خارج فقه (جلسه68) چهارشنبه 1395/11/13
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بحث در باب مجهول المالک بود و صحبت به اینجا رسید که حسب الصناعه وقاعده، یک مطلب است و طبق روایات از روایات چه استفاده میشود.
هم مرحوم آقای خویی نوشتند مطلقات در باب تصدق که عرض کردیم همچین مطلقاتی نداریم. یعنی مطلقاتی که قابل اعتماد باشد. و هم مرحوم سید دارد.
راجع به روایاتی که در باب تصدق وارد شده یا اصولا در باب مجهول المالک یک دفعه صحبت از روایاتی است که الان به ما نرسیده، و به تعبیر مرحوم شیخ مرسله سرائر المجبوره بعمل الاصحاب، ادعای این شده. در کتاب سرائر این طور آمده: البته شاید در دو جای سرائر باشد. این که اینجا الان نقلم میکند از این چاپ جدید جلد دو، صفحه 37، ایشان دارد که در سرائر: و قد روی انه اذا لم یضفر له بوارث تصدق به عنه؛ این عبارت در کتاب بعد نوشته ولیس علیه شیء، تصدق ولیس، اورد ذلک شیخنا ابو جعفر مراد مرحوم شیخ طوسی، فی نهایته، آنچه که آن روز هم گفتم آقایان از نهایه در آوردند. در نهایه که من خودم نگاه کردم آن جایی که من نگاه کردم، صفحه 307، دارد تصدق عنه، در باب، بابی که دارد در باب دیون، کتاب دیون، در آنجا دارد و در یک مواردی هم که فعلا به مقدار میسور من در مبسوط نگاه کردم، پیدا نکردم. اما در سرائر در نهایه دارد.
عرض شد که نهایه مرحوم شیخ تقریبا متون روایات است. یک دخل و تصرفی توش شده، لکن بیشتر برای اینکه یک متن، متن فقهی بشود. مثلا شما اگر کتاب صدوق مقنع را نگاه بکنید متون روایات است اما انسان حس میکند به هم نمیچسبد، باید به زور به هم چسبانده شود. هی روایات را پشت سر هم آورده، متن فقهیاش حالت مجموعه روایات است. اما مقنعه شیخ مفید یا نهایه شیخ طوسی من فکر میکنم نهایه را تقریبا از روی مقنعه نوشته با بعضی تصرفات.
این همان تقریبا متون روایات است لکن متن را یک مقداری کم و زیاد کرده که یک انسجام قانونی پیدا بکند. متن فقهی بشود.
علی ای حال آن که در نهایه هست، عرض کردیم در نهایه فتاوای ایشان در نهایه تقریبا عین نصوص است. اما در کتاب مبسوط نه، اصلا کلا معظمش، معظم معظمش خارج از نصوص است. اگر هم نصوصی در مقام هست در لا به لای آنها پراکنده شده. عرض کردیم کتاب اصولا روی فقه اهل سنت است. و روی فقه اهل سنت شافعی هم هست. یک متن شافعی را ایشان گرفته مقابل خودشان، مسائل را از آن نوشته به اصطلاح آقایان مقام محمول یا مقام حکم مبنای شیعه را آورده. کتاب کاملا واضح است یعنی تعابیرش و خصوصیاتش یک تعابیر اهل سنت و بالخصوص شافعیهاست.
س: در مبسوط فرمودید؟
ج: بله، مبسوط کلا این طور است.
و خیلی هم طولانی تفریعات بسیار زیادی آورده که خیلیهایش هم مطلوب ما نیست. و لذا تقریبا این کتاب وسیله اگر دیده باشید مال ابن حمزه، وسیله تقریبا مبسوط و نهایه، بالخصوص مبسوط را تلخیص کرده. به قول ما مثل فهرست برداری، مثل لیست برداری. کتاب مبسوط را ترخیص کرده و عرض کردیم مرحوم صاحب شرایع قدس الله سره در شرایع معظم فروع مهم مبسوط را چون مبسوط فقه تفریعی است دیگر و بیشترش هم از اهل سنت است. یعنی نه اینکه فتوایش از اهل سنت، تفریعش از اهل سنت است.
مرحوم شیخ قدس الله نفسه نظر مبارکشان این بود که یک متن فقهی بیاورند فروع را از آنها بگیرند، فتوا را به فقه شیعه بدهند.
س: این مشخص است که از فلان کتاب ؟
ج: نه هنوز پیدا نکردیم. یک مقداری عباراتش که مطابقه کردم با الام شافعی میخورد. یک کتاب دیگری باید باشد. بعید است الام باشد. نه یعنی قطعی است الام نیست، یعنی الام هم این قدر تفصیل ندارد، این قدر تفریع ندارد. بعضی از عبارات، آن هر کسی بوده یک فقیه شافعی بوده، حالایک دوسطر از عبارت ام شافعی در کتابش آورده، در مبسوط هم آمده. اما به هر حال شخصی که این را نوشته یک فقیه شافعی است، نمیشناسیم.
خلاف هم همین طور. خلاف شیخ هم یکی از فقهای اهل سنت برداشته مثلا کتابی در خلاف نوشته، و نحوه نوشتن فقه خلاف، گاهی میگویند فقه خلاف، الان عربها میگویند در دنیای اسلام فقه مقارن، که غلط است تلفظ میکنند مقارِن، صحیحش مقارَن است. و ایرانیها مینویسند تطبیقی، فقه تطبیقی. این فقه خلاف اگر این کتاب کشف الظنون را نگاه بکنید آنجا توضیح داده. فقه خلاف دو سه جور است، یک جور نیست. این کتاب خلاف روی یک مبنایش است. حالاتوضیحاتش یک جای دیگر.
این هم از کتب اهل سنت گرفته است. و اهل سنت یک مشکل کلی هم دارند. متأسفانه آن مشکل هم به کتاب شیخ سرایت کرده و حتی بعدها توسط شیخ به اصحاب ما سرایت کرده است. متأسفانه اصحاب ما در فقه خلاف و آشنایی با آراء اهل سنت یا از خلاف شیخ گرفتند یا از تذکره علامه. خلاف شیخ را الان نمیدانم مال کیست، چند تا کتاب ما در فقه خلاف داریم که قبل از شیخ هستند. از بزرگان اهل سنت هم هستند. چون متون آنها را مقابله نکردم، فعلا نمیتوانم چیزی بگویم. البته در همین کتاب خلاف مرحوم شیخ عدهای از آثار اهل سنت را اسم میبرد. من در همان نسخه خودم، در اولش پشت جلد اینها را تقریبا تا یک حدی استخراج کردم. مصادری که در اختیار شیخ بوده، اسم میبرد. اما فکر نمیکنم این کتاب از آنها گرفته باشد. فکر نمیکنم.
به هر حال فعلا وارداین بحث نمیخواهم بشوم. علامه هم که واضح است. ابن قدامه از بزرگان حنابله است کتاب المغنی دارد. خودش یک متنی هم بعدها نوشته پسر برادرش شرح کرده، معروف به شرح کبیر. علامه همین شرح کبیر را گاهی گرفته. اصلا گاهی شاید مثلا دو صفحه عین عبارت شرح کبیر است. هیچ تغییری هم نداده، همان عین عبارت را آورده است. ایشان علامه که واضح است، مصدر علامه که کاملا واضح است. و هیچ جای کتاب هم اشاره نمیکند علامه. البته تذکره علامه ناقص است تا آخر فقه نیست. اختلاف هم هست که آیاتا آخر نوشته به ما نرسیده یا اصلا ننوشته ایشان. شاید ایشان در آخر بنا بوده بنویسد که مثلا چون این که به اصطلاح امروزی میگویند سرقت ادبی دیگر. این که اگر زمان چاپ ما باشد اجازه چاپ نمیدهند؛ چون اسم کتاب را نبرده، نقل کرده از کتاب دیگر بدون ذکر مصدر قاعدتا دزدی ادبی حساب میشود، سرقت ادبی حساب میشود.
لکن من فکر میکنم بنا بوده بعد از اینکه خیلی کتاب تذکره علامه که خیلی وضعش ناجور است از این جهت.
س: شیخ طوسی کلماتش بیشتر ناظر به ابو اسحاق شیرازی نیست
ج: نه خیلی بعید است. اصلا متون ابو اسحاق به این نیست. شاید مثلا یک مقداری با مجموع، نه اینکه حالا به مجموع، به مجموع بخورد، مجموع هم که قطعا بعد از شیخ طوسی است. ابو اسحاق قبل از شیخ طوسی است. ابو اسحاق شیرازی شافعی بغداد هم بوده. مجموع هم مال نبوی است، ایشان هم شافعی است. اما ششصد و خردهای ربطی به شیخ طوسی ندارد.
به هر حال فعلا پیدا نکردیم کتاب خلاف ایشان و مبسوط ایشان را که از چه کتابی گرفته، لکن واضح است از اهل سنت گرفته، سعی کرده آراء شیعه را بنویسد. من هم هنوز شبهه دارم. گفته شده در یک قسمتی از مبسوط به خط خود شیخ موجود است، هنوز من آن نسخه را ندیدم. و در متن است. من اصلا شبهه دارم که ایشان آراء شیعه را در حاشیه نوشته باشد. هست، الان هم هست دیگر میدانید که مثلا یک کتاب میگیرند که خیلی معروف است، مثل این کتاب التشریع الجنایی الاسلامی مال عبد القادر عوده، اخوی آقای صدر، آسید اسماعیل صدر. ایشان در حاشیهاش آراء شیعه را آورده است. یک کتاب هست اسلام در ایران، یکی از آقایان معاصر در حاشیهاش مثلا نظریات خودش را در حاشیه آن نقل کرده است.
من اول احتمال میدادم کتاب مبسوط اصلا حاشیه بوده، چون خیلی انسجام درستی هم کتابی هم ندارد، انسجام علمی هم ندارد. مشکلاتی دارد. احتمال میدادم، لکن نقل شده یک نسخهای از مبسوط هست که شاید خط شیخ باشد. در آنجا همین طور است. اگر هم حاشیه است، در متن آمده است. مثل همین تحریر الوسیله دیگر، یک مقداری تحریر الوسیله اگر دقت کرده باشید اغلاق عبارت دارد، چون ایشان اول حاشیه بر خود وسیلة النجاة مرحوم جد ما مرحوم آقای اصفهانی نوشته بودند، بعد این حاشیه را داخل متن کردند. متن حاشیه داخل متن بشود یک مقداری عبارت اغلاق پیدا میکند. خالی از اغلاق
س: مزجی
ج: هان نه مزجی نیست، در حاشیه بوده، آوردند در وسط یکی کردند. متن و حاشیه. مزجی نیست که حاشیه از متن جدا بشود.
علی ای حال کیف ما کان این مقداری که من در مبسوط دیدم، عرض کردم استغراء من دو سه باب کتاب مبسوط، لقطه، ودیعه، چند تا کتاب که نگاه کردم، پیدا نکردم، فعلا این مطلب را در مبسوط پیدا نکردم.
اما در کتاب نهایه شیخ هست تصدق عنه. اگر آقایان نهایه را دارند صفحه 307 آن روز هم گفتم خواندم. تصدق عنه دارد شیخ در نهایه. لکن ابن ادریس دارد اورد ذلک شیخنا ابو جعفر فی نهایته چون میدانید که مرحوم ابن ادریس از طرف مادر به پسر شیخ طوسی میرسد، لذا غالبا میگوید جدی ابوجعفر که شیخ طوسی را جد خودشان، جد مادری ایشان. از طرف پسر شیخ طوسی ابو علی معروف به ابو علی مفید ثانی.
بله، شیخنا ابو جعفر فی نهایته من طریق الخبر، این من که تمام این بحث مقدمات را گفتم، این که من الان در نهایه دیدم، خبر نیست. هست در نهایه، اما خبر نیست. میخواهید در بیاورید متن نهایه را. تصدق عنه، ابواب دیون، در نهایه صفحه 307.
س: لم یظهر به تصدق عنه و لیس علیه شیء
ج: همین دارد راست است همین است که اینجا گفته. اما این خبر نیست. من نمیدانم، احتمال دادم دیگر تتبع نکردم، چون ابن ادریس بعید است این مقدار مغفل باشد نستجیر بالله. یک مقداری تسامح در کلمات ایشان واضح است مخصوصا در بحث حدیث، و لذا هم قائل به حجیت حدیث نیست. اما احتمال میدهم شاید یک جای دیگر نهایه دارد. روی، چون دارد اورد ذلک شیخنا ابی جعفر فی نهایته من طریق الخبر، این الان که فتواست، این که الان دست ما رسیده است فتوا است. مگر جای دیگری گفته باشد.
ایرادا لا اعتقادا، خب چون خود مرحوم ابن ادریس مثل سید مرتضی است. قائل به حجیت خبر نیست. گاهی اوقات که میخواهد با شیخ با جد مادریشان مناقشه بفرماید این عبارت تکرار دارد، این کلیشه مانند است. در کتاب سرائر کرارا تکرار شده. اوردها شیخنا ابو جعفر ایرادا لا اعتقادا، این مطلب را در تهذیب بگوید خوب است، اما در نهایه نه، انصافا کم لطفی فرمودند. اگر در نهایه آورده قبول کرده، نهایه کتاب فتوایی ایشان است.
به هر حال این هم موضوعا هم استظهارا مشکل دارد. آن که در کتاب نهایه است فتوا است.
س: باید متن روایت باشد نیست.
ج: هان مگر اینکه بگوییم ایشان اعتقادش بوده، این اعتقاد هم بد نیست که فتاوای نهایه مثل روایت است. این احتمال راست است حرف بدی هم نیست. دقت فرمودید؟ حرف بدی هم نیست. لکن روایت نیست. این هست الان. من این بحث را اینجا آوردم که معلوم میشود علی تقدیر اینکه این کلام درست باشد، واقعا روایتی داشتیم که به ما نرسیده است. چون این که در مجهول المالک است عبارت شیخ، قطعا در لقطه نیست. عبارت شیخ در نهایه، در مجهول المالک است.
و لذا من فکر میکنم حق با شیخ انصاری باشد. مرحوم شیخ انصاری با یک ظرافت فرمودند مرسلة سرائر الامجبور بعمل الاصحاب؛ ایشان مرسله گرفتند. مثلا نگاه کردیم الان شما دیدید، مرحوم آقای سید یزدی دارد نقول لا ینحصر بل عرفت ان جمله من النصوص دلت علی جواز بل ظاهر فلان، وجوب التصدق لظاهر الاخبار، عرض کردم من هنوز اخباری که صریح در وجوب تصدق باشد ندیدم، حق با مرحوم شیخ است. خبری که صریح است در وجوب تصدق همین خبر شیخ است. اگر خبر باشد. که ابن ادریس هم اشکال میکند من طریق الخبر ایرادا لا اعتقادا.
اگر بعد هم در نهایه نوشته ایشان. اگر واقعا ابن ادریس اعتقادش این بوده، نصف اعتقادش درست است نصفش باطل است. این که شیخ به خبر اعتماد کرده این درست است. در نهایه قاعدتا روی خبر است، فقه تفریعی نیست. اما اینکه اورده ایرادا لا اعتقادا، این دومی درست نیست. اگر آورده در نهایه اعتقادا است. بله در تهذیب ممکن است ایرادا باشد؛ چون عرض کردیم تهذیب گزینشی نیست. کرارا و مرارا و تکرارا عرض کردیم کافی و فقیه هر دو گزینشی هستند. به قول امروز عربها خیارات میگویند. خیارات ایشان است، اختیارات ایشان است،میگویندگزینشی فارسی. اما تهذیب و استبصار هر دویشان گزینشی نیستند. در تهذیب و استبصار چرا حق با ایشان است، اما در نهایه نه. اگر در نهایه آوردند قبول فرمودند.
خب پس ما چون بحثمان در حدیث بود. یک صحبت این است. معلوم میشود آیا واقعا روایتی بوده به ما نرسیده؟ که شیخ طوسی نقل میکند. البته کلام صاحب شیخ انصاری هم یک کمی دقیق نیست. ایشان فرموده مرسله سرائر، مرسله مال سرائر نیست. اگر باشد قبل از سرائر در شیخ طوسی است. روشن شد؟ مال سرائر نیست، مال شیخ طوسی است.
آن وقت میگردیم دنبال این مطلب، آیا شیخ طوسی که آورده، روی اجتهاد و قواعد آورده؟ یک اصطلاحی این بنده سراپا تقصیر گذاشتیم، اگر اجتهاد و قواعد باشد اسمش را گذاشتیم تبنی، اگر روایت بوده نقل کرده اسمش را گذاشتیم تلقی.
آیا عمل شیخ آوردن شیخ به عنوان تلقی است، یعنی روایتی بوده، که فعلا دست ما نرسیده تصدق به عنه؛ یا به عنوان تبنی است. یعنی از مجموعه روایات، مثلا روایات لقطه و اینها، از مجموعه شواهد این را درآورده، به عنوان مجموعه شواهد است، نه به عنوان تلقی. این میشود تبنی.
عرض کردیم بزرگان اصحاب ما امثال صدوق تلقیاتشان ارزش دارد. نمیخواهیم بگوییم حالا حجت است صد در صد. ارزش دارد که رویش حساب بکنیم. اما تبنیها دیگر مشکل است هم رجال و نحن رجال. اگر بنا شد که تبنی باشد آن دیگر نه. فرض کنید گفته از اخبار لقطه فهمیدیم، ما از اخبار لقطه نمیفهمیم مثلا.
علی ای حال کیف ما کان اما اینکه اصحاب ما روی این فتوا دادند این هم درست است. حالا آیا اصحاب ما به احترام شیخ، چون عرض کردم مرحوم بحر العلوم 17:39 گفت تا دویست سال مقلد شیخ بودند. این حقیر سراپا تقصیر هم عرض کردم کرارا که تا الان مقلد شیخ هستند. توجه نکردند. هنوز هم که هنوز است فقهای ما تقلید شیخ میکنند.
اگر واقعا این روایت بوده و اصحاب ما تقلیدا قبول کردند، خب بله ارزش دارد. انصافا ارزش دارد. اگر تلقی باشد، تبنی نباشد، و عمل اصحاب ما هم از باب تقلید شیخ نباشد، انصافا ارزش دارد. انصافا این حدیثی را که اول ما امروز گفتیم، این عبارتی است که شیخ طوسی دارد و انصافا هم اصحاب این را قبول کردند.
س: تلقی متأخرین چه
ج: خب دیگر عرض کردم اگر، همهاش را با اگر و مگر باید درست کنیم
س: نه متأخرین باشد، اگر متقدمین باشند…
ج: بله چرا، متقدمین اگر تلقی باشد بیشتر توی کلمات صدوق باید بیاید. صدوق و فقه الرضا و اینها تلقی است. متقدمین. اما چون شیخ آمده یک احتمال تبنی توش هست.
علی ای حال کیف ما کان چون این مطالب را کرارا تکرار کردیم دیگر نمیخواهد در اینجا تکرار بکنیم. این که ایشان آورده اجمالا اگر قبول بکنیم چون هنوز مشکل من پیدا نکردم، اگر آقایان در کتاب نهایه نگاه کنند روی دارد، روی انه این عبارت روی را که من در نهایه پیدا نکردم. اگر در نهایه روی باشد ارزش دارد. بیشتر است. اما اگر مجرد فتوا باشد احتمال تبنی توش هست. دیگر آن ارزش علمی روی را ندارد.
علی ای حال کیف ما کان این راجع به این قسمت.
لکن بلااشکال مشهور بین اصحاب بعد از شیخ و ابن ادریس تصدق است. انصافا این را نمیشود انکار کرد. و بعید میدانیم که مثل مرحوم شیخ بدون اینکه مثلا روایت روشنی باشد، با مجموعه اجتهادات و تبنی اینطور به ضرس قاطع بگوید به نظر من میآید که شیخ روایتی داشته که دست ما نرسیده. این همان بحثی است که عرض کردم عدهای از آقایان مثل مرحوم آقای بروجردی، میفرمایند اگر مطلبی بین قدما مشهور باشد، از اجماع بین متأخرین قویتر است. راست است چون قدما همان شهرتی هم که باشد از روایت گرفتند. متأخرین ممکن است اجماعش حسب قواعد باشد.
تاریخ این بحث را هم که فرق بین متقدمین و متأخرین و شهرت بین متقدمین، اقوای است از اجماع بین متأخرین. عرض کردیم اصل این مسئله الان در حوزههای ما به نام مرحوم آقای بروجردی مطرح است. و درست هم فرمودند، مرد بزرگی، خود من هم میدانید کرارا عرض کردم اعتقاد خاصی به ایشان دارم. لکن اصل این مطلب مال محمد امین استرابادی است، انصافا خب باید قائلش را مشخص بکنیم. اصل مطلب مال ملا محمد امین استرابادی است. ایشان در مناقشهای که راجع به اجماع دارد، مفصل راجع به اجماع در فواید مدنیهاش اشکال میکند، آنجا میگوید دو مورد از این مناقشه خارج است. یکی اگر مطلبی بین قدما مشهور باشد. این مطلب را ایشان آنجا دارد.
علی ای حال کیف ما کان و مطلب درستی هم هست. بینی و بین الله مطلب درستی است. مطلب صحیحی است. انصافش ملا محمد امین حالا کمی تند است انصافا این در فواید مدنیه تندروی دارد. یک مقدار هم خواب و منام و خواب دیدم و اینها که از ارزش علمی کتاب میآورد پایین، اما مرد پر اطلاعی است، پر فکر است، انصافا زحمت زیاد کشیده است. اما خب قر و قاطی کرده کان مخلطا.
علی ای حال دارد شیخنا ایرادا لا اعتقادا؛ بعد مرحوم ابن ادریس میفرمایند لان الصدقة لا دلیل علیها من کتاب، خود لقطه در کتاب نیامده حالا میخواهد مجهول المالک در کتاب بیاید.
لان الصدقة لا دلیل علیها من کتاب و لا من سنة مقطوع بها؛ مراد از قطع اینها در مقابل خبر است که ظنی میدانستند، یعنی با شواهد.
و لا اجماعهم، اجماعی هم در بین شیعه نیست. بل الاجماع؛ البته عبارات شیخ در نهایه غالبا اجماعی است. یعنی غالبا اصحاب با آن موافقت کردند.
بل الاجماع و الاصول المقرره؛ یک مطلبی دارد مرحوم آقای آشیخ اسد الله تستری در کشف الغناء که خیلی از ادعاهای اجماعات روی قواعد است، نه اینکه اجماع مصطلح، که شیخ هم مختصرش را توی رسائل آورده است. مختصر کتاب کشف الغناء عن وجه حجیة الاجماع.
بل الاجماع و الاصول المقرره، لمذهبنا؛ تعبیر اجماع را آوردند، خیلی بعید است. بگویید قاعده این طور اقتضاء میکند. مثل ما که دیروز گفتیم قاعده در این مقام این اقتضاء را میکند. اگر گفتیم قاعده اقتضاء کرد به اجماع که نباید نسبت بدهیم. انصافا این ظلم است دیگر، خب این که کار درستی نیست. شما بگو قواعد این اقتضا را میکند، که ما این کار را بکنیم. اما بگوییم بل الاجماع و الاصول المقرره لمذهبنا تشهد بان الامام علیه السلام یستحق میراث من لا وارث له؛ این هم رأی مبارک ایشان. که بدهیم به حاکم اگر از این بابی که ایشان گفته، در آن سه قسمی که ما کردیم، دیگر حاکم هر کاری کرد. ولو ممکن است حاکم این پول را بگیرد که مجهول المالک بوده، یا مال را بگیرد، و صرف در مثلا فرض کنید شهریه کارمندان بکند، که دیروز توضیحاتش را عرض کردیم.
حاکم سه شأن برایش در نظر گرفتیم. طبق این نظر این است. ولکن این خیلی عجیب است از مثل ابن ادریس رحمه الله که هم به قول خودش اجماع و قواعد. چون نمیدانیم چطور شده ایشان غفلت فرمودند. درست است اجماع و قواعد اقتضاء میکند لکن آن در جایی است که وارث ندارد. شما اینجا جهل دارید به وارث. ظاهرا بین جهل حد العلم و حد الواقع خلط فرمودند ایشان. بحث ما جهل به وارث است. بحثی که الان داریم مدیون به شخصی است و جاهل به وارث است.
س: الحاق کردند
ج: هان، بل الاجماع و الاصول، خیلی آخر محکم و قوی وارد شدند. خیلی سفت که آن روایت مرحوم شیخ طوسی رد بکنند. آخر رد کردن حالا فرض کنید روایت فرض کنید ضعیف یا مرسله که هنوز هم واضح نیست به ما که روایت این طوری متنی فعلا بوده حتما یا به دست ما نرسیده، اما این را به این زبان محکم رد کردن، الاجماع والاصول المقرره، بعد معلوم میشود خود آقا اشتباه فرمودند. سوال در مجهول الوارث است. آن حکم که میراث من لا وارث له به امام(ع) میرسد، در معدوم الوارث است. این چه جور ادعای اجماع ایشان فرمودند، اجماع و الاصول المقرره.
علی ای حال کیف ما کان انصافا آن دو سه جای این عبارت ایشان همین دو سه سطر مشکلات دارد. ابن ادریس من حیث المجموع خیلی مرد باهوش و با استعداد و نسبتا جوان بوده، میگویند چهل و خردهای سال، شاید ظاهرا پنجاه و خردهای سال، نسبتا جوان بوده این کتاب را نوشته، قابلیت علمیاش خوب است. شاید به قول شوخی همیشه ما دوره اولش بوده، اگر دوره دوم بود قویتر میشد. کمی هم تند است. گاهی بعضی جاها هم شده که گفتند به شیخ طوسی هم اهانت میکند با اینکه جد مادری ایشان است.
علی ای حال یک مقداری هم تندی دارد و اصولا مسلک کسانی که خبر را مطلقا قبول نمیکنند مثل سید مرتضی یا ابن ادریس، انصافا خود مسلک مشکل دارد، انصافا مسلک خالی از اشکال نیست. حتی ما نسبت به سید مرتضی با اینکه اعتقاد خوبی داریم، اما مع ذلک این مبنا که بیاییم کل روایات اهل بیت(ع) را حذف بکنیم و به هیچ روایتی اعتماد نکنیم، ومخصوصا عرض کردم کرارا و مرارا و تکرارا یک عبارتی در این جلد دو رسائل ایشان، از رسائل ایشان راجع به قمیها نوشته، خیلی اهانت تندی به قم کرده است. زیاد خیلی شدید است. و حالا ما کاری به دعوای حلیری نعمتی نداریم، قم و بغداد نداریم، اما انصافا ظلم است، یعنی انصافا تعبیر ایشان درباره قمیها ظلم است. حق درست نیست. و متأسفانه چند دفعه هم عرض کردم اینجا، متأسفانه منشأ شده همین زمان ما عدهای از مخالفین شیعه حالا بعضیهایشان هم یکی هم زیدی بود، رفیق ما هم بود، حالا بنا بود بگوییم که بردارد از کتابش، اینها برای اینکه میخواستند یک طعنهای به شیعه بزنند و به روایت شیعه، همین عبارت سید مرتضی را میآورند. همین الان سنیها عبارت سید مرتضی را میآورند در طعن به علمای قم و طعن ایشان بسیار تند است و نه فقط تند است. درست هم نیست باطل است، انصافا باطل است حق یقال که طعن باطلی است. که الان هم متأسفانه همان عبارت یکی از به اصطلاح تبرهایی شده که میخواهند ریشه شیعه را با آن بزنند.
س: خبر را قبول نداشتند چه کار میکردند
ج: تلقی اصحاب.
س: فقط همین طوری تلقی اصحاب
ج: بله، اسمش را اجماع گذاشتند. اجماع نیست، تلقی است. میگوید بین شیعه چه معروف است؟ همین. روایات را نمیشود قبول کرد.
عرض کردم عبارتی که دارد میخواهید در بیاورید در رسائلش هست کلمه مشبه 26:57 میخواهند چون
س: چطور ممکن است شخصیتی به این عظمت
ج: بله خیلی برای ما تعجب است. انصافا یعنی ظلم است دیگر
س: آن روایت 27:05
ج: بله، آن هم که حالا ثابت نیست. اگر در این دستگاهها در بیاورید در این تشکیلات. والقمیون الا یکی شیخهم ابو جعفر محمد،
س: دو نفر
ج: یک نفر را خارج میکند. آن هم نه اینکه خیلی احترام میکند اجمالا. خب خوب نیست. من مخصوصا میگویم چون الان در عدهای از کتب اهل سنت معاصرین نوشتند و به شدت حمله کردند. و انصافا هم هست دیگر. حالا عبارت که هست دیگر نمیشود انکار کرد.
س: با عدالت سازگاری دارد؟
ج: بله مشکل دارد، نه اصلا باطل است مطلب ایشان انصافا باطل است حقا یقال. اصولا عرض کردیم با اینکه تولید علم پیش ما در کوفه است دیگر. در شیعه تولید علم در کوفه است از حدود سالهای 80 زمان حضرت سجاد(ع) تا 150 که زمان تقریبا وفات امام صادق(ع) است، تولید اصلی علم ما در کوفه است. اما تنقیح بسیار قوی حدیث در قم است.
س: خب محدث داشته دیگر قم آن زمان
ج: نه بالاتر از محدث بودند. واقعا. خودش صدوق را همیشه به عنوان فقیه نام میبرد. مرحوم ابن الولید. خود کلینی خب در قم است دیگر.
س: اینها محدث هستند دیگر
ج: ابدا فقیه است کلینی فوق العاده.
خب دیگر معلوم میشود در این مدت کمتر دقت فرمودید در روایات و بحثهایی که ما کردیم.
س: ما به عنوان محدث بزرگ شیعه میشناسیم
ج: مثل زکریا ابن آدم المأمور علی الدین و الدنیا. نه، من عرض کردم تعبدا عرض نمیکنم. مرحوم نجاشی میگوید که آمد به کوفه مرحوم حمیری فسمع منه اهلها، با اینکه حمیری بیشترین مصادرش مال خود حدیث کوفه است. خود اهل کوفه دیدند این قدر این حدیث را تمییز کرده مرتب کرده و تنقیح کرده، آنها حدیث خود کوفه را از خود این آقا نوشتند. از این آقای قمی مرحوم حمیری پدر. عبدالله بن جعفر حمیری. خودش، پسرش، ما بزرگان واقعا نه اینکه تعبدا میخواهیم بگوییم، من عرض کردم کرارا، اصولا خود من نه اینکه چون نجاشی فرمودند چنین مطلبی را تعبدا
س: میخواهم بگویم الان سید مرتضی مقایسه میکند با اساتید خودش مثل مثلا شیخ مفیدها، در قم نبوده
ج: تصادفا شیخ مفید در منقولاتش ضعیف است، در حدیث ضعیف است.
س: باشد از فقها هست یا نه؟
ج: باشد، متکلمین هست، اما در حدیث
س: خودتان فرمودید از فقهای مدقق هست ایشان
ج: قبول دارم من خودم، خودم عرض میکنم احتیاج به تعبد هم نداریم. اما عبارات شیخ مفید، فرض کنید ارشاد شیخ مفید را که میخوانیم خب میتوانیم ارزیابی بکنیم اخبار ایشان را.
کتاب ارشاد چه حالا تاریخی باشد، چه فرض کنید مثلا سیره باشد، تراجم ائمه علیهم السلام باشد،
س: یک فقیهی که در طراز شیخ مفید باشد در قم آن زمان چه کسی بوده؟
ج: در طراز ایشان آخر میگویم، طراز ایشان به لحاظ کلام یا به لحاظ
س: همان فقیه جامع الشرایط
ج: همین قمیهایی که بودند
س: محدث نه، محدث نه، فقیه بفرمایید
ج: مثل ابن الولید، بسیار دقیق النظر است. آخر مبانی فقه از حدیث است در درجه اول. بخش حدیثیاش اینها مسلم از مفید قویتر هستند.
س: اینها محدث هستند استاد شما چرا
ج: حالا صاحب جواهر حدیث است، محدث است؟ حدیث را میآورد، شیخ انصاری حدیث را میآورد، ما الان… ما الان شیخ انصاری که میگوییم فقیه است یعنی به حدیث کار ندارد؟ ما الان مبانی حدیث شناسی شیخ انصاری را میدانیم. صاحب جواهر هم میدانیم. فرض کنید آقای خویی را هم میدانیم، مستمسک هم میدانیم، دیگران، نراقی هم میدانیم. این طور نیست که جاهل به این قضایا باشیم. بلکه بر اینها مسلطیم میدانیم کجا درست رفتند کجا باطل رفتند.
س: ندارد قم نداشت آن زمان دیگر
ج: بلااشکال ما فقهای بزرگی داشتیم اجلا هستند. خود مرحوم صدوق، خود مرحوم پدر ایشان. همین شرایع، الحمد لله تازگی
س: 30:49
ج: خب نه فتوایش ریشه دارد. یعنی در قدمای اصحاب یک واو یا او آوردن روی حساب بوده است. یعنی یک دنیایی خودش معلومات است. ما در بعضی از موارد شرح دادیم.
حالا به هر حال اگر عبارت سید مرتضی را آقایان آوردند که بخوانیم.
س: و ان القمیین کلهم من غیر استثناء لاحد منهم الا ابا جعفر بن بابویه بالامس کانوا مشبهة مجبره،
ج: مجبره، مشبهه؛ خب این دیگر ظلم است دیگر. میگویند همه یا مشبهه هستند. یعنی تولیدشان خراب است خب دارند تشبیه بشر میکنند. یا مجبره هستند. با اینکه خب ما روایت زیاد داریم که امر بین الامرین؛ یعنی میخواهد بگوید قمیها هیچی حتی نه روایت میفهمند، نه هیچی، نه توحیدشان درست است. خب این خیلی واقعا… به استثنای ابن ولید استثنای مرحوم صدوق، ایشان میگوید کلهم اجمعین بلا استثناء الا ابن بابویه. خب این واقعا ظلم است دیگر اینها عباراتی است که درست نیست.
س: مشبهه یعنی چه؟
ج: خدا را تشبیه به بشر میکنند، جسم میدانند خدا را.
س: کتبهم تشهد بذلک و 31:54
ج: بله میگوید و کتبهم، ابدا چنین چیزی نیست.
س: یعنی یک چیزی نبوده ایشان این را گفته یعنی الکی پرانده یعنی این طوری؟
ج: نه، الکی آخر کسی که
س: تا نباشد چیزکی
ج: لا اله الا الله
ببینید شما بحث ببینید شما اجازه بفرمایید شما دهها صدها کتاب دارید مثل کتب حسین بن سعید، مثل کتب حسن بن محبوب، خب سید مرتضی تمام اینها را نفی میکند. هیچ کتابی را قبول نمیکند از حدیث خب.
س: فقیه همین است دیگر
ج: فقیه همین است که همه روایات را طرد بکند. پس این فقیه نیست که
س: 32:35
ج: قطعا آقااین نمیشود قبول کرد دیگر؛ یعنی تمام، خب عرض کردم من کرارا عرض کردم کسی که تاریخ ائمه(ع) را نگاه بکند، زحماتی که آنها کشیدند. و بعد کارهایی که فقهای ما کردند
س: الان خود شما استاد در اصول، یک سری واقعا مبانیای دارید که خلاف اصلا مبانیتان ولو با کمال احترامی که به مبانی شما در اصول داریم، خلاف این اتفاقاتی است که علما در طول تاریخ داشتند.
ج: طول تاریخ؟ اجازه بفرمایید. من خودم الان حی و حاضرم. حالا سید مرتضی. طول تاریخ یا این سیصد سال اخیر شیعه.
س: همین که از زمانی که مثلا دیگر اصول خودش را
ج: کدام مبنا من گفتم که خلاف همه است؟
س: همان در باب استصحاب و اینها ما نگاه کنیم
ج: سید مرتضی هم مخالف استصحاب است و خیلی از بزرگان مخالف
ما استصحاب را چیزی نگفتیم که مخالف همه باشد. بزرگان اصحاب داریم که استصحاب را قبول نمیکنند. یکی آقای خویی میگوید استصحاب، فقط آقای خویی میگوید به تعارض ساقط است، ما میگوییم نه قبل از تعارض ساقط است. چه فرقی میکند بین ما با ایشان؟
س: علمای قم اصلا کلا متهم به غالی بودن چون بودند،
ج: آن بحث دیگری شد. این میگوید مشبهه و مجبره، شما میگویید غالی
عرض کنم خدمتتان حالا اگر استصحاب را در شبهات حکمیه قبول نکردیم این مشکل… خود شیخ طوسی به هیچ یک از روایات در باب استصحاب یک معنای عجیب و غریب میکند که خب خودش استصحاب بودنش، که قبول دارند در عده، عبارات ایشان را آوردیم. کسی از اینها ما تا قبل از قرن دهم کسی نداریم که به لا تنقض برای استصحاب حجت کرده باشد. در شبهات حکمیه. چیزی نیست که من گفتم. علمای ما گفتند. به عکس شما به عکس دارید میگویید. یعنی نکته مهم در کاری که ما کردیم، این است که آن چیزی را که در بین شیعه و علمای شیعه بوده زنده کردیم، نه اینکه شما میفرمایید خلاف همه… برائت را اصالة البرائة را مثل همین ابن ادریس و اینها رفتند. خب بزرگان اصحاب ما کسی از حدیث رفع را مرحوم شیخ طوسی هم نیاورده است. بزرگان بعد از ایشان غالبا نیاوردند. شما نگاه کنید حدیث رفع را. چون آقایان تاریخ را نگاه نکردند، خیال کردند این طور شده است. شیخ طوسی در هیچ یک از کتبش حدیث رفع شش تایی ما را نیاورده، در هیچ یک از کتبش. شیخ طوسی حدیث من بلغ را در هیچ یک از کتبش نیاورده است. این چیزی نبوده که من مخالف علمای شیعه صحبت کرده باشم.
س: نه خروجیاش الان فرق میکند دیگر درست است استاد؟
ج: نه چرا فرق، در بحث استصحاب در شبهات حکمیه چه فرقی میکند؟ آقای خویی هم قائل است، الان عدهای هم از شاگردان آقای خویی از همین معاصرین قائلند که جاری نمیشود، البته به تعارض. اخباریها هم که همه گفتند نه، به تعارض نه، قصور ادله. ما هم گفتیم قصور ادله به بیان دیگری. این مخالفت با کل علمای تاریخ شد، شیعه شد.
س: نه مشی شما مشی تاریخ حدیثی است.
ج: خیلی خب مشی علمی است که
س: همین احسنت. خب ما هم همین را میگوییم
ج: خب این مشی مگر باطل است؟ ما آمدیم گفتیم شیخ طوسی این کار را کرده، این باطل است؟
س: مبنای جدیدی است دیگر
ج: جدید نه اینکه با کل علمای شیعه مخالفیم. اول فرمودید با کل علمای تاریخ مخالفید. ما کجا با کل علمای تاریخ… ما آمدیم گفتیم بابا حدیث الزموهم را فقط شیخ طوسی آورده است. کلینی نیاورده، مرحوم صدوق هم نیاورده است. این ما مخالف با تاریخ هستیم؟
س: نه در استنباطات شما بالطبع همهاش فرق خواهد کرد دیگر
ج: نه نمیکند همهاش چرا فرق بکند؟ مگر میخواهیم دین جدید بیاوریم ما؟
نه حالا فرض کنید در همین مسئله مجهول المالک آمدیم تحلیل بکنیم که این، امروز این تحلیل را برای شما کردیم که این روایت هست در اصحاب ما یا نه؟ انصافا چون شیخ طوسی گفته قرینه قویای است انصافا. و بعد هم اصحاب قبول کردند. این خودش یک قرینه است دیگر. حالا بعد مجموعه قرائن دیگر را میخواهیم جمع بکنیم غیر از قاعده که صحبت کردیم.
پس یک مطلب راجع به این، این مطلبی که خود ابن ادریس رد کرده و گفته این حدیث را قبول نمیکنیم، به خاطر اینکه اجماع و اصول مقرره لمذهبنا تشهد، این استدلال ایشان روشن نیست؛ چون این درست است این مطلب. این در معدوم الوارث است نه در مجهول الوارث.
س: نتیجهاش یکی میشود، حالا ما
ج: ای بابا باز دیگر شما، خلاف وجدان صحبت میفرمایید مثل صحبت آقای حاج شیخ خودمان.
مطلب دیگر، روایاتی که بقیه روایات. ببینید یک عده روایاتی که گفته تصدق بده، لظاهر الاخبار به قول ایشان. روایتی که ما الان صریح در تصدق داریم، صریح صریح واضح، که حالا در مجهول گرفته شده، همان روایت معروف یکی از عمال بنی امیه است که امام(ع) فرمود از تمام مالت خارج کن صدقه بده. تمام.
عرض کردیم آن روایت فوق العاده به لحاظ سندی مشکل دارد. علی بن ابی حمزه بطائنی دارد. بعد هم توش یک مطلب غیبی و خدمت امام رسیدن و من میخواهم پاک بشوم وبهشت بروم و حضرت فرمودند این کار را بکن و بعد در وقت موت دید که مثلا درجات جنة به او داده شده و به علی بن ابی حمزه گفت اشهد فقد وفا … این من حیث المجموع صدرش و ذیلش ازش استفاده حکم فقهی نمیشود کرد، در مقام حکم فقهی نیست. بیشتر جنبههای احتیاط و
س: شخصی
ج: هان، بیشتر جنبه شخصی است.
و عرض کردیم اقوی شاهدش هم این است که مخصوصا در ائمه ما امام صادق(ع) چون امام صادق(ص) خصوصیتشان این است که هم حکومت بنی امیه را درک کردند، از سال 114 که امامت ایشان است، تا سال 132 بنی امیه است، بعدبنی عباس. خب طبعا بنی عباس مخصوصا عرض کردم در آن چهار سال اول که سفاح بود، یکی از کارهای مهمشان تصفیه بنی امیه بود.به یک نحو عجیبی بنی امیه را کشتند. لذا هم سفاح به او گفتند خونخوار، خونریز. این به خاطر شدت کشتن بنی امیه و تصیفه بود.
خب اگر این بود، به امام صادق(ع) میفرمودند همه شیعهها غیر شیعه راه خروج از اموال بنی امیه این است که همه اموالتان را صدقه بدهید. این که یک شخص واحد و بعد هم مسئله موت و حضرت به من وفا لی صاحبک، اینها را فکر نمیکنم بتوانیم استفاده حکم شرعی بکنیم. این مال آن روایت.
اما اینکه اجمالا این کار مطلوب است خوب است. این در حد اجمالیاش خوب است. دقت فرمودید؟ این که صدقه،
س: اخلاقا
ج: هان، صدقه خوب است. اصل اجمالیاش خوب است اما در این درجهاش چون دارد که تمام اموالت را، ما اصلا لباس هم نداشت، ما برایش پول جمع کردیم و یک لباسی و فرشی و موکتی را زیر پایش بیاندازد، چون همه را صدقه داد. این خب این قطعا چنین چیزی ما دلیلی برایش نداریم، در این حد اصلا
س: 39:10
ج: هان، مثلا یک جنبه اخلاقی یا معنوی یک سری سلوک و حالت خاصی
این راجع به این روایت اولی که عرض کردم. چون بنا شد اشاره اجمالی به روایات بکنیم، کلیه روایاتی که الان در ما نحن فیه توی مجهول المالک پیدا شده است.
یک دو تا روایت بود مال آن سائق، آن هم به درد ما نحن فیه میخورد که من که مثلا طلاسازی میکنم، یک مقداری از این طلاها در وقت ساختن میریزد توی تراب، تراب ساقه، تراب زرگری، خاک مال اینها، توش طلاست. توش یکیاش دارد مجهول المالک، امام(ع) آنجا میفرماید بفروش و صدقه بده. آن هم صدقه توش دارد. آن هم بد نیست. دلالتش بر صدقه خوب است. در مجهول المالک هم هست، در لقطه نیست. لکن آن یک مشکل دیگر دارد، در یک دو تا متن دارد. در یک متنش نمیگوید که نمیشناسم، در یک متنش میگوید خجالت میکشم به اینها رد بکنم. ظاهرا میشناسد اصحاب آن را و نمیتواند به اصطلاح، میگوید کم است فلان، به او میگویم آدم محترمی است، طلا آورده برای ساختن، به او بگویم این خاکها را هم بگیر، یک مقدار از طلای تو در این خاکها ریخته شده، همچین مناسب نمیدانم. امام(ع) در آنجا میفرماید این.
لذا آن روایت اجمالا آن هم اجمالا خوب است. به دقت نمیشود به آن فتوا داد.
س: طلاها اعراض صاحبش را ندارد؟
ج: چرا، توضیح دادیم. احتمالا اعراض صاحب هم توش دارد. بله راست است. آنها اعراض صاحب هم توش دارد.
این هم مورد دوم. لکن انصافش از روایت این اجمالا تصدق در میآید. عرض کردم صحبت اعراض هم توش دارد. آنجا احتمالا قطع مالک است نه مجهول المالک. احتمالش دارد چرا. و توضیحش هم عرض کردیم.
طایفه دیگر روایت روایت حفص بن غیاث بود که دزدی رفته یک چیزی دزدیده آورده خانه من امانت گذاشته، امام(ع) میفرماید به دزد رد نکن، به صاحبش رد بکن. میفرماید اگر نشناختی یک سال تعریف بکن، به منزله لقطه یک سال تعریف. عرض کردیم این روایت انصافا اگر لقطه را گرفته به هر حال توش تصدق داده، برای تصدقش خوب است، حالا سند روایت به اصطلاح فنی شاید مشکل داشته باشد. ما به یک قرائنی قبول کردیم. تصدق توش در میآید، اما اینکه تمام آثار لقطه من جمله تعریف سنه شاید اثباتش مشکل باشد.
اما دقت میکنید؟ ما یک قدر متیقن میتوانیم از مجموعه روایات، شاید هم مرحوم شیخ طوسی همین کار را کرده. یک قدر متیقن از مجموع روایات. و لذا آنجا عرض کردیم ما باشیم و مقتضای قاعده مجهول المالک است اصلا لقطه نیست. امام(ع) در آنجا فرمودند حکم لقطه و یک سال تعریف بکن و صاحبش آمد و آن هم ما تعبدا اجمالا قبول میکنیم. آن که قبول میکنیم به طور کلی در مورد خودش. تعدی از آن بسیار مشکل است؛ چون خلاف قواعد است روایت خلاف قواعد است.
س: استاد ببخشید همان روایت حفص بن غیاث تعبیرشان بمنزلة
ج: چون دارد و عرفه حوله بعد دارد.
آن اگر آن نبود درست است احتمال میدادم به منزله یعنی فقط صدقه بده. اجمالا توی مجهول المالک امام(ع) فرمودند صدقه بده توش هست. حالا این اجمالش. عرض کردم آن تفصیل دقیقش نیست.
یک طایفهای از روایات بودکه حضرت فرمودند به اینکه در باب کسی که هتل داشت، گفت این آقا گذاشته پول و رفته 204 درهم،
س: فندق
ج: هان، صاحب الفندق
حضرت فرمودند تدریجا صدقه بده. اجمالا توش صدقه هست، اما این تدریجا هیچ جا ما نداریم. فقط در همین روایت است. کلمه تدریجا. پس این حمل میکنیم بر قضایای شخصی. اما اصل صدقه در میآید.
یک روایت دیگر داریم در صاحب الفندق که نیست. میگوید فندق را من اجاره کردم افراد توش میآورم. مال من نیست. امام(ع) آنجا میفرماید اگر مال بود اترکه علی حال، دست به آن نزن. لذا آنجا ما این را توجیه کردیم شاید مراد امام(ع) این است که تو اینجا مسافرخانه را اجاره کردی، هتل را اجاره کردی، تو دست به آن نزن تا مالک اصلی بیاید او با این برخورد بکند. این مال تو که نیست، دست تو دست امانی اینجا نیست. آن روایت شبه معارض داشت، معارضش را هم توضیح دادیم. این تا اینجا مجموعه روایاتی که انصافا از توش تصدق در میآید اجمالا. انصافا همین طور است تا بقیهاش را فردا بخوانیم انشاء الله تعالی.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین