خارج فقه (جلسه84) چهارشنبه 1395/12/18
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد که مرحوم شیخ در خاتمه وفاقا لمرحوم صاحب شرایع جملهای از مسائل قرار داده بودند. یک مسئله تقبل عمل از قبل ظالم بود. مجموعه مسائلی که مربوط به دستگاه ظلمه بود. یکی هم گرفتن شهریه خب تقبل عمل کرد. که این سابقا متعرض شدیم. بعد متعرض مسئله گرفتن جایزه و هدیه از دستگاه ظلمه شدند. که این همه مسائلی بود که تا دیروز بالاخره با یک زحمتی این را تمامش کردیم.
و عرض کردم که این مسئله را تا آن جایی که من دیدم در کنزل العمال و غیره، ظاهرا اصل شروعش از زمان عایشه بوده که هدایای مثلا ظلمه مثل معاویه را قبول میکرده است. به نظرم ظاهرا این طوری باشد. و در روایات ما با سند معتبر رسیده که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) اینها جوایز معاویه را قبول میکردند. البته سندش معتبر، دو سه تا روایت داریم. یکی معتبر است.
لکن عرض کردم انصافا قبولش برای ما هنوز مشکل است. خیلی سخت است قبول این مطلب. روایت واحده هم هست. میگویم به اینها مطالبی نسبت داده شده که واقعیت ندارد.
به هر حال و این مسئله با قطع نظر حالا از عهد صحابه، بلااشکال زمان خود پیغمبر(ص) هم بوده این مسئلهای که من عرض کردم.
البته من سابقا شاید دو سه ماه پیش گفتم که روایتش را میخوانیم. دیشب گشتم در کنز العمال، فعلا که پیدا نکردم روایت مال عایشه را. حالا یک وقت دیگر پیدا کردم آن بابش را میخوانیم. یک بابی دارد در کنز العمال، فعلا پیدایش نکردم.
عرض کنم خدمتتان که خب پیغمبر(ص) جایزه مال پادشاه اسکندریه را که دو تا خواهر هم بودند، همین ماریه، و خواهرش سیرین، که شاید شیرین باشد، برای حضرت فرستاد دو تا کنیز را که حضرت ماریه را خودشان گرفتند و سیرین را هم دادند به حصان بن ثابت شاعر معروفشان.
مسئله مهر ام حبیبه دختر ابو سفیان که زن عبیدالله بن جهش بود و آن عبید الله مسیحی شد در حبشه. جزو کسانی بود که به حبشه رفته بودند و جدا شد. پادشاه نجاشی یعنی پیغمبر(ص) به اصطلاح تقاضا کردند و نجاشی پولش را داد، چهار هزار درهم، برای مهریه ام حبیبه. ما غرض و چیزهای دیگر هم برای پیغمبر(ص) برده اینها فرستاده…
ما شواهد دیگر هم داریم که از زمان پیغمبر(ص)، لکن خب مسئله پیغمبر(ص) را آقایان مورد بحث قرار ندادند چون خب شأن اجل است و از زمان صحابه که عرض کردم تا آن جایی که من در ذهنم هست، اولین بار یعنی عنوان عایشه دارند آن که در روایت است. طبعاً بقیه صحابه هم مثل عبدالله و فلان و عبادله اینها هم قبول میکردند. فکر نمیکنم حالا خصوص عایشه باشد. اما در آن روایتی که اینها نوشتند اسم عایشه است.
و عرض شد که از روایات ما در میآید که اجمالا این کار جایز است. و به نظر من میآید که بهترین راه برای این قصه همان راهی بود که ما در اول بحث گفتیم. عرض کردیم در دنیای اسلام کسانی که در برابر دولت مثلا یا حالا نظام حاکم حالا اسمش را هر چه گذاشتید. نظام بود لا نظام بود، دیکتاتوری بود، موضع میگرفتند به طور کلی حالا البته به طور کلی کل مسلمانان چه کار میکردند، فعلا نداریم، آنها که موضع داشتند به طور کلی دو جور میشد. گروههایی بودند، مذاهبی بودند که حالت جنگ مسلحانه با نظام داشتند. خب طبیعتا اینها نه میرفتند در نظام کارمند بشوند نه از نظام شهریه میگرفتند، نه از نظام جایزه میگرفتند. طبیعی است دیگر وقتی دارند همدیگر را میکشند دیگر جای بحث پول و این حرفها دیگر خواهی نخواهی مطرح نیست. و اخری به اینکه مخالف هست با نظام، اما در حد عمل مسلح نبوده است. اینکه ظاهرا همان معامله عادی دیگر. وقتی این طور باشد طبیعیاش این طور است.
روایات را هم که آمده برای تأیید تاریخی قصه است. نه اینکه این روایات یک تعبد خاصی را درست بکند. در آن روایت دارد که خواندیم در بحث بیع سلاح الاعداء الدین؛ میگوید آقا من به اهل شام بنی امیه اسلحه بفروشم؟ به نظرم هند سراج است فکر میکنم روایت هند سراج است. حضرت فرمودند اشکال ندارد بفروشید؛ چون اینها الان در مرز کشورهای اسلامی هستند. در مقابل دشمن مشترک ایستادند که روم باشد، مسیحیت باشد. حفظ اسلام از مسیحیت میکنند. بله، اگر دولت ما قیام کرد دیگر به آنها نفروشید. خوب دقت بکنید. اگر دولت ما قیام کرد، دیگر حق ندارید به بنی امیه سلاح بفروشید؛ چون آنها در مقابل ما هستند.
این در حقیقت همین نکتهای است که ما عرض کردیم. یعنی وقتی که دولتی در مقابل آنها ایستاد و توانست مقاومت بکند، خب این میتواند تصمیم گیری بکند که به اینها اسلحه ندهیم، پول ندهیم، با اینها، در دستگاه اینها نرویم، کذا نکنیم. اما مادام که رسما نایستاده، خب ممکن است آنجا روی بعضی افراد بگوید شما مثلا شأنتان نیست بروید، اما مادام که ایستاده و جامعه یک جامعهای است که مردم رفت و آمد دارند، گرفتاری دارند، با دولت هستند کارمند هستند، قاضی هستند، اموال هست، بله آن جهت معنوی به جای خودش محفوظ است. اما آن جهات ظاهری آن هم خب مطلبی است دیگر.
و عرض کردیم ظواهر امر این طور بوده. مثلا یکی از ابتلائاتی که پیدا میشده، مخصوصا در ایامی که جنگ بود، میآمدند در بازار پر از برده و کنیز و عبد و کنیز میآوردند در بازار بفروشند. خب اینها جنگهایی بوده بدون اجازه ائمه(ع) شده. طبیعتاً این جنگها باطل است؛ چون وقتی جنگ میکردند، از کنیز و غیر کنیز به عنوان خمس غنائم را خود دولت بر میداشت، خود نظام. اینها را میآوردند میفروختند. این روایتی که میگوید خمس، احل لی الخمس، مراد این بوده. خب در روایات ما دارد که حضرت تحلیل خمس کردند. اینها همهاش دنبال همان نکتهای است که ما عرض کردیم. نکتهاش یکی است.
چون این در جامعه به هم پیچیده است؛ یعنی این طور نیست. یکی از اموری که اینها داشتند میرفتند زکات جمع میکردند، غلات جمع میکردند، و بعد میآمدند این غلات را میفروختند؛ چون میخواستند بودجه دولت بکنند. یک مقدار را خود عین مال را مصرف میکردند، بقیهاش را میفروختند. خب مردم هم میخریدند. این طور نبوده که شیعه از او نخرد.
لذا ما مجموعه اموالی داریم که مربوط به دولت است. و غیر از اموال هم کار داریم مثل تقبل عمل.
عرض کردیم بعضی از روایات شدید است در این جهت. که اینها را میشود حمل بر احتیاط کرد یا حمل بر مثلا شرایط خاص افراد کرد. بعضی از روایات هم نه، خب اینها بودند رفت و آمد میکردند. میان آنها عواملی بودند. در میان خود بزرگان ما مثل یعقوب بن یزید، کاتب، کاتب یک شغل اداری بوده در آن زمان. بیشتر مال کسی بوده که اموال و بخش دارایی را ضبط و چیز میکرده، اموال دارایی، مثلا این روستا این قدر چیز دارد، این روستا این قدر دارد. حالا غیر از مثل علی بن یقطین که رسما وزیر بوده و همه کاره بوده. حالا غیر از مثل علی بن یقطین.
و لذا عرض کردیم مرحوم سید مرتضی رضوان الله تعالی علیه ایشان یک رساله مفصل دارد، چاپ شده به همین مناسبت متعرض شدیم. ایشان اصرار دارد که تقبل عمل از طرف سلطان اشکال ندارد. اصلا رسالهاش برای همین جهت نوشته است. البته خود ایشان هم تقریبا تقبل عمل بود. چون در دستگاه بود، پدر ایشان نقیب الاشراف بود. بعد هم برادر ایشان مرحوم سید رضی بعد هم خود ایشان. خود ایشان یا پسر سید رضی، یک مدتی هم خود ایشان.
یعنی ایشان روابط با دستگاه داشت، با دستگاه خلافت داشت، رفت و آمد داشت. خب خود شیعه هم داشتند. البته خلافت در زمان ایشان تحت نفوذ آل بویه بود. و طبعا هم خلافت سنی ضعیف بود. اما به هر حال بود دیگر به اسم خلافت سنی بود. رفت و آمد داشتند.
آن وقت یکیاش تقبل بود. اضافه بر تقبل، یک، شهریه گرفتن از آنها. یک روایت داشت که اگر شهریه گرفتید خمسش را بدهید. خب این هم بحثی بود. یا یک تصور بود که اگر روایت گرفتید تمامش را بیاورید به اهل بیت(ع) نشان بدهید. اهل بیت(ع) اجازه دادند، بدون اجازه نه. شاید تعجب بکنید در همین کربلا در وقتی که آن سید کاظم رشتی بود، خب میدانید دیگر آن زمان ایشان تقریبا شیخیه نفوذی یعنی عنوان شیخیه را باید گفت ایشان درست کرد. از سال 1241 که وفات شیخ احمد 09:01 است تا 1249 که خود ایشان است. خب دارای تفکرات خاصی بودند حالا من… مثلا یکی از کارهایی که خب قطعا این عمل مستحب است، بعد این دیگر رمز شد در کربلا. شیعههای متعارف بالاسر حضرت سید الشهداء(ع) دعا میکردند، زیارت میکردند. این شیخی پایین پا، مقابل آن جایی که شهداء هستند، مقابل قبور شهداء.
لذا حتی در کتابهای عربی آن زمان هست، البالاسری و الپشت سریه، اصلا تعبیرشان این جوری است، البالاسریه. خب ببینید یک عملی که خودش مستحب است، این یواش یواش رمز شد. یکی از چیزهایی که در آن زمان بود، چون اینها شبهه میکردند در اموال بقیه شیعه، کسانی که شیخی بودند هر چه میخریدند، گوشت هم از بازار میخریدند، میرفتند مثلا سید کاظم رشتی یک نگاهی به آن بکند و حلال میشد، بعد میرفتند مصرف میکردند.
نوشتند اینها را یعنی میخواهم توضیح بدهم خدمتتان که چطور قضایا به یک شکل خاصی میشود. خب طبیعتاً اهل بیت(ع) این راه را نداشتند که. هست در بعضی از روایات هست، مثل آن قصه آن مردی که حضرت فرمود تمام اموالت را ازش در بیاور. و عرض کردیم اینها قابل جمع است. روایات قابل جمع است.
یکی مسئله شهریه بود. یکی مسئله جوایز بود که این خیلی متعارف بود. یکی مسئله خمس بود، به لحاظ کنیز و بردهها و غنائمی که در جنگ میگرفتند. چون میرفتند جنگ بعد میآوردند حالا کنیز هم نبود، ممکن بود مثلا شتر آوردند این مال غنائم بوده، اسب آوردند این مال غنائم بوده. حصه خمسی بوده که سلطان گرفته، دستگاه حاکم گرفته. خب طبیعتا شیعه سوال میکردند ما میتوانیم اینها را بخریم؟ این کنیز را بخریم، این عبد را بخریم، این اسب را بخریم، اینها طبیعی است دیگر. یکی مسئله زکات بود. زکوات بود.
یکی مسئله خراج بود. خراج که به اصطلاح ما امروزی در فارسی درآمد میگوییم. اصلا کلمه خرج مثل آمدن چون چیزی بوده که از در میآمده به آن خراج میگفتند. خراج یعنی درآمد، سود تقریبا. اراضی خراجیه مطرح شد که انشاء الله دیگر حالا این بحث آخر مرحوم شیخ مسئله سوم منتهی میشود به بحث اراضی خراجیه.
که عرض کردیم اراضی خراجیه به حسب ظاهر در کتابهای اسلامی میخوانم انشاء الله محل خودش. از زمان عمر مطرح شد. و عراق را ارض خراجی قرار دادند. و اصطلاح ارض خراجی زمین هایی بود دولتی، اینها خرید و فروش نمیشد، نگه داشته میشد، اجاره داده میشد، پول اجاره میرفت بیت المال بین مسلمین تقسیم میشد. این اصطلاحا ما بخواهیم به فارسی بگوییم کلمه اراضی خراجیه، زمینهای درآمدزا. این زمینهایی بود که درآمد زا بود به این معنا.
لذا میگفتند اینها باید تبدیل نشود، مالک ندارد، ملک افراد نمیشود. به این حالت ثابت بماند. توضیح این مطلب را انشاء الله با خصوصیاتش بعد خواهیم گفت.
انشاء الله عرض میکنیم. احتمال دارد خود عراق که بعدها به عنوان شاخص مهم، چون یک بحث هم خواهیم کرد راجع به تشخیص اراضی خراجی که مرحوم شیخ دارد که راحتتر، که انشاءالله عرض خواهیم کرد. احتمال دارد ارض خراجی مسلم همان عراق باشد. مثلا خوزستان هم سرسبز بود وقتی گرفتند. گفته شده خوزستان جزو اراضی خراجی است اما دلیل واضحی ندارد. قسمتهای دیگر ایران هم شمال ایران، البته شمال ایران را با جنگ نگرفتند. توسط زیدیها به اصطلاح مسلمان شدند.
حالا به هر حال چون در بحث اراضی خراجیه انشاء الله یک مقداری توضیحش را عرض خواهیم کرد.
این مجموعه مسائلی بوده که اموال دولتی بوده است. روشن شد؟ و اینها بحثشان این بود که شیعه چه کار بکند با این اموال؟ و با این اعمال. نه فقط اموال. تصدی از قبل آنها، عدم تصدی از قبل آنها، اموالی که به عناوین مختلف گرفته میشود. ما در اموال تا حالا دو تا را متعرض شدیم. یکی حقوق ماهانه که گرفته میشود. یکی جوایز. پولهای غیر طبیعی که میدادند.
قسم سوم را شیخ در اینجا آورده در مسئله ثالثه آورده است. قسم سوم زکوات و خراج و مقاسمه و … خراج پولی بوده که از زمین میگرفتند، مقاسمه بر حسب رؤوس میگرفتند. زکات هم که بر حسب آن اموال معین مثل شتر و محصولات زراعی، محصولات زراعی را به اصطلاح زکات میگرفتند. و تجارت خارجی. و مال التجاره، مال التجاره هم بعدها زکات میگرفتند.
عرض کردیم زکات تجارت خارجی را توضیح دادیم. از زمان عمر شد عشر هم میگرفتند، نسبتش واحد، بعضی از حیوانات غیر از شتر و گاو و گوسفند مثل اسب که از زمان عمر زکاتش شد، امیر المومنین هم قرار دادند. بعد مسئله مال التجاره قرار داده شد. در مال التجاره هم زکات است، البته زکات مال التجاره دو و نیم درصد است. زکات تجارت خارجی ده درصد. مراد از تجارت خارجی در اصطلاح آن زمان
س: دیروز فرمودید حکم ولایی از طرف امام دائمی نیست. و ما میگوییم فقهاء خب فتوا دادند 14:13 این یکی. دوم اینکه حکم ولایی پیغمبر(ص) آیا موقتی است یا دائمی؟
ج: دو جور است. ممکن است دائمی باشد ممکن است موقت باشد.
س: خب با سنت چه فرقی میکند؟
ج: خب سنت اصطلاحا آن حکم، سنت گاهی به هر دو گفته میشود. گاهی هم به خصوص حکم دائمی.
مثلا پیغمبر اکرم(ص) دو رکعت نماز اضافه کردند به ظهر و عصر. این دائمی است. الان هم ما میخوانیم. اما پیغمبر(ص) فرمودند در بعد از فتح خیبر الاغهایتان را نخورید، گوشت الاغ نخورید. اهل سنت دائمی فهمیدند ائمه علیهم السلام موقت فهمیدند.
س: خب اینجا یک چیزی پیش میآید که عطی الله و عطی الرسول و اولی الامر منکم، امام اگر یک چیزی را حکم ولایی قرار داد،
ج: به کیفیت جعلش فرق میکند.
کیفیت جعلش دائمی بود، دائمی است، موقت بود، موقت. دست ما نیست. ما هیچ کاره هستیم در این قسمت. بنده سراپا تقصیر بی تقصیرم. هیچی دست ما نیست. هر چه فرمودند میگوییم چشم. در اهل سنت فرمودند، الان اهل سنت گوشت به قول خودش حمر اهلیه، حمر اهلیه یعنی الاغهای اهلی، مرادش همین الاغهایی که در شهرها هست. در مقابل حمر وحشیه که مراد عربها از کلمه حمر وحشیه یعنی گوره خر. به گوره خر میگویند حمار وحشی. حمار وحشی را جایز میدانند اما الاغهایی که در شهرها متعارف است نه. چون میگویند در عام خیبر پیغمبر(ص) تحریم کرد.
در روایات ما دارد که این تحریم موقت بوده است.
س: از کجا میفهمیم که یکی دائمی است یکی موقت؟
ج: راهش به نظر ما اهل بیت(ع) است. اهل سنت خودشان یک چیزی برای خودشان میگویند، به ذوقیات. راه ما اهل بیت(ع) است. اگر اهل بیت(ع) فرمودند، اهل بیت(ع) در باب حمر اهلیه فرمودند این موقت است. ما هم میگوییم موقت است. اهل سنت دائم فهمیدند. خب آنها هم برای فهم خودشان.
به هر حال انشاء الله تعالی مطلب را این آخرین بخشی است، اموالی که از راه خراج بوده، اموالی که از راه مقاسمه بوده، اموالی که از راه زکات بوده، اضافه کنید اموالی که از راه خمس بوده، یعنی غنائمی که، پس در حقیقت این فرض را بحث را علمای شیعه مطرح کردند، راجع به اینکه مثلا نحوه برخورد با خود دولت، چون فرض بر این شد که این دولت حق نیست، باطل است. این فرض اولی، آیا باطل بودن دولت به معنای اینکه تمام لوازمش را هم ملتزم بشویم؟ نشود با آنها کار کرد، اموالی که گرفته میشود مطلقا حرام باشد، جوایزش حرام باشد، اموالی که زکات، میدانیم این زکات را از مردم گرفتند میآید دولت میفروشد. میگویند این گندم را میفروشد. میتوانیم آن گندم را بخریم، نمیتوانیم آن گندم را بخریم، و الی آخره… اموالی که خراج بوده…
عرض کردم عمده بیت المالی که از زمان عمر دیگر شکل رسمی گرفت، همین خودش زمین خراجی بود، پول عراق بود، توضیحاتش را انشاء الله بعد عرض میکنم. سال اول ظاهرا درآمد زمینهای عراق هجده میلیون درهم بوده، سال دوم 24 میلیون، بعد 36 میلیون درهم بوده، اینها را انشاء الله از کتب اهل سنت و کتب سیره و تاریخ و در کتابهای ما هم یک مقدار راجع به خراجیها مرحوم علامه نوشته که شیخ هم از علامه گرفته، علامه هم از اهل سنت گرفته، آن چیز خاصی نیست.
ارض خود زمین عراق را به عنوان زمین به اصطلاح خراجی 36 میلیون جریب تقدیر کرده بودند. یعنی در دیوانی که عمر تشکیل داد، زمین عراق، مثلا این آقا ده جریب، آن آقا بیست جریب، صد جریب، هزار جریب، و این طبیعتاً یواش یواش به شکل فئودالی در آمد، اما به یک معنای دیگر فئودالی به اصطلاح امروز. در اصطلاح متعارف فئودالی آن جایی است که شخص مالک زمین و وسایل تولید است، و حتی خود به اصطلاح آن کارگر، آن که عامل هست، کار میکند، مالکش نیست، اما مالک رابطه او با زمین هست، با ملک هست. این مالک آن…
و لذا مثلا کارگر، کارگری که یعنی کشاورز، کشاورزی که در زمین به اصطلاح این اصطلاح فئودالی کار میکرد، مثل کشاورز ما نیست، استقلال ندارد. او همراه زمین هم خرید و فروش میشد.
س: ارباب و رعیتی
ج: نظام ارباب رعیتی
این در عراق به این صورت شد که مثلا یک شخصی میآمد مثلا فرض کنید الان که عراقیها دونم میگویند. اصطلاحشان هکتار نیست. دونم در اصطلاح عراقی فعلی دو هزار و پانصد متر است. یعنی هر چهار دونم یک هکتار میشود. در مثل لبنان و آنجاها دونم هزار متر است، هر ده تایی یک هکتار میشود. این دو تا را با هم خلط نکنید. اصطلاح متعارف آن زمان جریب بود که خود جریب هم مقدارهای متعدد دارد، 130 متر مثلا مربع، تقریبا.
حالا به هر حال وارد بحث مساحات نشویم. اینها میآمدند مثلا ممکن بود ده هزار جریب را بگیرد. از سلطان ده هزار جریب مثلا به دو میلیون درهم، این طوری متعارف بود. آن وقت این را میآمد با همان کارگر، این با همراه کارگرها منتقل میشد. این معنای فئودالی در آن زمان، عربها به نظام فئودالی اقطاعی میگویند. به اصطلاح نظام اقطاعی حاکم در آن زمان، چون عرض کردم در بغداد که بنی عباس بودند، به عنوان اینکه این خلافت مظهر نظام اقطاعی و فئودالی بود. آن در مصر شیعیان اسماعیلی بودند، اینها تقریبا مظهر نظام مثلا انقلابی و ضد حالت فئودالی، یک نوع سوسیالیستی بود در مصر، این شیعیان فاطمی یا شیعیان اسماعیلی یا شیعیان یعنی اینها خودشان را حسینی میدانستند. بغداد عباسی میدانستند، در یمن حسنی میدانستند، در اندلس هم که اموی. این تقسیمات آن زمان را مثلا سال 300 سال 350، تقسیمات آن زمان را برایتان عرض کردیم.
در اینها بیشتر حالت سوسیالیستی بود. در آنها بیشتر حالت فئودالی بود. فئودالی آن زمان مالک نبود زمین را، لکن باز هم کارگر همراه آن زمین جابجا یعنی کشاورز همراه زمین نقل و انتقال میشد. آن وقت در لغت عرب به این کشاورز، این کشاورزی که همراه زمین بود، که خیلیهایشان هم ایرانی بودند؛ چون در آن زمان پایتخت ایران بود دیگر. یا مسیحی بودند، چون در این منطقه بین عراق و بعد شمال عراق و بعد شمال عراق اصطلاحا در آن زمان جزیره اسمش بود. همین که الان شمال عراق است. یعنی از نظر جغرافیایی عراق بود، بعد جزیره بود، بعد شامات بود. که شامل لبنان و اردن فعلی و فلسطین و همین سوریه فعلی، اینها اصطلاح جغرافی آن زمان را دارم عرض میکنم.
در این جا در این مجموعه دیر نصاری هم زیاد بود. حتی خود نجف، حیره. نجف که مطرح نبود، اصلا نجف کلا مطرح نبود. کوفه هم به عنوان کوفه در زمان قبل مطرح نبود، بعدها چرا. در خود اطراف کوفه به قول خودشان دیر نصاری، دیرهایی که راهبها درست کرده بودند. اینها هم نسبتا زیاد بود، وجود مسیحیت در اینجا. در حیره عرض کردم یک زمانی نشات مسیحی خیلی فوق العاده بود. حیره الان هجده کیلومتری نجف است. بلکه کمتر هم هست فاصله. یک وقت هم نشات یهودی خیلی در آن زیاد بود در حیره. یکی از مناطق بسیار حساس حساب میشد.
و به خاطر نژادی هم چون بغداد یا آن زمان تیسفون یا مدائن پایتخت ایران بود، پادشاهان ساسانی اجازه نمیدادند که مثلا کسی از عرب خودش را پادشاه بخواند الا همین پادشاه حیره. تنها کسی بود که حق داشت خودش را ملک بگوید. ملک عرب منحصر به حیره بود.
علی ای حال کیف ما کان دیگر حالا شرایط تاریخی را بعد نگاه بفرمایید، من خلاصه را عرض بکنم. کشاورزهایی بودند که با این زمین جابجا میشدند که اینها کشاورز اصطلاح امروز ما نیستند. اینها در همان نظام خاصشان در لغت انگلیسی به آنها سر میگفتند که الان ما به آنها رعیت میگوییم. در لغت عربی هم به اینها علوج میگفتند. علج. این که هی نوشتند علج یعنی کافر، علج یعنی برده، علج یعنی آدم درشت هیکل، علج هفت هشت تا معنا برای علج نوشتند. اینها هیچ کدامش دقیق نیست. علج مرادف کلمه رعیت است. افرادی بودند که غالبا کافر بودند، یعنی یا زردشتی بودند یا مسیحی بودند. روی زمین کار میکردند و همراه زمین هم نقل و انتقال میشد.
آن وقت خود این زمینها به صورت بزرگ غالبا به رجال دولتی داده میشد. یا به وزیر بود یا مثلا به کسانی که مرتبط به خود بنی عباس بودند. به این هم اقطاع میگفتند؛ چون مثلا یک زمین دویست هزار هکتاری را به یکی میدادند. به ده میلیون درهم. آن هم تکه تکه میکرد، مجموعا مثلا بیست میلیون درهم درآمد داشت، ده تایش را به خلیفه میداد، ده تایش را هم خودش بر میداشت. یا پانزده تا مثلا، پنج تا خودش بر میداشت… این رسمی بود که در آن زمان، در عراق به اصطلاح متعارف شده بود.
و زمین عراق بالخصوص با این مساحتی که گفتم، 36 میلیون جریب، این دیگر از ملکیت خارج شد. معروف شد به اراضی خراجیه. کلا دیگر ملک نداشتند، این طور تقسیم کردند به همان ترتیبی که الان خدمتتان عرض کردم تقسیم میکردند. خب این هم نظامی هم نبود، زمان امیر المومنین(ع) مدت پنج سال، شش ماه هم امام مجتبی(ع)، خب طبق همان نظام عمل کردند. دیگر هم ائمه علیهم السلام یا شیعه نرسیدند روی زمین عراق به عنوان اراضی خراجیه کار بکنند. همان بود که دستگاه خلافت انجام میداد.
این است که مرحوم شیخ میگوید شناخت اراضی خراجیه به شهادت عدلین و فلان، اینها به شوخی اشبه است. اصلا شیعه چون در این مدت سلطه نداشت که معین بکند. حد و حدود بدهد. هر کاری بود که خود سنیها میکردند.
عرض کردم سنیها هم کار متعارفشان روی ارض عراق بود. انشاء الله عرض خواهیم کرد. احتمالا خراجی شدن ارض عراق ولو گفته شده کار عمر است، یعنی به مشورت امیر المومنین(ع) . احتمالا توسط قباد پدر انوشیروان این کار شده است. خصوص ارض عراق را خراجی اعلام کرده است.
حالا انشاء الله عرض میکنم مطالبی را چون این خیلی هم مشهور نیست، بعد توضیحاتش را عرض میکنیم.
آن وقت نسبت به شیعه چون سلطه نداشت، خواهی نخواهی منتفی بود بحثهایش. تا در زمان صفویه حملهای کردند که صفویه، خب گرفتند مدتی عراق را گرفتند تا نجف و عراق و اینها گرفتند. تا بغداد هم گرفتند. دو مرتبه اینجا بحث اراضی خراجیه مطرح شد. زمان صفویه مطرح شد. سلطه شیعه زمان صفویه شد، یک دفعه بحث اراضی خراجیه الانش هم که خب مثلا میگویند شیعه قدرت، الانش هم مطرح است دیگر. مخصوصا الان که در زمان ما قسمتهای بزرگی گرفتند، همین مجتمعهای آخوندی خودمان، طلبگی خودمان را درست کردند. مثلا فرض کنید صد هکتار، دویست هکتار گرفتند، مجتمع طلبگی یا شؤونی که … خب اینها همهاش مشکل پیدا میکرد، چون ملک نبود، ارض عراق ملک نبود. الانش هم همین مشکل را پیدا کرده است.
زمان صفویه هم این مشکل پیدا شد. که این زمین ملک نیست، اگر… حالا مرحوم شیخ انشاء الله میخوانیم. چون حالا من کمی زودتر گفتم که کل بحث در نظرتان باشد. مرحوم شیخ که میفرماید که کل ارض عراق اصلا خراجی است. نمیدانم حالا با خانه خودش چه معاملهای میکرده شیخ، حالا این که کل ارض عراق ایشان که کل زده، توضیحاتش را خواهیم داد که کل نبوده، آن کاری که شده عمر کل نبوده است.
حالا به هر حال با قطع نظر از این شبهات این طرفی. خب این قسمتها هم که قطعا آباد بوده، یعنی قسمتهای ما بین اطراف شط کوفه به خاطر وجود آب دیگر. حالت آبادی قبل داشته است. خب الان یک مشکل پیدا شد زمان صفویه. باز همان دعواهایی که متعارف است در حوزههای ما متأسفانه آنجا هم رایج شد.
مرحوم محقق کرکی متصدی چون ایشان به عنوان ولی فقیه بود. شاه طهماسب گفته بود که هر چه ایشان فتوا بدهد. ایشان مطلبی را نوشتند راجع به اراضی خراجیه، فاضل معاصر ایشان، مرحوم شیخ سلیمان قطیفی که خیلی هم با ایشان بد است، و خیلی هم به ایشان اهانت میکند، نه اینکه فقط بد است. حالا ما مجبوریم کمی بخوانیم عبارتش را اینجا کمی میخوانیم. برای اینکه دعواهای آخوندها هم کمی روشن بشود، ایشان یک رساله مفصلی علیه ایشان نوشته. باز مرحوم محقق اردبیلی که ایشان هم کنار بود، ایشان هم رسالهای دارد. که این مجموعه، معروف است به مجموعه رسائل خراجیه. این سابقا سی تا رساله خراجیه و رضاعیه و اینها با همدیگر جمع کردند، به اسم کلمات المحققین، این مجموعه سی تا رساله، چند تایش رساله خراجیه است. انشاء الله ما متعرض میشویم. مرحوم شیخ هم اشاره میکند. هم از کلام مرحوم محقق کرکی میآورد، هم از کلام مخالف ایشان، مرحوم مقدس اردبیلی.
علی ای حال انشاء الله این مقدارش را متعرض میشویم.
س: ائمه(ع) در مورد خراجی بودن
ج: عمدهاش روایت دارد که یل المسلمین لیس بملک، همین روایت حلبی. البته مرحوم شیخ نوشته روایت صحیحه حلبی، این حلبی معروف نیست. این محمد حلبی است. حلبی معروف عبیدالله بن علی است، این محمد حلبی است.
علی ای حال انشاء الله ما در آنجا متعرض میشویم روایاتش را. یک مقداری هم خواهی نخواهی کلمات اصحاب را؛ یعنی سه چهار تا بزرگواری که با همدیگر کمی بعضی حرفهایشان هم خالی از ادب و نزاکت است. البته محقق کرکی نه، آن آقا مخصوصا شیخ قطیفی خیلی تند میشود. خیلی تعابیر تند که این دین ندارد، ورع ندارد، علم ندارد، خیلی تعابیر تندی نسبت به مرحوم، و درست هم نیست. نه اینکه حالا اثباتا درست نیست، ثبوتا هم درست نیست.
البته مرحوم قطیفی هم مرد فاضلی است، نمیشود انکار کرد. اما اینکه نفی علمیت و ورع و تقوا و اصلا چند تا روایت آورده در اینکه این عالمی که به میرود از او اتقاء بکنید، بترسید، حذر بکنید، خیلی به محقق کرکی بد برخورد میکند. بد برخورد بدی دارد انصافا. من اگر میخواهم بخوانم به جهت اعتبار نه اینکه خدای ناکرده…
به هر حال این مسئله در آن زمان بیشتر شد و مشکل… ظاهر عبارات شیخ هم قبول میکند که ملک نیست. حالا نمیدانیم ایشان در زمان خودشان در عراق، خب اینها در زمان خودشان کارهای در عراق نبودند. مخصوصا که عراق در اختیار عثمانی بود. آن زمان، زمانی است که در اختیار عثمانی بود. اینها هیچ کاره مطلق بودند. نمیتوانستند تصمیمی بگیرند.
علی ای حال این مسئله را ایشان با فروع مختلفش، پس بحثی که ایشان دارد، ابتدائا به عنوان زکات، خراج، مقاسمه،
س: اینجایی که ما هستیم مشکل که ندارد؟
ج: بله آقا
س: اینجایی که ما هستیم مشکل که ندارد؟
ج: قم؟ نه مشکل اینجا وقف حضرت معصومه(س) است. به لحاظ وقفیت حضرت معصومه(س) مگر مشکل داشته باشد. قم را هیچ کس جزو اراضی خراجیه ننوشته است. علی ای حال اگر مشکل دارد این ساختمانها و زمینهای دور و برش هم وقف حضرت معصومه(س) است، و الا مشکل دیگری ندارد.
عرض کنم حضور با سعادتتان که این هم وضع این مسئلهای را که شیخ…
البته فروع هم در مسئله آمده، یعنی این فقط چون مثلا فروع مهمش، اگر این زکات و خراج را سلطان شیعی میگیرد که ظالم است، دیگر فروع دیگری که مرحوم شیخ دارد. ما یک مقدار کلیات بحث را میکنیم. بعضی از فروعش را دیگر از عبارت خود شیخ میخوانیم. خیلی سعی نمیکنیم طول بکشد مسئله.
پس به نظر ما مسئله نکته فنیاش با قبلیها یکی است. و آن اینکه مخالفت ائمه علیهم السلام با دستگاه حاکم، این نبود که بگوید کل اینها باطل است، کل اموالی که گرفتند، چون این خلاف سیره مستمره هم هست. انصفاش خلاف سیره است.
مضافا اینکه در این مسئله زکات به قول مرحوم شیخ انصاری راست میگوید. نقل اجماع مستفیض است. یعنی چندین نفر ادعای اجماع کردند. مراد این است. نه اینکه ما دیدیم فقهای زیادی فتوا دادند، نه. اصلا اضافه بر فتوا، عده زیادی ادعای اجماع کردند که حالا بعد در وقت خواندن عبارات مرحوم شیخ آن جا متعرض میشویم.
طبیعتا مرحوم شیخ یک مقدار روایات را آورده، ایشان در اینجا، متعرض روایات شدند. یک مقدار خب دیگر بعد کلمات اصحاب و فروع مسئله و… مخصوصا یک مقدار با مرحوم فاضل کرکی، محقق کرکی سر مسئله اراضی خراجیه که مخصوصا در آن زمان مراد عراق بود، و مشکلاتی که در دولت صفویه بود.
برگردیم یک مقدار روایت را بخوانیم. طبعا ما یک مقدار از روایات این مسئله را متعرض شدیم. عرض کردیم مرحوم شیخ حر قدس الله سره، در این کتاب مستطاب وسائل، طبق قاعدهای که دارد، ایشان همه روایات ما یرجع الی الظلمه را در یک باب جمع نکرده. هر یک کدامش را یک باب قرار داده است. از باب 42 از ابواب ما یکتسب به از باب 42 ایشان بله، وارد این شدند، البته قبلش مال اعانه بر اثم است. تحریم بیع الخشب لیعمل صلیبا، از باب 42 باب تحریم المؤونه ظالمین ولو بمدة غلب، این باب 42 که ایشان… من سابقا هم همین ابواب ایشان را اجمالا خواندم و توضیح دادم.
باب 43 تحریم مدح الظالم. باب 44 باب تحریم صحبة الظالمین. دیگر باب تحریم الولایة من قبل الجائر الا ما الستثنی؛ عرض کردم مرحوم سید مرتضی اصرار به اباحه داشته. حالا شاید جزو الا ما استثنی. بعد دارد خود ایشان، باب 46 جواز الولایة من قبل الجائر لنفع المومنین، عرض کردم سابقا هم یادم میآید همین جا که رسیدیم مجموعه ابواب ایشان را خواندیم. باب وجوب رد المظالم الی اهلها؛ 47، 48 باب جواز قبول الولایة من قبل الجائر مع الضروره. این 48 ایشان بود.
خیلی هم کار قشنگی کرده انصافا. باب 49 ما ینبغی للوالی العمل به، که حدیث واحد بسیار مفصلی، یعنی حدیث مفصلی دارد.
بعد دارد باب 50 باب عدم جواز التصدق بالمال الحرام. اذا عرف ارباب، بعد باب 51 همین بود که تا حالا خواندیم. باب ان جوائز الظالم و طعامه حلال، و ان لم یکن، این هم ما متعرض شدیم. البته بعضی از روایات ما نحن فیه هم در این باب آورده است.
باب 52 آن است که به ما نحن فیه میخورد. آن مال ما نحن فیه که الان در مسئله سوم است، عنوانش این است. در عنوان صاحب وسائل، باب جواز شراء ما یأخذ الظالم من الغلات باسم المقاسمه، و من الاموال باسم الخراج و من الانعام باسم الزکاة؛ معنا هم کرده دیگر اگر آقایان چون شیخ اینها را جمع کرده، خراج و زکات و مقاسمه. این مرحوم شیخ اینها را توضیح داده است.
مقاسمه اصطلاحا از غلات بوده، زکاتی که از غلات… اموال هم اسمش خراج، البته اموال اسمش خراج نبوده، زکات هم بوده. خراج آنهایی که از زمین گرفتند، حالا ایشان شاید کم لطفی فرمودند. و الا زکات مال التجاره، زکات است، خراج نیست.
و من الانعام باسم الزکاة، راست است. در زکات انعام است. البته در آن روایت به اصطلاح مشهور، بله، و که به اصطلاح آن وقت مرحوم شیخ عدهای از روایات را در اینجا ذکر فرمودند که حالا ما متعرض میشویم.
عرض کنم حضورتان که حدیث پنجم، البته در باب 53 باب جواز الشراء من غلات الظالم، اذا لم تعلم بعینها، و توضیح هم دادیم که ایشان در اینجا عنوان ظالم آورده، در یک جا عنوان جائر آورده است. حاکم جائر، والی جائر. و عرض کردیم بین این دو تا عموم و خصوص من وجه است. چون ممکن است یک کسی ظالم باشد به زور از مردم میگیرد، اما والی نیست. این سابقا بودند این چاقوکشها و اینها به اصطلاح قداره بندها، از مردم یک چیزی میگرفتند اما والی نیست. مخصوصا این در دنیای اسلام زیاد شد. مخصوصا مثل خوارج، چون خوارج در حال جنگ و گریز بودند، یک جا که نمیماندند، شکست میخوردند میرفتند عقب. فرض کنید میآمدند عقب یک شهری بود که کوچکتر بود، میرفتند آنجا میگفتند ما امیر المومنین هستیم، حالا ده نفر بودند یکی امیر المومنین. از مردم هم بیعت میگرفتند، زکات هم جمع میکردند. خب این ظالم بودند، ممکن است تا زکات را جمع کنند باز نیروی دولتی میآمد اینها را بیرون میکردند. همین ترتیب را من در بعضی موارد داشتم که سه نفر در صحرا به هم رسیدند، هر سه خارجی، گفتم خیلی خب، با یکی بیعت کردند. یکی شد امیر المومنین و آن دو نفر هم از ایشان متابعت کردند.
علی ای حال این که ایشان ظالم میگوید نکتهاش روشن باشد. اعتبار به گرفتن ناحق است. البته ظالم این نیست که عنوان منصب باشد، اما والی جائر عنوان منصب است. دقت میفرمایید؟ آن عنوان، عنوان منصب است. این بحث بود. میآمد آقا زکات را جمع میکرد، فرض کنید از خوارج، میشود ما برویم این غلات را بخریم یا نه؟ با اینکه ظالم است، جائر هم نبود یعنی والی جائر هم نبود. اما ظالم بود. دقت کردید؟ این که آقایان تعبیر ظالم میکنند یا والی جائر با همدیگر فرق میکند. لازم نیست هر والی جائری ظالم باشد، لازم هم نیست هر ظالمی والی جائر باشد. عموم و خصوص من وجه است.
خب این هم باب 53. البته یک مقدار از روایات را در باب 51 آورده که مرحوم شیخ در اینجا آوردند. یک مقدار از روایات هم در بابهای دیگر آوردند که ما انشاء الله میخوانیم.
در باب 52 یک حدیثی هست، چون دیگر وقت من تمام شده، نکات فنی دارد اقلا به خاطر نکات فنیاش بخوانیم. بعد برویم روی احادیث دیگر.
حدیث شماره 6 باب 52، احمد بن محمد بن عیسی فی نوادره عن ابیه، پدر ایشان هم از اصلا چون جد بزرگ ایشان، اینها کسانی بودند که اولین افرادی بودند سه تا برادر بودند، اول دو تا، بعد سه تا، از کوفه آمدند قم، از عشیره یمنی اشعری بودند. عرض کردم این جد اعلایشان مثلا دویست سیصد سال قبل وقتی به دنیا آمده بدنش پرمو بوده، به نظرم صائب بن مالک باشد. به نظرم در نجاشی بیاورید و صائب را میگوید و هو اشعر. این چون بدنش پرمو بود، به او اشعر میگفتند. اسمش صائب است، لکن وصف اشعر، بقیه آن خاندان هم شدند اشعری به خاطر ایشان.
علی ای حال جد ایشان احمد بن محمد بن عیسی بن عبدالله، عبدالله به اصطلاح میآید یا شاید پدر عبدالله، عبدالله بن سعد به نظرم پدرش حالا الان من تردید پیدا کردم، اینها چون عرض کردم قم به صورت شهر نبود، حالت چوپانی داشت. مثلا حالت خیمه و چوپانی داشت، اینها اشاعره این عربها آن زمان به آن میگفتند عربها، این عربها قم را شهر کردند. لذا حکمی هم که از مرکز، مرکز نسبت به قم در آن زمان ری بود. قم تابع ری بود. حکمی که آمد برای همین اشعریها، اینها تقریبا دو سه پشت اینها حکمران قم هم بودند، حاکم قم بودند. به تعبیر نجاشی کان یلقی السلطان؛ این به اصطلاح از طرف آنها اینها بودند. لذا اینها یک عنوان خاصی در قم داشتند. پدر ایشان هم هست. روایت هم داریم از پدر ایشان، اما زیاد نیست روایت ایشان. پدر ایشان زیاد نیست.
علی ای حال کتابی است که عرض کردیم در زمان مجلسی، در زمان صفویه پیدا شد. ظاهرا پشت یکی نوشته بود نوادر احمد ظاهرا. مرحوم شیخ صاحب وسائل از این کتاب نقل میکند.
البته تعجب آور هم هست عرض کردیم هم کتاب به نحو وجاده هست، هم نسخهای که در اختیارشان گرفته، نسخه جدیدی بوده است. به نظرم هزار و هفتاد دارد خودش ایشان دارد. هزار و هفتاد و هشت هم مثلا ایشان استنساق کرده، یک هفت هشت سال بعد استنساق کرده. تعجب میکنم از ایشان هم به نحو وجاده و هم نسخه جدید.
حالا مرحوم مجلسی در بحار وقتی که نقل میکند میگوید واعتمد علی نسخة عتیقه جدا، البته تاریخ نسخه را نمیگوید. ای کاش ایشان خصوصیات هم میفرمودند، فقط میگوید عتیقة. اما این نسخهای که در اختیار صاحب وسائل بوده، جدید هم بوده، مثلا هزار و هفتاد. خب خیلی نسخه ضعیف باید باشد. هشت سال بعد هم، یا هزار و هشتاد، حالا من تردید دارم. هفت سال، هشت سال بعد هم خود ایشان استنساق فرمودند. آن نسخه ایشان عرض کردم در نجف هست، حالا در ذهنم نیست اصل نسخه است یا تصویر، در کتابخانه آقای حکیم. احتمالا اصل نسخه مرحوم صاحب وسائل است. احتمالی که الان در ذهنم هست. چاپ شده همین که در قم چاپ کردند مرحوم آقای ابطحی قدس الله نفسه ایشان چاپ کردند، همین نسخهای است که در نجف در کتابخانه مرحوم آقای حکیم.
عرض کردم این نسخه در اختیار صاحب بحار هم بوده، صاحب بحار اطمینان نداشته که این نوادر احمد باشد. مردد بوده که مال احمد است یا مال حسین بن سعید استاد ایشان. لذا صاحب بحار هم این را در کتاب بحار آورده، لکن با رمز ین، ین یعنی ما بین حسین بن سعید و احمد. اصطلاح خودشان مشترک بین این دو…
از طرف دیگر هم همان زمان پدر صاحب بحار یک کتابی به نام فقه الرضا معروف شد بعدها. از مکه آورده بودند، آن آقای قاضی امیر قاضی حسین کیست، از مکه آورده بود. نصف آن هم همین کتاب بود. نصف آن کتاب. لذا مرحوم بحار گاهی هم از او به عنوان ضاء استخراج میکند. ضاء یعنی فقه الرضا. طبعا فقه الرضا را مرحوم صاحب وسائل اعتماد نمیکند. این دو تا معاصر که حدیث شناس بزرگی هم هستند، در حقیقت این نسخه اختلاف میشود.
صاحب بحار ما حالا نمیفهمیم چطور شده صاحب بحار توجه نکرده، آن چه که به عنوان ضاء است با آن که با عنوان ین است یکی است. این دو تا یکی هستند. اما مرحوم شیخ حر آن را به عنوان کتاب نوادر احمد شناخته است. طبعا هم از نظر علمی همهاش مشکل دارد. اشکالاتش هم خیلی واضح است. احمد در قرن سوم بوده این در قرن دهم، یازدهم، پیدا کرده، تفاوت زمانی خیلی زیاد است، نسخه هم قدیمی نبوده است. و از عجایب کار مرحوم شیخ حر که هنوز هم من نفهمیدم استخراج کامل هم نکرده، عرض کردم نسخه شیخ حر الان موجود است، توش خیلی روایت است که ایشان استخراج نکرده است. این هم یکی از عجایب است.
به هر حال در این نسخه آمده، عن ابیه قال سئل ابو عبدالله، حالا حقیقت این نسخه چیست؟ اصلا این نسخه چه بوده؟ فقه الرضا که قطعا نیست، مال حضرت رضا(ع) که قطعا نیست. و آیا حقیقت این نسخه چیست؟ انشاء الله یک وقت دیگر. یک وقتی سابقا صحبت کردیم.
من الان فعلا نمیخواهم وارد بحثش بشوم، فقط اشاره اجمالی عرض کردم. سئل ابا عبدالله عن شراء الخیانة و السرقة، حالا این خیلی سوال غریب است. یک چیزی که به عنوان خیانت یا دزدی است. خب معلوم است دزدی را که آدم نمیشود بخرد. نحوه سوال هم عجیب است. سئل ابو عبدالله عن شراء الخیانة و السرقة؛ به احتمال بسیار قوی اموالی که میگرفتند از مردم به عنوان زکات شاید بعضی میرفتند اینها را میدزدیدند. میگفتند مال دولت است میدزدیدند.
قال اذا عرفت ذلک، ظاهرا مراد این باشدو الا خب خیلی سوال عجیب و غریبی است. یک کسی برود از خانه مردم دزدی بکند و ما از او بخریم. اگر مراد این باشد که خیلی فضاحت است. اصلا شأن
س: مال خر
ج: مال خر به قول امروزیها.
اصلا شأن ابا عبدالله نیست که همچین سوالی بشود که رفته دزدی کرده، من بروم مال او را بخرم. قال اذا عرفت ذلک، اگر میدانید دزدی کرده فلا تشتری، الا من العمال؛ عمال مأموران دولتی، در اینجا عمال عاملان زکات؛ یعنی مأموران دارایی. یا به قول امروز ما میادین شهرداری. اگر جایی باشد که خود شهر دایر کرده، خود دولت دایر کرده، از آنجا بخر اما سرقت و خیانت نه.
این روایت را در این باب مرحوم عجیب هم هست اشارهای نکرده، مرحوم صاحب وسائل فقط از این کتاب آورده، خب طبیعتاً ضعیف است دیگر، این خیلی ضعیف است الان. هم کتابش هم مصدرش. من امروز این را خواندم فقط برای همین جهت.
ببینید در این چاپی که من دارم، نمیدانم با چاپ جدید بعد آقایان خودشان مطابقت بفرمایند. در این چاپ مرحوم آقای ربانی که جلد دوازده است دست من است. در صفحه 242 دقت بکنید، در صفحه 242، 49 معذرت میخواهم. در صفحه 249 حدیث شماره 4:
و باسناده، یعنی اسناد شیخ طوسی، عن ابن محبوب که معتبرند، عن ابی ایوب عن ابی بصیر؛ این روایت درست است الان. تعجب است صاحب وسائل آنجا با یک سند آورده، اینجا هم آورده. قال سألت احدهما عن شراء الخیانة و السرقة، قال لا الا ان یکون قد اختلط معه غیره، فاما السرقة بعینها فلا، الا ان یکون من متاع السلطان فلا بأس؛ این خیلی عجیب است این روایت معارض است.
و رواه الکلینی بسند آخر، و رواه ابن ادریس فی آخر السرائر نقلا من کتاب المشیخه لحسن، ببینید چند تا سند داشت. و با آن هم معارض بود.
صفحه 250 مرحوم در همین کتاب شیخ طوسی باسناده عن محمد بن علی بن محبوب، که عرض کردم ایشان اگر نقل میکند منفرد است. عن العباس که مراد عباس بن معروف است. عن الحسن که مراد حسن بن سعید است. عن سماعة، قال سألته عن شراء الخیانة و السرقة؛ قال اذا عرفت انه کذلک فلا، الا ان یکون شیء اشتریته من العامل؛ با آن مضمون یکی است.
و رواه الصدوق باسناده عن سماعه و رواه الشیخ باسناده عن الحسین بن سعید عن حسن عن زرعه عن سماعه مثله؛ پس معلوم شد که این سند متعدد دارد. در کافی دارد یک جور، معارض دارد، در فقیه و تهذیب جور دیگر دارد.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین