم در دین بود

و اما الاشکال المختص

البته ما این مطلب را توضیح دادیم.

یکی از حضار: لأن وجود الطبیعة فی الخارج هو غایة الامر خصوصیته و تشخصه علی القول بتعلق الامر بالطبائع یلازم المطلوب و خارج عنه بخلاف القول بتعلقه بالافراد فإنه مما یقومه. یعنی داخل در خطاب می شود خود تشخصات فردی یعنی اگر به طبیعت در ضمن فرد باشد این مشخصات فردی هم هست

آیت الله مددی: این که اعاده کلام است، می شود فرد با خصوصیتش، تا با خصوصیتش فرض کرد یعنی خارجیت پیدا بکند، اصلا آن یکی معقول نیست نه این که تردید بین دو تا بشود.

و اما الاشکال المختص بالاول

در باب کلی در ذمه

فهو أن الکلی الذمی

آن وقت جوابش این است قبل تعلق العقد به لا یُعَدّ مالا فلا یقال

اشکال این است

لمن لیس له حنطةٌ اصلا أنه ذو مال

من هیچی گندم ندارم بگویم من صد تن گندم دارم، یک تن مثلا هزار کیلو

مع أنه أن یبیعه

می تواند بفروشد و بگوید هزار کیلو را به این قدر فروختم

بل مفروض أن البیع مبادلة مال بمال

ببینید دقت بکنید باز می گویم این یک مشکل است، یک دفعه شما کلمه عین را دنبالش می گردید و یک دفعه کلمه ملک را و یک دفعه هم مال را، این جا باز به کلمه مال برگشت، آیا کلی در ذمه مال هست یا نه؟

نعم بعد تملیکه للغیر یکون ذلک الغیر ذا مال

اگر به این آقا فروختم آن آقا ذا مال است

لأنه مالکٌ لذلک الکلی فی ذمته

البته این را به اطلاقش هم ما قبول نداریم، در بحث های آینده روشن می شود.

و بالجملة الاشکال الذی یرده المصنف بعد هذا فی عمل الحر جار فیه و الجواب أن المعتبر فی البیع بل سائر التملیکات لیس إلا کون المتعلق مما یتمول فی حد نفسه

ببینید باز رفت جواب را روی کلمه مال برد، خب اشکال این بود تملیک عین، این عین نیست، کار به مال نداریم. یک دفعه اشکال روی این است که این یک کیلو گندم که من در ذمه می گیریم ملکٌ، مالٌ، عینٌ، این سه تا مطلب است، متاسفانه در کلمات این ها خلط شده

و إن لم یعد کونه مالا عرفیا

مال نیست برای مملک

و من المعلوم أن الف مَنّ من الحنطة مالٌ بهذا المعنی، بمعنی أنه یصح أن یقابل بالمال و لا یعتبر أن یکون مالا عرفیا قبل البیع

خب باز به اول مطلب برگشتید

بل أقول إن کان

آن وقت راه دیگر این که بگوییم نه آقا این بیع هست و بیع فاسد است

إن کان المراد بیان حقیقة البیع اعم من الصحیح و الفاسد کما هو الظاهر فلا یعتبر فیه المالیة حتی

اصلا مال هم معتبر نیست باشد

فلو باع مَنّا من التراب

یک کیلو خاک را بفروشد یقال أنه باعه و إن لم یکن صحیحا فی نظر العرف ایضا کما لا یعتبر فیه الملکیة ایضا، ملکیت هم در آن شرط نیست

نه مال این جا محل اشکال است و نه ملک، عین بودن محل اشکال است.

فإن بیع مال الغیر بیعٌ حقیقتا و إن لم یتعقبه الاجازة

معلوم نیست صدق بکند، مطلب ایشان روشن نیست.

و من هذا یظهر مسامحة اخری فی تعریف المصباح حیث اعتبر المالیة فی حقیقته بل و اخری حیث إن ظاهره اعتبار کونه مالا فعلیا قبل البیع

خب این تمام اشکالات است که بگوییم این اشکال دارد ما قبول می کنیم، ظاهر عبارت که این است، این را باید حلش کرد نه این که بگوییم این را چون قبول نکردیم چکارش بکنیم!

 و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD153KBدانلود
PDF145KBدانلود
MP310MBدانلود
برچسب ها: 1396-1397خارج فقهمکاسب بیع
قبلی خارج فقه (جلسه15) چهارشنبه 1396/11/18
بعدی خارج فقه (جلسه17) سه‌شنبه 1396/11/24

اصول فقه

فقه

حدیث