خارج فقه (جلسه64) چهارشنبه 1394/11/21
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
دربحث اخذ اجرت بر اذان بنا شد که یک نگاه دوبارهای به کل روایات باب بشود و تنقیح نهایی بشود.
عرض کردیم یکی از روایاتی که آقای خویی در کتاب به اصطلاح مصباح الفقاهه آوردند اما اینجا نیاوردند درمستند، به عنوان صحیحه یا معتبره محمد بن مسلم عن ابی جعفر علیه السلام. این روایت را متعرض شدیم و عرض کردیم این روایت در کتاب کافی آمده و در کتاب تهذیب از ایشان و در کتاب فقیه از راه مستقل. من عرض کردم یک اصطلاحی داریم، هست این الان هم آقایانی که تحقیقات کتاب میکنند متعارف است بین ایشان. مصدر عرضی، مصدر طولی، مثلاً کتاب کافی بعد تهذیب، تهذیب از خود کافی نقل کرده، این دیگر ارزش استقلالی نداردمگر برای نسخه شناسی. اصطلاحاً تهذیب را مصدر طولی میگویند چون از خود کافی گرفته. اما مصدر عرضی نه، راه دیگری است. کتاب فقیه مصدر عرضی است چون ابن مسلم نقل کرده، محمد بن مسلم، اصلاً عوض کرده، این ارزش دیگری دارد، اضافه میکند. پس بنابراین به حسب آنچه که الان ما داریم یکی اول قرن چهارم است کتاب کافی، یکی اول قرن پنجم است کتاب تهذیب، و یکی هم بینهما، آخر قرن چهارم است کتاب فقیه. در آن دو تا اول وآخر سند همین بود که دیروز خواندیم، رسید به علاء بن سیابه عن ابی جعفر قال لا تصلی، یا لاتصل یا لایصلی، مختلف نقل شده، خلف من یبتغی علی الاذان و الصلاة الاجر، عرض کردیم این باید ثابت بشود که مراد از اجر در اینجا یعنی اجاره، و الا ممکن هست مراد از اجر پول باشد، شامل جعاله هم بشود، شامل رزق از بیت المال هم بشود، فرقی نمیکند همه اینها.
حالا آقایان چون گفتند مثلاً آن زمان لااقل زمان امام باقر علیه السلام متعارف بوده که برای اذان پول میگرفتند، حالانماز را که نمیدانم، برای اذان میگرفتند، اجر را حمل کردند بر اجاره یا لااقل اجاره و جعاله، حالا دو تایش با همدیگر و اما رزق بیت المال نه.
این و از این لاتقبل شهادته هم چون در خود قرآن هم دارد که (ان الذین یرمون لا تقبلوا لهم شهادة و اولئک هم الفاسقون) چون اینها فاسق میشوند، شهادتشان قبول نمیشود. چون به اصطلاح این آیه مبارکه بیان صغراست برای آیه مبارکهای که آیاتی که درباره این جهت آمده است. پس این معنایش این است که ایشان فاسق است، و حداقل معنایش این است که چون یک بار هم نوشته، احتمال دارد که تکرار نباشد، این میشود کبیره، جز کبائر هم میشود. یا اگر یبتغی یعنی اصرار باشد گفت لا صغیرة مع الاصرار، اگر اصرار در آن باشد، صغیره هم باشد حکم کبیره پیدا میکند یا کبیره است. این راجع به این روایت. پس از روایت حرمت در میآید.
لکن عرض کردیم خود علاء بن سیابه که راوی اخیر است، وضع روشنی ندارد، داریم عدهای از روایات ایشان، آقای خویی، اگر معجم آقای خویی هست، چون من چاپی که دارم چاپ سوم است، مثل اینکه چاپهای چهارم و پنجم هم بعد شده، این مال علاء بن سیابه را از کتاب آقای خویی بیاورید، ایشان دارند که اقول در آن قسمتی که مربوط به خودشان است، لم یثبت توثیقه و لا مدحه، علا بن سیابه را، فکر میکنم اشتباه شده باشد طبق مبنای خودشان نه حالامبنای ما. چون دوسطر قبلش میگویند روا عن فلان عن فلان علی ابراهیم فی تفسیره،
س:
ج: گفتم من، نسخه من گفتم چاپ سوم است، بعد عوض شده.
من که خواندم خودم حاشیه زدم، در نسخه خودم، که هذا قریب منه، که چطور، دو سطر قبلش نوشته علی ابراهیم، خب نمیشود که آدم دو سطره که حالا، حالا دو جلد باشد معقول است اشتباه، دو سطر قبل که آدم اشتباه نمیکند که، معقول نیست که آدم دو سطر قبلش اشتباه بکند، حتما از قلم در رفته دیگر، دیروز که میخواندم گفتم حتماً در این چاپ جدید اصطلاحش کردند.
س:
ج: به هر حال چون من نگاه کردم و تعجب کردم، در ذهنم بود که اگر بیایم درس بگویم آقایان نگاه بکنند در این چاپهای جدیداحتمالا ایشان، بله، واضح بود که ایشان اصلاح میکنند، این معقول نیست این عبارت طبق، میگویم با دو سه سطر که آدم اشتباه نمیکند که، یعنی تناقض صحبت نمیکند، حالا با دو سه جلد ممکن است اما با دو سه سطر که تناقض صحبت نمیکند. علی ای حال ایشان فرمودند به اینکه علاء بن سیابه، به نظر ایشان ثقه هستند به خاطر وقوعش در تفسیر علی بن ابراهیم. این مطلبی است که ایشان دارند.
من عرض کردم کرارا و مرارا مسئله کامل الزیارات را ایشان برگشتند، اما مسئله علی بن ابراهیم بر نگشتند، ایشان تا آخر معتقد بودند که اگر رجل یقع به اصطلاح راوی، در اسناد علی بن ابراهیم در تفسیر ثقة یحکم بوثاقته، از این مبنا تا آخر قدس الله نفسه برنگشتند.
لکن ما توضیح دادیم کرارا و مرارا، تکرارا دیگر احتیاج ندارد که این کتاب موجود قطعاً مال علی بن ابراهیم نیست این کتاب موجود، کما اینکه مرحوم آقای آشیخ آقا بزرگ متنبه شدند تا یک حدی حاشیه مفصلی برایش چاپ کردند، به اینکه جامع است کتاب، جامع هم نیست که ایشان تصور کردند. کتاب مولفی دارد، حالا ما چه کسی است؟ الله اعلم. به هر حال کتاب، یک کتاب سر و ته داری است، این طور نیست که برداشته مثلاً پنج تا تفسیر را جلویش گذاشته و جمع آوری کرده و کاری نکرده، نه، کتابی است که حساب و کتاب دارد، سر و تهی دارد، حالا اسمش چه بوده؟ حقیقتش چیست؟ کارش چیست؟ عرض کردیم از چهرههایی که خیلی محتمل است همین علی بن حاتم قزوینی است، کتابی به نام مصابیح نور داشته، شاید هم این همان باشد، شایداحتمالاً.
به هر حال این کتاب قطعاً مال علی بن، علی بن حاتم 350 هست وفاتش، علی بن ابراهیم حدود 307 تا 308 هست این حدودها، معین نیست وفاتش. علی ای حال این کتاب قطعاً، این کتاب موجود با شکل موجود قطعاً مال علی بن ابراهیم نیست، نه احتمالاً، جزماً و یقیناً مال علی بن ابراهیم نیست. البته در این کتاب موجود شاید حدود 60 درصد یا بیشتر از تفسیر علی بن ابراهیم است. و خود علی بن ابراهیم غیر از وثاقت و جلالتش صاحب تفسیر بوده. در این کتاب معظمش ازاین تفسیر است. این هست. لکن مولف کتاب … از غیر آن هم استفاده کرده، از تفاسیر دیگر مثل تفسیر ابو الجارود و دیگران، حالا دیگر من چون دفعه توضیح دادم، بخواهیم حالا شرح کامل بدهیم که طول میکشد، فایدهای هم آن قدر اینجا ندارد.
به هر حال ایشان این مولف کتاب بیشترین قسمت کتاب از علی بن ابراهیم است، البته علی بن ابراهیم تفسیری که الان در این کتاب به ما رسیده دو بخش است: یک بخش روایت و یک بخش هم خودش است، میگوید وقال و قال و قال، کلمات خود علی بن ابراهیم در تفسیر است. یک بخش مشکوک هم دارد که نمیدانیم کدام یکی، مال کیه، بخش مشکوک هم دارد. یک بخش دیگر از این کتاب روایاتی است که خود ایشان نقل کرده مولف کتاب. و اینها فرقش این است که ایشان افرادی را اسم میبرند که قطعاً علی ابن ابراهیم از آنها نقل نکرده، مثلاً ابن عقده، ابن عقده 333 است، یعنی ابن عقده بعداز علی بن ابراهیم است مضافا اینکه ابن عقده اصلاً قم نیامده است، کوفه بوده و در کوفه هم فوت کرده. بغداد رفته، قم نیامده است، و علی بن ابراهیم هم کوفه نرفته، اصلاً از روات کوفه نبوده است. و محمد بن حمام بغدادی این 336 است، تقریباً سی سال بعد از وفات علی بن ابراهیم، غرض در کتاب افرادی هستند که قطعا علی بن ابراهیم از آنها نقل نمیکند. پس این کتاب موجود الان اگر بخواهیم تحلیلش کنیم، به دو بخش اساسی تقسیم میشود. یک بخش آن قسمتهایی است که مال علی بن ابراهیم است، چه روایتش چه غیر از روایت. یک بخش مال ایشان نیست، و روایاتی است که ایشان آورده، آنها هم خیلیهایش قابل شناساسی است، مثلاً تفسیر فلان، تفسیر فلان، و آنها علامتش این است، علامت آن روایت، توش حدثنی دارد، هر جا حدثنی اول حدیث بود، مال علی بن ابراهیم نیست، چون ایشان خودش علی بن ابراهیم را درک نکرده، اصلاً صاحب کتاب علی بن ابراهیم، هیچ وقت نمیگوید حدثنی علی بن ابراهیم، همیشه و قال علی بن ابراهیم و قال و قال این جوری میگوید.
یک بخشی هم هست در کتاب در تفسیر آیات قال در آن ندارد. نمیدانیم اینها مال چه کسی است؟ اینها هنوز روشن نیست، مال مولف کتاب است یا مال خود علی بن ابراهیم است، مثلاً قالش افتاده مثلاً، البته بحثهای بیشتر و طولانی تری دارد که الان جایش اینجا نیست. ما یک شواهدی پیدا کردیم که اینها مال چه کسی باشد، حالا بخواهیم آنها راتوضیح بدهیم طولانی است.
چرا این کتاب به نام علی بن ابراهیم است؟ این را هم نمیدانیم، چون این کتاب اوایلش تا حدود سوره نساء و آل عمران است، فقط از علی بن ابراهیم نقل کرده، از آن روایات دیگر ندارد در آن. اصحاب اولش را دیدند، خیال کردند تا آخر، اما مخصوصاً آخرهای جلد دوم زیاد دارد از آن حدثنی، حدثنی، این حدثنیها مال مولف کتاب است که فعلاً مجهول است، نمیشناسیم. آن شخص را دقیقا نمیتوانیم بشناسیم.
س:
ج: ما تقلید را قبول نداریم، شما هم بحث نفرمایید.
عرض کنم خدمتتان که چه شده، چرا به علی بن ابراهیم، من هم نمیدانم، واقعاً دقیقا نمیدانم، چون هر کسی کتاب را، خودآقای خویی هم اگر خوانده بودند میفهمیدند، هر کسی کتاب را نگاه بکند یقین دارد که دارد حدثنی احمد بن محمد بن سعید این جزء تقریباً محالات است که علی بن ابراهیم از ابن عقده نقل بکند یامحمد بن حمام بغدادی، ابو علی بغدادی، جزء محالات است این مطلب.
و عرض کنم که و همچنین مثلاً ما هیچ جا نداریم که علی بن ابراهیم از معاصرین مثل احمد بن ادریس نقل کرده باشد، یا محمد بن یحیی، در این هست حدثنی احمد بن ادریس، و تعجب البته خب به نظرم کار آقای خویی نباشد، مال همین کسانی که جمع کردند. مثلاً آقای خویی در احمد بن ادریس نوشتهاند روا عنه علی بن ابراهیم، تفسیر … این مال این، مال صاحب کتاب است، مال علی بن ابراهیم نیست، علی بن ابراهیم یک دانه حدیث از احمد بن ادریس ندارد. احمد بن ادریس بعد از علی بن ابراهیم است وفاتش، اما هر دو از مشایخ قم هستند.
س:
ج: خب نه در آن جاهایی که اسم کتاب تفسیر دارند دیگر، در احمد بن ادریس دارند روا عنه علی بن ابراهیم که اینها باطل است. محمد بن یحیی نوشتند روا عنه علی بن ابراهیم، اینها همهاش باطل است و بی اساس است. حالا وارد آن بحثها نشویم چون آن بحثها طولانی است.
حالا چرا این کتاب به اسم تفسیر علی بن ابراهیم جا افتاده، آن را هم نمیدانیم دقیقاً البته اکثر کتاب مال علی بن ابراهیم است، نمیشود این را انکار کرد. اکثر کتاب، روایاتش، جلد اول تقریباً تا سوره آل عمران به نظرم، به نظرم صفحه این چاپ نجف صفحه 147، 137 تا آنجا فقط علی بن ابراهیم است، آنجا به نظرم اولین روایت از تفسیر ابن عقده نقل میکند، میگوید حدثنی احمد بن محمد بن سعید، به نظر میآید صفحه 137 یا 147 است، یک صفحهای آن حدودا هست در آل عمران است یا نساء است نمیدانم.
س:
ج: اولین حدیثی که از تفسیر ابوالجارود نقل میکنند آنجاست. اول از آنجا شروع میشود، اما جلد دوم زیاد دارد، جلد اول اصولاً دارد اما نه به آن زیادی، جلد دوم خیلی زیاد دارد. به هر حال من در نسخه خودم تمام آنها را مشخص کردم آنهایی که از علی بن ابراهیم است و آنهایی که از دیگران است. و چه شده است را نمیدانم، چطور شده این کتاب، مثلاً مرحوم مجلسی که کتاب شناس است و مرحوم شیخ حر، آنها هم تمام کتاب را به علی بن ابراهیم نسبت دادهاند. مثلاً اگر همین روایت که احمد بن ادریس است شیخ حر نوشته علی بن ابراهیم فی تفسیر عن احمد بن ادریس مثل کاری که آقای خویی کرد. ایشان هم به علی بن ابراهیم نسبت داده که آن هم خب درست نیست. مرحوم بحار هم همین کار را کرده، به علی بن ابراهیم نسبت داده که آن هم درست نیست.
به هر حال یک قسمت معتنابهی مخصوصاً در جلددوم، از طریق علی بن ابراهیم، اصلاً اسم علی بن ابراهیم مطرح نیست، علی بن ابراهیم از آنها نقل نمیکند، که یکی هم احمد بن ادریس است. حالا این اجمال قضیه تفسیرش جای دیگر. و عرض کردیم تا آنجایی که معلومات من فعلا نشان میدهد شواهد ضعیفی است که نشان میدهد شاید در زمان ابن طاووس این اشتباه، این کتاب، همین کتاب موجود یعنی به نام تفسیر مطرح شده، اما شاهدی که ما دیگر به آن واقعاً اطمینان داریم و روشن است، یک شاگردی دارد شهید اول به نام حسن بن سلیمان حلی، که مختصر بصائر الدرجات دارد یا منتخب بصائر الدرجات، ایشان در این منتخب سند دارد به همین کتاب فعلی. این ترکیب کرده، تلفیق کرده، اجازهای دارد از شهید ثانی، این اجازه تاشیخ طوسی است، اجازه از شیخ طوسی را هم تا علی بن ابراهیم چسبانده به آن، از همین کتاب موجود ایشان نقل میکند با سند، از همین کتاب موجود، توضیحاتش را عرض کردم، یعنی از قرن نهم. ما از قرن نهم میدانیم که این کتاب اشتباه شد، به اسم کتاب علی بن ابراهیم جا افتاده است. تقریباً اولین کسی که تنبه پیدا کرد اجمالاً مرحوم آقا شیخ آقا بزرگ است، آن هم بعد از چاپ نسخه، من عرض کردم نسخه کتابخانه ایشان را دیدم، من یک چند مدتی کتابخانه ایشان بودم بعد از فوت ایشان، با قلم قرمز ایشان علامت زده بود روی همان نسخه خودش که اینها مال علی بن ابراهیم نیست، آنهایی که هست و آنهایی که نیست.
و ایشان اولین، حالا هم دیگر زیاد بحث شده این چهل و پنجاه سال اخیر راجع به این کتاب مقالاتی نوشته شده، کتابهایی نوشته شده…
س:
ج: نه مولف کتاب است، معلوم نیست، آقایان گیر کردند، ما که در آن گیر نداریم.
علی ای حال کیف ما کان، من فقط عرض بکنم آنچه که الان در کتاب علی بن ابراهیم هست در تفسیر حدثنی احمد بن ادریس، اصلاً این روایت مال علی بن ابراهیم اینی که آقای خویی آوردند در سوره هود، این روایتی راکه ایشان آوردند و توثیق کردند علاء بن سیابه را به خاطر روایت علی بن…، اصلاً این مال علی بن ابراهیم نیست.
س:
ج: آل عمران، میدانم آل عمران است من گفتم، صفحه 137 یا 147 از همین چاپ نجف.
س:
ج: 102
س:
ج: حمدانی، بله آن آقای دیگر که هست، بعد میرساند به جناب آقای ابی الجارود. به نظرم محمد بن سنان دارد توش، بعد ابی الجارود،
س:
ج: زیاد بن منذر که خودابی الجارود است، خود زیاد بن منذر خودش ابو الجارود است.
س:
ج: نه اشتباه چاپ کرده، زیاد بن منذر ابی الجارود دیگر، ابی الجارود…، خودش زیاد بن منذر، قطعاً اشتباه چاپ کرده است.
خیلی خب، پس روشن شد اولاً علاء بن سیابه را با این راه نمیشودتوصیف کرد، راه درستی نیست.
س:
ج: مال آقای خویی؟ مال کتاب چیز، این سوره هود است، در سوره هود آیه 29، این در سوره هود است در ذیل آیه، این هم نوشته حدثنی احمد بن ادریس، اصلاً مال علی بن ابراهیم نیست این روایت، مال مولف کتاب است. این روایت اصلاً مال مولف کتاب است، که در آن علاء بن سیابه هست، مولف کتاب است. اصلاً مال علی بن ابراهیم نیست.
عرض کردم مال صاحب وسائل، مرحوم بحار اینها حتی همان حسن بن سلیمان، فرقی بین، همه را به علی بن ابراهیم نسبت دادند، وسائل هم همین کار را میکند، میگوید علی بن ابراهیم فی تفسیره عن احمد بن ادریس، تعجب است ایشان خب بالاخره با حدیث و رجال و اسانید آشنا هستند یا مجلسی رحمه الله علیه، ایشان هم دارد، ایشان خب رمز مینویسد به جای علی بن ابراهیم نوشتهاند فس، فا و سین، مینویسد احمد بن ادریس، همان را از کتاب علی بن ابراهیم میآورند به اسم علی بن ابراهیم نقل میکند و آقای خویی هم همین کار را کردند. این کارها علمی نیست، دقیق نیست، عرض کردم از قرن نهم بگیرید تا قرن پانزدهم تقریباً، چند قرن میشود؟ چهار و پنج قرن است، پنج و شش قرن است مطلب جابجا شده است. دیگر الان دارند یواش یواش میفهمند که مطلب جزمی است که این کتاب قطعاً مال علی بن ابراهیم نیست، حالا مال چه کسی است آن بحث دیگری است. و آن مقدمه، بعضیها میگفتند مقدمه مال یکی است، کتاب مال… نه مقدمه و کتاب یکی است. دیگر چون عرض کردم نمیخواهم وارد بحث بشوم.
مشکل این حدیث وجود محمد بن موسی است که عرض کردم فقط ضعیف نیست. شبهه وضع در او هست مخصوصاً ابن الولید. البته عرض کردم نجاشی یک والله اعلم دارد بعداز کلام ابن ولید. احتمالاً نجاشی به این تندی نباشد، احتمالاً که نسبت وضع به ایشان بدهد. خیلی بعید است که نسبت وضع به ایشان بدهد. اما به هر حال قبول ندارد.
و اما چرا مرحوم کلینی این را آورده؟ ظاهراً مرحوم کلینی قرائنی داشته که این از کتاب ابن فضال است، ظاهراً دیگر. چون عرض کردیم امثال این اشخاص ما نباید بحث رجالی بکنیم، چون این رجالیها اهل سنت بحث رجالی، ما بحث فهرستی بایدبکنیم. این محمد بن موسی به اصطلاح، ایشان رفته کوفه و این کتابها را آورده، یاکتاب احمد یا کتاب پدرش است. احمد پسر ابن فضال، ابن فضال اسمش حسن هست. سه تا پسر دارد که هر سه اهل حدیث هستند، احمد و محمد و علی. علی اشهر اینهاست. علی بن حسن اشهر اینها در اولاد بنی فضال اشهرشان ایشان است. به هر حال من احتمال میدهم کلینی روی قرائنی توثیق، یعنی اطمینان داشته که از کتاب ابن فضال است، یا پدر یا پسر، ظاهراً این طور باشد. و احتمالاً اصلش هم کتاب عقبة بن خالد، علی بن عقبه باشد، چون علی بن عقبه نسبتاً ما روایات ابن فضال از ایشان زیادداریم و خود نجاشی هم که توثیقش کرده طریقش ابن فضال است به ایشان. له کتاب بعد که میگوید ابن فضال پدر است.
علی ای حال احتمالاً نکتهاش این باشد. یعنی توجیه عمل کلینی ظاهراً این است.
آیا ما قبول کنیم؟ خیلی مشکل است، وقتی یک کسی احتمال کذب و وضع در او باشد، قبولش خیلی مشکل است. ما قبول بکنیم، نه الان نمیتوانیم قبول کنیم، غیر از این که علاء بن سیابه هم توثیق ندارد، خود وجود یک شخصی که متهم است، لااقل اتهام دیگر حالا، فرض کنیم ما والله اعلم آقای نجاشی را هم قبول بکنیم، به هر حال به قول امروزیها انگ کذابیت و وضاعیت به ایشان خورده، شوخی نیست دیگر، کار کمی نیست، قبول روایت این شخص الان بسیار کار مشکلی است.
این راجع به طریق مرحوم کلینی.
پس این روایت به طریق مرحوم کلینی اول قرن چهارم و شیخ اول قرن پنجم، هر دوش، شیخ هم از ایشان نقل کرده، اصلاً دقیقاً از ایشان، همان محمد بن یحیی الی آخر. این قابل قبول نیست.
میماند طریق شیخ صدوق. مرحوم شیخ صدوق دارد و روا محمد بن مسلم، به صورت روا هم آورده.
س:
ج: حالا این نسخه را لااقل نسخه ابن فضال را گیر داریم…
س:
ج: خب آن حسابش، خب خودش میکنیم، حساب محمدبن مسلم را خودش میکنیم.
س:
ج: در مضمون میخواهیم بفهمیم، درمضمون میخواهیم بگوییم حالا
فرض کنید محمد بن موسی برداشته روایت محمد بن مسلم را با این سند جعل کرده، فرض کنید، نستجیر بالله، ما که نسبت… ما اصولاً بیشتر بحث میکنیم که ما قبول نداریم، نمیآییم به این آقایان، چون بعضی از اهل سنت نقل کردم برایتان میگوید ما ممکن است یک شخصی را تضعیف بکنیم و روایتش را هم رد بکنیم، ممکن است این الان در عالم برزخ در اعلی درجات بهشت باشد، راست هم هست، ما خبر نداریم، مشکل سر آن آقا نیست، مشکل سر خود ما است. خیلی من تندیهای آن جور نداریم. به هر حال فعلا این یکی ندارد.
میماند راه محمد بن مسلم که عرض کردیم مرحوم استاد از این راه، البته آن را هم عرض میکنم شاید مثلاً مرحوم استاد روی مبانی سابق یا عدم توجه چون الان دقیقاً نمیدانیم ایشان چرا، از چه راهی این حدیث را، من توضیحاتش را چند بار گفتم، دیگر حالا امروز هم که وقت در شرف اتمام است. عرض کردیم خود محمد بن مسلم یک کتابی داشته که معلوم نیست آن کتاب در اختیار ما رسیده باشد، خود به اصطلاح کتاب محمد بن مسلم به نام اربعه مسئله فی الحلال و الحرام، از چیزهایی که ما از حالا آن هم یک شرحی دارد، فعلا چون اینجا جایش نیست، یک آقایی نوشته این حدیث اربعمأه شاید آن باشد، نه، مسلم آن نیست. آن اربعمأة مسئله سوال و جواب در حلال و حرام، غیر از حدیث اربعمأة است. این کتاب دیگری بود.
عرض کنم خدمت شما که و آن چه که ما الان از محمد بن مسلم خوب داریم، بهترینشان آنهایی است که علاء بن رزین از آنها نقل میکند. قلاع هم بوده، قلاع یعنی به حساب کان یقل سویق، سویق همین حلوایی هست که درست میکنند آرد و شکر و بعد رویش، یک رنگ تیره قهرهای پیدا میکند، این را سویق بهش میگویند، سویق آرد، حنطه، به حساب گندم، سویقهای مختلفی، حلواهای مختلف بود، یکی هم این بود. ایشان کارش حلواسازی بوده، خدا رحمتش کند، علاء بن رزین، و تفقه علی ید محمد بن مسلم، یکی از شاگردان مهم محمد بن مسلم و ناشر آراء ایشان، ایشان است همین علاء بن رزین، و کتابی هم دارد، چند دفعه هم عرض کردم نجاشی خیلی نسخ کتاب را اسم نبرده، شیخ بیشتر نسخ کتاب علاء را اسم برده، این هم باز برای ما روشن نیست. لکن نسخ کتاب علاء بیش از این مقداری است که شیخ، شیخ چهار تا اسم برده، نسخ متعددی داشته کتاب علاء، یکی از کتب اساسی ما است دیگر کتاب علاء بن رزین جزء اصول بسیارمهم و اساسی شیعه است. الان هم قطعهای از آن موجود است در اصول ستة عشر، شانزده تا اصل چاپ کردند، یکیاش هم مال همین علاء بن رزین است. این اصول ستة عشره که چاپ شده حاجی نوری، و از حاجی نوری به ما رسیده، یکی از آنها مال علاء بن رزین است. و کتاب معروفی است و نمیشود انکار کرد، نسخ متعددی داشته، حالا وارد آن بحث چون آثار خودش را دارد نمیخواهم اینجا بشوم.
س:
ج: نسخه موجود، اولش طریقش رانوشته، نمیدانم حالا صفوان است یا کیست، وجاده هست قطعاً وجاده است. یکی از نسخی که از این کتاب بوده، چون این بحث لطیف است من کمی توضیحش دادم، یکی از نسخ کتاب در اختیار مرحوم صدوق بوده، صدوق در قم. خب صدوق مسلکش اخباری مسلک است دیگر مثل بقیه اخباریها، در اختیار ایشان بوده، این نسخه توسط محمد بن خالد برقی، این نسخه، نسخهای بوده که در اختیار خاندان برقی بوده، چون خاندان برقی علمی بودند، نسخهای از کتاب علاء در اختیار خاندان برقی بوده که جدشان محمد بن خالد از علاء نقل کرده، چون عرض کردیم محمد بن خالد خودش کوفه بوده آمده به قم، علاء هم کوفی است. پس آنچه که مرحوم صدوق از محمد بن مسلم نقل میکند مثل اینجا روا محمد بن مسلم، این تاریخش واضح است و ابهام ندارد. نسخهای بوده که مرحوم محمد بن خالد از علاء در کوفه شنیده آورده به قم، این نسخه دست به دست در خانواده ایشان، پسرشان، نوههاشان، نوه و نوه همین جور رسیده تا صدوق، صدوق از یکی از مشایخش همین است که از نوههای برقی است، نمیدانم حدثنی محمد بن عبدالله بن فلان و فلان همین جور عن ابیه تا به برقی پسر برقی پدر علاء، پس در این حقیقت تاریخ این نسخه هم واضح شد. من شرح دادم برای اینکه حال این نسخه را کلاً بدانید. نسخهای از کتاب علاء بن رزین دراختیار صدوق که از خاندان برقی بوده، چه میگویند الان میراثهای علمی خاندانی، جزء میراثهای علمی خاندان برقی است. مرحوم برقی پدر محمد بن خالد از کوفه با خودش به قم آورده، این بعداً دست به دست گشته تا رسیده به نوههای ایشان، نوه ها و نبیرهها و ندیدهها واینها تا یکی هم استاد صدوق است. این از مواردی است که ایشان از خاندان نقل میکند. استاد ایشان هم به نظرم نوه نوه برقی پسر است، حالا اسمش هست آنجا. اگر آقایان بیاورند نوشته ما کان فیه عن محمد بن مسلم،
س:
ج: این احمد بن ابی عبدالله برقی پسر است، این احمد بن ابی عبدالله، آن وقت ببینید چند تا واسطه است؟ یا نوه نوهاش است، نوه پسرش نمیدانم چیست؟ علی ای حال این احمد بن ابی عبدالله که آورده برقی پسر است، دقت کردید؟ آن علی بن فلان نوه، … بخوانید یک بار، رویت عن علی
س:
ج: نوه پسرش است. نوه پسر برقی پسر است. دقت کردید. این یک کتابی بوده، نسخهای بوده از کتاب علا در اختیار مرحوم صدوق، طبعاً مثلاً فرض کنید کلینی قبل از ایشان بوده، گاهی از این نسخه نقل میکند، زیاد نقل نمیکند، کلینی از نسخههای دیگر نقل میکند. این یک نسخه خیلی حالا معروفی در خاندان برقی بوده، نبوده، خیلی قابل اعتماد نبوده، حالا شاید هم آقای خویی که توثیق کرده، تاثیر روی همان کلماتی که عدهای که این استاد صدوق است و خاندان برقی و الی آخر.
علی ای حال آنی که ما الان میدانیم انفراد زیاد دارد، انفراد دارد، یعنی چیزهایی را ایشان نقل میکند که کس دیگری نقل نمیکند. خود محمد بن خالد هم عرض کردیم کان ضعیف فی الحدیث، ثقه هست، اما ضعیف فی الحدیث، متاسفانه در حدیث شناسی ضعیف است. و چون کتاب علا بسیار معروف بوده و نسخ متعدد داشته، عرض کردم شیخ چهار تا نسخه را اسم میبرد، نجاشی اسم نمیبرد، شیخ چهار تا نسخه، آنی که ما الان دیدیم خیلی بیشتر از چهار نسخه است و بزرگان هم داریم یعنی افراد عادی نه، مثل صفوان و دیگران، اینها همه نسخه علاء را نقل کردند. آن وقت چون خود برقی پسر هم کان یروی عن الضعفاء یعتمد المراسیل برقی پدر هم کان ضعیف فی الحدیث، آن دو تای بعدی را هم که اصلاً نمیشناسیم عادتاً احتمال غلط در این نسخه هست، عادتاً با آن مقدماتی که ما الان عرض کردیم، مثل آن بحثی که دیروز کردیم، عادتاً احتمال غلط در این نسخه موجود است، این نسخه، نسخهای نیست که خیلی قابل اعتماد باشد. که آقای سید هم فرمودند محمد بن مسلم نقل کردند. مشکلش این است که آن نقل محمد بن مسلم به یک لحاظی مشکلتر است تا این نقل کلینی، نقل محمد بن مسلم، چون کتاب مشهور بوده، معروف بوده و منحصر است به نسخه خاندان برقی، که خود برقی هم خود برقی اصل هم، وضع روشنی هم ندارد چه برسد به بقیه خاندان، آن سررشته خاندان هم کان ضعیف فی الحدیث، عرض کردیم ایشان ذوق اخباری داشته، احتمالاً به وجاده و مجاده و این جور چیزها اعتماد میکرده است.
خدای ناکرده خدای ناکرده در ذهن ما آمده نکند در نسخه، در روایتی که محمد برقی نوشته یا دید ایشان علاء بوده، علاء عن ابی جعفر، علاء ابی جعفر که نمیشود یک محمد بن مسلم هم آن وسط باشد، این علاء بن سیابه بوده نه علاء بن رزین، اشتباه ایشان ظاهراً احتمالاً بین علاء بن رزین و علاء بن سیابه باشد، به هر حال نسخه مرحوم صدوق وآن چه که از محمد بن مسلم نقل شده، آن مشکلاتش بیش از آن نسخه است. آن اگر قبول بکنیم که همان اشکال نجاشی، مثلاً کلینی شاهد داشته که این مال ابن فضال است. اگر از محمد بن موسی رد بشود بقیهاش خیلی مشکل ندارد، جهالت علا بن سیابه هم خیلی کارساز نیست، یعنی مشکل درست نمیکند. آنجا فقط همان وجود یک وضاع در وسط، آن هم عرض کردیم نجاشی در حد وضع شاید قبول نکرده، کلینی هم شایدقبول داشته که این بر میگرده به خاندان، به تراث میراث بنی فضال.
علی ای کیف ما کان پس هر دو حدیث مشکل دارند. مشکل سختی هم دارند. بلکه بایدگفت آنچه که در وسط مرحوم صدوق نقل کرده مشکلش بالاتر است تا آن دو تایی که اول قرن چهارم و اول قرن پنجم. آنی که قبل از صدوق و بعد از صدوق است از همین کتاب علاء بن سیابه. خود من چون آن آقا ضعیف فی الحدیث، احتمال میدهم خدای ناکرده آن روایتی که بوده اولش علاء بوده خیال کرده علاء بن رزین عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر است، خیال کرده رحمة الله علیه. احتمالی که من میدهم آن علاء بن سیابه بوده است نه علاء بن رزین، متن یکی است دقیقا یکی است، چون متن یکی است بعید است که دو تا روایت باشد و به نظر ما میآید آنی که کلی نقل کرده ادق و اصوب باشد و قطعاً اگر در کتاب علاء بود کلینی بهتر مطلع بود. شاید کلینی رضوان الله تعالی علیه نظر مبارکشان به این بوده است که این در کتاب علاء نیست و در نسخه ای که خاندان برقی، چون برقی هم کلینی قم بوده دیگر خب، کلینی یک طبقه زودتر از صدوق به برقی نزدیک است، قاعدتا اینطور است، به نظر من از این نوه های برقی هم یکی نقل میکند کلینی، این علی بن عبدلله بن نمیدانم کذا که گفتیم، به نظر من از آن عبدالله اش نه آن بعدیش کلینی نقل میکند، از احمد بن احمد برقی. به نظر من کلینی هم از یکی از این خاندان دارد، از این وسط دارد، صدوق با دو واسطه علی بن عبدالله عن ابیه عن احمد برقی، با دو واسطه از او نقل میکند. علی ای حال کیف ما کان این روایت الان کلا مشکل دارد، عرض کردم به لحاظ شاید شواهد و وثوق باز مال کلینی، چون دقیق بوده و فوق العاده بوده، به هرحال محمد بن موسی که موسس حدیث نیست، ناقل است، ممکن است شواهدی داشته که در کتاب بنی فضال هست و اینها همهاش امکان دارد، به درد حجیت نمیخورد، امکان به درد، لکن یکی علاء خیلی وضعش، نسخه محمد بن مسلم که آقای خویی فرمودند معتبر است، نه آن معتبر نیست بلکه شواهد نفی اعتبارش بیشتر است. چون بعید است که در کتاب علاء باشد و مثل مرحوم کلینی مطلع نباشد، یا شیخ یا مصادر دیگر اصحاب ما نقل نکنند، برسد به این نسخهای که در آن احتمال وضع و جعل بوده.
کیف ما کان این راجع به حدیث اول. این حدیث را چون ننوشته بودند و آقای خویی هم تصحیح فرموده بودند، ما یک مقدار شرح و تفصیل دادیم روشن بشود. خود من شخصا بی میل نیستم که یعنی اعتقاد خودم بی میل نیستم که اشتباه کرده برقی یا احتمالا نوههای برقی شاید اشتباه کردند، حدیث را دیدند و خیال کردند که مربوط میشود به علاء بن رزین و محمد بن مسلم، احتمال خود من بیشتر این است، حالا اگر خودش مرحوم محمد خالد این کار را نکرده باشد، احتمال آنها هست. این راجع به این قسمت حدیث.
از جمله روایاتی که آمده که البته خب این چون روشن نیست حالا غیر از جهات سندش و اینها، این سندش هم بد نیست، این در کتاب جهاد النفس صاحب وسائل آورده، ایشان هم در جامع الاحادیث در همان ابواب آورده، یک مناسبتی شد سابقاً نمیدانم چند سال پیش، دو سال پیش، یک مقداری از این روایت را هم خواندیم اصلاً. چند تا روایت است روی یک جهاتی عدهای از آنها را بررسی اجمالی کردیم، روایاتی است که در اوصاف آخرالزمان است. خب انصافش در این اوصاف مجموعهای از کراهات و محرمات است، فاذا رأیت اینجوری، فاذا رأیت الحققت مات و رأیت الاذان بالاجر و الصلاة بالاجر فکان علی حذر یا علی حذر واطلب من الله النجاة، آخرش این طور است. این روایتی هم هست، عرض کردم چند تاروایت است، نسبتش هم غالباً عموم و خصوص من وجه است. یکی در این هست در آن نیست، در آن هست در این نیست… یکی از چیزهایی که آمده و رأیت اذان بالاجر و الصلاة بالاجر، این هم ما داریم لکن خب مضافا حالا قطع نظر از بحثهای سندی و اینها، مشکلی که دارد مشکل دلالت هم دارد، که دلالت بر اینکه این کار حتماً حرام است، روشن نیست، چون عرض کردم عدهای از مکروهات و اینها هم در آن وارد است. این هم حدیثی است که این آقایان ننوشتهاند و هست.
مرحوم در این کتاب جامع الاحادیث عدهای از روایاتی را نقل کرده که در آنها عنوان ثلاثة هست یا غیرها هست. این عدهای از روایاتی است. این روایات را در این کتاب جامع الاحادیث، در باب 2 آورده، اذان و اقامه، هست چون فراوان است دیگر خیلی من فقط بعضیهایشان را الان در باب 2 از این کتاب، بله، آن وقت عنوان این روایت این است که اذن لله محتسباً یا احتساباً، یعنی انسان احساس میکند که اساساً خود دلیل اذان تقید به احتساب دارد، یعنی هیچ پولی در آن نباشد. اصلاً در روایات اذان، خوب دقت کردید.
نه اینکه مثلاً یحرم اخذ… اصلاً آن اذانی که آثار دارد اذانی است که احتساباً باشد بی پول باشد، اصلاً آن مقوم اذانیت، آن اذانی که ثواب دارد، درجات دارد، اصلاً پول نباید باشد. این در باب 2 ایشان از این صفحه 84 خیلی هم روایت آورده، زیاد است. البته عرض کردم روایاتی که در این جهت است عده زیادی از آنها قید ندارد. حالا من بعضی از آنها را میخوانم.
من اذن واقام صلی و رأه صف من الملائکه الی آخره…
من صلی باذان و الاقامه صلی خلفه صف من الملائکة …
ان الله یباهی الملائکة بثلاثة نفر، رجل یسبح فی الارض فردا فیوذن ثم یقیم ثم یصلی. ندارد یوذن احتساباً و زیاد است، این روایت هم زیاد است. حالا من یکی دو تا را خواندم، بقیه را خودتان مراجعه بکنید. ثم فیوذن ثم یقیم ثم یصلی فیقول ربک للملائکة انظر الی عبدی یصلی و لا یراه احد غیری، فینزل سبعون الف ملک یصلون ورائه و یستغفرون له الی الغد من ذلک الیوم؛ در این روایت یک طائفه زیادیاش این طوری است. اصلاً یک طایفه زیادی به همین عنوان اذن، مثلاً موذن، اذن، بله، مثلاً سیأتی زمان علی الناس یکلون الاذان الی الضعفا، افراد فقیر، پولدارها مثلاً نمیگویند، و ان لحوم محرمة علی النار هی لحوم المؤذنین، ندارد که عنوان مثلاً یا شیخ ابوالفتوح نقل کرده المؤذن فی سبیل الله ما دام فی اذانه کشهید یتقلب فی دمه، ندارد المؤذن احتساباً. ما از این عناوین در آن نداریم، یعنی این عناوینی که در آن هست این است که فقط عنوان موذن، فقط عنوان اذان، عنوان این جوری است. هیچ قیدی در آن ندارد.
تا این روایت را همین جوری که ایشان زیاد آورده.
از شماره تقریباً 26 و 27 و 28، مثلاً 28 محمد بن علی بن محبوب تا میگوید که ثلاثة فی الجنة علی المسک الاذفر، مشکی که خوشبوست، موذن اذن احتساباً، خوب دقت کنید، البته این موذن اذن احتساباً، مراد اذان اعلام است نه خود شخص، دقت میکنید؟
این شماره 28 بود. این قید احتساب دارد. عرض کردم اینی که نکته را گفتم خیلیهایش اصلا قید ندارد، بدون قید است، همین روایت صحیحه که میگوید من اذن فی مثل من امثال سنة وجبت له الجنة، قید احتساب ندارد. آنی که محل شاهد ماست الان این روایاتی که قید ندارد خب این را میگوییم با اجرت میسازد و مشکلی ندارد، این روایتی که احتساب دارد مشکل دارد.
حدیث شماره 33: سمعت اباجعفر یقول من اذن سبع سنین احتساباً، اینجا یکی احتساباً دارد، یا محتسباً، جاء یوم القیامة و لا ذنب له، بعد هم سندهای دیگرش.
س:
ج: هیچ پول نباشد، نه رزق باشد نه، ظاهرش این طور است دیگر.
س:
ج: حالا آن بحثی که آیا لسانش، لسان استحباب است یانه، آن بحث دیگری است.
حدیث 34 این را از شیخ ابوالفتوح از اهل سنت: ثلاثة لا یبالون بالحساب، اعتنایی نمیکنند، و لا یخافون الصیحة و الفزع الاکبر، سه نفر، رجل تعلم القرآن و حفظه و عمل به، فانه یعطی الله تعالی سید شریفا،ببینید، و موذن اذن سبع سنین لم یطمع فی اذانه اجرا، این لم یطمع اجرا، نه بیت المال نه قید دارد بیت المال، باز دارد از مجاهد ابن عباس، قال من اذن لوجه الله سبع سنین، اینجا عنوان وجه الله دارد، یا محاسن برقی دارد با قطع نظر از سند، از امام باقر علیه السلام الموذن المحتسب کالشاهد بسیفی فی سبیل الله القاتل بین الصفین، موذنی که پول تقاضا نمیکند، پول نمیگیرد، یکی به اصطلاح آنی که محتسب باشد.
باز این در مجموع راعه، موذن اذن تسع سنین لا یأخذ علی اذانه طمعا، البته اینجا طمعا هم چاپ کرده، طعما هم احتمال دارد که جمع طعمه باشد، طعم جمع طعمه، آن هم احتمال دارد.
مثلاً باز روایت دیگری که حالا با قطع نظر از سندش: من اذن عشر سنین محتسباً یغفر الله له.
باز روایت دیگری دارد که حالا با آن، باقطع نظر از آن، باز روایتی آورده که مطلق است، یعنی ما دو جور روایت داریم، یکی روایت مطلق اذان و یکی محتسباً، من نادی للصلاة فی اوقاته الخمسه، مومن محتسباً، با ایمان کامل و لله و فی الله، اینها را ما داریم. و بعد هم یک حدیث طولانی است که در کتاب صدوق آمده راجع به اذان و فضل اذان و یک چیزهای عجیب و غریبی دارد که بسیار تعجب آور است.
بله خیلی عجیب است از ایشان، در امالی هم سندش را نوشته که بسیار سند درب و داغون، اصلاً روایت آثار جعل از اول تا آخرش معلوم است. یک جایش هم نیست، از اول تا آخرش آثار جعل دارد.
این راجع به این روایات.
فردا جواب این روایات که تمام بشود.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین