خارج فقه (جلسه61) یکشنبه 1394/11/18
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد راجع به اخذ اجرت بر اذان بود، یک مقدار بحث طولانی شد، حالا دیگر به یک جایی برسیم.
مرحوم صاحب جواهر در حقیقت در میان متون روایت به همین دو تا متن تمسک کرده است. یکی روایتی که مال سکونی است: (یا علی ان صلیت)، یکی هم روایتی که بعدها عرض کردیم از کتاب مسند زید است و مرسلاً در فقیه آمده: (انک تبغی فی الاذان کسبا) یا (تبتغی)، لکن در کتاب مرحوم شیخ طوسی به همان طریقی که در مسند زید است نقل شده (انک تبغی فی الاذان)، و عرض کردیم در مسند زید که الان چاپ شده تتغنی باذانک، و سنیها هم این عبارت را از ابن عمر نقل کردهاندو همین معنا را اراده کردهاند. مثلاً اذانی که با تجاوز از حد، مثل حالت اذان نمیگوییم، آوازخوانی میکنیم، این طور معنا کردند. و تعجب ما این است که ایشان مثلاً حتی استاد خواندیم دیگر، حدیث دیگری است مال محمد بن مسلم که مرحوم استاد در حاشیه مصباح الفقاهه فرمودند: صحیحة. آنجا دارد که «لا یصلی خلف من یتخذ علی الاذان اجرا او… تا بل شهادته»، آن حدیث را مرحوم صاحب وسائل در ابواب شهادات آورده. تعجبم که مرحوم و آن حدیث را مرحوم صاحب جامع الاحادیث در کتاب جامع الاحادیث در باب جماعت آورده، نماز جماعت. اگر آقایان خواستند به جامع الاحادیث مراجعه کنند، آن حدیث در ابواب نماز جماعت است.
حالا مرحوم صاحب جواهر این دو تا را آورده: «ولکن الانصاف ان لسانهما بعد الاقضا عن سندهما لسان کراهة»؛ ظاهراً سند همین طور که در کتابهای قبل از ایشان آمده به خاطر سکونی و نوفلی، آن یکی هم به خاطر چند نفر دیگر که دارد، حسین بن علوان و اینها.
«بل فالثانی منهما، این ثانی انک تبری و تأخذ علی تعلیم القرآن اجرا»، بل فی الثانی منهما، اگر این را اول میگفت بهتر بود. «امارة اخری علی الکراهة» این که این کراهت است و «و یمکن ارادة الارتزاق منه» بگوییم ممکن است که مراد رزق باشد، این رزق کراهت دارد. «بل فی الذکری حمل الاول علیه ایضاً» این کراهت است، میگوید روایت را قبول میکنیم، حمل بر رزق میکنیم که جایز است لکن کراهت دارد.
بنده دیروز عرض کردم راجع به این یعطی شیء من بیت المال، عرض کردم یک مشکلی که ما داریم یک اصطلاحاتی الان داریم، یک چیزهایی در روایات، مثلاً در روایت دارد حضرت پیغمبر «لا تتخذن موذن یاخذ علی اذانه اجرا» اگر ما باشیم احتمالاً در آن زمان اجر به معنای مصطلح اجاره نبوده، این یأخذ علی اذانه اجراً، خوب دقت بکنید، اجر ممکن است شامل جعاله هم بوده، شامل ارتزاق هم بوده، یعنی پول بگیرد، اجر یعنی پول بگیرد حالا به هر نحوی که شد. غرضم این است که در خود روایات یا حتی بعضی از عبارات فقهاء گاهی الفاظ دقیق نیست. آن مطلبی که دیروز عرض کردم در تفسیر عبارت مرحوم محقق حلی به ذهن ما اگر به این جور گفته بشود، این دقیقتر است. یرزق من بیت المال، این مراد همان شهریه و ارتزاق است. لا یاخذ من بیت المال اجرا، یعنی اجرت، اجاره، عقد اجاره، لا یعطی من المال اجرة یعنی عقد اجاره، لا یعطی من المال شیء، یعنی مسئله جعاله.
اصطلاح ما الان از نظر علمی این طور است. رزق را یک جور میگیریم، اجر را یک جور میگیریم، شی اگر باشد به معنای باب جعاله. لکن این حالا چیزی نیست که آیه یا روایتی نازل شده باشد، ممکن است در آن زمان مثلاً یعطی شیء من بیت المال باز عبارت مرحوم شیخ طوسی (یعطی شیء) شامل رزق بشود، شامل جعاله هم بشود، و شامل اجاره هم بشود.
چون من دیروز اشکال کردم، این اشکال قطعی نیست، یعنی اشکال نیست، حالا بالاخره. ایشان میگوید اصلاً اجرت که در اینجا گفته و آنی که شیخ در مبسوط گفته یکی است، شیء با اجرة، احتمال دارد، حتی احتمال دارد که شامل رزق هم بشود. (یعطی شیء من بیت المال) کنایه از دادن پول باشد، حالا هر عنوانی که میخواهد باشد، ارتزاق باشد، باب اجاره باشد، باب جعاله باشد، هر بابی که میخواهد باشد.
س:
ج: همین، اینها چون گفتند، چون روایت دارد (لا تتخذن موذن یاخذ علی اذانه اجرا) یعنی عقد اجاره شاید رزق هم باشد. حدیث پیغمبر معلوم نیست، شاید جعاله هم باشد، انصافا حدیث پیغمبر را الان نمیتوانیم به اصطلاح حمل بکنیم، لایتخذ علی اذانه اجرا، یعنی پول نگیرد، حالا پول گرفتن ممکن است به عنوان رزق باشد، به عنوان اجاره باشد.
غرض این مطلبی که من دیروز عرض کردم الان ما میگوییم مصطلح ما این است، این مصطلح ما است. این معنایش این نیست که این روایت حتماً باید اینجور معنا بشود. مصطلحی که الان ما داریم این است که یرزق من بیت المال، لا یاخذ اجرة و لا یاخذ جعلا، اینطوری، این سه تا باب را جدا میکنیم: یکی جعاله، یکی اجاره، یکی رزق. اینها را جدا میکنیم.
(بل فی الثانی منهما امارة اخری فی الکراهة) این به نظرم برعکس گفته، اولی است، چون آن صلیت فصل صلاة من خلقک، یا تعلیم قرآن، شاید به خاطر تعلیم قرآن، چون آن هم صحبت هست که جایز نیست، البته مشهور جایز است، کراهت میدانند.
(ویمکن ارادة الارتزاق من) اصلاً مراد این باشد که به اصطلاح ارتزاق باشد. یعنی کراهت ارتزاق باشد، کراهتش به این معنا باشد.
(بل فی الذکری حمل الاول علیه ایضا) خلاصه مرحوم صاحب جواهر این طور میفرماید: «فان تم الاجماع المذکور»، ملاحظه میفرمایید، عبارت آقای خویی را هم که خواندیم، بیشتر نظر مبارک ایشان نقل اجماع است. و خیلی هم عجیب است از مرحوم استاد، چون عدهای از بزرگان مخالفند. بحار است، تجارة مجمع القرآن است، کاشانی است، مدارک است، ایشان گاهی اوقات به خیلی کمتر از این میگویند اجماعی نیست، «فان تم الاجماع المزبور و تعلیل المذکور» آن تعلیل جمع بین عوض و معوض همین که خواندید. کانا هم الحجیه، حجت اجماع است، البته تعلیل که خیلی روشن نیست، مویدتا بالخبرین السابقین، آن وقت خبر میشود موید و بالمروی عن دعائم الاسلام، عرض کردم کرارا و مرارا و تکرارا ما یک مجموعه ای از روایات داریم در سحت، چون سحت اصل قرآنی دارد. چون سحت اصل قرآنی دارد، یک مجموعه روایات داریم در تفسیر سحت، دقت میفرمایید، منتها بعضیها گفتند شاید بعضی موارد سحت کراهت باشد، این خلاف ظاهر است. چون خود سحت یک مرضی بوده در معده که موجب هلاک بوده، و جایی که هلاک باشد کنایه از حرمت است دیگر. مراد نابودی انسان و حرمت است.
س:
ج: خوب باشد فرقی نمیکند.
س:
ج: خوب اگر ثابت بشود آن را هم میگویند حرام به همین جهت.
شما میفرمایید حلال است.
س:
ج: چرا دیگر، هلاکت باشد، به طور طبیعی عمرش مثلاً چهل سال باشد، عمر چهل ساله را بکند ده سال، خوب مشکل دارد دیگر.
دقت فرمودید. ما چند تا روایت داریم که اینها اصل هستند. یکی روایت عمار بن مروان، یکی روایت سکونی، چند تا، توضیحاتش را دادیم. و عرض کردیم مرحوم آقای صاحب جامع الاحادیث، در اول تجارة، اصلاً بابی دارد، باب فی تفسیر السحت، وسائل ندارد، وسائل چنین بابی را قرار نداده. اما در جامع الاحادیث قرار دارد، کار خوبی هم هست انصافاً.
اینها بعضی سه تا است، بعضی چهار تا است، متونشون مختلف است، حتی مثلاً از سکونی، باز کمی متونش مختلف است. اینها را توضیحاتش را چون سابقاً مفصل گفتیم، دیگر وارد نمیشویم.
یکی متنی است که در کتاب دعائم آمده، جعفریات هم آمده، عرض کردیم دعائم و جعفریات هر دو از میراثهای علمی مصری ما هستند. هر دو در مصر تدوین شدهاند. البته دعائم مال یک نفر اسماعیلی است و شش امامی است، جعفریات نه، ظاهراً محمد، البته ایشان هم همان جا بودند، در خلافت فاطمیها بودند، شاید مثلاً تظاهر به اسماعیلی گری میکرده، نمیدانم حالا، به هر حال ما اصولاً در میان رواتی که الان داریم توصیف به اسماعیلی ندیدم اصلاً، کیسانی، زیدی و فتحی و واقفی هست، توصیف به اسماعیلی ندیدم من.
در این کتاب دعائم خیلی زیاد است، نمیدانم چهارده تا است، سیزده یا پانزده تا است، خیلی زیاد است، هیچ کدام مثل این کتاب نیستند. و احتمالاً از جعفریات باشد و احتمال الان ما هم بر این است که همین جعفریات همان کتاب سکونی است، تعجب میکنیم، چون متن سکونی که داریم این قدر نیست، آنی که ما الان داریم. در دعائم خیلی طولانی است. یکی این است: من السحت اجر الموذن یعنی اذا استاجره القوم، اینجا اجر را به معنای اجاره گرفته از مردم، و لا باس ان یجری علیه من بیت المال، قال یعنی قال امیرالمؤمنین، پس اگر در حقیقت بحث استثناء باشد و بیت المال، در میراثهای شیعه منصوب به امیر المومنین است. چون در میراثهای سنی هم نداریم، حسب قاعده رفتند جلو. ما هم تا حالا در میراثهایمان حسب قاعده بوده، یعنی روایت دعائم و جعفریات هر دو بین اصحاب ما جا نیفتاده بود. من توضیحاتش را چند بار عرض کردم، هم دعائم را که کی وارد میراث ما شده، و هم کتاب جعفریات را که حالا دیگر تکرار نکنم.
به هر حال البته این کتاب را الان نمیتوانیم چیزی بگوییم، یعنی این که واقعاً چه بوده، احتمال دارد تألیف باشد، تدوین باشد، این حدیثش خیلی طولانی است و هیچ شاهدی هم ندارد.
این راجع به عبارت مرحوم صاحب جواهر. یعنی صاحب جواهر هم قبول دارد که حرمت اخذ اجرت بر اذان دلیل واضحی ندارد. عمدهاش همین اجماع و این تعلیل است. و الا این مقدار. عرض کردم یکی از تعجبهای ما این است که ایشان مثلاً حدیث محمد بن مسلم را نیاورده، البته حدیث محمد بن مسلم مرحوم استاد در مصباح الفقاهه نوشتهاند صحیح، انشاء الله عرض میکنیم که آن حدیث چه مشکلی دارد. به هر حال ایشان نیاوردند و استاد هم در اینجا نیاوردند در بحث اذان، در بحث اخذ اجرت بر اذان در مکاسب در حاشیه آن نقل کردند.
و اما من نحوه تفکرات صاحب جواهر را میخواهم برایتان روشن کنم.
جواز ارتزاقی من بیت المال، ارتزاقش، فلا خلاف اجده فیه، دقت میکنید، ایشان میگوید خلاف ندارد، برای اینکه عرض کردم خدمت شما، مشکل دارد دیگر، به خاطر اینکه آن روایتی که خود اهل سنت نقل کردند، البته عدهای قبول کردند یا نکردند، یا ما داریم، لا تتخذن موذن یاخذ علی اذانه اجرا، که ظاهراً اجر از بیت المال باشد، و اجر بیت المال شامل رزق هم میشده. کما عن مجمع البرهان الاعتراف به، من هدفم این است دقت بکنید، مثلاً ایشان میگوید فلاخلاف، اما مدعی این لاخلاف کی است؟ یکی مجمع البرهان مقدس اردبیلی قدس الله سره، که در قرن دهم است. خوب ببینید شما از زمان امیر المومنین علیه السلام تا قرن دهم، فلا خلاف کما عن مجمع البرهان الاعتراف به، و بل عن غیر واحد نسبته الی الاصحاب مشعرا بدعو الاجماع علیه، آن نکاتی را که ما کرارا عرض کردیم، ما باید یک قرائنی، الان فرض کنید این حدیث را قبول کنیم که عن امیر المومنین که قال رسول الله، ما باید یک قرائنی اقامه بکنیم که به آن زمان بخورد، مثلاً فرض کنید زمان صدور روایت میگویند سکونی در کتب، من ندیدم در کتب اصحاب خودمان ندیدم، اما در کتب عامه آمده که ایشان 180 وفاتش است، یعنی سه سال قبل از شهادت موسی بن جعفر علیهما السلام، ایشان کاملاً موسی بن جعفر علیه السلام را درک کرده اگر راست باشد این تاریخ. شما باید یک قرینهای اقامه بکنید برای آن زمان به درد بخورد، قرن دهم که نه، الان قرن دوم را بگیرید تا قرن دهم فاصله زیاد است.
بل فی التذکره، تذکره قرن هشتم مال علامه، و المهکی عن المختلف و المنتهی، هر دو مال علامه است، در حقیقت هر سه کتاب مال علامه است. منتهی و مختلف و تذکره، تذکره که فقه، مختلف هم آراء شیعه است، منتهی هم تقریباً شبیه به آن است، بیشتر اختیارات خودش.
دعواه صریحا علیه، دعوای اجماع، این میشود قرن هشتم، باز یک کمی جلوتر آمد، این میشود قرن هشتم، و توضیح دادیم سابقاً، یعنی خواندیم عبارت اهل سنت را اصلاً خود اهل سنت با این که این حدیث را هم آوردهاند، عین همین حدیث را آوردهاند، از همان قدیم رفتند روی مساله ارتزاق، بدون این که روایتی هم داشته باشند. حتی آمدند مصرفش را از بیت المال مشخص کردند، یعنی اهل سنت آمدند گفتند یا بیت المال است، یا مال حاکم است، یا مال مومنینی است که در محل هستند. اینها را یکی یکی معین کردهاند. پس این مثل کتاب تذکره که علامه نوشته، قطعا و جزما متاثر است و افکار، اصلاً تذکره با این شرح کبیر خیلی نزدیکند به هم تقریباً عین همدیگر هستند دیگر، تقریباً نه تحقیقاً، کتاب مغنی مال ابن قدامه شرح بر یک کتاب دیگر است… یک پسر برادری دارد، بعد خود این مغنی ابن قدامه متنی نوشته، به اسم مختصر نمیدانم چه، پسر برادرش این کتاب ایشان را شرح داده که معروف است به شرح کبیر، باز شرح کبیر شبیه خود مغنی عمویش است، یعنی کتاب عمو خیلی متنش شبیه، فقط جابجاست، یعنی کتاب عمو با ایشان در یک ردیف نیستند. کتاب ..
س:
ج: نه صاحب مغنی یک متنی نوشته، مختصر یا چنین اسمی، یک متنی نوشته، پسر برادرش آن متن را شرح داده، پسر برادر ابن قدامه متن را شرح داده، لکن شرحش بیشتر از متن خود کتاب عمو است یعنی از همان کتاب مغنی، یک تفاوتهای مختصری دارد.
کتاب تذکره علامه با متن این پسر برادر خیلی میخورد نه با متن مغنی، با شرح کبیر زیاد، بعضی جاها که عین همدیگر است، الفاظش عین همدیگر است. کاملاً واضح است که علامه قدس الله نفسه تفریع را، عرض کردیم، تفریعی که در میان دنیای اهل سنت بود، به خاطر ابتلای آنها بود، فقه مال آنها بود، درسها مال آنها بود، سلطنت، اموال و همه چی مال آنها بود دیگر. طبیعتاً چون فقه مال آنها بود، طبق همان به اصطلاح خودشان احتیاجی که مردم پیدا میکردند، و نشان داده شد که حتی مسائل عبادی ریز را هم اینها کاملاً به فقه منتقل کردند، مثل خود اذان، خیلی هم عجیب است انصافاً. آن وقت اصحاب ما چون یک محیط بستهای بودند که طبق روایات اهل بیت علیهم السلام باشد و حتی به تعبیر شیخ در مبسوط، میگفت حتی تغییر لفظ هم نمیدهند. همان لفظ را میآورند، خوب این طبیعتاً فقه را محدود میکرد. عدهای از اصحاب ما خارج شدند، به نظر ما ابن جنید، ابن ابی عقیل، اینها کسانی هستند که از آن فقه منصوص خارج شدند و سعی کردند تفریعات بیاورند و عدهای دیگر. لکن آنی که گرفت بین اصحاب ما کار مرحوم شیخ طوسی بود، شیخ طوسی در مبسوط این کار را انجام داد و این کار گرفت دیگر انصافاً هم کار سنگینی انجام داده و چون کار سنگین است و ابداعی هم هست کار ایشان، خیلی بیش از این زحمت میخواست، یعنی واقعاً انصافاً این کار تنبه خاصی میخواهد.
س:
ج: بله، از شرح کبیر گرفته، چارچوب نه، ریزه ریزه ها را هم گرفته، شاید بعضی جاها مثلاً حدود نیم صفحه عین عبارت آن است. بعد ایشان فقط وقتی عبارت را… مثلاً یدل علیه من روایاتنا، یک چیزی اضافه میکند از شیعه و الا متن سنیاش عین همان است.
غرضم روشن شد؟ پس این تفریعات در حقیقت از ابتدائاً قرن پنجم شروع شده، مرحوم شیخ طوسی، عدهای هم در قرن هشتم توسط علامه، خوب تاریخش روشن شد.
طبیعتاً اینجور تفریعات، یعنی اینجور ابداعها خیلی مشکل است، یعنی باز همان کتاب جعفریات میگفت بهتر است، چون جعفریات مال قرن چهارم است. سیصد و پنجاه و یک یا پنجاه و سه وفاتش است، صاحب جعفریات، محمد بن محمد بن اشعث، باز آن را میگفت بهتر بود نزدیکتر بود، این یکی خیلی دور است. چون در آن لا باس ان یجری علیه من بیت المال، آنجا دارد.
س:
ج: احسنت، دعوای اجماع بر این تفریعات خیلی مشکل است. و یک وقتی هم در بحث اجماع توضیح میدهیم، امروز خودم هم بی حال هستم، حالا یک وقت دیگر.
و المهکی عن المختلف و المنتهی، که اینها از علامه است، دعواه صریحاً علیه، نه، قیده جماعة من الاصحاب، و این را عرض کردیم ایشان میگویند من الاصحاب در حقیقت باز هم مال اهل سنت است. خواندیم عبارت مهذب را خواندیم دیگر، قیده بعدم الوجود المتبرع… این را سنیها آوردند، چند بار عرض کردیم با اینکه در متونشان ندارند، در نص روایات ندارند، گفتند بیت المال میشود اگر کسی مجانی نگوید، اگر مجانی گفت دیگر چرا از بیت المال بدهند، بل لا خلاف اجده فی ذلک، خوب چرا دو تا خلافها را پشت سر هم، بل لا خلاف اجده فی ذلک، این لا خلاف را باید با همان قید اجده بگوییم، اصلاً عده زیادی از علما متعرض نشدند که حالا خلاف باشد یا نباشد، تعرض ندارند به مسئله. آنهایی هم که تعرض دارند، فرض کنید مثلاً خود همین صاحب شرایع، در اینجا دارد اذا لم یوجد من یتتوع به در کتاب صلاه، در کتاب اجاره این را ندارد، در کتاب اخذ اجرت این را ندارد، در مکاسب این قید را ندارد. مثلاً یک جا دارد و یک جا ندارد. خوب نتیجهاش هم خیلی فرق میکند چون اگر کسی مجانی اذان گفت شما حق ندارید از بیت المال به موذن بدهید. بل لا خلاف اجده فی ذلک، این خیلی نکته ظریفی است که این لا خلافها، اجماعها، چه مقدار میتوانند تاثیرگذار باشند. بل عن التذکره عن اجماع علیه، عرض کردیم سنیها هم دارند، سنیها هم فتوا دادند، روایت ندارند، اصل مطلب روایتی نیست، قاعدهای است، و الا در روایات مطلق است. لاتتخذن موذن یاخذ علی اذانه اجرا، آن روایت هم همین طور است، لا تصلی خلف من یاخذ علی اذانه، آن مطلق هست و قید ندارد.
ضروره عدم مصلحت المسلمین فی ارتزاقه مع، خوب این ضرورت، این وجه است، حالا این ضروری است یا ضروری نیست، بحث دیگری است. لا خلاف نگویید دیگر وجهش این است،خوب همین وجهش را بیاورید. چرا لاخلاف و اجماع و علیه اجماع، چرا این حرفها را میزنید، بگوییم برای اینکه بیت المال برای مصالح است، کسی مجانی گفت دیگر نمیخواهد یک موذن دیگر بیاورد و پول بدهد به او.
س:
ج: خوانده میشود. توجیه کلمات بزرگان هم به این آسانی نمیشود.
علی ای حال روشن شد آقا؟ یعنی بعبارة اخری این اجماع، یک اجماع تعبدی نیست که ما چشممان راببنیدم و حرفش را قبول کنیم. خوب همین نکته را آنها هم فهمیدهاند دیگر فرقی نمیکند. ما هم الان میفهمیم، کسی پیدا شد مجانی اذان گفت میگوید پول بیت المال را بیهوده صرف نکن موذن دیگر بگیر، روشن شد؟ این که ایشان میگوید ضروره این نکته همان اجماع است، نکته لاخلاف است. دیگر آن ارزش خاص، چون اینها اجماع را که میآورند به عنوان تعبد، یعنی یک زاویهای، یک منطقهای شما آمدید تاریک است، دست شما را میگیرند میگویند اینجا، تعبد معنایش این است دیگر، خوب این که تعبد نشد، خوب دلیلش هم همین است. این نکته را ما هم میفهمیم.
آن وقت لذا کجا مشکل پیدا میکند؟ اگر کسی موذن پیدا شد، اما خیلی بد صداست، مردم را اذیت میکند، میگویند آقا پول بده یک آدم خوش صدایی را انتخاب بکن. حالا تعجب هست یکی از موذنینی که پیغمبر میگویند قرار داد بعد از ماه صفر در تائف ابومهذوره است، با ذال، با ه و ذال، و نقل کردند که خیلی هم بد صوت، حتی شعر دارد که اصوات منکری داشت این ابومهذوره، خوب شاید هم پول نمیگرفته و مجانی بوده.
ضرورة عدم مصلحة للمسلمین فی ارتزاقه، ارتزاق این موذن، معه، با وجود متبرع،
س:
ج: دیگر همین دیگر، مصالح است دیگر، اینها را نمیشود در فقه آورد اینجاها، اینها را باید بگذاریم در بخش اجرائیات، نمیگذاریم در فقه که اینجا.
کضرورة عدم جواز صرفه فی غیر مصالحهم، درست، فمع وجود المتبرع حینئذ، طبعا آورده، الجامع لشرایط الکمال، موذن درست و حسابی باشد، نه این مثل ابومهذوره، لا یجوز ارتزاق غیره قطعاً، اما اذا کان المتبرع همان فرعی که عرض کردیم، یک کسی مجانی اذان میگوید اما بد صداست، میخواهیم اذان درست و حسابی باشد، باید پول بدهیم، ایشان میگوید ظاهرش این است که باید پول داد. التی فی وجودها مصلحة للمسلمین کالعدالة و نحوها، یا مثلاً یک آدم موذنی است، مجانی اذان میگوید، اما فرض کنید مثل همان قصهای که گفتیم یهودی است مثلاً، یا مثلاً آدم فاسقی است که معروف به فسق است، اگر بخواهد یک آدم عادل و خوش نام بیاورند باید پول بدهند. ظاهراً ایشان دارد، ظاهرش هم همین طور است فکر نمیکنم بحثی باشد. کما ان المتجه ایضا مراعاة، این فروض را ما گاهی میخوانیم به خاطر اینکه عرض کردیم این فروض در کتب عامه آمده، همینها را ما از مجموع خواندیم، از مهذب خواندیم، از مجموع نبوی، مع فرض الاحتیاج الیه، وقت چون اینها مثلاً این مطلب در کتب علامه آمده یک قداست خاصی کانه برای این مطلب، قبل از علامه اینها آمده، مطرح شده، روشن شده، و فی المهکی عن نهایة الاحکام، این نهایه مال علامه است، چاپ هم شده جدیداً، لو تعددة المساجد، این عین مطلبی است که در کتاب مجموع ما خواندیم، و لم یمکن جمع الناس فی واحد رزق عدد من الموذنین یحصل به الکفایه و یتعد الشعار، اگر یادتان هم باشد همان جا هم کلمه یتعد الشعار به کار برده بود، که اذان و مسجد عنوانش شعار جامعه اسلامی است، یعنی این شهر، شهر جامعه اسلامی است که خواندیم همان جا.
ولو امکن اما اذا امکان جمع الناس، احتمل الاختصار علی رزق واحد، به نحوی اضافه بکنیم، یعنی یک موذن، موذن واحد، یک موذن واحد اختیار بکند نظر لبیت المال، احتمل واحتمل رزق الکل، همه را بدهد، لعلا تتعطل المساجد، همین مطلب هم گذشت، خواندیم، من حالا دو مرتبه خواندم به خاطر اینکه اینها عین این مطلب را سنیها گفتند و عین این مطالب را هم روی قواعد گفتند، هیچ نصی آنها نداشتند. فقط مشکل این است که رفته در کتاب علامه و اینها خیال میکنند که حالا. یک شوخی خدا رحمت کند یکی از بزرگان بود میگفت که گاهی در جواهر مثلاً میگوید که سه تا روایت صحیحه میآورد و میگوید لکن اینها لا تقابل محتمل کلام العلامه فی التذکره، این شوخی، حالا، بله محتمل کلام علامه هم مقابله میکند، حالابه هر حال من این را میخواستم عرض کنم که آمدن عبارات در مثل اینها یک قداست خاصی، بابا اینها را قبلاً گفتند و روی قاعده هم گفتند، درست هم هست، احتیاجی به این حرفها ندارد، نه نصی میخواهد، خوب میگوید اگر واقعاً چون خود این که مساجد تعطیل نشود، خود این که جنبه شعار باشد، خود این که جامعه صفت، خودش یک مطلوب است دیگر، خوب بیت المال برای همین کارهاست، خوب به این ندهند کجا صرف بکنند مثلاً. علی ای حال
این تا به اینجا بعضی از فروعی که ایشان مطرح میکنند. قلت، البته اگر این قلت در چاپ در سر سطر مینوشتند بهتر بود. این خود ایشان میخواهد یواش یواش وارد تحقیق مسئله بشود.
الذی یظهر بعد التأمل ان محل البحث الاذان الاعلامی، ظاهرش هم همین طور است، حق با ایشان است. البته آن روایت به اصطلاح امیرالمومنین که فرمود آخر ما فارقت، آن ظاهرش که اذان اعلامی است، لست صلاتی، نه اذان صلاتی، الذی ظاهر الادله کون الخطاب به کخطاب الصلاة و قنوتها و تعقیبها یراد منها المباشرة للمکلفین، اینجا میخواهد وارد بشود، عرض کردم کمی هم صبوعت عبارت دارد. میگوید اذان مثل قنوت است، مثل تعقیب است، مثل خود نماز است، ظواهر ادله مباشرت است، من این را در همین بحث هم همین جا عرض کردم دو سه روز پیش، یک بحثی است اصولاً در اصول آوردند، آیا ظاهر در مثلاً صل، یا ظاهر اینکه مثلاً فرض کنید کفاره بدهد، مثلاً کفر، آیا ظاهرش این است که انسان مباشرتاً باید انجام بدهد و یا غیر هم انجام بدهد کافی است؟ عرض کردم در اصول مرحوم نائینی هم دارند، مرحوم نائینی میگوید مباشرت یعن تعبدی، یکی از معانی تعبدی را این گرفته، و در جلد اول در اصول، ایشان در آنجا دارد، ایشان اختیار، درست هم هست، که ظواهر امر مباشرت است، مگر غیر خارجی بیاید، ظاهرش مباشرت است، اگر ظاهر مباشرت شد، من بخواهم اذان خودم را به کس دیگری بگویم، چه بی پول چه با پول فرقی نمیکند، ظاهراً درست نیست. حالا این تفریع بیشتر در کتب اصحاب ما از زبان مثل حدائق و اینها آمده، که محل بحث در اخذ اجرت بر اذان، اذان نفس خودم که به کس دیگر، حالا من میخوانم عبارت ایشان، و این نیست، پس بنابراین آقای خویی هم داشت یک عبارتی که گفتیم مغلق است، سرش همین است، مثل ابلاغ اینجا. بنابراین دارد توضیح میدهند:
1ـ روایات محلش اذان اعلامی است.
2ـ روایات اذان صلاتی خودم را به عنوان خودم به دیگری بگویم این را نمیگیرد. یعنی احتیاج به روایت نداریم، درست نیست. مثلاً من میخواهم نماز ظهر بخوانم، اذان و اقامه مستحب است دیگر برای خودم، من به جای اینکه اذان و اقامه بگویم پول بدهم به یک آقایی که شما اذان و اقامه بگو من نماز بخوانم به جای من. این که آقای خویی فرمودند لا شک در اینجایی که نیابت است قطعاً درست نیست. دقت بکنید. این هم باز دو جور است: یک جور پول بده به یک نفری بگوید آقا شما اذان و اقامه بگو نمازت را بخوان، من هم اذان و اقامهات را شنیدم بنا بر اینکه شنیدن اذان و اقامه مجزی است، من دیگر نگویم، پول میدهم که شما اذان و اقامه بگو و نماز خودت را بخوان، من هم اذان شما را بشنوم و دیگر اذان و اقامه نگویم. این یک جور است مسئله. بنابر اینکه این مجزی باشد. یک جور مسئله میگوید که نه آقا، اصلاً ایشان نماز نمیخواهد بخواند، میگوید تو اینجا بنشین اذان و اقامه بگو من نمازش را میخوانم، اذان و اقامه را تو بگو و پول بگیر. مرحوم صاحب حدائق و جواهر و آقای خویی میخواهند بگویند این مطلب مسلم باطل است، این اخذ اجرت مسلم، درست هم هست، این دیگر اصلاً از کلام خارج است. یعنی به عبارت اخری فقط به خاطر اجاره من از من ساقط بشود، حالا به تعبیر مرحوم صاحب جواهر حتی اگر، میگویم آقا در خانهات اذان بگو، نماز هم نمیخواهد بخوانی یا نماز میخوانی من نمیشنوم، چون اذان وقتی است که من بشنوم، اگر نشنیدم ساقط نمیشود اذان و اقامه.
و الاجتزا باذان غیر صلاته، این که بعضی وقتها به اذان غیر، فی بعض الاحوال، بعض الاحوال دیگری دارد نماز میخواند من هم به شرط سماع مثلاً این معنایش این نیست لا یلزم منه جواز النیابة التی تقتضی علی فرض الصحة الاکتفاء بما یفعله الغیر، حتی در این صورت هم این نیابت روشن نیست، یعنی پول بدهد که نیابت بکند. این معلوم نیست که مجزی باشد. البته ایشان مرادش جایی است که فان لم یکن لصلاة، نشسته میخواهد اذان بگوید، و لم یسمعه المصلی، کما فی غیره من ما تصح نیابة فیه، چون در باب نیابت اگر یک عملی به نیابت صحیح شد لازم نیست که شما بشنوی، مثلاً عقد بیع، نیابت صحیح است، یک کسی میآید از طرف شما، شما اصلاً نمیبینید و خبر هم نداری، کما تصح فی غیره مما تصح نیابة فیه، عرض کردیم به این مناسبت در همین بحث اخذ اجرت در واجبات، مرحوم استاد وارد نیابت هم شدهاند. ما هم انشاء الله آنجا وارد میشویم.
س:
ج: خوب ملازمه گرفته. و یکون بها فعل النائب فعل المنوب عنه، نیابت این است که فعل نائب فعل منوب عنه، من توضیحاتش را انشاء الله بعد عرض میکنم، الان اجمالش را عرض میکنم چون به این لحنی که من عرض میکنم در کتب اصحاب کلاً نیامده است. ما عرض کردیم در باب نیابت چون اعتبار است دیگر، سر اعتبار این است که هر عملی اگر غیر واقعی بود میشود اعتبار، این قاعده به طور کلی. من دارم نماز میخوانم این را بگویم مال پدرم این میشود اعتبار، چون نماز که مال خودمه، مال خودم است. و لذا هم نیت شخص در وقتی که خودش میخواند نیت نمیخواهد، بگوید نماز میخوانم برای خودم، نماز مستحبی میخوانم برای خودم، زیارت حضرت معصومه علیها سلام، برای خودم نمیخواهد، چون حقیقی هستند، برایش دیگر چیزی نمیخواهد، فعل از من صادر شده قاعدتاً آثارش برای من است. این طبق قاعده است دیگر.
س:
ج: نه، قصد نمیخواهد اصلاً آن، همین که شما زیارت خواندید مال شماست قصد نمیخواهد. اما اگر شما بیایید زیارت را برای پدر قرار بدهید، این قصد میخواهد، پس نیابت قصد میخواهد، اعتبار میخواهد، چند جور اعتبار ممکن است انشاء الله من عرض کنم، چون ندارند آقای خویی ودیگران ندارند. از ابداعات بنده سه جور نیابت معقول است: یکی اینکه نائب بدنش را بدنش منوب عنه قرار بدهد. دوم اینکه فعلش را فعل منوب عنه قرار بدهد. سوم اینکه ثوابی که برای عملش هست برای منوب عنه قرار بدهد. سه مرحله است.
همه اش هم امکان دارد، یعنی در مقام امکان، چون اعتبار است دیگر، همه هر سه وجه اعتبار امکان دارد. لکن عرض کردیم این که بدن نائب بشود خلاف ظاهر عرفی است، عرف نمیفهمد. مثلاً اگر میخواهد نائب بشود از یک خانمی درمثلاً روزه یا نماز، مثلاً مراعات حال حجاب آن خانم را بکند، بگوید بدن من بدن آن خانم هست دیگر، مثل همان لباس بپوش، خیلی خلاف عرف است. عرف این را نمیفهمد.
ما عرض کردیم آن که از مجموع شواهد به دست آوردیم که ایشان اشاره حالا اینجا دارد، اشاره ندارد ننوشته است، در به اصطلاح واجبات مثل نماز قضاء از شخصی، فعل مقام فعل است. در مستحبات ثواب است. یعنی حقیقت نیابت در عبادات به این صورت است. حالا دیگر شرحش چون آقای خویی هم دارند ما آنجا انشاء الله توضیحاتش را کافی، چون ایشان کلمهای آورده و یکون بها فعل نائب فعل منوب عنه، به این مناسبت من شرح دادم. این فعل نائب فعل منوب عنه، این احتمال دوم بود، در احتمالات ما، اول بدن النائب بدن المنوب عنه، دوم فعل النائب فعل المنوب عنه، سوم ثواب الفعل ثواب للمنوب عنه.
س:
ج: همان دیگر هدیه به قول شما. پس در حقیقت وقتی نائب، آن وقت ما انشاء الله توضیحش را در محل خودش در همین بحث انشاء الله میرسیم عرض میکنیم، استظهارش را هم میگوییم، آثارش را هم انشاء الله آثار قانونی و غیر قانونیاش را آنجا متعرض میشویم. انشاء الله تعالی، میگویم چون گفته نشده حتی در عروه و حواشی عروه و اینها. اینجور نیاورده است. استظهار خود ما این است. انحاء دیگر هم میشود تصویر کرد، بحث اعتبار است دیگر، وقتی اعتبار بود میشود تصویر کرد. این طور نیست که بگوییم مثلاً در مقام ثبوت، سه تا است، مقام ثبوت، اعتبار حدی ندارد، حد یقف ندارد، هر نحوی که میخواهید اعتبار بکنید.
ما عرض کردیم بدن تنزیل بدن منوب عنه، خلاف ظاهر عرفی است. در واجبات ظاهراً فعل است، ظاهراً در واجبات باید فعل باشد. مثلاً وقتی میگوییم من نماز از طرف میت میخوانم باید فرض بکند که ذمه میت فارغ بشود. خوب دقت بکنید. ظاهرش اینطور است دیگر. یعنی نمازی که من میخوانم مثل نماز او، ثواب این نماز به میت نمیرسد، خوب دقت بکنید، ظواهرش این است. مثلاً وقتی در یک واجبی میخواهد نیابت بکند، اگر درست باشد، فرض کنید در مثل حج اگر پیرمردی هیچ تمکن ندارد میگویند نائب در تنها موردی که در عبادات، واجب در واجبات از احیاء است حج است، ظاهرش این است که این حجی که این دارد انجام میدهد، این همان حجی است که طرف انجام داده است. بلکه ظاهر بعضی روایات از حد فعل هم تجاوز کرده، دارد که اگر نائب رفت و نشد، همان اسب و همان زاد و راحله را به کس دیگری بدهند. یا خودش اگر رفت موفق نشد، باید تعبد خاص باشد، و الا قدر متیقنش فعل است.
اما در باب مستحبات معلوم نیست فعل باشد، ظاهرا اهداء ثواب است، وصول ثواب است.
یعنی در باب مستحبات من اگر نماز شب، زیارت میکنم به کسی انجام میدهم، حق خودم هم محفوظ است، و لذا دارد که خودش هم ثواب میبرد، فعلش هم فعل خودش است ثواب میبرد، لکن مقداری از ثواب هم در این نکته، عمل، عمل اوست، بدن، بدن اوست، عمل، عمل اوست، ثواب به منوب عنه داده میشود نه خود عمل به منوب عنه، حالا این نکته را من عرض کردم چون لطیف بود، انشاء الله شرحش برای بعد.
حالا دیگر واردش نمیشویم.
و شرع ذلک هنا بعید عن الادله، این که بگوییم من پول بدهم یک کس دیگر اذان بخواند، بعد نماز بخوانم، این انصافاً خیلی بعید است. من غیر فرق بین الاذان الجماعة و المنفرد، فرقی هم نمیکند برای منفرد یا جماعت، و ان قلنا ان المخاطب باذان الاولی یعنی جماعت، امامها، چرا مخاطب او است، لان المامومین یصلون بصلاته و فعل الغیر حینئذ یسقط عنه اذا کان جامع للشرایط، اگر امام میشنود من السماع و نحوه، ظاهراً نه، ایشان میخواهد بگوید و ذلک بعید، ضرورة عدم تلازم بین جواز ذلک و النیابه، اگر بگوییم این مطلب جایز هم هست، یعنی ساقط میشود جایز یعنی، اما نیابت بر نمیدارد.
س:
ج: بله، احسنت.
و قاعدة جواز الاجاره
س:
ج: چرامطرح که نشده، تصریح نیامده، در بعضیهایش قضاء آمده.
و قاعدة جواز الاجاره فی کل ما جاز التبرع به، یک قاعدهای دارند هر چیزی که تبرعش جایز است پس اجارهاش هم درست است. البته این مراد این است که تبرع در صورتی که سماع باشد، ایشان میگوید مقطوعة هنا، لظهور الادله در مباشرت، یعنی اذانی که خودت بگویی، یا اگر خودت نگفتی سماع باشد، علی الاوجه المخصوص، اما اگر سماع نباشد، شما هم نشنیدید، ببینید، به طرف پول میدهید میگویید آقا برو خانه برای نمازت اذان بگو، تو که اذان گفتی، من هم نماز میخوانم، دقت بکنید، برای اذانش هم گفت، لکن من سماع ندارم، انصافاً این اثباتش مشکل است. یا اصلاً اذان بگو بدون نماز، این هم مشکل است، این هم انصافاً مشکل است، دون النیابة الاجنبیه عن ذلک عند التأمل، بل لعل التبرع المستلزم لجواز الاجاره غیر جایز هنا ایضا، راست میگوید، تبرعش هم درست نیست، جائز هنا فعل الغیر علی وجه المخصوص بان یکون مسموع للامام و ان یکون لصلاة و نحو ذلک. مطلقا جایز نیست که مثلاً بگوییم، مثلاً اگر یک کسی ایستاده برای خودش همین جوری اذان میگوید، بی حساب، همین جوری اذان میگوید، من هم اذان صبح قضا شده فرض کنید، الان هم هست، وقت ظهر هم نیست، همین جوری دارد برای خودش اذان میگوید، چون اذان قبل از وقت هم که مشروع نیست، بگویم من اذان ایشان را شنیدم پا شدم نماز بخوانم، نماز قضا بخوانم، درست نیست. به قول ایشان تبرعش هم درست نیست.
یعنی اگر تبرعش درست نشد اجاره به طریق اولی درست نیست، این فرض، بله اگر اذانی گفت که مشروع است و برای صلاة است، و من شنیدم من میتوانم به آن اکتفا بکنم. اما اگر اذان به این صورت نبود، من بتوانم به آن اکتفا بکنم، روشن شد؟ الان یک شخصی ایستاده نه وقت نماز، همین طوری برای خودش اذان میگوید، من هم شنیدم، نماز صبح را هم نخواندم، میگویم به این اکتفاء کنم برای قضاء نماز صبح، این درست نیست.
س:
ج: دلیل میخواهد که اذان را خودش باید بگوید. آن اذانی که گفتند غیر باشد، اذان مشروع با سماع، اینجا سماع هست مشروع نیست، چون قبل از وقت که اذان نمیتواند بگوید.
انصافاً حرفی را که مرحوم صاحب، مراد مرحوم خویی هم از آن عبارت این است. پس بنابراین اگر مراد از اجاره این است که پول بدهد به کسی که فقط او اذان بگوید، من هم اکتفاء به اذان او بکنم. این روشن نیست. این دلیلش هم بحث اجاره نیست. چون ظواهر ادله این است که اذان مال من، نه اذان دیگری، اذان من را باید حساب بکنیم نه اذان دیگری.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین