معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
    • مکاسب محرمه
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما
معهد الامام المهدی
  • خانه
  • اصول فقه
    • 1396-1397
    • 1397-1398
    • 1398-1399
    • 1400-1401
    • 1401-1402
    • 1402-1403
    • 1403-1404
  • فقه
    • حج عربی
    • مکاسب بیع
      • 1396-1397
      • 1397-1398
      • 1398-1399
      • 1400-1401
      • 1401-1402
      • 1402-1403
      • 1403-1404
    • مکاسب محرمه
      • 1396-1397
    • ولایت فقیه عربی
  • حدیث
    • تدوین الحدیث عربی
    • متن الحدیث
    • فهرست الحدیث
    • الذریعه
  • تماس با ما

وبلاگ

خارج فقه (جلسه69) شنبه 1398/11/05

1398-1399، فقه، مکاسب بیع

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین

اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین

عرض شد در این تعابیر مختلفی که این ها مطرح کردند عرض کردیم راه صحیحش اصولا در این مباحث، کلا اختصاص به آن ندارد، این مسئله را به اصطلاح امروزی ها از بالا ما نگاه می کنیم به جای این که بیاییم بگوییم این لفظ چیست اصولا می آئیم حقیقت انشاء، حقیقت ایجاب را معنا می کنیم، آن وقت می آئیم می بینیم این الفاظ چه به ماده خودش و چه به هیئت خودش آیا دلالت بر آن چیزی که ما می خواهیم صراحتا می کند یا احتیاج به ضم ضمیمه و اقتران قرینه دارد؟

عرض کردیم در بحث عقود چون جزء انشائیات هستند به طور کلی چه حالا به صورت ایجاب باشد و چه به صورت قبول باشد در آن معنای این خوابیده، عقود را کلا این طور معنا کردیم ایقاعیات به قول ایشان، این جور معنا کردیم که چیزی نیست و آن را ایجاد می کند، در وعای اعتبار ایجاد می کند، خب این نبودن و شدن خواهی نخواهی معنایش مناسب است با الفاظی که در لغت عربی برای حدوث است یا هیئاتی که برای حدوث اند، اما الفاظ و هیئاتی که در لغت عربی مناسب با حدوث نیستند، مناسب با ثبوت اند، ایقاع را با آن ها یعنی ایقاع عقد، ایقاع امر اعتباری با آن ها حتما احتیاج به قرینه دارد یعنی اگر بنا شد که به نحو ثبوتی باشد نه به نحو حدوثی این با معنای عقد نمی سازد، اصلا معنای عقد، معنای اعتبار، نه عقد، کلیه اعتبارات، کلیه اعتبارات چه شخصی و چه قانونی این نکته در آن ها خوابیده است که نبوده و شد، نبودند و شدن، این نبودن و شدن در حدوث خوابیده پس اگر مثلا گفت انا بائعٌ لک هذا الکتاب بکذا، این جا اولا از جمله اسمیه استفاده کرده أنا بائعٌ لک، جمله اسمیه هیئت ترکیبی تام دارد، اصطلاحا عرض کردیم در لغت عربی هیئات هم دارای معنا هستند، این هیئاتی را که ما در این جا می گوییم به اصطلاح چند جور اند، یک هیئات افرادی هستند مثل مشتق، دو هیئات ترکیبی ناقص هستند مثل صفت و موصوف، مضاف و مضاف الیه، سه هیئات ترکیبی تام هستند مثل جمله اسمیه، جمله خبریه، چهار: یک هیئاتی هستند حالا نمی دانم اسمش هم چی بگذاریم، خود من به ذهنم رسید اسمش را بگذاریم هیئات تجمیعی در مقابل ترکیبی و آن مراد این است که خود خبر، حالا خود جمله یا اسمیه یا فعلیه اضافه بر آن نکته دارای یک نکاتی باشد که از تقدیم و تاخیر پیدا می شود، مثلا تقدیم ما حقه التاخیر یفید الحصر، این هیئت حالا می خواهد اسمیه باشد یا فعلیه باشد، مثلا ایاک نعبد فعلیه است ولو اولش اسم است، این ایاک نعبد، این هیئت را اسمش را چی بگذاریم؟ حالا من نمی دانم تجمیعی بگذاریم چون ما ان شا الله تعالی بعد از این بحث، بحث بعدی که خواهد آمد نسبت بین ایجاب و قبول است یعنی هیئت ایجاب و قبول و اصولا باید هیئت ایجاب اول باشد قبول دوم باشد، آیا می شود این هیئت به هم بخورد قبول مقدم بشود یا نه؟ این بحث را در مسئله بعدی ان شا الله متعرض می شویم، شاید امروز هم برسیم، اسم این هیئت را بگذاریم هیئت تجمیعی، حالا در مقابل هیئت ترکیبی، نمی دانم حالا اسمش هم چی بگذاریم خودم متحیرم

پرسش: سیاقی

آیت الله مددی: سیاقی، حالا اختیار با خودشان، مراد من واضح بشود

یعین در باب این عقد یک هیئت دیگری هم مطرح است، فقط هیئت ماضی نیست، ماضی باید باشد و فلان، هیئت دیگر هم این است که ایجاب قبل از قبول باشد، این هم یک هیئتی است، اگر قبول بخواهد قبل از ایجاب بشود نمی شود، دقت بکنید! این هم یک نحوه هیئتی است یا اگر قبول بعد از ایجاب با فاصله هم باشد نمی شود، چون یکی این که قبول بعد از ایجاب باشد، یکی دیگه این که فاصله هم بینشان نباشد، اگر گفت بعتک هذا الکتاب بعد از پنج ساعت گفت اشتریتُ، این را بگوییم عقد نیست، بعد از یک ساعت بگوید اشتریتُ،

پرسش: موالات برای چی شرط باشد؟

آیت الله مددی: خب همین، این الان بحث است، خود بحث روی همین است، این بحث همین است، ولو مجلس واحد باشد، گفت بعتک بعد از دو ساعت دیگه بگوید اشتریتُ

این را می گویند ایجاب جدید است، این قبول نیست یعنی به عبارة اخری در امور ایقاعی این نکته هم هست پس یک بحث، بحث هیئت افرادی است، یکی هیئت ترکیبی است و یکی هم هیئت تجمیعی حالا به تعبیر بنده، فعلا ما در هیئت ترکیبی کار می کنیم مثلا جمله اسمیه باشد یا جمله فعلیه باشد، آقایان می گویند اگر جمله اسمیه باشد این صریح نیست در ایقاع، در انشاء صریح نیست چون در جمله اسمیه در لغت عرب وضع شده برای ثبوت، نه به نحو حدوث و حرکت سیلانی من العدم الی الوجود، وقتی می گوید هذا کتابٌ، وقتی می گوید زید ابوفلان یعنی، فقط، نه این که بگوید نبود و شد، زیدٌ قائمٌ نه معنایش این است که قائم نبود شد، این نیست معنایش، اگر گفت قائم زیدٌ بله، اگر گفت قام در قام معنای حدوث خوابیده یعنی قائم نبود شد، قائم نبود قائم شد اما اگر گفت زیدٌ قائمٌ توش حدوث خوابیده، از آن طرف هم الان روشن شد که در باب عقود چه ایجاب و چه قبول، چون ایقاع است، چون اعتبار است باید با نسبت حدوث درست بشود نه با ثبوت، ایقاع یعنی آن نکته این است در باب اعتبار شما نیست را هست می کنید، یعنی باید فرض نیست بشود، این با نسبت ثبوت نمی شود، خوب روشن شد چی می خواهم بگویم؟ این که مرحوم آقای نائینی یا آقای خوئی دارند که در جمله اسمیه نمی شود یعنی به عبارت دیگر بر فرض هم بخواهد بشود خیلی قرینه زیادی می خواهد، قرینه قوی می خواهد، چرا؟ چون این جمله در لغت عرب عرض کردیم در لغت عرب برای این ها وضع هست اما ممکن است در لغت فارسی نباشد مثلا مثلا دانا بیناست، بینا داناست، آن نکاتش به اصطلاح ممکن است به یک جهاتی فرق بکند، اما در لغت عرب این طوری است اگر جابجا کرد معنا عوض می شود پس جمل اسمیه برای ثبوت اند، ثبوت با ایقاع و انشاء نمی سازد، باید چیزی به کار برد، چرا؟ چون در ایقاع و در انشاء، در اعتبار فرض بر نبودن بعد ایجاد کردنش است، فرض بر نبودن است اصلا، در جایی که جمله ثبوت باشد فرض بر بودن است، البته به قبلش کاری ندارد، زیدٌ قائمٌ آن لحظه ای که قیام را بهش نسبت می دهد این را می بیند اما کار ندارد که قبل قائم نبود بعد شد، به این نکته کاری ندارد و این نکته قوام اعتبار است، در اعتبار باید این نکته باشد که نبود و شد، این را کرارا عرض کردیم در اعتبارات، نکته اساسی در اعتبارات نبودن و شدن است، این با معنای جمله اسمیه بنا بر این که هیئت جمله اسمیه در زبان عربی معنا دارد، خود هیئت، عرض کردیم در لغت عربی هم مواد معنا دارند هم هیئات معنا دارند، خود هیئات دارای معنا هستند پس اگر گفت أنا بائعٌ در این جا از هیئات دو تا هیئت بکار برده شده، یکی در خبر که بائع باشد این هیئت افرادی است، مشتق است، أنا بائعٌ خود بائع یک هیئت افرادی است، أنا بائعٌ هیئت ترکیبی است، دقت فرمودید؟

پرسش: به جای خبر اسمیه، فعلیه باشد می شود به فعل ماضی مشکل حل می شود؟

آیت الله مددی: کمتر می شود، حالا الان عرض می کنم اجازه بفرمایید عرض می کنم پس اگر گفت انا بائعٌ یک خود بائع، بائع مشتق است، ما در بحث تحلیلی که ارائه کردیم راجع به فرق بین اسناد اشتقاقی و اسناد فعلی، عرض کردیم در اسناد فعلی حدث را نسبت به ذاتٌ ما می دهد به نحو حرکت سیلانیه من العدم الی الوجود یعنی این نکته عدم و وجود را توش حساب می کند، اما در اسناد

پرسش: این مشتق اصولی است یا نحوی؟

آیت الله مددی: نه این جا مشتق اصولی مراد است، البته این جا که مشتق نحوی است، در مشتق اصولی هم باید بگوییم این طور هست مثل زوج و زوجه

دقت بفرمایید پس بنابراین اما در اسناد اشتقاقی ذات را می بیند و حدثی متلبس به یک حدث به یک نحوی از انحاء، یک حدثی را که در او تلبس دارد به نحوی از انحای تلبس یا به تعبیر مرحوم نائینی مبدأ، حالا ما تعبیر به حدث کردیم ایشان مبدأ، مبدأ تلبس دارد به نحوی از انحای تلبس پس خوب دقت بکنید حتی در اسناد، در هیئت افرادی در بائع عدم و وجود نخوابیده، در باع خوابیده نه در بائع، در اسناد فعلی، روشن شد نکته فنی؟ در اسناد فعلی یعنی در اسناد فعلی وجود و عدم لحاظ شده اما در اسناد اشتقاقی لحاظ نشده، این مال اسناد افرادی است، أنا بائع هم توش لحاظ نشده چون اسناد ترکیبی و شیء ترکیبیش ثبوت است، توش حدوث نیست پس در مثل أنا بائعٌ لک هذا دو تا مشکل دارد، هم هیئت افرادیش توش حدوث نخوابیده هم هیئت ترکیبیش توش حدوث نخوابیده.

پرسش: (مبهم 11:8) به سمت مبدأ باشد

آیت الله مددی: باید با قرائن درستش بکند، قرائن زیادی، روشن شد؟

اما اگر گفت همین طور که ایشان تنبه پیدا کرد گفت أنا ابیعک، این جا چون انا هیئت ترکیبی است توش ثبوت است اما در افرادیش ابیعک معنای حدوث، چون فعل است دیگه، فعل توش معنای حدوث دارد، خواهی نخواهی این قرینه کمتری می خواهد، خواهی نخواهی اگر گفت أنا أبیعک هذا الکتاب قرینه کمتری می خواهد چون یکیش توش حدوث است أبیعک، یکیش توش ثبوت است، أبیعک، أنا که می آید، جمله اسمیه اش، جمله اسمیه اش به نحو ثبوت است، آن فعلی که در آن آمده توش ثبوت است، حدوث یعنی عدم و وجود.

پرسش: حالا این بحثی که می گویید در ایقاع طلاق هم جاری می شود؟

آیت الله مددی: آن چون روایت آمده، تعبد است، آن دلیل خاص است

این راجع به این قسمت، خوب دقت بفرمایید! پس بنابراین در آن جا دلیل، مثل انت حرٌ در عتق هم همین طور است اما اگر فرض کنید ابراء ذمه أنا ابرئتک ذمتک، به فعل ماضی می آید، همان معنا را به فعل ماضی.

تا این جا ان شا الله تعالی روشن بشود.

حالا پس بنابراین آن مشکلی که در جمله اسمیه است در حقیقت این نکته است، اگر این مطالب روشن شد ما اگر از اول تصور بکنیم که چی می خواهیم؟ یعنی نبود و شد، نبود و شد، این اگر ما و عرض کردیم یک نکته دیگری که در کلمات اصحاب نیامده برای معانی انشائی در لغت عربی یا حتی فارسی لغات هیئات خاصی را نیاوردند جز همان فعل امر که حالا آن هم فعل نیست، در حقیقت یک چیز دیگری است، غیر از او ما نداریم یعنی هیئات خاصی نیاوردند، مثلا برای ایجاد عقد، ایقاع عقد، هیئت خاصی را نیاوردند، الفاظ خاصی چه مادةً و چه هیئة وضع نشده لذا خواهی نخواهی می روند به سراغ الفاظی که طبیعتا برای اخبار اند، طبیعتا برای اخبار اند، در این الفاظی که برای اخبار است آن لفظی که برای اخبار از فعل ماضی است این انسجامش با انشاء و ایقاع عقد خیلی روشن تر است، چون در هیئت فعل ماضی حدوث خوابیده، در هیئت فعل ماضی این نکته هست که نبود و هست شد، نبود و هست، این نکته هست چون این نکته هست این با آن مطلبی که در باب اعتبار است می سازد، بله در هیئت فعل ماضی نبود و هستش هر دو قبل از زمان متکلم اند،

پرسش: یعنی ثبوت است؟

آیت الله مددی: نه حدوث است

پرسش: بالاخره در زمان گذشته اتفاق افتاده الان ثابت است

آیت الله مددی: معلوم نیست نه

پرسش: خبر از واقع دیگه

آیت الله مددی: واقع شاید الان از قیام خارج شده، قام زیدٌ دو ساعت قبل، معلوم نیست الان قائم باشد، ما باشیم و ظاهر تعبیر این است که تلبس او به قیام دو ساعت قبل بوده، شاید هم بعد از بین رفته، در فعل ماضی این را نگاه می کند پس من حیث المجموع با این لغاتی که ما داریم آنی که انسجام بیشتر با اعتبار شخصی و با التزامات شخصی پیدا می کند با مقام اعتبار، هیئت فعل ماضی است، فقط یک نکته فرق دارد یعنی مجازیتش یک کلمه است که آن هم اشکال ندارد، در هیئت فعل ماضی شاید ظاهرش این باشد که هم حدوث و هم زوالش در گذشته بوده، اما در انشاء فقط می گوید قبل از این نبود الان شد، این نکته، در فعل ماضی این نکته توش نیست

پرسش: یعنی زوال در انشاء نیست

آیت الله مددی: آهان، الان است اصلا

در فعل ماضی می خواهد بگوید قام زیدٌ دو ساعت قبل بلند شد یعنی این نبود عدم و وجود را به دو ساعت قبل، این می خواهد عدم و وجود را الان ببیند، یعنی الان نبود و الان شد، این را می خواهد بگوید، آن وقت این فرقش همین مقدار

پرسش: تحلیلی که فرمودید امر باید

آیت الله مددی: حالا عرض می کنم باز عرض می کنم، حالا آن هم روضه اش را بعد می خوانیم. اجازه بدهید.

آن وقت اگر این مباحثی را که ما عرض کردیم درست باشد یعنی این مقدمات پس یک مقدمه در کلمات اعلام نبود و آن این که ما در لغت عربی یا فارسی الفاظ و واژگان خاصی برای عقود نداریم، برای قرارداد ها نداریم. آن وقت طبیعتا باید از جمل خبریه استعانه پیدا بکنیم، طبیعتا هم باید توش یک کم و زیادی بشود، طبیعتا، آنی که الان متعارف شده در فارسی وقتی فارسی می گوید فروختم ممکن است اخبار باشد، ممکن است انشاء باشد، بعت هم در لغت عربی همین طور است، هم در لغت فارسی و هم در لغت عربی بهترین صیغه ای را که دیدند در لغت وضع شده که آن مطلوبی که در باب اعتبار هست آن مطلوب را برساند، مهم این است. در باب اعتبار نبود شد، نبود شد، این را باید برسانند، آن چیزی که دلالت، اولا دلالت بر این می کند که نبود، بعد دلالت بر این که شد، قطعا شد، فعل ماضی قطعی است دیگه، چون می گوید قام یعنی قطعا بلند شد اما یقوم شاید بلند نشود، گفت یقوم زیدٌ شاید بلند نشود، آنی که می خواهد، روشن شد چی می خواهم بگویم؟ یعنی آنی که دنبالش بودند می خواستند بگویند که نبود و قطعا شد چون در باب انشاء بنا به این بود که تخلف بین انشاء و مُنشا نشود، تا انشا کرد محقق بشود، این تا انشاء کرد قطعا محقق بشود این مناسب با فعل ماضی است، با فعل مضارع نیست

پرسش: نمی شود گفت فعل مضارعی که با قرینه بیاید بگوید

آیت الله مددی: با قرینه چرا

پس آنی که قرینه می خواهد یک به لحاظ ماده، به لحاظ ماده باع یبیع، حالا ملکتُ این هم اشکال ندارد، صحبتش شد، ملکتک بعوض، یک به لحاظ ماده کلمه بیع باع، این به لحاظ ماده، دو به لحاظ هیئت هیئت فعل ماضی

پرسش: آن جا ببینید چون بحث تکلیف است ممکن است در باب تکلیف و اوامر و نواهی و تکلیفات یک جور دیگری انشاء را تصور بکند که با یعید می سازد اما این جا در مقام ایقاع قرارداد است، این قرارداد هم قوامش به طرفین است یعنی می خواهد بگوید نبود، نه فقط شد، محققا شد، قطعا شد، این باید قطعی هم توش باشد، این قطعی شد در فعل ماضی است چون در فعل ماضی اگر قیام نکرده نمی شود بگوید قام، اما در فعل مضارع ممکن است بگوید یقوم زیدٌ بعد هم زید قیام نکند.

پرسش: ماضی تاکید بیشتر است دیگه، فرق ماضی با مضارع در این است که تاکید بیشتری دارد

آیت الله مددی: همان تحقق دیگه، تحقق کرد.

پس خوب دقت بکنید بنا شد چکار بکنیم؟ ما از کجا شروع کردیم؟ از بالا شروع کردیم، ما در انشاء چی می خواهیم در عقود؟ ما در لغت عربی به لحاظ ماده و هیئت چکار بکنیم؟ بهترین راهش همین است، یک نکته ای بین ماضی با انشاء فرق است، در باب ماضی این نبود و شد در سابق بوده در باب انشاء الان است، فقط همین یک نکته اش با همدیگه فرق است.

پرسش: این توجیه یتصل یعید چیست؟

آیت الله مددی: آن که باب انشاء است یعنی انشای احکام است، اعتبارات قانونی است، آن ممکن است فرق بکند با قرارداد های فردی، ایشان هم همین اشکال را فرمودند، یعید فرمودند.

این راجع به این قسمت، پس بنابراین با این تحلیل ما روشن شد، یک مطلب دیگه هم ان شا الله خلال این مطلب روشن شد که اگر مثل بعتُ بگوید دیگه قرینه نمی خواهد، روشن؟ اگر گفت بعتک الکتاب دیگه قرینه نمی خواهد، آن وقت وقتی که بگوییم الفاظ صریح نیستند یا هیئات یعنی قرینه می خواهد، مقدار قرینه شان هم فرق می کند، بعضی ها یکمی ظهور دارند، بعضی ها بیشتر دارند، یعنی قرینه بیشتری می خواهد ظهورشان کمتر است، مثلا حالا بخواهیم ترتیب را من خدمتتان عرض بکنم، به نظر ما صریح تر از همه اش مادةً و هیئة بعت است که ماده باع باشد، حالا ملکتُ، ماده بیع باشد و هیئت هم هیئت فعل ماضی باشد، بعتک الکتاب، و عرف هم با این، ببینید تحلیل کردیم، برگردیم به استظهار، عرف هم همین را می فهمد، همین تحلیلی که از او یک مقدار ضعیف تر جمله فعلیه مضارعیه باشد

پرسش: امتداد بعتُ به زمان حال را چجوری درست می کند

آیت الله مددی: اصلا زمان گذشته را توش ندارد

پرسش: بعت می گوید این اتفاق شد، خب الان من می خواهم

آیت الله مددی: یعنی می خواهد بگوید الان نبود الان شد، این را می خواهد بگوید

پرسش: نه می گوید دیروز نبود و دیروز شد، بعتُ این را می گوید

آیت الله مددی: این که خبر است که

پرسش: بعتُ ای که انشاء می خواهد بکند

آیت الله مددی: یعنی الان نبود الان کردم من

پرسش: منظورشان این است که زمان ماضی قطعا تحقق در گذشته را می رساند ولی در حالی که در انشاء مرادمان این است که الان

آیت الله مددی: گفتم این یکی را خارج بکنیم دیگه، این را به فهم عرفی یعنی چون لفظ وضع نشده، چون وام گرفتند

پرسش: پس عرف عملکردش این است،

آیت الله مددی: عرف این را می فهمد، سرّ این که این عرفی است چون لفظ صریح نبود، این مقدمه را من اضافه کردم آقایان ننوشتند چون لفظ صریح نگذاشتند رفتند از هیئات دیگه وام گرفتند، قرض گرفتند، لذا کدام یکی نزدیک تر است به این معنا؟ نبود و شد و محققا شد، این با ماضی نزدیک است، البته ماضی نبود و شدش مال دیروز است، مال پنج ساعت قبل است، این نبود و شدش مال الان است، این فرق دارند با هم، دقت فرمودید؟

پرسش: یعنی قضیه حالیه همیشه هست چون قطعا اخبار نیست،

آیت الله مددی: نه اصلا اگر بنای به، اصلا این را در لغت عربی به جای انشاء صیغه انشاء بکار بردند چون وضع نکردند، نکته اساسیش این است، اگر وضع کردند خب لغات خاصی برایش قرار می دادند، چون وضع نکردند مجبور شدند وام بگیرند، قرض بگیرند، چیز دیگه بردارند، آنی که ازش قرض گرفتند فعل ماضی بود، از او یک مقداری خفایش بیشتر باشد که قرینه می خواهد ابیعک است، این چون فعلش حدث دارد معنای حدوثی دارد این از یک جهت با انشاء می خورد اما مشکلش این است که چون جنبه استقبالی دارد، جنبه حالی دارد، این ها به وعد هم می خورد، حتما به ایقاع نمی خورد، این طور نیست که حتما، ابیعک هذا الکتاب احتمالا وعده باشد

پرسش: تمییزش کمتر

آیت الله مددی: آهان

قرینه بیشتر می خواهد، سومی اگر بگوید أنا ابیعک چون جمله اسمیه بهش اضافه شد این مشکل قرینه بیشتر می خواهد، چهارمی أنا بائع لک هذا، این هم خیلی قرینه می خواهد دیگه چون هر دو ثبوتی اند، هم خبر ثبوتی است که توضیح دادیم هم جمله اسمیه، پنجمی که خیلی ایشان اصرار دارند بعنی هذا الکتاب، آن وقت این بعنی هذا الکتاب طرف بگوید بعتک الکتاب، خوب دقت بکنید، مراد ما این باشد با بعنی ایجاب باشد نه قبول مقدم، که وقتی اگر آن گفت بعتک هذا الکتاب کانما بعنی لذا اسمش قبول مقدم است، قبول مقدم را در اصطلاح فقهی بهش می گویند استیجاب، یک ایجاب داریم که خودش ایجاد می کند، یک استیجاب داریم یعنی طلب ایجاب، طلب ایجاب همان قبول مقدم است، قبول مقدم را اصطلاحا بهش استیجاب می گویند، اگر گفت بعنی هذا الکتاب بالف تومان بحث سر این است که با بعنی، با بعنی ایجاب می شود یا نه و إلا اگر بعنی را مثلا قبول مقدم بگیریم یک حساب دارد، اصلا بعنی را فقط طلب بگیریم، اگر گفت بعتک هذا الکتاب بالف من باید بگویم قبلتُ، آن تازه ایجاب کرد من قبول کردم، پس سه تا احتمال در این مثال هست، یک اگر گفت بعنی بالف قال بعتُک بالفٍ، اولی ایجاب باشد بعتُک قبول باشد به این صیغه، بعتُک قبول است لکن به صیغه بعتُک، دوم اولی استیجاب باشد قبول مقدم است لذا معلوم شد که این اشکالش خیلی بیشتر از بقیه است، استیجاب باشد اصلا ایجاب نباشد، آن بعتک ایجاب باشد

سه: این که اصلا بعنی طلب باشد، درخواست باشد، نه ایجاب باشد نه استیجاب باشد، آن که گفت بعتُک شما بعد بگویید قبلتُ، قبلت را شما باید بعد بگویید که مرحوم نائینی عبارتی هم که از ایشان در آن زوجنیها یا رسول الله، نائینی هم همین را می خواست بگوید، مرحوم نائینی می خواست بگوید این طلب بود، پیغمبر فرمود زوجتکها بما معک من القرآن، بعد آن سهل ساعدی گفت قبلتُ یعنی در حقیقت آنی که از پیغمبر صادر شد آن ایجاب بود، این که از ایشان لذا اشکال بعنی که آقای حاج شیخ چند بار فرمودند این هم روضه اشکال بعنی، پس این اشکال بعنی اشکالش از آن ها بیشتر است.

حالا غیر از این که تحلیل خود افعل، افعل برای چیست حالا آن دیگه وقت ما را می گیرد دیگه از این بحث خارج نشویم. علی ای حال کیف ما کان به ذهن ما اصلا بعنی از همه آن ها اشکالش بیشتر است.

پرسش: الان خود بعتُ مادة صراحت ندارد و لکن از لحاظ هیئت مشترک است

آیت الله مددی: می دانم، وقتی که در مقام انشاء باشد صریح است دیگه، و لذا در عرف عربی یا فارسی این کتاب را فروختم، این کتاب را فروختم در مقام انشاء نکته ای که فعل ماضی را انتخاب کردند این است و إلا اگر لفظ خاصی برای انشاء بود همان را می آوردند چون لفظ خاص ندارند، آن وقت آنی که بیشتر مناسبت دارد آن وقت عرف آن را قبول بکند این می شود وعظ، این نکته فنی این است.

پرسش: أنا بعتُک قرینه نمی خواهد؟

آیت الله مددی: انا بعتک چون جمله اسمیه آورده، وقتی که أنا آورد ما اگر باشیم و تحلیل لغوی این بعتک را ثابت می گذارد برای خودش، باید این جوری بگوییم، تا ثبوت آمد مشکل درست می کند.

پرسش: اگر مبنای مرحوم اصفهانی را بپذیریم که اعتبار امر نفسی باشد این بعت خبر از آن اعتبار نفسانی می شود دیگه

آیت الله مددی: نه خب باید ماضی باشد

پرسش: خب بعتُ دیگه

آیت الله مددی: نمی شود، باید الان باشد.

پرسش: خبر آن اعتباری است که در نفسش واقع شده

آیت الله مددی: مثلا دو ساعت قبل، پنج ساعت قبل، ارزش ندارد آن

این هم راجع به این قسمت، این راجع به این بحث، ان شا الله دیگه فکر می کنم بس است، زیاد صحبت کردیم مال هیئات و این ها.

برویم بحث بعدی که مرحوم شیخ، مرحوم شیخ بحث ایجاب و قبول و اسمش را من گذاشتم هیئت تجمیعی که قبول باید بعد از انشاء باشد، آن وقت قبول هم چون به الفاظ مختلف است، آیا تفسیر قائل بشویم یا نه، مثل رضیت باشد، اشتریت باشد، قبلت باشد که ظاهر عبارت شیخ هم این است، البته آقای خوئی نوشتند این تفصیلی که مرحوم شیخ بین الفاظ قبول گفتند کسی نگفته، نه ظاهرا قدما هم دارند، علی ای حال قبل از ایشان، قدما یعنی قبل از ایشان، نه قدمای خیلی قدما. علی ای حال قبل از ایشان هم عده ای دارند که ان شا الله بعد متعرضش می شویم.

عرض کنم که طبق قاعده ای که ما داریم گفتم چون شیخ این بحث را خیلی طولانی نوشته نسبت به بحث های قبلی، ما برای این که ترتیب بحث حفظ بشود برای تقدم ایجاب بر قبول و خصوصیاتی که در ایجاب و قبول هست چون عقد اصلا قوامش به ایجاب و قبول است، اصلا ایجاب و قبول رکن اساسی عقد است لذا اول متعرض مسئله از آن فقه آزاد به قول ما، از آن بحث هایی که در دنیای حقوقی مطرح شده، نمی خواهم بگویم الان مطرح است چون کتاب خیلی قدیمی است، اصلا بعضی از مواد قانونی ای که ایشان آورده مال سال 1902 است یعنی مال 110 سال قبل، 120 سال قب، غرض این مطالبی که ایشان نقل کرده بعضی هایش مواد قانونیش بعضی ها خیلی قدیمی اند لذا الان بنده که می خواهم عرض بکنم فقط به عنوان آزاد، این بحث ایجاب و قبول و کیفیت ترتیب بین این ها و فاصله افتادن و فاصله نیفتادن، عرض کردم بحثی است که طبیعتا در قوانین می آید و یک بحث عرفی است نه این که حالا بحث خصوص شرعی باشد، عرض کنم که من از این کتاب الوسیط مثل همیشه خودمان مطلب از این جلد اول الوسیط، ایشان فصلی را عنوان کردند المتعاقدان فی مجلس واحد، عنوانش این است که تقدم أنه لابد، البته این حالا چون مجلس واحدش را ما، من صدور ایجاب من ای من المتعاقدین یعقبه قبولٌ مطابقٌ له من المتعاقد الآخر، فنتکلم در مسائل ثلاث یکی ایجاب و یکی قبول، یکی حالات خاصه در قبول، ایشان متعرض این می شود.

ایشان در اول متعرض یک مطلبی می شوند، یک عنوانی می شوند به عنوان مراحلی که ایجاب انجام می گیرد، مرحله اول را مفاوضات اسمش گذاشته، مفاوضات اصطلاحا همین بود که ما در عبارت نائینی خواندیم که خیلی مهم است این مقابله عبارت، مرحوم نائینی فرمود که این ها مقابله هستند، بیع نیستند، همین که زوجنی یا رسول الله گفت این مقاوله است، یا مثلا اشتری منک کذا که در آن روایت جاریه آبقه بود ایشان فرمود حمل بر مقاوله بشود نه حمل بر الفاظ ایجاب و قبول، حمل بر این عنوان یعنی تقاضا کرده که من می خواهم این کار را بکنم، بعد او می گوید بعت من بگویم اشتریتُ نه این که با اشتری منک با این واقع بشود، این اصطلاح مقاوله یعنی صحبت کردن چانه زدن، ما به زبان فارسی می گوییم طرفین باهم این در لغت عربی ازش تعبیر به مفاوضات می کنند، مفاوضات و مقاولات یکی است، غرض هم اگر مرحوم نائینی تعبیر کرد این یک تعبیر نیست که خصوص ایشان فرموده، ایشان اصلا این مرحله را من یصدر به عنوان مفاوضات، آن وقت ایشان این طور می گوید من یصدر منه الایجاب لا یستقرّ به الرای فی العادة علی أن یصدر ایجابا باتا إلا بعد مفاوضات، این، بعد البته ایشان در حاشیه می گوید بعضی چیز ها که خیلی واضح است مثلا بگوییم پنیر بگیرید این دیگه مفاوضات نمی خواهد، قیمتش واضح است، یا نان می خواهید بگیرید، در حاشیه اش یک توضیحی راجع به این مطلب داده پس مرحله اول به تعبیر ایشان مرحله مفاوضه است مثلا در باب نکاح، در باب روایت اسم سوم است یا مساومه، با سین و واو و میم، یکره أن یدخل علی سوم اخیه، آن خطبه به معنای این که انسان تقاضای مثلا ازدواجی راجع به زنی اقدام بکند، آن را در لغت عربی خِطبه می گویند، خُطبه آن کلامی است که خوانده می شود، این خِطبه هم مثل همین مساومه است، مثل همین مفاوضات است، آن جا هم مکروه است که انسان اگر کسی رفته برای خواستگاری از زنی خانمی مکروه است که انسان در او وارد بشود، یدخل علی خِطبة اخیه، این جا ما در بیع اسمش مفاوضات است، اسمش مساومات است، اسمش سوم است، سین و واو و میم، سوم به این معنا، سام یسوم، این سوم هم به اصطلاح در باب بیع است، آن وقت خوب دقت بکنید البته ایشان چون کتابش کتاب قانونی است خوب دقت بکنید، ایشان می گوید این مفاوضات تولید حق قانونی نمی کند، خوب دقت شد؟ کما این که خطبه هم تولید حق قانونی نمی کند، به این معنا که اگر شما رفتید با شخصی مشغول صحبت این خانه را بخرید یک کسی آمد و این خانه را حالا یا گران کرد یا ارزان کرد تمام شد، آیا شما می توانید شکایت به دادگاه بکنید یا نه؟ اگر تولید حق قانونی کرد بله، یا اقدام کردید برای خواستگاری خانمی کسی آمد با ایشان ازدواج کرد، ایشان حتی صحبت هم بود، حتی به قول امروزی ها انگشتری بردند برای خواستگاری به اصطلاح لکن این خانم با شخص دیگری می تواند ازدواج بکند یا نه؟ بله، نهایتش کراهت شرعی دارد، ببینید بحث قانونی و حق قانونی یک چیزی است، این که کراهت شرعی دارد یا حرمت این چون حواسش هست که در این جا و القانون لا یُرتب فی الاصل علی هذه المفاوضات اثرا قانونیا، این مفاوضات هیچگونه اثر قانونی ندارد، فکل متفاوضٍ، تفاوض در ال دو طرف، حرٌ فی قطع المفاوضة فی الوقت الذی یُرید، این اقدامی که کرده این را قطع بکند، برود چیز دیگری بخرد آن هم برود به کس دیگری بفروشد، غرض تفاوض یا مقاوله به قول مرحوم آقای نائینی این منشا اثر نیست از نظر قانونی، چرا از نظر شرعی دخول در معامله شخص مومن، برادر مومن کراهت دارد

پرسش: اگر تعهد گرفته چطور؟ تعهد بدهند، مثل قولنامه ها که تعهد می دهند که فلان

آیت الله مددی: تا عقد نشود فائده ندارد.

بعد ایشان یک نکته دیگری مطرح می کند این شاید تولید حق بکند اگر فرض کردیم با شخصی اقدام کرده مشغول صحبت خانه و خریدن است، و فرض کردیم این آقا برای خریدن خانه یک خرجی هم کرده، به رفقایش گفته بیایید نزدیک است من این خانه را بخرم، نزدیک است تمام بشود، یک دفعه آن طرف بیاید به یک کس دیگه بفروشد، ایشان دارد که:

 و لا مسئولیة علی من عدل بل هو لا یکلف اثبات أنه قد عدل لسببٍ جدی

حتی دلیل هم نمی خواهد بیاورد، می گوید نمی خواستم بفروشم، ببینید دقت بکنید نکات قانونی، یک: پیگرد قانونی ندارد، دو حتی اثبات هم لازم نیست بکند، بگوید من به یک جهتی به این نفروختم، می گوید من نفروختم، می خواهم به یکی دیگه بفروشم

لسبب جدی و لیست المفاوضات إلا عملا مادیا، یک عمل فیزیکی است به قول امروزی ما

لا یلزم احدا

و بعد وارد، آن وقت این جا می گوید علی أن العدول عن المفاوضات قد یرتب مسئولیتا علی من قطعها إذا اقترن العدول بخطاء منه، بله ممکن است یک اثری بگذارد اگر که اشتباهی شده

و لکن المسئولیة هنا، این پیگرد قانونی لیست مسئولیتا تعاقدیا، چون مفاوضات عقد نیست، یک پیگرد عقدی و قراردادی نیست، می گوید من می خواستم این خانه را بخرم به رفقا گفتم شب دعوتشان کردم، شام مفصلی دادم تو هم یک جوری با من صحبت کردی که نزدیک است تمام بشود، حالا برای من یک تکلیف سنگینی شد، دقت کردید؟ ایشان می گوید بله، لکن این به خاطر قرارداد نیست، یک امر ثانوی است، خارجی است، مسئولیة تعاقدیتا مبنیتا علی العدول، بل هی مسئولیة تقصیریةٌ، مبنیة علی الخطاء، می گوید من حواسم نبود، نمی دانستم شما همچین کاری کردید، نان دادید، مهمانی کردید و لذا ایشان می گوید و المکلف باثبات الخطاء هو الطرف الآخر الذی اصابه الضرر من العدول

فإذا اثبت مثلا أن من قطع المفاوضات لم یکن جادا

می گوید تو آمدی با من صحبت کردی من با تو صحبت کردم خیال کردم می خواهی خانه را به من بفروشی، حالا معلوم شد که اصلا نمی خواستی، با من شوخی می کردی، خب این شوخی تو برای من گران شد، مهمان کردم، افراد را آوردم، ببینید این لم یکن جادا این سر این مشکل

أو کان جادا و لکن لم یحذره ظاهرا باید باشد، یخطره مثلا، اخطار بهش نداد

بالعدول فی الوقت المناسب و ابتنی علی ذلک أن فاتته صفقة رابحة، می گوید من پولم را آماده کردم یک کس دیگری می خواست خانه بفروشد، آن خانه را نخریدم برای این که این را از تو بخرم، حالا آن خانه هم به فروش رفت

پرسش: یا اصلا خانه خودش را فروخته

آیت الله مددی: یا خانه خودش را فروخته

کان له الحق، ایشان می گوید این جا می تواند اما از باب قرارداد نیست، می گوید تو چرا جدی نبودی با من آمدی این کار را کردی، ایشان می گوید کان له الحق فی المطالبة بتعویض

حالا این چون بحث قانونی است فعلا واردش نمی شویم

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دانلود فایل‌ها

WORD95KBدانلود
PDF278KBدانلود
MP311MBدانلود
برچسب ها: 1398-1399خارج فقهمکاسب بیع
قبلی خارج فقه (جلسه68) چهارشنبه 1398/11/02
بعدی خارج فقه (جلسه70) یکشنبه 1398/11/06

اصول فقه

فقه

حدیث