خارج فقه (جلسه6) چهارشنبه 1404/07/02
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین و ارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
عرض شد به اینکه مرحوم شیخ در بحث اینکه اگر گفت بعتک نصف الدار، این مردد میشود، تعارض پیدا میکند که نصف مشاع باشد یا نصف مختص. ما عرض کردیم انصافاً اگر ما باشیم و ظواهر عرفی، عرفی روشن، یعنی ظواهری که محتمل باشد، این کلام، چون عرض کردیم ظهورات تابع کلام هستند. آن لفظ نصف درست است در لغت به معنای مشاع است، اما اینجور نیست که در نصف مختص هم به کار برده نشود. آن هم نصف است.
ایشان دنبال این بحث رسیدند یک چند تا بحث دیگر هم مطرح کردند. یکی بحث مهر بود که اگر مهر را به اصطلاح نصفش را بخشید، شوهر طلاقش داد قبل از دخول، همان نصف باقی را بدهد. مشاع نیست دیگر. به نحو نصف. ایشان گفتند شاید از این باب باشد. بعد مرحوم نائینی هم تأیید کردند اجمالاً مطلب ایشان را. عرض کردم علمایی که آمدند، به قول ایشان باز مرحوم نائینی اشکال به سید میکند، سید راه دیگر رفته. من بخواهم این حرفها را بگویم وقت شما را میگیریم. چون به نظر من مطلب اینقدر قابل بحث نیست، یعنی اینقدر ارزش بحث ندارد مطلب.
اما عرض کردیم در باب مهر روایات داریم. من تعجب میکنم این بزرگانی که من تا حالا دیدم یا شنیدم، اسم روایات را نبردند. روایات ما در این جهت داریم. و عرض کردیم از از از عجایب کار این است که در این مسئله روایات با فروض متعددی آمده. این خیلی عجیب است. و بعضیهایش اصولاً اصطلاحاً اینطوری است. از نیمههای قرن اول بلکه از اوایل قرن دوم، نیمههای قرن دوم یک سعی میکردند یک فروع فقهی را مطرح بکنند که یک نوع مثلاً انسان اول خیال میکند اشتباه شده مثلاً. مثلاً ابوحنیفه گفت شما اگر شراب فروختید، شراب داشتید فروختید مالک نمیشوید. این بیع باطل است. لکن این شراب را بدهید به یک یهودی، یهودی بفروشد، پول آن را میتوانید بگیرید. این درست است.
چرا؟ چون به اصطلاح یهودی میفروختند شراب را. یهودی، مسیحی میفروختند. شما خب این یک فتوا. مالک میگوید نه شما اگر بدهید به یک یهودی بفروشد، باز هم آن پول را مالک نمیشوید، شراب مال شما باشد.
اما یک مطلب دیگر، اگر یهودی شراب فروخت با پول شراب که فروخته دین شما را ادا کرد، میگوید این اشکال ندارد، مالک… یعنی آمدند در فقه تفننی ایجاد کردند که این فیما بعد خیلی از فروع فقهی و ظرافتها را سعی کردند در آن نشان بدهند. پیچیدگیهای فقه اینجا، همین مثال معروفی که در عدهای از موارد به امام جواد نسبت داده شده با یحیی ابن اکثم قاضی معروف بنی عباس که خیلی آدم فاسدی هم بود. این یحیی ابن اکثم بنا شد سوال بکند، حضرت جواد فرمودند که این چه زنی است که صبح مثلاً حرام است، یک ساعت بعد حلال است، یک ساعت بعد حرام است. مثال معروف شنیدید.
ببینید فقه افتاد تو این زاویههای اینطوری. یعنی یک زاویههای لطیفی که ظرافتهای خاصی دارد. در این مورد هم همینطور است. مثلاً روایتی که ما دیروز خواندیم، یک زنی به اصطلاح خودش را عقد بست به هزار درهم. اما به جای هزار درهم یک عبد آبق داد. چون بیع عبد آبق که درست نیست. عبد فراری. لکن این زن این عبد آبق را میشناسد. قبول کرد، گفت اشکال ندارد. من چون این عبد را میشناسم کجاها میرود، میشناسم. من شاید تو نتوانی پیداش کنی، من شاید بتوانم پیداش کنم. لکن چون به هر حال عبد آبق است باید ضمیمه بشود. ضمیمهاش هم یک پارچه یمنی، حبره. حبره یک پارچه یمنی است که مثلاً حالت مقلمی دارد، خط خطی است. این پارچه یمنی. و زن این را قبض کرد. پارچه را قبض کرد. اما عبد آبق که هنوز قبض نکرده، عبد فراری است هنوز. آن حبره را قبض کرد. دقت کردید؟
بعد ایشان این را طلاقش داد. قبل از دخول طلاق داد. امام میفرمایند لا مهر لها. روایت اینطوری است. ببینید؟ این ظرافت کار. یعنی آن قسمتی که مربوط به مهر بود، آن دیگر داده نمیشود. اما ۵۰۰ درهم را باید به این شخص بدهد. خب این ۵۰۰ درهم را باید به این خانم، به زوج برگرداند. خب شما اینجا سوال میکنید، اگر بخواهد ۵۰۰ درهم برگرداند، مهر است دیگر خب. اگر ۵۰۰ تا بخواهد برگرداند ۵۰۰ تا هم به او داده میشود.
اینجا ظرافت کار این است که خود آنی که مهر قرار گرفته الف است. این عبد آبق بیع شد، چیز دیگری شد. به جای آن الف داد. دقت کردید؟ این به جای آن شد. این در حقیقت قبض کرد و عبد آبق که قابل قبض نیست که، قبض نشد. ایشان گفت من میشناسمش و قبول دارم. من این عبد را میشناسم و قبول دارم. خب دقت کنید. امام میخواهند بفرمایند لا مهر لها یعنی نه اینکه آن آقا هم ۵۰۰ تا به ایشان بدهد. نه آن آقا داد، مبلغ را به ایشان فروخت، تمام شد. الان آن چیزی که مانده یعنی این به اصطلاح یک عقد دیگری در وسط آمد و آن عقد بیع. دقت میکنید نکتهی فنی فقه را؟ این عقد منشأ میشود که زن قبض مهر کرده، چون عبد را قبول کرد، آن پارچه را هم که گرفت قبض کرد. پس زن قبض کرده. قبض اتفاق افتاده. لا مهر لها یعنی ۵۰۰ تا دیگر نمیخواهد بدهد شوهر. زن نصف مهر را باید بدهد.
چون مهر این عبد آبق مهر نبود. خوب دقت کنید ظرافت کار. عبد آبق مهر نبود. پارچه مهر نبود. مهر ۵۰۰ بود. معلوم میشود که اگر شوهر طلاق داد قبل از دخول آن عنوان مهر و نصف مهر، نصف ما فرضتم صدق میکند. ببینید دقت کنید. پس زن به عنوان بیع این را گرفت. پس قبض کرد و تمام شد و رفت پی کارش. در حقیقت این چیزی که الان گرفته کل مهر بوده. ۵۰۰ درهم را بر میگرداند به خاطر اینکه نصف ما فرضتم. بقیهاش هم ملک او نه. عبد و اینها ملک آن زن میماند، عبد و پارچه. دقت کردید چه شد؟ یعنی آمد یک فرع فقهی مستقیم نیاورد. درش یک بیع هم اضافه کرد. یک عقدی هم درش اضافه کرد. میخواهد ببیند با اضافه کردن عقد حکم تنصیف مهر چه میشود؟ نصف ما فرضتم صدق میکند یا نه؟ امام میفرمایند بله صدق میکند. این نصف ما فرضتم صدق میکند. ما فرضتم هزار درهم بود. ما فرضتم این عبد آبق نبود. ما فرضتم پارچه نبود. ما فرضتم هزار درهم بود. نصف آن را باید بدهد. اما مهر را قبض کرد. چجوری قبض کرد؟ باهاش معامله کرد. گفت این به جای مهر. گفت بله قبول کردم. به جای مهر قبول کردم.
این تا قبول کرد این ملک او میشود. چون در به اصطلاح در عبد آبق قبض اتفاق نیفتاده و الا اگر عبد آبق گرفته بود و مهر را عبد آبق قرار میداد با پارچه اگر قرار میداد نصف عبد آبق با نصف پارچه باید رد میکرد. لکن آن چون قبض نکرده، چیزی را قبض نکرده. دقت کردید؟ و الف در حقیقت خود مهر عبارت از هزار بوده. خب باید آن مهر را بدهد. نصف آن مهر را بدهد. این روایت.
عرض کردیم ما روایات متعدد در اینجا داریم. بعضی از روایاتش به ما نحن فیه اشبه است ما به ما نحن فیه. ما بعضی از این روایات را میخوانیم و چون بعضی از نکات به اصطلاح فنی دارد که به درد جاهای دیگر هم میخورد من آن را به اصطلاح متعرض آن جهت هم میشوم. یک مقداری هم امروز اجازه بفرمایید از بحث فقهیاش خارج میشویم، میرویم در بحث فهرستی و بحث رجالی به خاطر نکتهای که دارد.
یکی از حضار: استاد از این روایت که فرمودید مؤید نصف مشاء شد آخر یا مؤید نصف به تو شخص آن بندهی خدا که قائل بود…
آیت الله مددی: نصف عنوان، نصف عنوان مهر. نصفی که صدق میکند عنوان مهر. الان نصف مشاع هم صدق میکند، نصف مختص هم صدق میکند. این این دلالت بر آن میکند.
در این روایت ببینید آقا یک روایتی هست که در باب ۳۵، در باب ۲۵ یا ۳۵؟ نه ۳۵، ۲۵. در باب ۲۵ ابواب مهور، دقت کنید، مرحوم شیخ طوسی ایشان ابتدا به اسم شیخ طوسی کرده، باسناده عن علی ابن حسن ابن فضال.
عرض کردیم ایشان پسر ابن فضال است. ابن فضال مشهور حسن، پدر ایشان است. که وفاتش در زمان حضرت هادی، اوایل امامت امام هادی است. حضرت رضا و حضرت جواد را درک کرده. و گفته شده ایشان فطحی نبوده، یا برگشته از فطحیه. یک روایت مفصلی هم هست که مرحوم شیخ صدوق آن را آورده، پسرش از پدر نقل میکند از امام رضا، آن حدیث روشن نیست. آن ظاهراً جعلی باشد.
علی ای حال به هر حال آن بحث خاص خودش را دارد که خیلی بعضی از فقرات آن حدیث هم خیلی معروف است بین مردم. نمیخواهم حالا شرح آن قسمت را بدهم. آن وقت پسر ایشان، ایشان سه تا پسر دارد، این از همه کوچکتر است. علی از همه کوچکتر است. احمد و محمد و علی. از هر آن دو تا کوچکتر است، لکن از آن دو تا مشهورتر است. هر سه هم ثقه هستند. پدر هم که خب، لکن علی فوق العاده است. یعنی واقعاً در علم و سعهی علم یک فرد غیر طبیعی است. حالا میخواهید این نکتهاش را هم چون گفتم، چون در رجال کشی از این جور موارد خیلی کم است. اصلاً در رجال ما کم است. اگر دارید رجال کشی را بیاورید. در کلمهی علی ابن حسن، عیاشی محمد ابن… این اواخر رجال کشی شاید ۱۰ صفحه…
یکی از حضار: … میثم را تضعیف کرده.
آیت الله مددی: بله میگوید من از خود عیاشی پرسیدم. ببینید خیلی لطیف است. کشی میگوید از عیاشی پرسیدم چند نفر فلان فلان فلان فلان. خیلی لطیف است. خیلی این عبارت لطیف است. خیلی این عبارتی که کشی آورده، مثلاً میگوید فلانی. میگوید این فلانی گفتند جزو غلات است. لکن من در وقت نماز حاضر نبودم این را ببینم نماز میخواند یا نه. چون اتهام غلات نفی نماز، نماز نمیخواندند. غلات خاص است. عرض کردم غیر از آن غلات. ایشان میگوید من در وقت، لم احضره فی وقت و القوم انما یمتحنون فی اوقات الصلوات. در وقت صلات اینها مشخص میشوند. امتحانشان، اختبارشان در وقت نماز است. من در وقت نماز ایشان را ندیدم. آن وقت راجع به ابن فضال ازش سوال میکند، همین علی. عیاشی میگوید… بفرمایید.
یکی از حضار: و اما علی ابن حسن مروزی فضال فما رأیت فی من لقیت بالعراق و ناحیه خراسان افقه و لا افضل من علی ابن الحسن به کوفه و لم یکن کتاب عن الائمه علیهم السلام من کل صنف الا و قد کان عنده. و کان احفظ الناس.
آیت الله مددی: این دیگر شهادت حسی است. این تو کشی کم داریم، مثل این شهادت حسی کم داریم. عیاشی میگوید این اصلاً فوق العاده است. اصلاً از، من عرض کردم عیاشی هم ناحیهی خراسان و اینها را آمده، هم ناحیهی عراق را. میگوید در این ناحیه، در شیعه مثل ایشان ندیدم. افضل از ایشان ندیدم. و پدر ایشان حسن خیلی مقامات معنویاش عالی است.
میگویند در صحرا نماز میخواند وحوش دورش جمع میشدند، الی آخر مطالب. اما پدر هم مرد فوق العادهای است. و عرض کردیم یک نکته اساسی که حالا آن نکتهاش را بعد عرض میکنم.
عن محمد ابن اسماعیل، این محمد ابن اسماعیل ابن بزیع است که از خاندان بزیع، خاندان وزرا هستند. بسیار ثقه و جلیل القدر و بزرگوار ایشان. عن منصور بزرجه. منصور منصرف است اما بزرج غیر منصرف. ایشان منصور ابن یونس است، بزرج لقبش است. بزرج عنوان. بزرج همان بزرگ فارسی است. بزرج عربی. ثقه است ایشان لکن واقفی است.
عن ابن اذینه، عمر ابن اذینه از اجلای اصحاب، بزرگان اصحاب. عن محمد ابن مسلم که ایشان خب. قال سألت اباعبدالله، حدیث خوب است سندش، فقط یک دو تا واقفی توش دارد. والا به استثنای دو تا واقفی، یکی فطحی یکی واقفی… عن رجل… و عرض کردیم تعبیر ابن فضال که مراد علی باشد یا علی ابن حسن ابن فضال، اگر دیدید جایی این فقط در کتاب تهذیب است. کلینی از ایشان خیلی کم نقل کرده به عنوان علی ابن الحسن. چاپ هم شده میثمی. میثمی غلط است. علی ابن حسن یا تیمی است. تیمی هم چاپ شده. یا تیملی است. تیم الله، نسبت به تیم الله.
عرض کردم در لغت عرب در نسبت به اسماء مرکبه دو جور میشود. یکی به یک جزئش نسبت میدهند، یکی به یک تکه از این، یک تکه از آن. مثلاً عبدشمس را دو جور میگفتند، یا عبدی میگفتند یا عبشمی میگفتند. دو تا حرف از این گرفتند، دو تا حرف از آن، از هر جزئی دو تا حرف. عبشمی یعنی عبدشمسی.
آن وقت ایشان را گاهی تیمی میگفتند، نسبت به جزو اول، تیم الله است، مولی تیم. گاهی هم به ایشان تیملی میگویند. اصلاً ابن فضال تیملی است. تیملی یعنی از تیم الله. نصفی از این، نصفی از آن. دقت کردید؟ این بهش تیملی هم میگویند، آن تمام است، اولیاش که تمام است. تیملی. آن وقت در خیلی از نسخ کافی مثلاً آمده در نسخه مطبوع میثمی. این اشتباه شده. علی ابن به اصطلاح حسن میثمی نیست. یا تیمی است یا تیملی. که ابن فضال باشد. صدوق هم به نظر میآید، نمیدانم نگاه کنم در فقیه یا نقل نکرده یا اگر یکی دو تا نقل کرده باشد. صدوق نه. اما آن کسی که زیاد از ایشان نقل کرده مرحوم شیخ طوسی است. یعنی ما روایاتی که از ابن فضال پسر داریم هشتاد درصدش انفراد شیخ طوسی است. هشتاد درصدش انفراد، شاید بیشتر، نزدیک نود درصد.
یکی از حضار: با اون تمجیدی که تو رجال هست یعنی از بابت انحراف مثلاً عقیده ازش نقل نمیکردند، قمیها؟
آیت الله مددی: همین، نکته را الان عرض میکنم.
یکی از حضار: به خاطر اینکه فطحی بود، پدرش بود، از پسرش میگرفتند.
آیت الله مددی: به خاطر فطحی بودن، این کار را بعدها علامه آورد. نمیشود بگوییم آن زمان. علامه به خبر موثق عمل نکرد. به خبر صحیح و حسن عمل کرد.
عرض کردم مبنای علامه این است، خبر صحیح مطلقاً حجت است، خبر حسن آنی است که رواتش امامی ممدوح هستند. یا یکی از رواتش. امامی ممدوح هستند لکن توثیق نشدند. این حسن بهش میگویند. علامه میگوید اگر حسن معارض نداشته باشد قبول میکند.
یکی از حضار این عن رجل دارد بعد؟ عن رجل له داره بعد،
آیت الله مددی : نه. رجل ندارد، نه.
سألت اباعبدالله علیه السلام عن رجل تزوج امرأة. اینها گاهی اوقات فقه تفریعی است. بعضی سوالاتش معلوم میشود واقع شده، در خارج ابتلا بوده. اما بعضی دیگر…
یکی از حضار: یک مورد در صدوق نقل شده.
آیت الله مددی: بله؟
یکی از حضار: یک مورد در صدوق نقل شده.
آیت الله مددی: عرض کردم، صدوق ندارد. اصولاً صدوق از فطحی و واقفی زیاد نقل نمیکند. و این امروز اگر رسیدیم امروز توضیحش را میدهم.
تزوج امرأة فامهرها الف درهم. عرض کردیم اهل لغت گفتند این کلمه امهرها را فقها به کار بردند، علما به کار بردند، این غلط است. مهرها. امهرها نه، باب افعال نمیخواهد. اصلاً مهرها. این یک نکتهای است که اصولاً گاهگاهی اشتباه میشود بین این نکات. مثلاً یک عبارتی است که در حدیث ما هم آمده، در حدیث اهل سنت نمیدانم حسن بصری یا ابن سیرین گفته “اضح لمن احرمت له”، عدهای هم دارند از فقها ما “اضح”. یعنی سایه رو سرت ننداز. همین تظلیل به اصطلاح. “اضح” یعنی بارز بشو. “اضح لمن احرمت له”. طبق قاعده “اضح” باب افعال است. “اضحی یضحی اضح”، امر از باب افعال است. گفتند غلط است، این باب افعال نمیخواهد. “اِضح لمن احرمت له”. این ثلاثی مجرد است. “ضحا یضحی”، ای برز.
“اضح” باید به کسر اول و فتح آخر باشد. الان تلفظ میکنند در حوزههای ما، در حوزه ما دیدم یکی از علما هستند نوشته “و علیه الاضحاء”. اصلاً خیال کرده “اضح” است. اضحاء آورده، مصدرش را آورده، باب افعال آورده. این درست نیست. درستش در لغت تصریح کردند که این “اِضح لمن احرمت له”. مهرها هم درست است، امهرها نه، باب افعال نمیخواهد. این اشتباهاتی است که این میگویم لغت عرب به خاطر هیئاتی که دارد، یک مشکلاتی هم درست کرده.
مثلاً “کبه الله علی منخریه فی النار”. این را خواندند “اکبه الله علی منخریه فی النار”. اکبه نیست. اکبه باب افعال است. اینجا به عکس است. خیلی عجیبه. کبه متعدی است، باب افعالش لازم است. این گاهی اینطوری شده به خلاف قاعده شده. صحیحش “کبه الله علی منخریه”. اکبه یعنی مثلاً میگویند “اکب علی قدمیه یقبله”. خودش را انداخت، انداخت رو قدمش میبوسیدش. اکبه. اما اگر میخواهند ثلاثی به معنای اینکه خدا تو آتیش میاندازدش، “کبه الله”. این چند تا اشتباهاتی است که میگویم. این امهرها میگویند این درست نیست، صحیحش مهر است. لکن این شایع شده، در همین روایت هم آمده. و در لغت، کلمات فقها شایع شده. لکن صحیحش میگویند مهرها.
الف درهم و دفعها الیها. ببینید. هزار درهم هم بهش داد. فوهبت له، عرض کردم مرحوم نائینی تو منیة الطالب میگوید هبه المرأه لزوجها. اینطوری فرض کرده. این با این روایت میخورد. خود ایشان این روایت را ندیده. این عبارت ایشان با این روایت میخورد. “فوهبت له”. نه وهبت به یک شخص دیگری. وهبت له. فوهبت له خمس مائة درهم و ردتها علیه. ردش کرد ۵۰۰ تا. این شبیه همین بحثی که شما میگویید نصف مختص یا نصف مشاع. ثم طلقها قبل ان یدخل بها. دیگر خیلی واضح در مسئله ما نحن فیه. گفتم این از صد تا مثال واضحتر است این در ما نحن فیه.
دقت کنید. قال علیه السلام ترد علیها این زن رد میکند علیها الخمس مائه درهم الباقیه. کلمه الباقیه آمده. این خیلی عجیب است ها. یعنی نصف مختص. مرحوم شیخ این، اصلاً روشن شد؟ ترد علیها نصف، الخمس مائة درهم الباقیه. نه عنوان نصف الف.
یکی از حضار: آقا شاید منظور از باقیه اینه که مثلاً ۵۰۰ درهم خودش جای دیگه در خانه مثلاً کنار گذاشته. آن هم میتواند بدهد. ظاهراً این دیگر آن…
آیت الله مددی: نه ۵۰۰ درهمی که مال مهر است. باقی از مهر است.
یکی از حضار: حالا اگر کنارش باشه ۵۰۰ درهم دیگه نمیتواند آن رو بدهد؟
آیت الله مددی: اگر درهمهایش فرق نکند چرا. اما به عنوان الباقیة. دقت کنید.
ترد علیها خمس مائه درهم الباقیه. نگفت خمس مائه درهم. خب خمس مائه درهم الباقیه نصف مختص است. مرحوم شیخ نمیخواست اینقدر عتاب نفس بکند خب. این خیلی عجیب است ها. در آن روایتی که اول خواندم در آنجا دارد که عبد و اینها، آن عبد آبق، آن وقت رد علیه خمس مائة درهم. ندارد. اصلاً خمس. چون خمس مائة درهم به او نداده بود. عبد داد که… اینجا میگوید الف درهم داده، میگوید باقی را به آن رد بکند. ببینید باقی. پس نصف، نصف مشاع نیست، نصف مختص است.
ترد علیها خمس مائة درهم الباقیة. ثم، بله لانها، حالا مهمش این است که تعلیل هم دارد. لانها انما کانت لها خمس مائة درهم فوهبتها له. ۵۰۰ درهم داشت. فهبتها ایاه، ایاها له و لغیره سواء. چه به شوهرش بدهد چه به غیر شوهر. و لذا نائینی که آورده زوج، نمیخواهد زوج. “ان تزوج، ملکت زوجها”، نه ملکت زوجها و غیرها. فهبتها، فهبتها، دقت کردید چه شد؟ فهبتها له… این را گمش کردیم.
فهبتها لانها انما کانت لها خمس مائة رهم فوهتبها له فهبتها ایاها له و لغیره سوا ، آن نصف مختص را بدهد
یکی از حضار: استاد این تعلیل که میاره تعلیل ظاهراً ناظر به این مشکل است
آیت الله مددی : مگر شبهه کنیم تعلیل مدرج باشه یعنی کلام راوی باشه این شبهه میاد که این روایت مدرج باشه چون طبیعت ائمه علیهم السلام حکم بیان میکنند اینجور تعبیرها خیلی مناسبشان نیست.
لانها انما کانت لها خمس مائة درهم فوهبتها له فهبتها ایاها له و لغیره سوا.
یکی از حضار : حالا اگر مدرج نبود این ناظر به این است که هبهی زوج همان رهن محسوب میشود یا نه دیگر ناظر به آن مختص و مشابه بودن
آیت الله مددی : چرا دیگر دارد میگوید باقیه ، تعبیر دارد باقیه دیگر
یکی از حضار : چون امام دارند تعبیر ، حالا اگر مدرج نباشد
آیت الله مددی : نه آن باقیه که مدرج نیست که ، این الباقیة که مدرج نبود
یکی از حضار : نه آن تعلیل را
آیت الله مددی : تعلیل هم اینطوری ندارد
لانها انما کانت لها خمس مائة درهم فوهبتها له فهبتها ایاها له ، ایاها یعنی خمس مائة ضمیر ایاها ضمیر مونث به خمس مائة برمیگردد له و لغیره سوا ء
یکی از حضار: چون انگار کسی ایراد بکنه که آقا این ۵۰۰ درهم رو قبلاً بهش هبه کرده بود. همون رو رد محسوب بکنیم. امام میفرمایند که نه. باید رد سر جای خودش، اون هبه هم سر جای خودش.
آیت الله مددی: عقد، هر کدام عقد سر، آن عقد هبه سر جای خودش، آن پول هم، یعنی ببینید نمیگوید نصف مشاع. با اینکه نصف داده بوده.
یکی از حضار: اون ۵۰۰ درهم مشاع هم…
آیت الله مددی: بله احتمال دارد که اینجا کلمه نصف را به کار نبرده. کلمه عدد را به کار برده. گفت خمس مائه درهم.
یکی از حضار: از باب همون ۵۰۰ درهم داد و شوهر برده و…
یکی از حضار: دلیلش است که این مال کاسبی ۵۰۰ تا هم مانده تو خونه. بعد سوال طرف اینه که آقا این ۵۰۰ تایی که برگردانده وضعش چیه؟ نه آقا اون که هدیه داد رفت. نصف مهر را باید برگردانی این که در خانهات مانده این را هم بده ببر.
آیت الله مددی: یعنی چی اینی که مانده؟ مهر کلاً هزار درهم بود. ۵۰۰ تاش را به او بخشید ۵۰۰ تا پیشش ماند. امام میفرمایند اون ۵۰۰ تایی که پیشش مانده به اون رد بکنه. این نصف است.
این روایت را ببینید دقت کنید. مرحوم کلینی یک فایدهای میخواهم بگویم میترسم خارج بشویم. حالا اقلاً امروز تمامش کنیم. و رواه الکلینی. مرحوم کلینی این را نقل کرده عن محمد ابن یحیی، استادش. عن احمد ابن محمد، که این اشعری قمی است. احمد اشعری از اجلای اصحاب، جداً جلیل القدر است. عن محمد ابن اسماعیل. از اینجا با آن سند فطحی یکی میشود. عن محمد ابن اسماعیل، همان بزیع است. محمد ابن اسماعیل بزیع. عن منصور ابن یونس، اینجا اسمش آمده. منصور ابن یونس، آنجا آمده بود منصور بزرج. فرقش این است. دقت کردید چه شد؟
پس این حدیث به قم رسیده بود لکن توسط احمد اشعری. روشن شد چه میخواهم بگویم؟
یکی از حضار : یعنی نیازی به
آیت الله مددی : ها احسنت نیاز به کتاب ابن فضال دیگر نبود. این یک نکتهی خیلی لطیف و ظریفی است که آقایان توجه نکردند.
یعنی به عبارت اخری، من دیروز عرض کردم مصادر را دستهبندی کردیم. مصادر متوسطه، مصادر اولیه، مصادر اولیه یا از امام شنیده یا از شاگرد امام شنیده نوشته. مصادر متوسطه، شأن مصادر متوسطه این است که اینها از امام نشنیدند چیزی را. مثلاً احمد اشعری جزو مصادر متوسط است. نوادر داشته. مثلاً ابن فضال کتابهایش از جزو مصادر متوسطه است. اینها از امام نشنیدند. نسخه نقل کردند. خوب دقت کنید. نسخه نقل کردند. در علم، در رجال هیچ فرقی بین اینها و مصادر اولیه و اینها نگذاشتند، همه را یکنواخت گرفتند. آنی که از امام نقل کرده و آن که از مصدر نسخه نقل میکند یکنواخت گرفتند. لذا همه را گفتند این ثقه ثقه ثقه اینجوری رفتند جلو.
اما در این مبنای ما نه این مبنای، این مبنای تقسیم که کردیم این برای مبنای فهرستی است. این یک نکتهی بسیار بسیار اساسی است که متأسفانه برای عدهای مخفی شده. و این نکته این است که خیلی از جاها شیخ طوسی منفرداً از علی ابن حسن ابن فضال پسر حدیث نقل میکند، دیگران هم نقل نکردند. اصحاب هم اعراض کردند. مثل همین تبیت نیت در صوم، در باب روزه، در باب سفر میگوید شب اگر نیت سفر داشت افطار بکند، اگر نداشت نه روزه را بگیرد. خب این را اصحاب نگفتند. اصحاب گفتند قبل از فجر، قبل از زوال و بعد از زوال. این را ابن فضال دارد، تبیت نیت. اصحاب آن روایت را حذف کردند. این منشأ شده که عدهای فیما بعد ملتفت، نفهمیدند چه شده، چه پیش آمده است.
مثلاً از زمان علامه آمدند گفتند آقا چون ابن فضال فطحی است ما روایتش را قبول نمیکنیم. البته یک جایی دیدم که روایت ابن فضال را قبول میکند. به خاطر اینکه فطحیهایی که مشهورند آنها را قبول میکنند. فطحیهای غیر مشهور را قبول نمیکنند. دقت میکنید؟ این الان شما چطور شد آقا این؟ چرا اینطور شد؟ شیخ از کتاب ابن فضال پسر نقل کرده، کتاب صحیح، طریقش هم صحیح. چرا شما عمل نمیکنید؟
علامه آمد گفت آقا ما عدالت را شرط میدانیم. اینها عادل نیستند چون مذهبشان فاسد است. پس خبر عمل نمیکنیم. بعد از علامه بیشتر نظر به این شد که اگر ثقه باشد قبول میکنیم. لکن اینها با اینکه ثقه هستند قبول، چون اعراض اصحاب. اصحاب اعراض کردند. اصحاب از روایت تبیت نیت اعراض کردند. خود شیخ هم اعراض کرد. خود شیخ در کتاب نهایه فتوا به قبل از زوال و بعد از زوال داد. در کتاب مبسوط جمع کرد. یعنی شیخ آمده مثل آقای خوئی، آقای خوئی این روایت را قبول کردند. چون مال ابن فضال است، قبول کردند. درست شد؟ چون ایشان موثق عمل میکنند. آقای خوئی قبول کردند. بین این روایت و بین روایت زوال و قبل از زوال جمع کردند.
چون حجت بوده. علمای ما جمع نکردند، گفتند این اصلاً حجت نیست. خب میگویند آقا چرا حجت نیست؟ ابن فضال ثقه. نکته روشن شد؟ نکته این بود. روایت ابن فضال از امام نیست. روایت ابن فضال از نسخههایی است که در بغداد موجود بوده یا در کوفه موجود بوده. این نسخههایی که در بغداد و در کوفه موجود بوده توسط عدهی زیادی به قم آمده. در قرن سوم از سال ۲۰۰ که ابراهیم بن هاشم میآید به قم که نسخههای کوفی را با خودش میآورد “اول من نشر حدیث الکوفیین بقم”. این زمان حضرت رضاست تقریباً. از سال ۲۰۰، حدود سال ۲۰۰ که میآید قم، از سال ۲۰۰ تا ۳۰۰ کتابهای زیادی قم میآید. دقت کردید؟
این کتابها که قم آمده، اصحاب دیدند در قم. آن وقت در قرن چهارم یک تنقیحی انجام گرفت. تاریخ شیعه را باید در نظر بگیرید. این تنقیح این بود. یا روایت را به لحاظ سند تنقیح کردند، مثل کافی. یا روایت را به لحاظ نسخه و کتاب تنقیح کردند، مثل ابن ولید. معاصر کافی. این به لحاظ کتاب تنقیح کردن و بررسی کردن این شد اسمش فهرست. لذا ابن ولید فهرست دارد. مثلاً مرحوم کلینی در فهرست نقشی ندارد. چرا؟ چون نقل نکرده، تنقیح نکرده. شاید در کتاب رجال نجاشی هم فکر میکنم دو مورد دیدم یا سه مورد یا چهار تا. از کلینی. اصلاً محمد بن یعقوب در فهارس نیست، در اجازات نیست.
اما کتاب کافی از مهمترین کتابهای ماست فعلاً. ابن ولید روایت دارد اما روایتش را خیلی اعتنا بهش نداریم. اما فهرستش مصدر اساسی ماست. اصلاً مصدر اساسی ما فهرست ابن ولید است. یعنی به عبارت اخری، قم را، من یک قاعده دیگر باز خدمتتان عرض کردم، قمیها تا آخر قرن چهارم، قمیها ارتکازات حدیثی شیعه در قم است. بعد که شیخ طوسی در قرن پنجم در بغداد میآید، انصافاً زیربنای ارتکازات فقهی شیعه شیخ است. قمیها ارتکازات حدیثی شیعه. این احادیث آمد، مثلاً این روایت آمد، روایت ابن فضال. لکن گفتند ما چرا از ابن فضال نقل بکنیم؟ ببینید این چه شد دقت کردید؟ وقتی احمد اشعری آمده نقل کرده، همان نسخه است، عین همان است.
یکی از حضار: اینجا همونه ولی از جاها باز مشکل میشود …
آیت الله مددی: ها همان مشکل میشود برای همین است. بعضی جاها شیخ انفراد دارد، قمیها نقل نکردند. این به خاطر این نکته است. چون این نسخه را قمیها نپسندیدند، قبول نکردند. در ارتکاز حدیثیشان… روشن شد؟
مرحوم آقای خوئی و اصحاب و افرادی که این راه را رفتند، اصلاً توجه نکردند. مثلاً میگویند روایت محمد بن مسلم. نیامدند صدر حدیث، تاریخش را نگاه بکنند، وسطش را نگاه بکنند، مصدرش را نگاه بکنند، بررسی بکنند.
این اگر شما نگاه بکنید احادیثی که از ابن فضال، و لذا احادیثی که از ابن فضال پسر است، آنهایی که شیخ طوسی نقل کرده، شاید در حدود ۷۰-۸۰ درصدش عمل نکردند اصحاب. یعنی انفراد خود شیخ طوسی است.
یکی از حضار: استاد ابن فضال یعنی قمیها نسخه ابن فضال را هم دیده بودند، گفته بودند به درد نمیخورد؟
آیت الله مددی: بله گفته بودند به درد نمیخورد. چرا چون آمده از کتاب محمد ابن اسماعیل نقل کرده یا از کتاب، احتمالاً از کتاب محمد اسماعیل، احتمالاً از کتاب عمر ابن اذینه باشد. چون محمد اسماعیل کتاب ندارد، عمر ابن اذینه دارد.
گفتند ما احتیاجی به این نداریم. احمد این را آورده قم. یک روایتی هم باز ابن فضال پسر دارد، قمیها گفتند این را نمیپذیریم. این با رواسات ما نمیسازد. با مذهب ما نمیسازد. برداشتنش. اما شیخ این را آورده. عرض کردم شیخ در بغداد بود. در بغداد حجیت خبر ثقه تقریباً سکهی رایج بود. و شیخ هم، دقت کنید، شیخ هم چرا عمل کرده به روایت ابن فضال؟ چرا آورده؟ تصریح میکند در عده الاصول لکونه ثقه، لکونهم ثقات. یعنی تعبد. یعنی حجیت خبر ثقه.
یکی از حضار : یعنی فتوا نداده
آیت الله مددی : ها بعضی جاها با اینکه آورده فتوا هم نداده است بعضی جاها هم آورده است.
آن وقت آقایانی که ایشان بعد فرمودند ، اما آقایان بعدی مثل مرحوم آقای خوئی گفته بله روایت بن فضال است این قابل قبول است ما اشکال نمیکنیم دقت کردید ؟ اگر روایات را بررسی بکنند به این نحوی که من خدمتتن عرض کردم آن شبهات اساسی حل میشود اگر شیخ طوسی انفراد روایت ابن فضال پسر
ابن فضال پدر روایتش در قم جا افتاده است چون مصدر متوسط هست اما از مصادر متوسطهی اولیهی ماست و مخصوصا مثل احمد اشعری یکی از طرق بسیار خوب به ابن فضال پدر احمد اشعری است در کافی پر است احمد اشعری از حسن بن علی ، حسن بن علی پدر ایشان است و لذا عرض کردم اگر ابن فضال در وسط سند دیدید این ابن فضال پدر است و این در کافی است اگر ابن فضال تعبیر ابن فضال در اول سند دیدید این برای تهذیب است انفراد تهذیب است أصلا مرحوم کلینی از ابن فضال پسر ابن فضال نمیگوید به پدر میگوید ابن فضال شیخ به پسر میگوید ابن فضال این مطالب خلط شده دقت نشده در اساس دقت کردید ؟ این را ما اسمش را گذاشتیم بحث فهرستی ، آقایان میگویند بحث فهرستی چیست ؟ این ثقه ، ثقه ، ثقه .
بله تمام اینهایی که گفتید ثقه ثقه درست اما در بحث فهرستی وقتی نسخه شنایی میآید میبییند آقا این نسخه توسط احمد اشعری به قم آمده چرا باید از ابن فضال نقل بکنم ، شیخ طوسی روی مبنای حجیت ثقه برداشته نقل کرده است ، چون خبر ثقه نزد ایشان حجیت بوده برداشته نقل کرده است ، شیخ طوسی به اساس مبنای حجیت نقل کرده یعنی به اساس تعبد نقل کرده است و این اساس نزد اصحاب ما نبوده است دقت کردید ؟
یکی از حضار: احمد اشعری انتخاب کرده بوده از کتابها…
آیت الله مددی: طبعاً طبعاً. چون ما الان روایتی داریم مثلاً برای ابن ابی عمیر کسی دیگر نقل نکرده، احمد اشعری نقل نکرده. با اینکه ابن ابی عمیر کتب ابن ابی عمیر را نقل کرده. طبعاً. فرق بین ابراهیم بن هاشم این را که ننوشتند. ما به تتبع فهمیدیم. ابراهیم هاشم نسخه را کامل نقل میکرده. مرحوم احمد اشعری انتخاب میکرده. مثلاً کتاب ابن ابی عمیر ۵۰۰۰ حدیث داشته، ۳۰۰۰ تایش را قبول داشته، آنها را نقل میکرده. بقیه را نقل نمیکرده. و این متعارف بوده یعنی در دنیای حدیث در آن زمان متعارف بوده است . احمد بن حنبل ممکن است از یک استادی 10 هزار حدیث شنیده 200 تایش را نقل میکرد ، 100 تایش را نقل میکرد بقیه را نقل نمیکرد .
یکی از حضار: استاد همه نظر احمد اشعری حجیتش برای ما چیه؟
آیت الله مددی: جا افتادن در قم در ارتکاز حدیثی قم جا افتادند.
یکی از حضار: چرا؟ یعنی ما هم تعبد دوباره به قم داریم دیگه…
آیت الله مددی: تعبد نداریم چون اینها نزدیک به عهد حدیث بودند و آشنا بودند با شواهد. یعنی میگفتیم ما احتیاج به کتاب ابن فضال پسر نداریم. این را احمد آورده. آقا ابن فضال از این که از کتاب دیگر چیزی نقل کرده خب بیا بگوید ایشان.
یکی از حضار: حجتی هم نیستن خب اینا حجیتی نیستند قمیها
آیت الله مددی: نه ببینید ما احتمال بسیار بسیار قوی داریم که منشأ این قبول قمیها از زمان امام هادی شده. امامت ایشان طولانی بوده. امام هادی آمده این کار را کرده. چارچوبهای مذهب را امام هادی تشخیص داده. و بعد امام عسکری هم فرمود بابا کتب بنی فضال را نگاه میکنید ما روا و روا یعنی روایت. یعنی اینها ثقه هستند و ذروا ما رأوا، رأی را در اینجا معنای قیاسی و اینها نگیرید. رأی در اینجا قیاس نیست گفت رأی اعتقادشان است آن هم نیست ، رأی انتخابات روایات است. در بین روایات این را انتخاب کرده.
امام میگوید انتخاب او را نگیرید. نه اینکه درست نیست. روایت هست. این انتخاب کرده. او نمیداند که این روایت مشکل فنی دارد. از کتاب ابن ابی عمیر نقل کرده. کتاب مصدر درست است. این کار، این که شما میگویید قمیها از کجا گرفتند؟ ظاهراً منشأش به سالهای قرن سوم ۲۲۰ تا ۲۵۰، چون امام هادی در بین ائمهی ما از همه بیشتر عمر کرد، ۳۵ سال دیگه. از ۲۲۰ ایشان امامتشان هست تا ۲۵۶، 255. ۳۵ سال دوران امامت ایشان است. و توقیعات هم از ایشان زیاد داریم. خیلی زیاد. این توقیعات ایشان و این مبانی ایشان تأثیرگذار بود برای زیربنای حدیثی شیعه در قم.
یعنی این را به امام معصوم منتهی شد نه اینکه به قول شما حجت تعبدی باشد برویم از آنها تقلید بکنیم. لکن این عدهای الان به ما رسیده ، مثلا الان در باب غسل مس میت از عمار ساباطی روایت داریم میت حتی اگر غسل داده شده است شما مس کردید باید غسل بکنید و ان کان المیت قد غسل دو تا روایت از امام صادق داریم یکی ظاهرش همین است ، چون میگوید یک میتی را میخواستیم در قبر بگذاریم دست ما به کفنش خورد امام میگوید اگر به کفن خورد اشکال ندارد ، اما به بدنش خورد غسل بکن با اینکه غسل داده شده است این فتوای فطحیه است روشن شد ؟
یک روایت داریم مشعر است به اینکه اگر، مشعر است صریح نیست که اگر میت غسل داده شد اشکال ندارد از امام هادی صراحتا داریم امام هادی مس میتا ان کان قد غسل لا مس علیه و ان لم یغسل ، دقت میکنید این را امام هادی حل کرد مشکل را ، آن وقت این روایت را چه کسی میآورد شیخ طوسی آورده است ، روایت عمار فطحی را شیخ طوسی آورده است نه مرحوم کلینی آورده و نه مرحوم صدوق دقت کردید چه شد ؟ ما تعبد به آنها نشد ، تعبد برگشت به امام .
لکن عدهای از این تعبدها روشن شد، عدهای نه. امام عسکری هم، لذا آن ضابطهای را که امام هادی قرار داد، امام عسکری به عنوان ضابطه قرار دادند. آنی که به عنوان مذهب، رأی در اینجا یعنی اختیار حدیث. حدیث قبل از زوال و بعد از زوال بود، اینها اختیار کردند تبیت نیت را. ما اختیار کردیم زوال و قبل از زوال را. این بر میگردد به امام سلام الله علیه.
یکی از حضار : چند تا از امام هادیها آقا اینطوری صریح داریم؟
آیت الله مددی : نسبتاً بالاست اما،
مثلاً در باب این مسئله مثلاً آفاق، اتحاد آفاق. صریح است از امام هادی. یعنی اتحاد افق و اینهایی که میگویند بیخودی است. بحث سر این بوده که آیا رؤیت است یا محاسبات؟ محاسبات ما بگوییم ماه داخل، از ماه خارج شده یا نه؟
آن وقت این را ما صریح تو روایت امام هادی داریم. میگوید آقا سه تا روایت از امام هادی داریم متأسفانه در وسائل در جاهای مختلف آمده. یکی مشکل ما این پراکندگی است. جمع کردن این کار فنی میخواهد. میگوید آقا ما در بغداد شب سهشنبه ماه را ندیدیم. لکن یقال، یقول الحسّاب، حسّاب یعنی منجمین. اهل محاسبات. قبلنا. منجمینی که در بغداد هستند میگویند “یری هذه اللیله به اینها فی اندلس”. اختلاف افق است دیگر. و درست هم هست. ممکن است در بغداد دیده نشده در اسپانیا دیده بشود. اندلس همین اسپانیای فعلی است. فقال امام نه علیکم به همان افق بغداد. این صراحتاً میاندازد به اینکه اختلاف اتحاد افق را قبول ندارد. این دیگر از همه صریحتر است.
یکی از حضار: آقا جالبه اینجا میگه محاسبات تو اندلس. اگه حدیثی بود محاسبات بغداد حضرت میگفت بپذیرید شاید. این محاسبه هم مال بغداد نبوده، مال اندلس بوده.
آیت الله مددی: این نه با محاسبات یعنی نجوم. علم نجوم میگوید در بغداد دیده نشده اما در اندلس دیده میشود. درست هم هست.
یکی از حضار: در بغداد دیده نشده
آیت الله مددی : در بغداد میگوید شب سه شنبه ندیدیم
یکی از حضار: ندیدیم ولی محاسبه چه؟
آیت الله مددی: محاسبات میگوید در اندلس دیده میشود. چرا؟ چون ماه از محاق درآمده اما هنوز جرم روشناییاش به آن حدی نیست که ما ببینیم. اما دو ساعت بعد دیده میشود، سه ساعت بعد دیده میشود. در اندلس دیده میشود. الان شما همینطوری است دیگر. گاهی اوقات هست فرض کنید در عراق دیده میشود اما فرض کنید در پاکستان و هند و آنجاها دیده نشده. درست هم هست، همین مطلب به همین طور است.
این مطلب آیا یعنی بهترین دلیل بر نفی، خب اینها فقط مناقشه میکنند مثلاً در سند این، ببینید توقیعات امام هادی، اسانید، افرادی که در آن سوال کردند خیلی کمشان شناخته شدند. خیلی کم. چرا؟ چون توقیعات استفتائات بوده. مثل استفتائات زمان ما. شما استفتائات زمان ما را بروید مرجع آن را میشناسید، دفتر را میشناسید، را میشناسید؟ مرحوم آقای خوئی میگویند آقا این سندش ضعیف است. سند ضعیف نیست. در مثل توقیعات سند را نگاه نکنید. راوی بعدش را نگاه بکنید. اگر از اجلا از او نقل کردند مورد قبول بوده. دقت میکنید؟
یکی از کسانی که این توقیعات را جمع کرده محمد ابن عیسی ابن عبید یقطینی است. یکی حمیری است. عدهای از اصحاب ما اصلاً توقیعات امام هادی را جمع کردند. که بعدها یک مجموعهاش در بغداد در اختیار ابن عیاش بوده، اینها را جمع کرده. مرحوم ابن ادریس، این را چون ننوشتند درست، من برایتان موجزش را گفتم. مرحوم ابن ادریس در کتاب مستطرفش در سرائر “و من ذلک ما استطرفنا من کتاب مسائل الرجال و اجوبتها عن ابی الحسن الثالث و اجوبتها”. ابن عیاش، ابن عیاش مال زمان، قرن پنجم است. وفاتش ۴۰۱ است. اواخر قرن پنجم. ابن عیاش چند تا کتاب، رساله جمع کرده. چند تا توقیعات جمع کرده. دقت کردید ؟ اینها مسائل الرجال یعنی توقیعاتی بوده که از امام هادی کردند.
“مسائل الرجال لابی الحسن الثالث و اجوبتها”. این اصلاً این توقیعات جمع شد. اینها توجه نکردند که این توقیعات تأثیرگذار بود برای انعقاد نطفهی شیعه در قرن سوم و اوایل قرن چهارم برای چی؟ برای اینکه غیبت واقع شده بود، جلوی غیبت را گرفته بشود، مشکل غیبت گرفته بشود.
و لذا مرحوم حسین بن روح نوبختی میدانید حسین بن روح اصلاً جزو روشنفکرهای مذهبی است به اصطلاح، جزو دانشمندان، اصلاً بیت نوبخت بیت منجمین و علما و ریاضیدان، اصلاً بیت علماند. اصلاً خاندان این خاندان. ایشان به شلمقانی میگوید یک کتاب بنویس که جمع بکند بین مکتب قم و بغداد با همدیگر. که این کتاب تکلیف یا تألیف، تأدیب. که این فقه الرضا میشود. این فقه الرضا را ایشان نوشته. جمع بین، و بعدها آمدند، خب بین اصحاب گم شد کتاب، بعدها پیدا شد زمان مجلسی.
گفتند آقا این برای حضرت رضا نیست، فقه الرضا نیست. مرحوم صاحب حدائق میگوید ما خیلی از فتاوا بین اصحاب داشتیم در روایات از آنها اثری نیست اما تو این کتاب هست. پس این برای حضرت رضاست. نه، این برای انتخاب دوران امام هادی است که این باید در حدود ۳۱۰ نوشته شده باشد. وفات امام هادی ۲۵۶ است. یعنی ۵۰ سال بعد از امام هادی. دقت کردید؟
مثلاً در که الان در فتاوای اصحاب مستحاضه است سه قسم است. هیچ روایت نداریم که مستحاضه سه قسم باشد. اصلاً نداریم همچین روایتی. فقط در فقه الرضا آمده. بعد هم پدر صدوق در رسالهاش نوشته. صدوق هم خیلی دقیق است. صدوق “و قال ابی فی رسالته”. به روایت نسبت نمیدهد چون پیدا نکرده. ایشان هم از همان فقه الرضا گرفته. دقت میکنید؟ میگویم چون این قسمتهای حدیث ما رويش کار نشده، کار مستقلی نشده. دقت کردید؟ پس آن قسمتهایی که شیخ انفراد دارد نه به خاطر مسلک علامه و صاحب مدارک که میگویند ما به خبر موثق عمل نمیکنیم.
عرض کردم یک جایی دیدم که علامه اگر موثق جزو ثقات اجلا باشد عمل میکند. یک جایی دیدم حالا هنوز اطمینانی بهش ندارم. اما بود شواهدی دارد در بعضی از جاها منتها گفتند استقصا کردیم با این کامپیوتر دیدیم ۵۳ مورد، ۵۲ مورد عمل کرده به روایت ابن فضال پسر. اما ابن فضال پدر فطحی بودنش معلوم نیست فطحی باشد. دقت کردید؟
پس بنابراین یک مطلب خیلی مهمی ما از فقه و حدیث و تاریخ گفتیم که این چون دیده نشده و کار نشده. ببینید اینجا الان کلینی قبول کرده. لکن چه ظرافتی به کار برده بود؟ نسخهی احمد اشعری است. چون احمد اشعری در رتبهی ابن فضال است. این کتابهایی که احمد اشعری آورده به قم در ارتکاز حدیثی شیعه جا افتاد. کتابهایی که ابن فضال نوشته بود جا نیفتاد. اما در مبنای شیخ حجیت جا افتاد. چرا؟ چون ثقه بودن، وثاقت را شرط میدانستند. روشن شد؟
علامه و ما بعد عدهای که آمدند قبول نکردند چرا؟ چون مذهبش فطحیه است. عدهای قبول نکردند، گفتند ما ثقه را قبول میکنیم. چون اصحاب عمل نکردند. تحلیل تاریخی ندادند. روشن شد آقا شما تحلیل تاریخیاش؟ نکات فنی. این مثال خیلی مثال بارزی بود الان. گفتم این مثال را بخوانم به لحاظ نکات فهرستی. پس به لحاظ نکات فهرستی این حدیث قابل قبول بود به این جهت. چون احمد اشعری نقل کرده بود. اما شیخ رفت روی وثاقت، رفت روی حجیت. اصلاً علامه عجیب است، دایی علامه، محقق، در اول معتبر دارد “و قال قوم یجب العمل بکل خبر سلیم السند”. اصلاً دارد علامه، محقق. همین مبنای حجیت خبر ثقهای است که علامه بعدها گفت، پسر خواهر ایشان. بعد ایشان میگوید قابل قبول نیست چون سلیم السند داریم اصحاب بهش عمل نکردند. نمیتوانیم این را قبولش بکنیم.
لذا مرحوم محقق یک مبنایی گذاشت. “کل خبر عمل به الاصحاب او دلت القرائن علی صحته”. این مبنای محقق الان هم در حوزههای ما جاری است. الان در حوزههای ما این است. به سلیم السند نگاه نمیکنند. روشن شد؟ “کل خبر عمل به الاصحاب او دلت القرائن علی صحته”. این مبنا الان در حوزههای ما جا افتاده. آن که در حوزههای ما الان متعارف است این مبناست.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین